https://lobolmizan.ir/book/69
باسمه تعالی: سلام علیکم: آدرس فوق آدرس ترجمه جلسه چهارم کتاب «آشتی با خدا» میباشد. کاربران محترمی که نسبت به زبان انگلیسی تسلط دارند، خوب است که نسبت به ترجمه جلسه چهارم کتاب «آشتی با خدا» اگر نظری دارند بفرمایند تا اعمال شود. موفق باشید
سلام عرض میشه: لطفا بفرمایید آیا امکان دیدار با امام معصوم که دفن شده در این دنیا وجود دارد؟! (در وقت اضطرار).
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! اگر آن عزیزان صلاح بدانند برای زوّارِ خود جلوه میکنند زیرا آنها محدود به بدن خود نیستند که با رحلتشان، دیگر امکان ظهور برای زائر نداشته باشند. آری! بعد از رحلتشان، امامِ بعدی با بدن مبارکشان در صحنه هستند. موفق باشید
سلام و عرض احترام: طاعاتتون قبول. استاد میخواستم کتاب مرصادالعباد از جناب فخررازی را مطالعه کنم خواستم نظر شریف شما را بدانم.. ممنون از توجه و راهنماییتون. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: به عنوان دستورالعملهای فردی، نکات خوبی دارد. باید سعی کنید آن نکاتی که با روح و روحیه شما تطبیق دارد را، بگیرید و استفاده نمایید. موفق باشید
سلام علیکم استاد گرامی: عبادت قبول. در مورد فرضیه جهان موازی جنابعالی نظری دارید؟ فکر می کنم (شاید اشتباه باشد) هر از چند گاهی فرضیاتی خیالی را مطرح می کنند تا بتوانند اصل خلقت و خالق واحد و مباحث اعتقادی را مورد تشکیک قرار بدهند خواستم نظر جنابعالی را بدانم. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: به طور پراکنده بنده نیز چیزهایی در این موارد میشنوم و یا می خوانم ولی هرچه دقت میکنم مبنایی برای این سخنان جز فرضیههای ذهنی نمییابم، برعکسِ آنچه که ما در سخنان حکیمان و یا آیات الهی مییابیم. موفق باشید
عرض سلام و ادب خدمت شما استاد بزرگوار: ببخشید استاد، شوهر بنده چند روز پیش سوالی از شما کرده بود مبنی بر اینکه خانه ای بزرگ (۴ طبقه) ساخته است، آیا می تواند برای ترس از چشم زخم به اقوام بگوید که این ملک اجاره ای است و شما در جواب فرموده بودید که با صدقه و مهربانی با ارحام و ولیمه دادن بلا رفع خواهد شد. مشکلی که الان پیش آمده این است که ایشان از وقتی پاسخ شما را خوانده بسیار گیج و سردرگم شده، چون از یک طرف به خاطر جو فامیل به شدت از چشم زخم می ترسد و از طرف دیگر پاسخ شما برایش حجت است. حال چه دستور می فرمایید استاد؟ البته فکر کنم با توجه به اینکه هر دو نفر مالک این خانه هستیم اگر بین هم اجاره نامه تنظیم کنیم و بگوییم اجاره کرده ایم دروغ نگفته ایم و ضمنا نظر مادرشان هم اینست که فعلا به کسی نگوید، حالا چه دستور میفرمایید از راهنمایی شما سپاسگزارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! جز آنچه که عرض شد چیز دیگری نیاز نیست. إنشاءالله همان امور، موجب رفع چشمزخم هم میشود و در دیگر امور، بنده صاحبنظر نیستم. موفق باشید
سلام: آن قله های قرآن و احادیث از حیث عرفانی که فوق آن در سایر ادیان نیست کدامست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان توحید ناب سوره «توحید» و شش آیه ابتدای سوره «حدید» را میتوان در این رابطه مدّ نظر قرار داد. موفق باشید
سلام استاد. ان شاءالله که سال پر از خیر و برکتی داشته باشید. یه سوال در مورد سحر و جادو هست. خیلی سال هست که هر خواستگاری برای دختر داییم میاد جور نمیشه یهو بهم میخوره. ایشون یه خواستگاری داشت که بنا به دلایلی بهش جواب منفی داد. تعریف میکرد یه شب وقتی برگشته بودند خونه میبینن یه لیوان خاکستر دم در خونشون ریختن و دختر داییم هم ندیده پاگذاشتن روش و رفته داخل. چند وقت بعد هم یه سنجاق بزرگ که به پتوی دختر داییم بوده رو پیدا میکنن. آیا امر ازدواج ایشون که جور نمیشه مربوط به این اتفاقات هست؟ آیا این طلسم هست و باید باطل بشه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه هست طبق عرایضی که در کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» مطرح شده، ما با حضورِ توحیدی خود میتوانیم آن امور را خنثی کنیم و با اعتماد به حضرت حق و تواضع و صداقت، کار را جلو ببریم و از موانعی که میفرمایید، عبور کنیم. موفق باشید
