سلام علیکم: جمله ای از استاد مطهری در ذهن دارم (متاسفانه منبع رو نمی دونم) به این مضمون که ملتی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه رو یاری می کنند الزاما مردم ایران نیستند و ممکن است مردم کشور دیگری باشند.[چرا که وعده الهی حتمیست] از سوی دیگر شما در پاسخ به این سوال به شماره 32266 که آیا جمهوری اسلامی ایران باعث تضعیف اسلام می شود با استناد به این جمله از شهید سلیمانی که جمهوری اسلامی حرم است فرمودید جمهوری اسلامی ایران عامل تضعیف اسلام نیست. ممنون میشم این تناقض رو با توجه به عملکرد ضعیف و ریاکارانه بسیاری از مسوولین و جایگاه این دو بزرگوار توضیح بفرمایید
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته که تنها یاران حضرت منحصر به ایرانیها و اهل فارس نیستند، ولی با تأکیدات پیامبر خدا «صلواتاللهعلیهوآله» نسبت به اهل فارس میفهمیم که گویا مسئولیت خاصی بر مردم ایران بخصوص در آخرالزمان هست. در روايات متعدد از رسول خدا (ص) در رابطه با شرافت قوم فارس يعني ايرانيان داريم که از آن جمله حضرت ميفرمايند: «اَعظمُ النّاسِ نصيباً فِي الاسلامِ اهلُ الفارسِ» برترين مردم از جهت بهرهمندي از اسلام، اهل فارساند. يا ميفرمايند: «لَوْ كَانَ الْعِلْمُ مَنُوطاً بِالثُّرَيَّا لَتَنَاوَلَتْهُ رِجَالٌ مِنْ فَارِس» (بحار الانوار، ج1، ص195) اگر دين در ثريا و آسمان باشد، مرداني از فرزندان خطّهي فارس به آن دسترسي خواهند داشت. موفق باشید
سلام و خسته نباشید: استاد قیافه برزخی افراد که میگویند برخی بسیار زشت و بد شده است. آیا به محض عوض شدن حالات درونی فرد در این دنیا آن چهره نیز تغییر میکند؟ یا آن چهره ثابت و پایدار است؟ وسواس گونه به این موضوع فکر میکنم. من در جوانی گناهانی و حتی بی نمازی داشته ام ولی الان توبه کرده و پشیمانم. هراسانم بعد از مرگم چه میشود؟ خواب بدی در این مورد دیدم که مرا پریشان تر کرده است. وای از رسوایی برزخ و قیامت...
باسمه تعالی: سلام علیکم: چهره برزخی و قیامتیِ انسان مطابق همان احوالات و باورها و اخلاقی است که در همان موقعیت دارد و ربطی به احوالات و باورها و اخلاقیات قبلی او که از آن عبور کرده است، ندارد. موفق باشید
بسم اللّه.. عرض سلام و ادب و زیارت قبولی ...
باسمه تعالی: سلام علیکم: همواره در مسیر توحید و نظر به حضرت رحمان، باید امیدوار بود. ناامیدی مربوط به کسانی است که با خدا معامله نکرده اند. موفق باشید
عرض سلام و ادب: متن زیر برگرفته از سخنرانی حضرت آیتالله مصباح یزدی در جمع اساتید مراکز آموزش عالی قم در تاریخ 1391/02/21. هست و سوالی برای بنده ایجاد کرده که مرحوم استاد با استناد به چه دلیل و توضیحی میفرمایند که میشود از گفته های فروید درباره ضمیر ناخودآگاه فهمید که وجود ناخودآگاه متکی به وجود روح است و اصالتا ناخودآگاه مربوط به روح است و نه روان یا جسم! این مسئله برای بنده بسیار مهم است من دانشجوی روانپرستاری هستم و دائما با این گذاره ها درگیر هستم اگر اثبات شود که واقعا ضمیر unconscious به روح بازمیگردد خیلی مطالب باید تجدید نظر شوند. متشکر واقعا اما گفته های آیت الله مصباح: در روانشناسی و علوم دیگر مکاتبی هم هست که بر اساس آنها، روح هم واقعیتی دارد، خواه در این صدد برآمده و تصریح کرده باشند، یا لازمه حرفهایشان این باشد. حالا این خیلی گفتنی نیست و شاید هم از این حرف سوء استفاده بشود که بعضی از نظریات فروید ناخودآگاه بر پذیرفتن وجود روح مستقل از بدن مبتنی است، هرچند من تصریحی از خودش ندیده ام؛ این مسأله، فلسفی است و در روانکاوی مطرح نمیشود، اما بعضی از نظریات را اگر تحلیل فلسفی کنیم، بر اصل وجود روح مستقل از بدن مبتنی است.»
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه فروید بیارتباط با نگاه هایدگر به انسان نیست، و در هایدگر، انسان به عنوان دازاین، امری است گشوده نسبت به وجود، میتوان فروید را با قرائتی غیر از قرائت روانشناسانه دنبال کرد از آن جهت که علم روانشناسی نظر به عکسالعملهایی در انسان دارد که از طریق جسم ظهور میکند ولی روح، امری است وجودی که در نزد خود مستقر است که البته بحث آن مفصل است. از آن جهت که پرسش از «وجود»، پرسشی است که باید همواره گشوده بماند، بدون آنکه از چیستی آن سؤال شود، همانطور که گل سرخ بدون چرا است، میشکفد چون میشکفد. وجود نیز چون وجود است، حاضر است و وجود دارد، امری که اندیشه اصالتدادن به وجود، متذکر آن است. موفق باشید
یا محبوب! عرض سلام و رضوان حضرت معشوق بر شما باد: ماه رمضان با یازده روز «گذشت» بر شما مبارک باد. در گفت و گو با یکی از دوستان، نام خدا آمد و معشوق میگفت من میخواهم به خدا برسم و عشق زمینی مرا به آسمان میرساند. خدایا! من حال دیوانگان را دارم! عشق زمینی و آسمانی دیگر چه صیغهای است! در تفکر خود میپندارم وقتی تنها هست اوست، و اصلاً «موجودی» جز او نیست و حیات و قدرت و هرچه که «هست» اگر فکرش را بکنیم از اوست، پس اصلاً موجودی جز او نمیماند که بخواهد زمینی باشد یا آسمانی باشد تا بعد، جدا جدا عشق بورزیم. استاد: من از عشق هیچ نفهمیده بودم تا اینکه: من از تمام دنیا شبی بریدم که دیدم «دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم»، عشق مجازی اصلاً برای همین مجازی است و توهّم اینکه از برخی دوستان اهل معرفت، این زمینیِ آسمانیها را میشنوم، برایم دردناک است، در حالیکه در کوچه پسکوچههای دردِ دوری و بغض، چنگ میزنم بر نوری که تابیده، و عشقی که سوزانده، و سعی در پاککردن نگاه از کثرات دارم که وهم است و عنایت اوست. شنیدن این حرفها مرا در دلْ آوارهتر میکند. سؤال قبلی که فرمودید ابهامدار است هم در همین مورد بود. سپاسگزارم اگر سخنی دیگر از حق را ناقل باشید. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد عشق، سخن بسیار است تا آنجایی که جناب مولوی میفرمایند:
چون قلم اندر نوشتن میشتافت ** چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت ** شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
معلوم است که عشق، در ذات خود جز نظر به نور کمال مطلق نیست که جان را فرا میگیرد. در آن حدّ که به گفته جناب مولوی:
عشق شنگ بی قرار بی سکون .... چون درآرد کل تن را در جنون
