به نام خدا با سلام خدمت استاد بزرگوار: یکی از دوستان از طرف شخصی دچارظلم زیادی قرارگرفته و با اینکه شخص مذهبی می باشد از لحاظ روحی به هم ریخته و دائما می گوید شما که می گویید خدا دانا و توانا وعادل است خدا که می داند و باید عدالت خود را حاکم کند و توانایی براین را هم دارد پس چرا این همسایه ظالم من سالم و صحیح می گردد و خدا با صفات فوق کاری نمی کند. خواهشمندم راهنمایی بفرمایید تا از عذاب روحی این دوست مذهبی نجات پیدا کند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: «صد هزاران امتحانست ای پسر». آری! در این دنیا هرکس باید امتحان بدهد یکی با صبری که باید پیشه کند و دیگری با فرصتی که برای جبران ظلمهایی که کرده است؛ به او میدهند. موفق باشید
بازخوانی هویت دینی و ملی. محضر طربناک استاد سلام و درود: استاد عزیز، در فقه اسلامی رقص را بر ما حرام کردند، اما ما با خواندن این جملات شما ساعت ها رقصیدیم. خودتان پاسخگوی فقها باشید. آن را برای دوستان به اشتراک میگذرام تا ورای ترس از دوزخ ابدی، آنها نیز برقصند و مشعوف گردند. و آن جملات این است: باید از خود سوال کنید که به وجود خدا باور دارید؟ یا حضور خدا را در عالم احساس میکنید؟ هر دوی این حالات خوب است. ولی آیا میتوان به این نکته فکر کرد که خدا اراده کرده است تا در این تاریخ حاضر شود و دست و زبان شما را هم در اختیار بگیرد. اگر بنا باشد خدا جهانی غیر از جهان مدرنیته بسازد، با دست و زبان شما میسازد. ما با این جملات ناگاه خود را در آسمان احساس میکنیم که در حال چرخیدن به گِردِ خود و همچنان بالارفتن هستیم، به صورت همان چرخیدنی که عارفان در سماع بدان دست میزنند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم چه گفتهام که منجر به چنین احوالاتی در شما شده است؟ هرچه هست قصه بودنی است که انقلاب اسلامی به ما عطا کرده و در بحث «امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» و بودنی به وسعت بودنِ آخرالزمانی» (https://eitaa.com/matalebevijeh/8042) از آن گفتم آنچه گفتم. موفق باشید
سلام و رحمت: مطالعه پرسش و پاسخهایتان درباره عرفان عملی، چنین مینماید که میان اهل کرامات و اهل عرفان تفاوت قائل هستید. بهطوری که امثال مرحوم شیخ رجبعلی را از دسته اول و امثال مرحوم قاضی را از گروه دوم دانستهاید. در صورتی که بسیاری از زبدگان عرفان از جمله همین آیت الحق قاضی و امثالهم، کرامات عدیده داشتهاند؛ مشهور در این میان مرحوم بهجت است! آیا صرف کرامت داشتن یا نداشتن را ملاک درستی یا اشتباهی مسیر اشخاص قرار دادن کار اشتباهی نیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که ملاحظه میکنید صرف کرامتداشتن و یا نداشتن، ملاک درستیِ راه نیست؛ ملاک درستی راه، حضور در شریعت محمدی «صلواتاللهعلیهوآله» در عقاید و اخلاق و احکام است. آنچه هست باید متوجه باشیم هر اهل کرامتی را نمی توان اهل عرفان به معنای حضور توحیدی نامید و این امر را میتوانید در یکی از پاورقیها مفصل کتاب «آیت الحقّ» که جریان رجوع مرحوم شیخ رجبعلی خیاط به آیت الله قاضی را نقل میکند ملاحظه فرمایید. موفق باشید
با سلام و ادب خدمت استاد عزیزم: همان طور که مستحضر هستید انسان دارای ابعاد گوناگون است. تربیت و رشد انسان در مکتب اسلام ناب مبتنی بر رشد همه ابعاد انسانی است. لذا برای تربیت یک انسان جامع اسلامی که بر مسیر صراط مستقیم حرکت کند باید برای تربیت اعتقادی، اخلاقی، علمی، جنسی، جسمی، روانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دفاعی و فرهنگی او برنامه ریزی کرد. بر اساس مقدمه فوق، به خصوص در دوران هجمه فکری، فرهنگی، رسانهای و جنگ اقتصادی اجانب به حریم نظام اسلامی و آلوده شدن سطح وسیعی از جوانان و نوجوانان به انحرافات گوناگون، به نظر شما در شرایط امروز، کدام یک از وجوه فوق که به صورت تفصیل در زیر آمده، در راهاندازی یک طرح تعالیبخش برای نجات جوانان و رشد آنان در سطح یک شهر باید محور باشد و نسبت بقیه انواع تربیت با آن چیست؟ ۱. تربیت اعتقادی مستقیم از طریق پاسخ به شبهات ذهنی. ۲. تربیت اخلاقی مستقیم از طریق اصلاح سبک زندگی در امثال برگزاری مجالس آل الله صلوات الله علیهم اجمعین و انس با زندگینامه شهدا. ۳. تربیت علمی از طریق ارائه آموزشهای مؤثر و مورد نیاز به همراه مهارت افزایی در خصوص کنترل خشم، ارتباط مؤثر و... ۴. تربیت جنسی و تسهیل شرایط ازدواج و همسریابی و مشاوره در این خصوص و تبیین مسئله حجاب و پوشش ۵. تربیت جسمی و آموزشها و مهارتهای لازم در نوع تغذیه و ورزش و تندرستی ۶. تربیت روانی و ارائه مشاورههای روانشناختی و خانوده ۷. تربیت سیاسی با رویکرد تقابل با جنگ روایتها، دشمنشناسی و تبیین کارآمدی انقلاب اسلامی و محور قراردادن ارشادات و مطالبات رهبر معظم انقلاب اسلامی از مردم و جوانان. ۸. تربیت اقتصادی از طریق کارآفرینی و توانمندسازی جوانان در حوزه اشتغال مبتنی بر خلاقیت و روشهای نوین. ۹. تربیت اجتماعی از طریق اصلاح شبکه روابط در امثال رسیدگی به حال محرومان، اردوهای جهادی، راهیان نور، زیارت مشهد و قم با رویکرد ارتقای مسئولیتپذیری اجتماعی. ۱۰. تربیت دفاعی و ارائه آموزشهای نظامی و دفاع شخصی و تبیین عناصر جنگ شناختی و سواد رسانهای. تربیت فرهنگی که به نوعی حاصل جمع همه موارد فوق است. سؤال فوق از بابت تنظیم ایده اولیه برای انسجامبخشی به فرایندهای هدایتی و تربیتی در سطح یک شهرستان با جمعیتی حدود ۷۰ هزار نفر است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیلی خوب متوجه ابعاد تربیتی که باید انسانها متذکر آن باشند، شدهاید. حقیقتاً اکثر مواردی که میفرمایید در جای خود اولویت دارد. عمده آن است که این امور در دلِ حضور در تاریخ انقلاب اسلامی و توجه اصلی به آن، هرکدام پیش آمد را باید دنبال کنیم. با این افق که در دلِ انقلاب اسلامی است که بنا داریم وارستگیِ خود را در این ابعاد رشد دهیم و به جهانی که استکبار در حال افول است، فکر کنیم. موفق باشید
