بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
13783
متن پرسش
با سلام: می خواستم بدانم حیوانات بعد از مرگ چه اتفاقی برایشان می افتد آیا آنها هم مثل ما من و تن دارند با توجه به این که من هرگز نابود نمی شود پس بعد از مرگ چه می شوند؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «معرفتِ نفس و حشر» و «خویشتن پنهان» شده است مبنی بر این‌که از نظر فلسفه‌ی اسلامی نفسِ حیوانات به صورت کلّی محشور می‌شود، نه به صورت جزیی و فردی. بدین معنا که ما در آن‌جا نفس گوسفند داریم اما نه گوسفند خاص. موفق باشید

13781
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: نظرتان پیرامون آیت الله علی عابدی شاهرودی چیست؟ می توان در زمینه فلسفه و عرفان نظری از ایشان بهره گرفت؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده آثار ایشان را مطالعه نکرده‌ام، ولی ذکر خیر ایشان را شنیده‌ام. موفق باشید

13780
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: تحصیلات بنده در رشته مهندسی برق است و به مسایل فیزیک علاقه زیادی دارم از طرفی مشغول مطالعه فلسفه (نهایه الحکمه) هستم (به فلسفه نیز علاقه بسیار زیادی دارم)، خیلی تلاش دارم بین مباحث فیزیک و فلسفه ارتباط برقرار کنم، از طرفی اساتیدی که هم در فیزیک و هم فلسفه مبرز باشند را نمی شناسم، می خواستم ببینم حضرتعالی در این زمینه فعالیتی داشتید؟ (در لیست کتابها و جزوه های سایت مطلبی را ندیدم) یا اینکه اساتیدی را در این زمینه معرفی بفرمایید تا بتوان از ایشان بهره برد؟ خواهش می کنم راهنمایی بفرمایید. با تشکر از محضرتان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: امروز در دنیا آن اندازه که فیزیسین‌های بزرگ به دنبال الهیات هستند، کشیشان در آن حد به دنبال الهیات نمی‌باشند. نمونه‌ی آن در ایران جناب آقای دکتر گلشنی است و یا در غرب شخصیتی مثل «آیان‌باربر» و «وایتهد» را می‌توان نام برد. البته مسئله بسیار گسترده است و من در این مورد اطلاعات کمی دارم. موفق باشید

13777
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: استاد دو سوال داشتم اولیش مربوط به آقای علی اکبری که در ماهواره ادعای انرژی درمانی میکنه تو جواب قبل گفتین فقط با خیالات بازی می کند ولی قبلا که ایران بود خانه ی یکی از اقوام ما آمد و واقعا قدرت داشت با دست با فاصله چنگال را خم کرد و تقریبا داشتن انرژی قطعی هست از آن طرف این بنده خدا به ظاهر متدین است. می خواستم ببنم اگر انرژی داشته باشد می تواند از تلویزیون و آن طرف دنیا تاثیر بگذارد؟ ادعا می کند تو ساعت خاص با تلپاتی انرژی می فرسد اکثر هم جواب می گیرند و درد و مریضی شان خوب می شود درباره ی این مرد کمی توضیح دهید چون فوق العاده مشهور شده و همه جا حرف از قدرت اوست می شود با توضیح و ادله بیاوردید که بتوانیم دیگران را هم متقاعد کنیم. با تشکر فراوان التماس دعا
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌که انسان با تمرکز روی پدیده‌ها تأثیر بگذارد، بحث دیگری است که به قدرت نفس بستگی دارد. عرایضی در کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و ملک» شده است که می‌تواند مبنای تحلیل این امور قرار گیرد. در ضمن عرایضی در شرح فیلم «سفر به ماوراء» در این مورد شده است. موفق باشید

13775
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: آیا در معرفت نفس می توان من انسان بدن یک انسان دیگر را در اختیار بگیرد؟ لطفا توضیح دهید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «خویشتن پنهان» عرایضی در این مورد شده است که به طور کلی این کار ممکن نیست زیرا نفس ناطقه بدن خود را تدبیر می‌کند و از آن طریق از قوه به کمال می‌رسد. ولی می‌تواند عضو دیگری را که به بدنش پیوند می‌زنند، تدبیر کند. موفق باشید

13774
متن پرسش
نظر شما درباره غیر معتقدین اخلاقی چیست؟ یکی خداناباور باشه اما پایبند به اخلاق انسانی در اجتماع. فایده و جایگاه و ضرورت دین برای این گونه انسان ها یا شایدم مدعیان چیست؟ مثلا یکی این جور میگه: زمانی در قم طلبه بودم، به علت خامی و بی ارتباطی با جامعه معتقد بودم، فقط کسی که در قم باشد و روحانی، با فضیلت است. اما وقتی در دوره ای که دانشگاه تهران بودم با اشخاص با فضیلت روبه روشدم فهمیدم که در خارج از قم و در افراد غیر روحانی افراد ارزشمند وجود دارد، اما.... ! باز شیعه بودن را شرط اصلی می دانستم، بعد با سفر به کشورهای عربی فهمیدم که بین سایر فرقه اسلامی هم انسان ارزشمند یافت می شود. پس از سفربه اروپا به این نکته واقف شدم که در بین سایر ادیان نیز انسان ارزشمند هست ولی در ژاپن حادثه ای برایم رخ داد که فهمیدم فضیلت و انسانیت به زبان و مکان و نژاد و مذهب و رنگ نیست. برای غذا به رستورانی بزرگ و شلوغ در توكيو رفتم و به جاهای دیگر سری زدم چند ساعت بعد ناگهان یادم آمد که ساکم را که تمام زندگیم داخل آن بود در آن رستوران جا گذاشته ام با عجله رفتم و با کمال ناباوری دیدم ساکم همانجاست و پیرمردی کنار آن نشسته او گفت: وقتی دیدم ساکت را فراموش کردی با اینکه وقت دندانپزشکی داشتم ماندم تا برگردی، از او تشکر کردم. ولی او "به دین اعتقادی نداشت"
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که ایشان می‌فرمایند اخلاق و انسانیت در تمام ملل و اقوام هست و فلسفه‌ی کانت برای اروپاییان به زیباترین شکل، اخلاق را تعریف کرده است و سال‌های سال بعد از رنسانس، غرب با اخلاق کانتی در بین خود زندگی را می‌گذراند. ولی وقتی اخلاق با شریعت الهی جهت قیامتی و توحیدی نگیرد ملاحظه کردید که چگونه در همان غرب، تجاوز و استعمار به سایر ملل و قتل و کشتار جنگ جهانی اول و دوم شکل گرفت. زیرا اخلاق وقتی با شریعت همراه باشد و انسان را به توحید الهی برساند، انسان و جامعه در سعادتی ابدی قرار می‌گیرد وگرنه در بحران‌های مختلف همان دستورات اخلاقی را زیر پا می‌گذارد. قرآن می‌فرماید: ««مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُوْلَئِكَ هُوَ يَبُورُ» اگر كسى عزت مى‏خواهد، عزت تماماً از آن خدا است. معناى عزت در قرآن يعنى نفله نشدن، پوچ نشدن. اگر كسى مى‏خواهد حياتش نفله و بى‏ثمر نباشد، بداند «فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا» همه عزت نزد حضرت حق است، بايد نظر را به خدا بيندازد. «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ»[1] عقايد پاك و صحيح به سوى حضرت عزت صعود مى‏كند، «الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» يعنى سخن پاك و عقيده‏اى كه از هرگونه باطلى پاك باشد. و سپس در ادامه مى‏فرمايد: «وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» و عمل صالح اين عقيده پاك را بالا مى‏برد. آيه عجيبى است، سه نكته اساسى در رابطه با شناخت حقايق مطرح مى‏كند. مى‏گويد: اى انسان‏ها! آيا شما از پوچ‏شدن نمى‏ترسيد؟ پوچ شدن يعنى بيست سال نماز بخوانيد ولى در آخر مثل همان اول باشيد، اگر بيست سال نماز من موجب نشود كه خشم من در اختيارم باشد، اخلاق من هنوز خراب باشد، اگر بيست سال نماز من حبّ دنيا را در من از بين نبرده باشد، يقين بدانيدكه خطر فرو افتادن در پوچى را از بين نبرده است. چرا؟ براى اين‏كه به خداى عزيز متصل نشده‏ايم. «ارْضُ الْعَزِيز» يعنى زمينى كه آب بر آن غلبه نمى‏كند و به اصطلاح آب بر آن سوار نمى‏شود. معنى عزت يعنى عدم انفعال، عدم فرسايش. بر همين اساس مى‏توان «عزت» را عدم پوچى معنى كرد. خداوند مى‏فرمايد هركس عزت مى‏خواهد: «مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ» اگر كسى همواره در پى نجات از پوچى است و براى آن برنامه‏ريزى كرده، راهش نزديكى به عزت محض يعنى خداوند است. بعضى از مردم اصلًا نگران پوچى خود نيستند، سوار اتوبوس مى‏شود، با اين‏كه در ايستگاه بعدى پياده خواهد شد، شروع مى‏كند از وضع فرزندانش و اين‏كه چند فرزند دارد براى شما صحبت‏كردن، فكر نمى‏كند كه آيا اين صحبت‏ها نتيجه‏اى هم دارد؟ كار اين فرد را نمى‏گويند طلب عزت كه مصداق‏ «مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ» باشد، چون او برنامه‏اى براى نجات از پوچى نريخته است. قرآن مى‏فرمايد اگر كسى مى خواهد سراسر حياتش پوچ نشود و مى‏خواهد از زندگى‏اش نتيجه واقعى بگيرد، فقط بايد مسأله‏اش را با خدا حل كند، زيرا تمام عزت و عدم‏فرسايش از خدا است. خداوند در جايگاه يك مرشد مطلق است، چون رب انسان‏ها است. مى‏پرسى چطورى من به عزت برسم و از خوارى و پوچى نجات يابم؟ با زيبايى تمام با آدم حرف مى‏زند و مى‏فرمايد: بايد به طرف عزت بروى كه فرسايش پيدا نكنى و همه عزت نزد خداوند است‏ «فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً». به واژه‏ «جميعاً» عنايت داشته باشيد؛ پس هر جا عزتى هست، ريشه‏اش در تجلى صاحب عزت است. وقتى اين نكته را با تمام صراحت اعلام فرمود، حالا راه‏رسيدن به عزت را نشان مى‏دهد، مى‏فرمايد: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» عقيده پاك به سوى صاحب عزت مى‏رود، پس آن كسى هم كه قلبش حامل آن عقيده است به صاحب عزت نزديك مى‏گردد و در نور پايدار او، پايدار مى‏ماند. پس اولين كار براى كسى كه برنامه‏ ريخته تا از پوچى نجات پيدا كند، داشتن عقيده پاك است و همچنان‏كه عرض شد، عقيده پاك «خدادارى» است به همان معناى توحيدى‏اش، و سپس در ادامه راهكارِ نزديكى به صاحب عزت مى‏فرمايد: «وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» عمل صالح - كه همان اعمال شرعى باشد - آن عقيده را رفعت و ارتقاء مى‏بخشد و در سير صعودى به سوى صاحب عزت به انسان كمك مى‏كند تا هر چه بيشتر آن عقيده، شايسته نزديكى به خدا گردد و صاحب خود را نيز به خدا نزديك كند، پس بايد در انجام اعمال شرعى نهايت تلاش را كرد تا در نزديكى به صاحب عزت ضعفى به وجود نيايد. موفق باشید

