استاد بزرگوارم و عزیز سلام: یک سوال مدتهاست ذهن من را درگیر کرده است. از منبعی معتبر شنیدم که اگر بعد از نیمه شب شرعی تا قبل از اذان صبح قرآن را باز کنیم، اولین آیه از صفحه ی سمت راست، حال و اوضاع آن روز ما را نشان می دهد. من بارها و بارها قرآن را باز کردم و شاید بیشتر مواقع آیه ی کفر و عذاب و جهنم آمد و این باعث شد ناامیدی و غم وجود مرا در بر بگیرد. من اشتباهات فراوانی داشته و دارم. ولی علی رغم جسم بسیار بیمار و توان کم و سختیهای زیاد در زندگی، تلاش زیادی برای ترک گناه و جلب رضایت پروردگار میکنم. ولی نمی دانم چرا هر بار قرآن با من از در کفر و عذاب سخن گفت. آیا این موضوع سندیت دارد؟ در کل برای من که افتان و خیزان و کند در این مسیر پیش می روم، از کجا بفهمم که در لحظه چه جایگاهی دارم؟ سوال دوم ...
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. ابداً نباید این نوع نکات ذوقی را ملاک ارزیابیِ شخصیت خود قرار دهید. به اندازه احساس عبودیت، امیدوار باشید که خداوند راه به سوی خودش را برایتان گشوده است. ۲. إنشاءالله از برکات آن زیارت بهرهمند میشوید. امیدوار باشید إنشاءالله خداوند خودش راهِ نتیجهگرفتن را میگشاید. موفق باشید
سلام: در پیام رهبری به معلمان در سال ۹۹ یا ۹۸، عامل اصلی پرورش انسانها در قرآن را کتاب و حکمت دانسته اند، استادی در این موضوع به من میگفت که قسمت اول یعنی انس داشتن با قرآن، و سعی کن تفسیر قرآن هم علاوه بر تلاوت و ترجمه قرآن خواندن داشته باشی، برای شروع به نظر شما تفاسیر شهید مطهری خوانده بشه یا معارف قرآن آیت الله مصباح یا تفاسیر سوره ای که شما داشته اید؟ یا چه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به ذوق خودتان دارد که با کدام یک از افراد بیشتر میتوانید مأنوس شوید و تذکرات آنها نسبت به آیات، برایتان موثر می افتد. موفق باشید
سلام علیکم استاد: نظر جنابعالی درباره کتب دکتر علیرضا آزاد که پیرامون مبانی هرمنوتیک است، چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آشنایی به کتب استادی که میفرمایید، ندارم. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. استاد عزیز سلام علیکم و رحمت الله: شما به بنده فرموده بودید تفسیر سوره زمر و عنکبوت را گوش بدم. خدا شما را به بالاترین درجات بندگی برساند. واقعا عجیب است قرآن. حاج آقا سوال بنده این است. خداوند را که نمیشود با چشم دید و گمان کرد خب پس این من جسمانی که از بین میرود. پس این من من چیست که می بیند؟ چگونه انسان با قلب خدا را میبیند. استاد عزیز زمانی که در نماز بفضل خدا رکوع می روم خود را هیچ میپندارم و زمانی که سجده میروم خود را هیچ هیچ .....میدانم. آری به راستی دوست ندارم از سجده بلند شوم. چقدر زیباست انسان برای محبوبش هیچ شود خاکستر شود. استاد محترم چه کنم که به حقیقت دعای سحر برسم؟ التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در مباحث «معرفت نفس» روشن میشود که قوای بینایی و سایر قوا مربوط به نفس است و ما به نور آن قوا میتوانیم انوار الهی و اسماء ربّانیِ او را حتی بعد از مرگ در مظاهر بنگریم. ۲. عرایضی تحت عنوان «شرح دعای سحر» https://eitaa.com/matalebevijeh/13362 و در کتاب «اسماء حسنا، دریچه های نظر به حق» در مورد «دعای سحر» شده است. خوب است که به آنجا رجوع شود. موفق باشید
واقعا نمیدانم آدمی کیست و نتیجه اش چیست و چرا باید درد بکشد و رشد کند؟ واقعا نمیدانم که اصلا چطور خدایی که ما را خلق کرد چرا کامل خلق نکرد و چرا به نوعی جدایی میان حق و خلق افکند و چرا؟ همه اینها را نمیدانم اما فقط یک چیز را میدانم که مناجات شعبانیه تمام آن چیزی است که تمام همه ما نیاز داریم! آدمی دیگر رنجی ندارد مگر رنج آنکه همچنان کم است و باید همیشه باشد. اگر به دوگانگی میان حق و خلقیت ما تضاد ها و خلع هاست و میسر نمی شود یگانگی مگر با اراده الهی پس این برایم فهم شد آنچه هنوز نیامده را انتظار بنشینم و آنچه آمده را پذیرا باشم. من پیامبران و امامان نیستم من آدمم معمولی و نیازمند و ناقص که از اول هیچ نبودم و میدانم پیامبران و امامان همه غمخوار این جدایی و درد های ما هستند فقط نمیدانم چرا ما آنقدر به آنها دل نمیدهیم که همچون خراباتیان به یکباره به آنها بازگردیم و آنها هم به یکباره حاضر شوند. من واقعا نمیدانم باور کنید نمیدانم و نمیفهمم چرا یک نفر به یک پزشک بیشتر از توحید و نبوت و امامت دل قرص کرده؟ واقعا متنفرم از دنیای امروز. کاش خدا کند به یکباره خیمه مستکبران در همه ما بشکند زیرا واقعا آنها شکسته اند فقط ما اولا از شکست آنها آگاه نیستیم دوما به خیمه زندگانی یگانه توحیدی آشنایی نداریم. نمیدانم اگر ماه شعبان و رمضان تمام شود دیگر میشود چنین حرف هایی زد یا باید انتظار سال بعد را کشید. پس ای کاش همیشه رجب و شعبان رمضان بود یعنی حضور گشوده خدا در خلقت ما زیرا ما خلق درد کشیده و مصیبت دیده و زیر خروار ها خاک فرو رفته ای هستیم که حد اقل های انسانی، حیوانی، زیستی و حداقل های زندگی را هم نداریم. ما مظلوم ترین، سیاه ترین، مرده ترین، و بد ترین زندگی را در اعتماد به مستکبران عالم تجربه کردیم. پس خدایا ما را در انتقال به جهان توحیدت در یکانگی با خلقیت مان که عین کمالات ما و شناخته شدن مان و پایان رنج های ماست موفق و پیروز بفرما.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً انگشت بر روی اصل مطلب گذاشتهاید و آن درک معنای «بودن و شدن» است و این با حضور در آغوش خدا پیدا میشود تا نهتنها انسان، در ادعیه با خدا گفتگو کند، بلکه در مناجات شعبانیه آنقدر با خدا خودمانی میشوید که با حضرت محبوب بگو مگو راه میافتد. لذا عرضه میداریم: «الهی إن اَخَذْتَنی بِجُرمی اَخذْتُکَ بِعَفْوِکْ.» آیا این اوج انس و رفاقت با خداوند در ماه شعبان در مناجات شعبانیه نیست؟ موفق باشید
درود خداوند بر شما باد استاد: در روابط پیامی دختر و پسر برای کسانی که میخوان این گناه رو ترک کنن باید کامل کامل این مکالمه قطع و نابود بشه دیگه درسته؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره عموماً در آن فضا شیطان میدانِ حضور گشودهای دارد و تا میتوانیم باید سعی کنیم در چنین فضاهایی حاضر نشویم. موفق باشید
سلام استاد: خدا قوت. در فص ابراهیمی علیه السلام ۱. استاد نوافل یعنی مستحبات یا یعنی نمازهای مستحبی که برای هر نماز واجب میخوانیم؟ اگر منظور مستحبات باشد مستحبات ماه های رجب، شعبان و رمضان خیلی فوق العاده میشوند ۲. استاد در کریمه ی «و ما منا الا له مقام معلوم» ما در معاد به مقام معلوم خود برمیگردیم؟ همان مقامی که در «حضرت علمیه» و «حضرت احدی» و «حضرت هو» داریم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نوافل یعنی هر آنچه ماورای واجبات است و اکتفانکردن به واجبات. ۲. نکته خوبی است. ولی آیه مذکور مربوط به فرشتگان است که هر کدام مقامی معلوم یعنی محدود دارند به طوریکه فرشته مأمور علم، غیر از فرشته مأمور حیات است. موفق باشید
سلام علیکم استاد: خدا ان شاءالله توفیق روز افزون شامل حال شما کند. استاد ببخشید فرق متقین با محسنین را میفرمایید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت مقام محسنین را مقامی میدانند که آنها خداوند را با چشم دل رؤیت میکنند و اگر هم تا اینجاها نیامده باشند، آنچنان خود را در حضور خدا مییابند که احساس میکنند کاملاً زیر نظر خداوند هستند. رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» در توصیف مقام محسنین میفرمایند: «اَلْإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك» (بحار الأنوار، ج67، ص: 196) احسان عبارت است از آنکه خدا را طوری عبادت کنی که گویا او را میبینی و اگر او را نمیبینی متوجه باشی او تو را میبیند. ولی متقین دارای طیف گستردهای هستند از کسانیکه تنها ترک محرمات و انجام واجبات داشته باشند تا مولای متقیان که در درک حقایق تا آنجا حاضرند که فرمودند اگر پرده برطرف شود، بر یقین من چیزی اضافه نمیشود. موفق باشید.
