باسمه تعالی: سلام علیکم: بیشتر با معارف الهیه خود را تقویت کنید و در کنار آن سجدههای طولانی بسیار خوب است. آنچه در مورد ذکر یونسیه عرض شد از آن جهت است که کسی بخواهد هر روز نیمساعت بهطور ممتد و یا 400 مرتبه به طور ممتد آن ذکر را انجام دهد. در این مورد بهتر است که با مشورت افرادی اینکار را بکند که او را میشناسد و جایگاه و تأثیر ذکر را نیز میداند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در ماه رمضان بنابراین است که ما به این تجربه برسیم که اگر قوهی واهمهی خود را دنبال نکنیم با غذای کم در افطار و سحر بهخوبی زمینهی صیقلِ قلب خود را فراهم کردهایم و از این جهت فکر میکنم بهراحتی بتوانید چند ساعت بعد از افطار به رختخواب بروید و بهراحتی در سحر بیدار شوید و جبران خوابتان را در روز بنمایید، روزه به شما چنین توانایی را میدهد که نخوابیدنهای کامل شب مشکلی برای شما در هنگام سحر و عبادات سحرگاهی ایجاد نکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد بحث «جوان و انتخاب بزرگ» و «آشتی با خدا» رویکرد خوبی را دنبال کردهاید و اینکه میخواهید در مورد خیال و جایگاه آن مخاطب را متذکر این نکته نمایید که اگر مشغول خیالات خود شد از حقایق عالیه باز میماند و همواره دست او خالی و خالیتر خواهد بود، بسیار کار ارزشمندی است و به لطف الهی نتیجه خواهید گرفت. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که عزیزان متوجه شدهاند در موضوع نظریات اجتماعی و سیاسی همواره باید جایگاه تاریخی آن مدّ نظر باشد؛ در آن مقاله با توجه به نظر مبارک مقام معظّم رهبری که بعد از خانه نشینی آقای احمدی نژاد که دولت ایشان را خوب و مطلوب مطرح کردند، تأکید بنده آن بود که از صحبت رهبری به راحتی عبور نکنیم و بگذاریم در همان فضا دولت کار خود را بکند ولی در رابطه با یکشنبهی سیاه که حضرت آقا کار آقای احمدی نژاد را خلاف شرع اعلام کردند موضوع کمی تغییر کرد و در عین پاسداشت خدمات ایشان از غفلت بزرگ ایشان نیز نباید گذشت زیرا که بنده و امثال بنده هیچ ارتباط شخصی با آقای احمدی نژاد نداریم بلکه به عنوان یکی از خدمتگزاران نظام اسلامی که منشأ خدماتی شدهاند همواره مورد احترام میباشند و این بدان معنی نیست که بنده معتقد باشم برای آیندهی انقلاب ما لازم باشد به گذشته برگردیم و از این جهت ممکن است با کسانی که معتقداند آقای احمدی نژاد را به عنوان ریاست جمهوری آینده مطرح کنند هم نظر نباشم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بتوانید بعد از مطالعهی کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن که بر روی سایت هست و سپس با مطالعهی بحث برهان صدیقین در کتاب «از برهان تا عرفان» همراه با شرح صوتی آن، کار را شروع کنید و سپس به کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» بپردازید به لطف الهی معارف بلندی را در ذیل نور مهدویت بهدست خواهید آورد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا عنایت داشته باشید که هرکس باید خودش نسبت به ارتباطی که باید با حقیقت داشته باشد، حساس باشد و قبول دارم که دوران، دورانِ سختی است و شناختن اولیاء