سلام استاد: خدا قوت و سلامتیتون برای تبیین آرمانهای انقلاب روزافزون. در جلسه گفتگوی «تقابل آزادی و حجاب چرا؟» محضرتان بودیم و شنیدیم که فرمودید: ورود بنده به موضوع بانو امین متاسفانه رها شد و باید نگاه هرمونوتیکی به ایشون داشته باشیم و حتی نگفته های ایشون رو بیشتر بشنویم و اگه ایشون ادامه پیدا میکردن ما در خلا نبودیم، ما الان در یک خلا هستیم، اگه روح تاریخی ایشون امتداد داشت الان یه حاج قاسم زن داشتیم". سوالم رو بلافاصله بعد جلسه چهارم خدمتتون طرح نکردم تا برای بنده وجودی و بنیادی بشه و بعد خدمت شما عرض کنم. میشه بیشتر توضیح بدید و در نسبت یابی هویت زن تاریخی برای حضور نقش آفرینش در این زمان مددرسان باشید؟ الحمدلله که هممحضریم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در رابطه با مباحث «نگاهی هرمنوتیکی به شخصیت بانو مجتهده امین» عرض شد ایشان با رویکرد معرفتی و عرفانی متوجه زمانه خود شدند و در حدّ توان و موقعیتی که داشتند، جوانان و در کلیت کار خود، جامعه را مطابق آن زمان مخاطب قرار دادند ولی بعداً از آثار ایشان، بیشتر در امور سلوک فردی استفاده شد. در حالیکه ایشان متوجه روح زمانه خود بودند و شرایطی که پیش آمده بود تا به حضور اجتماعی زنان بیشتر فکر شود. امری که بحمدلله از طریق حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» به خوبی شکل گرفت. موفق باشید
با سلام: آیا چون خدا عین وجود است آیا می توان گفت که خدا عین رزاقیت است؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: در علم کلام، مبحث مفصلی در موضوع صفات فعل و صفات ذات هست و روشن میشود آنچه با ذات خدا یگانه است، صفات ذات میباشد. ولی صفاتی که در نسبت با مخلوق برای خدا مطرح است را صفات فعل گویند از جمله صفت رزّاقبودن. صفت فعل نسبت به مخلوق به ظهور میآید و معنا دارد و نداشتن آن، نقصی برای خدا ایجاد نمیکند مثل آنکه مرزوقی نباشد تا حضرت حق، رازقیّتش را ظاهر کند. موفق باشید
سلام بر شما: ببخشید درباره موضوع «توفیق» سؤال داشتم. اگر خداوند متعال به انسان توفیق عمل خیری را ندهد، انسان نمیتواند آن خیر را انجام بدهد و اگر توفیق ترک پلیدی و عصیان را هم ندهد باز انسان موفق به ترک معصیت نمیشود. راجع به این سؤالاتی دارم: عمل کردن به علمی که انسان دارد به نظر بنده حقیر چیز بسیار مهمی ست همانگونه که از علما رسیده: «استادِ تو علم توست»؛ ولی عمل به این علم ناچیزی هم که دارم باز بسیار محال و دور از حال حاضر بنده است. واقعا انسان باید چه کاری انجام دهد تا توفیق عمل به علم را بدست آورد؟ بالاخره همه ما یکسری چیزها را میدانیم مثلا اینکه نماز اول وقت با شرایط بخوانیم و درس و مطالعه مفید داشته باشیم و در فضای انقلاب اسلامی فعالیت جهادی و ایثارمحور داشته باشیم و... اینها را میدانیم ولی اگر آن توفیق عمل باشد همه اینها را میتوانیم انجام بدهیم و اگر نباشد... گاهی اوقات حس میکنم که الان خیلی علاقه دارم به یک انسان ترازی در دینداری تبدیل بشوم و تا انتهای روز هم سعی میکنم تمام پارامتر هایی که میدانم را رعایت کنم اما باز فردا روز از نو... آیا برای این توفیق صبری زیاد لازم است یا نیت درست و صحیح باید داشته باشم و یا چیز دیگری که آن را نمیدانم. ممنون از راهنمایی تان با تشکر🌹
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینکه فرمود: «تو پای در راه نِه و هیچ مپرس / خودْ راه بگویدت که چون باید کرد». امیدواری به مدد الهی و توکل به مدیریت او، کمک میکند تا به لطف الهی توفیق عمل حاصل شود. موفق باشید
با سلام: در قرآن بسیار حمد را با تسبیح آورده است. مثلا «فسبح به حمد ربک» سوال این است که چگونه با تسبیح گفتن خدا به حمد او نیز پرداخت؟ آیا این کار زبانی است و با گفتن تسبیحات اربعه انجام می شود یا موضوعی است قلبی و نیازمندیهایی برای ادای آن دارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! میفرماید با نظر به کمالات او که همان حمد حضرت ربّ میباشد، او را منزه از هر نقصی بدان و این امری است که انسان در نسبت با پروردگارش میتواند برقرار کند که بهترین نسبت است. موفق باشید
با عرض سلام و سپاس فراوان از لطف بی دریغ شما: استاد شما در یکی از سخنرانیها جمله ایی با این مضمون فرمودید که اقوام بر ما حق بیشتری جهت توجه و صله رحم دارند، چرا؟ منظورم این است که مگر ما قرار است چه خدمتی به آنها بکنیم یا اینطوربگویم که توقع از ما چیست؟ مثلا من به دیدن کسی بروم چه کمکی به او می کند؟ فرمودید ما به افرادی که مثل حافظ عشق را به جامعه بر گردانند نیاز داریم، چطور باید این عشق و محبت به جامعه باز گردد؟ یعنی منظورتان فقط مدارا بود؟ آیا می توان جهاد تبیین را در همین سمت و سو معنا کرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. رویات مکرری در رابطه با صله رحم داریم حکایت از آن دارد که ارحام نسبت به سایرین حقوق خاصی دارند که نباید از آن غفلت کرد. رعایت ارحام موجب حُسن عاقبت میشود. ۲. به هر حال باید به انسانیت انسانها نظرمان مثبت باشد و به همین جهت میفرمایند با گناهِ گناهکاران مخالف باشید و نه با خودشان. آری! یکی از نمونههای برخورد انسانی با انسانها، همان مدارایی است که میفرمایید. موفق باشید