 


[1]

13771
متن پرسش
سلام: استاد رائفی پور تو یکی از سخنرانی هاشون در خصوص فیلم های مستهجن و مضررات شدید اون میگفتن که خیلی هم جالب بود، یه دلیل روانشناسی هم که آوردن این بود که دیدن این تصاویر برای جوانی که در آینده قرار هست ازدواج کند از این جهت بسیار خطرناک است که باعث میشه او تنوع طلب بشه، متاسفانه می بینید که دشمن چقدر این موضوع را تو اینترنت گسترده کرده و پسر و دختر جوان میلیون ها از این فیلم ها رو میتونن ببینن و این در آینده برای زندگی مشترکشون مشکلی جدی بوجود میاره و همسرشون از لحاظ جنسی براشون خسته کننده میشه، چرا که بهترین ها رو تو فیلم ها دیدن و نفسشون تنوع طلب شدن حالا سوال بنده از شما این هست، فیلم که قطعا به اندازه رابطه فیزیکی اثر ندارد، بنظر شما ازدواج موقت یه جوان 18 ساله در آینده براش مشکل نمیشه؟ با این حکم شرعی میشه قبل ازدواج دائم با صد ها نفر دیگر رابطه داشت، این تنوع طلبی رو تشدید نمیکنه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ازدواج موقت از جهت روح و روحانیت غیر از ازدواج دائم است که دارای عهد قلبی بین زوجین می‌باشد و خداوند در وصف آن می‌فرماید: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (21/روم) بین آن دو ارادت و رحمت ایجاد کردیم. در حالی‌که نگاه حرام و یا نعوذ باللّه زنا، موجب می‌شود مسیر تجلی آن مودت و رحمت از بین برود. موفق باشید

13770
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: لطفا بفرمایید با توجه به ناامن بودن کشور عراق و خطر حمله داعش، نظرتان در خصوص حضور بانوان در راهپیمایی اربعین را بفرمایید؟ آیا لزومی دارد؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در این مورد در جواب سؤال‌کنندگان در چند مورد شده است. خوب است به آن جواب‌ها رجوع فرماییدمثل جواب 13306و 13631. موفق باشید

13769
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: جناب استاد آیا رابطه ای بین انکار معاد و انکار خدا وجود دارد یا نه؟ از قبیل عموم و خصوص من وجه است یا از قبیل عموم مطلق است؟ آیا آیه ای دلالت دارد بر این امر یا نه؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که قرآن می‌فرماید: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَميعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ (67/ زمر) رابطه‌ی کاملی بین شناخت خدا و قیامت هست و در واقع آن کسی که خدا را به عنوان رب‌العالمین قبول نداشته باشد نمی‌تواند متوجه ابدیت مخلوقات حضرت رب‌العالمین باشد. موفق باشید

13767
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت، به استاد بزرگوار، استاد طاهرزاده: بنده حدود هفت سال هست مشغول تحصیل در حوزه هستم، دو سال بخاطر داشتن فرزند نتونستم سر کلاس برم، و الان که فرزندم کلاس اول دبستان هست، بعد از هفت سال تحصیل دست و پا شکسته دو سال دیگه از تحصیلم مونده، برایم دو سوال پیش اومده که بین دو راهی موندم و ازتون میخوام راهنماییم کنید. اول اینکه خیلی تلاش می کنم تحصیلم رو ادامه بدم. برای دومین بار هست امتحان بازپذیری میدم که ادامه بدم، اما هر بار با مشکلات عدیده ای مواجه میشم، یا مشکلات خود دروس، یا خانواده همسر و... اما هر بار عزم کردم حتما حداقل سطح دو رو به پایان برسونم و الان در فکرم این موضوع هست که امکان داره آقا نخوان من درس رو تموم کنم. شاید صاحب الزمان راضی نباشن از سهم ایشون بنده گناهکار بجایی برسم برای همین مشکلات زیاد میشه. دوم سوالم اینه در صورتیکه درسم تمام بشه، چه وظیفه ای دارم؟ بنده خیلی دوست دارم ادامه تحصیل بدم یا حوزه یا دانشگاه، اما میخوام از لحظات زندگیم کمال استفاده رو بکنم، از طرف دیگه افزایش جمعیت یکی از مسئولیت هایی است که به عهده ما خانمها گذاشته شده، و اگر بخوام به این مسئولیت برسم، علایقم اون طور که دوست دارم نمیتونم ادامه بدم. همونطورکه میدونید تربیت فرزند اونهم طوریکه مورد رضای خداوند قرار بگیره خیلی سخته. تحصیل علم هم مشکل هست. حال میخوام لطف کنید و راهنماییم کنید. سوم اینکه خیلی خیلی درنماز صبح کاهلم. راههای زیادی هم رفتم اما نفسم اجازه نمیده نماز صبح بخونم یا شیطان. همیشه شش و نیم تا هفت بیدارم اما نماز صبح.... یک معظل بزرگی در زندگیم شده. کمکم کنید. باعث شده به بقیه عباداتم هم امیدوار نباشم چون میدونم نماز صبح از چه جایگاهی برخورداره. حتی به همسرم گفتم شده آب بریزند روی صورتم بریزند اما بیدارم کنند. ایشون چند روز این کار رو کردند و دیگه کمکی نکردند. التماس دعای فرج و شهادت برای حقیر ان شاءالله.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی کنید به عنوان مادر خانه با تعمق در معارف الهی و تفسیر قرآن و تدبّر در روایات، کار را جلو ببرید و با آرامش خاطر به امور همسرداری بپردازید. با تعمق در روایات مثل «اصول کافی» و «تحف‌العقول» مشکل سوم هم إن‌شاءاللّه حل می‌شود. عرایضی در شرح روایت «یابن‌الجندب» شده است، می‌توانید با صوت آن، آن روایت را دنبال کنید. موفق باشید

13766
متن پرسش
سلام: کدام کتاب از آقای داریوش شایگان را برای شروع مناسب می دانید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به طور پراکنده نگاهی به نوشته‌های آقای شایگان داشته‌ام ولی تسلطی بر کتاب‌های ایشان ندارم که بخواهم نظر بدهم. موفق باشید

13765
متن پرسش
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز: عاجزانه درخواست دارم تا در مورد سبک تغذیه ی طلاب، و اینکه به چه نحو باشد تا بازدهی تحصیلی بهتری داشته باشد، راهنمایی بفرمایید و یا حدالمقدور جزوه ای بنویسید. ما در مدرسه علمیه مطالب مورد نیاز طلاب را در قالب جزوه میان آنها توزیع می کنیم و تاثیر مثبتی دارد. لذا خواشمندیم در این امر که مدتی است دچار آفت شده است و به برخی دنیا مداری ها و یا خوردنی های لغو روی آورده شده از قبیل تنقلات، پفک و ... و استفاه بیش از حد از نمک؛ تمهیدی اتخاذ فرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده چیزی جدای از آن‌چه اساتید اخلاق می‌فرمایند، ندارم مبنی بر آن‌که هر روز نباید غذای گوشتی بخوریم و روی‌همرفته غذایمان ساده باشد و دو نوع غذا در سفره نداشته باشیم و بین دو غذا، تنقلات‌خور نباشیم و حتی‌الامکان سه روز در هر ماه را روزه بگیریم. موفق باشید

13764
متن پرسش
با عرض سلام: آیا شرح رساله ی الولایه ی استاد طاهرزاده به پایان رسیده است یا خیر و اگر نرسیده است، چه حجمی از کتاب را پیش رفته اند؟ فایل های صوتی و نوشتاری آن را از کجا می توان دریافت کرد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شرح کتاب «رسالة الولایه» روی‌همرفته به اتمام رسیده و فایل صوتی آن بر روی سایت قرار دارد. موفق باشید

13763
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: چند وقتی است که بعضی قوانین اسلام ذهن بنده را درگیر کرده. در بعضی قوانین می‌گویند چند شاهد عادل مومن که باشند و قسم یاد کنند، آن قضیه به نفع آنان تمام می‌شود. اولاً از کجا عادل و مومن بودن این افراد مشخص می‌شود؟ دوماً آیا این قسم‌ها مورد قبول می تواند باشد؟ اگر کمی در مورد این قبیل قوانین توضیح دهید، ممنون می شوم. یاحق
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اسلام در یک بستر طبیعی راه‌های اصلاح امور را پیشنهاد می‌کند و این بدین معنا نیست که انسان‌ها بعضاً نتوانند از قوانین الهی سوء استفاده کنند همان‌طور که از سخت‌ترین قوانین الهی می‌توان سوء استفاده کرد. لذا برای به نتیجه‌رسیدن قوانین الهی راه‌کار صحیح، آن نیست که آن قوانین را نادیده بگیریم بلکه راه‌کار صحیح آن است که تلاش کنیم تا تقوای جامعه بیشتر شود و این یک غفلت بزرگ در دنیای جدید است و در نتیجه قوانینی را تصویب می‌کنند که گویا همه جنایتکار و بزهکارند. موفق باشید

13762
متن پرسش
با سلام: در قیامت همه به سوی خدا حرکت می کنیم و همه به خداوند می رسیم. ولی یکی با اسم رحمانیت خدا روبرو می شود و یکی با اسم شدید العقاب بودن خدا. حال سوال من اینجاست که آیا می شود کسی در ابتدا با اسمی که مظهر غضبیت خداست روبرو شود و بعد از چشیدن عذابهایی، پاک شود و با اسم رحمانیت خدا روبرو شود؟ اگر اینگونه باشد که همه در سیر صعودی عوالم بعد از چشیدن عذابشان بالاخره به درجه اولیاء الله و حتی ائمه معصومین می رسند!!! (البته غیر از مخلدین در نار)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر این‌طور نیست. زیرا در عین این‌که انسان‌ها از عذاب آزاد می‌شوند به اندازه‌ی شدت توحیدی که دارند در جایگاه مختلفی نسبت به قرب خدا قرار می‌گیرد و از انوار حقیقت حق بهره‌مند می‌شود. موفق باشید