الهی در این دوران که انقلاب اسلامی دیانت جمعی و اجتماعی را وارد تاریخ کرده است ادبیات و فرهنگ خود را دارد. تا دیروز که حاکمیت در اختیار طاغوت بود، دینداری محدود به اعمال فردی بود و هرکس که خود را در عبادات فردی زنده نگه میداشت به وظیفهی خود عمل کرده بود ولی امروز در نظام جمهوری اسلامی قضیه بسیار فرق کرده است. حال اگر عدهای هنوز در فضای تاریخِ گذشته بهسر ببرند متوجهی عمق فاصلهای که امروز نسبت به حضرت حق برایشان پیدا میشود، نیستند. این مثل آن است که با آمدن پیامبر جدید خود را در حیات دینی پیامبر قبلی قرار داده باشند غافل از آنکه امروز دیگر حضرت حق با نوری از اسماء جلوه کرده است که تنها در مظهریت این پیامبر با بندگانش مرتبط میشود و آنهایی که با دین قبلی بهسر میبرند عملاً با خدای ذهنی و انتزاعی خود، سرگرمند و نه با خدایی که در این تاریخ ظهور کرده است. لذا شما باید بدانید که اینان دانسته یا ندانسته و با بهانههای واهی از تاریخ وجودی امروز بیرون خواهند افتاد. و قرآن در آیهی 91 سورهی انعام به پیامبر خود در رابطه با برخورد با چنین افرادی میفرماید: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذي جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطيسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثيراً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ في خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ» اینان جایگاه حضرت حق را در رابطه با نبوت تو تشخیص ندادهاند که میگویند خداوند بر بشر چیزی نازل نکرده است. در حالیکه قبول دارید به موسی«علیهالسلام» کتابی نازل شده و شما آن کتاب نورانی و هدایتگر را به صورت نوشتههای پراكنده قرار مىدهيد؛ قسمتى را آشكار، و قسمت زيادى را پنهان مىداريد؛ و مطالبى به شما تعليم داده شده كه نه شما و نه پدرانتان، از آن با خبر نبوديد!» بگو: «خدا!» و سپس آنها را در گفتگوهاى لجاجتآميزشان رها كن، تا بازى كنند! آری شما هم نیز خیلی وقتتان را صرف این افراد روشنفکرنما ولی سختْ ارتجاعی ننمایید، قیافهی طرفداری از نگاه هایدگر دارند و با برداشت غلط از نگاه هایدگر، ناآگاهانه جمهوری اسلامی را بسط مدرنیته میدانند، در حالیکه گرفتار پازلِ مدرنیتهاند و شما را متهم میکنند که ایدئولوژیک فکر میکنید، در حالیکه در بند افکار سختْ ایدئولوژیکزدهی خود امکان تفکر آزاد را از خود گرفتهاند و حضرت حق در آیهی فوق چون آنها را غیر قابل هدایت میداند به پیامبر خود میفرماید: بگو «خدا»، و سپس آنها را در افکار بازیخوردهی خود رها کن. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در واقع باید تفسیر نورالثقلین را یک دایرة المعارف تفسیری دانست به این معنا که مؤلف محترم آیهای را تفسیر نکرده است، بلکه روایات متعدد در مورد آن آیه را در ذیل آیه جمعآوری نموده و عملاً برای کسی که بخواهد نظر اهل البیت را در رابطه با آن آیه بداند، خدمت بزرگی نموده است و هرکس با رجوع به آن تفسیر، در واقع باید خودش در جمعبندی به تفسیر آیات مربوطه بپردازد.مثل کاری که علامهی طباطبایی در رابطه با تفسیر نورالثقلین انجام میدادند. موفق باشید.
