بسم الله الرحمن الرحیم. سلام استاد جان. اگر میشد چند برگ مدح و شکر وجود شما رو میگفتم ولی نمیخوام وقتتون رو بگیرم. ۱- دو تا مشکل بسیار عذاب آور دارم. خیلی اذیتم میکنه. یکیاش مالی است. باید به جایی پولی بدم که روم نمیشه. بخوام برم اونجا بیشتر عذاب میشم. ۲- در کارم موفق نمیشم و سر در نمیارم چرا. و فشار روحی بسیار زیاد و به تبعش مشکلات مالی و ازدواج نکردن هم مزید بر علت شده. خیلی هم تلاش دنیوی و دعا میکنم ولی همچنان راهم بسته است. و بدتر این که این موضوع گاهی به کمایمانی و یاس و غم و بدگمانی و خرافهگرایی و گناهان دیگر منجر میشه. عقلم قد نمیده. دیگه واقعا موندم باید چه کار کنم. خسته شدم. از شما کمک میخوام. (به راهنمایی... یا دعای خیر...) ۳- من رابطه خدا با دنیا رو مثل رابطه یک انسان در حال خواب (یا خیال) با دنیای درون ذهنش میدونم. (شبیه «مغز دورن خمره».) اگه این مدل درست نیست، «چرا» نیست؟ اگه هست، رابطه خدا با یکی از مردمان این دنیا باید برجسته و متفاوتتر از دیگران باشه. یعنی دقیقا با من. با «این من». و بقیه «فرعی» و غیر مهم و دور (از خدا) و مبهم و «بیجان» میشن. (همانگونه که در عالم خواب فقط «یک» موجود نماینده «من» است و بقیه فرعی هستن.) بلکه همه نیست میشن الا آن یکی. به عبارت دیگه اگه من (یعنی اصل من) اون ذهنی باشم که این جسم و جسمهای دیگه رو در بر گرفته، دیگه «دیگرانی» وجود نخواهند داشت. و (مشکل دیگه) این که هرچند بسیاری از بخشهای متنهای دینی (اگر نگویم اکثرش) این موضوع را تصدیق میکنند ولی علنا در «هیچ» متن دینیای این موضوع به صراحت مطرح نشده. و فلاسفه هم حتی در موردش چیزی نگفتهاند. بهویژه فلاسفه اسلامی. (شاید فقط امثال حلاج. آن هم به شیوه دیگری.) ۴- «چرا» عالم مثال را به متصل و منفصل تقسیم میکنند؟ (منظورم این است که با چه دلیلی «اثبات» میکنند که دو تا هستند و یکی نیست.) سپاس بسیار فراوان. از خدایی که شما رو سر راه ما قرار داده.
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بشود آنجایی که میفرمایید باید پولی بدهید و در زحمتید، شماره کارت آنجا را به دست آورید و به حسابشان بریزید و یا کارتهای هدیهای را که عموماً در بانکها هست برایشان پست کنید 2- با صبر و توکل إنشاءالله خدا مشکل را حل میکند 3- در این مورد به حیات یک گیاه در نسبت با بقیه اعضای آن گیاه فکر کنید 4- به اعتبار آنکه موجوداتی مثالی مثل فرشتگان منقطع از ما در عالَم خودشان هستند، بحث مثال منفصل پیش میآید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر بنده نباید به راحتی از شخصیت حاج آقا علیاکبری و اعتمادی که به ایشان باید داشت در مورد تصمیمی که گرفته شده؛ عبور کرد. ۲. موضوع عدالتخواهی باید در بستری بس عمیقتر انجام گیرد تا سنتهای اصیل پایهگذاری شود به همان معنایی که نباید برای آبادکردن دهی، شهری را خراب کرد. تجربهي سالهای گذشته بنده آن است که با عمقدادن به روحیه جامعه و گشودهشدن جهان معنوی در کنار جهان مادی به آن نوع عدالتخواهی که مورد نظر اسلام است میتوان رسید. ۳. روح نظام به سوی حضور در وجدان عمومی مردم است و هرچه بیشتر حساسیتها را در کیفیکردن زندگیها قرار دهیم، خود به خود حقارت طلب دنیا بیشتر روشن میشود و این، کار اساسی است و البته آری! باید قوانین طوری باشد که اهل دنیا نتوانند از آن استفاده کنند. ای کاش امام جمعه محترم لواسان با حکمت بیشتری کارهای عدالتخواهی را جلو میبردند. عنایت داشته باشید که حرکت عدالتخواهانه اگر با عمق معرفتی و توجه به نظام تکوینیِ عالم انجام نشود، آنچنان سطحی میگردد که جریان عدالتخواهی را در مقابل کلیّت نظام میبرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اندیشه اسلامی بیشتر روی اخلاق تأکید میشود که عملاً همان تربیت به حساب میآید و بحمدلله کتابهای اخلاق کم نداریم. در این رابطه میتوان نظام فکری خود را شکل داد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با حضور در محضر حضرت حق و توجه به اینکه او بهترین آرزو و مطلوب ما است، میخواهیم نوعی از زندگی را به ما بدهد تا بهترین بندگی و حضور در عالم را برای انجام وظیفه داشته باشیم. در این رابطه طلب زندگی و لوازم آن زندگی مذموم نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. این نظریههای شبهه علمی بیشتر ریشه در توهّم دارد. در موضوع آخرالزمان و انتظار فرج باید به متون مقدس دینی رجوع داشت. برای ابتدای امر، مطالعهی کتاب «بصیرت و انتظار فرج» که روی سایت هست، پیشنهاد میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم تا حدّی متوجهی موضوع شدم. اتفاقاً مشکل را در این میبینم که میفرمایید «اگر قاعده قاعده است، معنا ندارد یکجا جاری باشد و جایی دیگر جاری نباشد». در حالی که هر قاعدهای تنها در جای خود جاری است. مگر نخواندید: «
