با سلام خدمت شما استاد عزیز و دلسوز: بهار طبیعت و بهار قرآن برشما مبارک باد. استاد عزیز و دوست داشتنی از دغدغه و دلسوزی شما واقعا ممنونیم. اخیرا شخصی که در زمره شاگرد شما هم بحساب نمیاد به لحاظ سواد و درک و متاسفانه مشاور بیت رهبری هم هست بنام پناهیان گفته است که میتوان در ازای حفظ دین از اخلاق هم گذشت معنی این حرف آن است که اولا انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق نعوذبالله دروغ است و در ثانی میتوان زن مردم را در خیابان کتک زد کشت و خدای ناکرده تجاوز کرد برای حفظ دین کاری که این بی وجدانها در چندماه قبل انجام دادن و حضرتعالی هم به نوعی حمایت کردین. استاد الان دیگه خانواده ای مذهبی هم بریدن و ماه رمضان حال و هوای سالهای فبل را ندارد چرا؟ تنها و تنها به خاطر عملکرد غلط آقایون که فساد و دزدی و اختلاس را رها کردن و چسبیدن به حجاب اجباری جامعه ایران در مسیر بلوغ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و در حال آماده شدن برای زیست در جهان پسااستبدادی است. اگر چه هنوز حکومت در صدد اجرای اسلام جباری آن هم صرفا در عرصه پوشش و حجاب - و نه عدالت و مقابله با فقر و فساد و رانت خواری و ناکارآمدی - است اما آحاد مردم و طیف وسیعی از متدینان به این بلوغ مورد سفارش دهها آیت قرآنی رسیده اند که دین و شریعت عرصه اجبار و تحکم نیست بلکه انسانها باید با رضایت کامل و طیب خاطر، شریعت و احکام آن را بپذیرند. حکومت هنوز می خواهد از مسیر دوقطبیِ باحجاب و بی حجاب، هژمونی و سلطه در حال تضعیف و افول خود را ترمیم و سرپا نگه دارد، اما اکثریت قاطع زنان و مردان متدین ما در حال عبور از این دوقطبی های مذهب حکومتی بوده و رواداری و دگرپذیری و احترام به تنوع و تکثر عقیدتی و فرهنگی و اجتماعی را تمرین می کنند. به نظرم استاد شما هم تجدید نظری بکنین و به جای تمجید از این روش ظالمانه که الان حاکم هست روش انتقادی و اصلاح گرایانه را در پیش بگیرید یکسری به درونجامعه و حتی دبیرستان ها و مدارس بزنید و مشاهده بفرمایید زیر پوست جامعه چه خبره؟؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد باید بسیار فکر کرد و حتماً نباید به صورت انفعالی عمل کنیم. عرایضی در جواب سؤال شماره 34654 داده شد که خوب است به آن رجوع شود. عمده آن است که به هر حال متوجه باشیم افراد بیحجاب در این شرایط تاریخی، بخواهند و یا نخواهند مقابل وجدان عمومی مردم قرار دارند و بدانند و یا ندانند گرفتار نوعی نیستانگاری و پوچی خواهند شد. زیرا قرارگرفتن در مقابل قانون اجتماع در عین اقلیتبودن، نوعی عصیان بر جامعه است و دوری از بسط اجتماعی خود در عین تنهاشدن و غیر طبیعیگشتن و انزواگرایی و مقاومت کاذب. و این چیزی به بار نمیآورد مگر نیستانگاری و پوچی، که گمان میکنند با دورِ خود پیچیدن و چرخیدن میتوانند خلأ وجودی خود را برطرف نمایند. موفق باشید
خدایا مرا به دریای جنون خودت ببر ولی آنجا دستم را نگیر، رهایم کن، بگذار در دریای جنونت غرق شوم، من اصلا درد دیوانگیِ تو را دارم، این جنون طعم دیگری دارد. خدایا همه اش فدای یک لبخند شیرینت، همه آسودگی ساحل امن عقلم فدای یک لبخندت. خدایا به کسی نگو بگذار بین خودمان بماند ولی من تو را خیلی دوستت دارم؛ نگاه نکن به سربه هوایی و بیتوجهیام، نگاه نکن به این همه گناه و بدیام؛ به عزّت و جلالت قسم که تو را خیلی دوستت دارم، کاش هر صبح چشمم که باز می شد اول از همه خیره در چهره تو بود، خدایا بگذار بگویند کافرم، دیوانه ام ، مجنونم، ولی به خودت قسم که بارها گرمای وجودت را حس کرده ام، گرمی دستانت را! خدایا عقل و استدلال راست می گوید که تو جسم نداری اما قلبم بارها گرمی دستان تو را چشیده! بارها لبخند و دلجویی تو را دیده، این عقل، خودش انگار بیشتر آدم را دیوانه میکند. خدایا راستی یک سوالی داشتم، یعنی خیال میکنم که سوالی دارم چرا که تو خودت سوال منی و جواب سوالم هستی، یعنی شاید خودت را در کالبد سوالی مثل یک برقی، مثل شهابی از خاطرم عبور میدهی و میگذرانی، خدایا من که از خودم چیزی ندارم؛ اصلا خودم هم چیزی نیستم که چیزی داشته باشم و گویا همه سوالها در واقع تو هستند که جلوه میکنی؛ یا شاید همه نوشتهها، همه شعرها. خدایا اگر کسی به مقام ثبات برسد و در ساحت بهشت قرار بگیرد می گویند با حوریان دمساز است اما چگونه کسی که تو را داشته باشد حاضر میشود حضور تو را کنار نهد و سرگرم حوری شود!؟ چه معامله اندوهبار و زیان باری! نکند که حوری هم خودت هستی؟ حتی اگر تو حوری نباشی باید آنوقت آدمها دیوانه باشند که حوری بطلبند! خدایا! ببین همین کارها را میکنی که میگویم به میدان آمدهای تا دیوانهام کنی، قربان عهدت بروم خدا، حالا که به میدان آمدهای کار را تمام کن؛ یکسره مرا دیوانه خودت کن! همه جانم را، همه ایمانم را، همه سامانم را، خدایا رهایم نکن که میمیرم. خدایا مدتی است خیلی گرفتار دنیا شدهام، دنیا مثل غذای متعفنی است که کلی اسانس و چاشنی به آن زدهاند تا لذیذ به نظر آید، وقتی میچشیم هم انگار لذیذ است، ولی آخرش کار خودش را میکند، اگر نکُشد، دست کم مریضمان میکند. خدایا! خیلی ادعایم میشد سر خودم، آب نبود وگرنه شناگر ماهری بودم، اما آنقدر دریای دنیا عمیق و بیسر و تَه است که حتی ماهرترین شناگر هم که باشی آخرش توان جانت کم میشود، خسته میشوی و اگر پناهی پیدا نکنی غرق میشوی. خدایا! حیف نیست وقتی اینهمه جا در آسمان برایم گذاشتهای در دریا غرق شوم؟ خدایا وحشتم گرفته از این دنیای سیاه و گود و بیساحل، التماست میکنم که مرا برکش، خدایا حیف نیست وقتی تو را داشته باشم با گناهآلودگیام؛ تو باشی و من با تو نباشم، خدایا مرا تنهایم نگذار، خدایا دیگر کم آوردهام از فرط کوتاهیهایم، آه مردم مرا دعا بکنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه خوش است که حضرت محبوب آغوش میگشاید تا خود را به ما بشناساند و سپس رُخ برمیکشد تا ما را با سوز جدایی از او همچنان تنها بگذارد و در همین رابطه به ما گفتهاند: «دلا بسوز که سوز تو کارها بکند».