سلام: عرفان یهودی وحدت وجودی نیست پس احتمالا به طرف کدام قوس نگاه میکنند به طرف جلال خدا؟ چون میدانم در این دین جلال خدا پررنگ است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان نیستم. موفق باشید
سلام استاد: خدا قوت. در فص ابراهیمی علیه السلام ۱. استاد نوافل یعنی مستحبات یا یعنی نمازهای مستحبی که برای هر نماز واجب میخوانیم؟ اگر منظور مستحبات باشد مستحبات ماه های رجب، شعبان و رمضان خیلی فوق العاده میشوند ۲. استاد در کریمه ی «و ما منا الا له مقام معلوم» ما در معاد به مقام معلوم خود برمیگردیم؟ همان مقامی که در «حضرت علمیه» و «حضرت احدی» و «حضرت هو» داریم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نوافل یعنی هر آنچه ماورای واجبات است و اکتفانکردن به واجبات. ۲. نکته خوبی است. ولی آیه مذکور مربوط به فرشتگان است که هر کدام مقامی معلوم یعنی محدود دارند به طوریکه فرشته مأمور علم، غیر از فرشته مأمور حیات است. موفق باشید
سلام استاد عزیز: امیدوارم حالتون به عنایت حضرت ولی عصر (عج) خوب باشه. ببخشید بنده همیشه مزاحمتون میشم. به لطف خدا خیلی از مشکلاتم حل شده. ولی الان به جایی رسیدم که حس میکنم خیلی کند دارم به سمت حضرت حق حرکت میکنم و به مسیر حق نزدیک میشم. همچنین به امام زمان علیهمالسلام. بنابراین تو ذهنم اومد که با کارهای مثل روزه گرفتن و احترام ویژه به پدر مادر و امثالهم، به این چیزی که نمیشود بهش گفت حرکت، حرکت بدم و در مسیر حق گام بردارم بصورت جدی بشوم جوان مومن و متعهد حزب اللهی (مد نظر رهبری) ولی از طرفی جسم من الان نیاز به خوراک زیاد و البته کافی رو داره که رشدم کامل بشه. و روزه گرفتن شاید جلوی رشد بهتر بدنم رو بگیره. چه کنم؟ چجوری میتونم به نتیجه برسم. در کل اگر عرضی در این باره دارید ممنون میشم کمکم کنید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نباید به خودتان سختگیری کنید. با امید به رحمت الهی در مسیر انقلاب اسلامی و رعایت دستورات شرع الهی، صبور باید بود به امید آنکه به ما فرمودهاند: «و بشّر الصّابرین». موفق باشید
سلام: تشکر میکنم از اینکه به سوال 33906 پاسخ دادید در ادامه همان سوالات، یک نکته و دو سوال دارم از محضر شما: ۱. اینکه عرض کردم تقریبا بهترین مدرسه شهر به این معنی نیست که مادران دانش آموزان کاملا انقلابی یا خیلی باسواد باشند (هم مخالف نظام دارند، هم بی تفاوت، هم انقلابی و هم متدین) و با توجه به اوضاع اخیر و اغتشاشات و مسائل بوجود آمده، در این صورت آیا باز هم کتاب چه نیازی به نبی را پیشنهاد می کنید؟(البته در نهایت نظر و کتاب مطرح شده توسط شما انتخاب خواهد شد) ۲. برای معلمان همین مدرسه نیز می خواهیم مسابقه کتابخوانی برگزار کنیم ان شاءالله، معلمان این مدرسه غالبا جوان ۳۵ سال و با طرز فکر معمولی و شاید کم اعتنا به دین و انقلاب هستند، برای این عزیزان چه کتابی را پیشنهاد می کنید؟ آیا به سراغ کتبی با موضوعات شیوه های معلمی برویم یا کتاب دیگری پیشنهاد میکنید؟ با تشکر فراوان
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. شاید به جهت آنکه سطح بحث در آن کتاب حالت عمومی دارد، إنشاءالله مفید افتد. ۲. إنشاءالله کتاب «آشتی با خدا» کمک کند زیرا در فصلهای اولیه کتاب، نظر به مسائلی شده است که مسائل چنین افرادی نیز هست. البته با بقیه نیز مشورت بفرمایید بهتر است. موفق باشید
سلام: طاعات و عبادات شما قبول باشه ان شاءالله. الحمدلله بنده مربی پرورشی یک مدرسه ابتدایی پسرانه با ۳۴۰ دانش آموز هستم (تقریبا بهترین مدرسه شهر) ۱. بنظر شما اولویت کاری و پرورشی را روی چه موضوعاتی بگذارم؟ ۲. ان شاءالله قصد داریم برای مادران دانش آموزان مدرسه چند دوره مسابقات کتابخوانی برگزار کنیم، پیشنهاد شما برای انتخاب کتاب چیست؟ آیا کتابهایی مدنظر دارید که بتوانیم از آنها برای این مسابقات استفاده کنیم؟ ( البته کتاب زن آنگونه که باید باشد را هم خوانده ام) با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. سعی کنید آنها را بعد از مباحثی مثل «من کو؟» در کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» متوجه ارزشهای انقلاب و شهدا و آینده روشن انقلاب اسلامی بکنید. ۲. امید است کتاب «چه نیازی به نبی» قبل از کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» شروع خوبی باشد. موفق باشید
