بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
32461

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: کتاب شناخت اهل بیت علیهم السلام به نورانیت ، رو خوندم بسیار مطالب زیبایی داشت. تشکر می‌کنم از آقای طاهرزاده. سئوالم اینکه در دو روایت داریم که ایمان ابوذر و سلمان به یک اندازه نبوده. چه طور حضرت علی علیه السلام به هر دو نفر که ظرفیت و تحمل یکسان ندارند، حدیث نورانیت را بیان کرده است؟ سوال ۲: راوی این حدیث از نظر رجال حدیث فرد مورد اعتماد نیست و ۳۰۰ سال بعد از سلمان رحمت الله علیه در قرن ۴ این حدیث را آورده است. شما چگونه مطالب او را تایید می‌کنید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. شاید از این جهت هر دو آن بزرگوار ظرفیت چنین سخنانی را داشته باشند. ۲. شواهد و روایات دیگری داریم که در مجموع می‌توانیم نکات این روایت را نیز تأیید کنیم. موفق باشید

32061

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم استاد: بعضی از احادیث رو ظاهرا نباید در بین همه نشر بدیم؛ بنده میخوام معنویت عمومی بره بالا و عده ی زیادی از اونها که توی فضای مجازی مشغول میشن، در اون میان مقداری مشغول به خواندن قرآن و حدیث هم بشن. برای اینکار گفتم شاید خوب باشه که توی قسمت نظرات (کامنت ها) احادیثی در موضوعات خاصی بگذارم تا افراد آن ها را بخوانند و مقداری با اهل بیت انس بگیرند و دل هاشان نورانی تر بشود. منتهی مشکل این است که می‌ترسم احادیثی که می‌فرستم، جزو آنها باشد که نباید در مجامع عمومی فرستاده شود. چه کنم؟ آیا آیات قرآن هم اینگونه است و هرآیه ای را هرجایی نباید گفت، یا خیر؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن، قصه جان همه انسان‌ها است و متذکر ابعاد فطری همه آن‌ها می‌باشد و طرح آیات آن کتاب مقدس، طرح هر آن چیزی است که بشر به دنبال آن است. و در مورد روایات، روایات کتاب‌های «اصول کافی» و «تحف‌العقول» مربوط به جان همه انسان‌ها است. ولی خوب است که شما بر اساس تشخیص و سلیقه و ذوق خودتان آن روایاتی که احساس می‌کنید، بشر امروز آماده پذیرش آن است را، مطرح بفرمایید. موفق باشید

31961

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

در تفسیر سوره جاثیه اشاره کردید که این روزمرگی هاست که اجازه نمی‌دهد انسان با وجه ملکوتی عالم ارتباط برقرار کند؛ آیا امکان دارد بیشتر راجع به این مسئله توضیح دهید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوعات را با دنبال‌کردن همان مباحث می‌توانید برای خود ملکه کنید. سعی بفرمایید همان مباحث را دنبال کنید و این‌طور نیست که با تعریف چنین موضوعاتی مطلب تمام‌شده تلقی گردد. موفق باشید

30827

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: در مورد آیه ۱۸۶ سوره بقره «و اذا سالک عبادی انی فانی قریب، اجیب الدعوه الداع...» قسمت اول آیه را فرمودید که خداوند قریب است و قریب رو باید دید؛ در مورد قسمت آخر آیه میشه توضیحی ارائه بفرمایید: «اجیب دعوه...» اینکه چرا بحث خواندن و استجابت در ادامه این آیه آمده است؟ چون استادی فرمودند که اگر انسان متخلق به اسما الهی شود، و توانست اسماء و صفات را کسب کند، یقینا وقتی اسماء الله را می گوید دعای او مستجاب است. یا در جایی دیگه که مراحل طهارتی را توضیح می دادند، یکی از مراحل را مستجاب الدعوه شدن گفتتد. این کدام مرحله هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حرف خوبی است. آری! وقتی انسان خدا را ماورای حجاب‌ها، نزدیک دید همه حوائج را از او می‌طلبد و به جهت امیدواری به او، آن حوائج برآورده می‌شود زیرا جز به خدا به امری دیگر اعتماد نکرده است. موفق باشید

30732

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: من پرسشگر سوال 30723 هستم. متاسفانه پاسخ من داده نشده و به ایمیل، هم چیزی ارسال نشده. ممنون میشم توضیح بدبد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این سایت در این موارد ورود ندارد. موفق باشید

30136

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: در فص شیثی آمده است عطایا یا ذاتی است یا اسمائی و برخی احساس می‌کنند ماورا اسما با حق روبرو هستند در حالی که قبلا شما گفتید سالک نمی‌شود که بدون صورت با حق روبرو شود و فکر کنم صورت هم که حتما باید اسما وسط باشد، حضرت علی هم می‌فرمایند «ما رایت شی الا و رایت الله قبله...» آخر اسم جامع الله وسط است. لطفا توضیح فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اسم جامع اسماء یعنی حضرت «الله» در مظهریت قلب انسانی به ظهور می‌آید به همان معنایی که فرمود: «علّم آدم الاسماء کلّها». موفق باشید

29743

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: سوالی پرسیدم بودم و منو ارجاع داده بودین به صوت جلسه هفتم از جلسات دوشنبه هاتون. اینکه باید بگذریم. قیل و قال نکنیم و... استاد چی میشه من که بلطف خدا و شاگردی شما چندین سال مبنای زندگیم روی نادیده گرفتن و دلخور نشدن بوده حالا می‌بینم بعضی اطرافیان نزدیکم هر بار به یک بهانه ای رفتارهای من رو با ظرافت و مبالغه آمیز و به صورت زشت مورد نقد قرار میدن؟ استاد دلم خیلی شکسته. انگار یه بار سنگین روی شونه هام هست و نمی‌گذاره دوباره بلند بشم. دوباره بخندم. دوباره نبینم. و این خیلی داره منو عقب میندازه!!! آخه خدا خودش گفته بود رابطه ت رو با من خوب کن تا من رابطه ت با دیگران رو درست کنم. خب من بخاطر خدا هر جا ناراحت شدم دم نزدم و گذشتم ولی الان بجای اینکه تو چشم شون محبوب بشم انگار تو سری خور فرض شدم! دلم گرفته. همین الآنم ببینم شون لبخند می‌زنم ولی دلم بی قرار شده. از خودم ناراحتم. استاد نجاتم بدین. شما واسطه این... وقت کمه، نمی‌خوام سر این چیزای کوچک بمونم. بدجور زمین گیر شدم. پرِ پرواز کدومه؟ راستی استاد بلطف خدا و رهنمود شما باب نامه ۳۱ نهج البلاغه به جلسات هفتگی مجازی مون باز شد و شروع شده... ممنونم که هستید. ولی طرف عم بکم صمی که باشه وسط بهشت هم هیچی نمی‌فهمه!! پی نوشت: جواب هاتون به ایمیلم نمیاد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً در شرایطی هستیم که قضیه همین‌طور است که ملاحظه می‌فرمایید. علت مشکل، شما نیستید، روحیه‌ی مردم طوری شده که به جای تذکر به خودشان و توجه به نفسِ لوّامه، بقیه را مقصر می‌دانند. مطمئن باشید با برخورد خوب شما، خود شما گسترش می‌یابید. موفق باشید

28746

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: ۱. در میان آثار حضرت عالی، کدامشان باعث می‌شود انسان شکرگزار شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم! موفق باشید

28511

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد بزرگوار: ببخشید می‌خواستم بدونم آیا تحمل اذیت و آزارهای همسر از جمله بداخلاقی، خساست قدرنشناس بودن، فحاشی و... اجر و ثوابی هم دارد من به خاطر وجود پسرم و غصه نخوردن پدر و مادرم وضعیت موجود را تحمل می‌کنم چون تحمل غصه خوردن مادر و پدرم به واسطه طلاق خودم را ندارم آیا از نظر شما که نفستان حق است کارم درست است آیا فرزند آوری در این محیط متشنج کار اشتباهی نیست و با توجه به اینکه همسرم اکثر موارد جلوی کارهای خیر من را می‌گیرد بعدا در قیامت بازخواست نمی‌شوم که می‌خواستی طلاق بگیری. احساس می‌کنم خسر الدنیا و الاخره می‌شوم. لطفا من را راهنمایی کنید خیلی وقتا به خدا میگم هر چه زودتر پاکم کن بعد خاکم کن چون واقعا دارم تو این دنیا عذاب می‌کشم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتش این موارد، مواردی نیست که این سایت بتواند ورود کند. این موارد باید در محکمه‌ای که دو طرف عرض دعوا می کنند مطرح شود. موفق باشید

26982

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام چندی پیش کتاب کیمیای محبت مرحوم شیخ رجبعلی خیاط را مطالعه نمودم و بسیار از مطالب کتاب فیض بردم در پایان کتاب با رویت تصویر مرحوم خیاط احساس کردم ایشان مرا مورد راهنمایی قرار داده اند و به نوعی ارتباط دارند. از چشمان ایشان در تصویر انگار نوری بیرون می آمد. صحیح است یا توهم است؟ التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نباید به این امور مشغول شد. موفق باشید