قصه دلدادگی به حضرت محبوب، اتفاقاً بیشتر از دیروز قصه امروزینِ بشر جدید است با ظرفیت گستردهای که دارد. بشری که جناب مولوی خیلی زودتر از امروز در فضای آن قرار گرفت و گفت:
آزمودم عقلِ دوراندیش را / بعد از آن دیوانه سازم خویش را
عقل، بندِ رهروان است ای پسر / وان رها کن ره عیان است ای پسر
حال باز مائیم و جلوه او، و باز رُخبرکشیدنش، و ما و سوز حرمان او. اینجا است که همراه جناب مولوی ندا سر میدهیم:
رحم کن برآن که چون روی تو دید / فرقت تلخ تو چون خواهد کشید
موفق باشید
سلام علیکم: وقتتون بخیر. استادی «من عرف نفسه فقد عرف ربه» را اینگونه مطرح کرد که هرکس خودش را شناخت به تحقیق قبل آن خدا را شناخته. یعنی خودشناسی را قبل از خدا شناسی مطرح نکرد بلکه خدا شناسی را قبل از خودشناسی مطرح کرد. نظر شما چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! از وجهی میتوان آن روایت را همینطور فهمید که حقیقتاً تا انسان خدا را نشناسد، خود را درست نمیشناسد. ولی روایاتی هم که علامه طباطبایی در رابطه با «معرفت نفس» در کتاب «رسالة الولایه» آوردهاند، آنطرف قضیه را هم آن روایات، متذکر میشوند که با شناخت خود به معنایی که در معرفت نفس مطرح است، راهِ شناخت خداوند فراهم میشود.
سلام علیکم: به نظرتان مرحوم مددپور توانستند راه فردید را ادامه بدهند؟ بین زبان مددپور و داوری تفاوت زیادی هست درحالی که هر دو شاگرد فردید بوده اند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر کدام از اساتید نامبرده در جای خود افراد متعهد، دلسوز و اندیشمند میباشند و هر دو به نحوی انعکاس مبانی دکتر احمد فردید هستند. ولی بالاخره پختگی نگاه آقای دکتر داوری انسان را به وَجد میآورد از اینهمه دقت و حکمت. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز: استاد چه میکنید با ما؟ در حال گوش دادن به سخنرانی بشر جدید و آزادی و دینتون هستم. استاد با سخنرانیهاتون ما رو کافر میکنید!! جنس حرفاتون به طوری هست که لمسش میکنم ولی جایگاه در شریعت درش مشخص نیست. سردردگممون میکنه. چه کنیم استاد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در ابتدای کتاب «انقلاب اسلامی، طلوع جهان بین دو جهان» اگر ملاحظه کرده باشید بحث سکراتیبودنِ این مباحث پیش کشیده شد، زیرا حضوری که افراد قبلاً در دینداری خود داشتند و با آن به راحتی بهشت میرفتند، به هم میخورد و جریان شیخ عطّار به میان آمد که میفرماید: «نه در مسجد گذارندم که رند است / نه در میخانه کین خمار خام است. میان مسجد و میخانه راهی است / بجوئید ای عزیزان کین کدام است. آیا به راهی که میان مسجد دوران تاریخ سنتی ما و میخانهی جهان مدرن وجود دارد، فکر کردهایم؟
آری! بحث، در حضور در تاریخی است که لازمه دینداری آن رعایت دستورات الهی است با افقی که با انقلاب اسلامی گشوده میشود و عملاً انسان در بودنی خاص قرار میگیرد، بودنی که بنا به بودنِ مولایمان، نه برای بهشت عبادت میکند و نه برای نرفتن به جهنم، «لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلاً لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك» لکن تو را ای پروردگار عالمیان شایسته عبادت دیدم و عبادتت کردم، آیا این نوع عبادات اگر برای جهنم نرفتن نمیباشد و برای بهشت رفتن هم نیست؛ پس برای چیست؟ برای هرچه بیشتر حاضرشدن در نزد خود که عین تعلّق به او است و احساس در آغوش او بودن نیست؟ موفق باشید
سلام علیکم حضرت استاد: استاد دوستی دارم ۲۳ ساله که به خدا اعتراض دارد: اذعان میکند چگونه است که انبیا و امامان معصوم به دنیا می آیند و تحت مددهای خاص پیش از نبوت و... قرار می گیرند و من هم در بدترین محله شهر در معرض انواع آلودگی و بدون هیچ درک و شناختی و تربیتی دائما دچار فساد، با خانواده ای درگیر رذائل اخلاقی که کودکی من به دست آنها تباه شد. انبیا عین عصمت و من عین رذیله این چه عدالتی است؟ حضرت استاد خصوصا روی عدالت گله مند است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» در هر دو مورد شده است و خوب است که رفقا برای رفع این نوع شبهات و درک حقیقت دینداری و نسبت انسان با خدا به آن کتاب رجوع کنند زیرا در آنجا اولاً: روشن میشود مددهایی که خداوند به انبیاء میکند برای هدایت بشریت است و عملاً لطفی است که برای پروراندن بشریت به میان آورده و ثانیاً: انسانها را به نور فطرت که درک حقیقت خداوندیِ خداوند است منوّر کرده تا در هر کجا که باشند بتوانند حق را از باطل تشخیص دهند. امید است مطالعه آن کتاب ابوابی از معارف را که موجب سیر و سرعت انسان به سوی حقیقت میشود، بگشاید. کتاب روی سایت هست. موفق باشید https://lobolmizan.ir/book/252?mark=%D9%85%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C%20%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C
با سلام خدمت شما استاد بزرگوار! در رابطه با پاسخگویی شما در رابطه با سوال ۳۳۶۰۰، سخنی داشتم. بزرگوار این سوالات شاید از نظر جنابعالی ابتدایی باشد اما برای من حیاتی است. شما کتاب مینویسید، من برایم سوال پیش میآید. چه کسی جز شمای بزرگوار باید پاسخگو باشد. من مراء نمیکنم. چون بیکار نیستم. اگر ناراحت هستید که سوال میپرسم، خوب بفرمایید تا نپرسم. شما در برابر وجدان مسئول هستید پاسخگو باشید. شما که چند دهه معرفت نفس کار کرده اید، آیا هنوز نمی دانید که حق شاگرد است که پاسخ دریافت کند! واقعا این نحو ه پاسخگویی شما مرا ناراحت کرد. این سوالات پس از خواندن کتاب خویشتن پنهان برای من رخ داد. شاید باور نکنید که من با کتابهای شما سلوک می کنم. اگر نتیجه این معرفت نفس این نحوه برخورد است بهتر است فکری به حال خودتان کنید. نکند شما مانند بعضی ها دکان زده اید. ای کاش این بر خورد شما را قبل از خواندن کتاب های شما بود، چرا که الان نمی توانم حرفهای شما را رها کنم. من در زندگی سعی کردهام که از دیگران برای خودم بت نتراشم. راستش من بر سر دوراهی مکتب تفکیک و سخنان شمای بزر گوار هستم. اما راستش دلم با سخنان شما بیشتر حشر دارد اما متاسفانه نوع برخورد شما مرا دلسرد میکند. شما پاسخ بعضی سوالات مرا نمی دهید یا مانند پاسخ سوال ۳۳۶۰۰ پاسخ می دهید. در پایان شما مختارید بخش سوال را سانسور کنید و یا اصلا پاسخ ندهید. با تشکر از پاسخ گویی استاد ارجمند!