از آن جهت که عشق، نوعی حضور است و جان را در نزد «جان» به شکوفایی و وسعت میآورد و عشق مجازی یعنی او را در مظاهردیدن، مثل عشق به اولیای معصوم. ولی آنچه بدون نظر به حضرت معبود پیش میآید، با هر عنوانی که باشد نوعی از توهّم است و نباید به نام عشق از آن نام برد، هرچند هر توهّمی هم بد نیست. مثل دوستداشتن دو دوست که همدیگر را دوست بدارند. به همان معنایی که جناب مولوی میفرمایند:
عشق هایی کز پی رنگی بود ** عشق نبود عاقبت ننگی بود
و این غیر از آن است که در مورد عشق مجازی فرمود:
عاشقی گر زین سر و گر ز ان سر است ** عاقبت ما را بدان سر رهبر است
بدان معنا که چه از طرف خدا شروع شود تا ما را به سوی خود رهنمون گردد، و چه با عشق به اولیاء، عشق شروع شود که در این صورت نیز ما را به عشقِ به حضرت محبوب منتقل میکند. موفق باشید
بسم الله الرّحمن الرّحیم با عرض سلام خدمت استاد گرامی و ضمن تبریک سال نو و آرزوی قبولی طاعات و عبادات. در مورد «پیشرفتِ هنر در وجود علمی انسان» تلاشی انجام دادیم، لطفا راهنمایی بفرمایید. همچنین با توجه به نکاتی که در باب زیارت شهدا در مقتل ایشان فرمودید، مورد زیبای «سیاست و هدایت ذاتی هنر» نیز پیش می آید، در این زمینه توضیحاتی بفرمایید. همانطور که میدانیم در هر اثر هنری ملاحظاتی علمی وجود دارد که تلاش میکند اثر هنری، بیان قوی تری داشته باشد. این ملاحظات علمی زمانی اهمیت بیشتری پیدا میکنند که هنر افقی را مدنظر دارد و میخواهد راهی به «وجودِ علمی انسان» بگشاید و «هست» را به انسان یادآور شود، و بیافقیِ «هنرِ نیستی» را به صورت علمی تبیین کند. در این راستا، نظر بر تقدیر علمی تاریخی هنر میتواند راهگشای تفکر باشد. زیرا اگر در تاریخ رسمی شدن حکومت شیعه و ظهور فلسفه ی اصالت وجود ملاصدرا، خاک درآمیخته با رنگ و فرم، زیبایی ها و اسرار وجود را در مساجد و هنر معماری اسلامی متجلی میکند و عین الیقین تاریخیِ هنر رقم میخورد، در تاریخِ انقلاب اسلامی که هنر در جایگاه شهادت قرار دارد و با ریخته شدن اولین قطرهی خون پاک شهید، خاک تربت و سجدهگاه میشود، دوران حق الیقین تاریخیِ هنر است. و از این رو است که سینمای هنر انقلاب اسلامی، استعداد تجلی زیباییها و اسرار وجود را دارد. اکنون که محتوای هنر اسلامی میتواند در حضور عمیقتر و لطیفتری نسبت به افقی که مد نظر دارد قرار بگیرد، فرمِ هنر نیز، با فنآوری های نو وسعتِ حضورِ جهانی یافته است. هرچند حضور در این فرآیند یعنی با حضور قلب در رجوع حقیقی به حقیقت ماندن و صبرِ معلق بودن در لایه های وجودیِ فرم، مستلزم «استقامت هنرمندانه» است، ذوق و ادراک هنری به شخصی که در وفاداری به حقیقت، فداکارانه ذوق بیان حقیقت را داشته باشد، عطای وجودی میشود و اطمینان قلب در راه هنرمندی حاصل میشود. ظهور هنر انقلاب اسلامی، در وجود علمیِ انسان، راه را برای پیشرفت هنر می¬گشاید، و نظر بر اسرارِ تحقق چنین هنری، ادبیات هنری جدیدی را بوجود می¬آورد. زیرا آنچه در عالم هنرِ انقلاب رخ می¬دهد، مصداقِ عالم درونی هنرمند است. هنرمند، برای خلق اثر هنری کثرت¬ها را در سینه¬اش نگه می¬دارد، تا در بهترین ترکیب، معنا در عین وحدت ظاهر شود. این کثرت¬ها، «حسّی از معنای قلبی» دارند و اعتباریات نقشی در معنا بخشیدن به این کثرت¬ها ندارد. آیا در روح هنریِ انقلاب اسلامی نیز، «با¬هم بودن»ِ بسیجی ها از همین جنس نیست که زیبایی¬ها را در فرمِ دفاع مقدس می¬آفریند؟. روح هنری انقلاب اسلامی با شهادت، نسبت¬هایی را می¬آفریند که از جنس زیبایی¬شناسانه است. و مصداق آن در هندسه و هنرِ معماری اسلامی نیز مشاهده می¬شود. آثاری که با وجود همه¬ی شکوهی که در شخصیت خود دارند، در فرم (تناسبات، رنگ¬ها، منحنی¬ها، به¬هم¬رسیدن¬ها) وارسته هستند و احساسی از جنسِ بیان دارند. به راستی «وارستگی» نسبتی است زیبایی¬شناسانه، در ظهورِ وحدت ¬در ¬عین ¬کثرت و کثرت¬ در¬ عین¬ وحدت، که استاد طاهرزاده به زیبایی آن را در وصف انقلاب اسلامی انتخاب کرده¬ و راه بیان نسبت¬ها را در هنر گشوده اند. و از این¬رو هنر سینمای انقلاب اسلامی در ظهور زیباییِ چنین نسبت¬های انسانی و حقیقی می¬تواند اثرگذار باشد. اکنون که هنر سینمای شکل گرفته در تمدن مدرن می¬خواهد این امانت را بپذیرد، نخست باید حقیقتِ انقلاب اسلامی را بیابد. معرفت به حقیقت و زیبایی ظهور¬یافته در خِرَد انقلاب¬اسلامی می¬تواند، هنرمند را در ظهور فرم سینمایی هدایت کند. هرچند اسرارِ وجودِ علمیِ انقلاب اسلامی بر هنرمند پوشیده است، اما از آنجایی¬که او را در بر¬گرفته است، افقی را مشخص می¬کند و به صورت هنرمندانه تفکر می¬سازد. هر چند عالمِ هنر، علم حضوری است، اما ادراکِ عالم علوم مهندسی (نیروها، نسبت¬ها، الگوریتم¬ها، اثر¬گذاری ها، ساده¬سازی ها و ...) و عالم علوم انسانی (ارتباط، بیان، ادراک، احساس و ...) و وجود شناسی آنها می¬تواند حضور علمی و فن¬آورانه¬ایی را برای سینمای انقلاب اسلامی فراهم کند. از طرفی حضور هنرمندانی که در دامان هنرهای اسلامی پرورش یافته و به فهم زیبایی¬شناسانه¬ی اسلامی از فرم رسیده و روح معنوی فرم را ادراک می¬کنند نیز می¬تواند در ظهورِ فرم سینماییِ انقلاب اسلامی راهگشا باشد. چه بسا سینمای انقلاب اسلامی راه گشوده¬ایی باشد برای هنرمندانی که در جستجوی نسبت های حقیقی در هنر هستند. زیرا هنر سینما بستری فراهم می¬کند تا سایر هنر¬ها نه تنها در نسبت با یکدیگر معنای خود را بیابند و صحنه ایی از زندگی را بسازند و تجربه شوند، بلکه در نسبت با حقیقت، جایگاه تاریخی خود را کشف کنند و پیشرفتِ وجودی خود را رقم بزنند. همچنین هنرمندان نیز با حضور در فن¬آوریِ وجودِ علمیِ هنر، نه تنها «احساسِ بودن» خود را به وسعت جهانی شدن و متعالی شدن تجربه می¬کنند که از مقتضیاتِ هویتِ انسانِ امروز است، بلکه در این فرآیند، خود جزئی از اثر هنریِ حقیقت هستند و همراه با سلوکِ فرم، سلوک می¬کنند و در هنر وجودی¬تر و حقیقی-تری خود را می¬یابند و به نسبت¬های حقیقی¬تری در عالمِ هنرِ انقلاب اسلامی و وجود خویش می¬رسند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده بر این باور هستم که ما بخواهیم و یا نخواهیم، باید در میدان هنری که تصاویر با ما گفتگو میکنند، حاضر شویم و در این میدان متذکر حضور تاریخیِ خود گردیم، میدانی که شهادت، وجهی از وجود آن است و همان طور که میفرمایید در چنین حضوری است که نهتنها هنرمند بسطِ حضور تاریخی خود را تجربه میکند، حتی مخاطبان خود را هم در کنار روحانیتِ شهدا حاضر مینماید و از این طریق، هر دو وارد مکتب مقاومت میشوند.