با سلام و عرض ادب و احترام: دختری ۲۰ ساله هستم. متولد یک شهر کوچک و اکنون در رشته پزشکی مشغول تحصیلم. مشکل بنده اختلافنظریست که با خانواده خود دارم. خانوادهای نسبتا مذهبی، که نماز و روزه و خمس و حجاب و حقوق حلال و نذری عاشورایشان سر جایش هست، اما شبیه اکثر مردم جامعه ما، تمام دین را در همين اعمال و... میبینند. دقیقتر بگویم، آن بخشی از دین را میپذیرند که با عرف مطابقت دارد. و آن بخشی از دین که توسط اکثریت جامعه رها شده را رها میکنند (البته این فقط داستان پدر و مادر من نیست، اکثر جامعه ما همینگونه اند و دینداری گزینشی دارند). معیاری برای زندگیشان ندارند، هرچه مردم بپسندند میپسندند. نکته غمانگیزتر اینجاست که حاضر به پذیرش غلطبودن این شیوه هم نیستند!! میگویند اسلام دین تعادل است و دیندارتر از خودشان را «افراطی» مینامند. شاید هم درک میکنند اشتباهشان را، اما به روی خود نمیآورند! اینکه گاهی اشتباهاتی از افراد مذهبی دیدهاند، واقعا دلیل محکمی نیست که همه آنها را به چشم افراطی و «ریاکار» ببینند. من هم در همین خانواده بزرگ شدم و از آنجایی که پدر و مادرم فرهنگیاند و بهشدت معتقد به درس، ۱۸ سالِ تمام، همه دغدغه و هدف و زندگی من درس بود. نماز و روزه و حجاب به جای خود، اما فقط و فقط و فقط درس خواندم (البته سال کنکور معمولا نماز اول وقت و قرآن روزانهام هم ترک نمیشد). سال کنکور که فشار روحی و روانی واردشده به بچهها فوقالعاده زیاد میشود، کم آوردم. آن سال یکی از آشنایان پادکستهای کتاب «معجزه شکرگزاری» لاندا برن را به من معرفی نمود و من تمام تمریناتش را موبهمو انجام دادم و پس از آن هم کتاب معروف «راز» (درباره قانون جذب و از همان نویسنده) توجهم را جلب کرد. سرتان را درد نیاورم، تا آخر آخرش رفتم، آخرش هیچ بود..! وهم و خیال و دیگر هیچ.. تصور کنید! سال کنکور چه زمان زیادی را برای انجام تمرینات وهمزدهشان از دست دادم و آخرش هیچ بود. آن روزها دقیقا حال مسافر یک کشتی در حال غرقشدن را داشتم و آنجا بود که برای اولین بار عمیقا خدا را حس کردم و با او صحبت کردم. تمام امیدم برای کنکور، یک آیه قرآن با موضوع توبه بود که در درس دینوزندگیمان خوانده بودیم و با تکیه به همان، کنکور دادم و به لطف خدا نتیجه چندان هم بد نشد و پزشکی یکی از بهترین دانشگاههای کشور قبول شدم. اما دیگر خیلی چيزها در من تغییر کرده بود. تازه فهمیده بودم چقدر اسلام خودمان کامل است و چقدر بینیازیم از داروهای تقلبیای که غرب برای روحمان تجویز میکند. و چقدر فرق میکند اسلام واقعی با آنچه در خانه و مدرسه آموزش دیدهام!!... خدا را هم انگار تازه یافته بودم، با اینکه نسبت به معارف دینی تقریبا بیگانه بودم اما با همان سطح بسیار اندک از معرفت، آنقدر شیرینی ارتباط با خدا برایم عمیق و زنده بود که هیچ تجربهای به پای آن نمیرسید. قبل از آن در محرمها هم ذرهتحولهایی را احساس می کردم. مثلا اوایل دبیرستان، تازه خواندن هریپاتر را تمام کرده بودم و شبیه تقریبا همه نوجوانان، بسیار مجذوب شجاعت و قهرمانگری شخصیت اصلی داستان شده بودم که محرم رسید. جزء معدود مواردی بود که در مراسم هیئت شرکت کردم. یک جمله «احلی من العسلِ» روضه، تمام شکوه هریپاتر را برایم فرو ریخت. دو سه سال منتهی به کنکور، هر محرم تلنگری شبیه این برایم اتفاق میافتاد. قبل از کنکور گوشی همراه نداشتم، پس از کنکور و قبولی در دانشگاه، وارد فضای مجازی شدم. بهخاطر مشغولیت زیاد در درس هم فرصت قرارگیری در جمعهای دوستانه مذهبی را اصلا نداشتم، خانوادهام هم زیاد اهل مسجد و هیئت نبودند. اتفاقی در برخی کانالهای مذهبی عضو شدم و مطالبشان نظرم را جلب کرد، این را اضافه کنید به اشتیاق بزرگی که برای شناخت اسلام حقیقی و حقیقت اسلام پیدا کرده بودم و لطفهایی که از امام حسین (ع) دیده بودم... یکی دو سال همینگونه طی شد، کتابهای مختلفی خواندم (مخصوصا از شهید مطهری) و البته کتابهایی را هم ناتمام گذاشتم. گاهی هم اشتباهاتی داشتم البته. کمکم دروغ و غیبت را هم ترک کردم و برای چادریماندن مصمم شدم. شروع دانشگاه همزمان شده بود با شیوع کرونا و تقلبهای فراوان در امتحانات مجازی. برای امتحانات خودم که تقلب نکردم، به برادرم هم کمک نمیکردم. یکی از اقوام اصرار زیادی میکردند که در امتحانات دخترشان، تلفنی کمکش کنم، و من که همیشه دختر خوب و مطیع و تسلیم پدرومادرم بودم، برای اولین بار جلوی آنها ایستادم و گفتم که تقلب نمیکنم. اختلافات من و خانوادهام از همینجا شروع شد. من میخواستم تمام دین را رعایت کنم و آنها، همانقدر که دلخواهشان بود و سخت نمیشد برایشان. البته این موارد بسیار کم اتفاق میافتاد. من عموما دانشگاه بودم و منزل نبودم، وقتی هم بودم، از سر درونگرایی و حس درکنشدن، معمولا از احساسات درونیام - که تماما معطوف دین و مخصوصا دغدغه ظهور بود- حرفی نمیزدم. در مدرسه که تکبعدی بودم، در دانشگاه هم مادرم توصیه کرده بود که سمت تشکلهای مذهبی نروم و به درسم برسم. نرفتم، اما مگر انگیزهای مانده بود برای درسخواندن؟! من همیشه عاشق درس و مطالعه بودم به این دلیل که عشقهای بزرگتر را