13761
متن پرسش
سلام بر استاد بزرگوار: سوالاتی پیرامون 10 تکته داشتم که خدمتتان عارض می شوم: 1. چرا می فرمایید وقتی مریض می شویم روح مریض می شود و تن تحت حکومت میکروب قرار می گیرد. 2. شما در جواب کسی که عرض کرد چرا من را به مغز نسبت ندهیم فرمودید شما می گویید مغز من پس یک منی هست و یک مغزی و باید مغایرت بین مدرک و مدرک وحود داشته باشد و حال آنکه این مغز من که می گوییم بالمسامحه است و در و این همان مغز است. 3. آیا می توانید عقلا ثابت کنید که دیوانه ها هم نفسشان کامل است و فقط ارتباطش با بدن مختل شده؟ 4. شما در جواب سوال کسی که عرض کرد چرا پیغمبر اکرم با جنبه حقیقی شخص در عالم خواب رو به رو نشدند فرمودید که حقیقتا اینها انسان نبودند و این جنبه غیر انسانی شان بود و حال آنکه حیوانات مظهر تجلی الهی اند و اگر این گونه، افراد گنه کار نشان داده می شوند به خاطر این است که از طریق این شکل به پستی شان پی برند نه اینکه حقیقتا میمون باشند و باز سوال آن بزرگوار تکرار گردد (ادامه سوالات معرفت النفس را ان شاء الله دفعه دیگر به عرضتان می رسانم) 5. می خواهم مقاله ای پیرامون انسان از دیدگاه اسلام یا عام ترش مثلا حق بنویسم می توانید جناب عالی چند کتاب یا مقاله معرفی کنید (غیر از آشتی با خدا و ده نکته که خوانده ام)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در بحث معرفت نفس در کتاب «خویشتن پنهان» روشن شد که چرا بدن‌های مختلف در مقابل میکروب‌ها یک عکس‌العمل نشان نمی‌دهند و چنان‌چه روح انسان در شدت وجودی بیشتر باشد، بر تأثیر میکروب‌ها غلبه می‌کند 2- بالاخره این ادراک را اگر کسی نپذیرد، عملاً به هیچ ادراکی از ادراکات خود نمی‌تواند اعتماد کند و گرفتار یک نوع سوفسطایی‌گری می‌شود 3- همین‌که می‌توان در بسیاری موارد دیوانگان را به کمک درمان بدن‌شان درمان کرد، نشان می‌دهد که مشکل آن‌ها در عدم ارتباط صحیح بین جسم و روح است و این‌که جسم نمی‌تواند آن‌چه که روح اراده می‌کند را، صورتِ عمل بپوشاند. شاید کتاب «انسان از تنگنای بدن تا فراخنای قرب الهی» در این مورد بتواند کمک کند. موفق باشید

13760
متن پرسش
سلام: آیا یک شخص میتونه با همین بدن خاکی به عوالم بالا صعود کنه به این معنی که به تجرد مثالی و عقلی حتی همین بدن خاکی برسد؟ و بعد دوباره به عالم ماده نازل شود؟ برخی این موضوع که حضرت مسیح در آسمان است را اینگونه تفسیر کردند که منظور از آسمان، عوالم غیر مادی است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مباحث «برهان صدیقین» و «حرکت جوهری» روشن شده است که اگر ماده از مرتبه‌ی مادی‌بودن بالاتر رود، دیگر از مادی‌بودن در می‌آید و این‌که قرآن می‌فرماید حضرت مسیح«علیه‌السلام» را به بالا برده است، باید بالابردن رتبه‌ای باشد که یک‌نوع برگشت به هویتِ مجرد است و این غیر از بالابردن مکانی است. موفق باشید

13759
متن پرسش
سلام خسته نباشید: می خواستم نظرتون را درباره ی علی اکبری بدونم همین که در ماهواره ادعای انرژی درمانی می کند. آیا ممکن است از توی تلویزیون شفا بدهد؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کارهای این افراد یک‌نوع تحریک خیال و القای خیالات است که هیچ مبنای واقعی برای کسانی‌که خود را در اختیار القائات چنین افرادی قرار می‌دهند، ندارد باز مجبورند با خیالی دیگر چندروزی خود را شارژ نگه دارند، به درد کسانی می‌خورد که نتوانسته‌اند خود را با حقایق مرتبط کنند. موفق باشید

13758
متن پرسش
سلام استاد: با آرزوی توفیقات روز افزون برای شما: در مبحث غرب شناسی و مدرنیته شما تاکید شدید دارید که غرب باعث دوری بشر از خدا و مادی گرایی شده است. در حالی که اگر غرب نبود افراد دیگر و حتی از کشور خودمان برای راحتی و آسایش ملت ماشین تولید می کردند و جاده می ساختند و تکنولوژی پیشرفت می کرد؟ ثانیا در زمان گذشته جمعیت کم بود ولی اکنون جمعیت خیلی زیاد شده و اجبارا نیاز به جاده و وسیله حمل و نقل دارد و نمی شود به سبک قدیم زندگی کرد. البته من قبول دارم که غرب باعث مادی گرایی و حسی شدن انسان ها شده و همه روایات را در زمینه مادی ترجمه می کند ولی این را متوجه نمی شوم بالاخره با گذشت زمان نیاز به وسیله و ابزار جدید است و نمی شود با حالت گذشته زیست. این همه کوبیدن غرب توسط دستگاه فکری شما به چه معناست؟ لطفا مسئله را روشن کنید با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوعات به طور مفصل بحث شده است و نقد مدرنیته بیشتر به فرهنگی است که در درون این تکنیک‌ها نهفته است و مسلّم با وجود چنین تکنیک‌هایی به جای این‌که انسان‌ها در گستره‌ی زمین، پراکنده باشند و در دل طبیعت با طبیعت زندگی کنند، شهرها را شلوغ و پر ازدحام می‌کنند و این بدین معنا نیست که ما امروز بتوانیم به این تکنولوژی که بیشتر در شرایط تقابل با طبیعت است، به راحتی عبور کنیم و به تکنیکی برسیم که در مقام تعامل با طبیعت می‌باشد. در کتاب «شیعه و تمدن‌زایی» عرایضی شده است. شاید مفید افتد. موفق باشید