به نظر میآید با انقلاب اسلامی، آرامآرام مکتب «مقاومت» به همان معنایی که قرآن با «بشّرالصابرین» متذکر آن است، خود را تا آنجا نشان داد که جبهه استکبار با آن همه جنایتی که انجام داد ، با امری روبهرو شد که تمام نقشههایش برای ادامه خود زیر سؤال رفت و در همان راستا پدیده داعش با آنهمه حسابی که روی آن شده بود بیاثر ماند، زیرا در فرهنگ «مقاومت» و شهادتی که در آن مطرح است، موضوعِ وسعتدادن به زندگی در میان است و این غیر از آن است که خود را به کشتن بدهی تا به گمان خود به بهشت بروی، با این تصور که بهشت، دنیای بهتری است با امکانات فراوان، و اینجا است که تفاوتی اساسی بین فرهنگ مقاومت و حضور در تاریخِ توحیدی، همراه با شهادت، با حرکات انتحاری داعشیها معلوم میشود. و این هنرمند است که میتواند تفاوتِ اصلی بین این دو روح و روحیه را نشان دهد.
با نگاهی پدیدارشناسانه به پدیده «مقاومت» که عملاً نگاهی است تاریخی به آن موضوع، میتوانیم برای رهایی از بیتاریخی و گرفتار اکنونزدگینشدن، جایگاه تاریخی خود را در این شرایطِ تاریخی بیابیم که در کجا اگر باشیم سخن حضرت امام برایمان معنا میدهد که فرمودند:
«مگر بيش از اين است كه فرزندان عزيز اسلامِ ناب محمدى در سراسر جهان بر چوبه هاى دار مى روند؟ مگر بيش از اين است كه زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته مى شوند؟ بگذار دنياى پست ماديت با ما چنين كند ولى ما به وظيفه ى اسلامى خود عمل كنيم.»
این سخنان، شناسنامه ما در فرهنگ مقاومت و شهادت میباشد و موجب هویتبخشی به ما خواهد بود تا در خود نبوغی را احساس کنیم که در سردارانی چون حاج حسین خرازیها طلوع کرد و در شهید عماد مغنیه و شهید حاج قاسم سلیمانی به بلوغ خود رسید، به عنوان درک معنای خود در این تاریخ. در این حالت اگر هنرمند توانست خود را در فرهنگ «مقاومت» معنا کند و زندگی را ماورای زندهبودن و یا شهیدشدن احساس نماید، در بودنِ خود منوّر به إشراقی میشود که یا شهید آوینی است و یا شهید عماد مغنیه و یا شهید حاج قاسم سلیمانی، زیرا در معرض نفحات ایّام دهرِ خود قرار گرفته که رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآله» از آن خبر دادند و فرمودند: «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ ألا فَتَعَرَّضُوا لَهَا». این است معنای حضور هنرمندانه در این تاریخ. موفق باشید
با سلام و خدا قوت: یه سوال داشتم در مورد وضعیت کشف حجاب نوجوانان و جوانان. میخواستم بدونم وظیفه ما چیه؟ باید تذکربدیم چون نوجوان معمولا تذکربشنوه لجباز و جری میشه و اینکه شما کارهای آقای تقوی رو تایید میکنید در مورد امر به معروف و اینکه کارهاشون افراطی نیست؟ ممنون میشم راهنماییم کنید با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان کار آقای تقوی نیستم. عرض بنده همان جوابی است که به سؤال شماره 34654 داده شد. موفق باشید
سلام استاد: اخیرا به لطف خداوند متعال، من شیوه صحیح دعا کردن رو یاد گرفتم، میخواستم بپرسم اینکه الان معرفت به شیوه صحیح دعا به لطف خداوند پیدا شده است، آیا شرایط خاصی یا نکاتی هست که باید رعایت کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: شیوه دعا آن است که ما در دعا با یگانهای که راز هستی ما را میداند و میداند هر کدام از ما سزاوار چه نوع صورتی از زندگی باید باشیم؛ روبهرو هستیم. با دعاهایی که انسانهای کامل یعنی ائمه معصومین «علیهمالسلام» به ما رساندهاند، این مسیر در مقابل انسان گشوده و گشودهتر میشود. موفق باشید
سلام استاد جان: وقتتون بخیر. شرح حال مرحوم سید شفتی (که در مسجد سید خاکند) رو میخوندم چیزهای عجیبی نوشته بود. اینکه ایشان از مردم میخواسته که پیششون به گناهان اعتراف کنن بعد حد رو جاری میکرده و... اینکه در عمرشان راجع به ۹۰ تا ۱۲۰ نفر حد مرگ رو خودشون اجرا کردن و.... و در لغت نامه دهخدا این مطالب بوده که اینطور که خواندم بدستور رهبری حذف شده. خلاصه اینها رو که خوندم از چشمم افتادن. اگر کار خوبی میکرده چرا رهبری دستور دادن حذف بشه؟ اصلا نظر شما راجع به آقای شفتی چیست؟ متشکرم
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه سیره ائمه آن است که گناهانی که افراد مرتکب میشوند را جستجو نکنند و حتی اگر مردم مطلع نیستند بین خود و خدا توبه کند, نمی توان اگر فرد مذکور اصرار می کرده است افراد به گناهانشان اعتراف کنند, آن حرکت را حرکت قابل پذیرشی دانست. موفق باشید
سلام: گزاره ۱. خداوند حکیم است. گزاره ۲. خداوند از خلق جهان هدفی داشته است. گزاره ۳. هر هدف در اثر احساس نیاز معرفی و پیگیری میشود. سوال: خداوند که جهان را آفریده خودش چه هدفی داشته است؟ اگر هدف داشته است پس احساس نیاز کرده است و بی نیازی او زیر سوال میرود و اگر بدون هدف خلق کرده پس حکمت خدا مورد تردید واقع میشود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که: «خداوند خودْ هدف است» و خلقت او در إزاء جوادبودنِ اوست که نیازهای مخلوقات را که همان امکان ذاتی آنها است بیجواب نگذارد. موفق باشید
سلام: اگر انقلاب اسلامی برای خداوند اهمیت دارد چرا ظاهرا به تیم ملی امداد غیبی نرسید و احتمالا در ادامه نیز با تحقیر از ولز و به خصوص آمریکا شکست می خوریم. ولی عربستان سعودی آرژانتین که گویا شانس اول قهرمانی بوده است را شکست می دهد، آل سعود که بعضا وهابی هستند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع حضور، حضور تقابل جبهه حق با جبهه باطل نیست که حضرت حق مددکار جبهه حق باشند. از طرفی مگر در جبهههای دفاع مقدس با آنهمه حقّانیتی که جبهه انقلاب اسلامی در مقابل یورش جهان استکبار داشت، همواره ما پیروز میشدیم؟ و مگر با درک درست همان شکستها نبود که توانستیم در جایگاه جهانیِ خود در امروزِ تاریخمان حاضر شویم؟ موفق باشید
سلام استاد گرامی: بنده ابتدا یک سیرمطالعاتی از استاد شهید مطهری داشته ام و اکنون سیر مطالعاتی شما را آغاز کرده ام. برایم سوال است که مطالعه و کسب علم تا کجا؟ و اصولا تا چقدر باید مطالعه داشت و بعد از تمام شدن سیرمطالعاتی شما آیا دیگر مطالعه برای فرد عامی چون من کافیست؟ و باقی عمر را به عبادت و حج و نماز و قرآن خوانی بگذرانیم؟ یا کتابهای سطح بالاتری هست که ما از آن غافلیم؟ چون از آیت الله بهجت پرسیدند راه کاری ارائه بدهید گفتند آقاجان گناه نکنید. آیا همین مقدار مطالعه و آگاهی همراه مراقبت از نمازها و تهذیب نفس ما را به هدف میرساند؟ مباحث وحدت وجود و... که در عرفان به گوشمان میرسد چه؟ در کدام کتاب شما آن را جستجو کنیم؟ یا لزومی ندارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همه این مطالعات و کسب معارف مقدمه است برای تدبّر در قرآن و بهرهمندی بیشتر در عبادات، إنشاءالله. موفق باشید