سلام و عرض ارادت خدمت استاد گرانمایه: استاد همسر بنده مدتی است به جلسه خانمی که گویا دارای احوالات خوش و پر مایه و حتی صاحب کتاب هستند ورود پیدا کردن که جلساتشون هم خیلی پر شور هست ولی عمومی نیست و یه جور تشکیلات خصوصی و غیر علنی دارن و توی مکانهای عمومی هم برگزار نمیشه، محتوای جلسات هم تا اونجایی که بنده در جریانم بیشتر در مورد مبحث ولایت هست و صحیحه، ولی موردی که باعث شد مزاحم شما بشم اینه که بعضا جلسه تا بعد اذان طول میکشه حتی مورد بوده تا ده پانزده دقیقه بعد اذان، و ظاهرا ادامه جلسه (سخنرانی یا نوحه و روضه) را مهمتر میدونن تا نماز اول وقت، حالا با فرض این که محتوای جلسه صد در صد مورد تایید باشه و ایشون هم صاحب نفس سلیمی باشن از نظر شما چنین جلسه و چنین استادی مورد تایید هست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به تأخیر مختصر وقت نماز، نباید حساس بود. زیرا بالاخره خداوند چنین رخصتهایی را داده است. مهم آن است که حاضران بعد از مدتی خود را ذیل ولایت فقیه در افق تاریخی که انقلاب در مقابل ما حاضر کرده است و منجر به ظهور حاج قاسمها شده است؛ حاضر بیابند. موفق باشید
با عرض سلام و احترام: بنده یک جلد کتاب پیمانه و دانه که به شرح داستان های مثنوی میپردازد جهت هدیه دادن به شخصی تهیه کردم. بعد از مطالعه بخشی از کتاب متوجه شدم مولانا داستانهایی در مدح خلیفه اول و دوم دارد. سوال من این است که آیا اشکالی ندارد که این کتاب را هدیه بدهم؟ نگرانی من بیشتر از این جهت است که شخص مذکور مطالعات دینی عمیقی ندارد و ممکن است با این کتاب در عقاید او خللی وارد شود. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه جناب مولوی طوری سخن میگوید که به گفته آیت الله حسینی طهرانی، از نظر عقیدتی، شیعه است، هرچند از نظر فقهی به فقه حنفی مقیّد است؛ بعید است دنبالکردن تفکر مولوی با توجه به ارادت بیکرانهای که به حضرت علی «علیهالسلام» دارد، مشکلی پیش بیاید. موفق باشید
سلام: دوستی مذهبی دارم که خدا و معاد و حکومت اسلامی و چادر و.... همه چیز را قبول دارد و طرح ولایت هم رفته است اما از همان ۹ سالگی با مشکل عدم میل به نماز اول وقت مواجه است و سال هاست نمازهایش قضا می شود و عذاب وجدان دارد، بارها چهله برای ترک نیز گرفته اما پس از مدتی دوباره شکست خورده است. لطفا راهنمایی بفرمایید چه کند؟ این روزها ترس دارد که بیشتر از این در گناه بیافتد و راه را کج برود و خیانت کار شود، مخصوصا که پیشنهاد مسئولیتی نیز گرفته که در آن تخصص دارد اما از خودسازی نداشتن و بی نمازی خود می ترسد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید متوجه شویم با حضور در نماز، آنهم در وقت معین است که برکات خاص نماز نصیب انسان میشود و از این جهت بهتر است مطالعاتی در راستای برکات نماز داشته باشند تا اتفاقاً ساعتشماری بکنند تا وقت نماز فرا برسد. در این مورد پیشنهاد میشود به کتاب «آداب الصلواة» حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» رجوع شود. موفق باشید https://lobolmizan.ir/sound/674?mark=%D8%B4%D8%B1%D8%AD%20%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8
سلام علیکم استاد بزرگوار: در پاسخ سوالات پیشین فرمودید که شر جنبه عدمی دارد. حال سوال این جاست که در سوره های مبارکه ناس و فلق انسان از شر پناه به حضرت رب می آورد، پس احتمالا شر منشأ اثر است و در اینجا نمیتواند عدمی باشد پس معنای این شر چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: لازم نمی آید. زیرا از وهم و واهمه به خداوند که عین حقیقت است، پناه میبریم. موفق باشید
عرض سلام خدمت استاد گرامی: مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی از نخبگان حوزوی در سال ۱۳۸۲ انتقادی بر فلسفه اسلامی وارد کردند، راه حل شما در مورد این انتقاد چیست؟ آیا تا به حال تلاشی برای این کار صورت پذیرفته است؟ انتقاد رهبر انقلاب بدین شرح است: «نقص فلسفهی ما این نیست که ذهنی است - فلسفه طبعاً با ذهن و عقل سروکار دارد - نقص فلسفهی ما این است که این ذهنیّت امتداد سیاسی و اجتماعی ندارد. فلسفههای غربی برای همهی مسائل زندگی مردم، کم و بیش تکلیفی معیّن میکند: سیستم اجتماعی را معیّن میکند، سیستم سیاسی را معیّن میکند، وضع حکومت را معیّن میکند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معیّن میکند؛ اما فلسفهی ما بهطور کلّی در زمینهی ذهنیّاتِ مجرّد باقی میماند و امتداد پیدا نمیکند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید، و این ممکن است؛ کما اینکه خود توحید یک مبنای فلسفی و یک اندیشه است؛ اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعی و سیاسی دارد. «لاالهالا ّاللَّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفی و عقلی منحصر و زندانی نمیماند؛ وارد جامعه میشود و تکلیف حاکم را معیّن میکند، تکلیف محکوم را معیّن میکند، تکلیف مردم را معیّن میکند. میتوان در مبانی موجود فلسفىِ ما نقاط مهمّی را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد، جریانهای بسیار فیّاضی را در خارج از محیط ذهنیّت بهوجود میآورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معیّن میکند. دنبال اینها بگردید، این نقاط را مشخّص و رویشان کار کنید؛ آنگاه یک دستگاه فلسفی درست کنید. از وحدت وجود، از «بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء»، از مبانی ملاّصدرا، اگر نگوییم از همهی اینها، از بسیاری از اینها - میشود یک دستگاه فلسفىِ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی درست کرد.»
