بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
12081
متن پرسش
سلام علیکم: بنده طبق سیر مطالعاتی، روی کتاب «از برهان تا عرفان» هستم. کتاب های شما را که می خوانم برایم قابل فهم و لذت بخش است اما متاسفانه به صوت آن که می رسم بعد از گوش دادن چند قسمت، از هرچی مطالعه زده می شوم. البته خدای نکرده قصد بی ادبی نداشتم. فقط نمی دانم که چرا صوت از برهان تا عرفان برایم خسته کننده است. لطفا راهنمایی بفرمائید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که بعضی علوم تنها با متن نوشتاری، همه‌ی چهره‌ی خود را نمی‌نمایانند مثل مباحث حِکمی و عرفانی. نیاز است صوت این نوع مباحث را هم دنبال کنید، منتها نه فقط گوش بدهید بلکه یادداشت‌برداری کنید. در ضمن مطالعه‌ی قسمت حرکت جوهری کتاب را به بعد موکول نمائید. موفق باشید

12078
متن پرسش
سلام استاد: 1- می خواستم نظر جناب عالی را در مورد موضوعی که در کتاب «تفکر زائد» آقای مصفا مطرح شده بپرسم چون تا حدی که بنده اطلاع دارم این موضوع تعلیمات کریشنا مورتی، اکهارت تولی و تا حدی زیادی سهراب سپهری رو هم در بر می گیرد و کریشنا مورتی و اکهارت تولی رهایی از من درون و حضور در لحظه ی حال رو برابر با معنویت و عرفان می دونند. 2- آیا در کتاب های اخلاقی ما در این مورد چیزی گفته شده است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- کتاب «تفکر زائد» جناب آقای مصفا به صورتی تکنیکی و جالب جایگاه ذهنیت‌های منفی را که مسئله‌ی ما نیست و نباید خود را مشغول آن‌ها کنیم، روشن می‌کند و بنده معتقدم دوستان به عنوان یک راه جهت آزادی از ذهنیت‌ها بدان رجوع کنند 2- تمام دستورات اخلاقی ما برای آزادی از ذهنیات منفی است، ولی وقتی انسان با نظمی که بودا در این مورد شکل داده و آقای کریشنامورتی تحت تأثیر او این بحث را می‌کند، انسان بهتر از منابع دینی خود استفاده می‌کند. موفق باشید   

12077
متن پرسش
سلام: شما معمولا از حضرت امام و علامه طباطبایی در صحبت هاتون نام می برید و منابع مطالعاتی این دو بزرگوار را معرفی می کنید. سوال من این است که چرا به تشریح کتاب های علامه حسن زاده نمی پردازید چون در مدت کمی که با آثار ایشون ارتباط داشتم آثار علامه را بسیار روان و امروزی یافتم و فکر می کنم توانایی ارتباط برقرار کردن با جوانان در آثار علامه حسن زاده بیشتر باشد. ضمن این علامه با نوشتن کتاب هایی مانند «رساله لقاءالله» و «نامه ها و برنامه ها» ، «الهی نامه» و یا کتاب «هزار و یک کلمه» به نوعی راه عملی و دستور العمل هم برای جوانان آماده کرده اند. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: یادآوری خوبی می‌فرمایید. خدا نکند یک جامعه‌ی در حال رشد از سالک واصلی مثل علامه حسن‌زاده«حفظه‌اللّه» چشم بردارد و بنده نیز وقتی حضرت امام و علامه«رحمة‌اللّه‌علیهما» را معرفی می‌کنم معتقدم در ذیل این دو بزرگوار، عزیزان به پرتو شخصیت آن‌ها رجوع خواهند کرد. موفق باشید

12076
متن پرسش
سلام استاد: طبق جواب سوال ۱۲۰۵۱ که فرمودید: «این یک موضوع روشنی است که وقتی بپذیریم بدن توسط روح تدبیر می‌شود پس وقتی روح در اضطراب قرار گیرد بدن را به طور طبیعی تدبیر نمی‌کند و لذا شما با انواع بیماری‌های بدن روبه‌رو می‌شوید چنان‌چه در روایات داریم اگر بیماری در جامعه زیاد شد باید به مردم توصیه شود از گناهان خود توبه کنند زیرا گناه موجب خارج‌کردنِ روح از تعادل می‌گردد و در نتیجه روح، بدن را درست تدبیر نمی‌کند. این نوع بیماری‌ها غیر از آن بیماری‌هایی است که از طریق عوامل خارجی اعم از میکروب و یا سموم و یا عوامل دیگر موجب بیماری بدن می‌شود.» آیا می توان بیماریهای روانی و عصبی را در دسته همین نوع بیماریهایی که (وقتی روح در اضطراب قرار گیرد بدن را به طور طبیعی تدبیر نمی‌کند و لذا شما با انواع بیماری‌های بدن روبه‌رو می‌شوید) قرار داد؟ یعنی می خواهم بگویم علت بیماریهای عصبی و روانی در ابتدا زیاد یا کم شدن هورمونهای مغزی یا به اصطلاح طب سنتی زیاد شدن سودا در سر نیست بلکه خود نفس هست که به دلایلی (که عموما گناه و یا خارج شدن وهم از کنترل و تدبیر عقل) باعث آن بیماری روحی می شود که آثار آن بیماری روحی که نفس باعثش شده کم یا زیاد شدن هورمونهای مغزی است، در اصل خود نفس به دلایلی باعث بیماری روحی و روانی در خودش شده که اثرش کم یا زیاد شدن هورمونهای مغزی می باشد، نه اینکه کم یا زیاد شدن هورمونهای مغزی باعث بیماریهای روحی و روانی شده، البته اگر نفس را اصلاح کنیم و با عبادت و توکل به خدا و توسل به ائمه اطهار (ع) و تفکر عاقلانه نفس را از آن حالت بیمارگونه خارج کنیم و نفس به حالت تعادل برگردد لاجرم هورمونهای مغز هم به تعادل خود برمی گردد چون نفس که متعادل شده بدن را تدبیر می کند پس مغز و یا بدن هم متعادل می شود. آیا نظر اینجانب درست است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که نتیجه گرفته‌اید. یعنی بعضاً ما آثار عدم تعادل نفس به جهت گناه را در غیر نرمال‌شدنِ ترشحات هورمون‌ها می‌یابیم. فکر می‌کنم این مسائل به صورت مبنایی در کتاب خویشتن پنهان مطرح شده است. موفق باشید   