سلام و درود خدا: استاد عزیز احتمالا در جریان دوره ی معرفتی که به لطف شاگردان حضرتعالی (حاج آقای موسویان و متقی) در اهواز و دانشگاه علوم پزشکی از سال 95 تا 98 برگزار شد، هستید. حقیقتا دوران نورانی را ذیل معارفی که از وجود حضرتعالی گسترده شده بود سپری کردیم و از معرفت النفس تا عالم انقلاب اسلامی را با سلوک ذیل شخصیت امام راحل طی کردیم و خدا را شاکریم بر آن نعمت که «ان من ایام دهرکم نفحات الا فتعرضو» ای بود برای ما... اما تقدیر بر این رقم خورد که بخاطر کرونا سفره آن دوره جمع شد و تمام آن دوستانی که آن روزها برای این دوره تلاش میکردند هم فارغ التحصیل شدند و عمدتا به سر زندگی و برنامه های خودشان رفتند. علی ای حال اخیرا جمعی مختصر را دوباره تشکیل دادیم با افق رسیدن به استقرار در اندیشه و فرهنگ انقلاب اسلامی و فعلا جلسات هفتگی داریم با محوریت صحیفه حضرت امام (ره) و بنایمان این است با رجوع به بیانات امام وارد عالمی شویم و بتوانیم موثر باشیم مشتاقانه منتظر رهنمودها و نصایح حضرتعالی هستیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: کاری بسیار خوب و لازمی است به شرطی که همراه با شخصی اینکار انجام گیرد که او فضای تاریخیِ سخنان حضرت امام را متذکر میشود. اتفاقاً اگر این کار به خوبی انجام شود و جلسه، ضبط گردد، برای دیگران بهخصوص برای جوانان نیز که در فضای سخنان امام نیستند، مفید خواهد بود. موفق باشید
سلام علیکم: پیرو ارسال سوال شماره۳۳۰۳۰ باطلاع میرسونم در آن موقع عنان قلم از کف برفت و مطالبی مطرح شد که نباید. لذا بدینوسیله عذرخواهی میکنم. موفق و موید باشید. ان شاءالله
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله همین روحیه پاک و صفای باطنی شماها است که خداوند عنایاتش را پس از امتحان کردن صبر ما به این ملت لطف می کند. الیس الصبح بقریب؟ موفق باشید
عرض سلام و احترام خدمت استاد گرامی بنده پیگیر مباحث حصرتعالی هستم اما به عنوان یک شاگرد ناچیز خواستم مطلبی را با شما در میان بگذارم. در همین جلسه روز سه شنبه ۱۴ دیماه که خاطرهای درباره آهوان نقل شد وقتی اخر خاطره از سردار نقل شد که من به دعای اینها هم محتاجم فرمودید این مهم نیست حتی شاید راوی خاطره خودش این را اضافه کرده. عرًم این است که چرا وقتی میخواهید تبیین وجودی داشته باشید یا جایگاه تاریخی را توصیف و تبیین کنید تا این حد از واژههای دینی و اخلاقی احتراز میکنید. شاگرد کوچکتان با اینکه کاملا در ضرورت فهم تاریخی با شما همدل است پیوندی جدانشدنی بین همه واژگان و دیدگاههای دینی با فهم تاریخی میبیند. ۱۳ و ۱۴ دیماه امسال کنار مزار حاج قاسم بودم. هم اینهمه توجه قلوب را ناشی از اخلاص سردار میدیدم چنان که حضرت آقا به آن تصریح داشتند، هم حاج قاسم عزیز را طلب تاریخی مردم میدیدم. شما استاد روشندل و بزرگوار ما هستید اما میشود به نگرانی بنده لحظه ای توجه کنید که مبادا تبیین های تاریخی و وجودشناختی، بوی سکولاریته بدهند. همچنان که در تاکید بر مقام خیال، مقام عقل و حتی عمل نادیده گرفته نشود. ملاصدرا پیامبر را در همه قوای عامله واهمه خیال و عقل در نهایت حد انسانیت میداند، تاکید بیش از حد بر یک جهت ما را از تعادل انسان کامل دور میکند. از صبوری حضرتعالی برای خواندن مشقهای شاگرد کوچکتان ممنونم
باسمه تعالی: سلام علیکم: تأکید بنده بر حضور بیشتری است که در بنیان تاریخیِ حاج قاسم میتوان مدّ نظر داشت و آنچه بر روح او میگذرد را که حضور خدا در این تاریخ است؛ اصل بگیریم و واژههای دینی که در ادبیات امثال حاج قاسمها مطرح میشود را سعی کنیم با نگاه هرمنوتیکی نظر کنیم تا معنای عمیقتری از اخلاص این افراد در کلماتشان دیده شود. عرض بنده آن بود که شهید حاج قاسم در این کلمات، به دنبال حضور گسترده خود میباشد و برای حفظ آن حتی توجه او به آهوهایی است که در کنار مقر قرارگاه قدس در حال چرا هستند و با ریزش برف از چریدن در آن بیابان محروم میشوند. این یعنی تقدم بودن بر اندیشیدن که بحث آن مفصل است. موفق باشید
سلام علیک و جمیع مغفرته و غفرانه و رضوانه: با عرض پوزش و عذر و زحمت دوبارهی این کمترین، خدمت شما و دوستان سایت. باز پیشاپیش از اطاله ی کلام و تضییع وقت جنابعالی و دوستان عذرخواهم و طلب عفو و حلالیت دارم. نوشتهای را خدمت شما با کمال خاکساری و فروتنی تقدیم میکنم از باب گفتگوی با دوستانِ جانی.
بسم الله الرّحمن الرّحیم: «دعای افتتاح» و آیندهی قدسی پیشِ روی ما. تاریخ، تجلی زیست انسانهایی است که با اندیشه و رفتارشان آن را تعیّن میبخشند و صحنههای تاریخ، مشحون از فراز و نشیب داستانهایی از انسان است که به تاریخ رنگ و تعیّن بخشیده است و انسان برای حضورش در تاریخ، ناچار فکر و رفتاری است تا زندگی اش را سامان بدهد و این فکر و رفتار تاریخی که او در آن زندگی میکند را در آن نوع از سلوک و اندیشه قالب میزند و تعیّن میبخشد و در این میان ارتباط انسان با تاریخ و تعامل آن دو با یکدیگر طرفیتی خواهد بود از سویی انسان است که به تاریخ خودش معنا بخشیده است و از سوی دیگر این تعینی که تاریخ به خود گرفته است فضای بشر آن عصر را در بر میگیرد و در آن قالب و تعیّن می پروراند. البته این لایهای از تحلیلی بود که شاید دچار اشتباه یا مشکلاتی باشد، اما آنچه فهم بنده از فضای تاریخی برایم مکشوف بود این بود که تاریخ، دارای اطواری است گوناگون و انسان نیز در این اطوار، گوناگون است و هر تاریخی فهم و فضای زیست خاص به خود را دارد که برای شناحت انسان، باید به تاریخ همان انسان رجوع کرد و از آن قالب به سراغ فهم و درک او از خود و عالم بود.
تاریخ غرب، بنیادش و سرمایهی زیستی انساناش بر مکتبی نهاده شده است که قالب و تعیّن فرهنگ آن را تشکیل میدهد، این بنیاد همان لیبرالیسم است که در درون خود بنیادهایی از انسانمحوری و سرمایه داری و پوچگرایی زاییده و مولد شده است و اگر بخواهیم امروز انسان را معنا کنیم بایست تاریخی که او را در برگرفته و بنیادی که به او تعیّن بخشیده و فکری که تاریخ او را تغذیه میکند را بشناسیم و بفهمیم تا بلکه بتوانیم به گفتگوی با انسان این تاریخ نایل شویم و با او سخنی نو را در میان گمگشتگی و حیرانی تاریخی که نتوانست جواب جان او را بدهد در میان بگذاریم و او را از بنبستِ نیهیلیسم تاریخ اش، به اشراقی که با تاریخ دیگر در عالم انسانی دیگر رخ نموده است معنا ببخشیم. انسانی که در مقابل تاریخ خود صورتی کامل از انسان را انتظار می کشد و تاریخی که منتظر است تا انسان او را در طلب نهایی خودش به تعیّن عصرش بیاورد، و این محتاج انتظار یعنی امید به گشودگی آن افقِ پیش رو است از یک سو و از یک طرف نیازمند گفتگو و به میان آوردن باب سخن از آن طلوع و آن افق با بشری است که چیزی پیش رویِ آینده ی خود نمییابد تا بتوان با این گفتگو او را متوجه ی تاریخی از انسان کرد که تعیّن و تجلی انسانی است که صورت قدسی این تاریخ خواهد بود و طلب متعالی فطرت انسان هایی است که در این بیمعنایی تاریخ به دنبال دل آرامی میگردند، اما افقی را پیش روی خود برای دلگرمی امید به آن طلوع تاریخی ندارند. و درست انقلاب اسلامی همین جاست «محل و بستر طلوع امیدِ نا امید تاریخ نیهیلیسم و سرگشتگی و حیرانی بشر امروز.»