تجربه نکرده بودم. در این یکی دوسال، توفیق شد یک سفر قم و جمکران و یک سفر عتبات هم رفتم، و از هریک، یک دنیا حرف دارم برای گفتن.. دوگانگی شدیدی در خود حس میکردم. از یک طرف حالا اهلبیت را شناخته بودم و پیچ تاریخیای که در آن هستیم را درک میکردم و مشتاق ظهور بودم و دغدغهام این بود که من هم کاری انجام دهم، از یک طرف قید و بندهای دوران کودکی هنوز هم با من بود: «بایدها و نبایدهای مادرم». ضعیفترین حالت اعتماد به نفس و جرئتمندی را داشتم. چند ماه پیش به روانشناس مراجعه کردم. اینکه الآن با اطمینان کامل تقصیرها را گردن خانواده و مادرم میاندازم به خاطر تاییدیست که پس از چند جلسه صحبت از آن روانشناس گرفتم، تایید «کنترلگری بیش از حد مادرم» در خانواده (البته درباره من بیشتر از برادرانم) و اینکه به هرحال در وجود من نهادینه شده بود «دختر خوب» پدر و مادرم باشم. با نظر مشاور در بسیج دانشجویی ثبتنام کردم، با اشتیاق کامل و حس رهاشدگی، که خودم قرار است انتخاب کنم در مسیری که دوست دارم قدم بردارم. شاید باورتان نشود اما شور و شوقی بیشتر از شوق قبولی در دانشگاه را داشتم. با نظر همان روانشناس به مادرم هم نگفتم چون لزومی نداشت. البته از وقتی در بسیج دانشجویی فعالیت میکنم نمراتم به طرز عجیبی هم رشد داشته. از یک طرف بهخاطر اعتمادبهنفس و حس زندهبودنی که پیدا کردهام، از یک طرف چون جهاد علمی فرمان آقاست و در راستای همان عشقیست که با آن زندهام. یعنی دلیل دارم و هدف دارم برای درسخواندن. اهل تعریف از خود نیستم، شما هم که مرا نمیشناسید، با صراحت میگویم تمام دلیل زندگیام و تمام آرزویم ظهور امام زمانم است. در تمام سفرهای مذهبی اخیر که داشتهام، تنها خواستهام (و نه مهمترینشان) یاری امامم بوده است. دیگر نه نظر اطرافیان برایم اهمیت دارد و نه سختی مسیر. سختیهایش را، هرچه باشد، با تمام جانم میخرم. آدم مؤمن و باتقوایی نیستم، سعی میکنم خود را اصلاح کنم اما با آنچه رهبرم از من انتظار دارد خیلی فاصله دارم. اما از صحت آرزوها و اهداف و مسيرم کاملا مطمئنم. تا اینجا ظاهرا همه چیز به خیر گذشته است اما.. مشکل اساسی و مسئله بزرگ آنجايی پیش میآید که صحبت ازدواج میشود. مدتی پیش به خواستگاری همکلاسیام، که عقاید و تفکراتی شبیه من داشت و تنها مشکلش سطح متوسط خانوادهاش بود (البته خانوادهاش مثل خانواده من فرهنگی بودند، اما آنقدر بالا نبودند که مادرم بعدا پُزشان را بدهد) و مادرم او را شبیه من «افراطی» میدانست، به خواست مادرم جواب منفی دادم و حتی اجازه ندادم حرف بزنیم یا به خانوادهاش اطلاع دهد. آنجا با خودم فکر کردم من چطور میتوانم ازدواج کنم درحالیکه کسی که مورد تایید من است، خانوادهام مخالفت میکنند و کسی را که آنها قبول دارند، من نمیتوانم بپذیرم... با مورد اول مشکل ندارم، اگر خانوادهام مخالف باشند حاضرم قبول کنم و حتی تا آخر عمر مجرد بمانم، اما در مورد دومی، واقعا نمیتوانم قبول کنم با کسی که آنها میخواهند و من نمیپسندم ازدواج کنم. متاسفانه چنین موردی اتفاق افتاد و خانوادهای به خواستگاریام آمدهاند که همکار صمیمی پدر و مادرم میباشند و اتفاقا سِمَت و مقام و درجه بالا، زیاد در فامیلشان پیدا میشود. شغل پسرشان که با من نمیخواند بماند (ایشان مهندس برق است. خدا را گواه میگیرم بهخاطر موقعیت اجتماعی و .. نیست که میخواهم همسرم پزشک باشد، فقط و فقط به خاطر اینست که مسیر من را رفته باشد و بهتر شرایط مرا درک کند) گویا از نظر عقاید و تفکرات هم، مسلمان است شبیه همان مسلمانی پدر و مادرم..!! میگویند خیلی خوب است، قبول دارم اما خوببودن باید جهتدار باشد. با توصیفاتی که عرض کردم، من چطور میتوانم با کسی که دغدغه ظهور ندارد زندگی کنم؟! اگر قرار باشد درک نشوم و سکوت کنم و آرزوهایم را در قلب خودم دفن کنم، همین الان هم در خانه پدرم همین کار را میکنم!! چرا به تعداد افرادی که مرا درک نمیکنند یک نفر (و البته یک خانواده) اضافه کنم؟! من هم در مسائل سیاسی افراط نمیکنم، در همان حد هستم که نسبت به جامعهام بیتفاوت نباشم و تا حدی بتوانم - آنطور که رهبرم از یک دانشجو انتظار دارد - تحلیل سیاسی از اوضاع داخلی و خارجی داشته باشم و معیار -که همان تفکر امام و رهبریست- را بشناسم تا موضعگیریام در اتفاقات و جریانات، درست باشد. این آقا حتی اگر علیرغم تفکرات خودش، با فعالیت من در بسیج و.. فعلا موافقت کند، بعد از ازدواج با کوچکترین خللی که فعالیت من به زندگیام وارد کند (چون گفتم که با سختیهای مسیر مشکلی ندارم و خود را برایش آماده کردهام بنابراین احتمال این مشکلات بالاست)، پشتم را خالی خواهد کرد و مطمئنا در چنین شرایطی خانوادههایمان هم طرف او را میگیرند، کما اینکه همین الان هم از من خواستهاند در صحبتهایم با ایشان از مسائل سیاسی حرفی نزنم. آنجا چه کنم؟ از مهمترین دغدغه زندگیام بگذرم؟! خانواده من و ایشان بسیار مُصر به این ازدواج هستند، حتی مادرم که میداند این مسائل برایم مهم است و احتمال میدهد مخالفت کنم، بعضی مطالب را جابجا به من میگوید و صحبتهای متناقضی از ایشان میشنوم!! اول که با کل قضیه مخالفت میکردم، با «فقط یک جلسه گفتگو تا ببینیم هم را میپسندید یا نه» راضیام کردند اما الآن بین صحبتهایشان اینطور میشنوم که انگار همین اسفندماه میخواهند خطبه عقد بخوانند!! اگر قبلا تردید داشتم الان با این حجم از پنهانکاری و فریبکاری مادرم مطمئنم آن آقا مورد تایید من نیست که میخواهند زود قضیه را جمع کنند!! آنقدر پدر و مادرم با خانواده آن آقا رودربایستی دارند که نگو و نپرس (اگر خوشبین باشیم و نگوییم تحت تاثیر موقعیت اجتماعی آن خانواده است). میگویند اگر خواستی جواب مثبت میدهی اگر نخواستی، نه. اما من که میدانم اگر بگویم نه، برنامهها خواهند داشت برای راضیکردنم! احتمالا آنقدر در گوشم بخوانند که نتوانم مقاومت کنم (با توجه به همان اثرگذاری و کنترلگری مادرم نسبت به من) و اگر هم مقاومت کنم بعید نیست به زور متوسل شوند! (با توجه به سوابق قبلی، مثلا اخیرا از من خواستهاند از تمام گروههای مذهبی و سیاسی لفت بدهم وگرنه خودشان گوشیام را میگیرند و چک میکنند و ..). من میدانم و درک میکنم که اینها همه از سر دلسوزیست اما آنچه آنها از زندگی میخواهند و فکر میکنند عامل خوشبختیست، با آنچه من میخواهم فرق میکند. نقطه ضعفم را هم میدانند، میتوانند تهدید به عاقکردن کنند!! به همین راحتی!! [این سوال را هم در حاشیه بپرسم که در مقابل چنین تهدیداتی من «مجبور» به اطاعت از پدر و مادرم میشوم یا نه] از طرف دیگر، من بیست سال بیشتر ندارم و از نظر ویژگیهای دیگر هم تقریبا چیزی کم ندارم و تقریبا مطمئنم موقعیتهای بهتر (که حداقل از نظر روحی و فکری در کنارش احساس امنیت داشته باشم) برای کسی شبیه من کم نخواهد بود. شما بفرمایید چه کنم؟ به ازدواجی تن دهم که مهمترین معیار من در آن نادیده گرفته میشود و تا وقتی ادامه داشته باشد، جز عذاب روحی و حسرت، نتیجهای نخواهد داشت؟ خواهش میکنم این را هم نگویید که با تربیت فرزند صالح هم میشود در ظهور موثر بود!! آن هم به روی چشم، اما نمیتوانم الآن تمام ظرفیت خودم را در خانه و پای درس و کار نگه دارم که بعدا فرزندانم را - تازه اگر پدرشان مانع نشود - آنطور تربیت کنم. زیباترین لحظههای زندگی من همانهاییست که در بسیج کنار دوستانم برای نظام و انقلاب کاری انجام میدهم. فرضا با ازدواج با آن آقا جهاد علمی را هم ادامه بدهم و دلم را به آن خوش کنم، این مسئله که هیچکس را نخواهم داشت که باورها و آرمانهای مرا درک کند، تا آخر عذابم خواهد داد. میدانم دنیا کوتاه است و سراسر امتحان، اما در این مورد واقعا نمیتوانم زیر بار ظلم پدر و مادرم بروم. واقعا نمیتوانم. فعلا در ظاهر واکنشهای مثبت به پدر و مادرم نشان میدهم که فکرشان سمت تهدید نرود. تا حدی امیدوارم بتوانم از چیزی غیر از افکار این آقا، ایراد بگیرم تا باز مسئله افراطی بودن من را پیش نکشند. یا شاید طوری حرف بزنم که خودش منصرف شود و بگذارد و برود!! شما بفرمایید چه کنم؟ و احیانا اگر تهدید کردند که شیرشان را حلالم نمیکنند و عاق میکنند و...، در قضیهای مثل ازدواج، میتوانم سرپیچی کنم؟ از زمانی که برای خواندن این مطلب صرف کردید حقيقتا متشکرم و بیصبرانه منتظر کسب تکلیف و راهحل میمانم. یا علی
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال با توجه به روحیهای که در خود میبینید و فعلاً خود را در جای دیگری جستجو میکنید و از این جهت، روحاً آمادگی این نوع ازدواجها را ندارید؛ بر همین نکته تأکید کنید که فعلاً آمادگی برای ازدواج ندارید و آن آقا برود زندگی دیگری تشکیل دهد و شما هم بدون جدال و درگیری با همان سعه صدری که در آموزههای دین میشناسید، از مسائل عبور کنید. ولی طوری نباشد که شخصیتتان شخصیت مخالف ازدواج قلمداد شود. موفق باشید
سلام: آیا امام زمان انسان کامل است؟ سوال دوم آیا رهبری هم انسان کامل است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان کامل به معنی واقعی آن فقط انسانهای معصوم میباشند که در کمال انسانی هیچ نقصی برای آنها نیست، بقیه بزرگان دین به اندازهای که ذیل شخصیت آنها قرار میگیرند از بهرههای کمال برخوردار خواهند بود. موفق باشید
