سلام استاد عزیز: ببخشید مزاحم وقتتون میشم من مدت خیلی زیادی هست که از مطالعه به صورت برنامه ریزی و متداول جدا شدم با مباحث تون آشنایی کامل دارم، دوره های معرفت نفس و برهان و معاد و ... رو قبلا گذروندم ولی از وقتی بچه دار شدم چون پشت خمی هم بودن دیگه وقتم اجازه نداد و نتونستم سمت کتاب برم مدت زیادیه که احساس نیاز میکنم برای مطالعه، ولی هیچ جوره نتونستم دوباره شروع کنم، انگار روحم هم مثل قبل همراهی نمیکنه ازتون درخواست داشتم که اولا راهنمایی بفرمایید اگه بخوام دوباره شروع کنم به مطالعه ی مباحث معرفتی از چه کتابی شروع کنم؟ دوما چکار کنم که مثل قبل، عطش مطالعه و پیگیری مباحث درونم بوجود بیاد؟ البته به صورت مجازی تا حدودی در جریان مباحث تون بودم ولی حتی صوت ها رو هم که میخوام گوش بدم احساس میکنم نفسم همراهی نمیکنه و تشنه ی شنیدن نیستم. تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید نباید به خودتان سختگیری کنید زیرا در همین شرایطی که هستید به لطف الهی از تجلیات انوار الهی و حضور فرشتگان برخوردار میباشید. نهایتاً پیشنهاد میشود با توجه به سوابق مطالعاتی که دارید خوب است بحثهایی که در رابطه با قرآن در سورههای اخیر شده است را دنبال بفرمایید. مثل سوره «الضحی» و «اللیل». یا سوره «بلد». موفق باشید
بسم الله الرّحمن الرّحیم با عرض سلام خدمت استاد گرامی و ضمن تبریک سال نو و آرزوی قبولی طاعات و عبادات. در مورد «پیشرفتِ هنر در وجود علمی انسان» تلاشی انجام دادیم، لطفا راهنمایی بفرمایید. همچنین با توجه به نکاتی که در باب زیارت شهدا در مقتل ایشان فرمودید، مورد زیبای «سیاست و هدایت ذاتی هنر» نیز پیش می آید، در این زمینه توضیحاتی بفرمایید. همانطور که میدانیم در هر اثر هنری ملاحظاتی علمی وجود دارد که تلاش میکند اثر هنری، بیان قوی تری داشته باشد. این ملاحظات علمی زمانی اهمیت بیشتری پیدا میکنند که هنر افقی را مدنظر دارد و میخواهد راهی به «وجودِ علمی انسان» بگشاید و «هست» را به انسان یادآور شود، و بیافقیِ «هنرِ نیستی» را به صورت علمی تبیین کند. در این راستا، نظر بر تقدیر علمی تاریخی هنر میتواند راهگشای تفکر باشد. زیرا اگر در تاریخ رسمی شدن حکومت شیعه و ظهور فلسفه ی اصالت وجود ملاصدرا، خاک درآمیخته با رنگ و فرم، زیبایی ها و اسرار وجود را در مساجد و هنر معماری اسلامی متجلی میکند و عین الیقین تاریخیِ هنر رقم میخورد، در تاریخِ انقلاب اسلامی که هنر در جایگاه شهادت قرار دارد و با ریخته شدن اولین قطرهی خون پاک شهید، خاک تربت و سجدهگاه میشود، دوران حق الیقین تاریخیِ هنر است. و از این رو است که سینمای هنر انقلاب اسلامی، استعداد تجلی زیباییها و اسرار وجود را دارد. اکنون که محتوای هنر اسلامی میتواند در حضور عمیقتر و لطیفتری نسبت به افقی که مد نظر دارد قرار بگیرد، فرمِ هنر نیز، با فنآوری های نو وسعتِ حضورِ جهانی یافته است. هرچند حضور در این فرآیند یعنی با حضور قلب در رجوع حقیقی به حقیقت ماندن و صبرِ معلق بودن در لایه های وجودیِ فرم، مستلزم «استقامت هنرمندانه» است، ذوق و ادراک هنری به شخصی که در وفاداری به حقیقت، فداکارانه ذوق بیان حقیقت را داشته باشد، عطای وجودی میشود و اطمینان قلب در راه هنرمندی حاصل میشود. ظهور هنر انقلاب اسلامی، در وجود علمیِ انسان، راه را برای پیشرفت هنر می¬گشاید، و نظر بر اسرارِ تحقق چنین هنری، ادبیات هنری جدیدی را بوجود می¬آورد. زیرا آنچه در عالم هنرِ انقلاب رخ می¬دهد، مصداقِ عالم درونی هنرمند است. هنرمند، برای خلق اثر هنری کثرت¬ها را در سینه¬اش نگه می¬دارد، تا در بهترین ترکیب، معنا در عین وحدت ظاهر شود. این کثرت¬ها، «حسّی از معنای قلبی» دارند و اعتباریات نقشی در معنا بخشیدن به این کثرت¬ها ندارد. آیا در روح هنریِ انقلاب اسلامی نیز، «با¬هم بودن»ِ بسیجی ها از همین جنس نیست که زیبایی¬ها را در فرمِ دفاع مقدس می¬آفریند؟. روح هنری انقلاب اسلامی با شهادت، نسبت¬هایی را می¬آفریند که از جنس زیبایی¬شناسانه است. و مصداق آن در هندسه و هنرِ معماری اسلامی نیز مشاهده می¬شود. آثاری که با وجود همه¬ی شکوهی که در شخصیت خود دارند، در فرم (تناسبات، رنگ¬ها، منحنی¬ها، به¬هم¬رسیدن¬ها) وارسته هستند و احساسی از جنسِ بیان دارند. به راستی «وارستگی» نسبتی است زیبایی¬شناسانه، در ظهورِ وحدت ¬در ¬عین ¬کثرت و کثرت¬ در¬ عین¬ وحدت، که استاد طاهرزاده به زیبایی آن را در وصف انقلاب اسلامی انتخاب کرده¬ و راه بیان نسبت¬ها را در هنر گشوده اند. و از این¬رو هنر سینمای انقلاب اسلامی در ظهور زیباییِ چنین نسبت¬های انسانی و حقیقی می¬تواند اثرگذار باشد. اکنون که هنر سینمای شکل گرفته در تمدن مدرن می¬خواهد این امانت را بپذیرد، نخست باید حقیقتِ انقلاب اسلامی را بیابد. معرفت به حقیقت و زیبایی ظهور¬یافته در خِرَد انقلاب¬اسلامی می¬تواند، هنرمند را در ظهور فرم سینمایی هدایت کند. هرچند اسرارِ وجودِ علمیِ انقلاب اسلامی بر هنرمند پوشیده است، اما از آنجایی¬که او را در بر¬گرفته است، افقی را مشخص می¬کند و به صورت هنرمندانه تفکر می¬سازد. هر چند عالمِ هنر، علم حضوری است، اما ادراکِ عالم علوم مهندسی (نیروها، نسبت¬ها، الگوریتم¬ها، اثر¬گذاری ها، ساده¬سازی ها و ...) و عالم علوم انسانی (ارتباط، بیان، ادراک، احساس و ...) و وجود شناسی آنها می¬تواند حضور علمی و فن¬آورانه¬ایی را برای سینمای انقلاب اسلامی فراهم کند. از طرفی حضور هنرمندانی که در دامان هنرهای اسلامی پرورش یافته و به فهم زیبایی¬شناسانه¬ی اسلامی از فرم رسیده و روح معنوی فرم را ادراک می¬کنند نیز می¬تواند در ظهورِ فرم سینماییِ انقلاب اسلامی راهگشا باشد. چه بسا سینمای انقلاب اسلامی راه گشوده¬ایی باشد برای هنرمندانی که در جستجوی نسبت های حقیقی در هنر هستند. زیرا هنر سینما بستری فراهم می¬کند تا سایر هنر¬ها نه تنها در نسبت با یکدیگر معنای خود را بیابند و صحنه ایی از زندگی را بسازند و تجربه شوند، بلکه در نسبت با حقیقت، جایگاه تاریخی خود را کشف کنند و پیشرفتِ وجودی خود را رقم بزنند. همچنین هنرمندان نیز با حضور در فن¬آوریِ وجودِ علمیِ هنر، نه تنها «احساسِ بودن» خود را به وسعت جهانی شدن و متعالی شدن تجربه می¬کنند که از مقتضیاتِ هویتِ انسانِ امروز است، بلکه در این فرآیند، خود جزئی از اثر هنریِ حقیقت هستند و همراه با سلوکِ فرم، سلوک می¬کنند و در هنر وجودی¬تر و حقیقی-تری خود را می¬یابند و به نسبت¬های حقیقی¬تری در عالمِ هنرِ انقلاب اسلامی و وجود خویش می¬رسند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده بر این باور هستم که ما بخواهیم و یا نخواهیم، باید در میدان هنری که تصاویر با ما گفتگو میکنند، حاضر شویم و در این میدان متذکر حضور تاریخیِ خود گردیم، میدانی که شهادت، وجهی از وجود آن است و همان طور که میفرمایید در چنین حضوری است که نهتنها هنرمند بسطِ حضور تاریخی خود را تجربه میکند، حتی مخاطبان خود را هم در کنار روحانیتِ شهدا حاضر مینماید و از این طریق، هر دو وارد مکتب مقاومت میشوند.