38852

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و عرض ادب: آیا روح در جهان دیگر مثل گیاهان حال نباتی می‌شود؟ بخاطر اعمال بدش یا کفر و نفاق و بی نمازی و .. و این خود جهنم است؟ لطفا متن سوال رو پاک کنید و فقط جواب بدهید.  ۲. استاد برای اینکه توحید را خوب درک کنیم چه کتاب‌هایی برای من مبتدی پیشنهاد دارید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. حال نباتی که برای بعضی پیش می‌آید ربطی به نفس ناطقه آن‌ها و اراده درونی آن‌ها که مطابق آن اراده‌ها در قیامت حاضر می‌شوند؛ ندارد. ۲. همان‌طور که در سیر مطالعاتی سایت در مورد مباحث توحیدی عرض شد؛ پس از مباحث «آشتی با خدا» و «ده نکته از معرفت نفس»، خوب است به این مباحث پرداخته شود: «برهان صديقين» و «برهان حركت جوهري» در كتاب « از برهان تا عرفان»، همراه با سی‌دی و تفسير سوره‌هاي حديد جلسات ۱ تا ۴ - سوره زمر-  شرح نهج‌البلاغه خطبه‌های ۱ و ۱۸۶ و ۱۶۳ و ۱۱۴. موفق باشید 

35431
متن پرسش

بنی امیه در چهار فاز با اسلام جنگیدند. فاز اول فاز ابوسفیان: در این مرحله بنی امیه تلاش کردند اسلام را در نطفه خفه کنند و از پاگرفتن آن جلوگیری کنند. در این فاز مخالفت آنها با ظاهر و باطن اسلام بود. برخورد اردوگاه اسلامی در این فاز مقابله آشکار تا پیروزی بود (پیامبر ص). فاز دوم فاز عثمانی: در این فاز تلاش شد اسلام بگونه ای تاویل شود تا با اشرافیت بسازد و طبقه اشرافی که بنی امیه خود را از آن می‌دانست احیا شود. خاصه خواری و باندبازی از ضروریات و خصوصیات این دوره بود. برخورد مرکزیت حقیقی اردوگاه اسلام در این فاز نصیحت و عدم تأیید بود تا مردم به آگاهی برسند (امیرالمؤمنین ع). فاز سوم فاز معاویه: در این فاز دیکتاتوری اشراف به اوج رسید و اسلام به کلی از محتوا تهی شد. اما ظواهر اسلام حفظ شد. برخورد مرکزیت حقیقی اردوگاه اسلام در این فاز مماشات و صبر استراتژیک بود (امام حسن ع). فاز چهارم فاز یزید: بنی امیه به تقابل آشکار با باطن و ظاهر اسلام برخواست و چون ظواهر دین نیز در معرض خطر افتاد مرکزیت اردوگاه اسلام نیز به تقابل آشکار پرداخت تا امت بیدار شود (امام حسین ع). فاز اول را می‌توان معادل انقلاب سال ۵۷ دانست. فاز دوم معادل دولت هاشمی رفسنجانی، فاز سوم معادل دولت روحانی و فاز چهارم مقابله آشکار با ظواهر اسلامی مانند حجاب و تئوریزه کردن مماشات با آن است. در فاز چهارم امام حسین علیه السلام به بهای بقای ظاهری خود از ظواهر دین عبور نمی‌کند. ما امروز در فاز یزیدی هستیم. استاد بزرگوار لطف بفرمایید و نظرتان را راجع به این نوع تفکر در جامعه امروز بفرمایید. سپاسگزارم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نگاه تاریخی به رخدادها، نگاهِ متفکرانه است و نگاهی که مدّ نظر آورده‌اید مخاطب را به ساحتی از تفکر دعوت می‌کند. آری! در حال حاضر جبهه یزیدی می‌خواهد همه آنچه در جامعیت انقلاب اسلامی به ظهور آمده است را نفی کند و جبهه حسینی انقلاب اسلامی که نمادی همچون حاج قاسم سلیمانی به میان آورده، طوری در این مرحله از تاریخ به ظهور آمده که می‌تواند ما را دعوت کند تا در همه ابعاد انقلاب اسلامی، بازاندیشی کنیم و در این راستا جهانِ اموی را به‌کلی نفی نماییم. این است معجزه انقلابی که شهدا پشتوانه آن می‌باشند. آنانی که با شهادت‌شان نشان دادند فردایی را مدّ نظر دارند بسی گسترده‌تر و گشوده‌تر از امروز؛ که البته بحث آن مفصل است و باید بیش از این از آن سخن گفت. موفق باشید     

35113

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با عرض سلام: رهبری تاکید داشتند که وزیر آموزش و پرورش مشخص گردد ولی هنوز مشخص نشده است به نظرتان این دولت در راستای منویات رهبری حرکت می کند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که رهبر معظم انقلاب مکرر فرمودند به این دولت اعتماد و امید دارند. البته تعیین وزیری در شأن آموزش و پرورش کار آسانی نیست. موفق باشید

34611
متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیز: ضمن تبریک به مناسبت بعثت پیامبر خدا «صلوات الله علیه و آله». استاد حقیقتش از یک طرف متوجه عظمت پدیده بعثت حضرت رسول «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» هستم و از طرف دیگر نمی‌دانم چه نسبتی باید با این پدیده پیدا کنم تا بین خودم و دیگران گفتگویی صورت بگیرد که حاصل آن گفتگو، نزدیکی هرچه بیشتر به شریعت الهی باشد و آن را برای خود یک طراحی بزرگ الهی احساس کنم؟ این روزها احساس می‌کنم باید موضوع رسالت را با بازخوانیِ جدیدی مدّ نظر قرار دهم. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: «جانا سخن از زبان ما می‌گویی». به نظر بنده شرایط، شرایطی است که اتفاقاً باید مطابق همین شرایط، باز به رسالت نبیّ نظر کرد و همان‌طور که می‌فرمایید با نگاهی «پدیدارشناسانه» پدیده را ارزیابی کرد. رهبر معظم انقلاب در روز مبعث در همین رابطه نکات ارزشمندی را نسبت به توحید و تزکیه و تعلیم کتاب و تعلیم استقامت و قسط و عدالت و شدیّت و سخت‌بودن و غیر قابل نفوذبودن در مقابل دشمنان، به میان آوردند که جای تفکر دارد. و بنده نیز اخیراً مطابق همین نگاه و همین دغدغه عرایضی تحت عنوان «ما و نیاز امروزینِ ما به پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» در ۱۴ شماره  تنظیم شد و محور سخنان روز شنبه ۲۹ بهمن قرار گرفت که ذیلاً متن آن سخنان همراه با فایل صوتی تقدیم می‌شود. موفق باشید .

بسم الله الرّحمن الرّحیم

السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السِّرَاجُ الْمُنِیرُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّفِیرُ بَیْنَ اللهِ وَ بَیْنَ خَلْقِهِ، یا رسول الله

  • 1- با تبریک به جهت بعثت رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله»، خداوند در قرآن در نسبت به جایگاه رسالت آن حضرت می‌فرماید: «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ كِتاباً فيهِ ذِكْرُكُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ» (انبیاء/10)  که این کتاب به یاد شما و برای کمال شما نازل شده، چه جایگاهی می‌تواند در زندگی شما داشته باشد؟ حال باید از خود پرسید:

2- آیا در این روزها و با نظر به رسالت نبی اکرم «صلوات الله علیه وآله» به آن نوع حضور که سبک زندگی ما را متوجه جهانی کند که محور آن نه غرب باشد و نه زندگی غربی و نه انسان غربی باشد و به انسانیت انسان ها و به عدالتی که با آن حضور پیش می آید فکر کرده ایم؟ در حالی که در آن کتاب که بر رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» نازل شده، نوعی ورود در راهی است که هنوز برای بشر این دوران طی نشده و طوری باید در آن ورود کرد که حضور خداوند را در آن مسیر احساس کنیم.

3- با توجه به این امر، یعنی با توجه به حضور خداوند در زندگی، آیا انقلاب اسلامی ادامه نبوت رسول خدا «صلوات الله علیه و آله» و بعثت آن حضرت نیست؟

4- پیامبران همواره متذکر خطر بی دینی در انسان ها بوده و هستند، خطری که انسان را همیشه نه تنها با خود بیگانه می کند حتی با خود درگیر می‌نماید و آن درگیری در ابدیت به صورت جهنم، انسان را از درون و از بیرون در بر می گیرد.

5- کسی معنای شریعت الهی را درست می یابد و به آن دستورات مقید می شود که خطر بی دینی را درست احساس کند، در آن صورت تلاش می کند در تمام ابعادِ انسانی، چه در ابعاد فردی و چه در ابعاد اجتماعی، انسان متدینی باشد. امری که حقیقتاً در این زمانه، آخرین پیامبر«صلوات الله علیه و آله» از طریق قرآن به خوبی با ما در میان می گذارد.