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال اگر به روش صحیح و حسابشده در موضوعاتی که عموماً روح فلسفی دارد، وارد نشوید نتایجی که باید به دست آورید را نمییابید. بدین جهت پیشنهاد بنده آن است که اگر در خود استعداد فلسفی احساس میکنید ابتدا به کتاب شریف «بدایة الحکمه» از علامه طباطبایی و بخصوص با شرح استاد امینینژاد رجوع فرمایید تا إنشاءالله آن انضباط فکری که برای ورود به مسائل فلسفی نیاز است، رشد کند. موفق باشید
با سلام و عرض ادب! آیا میتوان گفت که خدا چشم و گوش ندارد اما قوه بینایی و شنوایی دارد؟ (چون خدا سمیع و بصیر است)
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! حضرت ربّ العالمین به عنوان علیم مطلق، علمِ به دیدنیها و علم به شنیدنیها دارد. موفق باشید
سلام: در بیانیه کناره گیری آیت الله حائری از مرجعیت آمده است على جميع المؤمنين إطاعة الوليّ قائد الثورة الإسلاميّة سماحة آية الله العظمى السيّد عليّ الخامنئي (دام ظلّه)، فإنّ سماحته هو الأجدر والأكفأ على قيادة الاُمّة وإدارة الصراع مع قوى الظلم والاستكبار في هذه الظروف التي تكالبت فيها قوى الكفر والشرّ ضدّ الإسلام المحمّدي الأصيل یک) آیا حوزه ولایت رهبری محصور در ایران است یا جهانی است؟ دو) به نظر می رسد آیت الله سیستانی در عراق ولی فقیه نباشند بلکه شان مرجعیت دارند و ولی قائد آیت الله خامنه ای است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. البته مستحضر هستید که این نظر و پیشنهاد حکیمانه آیت الله حائری مربوط به مقلدین خود ایشان میباشد و موجب دفع فتنه بزرگی در عراق شد. ۲. همینطور است که میفرمایید و آیت الله سیستانی خودشان هم ادعای ولایت فقیه به آن معنا که برای مردم عراق بخواهند إعمال ولایت بکنند؛ ندارند. موفق باشید
با سلام: جملات زیر بر مبنای برهان صدیقین است یا عرفان جناب ابن عربی «عالم فقط خداست وهیچ عالمی در عرض خدا (کنار خدا) نیست. قادر فقط خداست و هیچ قادری در عرض خدا نیست.» با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکته را هم میتوان از «برهان صدیقین» و هم از طریق عرفان دریافت کرد به اعتبار آنکه همه عالم مظهر اسمای الهی هستند و اسمای الهی، همان ذاتاند به صفت خاص. و البته این غیر از آن است که گمان کنیم مثلاً زمین و یا آسمان که ماهیاتی بیش نیستند، ذات خداوندند. موفق باشید
سلام: نمی دانم دنبال چه می گردم (باید بگردم)، دردم چیست...؟! "وقتی در خلوت در خود فرو می رویم واز همه جا آزاد می شویم از مفاهیم کلمات ذهنیات، چیزی که داریم جدای ازدرک خودمان و... «درد» است. یعنی شما فرض کنید کسی بگوید من هیچ چیز را قبول ندارم و در گوشه ای تنها نشسته باشد_ بدون عوامل تحریک خارجی مثل بوها: غذای اشتها آور... عوامل شهوت انگیز خارجی که معمولا روی بعد جلب منفعت یا عشق و علاقه کار می کنند_ ناگهان دندانش درد بگیرد یا ناگهان درد سنگ کلیه امانش را ببرد آیا عامل حرکت های ما نمی دانم اختیاری ها یا غیر اختیاری ها چیست؟ من آخرش برای خودم نتوانسته ام بفهمم که دنبال چه باید بگردم یا هدفم چی باشه؟! آیا تصمیم گیری و جهت گیری براساس احساس باید باشد یا شناخت؟ باید چشیدنی باشد از جنس درد باشد احساس شود یا از جنس شنیدنی ها و خواندنی ها؟ بارها خوانده ایم، شنیده ایم که انسان گمشده اش کمال مطلق است تا به آن نرسد آرام نخواهد گرفت انسان ایده آل جو است، پرستنده است، عشق قرب به خدا سعادت واقعی... ولی آیه ها همه حداقل برای من تنها (بقیه خودشان بهتر می دانند!) کلمات خوانده شده است و عبارات شنیده شده؟ ببینید همین مساله بازیابی خویشتن یا خود فراموشی که مثلا شهید مطهری در سیری در نهج البلاغه دارند حداقل برای خود من غیر ممکن است که بدون نماز شب بویی ازش ببرم با این که خودم می دانم که هیچ چیز ندارم ولی به اندازه ی سر سوزنی اگر قرار باشد به خودم بیایم و افکار و اندیشه ای داشته باشم. خب تا فرد دینی نداشته باشد نداند نمازی هست بعد تلاشی نکرده باشد، تازه آخرش شاید! گاهی به ذهنش بخورد که من در وسط این 'بی اختیاری های غرایز وراثت عقده های روانی صفات و ملکات نفسانی (کبر، حسد نفاق، ریا، شهوت...) شرایط محیط، تربیت های رسوخ یافته در روح و روانم احساسات.. در میان این همه که بی اختیار و نا آگاهانه دارند _خیلی ببخشید_ خر خودشان را می رانند دارم چه می کنم یا هدفم چیست؟ ولی این کجا و این که یکی! واقعا و واقعا هدفش مشخص باشد. به نظر شما با وجود این همه زمینه و اقتضائات که ناخودآگاه و غیر اختیارانه فعال اند چه طور باید هدف گزینی کرد برای خدو و زندگی مون. در عمل که خودمان را بکشیم وسوسه ی فکری رهایمان نمی کند. شک یک طرف، تذبذب طرف دیگه، کفر شرک بی بصیرت. خب فردا زمانی که به تکلیف می رسد یعنی در آن سن کم و قدرت درک و علم اندک و رشد نایافتنی روحی تحت تاثیر تعالیم دینی آیا با شناخت جهت گیری می کند یا با احساس؟ همین بحث عقل و عشق آخر به کجا رسیده است؟ یا مثلا کتابی که شما دارید از برهان تا عرفان. آیا باید با قدم عقل جهت گیری کرد؟ آیا نباید هدف زندگی دل چسب باشد یعنی درد باشد، احساس شود؟ خب کدام عقل؟ وقتی بناست عقل بدون تعیین هدف برای زندگی نتواند باید و نباید را معلوم کند بعد هم عقل به دور از حجاب رذایل و موانع **انگار این طور به نظرم می رسد که انسان غرق در بی اختیاری ها به خودی خود بویی از این حرف ها نخواهد برد شاید به ذهنش هم نیاید «دنبال چه می گردد؟» چون ناخوآگاه سرش گرم است ولی این «صدا»ی، ندای هدایت بیرونی آنهایی که واقعا هدف را یافته اند است که به گوشش می رسد یعنی آیا برای هدف گیری فقط شنیدن بدون درد کافی است؟ پس این همه گوش...! درد واقعی هم که باز همان بحث عبادت و بازیابی خود واقعی است؟ آیا باید با درد کمال مطلق خواهی به پیش گاه هدایت رفت یا با قدم فطرت حب نفس _ دفع ضرر و جلب منفعت_ و فطرت حقیقت جویی و بعد درد واقعی دار شد؟ تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین طور که متوجه شده اید در این تاریخ ما با بشر جدیدی که خودمان هستیم روبرو می باشیم که محور همه فکر و اندیشه او درک بودن او می باشد که بودن خود را چگونه بودنی باید بیابد و به سوی بودنی که همان بودن است ولی در سعه بیشتر و باز هرچه هست بودن او است. عرایضی در روز پنج شنبه در شهر گلپایگان تحت عنوان «معنای حضور انسان آخرالزمانی نزد خود و دیگران و جامعه» شد که این روزها در کانال مطالب ویژه قرار میگیرد. به نظر می آید بتوانید نسبت به مسئله خود در این رابطه فکر کنید. موفق باشید
با عرض سلام: یکی از اقوام قبلا مردم میگفتن که نزول خور بوده و خودم ندیدم شنیدم و مطمئن نیستم که نزول خور هست... الان اگه من ازش پول قرض کنم بدون ربا مشکل داره؟ (قرض کنم ولی سودی بهش ندم و عین پول بهش برگردونم) ممنون میشم پاسخ بدین🙏🙏🙏🙏
باسمه تعالی: سلام علیکم: نه. در ضمن به جهت کمکی که به شما میکند بهانهای خوب است تا از خجالتش در آیید. مثل دادن هدیهای. موفق باشید
سلام علیکم: احتراما مستدعی است در صورت امکان در مورد نگاه درست به مسأله متاورس و ارتباط آن با ابعاد شناختی و عملی توضیح فرمایید. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: هم موضوع بسیار پیچیده است هم بنده در این مورد بسیار ناشی هستم. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت شما استاد گرامی: در صوت جدیدی که در جوابِ سوال «عارف چگونه دنیا را میبیند» فرمودید که عارف واصل خوب زندگی میکند و بعد فرمودید که > کاش در همین صوت تعریف درستی از زندگی میکردین. از حرفای شما در این صوت این طور برداشت میشه که من از امروز بشینم پای نگاه کردن سریال های بی سرو ته تلویزیون و مشغول بازی هایی بشم که به تازگی مد شده مثل مافیا و پانتومیم و گل یا پوچ و یا از فردا هر شب بریم پارک و بازار گردی و و یا منی که مراعات میکردم که دو روز پشت سرهم گوشت نمی خوردم از این به بعد بخورم و در جمع های لغو که همراه با جک و خنده است وارد بشم و از فردا مبل و لوستر و زندگی آنچنانی و پرده های گرانقیمت و ... داشته باشم و شروع کنم به تعویض وسایل زندگی و... چون تعریف زندگی در این تاریخ یعنی همین. امروزه من متهم هستم که زندگی نمیکنم. با این صوت، بیشتر این اتهام به بنده زده میشه. البته بنده امکانات زندگی رو در حد معمول دارم و کم و کسری نیست. ولی خب من که سعی میکردم که خیلی با مد زندگی نکنم و به کفاف زندگی کنم با این صوت انگار باید روش زندگیم رو عوض کنم. مثلا من هنوز تلویزیون ۲۱ اینچ ۱۷ سال قبل رو دارم استفاده میکنم، با وجود اصرار بقیه به خرید ال سی دی و ال ای دی هنوز با همین دارم زندگی میکنم و هیچ مشکلی هم ندارم و اصلا احساس کمبود نمیکنم. شما در جلسه ۴۳ معاد فرمودید که اولین شرط سلوک فاصله گرفتن از زندگی عوام الناس است. در بحث های حدیث معراج نیز همین نوع زندگی رو تاکید میکنید که از دنیا در حد کفاف داشته باشید. به من انگ خشک بودن می زنند چون نمیشینم پای تلویزیون و فیلم و سریال ببینم نفریح و شادی رو نشستن پای سریال ها میدونند و بالاتر از اون نشستن پای این نوع برنامه ها رو جزئی از دین به عنوان تاکید اسلام به تفریح میدونند یا اینکه عمرم رو در پارک ها و شب نشینی ها و مسافرت های پوچ و بی معنی نمیگذرونم و یا اینکه جشن تولد رو قبول نمیکنم و عروسی شرکت نمیکنم. در یک کلام من متهم به زندگی نکردن هستم ولی من در اوج نشاط هستم. تعریف زندگی امروز یعنی زندگی در عیش مردن در خوشی. همیشه مثال عینک امام خمینی رو میزنید اما مردم اکثرا این رو زندگی نمیدونن و عقیده دارند که باید بهترین چیزها رو استفاده کنیم. پس خطبه ۱۶۰ نهجالبلاغه رو چکار کنیم؟ ببخشید که طولانی شد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در سؤالی که تحت عنوان «عارف دنیا را چگونه میبیند» شد بحث در آن بود که «ره چنان رو که رهروان رفتند» مانند علمای جلیلالقدر که نمونۀ روشن آن حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» بودند. نمیدانم از کدام قسمت از آن بحث، این برداشت شد که ما خود را مشغول زندگی اهل دنیا کنیم که اکثراً زندگی را به بطالت میگذرانند؟!!! موفق باشید
