با سلام و احترام خدمت استاد عزیز که معرفت های عمیق عمیق عمیق دین رو لقمه لقمه در دهن ما گذاردند که اجر آن فقط در خزانه ی الهی یافت می شود. استاد عزیز به لطف الهی در سال های اول جوانی در کنار مباحث شما به معرفت های عمیقی از توحید اسلام رسیدم و برهان صدیقین من را تا اوج به پرواز درآورد که تا کنون که سال هایی از آن دوران می گذرد با اینکه عین حقیقت را در حضور ندارم ولی هر متنی که بوی معرفت بدهد یاد آن روزها را برایم زنده می کند ولی گرفتاری های تحصیل و بچه داری و متاسفانه عدم برنامه ریزی من را از آن دوران دورکردن است. حال سوالم این است که: این که بوی هر سخن بامعرفتی من را مست و مشتاق می کند این نشان می دهد که چیزی از آن معرفت موجود هست یا همه اش شده ذهن و خیال؟ جواب این سوال از جهت اینکه به من امید میدهد برایم مهم است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر نه آن است که حضرت حق عقل را حجّت درک حقیقت قرار داده و این عقل است که مرز بین واقعیت و توهّم را مشخص میکند؟ با توجه به این امر هر اندازه ما بر اساس عقل زندگی کنیم و نظر به سنن الهی داشته باشیم، از توهّمات آزاد خواهیم شد. موفق باشید
سلام: تشکر میکنم از اینکه به سوال 33906 پاسخ دادید در ادامه همان سوالات، یک نکته و دو سوال دارم از محضر شما: ۱. اینکه عرض کردم تقریبا بهترین مدرسه شهر به این معنی نیست که مادران دانش آموزان کاملا انقلابی یا خیلی باسواد باشند (هم مخالف نظام دارند، هم بی تفاوت، هم انقلابی و هم متدین) و با توجه به اوضاع اخیر و اغتشاشات و مسائل بوجود آمده، در این صورت آیا باز هم کتاب چه نیازی به نبی را پیشنهاد می کنید؟(البته در نهایت نظر و کتاب مطرح شده توسط شما انتخاب خواهد شد) ۲. برای معلمان همین مدرسه نیز می خواهیم مسابقه کتابخوانی برگزار کنیم ان شاءالله، معلمان این مدرسه غالبا جوان ۳۵ سال و با طرز فکر معمولی و شاید کم اعتنا به دین و انقلاب هستند، برای این عزیزان چه کتابی را پیشنهاد می کنید؟ آیا به سراغ کتبی با موضوعات شیوه های معلمی برویم یا کتاب دیگری پیشنهاد میکنید؟ با تشکر فراوان
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. شاید به جهت آنکه سطح بحث در آن کتاب حالت عمومی دارد، إنشاءالله مفید افتد. ۲. إنشاءالله کتاب «آشتی با خدا» کمک کند زیرا در فصلهای اولیه کتاب، نظر به مسائلی شده است که مسائل چنین افرادی نیز هست. البته با بقیه نیز مشورت بفرمایید بهتر است. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد گرانقدر: در حال تنظیم پژوهشی هستیم با محوریت موضوع آزاد اندیشی. پرسش هایی طراحی شده است که تحت عنوان مصاحبه در پژوهش قرار داده میشود. لذا از شما استاد عزیز تمنا میکنم منت بگذارید و پرسش ها را جواب بدهید. ممنون از توجه شما. مقدمه زندگی بشری با گره، معضل و مسأله همراه است، به ویژه اگر در اندیشۀ تعالی باشد، خاصتر این که این تعالی در اندازه های یک تمدن باشکوه دیده شده باشد. دیدن این گره ها و معضلات اول گام پژوهش است. پژوهش زمانی آغاز می شود که معضلات را به مسأله تبدیل کنیم. طبیعی است جامعۀ مسلمانی که با شعار و نگاه توحیدی برخاسته است و این خواستۀ بزرگ را مطمح نظر خویش قرار داده به مسأله هایی بربخورد که در این مسیر قرار می گیرند و باعث رکود و باعث آزار می شوند. بلیه ای که در روزگار ما گریبانمان را گرفته این است که ما بدون توجه به زیست موحدانۀ تمدنی و بدون در نظر گرفتن مسأله های واقعی این حیات نوین به طرح اموری می پردازیم که در حیات غربی مسأله است و مربوط به آن سوگیری و آن بوم و اقلیم است. این اتفاق آنقدر طبیعی تکرار می شود که فرصت هشیاری به انسان مسلمان برخاسته نمی دهد. جهان غرب پس از اعراض از دین به یک زندگی مدرن رو آورد که خصیصۀ اصلی آن رها کردن همۀ دغدغه های ماورائی و عطف توجه به زندگی مادی بود. طبیعتاً این انسان جدید (مدرن) مسأله های خاص خود را داشت و با آنها معرفی می شد. این مسأله ها در دفتر فاخری به نام علم ثبت افتاده است و با چهره ای موجه و خواستنی خود را به جوامع دیگر حتی جوامع اسلامی تحمیل می کند. غربزدگی بالاترین محمل ناهشیاری علیه این نامسألگی است. «آزاداندیشی» در جهان غرب به عنوان یک مطلوبیت حیات مدرن مورد رصد قرار گرفته است؛ هم به خاطر توجه به «اندیشه» و هم به خاطر توجه به «آزادی». نگاه مادی انسانگرای غربی تفسیری خاص خود از حقیقت و مرتبت «اندیشه» دارد و وقتی آن را به عنوان یک ارزش و مطلوبیت مطرح میکند چیزی را رصد میکند که با نگاه الهی و توحیدی نمیتوان آن را دید یا به رسمیّت شناخت. همچنین است، آنگاه که از «آزادی» نام میبرد و سود یا زیان آن را برمیشمرد. حال پرسش ما از شما فرهیخته گرامی این است که: • آیا با دوگانه مسئله توحیدی (اسلامی)/ مسئله مدرن همراه هستید؟ اگر نه به نظرتان چه دوگانهای اصالت دارد؟ • تعریف جوهری مسئله مدرن چیست؟ به عبارت دیگر مقوم مسئله مدرن بودن به چیست؟ • به چه مناطی ما مسائل را به مسئله توحیدی/مدرن تقسیم کنیم؟ • آیا «آزاداندیشی» در حیات مدرن از چنین موقفی برخوردار بوده است (یک مسألۀ مدرن بوده است)؟ • آیا «آزاداندیشی» میتواند یک مسألۀ توحیدی باشد؟ • آیا میتوان همان چیزی که در آن جامعه و آن تاریخ و آن زندگی منتخب به عنوان یک مطلوبیت مطرح میشده است را در حیات اسلامی نیز به عنوان یک مطلوب قرائت نمود؟ • آیا امکان این هست که اندیشمند مسلمان یا جوان جویای سعادت در این زندگی الهی در تعریف مسأله و بیان مطلوبیّت آن از ادبیات غیراسلامی و زاویهنگاههای مادی و غربی استفاده نماید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: فدای شما شوم! حتماً عنایت دارید که این سؤالات و مباحثی که به میان آوردهاید نیاز به یک مثنوی هفتاد من دارد و اتفاقاً با توجه به وسعت این مباحث در همین راستا یادداشتهای «رابطه مردمیبودن نظام اسلامی و آزادی» https://eitaa.com/matalebevijeh/11928 تنظیم گشت و جلساتی در همین رابطه برقرار شد که جلسه یازدهم آن در روز سه شنبه 17 آبانماه برقرار شد
https://eitaa.com/matalebevijeh/11995 . إنشاءالله با دنبالکردن مطالبی که در یادداشت مذکور هست و شرح صوتی آن مباحث، بتوانیم جوابگوی نکاتی باشیم که مطرح کردهاید. موفق باشید