- باسمه تعالی: سلام علیکم: همیشه این حضرت حق است که ابتدا به بندهی خود نظر میکند و افق جان او را نسبت به حقیقت میگشاید و در این راستا جان انسان طالب نزدیکی به حقیقت میشود و اشک همان قدمهایی است که انسان را به سوی حقیقت میکشاند و لذا وقتی به یاد انسانهایی میافتد که گزارشگر حقیقتاند و از دست و زبان آنها اشاراتی به حقیقت در میان است، اشکش جاری میشود. از این به بعد است که بنده باید در مقابل لطفی که پروردگارش به او کرده است خود را در زیر دستورات شریعت حضرت حق قرار دهد و آنچه از طرف پروردگار به او رسیده است را برای خود نهادینه و پایدار نماید، وگرنه آن حالت خوش معنوی، دولتِ مستعجل خواهد شد و پس از مدتی آن حالت را از دست خواهد داد. موفق باشید
- باسمه تعالی: سلام علیکم: اسلام در ذات خود ذکری است تا بشریت اشارات فطرت خود را فراموش نکند و اشارات فطرت از جهتی عقلانی و از جهتی روحی و روحانی است و قرآن به هر دوی آن توجه دارد و تفسیر قیّم المیزان بعد از آنکه متذکر وَجه عقلانی ما میشود، راههای روحانیِ گشوده به سوی ما را مینمایاند. این عارف بزرگ که اینچنین المیزان را تنظیم کرده است عجب استحکامی داشته است که در اوج شیدایی و عشق، خود را کنترل کرده است و با عقل ما با ما سخن گفته است. در حالیکه در مکتب مرحوم علامهی قاضی سالهای سال بود که از حجاب عقل به اقیانوس عشق رسیده بود. موفق باشید .
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان پیامی که رهبر عزیز«حفظهاللّه» متذکر شدند. آری! در صحنهی غبارآلودی که فراموش کرده بودیم در کجای تاریخ هستیم و معنی زندگی که عبودیت خدا و کفر بر طاغوت بود، داشت گم میشد، آمدند تا متذکرمان کنند که حتی اگر دستانتان بسته است خداوند بالهای گشودهای به شما خواهد داد، پس مواظب باشید در هیچ تاریخی اماننامهی کفر را امضاء نکنید و به عشق زندگی زمینی، از حیات آسمانی غافل نگردید. موفق باشید .
باسمه تعالی: سلام علیکم: علت این موضوع را قبلاً خدمت عزیزان عرض کردهام خوب است حداقل به جوابهای 11671 و 11172 رجوع فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته فقهای بزرگوار این مسئله را در جای خود مطرح کردهاند. ولی اگر تشخیص آن را به عهدهی عموم بگذارند، هرکس برای خلاف خود توجیهی میسازد و همین منجر به هرج و مرج میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع، موضوع بسیار حساسی است از یک طرف نباید زمینههای آلودهشدن این نسل را با ایجاد فضای اختلاط و مخلوطشدن زن و مرد فراهم کرد و نسبت به فضا و کلمات غیر اخلاقی که عموما در این میادین اظهار میشود بی تفاوت بود، از طرف دیگر نمیتوان این نیاز را که عدهای از زنان بالاخره تمایل دارند به شکل حضوری در مسابقات آنچنانی شرکت کنند بی جواب گذاشت. شاید اگر که با مسابقاتی مثل والیبال شروع کنند که مشکلات فوق الذکر قابل کنترل تر است تا یک نحوه فرهنگسازیِ مدیریتشده شکل بگیرد، بد نباشد. البته با توجه به توصیهی دلسوزان ملت یعنی فقهای عزیز، در حال حاضر باید موضوع متوقف باشد، بهخصوص که بزرگان دین در رابطه با حضور زنان در میادین فوتبال فعلاً حساسیت بهجایی داشتهاند. در ضمن عنایت داشته باشید که سایت «میدان 72» از آقای احمدینژاد نقل میکند که ایشان در مورد حضور زنان در میدانهای ورزشی میفرماید: «من با رهبری صحبت کردم، رهبری گفتند در دولتهای دیگر بخاطر اینکه سوء استفاده و بهره برداری سیاسی ممکن بود بشود، اجازه ندادم ولی ایشان به بنده اجازه دادند. بعد چون