با سلام و عرض ادب و احترام: در برهان صدیقین فرمودین عین هستی عین کمال است. چرا؟ چرا دیوار به خودی خود نمیتواند عین هستی باشد؟ فرمودین دیوار استقامت و دیوار بودن را دارد. اما رافت، شجاعت، حرکت و... را ندارد. پس عین هستی نیست. این پاسخ در فرضی است که ما قبول کنیم عین هستی همان عین کمال است. در صورتی که ما با بدیهیاتی جلو آمدیم که این را نمیگوید. فرمودین من هستم. من با همه نواقصم هستم. من در مقام سوال عرض میکنم فرض اینکه (حضرت آدمی بوده است که از ابتدا بوده است خودش خودش را به وجود آورده و بعد از مدتی هم با تکثیر نسل تبدیل به بشریت شده است) این فرض چه اشکالی دارد؟ چرا عین هستی باید عین کمال باشد؟ و اگر کمالی را نداشت پس عین هستی نیست؟ این دیوار همیشه بوده است همانگونه که برای خداوند متعال میگوییم همیشه بوده است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد باید روی این نکته متمرکز شد که عدم، مساوی است با نقص و وجود، مساوی است با کمال. پس عین وجود، همان عین کمال است. حال اگر در شرح بحث «برهان صدیقین» و با توجه به مثالهایی که زده شد بتوانید این موضوع را تصدیق بفرمایید، برهان صدیقین را پذیرفتهاید وگرنه باید منصرف شد. موفق باشید
سلام و عرض ارادت. به خدا گفتم ای صاحب زمان و مکان، به فقیری که هیچ ندارد و حتی خودش را هم ندارد رحم کن. با خدا بارها عهد کرده بودم که به راه ادب اباالفضلی برسم، ولی عهد شکستم و سستی کردم، و چه بد کردم، بارها عهد کردم که سکوت کنم تا از جهنم زبانم بیرون بزنم ولی خرابش کردم، از خدا خواستم به من فرصت دهد تا در حق والدینم جبران کنم، بارها فرصتم داد و بارها خراب کردم؛ دعا کنید باز رحمم کند و فرصتم دهد؛ وگرنه من با اینهمه شرمندگی چه کنم؟ واقعا والدین می توانند دو بال پرواز باشند همچنانکه اگر بشکنند عامل سقوط، دعا کنید بال هایم جان بگیرد و بالا بروم، برای سلامتی جان و ابدیت والدینم دعا کنید، من، هم خسته ام، هم شرمنده، هم سرگشته. دعا کنید خدا نعمت ها را برای من ادامه دهد که در این فقر خود نمیرم، آنقدر که فقر دنیا آدم را عاشق می کند فقر ابدیت تمامِ آدم را فرسایش می دهد، دعا کنید از اربعین جا نمانیم که این کابوس سختی برای ماست. دعا کنید امام حسین که می آید و می رود، سری هم به موکب دل ما بزند، من هوس نوکری زائران به سرم زده، و اول والدینم، من هوس سختی کشیدن به سرم زده، دعا کنید در ضریح ذوب شوم و طائر سرگردان مقتل شوم، دعا کنید حسین، زهیرِ قلب مرا هم زنده کند، و دست حرّ دلم را بگیرد و به پای خیمه ها ببرد، من بی حسین دیوانه نمی شوم، من دیوانه «بودم» که اینهمه بی حسین زندگی کردم! دلم می خواهد چهره ی والدینم را تا هستم در این پیاده روی ها ببینم. دعا کنید. راستی اربعین پیاده رفتن است یا پیاده آمدن؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر! از این حرفها گذشته است. همان کسی که بدون حسین «علیهالسلام» زندگی کرده است «دیوانه» است و همو که تنها وقتی حسین «علیهالسلام» را پیدا کرد، «دیوانه» او میگردد. قصه دیوانگی قصه عجیبی است که چگونه انسان، همه چیز دارد و هیچ چیز ندارد؛ و این، همه زندگی است. مانند دیوانه دیوانگان حضرت مولانا، همو که در مثنوی قصه دیوانگی خود را سرود و در دیوان شمس، دیوانه دیوانهبودنِ خود را افشاند و گفت:
عاشق شده ای ای دل سودات مبارک باد
از جا و مکان رستی آن جات مبارک باد
از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور
تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد
ای پیشروِ مردی امروز تو برخوردی
ای زاهد فردایی فردات مبارک باد
کفرت همگی دین شد تلخت همه شیرین شد
حلوا شدهای کلی حلوات مبارک باد
در خانقه سینه غوغاست فقیران را
ای سینه بیکینه غوغات مبارک باد
این دیده دل دیده اشکی بد و دریا شد
دریاش همیگوید دریات مبارک باد
ای عاشق پنهانی آن یار قرینت باد
ای طالب بالایی بالات مبارک باد
ای جان پسندیده جوییده و کوشیده
پرهات بروییده پرهات مبارک باد
خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردی
کالای عجب بردی کالات مبارک باد
موفق باشید
سلام: خسته نباشید، ببخشید صوت استاد فیاض بخش رو که توی کانال ارسال فرمودید، توی صوت استاد اشاره داشتند که رشد عقول و معرفت داشته باشید، میخواستم بپرسم بنظرتون چه کارهایی باعث رشد عقل میشود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: مثل مباحث «معرفت نفس» و یا مثل مباحث صدرایی در رابطه با «وجود» در برهان صدیقین و از همه مهمتر مثل تأمّل در خطبههای توحیدیِ نهج البلاغه و عرایض صوتی که در شرح کتاب «آنگاه که فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود». موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز: چند سوال از خدمتتان داشتم: ۱. استاد به نظر شما ما باید نگاه و هدف و انتظارمان برای اصلاح کلی جامعه و زمینه سازی ظهور این باشد که منتظر باشیم و امیدوار به اینکه در آزمون و خطاهایی که در زندگی شخصی و جامعه و ادارات و مملکت داری مان می کنیم تا پیدا کردن راه درست، ظرفیت برگشت دوباره روح انقلاب اسلامی به سطح جامعه و زندگی ها برگردد و امید به اینکه هرچند ما مشکلات را میبینیم و می شماریم و راه رفع آن را در زمین جستجو می کنیم، اما خداوند دائما در حال بررسی ظرفیت پذیرش روح انقلاب توسط جامعه و اشخاص است تا بیاید و فضا طوری شود که نخواستن ها بالاتر از داشتن ها دانسته شود نه اینکه صرف بخشنامه و از این دست امور کافی باشد. استاد عزیز لطفا بفرمایید که آیا اینکه وقتی دقت می کنیم به اخلاق و رفتار و روح حاکم بر بخشی از افراد و جامعه می فهمیم و می بینیم که آنها در صدد نگهداشتن خودشان در یک سطح و یک ترازی هستند یا مثل یک نخ تسبیح یک روحی آنها را به نظم می آورد که آن روح جامعه اگر باشد، آیا اگر خدا بیاید این فضا و روح حاکم طوری می شود که نخواستن ها بالاتر از داشتن ها دانسته شود؟ آیا خدا از جمع ما رفته که این فضای حرص ایجاد شده؟ آیا به نظر شما ما باید توجه مان به ساخت ظرفیت برای آمدن خدا باشد؟ ممنون میشم کمی توضیح بفرمایید. ۲. استاد با تفکر در مورد دین و عقل می فهمیم که رعایت حقوق دیگری را کردن، حال انسان باشد یا حیوان و... که گویا همه چیز را به یک نظمی می آورد و همه چیز همان جا که باید قرار می گیرد و اینکه مثال شخصی رو زدید که بنده در سوالم از آن کمک می گیرم شخصی که فرمودید شب درِ خانه تان را زده و پشیمان از اینکه غیبت شخصی را تایید کرده بود و به شدت پشیمان از کارش بود، استاد عزیز با دقت در حالات این شخص گویا احساس به هم ریختگی یک نظم و ایجاد یک فساد یا بیرون انداخته شدن از فضای نظم روحی درونی را داشته، حال سوال اینکه فکر می کردم که اگر از این دست اشخاص در ادارات کار کنند آن اداره را بجای بیست شخص با ده شخص اداره می کنند و خود شخص یک اداره می شود و دلسوزانه کارها جلو می رود تا جایی که اداری گری رنگ می بازد و اگر در صنعت و... هم باشد برای جلو بردن کارهایش آن رعایت حقوقی را که می کند گویا طوری می شود که همه چیز به یک نظمی در آمده و هر چیز همانطور که خدا تعیین کرده میشود، به نظر شما سهم اینکه امروز در حداقل ابتدای راه جهان بین دو جهان صنعتگر و اداری و معلم و... ما باید این حد از رعایت را داشته باشند در ورود به تمدن و جهان دیگری چیست؟ آیا این ابزاری که ما امروز می سازیم در بحث نظامی و پزشکی و... که شاید گاهی درهمان ریل تکنیک غربی باشد هر چند نیت استفاده فرق کند آیا این فقط شروعی برای ورود به عرصه دیگری است یا اینکه با توجه به اهمیت علم و فناوری امروز برای اینکه اسیر و مستعمره غرب نشویم لازم است؟ ۳. در آخر اینکه استاد عزیز به نظر شما شرایط امروز ایجاب می کند که بحث دانش بنیان و علم و فناوری بیشتر پیگیری شود؟ آیا اوایل انقلاب این امکان وجود نداشته است؟ ممنون از شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! به خوبی متوجه شدهاید که ظرفیتی در پیش است تا انسانها بیش از نیازهای دنیایی خود با معنویتی که به سراغشان میآید، احساس بینیازی کنند. در این رابطه اخیراً عرایضی ارائه شده تحت عنوان «نسبت عقل با قناعت نسبت به آنچه داریم» https://eitaa.com/matalebevijeh/12803 از این جهت اگر خدا را در زندگی رانده باشیم، به خود میآییم تا با بهرهمندی از زیستِ دینی، خدا را به زندگی برگردانیم. ۲. همین توجه به حضوری که با شهدا پیش آمده و وجدان مردمان، آن را درک کرده به نظر میآید نقشآفرین باشد. کافی است نوع گفتگوها، گفتگو نسبت به آینده قدسیِ انقلاب اسلامی باشد و با امید، این نوع گفتگو نقش خود را ایفاء خواهد کرد و البته بنا نیست ما از جهان جدید خارج شویم. ۳. آری! قبلاً با جدیّتی که این سالها متوجه ضرورت علم و فناوری در افق فرهنگ دانشبنیان دنبال میشود، دنبال نمیشد و هنوز هم البته ما در ابتدای راه هستیم، زیرا فرهنگ دانشبنیان بیش از آنکه یک دانش باشد، یک روح است. موفق باشید
سلام استاد وقت بخیر: قبلا سوالی درباره سایه نداشتن پیامبر پرسیده بودم و پاسخی گفته بودین. این موضوع رو دوباره داشتم بررسی می کردم که به این مطلب برخوردم و بنظرم مناسب اومد برای حضرتعالی ارسال کنم. در برخی منابع شیعه و اهل سنت روایاتی در مورد سایه نداشتن پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده است. البته برخی روایات این باب دارای ضعف سند اند و تعداد معدودی از نظر سندی قابل اعتماد و اطمینان اند. نهایتا این مطلب مستند به خبر واحد خواهد بود که در ادامه به برخی از این روایات اشاره خواهد شد: ابن جوزی در کتاب الوفاء باحوال المصطفی (صلی الله علیه و آله) از ابن عباس نقل می کند: لم یکن لرسول الله (صلی الله علیه و آله) ظل و لم یقم مع شمس قط الا غلب ضووه ضوء الشمس؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) سایه نداشت و هرگاه زیر نور آفتاب قرار می گرفت، نورش بر نور آفتاب غلبه می کرد. (1) در کتاب الشفاء بتعریف حقوق المصطفی (صلی الله علیه و آله) نیز چنین روایت شده: انه کان لا ظل شخصه فی شمس و لا قمر لانه کان نورا؛ برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) زیر نور خورشید و ماه سایه ای وجود نداشت؛ چرا که او نور بود. (2) علاوه بر کتب مذکور، دیگر روایان و دانشمندان اهل سنت نیز به این مطلب اشاره کرده اند؛ مانند: مرداوی در الانصاف (3)، ابن سبع در خصائص، سیوطی در الخصائص الکبری (4)، قسطلانی در المواهب (5). اما در منابعِ رواییِ امامیه نیز این مطلب هم برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) و هم ائمه (علیهم السلام) نقل شده است. مرحوم کلینی در این رابطه از قول امام باقر (علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمود: كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) ثَلَاثَةٌ لَمْ تَكُنْ فِي أَحَدٍ غَيْرِهِ لَمْ يَكُنْ لَهُ فَيْءٌ وَ كَانَ لَا يَمُرُّ فِي طَرِيقٍ فَيُمَرُّ فِيهِ بَعْدَ يَوْمَيْنِ أَوْ ثَلَاثَةٍ إِلَّا عُرِفَ أَنَّهُ قَدْ مَرَّ فِيهِ لِطِيبِ عَرْفِهِ وَ كَانَ لَا يَمُرُّ بِحَجَرٍ وَ لَا بِشَجَرٍ إِلَّا سَجَدَ لَهُ. (6) همین روایت در کتاب مکارم الاخلاق (7) مرحوم طبرسی و مناقب (8) ابن شهر آشوب نیز مطرح شده است. شیخ صدوق نیز در کتاب خصال، ضمن