6- «نبوت» و «نبی» در کنار آموزش‌های دینی، نیایش با خدا را به معنای اصیل آن به انسانها متذکر می‌شود تا انسانها خود را در جهانی بسیار گسترده‌تر و لطیف‌تر و آرامش‌بخش، احساس کنند. آیا جهان انسان هایی که اهل نیایش اند را می‌توان با جهان تاریک آنهایی که راه نیایش با خدا را از طریق فرهنگ نبوتِ پیامبران نمی شناسند، مقایسه کرد؟ آیا در همین رابطه متوجه ضرورت ارسال پیامبران برای بشریت از طریق حضرت رب العالمین و ضرورت وجود پیوندی که با نیایش، می‌توانیم با پروردگار عالم برقرار کنیم، نمی شویم ؟

7- اگر دیانتی که «عقل» پشتیبان آن باشد و «قلب» آن را احساس کند، نیاز اصلی بشر نبود ، پدیده پوچی در جهان مدرن چرا به سراغ بشری آمد که خود را در نهایت رفاه احساس می‌کرد و امروزه احساس پوچی به عنوان اصلی‌ترین مشکل زمانه، هرکس را به نوعی به خود مشغول کرده و برای نادیده گرفتن آن و یا عبور از آن، به هر کاری و تلاشی دست می‌زند. یکی با انواع سرگرمی ها - در عین آن که می داند کارش بی‌فایده است ولی کار دیگری را نمی شناسد- و دیگری با اتصال به عرفان های کاذب، تا در فرار از پوچی، خود را فریب دهد، زیرا متوجه نبوت به عنوان عطای رب العالمین که رب انسان‌ها نیز هست، نیستند و اینجاست که جایگاه و حساسیت و ضرورت نبوت، بیش از پیش در جوانِ این زمانه خود را نشان می دهد و ما در این زمانه بیش از پیش باید جایگاه «نبوت» را برای این نسل به عنوان «جهاد تبیین» هرچه بیشتر روشن کنیم.

8- آیا جز این است که هر روز بیش از پیش انسان ها متوجه رازهایی در نزد خود می شوند که تنها و تنها از طریق آموزه‌های انبیا می‌توان با آن رازها در وجود خود کنار آمد و از این همه ابعاد پنهانی که در درون انسان ها هست حیرت کرد و تنها با تبعیت از شریعت الهی می‌توان در کنار آن رازها و همراه آنها زندگی کرد؟

9- از رازهایی که بین انسان و خدا هست بگیرید، تا رازهایی که بین زن و مرد و یا بین انسان و جهان در صحنه است، تنها می توان از طریق آموزه ها و راهکار انبیا در کنار آن رازها زندگی کرد، بدون آنکه متوجه حقیقت آنها بود. اگر گفته‌اند زندگی سراسر راز است و تنها خالق جهان و خالق انسان از آن آگاه است، در نسبت بین دستورات شریعت الهی و نتایجی که بیش می آید بیشتر روشن می‌شود که مثلاً چگونه می‌توان بین صداقت و جهانی که مقابل انسان قرار می گیرد رابطه برقرار کرد؟ زیرا رازی در میان است که ما تنها با رعایت دستورات شریعت الهی در کنار آن رازها قرار می‌گیریم، وگرنه اصلِ آن رازها بسی مهم‌تر از ظاهر این دستورات است که ما را دعوت به انجام آن کرده‌اند.

10- آیا به این نکته فکر کرده ایم که در این زمانه تنها زندگی دینی می تواند ما را در همه ابعاد وجودی‌مان، به خود آورد و از خیانتی که می توانیم به خود و زندگی خود روا داریم نجات یابیم؟ آن نوع زندگی دینی کدام زندگی است که نه کَرَخیِ دینداران عادی را داشته باشد و نه پوچی زندگی بی‌دینان را؟ این یعنی با آغازی دیگر به سوی دینداری آمدن، یعنی «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذي نَزَّلَ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ الْكِتابِ الَّذي أَنْزَلَ مِنْ قَبْل‏» (نساء/136)

11- آیا به ایمانی که حضرت محمد «صلوات الله علیه و آله» از طریق قرآن و با سیره خود برای ما آورده رسیده‌ایم؟ یا «هنوز نه!» ولی بنای همدلی با پیامبر خدا «صلوات الله علیه و آله» داریم؟ بخش هایی از وجود ما برای ما چه نوع برخوردی را با دین خدا به ما پیشنهاد می‌کند تا در عین دین‌داری، بخش اعظم وجودمان را تاریکی فرا نگیرد؟ آیا بخش اعظم وجود ما «بَشِّرِ الَّذينَ آمَنُوا» و‏ «بَشِّرِ الصَّابِرين‏» و «بَشِّرِ الْمُؤْمِنين»‏ را که حکایت پایداری در دینداری است، با همه مشکلی که به ظاهر در مسیر دینداری پیش می‌آید را شنیده است؟

12- اگر اختیار آدمی به معنای آن است که انسان‌ها، مجبور در سیطره هوس‌ها نمی‌باشند، پس اختیار آدمی تنها در پیوند با خداوند از طریق شریعت الهی به ظهور می‌آید و انسان‌ها حقیقتاً در این رابطه اختیار خود را احساس می‌کنند و این‌جا است که اشاره آیه «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي‏ّ» معنا می‌یابد. به این صورت که آنچه پیامبران آورده‌اند در نسبت با انتخابِ خود انسان‌ها معنا دارد تا بتوانند مسیر رشد و کمال را در مقابل مسیر گمراهی و بی‌ثمری زندگی، خودشان انتخاب کنند تا شخصیت انتخابگریِ آن‌ها به «فعلیت» برسد و در سیطره هوس‌های‌شان نباشند.

13- وقتی متوجه باشیم گشودن قید و بند از پای نفس، برترین فرزانگی است و این کار بهترین و بیشترین بهره را برای انسان دارد؛ می‌فهمیم چگونه خداوند جایگاه رسول خود را این‌چنین معرفی می‌کند: که او «يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‏ كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (اعراف/157) انسان ها را از زنجیرهایی که  بر پای خود بسته‌اند آزاد می‌کند، پس آن‌هایی که به او ایمان آورند و او را بزرگ دارند و یاری نمایند و از نوری که بر او نازل شده تبعیت کنند؛ آنانی می‌باشند که حقیقتاً شخصیت خود را رشد داده‌اند.

14- تنها با درک حقیقت نبوت است، آن‌هم نبوتِ آخرین پیامبر که می‌توان در مقابل ظلمات آخرالزمان مقاومت کرد. و این بود راز حضور مردم در 22 بهمن‌ماه امسال، که به تعبیر رهبر معظم انقلاب «شنبه‌ای بود تاریخی» و حماسه‌ای بود که مردم با آمدن خود در صحنه حقایق زیادی را بیان کردند، زیرا همین که  فهمیدند آمریکا نمی‌خواسته در این صحنه حاضر بشوند، به میدان آمدند. آیا این نوع حضور، همان حضوری نیست که پیامبر خدا مقابل انسان‌ها گشودند تا نسبت به زمانه خود آگاه باشند و با سیره و آموزه‌های پیامبران، ماورای تبلیغات دشمنانِ انسانیت، خود را معنا کنند؟

و این است معنای این‌که امروز بیش از گذشته نیاز به وجود پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» داریم.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

https://eitaa.com/matalebevijeh/13005

 

34505
متن پرسش

سلام علیکم خدمت استاد عزیز: وجیزه‌ای را خدمت شما فرستادم تا در این ماه عزیز یاد این حقیر در ایام اعتکاف هم باشید، امید آن‌که این کمترین، از برکات توحیدی ماه رجب به برکت دعای دوستان بهره‌مند باشم. پیشاپیش از شما بابت وقتی که در خواندن این نوشته از دست می‌دهید عذرخواهم و شرمنده.

ماه رجب و عبور از سکرات نیهیلیسم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 امیرالمومنین «علیه‌السلام» در غررالحکم می‌فرمایند: «إنّ الأكياسَ هُمُ الذينَ للدُّنيا مَقَتوا، و أعيُنَهُم عن زَهرَتِها أغمَضوا، و قُلوبَهُم عنها صَرَفوا، و بالدّارِ الباقِيَةِ تَوَلَّهوا» زيركان، كسانى هستند كه دنيا را دشمن دارند و از زرق و برق آن چشم فرو بندند و دل‌هايشان را از آن روي گردان كنند و شيفته سراى جاويدان شوند.

پنج حسی هست جز این پنج حس / آن چو زرِّ سرخ و این حس‌ها چو مس

صحت این حس، ز معموری تن /  صحت آن حس، ز ویرانی بدن

صحت این حس بجویید از طبیب / صحت آن حس بجویید از حبیب

عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلاَ فَتَعَرَّضُوا لَهَا.» ماه رجب همان نفحه‌ای‌ است در کالبد وجودی که آن را عفونتِ پوچی زمین‌گیر کرده است. نسیمی است برای روح‌هایی که از دردِ بیگانگی، به خود می‌پیچند و راهِ پیش روی حقیقت را گم کرده‌اند. «رجب»، بازگشت به انسانیت است در اصیل‌ترین لایه‌های وجودی خودش، همان هویت اتصالی او که یک سرش وصل به کمال مطلق است و در این سو وصل است به توجه به این اتصال. می‌ماند نحوه‌ی رجوع به این حقیقت و اتصال به آن کمالات که فتح الفتوحش در ماه رجب رخ می‌دهد آنگاه که انسان خسته می‌شود و نفس‌هایش به شماره می‌افتد از تنگی و ضیقِ عالم دنیا از افق تاریک و سیاه عالَم مجازی که او را غرق در توهّم و از خود بیگانگی کرده است و سرپوشی شده است برای رهایی‌اش.