فضا خراب شد، ایشان فرمودند موضوع را جمع کنید چون فعلا مسأله اول مملکت این نیست» (میدان 72 28 خرداد 1394). موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- آری همهی عالم واسطه و وسیلهی ظهور ارادهی حضرت حق هستند ولی بالاخره شایستگی آن را داشتهاند که حضرت حق از آن طریق با ما ارتباط داشته باشد و بدین لحاظ ارزش و احترام واسطهها را پاس میداریم و در روایت داریم چون پدر و مادر واسطهی وجود شما از طرف خداوند هستند، باید مورد احترامتان باشند 2- در هر صورت مبنای کلی هر انسان موحدی آن است که همهچیز از آن خدا است و لذا غفلتهای جزئیه او را از آن حضور کلی خارج نمیکند هرچند که به طور عادی به واسطهها، بیشتر نظر داشته باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید منظور حضرت آیت اللّه آن باشد که وقتی شما در حرکات و رفتارتان رعایت اخلاق را بکنید و ظاهر و جسم اخلاق از طریق شما ظهور کند بعداً همان کارهای اخلاقی شما به صورت ملکات روحانی و معنوی باقی میماند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع را سایت http://goolchin.blogfa.com/post/341 بررسی کرده است عیناً مطالب آن سایت را خدمتتان ارسال میدارم: موفق باشید
سوالی که اکثر مردم درباره ی طلاب در ذهن خود دارند این است که
چرا طلاب امامه بر سر میگذارند و فلسفه ی لباس روحانیت چیست؟
امروز قصد داریم به تاریخچه لباس روحانیون بپردازیم..
پزوهشگر: محمد رضا نظری
نویسنده:سید بهزاد سعادتی نیک
1. عمامه: ظاهراً در صدر اسلام، طلاب لباسی سازمانی نداشتند و لباس آنان، همانند دیگر مردم بوده است. بر اساس شواهد تاریخی، قاضی ابویوسف، قاضی القضات هارون، نخستین افتراق را پدید آورد. «قاضی ابویوسف، قاضی القضات هارون الرشید مقرر داشت که فقیهان و عالمان عمامه سیاه آستردار بر سر نهند و قاضیان، کلاه بلند بر سر بگذارند»
1. ابن خلکان می گوید: «ابویوسف امر کرد که فقط علما، طیلسان* بر سر نهند تا میان آنان و دیگران تفاوت باشد. اگر کسی غیر از آنان طیلسان می پوشید، بر او عیب می گرفتند»
2. شاید بتوان عمامه را رکن اساسی در لباس طلبگی برشمرد. عمامه، تاریخچه ای بلند دارد. عمامه نزد مردم عرب، چه پیش از اسلام و چه پس از آن، عظمت ویژه ای داشته است. از این رو، هر کسی اجازه نداشت عمامه بر سر بگذارد، بلکه فقط شخصیت های خاصی از میان اعراب، حق استفاده از عمامه را داشتند و دیگران، از کلاه یا پارچه ای استفاده می-کردند. عده زیادی هم سرشان برهنه بوده است.
3. بزرگان ایرانی تاج بر سرشان می گذاشتند که آن ها را متوّج می نامیدند.
4. از این رو پیامبر فرمودند: «العمائم تیجان العرب اذا وضعوا العمائم وضع الله عزّهم».
پیامبر در موقعیت های حساس، عمامه بر سر می گذاشتند و می توان گفت که عمامه جزو لباس های رسمی پیامبر بوده است. پیامبر هم عمامه سیاه بر سر می گذاشتند که نامش سحاب بوده و هم عمامه سفید و عمامه سرخ. ایشان در روز فتح مکه، در حالی که عمامه سیاه بر سر داشتند، وارد مکه شدند. در روز غدیرخم، همان عمامه را به عنوان تاج بر سر حضرت علی (ع) گذاشتند و این همان عمامه ای بود که در جنگ خندق، بر سر امیرالمؤمنین بستند. این مقام و منصب سبب شد که ائمه اطهار (ع) و سادات، به نشانه یادبود آن روز فرخنده، عمامه سیاه بر سر بگذارند. از این رو، علت این که عالمان و روحانیان سادات، عمامه سیاه بر سر می گذارند و عمامه غیر سادات، سفید است، به دلیل رویداد غدیرخم است، وگرنه رسول خدا (ص) عمامه های دیگری هم داشتند.