با سلام خدمت شما استاد بزرگوار: یک کارشناس دینی سخنی فرمودند، لطفا نظر خودتان را در این باره بفرمایید. ایشان فرمودند که از نظر فقهی برای نماز واجب خواندن، حتما باید به طرف قبله باشیم اما از نظر عرفانی لازم نیست موقع نماز واجب خواندن روبه قبله باشیم. از کارشناس پرسیدم چرا از نظر عرفانی اشکالی ندارد، گفت عرفان میگویند «فاینما تولوا فثم وجه الله» .ترجمه: «به هر سو نظر کنی خدا را میبینی.» لطفاً نظرتان را در این باره بفرمایید! با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال ما در نمازمان به سیره رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» نماز میخوانیم و اینکه قرآن میفرماید: «فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ...» در نماز، جهت و وجه خود را به سوی مسجدالحرام بینداز و البته این غیر از آن است که جلوات حضرت حق را در هر منظری مدّ نظر داشته باشیم. موفق باشید
با سلام: در بحث حرکت جوهری، که ماده عین حرکت است، آیا می توانیم بگوییم که حرکت جوهری آغازی ندارد؟ چون عین حرکت است نه اینکه چیزی باشد که حرکت میکند؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: آریً ماده از نظر حرکت، آغازی ندارد ولی وجودی است که عین حرکت است بنابراین از نظر وجود، آغاز برایش مطرح است نسبت به عدم. موفق باشید
سلام علیکم و رحمه الله: خدمت استاد بزرگوار بنده ۱۶ سال سن دارم و منطقی که مدرسه آموزش داده است را گذرانده ام ولی مطمئنم کافی نیست و آن طور که باید درک نکردم میخواستم منطق جناب منتظری مقدم را شروع کنم آیا به نظر شما مناسب هست یا منطق مظفر را شروع کنم؟ بعد از پایان منطق چه سیر مطالعاتی برای ورود به فلسفه باشد پیشنهاد می کنید ممنون. (این منطق و فلسفه را بر اساس صوت های اساتید بزرگوار میخواهم بگذرانم)
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. «منطق مظفر» را که بنده میشناسم، کتاب خوبی است بخصوص که اساتید خوبی نیز آن را شرح کردهاند. ۲. کتاب «بدایة الحکمه» با شرح آقای امینی نژاد برای شروع خوب است. موفق باشید
سلام علیکم: با عرض تشکر فراوان با توجه به اینکه بنده چهل سالم گذشته و عمرم تلف شده آیا برای سیر معنوی مستمر گوش دادن و کارکردن آثار امام خمینی (ره) که جنابعالی شرح کردید کافیه یا مثلا شرح کتاب مقالات مرحوم آیت الله شجاعی را کار کنم؟ دوم اینکه از کجا بفهمم خراباتی ام یا مناجاتی که شما بین این دو فرق گذاشته بودید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر میاید اگر روح و روحیه اُنس با «مقالات» را داشته باشید از آن غفلت نفرمایید. ۲. ما را چه باک که خراباتی باشیم، یا مناجاتی!! مائیم و هرچه پیش آمد خوش آمد. موفق باشید
سلام استاد وقت شما بخیر: نظر شخصی حضرتعالی در باره ۱. حجاب اجباری و همچنین ۲. در باره نحوه صحیح برخورد با افراد بد حجاب و یا بی حجاب و همچنین ۳. درباره گشت ارشاد چیست (منظور افرادی نیستند که با تبرج سعی در انحراف جامعه دارند - صرفا فردی که بدون روسری اومده در جامعه) قبلا در این زمینه سوالی پرسیدم و به مقاله ای در همین سایت و همچنین به گفتگوی رادیو جدال ارجاع دادین اونها رو کامل گوش دادم مطالب قبلی شما رو هم تقریبا خوانده ام در اینجا صرفا نظر شخصی شما رو می خواستم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به شرح جلسه اول مقاله «تقابل حجاب و آزادی! چرا؟» که شروع شده است با توجه به ابعاد گسترده موضوع، إنشاءالله نکاتی در این رابطه از جوانب مختلف روشن میگردد. موفق باشید
https://eitaa.com/matalebevijeh/11593
سلام علیکم: بنده بازنشسته سپاه هستم. کارم در سپاه درمانی بوده. حال بنظر شما بهتر است همان خدمت کار درمانی در یکی از مراکز درمانی شهر و یا سپاه را ادامه بدهم و یا اینکه دیگه کارم را رها کنم و بروم دنبال معارف دین و باقیمانده عمرم را صرف قیامتم کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: جمع هر دو بهتر است و البته فرصتهای تأمّل در معارف دین و تفسیر قرآن را از دست ندهید. موفق باشید
با سلام: آیا صوت های فصوص الحکم هست؟ برای تهیه آنها چکار کنم؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: پس از طی مقدمات لازم میتوانید با جناب حاج آقا نظری تماس بگیرید و از ایشان دریافت کنید. مقدمات لازم مثل دنبالکردن مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و «معاد» همراه با شرح صوتی آنها، آن هم با جدیّت کامل، وگرنه در مواجهه با مباحث «فصوص» گرفتار نوعی سرگردانی خواهید شد. موفق باشید. شماره حاج آقا نظری 0913602342
با سلام: درجلسه اخیر رهنمودهای سلوکی و اخلاقی، جریان روز عرفه و روزه بودن امام حسین علیه السلام و سفره انداختن امام حسن مجتبی علیه السلام را بیان کردید و توضیحات دادید. من استنباط کردم که این موضوع را میتوان به زمان غیبت یعنی زمان ما هم تعمیم داد. بدین معنی که اختلاف نظر مراجع محترم تقلید هم برای در وسعت بودن امت است که ببینند کدام مرجع به حالشان منطبق است همان را انتخاب کنند. مثلا در سال ۵۷ عده کثیری از امت حالشان و روحیاتشان با مرحوم امام منطبق شد و از ایشان تبعیت کردند و عده ای هم روحیاتشان با آیت الله خوئی منطبق بود و از ایشان تبعیت کردند لذا هر دو گروه مجزی اند ان شاءالله چون هیچکدام در صف دشمنان اسلام قرار نگرفتند و در زمان حاضر گروهی از مردم روحیات انقلابی دارند و مقلد و پیرو رهبری هستند و عده ای هم روحیات معمولی دارند و مقلد سایر علماء از جمله آیت الله سیستانی هستند و هر دو گروه مجزی اند ان شاءالله لطفا اگر توضیح تکمیلی هست بفرمایید ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. خدا کند متوجه این امر باشیم تا چندگانگیها همه به یگانگی تبدیل شود. موفق باشید