به نظر میآید با انقلاب اسلامی، آرامآرام مکتب «مقاومت» به همان معنایی که قرآن با «بشّرالصابرین» متذکر آن است، خود را تا آنجا نشان داد که جبهه استکبار با آن همه جنایتی که انجام داد ، با امری روبهرو شد که تمام نقشههایش برای ادامه خود زیر سؤال رفت و در همان راستا پدیده داعش با آنهمه حسابی که روی آن شده بود بیاثر ماند، زیرا در فرهنگ «مقاومت» و شهادتی که در آن مطرح است، موضوعِ وسعتدادن به زندگی در میان است و این غیر از آن است که خود را به کشتن بدهی تا به گمان خود به بهشت بروی، با این تصور که بهشت، دنیای بهتری است با امکانات فراوان، و اینجا است که تفاوتی اساسی بین فرهنگ مقاومت و حضور در تاریخِ توحیدی، همراه با شهادت، با حرکات انتحاری داعشیها معلوم میشود. و این هنرمند است که میتواند تفاوتِ اصلی بین این دو روح و روحیه را نشان دهد.
با نگاهی پدیدارشناسانه به پدیده «مقاومت» که عملاً نگاهی است تاریخی به آن موضوع، میتوانیم برای رهایی از بیتاریخی و گرفتار اکنونزدگینشدن، جایگاه تاریخی خود را در این شرایطِ تاریخی بیابیم که در کجا اگر باشیم سخن حضرت امام برایمان معنا میدهد که فرمودند:
«مگر بيش از اين است كه فرزندان عزيز اسلامِ ناب محمدى در سراسر جهان بر چوبه هاى دار مى روند؟ مگر بيش از اين است كه زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته مى شوند؟ بگذار دنياى پست ماديت با ما چنين كند ولى ما به وظيفه ى اسلامى خود عمل كنيم.»
این سخنان، شناسنامه ما در فرهنگ مقاومت و شهادت میباشد و موجب هویتبخشی به ما خواهد بود تا در خود نبوغی را احساس کنیم که در سردارانی چون حاج حسین خرازیها طلوع کرد و در شهید عماد مغنیه و شهید حاج قاسم سلیمانی به بلوغ خود رسید، به عنوان درک معنای خود در این تاریخ. در این حالت اگر هنرمند توانست خود را در فرهنگ «مقاومت» معنا کند و زندگی را ماورای زندهبودن و یا شهیدشدن احساس نماید، در بودنِ خود منوّر به إشراقی میشود که یا شهید آوینی است و یا شهید عماد مغنیه و یا شهید حاج قاسم سلیمانی، زیرا در معرض نفحات ایّام دهرِ خود قرار گرفته که رسول خدا«صلّیاللهعلیهوآله» از آن خبر دادند و فرمودند: «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ ألا فَتَعَرَّضُوا لَهَا». این است معنای حضور هنرمندانه در این تاریخ. موفق باشید
سلام خدمت استاد گرامی، استاد چطوری برسیم به صمت، بنده یک جاهایی واقعا دوست دارم سکوت کنم ولی متاسفانه تا الان موفق نشدم، به خاطر اینکه آنقدر همیشه حرف زدم یک جاها هم که حرف نمیزنم بقیه در مورد من اشتباه برداشت میکنند، از یک طرفم دوست ندارم تسبیح به دست باشم که بقیه بفهمن دارم ذکر میگم، اومدم ذکر لا اله الا الله رو گفتم یک مدت چون کسی متوجه تکان خوردن زبان نمیشه، ولی متاسفانه همین فکر دیگران من رو اذیت میکنه، کنار خواهر، خواهرشوهر، پدرشوهر، مادرشوهر نشستن و سکوت طولانی داشتن یک طوری نیست استاد؟ لطفا توضیحات زیاد در این باره میخوام. استاد طوری که برسم به صمت، چون تا سکوت همراه با تفکر انسان فعال نشه، حکمتی هم داده نمیشه به انسان. چکار کنیم استاد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! کثرت کلام و زیاد حرفزدن، موجب مشغولیت قلب میشود. حضرت امام در کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» در این مورد گفتنیها دارند. همچنانکه آیت الله شجاعی در سه کتاب «مقالات» شان ظرایفی در این امر به میان آوردهاند که اگر بتوانید صوت «مقالات» را دنبال کنید، مؤثر خواهد بود. میماند که به لطف الهی انسان به جایی میرسد که جان او از آن به بعد گرفتار گفتن و باز گفتن نیست، هرچند به حکم وظیفه با اطرافیان گفتگوهایی دارد و در دل آن گفتگوها صفای همدیگر را درک میکنند به جای گفتگوهای لغو و بیثمر. موفق باشید
با سلام و احترام: بنده کتاب «آشتی با خدا»، «چگومگی به فعلیت یافتن باورهای دینی»، «هنر مردن» و همچنین یه مقدار از «جوان و انتخاب بزرگ»، «ده نکته در مورد نفس» و خود، رو خوندم واقعا عالی بودن اما هنوز یه خلا و مشکل وجود داره که به نظرم میتونید به آن بپردازید. متاسفانه بسیاری از جوانان درگیر شهوات هستن و و اگر تصمیم بگیرن وارد چنین مسیر نورانی بشن، از آنجایی که گناه های جنسی در روح و روان شأن تاثیر منفی گذاشته، در طول این مسیر دچار وسوسه های جنسی و گناه میشن، چون وقتی یه انسان فعل را انجام میده چه خوب چه بد، وقتی انسان تصمیم به تغییر میگیرد اما تاثیرات گناه و فعل گناه همچنان در روح انسان هست و در طول شبانه روز بارها وسوسه میشود که فعل گناه را دوباره انجام بدهد. من و بسیاری از جوانان واقعا نیاز به یه راهکار عملی برای رهایی از شهوت ها داریم. ما میدانیم این شهوت ها مانع مسیر قرب الی الله هستن و سعی میکنیم آنها را کنار بگذاریم اما دوباره خواه یا ناخواه به گناه میافتیم چون یه راهکار اصلی نداریم. اگه کتابی در مورد رهایی از شهوات دارید لطفاً معرفی کنید و اگر ندارید لطفاً در موردش فکر کنید. هیچ قلمی نتوانست مرا به اندازه ی کتاب شما به وجد بیاورد. یقینا تالیف چنین کتابی تاثیرات بسیار مثبتی خواهد داشت و انشاء الله خداوند در این دنیا و آن دنیا خیر به شما عطا کند. ببخشید زیاد شد پیامم. بسیار سپاسگزارم. خدا نگهدار
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال مسئله حساسی است و اگر ذهن و روح خود را مشغول اموری بس متعالی نگردانیم توهّمات انسان، انسان را گرفتار چنین مشکلاتی که در جای خود اصالتی اساسی ندارند، میکند و در همین رابطه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» تنظیم شده. امید است که راهکارهای پیشنهادی در آن کتاب، مفید افتد. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: طبق استنباط بنده در خصوص علت خلقت با توجه به آیه شریفه وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ عبادت هست و این عبادت طبیعتا نماز و روزه و خمس و زکات و... که حداقل هایی هست که خداوندمتعال برای بنده خود تکلیف کرده نیست و منظور از عبادت برطرف کردن مشکلات بنده خدا و دستگیری ار بندگان خدا می باشد. خداوند متعال به هر انسان استعدادها و توانایی هایی داده و در مقابل این استعدادها نیازهایی رو در بعضی افراد ایجاد کرده، به طور مثال بنده مهندس عمران هستم و توانایی ساخت خانه را دارم و این استعداد و توانایی هست که خداوند متعال به من داده و در مقابل افرادی هستند که به خانه نیاز دارن و من با ساخت خانه برای این افراد هم خدمت به خلق کردم و عبادت کردم و مطابق روایات کار کردن مرد جهاد در راه خدا حساب میشود و هم به در آمد رسیدم. نظر شما را در رابطه با این موضوع جویا هستم آیا این تفکر صحیح است که اگر هر فرد مسیر استعداد خدایی خود را تقویت کند و خدماتی که به بندگان خدا میدهیم آیا به هدف نهایی خلقت میرسیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید و در همین رابطه جناب سعدی میفرمایند:
عبادت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق پاکیزه درویش باش
به صدق و ارادت میان بستهدار
ز طامات و دعوی زبان بستهدار
قدم باید اندر طریقت نَه دَم
که اصلی ندارد دمِ بیقدم
با توجه به آیه مذکور، اساساً عبادات وقتی در همه ابعاد آن صورت گیرد موجب هرچه بیشتر نزدیکشدن به خداوند و معرفت عمیقتر نسبت به خداوند میشود. موفق باشید
با سلام: شما در پاسخ یکی از سوالات من فرمودید که، خود الله هم مظهر است. می شود در این باره توضیح بفرمایید. چون من فکر میکردم که الله همان ذات است در حالیکه شما الله را مظهر میدانید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی در «بسم الله الرّحمن الرّحیم» میگوییم به اسمِ الله، معلوم است که حضرت «الله» را اسم میدانیم. آری! ذاتی جدایی از اسماء نداریم، ذات در مظاهر حاضر است. اینطور نباشد که طرف گفته بود رفتیم جنگل، آنقدر درخت بود که جنگل پیدا نبود، در حالیکه همان مجموعه درختها جنگل بود. موفق باشید
اگر درباره مسئله توحید، بر سر دوراهی قرار گرفتم که عقل چیزی می گوید و نقل (حدیث) چیز دیگری میگوید و با هم قابل جمع نیستند، من باید عقل را انتخاب کنم یا نقل را؟ ممنونم!