انسان گمان می‌کرد این تاریخ، عصری است که انسان‌ها را وسعت می‌دهد و انسان در آن می‌تواند خودش را در تجربه‌های مختلف عالم مدرن که برایش به میان آورده است تجربه کند و وسعت پیدا کند، و از حصارهای مختلف مشکلات و مسایل پیرامونی دنیا آزاد شود؛ اما خیلی زود به این پی‌برد که سرابی که برایش دریا جلوه کرد، جویِ کوچکی بود که به قیمت لجن‌مال‌شدنِ روحش تمام می‌شد و حالا در میان علفزار هرزِ عالمِ مدرن، این افق توحیدی ماه رجب است که نسیم دشتزارِ حقیقتش را به روی او نشان می‌دهد تا او حقیقت را از درون جان خود و نه بیرون از خود «بچشد» و «حس» کند و «بیابد» و «تصدیق» کند و «لذت» ببرد. و فریاد بر‌آورد: «من کیستم؟!!» آتش به دل افروخته در خرمن عشق، چهره بر در دوخته ماه رجب از آن منظر که انسان از خود گسیخته شده و در تاریخ عالم نیهیلیسم دست و پا می‌زند و از درون فریاد بی‌هویتی سر می‌دهد، اشارتی است برای رجوع به «هویت اصیل انسان» در امتداد افق معنایی وجودش که عین اتصال به حقیقت است، در این صورت است که می‌توان سکراتِ بی‌هویتی و بی‌معنایی را به او متذکر شد و او را از وحشت و مرگِ خاموش و زجرآور نیهیلیسم بیدار کرد.

بشر امروز سخت محتاج عبور از پیچ هویتی خود است و اگر وجه اصیلی در برابر آنچه که با تشنگی به سراب رسیده است، در برابر خود پیدا نکند، اگر نتواند خود را با روزمرّگی سرگرم کند؛ لاجرم دست به انتحار خود می‌زند، چرا که آنچه می‌خواست آنی نبود که ابعاد وجودی‌اش را اشباع یا ارضاء کند، فلذا سرد و سردرگم و خسته خواهد شد. روزمرّگیِ تاریخِ ما وجهی از سرگردانی انسان در میان بی‌هویتی و عالَم معناست، نه می‌تواند با آنچه که هست خود را راضی کند، و نه می‌داند آنچه که جواب طلب اوست چیست!! شاید بتوان وجهی از عصبانیت انسان امروزین را هم در این سو تحلیل کرد که در اصل او از خودش و نارضایتی از افق کور عالمی است که در برابرش قرار گرفته و آنی نیست که انسان می‌خواست فلذا بهانه‌گیری می‌کند و مشکلات را به گردن بیرون می‌اندازد. در این میان این رجب است که در حال ظهورکردن در این عصر است برای «یگانگی» و «یافت حقیقت» و «روبه‌روشدن با طلب اعلای انسان آخرالزمانی» تا در این خلوت و انس، انسان آرام‌آرام متذکر لایه‌های عمیق حضور در عوالمی شود که برتر از افق طبیعت است، تا خلأ  اُنسی که طبیعت، او را از آن محروم کرد، بچشد آنگاه است که می‌بینید در سحری یا شبی در دل همین خلوت‌ها با صدایی رسا اعلام خواهد کرد که:

مژده بده مژده بده، یار پسندید مرا / سایه‌ی او گشتم و او، برد به خورشید مرا

جانِ دل و دیده منم، گریه‌ی خندیده منم / یارِ پسندیده منم، یار پسندید مرا

 آری! ماه رجب شکفتگیِ درون است و راهش از انسان آغاز می‌شود. یعنی باید بگوییم «رجب»، فتح انسان است در عصر تاریک پوچی‌ها. یا این‌گونه بگوییم: شروعی است بر یک پایان یا آغازی است از طلیعه‌ی اُنس انسان با خودِ وجودی‌اش، نه خودِ شخصی یا اعتباری‌اش. مطلع الفتحِ آغاز انسان در تاریخی که عالم مدرن آمده است تا انسان را برده‌ی ساحت‌های مکاتب خود کند یا انسان را منفعت‌طلب و سودجو پروش دهد، یا آن‌که انسان را محور تصمیم‌های اساسی زندگی‌اش قرار دهد، همان انسان‌محوری به آن معنایی که انسا ن، گرگ انسان می‌شود، نه آن‌که انسان، آینه‌ی انسان باشد.

 «ماه رجب» است. در «رجب» انسان، محور قرار می‌گیرد اما در انس و اتصال، فرقش با اومانیست در آن است که در مکتب انسان‌محوری، انسان ربطی با عالم و آدم ندارد، بلکه «خودش» در سود و منفعت و نظام سرمایه‌داری مهم است، حتی فضیلت و اخلاق از آن جهت که انسان اخلاق و معنویت را در زندگی به عنوان سود و منفعت نیاز دارد. اما انسانِ «عالَم رجب» متفاوت از انسان عالم نیهیلیسم، محوریت‌اش در عین ربط و اتصالی است که با افق معناییِ عالم قدس دارد که انسان در عین یگانگی می‌تواند در تمام عالم باشد. یعنی حضور بیکرانگی که نه راهی بر کسی می‌بندد، و نه می‌گذارد کسی راه بر او ببندد، آن‌گاه تجلیِ ظهور و بروزش می‌شود. کربلا، آری! می‌شود اربعین که انسان در آن‌جا فقط «هست» و «هست» و «هست»، در عین اتصال به ملکوت قدیم الإحسانی در صورت حسینی. حال باید بگوییم ماه رجب ماه انس است و انس در بستر تمرکز و خلوت و کناره‌گیری از وجوه کثرت عالم طبیعت به‌دست می‌آید و «رجب» بستری است تا در دل ظلمتِ عالم بی‌معنای پیرامون‌مان سر در گریبان وجود و درون‌مان کنیم تا حالت انس پدید آيد آنگاه پس از انس جذبه خواهد آمد و پس از آن عشق و آنگاه اتصال روی خواهد داد پس باید بگوییم شروعی است مبارک و راهی است گشوده برای آنی که می خواهد دوباره خود را بیابد و با خود آشنا شود و ساحتی دیگر از افق عالم را تجربه کند . این راه رفتنی است ......مرد سفر کجاست؟ خلاصه آنکه جمعیت رلف پریشان عالم مدرن انسان را به هم ریخته است و این ماه رجب است که به سراغمان آمده تا با آن همراه شویم، به خدا که نیاز نیست کاری بکنیم چون ما عین ناتوانی و فقریم در برابر نسیم فضل او، فقط کافی است طبق روایت، خود را در مسیر و همراه با آن نفحه کنیم، او «خود»ِ شما را در بر خواهد گرفت و با او همدم خواهیم شد فقط باید همراه شد و منتظر ماند.... رجب همان روح قُرب است که تروح جسم می‌باشد، از آن جهت که انسان را مسانخ با عالم مجردات می‌کند، عالمی که تجربتاً برای انسان مورد تصدیق است، عالَمی فراتر که انسان بدون مزاحمت احکام بدن طبیعی در آن عین بودن است و عین لذت است و عین توحّد و انس است. باید برای ورود به آن عالم، به خود رجوع کرد و برای رجوع به خود نیازمند خلوتی هستیم تا با خود روبرو شویم و آنگاه که با خود روبرو شدیم سوال از من کیستم که روی دهد، تصدیق خواهی کرد برتر از آنچه که به آن تن داده‌ام،

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک /  چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

 باید به پرسش این خلوت صادقانه جواب داد که نمی‌توانی خودی باشی جدای از حقیقتی عالی تر و برتر که عین کمال و صدق و صفاست، مگر نه آن است که ناقص در ذیل کامل معنادار می‌باشد؟ و مگر نه آن است که نقص با کمال جبران می‌شود؟ و اگر کمالی مطرح شود که در عین کمالیت نقصی در آن راه ندارد، قطعا مطلوب خواهد بود و انسان ذاتاً کمال‌طلب است. سخن زیاد است و حرف ها در میان و آینده در انتظار رجبیون است... «این الرجبیون»!!

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

 

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً آنچه را که از ماه رجب به مشامِ دل‌تان رسیده است، از همان نوعی از احساس روحانی است که روح روایات ما بدان اشاره دارد. معلوم نیست چه سرّی در گشودگیِ ماه رجب است که گویا هرکس به جایی رسیده است، از نسیمی بوده است که ماه رجب بر قلب او تابانده و از عالی‌ترین هوشیاری‌ها بهره‌مندش کرده است. و این درستْ همان نسیمی است که ما را به گفته شما از سکرات نیهیلیسم به بهشت حضور در نزد خود حاضر می‌کند تا در وسعت بیکرانه خود عرشی که فوق ملکوت است و دارای جامعیت خاص می‌باشد؛ تجربه کنیم. این‌جا است که معنی سخن خدا را می‌یابیم که فرمود: «ماه رجب، ماه من است» و این همان جامعیت شب قدر است که آرام‌آرام با «ماه شعبان» که نور تعیّن نبیّ را به ظهور می‌آورد و «ماه رمضان» که ناس را در جلوه الهی‌شان به کثرت و تعیّن ظاهر می‌کند، شکل می‌گیرد. مگر نه آن است که جامعیت شب قدر در دلِ سالی که پس از آن پیش می‌آید، در جلوات مختلف خود را می‌نمایاند؟!