با عرض سلام و خدا قوت ارتباط با معلوم زنده . ۱. انسانْ اُنسِ خدایی دارد و خدا، آن بی نهایتِ بی حدِ و مکان است که غربی ها از جهتی که نمیخواهند متقبّلِ بی مرزیِ خود باشند، نهایتاَ انسان را ربات فوق پیشرفته میدانند. اما میدانیم که اینگونه نیست، با سواد و علم و کتاب هم نه، با جانمان میدانیم که حرف از اینها گذشته و دیگر روزگارْ روزگارِ گناه و مواخذه نیست روزگار کم طلبی نیست و همچنین از آن طرف هم نادانیم به اینکه در این روزگار گناه آلود، حضرت رب العالمین منتظر چه ظهوریست که عذاب قوم نوح و لوط علیهم السلام را مانع میشود و منتظر آن ابرانسان هایی است که بنا دارد زندگی مهدوی را تشکیل دهند. ما در رابطه با خدایی سخن میگوییم که خدای دیروزین و فردایی نیست بلکه خدای امروز و به تعبیر دقیق تر خدای همین لحظه است؛ شاعر میفرماید: بیزارم از این کهنه خدایی که تو داری. هر روز مرا تازه خدایی دگرهست و به طَبَع این خالقِ عظیم، مخلوق نیز وجود آن به آن و همین لحظه ای دارد. ۲. امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند: من خدایی را که نمیبینم عبادت نمیکنم. و واقعاً هم همینطورهست، اگر این فرمایش نورانی را در دست نداشتیم، میافتیم که از عبادتِ خدایِ انتزاعی خسته میشویم و غایتِ عبادت که رشد و تعالی بود، حاصل نشد؛ مشخص است که هنوز در بت پرستیِ مدرنیته غرقیم و خدا را نمی پرستیم، مگر اینکه با شرک (آیه قرآن کریم) ۳. مالکیت و ربانیت حضرت الله را که قرآن حکیم میفرماید: هیچ چیزی نیست مگر اینکه خدا از آن خبر دارد و برگی از درختی نمی افتد، مگر اینکه خدا آنرا می داند؛ پس توجه ما باید به این سمت برود که عالم و هرچه که هست در قبضه حضرت رب العالمین است. ۴. حضرت محمد صلوات الله علیه میفرمایند: بهترین نعمت خدا کشته شدن در راه اوست. خدای تعالی این نعمت و موهبت را در دل شر و فتنه قرار میدهد و حکمت خود را به گونه ای به رخ میکشاند، مگر نه اینکه در دفاع مقدس در این وضعِ هولناکْ چه شهیدان اولوالعظمی پرِ پرواز گشودند. همزمان با این همه لطافتی که از حق در جلوه گاه نمایش است، صدام نیز صدام گری میکند و تا توان دارد پستی خود را به ظهور میرساند. ۵. در جامعه مدرنیته ای که هم اکنون در حال گذر از آن هستیم، غربْ غرب گرایی خود را هر روز بیشتر به نمایش میگذارد و هر روز در پی جستجوی خود در پوچیِ بزرگتر و بیشتری است که مشاهده میکنیم هر سال بهترین ماشین و بهترین ابزار را به رخ جهانیان میکشاند، اما نفسِ تشنه باز از پا نمی ایستد و دوباره برای یافت بهترْ یا جستوجوی حقیقت جسم را شبانه روز به کار میبندد و بهترین ورژنِ سال جدید میلادی را عرضه میکند، اما نه، باز هم نبود آن چیزی که در جستجوی آن است. ۶. قرآن کریم میفرماید: «کل یوم هو فی شان» و نیز: «علم آدم اسماء کلها» در ادامه امیرالمومنین نیز میفرمایند: تمام جهانِ کبیر، نمودِ آن، جهان صغیری در درون آدمیزاد است عرض من اینجاست که کل هستی ظهور اسماء الهی است. غرب هم کار خود را بکند. ما اگر به این بلوغ نرسیده باشیم که نتوانیم با ظواهر دنیایی مرتب شویم و حضرت رب العالمین را همچون فرمایش حضرت علی علیه السلام همراه آن بعد از آن و قبل از آن ظواهر نبینیم، مسیر را منحرف میکنیم و بر سر زبان ها می اندازیم که با زهد در باب تزاهم است و باید دست کشید. این محروم کردن خود از ظواهر دنیایی نشان از عدم کسب ظرفیت است که جای تعامل دارد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به همان معنایی که میفرمایید «غربگرایی خود را هر روز بیشتر به نمایش میگذارد» و از این جهت مواجهه با چنین غربی لازم است. مواجهشدن با آن به معنای حاضر شدن در همان جهان و همان تاریخ است ولی با حضوری قدسی و عالمانه. و این است معنای زمانشناسی که اهل تفکر بدان میپردازند و در موقعیت خود به مسائل زمانهشان فکر میکنند. موفق باشید
با سلام و عرض ادب استاد گرامی: استاد ارجمند سؤالی از محضرتان داشتم؛ ما که در زیارت جامعه عرضه می داریم: «وَ أَنَّ أَرْواحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ واحِدَةٌ، طابَتْ وَطَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» اینکه بزرگان می فرمایند اصحاب خمسه علیهم السلام، افضل از دیگر ائمه علیهم السلام هستند، و غیر از اصحاب خمسه علیهم السلام، امام زمان (عج) افضل از اجداد مطهرینشان علیهم السلام هستند، می تواند معنای این فراز «طابَتْ وَطَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ» باشد؟ و اینکه افضلیتشان به چه وجهی اشاره دارد؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً همینطور است که ائمه «علیهمالسلام» در مواجهه با شرایط تاریخی که در آن حاضر بودند بعضاً امکان ظهور کمالات باطنی آنها بیشتر فراهم میشد و از این جهت بعضی نسبت به بعضی دیگر در رابطه با هدایت مردمان، فرصت راهنمایی بهتری داشتهاند وگرنه از نظر مقام غیبی، همه در نور واحد انسانیت مطلق هستند. موفق باشید
بسمه تعالی. با عرض سلام: اگر انسان در شرایطی قرار بگیرد که مورد آزار و اذیت دیگران قرار بگیرد و آن افراد هم با احترام و زبان خوش رفتار خود را تغییر ندهند و بر رفتار خود تاکید داشته باشند و فرد هم با توجه به ایمان واعتقادی که به خدا دارد همه ی امورات را به خداوند بسپارد و آن افراد نتیجه رفتار خود را ببیند اما باز هم بر رفتار خود تاکید داشته باشند و نتوان به آنها گفت که از خوف خدا هم که شده باید رفتار خود را تغییر بدهند آیا این مسیر را باید ادامه داد چون ممکن است که اتفاقات نا خوشایندی برای آنها بیفتد و باز هم به مسیر خود ادامه دهند (با اعتقاد به اینکه همه امورات به دست خداست واعتقاد قلبی به آیه فقل حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم) با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال گاهی شرایط آنچنان است که باید به این توصیه قرآنی عمل کرد که میفرماید: «فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّىٰ يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ» (زخرف/83) آنان را به حال خود واگذار تا در باطل غوطهور باشند و سرگرم بازی شوند تا روزی را که به آنها وعده داده شده است ملاقات کنند و نتیجه کار خود را ببینند! موفق باشید
