با سلام خدمت استاد: با توجه به اتفاقات اخیر و فوت مرحومه امینی و با توجه به ایجاد فضای احساسی در مردم، آیا سکوت مسئولین و چهره های علمی از جمله مراجع و عالمان دینی از جمله آقای پناهیان و عالی و چهره های سیاسی مثل آقای ازغدی و رائفی پور و خود شما باعث نشده که این فضای ایجاد شده دست عوامل ضد انقلاب بیافتد و آنها روی این موج ایجاد شده سوار بشوند؟ مردم عادی از جمله خود من چون درک درست و کاملی از حوادث نداریم، چشم به دهن اشخاصی چون مراجع و چهره های انقلابی و تاثیرگذار داریم. درست است که باید تا نتایج تحقیق و تفحص صبر کرد اما در این بازه زمانی، سکوت این چهره ها بخصوص مراجع تقلید جایز است؟ به نظر شما این سکوت باعث نشده جو ایجاد شده دست رسانه های غربی و سلبریتی ها بیافتد و از احساسات مردم سواستفاده کنند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال همانطور که در جواب سؤالهای قبل عرض شد اتفاقی بود که پیش آمد و دشمنان ما همواره خطاهایی را که عملاً در هر حرکتی ممکن است پیش آید بیش از حدّ برجسته میکنند. آری! باید تذکرات لازم به مسئولان محترم گشت ارشاد داده شود مبنی بر آنکه برخوردها، عاطفی باشد نه نظامی تا منجر به اضطرابِ افراد نگردد، ولی در عین حال اینطور هم نباشد که هرکس بتواند هرطور خواست جامعه را تحت تأثیر امیال خود قرار دهد. موفق باشید
سلام علیکم: استاد منظور از جهاد علمی چیست؟ آیا جهاد علمی در مسائل علوم دینی جای میگیرد؟ آیا دانشگاهی ای که هوافضا یا هر درس غیر دینی را با نیت قدرت آفرینی برای نظام جمهوری اسلامی و افزایش توان دفاعی برای محافظت از امام زمان در جنگ های نوین و پیشرفت و آبادانی کشوری که برای امام زمانه میخونه در مصداق مجاهدین علمی قرار دارد؟ سوال دوم اینکه پیشنهاد شما به دانشجویان با توجه به حجم زیاد درس ها و فرصت مطالعاتی کم برای مطالعه مباحث دینی مطالعه در چه مباحثی و با چه ترتیبی است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! با رویکرد حضوری در تاریخی که با انقلاب اسلامی به ظهور آمده، هرگونه تحقیق در موضوعات علوم انسانی و اجتماعی و اقتصادی و تکنیکی همه در مسیر جهاد علمی شکل میگیرد. ۲. پیشنهاد میشود سیر مطالعاتی سایت را که بیشتر مخاطب آن دانشجویانی امثال جنابعالی هستند؛ دنبال بفرمایید. موفق باشید
سلام: آیا مطالعه کتب عرفان نظری برای طلاب مبتدی را مجاز میدانید؟ پیش نیاز عرفان نظری چه علومی است؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: نه. به هر صورت از این نکته غافل نباشید که فرمودهاند: «الا یا ایها الطلاب ناشی! علیکم بالمتون لا بالحواشی» ۲. پیشنیازِ عرفان نظری برای طلاب، پس از دروس رسمی حوزه و گذراندن رسائل و مکاسب و حضور در درس خارج، «حکمت صدرایی» است تا با عمقی لازم به این نوع مباحث بپردازند. موفق باشید
با سلام: در جلسه روز دوشنبه نظر گذرایی به سخنان مقام معظم رهبری در مرقد امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» فرمودید که کار مفید و لازمی بود و حساسیت ما را نسبت به فرازهای سخنان رهبر معظم انقلاب بیشتر کرد. لطفاً چنانچه ممکن است همچنان این کار چه با سخنان ایشان در آن جلسه و چه با دیگر سخنانشان ادامه داشته باشد بخصوص که فرمودید میتوان با سخنان مقام معظم رهبری برخوردی سلوکی داشته باشیم و حضور توحیدی خود را در آینده با نظر به سخنان ایشان احساس کنیم. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله به خوبی متوجه مسئله شدهاید و حقیقتاً همانطور که ما در امور فردی باید نسبت به دستورات شرع مقدس برخوردی سلوکی داشته باشیم تا بیشترین بهره را ببریم، در امور اجتماعی شریعت مقدس نیز چنانچه برخورد سلوکی بنماییم، بهره ما از شریعت مقدس، بهره سالکان إلی اللهی میشود که به تعبیر حضرت روح الله «رضوانالله تعالیعلیه» ره صدساله را یکشبه طی کردهاند. و از خدا تقاضامندیم تا توفیق تأمّل بیشتر نسبت به سخنان رهبر معظم انقلاب «حفظهاللهتعالی» را به ما بدهد تا نسبت به سلوک اجتماعی خود در این زمانه بیبهره نمانیم. از جمله برکات جلسه دوشنبه شب آن بود که یکی از حضار یعنی جناب استاد آقای علی پیرعلی پس از آن جلسه، اشعار خوبی را در رابطه با سخنان مقام معظم رهبری سرودهاند که ذیلاً تقدیم میشود. موفق باشید.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
اَلا ای رهبر فرزانه ما!
کلام ناب و ای دُردانه ما
به صحن و مرقد پیر جماران
فضا ازعطر توشد نورباران
سخنهای تو نغز و دُرّ ناب است
که «روح الله، روح انقلاب است»
مبادا روح حق تحریف گردد
نظام، وارونه و تضعیف گردد
کنون کارعدو تحریکِ ملت
تقابل با نظامِ با اُبهت
مشاورهای خائن درکنارش
که آمار غلط داده به یارش
که خائن بر عدویند و به مایند
بطون خویش را رسوا نمایند
کنند القاء، رسید ایران به بن بست!!