این سخن بنده حرفی نیست که با این بیان تمام شود، بلکه نیاز به گفتگویی دارد با نظر به حضوری که باید پیش روی انسان امروز قرار گیرد، تا برای نجات خود از تاریخ امروزینش در دل اشراقی جدید که با انقلاب اسلامی طلوع کرده است حاضر شود و سلوک کند در افق آن غایت و آن اصلُ الانسان را بیابد و در آن صورت است که ما می توانیم صورتی جدید را از تاریخ با بشر بچشیم، و این همان غایتِ رسالت و نبوت انبیا و همان مآل و آمال قدسیِ تاریخی بود که با انبیاء آغاز شد، اما در میانه افکار و اندیشه های مادی و الحادی تاریخ کم فروغ و گاهی در پس پرده ی حجاب قرار گرفت تا انسان ها برای فهم و درک آن حقیقت با افقی نو و حضوری دیگر به سراغ آن بیایند، و کم نبوده است اشراق آن حقیقت در صفحات تاریخ و نوید به آینده ی قدسی انسان، تا مبادا انسان را یأس تاریخی دچار شود و از زندگی ذیل اندیشه ی قدسی ببرد.
همیشه تاریخ در نبردِ حقیت با باطل، در فراز و فرود بوده است و اینگونه نبوده که انسان از دستیابی به حقیقت محروم باشد. آری! از حقیقت محروم بوده اما از دستیابی به آن نه، هرگاه در تاریخ انسان رجوع به حقیقت کرده است تاریخ در عالیترین وجه از زیست انسان قرار گرفته و انسان ها در بهترین صورت از تعامل با یکدیگر قرار داشتند و آنگاه که بشر از حقیقت رخ بر تابید با جلوه ای از تاریخ روبرو شدیم که حتی مورخان از ثبت وقایع آن شرم دارند.
حضور انسان صنعتی بعد از رنسانس و تاریخ قهر انسان با معنویت و شروع و آغاز جگ های جهانی اول و دوم از این قبیل است. حال سخن و کلام در این است که سخنی نو از تاریخی جدید به گوش رسیده است این صدا، صدایی است آشنا که برای آنکه بتوانیم آن را به گوش بشر امروز برسانیم بایست از میانهی آفت تحجّر و آسیبِ تجدد بگذریم؛ راهی است بس دشوار اما ممکن.
حضور در فردایی از تاریخ با افقی قدسی و حقیقی در نظر به انسانیت انسان ها و آن صورت کامل و کمال انسان که وجه حقیقت انسان هاست و آن طلب گمشدهای است که در درون جان آدمی هست که نه دیروز ماست و نه امروزمان، بلکه افقی است فردایی و غایتی است سخت معنوی، از آنجهت که انسان دیگر به این آزادی های طبیعی و مادی خود راضی نمیباشد و در پی گشودگی و آزادی دیگری است که خود را فراتر از آنچه که بود و آنچه که هست بیابد، و از این سرگشتگی هر روزی خود در میان تنوعات و توهّمات و تخیّلات، عقلی را بچشد که در عین التذاذ، دلآرامِ اوست و نه دلآزار و موجب دلمردگی او. انسانِ امروز در اوج دسترسی اما با هزاران مانع و دلمردگی و محدویت و سرگشتگی و نا آرامی و اضطراب و سرگردانی در میان انتخابهای عالم ماده محصور شده است و نمیداند که تمام این سرگردانی و سر گشتگیاش ریشه در تاریخ و اندیشهای دارد که او ار در برگرفته است و ای کاش که با او با «زبانِ فهم او» که «زبان گشودگی و در آغوش گرفتگی» او در طلبی است که او در پی آن است با او سخن بگوییم. زبانی که اشارت است به خودش در طلب کمالی که در خود بایست به دنبال آن باشد. زبانی که عبارت ها، در عین کلمهبودنشان همان کلمات گمشده ی او هستند برای طلبی که دارد. اگر این زبان گفتگو و این تعامل قلوب صورت بگیرد راهی است برای حضور در تاریخی که انسان ها در طلب حقیقت، جانِ یکدیگر میشوند و نه رقیب.
باید به این اندیشید که کافی است فقط این افق نورانی و این تلألوءِ اشراقی امروزین را که در نهاد درونی انسان نهفته شده است را کنار بزنیم، تا او حقیقت را در مقابل به نظاره بنشیند.
بیدلی در همه احوال خدا با او بود او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود طلب ازگمشدگان لب دریا میکرد
انسان، ساحت قدسیاش بسیار شدیدتر و عمیقتر و زندهتر است و اگر او را به آن ساحت و لایه ی درونی وجودش رهنمون کنیم عطش حضور در آن لایه ها برایش آتشین خواهد بود و او برای نیل به آن تاریخی جدید و حضوری جدّی از زندگی را خواهد یافت، و فقط سخن در این است که متأسفانه این حقیقت در تاریخ اومانیسم گم شد و بشر، خود را در خودبنیادیِ خودش محصور تخیّلات و توهّمات عالم مدرن کرد، و این حیرانی و سرگردانیِ این عصر، ثمرهی تاریخ عالم مدرن است. و خرق این حجاب تاریخی که انسان را فراگرفته است جز با حیات تاریخ قدسی که مطلوبِ جان انسان است و جانان را در مقابل انسان قرار میدهد امکان پذیر نخواهد بود. و اگر این صورت از تاریخ در پیش روی انسان قرار بگیرد و رخ بنماید این انسان فریاد خواهد زد که:
آنکه عمری در پی او میدویدم کو به کو ناگهانش یافتم با دل نشسته رو به رو
این همان حقیقت فقری و عینالربطی انسان است که کافی است با این حقیقت فقری و هویت تعلّقی خویش که فصل ممیز اوست و هویت معنایی او نیل به این حقیقت است آگاه شود، بعد از آن در دامن پر مهر حقیقت از شیر جان ملکوت تغذیه خواهد کرد. انسان بر خلاف اندیشهی اومانیسمی و خود بنیادین هویتی مستقل و بریدهای ندارد که سیرش فقط عرضی باشد و محدوده ی حرکتش ارض قرار بگیرد. انسان، هویتی غیر مستقل دارد که عین اتصال و پیوند با خداست و این پیوند هم در محدوده ی تن آدمی نیست که انسان به چشمِ سر به آن نایل شود، بلکه سخن از محدوهی جان و روح آدمی است و بدن در تدبیر و تسخیر آن حقیقت مقدس است. بنابراین انسان، گسیخته نیست، بلکه آویخته به ملکوت عالم است که حرکتش نیز طولی است و نه عرضی، و اینچنین انسانی نه فقط در محدوده ی ارض توانِ سیر دارد، بلکه حضوری در فراتر از زمین و حدود ماده در انتظار اینچنین انسانی است که امروز در وجه بیقرارترین تاریخ دارد زندگی میکند. مولوی چه خوش می گوید:
جملهی بیقراریت از طلبِ قرار توست طالبِ بیقرار شو تا که قرار آیدت
انسان با خودش قهر نیست، بلکه از «ناخودش» که آن را «خود» پنداشته، فراری است و از وحشتِ این کابوسی که طبیعت برایش ساخته مجبور است و نه آزاد، بر خلاف آنچه که طلب می کند و در پی آزادی می گردد هر روز دارد خود را گرفتار سرگرمیهایی می کند که از «خودش» او را دورتر و دورتر می کنند. آری! ذات عالم مدرن، بیقراری است و ثمره ی زندگی در این تاریخی که تعیّناش را از این عالم گرفته است، بیقراری و پریشانی و اضطراب و افسردگی است.
«در زمین دیگران خانه مکن /کار خود کن کار بیگانه مکن.» مولوی خوب اشاره می کند که انسان امروز دارد در زمین بیگانه ای که از آنِ خودش و از آنِ تاریخی که متعلّق به او نیست، خانه میکند و آشیانه میسازد و با آن انس میگیرد و به آن دل میبندد و با آن زندگی میکند. خطری و جهالتی بدتر از این سراغ داری!!!؟؟؟؟ جهالتی تاریخی که حیات بشر را در مخاطرهای جدّی در آینده روبرو میکند. «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»(انعام/32) این آیه شریفه سورهی انعام به خوبی خطر تاریخِ دنیازدگی را به انسان گوشزد می کند و راه گذر و گذار از این بیمعناییِ تاریخ و دنیازدگی و پوچانگار را، «تعقّل» میداند، عقل و خرد قدسی که انسان را با فهمی دیگر از انسان و تعامل با دنیا در بستر شکوفایی در فطرتاش صورت می گیرد، نه آن عقل معاشی که امروز صورت مکر و دغلبازی و فریب انسانها شده است.
