باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله حرکت خوبی در بین روحانیون معتقد به انقلاب در راستای فقه حکومتی در جریان است که از جمله آنها استاد محترم جناب آقای دکتر خسرو پناه می باشند و یا فعالیتهایی که استاد علی دوستی و غیره در حال انجام آن هستند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نگاه فلسفی با نگاه دینی متفاوت است. در نگاه دینی همانگونه که مستحضرید حضور مرتبهی مادی عالم وجود از کعبه شروع میشود. ولی در نگاه فلسفی نظر به اصل مرتبهی عالم ماده میباشد نسبت به عالم مجردات. و در این رابطه چگونگی معنا ندارد زیرا چگونگیها در عالم ماده صورت میگیرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در آنجا بحث از نظر وجودی مطرح است که روح انسان در هستی خود، ماورای آینده و گذشته است. آن بحث باید در ساحت خود مدّ نظر قرار گیرد، حال در عالَم کثرات، ما نظر به آینده و زمان داریم که این مربوط به امور دنیایی است و البته در این موارد هم باید زندگی چندان گرفتار این آیندههای وَهمی نباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است هرکدام بر اساس شأن توحیدیشان در عوالم بالا حاضر خواهند شد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده سیر مطالعاتی سایت میتواند راهی را إنشاءالله بگشاید. به خصوص اگر تا بحث معاد کار را جلو ببرید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی از آنچه افلاطون در کتاب «ضیافت» فرموده در ذهن ندارم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نوشتهی جنابعالی به آن کاربر محترم ارسال میشود. إنشاءالله نتایج خوبی حاصل شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد را باید خودتان با خودتان حل کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به طور شخصی به ایمیلتان اینطور جواب داده شد:
۲۸۰۵۸- باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم نباید به آن خودکشی فکر کرد. با همان ردّ مظالم و عباداتی که به نیّت ایشان خوانده میشود، به ایشان کمک کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینطور به ایمیلتان جواب داده شد:
۲۷۵۸۸- باسمه تعالی: سلام علیکم: متوجه هستم. به همین جهت عرض شد شاید نظر به آن آیه باشد وگرنه اشکال جنابعالی در جای خود باقی میماند که نباید خداوند را در عرض امور دیگر قرار داد. به هر حال باید آن متن را طوری خواند و توجیه کرد که با توحید و آیهی مذکور مخالفت نداشته باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آن کتاب که چیزی نمیگوید که قابل فهم نباشد، میگوید با درونِ خود ارتباطی مستقیم داشت. با خودِ واقعیت باید ارتباط برقرار کرد، نه با پیشفرضهای ذهنی. میگوید نگاهمان به امور باید با پیشفرضهای ذهنی همراه نباشد و با ساکتکردنِ آنها با هرچیزی روبهرو شویم تا مشخص شود عالّم، زیبا و قابل پذیرش است. بنده مسلّم همهی مطالب کتاب را تأیید نمیکنم، ولی کلیّت آن را به عنوان روش سلطه بر پیشفرضهای ذهنی مفید میدانم. به قول خودش، «من تنها زمانی میتوانم به حرفهای شما گوش کنم که ذهنم مشغول پچپچ و نجوایِ با خودش نباشد، یعنی درگیر یک مجادله و گفتگویِ درونی نگشته باشد». به هر حال در این دنیا این نوع پیشنهادها کمک میکند تا وقتی با متون دینی خودمان روبهرو شویم اولاً: بهتر بفهمیم و ثانیاً: قدر آنها را بدانیم. با اینهمه فکر میکنم بد نیست با «تفکر زائد» کار را ادامه دهید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که این سایت، تنها به سؤالاتی میتواند جواب دهند که کاربران محترم نسبت به مباحث مربوط به موضوعات کتابهایی که بر روی سایت هست، برایشان سؤال پیش آمده باشد. موفق باشید