عدو با ساده لوح گردیده همدست
به دوران امام هم حرف این بود
که گردد انقلاب شش ماهه نابود
گذشته زان زمان هشتاد، شش ماه
کشد دشمن ز غیظِ خویش، صد آه
نرسد این نظام هرگز به بن بست
شماها اهل بنبستید و هم پست
نبرد این زمان، جنگ رسانه
دروغ و تهمت و مکر و فَسانه
کنون تبیین جهاد مؤمنین است
که سایت اینک سلاح مرد دین است
به سبک غرب زیستن، ارتجاع است
ولو «تیشرت و «لی» و«ادکلن» است
چو خواهی بنگری ایمان مردم
بکن تشییع حاج قاسم، تجسم
به روحانیت اَر خواهی ارادت
ببین تشییع بهجت با درایت
بباید گردد ایمان کار صالح
سلام فرمانده و یا ابا صالح
انیس جان و ای جانم رضاجان
ولیِّ نعمت و شمس خراسان
دعا بنما که قائم رخ نماید
که اسرار الهی را گشاید
دعا کن خامنهای زنده باشد
که بر ما سایهاش پاینده باشد
دعا کن تا که دریابیم شهیدان
به برهان و به عرفان و به قرآن
نماز قدس را برپا نماییم
دلان مرده را احیا نماییم
سلام علیکم و خدا قوت: چگونه ممکن است ابن عربی با اون عظمت و آن مرتبه از عرفان دچار به عشق و یا محبت فردی از خلایق خدا بشه و مثلا ترجمان الاشواق رو تالیف کنه؟ برام مقداری سخته که کسی که میاد فتوحات و فصوص رو مینویسه شاید به عبارتی مبتلا به محبوب دنیوی هم بشه و میاد براش شعر میگه و ... چگونه مقام و عظمت ابن عربی و عرفانش با علاقه ای که به نظام یا عین الشمس دارد قابل جمع است؟ اصلا واقعا ابن عربی دلداده عین الشمس بود یا خیر؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: تا آنجا که به یاد دارم بعداً که به جناب ابنعربی اشکال میکنند و او جواب میدهد؛ مشخص میشود که اساساً او وجهی از وجوهِ توحیدی را مدّ نظر دارد. موفق باشید
سلام استاد طاهرزاده، ان شالله پربرکت ترین ماه رمضان را داشته باشد. در مورد صورتِ زندگی شهیدانه و سینما بفرمایید. خیلی ممنونم از راهنمایی های شما.
طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر کین طفل یک شبه ره صد ساله میرود
شهدای دفاع مقدس ره صد ساله را یک شبه رفتند و شعر جاودانگی را سرودند ولی قصه ی اینکه چگونه طی مکان و زمان کردند، تکنیک هنر قصه گویی سینمایی را به سلوک فرا می خواند. زیرا عبارت «اگر کسی شهید نباشد، شهید نمی شود.» نشان از نحوه ی حضور و زندگی کردنی می دهد که هر لحظه اش شهید بودن است. و اینچنین قصه ی شهید بودن و شهید زندگی کردن سروده می شود و انفطار صورت رخ میدهد، همان اتفاقی که در سینما در جستجوی آن هستیم، صورتِ زندگی و تقدیری که رقم می خورد. «سبحانک یا مصوّر، تعالیت یا مقدّر»؛ لحظه ی شهادت بر صورتِ بودن و زندگی کردنی از جنس شهادت رقم می خورد. و حضرت حق در لحظات چنین زندگی حاضر است و انفطار در صورتِ چنین زندگی ایی رخ میدهد. «سبحانک یا فاطر، تعالیت یا حاضر». و شهید سلیمانی از این فطر و حضور به گفته ی خودش مانند کبوتر ها از بسیجی ها و شهدا دانه بر می چیند، و چگونه شهید زیستن را به ذهن می سپارد تا باز به گفته خودش بر رقبای عشق پیروز شود. دوربین شهید آوینی هم چنین قصدی دارد، در جستجوی شهیدِ زنده است. شهید زنده خصوصیاتی دارد. اگر شهید «عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ» است، شهیدانه زندگی کردن بودنی است از جنس روزه. عاشقی است که روزه عشق گرفته است برای دیدار معشوق. و دوربین جلوتر از همه میرود تا امام باشد در به خاطر سپردن صورتِ فطر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر «دوربین جلوتر از همه میرود تا امام باشد» میداند که خبری در پیش است و باید به سوی آن خبر حرکت کرد و آن را جستجو نمود مثل آنچه شهدا در آینده حضور تاریخیِ خود یافتند و آن را آنچنان با ارزش دیدند که فداکردن جان را کمترین بهاء برای تحقق آن آینده یافتند. روحىه تاریخی ما حکایت از آن دارد که امروز، تفکرْ تنها با شنیدن و یا مطالعهکردن کافی نیست بلکه نوعی تفکر در میان است که با دیدن پیش میآید و انسانِ متفکر گاهی از یک صحنه، اموری را مییابد که از مطالعه کتابهای زیاد، آن امور پیش نمیآید. بنده در «بلهگفتنِ» بدون مقدمه همسر شهید باکری در جواب عاقد، در کنار حرکت قبلی او که پس از شنیدن شرطهای شهید باکری، بلند شدند تا بدون معطلی در راهی وارد شوند که باید در آن قدم بگذارند؛ آن صحنه را از صدها کتاب که این واقعه را نقل کند، روشنتر و بزرگتر یافتم و عزمی که عزم زنان انقلاب اسلامی بود را بدون هر کلامی شنیدم. و این برای هرکسی که آن صحنه را دید، پیش آمد بدون آنکه حتی نیاز به پرحرفیهای امثال بنده باشد. موفق باشید