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. حقیقتاً فلسفه ما ظرفیت زیادی برای حضور در مسائل امروز بشر در امور اجتماعی و زندگی امروزینش دارد. متأسفانه همانطور که قرآن را که کتاب زندگی بود، به کتابِ صرفاً خواندن تبدیل کردیم، فلسفه را بخصوص «حکمت متعالیه» جناب صدرالمتألهین را نیز به موضوعاتِ خواندنی تبدیل کردیم. اخیراً جناب آقای دکتر مهدی امامیجمعه تلاش دارند که این نقیصه را در دروس خود برطرف نمایند. پیشنهاد میشود رفقا به مباحثی که ایشان در «خانه طلاب» شروع کردهاند، رجوع فرمایند. @khanehtolab موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخیر: یکی با استفاده از آیات و واژه اجتباه برای یونس نتیجه میگیرد که او ترک اولا هم نکرد یکی با استفاده از همین واژه و آیات نتیجه میگیرد که یونس از پیامبری مدتی ساقط شد و بعد خدا او را برگزید. من فوق لیسانس علوم قرآنم و گاهی واقعا میمانم کدام قول درست است. آیا اینکه بگویم خوش به حال کسانی که یک نفر را قبول دارند که همه اقوالش برایشان حجت است و مساله تمام میشود برایشان آیا ناشکری کرده ام؟ چون من اصولا گیر اشخاص نیستم که چون فلانی گفت پس حتما درست است و لاغیر و لذا گاهی در انتخاب میمانم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال مبنا را باید بر قرآن گذاشت و در دل قرآن روایات را مدّ نظر قرار داد. کاری که حضرت علامه در تفسیر «المیزان» انجام دادند. به نظر بنده ظرائف خوبی را در رابطه با معنای ترک اولی در مورد پیامبران و از جمله در مورد حضرت یونس «علیهالسلام» بیان میکنند حاکی از آنکه آن حضرت منتظر نماندند تا حکم خدا بیاید، و نه آنکه بین دو حکم، حکمی را انتخاب کردند که اولی و ارحج نبود. گویا همین اندازه نیز برای پیامبر خدا شایسته نبود و خود آن حضرت نیز در شکم آن نهنگ متوجه این امر شدند و اظهار داشتند: «سبحانک انّی کنت من الظالمین». موفق باشید
با سلام و عرض ادب استاد وقتتون بخیر: در دوراهی قرار گرفتم مشورتی میخواستم، بنده دانشجو پزشکیام و از طرفی به علوم انسانی علاقه مندم. در مبحث علوم انسانی به فلسفه اسلامی علاقه مندم ولی از طرفی وارد هر گفتمانی با همکلاسیهام و جوانها میشم تهش به دین و اسلام میرسه و خب این تشنگی دینداری در جوان امروز قابل حسه، حالا بنظر شما بنده رو مبانی اندیشه اسلامی کار کنم یا فلسفه اسلامی؟ به عبارتی مشغول پاسخگویی به شبهات بشم یا وارد دنیای فلسفه اسلامی و ملاصدرایی؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر به لطف الهی با فلسفه صدرایی کار را شروع بفرمایید و انسان را در هویت گسترده او در میان آورید، گفتگویی بس متعالی با دیگر انسانها پیش میآید که در آن گفتگو به جای دفع شبهات، انسان را با خودش آشنا میکنید تا در سیر روحانیِ خودش، انتخابی آزاد در پیش گیرد. موفق باشید
سلام: چرا آیت الله بهجت در موضوعات گرانی و تورم تحمیل شده به مردم موضعی نداشتند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع امور مربوط به مسئولین اجرایی کشور بوده و هست و بهتر است که همانطور که علماء عمل میکنند، تذکر اصلی مربوط به مسئولان باشد و به آنها تذکر داده شود. موفق باشید
با سلام و عرض ادب خدمت استاد ارجمند: سوالی از محضرتان داشتم و اینکه اگر با توجه به محدودیت های شرعی که بعضا برای بانوان وجود دارد در سفر اربعین شرکت کنیم، چگونه می توانیم بیشترین بهره مندی را با توجه به اینکه از انجام یک سری عبادات محروم می شویم، بدست آوریم؟ با تشکر از محضر حضرتعالی
باسمه تعالی: سلام علیکم: در راهی قدم گذاشتهاید که سراسر حضور است و همهجا قبله است و همهچیز حکم عبادت دارد. در چنین حضرت، بحث محرومیت معنا ندارد! موفق باشید
زهره: سلام علیکم: سئوالی داشتم از استاد عارف اصغر طاهر زاده، نمی توانم این مبحث زمین هیچوقت از حجت خدا خالی نیست را درک کنم چرا فیوضات الهی باید بواسطه امام علیه السلام به ما برسه در حالی که خدا در قرآن فرمود: «انی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان» حس می کنم بین من و خدا با این تفکر فاصله می افته و انگار خداوند را قدرتمندی می بینم که از شدت وجود باید ازش فاصله بگیرم از طرفی بلد نشدم با امام غایبم انس پیدا کنم واز هردو طرف دست خالیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید خداوند میفرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» بدین معنا که فلسفه خلقت در راستای ظهور عبادت و بندگی انسانها است. حال اگر در زمین کسی نباشد که مظهر آن عبادت کامل و تامّ باشد، دیگر خلقت زمین و آسمان معنا نخواهد داشت و اینجا است که بحث واسطه فیض به میان میآید و حضور واسطه فیض در زمین، حال چه او حاضر باشد و چه از منظر ما، غایب. در این مورد به نظر میاید کتاب «واسطه فیض» که روی سایت هست، کمک بکند. موفق باشید