سلام خدمت استاد طاهرزاده: بنده چند وقتی بود شدیدا دعای شهادت میکردم، بالاترین دعای مدنظرم، دعای عاقبت به خیری و بالاتر از اون عاقبت به شهادت بود. خیلی ضجه میزدم برا طلب شهادت، شب قدر امسال بود که احیا رو در کنار شهدا بودم تو شب سوم و در اوج ضجه زدن و طلب شهادت، انگار یهو حالم عوض شد و اینجوری برداشت کردم که این حرفا چیه، تا کی خود خواهی، تا کی فقط خودتو ببینی. مگه کسی که همه چیزش معشوقه، همه کسش اربابشه، مگه میشه برا خودش چیزی بخواد. گیرم که شهیدم شدی، خب که چی؟ اربابت چی و یهو تو حالات خودم همه وجودم طلب و دعای سلامتی امام زمان شد و دیگه هیچ جوره نمیتونم دعا کنم برای خودم، هیچ جوره نمیتونم هیچی برای خودم بخوام، حتی شهادت رو، فقط و فقط دعا برای سلامتی امام زمان. حتی تو دهه محرم هم تو هیئت نمیتونم هیچی بخوام به جز دعای سلامتی آقا، فقط به فکر اونم، تا امشب که یهو دعام و طلبم شد اینکه یجورایی یکاری کنم برای دغدغه های آقا... یعنی دعا برای سلامتی ایشون به تنهایی فایده نداره باید یکاری کنم برای جلو افتادن کاراش. در کل سوالم اینه، اشتباهی نرم جلو، انحراف نباشه؟ درسته مسیرم؟ ممنون از شما دعاگوتونم
باسمه تعالی: سلام علیکم: همه این موارد إنشاءالله با رعایت تقوا محقق میشود و به لطف الهی میتوانید برای این انقلاب امام زمانی و رعایت رهنمودهای نایبالامام، مؤثر باشید. موفق باشید
سلام: تا حالا هرچی خوندیم صرفا شده حصولی. یعنی کلی دانایی گرفتیم ولی میبینم به جز پز دادن اینکه فلان چیزا رو خوندیم دیگه بهیچ دردمون نمیخورن. آخر اینکه همینهارو به دیگران منتقل میدیم و حالا ثوابی شاملمون بشه ولی از درون یا همون حضوری چیزی حاصلمون نشده و از این حالت احساس بیهودگی دارم. در مباحثتون فرمودید راه و درمانش علم حضوریست نه حصولی. حالا سوالی که هست اینکه چطور میشه از علم حصولی به حضوری رسید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته جناب ملاصدرا، بالاخره آگاهی از حقایق با علم حصولی، مقدمه است تا همان حقایق در جان ما به علم حضوری جلوه کند. پس هر علم حصولی، مقدمه علم حضوری میتواند باشد. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: عذر میخوام یه سوالی داشتم البته یه بار دیگه پرسیدم ولی متاسفانه کد را گم گردم و نتونستم ببینم جواب چیه به همین خاطر دوباره جسارتا میپرسم. میخواستم ببینم چرا با وجود اینکه خدا نعمتهای خودشا برای ما آفریده عده ای مثل عارفان خودشونا از داشتن اونها منع میکنن و یا حتی یه سری افراد مدهبی مثلا ماشین خوب و راحت سوار نمیشن و یا لباس خیلی خوب نمیپوشن و یا اهل تجملات نیستن؟ مگر خداوند در وجود یه سری انسانها استعداد هنر را نگداشته پس چرا اونها خودشونا از داشتن فرش های زیبا یا تابلو های زیبا منع میکنن پس هنرمندا اگه قرار باشه و خدا پرستی این باشه که کارشونا باید به کی بفروشن؟ اگه جواب اینه که ما باید به افراد مستحق کمک کنیم و پولمونا خرج چیز های اصافی نکنیم یعنی اگر روزی در جهان مستحقی نباشه ما میتونیم این طور زندگی کنیم و از زندگی دنیوی لذت ببریم یا مثلا آیا زمان حضرت سلیمان هم فقیری وجود نداشت که پیامبر خدا چنین کاخ و عطمتی داشتن ما که بالاتر از پیامبر نیستیم. من شوهرم میخواد ساده زیست باشه مثلا وقتی مهمون میاد یک مدل غذا جلوش بذاره ساده لباس بپوشه ماشین کمترین مدل سوار بشه تو یه خونه کوچیک زندگی کنه و افکار حول این چیزا میچرخه و من برام ابهام به وجود اومده پس خدا نعمتا شا فرستاده برا افراد دنیا پرست؟ لطفا جواب منا بفرمایید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به جواب سؤال شماره 33027 رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام: من از تو از بودنت در جايي كه من و امثال من هستيم و سير مي كنيم پرسيدم و نوشتم و تو مرا دعوت به حضور شهدايي كردي و از پس فردايي گفتى كه متصل به آن است، اما حالِ منِ اسيرِ در اين دوران را نديدي يا شايد هم نخواستي كه ببيني. نديده اي كه من محو آن حضور عاشقانه، آن زيبايي هاي عارفانه ام و نمي توانم اينجا اكتفا به ديدن و شنيدن كنم، نمي توانم اكتفا به رفتن و بازديد كردن كنم، من آن حال را نه در فاصله، نه در گاهى از اوقات كه نسيمي وزيدن مي كند، نه در آمدن و رفتن، در همه ى ثانيه هايم، همه ي ثانيه هايي كه پاي جان در ميان است، همه ى آنچه بايد زندگى مي بود و نيست، همه ى راه رفتنم، خوردنم، خوابيدنم، همه و همه و همه مي خواهم. طلب من از روزگار پس فردا نمي فهمد، پس فردا در شوق و انتظار معنايي ندارد، انتظار من كالمح البصر است، يا حتى نزديك تر فرداي من گويي يك ثانيه بعد است و حتى آن زمان هم برايش دير است، خيلي دير انگار كه زمان آن گذشته است، انگار بايد ميشد و نشده، و من نشدنش را جار مي زنم. براي من از دور تر از فردا نگو! اكنونِ من شاهد سيل روان عمري است كه دارد در طلب زندگى جان مي دهد. براي من از گذشتن از عمر نگو! طول عمر هر ثانيه آنقدر زياد هست، آنقدر دشوار هست كه نتوان از گذشتن حرفي زد پيش چشم من انباشته اي از ثانيه هايي است كه جز نگاه كردن به آن ها، جز داغ بر دل شدنشان، جز التماس هايي براى نرفتن جوانى، نرفتن عمر هيچ ندارند. من ديگر نه «حضور» را ميفهمم نه تمايلي براي خواستنش و براي درك كردنش دارم. در اين حضورى كه مدام و مدام پيش چشممان مي آورى نسبتي هست، فاصله اي هست، دورى اي هست كه ديگر اين جان تاب آن را ندارد. اين «حضور» را آميخته به هر چه كنى براي من جز بيانِ نبودن و نداشتن آن چيز، عايده اي ندارد. كاش جسارتى در عالم بود كه همه ى نسبت ها را، فاصله ها را، دور ها را، دير ها را به آتش مي كشيد تا ببينيم چه نداريم، تا خالي بودنمان را ببينيم تا جز دست هاي تهي هيچ چيز پيشمان نباشد. تا براي يك بار هم كه شده بتوانيم التماس كنيم. تاكنون التماس كرده اي؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! کاش خالیبودنمان را میدیدیم تا متوجه حضوری شویم که به صورت تکوینی در آن مستقر هستیم و آن، همه بودن ما میباشد و این با تقوایی محقق میشود که شریعت الهی متذکر آن است و با همین تقوا میتوان آن حضور را پاسداشت. زیرا ذاتی ما میباشد. موفق باشید