12075
متن پرسش
سلام: به خاطر درسم (کنکور سوال 12074) مجبورم کم بخوابم و شب ها بیدار باشم. برای اینکه حکم شب زنده دار ماه رجب را داشته باشم چه کنم؟ اصلا کلا شب زنده داری در این ماه رجب کاری ازش می آید؟ در یک کلام با توجه به سوال قبلم چه کنم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بهترین شکل زندگی تعادل است. شب‌ها زود بخوابید، سعی کنید عادتتان شود که صبح‌ها زود بیدار شوید. شب‌زنده‌داری‌تان را یک‌ساعت بیداری قبل از اذان صبح قرار دهید که نماز شب را بخوانید و به درس بپردازید. موفق باشید

12074
متن پرسش
سلام: آیا هنوز می توانم از ماه رجب استفاده کنم با توجه به شرایطم؟ چه طور؟ آقای طاهرزاده من 18 سالم هست امسال کنکور دارم و عاشق و مست شخصیت آقای جلال افشار، چند صفحه ای راجع به ایشان خواندم، مطالب خیلی خیلی کمی راجع به شخصیتشان گیر می آید. شدیدا، شدیدا، شدیدا در خودم احساس نیاز به معنویتی فوق العاده عمیق مثل معنویت آیت الله بهجت و آقای افشار و شهید میثمی را دارم. عاجزانه از شما خواهش می کنم که راهی برای اینکه مثل ایشان شوم (آقای جلال افشار) با توجه به ماه رجب به بنده راهنمایی کنید. ده نکته و برهان صدیقین را کمی بلدم. ببخشید خودمانی می گویم یک راه میانبر با توجه به این شرایطم دارم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در روایت داریم اگر یک روز از ماه رجب مانده، با روزه‌ی آن روز منوّر به نور ماه رجب شده‌اید 2- با توجه به این‌که چندسالی بنده با مرحوم شهید جلال افشار مأنوس بوده‌ام می‌توانم بگویم آن‌چه مرحوم جلال افشار را جلال افشار کرد بعد از معارف حِکمی و عرفانی که داشت، یکی نگاه درست او به حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» بود که او حضرت امام را یک هدیه‌ی قدسی الهی می‌دانست و سعی می‌کرد مبادی میل خود را با رهبر قدسی خود هماهنگ کند، دیگر آن‌که شدیداً سلیم النفس و لَیِّن بود، نسبت به مردم بسیار دلسوز بود، سعی بر رعایت حقوق مخالفین خود را داشت، بسیار هم صبور بود. موفق باشید   

12072
متن پرسش
سلام علیکم: بنده چند وقتی است مباحث معرفت النفس را دنبال می کنم، 1- از طرفی می بینم نفس تدبیر کننده بدن است و بدن ابزار نفس است از طرف دیگر می بینم که برخی مشکلات روانی علت و باعثش اختلالات مغزی و بدنی است، نمی توانم این دو را با هم جمع کنم، چون قاعدتا باید نفس روی بدن تاثیر بگذارد نه بدن روی نفس، لطفا این اشکال را برای بنده روشن کنید. 2- آیا اعمال بد و گناه برخی از افراد روانپریش اجباریست و فرد می تواند بگوید من چون مشکل مغزی و عصبی داشتم این اعمال را جبرا انجام داده ام و دست خودم نیست؟ یا نه به هیچ وجه انجام عمل گناه و بد توجیه پذیر نیست حتی اگر شخص دچار بیماری روانی و مشکل مغزی باشد و هیچگاه و به هیچ دلیل از انسان سلب اختیار نمی شود و در بدترین حالات هم انسان توان مهار نفس خود و گناه نکردن را دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همان‌طور که در جواب‌های قبلی به کاربران محترم عرض شد چون بدن علت معدّه برای ادراکات نفس است بعضاً اگر جسم برای تدبیر بدن مناسب نباشد نفس به مشکلاتی دچار می‌شود، مثل همان اختلالات روحی 2- چون قرآن می‌فرماید خداوند نفس انسان را متعادل آفریده و می‌فرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» و سوگند به نفس و تعادل آن، و خداوند هم می‌فرماید آنچه به عنوان تکلیف برای انسان تعیین شده چیزی نیست که تحمیل او باشد مگر آن‌که شخصیت او ظرفیت چنین تکالیفی را دارد «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها»؛ پس نمی‌توان گفت علت ارتکاب گناه افراد گناه‌کار، به ساختار روانی یا جسمی آن‌ها ربط دارد. موفق باشید

12071
متن پرسش
با سلام: شما در جواب سوال 12043 تایید کردید که درک بدیهیات قلبی می باشد چون حضوری می باشند، حال سوال پیش می آید که: 1- حال که بدیهیات قلبی هستند و جایگاهشان قلب است، نقش عقل این وسط چیست؟ 2- با اینکه بدیهیات قلبی هستند و جز وجودی انسان هست و غیر قابل انکار و شک می باشند، چرا و چه دلیلی باعث می شود کسی در بدیهیات خود شک کند و یا انکار کند؟ 3- آیا این نوع شک و انکار واقعی است و یا نه نوعی غرض و مرض می باشد؟ (چون بدیهیات قلبی و جزء وجودی هر انسانی است و حیات دارند پس نمی توان به آنها حتی شک کرد چه برسد به انکار پس شک و انکار برخی افراد نمی تواند واقعی باشد چون تناقض پیش می آید در نتیجه شک و یا انکار آنها از روی غرض و هوی نفس است و حتما برایشان نفعی دارد)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم در جواب سؤالاتی که قبلاً شد می‌توانید جواب خود را بیابید. اجازه دهید در مورد این موضوع بیشتر از این بحث را ادامه ندهیم. موفق باشید