13756
متن پرسش
سلام: خسته نباشید و خدا قوت استاد گرامی: غرض از مزاحمت، روشی نوین در ترجمه و تفسیر قرآن توسط استاد محمد تقی فیاض بخش حفظه الله ارائه شده که تفسیر واژه محور قرآن کریم نام دارد. که متن توضیح آن را پس از سوال هایم در زیر برایتان می گذارم و نمونه عملی آن را در سایت رادیو قران گذاشته اند. حال چند سوال داشتم: 1. مرحوم جناب علامه (ره) در المیزان از این روش هم استفاده کرده اند؟ 2. این روش برای تقویت بنیه ی تفسیری خوب است؟ 3. ما ابتدا این روش را کار کنیم یا مستقیما وارد المیزان شویم؟ التماس دعا. این هم توضیحات روش: بسمه تعالی. مقدمه ای بر تفسیر واژه محور قرآن کریم آن چه در این مقال بدان پرداخته می شود بحث تفسیر واژه محور آیات قرآن کریم است. رویکردی که تاکنون کمتر بدان عنایت شده؛ در حالی که نقش شناخت واژه در کلام وحی اولین قدم در تفسیر قرآن است و عمق این مسأله در فرهنگ قرآن از اساسی‏ ترین مسائل در بحث اعجاز قرآن و نیز رابطه‏ ی تأویل با تنزیل در کلام الهی است. (مقدمه کتاب ترجمان وحی) آن چه در این مقال بدان پرداخته می شود بحث تفسیر واژه محور آیات قرآن کریم است. رویکردی که تاکنون کمتر بدان عنایت شده؛ در حالی که نقش شناخت واژه در کلام وحی اولین قدم در تفسیر قرآن است و عمق این مسأله در فرهنگ قرآن از اساسی‏ ترین مسائل در بحث اعجاز قرآن و نیز رابطه‏ ی تأویل با تنزیل در کلام الهی است. توضیح آن که: ما معتقدیم قرآن معجزه نبوی است و خطابات آیاتی که قرآن دیگران را به تحدّی فرا می‏ خواند و اعجاز خود را اثبات می‏ کند عام است یعنی اولاً خطاب تحدّی به قرآن شامل گروه خاصی نمی‏ شود و همه جن و انس را در همه ازمنه و اعصار در برمی‏ گیرد: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی‏ أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْءَانِ لَا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ‏ی وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِیرًا[1]» بگو: اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخی از آن‏ها پشتیبان برخی [دیگر] باشند. و ثانیاً اعجاز قرآن محدود به جهت خاصی نمی‏ شود، بلکه برای همه انسان‏ ها است و از هر جهتی که به حوزه‏ ی معارف وحی باز می‏ گردد معجزه است قرآن برای حکیم در گشودن ابواب حکمت و برای متکلم و فیلسوف در استدلال و مناهج گوناگون برهان و خطابه و برای فقیه و اصولی در مباحث حقوقی بهترین و عالی‏ ترین روابط فردی و اجتماعی را به ارمغان می‏ آورد و در انسان‏ شناسی و معرفت النفس یا جامعه‏ شناسی و روان‏شناسی و نیز تاریخ امت‏ ها و فلسفه‏ ی تاریخ و سایر حوزه‏ های اندیشه‏ ی بشری بهترین لعالی و دُرر را در بهترین قالب‏ ها عرضه می‏ دارد و هر کس در حد فهم و استعداد خود از گنجینه‏ ی بی‏ پایان وحی بهره می‏ برد. چنان که مولا امیرمؤمنان علی - علیه‏ السّلام - به گوشه‏ هایی از عظمت قرآن این گونه اشاره فرمود: «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْهِ الْکِتابَ نُوراً لا تُطْفَأُ مَصَابِیحُهُ... وَ بَحْراً لا یُدْرَکُ قَعْرُهُ... فَهُوَ مَعْدِنُ الْإِیمانِ وَ بُحْبُوحَتُهُ وَ یَنابِیعُ الْعِلْمِ وَ بُحُورُهُ... جَعَلَهُ اللَّهُ رِیّاً لِعَطَشِ الْعُلَماءِ وَ رَبِیعاً لِقُلُوبِ الْفُقَهاءِ... وَ دَواءً لَیْسَ بَعْدَهُ داءٌ... وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ...[2]» سپس خداوند بر نبی اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - قرآن را نازل کرد و نوری است که هرگز چراغ آن خاموش نمی‏ شود... و دریایی است که کسی به ژرفای آن نمی‏ رسد... قرآن معدن و مرکز ایمان و سرچشمه‏ های همه علوم و دریاهای بی‏ پایان علم است... خداوند قرآن را سیرابی عطش علمی همه علما قرار داد و طراوت و شادابی برای قلب‏ های فقیه و در یک کلام قرآن برای بشریت دارویی است که با آن هیچ دردی عارض نمی‏ شود... و جای امنی است برای کسی که در پناه آن قرار گیرد... ولی ریشه ‏ی اعجاز قرآن را در سرچشمه آن باید جستجو کرد خداوند در آغاز سوره‏ ی هود می‏فرماید: «الر کِتَبٌ أُحْکِمَتْ ءَایَتُهُ‏ و ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیر[3]ٍ» الف، لام، راء. کتابی است که آیات آن استحکام یافته، سپس از جانب حکیمی آگاه، به روشنی بیان شده است. بنابراین، حقیقت قرآن نه کتابی است از سنخ کلمه و کلام مکتوب بلکه آن حقیقتی است نوری که برای بشر تفصیل داده شد تا قابل فهم برای آن‏ها گردد. و از آن حقیقت نوری گاه به لوح محفوظ و یا کتاب مکنون و یا ام الکتاب تعبیر فرمود که هر یک با ظرایفی اشاره به جهتی از بلندای مرتبه حقیقت قرآن دارد. «بَلْ هُوَ قُرْءَانٌ مَّجِیدٌ * فِی لَوْحٍ مَّحْفُوظِ[4]» آری، آن قرآنی ارجمند است، که در لوحی محفوظ است. وجه مشترک همه این اشارت‏ ها در آن است که آن چه پیش روی ما است منزَّل آن حقیقت نوری است که به برکت وجود مقدس نبی اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - لباس حرفی و کلامی پوشید و به گونه‏ای قابل فهم برای ما خاکیان طی بیست و سه سال تلاوت شد. «وَ قُرْءَانًا فَرَقْنَهُ لِتَقْرَأَهُ‏و عَلَی النَّاسِ عَلَی‏ مُکْثٍ[5]» و قرآنی [با عظمت را] بخش بخش [بر تو] نازل کردیم تا آن را به آرامی بر مردم بخوانی. و رابطه ‏ی آن حقیقت با قرآن نازل رابطه‏ ی روح با جسد و چراغ با چراغدان و ملکه علمی یک مجتهد با تفصیل بیانات کلامی یا کتابی او است. طبعاً آن چه در لوح محفوظ و کتاب مکنون است از سنخ کلمه و کلام و ادبیات رایج در میان ما نیست و اصولاً سنخ مکالمات کَرّوبیان در عوالم ربوبی با ناسوتیان تفاوت اساسی دارد. عالم دنیا که ادنی مرتبه‏ ی خلقت است به لحاظ مرتبه‏ ی وجودی سراسر آکنده از حجاب ماده و ظلمت جسمانیت و کدورت گناه و غفلت است و کون و فساد و تغییر و تحول و مرگ و حیات لازمه‏ ی لا ینفک آن است در چنین عالمی ارواح و نفوس در ارتباط با یکدیگر چاره ‏ای جز استفاده از زبان و قلم و کلام و کتابت ندارند و معانی در قالب کلمه و کلام به دیگران منتقل می‏ شود و الفاظ مَعْبَری برای انتقال معانی می‏ گردند اما در عالمی که سراسر تجرد و نور است و حجابی در ارتباط ارواح و عقول با یکدیگر نیست نیازی به ابزار کلامی و زبان و قلم و کتابت متعارف نیست در آن جا اگر سخن از لوح و قلم و املاء و کتابت است اشاره به جهات دیگر از انتقال معنا از مبدأ فاعلی به قابلی و ثبت آن در خزائن الهی است و هر اسمی در هر عالم به تناسب آن عالم باید معنا شود و تطبیق آن‏ها به عالم دنیا اشتباه بزرگی است چنان که در مراتب روح انسانی نیز هنگامی که یک معنای لطیف از مرتبه‏ ی عقلی تا مرتبه‏ ی لفظی تنزل پیدا می‏ کند در هر مرحله احکام خاص خود را دارد و هرگز ملکه اجتهاد یک مجتهد در مرتبه‏ ی عقلی از سنخ کلمه و لفظ نیست اما هنگامی که در مقام بیان و تعلیم و تعلم تفصیل می‏ یابد و به صورت کتبی یا کلامی درمی‏ آید به کتاب جواهر الکلام در فقه یا اسفار اربعه در حکمت متعالیه و یا تجرید الاعتقاد در کلام ظاهر می‏ شود و رابطه‏ ی این تفصیل با آن حقیقت رابطه‏ ی جسم با روح و لفظ با معنا است. حقیقت قرآن نیز در خزینه‏ ی غیب الهی و در احکم و اتقن و اشرف مراتب نزد پروردگار است و آن مرتبه به حدی مجید و علی و حکیم است که جز کرّوبیان و اولیای الهی که مطهّر از همه‏ ی ارجاس و آلودگی‏ ها هستند هیچ کس را یارای رسیدن به آن مرتبه نیست. «إِنَّهُ‏ و لَقُرْءَانٌ کَرِیمٌ * فِی کِتَبٍ مَّکْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ‏ و إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[6]» که این [پیام‏] قطعاً قرآنی است ارجمند، در کتابی نهفته، که جز پاک‏شدگان بر آن دست نزنند. و حتی اگر به مراتب نازله‏ ی این حقیقت در آسمان‏ های میانی و قبل از آسمان دنیا گوش نامحرم و دست ناپاکی بخواهد نزدیک شود به سختی گرفتار شهاب نگهبانان خزائن الهی می‏ گردد. «وَ أَنَّا لَمَسْنَا السَّمَآءَ فَوَجَدْنَهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَ شُهُبًا * وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَن یَسْتَمِعِ الْأَنَ یَجِدْ لَهُ‏و شِهَابًا رَّصَدًا[7]» و ما بر آسمان دست یافتیم و آن را پر از نگهبانان توانا و تیرهای شهاب یافتیم. و در [آسمان‏] برای شنیدن، به کمین می‏ نشستیم، [امّا ]اکنون هر که بخواهد به گوش باشد، تیر شهابی در کمین خود می‏ یابد. بنابراین حقیقت کلام الهی هنگامی که از آن مرتبه علی و حکیم به مراتب نازله‏ ی عوالم پایین‏ تر فرود می‏ آید در هر مرتبه لباس مناسب آن مرتبه را به خود می‏ گیرد و در انزل مراتب لباس عالم دنیا را بر تن می‏ کند تا برای اهل آن قابل فهم باشد و به این ترتیب آن معارف نوری لباس کلمه و کلام به خود گرفت و آن حقیقت لا حد و بی‏ انتها مقیّد به لباس الفاظ و حروف شد و طبعاً مثل سایر حقایق بلند که هرگز همه‏ ی معنا با همه گستردگی در قالب لفظ قابل انتقال نیست و هر ظرفی به مقدار استعداد و گنجایشی که دارد کمالات مظروف خود را اظهار می‏ نماید کلام عِلْوی در قالب سِفلی بر بشر خاکی عرضه شد تا هر کس در حد استعداد و ظرفیت روحی که دارد از اشارت‏ های قرآن به حقایق پشت پرده پی ببرد، مثلاً این که در اولین آیه سوره‏ ی بقره می‏ خوانیم: «الم * ذَ لِکَ الْکِتَبُ لَا رَیْبَ فِیهِ[8]» الف، لام، میم. این است کتابی که در [حقانیت‏] آن هیچ تردیدی نیست. و هنگامی که می‏ پرسیم چرا نفرمود: «هذا الکتاب» و به قرآن با اسم اشاره به دور خطاب کرد، جواب می‏ شنویم چون «ذلک» برای اشاره به مقام بلند و عظیمی که قابل اکتناه نیست نیز به کار می‏ رود و از این اشارت هر کس به مقدار درکی که از کتاب الهی دارد به عظمت آن پی می‏ برد و یا هنگامی که در اول سوره‏ ی توحید می‏ خوانیم: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و از ضمیر بدون مرجع بارز «هو» سؤال می‏ کنیم ادیب پاسخ می‏ دهد که این گونه ضمائر در اول کلام را ضمیر شأن می‏ گویند و برای بیان عظمت خبر خود ذکر می‏ شوند مثل: «هو الامیر قادمٌ.» او است امیر بزرگ که می‏ آید. اما اگر از این اشارت قرآن به حقیقت معنای اللَّه در «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» توجه کنیم و این که هر ضمیری اشاره به اسم بارزی دارد و مرجع در ضمیر شأنِ «هو» در این آیه هر چند اسم بارزی نیست، اما اشاره به حقیقت آشکار و روشنی دارد که ندای فطری هر موجودی به آن مشیر است و لذا در این جا نیز این اشارت قرآن بیانگر حقیقتی است که به طور صریح‏ تر در آیه‏ ی 172 سوره‏ ی اعراف بیان شد و فرمود: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی‏ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی‏ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی‏ شَهِدْنَآ» و هنگامی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه‏ ی آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: [آری ما یکتایی تو را دیدیم و ]شهادت دادیم. بنابراین اشارت کوتاه «قُلْ هُوَ اللَّهُ» نه فقط همان ضمیر شأن است بلکه دریا دریا سخن‏ های نهفته در درون خود دارد که با اهلش در میان می‏ گذارد و هر کس از آیات کتبی قرآن به آیات آفاقی و انفسی قرآن به میزان درک و استعداد و سعه صدر و طهارت دلی که دارد پی می‏ برد و قرآن صامت برای او به همان مقدار ناطق می‏ شود و چه زیبا فرمود امیر بیان و مولای متقیان علی - علیه‏ السّلام - : «ذَلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ وَ لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ، أَلا إِنَّ فِیهِ عِلْمَ ما یَأْتِی وَ الْحَدِیثَ عَنِ الْمَاضِی وَ دَواءَ دائِکُمْ...[9]» آن قرآن بلندمرتبه است، او را به سخن آورید ولی با شما سخن نمی‏ گوید ولی من از آن خبر می‏ دهم، بدانید که در قرآن علوم گذشته و آینده است، و دوای همه‏ ی دردهای شما... و اگر کوه‏ ها پرتوی از تجلی الهی را نتوانستند تحمل کنند و مندک شدند و موسای کلیم نیز بیهودش بر زمین افتاد پس چگونه است که امام صادق - علیه‏ السّلام - فرمود: «لَقَدْ تَجَلَّی اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِی کَلامِهِ وَ لکِنَّهُمْ لا یُبْصِرُونَ.[10]» به درستی که خداوند در کلامش بر بندگانش تجلی کرد ولی آن‏ها او را نمی‏ بینند. ولی در مساجد و معابر و مجالس ختم و عزا قرآن خوانده می‏ شود، اما هیچ اتفاقی در کسی نمی‏افتد و کسی منقلب نمی‏شود. ریشه ‏ی همه‏ ی این غفلت‏ ها و کج‏روی‏ ها در آن است که ما در عبارت باقی ماندیم و از اشارت‏ ها غافل شدیم، و از آیه به ذو الآیه و از سایه به آفتاب پی نبردیم و الّا بودند در میان اولیای الهی کسانی که با شنیدن یک آیه و تکرار آن از خود بی‏خود می‏ شدند، چنان که امام صادق - علیه‏السّلام - در هنگام تلاوت سوره‏ ی حمد در نماز هنگامی که به آیه‏ ی «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» رسیدند آن را آن قدر تکرار کردند تا به آن جا که حال غشوه به حضرتش دست داد و وقتی از ایشان درباره‏ ی علت آن سؤال کردند حضرت فرمود: «لازِلْتُ أُکَرِّرُها حَتّی‏ سَمِعْتُها مِنْ قائِلِها.[11]» دایماً آیه را تکرار کردم تا آن را از گوینده‏ اش شنیدم. و خداوند خود در آیه‏ ی 23 سوره‏ ی زمر حال اولیای خود را در تلاوت آیات الهی این گونه بیان می‏ فرماید: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَبًا مُّتَشَبِهًا مَّثَانِی تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلَی‏ ذِکْرِ اللَّهِ» خدا زیباترین سخن را [به صورت‏] کتابی متشابه، متضمّن وعده و وعید، نازل کرده است. آنان که از پروردگارشان می‏ هراسند، پوست بدنشان از آن به لرزه می‏ افتد، سپس پوستشان و دلشان به یاد خدا نرم می‏ گردد. اما چه شد که ما اشارت‏ ها را فدای عبارت‏ ها و رعایت‏ ها را فدای حکایت‏ ها کردیم و قرآن را به کتابت و قرائت‏ های گوناگون و تلاوت را در صوت و لحن و یا حفظ محدود کردیم و آیا هشدار امام جواد - علیه‏ السّلام - در معنای دور افکندن کتاب خدا پیرامون آیه 101 سوره‏ ی بقره کافی نیست، آن جا که فرمود: «نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَبَ کِتَبَ اللَّهِ وَرَآءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ» گروهی از اهل کتاب، کتاب خدا را پشت سر افکندند، چنان که گویی [از آن هیچ ]نمی‏ دانند. و امام - علیه‏ السّلام - در معنای «نبذ الکتاب» فرمودند: «و کان مِنْ نَبْذِهِمُ الکتابَ أَنْ أَقامُوا حُرُوفَه و حَرَّفُوا حُدودَه، فَهُمْ یَرْوُونَه و لا یَرْعُونَه وَ الجُهّالُ یُعْجِبُهُم حِفْظُهم لِلرّوایةِ، وَ العلماءُ یَحْزَنُهم تَرکُهُمْ لِلرِّعایَةِ.[12]» دورافکندن کتاب خدا به این بود که حروف و ظاهر کتاب را گرفتند، ولی حقیقت آن را رها کردند، آن‏ها کتاب خدا را می‏ خواندند و برای دیگران بیان می‏ کردند اما عمل به احکام و فرامین آن نمی‏ نمودند. افراد نادان و جاهل از این که آن‏ها قرآن را به خوبی می‏ خوانند و یا حفظ می‏ کنند خوشحال می‏ شدند، اما علمای ربانی از این که آنان از حقیقت قرآن فاصله گرفتند و در عبارت‏ ها ماندند محزون می‏ شدند. آن چه عرض شد پرتوی از انبوه اشارت‏ های قرآن و کلام معصوم - علیه‏ السّلام - بود تا مبادا کسی گمان کند قرآن محدود به همین یکصد و چهارده سوره و شش هزار و ششصد و اندی آیه است و هنگامی که خداوند در پانزده مورد صریحاً خطاب به رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - [ما ادریک‏] و یا [ما یدریک ] می‏ فرماید و به خصوص در آیات 17 و 18 سوره‏ ی انفطار که سخن از روز قیامت و روز ظهور حقیقت قرآن و تأویل کتاب الهی است. دو بار به رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - خطاب «مَآ أَدْرَلکَ» می‏ شود تکلیف امثال ما روشن است!! «وَ مَآ أَدْرَلکَ مَا یَوْمُ الدِّینِ * ثُمَّ مَآ أَدْرَلکَ مَا یَوْمُ الدِّینِ» و تو چه دانی که چیست روز جزا. باز چه دانی که چیست روز جزا؟ بنابراین اگر رابطه‏ ی حکایت‏ های قرآن با اشارت‏ های آن و تنزیل با تأویل رابطه‏ ی ظاهر با باطن است و قرآن نازلی که در میان ما است پرتوی از حقیقت قرآن در لوح محفوظ است پس امت اسلام مأمور به فهم حقیقت قرآن و دسترسی به روح کلام الهی است و چنان که جسم بی‏ روح و چراغ دان بی‏ نور ارزشی ندارد و در روابط متعارف اجتماعی مخاطب جسم‏ها ارواح آن‏ها است و کسی با مرده‏ ی بی‏ روح سخنی نمی‏ گوید. قرآن خالی از حقیقت نیز تنها الفاظی است که می‏ تواند دست‏آویز هر نا اهلی قرار گیرد و روزی بر منبر پیامبر اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - از دهان بوزینگان اموی و مروانی خارج شود و روز دیگر بر سر نیزه‏ ها رود و در جنگ صفین دست‏آویز قاسطین زمان بر علیه ولی دوران و همه ایمان امیرمؤمنان علی - علیه‏ السّلام - قرار گیرد. ولی در هر صورت از همین ظاهر می‏ باید به باطن رسید و با تدبر در همین قرآن نازل روح را صیقل داد و به مقدار صفا و طهارت از سفره‏ ی ادبستان الهی بهره‏ مند شد. پیامبر گرامی اسلام - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - می‏ فرماید: «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَةُ اللَّهِ، فَتَعَلَّمُوا مِنْ مَأْدُبَتِهِ مَا اسْتَطَعْتُمْ.[13]» این قرآن سفره‏ ی گسترده ادب الهی است. پس هر چه می‏ توانید و فرصت دارید از این سفره بهره‏ مند شوید. پس همه سخن به چگونگی بهره‏ مندی از این ظاهر برای نزدیک شدن به روح قرآن است. یعنی این قرآنی که در میان شما است، سفره‏ ی گسترده‏ ی الهی در روی زمین است و تا در عمر کوتاه خود فرصت دارید، و تا آن جا که می‏ توانید از این خوان نعمت الهی بهره ببرید که با بانگ رحیل ملک الموت و تمام شدن فرصت عمر دنیایی، شما را از کنار این سفره - چه بخواهید و نخواهید - برمی‏ دارند پس تا فرصت‏ها از دست نرفته است و تا آن جا که می‏ توانید از این خوان گسترده‏ ی الهی بهره ببرید. نویسنده‏ ی لسان العرب - به نقل از ابوعبیده - «مَأدُبَه» را «مَأدَبَة»، مصدر میمی از ادب می‏ داند و می‏ گوید: «مَأدَبَة» با سیاق روایت سازگاری بیشتری دارد، به این ترتیب معنای روایت این چنین می‏ شود: ای انسان‏ها! بدانید این قرآنی که بین شما است، مجموعه‏ ی ادب الهی در روی زمین است. پس تا آن جا که می‏ توانید از این ادبستان الهی بهره گیرید، زیرا با جمع شدن بساط زندگی در دنیا و کوچ به عالم آخرت، حسرت از محرومیّت از قرآن فایده‏ای ندارد. در هر حال، خداوند در سوره‏ ی زخرف می‏ فرماید: «حم * وَ الْکِتَبِ الْمُبِینِ * إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْءَانًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ * وَ إِنَّهُ ‏و فِی أُمِ‏ّ الْکِتَبِ لَدَیْنَا لَعَلِی حَکِیمٌ[14]» حاء، میم. سوگند به کتاب روشنگر. ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم، باشد که بیندیشید. و همانا که آن در کتاب اصلی [لوح محفوظ] به نزد ما سخت والا و پرحکمت است. معنای ام الکتاب در آیه‏ ی شریفه چنان که از واژه امّ و کتاب [به معنای مکتوب ] برمی‏ آید یعنی گنجینه و خزینه‏ ای که مرکز و محور سایر کتاب‏ ها و خزائن است و این حقیقت از یکسو متصف به علوّ و تعالی است که تنها اولیای الهی و مطهرین به آن دسترسی دارند و از سوی دیگر حکیم و ریشه‏ دار و محکم و در هم پیچیده است و برای فهم و تعقل در آن باید به لباس تفصیل و کتابت و در قالب حروف به زبان عربی در آید تا قابل بیان و تعلیم و تعلم گردد. از سوی دیگر عقل حکم می‏ کند بین ظرف و مظرف باید تناسبی وجود داشته باشد و هر لباسی زیبنده‏ ی شخصیت خاص خود است و طبعاً حقیقت قرآن و کتاب مکنون الهی هنگامی که از مرتبه علی و حکیم خود بر عالم دنیا عرضه شود و لباس کلمه و کلام بر خود بپوشد در احسن کلمات و زیباترین ترکیب‏ ها بر قلب رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - نازل می‏ شود و سرّ اعجاز قرآن در همه ابعاد علمی و هنری و ادبی و بلاغی در همین نکته است، و هر معنای بلندی هنگامی که در قالب لفظ مقید می‏ شود محدود به اعتبارات قراردادی و لفظی می‏ گردد و هرگز کلمات لفظی نمی‏ توانند تمام بار معنای حقیقت خود را به طور کامل به مخاطب حمل کنند، چنان که یک نویسنده یا سخنران هر مقدار تلاش کند نمی‏ تواند تمام بار معانی بلندی را که در نظر دارد در کتابت یا خطابه به دیگری منتقل کند و به همین دلیل است که در ادبیات عرفانی ما باب تشبیه و مجاز و کنایه باز شد و از شدت شوق عبد به معبود خود به عشق و از بی‏خودی بنده در درگاه مولا به مستی و از افاضات خاص الخاص مولا به بندگان خاص خود و در نتیجه از خودی گرفتن آن‏ها به مِی و شراب و از ظرف دل عبد در برابر جلوه‏ های گوناگون مولا به پیاله و جام و خم از وسائط فیض جمالی و جذبی حق به ساقی و یا گردش جام تعبیر شد. و آیا می‏ توان از کلام دیگری که ظرفیت تحمل این همه معنا را داشته باشد استفاده کرد؟، اجازه بدهید به دو نمونه از غزلیات خواجه شیراز اشاره‏ ای کنیم و درک لطایف آن را به نکته سنجی خوانندگان عزیز واگذاریم. اَلْمِنَّةُ لِلّه! که دَرِ میکده باز است‏ وین سوخته را بر دَرِ او روی نیاز است‏ خُم‏ها همه در جوش و خروشند زِ مستی و آن مِی که در آن جاست، حقیقتْ نه مجازاست[15] * * * نوش کن جامِ شرابِ یک منی‏ تا بدان بیخِ غم از دل برکنی‏ چون ز جامِ بی‏خودی رطلی کشی‏ کم زنی از خویشتن لافِ منی‏ دلِ به مِی دربند تا مردانه‏ وار گردنِ سالوس و تقوی‏ بشکنی[16] اکنون اگر صاحب کلام خود خالق کلام باشد و اگر اشرف و امتن و اتقن و احسن معارف را بخواهد از گنجینه علی و حکیم خود بر عالم دنیا نازل کند، آیا جز در قالب احسن حدیث و ابلغ موعظه نازل می‏ کند؟ «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَبًا مُّتَشَبِهًا[17]». بنابراین، گستره‏ ی اعجاز قرآن محدود به ادب و بلاغت و بیان و یا پیشگویی‏ هایی تاریخی نمی‏ شود، بلکه سرّ اعجاز قرآن در قدرت حمل خزینة لا یتناهای الهی است که بتواند آن کتاب مکنون را که در لوح محفوظ و ام الخزائن و ام الکتاب است در قالب الفاظ و کلمات به بهترین وجه منتقل نماید تا هر کس در حد استعداد و فهم و طهارت و خلاصه شرح صدری که دارد از نردبان کلمات معبر الفاظ قرآن به حقیقت این کتاب عزیز که «لَّا یَأْتِیهِ الْبَطِلُ مِن‏م بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ»(20) دست یابد. بنابراین، هر چند آن چه در میان ما است صورتی از آن حقیقت و لباسی از آن معنا است، ولی راه رسیدن به آن معنا نیز از همین صورت و لباس عربی آغاز می‏ گردد و رابطه‏ ی این صورت با آن حقیقت و باطن رابطه‏ ی طولی است که هرگز انفکاک‏ پذیر نیستند. «إِنَّآ أَنزَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ * نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَیْنَآ إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْءَانَ[18]» ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، باشد که بیندیشید. ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم. بنابراین، نتایج به دست آمده را در چند عبارت کوتاه تکرار می‏ کنیم: 1. قرآن حقیقتی ذو مراتب است و آن چه در دست ما است انزل مراتب این حقیقت است. 2. حقیقت قرآن از سنخ کلمه و کلام و ادبیات رایج نیست، بلکه حقیقتی نوری و از سنخ مجردات و اسمای مجرده‏ ی الهی است. 3. رابطه‏ی آن حقیقت و این کتاب نازل رابطه‏ ی ظاهر و باطن و جسم با روح و تلألؤ چرغدان با چراغ داخل آن است. 4. به دلیل سنخیت عقلی ظرف و مظروف آن حقیقت علی و حکیم با همه‏ ی گستره‏ ای که دارد اگر بخواهد در قالب ادبی و لفظی درآید در بهترین قالب باید عرضه شود و سر اعجاز قرآن و گستره‏ ی اعجاز این کلام الهی و تحدّی قرآن در همه‏ ی ابعاد و در همه‏ ی اعصار در همین نکته است. «وَ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَی‏ عَبْدِنَا فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ[19]» و اگر در آن چه بر بنده‏ ی خود نازل کرده‏ ایم شک دارید، پس - اگر راست می‏ گویید - سوره‏ ای مانند آن بیاورید. 5. راه رسیدن به آن حقیقت عِلوی از طریق همین ظاهر لفظی و نیل به حقیقت قرآن با تدبر در همین قرآن نازل است، هر چند که شرط لازم آن طهارت باطن از همه‏ ی آلودگی‏ های شرک و کفر و گناه است. اکنون می‏ گوییم: اولاً ظاهر ادبیات قرآن به زبان عربی است و هر چند عربیت قرآن به دلیل مبدأ نزول این کتاب عزیز در میان قوم عرب بوده است. «وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ[20]» اما زبان عربی به دلیل ویژگی‏ های خاصی که دارد در میان سایر زبان‏ ها بهترین محمل در حمل کلام وحی است. گستره‏ ی واژه‏ ها، اشتقاق‏ های گوناگون اسمی و فعلی این زبان و حتی رابطه‏ ی ریشه‏ های لغات با معنای آن‏ها و به وجود آمدن انواع اشتقاق‏ های صغیر و کبیر و اکبر در لغت و کشف روابط ظریفی که میان معنای هر واژه و حروف آن وجود دارد که علم اصوات را در این زبان رغم زده است و ده‏ها لطایف دیگر در مفردات کلماتِ این زبان قدرت انتقال معنا را در انتخاب واژگان بیش از هر زبان دیگری به صاحب سخن می‏ دهد و این همه در کنار ادبیات این زبان در ترکیب لغات و علم نحو و بلاغت و معانی و بیان که به جرأت می‏ توان ادعا کرد هیچ زبانی در تاریخ بشریت قدرت خلق این همه آثار ادبی و هنری در رشته‏ های مختلف نظم و نثر را نداشته است و در این فضا است که معجزه‏ ی الهی در بهترین قالب‏ها بر زبان رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - جاری می‏ شود و آن چنان قلب‏ ها و فکرها را مجذوب خود می‏ کند که دوست و دشمن در برابر عظمت این کتاب الهی زانو می‏ زنند و جز تحسین و یا سکوت راه دیگری ندارند و اگر راهی داشتند نیازی به این همه جنگ و خونریزی و هزینه در مبارزه با قرآن نبود، تنها کافی بود یک سوره‏ ی دو سطری شبیه به قرآن می‏ آوردند و قلم قرمز بر همه‏ ی سخنان رسول اکرم - صلّی‏ اللَّه‏ علیه‏ و آله‏ و سلّم - و تحدّی و هم‏ آوری قرآن می‏ کشیدند. سخن ما در کتاب «ترجمان وحی» از همین جا آغاز می‏ شود که اگر راه درک قرآن از ادبیات آن آغاز می‏ شود و معجزه قرآن در انتخاب بهترین واژگان و در بهترین قالب‏ ها و ترکیب‏ ها است. پس تحقیق واژه‏ های قرآنی و کشف ظرافت‏ های چگونگی قرار گرفتن این واژه‏ ها در ترکیب جملات و بررسی ادبی و بلاغی آن‏ها اولین قدم در فهم معارف بلند قرآن است. گفتیم در زبان عرب به دلیل گستردگی لغات برای یک معنا صاحب سخن می‏ تواند از کلمات مترادف فراوانی در انتقال معنای خود استفاده کند، اما این به میزان تسلط او بر معانی ظریف واژگان و لطافت وزن و ترکیبی است که آن واژه دارد تا بتواند به بهترین وجه معنای مورد نظر خود را به مخاطب منتقل کند و قطعاً این امر در قرآن اتفاق افتاده است تا به آن جا که برخی معتقدند اصولاً در قرآن کلام مترادف وجود ندارد و هر واژه‏ ای که به کار رفته معنای خاص خود را داشته که در فضای آیه معنای منحصر به فرد خود را دارد به گونه‏ ای که اگر وزن و حتی ماده لغتی را با واژه‏ ی دیگر عوض کنیم معنا تغییر می‏ کند. اجازه بدهید با مثالی مسأله را روشن‏ تر کنم، ما سوره‏ ی حمد را در قرآن فراوان می‏ خوانیم و حداقل در هر شبانه‏ روز هفده بار آن را با دقت و مخارج حروف در نماز تلاوت می‏ کنیم در آیه‏ ی دوم می‏ فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ‏ّ الْعَلَمِینَ». چه تفاوتی میان حمد با مدح یا شکر دارد و چرا نفرمود «المدح للَّه» و یا «الشکر للَّه رب العالمین» و در میان اسمای الهی چرا بر اللَّه تکیه شد و نفرمود «للرحمن» و وصف رب می‏ توانست با واژه‏ ی قریب المعنای دیگری مثل «مالک» یا «مربی» یا «سیّد» ذکر شود و به جای «مالک» نیز «صاحب» بگوید و آیه‏ ی شریفه این گونه باشد: «المدح للرحمان صاحب العالمین» و بر همین قیاس آیات دیگر سوره‏ ی حمد. بنابراین شناخت ظرافت ‏های معنای هر واژه اولین قدم در فهم کلام وحی است و قدم دوم شناخت ظرافت‏ های اوزان هر واژه است مثلاً در آیه‏ ی سوم که می‏ فرماید: «الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» چه تفاوتی میان این دو وزن وجود دارد و اگر به جای اوزان فعلان و فعیل از سایر اوزان صیغه مبالغه یا صفت مشبهه استفاده می‏ شد چه مانعی داشت و بالاخره قدم سوم شناخت ظرافت‏ های ترکیبی واژه‏ های قرآن است که تفاسیر بلاغی و ادبی قرآن معمولاً بر محور این مهم نوشته شده‏ اند. هدف اوّلیه‏ ی ما ترجمه‏ ی قرآن - با عنایت به لغات پر استعمال قرآنی - بر محور لغت بود. هر چند مجموعه‏ ی لغات قرآن - بنابر نقل راغب در مفردات - حدود 1550 لغت است، امّا حدود 15 آن (300 لغت)، خیلی استعمال شده که با فراگیری آن‏ها می‏ توانیم بیش از 80% آیات را ترجمه کنیم. سپس هدف اصلی دقت در واژه‏ه ای قرآنی و معانی گوناگون آن در آیات قرآن است. ما معتقدیم اگر قرآن معجزه‏ ی الهی است، در همه‏ ی جهات معجزه است. اگر در میان حقایق عالم غیب و شهادت در تاریخ گذشتگان و احتجاج با مشرکان و منافقان و بیان معارف الهی معجزه است، از جهت ادبی و بلاغت نیز معجزه است، به خصوص که خود به عربی بودن و تعقل در ادبیات قرآن تصریح می‏ نماید، مثلاً در سوره‏ ی زخرف، می‏ فرماید: «حم * وَ الْکِتَبِ الْمُبِینِ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ[21]»؛ قسم به کتاب روشن قرآن و این که ما آن را قرآنی به زبان عربی قرار دادیم تا شما در آن تدبّر کنید. هر چند حقیقت قرآن در مقامی علی و حکیم نزد حق است: «وَ إِنَّهُ‏ و فِی أُمِ‏ّ الْکِتَبِ لَدَیْنَا لَعَلِی حَکِیمٌ[22]» امّا مقام زمینی و ظاهری قرآن در میان ما، به صورت کتابی با زبان عربی است و در همین بخش نیز معجزه است، یعنی کتابی است که همتا ندارد. به عبارت روشن‏تر اگر قرآن در فَصاحت و بلاغت و بیان معانی در زیباترین جمله‏ ها و ترکیب‏ ها همتا ندارد، در انتخاب واژه‏ ها و کلمات و ربط میان الفاظ و معانی مفردات قرآن نیز معجزه‏ ی الهی است. فَصاحت در ترکیب، متوقّف بر فصاحت در کلمه است و فصاحت در کلمه را هم این طور معنا می‏ کنند که چون در تکلّم، هدف انتقال معانی از گوینده به شنونده است، اگر ابراز معنای مورد نظر با انتخاب بهترین کلمه باشد تا این معنا را به صورتی روشن و روان و زیبا به شنونده القا کند، در آن صورت فصاحت در کلمه تحقق می‏ یابد و اگر ترکیب کلمات نیز به بهترین وجه انجام گیرد، فَصاحت در کلام و گفتار حاصل می‏ شود، در حالی که بیشتر معجزه‏ ی قرآن را در فَصاحت در گفتار و موزون بودن کلمات می‏ دانند، در حالی که شالوده‏ ی فصاحت یک کلام، از زیبایی و حسن انتخاب واژگان استفاده شده‏ ی در آن کلام سرچشمه می‏ گیرد و اگر قرآن معجزه است باید دقت شود هر کلمه در آیه، چگونه بر معنای مورد نظر دلالت می‏ کند؛ به گونه‏ ای که اگر کلمه‏ ی دیگری به جای آن انتخاب شود، آن معنا را نمی‏ رساند. در زبان عربی با توجه به گستردگی لغات، رابطه‏ ی نزدیکی میان لفظ و معنای یک لغت وجود دارد. بنابراین کثرت لغات برای یک معنا، به معنای مترادف بودن آن لغات نیست، بلکه در ظرافت‏ ها با هم اختلافاتی دارند که در صورت بیان معانی دقیق لغت، نمی‏ توانند به جای هم استعمال شوند. مثلاً خداوند متعال در سوره‏ ی مدثر، اعراض کنندگان از قرآن را به خران یا گورخرانی تشبیه فرموده که از مقابل شیر درنده‏ ای فرار می‏ کنند، ولی لفظ شیر با «قَسْوَره» آمده نه «اسد»: «کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ * فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةِ» زیرا در این آیه منظور هر شیر و حتّی شیر عصبانی و در حال حمله هم نیست، بلکه بر قدرت و غلبه و مصمّم بودن شیر در گرفتن شکار تکیه دارد لذا به دلاور شجاع یا تیرانداز ماهر و یا صیاد مصمّم هم «قسور» گفته شده. بنابراین خداوند در این آیه از یک سو بر بلادت، کودنی و نفهمی مخالفان قرآن اشاره دارد که آنان را با لغت «حمار» تعبیر فرمود و از سوی دیگر درباره‏ ی قرآن بر قدرت، غلبه، قاهر بودن غیر مقهور و مصمم بودن در تبلیغ و ابراز حق و سیطره‏ ی قرآن بر قلب‏ ها و دل‏ ها تکیه می‏ کند که آن را با لغت «قَسْوَرَه» بیان فرمود. این همه زیبایی، در سایه‏ ی دقت و به کارگیری لغت «قَسْوَرَه» به دست می‏ آید. در هر حال، در کتاب ترجمان وحی سعی بر آن شده در تفسیر دو سوره‏ ی مزمّل و مدّثر کمتر به بحث‏ های روایی در توضیح آیات پرداخته شود و تنها بر کشف معانی لغات تکیه شده تا با شناخت ظرافت‏ های آن و فضایی که در ترکیب آیه معنای هر لغت ایجاد می‏کند به دقایق لطایف آیات الهی برسیم و گامی لرزان به سوی درک حقیقت قرآن برداریم. تجربه مختصر ما در این نوع نگاه به قرآن به خصوص در جزء اول و سی‏ام و بخشی از جزء 29 که در برنامه ترجمان وحی از شبکه قرآن صدای جمهوری اسلامی ایران به آن پرداخته شده نشان داد که دقت و تأمّل در واژه‏ های قرآنی بسیاری از لطایفی را که در روایات اهل بیت - علیهم‏ السّلام - به آن‏ها اشاره شد در خود آیه کشف می‏ گردد. روش عملی ما در گام اول یعنی کشف معنای اصلی هر لغت به این ترتیب است که ابتدا ریشه‏ ی هر لغت در آیه شریفه از کتاب‏ های لغت عرب بررسی می‏ شود و سعی می‏ گردد معنای اصلی ماده لغت با مقایسه معانی گوناگونی که برای آن ذکر شده روشن شود و سپس با مراجعه به کتاب‏ های لغت قرآنی و سپس تفاسیر مربوطه به خصوص تبیان و مجمع البیان و المیزان و در مواردی تفسیر کشاف و بیضاوی معنای لغت روشن شود. در قدم بعدی این معنا با کمک سایر لغات آیه‏ ی شریفه در ترکیب آیه و سپس در سیاق آیات روشن‏ تر می‏ شود و ظرایف ادبی و بلاغی آن مورد توجه قرار گیرد. این روش در آغاز هر چند حوصله فراوان می‏ طلبد، ولی با توجه به این که اغلب لغات قرآن از واژه‏ های کثیرالاستعمال قرآنی است سرعت آن به مرور بیشتر می‏ شود و در عین حال ربط آیات مختلف قرآنی با واژه‏ های مشترک و فهم ابعاد گوناگون لغات قرآن در هر آیه برای ما روشن می‏ شود و افق‏ های جدیدی از کلام وحی را با مدد روایات اهل بیت - علیهم‏ السّلام - بر ما می‏ گشاید. این روش هر چند مشکل و طولانی است، امّا ثمراتی که در فهم آیات الهی و ظرافت‏ های معانی آیات قرآن برای ما به ارمغان می‏ آورد، بسیار با ارزش است. در هر حال باید دانست که هر مقدار در فقه اللّغه‏ ی قرآن کار شود، دُرهای بیشتر و لعالی با ارزش‏تری از دریای بی‏ کران کتاب الهی نصیب ما خواهد شد، ان شاء اللَّه. به امید آن که پروردگار ظرف دل و روح ما را مستعد بهره‏ گیری از عنایات خود و تلألؤ انوار قرآن قرار بدهد و از راهنمایی اهل نظر محروممان نگرداند. مطالب مرتبط: اخبار- ترجمان وحی به چاپ رسید محصولات - ترجمان وحی [1] سوره اسراء، آیه 88 [2] نهج البلاغه، خطبه 198 [3] سوره هود، آیه 1 [4] سوره بروج، آیات 21 و 22 [5] سوره اسراء، آیه 106 [6] سوره واقعه، آیات 77- 79 [7] سوره جن، آیات 8 و 9 [8] سوره بقره، آیات 1 و 2 [9] نهج البلاغه، خطبه 158 [10] بحار الانوار، ج 92، ص107 [11] ر.ک: مفتاح الفلاح، ص292؛ فلاح السائل، ص211. [12] کافی، ج8، ص53، حدیث 16 [13] مستدرک الوسائل، ج 4، ص233. [14] سوره زخرف، آیات 1 تا 4 [15] دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 110، ابیات 1 و 2 [16] دیوان حافظ، تصحیح قدسی، غزل 592، ابیات 1، 3 و 4 [17] سوره زمر، آیه 23 [18] سوره یوسف، آیات 2 و 3 [19] سوره بقره، آیه 23 [20] سوره ابراهیم، آیه 4 [21] سوره زخرف، آیات 1- 3 [22] سوره زخرف، آیه 4
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با نگاه گذرایی که بنده نسبت به آن مقاله داشتم فکر می‌کنم نکات خوبی را استاد در رابطه با قرآن متذکر می‌شوند. البته علامه طباطبایی به صورت اجمال این نوع مباحث را داشته‌اند و ایشان بحمداللّه از آن نکات استفاده نموده‌اند. موفق باشید

