بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
2077

خمسبازدید:

متن پرسش
به نام خدا با سلام و احترام آیادر حالیکه کلیه درآمدهای کشور در دست حکومت اسلامی است و از آن در راه اعتلای حکومت اسلامی و تقویت روحانیت استفاده می نمایند، پرداخت خمس واجب است؟ آیا انفاق و صدقه در این زمان که اطراف ما پر از فقرا است واجب تر نیست؟ لطفاً نظر قلبی خود را خارج از در نظر گرفتن مصالح نظام و حکومت اعلام فرمائید. با تشکر مهرابی
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در هر نظامی درآمد‌های آن بر اساس برنامه و بودجه تعریف می‌شود و مسیر تقویت روحانیت همیشه از طریق مکتب بوده‌است و ربطی به دولت‌ها ندارد و خودِ مکتب با موضوع خمس، تقویت روحانیّت را به عهده گرفته. اتفاقا آن‌چه به عهده‌ی دولت است برنامه ریزی در راستای رفع فقر است و نظر قلبی بنده همان چیزی است که شریعت الهی تعیین کرده و مسیر خمس را در راستای تقویت اسلام معین نموده است و اگر کسی در مسیر دیگری مصرف کرد عملا وظیفه‌ی شرعی خود را انجام نداده و شرعا بدهکار است. موفق باشید.
19401
متن پرسش
سلام علیکم و رحمت الله: استاد جان در برخی سخنرانیها و کتب به حدیثی از امام صادق علیه السلام اشاره نموده اید که در موقع نماز ائمه را مد نظر قرار بدید استاد جان سوالم این است که آیا به متن این حدیث دسترسی دارید؟ می خواستم با نظر به متن حدیث از نورش بهره بگیرم. دوم اینکه استاد منظور امام صادق علیه السلام این است که توسل به ائمه برای نماز کنیم؟ متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «وَ انْوِ عِنْدَ افْتِتَاحِ الصَّلَاةِ ذِكْرَ اللَّهِ وَ ذِكْرَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ اجْعَلْ وَاحِداً مِنَ الْأَئِمَّةِ نَصْبَ عَيْنَيْك‏»[1]  هنگام شروع نماز در ضمیر خود یاد خدا و یاد رسول خدا را پیش آور و سپس یکی از ائمه را در جلوی خود قرار ده. موفق باشید 


[1] - الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام، ص: 105

13774
متن پرسش
نظر شما درباره غیر معتقدین اخلاقی چیست؟ یکی خداناباور باشه اما پایبند به اخلاق انسانی در اجتماع. فایده و جایگاه و ضرورت دین برای این گونه انسان ها یا شایدم مدعیان چیست؟ مثلا یکی این جور میگه: زمانی در قم طلبه بودم، به علت خامی و بی ارتباطی با جامعه معتقد بودم، فقط کسی که در قم باشد و روحانی، با فضیلت است. اما وقتی در دوره ای که دانشگاه تهران بودم با اشخاص با فضیلت روبه روشدم فهمیدم که در خارج از قم و در افراد غیر روحانی افراد ارزشمند وجود دارد، اما.... ! باز شیعه بودن را شرط اصلی می دانستم، بعد با سفر به کشورهای عربی فهمیدم که بین سایر فرقه اسلامی هم انسان ارزشمند یافت می شود. پس از سفربه اروپا به این نکته واقف شدم که در بین سایر ادیان نیز انسان ارزشمند هست ولی در ژاپن حادثه ای برایم رخ داد که فهمیدم فضیلت و انسانیت به زبان و مکان و نژاد و مذهب و رنگ نیست. برای غذا به رستورانی بزرگ و شلوغ در توكيو رفتم و به جاهای دیگر سری زدم چند ساعت بعد ناگهان یادم آمد که ساکم را که تمام زندگیم داخل آن بود در آن رستوران جا گذاشته ام با عجله رفتم و با کمال ناباوری دیدم ساکم همانجاست و پیرمردی کنار آن نشسته او گفت: وقتی دیدم ساکت را فراموش کردی با اینکه وقت دندانپزشکی داشتم ماندم تا برگردی، از او تشکر کردم. ولی او "به دین اعتقادی نداشت"
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که ایشان می‌فرمایند اخلاق و انسانیت در تمام ملل و اقوام هست و فلسفه‌ی کانت برای اروپاییان به زیباترین شکل، اخلاق را تعریف کرده است و سال‌های سال بعد از رنسانس، غرب با اخلاق کانتی در بین خود زندگی را می‌گذراند. ولی وقتی اخلاق با شریعت الهی جهت قیامتی و توحیدی نگیرد ملاحظه کردید که چگونه در همان غرب، تجاوز و استعمار به سایر ملل و قتل و کشتار جنگ جهانی اول و دوم شکل گرفت. زیرا اخلاق وقتی با شریعت همراه باشد و انسان را به توحید الهی برساند، انسان و جامعه در سعادتی ابدی قرار می‌گیرد وگرنه در بحران‌های مختلف همان دستورات اخلاقی را زیر پا می‌گذارد. قرآن می‌فرماید: ««مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُوْلَئِكَ هُوَ يَبُورُ» اگر كسى عزت مى‏خواهد، عزت تماماً از آن خدا است. معناى عزت در قرآن يعنى نفله نشدن، پوچ نشدن. اگر كسى مى‏خواهد حياتش نفله و بى‏ثمر نباشد، بداند «فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا» همه عزت نزد حضرت حق است، بايد نظر را به خدا بيندازد. «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ»[1] عقايد پاك و صحيح به سوى حضرت عزت صعود مى‏كند، «الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» يعنى سخن پاك و عقيده‏اى كه از هرگونه باطلى پاك باشد. و سپس در ادامه مى‏فرمايد: «وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» و عمل صالح اين عقيده پاك را بالا مى‏برد. آيه عجيبى است، سه نكته اساسى در رابطه با شناخت حقايق مطرح مى‏كند. مى‏گويد: اى انسان‏ها! آيا شما از پوچ‏شدن نمى‏ترسيد؟ پوچ شدن يعنى بيست سال نماز بخوانيد ولى در آخر مثل همان اول باشيد، اگر بيست سال نماز من موجب نشود كه خشم من در اختيارم باشد، اخلاق من هنوز خراب باشد، اگر بيست سال نماز من حبّ دنيا را در من از بين نبرده باشد، يقين بدانيدكه خطر فرو افتادن در پوچى را از بين نبرده است. چرا؟ براى اين‏كه به خداى عزيز متصل نشده‏ايم. «ارْضُ الْعَزِيز» يعنى زمينى كه آب بر آن غلبه نمى‏كند و به اصطلاح آب بر آن سوار نمى‏شود. معنى عزت يعنى عدم انفعال، عدم فرسايش. بر همين اساس مى‏توان «عزت» را عدم پوچى معنى كرد. خداوند مى‏فرمايد هركس عزت مى‏خواهد: «مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ» اگر كسى همواره در پى نجات از پوچى است و براى آن برنامه‏ريزى كرده، راهش نزديكى به عزت محض يعنى خداوند است. بعضى از مردم اصلًا نگران پوچى خود نيستند، سوار اتوبوس مى‏شود، با اين‏كه در ايستگاه بعدى پياده خواهد شد، شروع مى‏كند از وضع فرزندانش و اين‏كه چند فرزند دارد براى شما صحبت‏كردن، فكر نمى‏كند كه آيا اين صحبت‏ها نتيجه‏اى هم دارد؟ كار اين فرد را نمى‏گويند طلب عزت كه مصداق‏ «مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ» باشد، چون او برنامه‏اى براى نجات از پوچى نريخته است. قرآن مى‏فرمايد اگر كسى مى خواهد سراسر حياتش پوچ نشود و مى‏خواهد از زندگى‏اش نتيجه واقعى بگيرد، فقط بايد مسأله‏اش را با خدا حل كند، زيرا تمام عزت و عدم‏فرسايش از خدا است. خداوند در جايگاه يك مرشد مطلق است، چون رب انسان‏ها است. مى‏پرسى چطورى من به عزت برسم و از خوارى و پوچى نجات يابم؟ با زيبايى تمام با آدم حرف مى‏زند و مى‏فرمايد: بايد به طرف عزت بروى كه فرسايش پيدا نكنى و همه عزت نزد خداوند است‏ «فَلِلّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً». به واژه‏ «جميعاً» عنايت داشته باشيد؛ پس هر جا عزتى هست، ريشه‏اش در تجلى صاحب عزت است. وقتى اين نكته را با تمام صراحت اعلام فرمود، حالا راه‏رسيدن به عزت را نشان مى‏دهد، مى‏فرمايد: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ» عقيده پاك به سوى صاحب عزت مى‏رود، پس آن كسى هم كه قلبش حامل آن عقيده است به صاحب عزت نزديك مى‏گردد و در نور پايدار او، پايدار مى‏ماند. پس اولين كار براى كسى كه برنامه‏ ريخته تا از پوچى نجات پيدا كند، داشتن عقيده پاك است و همچنان‏كه عرض شد، عقيده پاك «خدادارى» است به همان معناى توحيدى‏اش، و سپس در ادامه راهكارِ نزديكى به صاحب عزت مى‏فرمايد: «وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ» عمل صالح - كه همان اعمال شرعى باشد - آن عقيده را رفعت و ارتقاء مى‏بخشد و در سير صعودى به سوى صاحب عزت به انسان كمك مى‏كند تا هر چه بيشتر آن عقيده، شايسته نزديكى به خدا گردد و صاحب خود را نيز به خدا نزديك كند، پس بايد در انجام اعمال شرعى نهايت تلاش را كرد تا در نزديكى به صاحب عزت ضعفى به وجود نيايد. موفق باشید