| 
			 در تناقض هشت وحدت شرط دان  | 
		
| 
			 وحدت موضوع و محمول و مکان  | 
		
| 
			 وحدت شرط و اضافه ، جزء و کل  | 
		
| 
			 قوه و فعل است ، در آخر زمان  | 
		
به همین جهت مثال هگل زده شد تا نمونهای باشد جهت جایی که تناقض میتواند جاری باشد وگرنه باید بحث مفصلی را به میان آورد که جای آن اینجا نیست و هنوز هم عرض بنده آن است که این سایت بیشتر در ازاء جواب سؤالاتی قرار دارد که رفقا در مطالعهی کتب موجود روی سایت برایشان پیش آمده، وگرنه برای ورود به آن نوع سؤالات نیاز به یک تیم هست و یک مؤسسه. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وقتی بپذیریم که خداوند هم اگر خواست در نظام عالم ماده کاری بکند از اسباب مادی استفاده میکند؛ مشکلی پیش نمیآید که بگردیم سبب مادی معجزات را پیدا کنیم. عمده آن است که سبب را به سببِ سبب و سببِ سبب را به مسببالاسباب منتهی بدانیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «ریاض السالکین» از جناب سیدعلی خان مدنی، شرح خوبی است که آقای دکتر حسین صابری شروع به ترجمهی آن کردهاند. جلد اول ترجمه را دیدهام. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید آن نکته که میفرمایید جا دارد، از آن جهت که مؤمنین در مصائب هم به برکاتی میرسند که بعضاً در راحتیها بهدست نمیآید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در محل هویزه در رابطه با بودن شد که شاید در این رابطه مفید باشد: «با حضور در این سرزمین که صحنه های ایثار و شهادت بوده و می دانیم بر این سرزمین چه ها گذشته، چه احساسی در شما پیش می آید. عدهای در دریای عشق، زندگی را شناختند و بدون گرفتارشدن در زندگی های عرفی، خواستند به زندگیِ خود معنای دیگری ببخشند و «طرحاندازانه» به میدان آمدند و عالم را از آنِ خود کردند. برعکسِ جبههی استکبار که در توهُّم خود، میخواهد عالم را از آن خود کند. شهدا با حضور در جبهه حقّ، عالم را از آن خود کردهاند و مستکبران ناراحتند چرا ایران در منطقه فعّال است. در حالیکه حضور ما در منطقه در راستای به خودآوردن مردم منطقه است و نه آنکه مثل شما دست به غارت ثروت و فرهنگ ملتها بزنیم. این مردم منطقه اند که به خود آمده اند وگرنه ما کار خاصی نکرده ایم. این یک قاعده در این عالم است که وقتی هر ملتی با فرهنگ ایثار و شهادت به صحنه آمد، آن ملت صاحب سرنوشت خود میشود. مقام معظم رهبری «حفظه الله» فرمودند: شما فشار را از مردم بردارید ببینید چگونه همه به حاکمیت حق رجوع میکنند.
عرض شد شهداء در زندگی «طرح اندازانه» به میدان آمدند و عالم را از آنِ خود کردهاند. حال سؤال این است که شما با نظر به راهی که شهدا مقابلتان قرار دادهاند، آیا طرحی برای معنابخشیدن به زندگیتان پیدا کرده اید؟ این سؤال بنده، ماورایِ آن است که شما نماز میخوانید و روزه میگیرید تا بهشت بروید ولی آیا فکر کردهاید تا در إزای طرحی که برای زندگیتان دارید این عبادات را انجام دهید تا آنچه در دوردست شماست از آن شما شود و بتوانید صدای آن را بشنوید که به شما میگوید: «أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ»؟ (هود/۸۱) معنی اش این است که آیا می دانید آن گشودگیِ صبحگاهان که به دنبال آن هستید، دور نیست، به همان معنایی که قیامت نزدیک است. با توجه به اینکه در وصف قیامت دارید: «وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ» (انفطار/۱۹). قیامت آنجایی است که امر تنها از آنِ خدا است و شما هیچ اختیاری ندارید. پیامبر خدا (ص) می فرمایند: «الآن قیامتی قائم» یعنی آن قیامتی که به یک معنا در دور دست هاست، برای حضرت نزدیک شده است. این نشان میدهد، اگر انسان برای معنابخشی به زندگیِ خود طرح داشته باشد، اساساً همهی آنچه در دور دست هاست، نزدیک می شوند. شهدا در هویتی که انسان زندگی اش را در دل این طرح اندازی معنا می کند، نشان دادند چقدر خوب می شود به آنچه به ظاهر دور است، نزدیک شد.
