بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
30397

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: آیا لازم است برای سلوک معنوی به افرادی مانند شاگردان آیت الله سعادت پرور مراجعه کنم یا همین تقید به آثار معنوی امام خمینی تا انتها کافی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر گلُی بوی خود را دارد، بستگی به ذوق خودتان دارد که با کدام روح‌ها، روح‌تان پرواز می‌کند. موفق باشید

30269

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و ادب: استاد نظرتون درباره ی این صحبتها که از قول رهبری بیان کردند چیه؟ اصلا آیا این صحبت صحت داره؟ در صورت صحت داشتن پس چرا دفتر رهبری و اکثر شخصیتهای برجسته فرهنگی کشور هم پیج اینستا دارند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کدام صحبت؟!! چیزی ارسال نکرده‌اید. موفق باشید

29493

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: بنده مشکل اساسی در بیدارشدن برای نماز صبح دارم، تا جایی که نذر هایی هم کرده ام که مانع از به تأخیر افتادن نماز صبح یا قضا شدن آن بشود ولی وقتی نذری نباشد باز نماز صبحم یا قضا می‌شود یا با تأخیر خوانده می‌شود، اگر در این باره راهنماییم کنید ممنون می‌شوم!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شما اراده کنید که سر وقت بیدار شوید، دیگر هرچه پیش آمد را بپذیرید و بی‌دلیل روح و روان خود را آزار ندهید. زود خوابیدن و غذای سبک‌خوردن را فراموش نکنید. موفق باشید

29445
متن پرسش
سلام علیکم: در کانال شما عکس و متنی منتشر شده با این مضمون: «هنرمندان نمی‌توانند پیرو نظرات ما باشند و اگر اینطور باشند هنرمند نخواهند بود بلکه بیشتر ادای هنرمندان رو در می‌آرند.» سپس در زیر این متن در وصف شهید آوینی جملاتی از شما نقل قول شده است. می‌خواستم ببینم مگر خود شهید آوینی هنرمند نبود!؟ و این که چرا یک کسی نمی‌تواند هم هنرمند باشد هم مفاهیم دینی را از طریق هنر انتقال بدهد!؟ آیا نمی‌شود از تاثیر گذاری هنر و سینما در این راستا استفاده کرد!؟ و مگر خود شهید آوینی این کار را نمی‌کرد!؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! البته بحث آن مفصل است و اصل آن بحث که طی مصاحبه‌ای با حوزه‌ی هنری بوده است؛ إن‌شاءالله در اختیار عزیزان قرار داده می‌شود. آری! منظور آن بود که بگذاریم هنرمند در هنر خود به جوشش درآید، نه آن‌که با دستور و بخش‌نامه بخواهیم او را محدود کنیم. موفق باشید  

28977

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام محضر استاد طاهرزاده: به ما یاد داده‌اید و یاد داده‌اند که مرحوم قاضی، یگانه‌ی روزگار خویش بوده است و بقول حضرت امام رحمة‌الله‌علیه: «قاضی کوهی از توحید بود». حرفِ شما در باب امرِ تاریخی در سلوک ما را متذکر می‌شود که امروز و در این تاریخ، حضرت آیت الله قاضی رحمة‌الله‌علیه اگر می‌خواستند سلوک کنند دیگر به روش قبل سلوک نمی‌کرده و بلکه به سبک چمران سلوک می‌داشتند. اینجا و در همین راستا برای بنده سه سوال بوجود آمده است: ۱. اگر امّت ها نیز به بیان حضرت علّامه حقیقتی داشته و ولادت و مماتی دارند، آنگاه همانگونه که فرد برای رسیدن به توحید به خودسازی دست می‌زند و با شیطان درون گلاویز می‌شود، برای رسیدن به توحیدِ امّت و اجتماعی که در آن زندگی می‌کنیم نیز باید با رذائل اجتماعی و شیطان اکبر خارجی درگیر شویم. چگونه است که ما از درگیری عرفائی مانند مرحوم قاضی رحمة‌الله‌علیه با این شیطان خارجی که در آن تاریخ احتمالا انگلیس و اسرائیل نوظهور بوده‌اند، خبری نمی‌شنویم؟! یا شاید خبری بوده لکن گزارشات تاریخی دقیق نیست؟ ۲. زمانه‌ای که سرِ شیخ فضل‌الله‌ها بالای دار می‌رود و مدرّس‌ها در اوج غربت به شهادت می‌رسند و آقاروح‌الله رساله «قیام‌لله» می‌نویسند، دقیقا منطبق است بر ایام حیات مرحوم قاضی رضوان‌الله‌‌علیه! با عرض معذرت فراوان بخاطر این جسارتِ ناشی از استفهام واقعی، امّا اینجا دیگر ظاهرا بحثِ «زمانه‌ی قاضی زمانه دیگری بوده است» جواب نمی‌دهد! آیا باز هم باید گفت گزارش‌های تاریخی دقیق نیست؟ ۳. این ادّعا که شخصیّت کمّل و ولیّ تکوینی حتّی در زمانِ وقوع انقلاب در سال پنجاه و هفت، یکی از حضراتِ بزرگان نحله نجف بوده (فارغ از مصداق) و امروز نیز پیشبرد انقلاب و حتّی پرورش و شهادت شهید حججی‌ها و حاج قاسم‌ها تحت نظر آن ولیِّ کُمّلی است که لزوما با ولی‌فقیه منطبق نیست را زیاد می‌شنویم؛ و حال آنکه این ادّعا با مبانی عرفانی ما همخوان است. آیا این ادعا را قبول دارید؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید از آن جایی که خداوند می‌فرماید: «کلّ یومٍ هو فی شأن» در هر روز و روزگاری به شأنی که مطابق نیاز جامعه و افراد است، جلوه می کند؛ امثال قاضی مطابق شأن زمانه‌ی خود عمل کرده‌اند و البته ظرفیت تاریخ را هم باید در نظر گرفت. آری! می شود انسان‌هایی که در تاریخ خود به کمالات لازم رسیده‌اند کمک‌کارِ بقیه برای زمانه‌ی خود باشند. چه اشکال دارد که حججی‌ها از عالمان و سالکان دوران گذشته‌ی خود بهره‌مند شوند تا در تاریخ خود بهترین تصمیمات را بگیرند. موفق باشید