سلام علیکم: اینجانب اعتقاد دارم قبل از اینکه دیر شود می بایست ضمن احترام به نیت صادقانه دولت کنونی، حداقل اشتباهات مرگ آورش را متذکر شد تا اصلاح کرده و ناخواسته ضربه به اعتماد مردم و پیکر انقلاب وارد نشود. اما نمیدانم چرا برخی از جمله استاد بزرگوار بلافاصله سخن رهبری با این مضمون را پیش میکشند که «نا امید کردن مردم خیانت است و...» ؟ آیا این کلام یعنی چشم را بر هر اشتباهی بستن و نصیحت نکردن؟ آیا اینکه طرح بسیار خوب اصلاح ارز با اجرای بسیار بد به فنا برود حیف نیست؟ وقتی قرارست مردم اقلامی که یارانه آنها حذف می شود را بوسیله کارت الکترونیکی به همان قیمت قبل بخرند چرا قبل از آماده شدن زیر ساخت ها پول نقد به دست آنها داده می شود تا اینگونه بازار وحشی و درنده شود و بجای ۴ قلم ۴۰۰۰ قلم گران شود؟ چرا وقتی در اساسی ترین بخشِ اجرا که نظارت بر بازار است ضعف جدی وجود دارد ، طرح را عملی کنیم که اینگونه اسیر سودجویان شویم؟ آیا اگر با همین فرمان یعنی روحیه انقلابی گری بدون داشتن برنامه و تیم اجرایی قوی و فشارها به مردم و نارضایتی های فعلی آنها و سکوت و عدم خیرخواهی ما از ترس عدم القای ناامیدی به جامعه پیش برویم خدای نخواسته نبايد نگران اولین دولت یک دوره ای در طول انقلاب اسلامی باشیم؟ این هشدار اینجانب است در این تاریخ که شاید جدی گرفته نشود اما شخصا برای بنده که در دل بازار و مردم هستم ایجاد نگرانی کرده است. آیا آدم خوب و مخلص و مردمی بودن همه ی معیار است و برای اداره جامعه کافیست؟ یا مدیر اجرایی و با برنامه و تیم قوی را هم نیاز دارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: انتقاد به دولت، نهتنها خیانت نیست، بلکه لازم است. میماند که متوجه تنگناهای تاریخیِ دولتی باشیم که با عزم کامل به میدان آمده است تا از کوتاهیهای دولتمردانِ قبلی کم کند حتی عدهای معتقدند دولت در مورد حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی باید از همان روز اول اقدام میکرد. حتماً در جریان هستید که شرایط از درون و بیرون بسیار حساس است و خداوند به لطف خود، دولتی را برای حفظ انقلاب به میدان آورد که رویهمرفته به جای باختنِ خود در مقابل تنگناهای دشمن، عزمِ عبور از آنها را دارد و حتماً موفق میشود و توصیههای رهبر معظم انقلاب بر مبنای بصیرت و آگاهیهای ایشان است. موفق باشید
سلام علیکم: آقا بنده میخواستم در رابطه با ذکر سبحان الله بیشتر بدونم چه کتاب یا سخنرانی از چه شخصی معرفی میکنید؟ بنده تلاش داشتم در زمینه کنترل غرورم تلاشی کنم و از قرآن کمک گرفتم که آیاتی داشت که مردم رو به این ذکر امر میکرد (سوره مریم) میخوام بفهمم چجوری و با چه نگاهی باید این ذکر رو انجام بدم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید با مباحث «معرفت نفس» و پس از آن معارف توحیدی، خود به خود متوجه اسماء الهی خواهید شد و در کنار چنین حضوری به لطف الهی، دفع غرور میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! بخصوص وقتی به امید قرارگرفتن در زیر سایه رحمت واسعه او به سوی او سیر کنیم. موفق باشید
سلام و عرض ارادت. به خدا گفتم ای صاحب زمان و مکان، به فقیری که هیچ ندارد و حتی خودش را هم ندارد رحم کن. با خدا بارها عهد کرده بودم که به راه ادب اباالفضلی برسم، ولی عهد شکستم و سستی کردم، و چه بد کردم، بارها عهد کردم که سکوت کنم تا از جهنم زبانم بیرون بزنم ولی خرابش کردم، از خدا خواستم به من فرصت دهد تا در حق والدینم جبران کنم، بارها فرصتم داد و بارها خراب کردم؛ دعا کنید باز رحمم کند و فرصتم دهد؛ وگرنه من با اینهمه شرمندگی چه کنم؟ واقعا والدین می توانند دو بال پرواز باشند همچنانکه اگر بشکنند عامل سقوط، دعا کنید بال هایم جان بگیرد و بالا بروم، برای سلامتی جان و ابدیت والدینم دعا کنید، من، هم خسته ام، هم شرمنده، هم سرگشته. دعا کنید خدا نعمت ها را برای من ادامه دهد که در این فقر خود نمیرم، آنقدر که فقر دنیا آدم را عاشق می کند فقر ابدیت تمامِ آدم را فرسایش می دهد، دعا کنید از اربعین جا نمانیم که این کابوس سختی برای ماست. دعا کنید امام حسین که می آید و می رود، سری هم به موکب دل ما بزند، من هوس نوکری زائران به سرم زده، و اول والدینم، من هوس سختی کشیدن به سرم زده، دعا کنید در ضریح ذوب شوم و طائر سرگردان مقتل شوم، دعا کنید حسین، زهیرِ قلب مرا هم زنده کند، و دست حرّ دلم را بگیرد و به پای خیمه ها ببرد، من بی حسین دیوانه نمی شوم، من دیوانه «بودم» که اینهمه بی حسین زندگی کردم! دلم می خواهد چهره ی والدینم را تا هستم در این پیاده روی ها ببینم. دعا کنید. راستی اربعین پیاده رفتن است یا پیاده آمدن؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر! از این حرفها گذشته است. همان کسی که بدون حسین «علیهالسلام» زندگی کرده است «دیوانه» است و همو که تنها وقتی حسین «علیهالسلام» را پیدا کرد، «دیوانه» او میگردد. قصه دیوانگی قصه عجیبی است که چگونه انسان، همه چیز دارد و هیچ چیز ندارد؛ و این، همه زندگی است. مانند دیوانه دیوانگان حضرت مولانا، همو که در مثنوی قصه دیوانگی خود را سرود و در دیوان شمس، دیوانه دیوانهبودنِ خود را افشاند و گفت:
عاشق شده ای ای دل سودات مبارک باد
از جا و مکان رستی آن جات مبارک باد
از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور
تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد
ای پیشروِ مردی امروز تو برخوردی
ای زاهد فردایی فردات مبارک باد
کفرت همگی دین شد تلخت همه شیرین شد
حلوا شدهای کلی حلوات مبارک باد
در خانقه سینه غوغاست فقیران را
ای سینه بیکینه غوغات مبارک باد
این دیده دل دیده اشکی بد و دریا شد
دریاش همیگوید دریات مبارک باد
ای عاشق پنهانی آن یار قرینت باد
ای طالب بالایی بالات مبارک باد
ای جان پسندیده جوییده و کوشیده
پرهات بروییده پرهات مبارک باد
خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردی
کالای عجب بردی کالات مبارک باد
موفق باشید
سلام: من همانی هستم که سوال ۳۴۲۱۸ رو پرسیدم . استاد ابهام بنده زیاد برطرف نشد. از یه طرف من باید دین رو کامل بفهمم تا به رسالت خودم عمل کنم. از طرفی دیگر فکر نمی کنم دروس حوزه این توانایی رو داشته باشند. بر عکس دروس حوزه، وقتی به سخنرانی های جناب عالی و استاد رائفی پور و پناهیان رجوع می کنم، دین واقعی رو پیدا می کنم. منظورم این است که مرادم نزد شما و دیگر اساتید هست نه دروس حوزه. از طرف دیگر فرمودید به مبانی قرآنی و روایی مسلط بشوم. چه طور این ممکن میسر میشه؟ با دروس حوزه؟ گمان نمی کنم. با شاگردی کردن نزد اساتید بزرگ؟ اساتید بزرگ از کجا پیدا کنم؟ مسئله دیگر مدل سیر مطالعاتی سایت شما است. اساتید معمولا مطرح می کنند که برای قوی شدن مبانی دینی اول باید اعتقادات رو یاد گرفت بعد تاریخ اسلام و بعد نوبت به تفسیر و فلسفه و عرفان می رسد. حال چرا سایت شما این گونه نیست؟ چرا از عرفان و تفسیر شروع شده است؟ چه طور خودم را ذیل رهبری و امام تعریف کنم؟ برای فهمیدن عمیق امام و رهبری مجبور می شوم دوباره به سخنرانی های جناب عالی و استاد رائفی پور و پناهیان رجوع کنم. عجب تناقض جالبی. باز بر می گردم سر خانه اول
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید مبنای فکری امثال بنده و عزیزانی که نام بردید همه با اُنس با حوزههای علمیه و با روشی که در آنجا جاری است؛ حاضر بودهایم. لذا اگر ذهن و فکر خود را بتوانید در درون همان روش حوزوی و موضوعاتی که در آن جا مطرح است، پرورش دهید در ادامه، راهی بهتر و با نقصی کمتر کار را جلو میبرید. آری! در کنار حوزه، کاری مثل سیر مطالعاتی که از معرفت نفس شروع میشود، موجب قوت عقاید انسان میگردد و چنانچه بخواهید با قرآن مأنوس شوید، با حاضربودن در روش حوزوی حتماً بهتر میتوانید با قرآن مرتبط گردید. موفق باشید
سلام: استاد چند وقتی هست در عالم ذهنم فکرهای عبث و بیهوده و لغو و بعضا گناه میاد، این مشکلات و این وهم و خیالات الان به جایی رسیده که ذهنم به اهل بیت علیهم السلام توهین و بی ادبی و جسارت میکنه. هر وقت تنها و خلوت میشم این فکرها میاد سراغم و حقیقتا داره آزارم میده. حس میکنم اهل بیت من رو از در خونهشون روندن، جلو ذهنم هم نمی تونم بگیرم که این تصورات رو نکنه، حقیقتا نمی دونم چیکار باید بکنم. لطفا کمک کنید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این حالات را برای کسی که بنا دارد مسیری را به سوی قرب الهی طی کند، طبیعی است و پیش میآید و در همین رابطه مرحوم آیت الله بهجت میفرمودند آمدن این امور به دست ما نیست، ولی دنبالکردنش که به دست ما میباشد؛ نباید دنبال کنیم. پیشنهاد میشود کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت هست مطالعه شود. موفق باشید
سلام خدمت استاد عزیز: من ی مدت کتب کارلوس کاستاندا رو میخوندم، شاگرد عارف سرخ پوست دون خوان ماتیوس. ایشون توی کتاب هنر رویابینی قائل به هفت دروازه رویا هستن که یکی یکی باید فتح بشن. اخرین دروازه ارتباط با موکلین خواب هستش. منتها کتب شما رو که خوندم متوجه مسائل بالاتری شدم. میشه لطف بفرمایید بگید که چیکار کنم تا بتونم با ملائکه ارتباط قویتری برقرار کنم؟ ی ملک ی بار توی بیداری دیدم ی بار هم بین خواب و بیداری البته بار دوم جلوش بلند نشدم و خوابیدم و الان وجدانم ناراحته که احترام نذاشتم. صرفا دیدن نمیخوام دنبال اخذ علمم ازشون. با سپاس از حوصله ای که به خرج دادین ممنون.