سلام: نظر استاد راجع به شخصیت علمی مرحوم فیرحی، آثار ایشان و نظراتشان، خصوصا نظرشان راجع به وحدت که ایشان استراتژی وحدت را عامل خشونت بیشتر می دانند، یا نظرشان راجع به علوم انسانی اسلامی، ترکیب حکمرانی سنتی اسلامی و مدرن و... چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این مورد مفصل است و نباید منکر بعضی از نکات خوب نظرات ایشان شد. آنچه کار را مشکل میکند نوعی روشنفکرزدگی است که در شخصیت ایشان نهفته بود و مانع میشد تا به عمق حضور تاریخیِ انقلاب اسلامی بیندیشند. موفق باشید
سلام و درود استاد عزیزم: خدا رو خیلی شاکرم بابت ورود شما و قلم نورانیتون به زندگیم. سپاس بخاطر وجودتون. چند تا سوال داشتم ببخشید که زیاده ۱. شما میگید خود واقعی فقط «هست» و قراره این «هست» رو با بندگی کمال مطلق، به کمال برسونیم. خب این به کمال رسوندن با اعمال صالح دنیاییمون انجام میشه دیگه. بدون عمل که نمیشه خودسازی کرد. مثلا با خدمتی که از طریق شغلمون به مردم میرسونیم و این خدمت رو هم از طریق تحصیلات دانشگاهی یاد گرفتیم. پس درسته ما مدرک و شغل و... نیستیم ولی اینها در اون «خود» تاثیر دارن. چون اعمال ما رو تشکیل میدن و اعمال جان ما رو اصلاح میکنن. پس بنظرم یک پرستار یا مددکار با خدمات بی چشمداشتی که در اختیار مردم میذارن، خود قوی تر و کامل تری دارن و گاها رحمانیت و رحیمیت هم -که شرط دریافت بقیه اسماء الله هست-، در اونها بیشتره. میدونم دارم اشتباه میگم اما نمیتونم بین هستیِ خود و اعمالی نظیر شغل و حرفه تفکیک قائل بشم چرا که فکر میکنم اونها کمالِ شخصیت اون هست رو رقم میزنن ۲. آیا میشه گفت خالقیت خداوند و صفت خالق خدا، خلق کردن انسان و بقیه موجودات را ایجاب میکند، چنانکه رزاق بودن او، خلق موجودات و رزق دادن به آنها را ایجاب میکند و بقیه صفات خدا هم به همین ترتیب. نه اینکه او هدفی داشته باشد که از هدف داشتن هم پاک و منزه است. ۳. در مورد مرگ غیر طبیعی بر اثر گناهان، که نفس مایوس میشه از رسیدن به کمال و بدن رو رها میکنه، خب اینکه خارج از خواست و اراده ی «من» هست! یعنی نفس جدا از من یه ادراکاتی داشته و تصمیم گرفته. در حالیکه «من» اصلا نمیخواستم بمیرم! یه دفعه روح برای خودش بدن رو ترک کرده؟ مگه من روح نبودم؟! ۴. استاد اصلا باید بریم دنبال پاسخ این سوالات بی سر و ته که تمامی هم نداره؟ احساس میکنم فقط نیازه که ساحت دیدم رو تغییر بدم اما نمیدونم چطوری. منظورم اینه که آیا تنها تقویت توحید در قلب و تسلیم در برابر خواست خدا، باعث میشه سوالی باقی نمونه؟ به قول شما فقط «هست» بودن خودش و جهان رو بپذیره و تمام! نمیدونم. مغزم داره منفجر میشه ۵. علامه قاضی و علامه طباطبایی هر دو به مراقبه ای در حد چند دقیقه در روز تاکید داشتن به منظور پیدا کردن خود و نفی خواطر. آیا منظور چیزی شبیه مدیتیشنه؟ من وقتی مدیتیشن میکنم جوری با خودم اتصال برقرار میکنم که هرگز در نماز نمیتونم. احساس معنوی خیلی زیادی برام داره، بیش از نماز. فکر کنم جای تاسف داره... ۶. من میگم اونی که توی خوابی مثل تصادف، میترسه و از خواب میپره، همچنان همون مغزه. تصاویر رو خودش ساخته و از اونجایی هم که برای بقای ما تلاش میکنه، در برابر تصاویر ذهنی هم واکنش انعکاسی نشون میده و احساس ترس و فرار و در آخر بیداری. اره اگه دست نباشه، من هنوز منم. اما اگه مغز نباشه هیچ پردازش و فهمی باقی نمونه، من نمیتونم بین مغز و روح تفکیکی قائل بشم ولی از نحوه پاسخگویی شما به چنین سوالاتی، بنظر میاد برای شما خیلی خیلی بدیهیه! اونقدر بدیهی که حتی توضیحش نمیدید. فکر کنم نباید دنبال استدلال دنیوی بگردیم. به بعضی چیزها فقط میشه باور داشت یا نداشت، همین!
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! به گفتۀ حضرت آیت الحق استاد حسنزاده: «دست در کار و دل با یار باید باشد». و از این جهت اگر رضایت خداوند مدّ نظر انسان باشد، همان آموزههای دینی افقگشایی میکند و معلوم است که سیرۀ اولیاء نیز باید مدّ نظر باشد. ۲. نکتۀ خوبی است. ۳. آری! نفس ناطقه ارادۀ تکوینیِ خاص خود را دارد که آن، غیر از ارادۀ جزئیۀ ما میباشد. ۴. همینطور است. - به همان معنایی که فرمودهاند: «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس / خود راه بگویدت که چون باید رفت» ۵. نه! آن حضور و مراقبه، حضور دیگری است که با نظر به توحید و رحمت بیکرانۀ حضرت حق پیش میآید. ۶. مغز در هر حال، عضوی است از بدن مانند دست و پا، و آنچه در همۀ این امور اصالت دارد «نفس» است که احوالات آن در اعضاء ظاهر میشود. موفق باشید
با سلام و عرض خدا قوت: با توجه به کاهش رشد جمعیت و مطالبه جدی رهبری در مورد فرزند آوری بنده خیلی دوست داشتم در این جهاد شریک باشم با اینکه در ابتدای زندگی مشترک قرار دارم اما نگرانی که وجود دارد این است که همسرم علی رغم اینکه انسان متشرعی است اما در پایبندی به اصول و احکام به نظرم در سطح بالایی قرار ندارد و فکر میکنم اگر صبر کنیم این مسئله اصلاح شود و بعد اقدام به فرزند آوری کنیم بهتر باشد. به نظر شما اهم و مهم در این مسئله کدام است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر نگران رزق او هستید، آن فرزند، رزق خود را با خود میآورد حتی زودتر و بیشتر. و اگر نگران تربیت او هستید کافی است ما خودمان امور اخلاقی را رعایت کنیم، او خودش انتخاب میکند و این برای ما هم خوب است. موفق باشید
سلام و عرض ادب و احترام: برای انتخاب استاد راهنماییم بفرمایید. سپاسگزارم
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این موارد، ورودی ندارم. موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخیر: خواستم بدونم چطوری باید خودسازی کنیم؟! یا چه کتابی باید بخونیم؟! خدا قوت التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد میشود با «ده نکته در معرفت نفس» و سپس با «برهان صدیقین» مبانیِ فکری خود را شکل داده و سپس با مباحث اخلاقی مثل شرح کتاب «جامع السعاده» نفسِ ناطقه خود را منوّر به فضائل اخلاقی بنمایید. هر سه موضوع همراه با شرح صوتی آنها روی سایت هست. موفق باشید
سلام علیکم و رضوانه: امیدوارم همهی ما در حضور سفرهی توحیدی ماه مبارک رمضان از بهترین بهرههای معنوی بهرهمند شویم و این حضور توحیدی را به صحنهی اجتماعی زندگی خود وارد کنیم. باز هم به خاطر اطالهی کلام و تصدیع وقت جناب حضرتتان و همچنین کاربران و عزیزانی که این وجیزهی ناچیز را مطالعه میکنند و وقت میگذارند؛ باشد که این نوشته باب فتحی باشد برای سخنانی در افق آیندهی تاریخی پیش رویی که بس شگفت و بس عظیم و بس متحیر العقول خواهد بود.