سلام و رحمت خدا: استاد عزیز؛ طلبه ۳۰ ساله ای هستم و حدود ۱۰ سال است با کتابها و مطالبتان انس دارم. الغرض، از وقتی جملات دیروز حضرت آقا در باب «جهاد تبیین» و اینکه: «هرکس مرکزی و منبری برای حرف زدن با افکار عمومی مردم دارد در این زمینه موظف است» و «جهاد تبیین یک فریضه قطعی و فوری است.» را خواندم تپش قلب گرفتم. حس میکنم شب عاشورای من است و من آماده نیستم. افکارم سراسر فریاد: لوددت انی قتلت ثم نشرت الف مره ... اما قلبم لرزان است! دستی بر رسانه و کارگردانی و فیلمنامه و تدوین و گرافیک و فضای مجازی و... دارم دستی در کار فرهنگی بسیج و حدود ۲۰۰ نوجوان و جوان خطابه و منبر بدی هم ندارم خواستم از شما کمک بگیرم؟ چه کنم؟ و چطور لبیک خود را در میدان سردست بگیرم تا شاید از من نیز بخرند؟ بی صبرانه منتظر راهنمایی های تان هستم یا حسین علیه السلام
باسمه تعالی: سلام علیکم: از یک طرف با نشاندادن حقیقت اسلام باید تبیین را جهادگونه به میدان آورد، مثل مباحث «معرفت نفس» و نکاتی که در تفسیر المیزان مطرح است و در جواب سؤال شماره 32380 نسبت به آن تذکر داده شد. و از طرف دیگر توجه به لجنپراکنیهای دشمن و حیلههای ناامیدکننده آنها که از طریق توجه به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی خنثی میشود؛ میتوان کار را جلو برد، إنشاءالله. «جهاد تبیین» نرم افزاری است، «درک دقیق دشمن و دوست» یکی از الزامات جهاد تبیین است؛ اینکه ما دقیقا بدانیم دشمن چیست و چه اهداف و برنامه هایی دارد و دوستان چه کسانی هستند و چه اهداف و برنامه هایی را دنبال می کنند. فهم دقیق این مسأله باعث می شود که ما علیه دوستان موضع نگیریم و به نفع دشمن وارد صحنه نشویم و آب به آسیاب دشمن نریزیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چنین تقسیمبندیهایی در کتابها صورت نگرفته. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که «جهان بین دو جهان» در ذات خود، جهانی است خاص. و البته نظر به انسان جدید دارد که در مباحث دو کتاب «انقلاب اسلامی و چگونگی تحقق آینده دینداری ما» و «در راستای بنیان های حکمت حضور انقلاب اسلامی در «جهانی بین دو جهان» به آن پرداخته میشود. توصیه اصلی بنده آن است که اگر کسی میخواهد خود را در چنین فضایی حاضر کند، باید به آن دو کتاب نیز ورود نماید. که البته در دست چاپ است. ولی بعضی از حکمتهای آن در کانال «مطالب ویژه» آمده است. مانند https://eitaa.com/matalebevijeh/7679 موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که متوجه هستید این موارد اشکال فقهی ندارد ولی خود انسان باید متوجه باشد که کار مهمش چه کاری است و سعی کند اگر این مشغولیات کار مهم او را به حاشیه میبرد، مواظب خود باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آن عوارض، اموری است تکوینی و با توبه خود به خود جایگاه انسان تغییر میکند و در معرض آن مشکلات نخواهد بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «عقل و ادب ادامهی انقلاب اسلامی در این تاریخ» بر همین اساس تدوین و در حدود ۶۰ جلسه شرح داده شد. تصور بنده آن است که راهی است برای تفکر. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: معنای ملّت که در این نوع جملات بهکار میرود غیر از ملّیگرایی است به همان معنی است که در قرآن تحت عنوان «ملت ابراهیم» مطرح است که آن عبارت است از هویت دینی دینیِ یک جامعه. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کار لازمی است. ولی قصد بنده در شرح اشعار جناب حافظ، تنها در آن حدّ است که نسبت به این سرمایهی بزرگ جفا نشود وگرنه هر کدام از عرایض بنده ذیل هر غزلی، بابی است برای تفکر و سلوک عقلی که آن متنها میتواند در حکم درسگفتارِ آن غزل به حساب آید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در محل هویزه در رابطه با بودن شد که شاید در این رابطه مفید باشد: «با حضور در این سرزمین که صحنه های ایثار و شهادت بوده و می دانیم بر این سرزمین چه ها گذشته، چه احساسی در شما پیش می آید. عدهای در دریای عشق، زندگی را شناختند و بدون گرفتارشدن در زندگی های عرفی، خواستند به زندگیِ خود معنای دیگری ببخشند و «طرحاندازانه» به میدان آمدند و عالم را از آنِ خود کردند. برعکسِ جبههی استکبار که در توهُّم خود، میخواهد عالم را از آن خود کند. شهدا با حضور در جبهه حقّ، عالم را از آن خود کردهاند و مستکبران ناراحتند چرا ایران در منطقه فعّال است. در حالیکه حضور ما در منطقه در راستای به خودآوردن مردم منطقه است و نه آنکه مثل شما دست به غارت ثروت و فرهنگ ملتها بزنیم. این مردم منطقه اند که به خود آمده اند وگرنه ما کار خاصی نکرده ایم. این یک قاعده در این عالم است که وقتی هر ملتی با فرهنگ ایثار و شهادت به صحنه آمد، آن ملت صاحب سرنوشت خود میشود. مقام معظم رهبری «حفظه الله» فرمودند: شما فشار را از مردم بردارید ببینید چگونه همه به حاکمیت حق رجوع میکنند.