13755
متن پرسش
سلام استاد ارجمند: بنده دختری ۲۲ ساله هستم که بسیار مذهبی و ولایی و انقلابی هستم و همواره سعی دارم پیرو بیانات امام خامنه ای باشم. اخیرا خواستگاری برایم آمده که طلبه است و فرزند یکی از سرداران شهید است و خانواده مذهبی ای هم دارد. خودش هم خیلی از نظر مذهبی دقیق است و با بسیاری از معیار های من تناسب دارد. ولی چند مورد برایم جای تامل است. مهمترین آنها اینکه ایشون از نظر سیاسی با من همراه نیست. من در انتخابات ریاست جمهوری اخیر به آقای جلیلی رای دادم و یا جبهه پایداری موافق تر هستم و اصلا و به هیچ عنوان دل خوشی از آقای روحانی ندارم و خیلی دعا کردم که ایشون انتخاب نشود از وقتی هم که باب مذاکره با آمریکا را باز کرده است همواره خون به جگر بوده ام و خیلی در تلاطم بودم که هر طوری هست به دیگران و کسانی که می توانم بفهمانم که راه و رسم فکری ایشان با اصل و اساس انقلاب دچار تضاد است وقتی به راحتی می گوید امام حسین (ع) با عمر سعد مذاکره کرد! وقتی دین و ایمان مردم را جدای از حکومت می داند و همش بچه مذهبی ها را به بهانه افراطی گری می کوبد. وقتی در سازمان ملل یک کلمه حرف از صهیونیست و خطراتش نمی زند، وقتی خودش در انگلیس و زیر دست اجانب تحصیل کرده و معلوم نیست چقدر از فرهنگ مبارزاتی مردم کوخ نشین فاصله دارد و آیا اصلا انقلاب پابرهنگاني که مایه امید امام بودند را به رسمیت می شناسد یا نه، وقتی آقای ظریف می رود با شیطان بزرگ دست می دهد، با دستی که آلوده به خودن هزاران کودک مسلمان است، این ها بیانگر تفاوت های فکری و عقیدتی بین این دست با اصل انقلاب و رهبری است. هر چند که آقا تا آخرین لحظات هم کسی را نمی رانند و حتی درباره آقای خاتمی هم همان زمان تعابیری از قبیل فاضل و مومن و غیره داشتند چون ایشان معتقد به جذب حداکثری هستند ولی به راحتی می گویند با مذاکره با آمریکا مخالفم. دل خوشی از این قماش نداریم و... خب با این وجود این جناب خواستگار با اینکه حتی به دیده بوسی رهبری هم می رود و حتی اهل کار تبلیغی حوزوی در روستا ها است و می گوید رهبر را قبول دارد ولی می گوید برای رفع مشکلات کشور باید آدم ماهر سر کار باشد و روحانی توانسته تورم را کاش دهد در نتیجه اقتصاد مردم خوب می شود و بنابراین دیگر با نظام مخالفت نمی کنند. و اصل نظام حفظ می شود و دست دادن ظریف را هم توجیه می کند که خب برای اینکه مذاکرات به نتیجه مطلوب تری برای مملکت برسد باید یه سری چیزهایی که متداول روابط دیپلماسی است را رعایت کنند!! من ولی می گویم به قول آقا باید از ظرفیت های داخلی کشور با اقتصاد مقاومتی استفاده کنیم ایشون کلا میگه این اختلاف دیدگاه های سیاسی نباید در زندگی مشترک وارد بشه و اهمیت پیدا کنه ولی به نظر من ما تفاوت عقیدتی داریم نه فقط اختلاف ذائقه های جزيي سیاسی و بنظرم مشکل پیدا خواهیم کرد. مادرم ولی می گوید سختگیری نکن! چون از نظر اعتقادی هم سختگیر تر از معمول هستی اینجور مواردی در این دوره و زمان کم پیدا می شود. تا الان هم خواستگاران زیادی داشته ام ولی هیچ کدام را بدون حجت قطعی رد نکرده ام. بعضی ها هم خودشان من را نپذیرفتند. حالا استاد اگر می شود راهنمایی ام کنید لطفا. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم حرف مادرتان درست است. زیرا اگر کسی در کلّیت نظام در صراط مستقیم باشد، تفاوت‌های فکری و سلیقه‌ای نباید منجر به دوگانگی با این افراد بشود. ملاحظه کردید که رهبری انقلاب، دست‌دادنِ آقای ظریف با اوباما را به صرف این‌که آقای ظریف گفتند اتفاقی بوده؛ حمل بر صحت کردند و از موضوع، عبور نمودند. به نظرم بعضاً رفقای جبهه‌ی پایداری و کیهان در عین دلسوزی، موضوعات را یک‌وجهی می‌نگرند. لذا اگر آن بنده‌ی خدا از نظر سجایای اخلاقی مشکلی ندارد، می‌توانید با او کنار بیایید. موفق باشید