گفتید: «توحید ماه رجب، نسیمِ دشتزار حقیقت را در مقابل انسان می‌گشاید تا انسان از سکرات بی‌هویتی خود را آزاد کند.» و این قصه بشر امروز است که از دست خودش کلافه شده است و خداوند با سفره گسترده ماه رجب او را به خود می‌آورد تا نه‌تنها خودِ گمشده خود را بیابد، بلکه خدایی را که نیز گم کرده است، با دعاهای ماه رجب پیدا کند. و این همه حرف بنده برای معتکفین عزیز است که متوجه باشند خدای خود را گم کرده‌اند، آری! خدایِ دیروز، خدایِ امروز نیست، به دنبالِ خدای دیروزگشتن، سرگردانی است. پس خدای خود را گم کرده‌ایم و به گفته جناب مولوی: «هر روز مرا تازه خدای دگری هست» و می‌توان او را با اشاراتی که مولایمان حضرت علی«علیه‌السلام» در دعای مخصوص ماه رجب به او کرده است، پیدایش نمود. دعایی که در ابتدای آن می‌خوانیم: «اَللّهُمَّ يا ذَاالْمِنَنِ السّابِغَةِ وَالاْلاَّءِ الْو ازِعَةِ والرَّحْمَةِ الْو اسِعَةِ وَالْقُدْرَةِ الْجامِعَةِ...». موفق باشید  

34332
متن پرسش

سلام علیک و ریحانه. استاد عزیز متنی را برایتان ارسال کردم که امسال این حقیر کمترین راهی برای در میان‌گذاشتن آن، جز با شما نیافتم. یعنی جایی هم نبود که این یادداشت ناچیز از شخص ناچیزی را بازگو کنم. امیدوارم که این وجیزه‌ این حقیر باعث تضییع وقت آن عزیز نباشد و اگر هست از خواندنش صرف نظر کنید تا زحمتی از ما بر شما نباشد. (وفقک الله بسبحات ایامه).

 بسم الله الرّحمن الرّحیم: حاج قاسم ها و امتداد معنابخشی به تاریخِ فردای انقلاب اسلامی سخن از تقوا و سخن از حضور در عالم دینی سخنی است بس رفیع و بزرگ و شامخ که انسان در این تاریخ آن را در جبهه‌های جنگ به خوبی چشیدند، ما در آن برهه دشمن کم نداشتیم، مشکل کم نداشتیم. زیر ساخت نداشتیم، صنعت و قدرت و تکنیک را در اندازه مقابله با دشمن آن روز نداشتیم اما یک چیز بود که ما را در همان داشته‌های اندک، قدرتمند می‌کرد، آزادی می‌بخشید و احساس تعالی در ما موج می زد و آن، ساحتی از معنا و افق ایمانی‌مان بود که در صحنه زندگی‌مان حاضر و مشهود و ملموس بود. آوینی که رضوان خدا بر او باد رشحه‌هایی و لُمعه‌هایی از آن حضور را برای‌مان به تصویر کشید، اما چه کنیم که نسلِ بعد از جنگ، زبانِ فهمی که آوینی از حضور تاریخی‌مان فهمیده بود را نداشتند تا ما را با همان حضور به ادامه حیات قدسی در تسخیر عالم تکنیک و غرب مدرن، خود را ادامه دهیم و معنا را اصالت ببخشیم و خطر نهیلیسم را در زیر پوست آتشی که به زودی خاکستر می‌شود که همان تمدن رو به افول غرب می‌باشد، نسپاریم! اما چه می‌شود گفت که این فهمِ آوینی در اندیشه افق توحیدی و آرمانی امام بود که او را به این اندازه از حضور در تاریخ آخرالزمانی حاضر کرده بود و نه آوینی.

 شهیدان بسیار که آنان را اثرگذار و حاضر و زنده در ادامه حیات انقلاب اسلامی می‌بینید، فقط دلیل عمده‌اش آن است که در افق معنایی انقلاب اسلامی و تاریخ فردای انسان معنوی گام برداشتند و فهمیدند راه انسانِ فردا، از امروزِ انقلاب اسلامی می‌گذرد و بنابراین خود را در آن حاضر کردند، و نه حاضر، بلکه علاوه بر حضور، دستگیر انسان‌هایی شدند که می‌خواهند از این دردِ به استخوان رسیده پوچی مدرن، پناهگاهی بجویند؛ و این دستِ اشارت شهداست که پناهگاه امن انسان را نشان می‌دهد، پناه در پناه انقلاب اسلامی با امید به فردای قدسی در تار و پود حیات زندگی انسان ابدی. شما حاج قاسم را اگر در این بُعد و ساحت از حضور نیابید، باید بگویم که فقط او را در حد شخصیتی قدسی برای عرض ارادتی بیش‌تر تکریم نکرده‌اید. اما حاضرشدن در حیات حاج قاسم از جنس دیگری است. حضوری است به ابعاد آن‌که خودتان در همان عالَمی که حاج قاسم حاضر شده است، حضور پیدا می‌کنید و این غیر از عرض اردات و تکریم است که البته این هم لازم است اما سخن بیش از این است. لازم است تا با هم در ساحت آزادیِ حضور انسان سخن بگوییم، سخنی از جسن آزادی در سایه استقلالی که شهدا انگشت اشاره‌شان را به آن سو گرفته‌اند و بعید می‌دانم که انسان مشتاق آن اشارت نباشد. اگر نشانه این اشتیاق را از من بپرسید شما را به آن تشییع پر شکوه آن سردار ارجاع می‌دهم، آنجا که برای چند روزی انقلاب اسلامی با عالَم گشوده معنایی خویش، برایمان به ظهور آمد تا وجه دیگری از آزادی و استقلال را به شهودِ همگانی انسانِ این عصر بکشاند، اگر چه این شهود همگانی رخ نشان داد، اما باز در خفا رفت؛ و این خاصیت انکشاف حقیقت است که از وجهی گشوده است و از وجهی در خفا، و اگر انسان می‌خواهد آن شهود را ادامه دهد چاره‌ای ندارد جز آن‌که در آن ساحت و آن عالم حاضر شود و اگر ما بعد از حاج قاسم در پیِ این نباشیم که آن افقِ معنایی را امتداد ببخشیم و «خود را» و «حیات تاریخ» و «سیاست خود» را در آن حاضر کنیم، این سالگرد ها بعد از چند سال چیزی جز تکریم نخواهد بود. اما سخن ما از آن حیاتی بود که با آمدن پیکرهای این شهدا، ما و جوانان و ملت را در برگرفت و نشان از ظرفیت‌هایی بس فراتر از عالم امروزینِ جهان‌های دیگر در خود داشت که این جز با امتداد معنایی آن و حضور در آن ساحت امکان پذیر نخواهد بود.

آری! می‌دانم که از افقی روشن به الفاظی مجمل اشاره می‌کنم و مگر جز این است که ساحتِ معنا را جز با اجمال و البته ظهور اشارات در قالب عبارت نتوان بیان کرد و برای حضور در آن عالم نیازمند توجه و نظر به آن اشارت است تا در آن حاضر شویم؟ شاید برخی گمان کنند حتما باید کاری کرد، یا فعالیتی یا چیزهایی از این دست! اما می‌گویم نه! کافی‌ست تا آن اشارت را تصدیق کنید و دل را به آن توجه دهید تا شما را در برگیرد، آنگاه از آن پس این حقیقت است که شما را در بر می گیرد و با شما سخن خواهد گفت.

باز اگر شاهدی بر این سخنان بخواهید، باید بگویم که حضور در افق یا ساحت یا عالم معنا از آن جنسی است که شهدا با تصدیق آنچه بر قلب امام می‌گذشت در جبهه‌ها یا در تاریخ انقلاب اسلامی حاضر شدند و این حضور، آنان را تاریخ‌ساز کرد و در برگرفت. و این‌چنین است که می‌بینی امروز، تاریخ را و بهتر بگویم انسان‌های این نسل را رهبری می‌کند آنچنان که در تشییع پیکرهای شهدای گمنام در لرستان دیدید، یا چرا فقط شهدا؟! مگر مردم هم اینگونه نبودند که امام را تصدیق کردند و امام را با قلب خود یافتند و اینچنین حکومت طاغوت را به زمین زدند و تاریخی از معنا، آن‌ها را در برگرفت؟! آنچنان که در آن سال‌ها مردم با سبک خاص توحیدی از همان جنسِ امام با یکدیگر زندگی می‌کردند، مثل پشتیبانی‌های جنگ، مثل همراهی‌ها، مثل جهاد سازندگی.

آری! وقتی از آن وجه غافل شدیم غلبه عالم مدرن، فضای خالی توجه‌مان را که آينده قدسی بود، فرا گرفت و ما با غفلت از غیبِ انقلاب، گرفتار پوچی عالم مدرن شدیم و حالا داریم از این خلأ، فریاد می‌زنیم اما نمی‌دانیم چه بر ما گذشته یا چه مان شده است؟؟؟!!! سخن این است که انقلاب باز هر بار با اشاراتی به ما رو می‌کند آن‌هم در روزگارانی که سخت از ظلمت‌ها رنج می‌بریم و ماییم و پوچی‌های فراوان و آرزوهای دست‌نیافتنی و آزادی‌هایی که در قعر اجبارهاست، اما ما آن را به اسم آزادی پذیرفته‌ایم.

سخن از این بود که باید حاضر شد تا افق معناییِ انقلاب اسلامی جای ما را در ادامه حیات قدسی و فردایی‌مان تعیین کند و امتداد ما، فردایی برای فردایِ حیات بشر باشد، کاری که شهدا کردند و ما نباید به راحتی از آن بگذریم. شهدا از حضوری که توحید محمّدی آن را به بشر هدیه کرد به راحتی نگذشتند و خود را در نسیم روح‌بخش و آزادی‌بخش آن حاضر کردند و معنا بخشیدند. این‌که ما نتوانستیم این وجه یا این عالم از عالم انقلاب اسلامی را پیشِ روی این جوان بگذاریم تا احساس عقب‌ماندگی از آرزوهایی که مدرنیته برایش ساخته است را، آرزوهای خود نداند و از رنجِ نرسیدن، احساس پوچی نکند و دست به تلاش‌های بیهوده نزند، یا در آخر خودکشی نکند؛ نشان از ضعف انقلاب اسلامی نبود، نشان از نبودِ زبانی است که این سخن را با او در میان بگذارد. ما برای امتداد ساحتِ معناییِ انقلاب در «رسانه» و در «سیاست» و در «فرهنگ» نیاز به آوینی‌ها داشتیم تا سخن او بازتاب حضور تاریخی‌ِمان باشد و در این جنگ اَبر رسانه‌ای غرب، دست خالی نمانیم و دستِ پُر بودن‌مان را با لوازم حیات عالم مدرن نسنجیم.