سلام بر استاد عزیز: وقتی نگاهی به اطرافیان می اندازم میبینم همه از من (به واسطه دارایی ها و کمک خانواده) جلو زده اند چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی، ولی من در خرج خودم هم مانده ام احساس خوبی ندارم. ۱) آخر به چه امیدی من باید با این سطح توقع بالا که همه از تو خانه و پس انداز میخواهند ازدواج کنم؟ دائم هم فشار می آوردند که چرا کاری نمیکنی؟ شرایط من با بقیه یکسان نیست ولی از تو میخواهند که مثل آنان باشی!! ۲) این بی انصافی است که در بهشت درجه کسی که اوضاع مالی خوبی ندارد با آنکه همه چیز برایش فراهم شده یکسان باشد حتی اگه مومن باشد حتما خیر و صلاح بنده در این حالتی که قرار دارد هست ولی خوب آخه انسان نباید توقع یه زندگی راحت را داشته باشه ۳) حتما میگوید رشد تو در این نداری هست باشه ولی این نداری من باعث تاخیر در ازدواج و کشیدن به گناه و افسردگی شده است ۴) گاهی اوقات نا امید میشوم ولی باز با خود میگویم در طریقت هر چه پیش آید خیر سالک هست ولی باز بقیه رو میبینم که با اینکه سنشان از من کمتر است از من جلو زده اند حس خوبی پیدا نمیکنم. قصد قیاس ندارم ولی خوب واقعا از لحاظ سنی عقب افتاده ام. نمیدانم چه احساسی هست ولی واقعا شرایط سختی هست. در خانه هر کس میروی باید برگردی. لطفا کمی بنده را آرام کنید. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اینکه عدهای در بهوجودآمدن شرایطِ پیشآمده که موجب سختی زندگی و سختی ازدواج جوانان شده، گنهکاراند حرفی نیست و مسلّماً اینان از زندگی خود بهرهای نمیبرند. ولی از طرف دیگر شما نیز مطمئن باشید اگر در مسیر رعایت دستورات الهی قرار بگیرید، گشایش لازم فراهم خواهد شد. قرآن به ما مسلمانان دستور داده است «وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَىٰ مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ ۚ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» و البته باید مردان بیزن و زنان بیشوهر و کنیزان و بندگان شایسته خود را به نکاح یکدیگر درآورید، اگر آن مردان و زنان فقیرند خدا به لطف و فضل خود آنان را بینیاز و مستغنی خواهد فرمود و خدا رحمتش وسیع و نامتناهی و (به احوال بندگان) آگاه است. موفق باشید
به نام خداوند جان دادههای راه حقیقت. قصه حقیقت به سراپرده سرزمین ناآشنایی رفته است، در عالم سخنهای بسیار از پی هم ادعای درستی و توانای شدن سر میدهند و انسان به گمان خویش بر فراز خوشبختی زیست میکند. اما هرگاه که از سرزمین درون خویش میگذرد و منظرههای پرجاذبه بیرون مهر سکوت بر لب میگیرند، قصه آرام آرام ضرب آهنگ دیگری به خود میگیرد و ندای درد و رنج سر میدهد و انسان را به عمق قدمگاههای تاریخ خود میبرد. این تشنه خسته راه پر پیچ و خم تاریخ، پس از تلاشهای بزرگ و طاقت فرسا برای سیراب معناشدن، خود را همچون صحرای خالی از هر منظرهی یگانه با حقیقت (حتی انسانیت) یا همچون قایق شکستهی سپرده به موجهای بیبنیاد دریای ناآرام زمانه مییابد. دل از همه نواهای موسیقی آرامش بخش نوازندگان حیات (حتی شکل مرسوم ادیان و مذاهب) برکنده و خود را آوارهتر و نا آرامتر از همیشهی تاریخ تکیه داده بر توقفگاه تاریخ امروزین خود مییابد. دورههای مختلف حیات انسان را با منظرههای رنگارنگ و متفاوتش در تابلوی جان خود به تماشا مینشیند. گاه میخندد، گاه میگرید، گاه میبالد، گاه مینالد و گاه هم حیران، فارغ از توان انجام واکنشی خاص، تنها نفس کم رمق سردی را از عمق وجود خود به سرزمین ملک جسم میرساند. در این حال انسان همه کس و همه چیز را رنگ باخته و ناتوان از یاری خویش مییابد و نامطمئن زمزمه مرگ خواهی سر میدهد. اما چه سان!؟ او که منظره مرگ را همچون پرندهای آنسان ترسا بر آسمان صحرای(دریا) وجود خود ناآشنا و خوف انگیز مینگرد. انسان به تاریخ خود کی و کجا این چنین خود را آواره و تهی از یگانگی با حقیقت دیده و قصههای سرگردانی سروده است. ناگاه در این توقفگاه سرد زمانه بیفکری، پیری خرابات نشین دگربار در میکده هستی به روی تاریخ بشریت گشود و صحرای وجود تاریخ را ندای حقیقت فرا گرفت و پرندهی حیات بر آسمان زمین جان عالم و آدم پر پرواز گشوده و آواز خوان، ترانههای معنویت و تفکر میسراید. انسان حیرت زده با خود حدیث نفس میکند که مگر منظرههای زیبای حیات در این تاریخ نخشکیدهاند!؟ راه ها که همه سرابند... پس این نغمه جان سوز هستی از کجای تاریخ میآید!؟ نفس حیات بخش از که گرفته است!؟ زخم های نهفته ی تاریخ جان انسان را از که شنیده و کجا دیده که این چنین از موقف رنج، عاشقانه می سراید. ای پرنده بنیاد برافکن آرام جان بخش؛ جان ها به تکاپو وا داشته ای!!! از کدامین سرزمین پر پرواز به این تاریخ گشوده ای؟ سرزمین تاریخ ما را که ابر افق نیستی (نیهیلیسم- نیستی- هیچ چیزگی) تیره و تار کرده است. از کدام خورشید روشنایی خبر آورده ای که این چنین گرم نور، انسان را به آغوش کشیده ای و به او و خصلت هایش حیات متعالی تازه ای بخشیدی و انسان حقیقتا رسید و شد. ترانه های تو قصه تاریخ انسان را معنای دگری بخشید و انسان تو در مسیر تاریخ عالم از اول بر قلهها بوده یعنی «آدم» بوده است. عجبا که حوّای قصه تاریخ تو، عاشق آدم بوده است و آدم قصه تاریخ ما دلبسته ی هوا، انسان های تاریخ در قصه تو دیگر غریب نیستند هرکدام گامیاند به سوی ظهور و سرایش نهایت زیباترین نغمه های وجود در جان عالم و آدم. گویی هستی و امانت دار راز آن (انسان) در میعادگاه زمان (تاریخ) به میقات هم رسیده و در آغوش هم آرام جان یافته اند. هستی با ترانه های ایثار وجود، هر انسانی را که میخواهد انسان اصیل تاریخ خود (نه متوقف در منازل و مناسک و نه ابر قهرمان های سینمای مدرن) باشد به این میقات جان، فرا می خواند. آسیه ها و مریم ها، سلمان ها و مقداد ها، رستم ها و آرش ها، امیر کبیر ها و دلواری ها، نوری ها و مدرس ها و هر انسان آزاده ی رنج دیده و جان داده در راه حقیقتی، رنگ تحقق به خود دیده اند. اما تو ای پرنده حیات؛ در میعادگاه شهادت سلیمانی، ابومهدی و یاران آزاده شان در راه انسان و انسانیت، چه سرودهای مینوازی که این چنین بر جان هستی شراره های عطش اشتیاق می بارد و عالم و آدم گریه شوق وصال سر داده اند.
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
ای آوای برآمده از جان های زخم خورده از تاریخ فراق حقیقت، ای آرام جان ده سامان برانداز، جان ها همه زمزمه تو بر لب دارند، چشم ها همه باران تو می بارند و انسان ها همه (مسلمان، مسیحی، یهودی، مرد و زن، کودک، پیر و جوان، و هر آزاده ای) دست دل در دست هم در آغوش مهر تو آرام جان گرفته اند. لب از قصه رازآلود سکوت هستی برگیر و با ما سخن راز بگو... از خورشید آسمان هستی (خدای بی نظیرت) از ماه گمشده آسمان شب این تاریخ (انسان کامل اصیل غایب از نور حجاب دیده های ما) از کشتی روان در دریای مواج زمانه؛ حرم امن الهی انسان در این تاریخ (جمهوری اسلامی ایران) از ناخدای خدادادهاش؛ همو که همه چیز را در نسبت با او یافتی و غزل غیب نطق کردی که: «والله والله والله، یکی از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه دلی و قلبی با این حکیمی است که امروز سکان این کشتی (انقلاب) را به دست گرفته است. در قیامت خواهیم دید که این مهمترین محور محاسبه است.» از ملت ساکن این کشتی (مردم خداجوی غیرت مند اصیل ایران) همانها که در گوشه گوشه کشتی نجات این تاریخ، بر بلندای موج های طوفان حوادث تاریخ مدرن، ترانه جان برکفی و پرواز دادن جان تا آسمان معشوق ازلی را سر داده و زیباترین ها و نهفته های ظرفیت هستی را در ظرف وجود خود به نمایش گذارده و خواهند گذاشت. مادران و زنان این ملت، جان مایه های اصیل فرهنگ ایران و اسلام را با شیر برآمده از شیرازه جان، به کام فرزاندان خود نوشانده و