28402

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: مادر بنده جایی برای من به خواستگاری رفتند. پسر و دختر بدون این که همدیگر را ببینند مادر دختر گفت ما خیلی به استخاره اعتقاد داریم اگر استخاره خوب آمد جواب می‌دهیم بعد از یک هفته که زنگ زدیم تا خبر بگیریم گفتند استخاره بد آمده است و ما دختر به شما نمی‌دهیم. حال سوال من این است که وقتی دختر و پسر همدیگر را ندیدند اصلا استخاره درست است؟ آیا این روش حماقت نیست که عقل خود را کنار گذاشته و به استخاره روی می آورند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابداً این‌کار عاقلانه نیست. انسان‌ها باید با عقل خود که علاوه بر قرآن، حجت خدا است، باید زندگی کنند. موفق باشید

27937

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: ببخشید اگر با کسی دعوا کردیم و بعد عذرخواهی هم کردیم ولی اون طرف نتونه فراموش کنه ما وظیفمون چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره تا آن‌جا که ممکن است باید از طرف، دلجویی شود. آری! یکی از راه‌های دلجویی عذرخواهی است. موفق باشید

27552
متن پرسش
سلام علیکم: چگونه می‌توان جامعه را حول محور انقلاب و اینکه خود را بزرگ ببیند و دریابند این انقلاب بزرگ و تداومش ماحصل حضور و هزینه دادن مردم بزرگ و با عظمت و عمق نگری آنان است، زنده و پویا کنیم؟ چون حتی در سوره ضحی هم داریم که رسول الله در اوج سختی ها و افق نامعلوم آینده برای امتی که تازه از حجاب جاهلیت رها شده است، خداوند می‌فرماید ای پیامبر برایشان، تحدیث نعمت کن و بگو «خیر لک من اولی». خیر و نعمتی که رسول خدا باید تحدبث کند در روایت اشاره شده همان رجعت است پس باید رسول الله طرح کلان اسلام و تاریخ و طرح بزرگ خدا را به مردم بدهد تا آنها خود را بزرگ و حاضر در آن طرح و پروژه بزرگ ببیند و کنار پیامبر جهت آن طلوع تاریخی حق تا رجعت صبر کنند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تأکید بنده هم همین است که با انقلاب اسلامی وارد جهانی می‌شویم که از طریق فرهنگ مدرنیته گم شده است. عرایضی در مقدمه‌ی کتاب «گوش‌سپردن به ندای بی‌صدای انقلاب اسلامی» و یا در نوشتار «انقلاب اسلامی و جهان گمشده» شده است. موفق باشید

27158

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: خدا یار و نگهدار شما باشد. اخیرا کلیپی به دستم رسید که صحبتهای آقای علوی تهرانی بود و میگفتن شرف الشمس کار بهاییت است و شیعیان باید از آن احتراز کنند و هوشیار باشند. نظر حضرتعالی چیست؟ ممنونم و تمنای دعا دارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه هست اهل تحقیق، معتقدند چندان نباید قضیه‌ی «شرف الشّمس» را دنبال کرد. موفق باشید

26997

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد عزیز: ایامتان پر نور و برکت. استاد حلال بفرمایید. سوالم این است که بنده به لطف خدا به حضرات معصومین علیهم السلام محبت و انس دارم ولی اغلب اوقات در مناجاتهایم نظرم فقط با خود خداست و حالم اینطور است که انگار به خود او بیشتر احساس نزدیکی می کنم و احساس می کنم هرچقدر هم که گنهکار باشم او خدا و خالق و تنها کس منه انگار با امام زمان علیه السلام مثلا کمی رودربایستی داشته باشم میخام بدونم این توجهم به خدا توجه به خدای ذهنی است که شما همیشه از آن منع می کنید؟ متشکرم. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌که فعلاً در این ذوق جهت ارتباط با حضرت حق هستید آن را مغتنم بشمارید. خداوند هر طور خواست شما را جلو می‌برد. موفق باشید

26989
متن پرسش
سلام استاد طاهرزاده: آیا این امکان وجود دارد که خدا، یکی از خدایان باشد و از آنجا که خالق ماست دستگاه عقل و ذهن ما را به گونه ای سرشته است که فقط او را خدای واحد بپنداریم و اینکه بگوییم بی نهایت جای برای غیر نمی نهد مکفی نیست چه شاید نهایت و بینهایت مربوط به حیطه موجودات محدود و کمیت بردار باشد و خدایان اجل از این اوصاف باشند و یاامکان وجود چندین ذات اقدس اله بینهایت در عرض هم باشد چون جنس وجودیشان متفاوت است مثلا فضای بینهایت را متصور شوید در آن فضا می توان بینهایت آب و بی نهایت نور و بینهایت امواج رادیویی و... داشت بدون تداخل، تازه این مربوط به عالم مادی است و در عالم مجردات و خدایان بطریق اولی شاهد خواهیم بود البته ممکن است خود حق هم نسبت به وجود سایر خدایان هیچ اطلاعی نداشته باشد کما اینکه ما نیز فقط به خودمان علم حضوری داریم نه دیگران.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جزوه‌ی «معارف اسلامی ۱» که بر روی سایت هست، بحثی در رابطه با یگانگی خداوند شده است که آن قسمت را خدمتتان ارسال می‌دارم: موفق باشید

    ۷. يگانگي خداوند: در قرآن هست كه بقية گناهان اگر توسط انسان ادامه نيابد بخشيده مي‌شود، ولي فقط شرك است كه چنانچه انسان توبه نكند بخشيده نمي‌شود، چون اصل تعادل انساني در انديشة شرك‌آلود، فرو ريخته است. در انديشة شرك‌آلود است كه انسان جهتي به‌سوي خداوند ندارد ولي مي‌شود انسان در عيني كه جهتي الهي دارد به جهت غلبة هوس گناهي را انجام دهد.