سلام استاد: آنچه میخوانید بشارتی است برای بنده و مومنین این تاریخ که گاها در تنگناها با اضطرار میگوییم: متی نصرالله؟ که در پاسخ باید گفت «و اُخری تحبونها نصر من الله و فتح قریب و بشرالمومنین» (۱۳ صف) کمی حوصله کنید تا «فتح قریب» را روایت کنم: دختر ۱۶ ساله ام در دبیرستان خاصی که شهرت به فضایی غیر دینی ولی درس خوان دارد مشغول به تحصیل است. الحمد لله به لطف دعاهای مادرانه حضرت کوثر جای خود را در این سن پر خطر یافته و برای آرمانهایش خطر میکند، استقامت و صبوری دارد، جدال احسن را تمرین کرده و... دیروز از مدرسه گریان آمد، توصیف علت از زبان خودش: بچه ها گفتن که در کف دستشویی عکس مقدس و پاک امام خمینی (عذر خواهم بابت روایت حقیقت) در سنگ دستشویی افتاده، حالم بد شد اما مگر میتوانستی دم بزنی، با بغض در گلو رفتم عکس را برداشتم، شستم و جای خوبی گذاشتم، تاب شنیدن درس نداشتم از معلم اجازه خروجبرای گفتگو با مدیر گرفتم، نیم ساعت منتظر تا بروم و بگویم: چرا اجازه نمی دهید ما با هم گفتگو کنیم؟ چرا کف و دیوار دستشویی باید محل نزاع بیهوده ما باشد؟ چرا تابلوی گفتگوی مکتوب نداریم تا پرسش و پاسخ های متفکرانه ما رد و بدل شود؟ من که امام را ندیدم، اما تو دیده ای، من فقط میدانمکه او را دوست دارم و دفاع میکنم. و مدیر که انگار وظیفه خود می داند که ما فقط خوب درس بخوانیم تا از کیفیت کنکور مدرسه کمنشود مرا به مربی پرورشی ارجاع میدهد و بعد هم میگوید: باشه برو کلاس. رفتم مربی پرورشی را دیدم، گفتم غیبت کلاس و معطلی پشت در که برای گفتن با شما نبود من باید این حرف را به گوش مدیر میرساندم. اما امروز: امروز آمد و چه آمدنی، روایت امروز: دختری از کلاس بالاتر پیشم آمد، ظاهرش اصلا مثل من نبود اصطلاحا بد حجاب بود، پر از سوال بودم که چرا آمده، ناگهان گفت: تو ......هستی؟ گفتم بله خودم هستم. گفت خیلی خوش حالم که در مدرسه یکی مثل خودم پیدا شده، غریب نیستم و تنها، گفتم چی شده؟ مشکلت چیه؟ گفت دیروز توهین به عکس امام را خودم دیدم و.... و او نیز قصه بغض فرو خورده اش را باز گو کرد. گفتممگر تو هم امام را دوست داری؟ _بله _چقدر جالب و خوب که با همیم. کمی راه رفتیم با گنگی نیم ساعته، دست و پا میزد که طی چند سوال غیر مستقیم در نهایت بپرسد: تو هم انقلابی هستی؟ و پاسخ من: تعریف تو از انقلاب را نمیدانم، اما من انقلاب به مفهوم شهادت حججی و سلیمانی، انقلاب به مفهوم دفاع از حقیقت ها و آرمانهای انسانی را دوست دارم و نه انقلاب انحرافی و ظاهری را که خیلی هم ایراد وارد است. آن دختر ظاهرا بدحجاب گریه اش افتاد، بغلم کرد، و گفت من هم انقلابی ام ومن در حیرت که خدایا چه اتفاقی افتاده است؟ اکنون روایت ما: در جلسه تفسیر شنبه فرمودید ما به خدا قسم کوتاهی کردیم از: _گفتگوی درست با نسل جوان _از شنوندگی آنان - و ... و از هزار کار نکرده ای که عزمش را نداشتیم تا راه باز شود. و اکنون میگویم: آیا این دو دختر ۱۶ ساله دبیرستان بالاشهری، فتح الفتوح تاریخ خمینی نیستد؟ اینها امام را ندیدند اما چگونه بغض توهین به او را در گلو و غم جانکاه در سینه و اشک در چشم دارند؟ چگونه دو دختر نوجوان محجب و بد حجاب آغوش همدیگر را امن می بینند و گوشهای همدیگررا شنواو محرم ناگفته ها؟ سوالی از متفکران، معلمان، عالمان دین، هنرمندان، سیاست ورزان و سیاست کاران و از خودم به عنوان مادر دارم: آیا ما به تجدید عهدی تازه با این رخداد تاریخی یعنی انقلاب اندیشیده ایم؟ به چگونه میتوان با دختران و پسران حقیقت طلب آزادی خواه این تاریخ هم زبان شد؟ در افق جان ما گوشمان برای شنیدن قصه های آنان مَحرَم است؟ آیا برای مهیا شدن حرکت برای آینده راهی جز همین وجودهای پر هیجان پر نشاط می شناسیم؟ آیا همین جوانان امکانهای آینده و حال ما نیستند؟ و ای امام عزیز: تو چه بانگی برآوردی که دخترهای ۱۶ ساله این تاریخ ندیده، تو را عاشقند و شیدا؟ کدامین زبان میتواند روایت این عاشقی وجود بین و نه موجود بین نوجوان فلسفه نخوانده را توصیف کند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! مسیر، مسیرِ بازیابی هرچه بیشتر نسل جوان به فطرتی است که در منظر خود به کمتر از خدایِ حضوری راضی نمیشوند و از این جهت باید نسبت به آینده بسیار امیدوار بود وقتی با جوانان خود در عین رعایت انسانیتِ آنها و آزادی در راستای انتخاب هر آنچه آنان را شکوفا میکند، با آنها مواجهه باشیم. اینجا است که تازه همین جوانان احساس سلحشوری میکنند و گمشده خود را که خودشان است در ساحتی برتر، در این صحنهها مییابند به همان معنای «بازگشت به خویشتنِ خویش». موفق باشید