 


[1]

11900
متن پرسش
سلام استاد: شما در جلسه روز دوشنبه فرمودید که چون انسان خواست از طبیعت سردر بیاورد و وارد منیت شد پس نور خدا را ندید و در طبیعت دستبرد و با طبیعت تعامل نکرد. آیا برخی تحقیقات و تفکرات فلسفی هم مثل همین اصرار بشر در سردر آوردن از طبیعت نیست؟ آیا لازم بوده که اینقدر بشر در مسائل ریز شود که برخی مواقع باعث شک و انحراف شود؟ آیا سر در آوردن که باعث می شود نور خدا دیده نشود شامل فلسفه هم می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: درست تشخیص داده‌اید، فلسفه و کلام از جهتی همین‌طور است که می‌فرمایید که بشر در زیر سایه‌ی انوار الهی نه نیاز به فلسفه دارد و نه نیاز به کلام و یا عرفان نظری، می‌ماند که وقتی با انواع سؤالات و شبهات روبه‌رو می‌شویم مجبوریم از طریق فلسفه و کلام آن شبهات را جواب دهیم و از طریق عرفان از ظلمات سطحی‌نگری نسبت به اشارات شریعت الهی خارج گردیم. از این جهت قصّه‌ی روزگار ما رجوع به فلسفه و کلام و عرفان است تا آن‌ها را بفهمیم ولی از آن‌ها عبور کنیم بدون آن‌که آن‌ها را زیر پا بگذاریم. موفق باشید

11053

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: استاد عزیز در جواب به سوال درباره مصاحبه آقای خامنه ای فرموده بودید: «...ولی گوشه‌ی ذهن خود نگه داریم. آقای سلیمی نمین جواب‌هایی به ایشان داده‌اند ولی کافی نیست، جای فکرکردن دارد...» لطفا در صورت امکان کمی بیشتر توضیح دهید و روشنمان کنید. اگر ضرورتی نمی بینید، به صورت خصوصیی بفرمایید. ممنون أیّدکم الله
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: منظورم آن است که در عین آن‌که سخنان استاد محمد خامنه‌ای بعضاً جای انتقاد دارد، همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 11034 یک نمونه‌ی آن را عرض کردم ولی نباید به عنوان سخنان جناحی قبول یا ردّ شود، باید بر روی وجوه مختلف آن فکر شود و در یک فضای علمی مورد نقد و قبول قرار گیرد. آقای شریعتمداری و آقای سلیمی نمین چنین فضایی را در نقدشان ایجاد نکردند. موفق باشید
9572