می نوشانند. فرزندان آنها از کودکی قصیده جاماندگی و اشتیاق و ترانه ی حماسی حیا و غیرت سروده و در ادوار عمر خویش چشم انتظار میعادگاه منزل مقصود، در دل طوفان حوادث تاریخ شجاعانه به پیش می تازند. همه در هوای تو به جان دریافته اند که در یگانگی با هستی جاری در این کشتی نجات، ملت و ناخدای عاصف گون آن، روزگار حیات سپری کنند و در قرار آنها قرار یابند و در بیقراری آنها، بی قراری... موسیقی دلنواز سراییده های مهر تو جان های بسیاری را به کشتی امن الهی انسان دعوت داده است از سراسر جهان: ایران، فلسطین، لبنان، عراق، سوریه، یمن و... از بزرگ زرتشتیان کرمان، مردم مظلوم و محروم سیستان، مردم سیل زده خوزستان، آن دختر مسیحی لبنانی که هر صبح با عکس روی تو دفتر قصه ی روز خود می گشاید یا آن فرمانده داعشی که بعد از درماندگی در جاده بیمارستان، تو را ضامن سلامتی جسم و جان خود و همسر باردارش یافت و بعدها با چند هزار نفر بر دروازه قصیده های عاشقانه مقاومت تاریخ، زانوی ادب تسلیم بر خاک نهاد گرفته تا آهوان چشم انتظار گرفتار در برف و هزاران هزار نمونه دیگر... به گمان انسان اصیل امروز، پرنده هستی دیگر با نظر به سنت های اصیل تاریخ جان انسان، اقیانوس وار در تاریخ امروزین زیست می کند و رودها و دریاهای تفکر و فرهنگ های مختلف (از جمله خرد تکنیک) را در بر گرفته و گل و لای آن را نشانده و از آن خود می کند تا نه اسیر تجدد بشود و نه گرفتار در تحجر آنانکه سوار بر کشتی نجات این تاریخ نشده اند چگونه در عین تلاش های سخت، یارای جان سالم به در بردن از موج های بنیاد برانداز تحجر و تجدد این زمانه را خواهند شد و خود را جان در نهاده در طوفان نیهیلیسم زمانه نخواهند یافت!؟ هم چنان که نسل ها از انسان قربانی شده و خواهند شد. و اما آنانکه سوار بر کشتی نجات تاریخند؛ اگر در منظره های افق گشوده هستی در برابر این حرکت، خود را حاضر نیافته و با نظر جان انداختن با آن یگانه نشوند، با هر موجی از دریای طوفانی تاریخ مدرن، لرزه ها بر تارک جانشان می افتد و شاید که سرانجام خود را افتاده به دریا و جان به در نهاده بیابند. آواز حرکت این کشتی، نه غریب، که جان آشنای هر انسان آزاده ی زنده دلی است و در طریق حقیقت، حماسه وار دریای تاریخ را در می نوردد و به پیش میتازد. هر راه، برنامه، تصمیم و اقدام خارج از جهت حقیقی حرکت این کشتی، به فروبستن شرایط ظهور حقیقت حیات این حرکت منتهی شده و ما را به بحران ها و آثار مخرب تحجر(ایستایی و توقف) و تجدد (دوگانگی توسعه و عدم توسعه؛ نیهیلیسم- نیستی- هیچ چیزگی) دچار کرده و خواهد کرد. سخن عشق نه آنست که در قلم و مصحف به یکباره در آید یا که زمانی به سر آید و السلام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه میبینم در این سخنان؟! آیا این کلمات همان آینههایی نیستند که به ما مژده دادهاند «حقیقت» و «وجود» در زبان به ظهور میآید و موجب میگردد تا انسان در چنین کلماتی که سروشی از روحالامین است، مأوا گزیند؟!
تنها میتوانم در مواجهه آنچه گفتید عرض کنم دوباره و باز دوباره باید این نوشته را که نمیدانم از چه کسی است که این اندازه به او نزدیکم؛ خواند. آری! قصه سکراتی است بس سهمگین برای عبور از جهانی و حضور در جهانی دیگر. باور کنید در خواندن آن کلمات، قصه آنچه بر نسل ما نیز گذشت را، میخواندم.
شنیده بودم که هایدگر معتقد است برای عبور از خشونت کمّیتگرا و انجمادِ مدرنیته تکنیکزده باید زبانِ شاعرانهای به میان آید و جناب دکتر سید احمد فردید تا اینجاها را خبر داد که آنچه هایدگر به دنبال آن بود همین انقلاب اسلامی است با خدایِ حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه». و حال، معلوم شد، آری! معلوم شد که در دل همین انقلاب اسلامی زبانی در حال گشودهشدن است که گزارشی است از «وجود» و «هستی انسان».