عرض شد شهداء در زندگی «طرح اندازانه» به میدان آمدند و عالم را از آنِ خود کردهاند. حال سؤال این است که شما با نظر به راهی که شهدا مقابلتان قرار دادهاند، آیا طرحی برای معنابخشیدن به زندگیتان پیدا کرده اید؟ این سؤال بنده، ماورایِ آن است که شما نماز میخوانید و روزه میگیرید تا بهشت بروید ولی آیا فکر کردهاید تا در إزای طرحی که برای زندگیتان دارید این عبادات را انجام دهید تا آنچه در دوردست شماست از آن شما شود و بتوانید صدای آن را بشنوید که به شما میگوید: «أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ»؟ (هود/۸۱) معنی اش این است که آیا می دانید آن گشودگیِ صبحگاهان که به دنبال آن هستید، دور نیست، به همان معنایی که قیامت نزدیک است. با توجه به اینکه در وصف قیامت دارید: «وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ» (انفطار/۱۹). قیامت آنجایی است که امر تنها از آنِ خدا است و شما هیچ اختیاری ندارید. پیامبر خدا (ص) می فرمایند: «الآن قیامتی قائم» یعنی آن قیامتی که به یک معنا در دور دست هاست، برای حضرت نزدیک شده است. این نشان میدهد، اگر انسان برای معنابخشی به زندگیِ خود طرح داشته باشد، اساساً همهی آنچه در دور دست هاست، نزدیک می شوند. شهدا در هویتی که انسان زندگی اش را در دل این طرح اندازی معنا می کند، نشان دادند چقدر خوب می شود به آنچه به ظاهر دور است، نزدیک شد.
شهداء مانند رهبرشان یعنی حضرت روح اللّه «رضوان الله تعالی علیه» با هر آنچه که میخواست او را به انسانی ذلیل و منفعل تبدیل کند، سرِ ستیز داشت. شهداء خودشان برای خودشان مسئله بودند و دائماً با خود سخنها داشتند که چگونه باید زندگی را طراحی کرد که زندگی معنا داشته باشد؟ و بالاخره با انتخابی همراه با شور و عشق و در نهایتِ صفا و سادگی، زندگی را معنا کردند تا توانستند باب شهادت را در مقابل خود بگشاید. تأکید بنده بر آن اصل است که بنا نداشتند تحقیر شوند زیرا کربلا را در مقابل خود میدیدند که راهی است به سوی رحمت الهی. ما نیز خودمان برای خودمان مسئلهایم که کجا باید باشیم و چگونه بودنی را باید بودن خودمان بدانیم؟ بنده به جهت شرایط سنّی و موقعیتی که داشتم با بعضی از شهداء مرتبط بودم، گاهی در خلوتی که با هم داشتیم و صحبت میکردند، چیزی را که از سخنان آنها احساس مینمودم و مسئلهشان شده بود، نحوهی «بودن» بود، خودشان برای خودشان در نحوهی بودنشان مسئله داشتند. مثل آنکه هرکدام از ما برای خودمان باید مسئله باشیم که چه نوع بودنی را باید برای خودمان بودنِ حقیقی بدانیم و چه معنایی باید از خودمان داشته باشیم؟ در آن حالت یعنی وقتی به بودنِ خود نظر کردید آری! فقط به «بودنِ» خود نظر کردید. خدا می داند از بسیاری از دغدغهها و احساس محرومیتها آزاد میشوید و تعجب خواهید کرد چرا محرومیتهای دنیایی را محرومیت میدانستید. در دنیایی که با حضور در آن نحوهی «بودن»، با سعه ی رحمت الهی روبهرو میشوید. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نگاه خوبی است به موضوع. در ضمن نکتهی شمارهی ۲ از سؤالِ ۲۶۳۱۰ مربوط به آقای پروفسور رفیعپور با سوابق حضوری که در خارج کشور داشتهاند، قابل توجه است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جواب همان است که خودتان حدس زدید. آیا همینکه صدام نیستید و نمیخواهید ترامپ باشید؛ افقی نیست که در مقابلتان گشوده شده است؟ اینکه به قول خودتان میخواهید از گناه، متنفر باشید، راهِ گشودهای در مقابلتان نیست که به جهت انجام دستورات شرعی بهوجود آمده است؟ موفق باشید