13754
متن پرسش
سلام: طلبه ای هستم 41 ساله. بیست سال است طلبه ام و از اول طلبگی تقریبا هیچ گناهی نکردم. و از زمینه های گناه هم فرار کرده ام. بعضا عنایاتی هم به من شده است. دائم به قبض و بسط زنده ام به حمدلله. تقریبا تمام عرفان نظری را خواندم. الان بین فصوص و فتوحات مطالعه دارم. از مباحث اخیر شما هم استفاده برده ام. کتاب رساله الولایه و مصباح الهدایه که شرح فرمودید. کل المیزان را یکبار اجمالی خوانده ام. یکبار هم بعضی سوره ها را تفصیلا خواندم. اسفار را سه بار مطالعه کردم و از محضر استاد جوادی استفاده زیادی بردم. اینها را خدمت استاد عرض کردم تا موقعیتم را درک کنید و راهنماییم کنید. وگرنه قصد دیگری نداشتم. وگرنه هم بنده می دانم و شما هم بهتر از بنده می دانید که همه اینها هم او نمی شود. گرچه کمک می کند. دانایی است نه دارایی به قول خودتان. حال سوالی دارم: احساس می کنم دیگر نمی توانم بالاتر بروم. احساس راکد بودن در سیر می کنم. گرچه فیوضات می رسد ولی بعد از این بیست سال که اکثر مستحبات را هم ملکه خود کردم. تمام رذایل را با کمک اساتید از بین بردم. گناه را هم اصلا فکرش را نمی کنم. فقط الان نمی دانم ادامه راهم را بی استاد می توانم طی کنم یا نه؟ راهنمایی بفرمایید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این‌که می‌فرمایید احساس راکدبودن می‌کنم، در این سیر این حالت، حالتِ به تکوین‌رسیدن است که جناب خواجه عبداللّه انصاری مثلاً در مورد «حال» می‌گوید: از جلوات شهود الهی است در دیدن حقایق، و راهِ باقی‌ماندن آن «شهودُ الحقيقةِ لا كسباً، و رفضُ الدَعْوَى لا علماً، و البقاءُ مع نورِ اليقظةِ لا تَحَفُّظاً.»