در دوران خلافت امویان و عباسیان، به دلیل فشار بسیار بر شیعه و به ویژه سادات و برای این که علویین میان مردم شناخته نشوند، بیشتر اوقات آنان عمامه بر سر نمی-گذاشتند.
در سال 773 هجری قمری، الملک الاشرف شعبان، سلطان مصر و سوریه دستور داد، تکه پارچه ای سبز به عمامه خود وصل کنند. «در اسپانیا کمتر عمامه به سر می گذاشتند و بی شک نظامیان آن را نپذیرفته بودند. غالباً در اسپانیا، فقیهان عمامه بر سر می گذاشتند و نیز باید در نظر داشت که عمامه فقیهان خیلی بزرگ تر از عمامه سایر اعراب بود، به همین جهت آن ها را رب العمائم، معتم یا متعم نامیده اند»
5. در زمان آل بویه، برهنگی سر ناپسند بوده است. «عمامه خلیفه سیاه بود و بر کلاهی بلند پیچیده می شد. اطرافش را مطرز و به طرز زیبایی گلدوزی می کردند. آن که نزد خلیفه شرف یاب می شد، باید عمامه سیاه بر سر می گذاشت»
6. عمامه در عصر صفوی، سفید بوده است. در سفرنامه الئاریوس آمده است که عمامه علما سفید بود و بعضی ها قطعه پارچه ای ابریشمی بر مندیل خود می بستند که روی شانه ها می افتاد.
شاردن در سفرنامه اش نوشته است که روحانیان نیز روی کتان زمخت آقا بانوی سفید بسیار نازکی (کتان نازک) می پیچید و حدود شانزده سانتیمتر از دو انتهای این پارچه گلدار است که وقتی دستار بر سر می بستند، این دو انتها همانند جیقه ایی از میان دستار بیرون می آمد. البته عمامه کارکردهای جانبی دیگری نیز داشته است.
مستشرقان نیز گفته اند که شرقیان از عمامه به عنوان جیب استفاده می کنند، زیرا می توان چیزهایی را در آن پنهان کرد.
2. عبا: این واژه به معنای نوعی روپوش کوتاه و جلو باز است. آستین ندارد، ولی سوراخ هایی در آن تعبیه شده است که دست ها را از آن بیرون می گذارند. البته عبا با برد فرق داشته، زیرا برد پارچه ای خط دار بوده است که به دور خود می پیچیدند. عبا انواع و اقسامی داشته است و در هر منطقه ای آن را به گونه ای می ساختند. در برخی مناطق از پارچه و در برخی مناطق از پشم بوده است. عبا، پوشاک عمومی اعراب بیابانگرد بوده است که تقریباً در همه وقت ها از آن استفاده می-کرده اند.
3. قبا: پوشیدن قبا در زمان پیامبر معمول بوده است. در صحیح بخاری آمده است که روزی رسول خدا (ص) قباها را قسمت کرد و به مخرمه هیچ عبایی نداد. مخرمه ناراحت شد و به حضور پیامبر رسید. پیامبر فرمود: این عبا را هم برای مخرمه نگاه داشتم.
7. قبا را بیشتر از پارچه اطلسی می دوختند و گاهی آن را با پوست آستر می کردند. ناگفته نماند که گاهی نویسندگان عرب، روپوش افسران سوار مسیحی را قبا نامیده اند. قبا پیشینه ای ایرانی دارد، لباسی که به طور مورب از زیر بغل باز می شود.