برشمردن اوصاف دهگانه امام، از امام صادق (علیهم السلام) چنین نقل می کند: ... تنام عینه و لا تنام قلبه و لا یکون له فیء ... (9) ایشان در کتاب من لا یحضره الفقیه نیز سایه نداشتن امام را از علامات او بیان می کند. (10) در مورد سند روایات اهل سنت باید گفت که این دو روایت سلسله سند نداشته و ضمنا روایتی در مورد سایه نداشتن پیامبر (صلی الله علیه و آله) در صحاح سته بیان نشده است. این عدم نقل در کتب معتبر ممکن است به دلیل ضعف سند این روایات بوده باشد. اما در مورد سند روایات بیان شده در منابع شیعه، روایت وارد شده در کافی بعلت وجود راویان ضعیف قابل قبول نیست. البته روایت مطرح شده در کتاب شریف من لا یحضره الفقیه دارای سند قابل اعتماد است. همچنین روایتی در کتاب کمال الدین و تمام النعمة (11) در مورد اوصاف حضرت حجت (علیه السلام) بیان شده که آنهم از نظر سندی بلااشکال است. با توجه به روایات ذکر شده، در ضمن چند نکته می توان بحث را ادامه داد: ۱. وجود چنین خصوصیتی اگر در تمام اوقات برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) یا امام (علیه السلام) ثابت بوده است، باید دیگر راویان و اصحاب ایشان نیز بطور مستوفی به آن می پرداختند. در حالی که صحاح سته به آن نپرداخته و در کتب شیعه نیز بطور مختصر به آن پرداخته اند. ۲. با توجه به برخی آیات قرآن که پیامبر (صلی الله علیه و آله) را همانند دیگر انسانها معرفی می کند، مانند: «وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ»؛ و اگر آن پيامبر را از ميان فرشتگان بر مى گزيديم باز هم او را به صورت مردى مى فرستاديم و اين خلط و اشتباه كه پديد آورده اند بر جاى مى نهاديم. (12) و همچنین آیه شریفه: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد»؛ بگو: من انسانى هستم همانند شما، به من وحى مى شود. هرآينه خداى شما خدايى است يكتا. (13) می توان گفت سایه نداشتن دائمی پیامبر (صلی الله علیه و آله) به روشنی او را از دیگر همنوعان ممتاز می کرد و اعتراض هایی از این قبیل که او نیز مانند ما غذا می خورد و در بازار راه می رود (14) را از بین می برد. ۳. با توجه به روایات مطرح شده در منابع شیعی، سایه نداشتن اختصاص به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نداشته و امام (علیهم السلام) نیز از چنین خصوصیتی برخوردار است. ۴. در برخی از روایات مذکور می توان سایه نداشتن امام را حمل بر معنای مجازی کرد؛ مانند روایتی که در مورد امام زمان (عج) وارد شده است؛ سایه نداشتن ایشان می تواند به معنای گستردگی عدالت ایشان یا عدم همتا برای امام (عج) باشد. (15) بنابراین روایات مذکور، اولا؛ خبر واحد محسوب می شوند (16) و ثانیا؛ اگر هم چنین خصوصیتی را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) یا امام (علیه السلام) ثابت کنند، بدلیل عدم نقل متعدد و معتبر در منابع دسته اول روایی، نهایتا می توان به اتفاق افتادن آن در برخی ازمنه و آن هم به عنوان معجزه یا کرامت معتقد شد. 1. الوفاء باحوال المصطفی، ص412. 2. الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج1، ص368. 3. الانصاف، ج8، ص43. 4. الخصائص الکبری، ج1، ص117. 5. المواهب، ج2، ص85. 6. الكافي ؛ ج1 ؛ ص442. 7. مکارم الاخلاق، ص34. 8. المناقب، ج1، ص124. 9. الخصال، ج2، ص428. 10. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص418. 11. کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص371. 12. سوره انعام، آیه 9. 13. سوره كهف؛ آيه 110. 14. سوره فرقان، آیه7. 15. پژوهشی درباره روایات سایه نداشتن پیامبر (ص) و ائمه (ع) در منابع فریقین، مجله علوم حدیث، ص65. 16. اگر چه تعداد آنها بیش از سه روایت است، اما بدلیل اختلاف در متن و یکی نبودن آنها، نمی توان این روایات را مستفیض دانست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نکاتی در رابطه با سایهنداشتن رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» که در جواب سؤال شماره ۱۲۳۰۵ عرض شد، کاربر محترم نکاتی را مطرح فرمودهاند که خوب است کاربران عزیز متوجه آن باشند. موفق باشید
سلام: پیرو سوال ۳۴۱۴۲ خواستم مطلبی خدمتتان بگویم انگار لطف خدا را می توان به وضوح در کشفی که در مطالعه برای ایشان به وقوع پیوسته و توسعه پیدا کرده دید دلمان را روشن کرد کاش این متن به دست توانای کسی می رسید و سرآغاز داستان و رمانی می شد، همانطور که نخل و نارنج در لباس داستانی به میدان آمده (و حقیقتا به میدان آمده) ولی جدای از اصل داستان، آنچه همو هم بسیار ارزشمند است آن همه حکمتی است که زیر این ردا قامت کشیده و آن را قائم نگه داشته از طرفی هم چند وقت پیش قسمتی از کتاب جبران خلیل جبران را می خواندم و چیزی که دیدم این بود که ایشان هم حرفهایی که دارند در لابلای متن داستان گنجانده شده، آنوقت یاد کتابهای شما افتادم و گفتم کاش میشد بعضی کتابهای شما هم با قلم توانمند فردی چون آقای یامین پور و یا قلم های توانمند امثال ایشان در قالب رمان در می آمیخت و شیرینی حکمت و شور مطالعه در کالبد رمان به هم طعم تفکر را بیشتر به کام جانها می چشانید (با توجه به جذبه و شوق بیشتری که در قصه هست و خداوند نیز از این ادبیات در کتب آسمانی بهره گرفته) ببخشید اگر وقتتان را گرفتم ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله انتظارهای حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» و رهبر معظم انقلاب «حفظهاللهتعالی» برای به ظهورآمدن نسلی بس اندیشمند و سرزنده، نتیجه داد؛ و باز هم باید منتظر بود. عمده آن است که ما مانع اینان در میدانی که میتوانند حاضر شوند، نباشیم. و همانطور که فرمودید بنیانهای معنوی و روحانی آخرالزمانی آنها را درک کنیم و در چنین فضایی با اینان به گفتگو بنشینیم به جای آنکه باز از واژههای عرفی و کهنه دیروزین سخن به میان آوریم، به تعبیر رهبر معظم انقلاب باید مفاهیم و واژهها «بازتولید» شود تا جهانی بس گسترده را در مقابل مخاطبانی بگشاید که بنا دارند آزادی خود را در انتخابی بس بزرگ تجربه کنند. موفق باشید