با سلام و عرض ادب و احترام: جناب استاد بنده قصد دارم صحیفه امام و مجموعه بیانات رهبر انقلاب را به طور کامل مطالعه کنم. به نظر جنابعالی ابتدا کدام را مطالعه کنم؟ البته با هر یک که شروع کنم، سخنرانیهای کنونی رهبری را از دست نخواهم داد. اما برای مطالعه کامل، مجموعه بیانات ایشان را قبل از بیانات امام بخوانم یا بعد از آن؟ این مطلب را هم عرض کنم که فعلا در حال مطالعه کتب شهید مطهری هستم و بیانات امام یا رهبری را - هر کدام که شما مقدّم بدانید- تدریجاً و آرام آرام در کنار آن پیش خواهم برد انشاءالله.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله کار خوبی را در مطالعه کتب شهید مطهری عزیز شروع کردهاید. به نظرم اگر با صحیفه امام خمینی شروع کنید، متوجه زیربناهای خوبی خواهید شد که در فهم سخنان رهبر معظم انقلاب نیز به شما کمک می کند. موفق باشید
سلام: تا حالا هرچی خوندیم صرفا شده حصولی. یعنی کلی دانایی گرفتیم ولی میبینم به جز پز دادن اینکه فلان چیزا رو خوندیم دیگه بهیچ دردمون نمیخورن. آخر اینکه همینهارو به دیگران منتقل میدیم و حالا ثوابی شاملمون بشه ولی از درون یا همون حضوری چیزی حاصلمون نشده و از این حالت احساس بیهودگی دارم. در مباحثتون فرمودید راه و درمانش علم حضوریست نه حصولی. حالا سوالی که هست اینکه چطور میشه از علم حصولی به حضوری رسید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته جناب ملاصدرا، بالاخره آگاهی از حقایق با علم حصولی، مقدمه است تا همان حقایق در جان ما به علم حضوری جلوه کند. پس هر علم حصولی، مقدمه علم حضوری میتواند باشد. موفق باشید
سلام علیکم: با توجه به حرکت جوهری و اینکه تقدم و تاخر ذاتی حرکت است و حرکت مربوط به عالم ماده میباشد چرا در قرآن میفرمایند «والجان خلقناه من قبل من نارالسموم» تقدم و تاخر در برزخ نزولی یا قبل از وجود انسان و همچنین شش هزار سال عبادت شیطان با اصل فوق در تضاد است. اگر ممکن است توضیحی در این باره بفرمایید با تشکر و سپاس
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید باید به این نکته قرآنی توجه کرد که میفرماید: «سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» یعنی با توجه به نسبتی که با دنیای شما پیش میآید این اندازه زمان میبرد. موفق باشید
با سلام و احترام: لفظ دل شکسته برای چه حالتی از حالات انسان به کار برده می شود؟ و اصولا به چه کسی دل شکسته می گویند؟ منظورم اینست که هر گونه ناراحتی و دلخوری از دیگران شامل این مضمون می شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: موردی نیست که بنده بتوانم نظر دهم. شاید هرکسی خودش در نسبت به احوالات خودش بتواند این موارد را فهم کند. موفق باشید
با سلام جناب استاد طاهرزاده: بنده بر مبنای نظریه عالم صغیر و کبیر معتقدم جریان های حاکم بر عالم دارای ماهیت مشخصی هستند که آنها نیز در نظریه عالم صغیر و کبیر جا میگیرند به این معنی که موجودیت آنها در عوالم دیگر تجلی پیدا میکند. در این مورد بنده معتقدم ایران جمهوری اسلامی مرکزیت دارد یعنی تمام عالم را در خود دارد. جناب استاد طاهرزاده بنده معتقدم ضربه کاری به موجودیت رژیم صهیونیستی با ضربه به عالم صغیر رژیم صهیونیستی از همینجا ممکن است. شاید به نحوی و در عالمی بزرگتر از بدن فیزیکی ما این عرض من در چارچوب «جهاد اکبر» جای بگیرد ولی بنده لزوما بحثم این نیست. اما ظاهرا من بعد از چندین سال پژوهش توانستم عالم صغیر رژیم صهیونیستی را بیابم که با ضربه به اون میتوان روی موجودیت اسراییل نیز اثر گذاشت. ابتدا نظر شما را در مورد کلیت موارد ذکر شده میخواستم بدانم. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد فکر نکردهام. آری! ما میتوانیم مردمی که در جهان صهیونیستی گمانهای باطلی داشتهاند را متذکر کنیم تا اگر حقیقتاً به دنبال حق هستند، بیدار شوند. نمونهاش خانم هنرمندی که اخیراً پاسپورت اسرائیلی خود را باطل کرد و مقیم تورنتو شد و فرمود اطلاعات غلطی نسبت به اسرائیل و قوم یهود به من دادهاند. موفق باشید