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی ما دین خدا را بر اساس عقلمان میفهمیم و رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» مقامشان مقامِ عقل است، مگر میشود در چنین دینی، امری مقابل عقل در میان باشد؟ موفق باشید
سلام و عرض احترام و ادب: پیام آخرتان بسیار تند بود و متأسفانه اولین بار نیست که افرادی را با یک اشتباه کوچک به کلی طرد می کنید و به جبهه مقابل می فرستید. از آن فیلم سخنرانی امید دانا مشخص است حرف او برای حفظ منافع جمهوری اسلامی است. همانطور که خودش چندین بار به این موضوع اشاره کرد. آیا بهتر نیست به جای تکرار فتوای امام در این باره، تحلیل هایی ارائه دهیم که حکم ایشان را مربوط به شرایط خاصی بدانیم و در چنین مقطع حساسی برای جمهوری اسلامی، هزینه برای کشور درست نکنیم؟ کاری که امید دانا می کند ولی عده ای ناخواسته متوجه جهت گیری او نمی شوند و با ساده لوحی در زمین مخالفین انقلاب بازی می کنند. ممنون و ببخشید از صراحت در کلام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر با دقت آن سخنان را دنبال فرموده باشید عنایت خواهید کرد که حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» محور انقلاب اسلامی و عامل موجودیتِ ما میباشند و تقابل مستقیم و اعلان تضاد با حضرت امام، یعنی مقابله با کلیّت نظام اسلامی. اینجا است که دیگر تعریفهای ایشان از بعضی از ابعاد نظام و حتی مقام معظم رهبری، جایگاهی نخواهد داشت. این مثل انجام بعضی امور اخلاقی است همراه با شرک کامل. موفق باشید
سلام علیکم استاد: سؤالی داشتم درباره موضوعی که میان رفقای مذهبی اختلاف مبنایی پیش اومده و اظهاراتی هم از طرف یه عده شده آیا پخش سرود (سلام فرمانده) در بین الحرمین کج سلیقگی یا کار فرهنگی درستی بود؟ نظر شما چیه؟!
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اشاراتی که در درون آن سرود وجود دارد مبنی بر نظر به آینده توحیدی جهان اسلام، نمیدانم چه اشکالی دارد که در هر جا که میشود این ندا را سر داد؟!! کوتاهی نکنیم چه در داخل خانه و فرزندانمان و چه در بزرگترین میادین جهان. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام ببخشید بنده یه مسئله ای دارم بنده وقتی توی خونه ام حالم خوبه و با خداوند به گونه و حد کنونی ام مانوسم وقتی میرم بیرون با اینکه گناهی ندارم و رفتارم عادیه تا حدودی برمیگردم به شدت سنگینی دل و احساس گناه رو در دل در عملم احساس میکنم و کل هیجان و انرژیم تخلیه میشه حتی اگه ۱ ساعت بیرون باشم یعنی به کُلی انگار از زنده به مرده تبدیل میشم در این حد خدمتتون عرض کنم. از نظر روحی مشکل بنده چیست؟ آیا مشکل است یا نه و اگر هست ریشه در چه دارد؟ راهکار ارائه بدید به فکر این افتادم از خانه بیرون نروم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید به وسعت روحی خود فکر کنید، روحی که همواره به حکم وظیفه در صحنههای مختلف حاضر میشود و او را کاری از کاری باز نمیدارد. موفق باشید
سلام خدمت استاد محترم: بنده به عنوان یک معلم متوجه هستم که علت بی رغبتی دانش آموزان به مدرسه و درس محتوای ناکارآمد وغیر مطابق با طلب نورانی بچه هاست و چقدر در این شرایط هم معلمان در زحمت اند و هم بچه ها تا تحولی اساسی در این محتوا رخ دهد ان شاالله، اما استاد این را هم می بینیم که ما و جوانان مان در رجوع به معارفی اصیل که طلب امروز جان های ماست و از طریق امثال شما ارائه گردیده سستی می کنند بهجهت موانعی که از طریق رسانه ها و حتی اختلالات مزاجی به جهت بحران های زیستی و.... برایشان حاصل گردیده و اینجاست که کار ما خیلی سخت شده و در تهدیدی دوسویه قرار داریم و گویی زبانمان بسته است، هر چند از طرفی خوشحالیم که آخر باید امید به این نظام فکری و فرهنگی و آموزشی به کل از وجود ما ریشه کن شود تا شاهد صبح ظهور تمدنی اصیل باشیم، گویی باید به نظاره بنشینیم کشته شدن و تلف شدن ما و عزیزانمان را تا فرجی رخ دهد چنانچه شاعر می گوید: صد هزاران طفل سر ببریده گشت تا کلیم الله صاحب دیده گشت.