    برهان وحدت خداوند: علاوه بر اثبات وجود خداوند، بايد متوجه بود كه خداي واحدي در جهان هستي هست، چون مي‌بينيم نظم جهان نظمي است ارگانيكي و يك آهنگي و اندام‌وار. يعني همة اجزاء آن در خدمت همة اجزاء است، مثل بدن كه هر عضوي در خدمت همة بدن است، فرض چند تدبيري در چنين نظام يك آهنگي، محال است. زيرا از چند ذات متفاوت آثار و برنامه‌هاي متفاوت ظاهر و تدبير مي‌شود كه در جهان چنين چيزي وجود ندارد.

 اشكال: مگر حالا جهان ناهماهنگ نيست كه آب تر مي‌كند و آتش مي‌سوزاند؟

    جواب: اين‌كه اجزاء جهان همديگر را محدود مي‌كنند را نبايد ناهماهنگي ناميد، ناهماهنگي آن است كه قانوني، قانوني را در نظام عالم نقض كند و ديگر آن قانون در جاي خود مؤثر نباشد، در حالي كه با همين محدودكردن‌ها طبيعت به مقصد مي‌رسد. مثل دوكفة ترازو كه در عين جهت متفاوتي كه دارند كار توزين را عملي مي‌سازند.

    اشكال: چرا فرض نكنيم كه دو يا چند خدا در امر تدبير جهان به توافق رسيده‌اند كه به خاطر مصلحت با هم اختلاف نكنند و مانع تدبير يكديگر نشوند؟

    جواب: توافق در نظام معني مي‌دهد براي رسيدن به هدفي مشخص، در حالي كه خدا يعني آن كس كه خالق نظام است و فعل او همان نظام است و توافق يعني پيروي چند نفر از قواعد عقلي موجود در نظام. مثل دو مهندس كه توافق مي‌كنند در اين قسمت كه استحكام بيشتري دارد پايه‌هاي پل را قرار دهند چون هيچ‌كدام از اين مهندسين خالق نيستند، بلكه برروي استفاده از مخلوقي كه خدا آفريده است توافق مي‌كنند. در حالي‌كه خدا خالق پديده‌هاست، و به‌همين جهت توافق براي خدا معني ندارد.

25600

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: اساسی ترین نقدی که جناب آقای نصیری و میلانی بر فلسفه دارند این است که در فلسفه به یکی بودن خالق و مخلوق تصریح شده و اساس تفکر فلسفه آن است که خداوند در تمام اشیا فرو رفته و اجزای جهان جزئی از خدایند و برای اثبات آن به عبارات زیادی از محی الدین و ملاصدرا استناد می کنند و می گویند این شرک مسلم است که با دین تعارض دارد و بخاطر این طور مسائل می گویند اساس فلسفه ضدیت با عقل است و آن را کلا نفی می کنند در ضمن در نظر آنها ضدیت با فلسفه مخالفت با تعقل نیست. چگونه می توان اثبات کرد که منظور قواعد فلسفی مثل وحدت وجود و قاعده الواحد و سنخیت علت و معلول معنایی غیر از معنای شرک آمیز آن است؟ به سایت ها هم رجوع کردم ولی جواب کاملی داده نشده بود. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم در این مورد اگر کتاب «جدال با مدعی» دکتر غفاری را دنبال بفرمایید متوجه می‌شوید این آقایان چه اندازه در غفلت‌اند. موفق باشید

24703

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: چرا دانشمند غربی یا بهتر است بگویم دانشمند بی دین غربی حتی در امور مادی و درک عالم واقع و خارج دچار تردید شده و همچون ایده آلیست ها دچار شک و سفسطه شده؟ مثلا خطای حس را مطرح می‌کنند که به قول شهید بهشتی در کتاب شناخت از دیدگاه فطرت ، باید بگوییم خطا در تفسیر حس است نه خطا در حس، و این دانشمندان در همین موضوع یکسری تصاویر غیر طبیعی درست می کنند و استدلال می‌کنند مغز خطا می کند و ما را گول می زند، در صورتی که این آن فرد به اصطلاح دانشمند است که دارد مغز را با این تصویر فریب می‌دهد نه اینکه مغز آن شخص ادراک کننده را فریب دهد، چون مغز انسان برای درک طبیعت و متناسب با درک طبیعت توسط خداوند حکیم خلق شده نه اینکه تصاویری عجیب و انتزاعی که نه در طبیعت و نه در دنیای اطراف وجود خارجی دارند را که درک آن حالت تصویر خاص خارج از توان مغز انسان است را درست می کنند و همان کلک و حقه تصویریه خاص را که وجود طبیعی و خارجی ندارد را ملاک خود قرار می‌دهند و کلا در کسب معرفت همانند سوفسطائیان و ایده آلیست ها شک می کنند، مثلا فیلم تلویزیونی متحرک را که تشکیل شده از ۲۴ تا ۵۰ فریم در ثانیه که تماما عکس می‌باشند را به عنوان خطای دید معرفی می کنند در صورتی که توان درک عصب بینایی انسان در خلقتش ۱۰ تا ۱۵ فریم انگار می باشد، خب اینکه مغز من فریب می خورد چون مغز من متناسب با درک طبیعت و حرکات طبیعت خلق شده و بیشتر از آن از توان مغز انسان خارج است، حال اگر عصب بینایی چشم انسان همچون سگ سرعت بیشتر را درک می کرد و توان بالاتری داشت تصاویر متحرک فیلم را به صورت واقعیه خود یعنی فریم فریم می دید و به صورت چشمک زن که حتما برای ما دیوانه کننده بود، آیا این محدودیت و طبیعت مغز که به صلاحدید خالق متناسب با عالم خارج و واقعیت اطراف هست را ما باید خطا بپنداریم و کلا کسب معرفت را زیر سوال ببریم، به خدا اینگونه دانشمندان از عوام هم پایین ترند و مانند خری هستند که کتاب حمل می کند. سوال بنده این می‌باشد که: چطور می شود این افراد در درک عالم خارج هم با آن همه ادعا عاجز می شوند چه برسد به درک دین که پیشکششان؟ چرا علم کنونی بشر غربی و غرب زده حتی در حیطه تلاششان به جای اینکه یقین آور باشد برایشان شک و سفسطه به ارمغان آورده؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این اشکال به پوزیتیویست‌ها و یا حسّ‌گرا‌ها وارد است ولی همه‌ی آن‌ها این‌طور نیستند. موفق باشید

