سلام علیکم: در روایت از حضرت امام صادق علیه السلام آمده است که «إذا خرجَ القائمُ عليه السلام خَرجَ مِن هذا الأمرِ مَن كانَ يرى أنّهُ مِن أهلِهِ ، ودخلَ فيهِ شِبْهُ عَبَدَةِ الشَّمسِ والقمرِ» حديث امام صادق عليه السلام : زمانى كه قائم عليه السلام قيام كند كسانى كه گمان مى شود از خاندان او هستند، از صف آن حضرت خارج مى شوند و افرادى به مانند خورشيد و ماه پرستان به صف او در مى آيند. چرا روایت به صورت کلی بیان شده؟ و منظور از شبه عبده الشمس و القمر چیست؟ در پناه حضرت حق باشید. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر همین روزها ملاحظه نمیکنید چه کسانی دل به انقلاب و رهبری سپردهاند که انسان باور نمیکند؟ گویا روایت مذکور متذکر این امر مهم است و باید روی این روایات فکر کرد تا گمان نکنیم تنها ما نظر به حضرت صاحبالأمر «عجلاللهتعالیفرجه» داریم. موفق باشید
سلام استاد: طاعاتتان قبول و بندگی تان افزون. ببخشید درباره جهان های موازی بحثهایی شد و وقتی در سایت جستجو کردم پیرامون سوال ۳۱۱۷۶ خواستم بدانم که شما عقیده به وجود این مسئله دارید؟ و در اینباره توضیح می فرمایید و برای اطلاع بیشتر به متنی ارجاع می دهید؟ ممنون از وقتی که می گذارید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که عرض شد بحث جهانهای موازی چیزی نیست که بتوان به عنوان واقعیتهای قابل قبول پذیرفت. آری! در مباحث عرفانی و فلسفی، بحث عوالمِ طولیِ «وجود» در میان است که بحث بسیار عالمانه و مفیدی است مثل وجود عالَم ملکوت و عالم جبروت و عالم لاهوت. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: از آنجایی که در راستای رسیدن سینمای انقلاب نحوه ی شروعِ فرم روایت بسیار اهمیت دارد، نگاهی تلاش گرانه جهت روشنایی را خدمتتان میفرستم لطفا راهنمایی بفرمایید. لحظات ابتدایی فیلم تولدی است برای یک روایت، اما اینکه برای نحوه ی ورود به روایت داستانی و سینمایی با زبان فطرت، آیا می شود از هر جایی داستان و تصویر را شروع کرد؟ مورد سوال است. از نظر فیزیولوژیک، هورمون های مربوط به ادراک هر احساسی در عرض چند ثانیه در بدن پخش می شوند و تا چندین ساعت در بدن باقی میمانند، در نتیجه ادراک مخاطب از فیلم، تحت تاثیر احساس اولیه می باشد. و در احساسات شدید ترس و وحشت و عصبانیت و... ادراکات منطقی مختل می شود. احترام به ادراک و شخصیت مخاطب احترام گذاشته نمی شود. در روایتی از پیامبر آمده است: همین بدی برای انسان بس كه برادر مسلمان خود را بترساند. پیامبر فرموده اند من شهر علم هستم و علی دروازه ی آن، هر کس میخواهد وارد شهر من شود باید از در اصلی " باب الله" وارد شود. و یا در روایتی داریم هر کس از در اصلی وارد نشود، دزد است. برای ورود به ساحت فطرت در اصلی کدام است؟ در مورد سینما این مسأله مهم است و در سینما کودکان که خود به فطرت نزدیکترند مهمتر هم میشود وقتی می بینیم انیمیشن های سینمایی مثل شاهزاده ایی از روم (داستان مادر امام زمان) و فیلشاه (معجزه سال تولد پیامبر) از دنیای حیوانات آغاز می شود. و فیلم بچه های آسمان از مسئولیت پذیری علی شروع می شود. زیرا احساسی که مخاطب در لحظات ابتدایی فیلم تجربه میکند، ادراک او را از کل فیلم تحت تاثیر قرار میدهد. همچنین در مورد فضای معماری اگر از در اصلی وارد شویم فضا با احترام، و هندسه ی فضا خوانا است و اگر از درهای فرعی وارد شویم فضا ناخوانا میشود و حریم فضا شکسته میشود. همانگونه که برای حفظ حرمت مسجد، ورودی های خاصی را طراحی میکنند. در طراحی ورودی مسجد امام و مسجد شیخ لطف الله این مسأله به اوج خودش میرسد و احساس وجودی فضای مقدس مسجد را چند برابر میکند. نقشه ی رفتاری در این مساجد بدین صورت است که بعد از ورود، با حرکت در راهروها تغییر جهت میدهیم، به طوری رو به قبله وارد فضای مسجد شویم. و در فضای مسجد عبودیت است. آیا نقشه های رفتاری فضای مسجد و تغییر جهت به سمت قبله و عبودیت هم میتواند تناظری برای فضای داستان باشد. روایت مؤدبانه شأنی از حقیقت را برای مخاطب آشکار میکند و خبر از سلسله مراتب وجودی در داستان میدهد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ورود از درِ اصلی در سینما نیز همان افقی میباشد که در ابتدای هر فیلمی باید مقابل تماشاگر گشوده شود و آن این است که ما بدانیم چه انسانی را باید مخاطب خود قرار دهیم و ورود از درِ اصلی به نظر میآید مخاطب قراردادنِ انسانیت انسانها است و محبّتی که باید بین آنها در میان باشد تا انسان آخرالزمانی در چنین فضایی به ظهور آید. فضایی که میفرماید گرگ و میش در یک آخور غذا میخورند. موفق باشید.