بسم الله الرّحمنّ الرحیم
ماه مبارک رمضان و مأوای انس انسانِ این تاریخ آمد.
آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید دست بدار از طعام مائده جان رسید
جان ز قطیعت برست دست طبیعت ببست قلب ضلالت شكست لشكر ایمان رسید
لشكر والعادیات دست به یغما نهاد ز آتش والموریات نفس به افغان رسید
البقره راست بود موسی عمران نمود مرده از او زنده شد چونك به قربان رسید
روزه چو قربان ماست زندگی جان ماست تن همه قربان كنیم جان چو به مهمان رسید
صبر چو ابریی است خوش حكمت بارد از او زانك چنین ماه صبر بود كه قرآن رسید
نفس چو محتاج شد روح به معراج شد چون در زندان شكست جان بر جانان رسید
پرده ظلمت درید دل به فلك برپرید چون ز ملك بود دل باز بدیشان رسید
زود از این چاه تن دست بزن در رسن بر سر چاه آب گو یوسف كنعان رسید
عیسی چو از خر برست گشت دعایش قبول دست بشو كز فلك مائده و خوان رسید
دست و دهان را بشو نه بخور و نه بگو آن سخن و لقمه جو كان به خموشان رسید
و انسان در میان سرگشتگی و آوارگیِ عصر حیرت و بیعالمی، با ماهی روبهرو شده است که شبهایش هزاران هزار برابر شبهای دیگر است و روزهایش صد مقابل بیش، و اگر نمیبود این ماه مبارک تا انسان در آن حاضر شود، دنیا بستری برای عروج انسان به ساحت کمال نمی بود. ماه مبارک رمضان؛ بازگشت به مبدأ انسانی است که زندگی را از نقطهی آغازینش پی بگیرد. ماهی پر شکوه و رحمتی بیمنتهی برای یاری انسانی که سر در آخور خیالات و توهّمات برساختهی جهانی است که بریده از ساحت ملکوت قدس، انسان را میشناسد. انسانها برای عبور از عالم خیالِ هرزهی دنیا، راهی جز ماه مبارک رمضان ندارند. این ماه، راهِ تربیتِ خیال هرزهگردی است که تخیلات مدرنیته او را در ارادههای بیمعنا تحریک میکند و دائم در خیالات سردرگم و متحیّر است، گاهی با خیالی خوش است و گاهی از خیالی ناخوش. بعضاً آنچنان ضربات این خیالات سنیگین است که انسان تن به گرگی میدهد و انسانیت را قربانی توهّمات پوچی میکند که سرابی است تهی، و این انسان است که در تشنگیِ این سراب، داد سر میدهد که: منم که هیچم!!! امروز انسان در راهی قدم گذاشته که انتهای آن بنبست است، اما غبارِ وَهمآلود و خیالانگیزِ عیش و نوش آن، او را از دیدن انتهای مسیرِ پیش رویش محروم کرده است و اکثر نالههای بشر امروز نالهای است که از کاردِ به استخوان رسیدهی پوچیاش حکایت میکند. از نرسیدنهایی که رسیدنی نبود! و از خواستنیهایی که خواستنی نبود! و از لذّتهایی که لذیذ نبود! و از ارادههایی که جز خستگی چیزی نداشت!!
علامه حسن زاده آملی (رضواناللهعلیه) در «رساله انسان در عرف عرفان» سخنی را به میان آوردهاند که خوب است به میان آید. اساساً امروز بهترین فرصتی است که بهترین و نابترین معارف را میشود با انسانها در میان گذاشت و اگر این معارف به تاریخ ما حاضر نشوند قطعاً فردای سختی در برابر پوچی زندگی، بشری داریم که دستش از همه جا کوتاه است و راهی پیش روی آیندهی زندگی انسانیِ خود نمییابد، اینچنین انسانی را یأس زمانه و جورِ بیمعنایی از پا در میآورد و سرمای بیتاریخی از او سلبِ هویت میکند و از انسان بردهای میسازد تا در مناسبات عالم مدرن و توهّماتِ نظام استکبار تن به زندگی دهد تا بمیرد و کیفیت زندگیاش را قربانی کمیّتهای مناسبات اندیشهی خودبنیادِ لیبرالیسم کند؛ و اینجاست که ما باید بدانیم با انسانی روبرو هستیم که ظرفیت وسعت حضور در «فردایی برتر» را دارد که اگر آن «فردا» را پیش روی او حاضر نکنیم، چارهای جز حضور در دلِ بیمعنایی برای او نگذاشتیم (البته سخن در این مظلب فراوان است). اما آنچه علامه حسنزاده میفرمایند:
«این است که قوه خیال در انسان مبدأ و ابتدای تحریکات انسان است. و این قوه از آن جهت که به بدن نزدیکتر است و این قوه است که صورتگری میکند در انسان، یعنی صورتی به وِزان آنچه که اندیشیده و در این قوه نقش پذیرفته است، همین صورتهایی که برای خود بافته موجب انفعالات بدن و حرکات او میگردد. لذا قوهی خیال را مبدأ اول و قوهی عاقله را مبدأ ثانی حرکات بدن گویند. چنانکه در اطفال که هنوز به عقل نرسیدهاند به خوبی مشهود و معلوم است. مبدأ اول تحریک بدن آنها به قوهی خیال و خواستههای خیالیه است و همین قوه مبدأ تحریک بدن حیوانات نیز هست.»
«از خیالی صلحشان و وز خیالی جنگشان/ وز خیالی فخرشان و وز خیالی ننگشان». یعنی بسیاری از اموری که امروز بشر جدید گرفتار آن است برخاسته از خیال است، نه برخاسته از روح و عقل و معنا، و این چنین است که بنیاد غرب مدرن را بایست بر اساس خیال منتظم دانست نه روح و عقل و معنا، و انسان در آن عالم سر و کارش در انتخاب و ارادهی زندگی جز در صورتهای حسی و خیالی و محسوس نیست و دائم در جنگ است تا زندگیِ بهتری را تصویر کند و بسازد، اما غالباً ناکام میماند، نه غالباً، بلکه بگو همه.
خلق اطفالاند جز مست خدا ** نیست بالغ جز رهیده از هوا
جنگ خلقان همچو جنگ کودکان ** جمله بیمعنی و بیمغز و مهان
آری! ماه مبارک رمضان محل بازگشت انسان به بنیاد معنایی خویش است تا خود را از تحریک خیالهای سرابیِ دنیا برهاند و آزاد کند و بار عامی که از رحمت حق در این ماه جاری و ساری است خبر از پیوستگی «مُلک» و «ملکوت» میدهد. خبرِ معنایافتنِ انسان و بنیادبخشی به بشری که هویتاش در تحت توهّمات عالم مدرن مسلوبالحیثیت شده است و در یک جبر تاریخی ناچار از ارادههای مخالف با فطرت انسانی خویش گشته و از فعلیتهای کمالی بسیار محروم مانده است و در میانهی مکر و لیلِ زمانهی تاریخی به دنبال راه آزادی خود از این اسارت مدرن میگردد و کجا بهتر از مأمن فدسی «ماه مبارک رمضان» تا دوباره انسان را با خودش روبرو کند و از حجاب اومانیسم پرده بردارد و چهرهی دلربایِ یار دیرین را به او بنماید تا او خود را نشسته در مقابل حقیقت بیابد. «بنازم به بزم محبّت که آنجا گدایی به شاهی مقابل نشیند».