12070
متن پرسش
با سلام و عرض خدا قوت: در کتاب معرفت نفس داریم که نفس برای ادارک اشیا خارجی صورتهای مانوس به خود ایجاد می کند. خوب آیا وقتی نفس مثلا شکل یا بوی چیزی را ادارک می کنند این ادرک را با آنچه در بیرون هست می توانیم بگویم حتما ارتباط مستقیم دارد ولی آیا می توانیم بگویم همان طورکه به وجود خود یقین داریم بیابیم که این ادراک ما درست همان شئ است که در خارج هست؟ بله آقا ما وجود درد را حس می کنیم و منکر آن یا خود شئ نیستیم بلکه ادارک تام و تمام شیئ را مورد سوال داریم. آیا شئ خارجی با ادارک ما تطابق تام دارد یا خیر؟ همیشه دعاگوی شما هستم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی نفس را مجرد دانستیم و متوجه حضور و احاطه‌ی آن نسبت به همه‌‌ی آن‌چیزهایی بدانیم که در معرض نفس قرار می‌گیرد چرا نسبت ادراک و احساسی که نفس ناطقه نسبت به اشیاء دارد در شک باشیم و خود را در این موضوع متوقف کنیم و سیر خود را برای ادراک موضوعات بعدی ادامه ندهیم؟ موفق باشید

12069
متن پرسش
سلام و درود خدمت استاد: چند وقتی است در شبکه اجتماعی لاین فردی با نام حاج آقای حسینی ادعای شاگردی و نزدیکی بسیار با شما را دارد و گروههایی تشکیل دادن و درس «معرفت نفس» و «معاد» و «برهان صدقین» تدریس میکنن. می خواستم بدونم ادعای ایشون صحت داره؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده تحقیق کردم برادر عزیزمان جناب حجت الاسلام حاج آقای حسینی از عزیزانی هستند که بحمداللّه در معارف اسلامی و نقد غرب موفقیت‌های خوبی کسب کرده‌اند و به‌خوبی قابل استفاده‌اند. موفق باشید

12067
متن پرسش
با سلام: نظر استاد محترم درباره این فرموده ی آیت الله بهجت رحمت الله علیه درباره ی اینکه کسی که مطلق نماز (نه لزوما با حضور قلب) را مقید به خواندن در اول وقت باشد تکوینا به مقامات می رسد چیست؟ آیا افرادی امثال بنده که نه مراقبه ای در چشم و گوش و زبان دارند به صرف عمل به این دستور به مقامات می رسند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین طور است که خداوند به جهت اطاعت شما از امر او نور هدایت‌اش را به قلب متجلی می‌کند. موفق باشید

12065
متن پرسش
سلام استاد ارجمند: آیا متن زیر درست است در صورت اشتباه لطفا درستش را مرحمت بفرمایید: قسمت الف: انسان مخلوقی است که اگر با نگاه تکثر مورد بررسی قرار گیرد مجموعه ای از چسم و نفس و روح می باشد، که با وحدتی که در آفرینش او وجود دارد، همه ی این ابعاد وجودش تبدیل به انسان می گردد که خداوند او را جانشین خود در زمین معرفی می کند و به خودش تبارک می گوید. اول از همه، جسم خلق می گردد و خداوند با توجه به آیه ی نفخت من روحی و آیه «و نفس و ما سواها و الهمها فحورها و تقواها»، روح و نفس را، در او می دمد. این انسان جسمی دارد که از نظر نباتی و حیوانی با گیاهان و حیوانات نقاط اشتراک دارد و آن حیات است. اما چون صاحب نفس و اختیار و روح الهی می باشد، شرایط او با دیگر موحودات متفاوت می شود. نفسی که در انسان وجود دارد، دارای قوای چهارگانه ی عقل و شهویه و غضبیه و وهمیه می باشد که همه ی این قوا برای زندگی انسان ضرورت دارد. اما این قوا باید تحت فرماندهی قوه ی الهیه عقل قرار گیرد تا با بهره بردن از آنها در تعالی و تکامل خود بکوشد و غبار از روح الهی که خداوند در وجود او قرار داده است، بشوید و به تعالی و تکامل خود برسد. همانطور که در سوره ی شمس خدا فرموده است، نفس هم خوبی و هم بدی را کامل می شناسد، اما نفس قابلیت اماره گی (تشویق به بدی ها) و هم لوامه گی (منع از بدی ها) و هم مطمئنه (نفس به تعالی رسیده) را دارد .... و با اختیاری که دارد می تواند از هر کدام از این درجاته نفس بهره ببرد. اگر نفسی مطیع اماره گی شد، آلوده می گردد و غباری بر روی روح الهی او کشیده می شود. طوری که به شیطان متمایل می گردد و در نهایت اسیر و بنده ی او می گردد. و اگر تابع نفس لوامه ی خود گردد، این نفس (وجدان) او را از زشتی ها منع می کند و پله ی پرواز به مرحله ی مطمئنه خواهد شد. نفسی که مطمئنه گردید، با روح الهی که در وجودش است، به مقام راضیه مرضیه خواهد رسید. جایی که او از خدا راضی است و خدا هم از او راضی. در اینجا وحودش همه الهی می گردد و با تجلی اسماء خداوند، آیننه ی تمام نمای حق می گردد و به لقاء الله نایل می گردد. قسمت ب: در قیامت هم روح از جسم جدا می گردد و به اصل خودش بر می گردد و این جسم و نفس است که عذاب می بیند. البته روح ما هم تحت تاثیر این عذاب است و حسرت می خورد که چرا نفس بسوی او حرکت نکرد. بعد از تمام شدن عذاب جسم و نفس، روح دوباره به جسم باز می گردد و نزد خداوند حیات ابدی دارد. بیشتر قسمت سوال که متوجه نمی شوم قسمت «ب» است از اینکه وقت می گذارید سپاسگزارم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قسمت اول سؤال خوب است، ولی قسمت دوم اشکال دارد زیرا در قیامت همان اخلاق و عقاید ما که مربوط به روح است صورت پیدا می‌کند و انسان بد اخلاق و بد عقیده به صورت خوک در می‌آید که همان روح اوست که به صورت خوک درآمده و از آن جهت که انسانی است که خوک شده و چنین شخصیتی را نمی‌خواهد، معذّب است. موفق باشید