34140

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: فرمودید آرمان و روح الله رفتن تا آرمان روح الله بماند، دیدم عکس جوانی امام (ره) کپی روح الله عجمیان است، مقایسه کنید مو نمی زند این روح الله با آن روح الله. هر دو سر سفره اهل بیت میهمان باشن

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! حکایت، حکایتِ آینه‌ها است «آینه یعنی صورت و معنی». نمی‌دانیم در این چهره‌های مصمم روح‌الله‌ها چه آینده‌ای را خداوند مدّ نظر آورده؟!! موفق باشید

33863

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. با عرض سلام و خسته نباشید خدمت پدر و استاد ارجمندم. ان‌شاءالله که به دور از جمیع بلیات و مورد عنایات خاص الخاص امام زمان علیه السلام باشید. بنده در بحث اعیان ثابته به مشکلی که توانایی حل آن را ندارم بر خورد کردم به همین علت مزاحم شما شدم تا حقیر را راهنمایی بفرمائید. شما فرمودید که هر کس در مقام عین ثابته خودش به خودش موجود است. حضرت حق بودن هرکس را به او می‌دهد و وقتی که به آن عین ثابت وجود دهد یکی از لوازم امکانی آن اختیار هم می‌باشد. مشکل بنده اینجاست که عین ثابت که غیر قابل تغییر است چون علم خداست وعلم خدا هم از خدا جدا نیست پس عین وجود است. حضرت حق صدام بودن صدام را به او داده چگونه صدام با اختیار می‌توانست از اولیای الهی شود با اینکه حضرت حق خود او را به او داده و او در عین ثابته اش صدام بودن می‌باشد. با تشکر از تمام زحماتی که می‌کشید و وقت می‌گذارید. فدای شما سایه تان مستدام. یا علی

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که خداوند به ما و انتخاب‌های آینده ما علم دارد، ولی همان‌طور که ما خواهیم بود و اختیار داریم. بنابراین علم خداوند مطابق همان حضوری است که ما در دنیا با اختیار خود خواهیم بود و از این جهت جبری پیش نمی‌آید. عرایضی در این رابطه در جزوه «جبر و اختیار» که روی سایت هست، شده است. موفق باشید

33032
متن پرسش

سلام علیکم: اکنون که این کلمات و جملات را می‌نویسم، نمی‌دانم به کدام امید و به چه انتظاری چنین اقدامی می‌کنم. حتی دیگر به جواب رسیدن هم برایم دور شده‌است و تا حدی قید آن را زده‌ام. سوالاتی یقه من را گرفته‌است و مرا ول نمی‌کند و در عمقِ خود می‌کشاند. در حدی است که حتی پرسشِ آن هم در لکنت و سختی می‌افتد و تا جوابِ این سوال داده‌نشود، حرف دیگری نمی‌شود زد. به دنبال سرنخ می‌گردم و پیدا نمی‌کنم، شهرها را زیرِ پا می‌گذارم و خانه‌ای پیدا نمی‌کنم. من زنم و چگونه بدونِ خانه زندگی کنم؟ چگونه مادر باشم در حالی که در و دیوار از بی‌مادری می‌نالد و جوابی برای «چی می‌خواهیم.» نداریم؟ با خودم می‌گویم چه «مرگمونه دقیقا» که آن چه هست راضی‌مان نمی‌کند و آن چیزی هم که می‌خواهیم را نمی‌دانیم. خودِ موت که ذائقه هر نفسی است، در پرده می‌رود و به آن محتاج می‌شویم، نه زنده‌ایم و نه به مرگ می‌رسیم. چگونه در این برزخ تاب بیاوریم و مقاومت کنیم و بمانیم؟ ترسِ بی‌طاقتی در مقابل این آینده نامعلوم من را گرفته‌است و حتی لب به شکایت گشودن و این سخنان هم می‌ترسم که بی‌طاقتی تلقی شود.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! حرف همین حرفِ آخر است که امید به آینده را از دست می‌دهیم. در حالی‌که خالق هستی و خالق ما، یقیناً آینده ما را در بستر بندگی‌اش تأمین کرده است و در همین رابطه در قرآن می‌فرماید: «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا» (هود/6) هیچ جنبده‌ای در زمین نیست مگر آن‌که خداوند بر خود تکلیف کرده که رزق او را فراهم کند و رزق ما همه آن چیزی است که به طور طبیعی بدان نیازمندیم. عمده آن است که خود را در افق تاریخی زندگی زمینی امیدوارانه حاضر نگه داریم و فکر فردا را، فردا بکنیم.

مولوى در مثنوى در رابطه با همين موضوع داستان آن گاوى را مى‏‌گويد كه هر روز از صبح تا شب در مزرعه سرسبزى مى‌‏چريد و علف‏هاى آن را مى‏‌خورد و بعد از سر شب تا صبح غصه مى‏‌خورد كه فردا چكار كنم! باز فردا با علف‏هاى از نو سرسبز شده آن مزرعه روبه‌‏رو مى‏‌شد و تا شب به خوردن آن مشغول مى‏‌گشت و باز از شب تا صبح نگران رزق فردا بود. مى‌‏گويد:

يك جزيره هست سبز اندر جهان‏

اندرو گاوى است تنها خوش‏ دهان‏

جمله صحرا را چرد او تا به شب‏

تا شود زَفْت و عظيم و منتجب‏

شب زانديشه كه فردا چه خورم‏

گردد او چون تار مو لاغر زغم‏

چون برآيد صبح بيند سبزْ دشت‏

تا ميانْ رَسته قصيلِ سبزْ كَشت‏

اندر افتد گاو با جوعُ الْبَقَر

تا به شب آن را چرد او سر به سر

باز شب اندر تب افتد از فزع‏

تا شود لاغر زخوفِ منتجع‏

كه چه خواهم خورد فردا وقت خَور

سال‏ها اين است خوف اين بقر

هيچ ننديشد كه چندين سال من‏

مى‏خورم زين سبزه زار و زين چمن‏

هيچ روزى كم نيامد روزيم‏

چيست اين ترس و غم و دلسوزيم‏

باز چون شب مى‏شود آن گاوِ زفت‏

مى‏شود لاغر كه آوه رزق رفت‏

مولوى بعد از اين‏كه اين مثال زيبا را مطرح مى‏‌كند و ما را متوجّه ضعف بينش اين گاو مى‌‏نمايد كه چگونه از نظام الهى كه همواره در حال فيضان رزق بندگانش است، غافل است، مى‏‌گويد:

نفسْ، آن‏ گاواست ‏وآن‏ دشت، اين‏ جهان‏

كه همى لاغر شود از خوف نان‏

كه چه خواهم خورد مستقبل عجب‏

لوت فردا از كجا سازم طلب‏

همواره نگران فردايى است كه بوجود نيامده و لذا از نتيجه ‏اى كه امروز بايد از زندگى خود بگيرد غافل است، مولوى سپس به ما روى مى‏‌كند كه‏

سال‏ها خوردى و كم نامد ز خَور

ترك مستقبل كن و ماضى نگر

لوت و پوت خورده را هم يادآر

منگر اندر غابر و كم باش زار

به جاى اين‏كه اين‏‌همه نگران آينده باشى كه نيامده است، كمى هم به گذشته بنگر كه چگونه به راحتى گذشت و نگرانى تو نسبت به آن بى‏‌جا بود. حضرت در آن فرمايش شان همين نكته را متذكّر مى‌‏شوند كه اى پسر آدم! غصه رزقى را كه هنوز نيامده است بر امروز خود حمل نكن. ما امروز وظيفه‏ اى داريم و براى انجام آن روزمان را شروع كنيم و مسلم آنچه در امروز نياز داريم، خداى خالقِ امروز برايمان خلق مى‏‌كند، و چون خداوند فردا را خلق كرد، نياز مربوط به فرداى مخلوقاتش را نيز خلق مى‏ كند. اين‏كه ما نيازهاى فرداى خود را در پيش خود نداريم چون هنوز فردا را خلق نكرده تا رزق فردا را خلق كند. آرى؛ فردا هم بايد كارى كه به عهده ماست، انجام دهيم. رزق فردا هم به عهده خداست و حتماً مى‌‏رسد. اشكال‏ در اين است كه شما امروز كارى را شروع مى‏ كنيد، براى اين‏كه بى ‏رزق نشويد، و لذا از اوّل صبح غصه رزق آن روز را مى ‏خوريد و در نتيجه آن كارى را كه به عهده ‏تان است انجام نمى‏ دهيد و غم چيزى را مى‏ خورديد كه بدون اين غم‏ها محقّق مى‏ شد، حال با اين نوع تفكر، چون پس ‏فردا مى ‏آيد، غصّه رزق روز بعدش را مى‏ خوريد، و خلاصه هر روز كارمان مى‏ شود رفتن به دنبال چيزى كه خودش به وقتش مى‏ آمد، و در نتيجه از بندگى خدا كه محتواى حقيقى زندگى انسان است درمى‏ مانيد و بعد در خودتان كه تأمّل مى‏ كنيد مى ‏بينيد سخت از زندگى خود ناراضى هستيد، چون به محتواى معنوى كه بايد مى ‏رسيديد، دست نيافتيد.

امام معصوم (ع) مى‏ فرمايد: نگرانى رزق فردا را بر امروزت حمل نكن، «فَانَّهُ انْ يَكُ مِنْ عُمُرِكَ يَأتِ اللهُ فيهِ بِرِزْقِك»؛ اگر فردا جزء عمرت باشد، خدا در همان فردا رزق تو را مى‏ رساند. فردايى كه هنوز نيامده است تمام ذهنت را مشغول نكند تا روزى كه آمده است را از دست دهى.

32391
متن پرسش

باسمه تعالی. سلام علیکم خدمت استاد عزیز: دو سوال خدمتتان داشتم : ۱. راز عبور جامعه اسلامی از فرهنگ شهرت طلبی و شهوت دیده شدن و سلبریتی زدگی چیست؟ ۲. در بحث جهان گمشده در عالم خیال، و بحث ادب عقل و قلب و خیال، مباحثی در مورد جایگاه خیال مقدس بحث شد، من به تازگی این مباحث را خواندم، البته در مسیر مطالعاتی که داشتم از فلسفه و عرفان اسلامی و فلسفه غرب، به ویژه منشا اثر هنری هایدگر و مباحث هانری کربن که به عنوان شاگرد هایدگر و یک فیلسوف تطبیقی، متوجه شد که آنچه غرب امروز را به این حد دچار تفکر مکانیکی و مفهوم زدگی و سوبژکتیویسم و سکولاریسم رسانده، در غفلت عالم خیال و مثال است، من هم دیدم واقعا عالم خیال، از آن معارفی است که می تواند هزاران باب معرفتی و افق ها را به روی انسان باز کند، من در یک خلاصه نویسی و یادداشت برداری، حدود ۵۰۰ صفحه مطالب گوناگون از ارتباط عالم خیال با دین، عرفان، حکمت، هنر، معماری، ادبیات، سیاست، مدیریت، فیزیک، روان شناسی، فرهنگ و جامعه شناسی، اخلاق و تربیت، تاریخ و فراتاریخ، فضای مجازی، سینما، علم هیات و افلاک، فلسفه ذهن، تمدن و مهدویت و... جمع آوری کردم و صدها کتاب مرتبط را شناسایی کردم. به نظرم راه به فعلیت رسیدن باور های دینی، از راه عالم خیال و مثال می گذرد و خیلی از مشکلات پیچیده معرفتی را حل می کند. این مرا خیلی شگفت زده کرد و خدا را شاکرم که این معرفت را به من هدیه داد، انگار تازه زنده شده ام. عالم خیال و مثال اندیشی، می تواند ما را به سمت عالم غیب و ملکوتی شدن، هدایت کند، گرچه این به معنای آن نیست که ما در این مرحله متوقف شویم، اما راه و آستانه غیب، از این جاست به ویژه در زمانه ما که به شدت تفکر مفهومی و مادی سیطره یافته، عالم خیال که نزدیک به عالم ماده است، می تواند بشر امروز را کمی از عالم ماده جدا کند و راه را برای معارف بالاتر آماده کند و از طرفی خیال مقدس، هم حس را متحول می کند و هم عقل را نورانی می کند، به نظرم بدون خیال، این طور نیست که ما حداقل حس و عقل داشته باشیم، بلکه هم حس و هم عقل ما از آن حقیقت خود خارج می شوند، حس به شدت مادی می شود و دید آیه بین را از دست می دهد و عقل هم به شدت مفهومی می شود و نورانیت خود را از دست می دهد و در واقع عقل هم مادی می شود نه شهودی. راه رسیدن به علم حضوری و عبور از تفکر مفهومی، ارتباط با عالم خیال است. درخواستی که دارم از محضر شما، این است که آیا بهتر نیست بیش تر در این مورد بحث شود؟ گرچه مباحثی داشته اید ولی به نظرم شاید باید بیش تر پرداخته شود. عذر خواهم طول کشید ان شاء الله سلامت باشید التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نکته بسیار مهمی را مطرح می‌فرمایید. آری! «آدمی را فربهی هست از خیال» و اساساً اشارات که یکی از ابعاد قرآن است، نظر به عالم خیال دارد. در این مورد خوب است سری به کانال «اشارات» بزنیدhttps://eitaa.com/tashakole_esharat . موفق باشید   