باسمه تعالی: سلام علیکم: متوجه باشید چنانچه با نور توحید و معرفت نفس جلو برویم، آنچنان به لطف الهی انسان در معرض انوار الهی قرار میگیرد و انوار الهی جان او را در بر میگیرد، که به خوبی خود را در ذات انسانیاش که همان حضور بیکرانه اکنون جاودانگیاش میباشد، احساس میکند و دیگر معطل آن حرفهای به اصطلاح عرفانهای ساختگی نمیشود. موفق باشید
با سلام: بر اساس دلایل اثبات مجرد بودن نفس، انسان مادی نبوده و فانی نیست. در این صورت خدا نمی تواند انسان را نابود کند. اگر بگویید خدا می تواند انسان را نابود کند، پس انسان فانی است. آیا این جملات درست است؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید مجردبودنِ یک موجود، به معنای آن است که فوق زمان و مکان است، نه آنکه فوق مخلوقبودن و در عرض خداوند باشد. آری! هر ممکنالوجودی اعم از مجرد و غیر مجرد، مخلوق خداوند است و وجود آن از خداوند است و هرگاه اراده کند وجود آن مخلوق را از او میگیرد. موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخیر: نظر حضرتعالی را درباره این روش در مواجهه با بن بست ها رو می خواستم "از مطالبتون یک بیت مولوی رو هم به انتهای ماجرا اضافه کردم" تصمیمگیری! یکی از واحدهای ارتش سوئیس در یکی از مانورها ی کوهستانی گم شده بود و ناامیدانه در کوههای آلپ سرگردان بود. هوا سرد و ذخیره غذای گروه کم و محدود بود. ناگهان، یکی از اعضا نقشه منطقه را در کوله خود پیدا کرد. آنها نقشه را دنبال کردند و به اقامتگاه اولیه باز گشتند و از مرگ نجات یافتند. وقتی نقشه را به فرمانده خود نشان داند، او متعجب شد و پرسید که چگونه با چنین نقشهای راه را پیدا کرده اید؟ نقشه مربوط به کوههای آلپ نبود، بلکه مربوط به کوههای پیرنه بود. آنها راه خود را با پیروی از یک نقشه غلط پیدا کرده بودند. اگر آن نقشه را نمییافتند، ساعتها و روزها به امید اینکه گروههای نجات آنها را خواهند یافت، در جای خود میماندند. اما آنها با دیدن نقشه راه افتادند. اغلب اوقات بهتر است حتی با نقشه غلط راه بیفتیم و به دنبال راه نجات بگردیم تا اینکه به امید رسیدن نیروی کمکی در جای خود متوقف شویم و از گرسنگی بمیریم. وقتی از همهچیز ناامید هستید، دست به کاری بزنید. آنها که در رودخانه قایق سواری کردهاند، میدانند بیشترین حالت پایداری قایق، نه در سکون، بلکه در هنگام حرکت کردن و پارو زدن ایجاد میشود. شاید این گفته بر خلاف تصور عمومی و غریزهامان باشد، اما در درستی آن تردیدی نیست. چونکه رخنه نیست در عالم پدید / خیره یوسفوار میباید دوید مولانا
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در بستر حضور در آینده و با نظر به چشماندازی که خالق ما در مقابل ما قرار میدهند، میتوان یوسفگونه حرکت کرد از آن جهت که آن حضرت در بستر رعایت دستورات الهی و دوری از گناه، حرکت کردند و در نتیجه همه موانعی که به ظاهر، مانع بودند در مقابلشان برطرف شد. مانند دفاع مقدس و مثل ایستادگی ملت ما در مقابل دشمن استکباری که به تعبیر مقام معظم رهبری، از ته درّه شروع کردهایم و بحمدلله به پیشرفتهای خوبی رسیدهایم و دشمن از این نگران است که میداند ایرانِ اسلامی یکی از مراکز قدرت جهان آینده است با این هویت که در معنای قدسیِ انسان، حرفها دارد و این نقطه ضعف جهان مدرن است که آن رابیآینده کرده. موفق باشید
با سلام خدمت شما استاد بزرگوار: آیا درست است که بگوییم انسان ذاتا شنوا و بیناست؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه نفس ناطقه، همان ذات انسان است و قوه بینایی و شنوایی مربوط به نفس ناطقه است، آری! میتوان گفت که انسان در ذات خود شنوا و بینا است و به همین جهت حتی اگر چشم یا گوش او از بین برود با پیوند چشم و گوش دیگر باز آن قوهها به صحنه میایند و در همان گوش و چشم جدید عمل میکنند. موفق باشید
با سلام: استاد عزیز با مطالعه کتب شما در مورد مقام و جایگاه امامان معصوم در نظام هستی و عاقبت اخروی مخالفان آنها، سوالی برایم پیش آمد که جایگاه خلفا ابوبکر و عمر و عثمان با در نظر گرفتن تمام جوانب کارشان در آخرت چه جایگاهی متصور خواهد بود؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما نمیدانیم عاقبت آنها به کجا میکشد؟ وظیفه ما نیست در این مورد نظر دهیم. آنچه هست مسلّم آنها اسلام را به عنوان آغاز تاریخی در مقابل جهالت اُموی در نظر نگرفتهاند. تنها به آداب آن اکتفا کردهاند و همین امر موجب شد مانند بسیاری از شیعیان، استفاده لازم را از اسلام نبرند وگرنه امروز به حکم «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» (توبه/33) استعداد آن را دارد که بر سایر ادیان و اندیشهها برتری خود را نشان دهد و اندیشه اندیشمندان را به خود جلب نماید. موفق باشید