سلام علیک استاد عزیز: در مورد زندگی پس از زندگی سوالی مطرح شد که مجموعه جوابهای شما را در این مورد که در ایتا ارسال شده بود مطالعه کردم از توجه شما ممنونم جزاک الله خیرا. برداشت بنده این از آنها این شد که شما آن مشاهدات را یک تجربه شخصی میدانید و... ولی چه اشکال دارد بگوییم حقیقتا این افراد با برزخ حقیقی متصل شده و واقعیاتی از نعمتها و ثواب و عقاب را نسبت به خود و دیگران دیده اند و چشیده اند. فرموده بودید چون نکیر منکر و پاسخ به سوالات نبوده جنبه شخصی داشته که مثلا در ذات خود اموری را مشاهده کردهاند در حالی که به گفته آیت الله فاطمی نیا با استناد به روایات سوال و جواب قبر مربوط به کسانی است که یا ایمان را کامل کرده اند و یا کفر را کامل کرده اند و اکثر انسانها به حال خود رها شده و با صور اعمال و اخلاق خود سرو کار دارند خصوصا اینکه بعضی از اینها در سرد خانه و غسالخانه بوده و حقیقتا مردهاند و گزارش از اقوام گذشته و حالتهای آنها داده اند و حتی پیامها و کمکها و رفع بعضی مشکلات و بدهیها را درخواست کرده اند که کسی از آن خبر نداشته و همگی مطابق با واقع بوده اند مثل جریان معراج که برای پیامبر اکرم پیش آمد که به خاطر لطافت و پاکی نفس بود یا آنچه برای آیت الله قوچانی و خیلی از اولیا در اثر ریاضتهای شرعی نسبت به مرتبه آنها پیش میاید ولی همین ادراکات برزخی و فوق طبیعی به دلیل قهری و مثلا تصادف و بیماری و انصراف نفس از بدن برای افراد عادی هم ممکن است پیش بیاید حضرت آیتالله حسن زاده رحمت الله علیه در کتاب انسان در عرف عرفان دلایل معرفت النفسی آن را بیان کرده و جمله ای در این رابطه دارند که / نوم و نوم مغناطیسی بیهوشی. کما مرگ طبیعی و مرگ ارادی هیچکدام موضوعیت در تمثیلات برزخی ندارند بلکه اصل انصراف نفس از بدن است و به هر دلیل این انصراف صورت گیرد تمثیلات برزخی و ادراکات فوق طبیعی شروع میشود و خصوصا اینکه پرده و حجاب اصلی برای مشاهدات برزخی همین بدن و تعلق به آن است «لقد کنت فی غفلت من هذا فکشفنا عنک غطایک.»
باسمه تعالی: سلام علیکم: با این احوال، حضورِ برزخی و احتضارِ قبل از آن که هویت انسان را از هویت دنیا به هویتِ برزخی تبدیل میکند، برای حضور در جهانی دیگر؛ بحثِ دیگری است. و اینکه طرف در برزخ میگوید: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (99) لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فيما تَرَكْتُ كَلاَّ إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ (100) مؤمنون) از این جهت مسلّم این حضور که در برنامۀ خوب «زندگی پس از زندگی» مطرح است، حضور برزخی نیست و بحث ملکین نکیر و منکر و یا بشیر و مبشّر، بسیار عمیقتر از این حرفها میباشد. و در این مورد فکر نمیکنم بیان این مباحث به این سادگیها باشد. عرایضی در این رابطه در کتاب «معاد...» که روی سایت هست، شده است. موفق باشید
سلام: ۱. تفسیری از قرآن که عرفانی باشد و تأویلات را بیان کرده باشد وبه فارسی هم نوشته شده باشد، کدام مناسب است؟ ۲. بهترین ترجمه قرآن کدام است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در این مورد کتاب «تأویلات قرآن حکیم مشهور به تفسیر ابن عربی» مربوط به عبدالرزاق کاشانی که آقای سیدجواد هاشمی علیا ترجمه کردهاند، خوب است. ۲. البته هرگز ترجمه، جای متن اصلی را نمیگیرد ولی با اینهمه ترجمه مرحوم آقای موسوی همدانی که فعلاً در بازار هست، کمک میکند. موفق باشید
درود خداوند بر شما باد استاد: در روابط پیامی دختر و پسر برای کسانی که میخوان این گناه رو ترک کنن باید کامل کامل این مکالمه قطع و نابود بشه دیگه درسته؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره عموماً در آن فضا شیطان میدانِ حضور گشودهای دارد و تا میتوانیم باید سعی کنیم در چنین فضاهایی حاضر نشویم. موفق باشید
بسمه تعالی. با سلام: عرض داستان واقعه ای را دارم و از شما خواهشمندم که نظر استادانه خود را به این شاگرد ارائه نمایید. در این داستان سه شخصیت اصلی هستند: پدر خانواده، پسر بزرگ خانواده و پسر کوچک خانواده. پدر شخصی انقلابی و مذهبی است و تعصبی ویژه روی موضوعات انقلابی دارد و ناراحت و بعضا عصبانی میشود از اینکه یک نفر حتی به اندازه ارزنی از انقلاب، نظام، دولت و عوامل حکومت انتقاد کند. پدر جانباز اعصاب از دوران جنگ است. پدر به برخی از مسائل، همانند دزدی ها و اختلاص ها معترض است و دل نگران. پسر بزرگ خانواده فردی است که تا پدر را میبیند عقده دلش را میگشاید و با پدرش درد دل میکند و امیدوار است که پدرش با او همراهی کرده و پاسخی به او بدهد. در بعضی از مواقع این عقده گشایی و این درد دل به مباحثه پدر پسری تبدیل میشود. پسر بزرگ سؤالاتی را مطرح میکند: (چرا با وجود اینکه روی زر و نقره خوابیده ایم فقر در بعضی خیابانها به وضوح نمایان است؟ چرا نخبگان باید از وطن شان فراری باشند؟ چرا حکومت با معترضان اینگونه رفتار میکند؟ چرا رهبری درباره آن موضوع چنین نظری داده اند؟) و از این قبیل چرا ها... هر گاه بحثی پیش میآید، پدر، دو حرف را نصیحت وار به پسر بزرگ میزند: ۱. تو غربگرا و تحت تأثیر فضای مجازی هستی. ۲. تو آب به آسیاب دشمن میریزی و نگاهت به بیرون از وطن است. و پسر بزرگ هربار میخواهد بگوید من درست است که معترضم ولی اصلا اینگونه که شما میگویید نیستم. من میخواهم ایران پیشرفت کند ولی حسم این است که این «چرا های» در ذهن من اختلال اساسی کشور است که باید به آن پاسخ داده شود. و پسر کوچک خانواده فردی انقلابی و مذهبی است و در عین حال به مسائل کشور در یکسری از موارد معترض است. پسر کوچک این روحیه را در خود احساس کرده است که میتواند بیان مشترکی باشد بین پدر و پسر بزرگ تا بتوانند حرف یکدیگر را متوجه بشوند و از قضاوت های نادرست ذهنی جلوگیری بکنند. روزی سر این مباحث باز میشود و دوباره پدر میگوید: تو نگاهت به خارج است و تحت تأثیر غرب هستی. و به پسر بزرگ اجازه سخن گفتن را نمیدهد. پسر بزرگ در ذهنش میخواهد بگوید که: «نه! من غرب زده نیستم. من از غرب بیزارم!» ولی باز پدر اصرار دارد که «خیر! تو همانی که من میگویم.» در این حین پسر کوچک که ۷ یا ۸ سالی از پسر بزرگ، کوچکتر بود لب به سخن میگشاید برای تبیین یک موضوع: «پدر! برادر بزرگم با اصل نظام مخالف نیست بلکه با یکسری از افعال مسئولین مخالفت دارد. به قول آیت الله مصباح یزدی: انتقاد به این ارگان و آن دولت، تضعیف نظام نیست اتفاقا خیلی هم برادرم انقلابی است. او با اغتشاش مخالف است ولی معترض است». پسر بزرگ حرف برادر کوچکترش را تأیید میکند و میگوید: «آری! این همان حرف من است». پدر دوباره میگوید: «نه حرف تو این نیست. تو نگاهت به سمت بیرون است که به رهبری انتقاد میکنی. رهبر ما بهترین رهبر جهان است نباید درباره او بگویی که چرا فلان نظر را داده. او مصلحت اندیش است و میداند که چکار میکند». پسر بزرگ میگوید: «پدر گفتم من اصلا طرفدار اغتشاش و کشتن پلیس و تضعیف امنیت ملی نیستم.» و پدر باز میگوید: «در حرف های تو معلوم است که طرفدار اغتشاشات هستی». پسر کوچک دوباره وارد میشود و خیلی شمرده شمرده میگوید: «دانش جویان در حضور رهبری از او انتقاد میکنند و ایشان سراپا گوشند و گوش. و بعد اینکه ما ۲ گروه معترض داریم: گروهی که نسبت به اوضاع کشور بیمناک اند و دوست دارند وضع درست شود ولی معترض اند و گروه دوم حدشان را رد کرده اند و به اغتشاشگر تبدیل شده اند. خود من، برادر بزرگم هم از این دسته اولیم. ما نظام را قبول داریم ولی معتقدیم باید در فلان قانون، فلان مسئول و... تغییر ایجاد شود». پدر میگوید:« اگر حرفتان نتیجه ای ندارد آنرا نزنید و حرفتان هیچ نتیجه ای ندارد پس اعتراضتان باطل است». و به پسر بزرگتر که در چشمانش اشک حلقه زده میگوید: «اگر جنبه بحث را نداری خب بحث نکن. من هم جنبه اش را ندارم و زود عصبی میشوم و راهت را سد میکنم!». پسر کوچکتر وارد سخن میشود و میگوید: «الان برادر بزرگم اقرار میکند که مدافع نظام و مخالف اغتشاش است. چرا دارید به او می قبولانید که تو غربزده ای، تو فلانی و...؟ او خودش میگوید که من، این نیستم!!». پدر میگوید: «الان او اینگونه شده، قبلا حرفهایش مدافع اغتشاشات بود». پسر بزرگ میگوید: «پدر من! من میخواهم این مشکل بین مان حل شود، من که هیچگاه قسم نمیخورم میگویم که والله من آنگونه که شما فکر میکنید نیستم». ولی پدر راضی نمیشود و میگوید:« تو خودت را اثبات باید بکنی و اثباتت هم اینگونه است که دیگر این بحث ها را نکنی». پدر حرفهای پسر کوچک را قبول میکرد ولی با حرف های پسر بزرگش مخالف بود نمیدانم چرا! همین باعث شد که پسر بزرگ بگوید: «آری همین حرف من را برادر کوچکم زد منتها با لحنی دیگر». ولی پدر معتقد است که این حرف همان حرف نیست. خلاصه که پسر کوچک که روی حرف زدن زیادی هم جلوی دو بزرگتر نداشت باز سخن میگفت که: «نباید به فردی بگوییم که تو شخصیت آمریکایی داری، این انقلاب انتهایش میرسد به انقلاب امام زمان علیه السلام، اگر یک نفر را از این قافله دور کردیم یعنی یک سرباز را از لشکر امام زمان علیه السلام بیرون کشیده ایم. بعد پدر میگوید: «خودت نگاه کن! آیا با این حرفها، برادر بزرگت یار امام زمان علیه السلام است؟». در دل پسر کوچک این مسئله مانند سیر و سرکه میجوشید که: «نکند با حرف پدر، برادر بزرگم مأیوس شود؟، بر ضد انقلاب شود؟ » و پس از آن گفت: «از روی ظاهر نمیشود انسانها را مقایسه کرد، شاید شخصی وارد اینجا شود که از نظر ظاهری خیلی بد باشد ولی در رابطه اش با خدا از منی که ادعای انقلابی دارم، خیلی خیلی بهتر و خوبتر باشد و بعد این شعر را برای برادر بزرگتر خواند: هر که در این راه مقرب تر است... جام بلا بیشترش میدهند...». چون معتقد بود که خودش شخصیتی است که میگوید انقلابی است و همه حرف او را باور میکنند ولی برادرش انقلابی است و پدر که مهم ترین سرمایه پسر است او را باور ندارد و همین امر باعث شده که برادر بزرگتر سختی بیشتری را متحمل شود. مهمانی با روبوسی تمام میشود و همه به زندگانی خویش میرسند. اما اصل کار اینجاست: توصیه جنابعالی به شخصیت های داستان چیست؟{شخصیت های داستان فرضی اند} توصیه تان به پدر، توصیه تان به پسر بزرگ و توصیه تان به پسر کوچک. با تشکر از وقتی که گذاشتید 🌹