سلام: من استاد دانشگاه هستم و مدتی است که با یکی از همکارانم در خصوص «معیارهای توسعه» بحث می کنم. ایشان معتقد است تنها معیارهای قابل قبول برای توسعه همان معیارهای نوشته شده توسط غربی ها است و من معتقدم پیروی از این معیارها انسان را به سعادت نمی رساند. از استاد طاهر زاده خواهش می کنم اگر کتابی در نقد معیارهای توسعه غربی هست به من معرفی کنند. البته اگر منبعی باشد که از متفکرین غربی در آن مطالبی در این خصوص باشد بهتر است، با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئله، مسئله بسیارمهم و قابل تأمّلی است و ما در شرایط تاریخیِ حساسی هستیم که آینده خود را چگونه انتخاب کنیم. از آنجایی که مواجهه با عقل غربی باید مطابق سنتها و هویت تاریخی ما باشد، به راحتی نمیتوان یک نظر داد و در آن متوقف شد. پیشنهاد اولیه ما مطالعه کتاب «انقلاب اسلامی؛ طلوع جهان بین دو جهان» است که روی سایت هست. موفق باشید
با عرض سلام و ادب واحترام خدمت استاد عزیز و بزرگوار: استاد عزیز میتوان با توجه به روایت زیر، گفت این دو مرحله درخواست ایرانیان برای حق خود همین مسئله هسته ای و برجام است؟ قبل از ظهور، انقلاب و حکومت در ایران تشکیل خواهد شد که هدف اصلی خویش را زمینه سازی برای حکومت جهانی امام عصر میداند (و لَا يَدْفَعُونَهَا إِلَّا إِلَى صَاحِبِكُم). و در مواجهه با دشمن، دو مرحله حق خویش را طلب می کنند (يَطْلُبُونَ الْحَقَّ ثُمَّ يَطْلُبُونَ الْحَقَّ) اما دشمن حق ایرانیان را به رسمیت نمی شناسد (فَلَا يُعْطَوْنَهُ). در مرحله سوم، ایرانیان وقتی ممانعت دشمنان در استیفاء و طلب حق خویش را درک میکنند (فَإِذَا رَأَوْا ذَلِك)، اینبار حق خویش از راه قدرت نظامی طلب خواهند کرد (سُيُوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِم)؛ و دشمن، مجبور به قبول آن خواهد شد (فَيُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ) لکن ایرانیان به دلیل تغییر معادلات جهانی از جمله وقوع واقعه هرج الروم از پذیرش حق خویش - علیرغم اصرار بر اخذ حق در دو مرحله قبلی - سرباز خواهند زد (فَلَا يَقْبَلُونَه) و در مقابل آماده جنگ نهایی و سرنوشت ساز با دشمن در فلسطین در آستانه ظهور خواهند شد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مواردی که میفرمایید میتواند امکان تطبیق با وضع تاریخی موجود داشته باشد و میتواند نداشته باشد. عمده آن است که بدانیم وقتی حرکتی توحیدی شروع شد و دشمنان حقیقت کار را به مقابله با آن حرکت کشاندند حرکتی که پشتوانه مبنایی و معرفتی آن سالک عارفی چون حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه»میباشدو موحدینِ زمانه برای تحقق آن توحید تا مرز شهادت جانفشانی کردند، حتماً آینده از آنِ حرکت توحیدی است به حکم آنکه همان شهدا پس از شهادتشان با آن نوع حیات تاریخی که نصیبشان شد «يَستَبشِرونَ بِالَّذينَ لَم يَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم أَلّا خَوفٌ عَلَيهِم وَلا هُم يَحزَنونَ» (آلعمران/۱۷۰ ) آنها خبر از پیروزی آن حرکت در آیندهای میشوند که مربوط به آن حرکت است و از این جهت بصیرت رهبر معظم انقلاب «حفظهالله» که منوّر به بصیرت قرآنی است آنچنان تأکید دارند که آینده از آنِ نهضتی است که شروع شده. موفق باشید
با عرض سلام و ادب: استاد گرامی سوال بنده در مورد اختیار انسان و تقدیر الهی است. به نظر من تقدیر انسان را خدا نوشته و چینش شده و طبق آن پیش میرود و اصلا قابل تغییر نیست. چرا امام علی علیه السلام میدانستند که در محراب ضربت میخورند ولی باز به مسجد رفتند چون مقدر این بود که در فلان زمان و فلان مکان امام شهید شوند. زمان ظهور و یاران امام زمان ارواحنا له الفداء و وقوع قیامت همگی در چینش خدا کاملاً مشخص است قابل تغییر نیست. در کل وقایع عالم تا قیامت چینش شده و قابل تغییر نیست. پس سرنوشت زندگی هر انسانی هم معین شده و قابل تغییر نیست. چگونه انسان رویای صادقه می بیند چند روز بعد محقق میشود چون در تقدیر و برنامه الهی از قبل چیده شده که چه اتفاقاتی در زندگی هر انسانی پیش بیاد. در نتیجه اختیاری وجود ندارد همه چیز طبق برنامه الهی پیش می رود. مدیر عالم خداوند متعال حتما برای کل عالم برنامه دارد و طبق آن پیش خواهد رفت. در مورد انسان هم همینطور برنامه دارد. در اصل هر انسانی مادرزاد بهشتی یا جهنمی خلق شده است و نمی شود تغییر داد. ما باید فقط زندگی کنیم و منتظر مقدرات الهی باشیم. در واقع من مسئله لا جبر و لا تفویض با امر بین الامرین را قبول ندارم. بلکه انسان بخواهد یا نخواهد بهشتی یا جهنمی خلق میشود طبق برنامه الهی. مگر میشود خداوند عالم جهان و زندگی انسان را بدون چینش پیش ببرد و حوادث اتفاقی پیش بیاد و مطابق برنامه نباشد. حتی جایگاه دعا هم در این عالم به این صورت است که خود دعا هم جزء مقدرات الهی است یعنی تقدیر ما این بود که کار ما با دعا حل شود واگر مقدر نباشد با دعا هم مشکل انسان حل نخواهد شد. مثلاً کسی که در تقدیرش بچه دار شدن نباشد اگر هزار بار دعا کند و دکتر و درمان برود بچه دار نخواهد شد چون خدا نخواسته و برای او در برنامه الهی چینش نشده است. استاد گرامی میخواستم بدانم کجای این نوع تفکر من غلط است چون ذهنم را خیلی مشغول کرده است. بسیار تشکر از لطف شما. عذر میخواهم که وقتتان را گرفتم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید اگر جزوه «جبر و اختیار» که در سایت هست را مطالعه فرمایید بهتر میتوانید سؤالات خود را مطرح کنید. زیرا میتوان بین تقدیر و اختیار جمع کرد. https://lobolmizan.ir/leaflet/181 موفق باشید