سلام استاد اوقاتتون بخیر: استاد مسئله برای من پیش اومده در حالی که کتاب جایگاه رزق رو میخوندم و مرتبط با مبتلا به این روزهای زندگیام، در باب مسئله ازدواج با توجه به جایگاه رزق سوالی داشتم، استاد من در خانواده کمتر مذهبی و غیر ولایی زندگی کردهام و در طول مسیر به نور الهی تغییراتی داشتهام که مذهبیتر و پذیرای ولایت فقیه شدم که جا دارد اول از شما تشکر کنم چون در این مسیر از کتابهای شما بهره فراوان بردهام، اما اکنون و این سالهای اخیر که به سن ازدواج رسیدهام هرچه سعی میکنم و از هر واسطهای که کمک میطلبم سالهاست اکثر خواستگارانم افراد غیر مذهبی و غیر ولایی هستند یا در معدود افرادی که تا حدودی مذهبیتر بودهاند در اولین مواجهه با خانواده منصرف شدهاند. حقیقتا نمیدانم چرا تقریبا همیشه با چنین افرادی روبرو بودهام. با وجود اینکه از طریق ازدواج دانشجویی دفتر رهبری دانشگاههایم و دوستان مومنم تلاشهای زیادی کردهام ینی راههای ممکنی که به ذهنم میرسیده را به عنوان یک دختر پیمودهام، اما نتیجه همین بوده است. شاید افراد مذهبی و ولایی با شنیدن شرایط من پا پیش نمیگذارند یا با اولین مواجهه و مثلا مشاهده خانواده منصرف میشوند. اکنون اما به خواستگاری برخوردهام که حداقل بر خلاف افراد قبلی دشمنی و خصومتی با دین ندارد، ائمه را قبول دارد، به اسم ولایی نیست اما حداقل ناکارآمدی تمدن مدرنیته را یافته و درگیر ظواهر تمدن مدرن نیست، هرچند کمتر از افراد قبلی به ظاهر مذهبی ظواهر دین مثلا نماز را عمل کند اما احساس میکنم حداقل کنش این فرد از ناآگاهی و جو غالب اطرافش بوده است تا از خصومت و دشمنی بعد از آگاهی... من قصد رد کردن این فرد را داشتم اما همزمان در حال مطالعه کتاب جایگاه رزق بودم و حال استاد سوالم اینجاست آیا با توجه به مسئله رزق و اگر ازدواج را هم یک رزق در نظر بگیریم، اینکه در کتاب فرمودید رزق صحیح ساده و بدون این همه غصه و زحمت اضافه به دست میآید، به ذهنم خورده که آیا باید بپذیرم شاید همین نوع افراد رزق من در همسر آینده هستند و تا بیش از این سنم بالا نرفته است ازدواج کنم، یا همچنان به سختی و دشواری قبل سعی کنم و صبر کنم تا خواستگاری ولایی و مذهبیتر پیدا کنم که مرا و شرایطم را بپذیرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در ازدواج نباید چندان سختگیری کرد، همینکه طرف در حدّاقل دین حاضر باشد و مانع دینداری و فعالیتهای شما نگردد، إنشاءالله میتوانید با همدیگر زندگی کنید. موفق باشید
*این متن به همت جمعی که شما با متن (دهه هشتادی و هزاران امید و حضور و صد ها ابهام و سوال) آنان را مورد خطاب قرار داده بودید نگاشته شده که در صددند در ایام البیض امسال حول پاسخ شما صحبت کنند: بسمه تعالی السلام استاد عزیز در فرصت قبل اگرچه برای اثر پذیری کمی حوصله به خرج دادیم اما غمی نیست حالا که هم صحبتی شیرین و یاری دلسوخته در بر داریم تا در کشاکش و ناملایمات به آغوشش پناه ببریم. در مجال قبلی ، ما از آینده ای موعود گفتیم و شما از اکنونی « نه هنوز» و البته هنوز دل های ما در عذاب میان تضاد هاست. به هر روی اگر از برزخ وجود ما و هزار تضاد و صد گله اش بگذریم به هم داستانی و تاریخی می رسیم که با هیچ تلاش و تغییری قابل انفصال و فراموشی نیست: اکنون نه هنوز ما و انقلاب؛ و آینده این مملکت که آن را به آیینه جان خود می بینیم. پس چه ماوا و پناهی از این عذاب هست وقتی اکنون و آینده ما به داغ این انقلاب گره خورده است؟ اما بعد ... تغیرات اساسی اند و نا گزیر و ما هم اگر در طلبش نباشیم عقب مانده ایم و دورافتاده، و چه خوش تغیراتی هستند آنان که وجود آدمی را با توبه آشتی می دهند اما دل سوخته و سینه شرحه شرحه که تغییر نمی کنند. آری استاد عزیز شما ابتدای مسیری مهجور بودن را سبب همذات پنداری میان خود و ما می دانستید و ما اکنون اسباب لایتغیر را دلیل نزدیکی میدانیم. ما با تکلف های زبان شما گهگاه که تضاد میان آنچه در دل دارید و آنچه بر زبان جاری می شود، آشناییم. ما درک می کنیم چشمی همواره گریان و چشمی همواره امیدوار داشتن چگونه است؟ ما هم در بیابانهای جنوب گمشده ای داریم که از به خاطر آوردن آن ناتوانیم. ما هم از بعضی تمایلات و بعضی دردهای هم نسلی هایمان سر در نمی آوریم. آری این دنیا نفس ما را هم بریده، آسودگی را حرام و ایستادن را بسی نا ممکن ساخته است؛ اما چه باک، که چارهای جز به کمین نشستن وقت نیست. آری این ها چیز هایی است که هیچ گاه تغییر نمی کند.