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز: جناب استاد این گروه داعش چگونه گروهی است که این قدر توان دارد که در یک زمان با سه ارتش سوریه و عراق و لبنان در حال نبرد است؟ پول و تجهیزات را می گوئیم حکام عرب و استکبار به آنها می دهد ولی این همه نیرو با این تفکرات از کجا پیدا شده اند و شما آینده این گروه و منطقه را چگونه پیش بینی می کنید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکات در سایت‌های مختلف بحث شده، بنده نباید وارد شوم. در آرشیو گفتگوی ویژه شبکه‌ی دو تلویزیون نیز نکات خوبی پیدا می‌کنید. (در ضمن به عرض جنابعالی و سایر کاربران عزیزی که آدرس الکترونیک و یا ایمیل خود را ثبت نمی‌کنند می‌رسانیم که این سایت از آن‌جایی که بنا دارد سؤالاتی را در معرض دید کاربران قرار دهد که بیشتر در رابطه با معارف اسلامی و سلوک اخلاقی و یا مربوط به مبانی انقلاب اسلامی است، چنانچه ایمیل خود را ثبت نفرمایید از جواب‌دادن معذوریم) موفق باشید
9391
متن پرسش
به نام خدا با سلام و احترام خدمت استاد طاهرزاده: یکی دیگر از مبانی و ریشه های شکل گیری مدیریت غربی ضرورت کار تحصصی یا تحصص گرایی و تقسیم کار افراطی بود. صاحبنظران در این خصوص می نویسند: یکی از ویژگیهای کاپیتالیسم [یا نظام سرمایه سالاری]، ضرورت کار تخصصی و فراگیر و به تعبیری «برده وار» است (زرشناس، سرمایه سالاری: 37). لذا با توجه به اهمیت تولید انبوه در نظام سرمایه داری غرب، تقسیم کار برای سازماندهی جامعه، ضرورت یافت و به همبستگی اجتماعی، مدد می رساند [ولی] ماهیت مادّی و جسمانی یافت (رحیم پور ازغدی، گفتگوی انتقادی در علوم اجتماعی: 65). نه تنها دانشمندان، بلکه تکنسین ها و حتی کارگران نیز باید به تخصص تن دهند، تخصصی که بعضی از جامعه شناسان از آن به عنوان «تقسیم کار» این همه تمجید می کنند؛ این امر کارِ مبتنی بر قوة عاقله را برای کارگران کاملاً امکان ناپذیر می کند. کارگران که با پیشه وران دوره های قبل بسیار فرق دارند، به برده های محض ماشین ها تبدیل شده اند و می توان گفت بخش های یک پیکر را تشکیل می دهند (گنون، بحران دنیای متجدد: 129). تکامل جامعه از نظر تقسیم کار خواه ناخواه یک خطر بزرگ اجتماعی به دنبال خودش دارد و آن جدا کردن انسانها از یکدیگر است. قهراً فکر مشترک، عاطفه ی مشترک و گرایش مشترک در مردم کمتر وجود پیدا می کند و چون انسان ساخته می شود با علمی که تحصیل می کند، ساخته می شود با فنی که دارد، ساخته می شود با شغلی که دارد، انسانهایی که ساخته می شوند بکلی با یکدیگر متباین اند. بعلاوه چون کارها اختصاصی می شود، این مسئله ی تقسیم کار که می گویند سبب تکامل جامعه است - و راست است، سبب تکامل جامعه است - سبب نقص فرد است. ماشین کارش آنقدر دقیق شده که حتی کارگری که در یک کارخانه است سر از کار آن کارخانه در نمی آورد، فقط یک کار بسیار کوچکی مثلاً مراقبت کردن از حرکتِ فلان جزء این ماشین را به او سپرده اند که تو همیشه باید مراقب آن پیچ باشی که شل نشود. یک عمر چیزی که در دنیا می شناسد فقط همین پیچ است. وقتی تقسیم کار خیلی زیاد شد هر انسان، مخصوص یک کار می شود و ساخته ی این کار می شود، پس انسانیتی که مشترک میان انسانهاست کجا رفت؟ آن دیگر قربانی می شود. این است معنی اینکه اینها مدعی هستند که وقتی صنعت خیلی پیشروی می کند و کار کارگر تقسیم و یک کار جزئی می شود و بعد یک عمر فقط به همان یک کار باید مشغول بشود، او تبدیل به یک ابزار می شود، یعنی این دیگر انسان نیست، خودش می شود مثل یک ابزار، که اینها می گویند نوعی «از خودبیگانگی» است. آنوقت این انسان دیگر انسان نیست، یک ابزار است؛ مسخ می شود، یک انسانِ مسخ شده به ابزار است. این یک خصوصیت دوره ی ماشین و سرمایه داری [است] (مطهری، فلسفه تاریخ جلد3: 262-261). 1. با توجه به موارد فوق لطفا نظرتان را اعلام فرمایید؟ 2. ما در مدیریت اسلامی فعلی باید کارها را چگونه تقسیم کنیم؟ از نگاه آرمانی مدیریت اسلامی نحوه کار و تقسیم آن چگونه است؟ کار از نگاه مدیریت اسلامی چگونه تعریف می شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه به مطالب ارزشمندی ورود پیدا کرده‌اید. چیزی که سخت امروز نیاز است مردم ما به‌خصوص جوانان متوجه باشند تا راز سرگشتگی و از خودبیگانگی بشر امروز را در ذات تکنولوژی جستجو کنند. ابتدا باید به خودآگاهی رسید. انسان به خود شناخت دارد ولی وقتی این شناسایی در نسبت با شخصی دیگر و یا چیزی دیگر و یا زمان دیگر معنا شود، خود آگاهی پیش می‌آید و در این رابطه خودآگاهیِ تاریخی، آگاهی انسان است به خودش در نسبت به زمانه و تاریخی که در آن به سر می‌برد. در فضای خودآگاهی تاریخی است که متوجه می‌شویم ذات انقلاب اسلامی از ذات فرهنگ غربی جدا است و انقلاب اسلامی بنا ندارد به قیمت یک جامعه‌ی تکنیکی انسان‌ها را قربانی کند. برادر! راه حل اصلی همچنان که قبلاً نیز عرض کردم این است که عالم ملکوت را در مقابل این بشر بگشایید ‌ـ‌که معرفت نفس در این راه خیلی مفید است‌ـ و سپس جامعه را بر اساس نظم ملکوتی اداره کنیم. این است آن مدیریتی که امروز در خفا رفته‌است. باید جامعه توسط روحانیت و معنویّت قدسی مدیریت شود و همان‌طور که جناب رنه‌گنون می‌گوید: انسان‌ها هر کدام خودشان نسبت خود را با وسایل زندگی تعیین کنند نه آن‌که وسائل یک نواخت توسط ماشین‌های انبوه ساز، سازنده وسایل زندگی بشر بشوند. وقتی بشر فهمید چه بلایی بر سر خود آورده و از این نوع تکنیک بانگاهی عمیق فاصله گرفت و زندگی زمینی خود را با عالَم ملکوت ترکیب کرد دیگر طالب این نوع تولیدات نیست تا مدیریت تولید انبوه بتواند سرنوشت همه را در دست گیرد. موفق باشید
5598
متن پرسش
بسم الله/ با سلام و تقدیم احترام با توجه به اینکه تمدّن چیزی جز عینیت تفصیلی نسبت انسان با مبداء وجود نیست : 1) اگر "شهود اولیه ی وجود" را بنیان طراحی یک دستگاه فلسفی معطوف به تمدّن در نظر آوریم، این "ادراک نخستین از وجود"، چگونه شکل می گیرد و چگونه دگرگون می شود؟ و جایگاه فاهمه ی انسان و میزان توانش در ادراک آن کجاست؟ 2) آیا اساسی ترین پرسش مغفول مانده در فلسفه ی غرب ، "پرسش از هستی" است؟ 3) امکان "همزبانی "ملاصدرا و شیخ اشراق و فیلسوفان پدیدارشناس غربی مثل هایدگر و هوسرل را چقدر می دانید؟ و آیا گشودگی راه آینده همین همسخنی نیست؟ 4) آیا آن "خدایی که می تواند ما را نجات دهد" همان "خدای انقلاب اسلامی ایران" است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمداللّه از نوع سؤال‌تان برمی‌آید که اندیشه‌ی ارزشمندی در صحنه دارید. 1- حقیقتاً وقتی متوجه باشیم تمدن چیزی جز عینیت تفصیلی نسبت انسان با «وجود» نیست و متوجه باشیم «وجود» حقیقتی است که در عین در ظهور و خفابودن، همواره نور خود را در مظاهر مختلف می‌نمایاند و با ظهور خود دست و دل یک ملت را با ظهور خود به سوی تعالی سوق می‌دهد و با خفای خود انسان‌ها را به خودشان وامی‌گذارد تا تمدنی بسازند که حجاب حقیقت باشد؛ پس نباید پرسید «ادراک نخستین از وجود چگونه شکل می‌گیرد» . چون این وجود است که اگر تاریخی را آماده دید ظهور می‌کند، ما فقط می‌توانیم ناظر ظهور نور وجود باشیم و تقدیری که شروع شده است را درست بشناسیم، چیزی که شما در انقلاب اسلامی شاهد آن هستید و حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» با جمله‌ی «خدای مقلب‌القلوب، قلب این ملت را در جهت تحقق این انقلاب هدایت کرد» خبر آن تقدیر تاریخی را به ما رساند. هنر انسان‌ها آن است که کاری بکنند از این تقدیر تاریخی بیرون نیفتند، به نظرم فاهمه به این کار می‌آید تا به جای ساختن تاریخ، تاریخ خود را بشناسد وگرنه بی‌تاریخ می‌شود. 2- حقیقتاً همین طور است که اساسی‌ترین پرسش، پرسش از هستی است که هایدگر در یک شهود اجمالی متوجه آن شد و به تعبیر جناب فردید؛ آقای خمینی به تفصیل آن پرداخت و آن را از دست فلسفه نجات داد و تلاش بنده در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» برای تبیین چنین مطلبی است که بفهمیم چرا شهود هایدگر، شهود عبور از غرب است و چرا حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به نور نبوت نبی‌اللّه«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» صورت کاربردی‌دادن به آن شهود است که بر قلب حضرت امام اشراق شد 3- بنده بین نگاه صدرایی و هایدگر که یکی صورت تکامل‌یافته‌ی اشراق سهرودی و دیگر صورت زنده‌تر فهم هوسرل است جدایی نمی‌بینم به شرطی که به هر دو با نگاه وجودی نظر کنیم 4- چقدر احساس همزبانی می‌کنم با این جمله‌ی شما که متوجه شده‌اید «تنها خدایی می‌تواند ما را نجات دهد که در انقلاب اسلامی ظهور کرد» من نمی‌دانم شما چه کسی هستی، ولی از کلماتت معلوم است، خیلی خوش‌ترکیبی. موفق باشید
3528
متن پرسش
سلام علیکم،اینکه عده ای از تفکیکیون(که خداوند ان شاء الله هدایتشان کند) ادعا کرده اند که علامه حلی(ره) ضد فلسفه بوده است صحیح است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: قبلاً فلاسفه بیشتر به معتزله اطلاق می‌شده و بزرگان شیعه از این جهت با فلسفه مخالف بوده‌اند که معتزله معتقد بودند اصل تفکر فلسفی است و ارزش دین به اندازه‌ای است که در فلسفه بتوان آن را پذیرفت. موفق باشید
2683