باسمه تعالی: سلام علیکم: با اینهمه به حکم : «روح پدرم شاد که می گفت به استاد، فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ» اگر معلم با متانت و دلسوزی با دانشآموزان روبرو شود تأثیر خود را میگذارد و بعدها که همان دانشآموزان با بحرانهای روحی که ممکن است به جهت دوری از معنویت برایشان پیش آید؛ به خود میآیند که با نظر به گفتهها و شخصیت معلمشان، مسیر خود را تغییر دهند و این است که ما همراه با شهید آوینی عزیز به حکم وجدان تاریخی این ملت به جهان دیگر و آیندۀ دیگری امیدواریم و این از طریق معلّمان دلسوز معجزهوار محقق خواهد شد. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز. من قبلا هم بهتون پیام دادم و قرار شد حضوری خدمت برسم که به خاطر اهمال کاری خودم حضوری خدمت نرسیدم به خاطر همین عذر میخواهم. الحمدلله نه جسمی نه مالی و...مشکلی ندارم اما از کودکی دچار وسواس فکری زیاد و کمی وسواس عملی بوده ام (وسواس عملی در احکام رو کنترل کردم). فکرم شدیدا درگیره و این افکار وسواسی زیاد فرصت زندگی را از من گرفته است. چند ماهی است از لحاظ معنوی هم سقوط کرده ام. این وسواس فکری و این سقوط معنوی باعث شده زندگی راکد و سختی را بگذرانم. با این که دانشجو ام، دغدغه شغل و درآمد هم ندارم اما بی اراده و انگیزه شده ام... .سرشار از استعدادم، دیگران را راهنمایی میکنم اما خودم بی انگیزه و بی اراده شده ام و ذهنم همیشه درگیر است. خستهِ خستهِ خسته ام. به ائمه اطهار(ع)، امامزادگان (ع) متوسل شدم اما دریغ از حل شدن این مشکل و هر سال بدتر میشود. دیگه راهی به ذهنم نمیرسد. قصد مراجعه به روانپزشک و روانشناس ندارم چون میدانم ثمره ای ندارم. تنها امیدم خدا و ائمه بود که جوابی نگرفتم (شاید به خاطر گناهانم است. نمیدانم) گفتم شما راهی پیشنهاد کنید، دعایی، ذکری، توسلی، دیدار با عالمی یا... قبلا پیشنهاد کردید که پیش روانپزشک بروم. لطف کنید راهی غیر از روانپزشک و روانشناس معرفی کنید. نیاز به شارژ معنوی هم دارم که روانپزشک و روانشناس از این مورد بی بهره اند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال باید خودتان در خودتان با عزمی بزرگ حاضر شوید و البته عبادات معنوی و اولیای الهی کمک خواهند کرد. در راستای حضور در آنچه باید خود را در درون مدیریت کنید، کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» شروع خوبی است تا
ان شاالله متوجه شوید روح انسان نیاز به معارف عمیقی دارد تا آن معارف او را به سوی حقایق سیر دهد. موفق باشید
سلام علیک و جمیع مغفرته و غفرانه و رضوانه: با عرض پوزش و عذر و زحمت دوبارهی این کمترین، خدمت شما و دوستان سایت. باز پیشاپیش از اطاله ی کلام و تضییع وقت جنابعالی و دوستان عذرخواهم و طلب عفو و حلالیت دارم. نوشتهای را خدمت شما با کمال خاکساری و فروتنی تقدیم میکنم از باب گفتگوی با دوستانِ جانی.
بسم الله الرّحمن الرّحیم: «دعای افتتاح» و آیندهی قدسی پیشِ روی ما. تاریخ، تجلی زیست انسانهایی است که با اندیشه و رفتارشان آن را تعیّن میبخشند و صحنههای تاریخ، مشحون از فراز و نشیب داستانهایی از انسان است که به تاریخ رنگ و تعیّن بخشیده است و انسان برای حضورش در تاریخ، ناچار فکر و رفتاری است تا زندگی اش را سامان بدهد و این فکر و رفتار تاریخی که او در آن زندگی میکند را در آن نوع از سلوک و اندیشه قالب میزند و تعیّن میبخشد و در این میان ارتباط انسان با تاریخ و تعامل آن دو با یکدیگر طرفیتی خواهد بود از سویی انسان است که به تاریخ خودش معنا بخشیده است و از سوی دیگر این تعینی که تاریخ به خود گرفته است فضای بشر آن عصر را در بر میگیرد و در آن قالب و تعیّن می پروراند. البته این لایهای از تحلیلی بود که شاید دچار اشتباه یا مشکلاتی باشد، اما آنچه فهم بنده از فضای تاریخی برایم مکشوف بود این بود که تاریخ، دارای اطواری است گوناگون و انسان نیز در این اطوار، گوناگون است و هر تاریخی فهم و فضای زیست خاص به خود را دارد که برای شناحت انسان، باید به تاریخ همان انسان رجوع کرد و از آن قالب به سراغ فهم و درک او از خود و عالم بود.
تاریخ غرب، بنیادش و سرمایهی زیستی انساناش بر مکتبی نهاده شده است که قالب و تعیّن فرهنگ آن را تشکیل میدهد، این بنیاد همان لیبرالیسم است که در درون خود بنیادهایی از انسانمحوری و سرمایه داری و پوچگرایی زاییده و مولد شده است و اگر بخواهیم امروز انسان را معنا کنیم بایست تاریخی که او را در برگرفته و بنیادی که به او تعیّن بخشیده و فکری که تاریخ او را تغذیه میکند را بشناسیم و بفهمیم تا بلکه بتوانیم به گفتگوی با انسان این تاریخ نایل شویم و با او سخنی نو را در میان گمگشتگی و حیرانی تاریخی که نتوانست جواب جان او را بدهد در میان بگذاریم و او را از بنبستِ نیهیلیسم تاریخ اش، به اشراقی که با تاریخ دیگر در عالم انسانی دیگر رخ نموده است معنا ببخشیم. انسانی که در مقابل تاریخ خود صورتی کامل از انسان را انتظار می کشد و تاریخی که منتظر است تا انسان او را در طلب نهایی خودش به تعیّن عصرش بیاورد، و این محتاج انتظار یعنی امید به گشودگی آن افقِ پیش رو است از یک سو و از یک طرف نیازمند گفتگو و به میان آوردن باب سخن از آن طلوع و آن افق با بشری است که چیزی پیش رویِ آینده ی خود نمییابد تا بتوان با این گفتگو او را متوجه ی تاریخی از انسان کرد که تعیّن و تجلی انسانی است که صورت قدسی این تاریخ خواهد بود و طلب متعالی فطرت انسان هایی است که در این بیمعنایی تاریخ به دنبال دل آرامی میگردند، اما افقی را پیش روی خود برای دلگرمی امید به آن طلوع تاریخی ندارند. و درست انقلاب اسلامی همین جاست «محل و بستر طلوع امیدِ نا امید تاریخ نیهیلیسم و سرگشتگی و حیرانی بشر امروز.»
این سخن بنده حرفی نیست که با این بیان تمام شود، بلکه نیاز به گفتگویی دارد با نظر به حضوری که باید پیش روی انسان امروز قرار گیرد، تا برای نجات خود از تاریخ امروزینش در دل اشراقی جدید که با انقلاب اسلامی طلوع کرده است حاضر شود و سلوک کند در افق آن غایت و آن اصلُ الانسان را بیابد و در آن صورت است که ما می توانیم صورتی جدید را از تاریخ با بشر بچشیم، و این همان غایتِ رسالت و نبوت انبیا و همان مآل و آمال قدسیِ تاریخی بود که با انبیاء آغاز شد، اما در میانه افکار و اندیشه های مادی و الحادی تاریخ کم فروغ و گاهی در پس پرده ی حجاب قرار گرفت تا انسان ها برای فهم و درک آن حقیقت با افقی نو و حضوری دیگر به سراغ آن بیایند، و کم نبوده است اشراق آن حقیقت در صفحات تاریخ و نوید به آینده ی قدسی انسان، تا مبادا انسان را یأس تاریخی دچار شود و از زندگی ذیل اندیشه ی قدسی ببرد.
همیشه تاریخ در نبردِ حقیت با باطل، در فراز و فرود بوده است و اینگونه نبوده که انسان از دستیابی به حقیقت محروم باشد. آری! از حقیقت محروم بوده اما از دستیابی به آن نه، هرگاه در تاریخ انسان رجوع به حقیقت کرده است تاریخ در عالیترین وجه از زیست انسان قرار گرفته و انسان ها در بهترین صورت از تعامل با یکدیگر قرار داشتند و آنگاه که بشر از حقیقت رخ بر تابید با جلوه ای از تاریخ روبرو شدیم که حتی مورخان از ثبت وقایع آن شرم دارند.
حضور انسان صنعتی بعد از رنسانس و تاریخ قهر انسان با معنویت و شروع و آغاز جگ های جهانی اول و دوم از این قبیل است. حال سخن و کلام در این است که سخنی نو از تاریخی جدید به گوش رسیده است این صدا، صدایی است آشنا که برای آنکه بتوانیم آن را به گوش بشر امروز برسانیم بایست از میانهی آفت تحجّر و آسیبِ تجدد بگذریم؛ راهی است بس دشوار اما ممکن.