اگر بنا را بر این بگذاریم که تمام مخلوقات در حال حرکت در نزد خودند و دارند خود را هر روز تجربه میکنند تا بیشتر و بیشتر خود را بیابند و نزد خودتر باشند البته بالحق پس من هم چنین انتظاری از خود داشتم و دارم اما آدمی از این زندگی برتر خارج شد! این مسئله مرا خستگی داده که هنوز حس میکنم مال من نبود. خوابی سنگین و باری گران و پیری بدی به من تحمیل کرد. دوست دارم در سخنان علی علیه السلام فنا شوم که فرمودند: پسرکم بدان که تو برای آخرت آفریده شدی نه برای دنیا و برای رفتن نه ماندن و برای مرگ نه زندگی و در جایگاه کوچی و در سرای موقت بر سر راه آخرت تو تحت تعقیب مرگ هستی که گریزنده از آن رهایی ندارد و خواستار آن هم از دستش نمی رهد و ناگریز آن را در خواهد یافت. با وجود اینکه مردم امروزی را میشناسم اما آنها نمیشناسم هرچه بیشتر آنها را بشناسم بیشتر آنها را نمیشناسم آنها در عین اینکه مرا میپذیرند و من آنها میپذیرم اما هرگز دنیای آنها را نمیفهمم و نمیشناسم و نمیخواهم و درک نمیکنم هرچند گویی دنیای دیگری ساخته بشود، که بشود در آن زیست و من هم خواهم زیست انشاء الله اما مرگ سر نوشت زیباییست که آنرا به کل دنیا نمیدهم . بخدا حتی اگر آخرتی و سرای جاویدی و بهشت هایی و دین پایداری نبود باز مرگ انتخابم بود. من مرگ را خود میدانم خودی که دنیاداران میخواهند آنرا گم کنم. دنیا را دوست نداشتم ای کاش هیچ وقت نمیدیدمش خدایا دنیا را از یادم ببر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر انسان برای آخرت آفریده شده است ولی دنیا، مزرعه آخرت است و به اندازهای که در دنیا با انتخابهای خوب و همراه با تواضع زندگی کنیم، در ابدیت خود حضور بهتر و متعالی تری خواهیم داشت. مهم آن است که زندگی را برای خود تنگ و سخت نکنیم. موفق باشید
سلام خدمت استاد گرامی: ذیل شرح کتاب «بنیانهای حکمت حضور انقلاب اسلامی در جهان بین دو جهان» شماره ۱۸۱ بنیانها، بحث از «عقل قرآنی» شد و اینکه به کمک آن عقل بشر متوجه نقش اصل خود در عالم، مطابق نوامیس و سنتهای عالم میشود. خواستم نکتهای که به نظرم رسیده است را خدمت شما عرض کنم تا نظر شما را بدانم. عقل زمانه و حاکم بر هستی اگر عقل تکنیک است چون وجود به تعبیر هایدگر به صورت تکنیک آشکار شده است و لازمه زندگی در تاریخی که به سر میبریم تکنیکی زندگی کردن است، گریزی از این عقل وجود ندارد هرچند بشر آن عقل را به گشتل کشانده است، و در طول تاریخ بشریت هر بار عقلی به ظهور رسید تا جایی که وقتی ایرانیان با اسلام مواجه شدند متوجه گشتند که این مبانی اسلامی نیاز به عقلی دارد که آن عقل موید همه اصول اسلام باشد، نمی دانم اگر فلسفه ارسطویی و فلوطینی وارد جهان اسلام نشده بود ایرانیان چگونه دست به عقلی کردن مبانی اصولی دین می زدند، ولی تقدیر اینگونه رقم خورده که عقلی که تاریخ متافیزیک با آن آغاز شد، به دست ایرانیان بیفتد و آنها به این عقل متافیزیک زده جهت بدهند، عقلی که برای اسلام ایرانی که حتماً غیر از اسلام اعراب شبه جزیره حجاز بوده متفاوت است، ایرانیان باید این مبانی را عقلا به صحنه میآوردند و چنین نیز کردند، با این شرایط که عقل به صحنه آمده آنها عقلی بود که از ارسطو و فلوطین به آنها رسیده بود، و همه متفکران اذعان دارند فلسفهای که فارابی آن را اسلامی کرد کاملاً متفاوت با فلسفه یونانی بود، و شاید بتوان گفت ظاهری متافیزیکی و باطنی وجودی داشت، رنگ فلسفه اسلامی نمی توانست وجودی نباشد و اسلامی گردد، چون همه اسلام وجودی بود، و به نظرم هرگز فلسفه در جهان اسلام ماهوی نبود، روح متافیزیک ماهوی نگاه کردن است، ولی از فارابی تا صدرا که اوج فلسفه اسلامی بود همه به هستی وجودی نگاه کردند، با این تفاوت که در یک تشکیک تاریخی کم کم توانستند از روح متافیزیک خلاص گردند، اما همواره در تاریخ فلسفه اسلامی روح نگاه وجودی بوده و نه موجودبینانه و متافیزیکی، فلسفه در دوران اسلام به معنای عام خودش تا ابن سینا و سهروردی عقل جهان اسلام را تغذیه می کرد و جهان تاریخی آن تاریخ با این