با عرض سلام و خدا قوت: پیرو پرسش شماره ۳۳۶۸۶؛ دانشگاه فرهنگیان ۱. طلبه، شخصی که طالب وصال یار است خواهان آیینه شدن را دارد که وصلت پریطلعتان را می طلبد. خلیفة الأرض، انسان کاملی است که جز حضور حق را در جمادات و نباتات و حیوانات نمیبیند و زمان آن فرا میرسد که زمین را با عشق در آغوش بگیرد. از آن جهت که در حضور حضرت رب العالمین غرق است همه چیز و خودْ نیز خودی از خود ندارد. ۲. به یاد دارم که استاد طاهرزاده میفرمود: دوره آخر الزمانی، دوره فرزندانی است که وقتی از آنها پرسیده شود که میخواهی چکاره شوی، پاسخ به هیچ کاره شدن میدهند. خاطرم هست که هر زمانی که در جست و جوی مسیر آینده و موقعیت شغلی بودم، هیچگاه راضی نبودم و همیشه به دنبال مسیری بودم که یکی نباشد بلکه در عین حال همه باشد و همه جا باشد، راحتتر بگویم اصلا تصور اینکه محدودْ به فرض مثال منسب دکتری یا مهندسی باشم، خاطرم را آزرده میکرد. ۳. پیروعرایضی که در موضوعٍ تحت عنوان « پیدا کردن معلوم زنده» داشتم، (البته مردد هستم اما) از ظاهر شدن به شکل مردمانی که دم از دین میزنند اما دنبال خود پرستی هستند، بیزارم. حرکت های توحیدی اخیرِ سلام فرمانده و خیابان ولی عصردر روز ولادت امام زمان و پیاده روی اربعین که با عنوان موضع سیاسی به آن مینگرند، جوش و خورشی را در وجودم به ظهور میرساند که عیناً یدالله مع الجماعة دیده میشود. متأسفانه به دلیل دوری فضای آخوندی با عامه مردم که حتی سلام کردنمان نیز با مردم عادی متفاوت است (البته اشتباه برداشت نشود که منظورم همین سلام کردن است) و میشود اینطور برداشت نمود که یک امرِ خشک و نامأنوسی برایشان است، که ارتباط گیری بسیار ضعیف یک شخص معمم با عامهی مردمم باعث این ضعف شده است ۴. گمانم اینست یا به تعبیر بهتر میتوانم بگویم که خواهان زندگی با عموم مردم با حفظ تمام مراتب و شؤنات انسانی هستم، چرا که رشد و تعالی ام را در این مسیر با سعه صدری که به دنبال دارد، میبینم ۵. پیروعرایضْ تحت عنوان «موقعیت درآمد زایی و شرافت طلبگی» و صفات اخلاقی بسیار ویژه خودم از کسب در آمد، در راه طلبگی و فکر در رابطهء کسبِ مالْ در راه طلبگی بسیار بیزارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال آنچه مهم است قدمگذاشتن درست و صحیح در راهی است که مقابل انسان گشوده میشود. اگر آن راه با تقوای لازم طی شود و حتی از امور لغو پرهیز گردد، آنچه میخواهید مثل «زندگی با عموم با حفظ مراتب و شئونات» پیش میآید. موفق باشید
با سلام: آیا یک مجتهد اگردرعمل اشتباه کند ازمقام فقاهتی میفتد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: فقه، یک علم است حال چه فقیه عامل به آن علم باشد و یا نباشد، بحث علمیِ فقه جداست. موفق باشید
با سلام: شما می فرمایید که عارف باید کشف خودش را با کشف معصوم مقایسه کند. تا صحت آن را تشخیص دهد. سوال: ما احادیث زیادی داریم که اشاره به دو گانگی خالق و مخلوق دارد نتیجه میگیریم که کشف عرفا در این باره، خلاف کشف معصوم است. در اینباره چه توضیحی دارید؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر با دقت روایات را دنبال کنیم میتوانیم متوجه این امر باشیم که در عین کثرت، وحدتی نهفته است حاکی از «وحدت وجود». در این مورد عرایضی در کتاب «آنگاه که فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود» عرض شده است. موفق باشید
سلام علیکم استاد گرامی: بنده ۱ سال است مغزم درگیر این موضوع هست که چرا فردی نابغه مثل آقای جلیلی نباید در شاکله دولت بوده و تحقق تحول بنیادین نظام اداره کشور را سرعت به سزایی ببخشد. آیا خود ایشان حاضر نبوده پستی از معاونت اول گرفته تا پایین تر را بپذیرد یا دولت انقلابی حاضر به استفاده موثری از ایشان نبوده که هر دوی این دلایل برای جبهه حزب الله افت و آفت و قُبح است، هر چند نمیدانم دلیلی سوم و دیگری دارد یا خیر... حالا استاد بزرگوار شما فانظر ماذا تری
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید خود جناب آقای دکتر جلیلی صلاح نمیدانند که به عنوان عضوی از دولت وارد هیئت دولت شوند از آن جهت که ممکن است رئیس دولت مأخوذ به حیاء گردد و عملاً نظریاتشان به ظهور نیاید. بهترین راه همین است که جناب آقای جلیلی به عنوان دولت در سایه، رهنمودها و پیشنهادهای خود را ارائه دهند و بحمدلله کارها به خوبی جلو میرود. موفق باشید
با سلام: منابع ما برای فراگیری علم هرمنوتیک چه چیزهایی باشد؟ با تشکر 🌹
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرمنوتیک، علم جدیدی است و با حساسیتی خاص میتوان از آن نسبت به متون تاریخی و رخدادهای تاریخی بهرهمند شد. در این مورد آثار گادامر آثار خوبی است. از جمله اساتیدی که در رابطه با هرمنوتیک مطالبی داشتهاند، جناب آقای دکتر محمود خاتمی میباشند که خوب است به صوت مباحث ایشان رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام و ادب: استاد خدا قوت. خیلی به بعضی از مسائل فکر کردم و آسیب های فرهنگی و اجتماعی و... را بسیار دقت کردم. به مناسبات اجتماعی و... خیلی نظر کردم به یک نکته ای رسیدم. احساس میکنم همه مناسبات بشر در زندگی اجتماعی حول محور یک مجموعه ای از حروف الفبا هست که اگر یک حرف از اون را بپذیری، قهرا بقیه حروف با هزاران جملات مجمل و مبهم را پذیرفته ای! و احساس می کنم این قصه زندگی ما در این عصر هست که از هر حرفی به حروفی دیگر پناه