در بیابان سرد دیروز که به گفته شما همه کس و همه چیز رنگ باخته بود؛ از سرودهشدن ترانهای گفتی که پیر خراباتنشینِ این زمانه یعنی حضرت روح الله به سرودن آغاز کرد و این بود که این «ما»، «ما» شدیم و ما حاج قاسم و حاج قاسم، همه ما. و این آغاز عبور از آوارگیِ دورانمان بود. آغاز برای آنانی که آن آوراهگی و پوچی را چشیدند، وگرنه چگونه مییافتند سرود حضرت روح الله دوای دردِ آنان است؟ مگر لسانالغیب ما نسرود:
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک / چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
آری برادر! آنانی که تیغ پوچیِ جهان معناگریزِ مدرنیته بر استخوانشان ننشسته، کجا میتوانند معنی انسانی را درک کنند که بنا است نهتنها در آسمان ملکوت، حقیقت خود را جستجو کنند – که این قصه عارفان دیروز بود- بلکه بنا بر آن است که با عقل تکنیکی آزاد از گِشتل، حقیقتِ گشوده و گسترده انسانی خود را در زمین جستجو نمایند تا دو سر هر دو حلقه هستی را به هم پیوند زنند و همچون آخرین پیامبر به تعبیر جناب آیت الحقّ محمد بلخی در مثنوی:
آن یکی نقشش نشسته در جهان وان دگر نقشش چو مه در آسمان
اینجاست که زبانِ او و کلماتش به عنوان آخرین پیامبر، کلمات خداوند میشود و آخرین انسان که باید گفت دیگر فراانسان است، در کلماتش متولد میگردد. پس باز باید منتظر ماند، منتظر کلمات و الفاظی که اگر ظاهرشان حرف است و صوت، آینههایی هستند گشودهتر از آسمان. با توجه به همه این سخنان، باز نوشته شما را خواهم خواند. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: من قصد دارم یک نفر را به سمت دین و مذهب ترغیب کنم و بهشون پیشنهاد دادم که با هم در جلسات شما شرکت کنیم. چون اهل کتاب خواندن نیستند. البته نیاز به کلاسهایی با بیان آسان دارند. ممکنه راهنمایی بفرمایید چه روزی و چه جلسه ای برای ایشان مناسب است؟ نیاز به اطلاعات و راهنمایی و بیان حقیقت زندگی برای رسیدن به آرامش دارند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید هر دو جلسه شنبه و دوشنبه هر کدام پیامی برای ایشان داشته باشد که خودشان بررسی کنند در کجای عالَم می توانند خود را بیابند وگرنه معلوم نیست که موضوعات جلسات مطابق مسائل ایشان باشد. موفق باشید
عرض سلام و ادب خدمت استاد عزیز: بنده احتمالا ۲ یا ۳ سال دیگر به لطف الهی ان شاءالله عازم سفر حج می شوم، ولی دوست داشتم که با آگاهی و شناخت و معرفت کامل نسبت به این سفر وارد آن شوم، لذا از جنابعالی درخواست دارم راهنمایی بفرمایید که چه کارهایی انجام دهم و چه کتابهایی مطالعه کنم که ان شاالله بیشترین بهره مادی و معنوی را از این سفر برداشت نمایم؟ ممنونم از لطف شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد می شود با جزوه «حقیقت حج» که روی سایت هست کار را شروع فرمایید. إن شاالله «خود راه بگویدت که چون باید کرد». موفق باشید
عرض سلام و ادب استاد محترم: حقیر و تعدادی از دوستان مدتی است که متمرکز بر بحث اخلاق حسنه شدیم و شرح دعای مکارم حضرت عالی را گوش می دهیم و تلاش می کنیم بیشتر بر این امر توجه داشته باشیم. با این حال بنده به شخصه با وجود توجه به امر حسن خلق، همچنان پیشرفت چندانی در ارتباط با نزدیکترها یعنی فرزند و همسر حاصل نمی شود. سختی شرایط و... باعث می شود رفتار یا گفتاری رخ بدهد که بعد پشیمانی حاصل شود. جالب اینکه از وقتی این تمرکز بر دعای مکارم را شروع کرده ایم، جلوه های مختلفی از منیت و بدخلقی برای انسان نمایان می شود که تا به حال به چشم نمی آمد و گاه امید به موفقیت را بسیار کم می کند. ماه مبارک باشد، هر روز تلاش بکنی و متاسفانه باز هم همان برخوردها تکرار بشود، کم کم این تصور را ایجاد می کند که انگار این ماجرا درست بشو نیست و امثال حقیر بهره ای از درک شب قدر نخواهیم داشت. از شما می خواهیم اگر نکته ی راهگشایی وجود دارد تا از این ظلمت در بیاییم بفرمایید و برای اسیران زندان سوء خلق در این شبها و روزها دعای خیر را دریغ نفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید با گشودگیِ خود متوجه انسانیت گشوده انسانها باشیم و به امروزشان که چندان در آن گشودگی حاضر نیستند، نظر نکنیم، به فردا و فرداهایی از حضور آنها توجه کنیم که بیش از امروزند. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: از آنجایی که در راستای رسیدن سینمای انقلاب نحوه ی شروعِ فرم روایت بسیار اهمیت دارد، نگاهی تلاش گرانه جهت روشنایی را خدمتتان میفرستم لطفا راهنمایی بفرمایید. لحظات ابتدایی فیلم تولدی است برای یک روایت، اما اینکه برای نحوه ی ورود به روایت داستانی و سینمایی با زبان فطرت، آیا می شود از هر جایی داستان و تصویر را شروع کرد؟ مورد سوال است. از نظر فیزیولوژیک، هورمون های مربوط به ادراک هر احساسی در عرض چند ثانیه در بدن پخش می شوند و تا چندین ساعت در بدن باقی میمانند، در نتیجه ادراک مخاطب از فیلم، تحت تاثیر احساس اولیه می باشد. و در احساسات شدید ترس و وحشت و عصبانیت و... ادراکات منطقی مختل می شود. احترام به ادراک و شخصیت مخاطب احترام گذاشته نمی شود. در روایتی از پیامبر آمده است: همین بدی برای انسان بس كه برادر مسلمان خود را بترساند. پیامبر فرموده اند من شهر علم هستم و علی دروازه ی آن، هر کس میخواهد وارد شهر من شود باید از در اصلی " باب الله" وارد شود. و یا در روایتی داریم هر کس از در اصلی وارد نشود، دزد است. برای ورود به ساحت فطرت در اصلی کدام است؟ در مورد سینما این مسأله مهم است و در سینما کودکان که خود به فطرت نزدیکترند مهمتر هم میشود وقتی می بینیم انیمیشن های سینمایی مثل شاهزاده ایی از روم (داستان مادر امام زمان) و فیلشاه (معجزه سال تولد پیامبر) از دنیای حیوانات آغاز می شود. و فیلم بچه های آسمان از مسئولیت پذیری علی شروع می شود. زیرا احساسی که مخاطب در لحظات ابتدایی فیلم تجربه میکند، ادراک او را از کل فیلم تحت تاثیر قرار میدهد. همچنین در مورد فضای معماری اگر از در اصلی وارد شویم فضا با احترام، و هندسه ی فضا خوانا است و اگر از درهای فرعی وارد شویم فضا ناخوانا میشود و حریم فضا شکسته میشود. همانگونه که برای حفظ حرمت مسجد، ورودی های خاصی را طراحی میکنند. در طراحی ورودی مسجد امام و مسجد شیخ لطف الله این مسأله به اوج خودش میرسد و احساس وجودی فضای مقدس مسجد را چند برابر میکند. نقشه ی رفتاری در این مساجد بدین صورت است که بعد از ورود، با حرکت در راهروها تغییر جهت میدهیم، به طوری رو به قبله وارد فضای مسجد شویم. و در فضای مسجد عبودیت است. آیا نقشه های رفتاری فضای مسجد و تغییر جهت به سمت قبله و عبودیت هم میتواند تناظری برای فضای داستان باشد. روایت مؤدبانه شأنی از حقیقت را برای مخاطب آشکار میکند و خبر از سلسله مراتب وجودی در داستان میدهد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ورود از درِ اصلی در سینما نیز همان افقی میباشد که در ابتدای هر فیلمی باید مقابل تماشاگر گشوده شود و آن این است که ما بدانیم چه انسانی را باید مخاطب خود قرار دهیم و ورود از درِ اصلی به نظر میآید مخاطب قراردادنِ انسانیت انسانها است و محبّتی که باید بین آنها در میان باشد تا انسان آخرالزمانی در چنین فضایی به ظهور آید. فضایی که میفرماید گرگ و میش در یک آخور غذا میخورند. موفق باشید.
با دل امیدوار خویش در هر محفلی چشم چرخاندم به شوق دیدن صاحب دلی برکه ام؛ آن برکه بی هم کلامِ شوربخت نیست در تقدیر من انگار ماه کاملی در پی گنجی که میگویند در من مخفی است روز و شب در خویش می گردم؛ چه دور باطلی! سلام و درود خدا بر استاد عزیز: می دانیم مقصد کجاست و مسیر چیست اما رخوت و سستی ما را فراگرفته و حال تکان خوردن نداریم. آشفته و پریشان و بهم ریخته از خودیم. چه باید کرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «همچو چَهکن خاک میکَن گر کسی / زین تن خاکی که بر آبی رسی». نیایشها برای گشودهشدن راه است. اگر بتوانید با دعای «صباح» امیرالمؤمنین «علیهالسلام» مأنوس شوید، در مقابل شما راههای گشوده زیادی به سوی آسمان باز خواهد شد، إنشاءالله. موفق باشید