32235

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و وقت بخیر. ضمن آرزوی سلامتی و تندرستی برای جناب استاد خواستم در مورد مطالب عرفانی که استاد مروجی سبزواری مطرح می کنند بدونم. آیا نگاه ایشان به توحید و خلقت آدم و... همان نگاه مرحوم آیت الله سعادت پرور و علامه طباطبایی و سیدعلی آقا قاضی است؟ ممنون می شم که اطلاعاتی در این زمینه ارائه بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم. حقیقت اش اطلاعاتی در آن حد که بتوانم نظر بدهم ندارم. موفق باشید

31499

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد، خسته نباشید: سوالم اینه که روحی که خداوند به انسان میده و به گیاه میده یک چیز هست؟ یعنی درجه وجودیشون یکی هست؟ یکی از دوستان گفتن که فیض خداوند مثل بشکه ابی هست که ریخته میشه و کاسه ای به اندازه ظرفیتش برداشت میکنه، پس از این گفتار نتیجه گرفته میشه که اون چیزی که درون نباتات وجود داره همون چیز درون جسم منم هست، منتها اینجا بیشتر میتونه خودش رو نشون بده و جلوه بیشتری داره، میخوام بدونم اینجوریه یا خداوند به هر موجودی یک درجه وجودی خاصی میده، یعنی روح انسان ذاتا از روح نباتات وجودی شدیدتر داره؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: «روح»، امری است وجودی و تشکیکی، و بدین لحاظ دارای شدت و ضعف است و لذا برای هر موجودی مرتبه‌ای خاص از روح تجلی می‌کند. موفق باشید

31455
متن پرسش
با عرض سلام: در سالهای قبل کشور در دست دو قطبی بود که گرچه ۱۸۰ درجه متفاوت بودند اما در یک چیز مشترک بودند توجه به بیرون کشور تیپ روحانی ذکر جلی و خفی اش غرب بخصوص کدخدا بود و تیپ مقابلش در اندیشه سوریه و لبنان و... و این وسط آنکه سوخت ما بیچارگان محبوس درین خراب آباد هستیم ویدویی از شهید حججی دیدم که گویا اردوی جهادی را هم برنمی‌تافت و می‌گفت هرکس در همان جایی که هست به خدمت مشغول باشد و دیدیم که آن مرحوم هم فرسنگ ها دور از آنجایی که بود به خدمت پرداخت و یا به فاطمیون می اندیشم که چگونه سوریه را آزاد کردند و الان کشورشان به دست طالبان افتاده است.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ابداً این‌طور نیست. به گفته آن مرد بصیر: «چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید». آری! همچنان‌که آن شهید عزیز فرمود: حاکمیت داعش از روی زمین برداشته شد، اگر درست ببینیم. نعره شیطان بلند است اگر درست بشنویم. قاصدک خبرها آورده است باید با نور انتظاری که در دل آن، شهید حججی به ظهور آمد تا معلوم شد کارگزاران نتوانسته‌اند انقلاب را به بن‌بست برسانند، باز باید منتظر بود. انتظاری در دل هویت توحیدی انقلاب اسلامی. موفق باشید

31262

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام: با توجه به اینکه اکثر فقها با عرفان مخالفت دارند سوال پیش می آید امثال من که علاقه مند عرفان هستند برای عبادات چه کنند که از نظر فقهی به مشکل بر نخورند؟ از طرفی این سوال را از خود فقها نمی توان پرسید مثلا بعضا فقها قائل به وحدت وجود را نجس می دانند برای نماز نیاز به وضوست به محض تماس بدن ما با آب، آب نجس می‌شود و امکان ادامه ی وضو نیست و این بدن، نجسی است که با هیچ مطهری قابل تطهیر نیست سیه رویی ز ممکن ... تیمم بهتر است لااقل نجاست وجود ممکن بیشتر پخش نمی‌شود و این خاصیت خاک است که در تقابل با آب چه رسد به آتش به نیستی نزدیک تر است. اما باز در تیمم پاکی بدن شرط است اما وجود ممکن نجس العین است بنظر می‌رسد نه وضو میسر است نه تیمم باید نماز ها را بدون طهارت بخوانیم. همچون نماز میت که خود میتیم و مرداری نجس مطلب بعد در عبارات نماز است که می‌توان وحدت وجودی خواند مثلا وحده شریک له را به معنای شریک در وجود بگیریم یا کفوا احد نه اینکه کسی هست و شبیه او نیست بلکه اصلا کسی جز او نیست که بخواهد شبیه او باشد سالبه به انتفاع موضوع است ایاک نعبد هرچه پرستم اوست و ... اینها و فوق اینها روح نمازند و فقها را ظاهرا کار با ظاهر نماز. نمی‌دانم شاید کسی که وجودش باطل باشد با این عبادت های باطل بحقیقت برسد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم چنین فقیهی را کجا پیدا کرده‌اید که وصف می‌فرمایید؟!! تازه فرض هم می‌کنیم که چنین فقیه‌الفقهایی پیدا شود، مگر ما مقیّد به چنین فقیهی هستیم که تا این اندازه در توحید، کم آورده؟!!! موفق باشید