خوب است تا بار دیگر با فهمی دیگر از تاریخ و عالمی که در آن قرار گرفته ایم به قرآن و تاریخ و اندیشه های ناب و عمیق از آیات و روایاتمان رجوع کنیم و بازگردیم و با انسان سخن بگوییم. باید سخن بگوییم از اینکه ما در ظاهری از عالَم دنیا با دنیا در ارتباط قرار گرفتهایم، ولی عالَمهایی پیش روی ماست که پشت به آنها در ظاهری از آنچه در آن هستیم مشغولیم، و این کلافگی و سردرگمی ما از این جهت است که افق هایی در پیش داریم اما نمیدانیم چه باید بکنیم! نمیدانیم چه می خواهیم و یا چه بایست بکنیم ؟ این جاست که دقیقاً آیهی شریف سخن از خرد و فهمی دیگر را به انسان گوشزد می کند که ای انسان! هوشیار باش که آن خیرِ برتر و لذتِ برقرار و عیشِ دائمی که در پی آنی، اینی نیست که در آن قرار داری، متذکر خودت باش تا از درونت پنجره های ورود به تعالی را باز کنی و با خودبودن و با برتر بودنی دیگر، عالم را تجربه کنی، آنچنان که پیامبران و اصحابشان به آن «بودن» و به آن «حضور» تن دادند و خود را در آن حاضر کردند.
اگر سخن از «دعای افتتاح» به میان میآید از آن روست که این دعا در بنیاد خود سخن از حضوری گوناگون از انسانی دیگر در غایت تاریخ بشر دارد. سخن از تعالی و تقدس انسانی که سالها در نکبت تاریخ های ساختگی و جعلی، خلاف فطرت بشر بر جان او تحمیل کردهاند و حال، در این «دعا» نوید طلوعی تاریخی است که انسان هایی در قامت توحید به صحنه می آیند تا انسان را به آن زیست حقیقی و اصالت انسانیشان رهنمون کنند، دعایی که با ثنا و دلال و ناز توحیدی آغاز میشود و با تجلی قهر و جلالت حق، نکبت و نحوست استکبار را درهم میشکند و در پایان، به شکوه عزّت و سلطنت توحید و عظمت غلبهی سلطان، به انسان نوید شروع تازهای از تاریخ را بشارت میدهد.
آری! به خدا قسم اگر «دعای افتتاح» را در تجلی زنده توحیدی اش که فتح و فتوح آِینده ی قدسی انسان فردایی است نخوانیم و با آن انس نگیریم، چیزی بیش از لقلهی لسان و فشار روان، عایدی نخواهد داشت. آری! البته که از ثوابش محروم نمیشویم، اما باید به این فکر کنیم که چیست آن بشارتها و اشارتها و نظرگاههایی که انسان را به آن متذکر میکند و هر شب این سفره گسترده را پهن کرده است؟ آیا نه این است که حق، با زبان «انس» و «دعا» با انسان به سخن در آمده است تا او را در تاریخ فردای خودش در بر بگیرد و از رنج پوچی دوران و سردرگمی کوران معنویت و صفا رهایی ببخشد؟ به جان دوست قسم که این دعای مشحون از معارف و مدارج، سخنی است آخرالزمانی با بشری که به دنبال راهِ رهایی میگردد و میخواهد بند تاریخ ظلم و جور را بگسلد و به دنبال راه نجاتبخشِ تمدنی میباشد.
«اَللّهُمَّ اِنّى اَفْتَتِحُ الثَّنآءَ بِحَمْدِکَ وَ اَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَّنِکَ وَ اَیْقَنْتُ اَنَّکَ اَنْتَ» خدایا من ستایش را به وسیله حمد تو مىگشایم و تویى که به نعمت بخشى خود بندگان را به درستى وادارى و یقین دارم که براستى تو «اَرْحَمُ الرّاحِمینَ فى مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَهِ وَ اَشَدُّ الْمُعاقِبینَ فى» مهربانترین مهربانانى اما در جاى گذشت و مهربانى ولى سختترین کیفرکنندهاى در «مَوْضِعِ النَّکالِ وَالنَّقِمَهِ وَ اَعْظَمُ الْمُتَجَبِّرینَ فى مَوْضِعِ الْکِبْریآءِ» جاى شکنجه و انتقام و بزرگترین جبارانى در جاى بزرگى و «وَالْعَظَمَهِ اَللّهُمَّ اَذِنْتَ لى فى دُعآئِکَ وَ مَسْئَلَتِکَ فَاسْمَعْ یا سَمیعُ» عظمت. خدایا! تو به من اجازه دادى در این که بخوانمت و از تو درخواست کنم پس اى خداى شنوا «مِدْحَتى وَ اَجِبْ یا رَحیمُ دَعْوَتى وَ اَقِلْ یا غَفُورُ عَثْرَتى فَکَمْ» یا مدح و ثنایم را بشنو و پاسخ ده، اى مهربان خواسته ام را، و نادیدهگیر اى آمرزنده، لغزشم را. اى «اِلهى مِنْ کُرْبَهٍ قَدْ فَرَّجْتَها وَ هُمُومٍ قَدْ کَشَفْتَها وَ عَثْرَهٍ قَدْ اَقَلْتَها» معبود من چه بسیار گرفتارى که برطرف کردى و چه بسیار اندوه که زدودى و لغزشها که چشم پوشیدى «وَ رَحْمَهٍ قَدْ نَشَرْتَها وَ حَلْقَهِ بَلاَّءٍ قَدْ فَکَکْتَها اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ» و مهر و رحمت که گستردى و زنجیر بلا که از هم باز کردى ستایش خاص خدایى است که نگیرد «صاحِبَهً وَ لا وَلَدا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فى الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِىُّ» همسرى و نه فرزندى و نیست برایش شریکى در فرمانروایى و نیست برایش یاورى «مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً.»
این سطوری از اوایل و آغاز دعا میباشد شما نگاه کنید چگونه در میانه لطف و قهر با نظر به جامعیت به حق شروع به حمد و ثنا می کند و در یگانگی توحیدش در همان ابتدایِ دعا خود را غرق در این حضور حق می کند و دعا را از زبان حق میخواند و خود را در برابر عظمت او هیچ مییابد و همه را از او و به او می بیند، تا ادامه فرازهایی دیگر خصوصا فرازهای پایانی این دعای عظیم که خدا در تعیّن قدسی انسانهای معصوم در تاریخ به نظاره می نشیند و به حضور حق در دل تاریخ انسان ها و ذلّت تاریخ مستکبران و گردنکشان گواهی می دهد و در نهایت به ظهور آخرین جلوهی تاریخی حق در قامت نهاییترین انسان و اصیلترین صورت از انسان به طلب می نشیند، و از خداوند همراهی و همدمی و همرازی با آن صورت و تعیّن کامل و اصل الانسان را میخواهد.
خدا میداند که اگر زبان درازی نبود یا از اطالهی کلام و طولانیشدن کلمهها نمیهراسیدم، تک تک فرازهای «دعای افتتاح» را میآوردم و ذیل آن، اشارتهای طلوع فتوحات آینده ی تاریخ بشر را نشان می دادم. اما نه خود را در این قامت میبینم و نه این نوشته را تاب بیش از این میآید. رسالت این نوشته، اشارتی است به فتوحات تاریخی آیندهی انسانی که انسانترین انسانها را در پیش روی خود حاضر میبیند و میشناسد و این آینده را در تاریخ جز بر جبین و پیشانی بلند انقلاب اسلامی تشیع ایرانی نمیشناسیم. خدا نکند کسی «دعای افتتاح» را بخواند اما اشارتهای توحیدی آن را در تاریخ انقلاب اسلامی نیابد، یا به انقلاب اسلامی پیوند نداشته باشد. (البته این نظر ناقص و قاصر بنده است) چیزی جز قساوت عایدش نمیشود .(البته قساوت به معنای ندیدن تعیّن حق در صورتهای تاریخ و گمکردن راهی که رسیدن به آن غایت و دعوت این دعا میباشد).