جشن تولدبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم استاد بزرگوار نظر شما در مورد جشن تولد گرفتن چیست؟ همچنین در مورد نحوه برگزاری آن به صورتی که معمول است نظرتان را بیان فرمایید. به نظر بنده این جشن یکی از چیزهایی است که به واسطه فرهنگ غرب وارد زندگی ما شده است آیا این دلیلی بر رد آن می شود؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده هم با نظر شما موافقم که یک کار غربی است. در اسلام نظر به تولد انسان‌های کامل باید داشت که دارای حقیقت هستند و تولد آن‌ها تولد حقیقت انسانیت است و نوری به عالم انسانیت اضافه شده، در حالی‌که تولد بنده و امثال بنده به خودی خود هیچ چیزی نیست مگر آن‌که در طول زندگی در ذیل انسان‌های کاملی قرار گیریم. موفق باشید
2125
متن پرسش
بسمه تعالی. . . سلام علیکم استاد عزیز. فرق دعا و آیات قرآن در چیست؟مگر نه اینکه قرآن بواسطه جبرئیل به قلب پیامبر صله الله علیه و آله و سلم رسیده و به صورت گفتار در کلام حضرت تجلی کرده یا به صورت مستقیم از خود حضرت حق جل جلاله دریافت کردند؟مگر دعا شهود ائمه نیست از حضرت حق،یا بهتر بگم خداوند به دل ائمه علیهم آلاف تحیه و الثناء انداخته و این عزیزان برای ما بیان کردند،راستش رو بخواید یه چی میگم میترسم بگم،ولی اگر یه دعا بیارن بذارن جلو من با یه آیه (اگر متنشو حفظ نباشم که آیس یا قرآن)قطعا تشخیصش سخته و غیر ممکن و یه آیت الله جوادی حفظه الله تعالی میخواد که میگن آیات قرآنی در کلام ائمه یه نورانیت خاصی داره.ما که نمیدونیم چه خبره. . . استاد خیلی دوستتون داریم. . .موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: (قسمت اول سؤال حذف شود) خوشا به حال شما که هر دوی قرآن و دعا را نور می‌بینید و حقیقتاً هردوی آن‌ها معجزه اند و هر دو نوری است از حضرت پروردگار . دعا مثل سوره‌ی حمد است که خداوند به جای بنده‌اش می‌گوید: ایّاک نعبد و ایّاک نستعین و حضرت سجاد«علیه‌السلام» در دعای ابوحمزه مظهر همین سنت هستند و عرض می‌کنند: «ِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالرَّحْمَةِ فَوَ عِزَّتِکَ یَا سَیِّدِی لَوْ نَهَرْتَنِی [انْتَهَرْتَنِی‏] مَا بَرِحْتُ مِنْ بَابِکَ وَ لا کَفَفْتُ عَنْ تَمَلُّقِکَ لِمَا انْتَهَى إِلَیَّ مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ وَ أَنْتَ الْفَاعِلُ لِمَا تَشَاءُ تُعَذِّبُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ کَیْفَ تَشَاءُ وَ تَرْحَمُ مَنْ تَشَاءُ بِمَا تَشَاءُ کَیْفَ تَشَاء» حالا بگو این دعا از زبان خدا است به خدا یا زبان امام سجاد«علیه‌السلام» است به خدا؟ موفق باشید
1967
متن پرسش
با عرض سلام و تبریک به مناسبت ماه رجب به شما استاد عزیز.سوالات از این قرار است:آیا در ماه رجب که ماه امن الهی است خواندن دعای صنمی قریش و زیارت عاشورا اشکال دارد؟در گذشته عادت به خواندن دعای گنج العرش داشتم و ترک کردنش برایم سخت است اشکال دارد ادامه دهم؟نظر جنابعالی در مورد کتب آیت الله دستغیب چیست؟متشکرم.التماس دعا.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: چرا در ماه مبارک رجب از دعاهای متعالی آن غافل هستید. خواندن دعای مأثوره که به سند آن مطمئن هستید در ماه رجب اشکال ندارد. با دعای گنج العرش به سبب ضعف سند باید با احتیاط برخورد کرد. حضرت آیت الله دستغیب«رحمۀالله علیه» از عالمانی بودند که حماسه و عرفان و اخلاق و سلوک را یک جا در خود جمع کرده بودند. موفق باشید
19368
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز: آیا نتیجه انتخابات امسال یعنی برای سالها انقلاب در محاق. تحلیل خود را از چرایی این واقعه و پیامدهای آن بفرمائید؟ با تشکر و التماس دعا.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی شب گذشته در همین رابطه مطرح شده است که جهت اطلاع به آدرس: http://lobolmizan.ir/sound/1173#5090 (فایل شماره 19 با عنوان «ضعف ایمان و پذیرش داوری جهان استکبار») که در سایت، بخش جلسات هفتگی، قسمت صوت جلسات هفتگی، بخش سوره نساء، فایل شماره 19 قرار گرفته است، رجوع فرمایید. در ضمن در این مورد خوب است به سؤال و جواب شماره‌ی 19384 به آدرس http://lobolmizan.ir/quest/19384 رجوع فرمایید موفق باشید.

12418

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
در مورد شخصیت حضرت زهرا (س) چه کتابهایی را مطالعه کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مطالبی در کتاب‌های «بصیرت حضرت زهرا(س)» و «مقام لیلة القدری فاطمه(س)» مطرح شده و در آخر هرکدام از کتاب‌ها در قسمت منابع، آدرس کتاب‌های مهمی را در این رابطه خواهید یافت. موفق باشید