حضور در فردایی از تاریخ با افقی قدسی و حقیقی در نظر به انسانیت انسان ها و آن صورت کامل و کمال انسان که وجه حقیقت انسان هاست و آن طلب گمشدهای است که در درون جان آدمی هست که نه دیروز ماست و نه امروزمان، بلکه افقی است فردایی و غایتی است سخت معنوی، از آنجهت که انسان دیگر به این آزادی های طبیعی و مادی خود راضی نمیباشد و در پی گشودگی و آزادی دیگری است که خود را فراتر از آنچه که بود و آنچه که هست بیابد، و از این سرگشتگی هر روزی خود در میان تنوعات و توهّمات و تخیّلات، عقلی را بچشد که در عین التذاذ، دلآرامِ اوست و نه دلآزار و موجب دلمردگی او. انسانِ امروز در اوج دسترسی اما با هزاران مانع و دلمردگی و محدویت و سرگشتگی و نا آرامی و اضطراب و سرگردانی در میان انتخابهای عالم ماده محصور شده است و نمیداند که تمام این سرگردانی و سر گشتگیاش ریشه در تاریخ و اندیشهای دارد که او ار در برگرفته است و ای کاش که با او با «زبانِ فهم او» که «زبان گشودگی و در آغوش گرفتگی» او در طلبی است که او در پی آن است با او سخن بگوییم. زبانی که اشارت است به خودش در طلب کمالی که در خود بایست به دنبال آن باشد. زبانی که عبارت ها، در عین کلمهبودنشان همان کلمات گمشده ی او هستند برای طلبی که دارد. اگر این زبان گفتگو و این تعامل قلوب صورت بگیرد راهی است برای حضور در تاریخی که انسان ها در طلب حقیقت، جانِ یکدیگر میشوند و نه رقیب.
باید به این اندیشید که کافی است فقط این افق نورانی و این تلألوءِ اشراقی امروزین را که در نهاد درونی انسان نهفته شده است را کنار بزنیم، تا او حقیقت را در مقابل به نظاره بنشیند.
بیدلی در همه احوال خدا با او بود او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود طلب ازگمشدگان لب دریا میکرد
انسان، ساحت قدسیاش بسیار شدیدتر و عمیقتر و زندهتر است و اگر او را به آن ساحت و لایه ی درونی وجودش رهنمون کنیم عطش حضور در آن لایه ها برایش آتشین خواهد بود و او برای نیل به آن تاریخی جدید و حضوری جدّی از زندگی را خواهد یافت، و فقط سخن در این است که متأسفانه این حقیقت در تاریخ اومانیسم گم شد و بشر، خود را در خودبنیادیِ خودش محصور تخیّلات و توهّمات عالم مدرن کرد، و این حیرانی و سرگردانیِ این عصر، ثمرهی تاریخ عالم مدرن است. و خرق این حجاب تاریخی که انسان را فراگرفته است جز با حیات تاریخ قدسی که مطلوبِ جان انسان است و جانان را در مقابل انسان قرار میدهد امکان پذیر نخواهد بود. و اگر این صورت از تاریخ در پیش روی انسان قرار بگیرد و رخ بنماید این انسان فریاد خواهد زد که:
آنکه عمری در پی او میدویدم کو به کو ناگهانش یافتم با دل نشسته رو به رو
این همان حقیقت فقری و عینالربطی انسان است که کافی است با این حقیقت فقری و هویت تعلّقی خویش که فصل ممیز اوست و هویت معنایی او نیل به این حقیقت است آگاه شود، بعد از آن در دامن پر مهر حقیقت از شیر جان ملکوت تغذیه خواهد کرد. انسان بر خلاف اندیشهی اومانیسمی و خود بنیادین هویتی مستقل و بریدهای ندارد که سیرش فقط عرضی باشد و محدوده ی حرکتش ارض قرار بگیرد. انسان، هویتی غیر مستقل دارد که عین اتصال و پیوند با خداست و این پیوند هم در محدوده ی تن آدمی نیست که انسان به چشمِ سر به آن نایل شود، بلکه سخن از محدوهی جان و روح آدمی است و بدن در تدبیر و تسخیر آن حقیقت مقدس است. بنابراین انسان، گسیخته نیست، بلکه آویخته به ملکوت عالم است که حرکتش نیز طولی است و نه عرضی، و اینچنین انسانی نه فقط در محدوده ی ارض توانِ سیر دارد، بلکه حضوری در فراتر از زمین و حدود ماده در انتظار اینچنین انسانی است که امروز در وجه بیقرارترین تاریخ دارد زندگی میکند. مولوی چه خوش می گوید:
جملهی بیقراریت از طلبِ قرار توست طالبِ بیقرار شو تا که قرار آیدت
انسان با خودش قهر نیست، بلکه از «ناخودش» که آن را «خود» پنداشته، فراری است و از وحشتِ این کابوسی که طبیعت برایش ساخته مجبور است و نه آزاد، بر خلاف آنچه که طلب می کند و در پی آزادی می گردد هر روز دارد خود را گرفتار سرگرمیهایی می کند که از «خودش» او را دورتر و دورتر می کنند. آری! ذات عالم مدرن، بیقراری است و ثمره ی زندگی در این تاریخی که تعیّناش را از این عالم گرفته است، بیقراری و پریشانی و اضطراب و افسردگی است.
«در زمین دیگران خانه مکن /کار خود کن کار بیگانه مکن.» مولوی خوب اشاره می کند که انسان امروز دارد در زمین بیگانه ای که از آنِ خودش و از آنِ تاریخی که متعلّق به او نیست، خانه میکند و آشیانه میسازد و با آن انس میگیرد و به آن دل میبندد و با آن زندگی میکند. خطری و جهالتی بدتر از این سراغ داری!!!؟؟؟؟ جهالتی تاریخی که حیات بشر را در مخاطرهای جدّی در آینده روبرو میکند. «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»(انعام/32) این آیه شریفه سورهی انعام به خوبی خطر تاریخِ دنیازدگی را به انسان گوشزد می کند و راه گذر و گذار از این بیمعناییِ تاریخ و دنیازدگی و پوچانگار را، «تعقّل» میداند، عقل و خرد قدسی که انسان را با فهمی دیگر از انسان و تعامل با دنیا در بستر شکوفایی در فطرتاش صورت می گیرد، نه آن عقل معاشی که امروز صورت مکر و دغلبازی و فریب انسانها شده است.
خوب است تا بار دیگر با فهمی دیگر از تاریخ و عالمی که در آن قرار گرفته ایم به قرآن و تاریخ و اندیشه های ناب و عمیق از آیات و روایاتمان رجوع کنیم و بازگردیم و با انسان سخن بگوییم. باید سخن بگوییم از اینکه ما در ظاهری از عالَم دنیا با دنیا در ارتباط قرار گرفتهایم، ولی عالَمهایی پیش روی ماست که پشت به آنها در ظاهری از آنچه در آن هستیم مشغولیم، و این کلافگی و سردرگمی ما از این جهت است که افق هایی در پیش داریم اما نمیدانیم چه باید بکنیم! نمیدانیم چه می خواهیم و یا چه بایست بکنیم ؟ این جاست که دقیقاً آیهی شریف سخن از خرد و فهمی دیگر را به انسان گوشزد می کند که ای انسان! هوشیار باش که آن خیرِ برتر و لذتِ برقرار و عیشِ دائمی که در پی آنی، اینی نیست که در آن قرار داری، متذکر خودت باش تا از درونت پنجره های ورود به تعالی را باز کنی و با خودبودن و با برتر بودنی دیگر، عالم را تجربه کنی، آنچنان که پیامبران و اصحابشان به آن «بودن» و به آن «حضور» تن دادند و خود را در آن حاضر کردند.
اگر سخن از «دعای افتتاح» به میان میآید از آن روست که این دعا در بنیاد خود سخن از حضوری گوناگون از انسانی دیگر در غایت تاریخ بشر دارد. سخن از تعالی و تقدس انسانی که سالها در نکبت تاریخ های ساختگی و جعلی، خلاف فطرت بشر بر جان او تحمیل کردهاند و حال، در این «دعا» نوید طلوعی تاریخی است که انسان هایی در قامت توحید به صحنه می آیند تا انسان را به آن زیست حقیقی و اصالت انسانیشان رهنمون کنند، دعایی که با ثنا و دلال و ناز توحیدی آغاز میشود و با تجلی قهر و جلالت حق، نکبت و نحوست استکبار را درهم میشکند و در پایان، به شکوه عزّت و سلطنت توحید و عظمت غلبهی سلطان، به انسان نوید شروع تازهای از تاریخ را بشارت میدهد.