با سلام: استاد عزیز پارادوکسی برایم پیش آمده ممنون میشم کمکم کنید. مگر قاعده اصلی این نیست که شریعت منطبق بر تکوین است. پس چرا در حضرت یعقوب آنچنان که در فیام یوسف پیامبر هم نشان داد همزمان با دو خواهر ازداج کرده بودند؟ اشاره به آیه ۲۳ سوره نسا هم استدلال گفتارم هست. مگر نه این که حلال خدا و حرام او از ازل تا ابد تغییر نمی کنند. این دو را چگونه جمع کنیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته علامه طباطبایی، شریعت در ادوارِ مختلف متفاوت میشود به اعتبار شرایط ظهور آن حقیقت تکوینی. و در همین رابطه ایشان معتقدند فرزندان حضرت آدم با خواهران خود ازدواج کردند. موضوع تفاوت ظهور حقیقت تکوینی در شرایط مختلف مثل آنکه آب در جایی که زمینه نمک در میان است، با شوری ظهور میکند و در جایی که زمینه شکر در میان است با شیرینی ظهور میکند. موفق باشید
با سلام حالتون خوبه حاج آقا؟ سوالم اینه که کدام وجه اسلام ایمان انسان را بیشتر تقویت میکند؟ مثلا اگر به وجه تاریخی اسلام که در کتب شیعه و سنی آمده اولا نمیتوان به طور کامل به صحت آن اعتماد کرد، ثانیا اینکه ما از نظر حضوری خودمان را نسبت به آن تواریخ غایب میدانیم فقط در حد اطلاعات اسلامی متوقف میشویم. وقتی من مباحث معرفت النفسی و بقیه مباحث فلسفی تان رومطالعه میکنم تلاش شما اشاره به یک علم حضوری در آن حس میشود ولی باز حقیقت اسلام در آن پیدا نیست!! آن روایتی که در زمان انتخابات آقای احمدی نژاد در مورد پیامبراسلام کلنگی را بر سنگی زدند و فرمودند رم فتح شد را که شما گفتید و مباحثی از این قبیل، بالاخره ما تکلیفمون در این عالم چیه؟ شما میگید بندگی، خب شریعت راه بندگی هستش و شیطان دشمن این شریعت و راه هستش، درسته؟ شما از باب علمی و معرفتی به عالم بزرگ دین نظر میکنید ولی در عمل انسان را به اعتقاد نمیرسونید البته به نظر من حقیر! از باب اینکه گفته میشه دوست تو کسی هست که از تو انتقاد میکنه انتقاد میکنم. حاج آقا دین سیاسی خوبه یا سیاست دینی؟ خدا رحمت کند شهید سلیمانی که با شهادتش قلوب انسانهایی که تشنه حقیقت بودند رو سیراب کرد ولی ما آیت الله جوادی هم داریم، چرا مردمی که درشهادت سردار دلها گریستند پای منبر آیت الله جوادی نمیشینند؟ حلقه مفقوده ی این ماجرا چیست؟ آیا فلسفه نمیتواند در کوچه و بازار بیاید؟ آیا میشود مثل اوایل انقلاب و جنگ که نقل مجلس زن ومرد دعا بود وقرآن و گریه، زمانی بیاد که پیر و جوان، زن و مرد همه دنبال این باشند که بگویند ملاصدرا چنین گفت و ابن سینا چنان؟! وآنقدر زمینه مستعد باشد که هم قلوب مردم وهم عقل هایشان در جستجوی حقیقت باشند تا اینکه آب کم جو تشنگی آور به دست / تا که جوشد آبت از بالا و پست. آری جوینده یابنه است. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقت دین که انس با خداوند است از طریق سخن خداوند که همان قرآن میباشد و سیره رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» که نمونه عینی انسان کامل است، شکل میگیرد. آری! مباحث فلسفی پشتوانه عقلیِ آموزههای دینی میتوانند باشند ولی همانطور که عرض شد حقیقتِ دین در جای دیگر است و فطرت ما نیز با حقیقتِ دین آرام میشود. امثال حاج قاسم سلیمانی، نمادی از همان دینی است که سیاستش هم دینی است. عمده آن است که متوجه خطاب شهید حاج قاسم شویم، خطاب به آنانی که میرفتند تا در نیمروز انقلاب اسلامی به خواب روند، گفت: هان ای روانهای آزاده! آزادگی را! گویا زمانی است به تماشای ترفندهای جادوگران مشغول شدهاید و نمیتوانید چیزی باشید بیش از آنکه هستید. گویا جادوگران امید را، این واقعیترین روح در بستر تاریخ توحیدیِ انقلاب اسلامی را، از شما ربودهاند. ولی چشمهای شما گواهی میدهد هنوز به دنبال چیزی هستید بیش از آنکه هستید و اگر هوسی هست برای بدترین و خطرناکترین نوع زندگی، که عبور از انقلاب اسلامی است، هرچند در سجدهگاه باشید، شهادت من گواهی داد که شما، جادوگران را که تلاش دارند امید را از شما بربایند، دشمن میدارید و شما نه آن چیزی هستید که در ورطه حیلههای جادوگران گرفتارید، ورطهای که میخواهد شما را به بیراههها بکشاند و این در مورد شما ناشدنی است، زیرا از ترس، عبور کردهاید و درون ترس است که فضیلتها فرو میریزد و دلیری را از ما میستاند و شما با حضور در انقلاب اسلامی خطر کردید و دلیری را که اصل تمامیِ تاریخ انسان است، تجربه نمودید. دلیریِ لطیفی که شجاعت را با دلسوزی همراه میکند و انسان میتواند در آن نوع دلیری، دشمنانش را نیز دوست بدارد. آیا ما به آیندهای که شرایط ظهور آخرین انسان است، فکر کردهایم که شیطان ما نیز به دست ما مسلمان شود؟ به همان معنایی که رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» فرمودند: شیطان من به دست من مسلمان شد. این چه آیندهای است و این چه امیدی است؟ آیا حاج قاسم نمادی از این آخرین انسان نبود؟