10763
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرانقدر: با توجه به سوال 10733 که می فرمایید اگر به ظاهر سخنان محی الدین نظر کنیم نمی توانیم سخنانش را بپذیریم. مگر ایشان شاگرد قرآن نیست؟ پس چرا باید ظاهر و باطن کلامش با هم یکی نباشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن هم آیات محکم و هم متشابه دارد و می‌فرماید آن‌هایی که در قلوبشان انحراف است به جای رجوع به آیات محکم و اصل قرآن به آیات متشابه تمسک می‌کنند تا حرف خودشان را بر قرآن تحمیل کنند. می‌فرماید: هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (7آل عمران) او کسى است که این کتاب(آسمانى) را بر تو نازل کرد، که قسمتى از آن، آیات«محکم» [ صریح و روشن‏] است؛ که اساس این کتاب مى‏باشد؛ (و هر گونه پیچیدگى در آیات دیگر، با مراجعه به اینها، برطرف مى‏گردد.) و قسمتى از آن، «متشابه» است ‏[آیاتى که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر، در نگاه اول، احتمالات مختلفى در آن مى‏رود؛ ولى با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها آشکار مى‏گردد.] اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‏انگیزى کنند(و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسیر(نادرستى) براى آن مى‏طلبند؛ در حالى که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى‏دانند. (آنها که به دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهى) مى‏گویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمى‏شوند (و این حقیقت را درک نمى‏کنند) موفق باشید
6667
متن پرسش
سلام استاد. ببخشید چطور میشه با غیر مذهبی ها و سکولارمآب ها بحث کرد و عالمشان را دینی کرد؟ بعضیها هستن که اونقدر از دین و نظام و افراد مذهبی چهره ی بدی در ذهن دارند که نمیشه با اونها بحث کرد. وظیفه ی ما در قبال آنها چیست؟ با افراد معمولی که مذهبی نیستن چطور بحث کنیم؟ من وقتی با زبان منطق و استدلال با اونها بحث می کنم، متاسفانه بحثمون به جدل و دلخوری منتهی میشه. استاد ما مذهبیا با غیر مذهبیا کلا با چه اصولی باید بحث کنیم؟ خواهشمندم با جزئیات به سوال بنده پاسخ بدید. یا علی مدد
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده بخش اول کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» را با مخاطبانی بحث کردم که شخصیتاً آدم‌های مذهبی نبودند و تا حدی اثر کرد، ولی بنا نداشته باشید کار به جدل بکشد. شما بگویید ما این طور فکر می‌کنیم بررسی کنید ببینید درست است یا نه. آن فایلی که در صفحه‌ی اول سایت هست را تحت عنوان « آفت علمی که مراء افزاید » در این رابطه مطالعه فرمایید. موفق باشید
6440
متن پرسش
باسلام الف)شخصی سوره عبس را اینگونه معنا میکرد که عتاب در سوره عبس نسبت به پیامبر از آن جهت است که ایشان میخواستند نسبت به هدایت آن شخصی که از آمدن نابینا نزد پیامبر روی ترش کرده بود،اصرار کنند و در نتیجه نسبت به هدایت نابینا کوتاهی میشد،از اینجهت نسبت به دفع این موضع پیامبر سوره نازل شده است.اگر این مطلب صحیح است،به عصمت پیامبر خدشه وارد نمیشود؟ب)منظور از این عبارت چیست؟لست علیهم بمصیطر الا من تولی و کفرگویا علامه آیه را چنین معنا کرده اند که تو تنها بر کسانی چیره هستی که اعراض کردهد و کفر ورزیدند.نظر شما چیست؟با سپاس فراوان از محضر استاد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: الف- روایات شیعه و سنی اذعان دارند که آن شخص مردی از قریش بوده که منظور عثمان است که ناراحت شد حالا که ابن ام مکتوم آمد کار خراب شد و سران قریش که آمده بودند با رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» مذاکره کنند نتیجه‌ی لازم را نمی‌گیرند. به نظرم علامه طباطبایی روح مطلب را خیلی خوب روشن کرده‌اند. ب- علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» در ذیل آیه‌ی «إِلاَّ مَنْ تَوَلَّى‏ » در جمع‌بندی سه آیه می‌فرمایند: «کأنّه فرموده تو به ایشان تذکر بده و تذکر خود را پی بگیر و آن را قطع مکن، مگر از کسی که یک‌بار و دو بار تذکرش دادی و او روی گردانید و کفر ورزید که در این صورت لازم نیست به تذکر خود ادامه دهی بلکه باید از او اعراض کنی تا خدای تعالی به عذاب بزرگ‌تر معذبش سازد». موفق باشید
5586
متن پرسش
سلام خسته نباشید . ببخشید روح و روان با هم متفاوت هستند یا هر دو یکی ست ؟ و اگر متفاوتند ، فرق آنها را بیان می کنید ؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی دارد که افراد این لغات را به چه منظوری به‌کار ببرند. ظاهراً روح را همان نفس ناطقه می‌گیرند و منظور از روان حالت‌هایی است که نسبت به روح در خود احساس می‌کنند. موفق باشید
4329
متن پرسش
با سلام. استاد کسی که مطمئن است برایش جادو صورت گرفته و بختش بسته شده چه باید بکند. راهکار عملی اش چیست؟(کتاب جن و...را خوانده ام).سپاس
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در حاشیه‌ی مفاتیح حرز امام رضا«علیه‌السلام» هست از آن حرز استفاده کنید که شیخ عباس قمی«رحمت‌الله‌علیه» چنین نقل کرده (حرز امام رضا علیه السلام ششم رقعة الجیب حرز حضرت امام رضا علیه السلام روایت است از یاسر خادم ماءمون که گفت زمانى که وارد شد ابوالحسن علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام به قصر حمید بن قحطبه بیرون کرد از تن لباس را و داد به حمید و حمل کرد حمید و داد به جاریه خود که بشوید آن را پس نگذشت زمانى که آن جاریه آمد و با او رقعه اى بود و داد به حمید و گفت یافتم این رقعه را در گریبان لباس ‍ ابوالحسن علیه السلام پس حمید به آن حضرت گفت فداى تو گردم بدرستى که این جاریه یافته است رقعه اى در گریبان پیراهن تو چیست آن فرمود تعویذى است که آن را از خود دور نمى کنم حمید گفت ممکن است که ما را مشرّف کنى به آن پس فرمود که این تعویذى است که هرکه نگاه دارد در گریبان خود دفع مى شود بلا از او و مى باشد براى او حرزى از شیطان رجیم پس خواند تعویذ را بر حمید و آن این است : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ بِسْمِ اللَّهِ اِنّى اَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ اِنْ کُنْتَ تَقِیّاً اَوْ بنام خداى بخشاینده مهربان بنام خدا من پناه مى برم به خداى رحمان از تو اگر پرهیزکار باشى یا غَیْرَ تَقِىٍّ اَخَذْتُ بِاللَّهِ السَّمیعِ الْبَصیرِ عَلى سَمْعِکَ وَ بَصَرِکَ لا سُلْطانَ لَکَ غیر پرهیزکار بستم بوسیله خداى شنواى بینا، گوش و چشم تو را که تسلطى نباشد تو را عَلَىَّ وَ لا عَلى سَمْعى وَلا عَلى بَصَرى وَلاعَلى شَعْرى وَلاعَلى بَشَرى وَلا بر من و نه بر گوش و نه بر چشمم و نه بر مو و نه بر پوست تنم و نه عَلى لَحْمى وَلا عَلى دَمى وَلا عَلى مُخّى وَلا عَلى عَصَبى وَلا عَلى عِظامى بر گوشت و نه بر خونم و نه بر مغز و نه بر رگم و نه بر استخوانم وَلاعَلى مالى وَ لا عَلى ما رَزَقَنى رَبّى سَتَرْتُ بَیْنى وَ بَیْنَکَ بِسِتْرِ النُّبُوَّةِ و نه بر مالم و نه بر آنچه پروردگار من روزیم کرده پوشاندم میان خودم و تو را به پوشش نبوت الَّذِى اسْتَتَرَ اَنْبِیآءُ اللَّهِ بِهِ مِنْ سَطَواتِ الْجَبابِرَةِ وَالْفَراعِنَةِ جَبْرَئیلُ عَنْ یَمینى وَ که پوشاندند پیمبران خدا خود را بدان وسیله از حمله هاى گردنکشان و سرکشان ، جبرئیل از راستم و میکائیلُ عَنْ یَسارى وَ اِسْرافیلُ عَنْ وَرآئى وَ مَحَمَّدٌ صَلّىَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ میکاییل از چپم و اسرافیل از پشت سرم و محمّد صلى الله علیه و آله اَمامى وَاللَّهُ مُطَّلِعٌ عَلَىَّ یَمْنَعُکَ مِنّى وَ یَمْنَعُ الشَّیْطانَ مِنّى از پیش رویم و خدا نیز مطلع است بر کارم و تو را از من بازدارد و نیز شیطان را از من بازدارد اَللّهُمَّ لا یَغْلِبْ جَهْلُهُ اَناتَکَ اَنْ یَسْتَفِزَّنى وَ یَسْتَخِفَّنى اَللّهُمَّ اِلَیْکَ الْتَجَاْتُ خدایا چیره نگردد نادانى او بر حوصله تو که در نتیجه مرا به ناراحتى کشاند و سبکم شمارد خدایا من به تو پناهنده شدم اَللّهُمَّ اِلَیْکَ الْتَجَاْتُ اَللّهُمَّ اِلَیْکَ الْتَجَاْتُ خدایا به تو پناهنده شدم خدایا به تو پناهنده شدم و از براى این حرز حکایت عجیبى است که روایت کرده آن را ابوالصَّلت هروى که گفت مولاى من علىّ بن موسى الرّضا علیه السلام روزى نشسته بود در منزل خود داخل شد بر او رسول ماءمون و گفت که تو را امیر مى طلبد پس امام برخاست و مرا گفت نمى طلبد مرا ماءمون در این وقت مگر بجهت کارى سخت و به خدا که نمى تواند با من کارى بد کردن جهت این کلمات که از جدّم رسول خدا صلى الله علیه و آله به من رسیده ابوالصّلت گفت همراه امام علیه السلام بیرون رفتم نزد ماءمون چون نظر حضرت بر ماءمون افتاد این حرز را تا آخر خواند پس زمانى که حضرت ایستاد مقابل ماءمون نظر کرد بسوى او ماءمون و گفت اى ابوالحسن امر کرده ام که صد هزار درهم بجهت تو بدهند و بنویس هر حاجتى که دارى پس چون امام پشت گردانید ماءمون نظر در قفاى امام کرد و گفت اراده کردم من و اراده کرده است خدا و آنچه اراده کرده است خدا بهتر بوده است . موفق باشید
4024
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز در احادیث داریم که اگر مومنی شخصی را بخاطر گناهش سرزنش کند حتما به آن گناه دچار میشود.خواستم بپرسم آیا منظور سرزنش زبانی است؟یا اینکه اگر در دل هم شخصی را بخاطر انجام گناهی سرزنش کنیم و اصلا به خود طرف هم نگوییم و به روی او نیاوریم بازهم خود دچار آن گناه میشویم؟ خدا حفظتان کند التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر، سرزنش زبانی و علنی است که مشکل دارد وگرنه باید به انسان گناه‌کار تذکر داد و حتماً هم باید در درون خود از کار او متنفر باشیم. موفق باشید
3271
متن پرسش
استاد ، نظرتان راجع به مقاله ی "فلسفه ی عرفانی حجاب" استاد محمد علی طاهری چیست که در سایت شخصی ایشون هست ؟ متن این مقاله را در ادامه آورده ام : "هر دریافتی از هستی، زکاتی دارد که بازتاب متناسب با آن دریافت است. به بیان دیگر، جهان هستی برای هر کسی اسبابی فراهم کرده و به هر فردی استعدادی داده است که مستلزم شکر است و شکر آن، در قالب زکات یعنی بازگرداندن یک کادو به هستی می¬باشد. بنابراین، در قبال هریک از عواملی که برای ما مفید است یا خاطرمان را آسوده کرده است، زکاتی وجود دارد: زکات علم، زیبایی، همسر و فرزند خوب، مال و شهرت و .... ¬در این میان، فلسفه حجاب پرهیز از خودنمایی است که نوعی زکات به شمار می¬رود. در واقع حجاب مانع خودنمایی و ایجاد شعور معیوب ناشی از آن است؛ تا از این رهگذر انسان کادویی (زکاتی) در خور شأن هستی به آن داشته باشد. در این دیدگاه، زن و مرد، هر دو در این چارچوب قرار می‌گیرند و حجاب تعریفی انسان شمول می¬یابد. این حجاب ناشی از بی نیازی و غنای عرفانی است. یعنی کسی که به بلوغ عرفانی برسد، حجاب را رعایت می‌کند. البته حجاب موضوع بسیار پیچیده و مفصلی به شمار می¬رود که از دو منظر کمی (ظاهری) و کیفی (باطنی) مورد بررسی قرار می گیرد. بعد کمی حجاب در قالب شریعت مطرح می شود و در تمام مکاتب الهی، به طرق مختلف لازم دانسته شده است. اما در کنار پیروی از شریعت (اصول رهروی)، بعد کیفی این پیروی نیز مطرح است که بی توجهی یا کم توجهی به آن، نتیجه کامل نخواهد داشت و دینداری واقعی نخواهد بود. به بیان دیگر می‌ توان گفت حفظ و رعایت ظاهری احکام و دستورات دینی کافی نیست و تعالی با حفظ ظاهر و باطن دین حاصل می¬شود. در بررسی کیفی حجاب مسائلی همچون "انرژی نوع دوم"، "جاذبه و دافعه" و "ارزش وجودی" را مطرح می شود: انسان معمولی جدای از انرژی حاصل از مصرف مواد غذایی که آن را انرژی نوع اول می نامیم، به انرژی های دیگری نیز محتاج است. یعنی حتی وقتی تغذیه کاملی داشته و از استراحت کافی بهره¬مند شده است، با وجود رفع همه نیازهای جسمی خود، هنوز با کمبودهایی مواجه است که باعث می¬شود احساس رضایت نکند. یکی از این انرژی ها انرژی نوع دوم است که در اثر تعریف، تمجید، توجه و ستایش دیگران حاصل می شود. برای مثال، انسان معمولی با شنیدن