تِوِنُو درباره قبای ایرانی چنین می گوید: «نیم تنه بلندی را که بر روی لباس های دیگر می پوشند، قبا نام دارد و آن معمولاً از پارچه نخی بسیار نازک دوخته می شود. رنگ آن به حسب تمایل اشخاص، قرمز، زرد، سبز یا رنگ های دیگر است و چنان صاف دوخته شده که گویی اطلس است. این نیم تنه از پارچه نخی کرک دار دوخته می شود و تا نیم ساق پا می آید. یقه آن باز و هلالی است. طرف راست آن درست روی شکم می افتد و در زیر بغل سمت چپ با بندهایی بسته می شود و طرف چپ لباس روی آن می افتد و به وسیله چهار بند طرف راست بسته می-شود، اما یکی از بندها هرگز بسته نمی شود، بلکه روی بندهای دیگر آویزان است. قبا تا روی کمر بسیار تنگ است. از این جهت به بدن قالب می شود و کاملاً شکم را پوشیده و فشرده نگاه می دارد و از کمر به پایین متدرجاً، گشاد می شود، به طوری که نمای آن از پایین به شکل یک زنگ گرد در می آید. آستین های آن کاملاً چسبان و قالب بازوان است. معمولاً جنس این قباها از پارچه ساده است، اما قبای رجال عالی مرتبه، از اطلس یا پارچه زر بافته است که زری ایران است»
8. 4. طیلسان: پارچه ای بود که فقیهان و عالمان ایران بر روی عمامه به سر می انداختند و در ایالت فارس، عوام الناس نیز از آن استفاده می کردند. جنس آن از پشم بود و بهترین نوع آن در آمل و قوس یافت می شد.
لباس روحانی
در طول تاریخ تغییراتی رخ داد که سبب شد لباس طلاب و علما متمایز باشد. در قرن های نخست، وجه افتراق روحانیان و دیگر مردم، عمامه بود. مردم با روحانیان و عالمان، در لباس یکی بودند و اگر فرقی هم بوده، بسیار اندک است. حتی در ایران نیز این گونه بوده است. بر اساس تحقیقاتی که انجام دادیم، دریافتیم که این وضعیت تا زمان رضا خان ادامه داشته است تا این که مخبرالسلطنه در ششم دی ماه 1307 خورشیدی، قانونی به مجلس برد که به قانون متحدالشکل کردن البسه اتباع ایرانی در داخله مملکت معروف شد. بر اساس این قانون، همه مردم باید لباسی متحدالشکل می پوشیدند. البته هشت گروه از قانون پوشیدن لباس معاف شدند که عبارت بودند از: مراجع، مجتهدین صاحب اجازه که از مراجع مسلم تقلید بودند، به شرط آن که به امور روحانی مشغول باشند، پیش نمازان دارای محراب، محدثان مأذون از جانب مجتهدان، طلاب و مدرسان شیعه مذهب، مفتیان اهل سنت و روحانیان ایرانی غیر مسلمان.
رضاخان در دیدار با مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، به ایشان گفت: «می خواهم بعد از این احترام عمامه را معلوم نموده و بر سر روحانیون حقیقی گذاشته شود و آن هایی که مخرب دین و روحانیت هستند، عمامه را برای مقاصد شخصی به سر گذاشته اند، از سوءاستفاده باز مانند»
9. دلیل ایادی رضاخان این بود که حتی کودکان هم این لباس را بر تن دارند. به نوشته مخبرالسلطنه، لباس اهل علم را مردم هم می پوشند و بسیاری حرمت نگه نمی دارند و آن را لباس اخاذی و فقر و بهانه ای برای گدایی و ولگردی می دانند.
10. هدف از این قانون، محو این لباس بوده است. گفتنی است که سید حسن مدرس، در شانزدهم مهر 1307 خورشیدی، تبعید شد و در دی ماه همان سال، این قانون به تصویب رسید.