خلاصه آنکه «ماه مبارک رمضان» جبران گذشتهی انسانی است که از درد خویش به دنبال مرهم میگردد. دردِ لا علاجی که تنها چارهاش «انس انسان است با حقیقت» و با «اصلِ اصیلِ جاودانهاش» با آن بُعد ملکوتی و انسانیاش، با آن صورت خداییاش. این انس و خلوت در دل ظلمت زمانه را ماه مبارک رحمت و مغفرت رمضان است که پیش پای انسان نهاده است و ما باید راه متذکرشدن به این حقیقت را به انسان این تاریخ بیابیم و راه گفتگوی سخن از چنین حقیقتی را پیدا کنیم، و گرنه بشر امروز بیش از هر زمانهی دیگری طالب سخنان متعالی است، چرا که گوشش از سخنانِ کم عمق خسته شده است و دنبال سخنانِ نو میگردد. و «ماه مبارک رمضان» بزرگترین بستر برای سخنان نو و عمیق و معارفی بس سترگ برای راهیابی انسان به باطن حقیقتی است که سالهاست در طلب آن کو به کو عالم را سیاحت کرده است و مکاتب را زیر و رو.
بلی! باید راهِ سخن با وجه قدسی انسانها را یافت. باید با انسانِ امروز سخن گفت اما از ساحت دیگر. باید به گفتگو نشست، اما با فهم مناسباتی که او را در خیال درگیر کرده است. باید راه آزادی او را از چنگال خیالات رنگارنگ پیدا کرد و عقل قدسی را به صحنه آورد؛ و این خودْ باب گفتگوست که چگونه؟ راهش از جمله راههایی است که سهلِ ممتنع است، سهل است؛ چرا که با انسانی سخن خواهیم گفت که در ابعاد درونیاش با فطرتی توحیدی آشناست، و ممتنع است از آن جهت که با انسانی روبرو هستیم که عالم مدرن در تار و پود زندگیاش و در صحنههای اجتماعی و ساحت خیال او چمبره زده است و او را در وادی حیرتِ ارادههای نامعلوم تحریک میکند. بنابراین بایست تأمّل کرد و با این انسان در این تاریخ به گفتگو نشست تا آرامآرام «عقلی» را به صحنه آورد که زینتآرایِ مجلس خیالش شود.
آری! میتوان از این وجه به حضور در «ماه مبارک رمضان» متوجه شد و انسان را به دعوت در این ضیافت فرا خواند، آنهم چیزی فراتر از یک عبادت و تکلیف شرعیِ صِرف، بلکه راهی برای یافتن معنا و حضوری در ساحت انس با برترین صورت از انسان و تعیّنی فراتر از جنس تعیّن مادی، و همآغوشی در عالمی که انسانِ گشوده از زمانه و جنسیت و زمان در بودناش، آن بودنی که نمود و ظهور خداوند است در تاریخ، و انسان دیگر خود را در حصار دست و پاگیر مناسبات عالم محدود نمیبیند. فلذا در این صورت هرچه که باشد و هرکه باشد، در هر جای عالم خود را صورتی از لطف ظهور حق در این عالم مییابد و در انس و یگانکی با حق زندگی می کند.(البته قبول دارم که در سخن اجمالی است که نیازمند تفصیل در گفتگو است، اما بابی است در اشارت به آن تفصیل).
آدمی امروز بیش از هر روز دیگری در تاریخ، به این ماه مبارک نیاز دارد. به این افقِ گشودهی آسمان در این زمانِ رمضان محتاج است. به این فرصتِ بازگشت از نکبت زمانه به دامن لطف و رحمت خداوندی نیازمند است. آنچنانی که در دعای افتتاح حضرت مهدی(روحیفداه) میفرمایند:
اللّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنا صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَغَيْبَةَ وَ لِيِّنا ، وَكَثْرَةَ عَدُوِّنا، وَقِلَّةَ عَدَدِنا، وَشِدَّةَ الْفِتَنِ بِنا، وَتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَيْنا، فَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ ، وَأَعِنَّا عَلىٰ ذٰلِكَ بِفَتْحٍ مِنْكَ تُعَجِّلُهُ، وَبِضُرٍّ تَكْشِفُهُ، وَنَصْرٍ تُعِزُّهُ، وَسُلْطانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ، وَرَحْمَةٍ مِنْكَ تُجَلِّلُناها، وَعافِيَةٍ مِنْكَ تُلْبِسُناها، بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.»
خدایا، از نبود پیامبرمان که درودهای تو بر او و خاندانش، و از ناپیدایی مولایمان و بسیاری دشمنانمان و کمیِ نفراتمان و سختی فتنههائی که گریبانگیر ما شده و از جریان زمان بر زیانمان به درگاه تو شکایت میآوریم، بر محمّد و خاندانش درود فرست و ما را در برابر همه این امور یاری فرما، به گشایشی از سوی خود که زود برسانی، و بدحالی که آن را برطرف کنی، و پیروزی با عزّت که آن را برایمان قرار دهی، و سلطنت حقی که آشکارش فرمایی، و به رحمتی که از سویت ما را فراگیرد، و به سلامتی کاملی که از سویت ما را بپوشاند، ای مهربانترین مهربانان.
میشود در جزءجزءِ عبارتهای این فراز، سخنها گفت و راه انسان را برای ورود به رحمتی که امروز به آن پشت کرده را، یافت. اما سخن در آن قسمتی است که میفرمایند: «و تظاهر الزمان علینا»، تظاهر زمانْ امروز، انسان را از وجه ملکوتی جانش غافل کرده است و انسان بیش از آنکه با دیگری دشمن باشد، دشمنِ خویش گشته و از خود فراری است در عین آنکه راهِ آرامشش یافتِ «خود» است. عجب از این زمانه! و عجب از این انسان! که «از آنی میگریزد که باید بدان رجوع کند». سکرات عالم مدرنیته را جز با تنبهات ماه مبارک رمضان نمیتوان برطرف کرد. وحشت قبری که عالمِ غرب بر سر انسانِ این تاریخ آورده است جز با انس «ماه مبارک رمضان» نمیتوان به سرور مبدل کرد. باید به راهی اندیشید که ورای مکر و لیل نهار انس جان انسان شود و بدون آنکه بخواهیم او را نصیحت کنیم فقط راه را پیش رویش حاضر کنیم، آنگاه انسان خود را در میان غربِ توهّمات و خیالات و شرقی که با انقلاب اسلامی به میان آمده است دست به انتخابی فوق زمانه خواهد زد و اینجاست که انتخاب معنا پیدا میکند که یا در زیر تظاهر زمانه و فشارهای هوسِ عالم خیالات و مکری که ناخواسته به تظاهر زمان گرفتار آن شده است، باز هم خود را در زیر تابوت حاج قاسم پیدا میکند؛ یا آنکه رسماً تظاهر زمان را میپذیرد و در کنار علی کریمیها و علینژادها قرار میگیرد!
بنابراین رسالت تاریخی امروز ما این است که شروق طلوع انقلاب اسلامی را به گوش بشر برسانیم تا انسان آزادانه دست به انتخابهای سخت و دشوار تاریخ بزند و جبههی تمدنی خود را بیابد و در آن حاضر شود، یا در وجهِ یمینی خویش با حاج قاسمها دم خور خواهد شد، و یا در وجهِ یساری خود در کنار بیبیسی به تحلیل میپردازد. «ماه مبارک رمضان» همان راه ورود به وجه یمینیِ بشر است تا در عین شدت فتنهها و تظاهر زمان و لرزههای هوی و هوس و جراحتهای خیالات تحریکآمیز باز هم به آیندهی عبور از این فتنهها و تظاهرات میاندیشد و صبر تاریخی را معنا میبخشد و استقامت را هویت بنیادی عبور از این پسلرزهها و لرزههای زلزله آخرالزمانی که به زندگی بشر افتاده، میبیند و «ماه مبارک رمضان» دقیقاً در باطن خویش، همین زندگی را به بشر هدیه میدهد، زندگیای ورای تظاهر زمانه و حضور در ساحتی برتر از مکر «لیل و نهار».