12064
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید. آیا رابطه روح و جسم انسان مفارقتی و تماسی است؟ رابطه خدا با جهان و اشیاء جهان چطور؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روح مدبّر بدن است بدون آن‌که بدن را آفریده باشد، ولی جهان از تجلیات وجودی وجود مطلق است و رابطه‌ی آن عین ربط با خالق است که آن‌را در برهان صدیقین باید دنبال کنید. موفق باشید

12063
متن پرسش
با سلام: آیا خداوند در آفرینش عالم و بقای آن، وجود متعال خودش را به کار گرفته است؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عالم، تجلیات اسماء و صفات وجود مطلق یعنی خداوند است صرف نظر از نقص‌هایی که مربوط به محدودیت پدیده‌ها است، همه‌ی عالم از نظر کمال، مظاهر انوار الهی است. موفق باشید

12061
متن پرسش
سلام: لطفا بفرمایید قرب وریدی چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن می‌فرماید: «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد» یعنی من به انسان‌ها از رگ گردن‌شان نزدیک‌ترم و این حالت را اصطلاحاً «قرب وریدی» می‌گویند. موفق باشید

12059
متن پرسش
با سلام: برای تمرکز گرفتن در نماز باید چه کارکرد و آیا شما کتابی در این زمینه دارید برای مطالعه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه قبل از نماز ذهن خود را از امور دنیایی آزاد کنیم روح ما آمادگی بهتری برای حضور در محضر حق دارا می‌شود. کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» به عنوان شروع، إن‌شاءاللّه کمک می‌کند. موفق باشید

12058
متن پرسش
به نام خدا خدمت استاد عزیز سلام: 1. همراهی حضرت موسی با حضرت خضر علیهما السلام چه نتایجی برای حضرت موسی داشت؟ 2. انسان می آید به دنیا تا با انتخابهایش ابدیتش را رقم بزند و به تکامل برسد تکلیف بچه هایی که قبل از سن تکلیف یا به دنیا آمدن می میرند چه می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عرایضی را در شرح سوره‌ی مبارک کهف داشته‌ام که چون هنوز جهت چاپ آن آماده نشده است قسمتی که إن‌شاءاللّه سؤال جنابعالی را جواب می‌دهد خدمتتان ارسال می‌دارم و آن قسمت عبارت است از: «قرآن در رابطه با همراهی حضرت موسی و خضر«علیهماالسلام» می‌فرماید: حضرت موسی (ع) از طریق وحی مأمور بوده خود را به مجمع‌البحرین برساند و علامتی مثل گم شدن ماهی و به دریا پریدن و یا فقط گم‌شدن آن را به او داده بودند و به همین جهت هم به محض شنیدن قضیه می‌گوید ما هم در پی این قضیه بودیم و بی‌درنگ برمی‌گردد و در آنجا به آن عالِم برخورد می‌کند.

65) فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً.

علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» در ذیل این آیه می‌فرمایند: هر نعمتی رحمتی است از ناحیه‌ی خدا به خلقش لکن بعضی از آن‌ها در رحمت‌بودنش اسباب واسطه است، مانند نعمت‌های مادیِ ظاهری و بعضی از آن‌ها بدون واسطه، رحمت است مانند نعمت‌های باطنی از قبیل نبوت و ولایت و شعبه‌ها و مقامات آن.

چون رحمت را با «عِنْدَنا» به خودش نسبت داده می‌فهماند کس دیگری غیر از خدا در آن دخالتی ندارد، و نیز فهمیده می‌شود که منظور از رحمت نامبرده نعمت‌های باطنی است و چون در نبوت است که فرشته واسطه‌ی بین خدا و پیامبر هست و چون این‌جا هم نفرمود «عندی» بلکه فرمود «عندنا» باید نعمت جناب خضر، نعمتِ نبوت باشد و نه ولایت. چون ولایت مختص به ذات باری تعالی است و در این رابطه قرآن می‌فرماید: «فَااللّهُ هُوَ الْوَلِی»(سوره‌ی شوری، آیه‌ی 9) ولکن نبوت چنین نیست. و این‌که فرمود: آن دو نفر بنده‌ای از بندگان ما را یافتند که ما از نزد خود رحمتی به او داده بودیم و او را علمی داده بودیم از نزد خود که معلوم می‌شود علمی لدنی بوده و نه اکتسابی که همان علم تأویل حوادث باشد. 

آن­جا که ماهی به طور عجیبی در آب شیرجه زده بود، حضرت موسیu با بنده­ی خالصی از بندگان خدا ملاقات داشتند که خصوصیات آن بنده آن بوده که رحمتی خاص از رحمت‌های الهی را به او داده بودند و معلوم است که حضرت خضر (ع) هم پیغمبر بوده ولی با علمی که در وصف آن می‌فرماید: «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» علمی به او دادیم که علاوه بر لدنّی بودن، علم خاصی بوده غیر از آن علمی که به حضرت موسی (ع) داده شده بود و چون حضرت موسی (ع) طالب آن علم نیز بوده خداوند به او می‌فرماید: از مسیر مجمع البحرین به سراغ بنده‌ای از بندگان ما برو تا از آن علم آگاهی یابی.

66) قالَ لَهُ مُوسى‏ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً. 

حضرت موسی (ع) پس از ملاقات با آن بنده‌ی خدا به او گفت اجازه می­دهید از شما تبعیت کنم، از آن­چه که به شما تعلیم داده شده است برای این که من هم به وسیله‌ی آن رشد یابم؟ خیلی با ادب و دقیق منظور خود را بیان کرد. چون می‌دانست آن علم، علم معمولی نیست که به صورت معمولی تعلیم دهند بلکه باید با تبعیت از آن بنده‌ی خدا به آن دست یابد و به رشد لازم برسد.

67) قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً.

حضرت خضر (ع) با همه‌ی عظمتی که یقیناً برای حضرت موسی(ع) قائل بودند با صراحت تمام فرمودند تو طاقت این را نداری که در کنار من صبر پیشه کنی. عجیب است که لازمه‌ی رسیدن به این علم صبری خاص است و نه فکر و اندیشه. آن علم با تجلی خاص به دست می‌آید و با روشی خاص همراه است. به همین جهت جناب خضر(ع) در ادامه می‌فرماید:

68) وَ کَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً.

چگونه می­خواهی صبر کنی در مورد روشی که به آن روش علم نداری و اطلاع تو به این روش و طریقه احاطه پیدا نمی‌کند تا وقتی جایگاه آن را بشناسی و براساس آن شناخت، حرکت کنی تا آن را به دست آوری. به عبارت دیگر چگونه می‌توانی روشی را برای رسیدن به علمی تحمل کنی که هیچ تصوری از آن علم نداری چه رسد به این‌که روش رسیدن به آن علم را بپذیری و به آن تن دهی؟ ملاحظه کنید که چگونه حضرت خضر(ع) متوجه می‌شوند هر علمی برای هر کس قابل درک نیست حتی اگر آن کس پیامبر خدا باشد. چه رازی در علم حضرت خضر بود که حضرت موسی(ع) از تصور آن ناتوان بودند؟

69) قالَ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصي‏ لَکَ أَمْراً.

حضرت موسی (ع) گفت: اگر خدا بخواهد به زودی خواهی دید که صبر می‌کنم و با توجه به این که باید کاملاً از شما تبعیت کنم قول می‌دهم در هیچ امری نافرمانی شما را نکنم.

صبر و سکوت؛ دریچه‌هایی به سوی حقیقت

70) قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَني‏ فَلا تَسْئَلْني‏ عَنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً.

گفت: اگر پیروی مرا کردی باید از چیزی که دیدی و برایت گران آمد سؤال نکنی تا خودم در بیان معنا و وجه آن ابتدا کنم.

     مطلب عجیب در این داستان رعایت ادب شاگردی از طرف کسی است که خود پیامبر اُولوالعزم است - یعنی حضرت موسی (ع) - و این که چقدر در مقابل کسی که می‌خواهد از او علم بگیرد متواضع است. از اول گفت: آیا می‌توانم تو را پیروی کنم؟ و نگفت تو را پیروی می‌کنم مشروط بر این که مرا تعلیم کنی بلکه گفت تو را پیروی می‌کنم باشد که مرا تعلیم کنی و رسماً خود را شاگرد او خواند و گفت از آنچه تعلیم شده‌ای و نگفت از آنچه می‌دانی تا علم او را تعظیم کرده و به مبدئی نامعلوم نسبت داد و فهماند علم تو رُشد است و گفت پاره‌ای از آنچه تعلیم شده‌ای مرا تعلیم کن و نگفت از آنچه تعلیم شده‌ای مرا تعلیم ده و نگفت حتماً چنین و چنان می‌کنم بلکه گفت: إن‌شاءالله خواهی یافت که چنین و چنان می‌کنم و نسبت به خدا رعایت ادب نمود. در مقابل تقاضای حضرت موسی(ع)، حضرت خضرu هم متقابلاً رعایت ادب نمود و او را با صراحت رَدّ نکرد بلکه به اشاره گفت تو استطاعت بر تحمل دیدن کارهای مرا نداری و فرمود: «فَإِنِ اتَّبَعْتَني»؛ پس اگر پیروی کردی و نگفت حتماً سؤال نکن بلکه گفت اگر بنا گذاشتی پیرویم کنی نباید از من چیزی بپرسی.

حضرت خضر(ع) با توجه به نحوه‌ی آن علم شرط کردند که نباید به هیچ وجه سؤال کنی تا این که برای تو از آنچه پیش می‌آید ذکری در میان گذارم. این همه تأکید برای آن است که ما متوجه باشیم علمی هست که پرسیدنی نیست، باید روح آماده شود تا حقیقت آن برای انسان ظهور کند. ما عموماً از طریق سؤال با معلومات حصولی روبه‌رو می‌شویم در حالی که معلومات حضوری تنها با رفع حجاب ظهور می‌کنند و اتفاقاً با سؤال کردن از آن‌ها، آن‌ها در حجاب می‌روند. مولوی در رابطه با این نوع علوم می‌گوید:

گر نپرسی زودتر کشف‌ات شود.....مرغ صبر از جمله پران‌تر بود

71) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَکِبا فِي السَّفينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً.

هر دو به راه افتادند تا سوار کشتی شدند و حضرت خضر کشتی را سوراخ کرد. حضرت موسی(ع) که نگران جان مردم است و «تقوی» نیز همین را اقتضا می کند که اجازه ندهی که باطلی واقع شود. به جناب خضر گفت: آیا آن را سوراخ ‌کردی تا مردمش را غرق کنی؟ حقاً که معصیت بزرگی انجام دادی.

72) قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً.

حضرت خضر گفت: نگفتم که تو طاقت و تحمل بودن با من را نداری؟ حضرت خضرu در سطحی مأمور بودند کشتی را سوراخ کنند و حضرت موسی(ع) در سطحی دیگر آن عمل را می‌دیدند و تحمل نمی‌کردند که به مردم ضرر برسد، در حالی که اگر حضرت موسی(ع) با توجه به شواهدی که از قبل برایشان روشن بود به جناب خضر(ع) اطمینان می‌کردند می‌رسیدند به این‌که نه‌تنها با آن سوراخ کردن به مردم ضرر نمی‌رسد بلکه در سطحی عمیق‌تر به نفع آن‌ها تمام می‌شود. راستی چرا حضرت موسی(ع) با این که خداوند به ایشان اطمینان داده بود حضرت خضرu از بندگان خاص خداوند است به خضر اعتماد نکرد؟

73) قالَ لا تُؤاخِذْني‏ بِما نَسيتُ وَ لا تُرْهِقْني‏ مِنْ أَمْري عُسْراً.