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده به مطلب خوبی پرداختهاید. اگر هم به گفته جنابعالی شخصیتهای مطرحشده فرضی هم باشند، بسیار واقعی هستند و موجب تفکر نسبت به افراد مختلف جامعه میگردد تا به افراد و افکارشان فکر کنیم و خیلی خودِ آنها را نفی ننماییم. اگر پدر، پدری است دلسوز و با سوابق خوب انقلابی؛ ولی به هر حال همچنان در جهان و تاریخ خودشان ماندهاند و هرگونه حضور در جهانهای انسانهای دیگر که جهان خودشان نباشد را نفی میکند؛ در حالیکه پسر بزرگ متوجه جهان بزرگتری میباشد و باید همان انقلاب اسلامی را که پدرش برای آن فداکاری کرده است را، در جهانی گستردهتر حاضر کند و با عقل بشر جدید آن را قابل فهم نماید. نام این تفاوت را نباید گسست نسلها قلمداد کرد. این نوعی غفلت از حضور تاریخی است. و پدر از این نحوه حضور بهره کافی ندارد، هرچند در تاریخ خود بسیار جانانه در صحنه بوده است. برادر کوچک که از یک طرف رابطه عاطفی خود را با پدر حفظ کرده و در درک سخنان برادرش هم هوشیاری دارد و در جریان روح اغتشاشات و اعتراضات نیز هست، شخصیتی است که میداند راهی که در پیش است راه عبور از نظام نیست، ولی تسلیم هر آنچه مسئولان میگویند و یا عمل میکنند هم، نمیباشد و در نتیجه متوجه میباشد به تعبیر مقام معظم رهبری باید با روحیه مطالبهگری کار را جلو برد. در این که رهبر معظم انقلاب انسانی فوقالعاده حکیم و هوشیار هستند، حرفی نیست و پدر این را به خوبی تجربه کرده. ولی پرسشگری از رهبری نهتنها بیحرمتی به ایشان نخواهد بود، بلکه موجب میگردد تا اتفاقاً حکمت و هوشیاری ایشان در امور بیش از پیش روشن گردد. موفق باشید
سلام استاد خوبین. استاد من پارسال که با جلسه تفسیر تون آشنا شدم خیلی خوب بود. این تفسیرها کمک کرد که برم تو یه عالم. اون موقع توی عالم دیگه ای بودم و هرچی شما میگفتین رو انگار میدیدم ولی الان نه اون عالم دیگه برام نیست و فقط دربارش حرف میزنم. یعنی الان دیگه خودم نمیبینم ولی دربارش حرف میزنم درصورتی که پارسال انگار واقعا میدیدم و یه رشد خیلی خوبه داشتم. چیکار کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «ای برادر عقل، یک دم با خود آر / دَم به دَم در تو خزان است و بهار» عمده صبر و پایداری است تا از خزانِ «قبض» عبور کنیم و جهانی بسی برتر و بهتر از بهار دیروزین در ما شکوفا گردد و به ظهور آید. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: خدا قوت. وقتی حال و روز جامعهام و فریاد زنان در کوچه و خیابان را میبینم برایم خیلی چیزها آشناست. همان ذره ذرههایی که از کودکی تا الان در درونم تلمبار شد. همانها که هرگز برایش جوابی نیافتم و هر چه گشتم گاهی اوضاعم را بدتر نمود. شاید برای برخی این فریادها غریب و ناملموس باشد اما برای خیلی از ما زنها آشناست. با وجودی که دلم برایشان میسوزد که برای همان ذره ذرهها که در وجودشان کوه شد راهی معکوس درپیش گرفتهاند اما گاهی انگار با اصل درد صدایشان همراهم! صدایی که از درون برخاسته است. صدایی که قدمتی در تمام تاریخ دارد. استاد شما در جلسهی سوم تقابل حجاب و آزادی چرا؟ داستانی را ذکر کردید که امام خمینی دخترشان را از این که به داماد خانواده سلام کنند نهی نمودند. برای من درک این موضوع اصلا راحت نیست و برایم سؤال شد که در این جهان امروزی این موضوع واقعا جایگاهش کجاست؟ یعنی من به عنوان یک انسان حق ندارم به آقایانی که میشناسم به عنوان یک انسان حتی سلام بکنم؟! با اینکه در جواب میگویند ضرورتی ندارد نمیتوانم همراه شوم چون گاهی از زوایای مختلف مسئلهساز میشود. و اصلا استاد همین مرز بندیهای زیاد از حد احساس محدود شدن میدهد. همین شعار آزادی که با جهت اشتباه دارد فریاد کشیده میشود انگار فریاد جان ماست. در طول تاریخ راهها را چنان بر ما زنان تنگ گرفتهاند و آنچنان در بنبستها و تنگناها قرار دادهاند که ما حتی خودمان را فراموش کردیم و از خودمان دور شدیم. روح ما کی طعم آزادی واقعی و لذت واقعی از زن بودن خودمان را چشید؟ کدام یک از ما هست که در طول حیات زندگیش بارها به جرم دختر بودن روحش از عبارات و حرفهایی آزار ندید؟ حتی با روایتها و احادیثی که زن را در کنار سفیه و طفل قرار داد. ببخشید طولانی شد. حرف زیاد است اما گویی ما حتی زبان گفتنش را هم از دست دادهایم که این چنین در جهتی اشتباه در خیابانها فریاد میکشیم. استاد بزرگوار ممنونم که با این همه سعهی صدر خودتان در گوش دادن و خواندن حرفهای مردم ما را به شوق میآورید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! بحث در حضوری است که انسانها در این تاریخ در خود احساس میکنند، که هر کدام جهانی هستند بسی گسترده و باید آن را پاسداشت و نباید دیروز خود را که معنای دیگری از «بودن» بود، با امروز مقایسه کرد و بخواهیم دیروزِ تاریخی خود را بر امروزمان تحمیل کنیم و از امروزمان باز بمانیم و درک حضور امروزین انسان چه مرد و چه زن بسیار امر حساسی است تا در عین زندهنگهداشتن احساس آزادی که غذای جان بشر امروز است، از وجوه قدسی خود بهره لازم را ببریم. ۲. در دل همین احوالات دیروزین و امروزین باز باید آنجا که زن و مرد در عین انسانبودن یکی باید زن باشد و دیگری مرد، امر پروردگار خود را فراموش نکرد و مرز زنبودن و مردبودن در جای خود حفظ شود. زیرا اگر این حضور با آن مرزبندی در کنار هم در صحنه نباشد، همان بلایی که بر عقل تکنیکی آمد و گِشتل جای حضور بشر در آغوش خدا تا مرزهای طبیعت را تنگ کرد، حضور آزادی که گشودگی هرچه انسان است تا بیکرانهها، و به نام لیبرالیسم اسیر بیپرواییها و اباحهگریها میگردد. چه سخت است بر صراطی قدم گذاریم که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است. موفق باشید