باسمه تعالی: سلام علیکم: «جانا سخن از زبان ما میگویی». چه اندازه با تمام وجود با سخنان جنابعالی همراه هستم. چه آنجایی که میفرمایید: «ماه مبارک رمضان، مأمنی قدسی است تا انسانها دوباره با «خود» روبرو شوند و در معنای «خود» تجدید نظر کنند» و چه آنجایی که میفرمایید: «انسانها باید در این زمانه با وجوه قدسی خود به گفتگو بنشینند تا از چنگال خیالات رنگارنگ این دوران رهایی یابند». حقیقتاً اگر ماه مبارک رمضان در زندگی ما نبود و ما در آن حاضر نمیشدیم، چه میشد؟!! تصور میشود ابداً نمیدانیم بر آنانی که از این ماه الهی بهرهمند نیستند، چه بر آنها میگذرد؟! آنجایی که میفرمایید: «آدمیان امروز بیش از هر روز دیگری در این تاریخ به ماه مبارک رمضان نیاز دارند»؛ همه حرفی است که بنده در شرح غزل شماره ۱۲۳ به همراه جناب حافظ با دوستان در میان گذاشتم.
آری! ماه مبارک رمضان، همان راه ورود به وجهِ یمینیِ انسان است تا قدمقدم خود را به سوی وجوهی از انسانیت جلو ببرد که گویا خود را پرتویی از حضور مولای حیّ و حاضرش در عالَم احساس کند و نهتنها معنی حضور آن حضرت را در عالم درک کند، بلکه حتی سایههای حضور آن حضرت را در انقلاب اسلامی و در ولیّ امرِ امروزین مسلمین احساس نماید. و این بزرگترین هدیهای است که در این ماه نصیب هرکس خواهد شد، إنشاءالله. موفق باشید
سلام و خدا قوت: با وجود فرقهها و الهامات شیطانی و جنی، افرادی هم هستند که نور حق رو به دیگران نشون میدهند. آقای سید محمد عرشیانفر رو میشه از این دسته از افراد قرار داد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ایشان را نمیشناسم. به هر حال نباید از بزرگانی همچون حضرت امام و علامه طباطبایی و مطهریها و آیت الله مصباحها غفلت کرد. اینان مسلّماً مؤیّد به تأییدات الهی هستند جهت هدایت بشریت. موفق باشید
سلام علیکم استاد بزرگوار: عرض خداقوت و آروزی توفیقات رو افزون. در جزوه معرفت نفس اشاره ای فرمودید رفتن به مزار اموات به شرط (عقیده صحیح و با اعمال صحیح) موثرتر است. لطفا در خصوص موارد مذکور در پرانتز راهنمایی فرمایید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان معارفی که در فضای «معرفت نفس» و «خویشتن پنهان» و سورههای مربوط به معاد پیش میاید، بسیار کارساز است. موفق باشید
سلام علیکم استاد عزیزم: ۱. در ذیل آیات سوره مبارکه نمل از آیات ۱۸ الی ۲۶ از موجوداتی (نمله و هدهد) صبحت میشود که نسبت به پیامبران دارای علومی هستند که پیامبران (در ظاهر متن قرآن) نداشته اند؟ آیا علم پیامبر احاطه اش فقط در حیط رسالتش بوده و نیازی به دانستن آنچه آنها می دانستن نبوده یا اینکه می دانستن ولی مامور به ظاهر بوده اند ولی آگاه به این علوم بوده اند؟ ۲. اگر در فرض بالا جواب قسمت دوم درست است. ظاهر قرآن که می فرماید «لا یشعرون و لم تحط به» چگونه با می دانستن در باطن و عمل به آنچه که امر شدن در ظاهر هم خوانی دارد؟ ۳. اگر به سوالات بالا جواب دهیم حالا در داستان حضرت یونس علیه السلام ترک اولی یا هرچیز دیگر که باعث گرفتار شدن در دل ماهی شد را چگونه با دانستن این ماجر می توانیم یکی بدانیم؟ در همین آیات واژه ظن را چگونه بررسی کنیم؟ و خطاب های سنگینی که در صورت نگفتن این ذکر بیان شده است. همان طور که میدانید علم عصمت آوراست. یعنی اگر همان طور که هست اهل البیت و پیامبران می دانند حقیقت و باطن گناه را به هیچ وجه انجام نمی دهند پس این ابتلائات پیامبران از عدم علم بوده است؟ از طولانی شدن سوال عذر خواهم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به آنچه در جواب سؤال شماره 34190 عرض شد پیامبران علم ذاتی ندارند تا آن حدّ که در قرآن داریم: «قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» (188/ اعراف) بگو: «من مالك سود و زيان خويش نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد؛ (و از غيب و اسرار نهان نيز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده كند؛) و اگر از غيب با خبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم مى كردم، و هيچ بدى (و زيانى) به من نمىرسيد؛ من فقط بيم دهنده و بشارت دهنده ام براى گروهى كه ايمان مى آورند! (و آماده پذيرش حق اند). آری! حتی حضرت یونس «علیهالسلام» گمان نمیکردند ترککردنِ قومشان منجر به آن سختگیریها میشود و به همین جهت که با بصیرتِ پیامبرانه خود متوجه شدند قرار گرفتن در شکم ماهی نوعی تنبیه الهی است؛ ندا سر دادند: «سبحانک إنّی کنتُ من الظالمین». موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخیر: سخنرانی میگفتند کسانی که از صراط رد میشوند اندکند و بعد صراط مقام محمود است که همان شفاعت هست. درسته؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! با شفاعت اولیای الهی، انسانهای اهل توحید بهتر و سریعتر از صراط عبور میکنند. مثل صراط دنیا که شهدای عزیز با نور ولایت، سریعاً عبور کردهاند و ننگ به شهادت رساندن آنها بر پیشانی قاتلانشان گذاشته شد. در حالیکه همان قاتلان به آنها کمک کردند تا سریعتر راهی که باید طی کنند طی نمایند و با دستانی هرچه گشودهتر به مدد اسلام و انقلاب وارد شوند. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام خدا قوت استاد: یه مشورت میخواستم ازتون. من مطالعات دینی و فکری برام خیلی مهم بود و هست و الان دو تا کار مسیر روبروم هست. یکی اینکه شرایطش رو دارم که درس های مدرسه رو خودم بخونم و فقط امتحان بدم چون درس هامون راحته و از اون طرف تمرکزم رو بزارم روی مطالعاتم و هم به این کمک کنه که یکم جلوتر بیوفتم و در کنارش هم در مسجد و مدرسه از دور فعالیتی بکنم. یکی دیگه اینکه نه وایسم تو مدرسه و کلاس ها رو برم و در مدرسه و مسجد فعالیت های پر رنگ تری داشته باشم و در کنارش مطالعاتم رو برم جلو و تمرکزم بیشتر روی فعالیت ها باشه الان نمیدونم باید چیکار کنم چون واقعا بنظرم اگه اون تفکره نباشه شاید فعالیت های اشتباهی هم انجام بدم و در کنارش نه اینکه فعالیت نداشته باشم بلکه تمرکزم روی اون تفکر هست ولی نمیدونم باید چیکار کنم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: با اینهمه به نظر میآید اگر از طریق حضور در مدرسه با سایردانش آموزان و کلاس و درس رابطه داشته باشید، شخصیت اجتماعی شما بهتر وسعت مییابد. موفق باشید