یک جمله خوشایند کاملا سرحال می شود و با شنیدن یک جمله ناخوشایند، به شدت پریشان (دشارژ) و از انرژی تخلیه می¬شود. انسانی که در زندگی، انگیزه متعالی مانند پیمودن مسیر کمال و خود شناسی ندارد، همیشه در صدد جلب توجه دیگران و جذب انرژی نوع دوم است و برای این جلب توجه، مبادرت به خودنمایی می کند. بنابراین، اگر فردی فقط حجاب ظاهری را رعایت کند، همان تشعشعات شعوری خودنمایی او کافی است تا از نظر کیفی بی حجاب باشد. حجاب از نظر کیفی به معنی قطع نیاز به خودنمایی، حتی در ورزش¬های تیمی و یا هر کار گروهی دیگری نیز به عنوان یک اصل مطرح می گردد. مثلا در یک تیم فوتبال، اگر هر بازیکن در جهت خودنمایی و مطرح کردن خود و بدون در نظر گرفتن حرکت تیمی و جمعی، سعی کند به تنهایی گلی را به ثمر رساند تا فقط او به عنوان گلزن معرفی گردد، این تیم هرگز موفق نمی شود. تیمی موفق است که بازیکنان آن نه خود را بلکه کل تیم را ببینند. نیاز به خودنمایی و یا انرژی نوع دوم باعث می شود هرکس برای مطرح کردن خود حرکت کند و نه در راستای هدف جمعی. اما وقتی خورشید انگیزه متعالی در آسمان وجودی انسان طلوع می کند، انسان، ستاره های کم نور امیال خویش، مثل میل به خودنمایی و... را خود به خود نمی بیند. هرچند این میل هنوز در انسان هست، اما انگیزه متعالی کمال گرایی، امیال دیگر را محو می کند و فرد از انرژی نوع دوم بی نیاز می گردد. در این رابطه زن یا مرد بودن فرقی نمی کند. حجاب برای خانم‌ها جنبه ای دارد و برای مردها جنبه‌ ای دیگر. یک مرد ممکن است به طرز نامناسبی لباس بپوشد و زنجیری به گردن و گوشواره‌ای به گوش داشته باشد که شاید ظاهرا حرام هم نیست؛ اما چون برای خودنمایی و جذب انرژی نوع دوم از دیگران است، او را از حجاب دور کرده است. یک زن هم به طرق مختلف می-تواند پوشش و ظاهری داشته باشد که نشانه خودنمایی او باشد. قرار است حجاب ما را از خودنمایی دور کند و قطع نیاز به انرژی نوع دوم محقق شود. به طور کلی انسان خام یا معمولی را می توان گدا دانست؛ گدای جلب توجه، گدای محبت و در یک کلام، گدای انرژی نوع دوم. اما یکی از مراحل بلوغ، بلوغ عرفانی است و زمانی رخ می دهد که انسان به بی نیازی رسیده باشد. در آغاز آفرینش آدم، ملائک به او سجده کردند. با آن سجده، ما به طور سمبلیک با انرژی نوع دوم آشنا شدیم و امروز آثار آن در ما نمایان است. این گرایش طبیعی یک انسان معمولی از بدو تولد است و تا زمانی که مسیر خودشناسی را طی نکند، این گرایش غیر طبیعی نیست. تا جایی که به نظر روانشناسان مورد توجه قرار گرفتن نیاز طبیعی انسان به شمار می¬رود و این نشان می¬دهد که این نیاز تا چه حد با نهاد ما در آمیخته است. ولی با بلوغ عرفانی، انسان کاملا از این نیاز فارغ شده، از تشویق، جلب توجه کردن، مورد ستایش قرار گرفتن و به طور کلی، از انرژی نوع دوم بی نیاز می شود. از منظر اجتماعی نیز حجاب به عنوان یک اصل ضرورت پیدا می کند. مظاهر خودنمایی می تواند در هر لباس یا کسوتی نمایان گردد؛ تا جایی که حتی فردی با حجاب کامل ظاهری (پوشش کامل) می تواند بیشتر از فردی به ظاهر بدحجاب جلب توجه کند. ریشه این امر را باید یافت و اصلاح کرد. رسیدن به حجاب واقعی، بلوغ یک جامعه را نشان می دهد. جامعه ای که تشنه جذب انرژی نوع دوم باشد و هر فرد در آن جامعه بخواهد فقط خود را مطرح کند، هرگز پیشرفت نمی کند. لذا اولین گام برای رشد معنوی یک جامعه آن است که در آن، نیاز به موارد ذکر شده به حداقل رسیده باشد. پس از آن است که این جامعه پذیرای مباحث پیچیده تری می شود و می¬تواند به پوشش متناسب با بلوغ عرفانی خود دست یابد. غالبا ما برای هر شیئی متناسب با ارزش وجودی آن پوششی در نظر می گیریم و هیچ گاه برای یک شیئ بی ارزش بسته یا پکیج گران قیمت تهیه نمی کنیم و به عکس، هیچ کالای گران¬ قیمتی را نیز در پوششی بی ارزش (برای مثال در کاغذ) نمی پیچیم. مثلا برای یک قطعه الماس، جعبه ای را طراحی می کنیم که خود آن جعبه نیز ارزش و قیمت قابل توجهی دارد. پوشش یک فرد نیز باید با ارزش وجودی او هماهنگ و همسو باشد. همین بحث ارزش وجودی، در مورد یک جامعه نیز مطرح می شود. اینکه افراد از لحاظ ادراکات عظیمی چون درک انا الحق، درک حس حضور، درک شکر وجودی و رسیدن به این مفهوم که از کجا آمده اند و به کجا می روند، در چه مرحله ای قرار داشته باشند، در بلوغ عرفانی و انتخاب پوشش آن¬ها تأثیر مستقیم دارد. درک این مهم که حضور ما هدفمند است و جهان هدفی دارد و هوشمندی عظیمی بر آن حاکم است، درک این مطلب که ما نیز در این عرصه نقش هوشمندانه ای داریم و در یک مجموعه هوشمند یک جزء نمی تواند بدون هدف باشد و اگر هستی هوشمند است ما نیز هستیم و اگر هستی نقشه ای را دنبال می کند ما نیز نقشه ای را دنبال می کنیم، به ما اثبات می¬کند که وجودمان ارزشمند است و بنابراین، متناسب با آن ارزش برای خود نحوه حضورمان در جامعه را تعریف می¬کنیم. عالم هستی بر مبنای عرضه طراحی شده است و در آن هر چیزی با عرضه معنا پیدا می کند. ارزش برقراری ارتباط انسان با انسان نیز در همین است که نشان می دهد هر انسانی به چه شکل و ترتیبی در ارتباط با دیگران قرار می گیرد؛ ارتباط موجود را چگونه ارزیابی می کند و چه نتیجه ای از آن می گیرد. در حقیقت، انگیزه و نحوه ارتباط او حاکی از آن است که چه چیزی را به جهان هستی عرضه می کند. هر فردی متناسب با ارزشی که در درون به آن دست پیدا کرده است، خود را عرضه می کند. مسلما انسان پوچ گرا و نهیلیست به یک طریق خود را عرضه می کند و انسان افسرده به طریقی دیگر و ... . در نتیجه با بی نهایت عرضه مواجه هستیم که کاملا نسبی است و به ارزش گذاری درونی افراد بستگی دارد. پس هر جامعه ای باید معرفتی پیدا کند تا از طریق آن بتواند به ارزش هایی برسد و یا ارزش هایی را زنده کند و برای نسل های بعد از خود به ارث بگذارد. در خصوص معرفی حجاب و مفهوم عمیق آن به جامعه، باید به همین نحو جاذبه هایی ایجاد کرد؛ زیرا با ایجاد دافعه نمی¬توان انتظار داشت که حجاب نهادینه شود. در جامعه ای که به طور بنیادی در زمینه نهادینه کردن این ارزشها اقدام نشده است و توجیه لازم و کافی برای آن وجود ندارد، با زور و ایجاد دافعه نمی توان به هدف نهایی رسید. اما برای مثال، وقتی فلسفه حجاب تبیین شود، نهادینه شدن این ارزش، امکان¬پذیر است. در نهایت، زکات شعوری این همه زیبایی که هستی به ما عطا کرده است، چیزی جز عرضه شعور مثبت به آن (هستی) نیست. اما نه تنها در بسیاری از موارد ما این شعور مثبت را عرضه نمی کنیم، بلکه آنچه به هستی ارائه می دهیم، شعور منفی خودنمایی است. حجاب اولین قدم در جلوگیری از ساطع کردن این شعور منفی است تا بعد از آن بتوانیم شعور مثبتی را به عنوان زکات شعوری به هستی عرضه کنیم. "
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده مقاله‌ی فوق را تا انتها مطالعه کردم به نظر بنده سخنانی است که بیشتر عواطف انسان را تحریک می‌کند بدون مبنای عقلی و یا شرعی به‌خصوص وقتی واژه‌هایی به میان می‌آید مثل «انرژی مثبت» یا «عرضه‌ی شعور مثبت به هستی» که سخنانی است وَهم‌آلود کو حقیقتاً موضوع حجاب را به عنوان یک وظیفه‌ی شرعی که برای اثبات بندگی است، به حاشیه می‌برد. اگر ما در دستگاه شریعت الهی عمل کنیم و نظرمان صرفاً قرب الهی باشد از این دستگاه‌ها که عمر انسان را تلف می‌کند نجات می‌یابیم. این را بدانید تنها رابطه حقیقی که هست، رابطه انسان است و خدا، که او ربّ من است و من عبد او، و بقیه چیزهایی که در رابطه با من هست، همه نسبت‌اند و حقیقت و اصالت ندارد، هرچند بعضی از نسبت‌ها مفیدند و بعضی مضرّ، ولی اگر آن‌ها را حقیقت گرفتید همه آن‌ها مضرّ می‏شود. مثل وقتی است که بازی را به عنوان بازی بنگریم با وقتی بازی را به عنوان کار جدی بنگریم، در حالت دوم دیگر بازی از بازی‌بودن هم می‏افتد برای نجات از نسبت‌های وَهمی باید از طریق بندگی خدا هست خود را همواره متصل به خدا نگهداشت. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در خطبه 192 مشهور به خطبه قاصعه می‌فرمایند خداوند عمداً فرموده به سوی مکه، در بیابانی سنگلاخ، بدون هیچ مزرعه و آب و آبادانی بروید، تا انسان‌ها را بیازماید «بِاَحْجَارٍ لاتَضُرُّ وَ لاتَنْفَع» با سنگ‌هایی که نه ضرری می‌رسانند و نه نفعی دارند، برای امتحان انسان‌ها، تا معلوم شود چه کسی بندگی خدا را پیشه می‌کند و چه کسی عصیان می‌نماید. می‌فرماید به گرد چیزی که به ظاهر هیچ نفعی برای بدن و دنیای شما ندارد طواف بکنید تا بندگی شما رشد کند. پس نباید برای هر دستوری که دین می‌دهد دلیل مادی پیدا کنیم و بر فرض هم آن دستور نتیجه مادی داشت، گمان ‌کنیم مقصد خداوند صرفاً همان نتیجه مادی است، و مثلاً بگوییم فلسفة حرام‌بودن دندان طلا برای مرد، سرطان‌زا بودن آن برای جسم مرد است. اگر با این دستور می‌خواهند این بدن را حفظ کنند، پس چرا با دستور دیگر می‌گویند بروید شهید شوید؟ ما از کجا می‌دانیم هدف اصلی حرمت چیزهایی که حرام است، چیست؟ طلا برای مرد چه سرطان‌زا باشد چه سرطان‌زا نباشد، افق دستورات قدسی را نباید در حدّ نتایج مادی پایین آورد. یا این‌که چرا خوردن گوشت خوک حرام و خوردن گوشت گاو بی‌اشکال است؟ اگر بگوییم گوشت خوک، چون «کیست» می‌آورد، حرام است، در جواب می‌گویند گوشت گاو هم «کیست» می‌آورد. از کجا می‌گویید مقصد اصلیِ حرمت گوشت خوک همین است؟! فقط می‌دانیم با رعایت احکام و دستورات شرع مقدس، حقیقت انسان که بندگی خداوند است شکوفا می‌شود و وقتی عبودیت ما شکوفا شد، در منظر خود ربوبیت حق را می‌یابیم و این نتیجة فوق‌العاده‌ای است. خدا هم در همین راستا به ما دستور می‌دهد: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»؛ اى مردم پروردگارتان را که شما و کسانى را که پیش از شما بوده‏اند، آفریده است، پرستش کنید، باشد که به تقوا رسید. پس باید بر اساس بندگی خدا دستورات شریعت را انجام داد تا به تقوا برسید و از طریق تقوای الهی، قلب و عقل و خیال و اعضاء، در نظم توحیدی قرار گیرند، و این همان معنی قربة الی‌الله است که باید در هر عملی مدّنظر باشد. به هر حال مسائل فوق را مطرح کردم تا روشن شود گاهی در عین انجام فعالیت‌های فرهنگی و دینی، به دین خود و به دین بقیه ضربه می‌زنیم، بدون این‌که خودمان بدانیم. آری؛ مسلّم است که مشروب، کلیه و کبد را خراب می‌کند، اما آیا نظرگاه حرمت مشروب در این است که بشر فهمیده است؟! یا این‌که خوردن مشروب، انسان را از افق نورانیِ ارتباط با عالم قدس محروم می‌کند؟ وقتی این موضوع هم مطرح است، چرا ما این نتیجه محدود مادی را مدّ نظر قرار دهیم. آری اگر این طور مطرح‌کنیم که مشروب موجب خرابی کبد و کلیه می‌شود و طلا برای مرد سرطان خون می‌آورد، برای جوان‌ها ملموس‌تر و قابل پذیرش‌تر است، ولی مواظب باشید در عین طرح موضوعات ملموس، فلسفة دستورات دین، محدود به دنیا و عالم ماده و موجب تأیید فرهنگ غرب نشود، چون هم منظر دین بسیار بالاتر از منظری است که علم غربی نسبت به عالَم و آدم دارد و هم انسان دارای ابعادی بسیار متعالی‌تر از ابعاد مادی است. در فعالیت‌های فرهنگی نباید از این دو موضوع غفلت کرد تا جهت جانمان همواره به سوی عالم قدس باشد و بتوانیم ماوراء منافع مادی و مفاهیم عقلی، با حقیقت روبه‌رو شویم و به مقام خوف و خشیت نسبت به مقام اجلال الهی دست یابیم. موفق باشید
2754
متن پرسش
سلام وخسته نباشین .برای از بین بردن حسادت باید چه کاری انجام داد؟به طور مثال کسی که بچه دار نمیشه ولی میبینه که شوهرش به یه بچه محبت میکنه احساس حسادت میکنه برای از بین بردن این حس باید چیکار کرد؟ممنون میشم که کمکم کنین
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: علمای اخلاق راه حل بسیار خوبی را جهت درمان حسادت متذکر می‌شوند و می‌گویند: انسان باید متوجه شود آنچه که نیاز واقعی و مصلحت بوده است را به ما داده، حتی ابروها را که نیاز کمی به آن داریم. اگر آن چیزی را که ما در دست بقیه می‌بینیم مصلحت ما بود که ما نیز داشته باشیم حتماً به ما می‌داد، پس ما راضی هستیم به آنچه خدا راضی است. موفق باشید
2187