سلام استاد گرانقدر: چندی است پیرامون راه اندازی مدرسه ای تحت عنوان مدرسه تراز که در برگیرنده تمامی ابعاد مورد نیاز برای یک انسان در قالب دانش آموز باشد. نیازمند معرفی منابع اعم از کتاب و مقالات مورد تایید هستم که حجیت شرعی داشته باشم و در مسیر بتوانم محکم و ثابت قدم پیش بروم. توصیه شما رجوع به چه منابعی است؟ ضمنا نظر شخص شما را نسبت به کتاب تئوری انتخاب دکتر ویلیام گلسر میخواستم جویا بشم که محتوای ارائه شده از نظر شما مورد تایید است؟ ممنونم از شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. منبع اصلی در این مورد قرآن است که با رجوع به تفسیر «المیزان» جواب خود را مییابید و حقیقتاً در موضوعی که بنا دارید وارد شوید، باید کاملاً با مطالب تفسیر المیزان آشنا باشید. ۲. در جریان کتاب مذکور نیستم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اندیشه اسلامی بیشتر روی اخلاق تأکید میشود که عملاً همان تربیت به حساب میآید و بحمدلله کتابهای اخلاق کم نداریم. در این رابطه میتوان نظام فکری خود را شکل داد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فرضی که میفرمایید با توهّم همراه است زیرا هر انسان در هر حال یا این یا آن نیست بلکه جمع آن دو است تا امکان ترجیح یکی برای دیگری برایش باشد هرچند ممکن است یکی از آن ابعاد، شدت بیشتری داشته باشد ولی دست بسته نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ادامه آن به جهت حضور ویروس منحوس کرونا پیش نیامد. امید به خدا که آینده چه پیش میآید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! یک مقام است که به اعتبار محل تجلی، چهار گونه ظهور دارد. اگر محل تجلی، قبول علم بود، حضرت جبرائیلاند که ظهور میکنند و اگر محل قبض بود، حضرت عزرائیلاند که ظهور میکنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید به جهانی که با انقلاب اسلامی در مقابل ما گشوده شده است، فکر کرد تا هر قدمی در راستای حضور در آن جهان برمیداریم، در حکم جهاد فی سبیل اللّه احساس شود. خوب است به جواب سؤال شمارهی ۲۷۶۹۴ سری بزنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث «معرفت نفس» در این ساحت، حضور دارد که مییابد آن کسی که خود را و بدن خود را احساس میکند، امری است که در فلسفه به آن نفس ناطقه میگویند و مییابد که بدن او با تمام ابعادش، ابزارهای نفس ناطقه است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بر این مبنا باشد که شما میفرمایید، درست است. ولی وقتی انسان مدرن از ابتدا بر اساس هوس خود سعی میکند استعدادهای طبیعت را در اختیار بگیرد، قضیه فرق میکند. در جلسات مباحث «عقل تکنیکی» این موضوع تا حدّی روشن شد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: «اصول کافی» و «تحفالعقول» و «بحارالانوار» در این مورد کارسازند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. حتی جناب ملاصدرا واژهی «ابداع» را به کار میبرند زیرا خلق، به معنای «اَلَّفَ» یعنی جمعآوری است و در عالم معنا، جمعآوری معنا نمیدهد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض شد مگر با درک وجودِ خود به صورت حضوری، باید درک وجودیِ حضرت حق به صورت حضوری در میان آید؟! آری! همانطور که در مباحث «صرفالوجود» سالهای پیش بحث شد اگر این درک وجودی از خود را کامل کنیم و به صورت حضوری و قلبی متوجهی عین ربطبودنِ خود نسبت به حضرت حق بگردیم، آن وقت است که در منظر جان خود نورِ حضرت حق را مییابیم. این فرق میکند که در محدودهی معرفت نفس، که خود را به عنوان موجودی مجرد احساس میکنیم؛ آن حالت پیش آید. این اولِ کار است. موفق باشید
به نام خداوند جان دادههای راه حقیقت. قصه حقیقت به سراپرده سرزمین ناآشنایی رفته است، در عالم سخنهای بسیار از پی هم ادعای درستی و توانای شدن سر میدهند و انسان به گمان خویش بر فراز خوشبختی زیست میکند. اما هرگاه که از سرزمین درون خویش میگذرد و منظرههای پرجاذبه بیرون مهر سکوت بر لب میگیرند، قصه آرام آرام ضرب آهنگ دیگری به خود میگیرد و ندای درد و رنج سر میدهد و انسان را به عمق قدمگاههای تاریخ خود میبرد. این تشنه خسته راه پر پیچ و خم تاریخ، پس از تلاشهای بزرگ و طاقت فرسا برای سیراب معناشدن، خود را همچون صحرای خالی از هر منظرهی یگانه با حقیقت (حتی انسانیت) یا همچون قایق شکستهی سپرده به موجهای بیبنیاد دریای ناآرام زمانه مییابد. دل از همه نواهای موسیقی آرامش بخش نوازندگان حیات (حتی شکل مرسوم ادیان و مذاهب) برکنده و خود را آوارهتر و نا آرامتر از همیشهی تاریخ تکیه داده بر توقفگاه تاریخ امروزین خود مییابد. دورههای مختلف حیات انسان را با منظرههای رنگارنگ و متفاوتش در تابلوی جان خود به تماشا مینشیند. گاه میخندد، گاه میگرید، گاه میبالد، گاه مینالد و گاه هم حیران، فارغ از توان انجام واکنشی خاص، تنها نفس کم رمق سردی را از عمق وجود خود به سرزمین ملک جسم میرساند. در این حال انسان همه کس و همه چیز را رنگ باخته و ناتوان از یاری خویش مییابد و نامطمئن زمزمه مرگ خواهی سر میدهد. اما چه سان!؟ او که منظره مرگ را همچون پرندهای آنسان ترسا بر آسمان صحرای(دریا) وجود خود ناآشنا و خوف انگیز مینگرد. انسان به تاریخ خود کی و کجا این چنین خود را آواره و تهی از یگانگی با حقیقت دیده و قصههای سرگردانی سروده است. ناگاه در این توقفگاه سرد زمانه بیفکری، پیری خرابات نشین دگربار در میکده هستی به روی تاریخ بشریت گشود و صحرای وجود تاریخ را ندای حقیقت فرا گرفت و پرندهی حیات بر آسمان زمین جان عالم و آدم پر پرواز گشوده و آواز خوان، ترانههای معنویت و تفکر میسراید. انسان حیرت زده با خود حدیث نفس میکند که مگر منظرههای زیبای حیات در این تاریخ نخشکیدهاند!؟ راه ها که همه سرابند... پس این نغمه جان سوز هستی از کجای تاریخ میآید!؟ نفس حیات بخش از که گرفته است!؟ زخم های نهفته ی تاریخ جان انسان را از که شنیده و کجا دیده که این چنین از موقف رنج، عاشقانه می سراید. ای پرنده بنیاد برافکن آرام جان بخش؛ جان ها به تکاپو وا داشته ای!!! از کدامین سرزمین پر پرواز به این تاریخ گشوده ای؟ سرزمین تاریخ ما را که ابر افق نیستی (نیهیلیسم- نیستی- هیچ چیزگی) تیره و تار کرده است. از کدام خورشید روشنایی خبر آورده ای که این چنین گرم نور، انسان را به آغوش کشیده ای و به او و خصلت هایش حیات متعالی تازه ای بخشیدی و انسان حقیقتا رسید و شد. ترانه های تو قصه تاریخ انسان را معنای دگری بخشید و انسان تو در مسیر تاریخ عالم از اول بر قلهها بوده یعنی «آدم» بوده است. عجبا که حوّای قصه تاریخ تو، عاشق آدم بوده است و آدم قصه تاریخ ما دلبسته ی هوا، انسان های تاریخ در قصه تو دیگر غریب نیستند هرکدام گامیاند به سوی ظهور و سرایش نهایت زیباترین نغمه های وجود در جان عالم و آدم. گویی هستی و امانت دار راز آن (انسان) در میعادگاه زمان (تاریخ) به میقات هم رسیده و در آغوش هم آرام جان یافته اند. هستی با ترانه های ایثار وجود، هر انسانی را که میخواهد انسان اصیل تاریخ خود (نه متوقف در منازل و مناسک و نه ابر قهرمان های سینمای مدرن) باشد به این میقات جان، فرا می خواند. آسیه ها و مریم ها، سلمان ها و مقداد ها، رستم ها و آرش ها، امیر کبیر ها و دلواری ها، نوری ها و مدرس ها و هر انسان آزاده ی رنج دیده و جان داده در راه حقیقتی، رنگ تحقق به خود دیده اند. اما تو ای پرنده حیات؛ در میعادگاه شهادت سلیمانی، ابومهدی و یاران آزاده شان در راه انسان و انسانیت، چه سرودهای مینوازی که این چنین بر جان هستی شراره های عطش اشتیاق می بارد و عالم و آدم گریه شوق وصال سر داده اند.
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
ای آوای برآمده از جان های زخم خورده از تاریخ فراق حقیقت، ای آرام جان ده سامان برانداز، جان ها همه زمزمه تو بر لب دارند، چشم ها همه باران تو می بارند و انسان ها همه (مسلمان، مسیحی، یهودی، مرد و زن، کودک، پیر و جوان، و هر آزاده ای) دست دل در دست هم در آغوش مهر تو آرام جان گرفته اند. لب از قصه رازآلود سکوت هستی برگیر و با ما سخن راز بگو... از خورشید آسمان هستی (خدای بی نظیرت) از ماه گمشده آسمان شب این تاریخ (انسان کامل اصیل غایب از نور حجاب دیده های ما) از کشتی روان در دریای مواج زمانه؛ حرم امن الهی انسان در این تاریخ (جمهوری اسلامی ایران) از ناخدای خدادادهاش؛ همو که همه چیز را در نسبت با او یافتی و غزل غیب نطق کردی که: «والله والله والله، یکی از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه دلی و قلبی با این حکیمی است که امروز سکان این کشتی (انقلاب) را به دست گرفته است. در قیامت خواهیم دید که این مهمترین محور محاسبه است.» از ملت ساکن این کشتی (مردم خداجوی غیرت مند اصیل ایران) همانها که در گوشه گوشه کشتی نجات این تاریخ، بر بلندای موج های طوفان حوادث تاریخ مدرن، ترانه جان برکفی و پرواز دادن جان تا آسمان معشوق ازلی را سر داده و زیباترین ها و نهفته های ظرفیت هستی را در ظرف وجود خود به نمایش گذارده و خواهند گذاشت. مادران و زنان این ملت، جان مایه های اصیل فرهنگ ایران و اسلام را با شیر برآمده از شیرازه جان، به کام فرزاندان خود نوشانده و می نوشانند. فرزندان آنها از کودکی قصیده جاماندگی و اشتیاق و ترانه ی حماسی حیا و غیرت سروده و در ادوار عمر خویش چشم انتظار میعادگاه منزل مقصود، در دل طوفان حوادث تاریخ شجاعانه به پیش می تازند. همه در هوای تو به جان دریافته اند که در یگانگی با هستی جاری در این کشتی نجات، ملت و ناخدای عاصف گون آن، روزگار حیات سپری کنند و در قرار آنها قرار یابند و در بیقراری آنها، بی قراری... موسیقی دلنواز سراییده های مهر تو جان های بسیاری را به کشتی امن الهی انسان دعوت داده است از سراسر جهان: ایران، فلسطین، لبنان، عراق، سوریه، یمن و... از بزرگ زرتشتیان کرمان، مردم مظلوم و محروم سیستان، مردم سیل زده خوزستان، آن دختر مسیحی لبنانی که هر صبح با عکس روی تو دفتر قصه ی روز خود می گشاید یا آن فرمانده داعشی که بعد از درماندگی در جاده بیمارستان، تو را ضامن سلامتی جسم و جان خود و همسر باردارش یافت و بعدها با چند هزار نفر بر دروازه قصیده های عاشقانه مقاومت تاریخ، زانوی ادب تسلیم بر خاک نهاد گرفته تا آهوان چشم انتظار گرفتار در برف و هزاران هزار نمونه دیگر... به گمان انسان اصیل امروز، پرنده هستی دیگر با نظر به سنت های اصیل تاریخ جان انسان، اقیانوس وار در تاریخ امروزین زیست می کند و رودها و دریاهای تفکر و فرهنگ های مختلف (از جمله خرد تکنیک) را در بر گرفته و گل و لای آن را نشانده و از آن خود می کند تا نه اسیر تجدد بشود و نه گرفتار در تحجر آنانکه سوار بر کشتی نجات این تاریخ نشده اند چگونه در عین تلاش های سخت، یارای جان سالم به در بردن از موج های بنیاد برانداز تحجر و تجدد این زمانه را خواهند شد و خود را جان در نهاده در طوفان نیهیلیسم زمانه نخواهند یافت!؟ هم چنان که نسل ها از انسان قربانی شده و خواهند شد. و اما آنانکه سوار بر کشتی نجات تاریخند؛ اگر در منظره های افق گشوده هستی در برابر این حرکت، خود را حاضر نیافته و با نظر جان انداختن با آن یگانه نشوند، با هر موجی از دریای طوفانی تاریخ مدرن، لرزه ها بر تارک جانشان می افتد و شاید که سرانجام خود را افتاده به دریا و جان به در نهاده بیابند. آواز حرکت این کشتی، نه غریب، که جان آشنای هر انسان آزاده ی زنده دلی است و در طریق حقیقت، حماسه وار دریای تاریخ را در می نوردد و به پیش میتازد. هر راه، برنامه، تصمیم و اقدام خارج از جهت حقیقی حرکت این کشتی، به فروبستن شرایط ظهور حقیقت حیات این حرکت منتهی شده و ما را به بحران ها و آثار مخرب تحجر(ایستایی و توقف) و تجدد (دوگانگی توسعه و عدم توسعه؛ نیهیلیسم- نیستی- هیچ چیزگی) دچار کرده و خواهد کرد. سخن عشق نه آنست که در قلم و مصحف به یکباره در آید یا که زمانی به سر آید و السلام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه میبینم در این سخنان؟! آیا این کلمات همان آینههایی نیستند که به ما مژده دادهاند «حقیقت» و «وجود» در زبان به ظهور میآید و موجب میگردد تا انسان در چنین کلماتی که سروشی از روحالامین است، مأوا گزیند؟!