میبریم باز در دل همان حرف اولیه با جملات جدید و گمراه کننده تر و شکننده تر روبرو میشیم. نظر جنابعالی چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما بحمدلله در آموزه های قدسی و توحیدی خود که سخت کاربردی می باشند تعاریف بسیار روشنی نسبت به عدالت و تقوا و انفاق داریم که منجر به حضور در جهانی غیر از جهان سرمایه داری میشود. عمده آن است که در باورهای خود جدی باشیم و متوجه باشیم در جهانی که فرهنگ سرمایه داری انسان را معنا میکند نه تنها در همان جهان انسان نسبت به آینده مضطرب و نگران خواهد شد بلکه انسانهایی که آرزوی آن جهان را دارند نیز گرفتار انواع افسردگیها و پوچی ها میشوند. عظمت انقلاب اسلامی در آن است که چشم اندازی دیگر را مقابل ما گشوده است هرچند هنوز بسیاری از ماها به زندگی آمریکایی و اشرافیت آن نوع زندگی فکر میکنیم. موفق باشید
به نام حق. سلام استاد: خدا قوت. استاد در اوایل شرح مقالات درباره ی ذکر یونسیه فرمودین و بنده در طول روز به صورت پراکنده می گفتم ولی رساله ی لقاءالله مرحوم ملکی تبریزی را هم مطالعه کردم و تصمیم به مداومت بر این ذکر داشتم اما با دیدن پرسش های سایت متوجه شدم که باید استاد اجازه دهند، حالا استاد اجازه می دهید؟ یا باید برای شروع التماس خروج از ظلمات ۱۲_۱۳ سال صبر کنم؟ مدتی ذکر اللهم اغننی بحلالک عن حرامک... را ده مرتبه بعد از نماز صبح برای تقرب می گفتم نه به نیت خاصی، بعد از مدت کوتاهی حالم بسیار دگرگون شد مدام گریه می کردم و بسیار بیتابی می کردم و خودم را به نحو عجیبی از همه جز خدا بی نیاز می دیدم، دوست داشتم یک گوشه بنشینم و فقط برای خدا اشک بریزم و اصلا دلیلش را نمی دانستم که یک لحظه انگار کسی به من گفت که به خاطر آن ذکر است و پس از مدتی خود به خود آن ذکر از سرم افتاد. به نظرتان اگر ادامه می دادم برای انقطاع بهتر نبود؟ و درباره ی ریاضت شنیدم که قبل از چهل سالگی وهم را تقویت می کند، بنده خیلی به خوردن تنقلات عادت داشتم، از اول ماه رمضان برای تضعیف نفس شکر خدا ترک کرده ام آیا اینطور کارها ریاضت است؟ بعد استاد از سال ها پیش گاهی با کسی در ذهنم صحبت می کنم که مرا راهنمایی می کند و گاهی دعوایم می کند او از من بهتر و انسان تر است و بیشتر از من می داند، ولی خجالت می کشیدم به کسی بگویم. برایم سؤال بود که این کیست دیشب موقع خواب او که صورت و جسمی ندارد به من گفت که او همان خود بالاتر من است و برایم سؤال شد که من او هستم یا او من است؟ و او گفت تو من هستی یعنی او اصل است و منِ فعلی فرع، و من باید بروم تا او بیاید و من های دیگری هم بالاتر از او منتظر هستند. اصلا منِ برتر آدم با آدم حرف می زند یا من توهم می زنم؟ ببخشید که مزاحمتان می شوم ولی این حرف ها را زیر آسمان خدا و سایه ی مولایمان به چه کسی می توان گفت جز شما؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد ذکر یونسیه و آن نوع مداوتی که اساتید تأکید بر ۴۰۰ مرتبه و یا نیم ساعت به صورت مستمر را مطرح میکنند , باید بعد از سن چهل سالگی و آن هم به نظر میآید بهتر است از طریق استادی که روحیه شما را میشناسد, انجام شود. ولی ذکر مشهوری که بعد از نماز دارید ذکر خوبی است. در مورد آن احوالاتی که میفرمایید کسی با شما صحبت میکند, سعی کنید منصرف شوید زیرا خطر ورود شیطان با همان مقدس مآبی هایش هست بالاخره ما معارف و روایات و آیات را برای خود حجت میدانیم. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد: طاعاتتون قبول حق ان شاءلله. بنده به تازگی و با دیدن برنامه ی «کلمه» با شما آشنا شدم، حرف هایی که زده شد عجیب بر جانم نشست. انگار قسمت خدا این بوده که با شما آشنا بشم تا بتونم این درد تازه ی دلم رو با کسی که اهل معناست در میون بذارم... استاد، دیشب که شب ۲۳ ام ماه رمضون بود از درون تُهی شدم. به هیچ رسیدم... فاقد ارزش شدم. بنده ی بی مقدار، مدتی بود که عجیب حال خوبی با خدا داشتم و طوری شده بود که اگه لحظه ای فکر خطا یا ذره ای غفلت بهم دست میداد حالم خیلی بد میشد و سراسیمه مثل یه بچه ی بی پناه خودم رو می رسوندم به آغوش خدا. با یه سبحان الله جانم انگار تازه میشد و با یه صلوات محبت و شوق زیادی بهم دست میداد. و همه ی اینا رو دیشب که شب قدر بود از دست دادم. دیشب سعی کردم به اینکه چطور باطن شب قدر رو کمی هم که شده درک کنم و چطور به خدا نزدیک تر بشم فکر کنم. حال خیلی خوبی هم داشتم… ثلت آخر شب به دلم افتاد که نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه بخونم، و تا حالا هم ازینجور نماز های مستحبی مخصوص ائمه نخونده بودم. دو رکعت، حمد و توحید، هر رکعت آیه ی «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» صد بار. به خیال خودم گفتم نماز راحتی هست و حداقل یه عمل عبادیِ اینجوری انجام داده باشم شب قدر! آماده شدم و قبل اینکه اقامه ببندم دلم یه شور عجیبی افتاد که اینکارو