سخن در این منظر بسیار و این حقیر ناتوانتر از گفتناش و خلق، از شنیدنش... التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: می فرمایید: هر تاریخی فهم و فضای زیست خاص به خود را دارد که برای شناحت انسان، باید به تاریخِ همان انسان رجوع کرد و از آن قالب، به سراغ فهم و درک او از خود و عالَم بود. و اگر بخواهیم امروز انسان را معنا کنیم بایست تاریخی که او را در برگرفته و بنیادی که به او تعیّن بخشیده و فکری که تاریخ او را تغذیه میکند را بشناسیم و بفهمیم تا بلکه بتوانیم به گفتگوی با انسانِ این تاریخ نایل شویم.
در کلام فوق جایگاه انقلاب را به خوبی تعیین کرده اید که چگونه می توان با بشرِ گرفتار نیهیلیسم باب گفتگو را باز کرد تا به گفته شما مبادا انسان به یأسِ تاریخی دچار شود و از زندگی ذیل اندیشه قدسی مأیوس شود. زیرا سخنی نو از تاریخی جدید به گوش رسیده است، این صدا، صدایی است که برای فطرت ها آشنا است و برای آنکه بتوانیم آن را به گوش بشر امروز برسانیم بایست از میانه آفت تحجّر و آسیبِ تجدد بگذریم؛ راهی است بس دشوار اما ممکن. و بنده سخت بدان معتقد هستم و در جواب گِلههای کار بر محترمِ سؤال شماره 34919 ؛ که او به خوبی از تنگناهایی سخن به میان آورد که حکایت از آن داشت که ما هنوز، نه انقلاب اسلامی و نه تاریخ خود را درست شناختهایم و نه این نسل را؛ عرض شد. بنده هم در همراهی با ایشان همچنان عرض کردم: تصور بنده آن است راه عبور از این مشکل که البته مشکلی است در بین خودمان و نه در بین آن خانمهای به اصطلاح بیحجاب؛ به این راحتیها نمیباشد و خونِ دلی که به نظر میآید رهبر معظم انقلاب میخورند، از ماها می باشد. پیشنهاد می شود رفقا به گله های آن کار بر محترم نیز رجوع فرمایند.
و به گفته جنابعالی هم انسان آخرالزمانی انسان دیگری است و به آزادی های طبیعی و مادی خود راضی نمیباشد و در پی گشودگی و آزادی دیگری است که خود را فراتر از آنچه که بود و آنچه که هست بیابد، و از این سرگشتگی هر روزی خود در میان تنوعات و توهّمات و تخیّلات، عقلی را بچشد که در عین التذاذ، دلآرامِ اوست و نه دلآزار و موجب دلمردگی او؛ در این رابطه عرایضی در بحثی که نسبت به سوره مرسلات به میان آمد؛ همان طور که فرموده اید زبانی باید به صحنه آید که همدیگر را بفهمیم، در آن صورت به گفته جنابعالی: اگر زبان گفتگو و در راستای آن، تعامل قلوب صورت بگیرد، راهی است برای حضور در تاریخی که انسان ها در طلب حقیقت، آینه یکدیگر میشوند و نه رقیب یکدیگر. واقعا باید به حقیقت فقری و عینالربطی انسان فکر کرد، اگر باید به ریشهها برگردیم، آیا جز این است که اصیلترین بنیان و ریشه هر انسانی همان «وجود» است که انسان در آن سکونت دارد و سُکنی میگزیند؟ امری که جناب صدرالمتألّهین در نگاه حکمت متعالیه خود متذکر آن شد و حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» در رابطه با شخصیت او فرمودند: «ملاصدرا و ما ادراک ما ملاصدرا؟» و یا رهبر معظم انقلاب میفرمایند: به گمان ما فلسفه اسلامی در اسلوب و محتوای صدرایی جای خالی خویش را در اندیشه انسان این روزگار میجوید و سرانجام آن را خواهد یافت.
با چنین بازگشتی به خود یا به «وجود» میتوان جایگاه دستورات شریعت الهی را که راه ارتباطِ وجودی ما است با وجود مطلق ـ که همان کمال مطلق است - درک کرد. به همان معنایی که قرآن می فرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد» هرچند ما هنوز نسبت به این گستردگی که در نسبت ما با «وجود» و با تاریخ پیش میآید، تأمّل کافی و دقیقی نکردهایم تا معلوم شود اگر انسانها در این آخرین دوران، در اصیلترین بنیان خود حاضر نشوند، با مشغولشدن به توهّماتِ بسی گسترده، سهمگینترین تلاشها را در نفی خود به کار میبرند.
توجه به امر فوق به گفته شما منجر می شود تا بار دیگر با فهمی دیگر از تاریخ و عالمی که در آن قرار گرفته ایم به قرآن و تاریخ و اندیشه های ناب و عمیق از آیات و روایاتمان رجوع کنیم.
بنده کاملا با سخن شما در رابطه با دعای افتتاح موافق هستم که می فرمایید: آن دعا، نوید طلوع تاریخی است که انسان هایی در قامت توحید به صحنه می آیند تا انسان به زیست حقیقی و اصالت انسانیشان رهنمون شود. دعایی که فتح و فتوح آینده قدسی انسان فردایی است. انشاء الله سخنان شما وسیله ای شود تا همه ما با نسبت به حضوری که در فردای تاریخی خود باید داشته باشیم با دعای شریف افتتاح روبرو شویم. موفق باشید.
سلام علیکم: جوان ۳۰ ساله بیکاردارم و همسر بازنشسته با ناراحتی اعصاب وروان، بحت و دعوا میکنند، برای بیکاری پسرم چکار کنم؟ ۲. برای اینکه همسرم اعصاب ما رو خورد نکنه چکار کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته این سایت شرایط جوابدادن به موارد شخصی افراد را ندارد بخصوص که جنابعالی حتی ایمیل خود را هم ندادهاید تا به صورت شخصی جواب داده شود. با اینهمه بدانید در چنین موقعیتهایی بهترین راه آن است با تواضع و با قوت ایمان در این ماه رجب زمینه گشایش رحمت الهی را برای خود فراهم کنید. بالاخره آن جوان سی ساله باید بداند اگر تواضع به خرج دهد و سختگیری در کار نکند، خداوند وسیله مشغولشدن به کار را برای او فراهم می کند. موفق باشید
با سلام خدمت استاد گرامی: سوال: آیا صرف تولد به هستی یا وجود انسان یا (فرصت زندگی برای انسان) بخودی خود ابتدا به ساکن یک امتیاز ویژه یا هدیه پرودگار است؟ فردی که بصورت نامشروع به دنیا آمده باشد. تولد خود را (وجودش را) در سن ۳۰ سالگی باید مبارک و موهبت پروردگار بداند؟ باید شکر گزار فرصت زندگی باشد که دارد؟ اگر داشتن وجود موهبت یا امتیازی محسوب میشود حتی این تولد در یک خانواده اسرائیلی باشد که پدر و مادرش دست به کلی کشتار انسان ها زده باشند؟ تولد خود (وجودش را) را در سن ۳۰ سالگی باید مبارک و موهبت پروردگار بداند؟ باید شکر گزار فرصت زندگی باشد که دارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. از آن جهت که هرکس و هرچیزی که به حکم امکان ذاتیاش امکان بهوجودآمدن داشته باشد، خداوند به آن وجود میدهد و وجود در هر مرتبهای که باشد کمال است و انسان میتواند در نسبت با وجود خود با خداوند مرتبط باشد. مگر اینکه انسان این نوع بودن اصیل را فراموش کند و گرفتار توهّمات غیر واقعی گردد. موفق باشید
با سلام وعرض ادب خدمت استاد بزرگوار: با توجه به گستردگی جامعه امروزی به خصوص در شهرهای بزرگ، تا حدی اعتماد کردن به یکدیگر سخت شده است، خصوصا در مساله ازدواج، برخی برای شناخت بیشتر توصیه به ارتباطات بیشتر به بهانه های مختلف می دهند، اما چطور میشود در این مدت احساسات بر فرد غالب نشود به ویژه برای شخصی که تا به حال ارتباطی از این جنس با غیر محارم نداشته است و از کجا معلوم شناختی که از این طریق به دست می آید درست باشد، و به نظر شما مراجعه به مشاور (روانشناس) بهتر نیست؟ چطورمتوجه فطرت زنده و صدق سخن افراد بشویم به خصوص اگر شانس های خوب کمی برای ازدواج موجود باشد. اگر شخصی نماز نخواند ولی گرایش به سمت دین و مذهب داشته باشد، میشود به آینده او امیدوار بود و با اعتماد با او ازدواج کرد؟ یا فقط باید حال کنونی او را در نظر گرفت؟ با تشکرفراوان، التماس دعا🌺