آری! به خدا قسم اگر «دعای افتتاح» را در تجلی زنده توحیدی اش که فتح و فتوح آِینده ی قدسی انسان فردایی است نخوانیم و با آن انس نگیریم، چیزی بیش از لقلهی لسان و فشار روان، عایدی نخواهد داشت. آری! البته که از ثوابش محروم نمیشویم، اما باید به این فکر کنیم که چیست آن بشارتها و اشارتها و نظرگاههایی که انسان را به آن متذکر میکند و هر شب این سفره گسترده را پهن کرده است؟ آیا نه این است که حق، با زبان «انس» و «دعا» با انسان به سخن در آمده است تا او را در تاریخ فردای خودش در بر بگیرد و از رنج پوچی دوران و سردرگمی کوران معنویت و صفا رهایی ببخشد؟ به جان دوست قسم که این دعای مشحون از معارف و مدارج، سخنی است آخرالزمانی با بشری که به دنبال راهِ رهایی میگردد و میخواهد بند تاریخ ظلم و جور را بگسلد و به دنبال راه نجاتبخشِ تمدنی میباشد.
«اَللّهُمَّ اِنّى اَفْتَتِحُ الثَّنآءَ بِحَمْدِکَ وَ اَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَّنِکَ وَ اَیْقَنْتُ اَنَّکَ اَنْتَ» خدایا من ستایش را به وسیله حمد تو مىگشایم و تویى که به نعمت بخشى خود بندگان را به درستى وادارى و یقین دارم که براستى تو «اَرْحَمُ الرّاحِمینَ فى مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَهِ وَ اَشَدُّ الْمُعاقِبینَ فى» مهربانترین مهربانانى اما در جاى گذشت و مهربانى ولى سختترین کیفرکنندهاى در «مَوْضِعِ النَّکالِ وَالنَّقِمَهِ وَ اَعْظَمُ الْمُتَجَبِّرینَ فى مَوْضِعِ الْکِبْریآءِ» جاى شکنجه و انتقام و بزرگترین جبارانى در جاى بزرگى و «وَالْعَظَمَهِ اَللّهُمَّ اَذِنْتَ لى فى دُعآئِکَ وَ مَسْئَلَتِکَ فَاسْمَعْ یا سَمیعُ» عظمت. خدایا! تو به من اجازه دادى در این که بخوانمت و از تو درخواست کنم پس اى خداى شنوا «مِدْحَتى وَ اَجِبْ یا رَحیمُ دَعْوَتى وَ اَقِلْ یا غَفُورُ عَثْرَتى فَکَمْ» یا مدح و ثنایم را بشنو و پاسخ ده، اى مهربان خواسته ام را، و نادیدهگیر اى آمرزنده، لغزشم را. اى «اِلهى مِنْ کُرْبَهٍ قَدْ فَرَّجْتَها وَ هُمُومٍ قَدْ کَشَفْتَها وَ عَثْرَهٍ قَدْ اَقَلْتَها» معبود من چه بسیار گرفتارى که برطرف کردى و چه بسیار اندوه که زدودى و لغزشها که چشم پوشیدى «وَ رَحْمَهٍ قَدْ نَشَرْتَها وَ حَلْقَهِ بَلاَّءٍ قَدْ فَکَکْتَها اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ» و مهر و رحمت که گستردى و زنجیر بلا که از هم باز کردى ستایش خاص خدایى است که نگیرد «صاحِبَهً وَ لا وَلَدا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فى الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِىُّ» همسرى و نه فرزندى و نیست برایش شریکى در فرمانروایى و نیست برایش یاورى «مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً.»
این سطوری از اوایل و آغاز دعا میباشد شما نگاه کنید چگونه در میانه لطف و قهر با نظر به جامعیت به حق شروع به حمد و ثنا می کند و در یگانگی توحیدش در همان ابتدایِ دعا خود را غرق در این حضور حق می کند و دعا را از زبان حق میخواند و خود را در برابر عظمت او هیچ مییابد و همه را از او و به او می بیند، تا ادامه فرازهایی دیگر خصوصا فرازهای پایانی این دعای عظیم که خدا در تعیّن قدسی انسانهای معصوم در تاریخ به نظاره می نشیند و به حضور حق در دل تاریخ انسان ها و ذلّت تاریخ مستکبران و گردنکشان گواهی می دهد و در نهایت به ظهور آخرین جلوهی تاریخی حق در قامت نهاییترین انسان و اصیلترین صورت از انسان به طلب می نشیند، و از خداوند همراهی و همدمی و همرازی با آن صورت و تعیّن کامل و اصل الانسان را میخواهد.
خدا میداند که اگر زبان درازی نبود یا از اطالهی کلام و طولانیشدن کلمهها نمیهراسیدم، تک تک فرازهای «دعای افتتاح» را میآوردم و ذیل آن، اشارتهای طلوع فتوحات آینده ی تاریخ بشر را نشان می دادم. اما نه خود را در این قامت میبینم و نه این نوشته را تاب بیش از این میآید. رسالت این نوشته، اشارتی است به فتوحات تاریخی آیندهی انسانی که انسانترین انسانها را در پیش روی خود حاضر میبیند و میشناسد و این آینده را در تاریخ جز بر جبین و پیشانی بلند انقلاب اسلامی تشیع ایرانی نمیشناسیم. خدا نکند کسی «دعای افتتاح» را بخواند اما اشارتهای توحیدی آن را در تاریخ انقلاب اسلامی نیابد، یا به انقلاب اسلامی پیوند نداشته باشد. (البته این نظر ناقص و قاصر بنده است) چیزی جز قساوت عایدش نمیشود .(البته قساوت به معنای ندیدن تعیّن حق در صورتهای تاریخ و گمکردن راهی که رسیدن به آن غایت و دعوت این دعا میباشد).
سخن در این منظر بسیار و این حقیر ناتوانتر از گفتناش و خلق، از شنیدنش... التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: می فرمایید: هر تاریخی فهم و فضای زیست خاص به خود را دارد که برای شناحت انسان، باید به تاریخِ همان انسان رجوع کرد و از آن قالب، به سراغ فهم و درک او از خود و عالَم بود. و اگر بخواهیم امروز انسان را معنا کنیم بایست تاریخی که او را در برگرفته و بنیادی که به او تعیّن بخشیده و فکری که تاریخ او را تغذیه میکند را بشناسیم و بفهمیم تا بلکه بتوانیم به گفتگوی با انسانِ این تاریخ نایل شویم.
در کلام فوق جایگاه انقلاب را به خوبی تعیین کرده اید که چگونه می توان با بشرِ گرفتار نیهیلیسم باب گفتگو را باز کرد تا به گفته شما مبادا انسان به یأسِ تاریخی دچار شود و از زندگی ذیل اندیشه قدسی مأیوس شود. زیرا سخنی نو از تاریخی جدید به گوش رسیده است، این صدا، صدایی است که برای فطرت ها آشنا است و برای آنکه بتوانیم آن را به گوش بشر امروز برسانیم بایست از میانه آفت تحجّر و آسیبِ تجدد بگذریم؛ راهی است بس دشوار اما ممکن. و بنده سخت بدان معتقد هستم و در جواب گِلههای کار بر محترمِ سؤال شماره 34919 ؛ که او به خوبی از تنگناهایی سخن به میان آورد که حکایت از آن داشت که ما هنوز، نه انقلاب اسلامی و نه تاریخ خود را درست شناختهایم و نه این نسل را؛ عرض شد. بنده هم در همراهی با ایشان همچنان عرض کردم: تصور بنده آن است راه عبور از این مشکل که البته مشکلی است در بین خودمان و نه در بین آن خانمهای به اصطلاح بیحجاب؛ به این راحتیها نمیباشد و خونِ دلی که به نظر میآید رهبر معظم انقلاب میخورند، از ماها می باشد. پیشنهاد می شود رفقا به گله های آن کار بر محترم نیز رجوع فرمایند.