ابنای روزگار به صحرا روند و باغ صحرا و باغِ زنده دلان کوی دلبر است
جان میروم که درقدم اندازمش زشوق در مانده ام هنوز که نزلی محقر است
استاد عزیز قرارمان با دوستان این شده که ایام البیض را با هم بسوزیم، باشد تا نفسی دیگر برای سازهای ناکوکمان پیدا کنیم. از شما طلب دعا و حلالیت داریم. یا علی جمعی از دهه هشتادی ها
باسمه تعالی: سلام علیکم: از ایّام البیض گفتید، یعنی از فرآیندی که منجر به هرچه بیشتر روشنشدن مأوایی است که گم شده است. ولی با روشنیگاهِ ایّام البیض که در نزد خود حاضر میشویم، برقی زده میشود تا حضور خود را در جهانی بس گسترده و در عین حال در افقهای دور، جستجو کنیم. - باید توجه کرد که مشغولشدن به امور محسوس، حجاب درک بیشتر حقیقتِ خود میشود، حقیقتی که همواره در معرض الهام فجور و تقوای خود میباشد تا در مراقبهای حضوری و زنده، حق را از باطل تشخیص دهد و بیش از پیش به خودش و بنیادش نزدیک گردد. اینجا است که جایگاه تذکرات دینی برای دوری از حُبّ دنیا معلوم میشود، زیرا با حبّ دنیا انسان از حقیقت خود فاصله میگیرد و ایّام البیض یعنی فضایی که معنای ظلمات حبّ دنیا را برایمان روشن میکند. چه زیبا از چشمی همواره گریان و همواره امیدوار سخن به میان آوردید. خدا میداند این دو، قصه یک «حضور» است و لذا با اشکها، قلب انسان طلبِ خود را به میان میآورد و با «امید»، آری! و با «امید» به خودآگاهیِ حضوری برتر میاندیشد. اینجا است که میفهمیم ما چه اندازه در این تاریخ از طریق شهدا به وجدان توحیدی تاریخ خود نزدیک شدهایم و به قول شما در این حالت، ما را چه باک! چه چارهای جز به کمیننشستنِ «وقت». یعنی «در جهان جنگ این شادی بس است/ که برآری بر عدو هر دم شکست». اینجا است که به آیندهای، آری! به آیندهای نظر میکنیم که هنوز در ابتدای آن هستیم و اگر «هنوز نه»، هزار امیدواری در همین آیندهای است که امروزِ ما را اینچنین زیبا کرده است و سیاهرویی را بر پیشانی کسانی نگاشته است که از بیرون و درون متوجه آن آینده که بشر، معنای خود را مییابد؛ نیستند. موفق باشید.
خدایا! گفتی «خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ» و حال آنکه این خلقت را در جهانی از زیبایی و حیرت آفریدی که در هر چه نگاه میکنیم حیرتی و شعفی بر پیش افزوده میشود؛ خدایا اگر اینهمه زیبایی را چاشنی زیست «کَبَد» کردی، زیست رحیمانه ابدیتت آیا چقدر و چطور سرشار از زیبایی و شوق آفرینی خواهد بود؟ خدایا حتی در پست ترین جهانی که بنده را قرار دادی، حتی در خلقت کبد، دلت نیامد دلمان از اینهمه زیبایی محروم بماند؟ خدایا باران تویی ولی تو باران نیستی ابر تویی، چشمه، نسیم، عطر گلها، مروارید دریاها، خدایا درخشش ستاره ها، همه و همه خودت هست و تو هیچکدام از اینها نیستی، خدایا نغمه ی زیبا تویی، زلالی اشک تویی، خدایا نگاه عاشقانه تویی، لبخند تویی افسوس تویی. خدایا! تو چه هستی؟ هستی که همه چیز هستی، و هیچ چیز نیستی؟ خدایا! مثل دامن دامن برگی که در پاییز میریزد، بر هر چه نگاه میکنیم دامن دامن، دسته دسته زیبایی به چشم میآید آی ای خدا! انگار عهد کردهای تا دیوانهام نکنی دست از سرم برنداری... خدایا! چطور تو را اینقدر واضح میتوانم ببینم و خودم که همواره نزد خودم هستم اینقدر برایم در ابهام است و در پرده! خدایا! من که وسعت تو را ندارم، و نه سعه تو را. خدایا! مگر اینهمه ضعفم را نمیبینی؟ اینهمه بیقراریام را؟ اینهمه دست بستگی و دل بستگی و دلبستگیام را؟... خدایا! دنیای قشنگت را برای خودم در کالبد یک زندگی زیبا نیافریدم، عجب ستمی به خودم کردم! خدایا! پروازم بده دلم خیلی تنگ شده... مادر، عجب عجیب است هرچه التماسش کردم برایم دعای شهادت نکرد! یعنی دلش نمیآمد، خدایا! تو دلش را بیاور... خدایا! تو دیوانگی هستی، عاقلی هستی. خدایا! هم دیوانهام کن و هم عاقل، هم دلم را بسوز و هم بنواز.. خدایا! حیران و بیابانگرد خودت کن این «خودم» را... مادر عجب آفرینش عجیبی است... خدایا! مادر هم انگار جزء رازهایی است که هنوز بنا نداری افشایش کنی... مادر که دعا بکند حتی نفهمیدنیها را هم میشود فهمید! فقط کاش دعا بکند... خدایا من که استقلال وجودی ندارم پس من کیستم؟ آیا جز اینکه من تو هم هستی و تو من هم هستی؟ ... خدایا مادر عجب خلقت عجیبی است، انگار همه وجودش خلقتی مادی است جز دلش! باور کن راست میگویم خدایا، با حساب کتاب عقل و منطق نمیتوان در یک کالبد کوچک، دل به این بزرگی را جا داد وقتهایی که کسی حوصله این اخلاقهای خسته کنندهام را ندارد؛ حتی خودم هم حوصله خودم را ندارم جز مادر و جز پدر چه کسی میتواند اینقدر بزرگ باشد که بیمنّت اینقدر تاب بیاورد همچو منی را! خدایا! دیگر به سرم زده... دنیا هم انگار حوصلهاش از من سررفته... خدایا! تو صاحب اختیار منی، اما خدای خوب من، راستش اگر قرار است زنده بمانم این نوع بودنم خیلی رنجورم کرده، خدایا! بودنم را یک طور دیگری کن، از همان طورها که به جای زندگی حیات داشته باشم... خدایا چشمم را رسول خودت قرار بده. گوشم را زبانم را سکوتم را لبخندم را همه بودنم را رسول خودت بکن... خدایا مرا بمیران و مرا بی منم زندگی بده... بوی این تعفن بد اخلاقیها بوی این نفاقم دارد مرا میکشد دعا کنید از خودم بریده شوم و متولد بشوم... التماس دعای بسیار دارم... راستی من هم میشود شهید بشوم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: نگفتم و عرض نکردم، بوی تولد دیگری نسبت به جوانان این دوران به مشام میرسد؟!! امری را انقلاب اسلامی برای این نسل پیش آورده که جوانان ما با خودآگاهیِ خاصی جهان گشودهای را مقابل خود احساس میکنند که جهان دیروز برای آنها تنگ میباشد و همچون حاج قاسم به بودنی به وسعت انسانیت انسان نظر دارند که آن دقیقاً همان قلب و روح «مادری» است. آری! با درک مادری، همه نیروهای انقلاب همچون حاج قاسم، بنای مادریِ این نسل را دارند. سخنان شما مرا به یاد شعر مشهور مرحوم یحیی دولتآبادی در مورد «مادر» انداخت که میگوید:
مادری پیر و پریشان احوال / عمر او بود فزون از پنجاه
زنِ بی شوهر و از حاصل عمر / یک پسر داشت شرور و خود خواه
روز و شب درپی اوباشی خویش / بی خبر از شرف وعزّت و جاه
دیده بود او به برِ مادر پیر / یک گره بستۀ زر، گاه به گاه
شبی آمد که ستاند آن زر / بکند صرف عملهای تباه
مادر از دادن زر کرد ابا / گفت رو، رو، که گناه است، گناه
این ذخیره ست مرا، ای فرزند / بهر دامادیت ان شاءالله
حمله آورد پسر تا گیرد / آن گره بستۀ زر، خواه مخواه
مادر از جور پسر شیون کرد / بود از چاره چو دستش کوتاه
پسر افشرد گلوی مادر / سخت، چندان که رخش گشت سیاه
نیمه جان پیکر مادر بگرفت / بر سر دوش و بیفتاد به راه
برد، در چاه عمیقی افکند / کز جنایت نشود کس آگاه
شد سرازیر پس از واقعه او / تا نماید به ته چاه، نگاه
از ته چاه به گوشش آمد / نالۀ زار حزینی ناگاه
آخرین گفتۀ مادر این بود / آه! فرزند نیفتی در چاه!
در ضمن، بحثی در رابطه با مادر در کانال «سها» رفقا انجام دادهاند که خوب است سری به آن مطالب نیز بزنید. موفق باشید
سلام استاد: وقتتون بخیر. فرمودید اگر پس انداز برای رفع مشکلی نباشد پولمان صرف نیازمندان بشود، اصلا در زندگی برای حوادث و مواردی که ممکنه پیش بیاد پس اندازی نداشته باشیم یا در حد منطقی طوری نیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره تا آنجا که میشود نباید با نظر به احتمالاتی که چندان هم قابل توجه نیست، خود را از توفیقات امروزین محروم کرد و گرفتار نوعی ثروتاندوزی شد، مگر پساندازی معقول که بالاخره در هر زندگی معنا داشته باشد. موفق باشید
سلام: استاد عزیز در پرسش قبلی ضمن تایید فراگیری مهارت های فضای مجازی فرمودید: « فراموش نفرمایید که اگر از آن طرف منوّر به محتواهای ملکوتی نگردیم جواب بشر امروز را ندادهایم.» بنده ضمن پیگیری بحث های جدید، پیرامون جهانی بین دو جهان و مباحثه آن ها در پاتق کتاب، سعی کردن توجه بیشتری به مسائل معنوی مانند انس با قرآن و انجام واجبات و ترک محرمات داشته باشم. اکنون حدود ۲ ساعت در روز وقت آزاد دارم که می خواهم از آن برای انجام وظایف خود در قبال انقلاب اسلامی و به خصوص جهاد تبیین استفاده کنم. به دلیل محدود بودن این زمان تنها می توانم آن را به یکی از کارهای زیر اختصاص دهم: یادگیری زبان عربی و پس از آن شروع تفسیر المیزان، ادامه دادن مباحث شرح منازل السائرین و بعد از آن فصوص، سیر مباحث تربیتی استاد علی صفایی حائری، راه اندازی یک وب سایت و درج مقالات معرفتی در آن که در آینده با انجام اقدامات تخصصی تر می تواند به یک آکادمی آنلاین و یک برند آموزشی تبدیل شود. یا هر اقدام دیگری که شما بفرمایید از آن جا که در تشخیص وظیفه و اولویت ها مدت زیادی است که مردد ماندم، امیدوارم در پاسخ این پرسش بتوانید مرا از سر در گمی و اشتغال به امور متعدد بی سرانجام نجات دهید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید به ذوق و استعداد خودتان نظر کنید ولی در هر حال نمیتوان از قرآن غافل شد و خوب است که مدتی جهت فهم قرآن از طریق تفسیر المیزان تلاش بفرمایید. بعد از آن إنشاءالله بهتر میتوانید تکلیف خود را بیابید. موفق باشید
سلام استاد گرامی: اوقات بخیر، میخواستم ببینم در جریان دعوای بین آقای رسائی و آقای قالیباف و خبرگزاری های فارس و تسنیم سر ماجرای هلدینگ یاس هستید؟ موضع صحیح چیست؟ مسائل مالی که مدتهاست درباره آقای قالیباف مطرح شده جریان انقلابی را دارد دچار شکاف میکند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده این رسانهها هستند که به این امور به صورت افراطی دامن میزنند. سوابق و شخصیت آقای قالیباف نشان داده است که ایشان همواره در خدمت اهداف انقلاب بودهاند و از این جهت باید به ایشان خوشبین بود. موفق باشید