سلام بر استاد عزیز: ببخشید بنده با مأنوس شدن با کلام شما و نگاه به مسائل و وقایع جامعه متوجه شده ام که امروز باید به دقت، کلام رهبری و آرمانهای انقلاب را مطالعه کنم و بشنوم و ببینم و سعی کنم تا در راستای آن تلاش کنم و در زمینه خودم بتوانم به طور کلی آن مقداری را که می توانم انجام بدهم و در این راستا سلوکی کنم و به غایت خویش برسم. در زمینه دانستن این موضوعات ابهامی ندارم ولی نمیدانم چرا از وقتی که تصمیم به این عمل گرفتم اینقدر اوضاعم عجیب شده است! وسوسه های بیرونی و نفسانی به شدت زیاد شده و دائما در هر حال مرا مورد هجوم قرار می دهند! شوق به عمل دارم؛ ولی به یک لحظه آن شوق می رود و لحظه ای دگر باز می گردد. با اینکه آگاهم به زیاد بودنِ کارهای نکرده در انقلاب - که ان شاء الله بتوانم در زمینه خودم آنها را جلو ببرم- ولی برنامه ام به درستی و آنگونه که باید پیش نمی رود متوجه هستم که باید تلاشم شبانهروزی باشد ولی یکروز سفت و سخت مشغولم و روز دیگر خسته و بیکار!!! البته که ناامید نشدم از رحمت خدا و ضعف را از سمت خودم میدانم. حال باید چه کنم که این حس وظیفه در قبال انقلاب همیشه شعلهور باشد؟ خوابم را ببرد؟ خستگی ام را بشوید؟ جانم را پرواز دهد؟ بنده در حال تحصیلم و هدفهایم را سعی کرده ام مطابق با آرمانهای انقلاب اسلامی در زمینه های علمی قرار بدهم. چه کنم که آن توفیق شگرف را بدست آورم؟ توفیق علم آموزی صحیح و - ان شاءالله در آینده - خدمت به جامعه توحیدی حضرت بقیه الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و من الله توفیق باتشکر 🌹
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره این یک قاعده است که شیطان در صراط مستقیم فعال است و همه تلاش او آن است که ما را از آن نحوه سلوک منصرف کند و ما نیز با صبر و پشتکار هر چه بیشتر باید از این وسوسه ها و گردنه ها عبور کنیم.
در راهی قدم گذاشتهاید که اگر از یک جهت موانعی در پیش دارید، از جهت دیگر صبرمان را به میان آوردهایم تا به مرحلهای که مرحله درخشش آرمانهای توحیدی است برسیم و با توجه به این امر جناب مولوی میفرماید:
هله نومید نباشی كه تو را یار براند گرت امروز براند نه كه فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر كن آن جا ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها ره پنهان بنماید كه كس آن راه نداند
نه كه قصاب به خنجر چو سر میش ببرد نهلد كشته خود را كشد آن گاه كشاند
چو دم میش نماند ز دم خود كَنَدش پر تو ببینی دم یزدان به كجاهات رساند
به مثل گفتم این را و اگر نه كرم او نكشد هیچ كسی را و ز كشتن برهاند
همگی ملك سلیمان به یكی مور ببخشد بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش به كی ماند به كی ماند به كی ماند به كی ماند
هله خاموش كه بیگفت از این می همگان را بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند
موفق باشید
سلام استاد: تو کتاب کیمیای سعادت توی بخش علاج شهوت، یجایی اش داستانی از عمر هست که عمر میگه: «از رسول (ص) شنیدم : هرکه را آرزویی باشد و بخرد و آنگاه دست بدارد، از برای حق تعالی، خدای تعالی وی را بیامرزد.» و توی ادامه هم مثال های زیادی از افراد بزرگ دیگر میاره که جلوی میل خود را گرفتند (البته تمام مثال ها درباره خوراکی ها بود) خداوند نیازها و میل هایی درما قرار داده برای زنده موندن و راه کارهای صحیح آنها هم گفته، حال پس این گفته پیامبر رو من متوجه نمیشم. میشه لطفا نظرتون رو راجب این گفته پیامبر بگید🙏
باسمه تعالی: سلام علیکم: جوابگویی به میلها در حدّ برآوردهشدنِ نیازهای منطقی، غیر از جوابگویی به هوسها میباشد که در واقع جوابگویی به نفس امّاره است که انسان را گرفتار توهّم میکند. موفق باشید
سلام و نور: عرض تسلیت به مناسبت ایام شهادت. از مجموعه خانه طلاب جوان قم (نشریه خط) هیئت تحریریه در شماره جدید نشریه علاوه بر پیگیری موضوع اصلی آن که به نظم نوین جهانی میپردازد، همچنین به دنبال بررسی و تبیین سبک زندگی علمی طلبه عصر انقلاب هستیم، در این میان برخی ریزموضوعات انتخاب شده اند که به پیوست خدمت تان تقدیم می شود، لکن اگر فراغت بالی برای حضرت استاد حاصل است توفیقی است که از قلم جنابتان در رابطه با موضوع عرفان نظری و سوالاتی که ذیل این موضوع مطرح شده استفاده کنیم. سوالات درباره عرفان نظری: اولا عرفان نظری آری یا نه؟ (با توجه به کلیپ معروف رهبری و موضع ایشان نسبت به عرفان نظری که منجر به حرف و حدیث هایی است) چرا عرفان نظری ضرورت دارد؟ ثانیا آیا این درس باید عمومی باشد یا خصوصی (نظر حضرت امام نسبت به تعطیلی درس فلسفه مرحوم علامه و ممشای ایشان در طرح مباحث عمیق عرفان نظری در جلسات تفسیر سوره حمد از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به ظاهر متناقض به نظر می رسد)؟ عرفان نظری چه کاربردی دارد آیا مبانی این علم در جامعه شناسی سرریز دارد؟ می توان از مباحث عرفان نظری در تحلیل های سیاسی بهره برد؟ چه میزان در امامت و رهبری امت دخیل است؟ شیوه مطلوب تحصیل این علم چیست؟ برای تعمیق در اندیشه و مکتب علمی امام آیا تحصیل عرفان نظری لازم است یا خیر؟ و در نهایت اگر عرفان نظری نخوانیم از چه چیزی محروم خواهیم شد؟ پیشاپیش از بذل توجه حضرتعالی سپاسگزاریم
باسمه تعالی: سلام علیکم:
۱. عرفان نظری به عنوان مبانی معرفتی که دستورات شریعت بر آن بنا شده است، همواره مورد توجه دین و ائمه هدی «علیهمالسلام» بوده است. در آن حدّ که امام صادق «علیهالسلام» مى فرمايند: «أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ التَّفَكُّرِ فِي اللَّهِ وَ فِي قُدْرَتِه»؛ بالاترين عبادت ادامه تفكر در باره خدا و قدرت او است. در اين روايت، خداوند و آلاء و نشانه هاى قدرت او موضوع تفكر است. مى فرمايند تفكرى كه موضوعش خدا و آثار قدرت پروردگار باشد، بالاترين عبادت است. ولی عرفان نظری به عنوان موضوعاتی که تحت این عنوان بحث میشود مثل «اعیان ثابته» و یا «احدیت» و امثال آن، موضوعاتی نیست که نیاز همگان باشد و ملاحظه فرمودید که شهدای ما ره صدساله را یک شبه طی کردهاند آنهم با نظر به شخصیت حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» و اشاراتی که ایشان نسبت به حقایق داشتند و به نظر میآید رهبر معظم انقلاب متذکر این امر هستند که فکر کنیم همه مردمان باید متوجه این اصطلاحات باشند.