و به گفته جنابعالی هم انسان آخرالزمانی انسان دیگری است و به آزادی های طبیعی و مادی خود راضی نمیباشد و در پی گشودگی و آزادی دیگری است که خود را فراتر از آنچه که بود و آنچه که هست بیابد، و از این سرگشتگی هر روزی خود در میان تنوعات و توهّمات و تخیّلات، عقلی را بچشد که در عین التذاذ، دلآرامِ اوست و نه دلآزار و موجب دلمردگی او؛ در این رابطه عرایضی در بحثی که نسبت به سوره مرسلات به میان آمد؛ همان طور که فرموده اید زبانی باید به صحنه آید که همدیگر را بفهمیم، در آن صورت به گفته جنابعالی: اگر زبان گفتگو و در راستای آن، تعامل قلوب صورت بگیرد، راهی است برای حضور در تاریخی که انسان ها در طلب حقیقت، آینه یکدیگر میشوند و نه رقیب یکدیگر. واقعا باید به حقیقت فقری و عینالربطی انسان فکر کرد، اگر باید به ریشهها برگردیم، آیا جز این است که اصیلترین بنیان و ریشه هر انسانی همان «وجود» است که انسان در آن سکونت دارد و سُکنی میگزیند؟ امری که جناب صدرالمتألّهین در نگاه حکمت متعالیه خود متذکر آن شد و حضرت امام «رضواناللهتعالیعلیه» در رابطه با شخصیت او فرمودند: «ملاصدرا و ما ادراک ما ملاصدرا؟» و یا رهبر معظم انقلاب میفرمایند: به گمان ما فلسفه اسلامی در اسلوب و محتوای صدرایی جای خالی خویش را در اندیشه انسان این روزگار میجوید و سرانجام آن را خواهد یافت.
با چنین بازگشتی به خود یا به «وجود» میتوان جایگاه دستورات شریعت الهی را که راه ارتباطِ وجودی ما است با وجود مطلق ـ که همان کمال مطلق است - درک کرد. به همان معنایی که قرآن می فرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد» هرچند ما هنوز نسبت به این گستردگی که در نسبت ما با «وجود» و با تاریخ پیش میآید، تأمّل کافی و دقیقی نکردهایم تا معلوم شود اگر انسانها در این آخرین دوران، در اصیلترین بنیان خود حاضر نشوند، با مشغولشدن به توهّماتِ بسی گسترده، سهمگینترین تلاشها را در نفی خود به کار میبرند.
توجه به امر فوق به گفته شما منجر می شود تا بار دیگر با فهمی دیگر از تاریخ و عالمی که در آن قرار گرفته ایم به قرآن و تاریخ و اندیشه های ناب و عمیق از آیات و روایاتمان رجوع کنیم.
بنده کاملا با سخن شما در رابطه با دعای افتتاح موافق هستم که می فرمایید: آن دعا، نوید طلوع تاریخی است که انسان هایی در قامت توحید به صحنه می آیند تا انسان به زیست حقیقی و اصالت انسانیشان رهنمون شود. دعایی که فتح و فتوح آینده قدسی انسان فردایی است. انشاء الله سخنان شما وسیله ای شود تا همه ما با نسبت به حضوری که در فردای تاریخی خود باید داشته باشیم با دعای شریف افتتاح روبرو شویم. موفق باشید.
با سلام و خسته نباشید: درود بر شما: میخواستیم بدانیم که آیا واقعا، جناب مرحوم ابن عربی، مبشره ای که مشاهده نمودند حقیقت دارد؟ یعنی آیا حقیقتا خود شخص پیامبر مهربانی به ایشان کتاب شریف فصوص را داده و تصمیم بر نشر آن داشتند؟ تشکر. اجرکم عندالله
باسمه تعالی: سلام علیکم: از عمق معارفی که در «فصوص الحکم» نهفته است میتوان احتمال داد آن مبشّره، صادق باشد بخصوص که علمایی همچون حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» و علامه طباطبایی «رحمتاللهعلیه» نیز توجه خاصی به ابن عربی دارند. موفق باشید
با سلام خدمت استاد بزرگوار: نظرتان راجع به این برداشت را مرحمت بفرمایید. خداوند متعال در سوره مائده یکی از مهمترین سنت های خود را به مذهبی ها متذکر می شود، اینکه جایگاهی را که میخواهند باید ببینند که آیا تقوای کافی را برای آن جایگاه دارند یا نه! داستان از این قرار است که قابیل و هابیل (علیه السلام) برای مشخص شدن جایگاه خلافت خداوند، قربانی هایی به درگاه او بردند، نشانه قبولی قربانی آتش گرفتن هدیه بود، و هدیه قابیل پذیرفته نشد مشخص شد که خلیفه خدا در روی زمین هابیل علیه السلام است، قابیل از این موضوع ناراحت شده و به هابیل گفت تو را خواهم کشت برای به دست آوردن این جایگاه. هابیل گفت من برای قتل تو برنامه ریزی نمیکنم ولی طوری برنامه ریزی می کنم که گناه تو در جامعه و در تاریخ بماند و تو نتوانی خود را ادامه دهی، قابیل هابیل را کشت و در جایگاه او نشست فکر می کرد آن جایگاه را صاحب شده است، خداوند به خاطر اینکه جامعه از هدایت محروم نماند هدیه به حضرت آدم داد بنام شیث (علیه السلام) «فبعث الله غرابا یبحث فی الارض لیریه کیف سواة اخیه قال یا ویلتی اعجزت ان اکون مثل هذا الغراب فاواری سواة اخی فاصبح من النادمین» خداوند؛ غرابی یعنی یک تمدن ساز و یا بانگ زننده را مبعوث کرد تا جایگاه خالی برادر را پرکند وقتی قابیل این جانشین بحق را دید فهمید که جانشین خوبی به جای برادر خود نبوده است و نتوانسته جایگاه او را بگیرد واز نادمین شد، چون تلاش خود را بیهوده یافت، این درس عبرتی برای تمام مذهبی های دوران هست. اینکه وقتی توان بزرگان را ندارند اقدام به گرفتن جایگاه آنها نکنند. بهمین خاطر حضرت امام رحمت الله علیه فرمودند: ولی فقیه باید کشف شود، ببینید چه کسی را خدا برای این کار برگزیده است و بقیه به او تمکین کنند. در جایگاه های دیگر هم باید توجه شود که خداوند چه کسی را برای این زمانه تربیت کرده است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. آری! انسان باید متوجه عنایات الهی به دیگر انسانها شود و بپذیرد خداوند هرکسی را برای کاری و وظیفهای میپروراند و هنر ما آن میباشد که توفیقات هرکس را درک کنیم به جای آنکه آن را انکار نماییم و یا نسبت به آن توفیقات، حسادت بورزیم و چنانچه از توفیقاتی محروم شدهایم، ریشه آن را در خودمان جستجو کنیم و نه آنکه در انکار و نفیِ توفیقات دیگران بخواهیم خود را تثبیت نماییم. تازه مگر جز این است که هرکس توفیقاتش بیشتر است، مسئولیتاش بیشتر میباشد؟ موفق باشید
با سلام و عرض خسته نباشید: علمای عرفان در مکتب نجف و معرفت نفس، آن نیم ساعت را به چه چیزی فکر میکردند؟ خوشحالم که تفصیلا توضیح دهید تا به فضل الهی خود را به آن عادت دهیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: با طی مقدمات لازم، افراد به جایی میرسند که تنها با حضور در هستی خود، خود را در آغوش خدا و هستی بیکرانه او احساس میکنند و هر اندازه در انجام واجبات و ترک محرمات بیشتر حاضر شوند، حجاب آنها با حضرت محبوبِ مقصود کمتر و کمتر میشود. موفق باشید