شهداء مانند رهبرشان یعنی حضرت روح اللّه «رضوان الله تعالی علیه» با هر آنچه که میخواست او را به انسانی ذلیل و منفعل تبدیل کند، سرِ ستیز داشت. شهداء خودشان برای خودشان مسئله بودند و دائماً با خود سخنها داشتند که چگونه باید زندگی را طراحی کرد که زندگی معنا داشته باشد؟ و بالاخره با انتخابی همراه با شور و عشق و در نهایتِ صفا و سادگی، زندگی را معنا کردند تا توانستند باب شهادت را در مقابل خود بگشاید. تأکید بنده بر آن اصل است که بنا نداشتند تحقیر شوند زیرا کربلا را در مقابل خود میدیدند که راهی است به سوی رحمت الهی. ما نیز خودمان برای خودمان مسئلهایم که کجا باید باشیم و چگونه بودنی را باید بودن خودمان بدانیم؟ بنده به جهت شرایط سنّی و موقعیتی که داشتم با بعضی از شهداء مرتبط بودم، گاهی در خلوتی که با هم داشتیم و صحبت میکردند، چیزی را که از سخنان آنها احساس مینمودم و مسئلهشان شده بود، نحوهی «بودن» بود، خودشان برای خودشان در نحوهی بودنشان مسئله داشتند. مثل آنکه هرکدام از ما برای خودمان باید مسئله باشیم که چه نوع بودنی را باید برای خودمان بودنِ حقیقی بدانیم و چه معنایی باید از خودمان داشته باشیم؟ در آن حالت یعنی وقتی به بودنِ خود نظر کردید آری! فقط به «بودنِ» خود نظر کردید. خدا می داند از بسیاری از دغدغهها و احساس محرومیتها آزاد میشوید و تعجب خواهید کرد چرا محرومیتهای دنیایی را محرومیت میدانستید. در دنیایی که با حضور در آن نحوهی «بودن»، با سعه ی رحمت الهی روبهرو میشوید. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نه چندان به خود سختگیری کنید، و نه چندان نسبت به امور مستحب، سهلانگاری نمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به قسمت ابتدای آیه، حضرت حق میفرمایند هرکس را که خدا هدایت کند حقیقتاً هدایتشده است و هرکس که از هدایت الهی به دلیل رویکردهایش، محروم شود، به غیر از خدا هیچکس را یار و همراه برای نجاتش از گمراهی نمییابد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: صوت جلسات پس از اینکه بر روی سایت لب المیزان بار گذاری گردید در کانالهای سروش و ایتا قابل استفاده خواهد بود.
سلام خدمت استاد بزرگوار طاهرزاده: در کتاب انقلاب اسلامی بازگشت به عهد قدسی در صفحه ۴۱ می فرمایید: «درک نکردن حقیقت و جایگاه انقلاب موجب می شود تا انسان از اوقاتی که ایام الله انقلاب پدید میآورد و اهل ایمان و مردان انقلاب در آن وارد میشوند، محروم باشد و «وقت» خوش نداشته باشد. کسانی که توانستند انقلاب اسلامی را بشناسند و با حقیقت آن متحد شوند، و وقتشان وقت انقلاب است، از انقلاب چیزی نمیخواهند بلکه هر چه دارند در راه انقلاب میدهند.» استاد از نظر این حقیر بزرگ ترین ظلمی که دولت های غیرانقلابی به مردم و ملت می کنند صرفاً ظلم اقتصادی و بی تحرکی و کم کاری نیست. که البته همه این ها هست ولی تنها این نیست. بلکه بزرگ ترین ظلم محروم کردن ملت از «حضور و شور تاریخی و حماسی و اوقات خوش انقلاب» است. گویا در زمان جنگ هشت ساله و تا حدودی در تاریخ دولت های نهم و دهم، این شور و نور تاریخی و حماسی بسیار برجسته شده بود و آن عهد قدسیِ ازلی به ملت بازگشته بود و همه را دربرگرفته بود. در یک چنین شرایطی به قول حضرتعالی «مردم از انقلاب چیزی نمیخواهند بلکه هر چه دارند در راه انقلاب میدهند» لذا بزرگ ترین خدمتی که دولت های انقلابی می توانند بکنند، قرار دادن ملت در ریل تاریخ نورانی انقلاب اسلامی است با همه ی حماسه ها و تجلیات و اوقات خوشی که به همراه دارد هر چند ممکن است کمبودهای اقتصادی و مادی هم وجود داشته باشد. نظر حضرتعالی چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقت همینطور است. زندگی در این زمانه، حضور در اوقات خوش انقلاب معنی خود را پیدا میکند که گاه و بیگاه خود را نشان میدهد. نمونه آن را شما در حضور دیروزِ مردمِ انقلابی در راهپیمایی ۲۲ بهمن ملاحظه کردید که بعد از اغتشاشات چند ماه گذشته پیش آمد و با این حضور، ما حقیقتاً موجودات زندهای شدیم که میتوانیم با ابتکارات خود به آیندهمان معنا بدهیم و حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه»، معنای «بودن» و «نبودن» را به ما چشاند. آری! با هستِ او بود که ما معنای هستی خود را فهمیدیم و حضور در این راهپیماییها تجربه همان معنای بودنِ دیروزمان بود که با حضرت روح الله چشیدیم. آیا جز این است که انقلاب اسلامی به عنوان جبهه مقابل سیاهترین و ظلمانیترین جبهه استکبار و با نظر به انسانی که در دل این تاریخ در حال تولد است، انسانی مانند حاج قاسم سلیمانی، همان آخرین حلقه از زنجیر تحول تاریخی است که باید در آن حاضر شد؟ و چنانچه انقلاب اسلامی را پاس نداریم، بیمعنایی و پوچی، آهستهآهسته و پیوسته به سراغمان میآید، هرچند در ایران زندگی کنیم. موفق باشید.