تنها میتوانم در مواجهه آنچه گفتید عرض کنم دوباره و باز دوباره باید این نوشته را که نمیدانم از چه کسی است که این اندازه به او نزدیکم؛ خواند. آری! قصه سکراتی است بس سهمگین برای عبور از جهانی و حضور در جهانی دیگر. باور کنید در خواندن آن کلمات، قصه آنچه بر نسل ما نیز گذشت را، میخواندم.
شنیده بودم که هایدگر معتقد است برای عبور از خشونت کمّیتگرا و انجمادِ مدرنیته تکنیکزده باید زبانِ شاعرانهای به میان آید و جناب دکتر سید احمد فردید تا اینجاها را خبر داد که آنچه هایدگر به دنبال آن بود همین انقلاب اسلامی است با خدایِ حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه». و حال، معلوم شد، آری! معلوم شد که در دل همین انقلاب اسلامی زبانی در حال گشودهشدن است که گزارشی است از «وجود» و «هستی انسان».
در بیابان سرد دیروز که به گفته شما همه کس و همه چیز رنگ باخته بود؛ از سرودهشدن ترانهای گفتی که پیر خراباتنشینِ این زمانه یعنی حضرت روح الله به سرودن آغاز کرد و این بود که این «ما»، «ما» شدیم و ما حاج قاسم و حاج قاسم، همه ما. و این آغاز عبور از آوارگیِ دورانمان بود. آغاز برای آنانی که آن آوراهگی و پوچی را چشیدند، وگرنه چگونه مییافتند سرود حضرت روح الله دوای دردِ آنان است؟ مگر لسانالغیب ما نسرود:
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک / چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
آری برادر! آنانی که تیغ پوچیِ جهان معناگریزِ مدرنیته بر استخوانشان ننشسته، کجا میتوانند معنی انسانی را درک کنند که بنا است نهتنها در آسمان ملکوت، حقیقت خود را جستجو کنند – که این قصه عارفان دیروز بود- بلکه بنا بر آن است که با عقل تکنیکی آزاد از گِشتل، حقیقتِ گشوده و گسترده انسانی خود را در زمین جستجو نمایند تا دو سر هر دو حلقه هستی را به هم پیوند زنند و همچون آخرین پیامبر به تعبیر جناب آیت الحقّ محمد بلخی در مثنوی:
آن یکی نقشش نشسته در جهان وان دگر نقشش چو مه در آسمان
اینجاست که زبانِ او و کلماتش به عنوان آخرین پیامبر، کلمات خداوند میشود و آخرین انسان که باید گفت دیگر فراانسان است، در کلماتش متولد میگردد. پس باز باید منتظر ماند، منتظر کلمات و الفاظی که اگر ظاهرشان حرف است و صوت، آینههایی هستند گشودهتر از آسمان. با توجه به همه این سخنان، باز نوشته شما را خواهم خواند. موفق باشید
سلام بر استاد گرامی: امیدوارم سلامت و همچنان پر انرژی در راه انقلاب اسلامی و دفاع از آرمانهای آن باشید. استاد عزیز مطلبی در مورد ریشه آشوب ها و اغتشاشات اخیر در کانال پیام رسان ایتا نوشته ام. اگر زحمتی نیست نظر شریفتان را مطرح فرمایید. ممنون و متشکرم. مطلب: یکی از دوستان مطلبی در مورد ریشه اغتشاشات و آشوبهای اخیر جوانان و نوجوانان دهه هفتادی و هشتادی نوشته بود. به ذهن اینجانب نیز رسید که مطالبی را برای تحقیق و بررسی در ریشه های این آشوب ها و اغتشاشات مطرح کنم. در نظر بنده برای یافتن ریشهی این آشوب ها باید بین دو امر تفاوت قائل شویم و هر کدام را جداگانه بررسی کنیم. امر اول فاعلیت فاعل است که باید بررسی شود چه کسانی یا چه عواملی منجر به این آشوب شده اند و با چه ابزاری آتش آور معرکه در این آشوب و آشوب های قبل بوده اند. و برنامهریزی قبلی آنها برای رسیدن به یک آشوب چیست؟ امر دوم قابلیت قابل است که باید بررسی شود جوان و نوجوان دهه هشتاد و هفتادی در چه شرایطی است که این قابلیت را دارد تا عوامل بیرونی در درون او اثر بگذارد و او را وادار به شرکت در اغتشاشات و آشوب ها کند. در این پست به قابلیت درونی دهه هشتادی و هفتادی پرداخته میشود و انشاءالله در پست دیگری در مورد عوامل بیرونی نکاتی مطرح خواهد شد. ریشه های درونی مطرح شده در ذیل به صورت عبارت های کوتاه نوشته شده و امید است که دوستان در مجالس خود به صورت مفصل مورد بررسی قرار دهند. ♦️ ریشه آشوب های خیابانی در حسرت و عقده زندگی لاکچری است که سالهاست توسط رسانه ها و خصوصا اینستاگرام، در ذهن و خیال هر کسی تصویر سازی شده است، و نرسیدن به آن زندگی مساوی تباهی و نابودی است. وقتی در ذهن نوجوان و جوان کنونی قران و نظام جمهوری اسلامی، مانع رسیدن به آن زندگی باشد، او مجاز به آشوب و براندازی نظام است و ذهن او حکم میکند که قران را بسوزاند. ♦️ ریشه آشوب ها شهوتهای خفته در وجود نوجوانان دهه ۸۰ و جوانان دهه ۷۰ است. شهوت هایی که علاوه بر اقتضای سن، شعله گرفته از تصویرسازی های خیال است که از خیابانها و فضای مجازی در ذهن او ایجاد