حضرت موسی(ع) به خود آمد که عجب! چرا کاری کردم که احتمال آن می‌رود از رسیدن به علمی خاص محروم شوم لذا عرض کرد مرا به خاطر نسیانی که کردم و از وعده‌ای که دادم و غفلت نمودم مؤاخذه مکن و در کار من تکلیف را سخت مگیر و کاری نکن که نتوانم با تو بیایم.

74) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُکْراً.

بالأخره پس از خروج از کشتی به راه افتادند تا رسیدند به جوانی و حضرت خضر(ع) او را کشت، دوباره اعتراض حضرت موسی(ع) شروع شد و گفت: ما که ندیدیم این جوان کسی را کشته باشد چرا او را کشتی؟ چه کار غیر قابل پذیرشی. راستی چه تضاد سختی در مقابل حضرت موسی(ع) قرار گرفته، از طرفی با بنده‌ای از بندگان خدا روبروست و خداوند به او اطمینان داده که او از طرف ما علم خاص دارد و از طرفی با صراحت تمام می‌بیند که او مرد جوانی را بدون آن که عملی انجام دهد که مستحق قتل باشد، به قتل رساند. آیا موسی می‌تواند به راحتی از موضوع بگذرد؟

75) قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً.

دوباره حضرت خضر به حضرت موسی گفت: آیا نگفتم که تو تحمل همراهی با من را نداری؟

76) قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَيْ‏ءٍ بَعْدَها فَلا تُصاحِبْني‏ قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّي عُذْراً.

حضرت موسیu باز به خود آمد که گویا باید با نگاهی دیگر به حرکات این بنده‌ی خدا نگاه کند و از طرفی در خود شکی را احساس ‌کرد که راستی می‌تواند با نگاه حضرت خضر(ع) به موضوعات بنگرد و برای یافتن آن علم خاص از او تبعیت کند، در آن حال با خودش چکار کند. به همین جهت گفت: اگر بعد از این از تو و از اعمال‌ات سؤال کردم دیگر مرا همراهی نکن و دیگر به عذری که از ناحیه‌ی من باشد رسیدی و به نهایتش هم رسیدی. در حالی‌که در ابتدا فرمود خواهی دید که إن‌شاءالله تحمل می‌کنم و از هیچ امری از تو نافرمانی نمی‌کنم.

77) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَيا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُما فَوَجَدا فيها جِداراً يُريدُ أَنْ يَنْقَضَّ فَأَقامَهُ قالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْراً.

پس راه افتادند تا به قریه­ای رسیدند و از اهلش به عنوان مهمان طلب طعام کردند و آن­ها از این­که آن‌ها را مهمان­ کنند خودداری کردند، در آن شهر دیواری یافتند که نزدیک بود فرو ریزد پس خضر(ع) آن را درست کرد که فرو نیفتد. موسی(ع) گفت: لااقل مزدی می­گرفتی برای تعمیر دیوار تا با آن سدّ جوع کنیم.

عجیب است از کار خضر که در عین گرسنگی - اگر گرسنه نبودند که طلب طعام نمی‌کردند - مشغول تعمیر دیواری می‌شود که در حال ریختن است. چرا در این میان به فکر تهیه‌ی غذایی نیفتاد، چرا لااقل صاحب آن دیوار را پیدا نکرد تا بگوید در ازای تعمیر دیوار به آن‌ها غذایی بدهد؟ این‌ها سؤالاتی بود که به صورتی کاملاً منطقی در ذهن حضرت موسی(ع) ظهور کرده بود و در همین رابطه آن سؤال را با حضرت خضر(ع) در میان گذارد. غافل از این که راه و رسم همراهی با خضر آن است که صرفاً به او اطمینان کند. وقتی از یک طرف خداوند به موسی(ع) اطمینان داده که او «عَبْداً مِنْ عِبادِنا» است و از طرف دیگر حضرت خضر(ع) شرط کرده است باید ماوراء سؤالاتی که به ذهن‌ات می‌آید از من تبعیت کنی. چرا حضرت موسی(ع) سؤال کردند که حضرت خضر(ع) بفرمایند:

78) قالَ هذا فِراقُ بَيْني‏ وَ بَيْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْويلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً.

حضرت خضر گفت: از این­جا به بعد بین من و شما جدایی افتاد، به زودی من به تو خبر می­دهم از چیزی­که نتوانستی بر آن صبر پیشه کنی. چه چیزهای نگفتنی بود که حضرت خضر در ادامه‌ی راه به حضرت موسی(ع) نشان می‌داد. سکوت تنها راهی بود که حضرت خضر(ع) می‌توانست از آن طریق حضرت موسی(ع) را وارد آن علم خاص بکند. این سؤالات چگونه حجاب و مانع ورود به آن علم می‌شد که حضرت خضر(ع) مطمئن شدند حضرت موسی(ع) نمی‌تواند با ذهنی که از آن سؤالات آزاد باشد او را همراهی کند.

79) أَمَّا السَّفينَةُ فَکانَتْ لِمَساکينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعيبَها وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ يَأْخُذُ کُلَّ سَفينَةٍ غَصْباً.

حضرت خضر در تبیین آنچه گذشت فرمود: اما در مورد کشتی، کشتیِ مزبور مال عده‌ای از مستمندان بود که با آن در دریا کار می‌کردند و لقمه نانی به دست می‌آوردند. دنبال آن‌ها پادشاهی بود که کشتی‌های دریا را از هر که باشد غصب می‌کرد، می‌خواستم آن را معیوب کنم تا آن پادشاه جبّار بدان طمع نبندد و از آن صرف نظر کند.  

ملاحظه کنید حکمت خضری چگونه با خراب‌کردن یک چیز کاری بزرگ‌تر از اصلاح آن چیز انجام می‌دهد.

80) وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ کُفْراً.