به نام خداوند جان دادههای راه حقیقت. قصه حقیقت به سراپرده سرزمین ناآشنایی رفته است، در عالم سخنهای بسیار از پی هم ادعای درستی و توانای شدن سر میدهند و انسان به گمان خویش بر فراز خوشبختی زیست میکند. اما هرگاه که از سرزمین درون خویش میگذرد و منظرههای پرجاذبه بیرون مهر سکوت بر لب میگیرند، قصه آرام آرام ضرب آهنگ دیگری به خود میگیرد و ندای درد و رنج سر میدهد و انسان را به عمق قدمگاههای تاریخ خود میبرد. این تشنه خسته راه پر پیچ و خم تاریخ، پس از تلاشهای بزرگ و طاقت فرسا برای سیراب معناشدن، خود را همچون صحرای خالی از هر منظرهی یگانه با حقیقت (حتی انسانیت) یا همچون قایق شکستهی سپرده به موجهای بیبنیاد دریای ناآرام زمانه مییابد. دل از همه نواهای موسیقی آرامش بخش نوازندگان حیات (حتی شکل مرسوم ادیان و مذاهب) برکنده و خود را آوارهتر و نا آرامتر از همیشهی تاریخ تکیه داده بر توقفگاه تاریخ امروزین خود مییابد. دورههای مختلف حیات انسان را با منظرههای رنگارنگ و متفاوتش در تابلوی جان خود به تماشا مینشیند. گاه میخندد، گاه میگرید، گاه میبالد، گاه مینالد و گاه هم حیران، فارغ از توان انجام واکنشی خاص، تنها نفس کم رمق سردی را از عمق وجود خود به سرزمین ملک جسم میرساند. در این حال انسان همه کس و همه چیز را رنگ باخته و ناتوان از یاری خویش مییابد و نامطمئن زمزمه مرگ خواهی سر میدهد. اما چه سان!؟ او که منظره مرگ را همچون پرندهای آنسان ترسا بر آسمان صحرای(دریا) وجود خود ناآشنا و خوف انگیز مینگرد. انسان به تاریخ خود کی و کجا این چنین خود را آواره و تهی از یگانگی با حقیقت دیده و قصههای سرگردانی سروده است. ناگاه در این توقفگاه سرد زمانه بیفکری، پیری خرابات نشین دگربار در میکده هستی به روی تاریخ بشریت گشود و صحرای وجود تاریخ را ندای حقیقت فرا گرفت و پرندهی حیات بر آسمان زمین جان عالم و آدم پر پرواز گشوده و آواز خوان، ترانههای معنویت و تفکر میسراید. انسان حیرت زده با خود حدیث نفس میکند که مگر منظرههای زیبای حیات در این تاریخ نخشکیدهاند!؟ راه ها که همه سرابند... پس این نغمه جان سوز هستی از کجای تاریخ میآید!؟ نفس حیات بخش از که گرفته است!؟ زخم های نهفته ی تاریخ جان انسان را از که شنیده و کجا دیده که این چنین از موقف رنج، عاشقانه می سراید. ای پرنده بنیاد برافکن آرام جان بخش؛ جان ها به تکاپو وا داشته ای!!! از کدامین سرزمین پر پرواز به این تاریخ گشوده ای؟ سرزمین تاریخ ما را که ابر افق نیستی (نیهیلیسم- نیستی- هیچ چیزگی) تیره و تار کرده است. از کدام خورشید روشنایی خبر آورده ای که این چنین گرم نور، انسان را به آغوش کشیده ای و به او و خصلت هایش حیات متعالی تازه ای بخشیدی و انسان حقیقتا رسید و شد. ترانه های تو قصه تاریخ انسان را معنای دگری بخشید و انسان تو در مسیر تاریخ عالم از اول بر قلهها بوده یعنی «آدم» بوده است. عجبا که حوّای قصه تاریخ تو، عاشق آدم بوده است و آدم قصه تاریخ ما دلبسته ی هوا، انسان های تاریخ در قصه تو دیگر غریب نیستند هرکدام گامیاند به سوی ظهور و سرایش نهایت زیباترین نغمه های وجود در جان عالم و آدم. گویی هستی و امانت دار راز آن (انسان) در میعادگاه زمان (تاریخ) به میقات هم رسیده و در آغوش هم آرام جان یافته اند. هستی با ترانه های ایثار وجود، هر انسانی را که میخواهد انسان اصیل تاریخ خود (نه متوقف در منازل و مناسک و نه ابر قهرمان های سینمای مدرن) باشد به این میقات جان، فرا می خواند. آسیه ها و مریم ها، سلمان ها و مقداد ها، رستم ها و آرش ها، امیر کبیر ها و دلواری ها، نوری ها و مدرس ها و هر انسان آزاده ی رنج دیده و جان داده در راه حقیقتی، رنگ تحقق به خود دیده اند. اما تو ای پرنده حیات؛ در میعادگاه شهادت سلیمانی، ابومهدی و یاران آزاده شان در راه انسان و انسانیت، چه سرودهای مینوازی که این چنین بر جان هستی شراره های عطش اشتیاق می بارد و عالم و آدم گریه شوق وصال سر داده اند.