31209

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: بعد از حکومت حضرت مهدی (عج) وقتی که قیامت برپا بشود و همگی وارد قیامت بشویم آیا عالم ماده دیگر وجود نخواهد داشت؟ آخه طبق مباحث برهان صدیقین من اینجوری برداشت کردم که خلق کردن چیزی نیست که تمامی داشته باشه. عین وجود دائما در حال تجلی در همه‌ مراتب وجود است و تمام شدن معنا ندارد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! باز عالَمی و باز آدمی. در این مورد خوب است به سؤال و جواب شماره 31009 رجوع فرمایید. موفق باشید

31112

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد وقتتون بخیر: به نظرتون این متن درسته؟ بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم تبیین عالم ذرّ جسم و جسد پس از توضیح ماده و صورت و تشکیل جسم از این دو، به تبیین بدن و بُعد جسمانی از دیدگاه ملاّصدرا رسیدیم. بدن اصلی نفس را بدنی معرفی کردیم که هم خواص مجرد و هم خواص طبیعی دارد. این بدن با نفس، ترکیب اتحادی دارد و همان است که با عنوان بدن برزخی شناخته می‌شود. بدنی که از آن سخن می‌گوییم، در واقع قوّه‌ای از قوای نفس است که نفس برخی از افعال خود را با آن انجام می‌دهد و آن را به حرکت وامی‌دارد. این بدن نیز به خودی خود نمی‌تواند از نفس تخلف کند؛ تا جایی که به دلیل اتحاد نفس با بدن خود، بدن نیز همراه با نفس می‌رود تا به تجرد می‌رسد. روشن است که این بدن، غیر از بدن ظاهری است که از ترکیب عناصر چهارگانه تشکیل شده. زیرا بدن ظاهری تحت تأثیر حالات گوناگون تغییر حالت می‌دهد، دچار ضعف و سستی می‌شود، تجرد و بقا ندارد و در مرتبه‌ای از نفس جدا می‌گردد، که همان مرگ است؛ پس معلوم می‌شود اتحاد با نفس ندارد و تابع آن نیست. علاوه بر این گفتیم بدن اصلی نفس، حرکت جوهری دارد و حرکت جوهری از نقص رو به کمال است؛ اما بدن ظاهری برعکس، به مرور زمان زایل می‌شود و رو به فنا می‌رود. بدن اصلی، از قوای نفس و در واقع رتبۀ نازل آن است؛ یعنی نفس در رتبۀ نازل خود با این بدن تحقق می‌یابد. بدن ظاهری را نیز همین بدن انشا می‌کند. یعنی بدن ظاهری، بدن مرتبۀ نازل نفس است که برخلاف بدن اصلی، با خود نفس غیریت دارد. پس معلوم می‌شود در ابتدا بدنی در کار نبوده که نفس در آن حادث شود؛ بلکه حدوث نفس مساوی است با شکل‌گیری بدن اصلی که به آن جسم می‌گوییم و این همان معنای جسمانیةالحدوث است. در واقع نفس پیش از تشکیل بدن ظاهری، جسمانیةالحدوث شده و پس از حدوث، با جسم حرکت می‌کند؛ تا اینکه در عالم طبیعت قرار می‌گیرد و بدن ظاهری را انشا و در آن تصرف می‌نماید. به این ترتیب دیگر در تبیین آیۀ الست نمی‌شود این اشکال را وارد کرد که: «عالم ذرّ نمی‌تواند موطن نفس باشد، چون نفس جسمانی است و در عالم ذرّ، جسمی نبوده است!» زیرا منظور از این جسمانیت، عناصر چهارگانه و جسد مادی نیست. بدن اصلی نفس یا همان جسم، پایین‌ترین رتبۀ تجرد و نقطۀ اتصال عالم محسوس و مجرد ماست و ما با آن بدن به روحانیةالبقا می‌رسیم. اما مشکل اینجاست که بدن ظاهری یا همان جسد را اصل دیده‌ایم، از ضعف و بیماری‌اش هراس داریم و می‌ترسیم که وقتی با مرگ، این بدن را از دست بدهیم، چطور از نعمت‌های بهشتی استفاده کنیم! حال آنکه خاصیت این بدن، همین است و گریزی از ضعف و بیماری و مرگ ندارد. اصل، بدنی است که در ابدیت با آن زندگی خواهیم کرد و باید مراقب آن باشیم. زیرا نفس همیشه و در هر عالمی بدن اصلی خود را که جسم است، دارد و می‌تواند بدن متناسب با آن عالم را برای خود بسازد؛ در دنیا با عناصر چهارگانه، در برزخ با ملکات و در قیامت با عقل. برای همین است که به عنوان مثال، بینایی به عنوان یکی از قوای نفس، نه تنها در عالم ماده، بلکه در برزخ و قیامت نیز چشمی متناسب با آن عوالم دارد که آلت و مجرای ظهورش است؛ چنان‌که در روایات آمده است[1]. تدبیر ذاتی نفس برای بدن اصلی، این است که هرگز از آن جدا نمی‌شود و هرگز نمی‌میرد. نور حیات و حس و ادراک نیز در همین بدن اصلی، جاری و ذاتی است و دردها و لذت‌های مادی را آن بدن درک می‌کند، نه بدن ظاهری. اما جسد ذاتاً جماد است و نفس، آن را برای ادارۀ امور ناسوتی خود می‌سازد. بعد هم با قوای خود در آن تصرف و تدبیر می‌کند. البته با اینکه ساختن و تدبیر جسد، به عهدۀ نفس یا همان بدن اصلی است، اگر جسد به نحو معتدل ساخته و تدبیر نشود، تقصیر نفس نیست؛ زیرا نفس با عناصر و موادی که به آن داده شود، کار خود را می‌کند. پس اگر مثلاً عنصر آتش در این مواد غالب باشد، بدنی هم که ساخته می‌شود، معتدل نیست و غلبۀ صفرا دارد. از همین روست که در اسلام این‌همه به نوع تغذیه، سبک زندگی و حتی رفتار و گفتار و افکار مادر در دوران بارداری اهمیت داده شده و پس از آن برای شیردهی و تربیت فرزند نیز آداب بسیاری آمده؛ همه برای اینکه در دنیا بدن کودک با مزاج سالم و معتدل ساخته شود. همچنین ملکاتی در او رشد کند که بدن فردایش را نیز معتدل و زیبا بسازد. نتیجه آنکه ماده‌ای که صورت نفس را می‌پذیرد و نفس در آن تصرف می‌کند، این بدن ظاهری ثقیل نیست؛ بلکه ماده‌ای لطیف، معتدل و نورانی است که استعداد و شوقِ تجرد دارد؛ برخلاف جسد و بدن ظاهری که می‌خواهد در دنیا بماند! آن مادۀ لطیف یا همان جسم و بدن اصلی، متناسب با جوهر نفس است. اما جسد با جوهر نفس، تناسبی ندارد؛ ازآن‌رو که برخلاف نفس، فانی است. بنابراین هستی و حتی بدن ما این بدن ظاهری نیست که نگران باشیم پس از مرگ بدون آن چه کنیم! ما قبل از این بدن بوده‌ایم؛ پس از این بدن هم خواهیم بود. بدن ظاهری، بدنی عاریه‌ای است که نمی‌تواند جزء حقیقت موجودیت ما باشد؛ زیرا تنها به عنوان پوشش و غلافی برای جسم ساخته می‌شود، آن هم صرفاً در محدودۀ دنیا؛ و همچون لباسی است که کهنه و پاره و دور انداخته می‌شود. منظور از جدایی نفس از بدن هنگام مرگ، کندن همین لباس است که از اول هم خارج از ذات نفس بوده؛ نه جدایی از بدن اصلی. ذاتی جسد، پوسیدن و از بین رفتن است. اما برای کسی که آن را اصل دیده و وقت و انرژی‌اش را صرف بدن ظاهری کرده، همین پوسیدن و از بین رفتن، عذاب است. برعکس کسی که این بدن را اصل نگرفته، وقتی از دنیا به موطن اصلی خود رفت، لباس دنیایش را درمی‌آورد و تازه آرام و سرحال می‌شود. مثل کسی که از محل کار و جامعه و بازار به خانه برمی‌گردد و قبل از هر کاری لباس خود را عوض می‌کند و متناسب با خانه می‌پوشد تا راحت و آسوده باشد. اگر آیات قرآن را دربارۀ نفس و خلقت آدمی درک می‌کردیم، این مسائل برایمان روشن می‌شد و همۀ سؤالاتمان دربارۀ نفس، بدن، عذاب قبر، برزخ، قیامت و... به پاسخ می‌رسید. اما افسوس که اهل تفکر و تدبّر در آیات خدا نیستیم! [1]- بحارالأنوار، ج65، ص82.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این موضوع بیشتر باید فکر بفرمایید که «حرکت جوهری» صرفاً مربوط به عالَم ماده است و در همین بدن مادی صورت می‌گیرد. باید توجه شود این بدن در دوره جنینی آماده قبول نفس می‌گردد و در بستر این بدن، بدنِ برزخیِ خود را می‌سازد و البته پس از مدتی با بدن برزخی خود، خود را ادامه می‌دهد و قصه «روحانیة البقا» یش شکل می‌گیرد. موفق باشید