آری! باید گفت که کسی برای آزادی خودکشی نمی‌کند، این جبرِ عالم پوچی است که افراد را وادار به خودکشی می‌کند. انسان‌های آزاده یا آزادی خواه، شهید می‌شوند، نمی‌میرند. آزادی، پشتوانه معرفتی و عشق می‌خواهد نه هوس. اگر در این دوران کسی به دنبال آزادی برای بشر می‌گردد باید آن را در افق آرزوی متعالیه شهدا پیدا کند، زیرا انسان، موجودی تک‌ساحتی نیست تا آن را در امتداد یا ادامه تاریخِ غرب جستجو کند و اقناع شود، بلکه انسان هویتِ کشیده‌ای از زمین تا آسمان دارد که باید او را در اتصال و آزادی ملکوتی‌اش معنا کند. اگر امروز انسان، از این پوچی رنج می‌برد به خاطر آن است که این زمانه او را افناع نمی‌کند، آنچه او می‌خواهد و طلب اوست به او نداده است، در اصل طلبکاری انسان امروز از خودش است، از این سردرگمی‌ها، از این بن بست‌های زندگی مدرن، از این وابستگی‌ها و دلبستگی‌های زندگی دنیایی است که راه به او نمی‌دهد تا آن‌گونه که می خواهد در زمین حاضر باشد و این را اگر می‌خواهید مستنداً ببینید در تشییع پیکرهای شهدا و خصوصا حاج قاسم ببینید؛ این نشان از چیست؟

 بنده کاری به تحلیل‌های سیاسیِ این تشییع ندارم، به دنبال هویت این تشییع می‌گردم، آنچنان که اشارت‌هایش را در سخنان رهبر عزیزمان می‌توان پیدا کرد، اشارت‌ها و تحلیل‌های قدسی و معناییِ پشت صحنه انقلاب اسلامی. بنابراین انسان زندگی خود را در زمین و در زندگی زمینی، مطلوب نمی‌یابد و آنچه می‌خواهد را پیدا نمی‌کند، این‌جاست که آن افق‌های معنایی و اشارت‌های قدسی جا پیدا می‌کنند و محور و محل تأمّلی می‌باشند برای سخن با انسان. اما باید زبان آن سخن را پیدا کنیم و گوشی که تشنه این سخنان است و قلبی که در انتظار این وجه از آزادیِ گمشده انسان می‌گردد، چرا که آنچنان که گفتیم انسان آماده حضور در لایه‌های برتر از افق زمین است، به آن دلیل که زمین، او را در طلبش یاری نکرد و به آنچه که می‌خواست نرساند و او را در بسیاری از بن‌بست‌های نرسیدن و آرزوهای تحقق نیافته‌اش، به پوچی رساند و حال، احساس جبر می‌کند. اما به خدا قسم! که این جبر، جبر دینی نیست و این دعوای چادر و حجاب و شریعت نیست، این بهانه پوچی انسانِ تاریخ است که هر روز در این عصر و زمان، سردرگمی‌اش را با یک چیز بهانه می‌کند وگرنه انسان در لایه‌های پنهان خودش و در آن بنیاد فطری‌اش، راه آزادی را به رهن این عالم گذاشته است و نمی‌خواهد که آن را از گرو این رهن آزاد کند، تا چشم‌اندازِ دیگری از زندگی را پیش روی خود حاضر ببیند وگرنه به نظر این حقیر، هیچ‌گاه انسان به اندازه امروز آماده ارتباط با عالم معنا نبوده است، چون هیچ‌گاه مثل امروز، کاردِ ناکامیِ آرزوهای بربادرفته غرب را نچشیده است. بنابراین امروز آوینی‌هایی می‌خواهیم تا زبان اشارتِ این، ساحتی که انسان گم کرده است باشیم و حاج قاسم‌هایی که با حضورشان مشعل امتداد این افق باشند و انتظار را اگر انتظاری در به حضورآمدن ظهور حقیقت پشت حقیقت بدانیم، انتظار را درست فهمیده‌ایم. انتظار یعنی آوینی بعد از آوینی و حاج قاسم بعد از حاج قاسم و گشودگی در دل تاریک تاریخِ آخر الزمان و حضور بعد از حضور و شهدا آیت و نماد حاضرشدن در فرهنگ انتظار می‌باشند که ما می‌توانیم نسل امروز را با زبان و سخن شهدا به آزادی دعوت کنیم، زبانی که جهان‌های دیگر از ارائه آن ناتوانند.

 اگر چه سخن، بیش از آنی است که در این جا به میان آمد ولی باید یکی دیگر از راه‌های امتداد اشارت‌های قدسی را در گفتگو و در میان‌گذاشتن این سخن‌ها با یکدیگر بررسی کرد. حسابش را بکنید این افق ها و اشارت ها و حضور ها به اشارت ها در کلام و سخن نخبگان و در عینیت رفتار سیاسی جامعه به میان آید، آن‌گاه به وضوح خواهیم دید که آزادی دیگری به میان می‌آید که وجه متعالی انسان در پی آن حاضر بود و طلب داشت..... والسلام علیک و رحمت الله

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با این‌که نمی‌دانم جنابعالی چه کسی هستید و از کدام دیار سخن می‌گویید؟!! ولی هرچه بیشتر به سطر سطرِ نوشته‌هایتان نظر می‌کنم، بیش از پیش خود را به جنابعالی نزدیک می‌بینم و فکر می‌کنم این از اسرار این تاریخ است که افراد، اگر یکی در شرق عالم است و دیگری در غرب عالم، تا این اندازه در نزد همدیگر حاضرند. جنابعالی نمونه بسیار روشنی از این قصه و از این نسل هستید و بازگوکننده سخن بسیاری از خواهران و برادرانی هستید که حتی با سکوت‌شان، همه این گفته‌های گفتنی که فرموده‌اید را می‌گویند و ما می‌شنویم. به گفته جناب آیت الحقّ محمد بلخی:

با لب دمساز خود گر جفتمی                همچو نی من گفتنی‌ها گفتمی

 از ساحتِ معنابخشی در افق ایمانی سخن گفتی و از سید اهل قلم که نه به دیروز و امروز، که به فردای ما و فردایِ فرداهای ما نظر داشت؛ یاد کردید. این است آن سرّی که در اسرار نهفته است و نسل ما به کمتر از این اسرار قانع نمی‌شود. از بنده پرسیدند در این سفر اربعینیِ سلیمانی چه یافتید؟ و بنده تنها توانستم این‌طور جواب بدهم:

            «با سلام: مگر نه آن است که «هرکه را اسرار حق آموختند/ مُهر کردند و دهانش دوختند»؟ یا باید بگوییم این جمعیتی را که ما در این دو روز دیدیم، را ندیدیم! و یا اگر دیدیم، به من بگو در این حضور، آری! در این حضور چیزی بود که بتوان با کلمات آن را وصف کرد. اصلاً مگر آن‌جا کلمات طاقت خودنمایی داشتند که به کمک آن‌ها بتوان آنچه بود را وصف کرد؟!! یقیناً اسراری در کار است و هیچ فکری امکان درک این اسرار را نخواهد داشت و اگر وصفی صورت گیرد، یقیناً آن وصف‌ها، گزارش آن اسرار نیست. و باز باید در حیرانیِ سخنی ماند که گفت: «من گنگِ خوابیده و عالم همه کر/ من ناتوان ز گفتن و خلق از شنیدنش». ناتوان از گفتنی که گنگ خواب‌دیده باید بگوید، اوج وصف‌ناپذیریِ چیزی است که او دیده است، هر چه می‌خواهیم از آنچه در این دو روز در وصف جمعیتی که با آن روبه‌رو شدیم، بگوییم؛ بیش از آن نیست که اظهار شود که «صاحب‌دل بداند آن چه حال است». و عجیب آن‌جا است که اسرار، نه‌تنها گفتنی نیست، دیدنی هم نیست، فکر کردنی هم نیست.»

اگر فرمودید حاضرشدن در حیات حاج قاسم از جنس دیگر حضور است؛ باز باید تنها منتظر ماند بدون آن‌که در انتظاری که هستیم، تصور چیزی را داشته باشم، نه! فقط باید منتظر ماند، انتظارِ امری فراتر از آنچه امروز در تصور داریم، ولی در شب قدرِ این تاریخ می‌دانیم چیزی در پیش است که نه‌تنها فرشتگان، بلکه «روح» آن فرشته فرشتگان نیز باید به صحنه آید، چیزی که در گفته‌های جنابعالی به مشام می‌رسد. گفته‌هایی که اصرار بر «اشارات» دارد، اشاراتی که به گفته جنابعالی تنها «دل» می‌تواند تصدیق کند و «جان» را در بر بگیرد تا حاج‌قاسم‌گونه، تاریخ‌ساز شویم. آری! تاریخ‌سازشدن یعنی بگذاریم همچون حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» بازگوکننده إشراقی باشیم که پیش آمده است و نگران هیچ چیز نباشیم. همچنان‌که حضرت امام فرمودند:

«مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدی در سراسر جهان بر چوبه‌های‌دار می‌روند؟ مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته می‌شوند؟ بگذار دنیای پست مادیت با ما چنین کند ولی ما به وظیفه اسلامی خود عمل کنیم.»