اما در مورد قتل آن جوان، پدر و مادرش هر دو مؤمن بودند پس ترسیدیم که پدر و مادر خود را اغواء نموده و از راه تأثیر روحی وادار بر طغیان کند.    

حضرت به عنوان مأمور نظام الهی در این جا عمل می‌کنند و نماینده‌ی خالق آن کودک هستند، خالقی که حق هر گونه تصرفی در مخلوقش دارد به همین جهت می‌فرماید:

81) فَأَرَدْنا أَنْ يُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَيْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً.

پس خواستیم که پروردگارشان به جای این فرزند فرزندی به آن‌ها بدهد که از جهت طهارت (زکوة) بهتر از او باشد و  از نظر رَحِم نزدیک‌تر باشد و بیشتر صله رحم کند و در نتیجه با پدر و مادرش دوست باشد.[1]

این آیه اشاره دارد که ایمانِ پدر و مادر آن جوان نزد خدا ارزش داشته که آن ایمان اقتضای فرزندی مؤمن و صالح را می‌نموده تا با آن دو صله رحم کند و آنچه در آن فرزند بوده خلاف آن را اقتضاء می‌کرد و نظام ربوبی که حضرت خضر یکی از کارگزاران آن است نسبت به آن فرزند و آن پدر و مادر چنین اراده کرده است.

ملاحظه کنید چگونه اگر انسان بندگی خدا را پیشه کند حکمت خضری حادثه­های آزار­دهنده‌ی آینده را، از جلوی راه او بر می‌دارد، حوادثی که ممکن است انسان را از نظر دینداری به هلاکت بیندازد.

معلوم است که مأموریت­های غیبی در این عالم وجود دارد که ظاهر نیستند ولی در باطن عالم نقش فعالی دارند، این روشن می‌کند محال است زیر این آسمان حادثه­ای اتفاقی باشد که بدون باطن باشد و مصلحتی قدسی آن را دنبال ننماید. یک راه بیشتر نداریم و آن این است که مومن باشیم تا حوادث در خدمت ما باشند. فقط این را می­دانیم که اگر بندگی کنیم حکمت خضری علیه ما عمل نمی‌کند بلکه به نفع ما وارد عمل می‌شود.

82) وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَيْنِ يَتيمَيْنِ فِي الْمَدينَةِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً فَأَرادَ رَبُّکَ أَنْ يَبْلُغا أَشُدَّهُما وَ يَسْتَخْرِجا کَنزَهُما رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْري ذلِکَ تَأْويلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً.

و اما دیواری که ساختم، آن دیوار از دو فرزند یتیم اهل شهر بود و در زیر آن گنجی از آن دو نهفته بود و چون پدر آن دو یتیم، مردی صالح بود به خاطر صالح‌بودن پدر، رحمت خدا شامل حال آن دو شد و امر کرد دیوار را بسازم به طوری که تا دوران بلوغ آن دو استوار بماند و گنج محفوظ شود، تا آن را استخراج کنند، این از رحمت خدا بود که شامل آن دو یتیم شد به جهت صَلاح پدر. آیه دلالت دارد که صالح‌بودن انسان گاهی در وارث او اثر نیک دارد. آنگاه فرمود: من آنچه کردم از ناحیه‌ی خودم نکردم و به امر خدا بود و تأویلش هم همان بودکه برایت گفتم و سبب حقیقی آن وقایع عبارت از این بود که برایت گفتم، نه آنچه از ظاهر قضایا برایت معلوم می‌شد و تو نتوانستی تحملِ همراهی با من را داشته باشی، این بگفت و از موسی جدا شد.

در قرآن کریم غیر از این داستان در جای دیگر از حضرت خضر(ع) چیزی نگفته و در روایات به ما خبر داده‌اند که او پیامبری بوده که قومش را به توحید دعوت می‌کرد و معجزه‌اش این که بر هر چوب خشکی می‌نشست سبز می‌شد، و تاکنون هم زنده است و باید گفت نوع علم حضرت خضر(ع) و حضرت موسی(ع) مختلف بوده و نه این که یکی از دیگری در همه‌ی جهات اَعلم باشد.

چنانچه ملاحظه فرمودید شاید بتوان گفت حضرت موسی(ع) مأمور به شریعت بودند و حضرت خضرu مأمور به طریقت، دستگاه خضر طریقت بود و عمل به تأویل. 2- در مباحث کلامی بر روی این موضوع مفصل بحث کرده‌اند مبنی بر این‌که یا این کودک همین اندازه از زندگی را انتخاب کرده و به همین اندازه تا ابد در موجودیت خود احساس نشاط دارد، و یا اگر در اثر موانع خارجی مثل بیماری نتوانسته ادامه‌ی حیات دهد میدان امتحانی برای او در آن دنیا ترتیب می‌دهند تا شخصیت خود را بنمایاند. موفق باشید

 


[1] - امام صادق(ع) می‌فرمایند: در قبال آن پسر خداوند به آن‌ها دختری داد که از نسل آن دختر اولاد پیامبر متولد شد. (تفسیر عیاشی، ج 2، ص 356)

12057
متن پرسش
سلام استاد گرامی: من تا به حال مطالعاتی در زمینه معرفت نفس نداشتم. می خواستم بپرسم شروع سیر مطالعاتی در این موضوع در شرایط کنونی چقدر لازمه و اینکه چقدر میتونه به ما کمک کنه؟ آیا اگه کسی سراغه این سیر نره خیلی ضرر میکنه؟ و در آخر سیر مطالعاتی پیشنهادی خودتونو بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: روش ما به تأسی به روش حضرت امام و علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیهما» معرفت نفس است و در روایت داریم: «معرفة النفس انفع المعارف» معرفت نفس نافع‌ترین معارف است. موفق باشید