سلام: چرا تناسخ به صورت تولد دوباره به صورت انسان باطل است؟ در کدام روایات شیعه و سنی امده است ؟ منبع معرفی میکنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی هرکس در قیامت با اعمال خود حاضر است، دیگر تناسخ معنا نمیدهد. بخصوص که قرآن میفرماید: « وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَىٰ كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَكْتُمْ مَا خَوَّلْنَاكُمْ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ ۖ» مبنی بر اینکه هرکس با فردانیت خود به همان صورتی که در ابتدای امر خلق شده، در قیامت حاضر میشود؛ دیگر چه جای تناسخ؟ جناب صدرالمتألّهین در ابتدای جلد هشتم اسفار دلایل خوبی در نقد تناسخ آوردهاند. خوب است که به آنجا رجوع شود که میفرماید: چون نفس به وسيله بدن از قوه به فعليت ميرسد و چون به فعليت رسيد ديگر نياز به بدن ندارد و آنرا ترک ميکند اگر بخواهد باز به بدني ديگر برگردد لازم ميآيد دوباره از همان جهت که بالفعل شده بالقوه گردد و اين محال است، لذا تناسخ نميتواند درست باشد. موفق باشید
به نام حق سلام آقا وقتتون بخیر: ببخشید که مزاحم می شم خوابی دیدم خیلی صبر کردم تا خودم متوجه بشم ولی نتونستم به نتیجه برسم بنده تو روستا زندگی می کنم یه کسب و کار کوچکی تو خونه دارم (جوجه کشی) پیش خودم فکر کردم که این کار من بی خوده وقتی خدا نفقه ی من رو به عهده ی همسرم گذاشته چرا باید تلاش بی خود بکنم و با دقت تو زندگی بقیه به این نتیجه رسیدم که روزی به تلاش زیاد ما بستگی نداره، همین ۲۷ متری که از خونه ی نیمه کاره مون آماده کردیم و با سه تا فرزند توش زندگی می کنیم و همین لباس و غذا روزی ماست وهر چقدر تلاش کنیم تا خدا نخواد نتیجه عوض نمی شه (این فکر من درسته؟) تصمیم گرفتم که این کارمو تعطیل کنم تا دل مشغولی که مزاحم سیر و سلوک باشه نداشته باشم. همون شب خواب دیدم جلوی یک پنجره یک مداح هست مداح به خاطر من دو بیت شعر برای امام حسین خوند و عده ای پیدا شدن و با شور عجیبی شروع به سینه زنی کردن شعرش خیلی عالی بود ولی حتی یک کلمه یادم نموند، دیدم قاشق قدیمی سفید رنگی جلوی پنجره پیدا شد و بهم الهام شد که این رو امام زمان برام فرستاده وقتی برش داشتم تبدیل به یه قاشق امروزی شد زیارتش می کردم دیدم یه روباه که مثل سگ ها رفتار می کنه و مال منه پیدا شد و می خواد قاشق رو ازم بگیره چیزی می انداختم دور می رفت دنبالش و دوباره برمی گشت و تلاش می کرد قاشق رو ازم بگیره من هم قاشق رو بغل کرده بودم که آب دهان اون بهش نخوره هم ازش می ترسیدم هم باهاش انس داشتم در تمام مدت هم یه آقایی کنارم نشسته بود و با لبخند نگاهم می کرد ولی صورتش رو نمی دیدم و اصلا متوجه حضورش کنارم نبودم بازم تو خواب روباه دیدم ولی این بار باهاش درگیر شدم و زخمی ام کرد اما آخرش من زدم و بی هوشش کردم حالا چیکار کنم آقا کارمو تعطیل کنم؟ کتاب مقالات رو تهیه کردم و شرحتون رو شروع کردم جلد اول کتاب خیلی آدم رو می ترسونه که نکنه بین راه گمراه بشم و به ضلالت بیفتم؟ بعد آقا اینکه در مقابل افکار شما تسلیم محض بودن ایراد داره؟ بعضی نظرات من با شما متفاوته ولی من به خودم میگم حتماً نظر استاد درسته حتی اگه با عقلم جور درنیاد هم می گم عقل من ناقصه سواد قرآن و روایت درست و حسابی هم که ندارم ولی میگم حتماً نظر شما مطابق قرآن و روایت هست، وقتی تو سوالات می بینم کسی با لحن توهین آمیز برای شما نوشته گریه ام می گیره ولی وقتی جواب متین و توأم با ادب و آرامش شما رو می بینم افتخار می کنم، اینکه کلاً تسلیم نظر و فکر و استنباط شما بودن درسته؟ ببخشید طولانی شد ولی دیگه از سردرگمی خسته شدم خواهش می کنم برام دعا کنید ممنون.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. البته مستحضرید که بنده علم تعبیر خواب ندارم ولی به نظر میآید بتوانید بین آن دو فعالیت یعنی فعالیتهای اجتماعی و حضور در معارف و انقلاب اسلامی ذیل مقام معظم رهبری را با آن نوع فعالیت اقتصادی جمع کنید. مگر از تواناییهای انسان این زمان غافلید؟ انسانی که به جهت روحیه توحیدیاش کاری او را از کاری باز نمیدارد. ۲. در هر حال باید در مواجهه با مباحث بنده و امثال بنده همواره عقل انسان در صحنه باشد و چه اشکال دارد که احساس کنید در مواردی نگاهتان با موضوعاتی که بنده مطرح کردهام؛ متفاوت باشد، و همین امر موجب تفکر بیشتر و بیشتر میشود. موفق باشید