31040
متن پرسش
سلام و وقت بخیر خدمت استاد گرامی: ضمن تشکر از شما که با علم و حلم پاسخ سوالات ما رو می دهید. در پاسخ 31031 و 31032 مطالبی فرمودین و دلگرمی دادید، خدا حفظتان کند در این دوره انتخابات واقعا دلسرد شده بودم. کارهایی می کنند که واقعا ناامید کننده است. این وضع امنیتی که در کشور حاکم کرده اند و با هر نظر مخالف و انتقادی برخورد امنیتی می کنند این وضع مدیریت کشور و برخورد با مردم، این وضع معیشت مردم، و وضعیت قشر پایین و طبقه محروم جامعه در حکومتی که داعیه اسلامی دارد، ماها مسلمانیم، شیعه هستیم، رهبری چون سید علی داریم، علمدار حکومت دینی در دنیایی هستیم که بحث دین بحث درجه چندمی ست و تابع و فرع بحث های دیگه ست. چرا باید اوضاع اینطور باشه؟ اتفاقا سخنان احمدی نژاد رو که امیدواریم خدا هدایتش کنه رو هم شنیدم، که لابد در جریان هستید، بحثی که با عنوان جریان فاسد امنیتی مطرح کردن. واقعا در این دوره تصمیمم بر این بود که شرکت نکنم. البته خب یک رای که تاثیر و اهمیتی ندارد ولی برای شخص خودم تاثیر بسیار و اهمیت زیاد دارد که بالاخره در کدام سمت قرار می گیرم. این آیه رو خواندم و بسیار دلگرم و امیدوار شذم. ان شاء الله خداوند مشکلات و ایرادات ما رو برطرف کنه و ما هم در مسیر این لطف و اصلاح باشیم. «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّىٰ أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» استاد عزیز خدا حفظتون کنه
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: واقعاً همین‌طور است که شیاطین بی‌کار نیستند، ولی «فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ» حضرت حق آنچه را که شیطان القاء کرده است را خنثی می‌نماید زیرا نظام اسلامی در کلّیتش مقابل نظام استکباری قرار دارد و همین امر موجب می‌شود تا به لطف الهی ما از مشکلاتی که نام بردید با سعه صدر نسبت به همدیگر عبور کنیم. موفق باشید

30466

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: استاد چرا در شرع هیچ جایگاهی برای زنی که همسر خودرای داره در نظر گرفته نشده؟ مثلا زنی که همسرش تمایل به بچه دار شدن نداره هیچ کاری از دستش بر نمیاد فوقش میتونه طلاق بگیره که اونم اول مصیبته. چنین زنی با تمایل نامعقول همسر به طور خاص در بچه نخواستن باید چیکار کنه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شرع الهی تکلیف را مشخص کرده. از آن جهت که در نزدیکی مرد با زن، این از حقوق زن می‌باشد که فرزنددار شود. و لذا این وظیفه‌ی مرد است که این حق را اداء کند. موفق باشید

نمایش چاپی