عبادت زنانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم استاد گرامی، از خدا می خواهم که بر درجه و مقام شما بیفزاید که در سرگشتگی این دوران مایه پشت گرمی و قوت قلب ما هستید. آیا زنان که به علت عذر شرعی ماهانه، عبادتشان ناقص است، بهره شان هم از نتیجه عبادات ناقص است؟ خصوصا در ماه مبارک رمضان آیا نتایجی که شما در کتاب «رمضان، دریچه رؤیت» برای عبادت سی روزه در این ماه ذکر کرده اید نصیب زنانی که عبادتشان سی روز نیست می شود؟ آیا خداوند به زنان توانایی دیگری داده است که با وجود نقص در عبادت به نتایجی برابر مردان برسند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: ملاک عبادت، بندگی خداست. پس وقتی زنان به حکم خدا در بعضی از اوقات ماه رمضان نباید روزه بگیرند همان قدر در مقام عبادت خدا هستند که در موقعی که روزه دارند.و ماه رمضان خود را سراسر با بندگی خدا به انتها رسانده اند موفق باشید.
17726
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: در مورد امرار معاش طلاب به نتایجی رسیده ایم که قصد داریم با ارائه آن خدمت شما به درستی یا نادرستی اندیشه خود پی ببریم. تفکری که کوشش بر رواج آن در میان طلاب است آن است که وظیفه شما تنها درس خواندن است و روزی شما به شما می رسد. مطمئن باشید. یک طلبه متاهل که هنوز مشغول درس است و نماز و منبری ندارد مجموعا 300 هزار تومان شهریه و 50 هزار تومان کمک اجاره مسکن دریافت می کند. اگر نماز مدارس هم برود و غیبت نداشته باشد 250 هزارتومان هم بایت آن دریافت می کند که مجموعا می شود 600 هزار تومان. البته برای بسیاری درآمد شهریه همان 350 هزارتومان است. از سوی دیگر پرداخت شهریه به طور ناعادلانه و ناجوان مردانه ای ابزار تهدید و فشار برای طلاب است و به بهانه های مختلف ممکن است شهریه طلبه ای را قطع یا کم کنند یا پرداخت آن را منوط به انجام کاری نمایند یا به تاخیر بیاندازند. ضمن آنکه توزیع شهریه هم به ابتدایی ترین روش ممکن صورت می گیرد. جدای از این مسائل صحبت ما برسر درستی یا نادرستی اعتقادی است که رواج یافته. اعتقاد به اینکه به هر قیمت ممکن باید یک طلبه بتواند با همین شهریه ای که اجاره یک ماه یک خانه کوچک هم نمی شود چه برسد به مخارج زندگی متاهلی سر کند. عقیده ما بر بطلان این عقیده و تاکید ما بر ضرورت تلاش طلاب برای درآمدزایی در کنار تحصیل آن هم به غیر از راه دین است. گمان می کنم بتوانم دلایل را این طور خدمتتان طرح کنم: 1. می پذیریم و یقیین داریم که از دنیا هرچه کمتر داشته باشیم سربلندتریم. 2. یقیین داریم که وظیفه ما کار کردن است نه دنبال پول بودن. 3. یقیین داریم که روزی اهل علم تامین و تضمین شده و از راه های نامشخص و تظمین شده ای به ایشان می رسد. 4. یقیین داریم که خداوند رزق را ضمانت کرده است. در مقابل هم یقیین داریم که: 1. خداوند رزق را از طریق اسباب می رساند. 2. خداوند اسباب را به ما نشان می دهد و با رسیدن به آن به رزق خود می رسیم. 3. خداوند به هیچ وجه نفرموده است که روزی طلاب را از طریق این شهریه ی محدود به دست فلان آقا و فلان آقا به شما می رسانم بلکه از هر راه که اراده کند و بخواهد می رساند. 4. توکل بدون تلاش مزحک و بی اساس است. 5. کار کردن و به فکر تامین معاش اهل و عیال و خانواده بودن نه تنها با وظیفه طلبگی منافات ندارد بلکه در راستای آن و جهاد فی سبیل الله است. بنابراین ضمن پذیرش دسته عقاید اول بر اساس دسته دوم می گوییم طلبه باید در کنار تحصیل به فکر درآمدی مستقل از شهریه و نماز و منبر و تدریس باشد. ضمن آنکه گمان می کنیم اگر طلاب استقلال مالی داشته باشند می توانند آزادانه مسیر رشد علمی و معنوی خویش را بیابند و آزادانه به آن بپردازند. اگر شهریه را امام زمان (عج) می رساند از معصوم داریم که فرمودند هرجا که باشید بر سر سفره ما هستید. با سپاس فراوان.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هیچ‌کدام از فرمایش‌های جنابعالی چه در قسمت اول و چه در قسمت دوم بی‌حساب نیست. مثل آن زمان که طلاب علوم دینی در کنار درس و بحث، کشاورزی هم می‌کردند. به طوری‌که نه لطمه‌ای به درس‌شان می‌خورد و نه دست‌شان خالی بود. آن‌چه مهم است داشتن کاری است که هویت طلبگی و عمق‌بخشیدن به تفکرِ دینی از بین نرود. و بودنِ همین اندازه شهریه خودش، لطف بزرگی است تا طالب علم به اقلّ مایحتاج ممکنه در امورات خود دسترسی داشته باشد. همیشه طلبِ علوم دینی با تنگناهایی روبه‌رو بوده است و نباید چندان از این امر گله‌مند بود. موفق باشید