12056
متن پرسش
با سلام: به نظر مي رسد پاسخ 11949 مکفي نبود. شما خطاهاي حسي را چگونه توجيه مي کنيد يا مثلا نقطه کور چشم را خود مغز اصلاح مي کند و در اين اصلاح گاه اشتباه مي کند. به نظرم مطلب مسلم است که وجود ذهني تطابق کامل با وجود خارجي ندارد و همين که باب ترديد در تطابق وجود ذهني و خارجي باز شود مکفي است براي اينکه در قله رفيع شکاکيت ماوا بگيريم (در پاسخ قبلي دليل خود بر تطابق ذهن و خارج ذکر نکرديد در صورتيکه شواهد عديده تجربي بر عدم تطابق ذهن و خارج وجود دارد. هر کس فيزيولوژي خوانده باشد مي داند که برخي از رنگ ها را خود مغز مي سازد اگر چه اصلا رنگي در خارج وجود ندارد و همه را خود مغز مي سازد.)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با همه‌ی این حرف‌ها حسّ ما، ما را متوجه گرمای آتش و رطوبت آب می‌کند و اگر به گزارش حسّ اعتماد نکنیم در آتش می‌سوزیم در همین رابطه عقل ما، ما را متوجه وجود حقایق می‌کند که اگر به آن اعتماد نکنیم خودمان را از اُنس با حقایق محروم می‌گردانیم. آیا فکر نمی‌کنید این مباحث چیزی به دانش ما نمی‌افزاید و ما را مشغول اموری می‌کند که به هیچ‌کاری نمی‌آید؟! موفق باشید

12055
متن پرسش
با عرض سلام و ادب. بخش سیر مطالعاتی برای ما باز نمیشه و نمی توانیم مطالب این بخش رو ببینیم. لطفا راهنمایی کنید اشکال کجاست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اصلاح گردید.تشکر. موفق باشید

12053
متن پرسش
با سلام: لطفا معنای عزت نفس در روان شناسی را بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عزّت نفس در آموزه‌های دینی به آن معنا است که ارزش انسان بالاتر از آن است که بنده غیر از خدا باشد و خود را در مقابل خلق خدا جهت جلب منافع مادی تحقیر کند. موفق باشید

12051
متن پرسش
با سلام و ادب خدمت شما استاد بزرگوار: استاد ببخشید شما در کتاب «آشتی با خدا» ص 141 فرموده اید که احتمال دارد که مثلا بیماری های خطرناک مثل سکته قلبی در خواب ناشی از تاثیر من بر تن باشد لطف می فرماید بیشتر در این مورد توضیح دهید. بر این گفته داستان یا روایت اگر موجود است ممنون دارتان می شوم بیان فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک موضوع روشنی است که وقتی بپذیریم بدن توسط روح تدبیر می‌شود پس وقتی روح در اضطراب قرار گیرد بدن را به طور طبیعی تدبیر نمی‌کند و لذا شما با انواع بیماری‌های بدن روبه‌رو می‌شوید چنان‌چه در روایات داریم اگر بیماری در جامعه زیاد شد باید به مردم توصیه شود از گناهان خود توبه کنند زیرا گناه موجب خارج‌کردنِ روح از تعادل می‌گردد و در نتیجه روح، بدن را درست تدبیر نمی‌کند. این نوع بیماری‌ها غیر از آن بیماری‌هایی است که از طریق عوامل خارجی اعم از میکروب و یا سموم و یا عوامل دیگر موجب بیماری بدن می‌شود. موفق باشید

12050
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: استاد بنده در اینترنت یک سایتی پیدا کردم با نام گلستان کشمیری که درباره سیر و سلوک است از سيد علي اکبر صداقت. آدرس سایت این هست http://www.golestanekeshmiri.ir/ لطفا اگر امکان دارد مختصری مطالب این سایت را بررسی کنید و بفرمایید مطالبش قابل استفاده هست یا نه? با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: لازمه‌ی چنین کاری وقت موسعی را طلب می‌کند که بنده در اختیار ندارم و لذا عذرخواهی می‌کنم. موفق باشید

12049
متن پرسش
سلام: آیا ممکن است شبهات اعتقادی و فلسفی و حتی شک در بدیهی ترین چیزها که متاسفانه برخی در گذشته و شاید حال به آن دچار شده اند به دلیل مشکلات مغزی (مثلا بالا بودن سودا در مغز و یا تغییرات هورمونی در مغز) باشد و با رفع آن مشکل مغزی به یقین برسند و شکشان برطرف شود؟ یا نه شک در بدیهیات فقط مربوط به نفس می باشد و هیچ ربطی به مشکل مغزی و جسمی ندارد و باید با بی اعتنایی به شک در بدیهیات و یا اگر شک اعتقادی مذهبی باشد با تحقیق و استدلال به یقین رسید؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: جسم و روح رابطه‌ی متقابل دارند لذا انسان باید سعی کند از یک طرف جسم خود را در حالت تعادل قرار دهد و از طرف دیگر روح خود را از تعرضاتی مثل خطوراتی که او را گرفتار شک در بدیهیات می‌کند، حفظ کند تا به تعادل لازم برسد. فکر می‌کنم تدبّر در کتاب‌های شهید مطهری کمک کند. موفق باشید

12048
متن پرسش
با سلام: با توجه به حدیث صفحه 88 کتاب معاد جنابعالی (اصول کافی ج1 ص65) که ((در قبر وقتی ملکین سوال بر فرد وارد می‌شوند صبر او به نماز و زکات و کار خیر او می‌گوید از صاحب خود محافظت کنید و اگر عاجز شدید من او را حفظ می‌کنم)) در اینجا چه نوع صبری منظور است؟ یک جلوه کلی از صبر بر عبودیت است یا صبر بر صلاه و صبر بر عدم گناه و .... هر کدام جداگانه جلوه می‌کنند؟ اگر جلوه کلی صبر است اینکه فردی به طور مثال صبر بر کم‌خوری برایش سخت تر از صبر بر نماز است چطور توجیح می‌شود یعنی نماز ساده تر از کمخوری است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: صبر یک ملکه‌ی معنوی است، به همان اندازه که انسان منوّر به آن ملکه شد در همان حوزه‌ای که توانست صبر کند آن صبر او را در برزخ حفظ می‌کند. موفق باشید

نمایش چاپی