نکنم.. نمیدونم چرا! انگار همه چی بهم میگفت نمازو شروع نکن، حس قوی ای بود. استاد، تا بنده این آیه رو شروع کردم به تکرار کردن وجودم شروع کرد به ترسیدن.. حتی فکر کنم به پنج بار گفتن هم نرسیده بودم که حس خوف بدی بهم دست داد. یهو ذهنم پر شد از اینکه «تو اصن در حدی نیستی که بخوای روی این حرف تاکید و تکرار کنی » ، « گفتن این حرف اصلا لقمه ی دهن تو نیست» ، «داری چیزی رو میگی که ظرفیتشو نداری» یعنی اگه یه شخص حقیقی اونجا باهام حرف میزد اونقدر برام واضح نبود که این فکرها برام صاف و واضح بود. با خودم گفتم بهتره این آیه رو بیشتر ازین نگم و نماز رو تموم کنم، انگار برام خوب نیست. باز ولی گفتم همین یه کار عبادی رو هم نصفه نیمه انجام بدم امشب؟! بذار ادامه بدم. کاش این کار رو نمیکردم. انقدر بهم سخت گذشت که قابل توصیف نیست. انقدر برام طول کشید این نماز، نه از نظر زمانی… انگار هر ثانیه ش روحم خالی تر میشد. هی از خدا توی دلم ملتمسانه کمک میخواستم ولی همچنان خالی میشدم. استاد، وقتی سلام آخر رو گفتم باورتون میشه به پوچی رسیده بودم؟ گفتن «پوچ» هم توصیف نمیکنه میزان خالی بودن وجودم رو… قبل شروع نماز حضور خدا رو انقدر عاشقانه حس میکردم، ولی حالا بعد از اتمام نماز با خودم بگم نعوذبالله خدا اصلا هست؟! همینقدر ناگهانی و ترسناک. وجودم پر شد از شک. کل وجودم میلرزید. از اواسط نماز بدنم شروع کرده بود به خشک شدن و لرزیدن. انگار توی یه بشکه یخ من رو گذاشتن… انقدر حالم بد بود و به خودم می پیچیدم که فکر کردم در حال احتضارم و جون داره از بدنم میره. نمیدونم چطوری توصیف کنم… گریه میکردم، زجه میزدم .. مثل بید میلرزیدم… بدترین عذاب عمرم رو تجربه کردم. اگه خدا بهم میگفت قعر جهنم بسوز برام راحت تر بود حداقلش خدا رو داشتم هرچند ازم راضی نباشه. ولی اون لحظه خدا خودشو ازم گرفته بود. دیگه هیچی نداشتم. دلم میخواست نباشم فقط. برای منِ بی مقداری که وقتی چند لحظه حضور خدا برام کمرنگ میشد انقد بی قرار و آشفته میشدم، حالا دیگه این عذاب واقعا غیرقابل تحمل بود. مرگ روحم بود… هر چی خدا رو صدا زدم، هر چی به حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه، به فاطمه ی زهرا سلام الله علیها، به امیرالمؤمنین علیه السلام متوسل شدم… هیچ! انگار مثل یه لاشه ی گندیده من رو بندازن یه گوشه و دیگه کسی نگاهمم نکنه. هیشکی رو نداشتم. نماز شبم رو با همون حال خوندم، همچنان هیچی… نماز صبحم رو خوندم ، حیران و بی پناه… هیچی. دیدم دیگه هیچی حالم رو خوب نمیکنه … با همون حال خرابم خوابیدم. امروز هم همچنان به خودم می پیچم، هم جسمی هم روحی. انگار سوخته شدم.. پودر شدم. چیزی ازم نمونده. با مخ سقوط کردم به قعر تباهی. با تمام وجودم این جملات رو مزه مزه کردم: خدایا آن که تو را ندارد، چه دارد؟ و آن که تو را دارد، چه ندارد؟ ببخشید استاد که مثنویِ هفتاد مَن نوشتم، به نظر شما چه کنم؟ چه شد که این شد… حالم خیلی خرابه لطفاً لطف کنید و برام دعا کنید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حالتِ پیشآمده را به فال نیک بگیرید و آن را از برکات سکراتیِ شب قدر بدانید، سکراتی که ایمان انسان را که در دنیا بدان مأنوس بوده است، به لرزه میاندازد. همه عرض بنده آن است که «گاه به گاه باید خود را گم کنیم تا دوباره از نو بازیابی شویم»
به آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا...» فکر کنید که ایمانِ دیروزین برای حضور در امروزِ این تاریخ کافی نیست. همانطور که اگر مار نتواند پوست بیندازد میمیرد، اگر ذهن انسان برای تغییر دچار مانع باشد، دیگر ذهن نیست، انبار اطلاعات است. اگر خود را در آینده تاریخ خود حاضر نکنیم و همچنان در گذشته متوقف باشیم، عملاً گور خود را پیشاپیش کندهایم، زیرا در برابر آنچه در حال رشد و بالندگی است، کور و نابینا شدهایم. انسانهایی میخواهیم که نهتنها در نسبت با درک وجودی خود تامل کافی داشته باشند، بلکه معنای سعه توحیدیِ انقلاب اسلامی را بفهمند که چگونه انقلاب، در این زمانه همچون اقیانوس شده است و دوره دریاچه بودنش بهسر آمده. زیرا وقتی خود را در مرحلهای از تاریخ پیدا میکنیم باید سعی کنیم «گاه به گاه خود را گم کنیم» تا دوباره از نو بازیابی شویم. این است آن شدنِ ابدی که بودنی خشک و ساکن نمیباشد. و حضرت امام خمینی «رضوانالله
تعالیعلیه» در غزل مشهور خود متذکر آن «بودنِ دوباره» میشوند و اظهار میدارند:
در میخانه گشایی به رویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
زمانه، زمانه حضورِ وجودی نسبت به حقایق شده است. اخیراً در این رابطه عرایضی تحت عنوان «نگاهی پدیدارشناسانه به شخصیت شهید آوینی» https://eitaa.com/matalebevijeh/13463 شده است که خوب است به آن رجوع شود. از نو شروعکردن را میتوانید با کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و شرح صوتی آن که روی سایت هست، شروع کنید.