باسمه تعالی: سلام علیکم: مشاوره در این موارد از جهاتی خوب است. به هر حال اگر شما خود را ذیل اسلام و انقلاب تعریف کردهاید، طرف مقابل نیز باید این نوع حضور را پذیرفته باشد و از آن بیگانه نباشد و از این جهت شاید نمازنخواندن او مشکل ایجاد کند مگر آنکه همه گرایش دینی شما را بپذیرد و گیر ندهد و منکر نماز هم نباشد. موفق باشید
سلام: ببخشید پاسخ برخی سوالات را که مطالعه میکنم در آنها پختگی کلام استاد را حس نمیکنم. احساس میکنم استاد شخصاً پاسخ نمیدهند آیا من دارم اشتباه میکنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: باور بفرمایید خودم که همان طاهرزاده هستم، جواب میدهم. البته شاید بستگی به سطح سؤالات داشته باشد و شاید هم که بالاخره پیری است و معرکهگیری!! موفق باشید
با عرض سلام: ۱. استاد شخصی هست که هر وقت قبل از خواب قران نمی خواند، یا اینکه میخواند ولی بین طلوعین یا نیمه شب که بیدار می شود، نمیتواند بیدار بماند و میخوابد، خواب بد می بیند وبا داد و جیغ از خواب بیدار میشود طوریکه هم خودش و هم دیگران را کلافه کرده، غیر از کتک خوردن از خیالات و کتاب ادب خیال و... راهکار دیگری هست؟ ۲. و اینکه اگر خیلی سخت باشد برای او که سیر مطالعاتی که هر هفته سخنرانی نهج البلاغه و تفسیر را با هم گوش کند و بنویسد می تواند هر هفته یکی از اینها را انجام دهد یا باید ذکر یا عالم را بگوید، اما خودش هم ترسی پنهان دارد از اینکه تجربیات تلخی با سریع پیش رفتن برایش تکرار شود، حالا باید چکار کند؟ و همینطور با وجود تلاش، در برنامه ریزی موفق نیست و نمیداند ضعف از کجاست و باید چکار کند؟ ۳. و یک ویژگی بد دارد اینکه وقتی با کسی یا در جمعی هست خیلی شوخ و بذله گو و از نظر خودش بی شخصیت و سربه هوا می شود و تا مدتی بعد از آن هم اینطورمی ماند و از سیر و روالی که باید برود خارج می شود، برای همین اغلب تنهایی را ترجیح می دهد، راهی هست که بتواند در جمع جلوی خودش را بگیرد، و آنگونه که می خواهد باشد؟ اینکه پیامبر خود را از مردم می پاییدند که زیاد با آنها قاطی نشوند را چگونه می شود عملی کرد؟ در حد تعادل حرف زدن را چگونه می شود از افراط و تفریط حفظ کرد؟ ۴. انگیزه ما در محبت به کودکان و انجام خواسته هایشان چه باشد بهتر است؟ با تشکر🙏💐
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در روز باید مواظب صفای خود بود تا شبِ ما ادامه صفای روزمان باشد. ۲. نباید به خود سختگیری کرد. بیشتر باید سعی نمود در صفای خود به سراغ معارف الهی رفت و نسبت به انس با ارحام نیز بیتفاوت نبود. ۳. اینکه در جمع دوستان و ارحام، حضور همراه با نشاط داشته باشیم خوب است ولی باید سعی کنیم سخنانمان حکیمانه باشد. ۴. دلگرمی به آینده و توجه به لطف خداوند که همواره انسان را در بر گرفته است. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: اشخاصی نورانی مثل شهید حججی یا حاج قاسم با شهادت جریان مثبت در جامعه ایجاد میکنند در مورد مهسا امینی که با مرگش فتنه به پا میشود. آیا میتوان با اطمینان گفت ایشون شخصیت پلیدی داشته یا خیر؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در این موارد نباید قضاوتی داشته باشیم. به خودشان مربوط است. موفق باشید
سلام علیکم: بنده حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه را بسیار دوست می دارم اما آنچه می بینم این است که نمیتوانم ایشان را آنگونه که شایسته است بشناسم. پس آیا این قضیه صحیح است که عرفا و علمای انقلاب اسلامی و شهدای آن همچون شهید آوینی و بهشتی و سلیمانی و غیره بسط دهنده تعیینات حقیقیه قلبی آن جنابند و با رجوع به آن ها در واقع حضرت امام را می یابم؟ و این درست است که با هرچه معرفت بهتر در رجوع به رهبر معظم انقلاب حفظ الله که به نوعی جامعیتی از حقایق دورانِ انقلاب اسلامی را در قلب او خدا قرار داده است می توانم بهتر حقایق انقلاب و شناخت حضرت امام را دریابم؟ زیرا نگاه بنده این است در ابدیت خویش به آنچه خدا برایم در زمان زیستنم روبرویم قرار داده است ارتباط برقرار کنم و بپذیرم و در آن زندگی کنم این بسیاری از مسائل ابدیتم را حل می کند و در دنیا نیز حیاتی با شعف به من عطاء می کند. میدانم انقلاب اسلامی بیش از آن است که در هزاران رجوع مختلف دریابم و تمام هم نشود اما یک رجوعش این است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته و صد البته. آری! همچنانکه مولایمان علی «علیهالسلام» آینه ملموس نور محمدی «صلواتاللهعلیه وآله» بوده و هستند، عزیزانی همچون شهید آوینی و شهید بهشتی و شهید سلیمانی، آینه جمال روحانی حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» میباشند و از آن طرف، مواجهه با مقام معظم رهبری و با نظر به ابعاد شخصیتی ایشان، با این رویکردی که میفرمایید بهترین مواجهه است. موفق باشید
سلام استاد: اگر برایتان امکان هست و فرصت دارید مقداری دستنوشته هست برایتان ارسال کنم که بفرمایید چه کنم، اگر نه هم که ممنون. استاد یک مشکل خطرناکی هم که دارم اینست که بعضی اوقات فکر می کنم ایمان خوبی دارم و به خودم مطمئن می شوم و از خودم راضی؛ مگر اینکه گناهی که می کنم به خودم می توانم نهیب بزنم که چه زشتی هایی در ایمانم هست وگرنه اکثراً نمی توانم عیب ایمان خودم را ببینم و از این بابت در خطرم. لطفا مرا فرو بریزید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نمیدانم آن دستنوشتهها در باره چیست و چه نسبتی میتواند با بنده داشته باشد که بنده نظر بدهم. ۲. هرکس باید اندازه ایمان خود را در نسبت با انس با حضرت حق و انوار اسمای الهی او در نظر بگیرد و اینجا است که حتی پیامبر خدا «صلواتاللهعلیهوآله» عرضه میدارند: «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ وَ مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ.» یعنی نه آن اندازه که شأن تو بود، تو را عبادت کردیم و نه آن اندازه که شأن تو بود، تو را شناختیم. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم: آنقدر غرق گناه شده ام که دیگر نفس لوامه ام از کار افتاده است، چه باید بکنم که نمیتوانم خودم را پیدا و معنا کنم و از سردرگمی خودم را تشنه گناه میبینم چرا که برای حتی مدت خیلی کوتاهی ذهنم از همه چیز خالی و آسوده باشد. با توجه به پرسش های شماره.... و با توجه به اینکه اگر من با مباحث معرفتی آشنا نمیشدم، اصلأ نمیتوانستم به عنوان یک دیندار در حوزه علمیه تحصیل کنم و مولانا طور دارم پیش میروم، آیا صلاح است، آیا احتیاج هست که کتابی همچون گناهان کبیره آقای دستغیب را بخوانم و سعیم بر این باشد که خودم را به شدت نگه دارم تا کمی روحم شسته شود، یا نتیجه عکس خواهم گرفت؟ هرچه صلاح میدانید، بفرمایید. خدا خیرتان بدهد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: إنشاءالله با تعمق در معارف دینی به صورت دقیق و تدبّر در قرآن و در دل رعایت تقوای الهی، آنچه نیاز دارید پیش میآید. موفق باشید