با سلام و احترام: استاد علمی که یاد میگیریم در مغز و حافظه ما میماند و با مرگ از بین میرود، یا در عقل و روح و در عالم دیگر هم با ما میماند؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنانکه در کتاب «ده نکته در معرفت نفس» روشن شد نفس انسان مجرد است و علم، با نفسِ انسان متحد میشود و همواره مائیم در ابدیتمان با آگاهیها و عقاید و انتخابهایی که داشتهایم که یا آن علم و انتخاب و عمل مطابق فطرت الهی ما هست تا در آرامش نسبت به خود باشیم و یا نسبت به انتخابهای خود در سختی و عذاب هستیم. قرآن در این مورد میفرماید: «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا ۗ وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» روزی که هر شخصی هر کار نیکو کرده همه را پیش روی خود حاضر بیند و نیز آنچه بد کرده؛ آرزو کند که ای کاش میان او و کار بدش به مسافتی دور جدایی بود! و خداوند شما را از (عقاب) خود میترساند، و خداوند در حق بندگان بسی مهربان است. موفق باشید
سلام: اگر حقیقتش را بخواهیم ما به تک تک انبیایی که حتی ندیدیمشان، به تک تک مبارزان تاریخ آدمی، به تک تک شهیدانی که در جنگ های گوناگون علیه باطل کشته شدند، به تک تک کسانی که برای استقرار حق و حرف خدا شکنجه های زجرآور شدند و به کلی افراد دیگری که به ذهن من نمی رسد مدیون هستیم و باید ادای دین کنیم تا پیش برویم این را که در کنار حق الناس های زندگی ام بویژه نسبت به خانواده ام فکر می کنم می بینم من با این حال نه تنها هرگز امکان ندارد پیش بروم، بلکه وحشتم گاهی می گیرد که آیا امکان امان از عذاب هم ممکن می شود برای من؟ من حتی برای خانواده ام هم نمی توانم جبران کنم هرگز؛ و این داغ سنگینی است روی دلم شاید تا همیشه؛ بعد مدیونی ام نسبت به این همه آدم را در طول تاریخ چه کنم؟ واقعا فکر که کنیم وحشت دارد اگر خدا جبران کند خب زورش می رسد؛ اما اگر جبران نکند چه کنم؟ حتی فکرش هم میخکوبم می کند سرجایم، عینش که بماند.... یعنی خدا اینهمه سلسله آدم را می شود همه شان را از من راضی کند؟! حالا چه باید کرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در حضور خدا در واقع در کنار همه انبیاء و اولیاء خواهیم بود و به حکم آنکه فرمود: «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ» انجام اعمال نیک، گناهان را از میان میبرد و اینجا است که انسان با رعایت حقالناس و حقالله، در حدّ توان خود عملاً خود را در کنار حضرت حق مییابد. موفق باشید
بسمه تعالی. باعرض سلام و آرزوی قبولی عزاداریها: استاد در یکی ازجلسات فرمودید که ابوعلی سینا خود را ملزم کرده بود که داستان نخواند اگر امکان دارد منبع آن را بیان کنید. سوال دوم: برخی پژوهش های علوم حدیثی اخیر مثل آقای امامی فر حدیث «لولاک لما خلقت الافلاک» را غلو معرفی کرده اند. لطفا توضیحی راجع به این جریان حدیث پژوهی که کلی از تراث شیعه را به کنار میفرستد بفرمایید. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در ذهنم نیست که در کدام کتابهای او این مطلب را دیدم. ۲. حتی اگر آن روایت هم نبود، مگر جز این است که انگیزه و فلسفه خلقت خداوند، ظهور اسماء حسنای اوست به صورت کامل در مظهری که نمایانگر همه آن اسماء باشد؟ جناب ابن عربی در «فصّ آدمی» در این مورد نکات خوبی دارند. موفق باشید
ترجمه جلسه سوم کتاب آشتی با خدا به صورت pdf و doc
باسمه تعالی: سلام علیکم: کاربرانی که آمادگی لازم جهت بررسی و نقد ترجمه کتاب «آشتی با خدا» به زبان انگلیسی را دارا هستند، میتوانند به آدرس زیر مطلب را دنبال بفرمایند و مترجم محترم را از نظرات خود بهرهمند سازند. موفق باشید
https://lobolmizan.ir/book/69?mark=%D8%A2%D8%B4%D8%AA%DB%8C
سلام استاد: در کتاب آخر آرمان فرمودید وقتی یک مکتب اندیشه ی انسان ها را مورد خطاب قرار داد، آن مکتب صاحب آینده است. دیگر نباید گفت تعداد ما شیعیان کم است. این حرف حرف منتظران امام زمان نیست. استاد جان شما تفکر زیاد شدن تعداد شیعیان را رد میکنید و تفکر زیاد کردن تعداد فرزند؟ در زمان الان تعداد فرزند را زیاد کردن مهمتره و بیشنر رضای خدا در آن است یا رشد دادن خودمون و بچه هامون و کار فرهنگی کردن؟ تشکر استاد عزیزم از محبت های شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دو. ولی این جمله مولایمان فراموش نشود که فرمودند: «أَیُّهَا النَّاسُ لَا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَی لِقِلَّةِ أَهْلِهِ» در مسیر هدایت الهی و توحید ربّانی کمیِ رهروان شما را به وحشت نیندازد. زیرا کیفیت در کنار کمیّتها امر مهمی است. موفق باشید