۲. به هر حال مباحثی که در عرفان نظری مطرح است از آن جهت که نظر به اسمای الهی دارد بسیار مهم است و قرآن میفرماید: «وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»؛ (اعراف/۱۰۸) براى خداوند اسماء حسنايى هست، او را به آن اسماء بخوانيد. يعنى گاهى حق به صفت رحمان جلوه مىكند، به آن تجلى مىگويند: «اسم رحمان» يا به صفت رحيم جلوه مىكند، به آن تجلى مىگويند: «اسم رحيم» اينها اسماء حسناى الهى هستند يعنى حق اند در صفاتى خاص. آن وقت آن اسماء مظهر مى خواهد تا به نمايش در آيند: امام صادق«علیهالسلام» در رابطه با آيه فوق مى فرمايند: «نَحْنُ وَ اللّه الاسْماءُ الْحُسْني» به خدا سوگند ماييم اسماء حسناى الهى. ملاحظه كنيد امام خودشان را چطورى به ما معرفى مى كنند و ما را به كجا راهنمايى مى فرمايند. ابتدا بايد متوجه بود «اسماء حسنا» يعنى چه که عرفان نظری در این مورد به ما کمک شایانی مینماید بخصوص اگر گرفتار اصطلاحات نباشیم و اشارات مطرح شده در عرفان نظری را مدّ نظر داشته باشیم. بعد از آن است که می توانیم متوجه باشیم چرا ائمه معصومين (عليهم السلام) اسماء حسناى پروردگار هستند.
۳. همانطور که متوجه هستید حضرت امام در مرحلهای از تاریخ متوجه هستند مباحث عرفانی اگر عمومی گردد و لقلقه زبان عدهای شود، علاوه بر آنکه آن معانیِ بلند از جایگاه خود تقلیل می یابند، حتی ممکن است مورد سوء استفاده قرار گیرد ولی با ظهور انقلاب اسلامی و افق جدیدی که برای مردم ما پیش آمد، اصطلاحات عرفان نظری اشارات خاص خود را به میان آورد و ملاحظه فرمودید که چه اندازه حضرت امام در شرح سوره «حمد» از آن اصطلاحات به طور خاص استفاده کردند و چه اندازه جایگاه آن خالی بود تا معلوم شود آموزههای دینی تا کجاها انسان را جلو میبرد و چه اندازه جای تأسف دارد که ما آن راه را با جوانان خود در میان نگذاشتیم تا آن حدّ که آنها گمان میکنند دین، تنها همین اصطلاحات عرفی و تکالیف ساده است. در حالیکه بشر جدید و نسل جوان ما نظر به نهایتها دارند که مباحث عرفانی متذکر آن میباشد.
۴. مسلّماً عرفان نظری به معنای خاص آن که جایگاه انسان را در هستی در ابعاد متعالی آن مدّ نظر قرار می دهد، امری نیست که در مباحث سیاسی بتوان از آن سخن نگفت و جامعه ایدهآل مدّ نظرِ اسلام را از آن طریق تبیین نکرد.
۵. مسلّماً شخصیت حضرت امام خمینی از مباحث عرفانی ایشان جدا نیست و اگر متوجه باشیم امروز که انسان خودش برای خودش مسئله شده است و موضوع سوبژگیِ انسان در میان است؛ شخصیت فکری حضرت امام مدّ نظر نیاید، عملاً انسان جدید همواره از گمشده خود محروم خواهد بود و اینجا است که با نظر به شخصیت امام و مباحث حِکمی و عرفانیِ ایشان میتوان بشر امروز را که به نهایتها نظر دارد؛ مورد خطاب قرار داد و با او به گفتگو نشست.
۶. به نظر میآید امروز بیش از هر روز ما نیاز به معارف عرفانی و حِکمیِ موجود در آموزههای دینی خود داریم زیرا بشر آخرالزمانی بشری است که اگر نتواند خود را در نهایتِ خوبیها حاضر کند, خود به خود برای جوابگویی به خلأ درونی خود در میدان ظلمانیترین ظلماتها قرار میگیرد و این امری است که متفکران امروز متوجه آن شدهاند و نباید جایگاه طرح سوره «حمد» امام را در تلویزیون را ساده گرفت و یا از آن غزل خاصی که خانواده حضرت امام پس از رحلت ایشان مطرح کردند را ساده گذشت. غزلی که در یکی از ابیات میفرمایند: «در میخانه گشایید به رویم شب و روز / که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم». باید از خود پرسید این میخانه کدام میخانهای است که حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» طالب گشوده شدنِ در آن میباشند و آن مدرسه و مسجد کدام مدرسه و مسجدی است که حضرت ایشان از آن بیزار گشتهاند؟ در حالیکه همه میدانیم آن مرد بزرگ فرزند مدرسه و مسجد بودهاند. موفق باشید