شده است و نظام جمهوری اسلامی را مانع و مخالف و ضد آن میبیند. ♦️ ریشه های آشوب، ناشی از خشونت پنهانی است که ریشه در نبودن محبت در خانوادهها دارد. ♦️ ریشه های آشوب ناشی از عدم ثبات است. ثباتی که در عدم حضور فعال و موثر پدر در خانواده و عدم عزت و احترام پدر و مادر در خانواده نابود شده است. ♦️ ریشههای آشوب ناشی از خشونت پنهانی است که ناشی از رشد دوران کودکی آنها در کودکستانها است. ♦️ ریشه آشوب در خشونت های روحی است که ناشی از عدم ارتباط های عاطفی با فامیل و صله ارحام است. ♦️ ریشه آشوب ها و آتش زدن پلیس و تلاش برای کور کردن پلیسی دیگر و بریدن گلوی مامور در نفهمی و کوری ناشی از مشروب خواری بسیاری از دهه هشتادی هاست. ♦️ ریشه حمله به خانواده با ظاهر مذهبی و کور کردن یک چشم از طفل آنها، در بسم الله نگفتن والدینشان هنگام رابطه زناشویی و شریک شدن جن در بسته شدن نطفه آنهاست. ♦️ ریشه در لقمه حرامی است که والدین خوردهاند و تبدیل به نطفه شده است. ♦️ ریشه در لقمه حرامی است که توسط خود جوان و نوجوان خورده شده است و بدن و مغز و .. او تشکیل شده است. ♦️ ریشه در خشونت پنهانی است که از سبک زندگی آپارتمانی و بزرگ شدن دهه هشتادی ها در آپارتمان است. ♦️ ریشه درخشونت پنهانی است که ناشی از شهر نشینی به صورت مدرن است. تفاوت شهر نشینی مدرن با شهرنشینی گذشته در این است که به کمک تکنولوژی شهر مدرن، شهر غریبه هاست. همسایه ها غریبه اند، همسفران هواپیما و قطار همدیگر را نمیشناسند. مشتری فروشگاههای زنجیره ایی همدیگر را نمیشناسند. شهر مدرن شهر غریبه هاست. ♦️ ریشه در تهور و جسارت بیش از حدی است که ناشی از زندگی در شهر مدرن است به صورتی که نه کسی او را میشناسد و نه او کسی را میشناسد. ♦️ و...... ♦️ و...... ریشه های فوق و سایر ریشه ها این قابلیت را در درون یک جوان و نوجوان ایجاد میکند که مطیع رسانهها شود. خصوصا رسانه هایی که عامل تمام بدبختیها و گرفتاریها را دین و قران و نظام جمهوری اسلامی معرفی میکنند. نتیجه قابلیت جوانان و فاعلیت دشمنان این میشود که جوان و نوجوان دهه هفتادی و هشتادی به این یقین میرسند که تنها و تنها راه نجات، حذف دین و بر اندازی نظام جمهوری اسلامی است، حتی به قیمت نابودی آینده و از دست دادن جان.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده به نکات خوب و دقیقی اشاره نمودهاید وریشهیابی کردهاید. آری! حدّاقل خوب است که کاربران محترم یکبار هم که شده نکاتی که متذکر شدهاید را مدّ نظر قرار دهند زیرا از این طریق، تفکر نسبت به مسائل جامعه سراغ انسان میآید. موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز: چرا پیامبران همه از یک جغرافیا ظهور کردند ( تقریبا) مثلا در آمریکا یا اروپا پیامبر اولوالعزم صاحب شریعت نبوده؟! و اینکه خوب به نظرتون بعدا اروپایی ها، آمریکاییها و مثلا سرخ پوست ها در قیامت میتونن بگن برای ما پیامبر فرستاده نشد؟! با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه مرکز تمدن در غرب آسیا بوده و به گفته جناب رنهگنون این منطقه حدّ واسط بین شرق خورشید و غرب خورشید است، متعادلترین منطقه جغرافیایی است برای ظهور انبیای الهی که مقامشان مقام جمع عقل و قلب است. در مورد سرخپوستان مطالب زیادی هست که آنان نیز پیامبرانی داشتهاند و ابعاد قدسی فراوانی را در خود محفوظ میداشتند. نظر دیگر آنکه آنان نیز قبل از کشف آمریکا با منطقه غرب آسیا و پیامبران این منطقه ارتباط داشتهاند. کتاب «سرخپوستان آمریکا» از آقای دکتر حمید شفیعزاده تذکراتی در این مورد دارد. موفق باشید
سلام علیکم: آیا با دلیل یا دلایل صرفا عقلی میتوان وجود امام زمان علیه السلام را در عصر حاضر اثبات نمود؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه؟! در این مورد خوب است به کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» که روی سایت هست، رجوع شود. https://lobolmizan.ir/search?search=%D9%85%D9%87%D8%AF%D9%88%DB%8C%D8%AA&tab=posts&inner_tab=book
در اثبات وجود حقیقت انسان کامل همین بس که هر نوع انسانیتی که در انسانها در صحنه باشد به مبنای انسانیت که انسان کامل یا امام زمان است باید ختم شود و اگر او حیّ و حاضر نباشد هیچ انسانیتی در صحنه نمیماند به همان معنایی که به ما فرمودند: «لَوْ لَا الْحُجَة لَسَاخَتِ الْارْض بِاهْلِهَا»[1] اگر حجت نباشد زمين و زمان به هم مىخورد. موفق باشید
[1] - سيد محمد حسينى همدانى، درخشان پرتوى از اصول كافى، ج 6، ص 100.