سلام علیکم: سوال و مسئلهای که برای جان من مطرح شده، این است که چرا انسانها در عزم و همت متفاوتند...؟ مگر نه اینکه تفاوت انبیا اولوالعزم با سایرین در عزمشان است و آنچه که از حرفهای شما و اساتیدی همچون آقای نجاتبخش شنیدهایم جوهره اصلی انسان عزم اوست و... حال چرا برخی افراد که خیلی هم شوق طی مسیر حضرت حق را دارند و واقعا و مخلصانه دلشان میخواهد کار کنند و زحمت بکشند و جانشان را در این راه بدهند اما نمیتوانند و عزم و همت کوتاهشان، هر لحظه خورهی جانشان است... وقتی میبینم برخی افراد چه پرشور و با پشت کار پای در راه گذاشته واقعا حسرت میخورم، وقتی این مطلب را از آقای فاطمی خواندم؛https://eitaa.com/sr_fatemy/508 پیش خودم گفتم عجب شیدایی خوبی و ریشهی این شیدایی و این عزم و اینگونه طی مسیر کردن در چیست؟ راستش را بخواهید گمان میکنم دست خود آدم نیست، آخر خیلیها از بچگی اینگونه عزم و همت داشتند، نه این که ناامید باشم، اما گمان میکنم من انسان کوچکی هستم، من مرد این راهها نیستم، نه اینکه پس از دو سه بار تلاش این حرف را بزنم، نزدیک ۱۰ سال است که دارم تلاش میکنم و همیشه شکت خوردهام... شاید او نمیخواهد: سَيِّدِي لَعَلَّكَ عَنْ بابِكَ طَرَدْتَنِي وَعَنْ خِدْمَتِكَ نَحَّيْتَنِي
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید توجه داشته باشید: «هرکسی را بهر کاری ساختند / میل آن اندر دلش انداختند». به دعای حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» نظر کنید که چگونه با خدای خود در همین رابطه سخن میگویند: « اللَّهُمَّ فَرِّغْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ وَ لَا تَشْغَلْنِی بِمَا تَکَفَّلْتَ لِی بِهِ...» خداوندا! مرا نسبت به آن چیزی که برای آن خلق کردهای، فراغت ببخش و مرا مشغول امری که خودت برایم به عهده گرفتهای، مگردان... اینجا است که باید متوجه باشیم بالاخره ما را برای امری و کاری خلق کردهاند و هنر ما آن است که تلاش کنیم ببینیم آن امری که ما برای آن خلق شدهایم، چه امری است؟ این است آن هوشیاریِ واقعی که هرکس متوجه آن شد، به زیباترین شکل زندگی کرده است. حال چه یک کارگر ساده باشد و چه رهبر جهان اسلام. موفق باشید
سلام علیکم: وقتتون بخیر. استادی «من عرف نفسه فقد عرف ربه» را اینگونه مطرح کرد که هرکس خودش را شناخت به تحقیق قبل آن خدا را شناخته. یعنی خودشناسی را قبل از خدا شناسی مطرح نکرد بلکه خدا شناسی را قبل از خودشناسی مطرح کرد. نظر شما چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! از وجهی میتوان آن روایت را همینطور فهمید که حقیقتاً تا انسان خدا را نشناسد، خود را درست نمیشناسد. ولی روایاتی هم که علامه طباطبایی در رابطه با «معرفت نفس» در کتاب «رسالة الولایه» آوردهاند، آنطرف قضیه را هم آن روایات، متذکر میشوند که با شناخت خود به معنایی که در معرفت نفس مطرح است، راهِ شناخت خداوند فراهم میشود.