10859
متن پرسش
سلام استاد: در بحث عدل الهی که فرمودید رابطه ی جهان ذاتی جهان است ، مثلا خداوند غذا و غذا خوردن را خلق کرده که غذا خوردن باعث سیری می شود اشکالی برای بنده ایجاد شد: اینکه گفته می شود شما غذا بخورید ولی انتظار سیر شدن از خداوند داشته باشید یا اینکه وقتی بیمار شدید به پزشک مراجعه کنید ولی خداوند شفا دهنده است (در واقع بحث توکل) با رابطه ی جهان ذاتی جهان است منافاتی ندارد؟ یعنی مثلا اگر خداوند سیری را خلق نکرده و سیری معلول غذا خوردن است، هر کس غذا بخورد سیر می شود؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از یک طرف رابطه‌ای بین سیرشدن و غذاخوردن هست که این رابطه‌ای است ذاتی، و از طرف دیگر رابطه‌ای است بین سیری و هدفی که به دنبال سیرشدن داریم که اگر خداوند به نور خود در صحنه نیاید نمی‌توانیم از سیرشدن خود در راستای بندگی خدا استفاده کنیم، بلکه همواره به دنبال لذت غذاخوردن و سیرشدن هستیم، همچنان‌که بعضی از سلامتی جهت امور معنوی خود بهره‌مند نیستند. موفق باشید
نمایش چاپی