سلام استاد خدا قوت: راسیاتش من برای بحث مطالعاتم برنامه ای که ریختم به این صورت بود که قسمتی از مطالعه ام برای قرآن و المیزان، قسمتی برای بحث های شما و قسمتی برای بحث های شهید آوینی و دکتر داوری. الان هم دارم این سیر رو میرم جلو ولی یکسری از اطرافیانم میگن که اینطوری ذهنت ثبات پیدا نمیکنه و متحیر میشی و اینا. میگن بحث های آقای داوری و اینا تحیر میاره. ولی من با همین سیری که گفتم حال میکنم و با بقیه چیزایی که میگم یا متفکرای دیگه اصلا نمیتونم ارتباط برقرار کنم. اطرافیانم میگن بیا برو طرحولایت ولی دوست ندارم. حالا میخواستم ببینم نظر شما چیه؟ و درباره اون نکاتی هم که توی کتاب ادب خیال عقل و قبل گفتین درباره مطالعه یه سوالی داشتم که الان مثلا من با این سیر که گفتم شروع کنم و برم جلو و بعد برم سراغ مباحث امام خمینی (ره) و امام خامنه ای خوبه یا همین الان بجای این سیر اونارو کار کنم؟ بازم ببخشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر ذوق شما فعلاً با ارتباط نسبت به اموری است که میفرمایید آن امور شما را فعلاً اقناع میکند؛ بهتر است همین حالات را با دنبالکردن همان مطالب حفظ کنید. إنشاءالله این مسیر کار را به سوی انس با مباحث حضرت امام و امام خامنهای به نحو عمیقتری میبرد. موفق باشید
سلام عرض شد: ما صور جزئی (حس مشترک! و یا...) و معنای جزئی (وهم) و معنای کلی (عقل) داریم. اما در نیافتم و ندیدم که درباره صور کلی بحثی و ذکری شده باشد در متون آنلاین که جستجو کردم و اینکه کدام قوه آن را دریافت و یا با کدام قوه در ارتباط است؟ ممنون میشوم اگر لطف کرده واضح و به تفصیل وقت خودتان و علاقه این قضیه را به ما توضیح دهید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینکه پای «صورت» در میان باشد حضور در موطن خیال مطرح است. آری! اگر خیالِ انسان نورانی باشد، آن صور را در اتصال با مبانی عقلیاش مییابد و از آن جهت آن صور کلّی است که در هر صورتی، حقایق کلّی و جامع را مییابد. بد نیست در این مورد سری به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت هست، بزنید. موفق باشید
سلام استاد: آنچه میخوانید بشارتی است برای بنده و مومنین این تاریخ که گاها در تنگناها با اضطرار میگوییم: متی نصرالله؟ که در پاسخ باید گفت «و اُخری تحبونها نصر من الله و فتح قریب و بشرالمومنین» (۱۳ صف) کمی حوصله کنید تا «فتح قریب» را روایت کنم: دختر ۱۶ ساله ام در دبیرستان خاصی که شهرت به فضایی غیر دینی ولی درس خوان دارد مشغول به تحصیل است. الحمد لله به لطف دعاهای مادرانه حضرت کوثر جای خود را در این سن پر خطر یافته و برای آرمانهایش خطر میکند، استقامت و صبوری دارد، جدال احسن را تمرین کرده و... دیروز از مدرسه گریان آمد، توصیف علت از زبان خودش: بچه ها گفتن که در کف دستشویی عکس مقدس و پاک امام خمینی (عذر خواهم بابت روایت حقیقت) در سنگ دستشویی افتاده، حالم بد شد اما مگر میتوانستی دم بزنی، با بغض در گلو رفتم عکس را برداشتم، شستم و جای خوبی گذاشتم، تاب شنیدن درس نداشتم از معلم اجازه خروجبرای گفتگو با مدیر گرفتم، نیم ساعت منتظر تا بروم و بگویم: چرا اجازه نمی دهید ما با هم گفتگو کنیم؟ چرا کف و دیوار دستشویی باید محل نزاع بیهوده ما باشد؟ چرا تابلوی گفتگوی مکتوب نداریم تا پرسش و پاسخ های متفکرانه ما رد و بدل شود؟ من که امام را ندیدم، اما تو دیده ای، من فقط میدانمکه او را دوست دارم و دفاع میکنم. و مدیر که انگار وظیفه خود می داند که ما فقط خوب درس بخوانیم تا از کیفیت کنکور مدرسه کمنشود مرا به مربی پرورشی ارجاع میدهد و بعد هم میگوید: باشه برو کلاس. رفتم مربی پرورشی را دیدم، گفتم غیبت کلاس و معطلی پشت در که برای گفتن با شما نبود من باید این حرف را به گوش مدیر میرساندم. اما امروز: امروز آمد و چه آمدنی، روایت امروز: دختری از کلاس بالاتر پیشم آمد، ظاهرش اصلا مثل من نبود اصطلاحا بد حجاب بود، پر از سوال بودم که چرا آمده، ناگهان گفت: تو ......هستی؟ گفتم بله خودم هستم. گفت خیلی خوش حالم که در مدرسه یکی مثل خودم پیدا شده، غریب نیستم و تنها، گفتم چی شده؟ مشکلت چیه؟ گفت دیروز توهین به عکس امام را خودم دیدم و.... و او نیز قصه بغض فرو خورده اش را باز گو کرد. گفتممگر تو هم امام را دوست داری؟ _بله _چقدر جالب و خوب که با همیم. کمی راه رفتیم با گنگی نیم ساعته، دست و پا میزد که طی چند سوال غیر مستقیم در نهایت بپرسد: تو هم انقلابی هستی؟ و پاسخ من: تعریف تو از انقلاب را نمیدانم، اما من انقلاب به مفهوم شهادت حججی و سلیمانی، انقلاب به مفهوم دفاع از حقیقت ها و آرمانهای انسانی را دوست دارم و نه انقلاب انحرافی و ظاهری را که خیلی هم ایراد وارد است. آن دختر ظاهرا بدحجاب گریه اش افتاد، بغلم کرد، و گفت من هم انقلابی ام ومن در حیرت که خدایا چه اتفاقی افتاده است؟ اکنون روایت ما: در جلسه تفسیر شنبه فرمودید ما به خدا قسم کوتاهی کردیم از: _گفتگوی درست با نسل جوان _از شنوندگی آنان - و ... و از هزار کار نکرده ای که عزمش را نداشتیم تا راه باز شود. و اکنون میگویم: آیا این دو دختر ۱۶ ساله دبیرستان بالاشهری، فتح الفتوح تاریخ خمینی نیستد؟ اینها امام را ندیدند اما چگونه بغض توهین به او را در گلو و غم جانکاه در سینه و اشک در چشم دارند؟ چگونه دو دختر نوجوان محجب و بد حجاب آغوش همدیگر را امن می بینند و گوشهای همدیگررا شنواو محرم ناگفته ها؟ سوالی از متفکران، معلمان، عالمان دین، هنرمندان، سیاست ورزان و سیاست کاران و از خودم به عنوان مادر دارم: آیا ما به تجدید عهدی تازه با این رخداد تاریخی یعنی انقلاب اندیشیده ایم؟ به چگونه میتوان با دختران و پسران حقیقت طلب آزادی خواه این تاریخ هم زبان شد؟ در افق جان ما گوشمان برای شنیدن قصه های آنان مَحرَم است؟ آیا برای مهیا شدن حرکت برای آینده راهی جز همین وجودهای پر هیجان پر نشاط می شناسیم؟ آیا همین جوانان امکانهای آینده و حال ما نیستند؟ و ای امام عزیز: تو چه بانگی برآوردی که دخترهای ۱۶ ساله این تاریخ ندیده، تو را عاشقند و شیدا؟ کدامین زبان میتواند روایت این عاشقی وجود بین و نه موجود بین نوجوان فلسفه نخوانده را توصیف کند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! مسیر، مسیرِ بازیابی هرچه بیشتر نسل جوان به فطرتی است که در منظر خود به کمتر از خدایِ حضوری راضی نمیشوند و از این جهت باید نسبت به آینده بسیار امیدوار بود وقتی با جوانان خود در عین رعایت انسانیتِ آنها و آزادی در راستای انتخاب هر آنچه آنان را شکوفا میکند، با آنها مواجهه باشیم. اینجا است که تازه همین جوانان احساس سلحشوری میکنند و گمشده خود را که خودشان است در ساحتی برتر، در این صحنهها مییابند به همان معنای «بازگشت به خویشتنِ خویش». موفق باشید