سلام و عرض احترام خدمت استاد گرامی. مسئله ای که دارم این است که اساسا کودکی چیست؟ چه ویژگی هایی دارد؟ به چه انسانی کودک میگويند؟ کودکی تاریخی چیست؟ و بشر در چه مرحله ای از تمدن خود کودک بوده و الان در چه مرحله ای قرار دارد؟ بنده فکر میکنم امروز، بشر در نوجوانی قرار دارد چرا که او به دنبال هویت گمشده و حقیقی خود می گردد. زیرا با پشت سر گذاشتن دوران مدرن، و نرسیدن به مطلوب خویش؛ امروز به دنبال چیزی اصیل است. و در شرایط و روزگاری به سر می برد که اگر بهترین برنامه مادی و معنوی و اخلاقی را به روشی درست به او عرضه کنیم، عقل بشر امروز با آغوش باز آن را می پذیرد. و این شرایط روحیِ بشرِ امروزِ تاریخ، ویژگی های دوران نوجوانی یک فرد انسانی را به ذهن می آورد. و سوال بعدی اینکه آیا روزگاری بوده که بشر کاملا کودک بوده باشد؟ و در برخورد با پرسش های بنیادین خود، عقل به جایی نبرد و سرگرم امور لغو و بازیچه باشد؟ به نظر می رسد دوران کودکی بشر همان زمانی بود که عالم را اساطیری تفسیر میکرد و تلقی انسان انگارانه ای از خدایان داشت، و سرگرم داستان ها و افسانه ها بود. لطفا نظر خود را بیان بفرمایید. حال پرسش اساسی تر، نقش و جایگاه و اهمیت کودکی در نگاه اسلام، شیوه مواجهه با کودک، و انتخاب یک رویکرد تربیتی و فکری است. نقش تفکر در شکل گیری و ماندگاری تمدن ها چیست؟ تفکر در افق تمدن نوین اسلامی چه جایگاهی دارد؟ در باب مفهوم کودکی در تمدن نوین اسلامی، حرف بزنید. چگونه میتوان بشر امروز را در تعقل ورزی اش یاری کرد تا از گذرگاه های حساس عمر تاریخی اش به سلامت گذر کند؟ لطفا به سوال های بنده به قدر فرصت تان توضیح بدهید و البته مشتاق معرفی منابع هستم، از تفاسیرقرآن و آیات مرتبط، منابع فلسفی و مقالات، و آثار خودتان هرچه که اندکی مرتبط هستند را لطفا به بنده معرفی کنید. انشاءالله قصد دارم به صورت یک مقاله پژوهشی بر روی این مسائل کار کنم. سپاسگزار و دعاگوی تان هستم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! از آن جهت که حتی تا قبل از حضرت نوح «علیهالسلام» شریعت به معنایی که بشر با آداب خاص شرعی خود را بپروراند؛ نبوده، و بیشتر با همان کششهای روحانی خود نسبتی با خداوند داشته؛ میتوان گفت مانند کودکی انسان در واقع با امور درونی خود بهسر میبرده و در همین راستا میتوان گفت هر اندازه انسانها بر مبنای قواعد و به تعبیر علامه طباطبایی اعتباریات زندگی را مدیریت کنند و آن اعتباریات مبتنی بر نفسالأمر و احکام الهی باشد؛ بشر از کودکی خود به سوی بلوغش قدم برداشته. و اینجا است که باید پذیرفت اگر انسانها در این دوران همچنان از شریعت و قواعد عقلانی زندگی فاصله بگیرند، به همان اندازه در کودکیِ دوران خود هستند و برعکس، هر اندازه در افق توحیدی تاریخی که در آن حاضرند خود را جستجو کنند، به بلوغ خود رسیده و آیندهداری برایشان معنا دارد. عرایضی تحت عنوان «سنت سقوط تمدنها از نظر قرآن در المیزان» https://lobolmizan.ir/leaflet/368?mark=%D8%B3%D9%82%D9%88%D8%B7 شده است. که میتوانید در سایت «لب المیزان» جزوه آن را مطالعه فرمایید. کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» و کتاب «انقلاب اسلامی؛ طلوع جهان بین دو جهان» و مباحث «رابطه مردمیبودن نظام اسلامی و آزادی» در این مورد میتواند راهگشا باشد، إنشاءالله. موفق باشید
با سلام خدمت شما استاد گرامی: این که منصور حلاج گفت: لیس فی جبتی الا الله، می خواست بگوید که خدا در جبه من حاضر است یا خدا ظاهر است؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظاهراً متذکر وحدت وجود بوده، بدان معنا که مانعی در حضور خدا در عالم نیست که از طریق آن حضور خدا در آنجا حاضر نباشد. موفق باشید
سلام: با دوستی مباحثه ای می کردم می گفت از منظر فلسفه اسلامی این بحث های پاردایم محوری که محافل آکادمیک دانشگاهی بحث می شود و مقاله و پایان نامه نوشته می شود اصلا معنا ندارد و درست نیست. به نظر حضرت عالی درست است؟ مثلا از منظر دانشگاهی دین شناسی را از رویکردها، پارادایم ها، روش شناسی های مختلف به آنها می پردازند آیا چنین کاری اشتباه است در فرایند معرفت؟ تحقیق دوست عزیز می گفت این کار به این جا می رساند ما را که درباره هر موضوع و مسئله ای می توان گفت با چه رویکرد و پارادایمی به بحث نگاه می کنی و یک حرف در هر رویکردی یک جور تفسیر می شود و این اصلا در فلسفه اسلامی معنا ندارد! ممنون راهنمایی بفرمایید، یا جایی که باعث خلط بحث شده است را بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم با توجه به تجربیاتی که دارم فکر نمیکنم این نوع پایان نامه نویسی که فعلاً در مراکز علمی ما معمول است، راه به جایی ببرد. موفق باشید
با سلام: شما در صورت معاد جسمانی می فرمایید که جسم برزخی از نور است نه گوشت، پس چرا من خودم در خواب دیدم که لثه من زخم شده و خون می آید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: مطالب «ده نکته در معرفت نفس» با تعمق بیشتر دنبال شود. موفق باشید
با سلام: من یک گل زیبا میبینم. در این حالت زیبایی را به گل نسبت میدهم. اما اگر این زیبایی مرا به یاد خدا انداخت، سوالی از این گل دارم، که ای گل زیبا چه کس تو را اینچنین زیبا نمود؟ آیا می توان زیبایی آن زیبا آفرین را مشاهده کرد؟ راهش چیست؟ لطفاً به سوالات پاسخ دهید. ممنون!
باسمه تعالی: سلام علیکم: عالَم مظهر اسمای الهی است و اسماء الهی همان ذات میباشد در صفت خاص. درک عمیق این مسائل نیاز به دنبالکردن عرفان نظری دارد که جناب ابن عربی به خوبی آن را با ما در میان گذارده است. موفق باشید
سلام و عرض ادب استاد گرامی: آیا کتاب درمان با عرفان وین دایر را مطالعه فرموده اید؟ نظرتان در مورد این شخص و این کتاب چیست؟ فارغ از ارجاع فوق، سوالم اینست ک چرا برخی افراد، به اشراقات معرفت النفس نزدیکتر هستند و حضور نفس خویش و معرفت به آن را بهتر از دیگر افراد، ادراک میکنند؟ فارغ از اینکه معارف شیعی نصیبشان شده باشد یا در آمریکا و بدون هیچ زمینه دینی، زندگی کنند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آن کتاب و آن شخص را نمیشناسم. ۲. حتماً میدانید که استعدادها مختلف است بعضی سالک مجذوباند یعنی باید راه بیفتند تا به نتایج عالیه در نهایت برسند بدین معنا که اول کوشش است و آنگاه کشش و بعضی مجذوب سالکاند، بدین معنا که از همان ابتدا صفایی در درون آنها هست و باید با عبادات و تلاشهای دینی سعی کنند آن را برای خود نگه دارند. یعنی اول کشش است و آنگاه کوشش. موفق باشید
سلام استاد ارادتمند هستم: استاد چه کار کنیم که اراده ما محکم و استوار شود و و نفس ما را سمت تمایلات دنیوی نکشاند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: تعمق در معارف اسلامی از یک طرف و حضور در جمع مؤمنین مصمم به دفاع از انقلاب و رهبری از طرف دیگر کارساز است. موفق باشید
با سلام و احترام: از آنجا که به داشتن سجده های طولانی در نمازهای یومیه بسیار سفارش شده است، به غیر از ذکر معمول سجده و صلوات چه اذکار و دعاهای دیگری را پیشنهاد می فرمایید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: مستحب است که ذکر سجده یعنی «سبحان ربی الاعلی و بحمده» ۳ و یا ۵ و یا ۷ مرتبه تکرار شود. زیرا یک مرتبه فریضه است و از آن به بعد فضیلت است. موفق باشید
بسم اللّه سلام علیکم حاج آقا: مزاحم همیشگی تون خواستم بگم حواسم به پیگیری مباحث شما هست که ماوای خودم را از دست ندم و حفظش کنم که البته خیلی سخته ها، با همه ی مشکلاتی که قبلا براتون گفتم ولی یه چیزی، از خونه به خونه شدن اذیتم، خسته شدم، دلم میخاد برم قرار بگیرم خونه ی خودم، قلبم میریزه بهم اینجوری. و فقط خواستم بگم ما رو دعا کنید و از خدا برامون طلب کنید منزلی نیکو، میخاستم برم مزار آقا سلمانتون و بگم دعامون کنن و ان شاءالله میرم، شما هم ما رو یادتون نره، البته همیشه و درهمه حال ما و بچه هامون را محروم نکنید از دعای خیرتون. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: إنشاءالله به بهترین نحو در بهترین شرایط قرار بگیرید و با آرامش کامل همواره بودن خود را به وسعت بیکرانه ذاتیاش احساس کنید. موفق باشید