با سلام و احترام: با توجه به افشا ی گناه جامعه خودی پرداختن به آن در سطح وسیع موجب ضرر به خودمان میشود بیان وقایع عاشورا و امثال هم آیا ضربه به اصل اسلام و مسلمانان نیست؟ دشمنان مطرح کنند اینها به خودشان رحم نکردند که به ما رحم کنند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اسلام آنچنان بزرگ و انسانی است که هرگز تحمل کسانی را ندارد که به نام اسلام، منافقانه خود را وارد جامعه اسلامی میکنند ولی شخصیت اسلامی ندارند و این نشانه عظمت اسلام است که مثل یک حزب عمل نمیکند تا به صرف آنکه افراد جزو حزبشان است دیگر ضعفها و بدیهایشان را چشمپوشی کنند. موفق باشید
سلام خدمت استاد بزرگوار و گرانقدر: استاد عزیز خوشحال میشم نظرتون رو در مورد مقاله زیر بفرمایید چون احساس میکنم پایه و اساس تفکر خیلی از جوانان و روشنفکران ما در این مقاله مشخص شده و من مایل بودم علاوه بر اینکه اعتقادات خودم را از انحراف حفظ کنم موضع و استدلال صحیحی دربرابر چنین جریانی داشته باشم خیلی ممنون و متشکرم. رضا بابایی - اخلاق سنت و سنت اخلاق: خطای بزرگ سخنگویان سنت در عصر جدید این است که میخواهند با ابزار سنتی انسان شهری و جامعۀ پیچیدۀ عصر مدرن را اخلاقمدار کنند، بدون اینکه خاستگاههای دروغ و ریا و حقکشی را ببینند و در علاج آن بکوشند. پیشرفت صنعت و مهارت انسان در ابزارسازی، تنها علت ورشکستی سنت نیست. علتهای دیگری نیز دارد؛ همچون ناتوانی سنت در پاسداری از اخلاق در جامعۀ شهری. اخلاق در دوران سنت بهشدت متکی بر وعظ و اندرز بود و این روش با جهان ذهنی و زیستجهان انسان آن دوران، سازگاری داشت. باشندگان در جهان سنت، برای زیست اخلاقی به چیزی بیش از یادآوری فضیلت راستگویی یا ثواب درستکاری و... نیاز نداشتند؛ اما گسترش زندگی شهری و شتاب فزایندۀ رویدادها انسان شهری را وارد چرخهای از الزامات فردی و اجتماعی کرد که فضیلت و رذیلت، معانی اجتماعیتری یافتند. مثلا در کتابهای اخلاقی پیشین (مانند کیمیای سعادت غزالی) سخنی از حفظ محیط زیست یا حرمت حریم خصوصی نیست؛ مگر بسیار ضمنی و گذرا. چون زندگی اخلاقی انسان در جامعۀ سنتی، پیوندی استوار و شبانهروزی با زندگی اجتماعی او نداشت تا حفظ محیط زیست و مانند آن اهمیت امروزین را بیابد. @sokhanranihaa در جامعۀ سنتی، ریا نقص روحی بود؛ اما در جامعۀ شهری ریا نقض قوانین جمعی و اختلال در چرخۀ زیست اجتماعی است؛ زیرا ریاکاران جای شایستگان را میگیرند، و کوچکترین جابهجایی ناروا در مناصب شهری، سلسلهای از رویدادهای تلخ مادی و جانی را در پی دارد. اگر در جهان سنت، زورگویی زبردستان و ریای زیردستان تنها راه رسیدن به قدرت و ثروت بود، اکنون راههای دیگری نیز برای تصدی مناصب اجتماعی اختراع شده است؛ مانند دموکراسی و انتخابات و امکانات بیشمار برای پیشرفتهای علمی و شغلی که در دوران سنت نبود. زندگی شهری به قدری پیچیده و مخاطرهآمیز و آسیبپذیر است که شهروند نمیتواند زندگی خود را به امید تأثیر موعظه بر افراد جامعه استوار کند. او به عاملهای زودبازده و قاطعتر نیازمند است که مهمترین آنها قانون و پیمانهای اجتماعی است. بدین رو بسیاری از کارکردهای اجتماعی اخلاق در جهان سنت، به قانون شهر واگذار شد و احترام به قانون در کنار اهتمام به اخلاق نشست. از سوی دیگر، قانونِ چارهساز، زمینهها و ذهنیتها و عادتهایی را میطلبد که در سنت مفقود است. ورود قانون به حیات اجتماعی انسانها از راههایی ممکن است که در سنت تعریف نشدهاند و انسان سنتی آنها را نمیشناسد. تغییرات ساختاری اجتماع و نیاز بیشتر انسانها به یکدیگر، جامعه را بیش از موعظه، به قانون محتاج کرده است؛ اما قانون در سنت، دخالت در کار خدا و شریعت بود (ر.ک: لوایح شیخ فضل الله نوری در زمان تحصنش در حرم شاهعبدالعظیم و استدلالهای مخالفان مشروطه). سنت میکوشد دروغگو را اصلاح کند، آن هم از راه پند و نصیحت و ترساندن او از کیفرهای اخروی. اما شهروند نمیتواند منتظر اصلاح دیگران بنشیند. پس جامعۀ شهری، «دروغگو» را رها میکند و به سراغ لانۀ «دروغ» میرود. نخست دروغ را که پیشتر رذیلت فردی بود، اختلال در زیست شهری و معضل اجتماعی معرفی میکند؛ معضلی که حیات اجتماعی را به خطر میاندازد، زیرا قانون را نقض میکند. اگر در سنت، دروغگو دشمن خدا بود، اکنون دروغگو دشمن قانون است. دشمنی با خدا در نظر انسان جدید، چنان ذهنی و انتزاعی است که نمیتواند او را به کاری وادارد یا از کاری بازدارد. اما دشمنی قانون با انسان دروغگو عینیتر است. همچنین قانون میکوشد که نیاز انسان را به دروغ به نقطۀ صفر برساند و دلیلی برای آن باقی نگذارد. از فردیتها نیز چنان حراست میکند که ریا راهی فرعی و خاکی محسوب شود؛ نه راه اصلی برای رسیدن به موقعیتها و آرزوها. خطای بزرگ سخنگویان سنت (مانند روحانیان) در عصر جدید این است که میخواهند با ابزار سنتی (منبر و سخنرانی) انسان شهری و جامعۀ پیچیدۀ عصر مدرن را اخلاقمدار کنند، بدون اینکه خاستگاههای دروغ و ریا و حقکشی را ببینند و در علاج آن بکوشند. انگیزههای آنان نیز برای اخلاقیسازی جامعه بیشتر با ساختار جامعه در عصر سنت تناسب دارد؛ نه با جامعهای که بزرگترین فضیلت در آن آزادی است، نه فرمانبری از نمایندگان خدا بر روی زمین. اگر اخلاق سنت هنوز کارایی دارد و اگر سنت اخلاق دیگرگون نشده است، چرا با این همه منبر وعظ و اخلاق در هر کوی و برزن، ما همچنان در شمار بیاخلاقترین مردمان جهانیم؟ به قول آخوندزاده: «اگر ملت با پند و اندرز اصلاح میشد، گلستان سعدی بهتنهایی میتوانست جامعۀ ایرانی را اخلاقیترین جامعۀ جهان کند.» (فریدون آدمیت، اندیشههای فتحعلی آخوندزاده، ص۴۳) . 🆔 @sokhanranihaa 🆑کانال سخنرانی ها 🌹