با عرض سلام و خداقوت: موقعیت درآمد زایی و شرافت طلبگی ۱. اگر کمی دقت داشته باشیم این موضوع برایمان روشن خواهد شد که هر علتی معلولی دارد و نمیتوان به چیزی دست یافت مگر اینکه تحت تأثیر مؤثرش قرار خواهیم گرفت. صفت این دنیای دنی و خاکی، غفلت است و خواه نا خواه دچار غفلت خواهیم شد از آن جهت که به تکامل اکمل نرسیده ایم وهمچون انسان کامل نمیتوانیم کاملاً حجاب های پیش رو را کنار بزنیم و تابش آفتاب جمال حق را در دل احساس کنیم، مگر با قرار گرفتن در مسیرِ انسانِ کامل (که بحث بنده اینجا نیست و میگذرم) ۲. بر هیچ احدی پوشیده نیست که طلب روزی حلال از مفزوضات است و سفارش هایی نیز در این زمینه است که هر انسانی به طریقی خود را مشغول کسب روزی بکند. ۳. طلبگی، طالب وصال یار بودن است در عاشقانه ترین راه ها. اگر از بنده بپرسید، خواهم گفت که هدف خلقت را: که همگی باید مسیر طلبگی را در پیش بگیریم چرا که حضرت حافظ میفرماید: ما بدین در نه پیِ حشمت و جاه آمده ایم از بد حادثه این جا به پناه آمده ایم / رهروِ منزل عشقیم و ز سرحدِّ عَدَم / تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم. یا حداقل بنا را بر این میگذاشتم که این نظام ۱۲ سالهء صهیونیستی آموزش و پرورش، برنامه عمیقی برای دین شناسی و دین داری داشته باشد و این انسانِ نوپا از شدت عشقی که از به سر حد کمال رسیدن دید حقیقتی دارد، بداند اللخصوص در این نظام مقدس جمهوری اسلامی چه وزیر باشد چه رفتگر هیچ فرقی میان آن ها نیست و حامل توجه خواهند بود که هر دو در مسیر رشد و تعالی این انقلابی هستند که به تعبیر حضرت علامه حسن زاده: همانگونه که حضرت حجت غیبت صغری و کبری داشتند، حضور نیز صغری و کبری ای دارد و این انقلاب اسلامی ظهور صغری حضرت است. ۵. دنیا به خودی خود دار تزاحمات است و هیچ جای سخن نیست اما در مذهب عشق معصیتی کبیره میدانم که کسی لباس هادی طریقت علیاء و صاحب شریعت کبری را بپوشد و سخنش را بر زبان جاری کند و عامل به عمل او باشد و وقت لقمان را به لقمه ای نا چیزْ حرام کند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال این ماییم و زمان و زمانهای که در آن هستیم و هنر اولیای الهی و انبیای ربّانی همین بود که در ظلماتِ زمانه، جهان را به نور دعوت کنند زیرا فرار از آن جهان، عاقلانه نبود، تسلیم ظلمات هم عالمانه نیست. سعی آنها آن بود که در همان جهان و در درون و در مواجهه با همان جهان متذکر حقایق انسانی شوند. امری که در مباحث «جهان بین دو جهان» با مخاطبان محترم در میان گذاشته شد که عبارت باشد از حضور در جهان جدید و در عین حال با نظر به هویت قدسی انسانها. موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخیر: من دختری ۲۱ ساله هستم میخواهم شروع کنم به خوندم کتاب های معرفتی و دینی کتاب معاد شما رو هم خوندم معاد بازگشت به جدی ترین زندگی که واقعا هم عالی بود خدا قوت میگم بهتون. شما برای شروع چه کتاب هایی رو پیشنهاد میدید؟ قبلا سپاس از پاسخگویی شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. إنشاءالله که شرح صوتی آن کتاب را نیز دنبال کرده باشید. زیرا در شرح صوتی آن کتاب نکات ظریفی پیش آمده که إنشاءالله برای درک عمق مطلب، لازم است. ۲. پیشنهاد ما سیر مطالعاتی سایت میباشد. موفق باشید
سلام بر شما: ببخشید درباره موضوع «توفیق» سؤال داشتم. اگر خداوند متعال به انسان توفیق عمل خیری را ندهد، انسان نمیتواند آن خیر را انجام بدهد و اگر توفیق ترک پلیدی و عصیان را هم ندهد باز انسان موفق به ترک معصیت نمیشود. راجع به این سؤالاتی دارم: عمل کردن به علمی که انسان دارد به نظر بنده حقیر چیز بسیار مهمی ست همانگونه که از علما رسیده: «استادِ تو علم توست»؛ ولی عمل به این علم ناچیزی هم که دارم باز بسیار محال و دور از حال حاضر بنده است. واقعا انسان باید چه کاری انجام دهد تا توفیق عمل به علم را بدست آورد؟ بالاخره همه ما یکسری چیزها را میدانیم مثلا اینکه نماز اول وقت با شرایط بخوانیم و درس و مطالعه مفید داشته باشیم و در فضای انقلاب اسلامی فعالیت جهادی و ایثارمحور داشته باشیم و... اینها را میدانیم ولی اگر آن توفیق عمل باشد همه اینها را میتوانیم انجام بدهیم و اگر نباشد... گاهی اوقات حس میکنم که الان خیلی علاقه دارم به یک انسان ترازی در دینداری تبدیل بشوم و تا انتهای روز هم سعی میکنم تمام پارامتر هایی که میدانم را رعایت کنم اما باز فردا روز از نو... آیا برای این توفیق صبری زیاد لازم است یا نیت درست و صحیح باید داشته باشم و یا چیز دیگری که آن را نمیدانم. ممنون از راهنمایی تان با تشکر🌹
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینکه فرمود: «تو پای در راه نِه و هیچ مپرس / خودْ راه بگویدت که چون باید کرد». امیدواری به مدد الهی و توکل به مدیریت او، کمک میکند تا به لطف الهی توفیق عمل حاصل شود. موفق باشید
سلام علیکم استاد گرامی: بنده ۱ سال است مغزم درگیر این موضوع هست که چرا فردی نابغه مثل آقای جلیلی نباید در شاکله دولت بوده و تحقق تحول بنیادین نظام اداره کشور را سرعت به سزایی ببخشد. آیا خود ایشان حاضر نبوده پستی از معاونت اول گرفته تا پایین تر را بپذیرد یا دولت انقلابی حاضر به استفاده موثری از ایشان نبوده که هر دوی این دلایل برای جبهه حزب الله افت و آفت و قُبح است، هر چند نمیدانم دلیلی سوم و دیگری دارد یا خیر... حالا استاد بزرگوار شما فانظر ماذا تری
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید خود جناب آقای دکتر جلیلی صلاح نمیدانند که به عنوان عضوی از دولت وارد هیئت دولت شوند از آن جهت که ممکن است رئیس دولت مأخوذ به حیاء گردد و عملاً نظریاتشان به ظهور نیاید. بهترین راه همین است که جناب آقای جلیلی به عنوان دولت در سایه، رهنمودها و پیشنهادهای خود را ارائه دهند و بحمدلله کارها به خوبی جلو میرود. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: در مورد شان زن جزوه یا کتابی معرفی میفرمایید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «زن آنگونه که باید باشد» برای شروع، میتواند در فهم جایگاه زن در نگاه اسلامی کمک بکند. کتاب روی سایت هست. موفق باشید