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
ای آوای برآمده از جان های زخم خورده از تاریخ فراق حقیقت، ای آرام جان ده سامان برانداز، جان ها همه زمزمه تو بر لب دارند، چشم ها همه باران تو می بارند و انسان ها همه (مسلمان، مسیحی، یهودی، مرد و زن، کودک، پیر و جوان، و هر آزاده ای) دست دل در دست هم در آغوش مهر تو آرام جان گرفته اند. لب از قصه رازآلود سکوت هستی برگیر و با ما سخن راز بگو... از خورشید آسمان هستی (خدای بی نظیرت) از ماه گمشده آسمان شب این تاریخ (انسان کامل اصیل غایب از نور حجاب دیده های ما) از کشتی روان در دریای مواج زمانه؛ حرم امن الهی انسان در این تاریخ (جمهوری اسلامی ایران) از ناخدای خدادادهاش؛ همو که همه چیز را در نسبت با او یافتی و غزل غیب نطق کردی که: «والله والله والله، یکی از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه دلی و قلبی با این حکیمی است که امروز سکان این کشتی (انقلاب) را به دست گرفته است. در قیامت خواهیم دید که این مهمترین محور محاسبه است.» از ملت ساکن این کشتی (مردم خداجوی غیرت مند اصیل ایران) همانها که در گوشه گوشه کشتی نجات این تاریخ، بر بلندای موج های طوفان حوادث تاریخ مدرن، ترانه جان برکفی و پرواز دادن جان تا آسمان معشوق ازلی را سر داده و زیباترین ها و نهفته های ظرفیت هستی را در ظرف وجود خود به نمایش گذارده و خواهند گذاشت. مادران و زنان این ملت، جان مایه های اصیل فرهنگ ایران و اسلام را با شیر برآمده از شیرازه جان، به کام فرزاندان خود نوشانده و می نوشانند. فرزندان آنها از کودکی قصیده جاماندگی و اشتیاق و ترانه ی حماسی حیا و غیرت سروده و در ادوار عمر خویش چشم انتظار میعادگاه منزل مقصود، در دل طوفان حوادث تاریخ شجاعانه به پیش می تازند. همه در هوای تو به جان دریافته اند که در یگانگی با هستی جاری در این کشتی نجات، ملت و ناخدای عاصف گون آن، روزگار حیات سپری کنند و در قرار آنها قرار یابند و در بیقراری آنها، بی قراری... موسیقی دلنواز سراییده های مهر تو جان های بسیاری را به کشتی امن الهی انسان دعوت داده است از سراسر جهان: ایران، فلسطین، لبنان، عراق، سوریه، یمن و... از بزرگ زرتشتیان کرمان، مردم مظلوم و محروم سیستان، مردم سیل زده خوزستان، آن دختر مسیحی لبنانی که هر صبح با عکس روی تو دفتر قصه ی روز خود می گشاید یا آن فرمانده داعشی که بعد از درماندگی در جاده بیمارستان، تو را ضامن سلامتی جسم و جان خود و همسر باردارش یافت و بعدها با چند هزار نفر بر دروازه قصیده های عاشقانه مقاومت تاریخ، زانوی ادب تسلیم بر خاک نهاد گرفته تا آهوان چشم انتظار گرفتار در برف و هزاران هزار نمونه دیگر... به گمان انسان اصیل امروز، پرنده هستی دیگر با نظر به سنت های اصیل تاریخ جان انسان، اقیانوس وار در تاریخ امروزین زیست می کند و رودها و دریاهای تفکر و فرهنگ های مختلف (از جمله خرد تکنیک) را در بر گرفته و گل و لای آن را نشانده و از آن خود می کند تا نه اسیر تجدد بشود و نه گرفتار در تحجر آنانکه سوار بر کشتی نجات این تاریخ نشده اند چگونه در عین تلاش های سخت، یارای جان سالم به در بردن از موج های بنیاد برانداز تحجر و تجدد این زمانه را خواهند شد و خود را جان در نهاده در طوفان نیهیلیسم زمانه نخواهند یافت!؟ هم چنان که نسل ها از انسان قربانی شده و خواهند شد. و اما آنانکه سوار بر کشتی نجات تاریخند؛ اگر در منظره های افق گشوده هستی در برابر این حرکت، خود را حاضر نیافته و با نظر جان انداختن با آن یگانه نشوند، با هر موجی از دریای طوفانی تاریخ مدرن، لرزه ها بر تارک جانشان می افتد و شاید که سرانجام خود را افتاده به دریا و جان به در نهاده بیابند. آواز حرکت این کشتی، نه غریب، که جان آشنای هر انسان آزاده ی زنده دلی است و در طریق حقیقت، حماسه وار دریای تاریخ را در می نوردد و به پیش میتازد. هر راه، برنامه، تصمیم و اقدام خارج از جهت حقیقی حرکت این کشتی، به فروبستن شرایط ظهور حقیقت حیات این حرکت منتهی شده و ما را به بحران ها و آثار مخرب تحجر(ایستایی و توقف) و تجدد (دوگانگی توسعه و عدم توسعه؛ نیهیلیسم- نیستی- هیچ چیزگی) دچار کرده و خواهد کرد. سخن عشق نه آنست که در قلم و مصحف به یکباره در آید یا که زمانی به سر آید و السلام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه میبینم در این سخنان؟! آیا این کلمات همان آینههایی نیستند که به ما مژده دادهاند «حقیقت» و «وجود» در زبان به ظهور میآید و موجب میگردد تا انسان در چنین کلماتی که سروشی از روحالامین است، مأوا گزیند؟!
تنها میتوانم در مواجهه آنچه گفتید عرض کنم دوباره و باز دوباره باید این نوشته را که نمیدانم از چه کسی است که این اندازه به او نزدیکم؛ خواند. آری! قصه سکراتی است بس سهمگین برای عبور از جهانی و حضور در جهانی دیگر. باور کنید در خواندن آن کلمات، قصه آنچه بر نسل ما نیز گذشت را، میخواندم.
شنیده بودم که هایدگر معتقد است برای عبور از خشونت کمّیتگرا و انجمادِ مدرنیته تکنیکزده باید زبانِ شاعرانهای به میان آید و جناب دکتر سید احمد فردید تا اینجاها را خبر داد که آنچه هایدگر به دنبال آن بود همین انقلاب اسلامی است با خدایِ حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه». و حال، معلوم شد، آری! معلوم شد که در دل همین انقلاب اسلامی زبانی در حال گشودهشدن است که گزارشی است از «وجود» و «هستی انسان».
در بیابان سرد دیروز که به گفته شما همه کس و همه چیز رنگ باخته بود؛ از سرودهشدن ترانهای گفتی که پیر خراباتنشینِ این زمانه یعنی حضرت روح الله به سرودن آغاز کرد و این بود که این «ما»، «ما» شدیم و ما حاج قاسم و حاج قاسم، همه ما. و این آغاز عبور از آوارگیِ دورانمان بود. آغاز برای آنانی که آن آوراهگی و پوچی را چشیدند، وگرنه چگونه مییافتند سرود حضرت روح الله دوای دردِ آنان است؟ مگر لسانالغیب ما نسرود:
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک / چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
آری برادر! آنانی که تیغ پوچیِ جهان معناگریزِ مدرنیته بر استخوانشان ننشسته، کجا میتوانند معنی انسانی را درک کنند که بنا است نهتنها در آسمان ملکوت، حقیقت خود را جستجو کنند – که این قصه عارفان دیروز بود- بلکه بنا بر آن است که با عقل تکنیکی آزاد از گِشتل، حقیقتِ گشوده و گسترده انسانی خود را در زمین جستجو نمایند تا دو سر هر دو حلقه هستی را به هم پیوند زنند و همچون آخرین پیامبر به تعبیر جناب آیت الحقّ محمد بلخی در مثنوی:
آن یکی نقشش نشسته در جهان وان دگر نقشش چو مه در آسمان
اینجاست که زبانِ او و کلماتش به عنوان آخرین پیامبر، کلمات خداوند میشود و آخرین انسان که باید گفت دیگر فراانسان است، در کلماتش متولد میگردد. پس باز باید منتظر ماند، منتظر کلمات و الفاظی که اگر ظاهرشان حرف است و صوت، آینههایی هستند گشودهتر از آسمان. با توجه به همه این سخنان، باز نوشته شما را خواهم خواند. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: من چند سالیست درسهای شما را کار میکنم، اما مدتهاست حس پوچی دارم، حس میکنم از عمرم استفاده نکردم، نه میتوانم دنیا داشته باشم نه عقبا، حوصله ام هم کم است، حضور قلب در نماز ندارم، مصداق همان ویل للمصلینم، از جوانی خیلی اهل مستحبات نبودم، حالا هم حوصله ام کم است، کلی نماز و روزه هم به گردن دارم، کلا احساس درماندگی و ناامیدی میکنم، به نظرتون چه کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: با مجهز شدنِ هرچه بیشتر نسبت به معارفی که حضرت علی «علیهالسلام» با امام حسن «علیهالسلام» در میان گذاشتهاند که در کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» میتوانید دنبال بفرمایید و با توجه به شخصیت حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» که در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» میتوانید مدّ نظر قرار دهید؛ امید است به آن حضوری که به دنبال آن هستید دست یابید. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار طاعات قبول: در کتاب امام ذکر شده «مثل الولایه المطلقه کمثل الهیولی من الاحمدی من العلویه البیظاء» سوالم اینه بالاترین مقام ولایت ذات هویت غیبی یا روح ولایت محمدی صلوات الله علیه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید همینطور باشد. و حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» در کتاب «مصباحالهدایه» به خوبی به این امر پرداختهاند. موفق باشید
سلام و عرض ادب: استاد مدتها پیش، مسجد حضرت خدیجه (س) بنده درباره اینکه دوست دارم در انقلاب بمانم نه با مرگ تمام شوم پرسیدم شما پس از توضیحاتی فرمودید شهدا رفتند که بمانند و الان اصحاب کربلا و شهدا حاضر هستند. بعد از بنده پرسیدید مگر اینطور نیست؟ بنده هم نمی دونستم بگم بله یا خیر، چون این را واقعا در درونم نیافتم، یعنی نمی دانم فهمیدم یا نفهمیدم! فقط یکسری اطلاعات دارم که می رسانند اینطور هست. بعد دوباره با این مطلب در کتاب «با دعا در آغوش خدا» برخوردم: «او از اين دنیا رفت، ولی بیهوده نرفت، به چیز پايداری فكر میكرد كه در انقلاب اسلامی به ظهور میآيد و او تا ابد با آن حقیقت پايدار در اين تاريخ حاضر است.» بازم گیر کردم! میشه لطفا به نحوی این را توضیح بدید که بنده درونی بیابم یا بفهمم. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید به موضوع حیات برتر یا سومین حیات که در آیه ۱۶۹ سوره آلعمران مطرح شده؛ خوب است توجه شود. عرایضی در این مورد در لینک زیر در دسترس است. موفق باشید https://eitaa.com/matalebevijeh/9914
سلام استاد عزیز و گرانقدر: در مورد متن زیر اگر پاسخی که بعضی جوانان را قانع کند بیان بفرمایید سپاسگزار خواهم بود، شرمنده هر جا کم می آورم مزاحم وقت شما می شوم ان شالله حلال بفرمائید: حادثه هواپیمای اوکراین، واقعا بدترین اتفاق ممکن در بدترین زمان ممکن، برای بدترین پرواز ممکن بود که به بدترین نحو ممکن به اطلاع مردم رسید. یعنی اگر مسافرین هواپیما بسیجیا یا طلبهها بودن که میرفتن کربلا یا نجف، شاید واکنشهای داخلی و خارجی به این اتفاق جور دیگری بود. کما اینکه در اتفاق تشییع چند روز قبل در کرمان که بالای ۷۰ نفر زیر دست و پا له شدن و جونشون رو از دست دادن، هیشکی انگار دلش نسوخت، رسانهها چیزی دربارهش نگفتن، خبرگزاری های خارجی درحد یک خبر معمولی مطرحش کردن تمام. درحالیکه کوتاهی مسئولین کرمان تو این موضوع اگر بیشتر از کوتاهی اتفاق هواپیما نباشه، کمتر نبوده. چون وضعیت، وضعیت جنگی نبود. میشد تدبیر کرد، تا ازدحام بودجود نیاد. جالبه هیچکدام از مسؤلین خاطی در کرمان نه توضیحی دادن نه بازخواست شدن و نه استعغا دادن. بعدشم ماجرا کلا بهدست فراموشی سپرده شد. کلا مسئولین ما با استعفا میونه خوبی ندارن. در حادثه هواپیمایی حداقل یه نفر استعفا میداد، تا حداقل یکم داغ این حادثه کم بشه، حتی بصورت صوری. البته اینکه اومدن جلوی دوربین و معذرت خواهی کردن در نوع خودش تو کشور ما کمنظیر بود. من که تا حالا ندیدم یه مسئول بیاد معذرتخواهی کنه. واقعیت این هست که مسائل و اتفاقاتی که در کشور رخ میده، مبهم باقی میمونه و متأسفانه مسئولین ذیربط، به اندازه کافی درباره سؤالات و شبهاتی که وجود داره صحبت نمیکنن. که در بیشتر اوقات به ضرر خود حاکمیت تموم میشه. مثلا درباره اتفاق آبان ماه توضیحی داده نشد و سوالات و شبهات مردم رو دیگران جواب دادن، با آمارهای مختلف. چون خود مسئولین نیومدن درست توضیح بدن و توجیه کنن مردم را ولی چرا چنین نمی کنند خدا می داند و چرا رهبر انقلاب از آنها توضیح نمی خواهند و پی گیری نمی شود. الله اعلم