باسمه تعالی: سلام علیکم: سخنران محترم به نکته خوبی اشاره میکنند. آری! اخلاقی که در سنت مطرح است، اخلاق فردی است. در حالیکه انسان جدید هویت خود را شهروند میداند و لازمه حفظ شهروندی رعایت قانون است و رعایت قانون، امری است اخلاقی ولی ناخودآگاه این اخلاق، اخلاقی سکولار میباشد و در عمل وجه قدسی انسان مورد غفلت قرار میگیرد مگر آنکه جامعه، هویت قدسی و دینی داشته باشد تا انسان در عین رعایت اخلاق اجتماعی وجه معنوی خود را نیز جواب بدهد. به همین جهت در تاریخ جدید باید بر جامعه دینی تأکید کرد تا به یک معنا کمّیتها در دلِ کیفیتها خود را نشان دهند. اخیراً در جلسه چهل و ششم «در_راستای_بنیان_های_حکمت_حضور_در_جهانی_بین_دو_جهان»
Fhttps://eitaa.com/khanehtolab/310
در این مورد نکاتی عرض شده است. فکر میکنم میتواند راهگشایی در رابطه با «تفکر» باشد. موفق باشید
سلام علیکم: استاد من دیگه نمیخوام هیچ دعا یا تعقیباتی بخونم غیر از دعای ندبه، چون متوجه شدم که غیر از خدا و معصومین دیگرانی هستن که این دعا ها رو میشنون و قدرت فهم اونها رو دارن در مورد سوره ها ی قرآن هم همینطوره، اینطوری دیگه خالصانه نیست انگار برای بقیه حرف میزنی نه خدا، نیتم رو هم تغییر میدم اما فایده نداره، من دیگه از دعا کردن لذت نمی برم، این نحوه زندگی بی معناست. یعنی چه که همه بدونن تو مغزت چیه! اینطوری حق میدم که چرا افراد جامعه به این وضع افتادن چون نتیجه این وضع چیزی جز رسیدن به شرک نیست!
باسمه تعالی: سلام علیکم: دعای ندبه خیلی دعای خوبی است. ولی مگر میشود برای اُنس با حضرت محبوب از دعای کمیل و یا مناجاتهای «خمسه عشر» غافل شد و یا از دعای «صباح» که امیرالمؤمنین «علیهالسلام» به آن نوع فوقالعاده ثنای حق را میگویند! موفق باشید
سلام استاد: خدا قوت به فضل خدا سه سال است محضر مبارکتون در سیر مطالعاتی قرار دارم، هم اکنون مشغول به صوت های تفسیر و خطبه ۳۱ نهج البلاغه هستم. از طرفی در کارخانه مواد غذایی مسئولیت نظارتی (رئیس کنترل کیفیت) دارم و از طرفی مشغول به ادامه تحصیل (ارشد) در رشته مرتبط با شغلم هستم. اتفاقات و امور کاری و تحصیلی خیلی خیالم را به خود مشغول میکند، با اینکه بارها کتاب «ادب خیال، عقل و قلب» را خواندم اما از عدم تمرکز در نماز و مشغول بودن خیال واقعا آزرده ام و میخواهم محبتی کنید و راهی را برای خروج از این حال ارائه بفرمایید که در عین خدمت در جهت اقتصاد کشور، حال معنوی ام را نیز حفظ و تمرکز در عبادت را نیز داشته باشم. توفیق مداحی اهل بیت علیهم السلام را نیز دارم و تنها جایی که تمرکز دارم اجرای جلسات مداحی و مناجات است. ممنون از شما و تیم المیزان
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال به این فکر کنید که راهی در پیش است.
بیآینده و بییادی از گذشته، به کجا میتوانیم بنگریم و در کجا میتوانیم قرار گیریم؟ بیجهت در حال نفس کشیدنیم و خود را از دست دادهایم و احساس میکنیم برای ابد از دست رفتهایم. کجاست زندگی؟ آیا نام این نفسکشیدنها را میتوان زندگی نامید یا باید به جهانی دیگر و تولدی دیگر فکر کرد که در آن، امیدی مانند امید حاج قاسم سلیمانی در آن باشد و فریب مدعیانی که گمان دارند انسان را میشناسند، نخورد؟
این انسانِ کوچکشده کجا میتواند به دنبال خود بگردد وقتی حتی خود را گُم کرده، مگر آنکه باز بزرگیِ از دسترفته خود را جستجو کند؟ به بزرگی سردار بدون مرز، بدون مرز، چه از نظر جغرافیا و چه از نظر قوم و قبیله. آیا او بزرگیِ همه انسانهای این تاریخ نیست؟ وقتی حتی نهتنها در کنار مسیحیان عراق و سوریه گویا مسیحی است و گویا داعشیها، کلیساهایی که مربوط به کیش اوست را خراب کردهاند، بلکه در کنار ایزدیهای عراق نیز گویا در کیش ایزدیها است تا به وسعت همه انسانها به صحنه آید و از بیآیندگی و از بییادی نسبت به گذشته عبور کند و با نظر به او جهانی و انسانی متولد شود که دیگر کوچک نیست، به کوچکی انسانی که در تاریخ مدرن میخواهد جهانی شود، ولی با آرزوهای کوچک، کوچک و کوچکتر شد.
این حاج قاسم سلیمانی است که متذکر جلالت انسانی شد که مسیر جهانیشدن را گم کرده بود و بیشتر از همیشه آزمندی و طمع را جایگزین فضیلت و جهانیشدن کرد. او آمد تا همگی با هم سخن بگویند و تواضع به جای تکبّر بنشیند و معلوم شود انقلاب اسلامی در این تاریخ، متذکر چه امری است؟ و چرا امام شهیدان دغدغه همه مستضعفان جهان را در سر میپروراندند؟
هرکس در امروزِ خود، حاج قاسم را درک کرد و وارد تاریخی شد که او در این تاریخ، بالیده است، امروز را روز پیروزی خود بداند زیرا این انسان در جان او و در دستها و در پاهایش امید تازهای روییده است، امید حاضرشدن در جهانی دیگر که بشر جدید در جستجوی آن بود ولی در یافتن آن ناکام ماند.
موفق باشید