استقامت احوال، استقامت در شهود حقیقی است که کسباً به‌دست نیامده و سعی کند آن شهود و آن برق بماند و یا لااقل زود نرود و نیز در استقامت احوال ادعا را بردارد ولی نه به صورت علمی. طوری شود که از حالش بجوشد که ادعا نکند و به حسب حال رفض ادعا کند و نیز در استقامت احوال بر نور یقظه باقی باشد ولی نه از سر تکلّف بلکه به اقتضای همان حال. رویکرد سالک باید در این مرتبه چنین باشد که حال را که شهود حقیقت است و به سراغ او آمده حفظ کند، و در ادامه‌ی این استقامت در آن حالِ خوش معنوی، نظر به خود نداشته باشد تا دعوی نقش‌داشتن در این امر بکند و این غیر از آن است که از نظر علمی خود را متذکر کند که همه‌چیز از آن خدا است و من هیچ‌کاره‌ام. در حضوری قرار گیرد که «إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّه»(آل‌عمران/154) و در ادامه باقی بماند به آن نور یقظه که در ابتدا بدان منور شد و از این طریق خود را از هر غفلتی محفوظ بدارد. البته به وقتش این موضوعات بیشتر روشن می‌شود. لذا پیشنهاد می‌شود منازل‌السائرین را با شرحی که جناب حجت‌الاسلام و المسلمین استاد یزدان‌پناه داده‌اند، دنبال کنید. موفق باشید