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید با روبروشدن با اتفاقاتی که پیش میآید باید به انگیزهها نظر کنیم به همان معنایی که مولای ما علی «علیهالسلام» میفرمایند: «ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ» فعل و آنچه از برادرت صادر میشود را حمل بر صحت بنما، مگر آنکه خلافش ثابت شود. در مورد جریان هواپیما همچنانکه تحقیقات آن مشخص شد و سازمان هواپیمایی جهانی نیز تصدیق کردند مربوط به خطای انسانی بود و قصدی به عنوان تروریسم که بعضی از محافل آمریکایی میگویند، در کار نبود و در راستای خطای انسانی، ده نفر خطاکار شناخته شدهاند که در مسیر دستورات قضایی قرار دارند. در مورد شهدای کرمان که ظاهراً کمتر از ۷۰ نفر بودهاند؛ این بود که پیشبینی نشده بود که چنین جمعیتی در صحنه حاضر شوند. در حالیکه کوچهها و محل تشییع تا گلزار شهدا چنین ظرفیتی را برای اینهمه جمعیت نداشت. حتی رفقایی که در تهران در نماز میت آن شهید حاضر شدند میفرمودند اگر تجربه سالهای گذشته برای برنامهریزان نماز میت در تهران نبود، آنجا هم نزدیک بود چنین مشکلاتی پیش میآمد. موفق باشید
با سلام: استاد من در مورد انجام امر به معروف ونهی از منکر احساس ضعف می کنم هم درتشخیص درست مصداق منکر وهم بیان درست معروف، من همیشه اهل بی تفاوتی در این زمینه بودم برای همین خیلی برایم سخت است، حالا شاید تشخیص این غیبت یک فردی که اسمش را بیاورند راحت باشد ولی موارد پیچیده تری هست که من متوجه نمی شوم یا حواسم به حرف نیست یا مشغله ذهنی دیگری دارم اما در آن جمع هستم تا در نهایت در گناهشان شریک میشوم و نمیدانم کدام حرفها منکر است مثل اشاره به موضوعی یا مشکلات موجود، ولی از همه بدتر نمیدانم چه بگویم تا ما فکر کنیم این منکر بود و حالا چه بگویم او حرفش را زده و رفته و گناهش گریبانگیر ما شده. استاد من به دنبال استحکام، عدم رودربایستی، تشخیص درست مصداق و بیان درست و هم چنین راهی برای کفاره این گناه هستم، در صورت امکان عنایتی فرموده و مرا راهنمایی نمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال نباید حساس بود و آنچه که نهی شده است گوشسپردن به غیبت افراد است و این غیر از آن است که در مجلسی باشیم و به گوشمان بخورد. از طرفی باید مطمئن باشیم که گناهی واقع میشود و از این جهت نباید به بهانههای ساده ترک جلسات ارحام نمود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید این مربوط به حضرت پروردگار است که صفات او عین ذات اوست. آری! بعد از تحقق اسماء و صفات، ما متوجه نحوه ظهور آن اسماء خواهیم شد. در واقع نظر به سنن الهی در این مورد کارساز است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «آشتی با خدا» که روی سایت هست نکاتی در این رابطه مییابید. به این معنا که بودنِ ما یعنی نسبتی با خدا داشتن، خدایی که عین کمال است و پاسداشتِ این بودن از طریق عبودیت، یعنی به منبع کمال مطلق متصل بودن و چنین بودنی را تجربه کردن و با آن بهسربردن. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا را باید شکر کرد به اعتبار آنکه به قلب آن سالک واصل یعنی حضرت روح الله مطالب کتاب فوق را القا فرمود به امید آنکه رهروان راه حقیقت در ظلمات آخرالزمان دست خالی نباشند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: إن شاءالله. زیرا بالاترین حضور آن است که انسان از خود فانی و به حق باقی شود و این در حقیقت سجود پیش می آید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد، مواردی نیست که بتوانیم سؤال و جواب را در معرض نظر عموم کاربران قرار دهیم. به صورت شخصی به ایمیلتان اینطور جواب داده شد: 30902- باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً این موارد، مواردی نیست که بنده بتوانم حرفی برای گفتن داشته باشم. همین اندازه میدانم که آری! رعایت حقوق مساوی برای همسران دائمی است. موفق باشید