همه سخن و سخنِ همه دل‌ها آن‌گاه که دل‌ها زنده و بیدار باشند، یک کلمه بیشتر نیست و آن این‌که «این مائیم و خودمان» نه فردا، که همین امروز. حال باید در جستجوی خودمان به سراغ چه کسی برویم که بیشتر از خودمان، خودمان باشد. به سراغ حضرت امام رفتیم، آری! در آن دوردست‌ها در «جلالِ» او بود که فهمیدیم راه ما به سوی او است ولی همچنان زمانه پیش آمد و پیش آمد تا بالاخره با حاج قاسم سلیمانی روبه‌رو شدیم به همان معنایی که در صدر اسلام، زمانه پیش آمد و پیش آمد تا با مولایمان علی «علیه‌السلام» روبه‌رو گشتیم و دیدیم چه اندازه درذیل ولایت حضرت امام خامنه‌ای «حفظه‌الله‌تعالی»، ما حاج قاسم هستیم، یا نه! بگو: چه اندازه به این مرد در عین دوربودن و غیر قابلِ دسترس‌بودن، نزدیکیم. گویا راهی است که هرچه برویم، می‌رسیم و باز باید برویم و فهمیدیم چرا در توصیف اولیای الهی فرموده‌اند: «هُمُ السبیل».

بس است. آری! راه پیدا شد و خورشید طلوع کرد و افقی که در پیش است ما را می‌خواند، افقی که نه از آن بیگانه‌ایم، و نه به راحتی می‌توان بدان دست یافت. این قصه همه زندگی است که

 «پس عدم گردم عدم چون ارغنون ** گویدم که انا الیه راجعون» نه فردا و نه امروز، فقط در هستیِ خود که عین ربط به هستیِ هستی‌هاست. موفق باشید

33669

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و ادب: روایت مشهوری از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که فرمودند ملائکه به خانه ای که سگ در آن باشد وارد نمی شود. با توجه به رواج یافتن خرید و نگهداری از سگ در بین نوجوانان و جوانان شاید سوالی که به ذهن آن ها برسد این باشد که خب وارد نشوند. مگر چه اهمیتی دارد ملائکه به خانه ما وارد شوند. مشتاقم توضیح جنابعالی را در این خصوص بدانم که اولا: چرا پیامبر (ص) مسأله نگهداری از سگ را با حضور ملائکه در خانه مرتبط می‌دانند؟ چه رابطه ای بین حضور سگ با حضور ملائکه در خانه وجود دارد؟ دوم اینکه: اصل حضور ملائکه در خانه چه اهمیتی دارد که موجب می شود اهالی خانه روی حفظ این حضور حساس باشند و از نگاه داشتن سگ در خانه خودداری کنند؟ چنانچه توصیه ای در خصوص روش صحیح مقابله با این پدیده ضد فرهنگی دارید نیز بفرمایید. با تشکر.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جزوه‌ای که تحت عنوان «حکم تندیس یا مجسمه» سال‌ها قبل نوشته شد، روشن گردید که چرا می‌فرمایند سگ و مجسمه اگر در محل زندگی و مثلاً داخل اتاق باشد، فرشتگان که عبارت باشند از انوار الهی؛ حضوری در آن محل نخواهند داشت. بدین معنا که انسان از حاضرشدن در جهان‌های گشوده معنویت محروم می‌گردد و با انواع افسردگی‌ها و نیست‌انگاری‌ها دست به گریبان می‌شود. موفق باشید

32885

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: من یه پسر ۱۷ ساله هستم و میل جنسی در این سن در من خیلی زیاد است و بارها و بارها بخاطر این به گناه افتادم ولی هر بار خیلی پشیمون میشم و از خدا و امام زمان خجالت می‌کشم و حتی روم نمیشه نماز بخونم ولی بازم شهوت بر من غلبه میکنه، امکان ازدواج هم که نیست من چطوری مبارزه کنم و جلوی خودم رو بگیرم؟! دیگه خسته شدم میخوام از این لجنزار گناه رها بشم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با حضور در محافل مذهبی و تعمق در معارف الهی و فاصله‌گرفتن از صحنه‌های تحریک‌کننده شهوات؛ نورِ عصمت را که لذت‌بخش‌تر از امور دنیایی است، احساس می‌کنید. از فعالیت‌هایی مثل ورزش و انس با رفقای مذهبی غفلت نکنید. زندگی‌نامه شهدا، جهان نورانیِ آن‌ها را در مقابل شما می‌گشاید تا با عزمِ بزرگ آن‌ها زندگی خود را شکل دهید. موفق باشید

32879

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام وقتتون بخیر استاد گرانقدرم. با توجه به حدیث یابن جندب پس انداز کردن هم از غفلت هست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن‌جایی که برای رفع مشکلی نباشد، پس انداز یعنی چه؟! چرا به نیازمندانش نرسانیم تا وسعت بگیریم؟ موفق باشید

32103
متن پرسش

با سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز: تا اونجایی که بنده متوجه شدم طبق نظر ملاصدار نفس جمسانیت الحدوث و روحانیت البقاء می باشد، یعنی در ابتدا بصورت یک قوه در نطفه می باشد که در اثر حرکت جوهری مجرد می شود، طبق گفته شما استاد بزرگوار نفس بدن متناسب با خود رو می سازه مثلا نفس گرگ بدن گرگی می سازه، اگه این کار توسط نفس انجام میشه و جایگاه ملائکه کجاست؟ آیا نفس انسان رو هم میشه به نوعی یکی از ملائکه تعریف کرد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سخن صدرا در مورد جسمانی‌بودن نفس، در مورد نفس است آن‌گاه که در هویت شخص معینی به ظهور می‌آید که حرکت جوهری بدن، زمینه می‌شود تا آن نفس متعیّن شود. ولی بحث «خلق الارواح قبل الابدان» مربوط به روح انسان است در علم خداوند که هنوز تعیّن خاصی پیدا نکرده است. موفق باشید

31885

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با عرض سلام و احترام: ضمن تشکر فراوان چند روز قبل در مسجد کلاسی با موضوع جلسه اول آن (روشهای تربیتی در محیط متضاد) بهمراه کارگاه آموزشی برگزار شد. در کارگاه بصورت دوطرفه حول سه داستان با سوالات مشترک مطرح و گفت گو می‌شد مشکل ام با متن و نتیجه گیری (روش تربیتی جو گیری) سوال سوم هست؟! مطالبی از کتاب کربلا مبارزه با پوچی ها از شما استاد ارجمند نیز وجود دارد مثل پاراگراف: «جوان امروز ما از طرفي به ياد فرهنگ بسيجيان و امام و شهداء است و دل در هواي آنان دارد، و از طرفي بعضي از مسؤولانِ پرتجمّل و كساني را مي بيند كه به اسم انقلاب، ثروت هاي بادآوردة دولتي دست و پا كرده اند، و در اين ميان سرگردان مي شود و اگر از اين نسل، حسين (ع) را نگيريم، به يزيد وغرب نزديك نمي شود و نه تنها سرگردان نمي ماند، بلكه صداي بلند اعتراضي مي شود بر آنهايي كه دارند جامعه را از عهد امام و بسيجيان جدا مي كنند و از همين طريق است كه جامعه اصلاح مي شود و زندگي اين جوانان معناي واقعي به خود مي گيرد. عمده آن است كه بدانيم بايد توجّه خود را به فرهنگي جلب كنيم كه بتواند امروز ما را درست تحليل نمايد، تا بدانيم چه تفكّري است كه مي خواهد عهد الهي جامعه را به غفلت بكشاند.» لطفا در صورت امکان راهنمائی بفرمائید، با تشکر. داستان اول راجع به روش تربیتی مادر سخت گیر بود. داستان دوم راجع روش تربیتی محبت افراطی بود. و از داستان سوم که متن آن در ادامه آورده شده نتیجه گرفتن که روش تربیتی آن جو زدگی و شعاری است. متن داستان سوم باید بچه را از بچگی با این فضا ها آشنا کرد. بچه باید از بچگی خاک هئیت بخوره. هر کاری هست تو هیئت باید بکنه. البته این را بگما این کارها رو با عشق باید بکنه. اول برای شروع باید یه پری بدی دست بچه که واسته جلو هیئت و این پر رو تکون بده و به اینهایی که میان هیئت خوش آمد بگه، همین میتونه شروع خوبی باشه برای عشق دادن به بچه، بعد که یخورده عشقش زیاد شد باید بهش بگی کفش جفت کنه، شایدم کیسه کفش بده دست مردم خیلی فرقی نداره مهم اینه بدونه با علاقه و عشق داره این کار را میکنه. حالا این بچه بعد از دو سال شیفته چایی دادن میشه البته باید مواظب بود، چایی خونه هیئت خط قرمز ما بچه هیئتی هاست، هر کسی را نمیتونم توش راه بدیم . بچه ایی که عاشقونه نتونه پر تکون بده و کیسه کفش بده دست مردم نمیتونه استکان چایی جمع ‌کنه. حالا کوووو تا برسه به چایی دادن. حالا فک کن این بچه با اینهمه شور و عشق بخواد تو دسته کار کنه، میدونی چقدر بهش حال میده و با این کار صفا میکنه، تو دیگه میتونی اونو از هیئت جداش کنی؟ هیئت میره تو خون و پوستش. البته همیشه با کار دادن نمیشه بچه ها رو عاشق کرد، بعضی وقتها باید بعد از خستگی شور زدن و شام پخش کردن بشینی و برا بچه ها حرف بزنی از حسین بگی که آقای آقاهاست، از حسین بگی که جونشم برای خدا داد از عباس بگی که تا آخرش پای قول و قرارش موند و دم از بی وفایی نزد. باید بچه رو با شور و عشق بزرگ کنی باید جونشو برای این کار بده، حالا دو تا قطره خون که از سینه زدن روی سینه اش مونده که چیزی نیست. ببین همچین بچه ایی را باید حتما با شهدا هم آشناش کنی، ما یک هفته توی محلمون هفته شهدا داریم، محلمون ۲۳ تا شهید داره که یکی از یکی کارشون درست تر بود. خدا رحمتشون کنه. یادمه مرتضی روزهای آخر که می‌خواست بره خیلی به حفظ حجاب دختر های محل توصیه کرد. اما حیف، عکس شهدا را می‌بینیم و عکسشون عمل می کنیم. آخه ما روز قیومت میتونیم جواب اینها را بدیم؟ میتونی هر شب چند تا خاطره از شهدا توی هیئت براشون بگی، این خاطرات را با اون حرفها که گره بزنی و چهار تا مداحی هم بذاری کنارش یه اشکی از این بچه ها میگیری که بیا و ببین، اصلا میدونی چیه؟ اون هیئتی خوبه که بیشتر از همه بتونه اشک از بچه ها در بیاره دیگه چی میخوایم؟ ما می‌خواستیم بچه از هیئت جدا نشه که با این کارا قطعا جدا نمیشه. (و سوالات مشترک هر سه داستان) با توجه به داستان به سوالات زیر پاسخ دهید: ۱- روش تربیتی در این داستان چیست؟ ۲-آن کسانی که با این روش تربیت می‌کنند فکر می‌کنید چه منطقی پشت کارشان است؟ و در این روش چه مزایایی می‌بینند؟ ۳- با توجه به محیط امروز، چه اشکالاتی به این روش است؟ و من الله التوفیق