فلسفه تعقل می کرد و فهم جهان بیش از آن نبوده، هرچند که بعد از تهافت الفلاسفه غزالی سهروردی سمت فلسفه و نگاه معقول به هستی را کمی تغییر داد و نتیجه این تغییر چیزی جز کشتن او نبود و جهان اسلام در عین نیاز به فلسفه سهروردی که خواجه نصیر ها به آن محتاج بودند نشان داد تحمل اینگونه نگاه وجودی را ندارد، با حاکمیت صفویه و رسمی شدن تشیع دوازده امامی، دیگر حتی عقل سهروردی نیز نمی توانست ما را قانع کند که نگاه به هستی تا اینجا متوقف گردد، آنچه که شیعه از اهل البیت به دست آورده بود چیزی فراتر از عقل سهروردی بود، عقلی که از عالم عقول سینایی رها شده بود و عالم مثال را به عقل جهان اسلام هدیه داد، ولی مثالی که بیش از قوس نزول حرفی برای گفتن نداشت، نظام شیعی ای که پایه گذاری شده بود نیاز به عقلی داشت که شیعه بودن او را به تمام معنا هستی وار نشان دهد، و ملاصدرا قهرمان نمایش چنین عقلی شد که با اصالت وجود تمام تاریخ فلسفه اسلامی و یونانی را زیر و رو کرد، ملاصدرا اینبار وجودی به ما نشان داد که تمام روح متافیزیک موجود در فلسفه اسلامی را کشید و ما را وارد تمام هستی کرد، و این همان عقل جامع و قدسی بود که شیعه به دنبال آن بود، تا بتواند پایه های عقلانی شیعه را محکم کند، و مگر اگر امام زمان عقل خود را در این تاریخ می خواست به ظهور در آورد چیزی غیر از عقل صدرایی بود، همان عقلی که خمینی کبیر توانست انقلاب اسلامی را با آن حاکم کند، خمینی ای که خود را مدیون چنین عقلی می دانست و فریاد می زد:«ملاصدرا و ما ادریک ما ملاصدرا؟! او مشکلاتی را که بوعلی به حل آن در بحث معاد موفق نشده بود حل کرده است»، ملاصدرا عالم مثال صعودی را به ما نشان داد و قیامت را برای ما آشکار کرد، اما این سیر وجودی پایان پذیر نیست، زیرا وجود را پایانی نخواهد بود، و عقل جامع تری را انتظار می کشیم، عقلی که یک وجه گم شده آن در تاریخ ما، عقل تکنیک بود و ملاصدرا نتوانست آن را نمود دهد، و تاریخ آن عقل را آشکار کرد، و اگر به گشتل منتهی نشده بود خدا می داند چه تمدنی این دو عقل در کنار هم شکل می دادند! تاریخی شیعی تکنیکی که روح تکنیک آن چنان با عقلانیت شیعی همرنگ بود که جهان را زیر و رو می کرد. متاسفانه امروز این دو، دو عقل متفاوت و گسسته از هم هستند و دلیل همراه نشدن این دو چیزی جز گشتل نبوده است، آنچه که قرار است در آینده به کنار برود نه عقل تکنیک بلکه گشتل است که همچون حبابی و کفی بر روی طلای ناب نشسته است، لذا تاریخ وقتی به عقل جامع می رسد که این دو عقل بتوانند یکدیگر را پیدا کنند، زیرا تمدن نیازمند به عقل تکنیک است و تمدن اسلامی شیعی آینده نمی تواند بی نیاز از عقل تکنیک باشد، پس نیازمند به عقل جامعی هستیم که در عین غفلت نکردن از وجود، تمدنی به صحنه آورد که عقل تکنیک ذیل آن عقل قدسی فعال باشد، لذا تاریخ آینده چیزی بدون عقل تکنیک نیست، اما این بار این عقل به واسطه گشتل به حجاب نخواهد رفت و انسانی قدسی به صحنه خواهد آمد که عقل تکنیک ابزار تمدن سازی او خواهد بود، بدون اینکه تکنیک همه زندگی او را در بر بگیرد و این بار تکنیک دیگر افسار گسیخته و فرمان ده نخواهد بود بلکه عقل قدسی به او می گوید که کجا برود و خدا می داند این تکنیک تا چه اندازه ما را وسعت می دهد، اعم از وسعت در دنیا تا وسعت در کیهان و وسعت در هستی و وجود. هایدگر درست متوجه شد که غفلت از هستی در تمدن غرب نتوانسته اجازه دهد که آنها از عقل تکنیک درست بهره ببرند، بلکه آنها را گرفتار گشتل نموده است، ما با هایدگر متذکر وجود و غفلتی که در تاریخ متافیزیک بودیم گشتیم، و فهمیدیم چگونه تاریخی به هستی نگاه کنیم، و متوجه شدیم چگونه تاریخ هستی در وجهی به نام تکنیک به ظهور درآمده، وجهی که ملاصدرا نتوانست به ما نشان دهد، و به همین خاطر با صدرا نتوانستیم تمدن سازی کنیم. ولی به تعبیر جنابعالی هایدگر اجمال دارد ولی با ملاصدرا وجود را تفصیل یافته می یابیم، ما وجود اجمالی تفصیلی هر دو را می خواهیم، تا تذکر هایدگر به عقل تکنیک را با وجود تفصیل یافته ملاصدرا جمع کنیم و جهان و تمدن آینده را که حتماً شیعی است بسازیم. البته جمع این دو از سنخ جمع دو نفر نیست بلکه جمع در حقیقت واحدی است که عقلی توحیدی در نظام دنیایی را شکل خواهند داد. بیاندازه مشتاق رسیدن این دو عقل به یکدیگر هستم...