موفق باشید
سلام استاد روزتون بخیر: در مورد شناخت عالم سوالی داشتم. آیا عالم محدود است یا بی نهایت است؟ چه عالمی که با عقل درک می شود و چه عالمی که با خیال و یا با قلب درک میشود میتوانم درک کنم که از این جهت که ذهن یا تفکر ذهنی نمی تواند درک قلبی داشته باشد محدود است اما میخواهم بدانم در فضای خودش انتهایی دارد و یا بی نهایت میتواند پیش برود آیا عالم ماده بی نهایت است یا محدود است آیا سلوک در طول و در عرض عالم محدود است و انتهایی دارد و یا تا بی نهایت ادامه دارد؟ این ها سوالات من هستن ممنون میشم پاسخ بدین ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ماده در ذات خود محدود است. ولی این بدان معنا نیست که مثلاً اگر ما در عالم ماده حرکت کنیم به جایی برسیم که آنجا دیگر ماده نباشد. زیرا تا ما با ابعاد مادی خود جلو برویم، همواره با ماده روبهرو هستیم. منتها ماده در ذات خود کثرتبردار است بدین معنا که مثلاً کره زمین تمام میشود، ولی ما باز با گازهای موجود در خلأ روبرو هستیم، برعکسِ عالم مجردات که نامحدود است بدین معنا که مثل زمین کثرتبردار نیست. موفق باشید
با سلام و عرض ارادت و آرزوی سلامتی خدمت استاد محترم و تشکر از الطاف شما، ببخشید من تا جایی که یادم هست گاهی اوقات در حین خواب بد دیدن بیدار میشدم اما بدنم تکان نمی خورد و شروع به داد زدن می کردم اما دهانم باز نمی شد تا بعد از چند ثانیه صدایم به حالت ناله در می آمد و دیگران را خیلی بد بیدار می کردم والبته گاهی هم فقط با داد از خواب می پریدم، این چه حالتی هست؟ چرا پیش می آید؟ باید برای رفع آن چه کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی در این مورد نمیدانم. سعی کنید در روز با روحیهای آرام با مسائل زندگی برخورد کنید و شبها هر چه قدر ممکن است زودتر بخوابید. موفق باشید
سلام علیکم و رحمة الله استاد عزیز! با توجّه به نگاهی که شما به «هویّت قرآن کریم و روش حقیقیِ مواجههی انسانها با آن» دارید (که طبیعتاً آن را نگاه اصیلی میدانید که «خودِ قرآن» از ما خواسته چنین دیدگاه و مواجههای با آن داشته باشیم)، آن چیست که قرآن به آن تحدّی کرده و گفته که «آهای انسانها! به خاطر این چیزی که من بهش تحدّی کردم، بفهمید که کلمات من از جنس کلمات زمین نیست!»؟ آیا شما هم همین جنبههای متعارفِ مطرح در علم کلام (مثل اعجاز ادبی، علمی، پیشبینیهای تاریخی و ...) را تکیهگاه تحدّی قرآن میدانید؟ ظاهراً اهالی علوم قرآن، تشخیص تحدّیهای قرآن و نمونههای بشری را وابسته به نظر متخصص (مثل ادبا و اساتید بلاغت) میدانند و فهم آن را از دسترس عموم مؤمنین خارج میدانند! آیا شما جنبهای از تحدّی را سراغ دارید که «منِ معمولی» هم بتوانم در مقیاس یک سوره (که خودِ قرآن گفته)، آسمانی بودنِ قرآن را مشاهده کنم؟!!
باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع، بسیار سادهتر از این حرفها است. در یک کلمه، به افراد مدعی گفته میشود یک سوره مثل سورههای قرآن بیاورند. در آن صورت هر انسانی که دارای فطرت سالم باشد به خوبی متوجه میشود که تفاوت این حرفها با یک سوره قرآن، زمین تا آسمان است حتی اگر کتابی مثل «هستی و زمان» هایدگر باشد و یا مثنوی مولوی، که البته آن بنده خدا خودش را شاگرد قرآن میداند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه هست فرموده اند: آنقدر ای دل که توانی بکوش. در نتیجه مقداری از نتایج کوشش خود را در این دنیا می یابیم و مقداری از آن را در آن دنیا، إن شاءالله. موفق باشید.