13753
متن پرسش
به نام خدای محمد، با عرض سلام خدمت استاد محترم: با عنایت به دستگاه فکری و مطالعاتی حضرتعالی که ما را به حقیقت خود متذکر می شود و از طرفی هم نیل به این مهم لوازم و الزاماتی دارد که بالفرض در گفتار چگونگی فعلیت یافتن باورهای دینی به کم گویی و کم گوش دادن و.... اشاره شده است که ذیلا به سوالات اینجانب جواب دهید: 1. چگونه ممکن است کسی سیر و سلوک الی الله را در دستور کار قرار دهد و در کنار آن در عرصه سیاست حضوری فعال داشته و مسولیت های خطیر هم داشته باشد؟ 2. آیا یک سیاست ورز بایستی با یک ژست خاصی در آن وارد گردد؟ در انتها خواهش دارم از شما استاد عزیز که اگر امکان دارد کتابی با عنوان عالم سیاست و سیر و سلوک الله که پاسخ تمام کسانی که می خواهند سیر الی الله کنند و هم وارد عرصه سیاست شوند مرقوم نماید. با سپاس ویژه
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عرایضی در جزوه‌ی «طلبه‌ی عصر انقلاب» و جزوه‌ی «نحله‌ی نجف» و کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شده است که فکر می‌کنم بتوانیم متوجه شویم در این تاریخ چگونه از طریق مسائل سیاسی انقلاب اسلامی قرب خود را با مولایمان حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» بیشتر کنیم. 2- سیاست‌ورزِ واقعی در امروز، رهبری انقلاب است که ژست او حساسیت نسبت به سرنوشت این ملت و این انقلاب است. موفق باشید

13752
متن پرسش
سلام علیکم: شبهه ای که ذهنم را مشغول کرده است و آن اینکه وقتی مراجع عظام تقلید نسبت به ربوی بودن سیستم بانکی اعلام موضع می کنند، چرا کسی ترتیب اثر نمی دهد و بانکها طبق روال خود عمل می کنند؟ رهبری در تاریخ 22/2/82 در خصوص سوالی که از ایشان مبنی بر عدم ورود مستقیم معظم له در مسائلی همچون کنترل وضعیت فساد اقتصادی کشور پرسیدند، ایشان فرمودند: «مدیریّت انقلاب، غیر از مدیریّت اجرایی کشور است. برای رهبری، وارد شدن در میدان اوّلاً به صورت طرح مسأله و بسیج افکار عمومی است؛ ثانیاً به صورت خواستن از دستگاههای اجرایی است. برخی از دستگاههای اجرایی، مخصوص این کارند. در زمینه مبارزه با فساد، هم قوّه مجریّه و هم قوّه قضاییّه درگیرند. بنده از هر دو قوّه به‌طور جد خواسته‌ام و آنها درگیرند؛ ورود رهبری این‌جاست. بله؛ اگر روزی معلوم شود دستگاههای قوّه مجریّه و قوّه قضاییّه آماده نیستند کار کنند، رهبری چاره‌ای پیدا نخواهد کرد جز این‌که خودش وارد میدان شود.» خوب، به روشنی واضح است که دستگاه های اجرایی در خواب پاییزی به سر می برند! وقتی که آیت الله جوادی آملی می فرمایند: «که کارمندان بانک ملعونند!» این یعنی چه؟ یعنی عمق فاجعه در سیستم بانکی به وضوح نمایان است. یا در تاریخ 14/8/94 آیت الله نوری همدانی علام فرمودند: «اخذ دیر کرد بانکی حرام است. منبع فارس» حال سوال اصلی بنده اینست چرا رهبری نسبت به این موضوع ورود مستقیم نمی کنند؟ اگر هنوز سیستم بانکی به نهایت ربوی بودن خود نرسیده است، پس فریاد های این مراجع برای چیست؟ و اگر ربا در آن سیستم به اوج خود رسیده است، پس چرا رهبری گرد و خاک به پا نمی کند؟ ما روایات زیادی داریم که ربا را معادل جنگ با خدا دانسته اند. آیا وقت این نشده است که رهبری جلوی این جنگ را که تقریبا دامن گیر همه مردم ایران اسلامی شده است بگیرند؟ متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این قاعده را فراموش نکنید که نباید برای آبادکردنِ دهی شهری را خراب کرد. مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» به عنوان انسانی بصیر و همه‌جانبه‌نگر تلاش دارند این کشتی را در این دریای طوفانی به سوی مقصد قدسی‌اش جلو ببرند و بنا است ما از یک تاریخ که تماماً غرب‌زده است با مناسبات غربی و سرمایه‌داری، عبور کنیم. و اگر برای اصلاح نهادهای موجودطوری برخورد کردیم که آن‌ها ناکارآمد شدند، قضیه قضیه‌ای است که منافقین در ابتدای انقلاب برای انقلاب در رابطه با ارتش پیشنهاد کرده بودند که چون ارتش طاغوتی و ناکارآمد است پس باید به‌کلّی حذف شود و با این کار، ما یک افغانستان دیگر می‌شدیم و رهبری عزیز در همان زمان هم که رئیس جمهور بودند همّت به‌خرج دادند و ارتش را بازسازی نمودند. موفق باشید

13751
متن پرسش
سلام استاد خسته نباشید: چرا خداوند اصل استعدادها را در اعیان متفاوت قرار داده است؟ مگر اعیان فیض اقدس نیست؟ و فیض هم از خود او ساطع می شود پس می توان نتیجه گرفت که استعداد ها را هم خداوند تعیین کرده چون اعیان هم ظهور اسما هستند. معمولا در جواب به سوال بالا مسئله قابلیت اعیان و ذاتی بودن تفاوت ها را مطرح می کنند و همانطور که در جواب سوالات شما هم مطالعه کردم همین جواب را داده بودین ولی به نظر می رسد این جواب مشکل را حل نمی کند چون دوباره این سوال مطرح می شود که خود ذاتی بودن هم خدا تعیین می کند زیرا او خالق است و موجودات در صحنه وجود که نبودند تا قابلیتی داشته باشند و ظرفیت وجودی ممکنات هم خداوند تعیین می کند که ظرف و مظروف از اوست. تقاضای راهنمایی در این مسئله را دارم ممنون التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع امکان ذاتیِ اشیاء، بحث مفصلی است که در جلسات اولیه‌ی شرح تفسیر سوره‌ی حمد امام خمینی بحث شده است مبنی بر این‌که امکان ذاتی شیئ از خودِ شیئ است و حضرت حق آن شیئ را، آن شیئ نکرده است بلکه به او «وجود» داده است و به قول ابن‌سینا: «ما جعل اللّه المشمشة، مشمشمة بل اوجدها» خداوند زردآلو را زردآلو نکرده است بلکه به آن «وجود» داده است و از این لحاظ، حجت خدا برای هر مخلوقی تمام است از آن جهت که آن مخلوق، خودش، خودش است و بدین لحاظ قرآن می‌فرماید: وقتی خداوند خواست چیزی را خلق کند به آن چیز می‌گوید «بشو» و «می‌شود» پس آن چیز در علم خدا هست و خدا در خطاب به آن می‌گوید «بشو و می‌شود» و خلقت یعنی همین. موفق باشید

نمایش چاپی