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله متذکر نکات خوبی شدید بهخصوص که فرمودید: فلسفه فارابی به عنوان فلسفه اسلامی کاملاً متفاوت با فلسفه یونانی است. از عقل صدرایی گفتید و از جامع و قدسی بودن آن. تا آن جایی که حتی بنده معتقدم این عقل با هویت متعالیهای که دارد جامعتر از عرفان ابن عربی است با آن همه خوبیهایی که آن عرفان در اختیار ما میگذارد، ولی حکمت متعالی است که جوابگویی بشر امروز و حضور سلوکی اوست. در موضوع عقل تکنیکی که میتوان گفت تاریخ و عصر حضور وجود است در آخرین منزل به اعتبار آنکه به تعبیر هایدگر: «تاریخ چیزی نیست جز اعصار وجود». در اینجا است که می توان گفت اگر با حضور اصالت وجود صدرایی در این تاریخ حاضر شویم به خوبی هایدگر را و دغدقه او را میفهمیم که روشن کرد چگونه عقل تکنیکی به عنوان حوالت تاریخیِ این زمانه اصالت دارد و گشتل حجاب آن است، همانطور که فلسفه تحلیلی، حجابِ حکمت متعالیه صدرایی. آری! این دو عقل در مواجهه با همدیگر، همدیگر را معنا میکنند و این امر مهمی است از آن جهت که یکی از بالا شروع میکند و تا آخرین منزل که عین حرکت است، حاضر میشود که همان فلسفه اصالت وجود صدرایی است. فلسفهای که ما را تنها در عالم عقول و غیب نگه نمیدارد و تا جایی حاضر میکند که «بودن»، همان «شدن» است. و دیگر فلسفهای که از پایین شروع کرد و با نگاه وجودی نگرش ما را در پهنه هستی حاضر کرد تا افقی به سوی عالم بالا باشد، و این مائیم و حاضرشدن در مواجهه این دو فلسفه و این دو فیلسوف بزرگ. اجازه بدهید بعضی از جملههای هایدگر را از جلد سوم کتابی که در باره نیچه نوشته است، مطرح کنم تا ملاحظه بفرمایید چگونه در مواجهه با هایدگر، میتوان به صدرا اندیشید و در مواجهه با صدرا، میتوان به هایدگر فکر کرد. هایدگر در باره هستی میگوید: هستی، تهیترین چیز و در عین حال غنیترین است، هم اوست که به همه موجودات، آنچه شناخته شده و آنچه تجربه شده وآنچه ناشناخته است و نخست باید تجربه شود، وجود را عطا میکند. هستی یگانهترین چیزی است که دست هیچ موجودی به مقام بلند یگانگیاش نرسد. بر ضدّ هر موجودی که میخواهد سر برآورد، همواره باز موجودی همتراز با او قد علم میکند. حال هر اندازه میخواهد متفاوت باشد. اما هستی را مثل و مانندی نیست، آنچه در تقابل با هستی است، نیستی است، و چه بسا آن نیز خود ذاتاً فقط و فقط تابع هستی است. هستی بدیهیترین چیز است، آنچنان که توجه نداریم که چگونه خستگیناپذیر در فهم آن میکوشیم. در عین حال این بدیهیترین چیز کمتر از همه چیز مفهوم است و به ظاهر حتی قابل فهم نیست. بر چه مبنایی باید آن را بفهمیم؟ خارج از آنچه چیزی وجود دارد که به اتکای آن بتوان برای آن تعریفی به دست آورد؟ دست کم هیچ چیز برای تعریف به دست دادن مناسب نیست، زیرا آن خود نامتعین و تعین ناپذیر است بدیهیترین چیز با هرگونه مفهوم بودنی سر ستیز دارد. هستی بیش از هر چیز کاربرد دارد، ما در هر علمی و در هر موضعگیری به آن استناد میکنیم. زیرا همه جا در بین موجودات میمانیم و با موجودات سر و کار داریم. ما را از هستی بهرهمندی است اما در عین حال در هر لحظه در ظهور خود نااندیشه میماند. هستی قابل اطمینانترین چیز است که هرگز آرامش ما را با شک و تردید به هم نمیزند. گاه ما دچار تردید میشویم که آیا این موجود یا آن موجود هست یا نه، اغلب در نظر میگیریم که آیا موجود خاصی این گونه است یا آن گونه. هستی، که بدون آن ما درباره موجودات حتی نمیتوانیم از هیچ نظر تردید رواداریم، این اطمینان را میبخشد که در هیچ کجا نمیتوان قابل اطمینانتر از آن یافت. و با این وصف، هستی هیچ بنیاد و زمینهای را به دست ما نمیدهد، همچون موجودات - که رو به سوی بتوانیم بنا کنیم و به دامنش آویزیم. هستی نفی نقش چنین بنیادگذاری است، در حقیقت نفی هرگونه بنیادگذاری میباشد، ژرف و رازآمیز است. موفق باشید