سلام علیکم استاد عزیزم: ۱. در ذیل آیات سوره مبارکه نمل از آیات ۱۸ الی ۲۶ از موجوداتی (نمله و هدهد) صبحت میشود که نسبت به پیامبران دارای علومی هستند که پیامبران (در ظاهر متن قرآن) نداشته اند؟ آیا علم پیامبر احاطه اش فقط در حیط رسالتش بوده و نیازی به دانستن آنچه آنها می دانستن نبوده یا اینکه می دانستن ولی مامور به ظاهر بوده اند ولی آگاه به این علوم بوده اند؟ ۲. اگر در فرض بالا جواب قسمت دوم درست است. ظاهر قرآن که می فرماید «لا یشعرون و لم تحط به» چگونه با می دانستن در باطن و عمل به آنچه که امر شدن در ظاهر هم خوانی دارد؟ ۳. اگر به سوالات بالا جواب دهیم حالا در داستان حضرت یونس علیه السلام ترک اولی یا هرچیز دیگر که باعث گرفتار شدن در دل ماهی شد را چگونه با دانستن این ماجر می توانیم یکی بدانیم؟ در همین آیات واژه ظن را چگونه بررسی کنیم؟ و خطاب های سنگینی که در صورت نگفتن این ذکر بیان شده است. همان طور که میدانید علم عصمت آوراست. یعنی اگر همان طور که هست اهل البیت و پیامبران می دانند حقیقت و باطن گناه را به هیچ وجه انجام نمی دهند پس این ابتلائات پیامبران از عدم علم بوده است؟ از طولانی شدن سوال عذر خواهم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به آنچه در جواب سؤال شماره 34190 عرض شد پیامبران علم ذاتی ندارند تا آن حدّ که در قرآن داریم: «قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» (188/ اعراف) بگو: «من مالك سود و زيان خويش نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد؛ (و از غيب و اسرار نهان نيز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده كند؛) و اگر از غيب با خبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم مى كردم، و هيچ بدى (و زيانى) به من نمىرسيد؛ من فقط بيم دهنده و بشارت دهنده ام براى گروهى كه ايمان مى آورند! (و آماده پذيرش حق اند). آری! حتی حضرت یونس «علیهالسلام» گمان نمیکردند ترککردنِ قومشان منجر به آن سختگیریها میشود و به همین جهت که با بصیرتِ پیامبرانه خود متوجه شدند قرار گرفتن در شکم ماهی نوعی تنبیه الهی است؛ ندا سر دادند: «سبحانک إنّی کنتُ من الظالمین». موفق باشید
سلام علیکم: خوبین ۱. هنگام هجوم تفکرات منفی و حساسیت های بیجا چه کار کنیم؟ ۲. راه درمان خطورات منفی و اصلا عالم خیال چیه؟ ۳. چجوری خوش بینی و مثبت اندیشی رو تو خودمون تمرین کنیم؟ ۴. درمان خوف بیش از حد و ناامیدی از خدا چیه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» إنشاءالله در این مورد و مواردی که میفرمایید راهگشا خواهد بود. کتاب روی سایت هست. موفق باشیدhttps://lobolmizan.ir/book/78?mark=%D8%A7%D8%AF%D8%A8%20%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%84
با عرض سلام و خداقوت: موقعیت درآمد زایی و شرافت طلبگی ۱. اگر کمی دقت داشته باشیم این موضوع برایمان روشن خواهد شد که هر علتی معلولی دارد و نمیتوان به چیزی دست یافت مگر اینکه تحت تأثیر مؤثرش قرار خواهیم گرفت. صفت این دنیای دنی و خاکی، غفلت است و خواه نا خواه دچار غفلت خواهیم شد از آن جهت که به تکامل اکمل نرسیده ایم وهمچون انسان کامل نمیتوانیم کاملاً حجاب های پیش رو را کنار بزنیم و تابش آفتاب جمال حق را در دل احساس کنیم، مگر با قرار گرفتن در مسیرِ انسانِ کامل (که بحث بنده اینجا نیست و میگذرم) ۲. بر هیچ احدی پوشیده نیست که طلب روزی حلال از مفزوضات است و سفارش هایی نیز در این زمینه است که هر انسانی به طریقی خود را مشغول کسب روزی بکند. ۳. طلبگی، طالب وصال یار بودن است در عاشقانه ترین راه ها. اگر از بنده بپرسید، خواهم گفت که هدف خلقت را: که همگی باید مسیر طلبگی را در پیش بگیریم چرا که حضرت حافظ میفرماید: ما بدین در نه پیِ حشمت و جاه آمده ایم از بد حادثه این جا به پناه آمده ایم / رهروِ منزل عشقیم و ز سرحدِّ عَدَم / تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم. یا حداقل بنا را بر این میگذاشتم که این نظام ۱۲ سالهء صهیونیستی آموزش و پرورش، برنامه عمیقی برای دین شناسی و دین داری داشته باشد و این انسانِ نوپا از شدت عشقی که از به سر حد کمال رسیدن دید حقیقتی دارد، بداند اللخصوص در این نظام مقدس جمهوری اسلامی چه وزیر باشد چه رفتگر هیچ فرقی میان آن ها نیست و حامل توجه خواهند بود که هر دو در مسیر رشد و تعالی این انقلابی هستند که به تعبیر حضرت علامه حسن زاده: همانگونه که حضرت حجت غیبت صغری و کبری داشتند، حضور نیز صغری و کبری ای دارد و این انقلاب اسلامی ظهور صغری حضرت است. ۵. دنیا به خودی خود دار تزاحمات است و هیچ جای سخن نیست اما در مذهب عشق معصیتی کبیره میدانم که کسی لباس هادی طریقت علیاء و صاحب شریعت کبری را بپوشد و سخنش را بر زبان جاری کند و عامل به عمل او باشد و وقت لقمان را به لقمه ای نا چیزْ حرام کند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال این ماییم و زمان و زمانهای که در آن هستیم و هنر اولیای الهی و انبیای ربّانی همین بود که در ظلماتِ زمانه، جهان را به نور دعوت کنند زیرا فرار از آن جهان، عاقلانه نبود، تسلیم ظلمات هم عالمانه نیست. سعی آنها آن بود که در همان جهان و در درون و در مواجهه با همان جهان متذکر حقایق انسانی شوند. امری که در مباحث «جهان بین دو جهان» با مخاطبان محترم در میان گذاشته شد که عبارت باشد از حضور در جهان جدید و در عین حال با نظر به هویت قدسی انسانها. موفق باشید
سلام استاد عزیز: این حقیر می خوام امام زمان خود را بشناسم تا به مرگ جاهلی از دنیا نروم چه کار کنم استاد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا خوب است در این مورد نسبت به جایگاه آن حضرت در هستی و در نگاهی که در متون دینی ما نسبت به آن حضرت در میان است؛ مجهز شوید. در ابتدا خوب است در این رابطه مطالعه کتابهای «مبانی معرفتی مهدويت» و «بصیرت و انتظار فرج» انجام گیرد. کتابها روی سایت هست. موفق باشید