قرار شد که اگر طلاب در مدرسه معقول و منقول پذیرفته و در امتحانات قبول شوند، به آن ها جواز لباس داده شود، در حالی که «از سال 1314 به بعد، دولت برخورد جدی با روحانیت را در دستور کار خویش قرار داد و سیاست دولت گسترش خود و دخالت در امور شخصیه مردم را به جد تعقیب کرد. نتیجه این سیاست، تجدید نظر در جواز عمائم بود. لذا حتی روحانیون صاحب جواز، جواز خود را از دست داده و مجبور به پوشیدن لباس یکسان شدند»
11. در نتیجه، بسیاری از طلاب از پوشیدن لباس محروم شدند. در دوره محمدرضا پهلوی، فشار کمتری روی طلاب بود و پس از انقلاب نیز شاهد تغییری در این زمینه نبودیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: محرمات اعتقادی، اعتقاداتی است که با نحوهای از شرک مخلوط باشد و یا جنبهی مفهومی آن از جنبهی حضوری آن بیشتر باشد. مثل اینکه بخواهیم با علم کلام و یا فلسفه به نیایش خداوند بپردازیم، در حالیکه استدلال در هر صورتش برای دفع شبهه است نه ارتباط با حضرت حق. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: سجدهی یونسیه از اذکار عام میباشد و احتیاج به دستور استاد ندارد، ولی اگر کسی خواست بهطور ممتد و با تعداد حدود 400 مرتبه یا بیشتر بگوید، باید با کسی که در این مورد موضوعات را میشناسد در میان بگذارد. زیرا بعضاً موجب نحوهای از انزوا یا بیانگیزهای نسبت به امورات زندگی میگردد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحثی که متذکر توحید افعالی است إنشاءاللّه جوابگو خواهد بود. فکر میکنم کتابهای «فرزندم اینچنین باید بود» و جزوهی «معارف اسلامی 1» نکاتی داشته باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مطالبی در جزوات «حقیقت حج» و «وظیفهی حجاج بعد از سفر حج» هست که انشاءاللّه مفید خواهد بود. کتاب «صهبای حج» از آیت اللّه جوادی و «حج عارفان» از آقای رحیم کارگر مفید خواهد بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند در قرآن میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ (96ا/عراف)» یعنی و اگر اهل شهرها و آباديها، ايمان مىآوردند و تقوا پيشه مىكردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها مىگشوديم؛ ولى(آنها حق را) تكذيب كردند؛ ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم. بنابراین آنچه موجب برکات در جامعه میشود تقوی و ایمان است و بیتوجهی به قدرت و امکانات اهل دنیا و در دول قبل هم اگر اشتباهکاریهای دولت نبود و دوستان انقلاب هم آنچنان به جان آن دولت نمیافتادند، مسلّم برکاتی نصیب ملّت میشد که نمونهی آن را در دولت نهم ملاحظه کردید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم محیالدین گزارش کشف خود را با زبان عقل ارائه داده است ولی تفاوت اساسی بین آن عقلی است که شما در فصوص با آن روبهرواید با عقلی که فیلسوفان در فلسفه از آن استفاده میکنند. به همین جهت علامهی طباطبایی معتقدند زبان عرفان با عقلی سخن میگوید که به عقل شریعت نزدیکتر است. منبع تحقیق در این موارد خودِ متون محیالدین است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کشف عقلی، سالک نظر به حقایق وجودی دارد مثل نظر به سنتهای الهی. ولی موضوعاتی مثل معقولات ثانویه، موضوعات مفهومی هستند و هیچ ربطی به کشف عقلی ندارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس مختصر مطالعهای از کتابهای جناب محیالدین داشته باشد میبیند که با چه دقتی متوجه علم کلام و فلسفهی زمان خودش بوده است در حدّی که حتی در متن فصوصالحکم بهخوبی از اصطلاحات فلسفه و کلام در راستای اهداف خودش استفاده کرده است. آری محیالدین بنا ندارد که با نگاه کلامی و فلسفی مسائل را طرح کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جامعهی جنسی، انسانها همهی فکر و ذکر خود را در ارضاء امیال جنسی خود صرف میکنند و بدین جهت همواره خود را از امیال جنسی محروم مییابند زیرا بیشتر از آنچه یافتهاند میخواهند و این میل هیچوقت تمامشدنی نیست. ولی در موقعی که میل جنسی در محدودهی خانواده و در ذیل احکام الهی برآورده شود افقهای دیگری در مقابل انسان گشوده میشود که در آن صورت میل جنسی حاکم نیست تا در این مورد بینهایتطلب شود. موفق باشید