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با عرض معذرت، این نوع موارد، مواردی نیست که در حدّ یک سؤال و جواب بگنجد و بنده که باید هر روز چندین و چند سؤال را جواب بدهم چنین فرصتی را در اختیار ندارم. اساساً این موارد را باید با مطالعه کتاب‌های مفصل و حضور در جلسات ممتد دنبال بفرمایید. موفق باشید

31572

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: استاد سال هاست برایم سوال است که چه تفاوتی بین روح و نور مطرح است؟ گاهی بیان می شود نور امام حسین را باید در قلب خود بیابید، گاهی بحث اتحاد روحی با امام حسین هست. به نظر روح بالاتر از نور باشد. شاید نور می خواهد مفهوم اتصالی را بیان کند، ولی روح مفهوم وحدت و یکی شدن را؟ ما سلام هم که می دهیم می گوییم السلام علیک و علی الارواح...
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در به کار بردن واژه «نور»، نوعی استعاره در کار است تا انسان در مواجهه با ارواح مقدس اولیای الهی به نورانیتی متوجه شود که جان او را فرا می‌گیرد و حجاب‌های بین او و حقیقت را مرتفع می‌کند و به همین جهت در سوره اعراف قرآن را به نور توصیف فرموده و می‌فرماید: «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَه‏» پیروی کنید از نوری که بر آن حضرت نازل شده. موفق باشید

31349

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
عرض سلام: وقتتان به خیر. پاسخ سوال من را در کانال نگذاشته سوال شماره ۳۱۳۳۳
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع سؤالات چون حالت شخصی دارند، به ایمیل سؤال‌کننده فرستاده می‌شود و این‌طور جواب داده شد:  31333- باسمه تعالی: سلام علیکم: احتمالاً باید موضوع را با روان‌پزشک در میان بگذارید. موفق باشید

30029

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام و عرض احترام. استاد ببخشید افرادی که در مسیر سلوک قرار می‌گیرند عکس العمل شان در برابر افرادی که به آنها توهین یا تهمت میزنن چیست؟ اگر بخواهیم از حق خود دفاع کنیم مشاجره ایجاد می‌شود و اگر نخواهیم دفاع کنیم سوء استفاده می‌شود و طرف مقابل به رفتار اشتباهش ادامه می‌دهد. چون در بعضی از مواقع اگر در برابر بی ادبی بعضی از افراد سکوت کنیم اون فرد ادب که نمی‌شود هیچ تازه یه قدرت کاذبی می‌گیرد و سوق داده می‌شود به قلدری و این افراد در جامعه و کم کم روی کل جامعه مسلط می‌شوند. میشه راهنمایی بفرمایید کجا باید سکوت و کجا باید دفاع کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد یک راه حلّ نمی‌توان داشت. آری! بعضی موارد باید به حکم «وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا» (فرقان/۷۲) باید با بزرگواری از موضوع عبور کرد ولی در جایی هم ممکن است که لازم باشد تذکر بدهیم، البته با حفظ متانت. چند جلسه‌ی اخیر دوشنبه‌ها إن‌شاءالله می‌تواند مفید باشد. موفق باشید

26495

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام خدمت استاد عزیز: ۱. استاد سوالی که از خدمتتان داشتم اینکه، صحبتهایی که کفار در روز قیامت با خداوند دارند، که کاملا به کفر خود اذعان می کنند؟ آیا این اقرار ها صرفاً ناظر بر وجه اعتقاد قبلی کفرآمیزشان در دنیا است یا اینکه عملا کسانی اند که در زبان و در ظاهر و باطن کافر بودند؟ آیا بین فرعون و بین برخی از حکام کشورهای غربی یا سکولار و یا... امروز که صحبت از خدا می کنند اما در عمل کافرند هست؟ یا عمل منافقانه ای بدتر از کفر است؟ ۲. استاد عزیز، دیده میشه که غربی ها و رسانه های استکباری گاهاً سعی می کنند در باتلاق بی هویتی که گرفتار هستند دامهایی پهن کنند و از داخل افراد را به موضع بی هویتی و منافقانه ی بیطرفی نسبت به همه چیز در باتلاق و گیجی خود بکشند با ایجاد شک و شبهه و در نهایت ایجاد سوال در مورد حق و هر آنچه حقیقت دارد اعم از اصول اعتقادی و دینی و حکومت اسلامی و... که گاهی در مورد عده ای در سطح جامعه موفق هم می شوند. حال به نظر شما در ذیل نظر به فرمایش امام حسین (ع) در کربلا که خطاب به لشگر دشمن فرمودند اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید و آنها را به بدیهیات درونی خودشان رجوع دادند تا به خود آیند، با توجه به وضعیت میزان تفکر در حال حاضر در سطح جامعه که گفتگو ی مستقیم در مورد موضوع شاید به جبهه گیری بیانجامد، چقدر این روش می تواند به اذن خدا موثر باشد که گفتمان ها و سوال هایی در جامعه و در بین مردم ایجاد کنیم تا مردم خودشان در تنهایی خودشان به وجدان خودشان رجوع کنند (همچون مثال نقضی که در کتب درسی می خواندیم که با تک جمله ای و مثالی بنیان یک نظریه و تفکر غالبی فرو می ریخت و دیگر عملاً آن نظریه نقشی در معادلات نداشت) که اولا در حق بودن تفکر غربی و غرب در ذهن برخی ها که باور به زندگی غربی و استکبار و.. دارند، رخنه و شک ایجاد کنیم و ثانیاً ایجاد این سوال که در مشکلات اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی حال حاضر جامعه و در کل جهان واقعا نقش تفکر غربی و انشعابات آن یعنی فرهنگ مصرف گرایی و خودخواهی و طمع و حرص دنیا و... چیست؟ آیا همه علت نیست؟ تا واقعاً این سوال باب تفکر در اذهان جامعه را اولاًبه راههایی به غیر از راه غرب زده فعلی باز کند و ثانیاً به نقش تفکر غربی و استکبار در ایجاد مشکلات حال حاضر جامعه ما بگشاید تا به لطف الهی در نهایت به نقش دشمن و ترویج دهندگان ایده های دشمن در داخل در مشکلات زندگی فعلی پی ببریم. که خیلی از مشکلات بخاطر نوع تحلیل اشتباه موضوع است. اگر بنده دو تا فقیر کنار خیابون می بینم، علت اصلی را در مقابل دو تا انسانی رو بدونم که به تسخیر درآمده ی تفکر غربی هستند و بیش از حد طمع به مال دنیا دارن و سد تقسیم مساوی اموال بین افراد جامعه هستند، نه اینکه علت را از چیز دیگر بدانم. حال مشکلات دیگری اعم فساد اداری و اخلاقی و جرائم و... هم همینطور. هرچند که در طول تاریخ مشکلاتی که منتّج به رفتن زنگار از روی فطرتهای پاک انسانها و ایجاد سوال در ذهن ها شود و جامعه به راهی غیر از وضع موجود رهنمون شود همچون یک پیامبر باطن ها را منقلب می کند. مشکلات و در ادامه ایجاد سوال و در ادامه بیدار شدن فطرت ها و اراده ای که در پس آن ایجاد شود فتحی از جانب خدا است. فتح گذر از استکبار و تفکر غرب. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید کار خوبی است به‌خصوص اگر همراه با معرفت به قواعد توحیدِ عالَم وجود باشد. موفق باشید

نمایش چاپی