سلام علیکم استادک سلام خداوند بر شمایی که حضورتان در این روزگار سخت آخرالزمانی قوت قلب ماست. مایی که عاشق انقلاب و شهداء و دلباخته مرام و مسلک امام و رهبری هستیم، اما استاد خوبم، دلخسته ام! وقتی می بینم ظاهرا دیگر نه آبرویی در مجامع جهانی داریم، بازیکنانمان علنی در برابر دوربین ها، توهین آمیز سرود ملی را نمی خوانند، زنان و دختران در کوچه و خیابان اعتراض آمیز و طعنه زنان کشف حجاب کرده اند، در جلسات و گپ های فامیلی علنی به امام و رهبری فحش می دهند. به خودم میگویم خدایا یعنی عزت را از ما گرفتی؟ پس ما بر حق نیستیم؟ چون عزت موهبت توست که به هرکس نمی دهی، اگر چه مثل همیشه سرگذشت آن همیشه زنده تاریخ، آن حسینی که حیات از نامش زندگی می گیرد این نهیب را به من میزند که آبروی ظاهری در حجاب معاصرت ملاک نیست، بعدها خیلی چیزها مشخص خواهد شد، اما بعد میگویم همان جماعت کوفی هم دلهاشان با امام حسین بود و شمشیرهاشان با یزید، اما دشمنان ما دل و شمیشیرشان با آمریکا و اسرائیل است. خلاصه راه نشانم بده. گرچه بمیرم هم پای انقلاب میمانم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نه! امروز، روز دیگری است. روز هرچه بیشتر به ظهورآمدنِ ذلّت و ناتوانی جبهه باطل است با آنهمه تلاشی که کرد و عبرتگیری آنهایی که نفهمیدند امکان ندارد در این زمانه ظلمانی بدون زندگی دینی و شعور معنوی و بدون دشمنشناسی بهسر برد. پس از این جهت نباید عجله کرد. مسلّماً حقیقت مسئله بیش از پیش نسبت به راهی که انقلاب اسلامی و امام عزیز و شهدای بزگوار مقابل امروز بشر گذاشتهاند، روشن خواهد شد. موفق باشید
با سلام: می خواستم بدانم تا چه اندازه خودم را مشغول نوشته ها و قلم کنم؟ دوباره نوشته های دیگری دارم، نمی دانم ادامه شان دهم یا نه. نمی دانم اصلا بنویسم باز یا نه دیگر؟ ممنون میشوم راهنمایی ام بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در مواجهه با تفکرِ متفکران و تأمّل در آن افکار و بررسی آن افکار نسبت به مسائل خود، چرا قلم به دست نگیریم و در حضور تاریخیِ خود سخن به میان نیاوریم؟! موفق باشید
سلام بر شما: انسان باید چه رویه ای را در شبانه روز دنبال کند تا همیشه متذکر حضور خداوند و فراگیری او باشد؟ در صورتیکه وقتی این حضور را از یاد می بریم و دچار فراموشی میشویم در این مورد؛ بسیار احتمال گناه کردن و خروج از صراط مستقیم زیاد می شود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچه بیشتر انسان متوجه ضعفها و ناتواناییهای خود شود، بیشتر متوجه حضور خدا در همه ابعاد زندگی میگردد که چگونه حضرت حق همواره ما را از سقوط در مشکلات میرهاند. از این جهت است که ندا سر میدهیم:
صد هزاران دام و دانهست ای خدا
ما چو مرغان حریص بینوا
دم بدم ما بستهٔ دام نویم
هر یکی گر باز و سیمرغی شویم
میرهانی هر دمی ما را و باز
سوی دامی میرویم ای بینیاز
موفق باشید
زهره: سلام علیکم: سئوالی داشتم از استاد عارف اصغر طاهر زاده، نمی توانم این مبحث زمین هیچوقت از حجت خدا خالی نیست را درک کنم چرا فیوضات الهی باید بواسطه امام علیه السلام به ما برسه در حالی که خدا در قرآن فرمود: «انی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان» حس می کنم بین من و خدا با این تفکر فاصله می افته و انگار خداوند را قدرتمندی می بینم که از شدت وجود باید ازش فاصله بگیرم از طرفی بلد نشدم با امام غایبم انس پیدا کنم واز هردو طرف دست خالیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید خداوند میفرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» بدین معنا که فلسفه خلقت در راستای ظهور عبادت و بندگی انسانها است. حال اگر در زمین کسی نباشد که مظهر آن عبادت کامل و تامّ باشد، دیگر خلقت زمین و آسمان معنا نخواهد داشت و اینجا است که بحث واسطه فیض به میان میآید و حضور واسطه فیض در زمین، حال چه او حاضر باشد و چه از منظر ما، غایب. در این مورد به نظر میاید کتاب «واسطه فیض» که روی سایت هست، کمک بکند. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: من بسیار علاقه به مطالعه و خودسازی در زمینه مذهبی و معنوی دارم. اما متاسفانه نمیتوانم زمانم را مدیریت کنم و روزم با کارهای روزمره تمام می شود و به هیچ کارمفیدی مثل مطالعه، مراقبه، دعا و... نمیرسم. شدیدا احساس نیاز به یک راهنما و پشتیبان دارم ولی هیچ کس را سراغ ندارم. لطفا راهنمایی بفرمایید. از این گذشتن عمر بیهوده خیلی رنج میبرم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید با دنبالکردن بحث مشخص مثل «معرفت نفس» بتوانید از این مشکل عبور کنید. موفق باشید