بسمه و رحمته و رضوانه «وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْيَانَ أُولَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» (آیه ۷ سوره حجرات)
در راستای جایگاه تفکر تاریخی امروز و سخن از دین و جایگاه دین در تاریخ و حضور تاریخی دین در عصر بشر امروز به نظرم آمد در ذیل کلام حضرت امیر با جنابتان سخنانی را در میان بگذارم تا از کلام جنابعالی بهرهمند شویم. امیرالمومنین (علیه السلام) میفرمایند: كسي كه ديندار شد خود را در پناهگاه در آورده است آری، اینچنین است که در روزگاری که انسان ها از آوارگی و پوچی و بن بست های دوران تاریخ مدرن فریاد می زنند و از مناسبات جهان بهم پیوسته احساس نارضایتی دارند و از نظم عالم تکنیکی بهم ریخته شده اند و زندگی ماشینی روح شان را مانوس عالم مکانیکی کرده است و از غیب بی بهره شدند این دین است که همچون حصاری امن و قلعه ای محکم می تواند آدمی را دربرگیرد و از رنج بیهودگی و افسردگی دوران برهاند و این مائیم در این زمانه که دین را به عنوان طریق زندگی سر زنده و راه جدید و معهود فطری بشر پیش روی تاریخ زندگی اش قرار دهیم تا او دین را، راه نجات از مسیری ببیند که در آن گیر افتاده است... دین، همان طلب نهفته و پنهان جان بشر امروزی است که زیر خروارها نفسانیات و شهوات و میل های سردرگم پنهان شده است و انسان بی دریغ در تلاش های نامعلوم در زندگی چنگ می زند تا دامن آسودگی را به دست آورد اما غافل از آنکه در مصداق طلبی که می خواهد به اشتباه رفته است. حال چه کنیم با گوش هایی که صدای فریاد دین و مسیر حصن تاریخ آخرالزمانی را نمی شنود؟ باید بگذاریم تا او سخن بگوید و ما گوش باشیم تا در دل سخن هایش مسیری را که دوای جانکاه دردهای روز شب زندگی اش شده است را به او نشان دهیم... آیا این رویه اثر دارد؟ آری، همانگونه که تشییع شهید حججی عزیز همچون گوش پذیرای درد جان انسان به بن بست رسیده ی این زمانه شد تا آن جوان به ته خط رسیده فریاد به گل نشستگی اش را در تشییع این جوان عزیز فریاد زد و طلبش را با حججی ابراز کرد که من همانی را می خواهم که این جوان در پی اش رفت یا آنچه در تشییع شهید حاج قاسم عزیزمان پیش آمد که یک امت و ملت و نه تنها ملت که یک جهان تشنه ی معنویت به تشییع این جهان گشوده آمد تا فریادخواهی کند و حیثیت و هویت از دست رفته ی تاریخی اش را از بن بست لیبرالیسم و اومانیسم بستاند و به نظرم توانست. اگر به امتداد تاریخ و حضوری که تاریخ و انسان بعد از این سالها با تجلی گاه های انقلاب اسلامی با خود مرور کرده است و روبرو شده است نظر بیفکنیم نوید این اتفاق و شروع تازه ای که به راه افتاده است را به وضوح در عالم می بینیم. از همه گمراه تر خفاش بود کاو عدو آفتاب فاش بود امروز، دین آن مسیر گمشده ی بشری است که می خواهد علیه یک عالمه توطئه و استعمار و استثمار تاریخ انسانیت فریاد خواهی کند و بپاخیزد. دین، جواب طلب فطری بشر است بایست دین را همانگونه که شهیدان و امامین انقلاب در تاریخ و در بستر عالم تاریخ قدسی در برابر عالم غربی به میان آوردند به صحنه ی زیست انسان ها حاضر کرد و به میان آورد آنگاه انسان ها خودشان را در آن عالم به جستجو می یابند و به تماشای انسانیت و هویت ملکوتی انسان دست دراز می کنند آنچنانی که جوانانی از دل فساد و فحشای دوران پهلوی با ظهور انقلاب اسلامی به دل جبهه های جنگ رفتند تا بیش از دیروز خودشان در تاریخ حاضر باشند و نه در تاریخ خود که در فردای تاریخ قدسی انسانیت و این شدنی است و اولین گام آن ظهور انقلاب اسلامی بود که با امام آغاز شد و گام دوم آن که در آن حاضر شدیم بست و گسترش آن است در رویارویی کامل و تمام قد تاریخی در برابر عالم غربی و این تازه شروعی است در پی شروع ها و آنچنان که آقا فرمودند خرمشهر هایی که در پیش است.... به نظر می رسد سخنان رهبری عزیز در این تاریخ و سخنان دینی او خبر از افق های گشوده ای از دین را به ما گوشزد می کند که دینداری دیروز ما نیست بلکه حضور زنده ی دین قدسی ای است که طلب انسان عالم مدرن نیز می باشد و تشنه ی آن است
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه جای سخن جنابعالی در مکالمات امروزین بشر جدید خالی است. از آن جهت که آیا میتوان به این نکته تاریخی فکر کرد که انقلاب اسلامی اشاره به آیندهای است که باید در راستای همین انقلاب در انتظار آن آینده بود؟ راستی! چرا ما خود را با آنچه نیستیم، پریشان میکنیم و به آنچه پیش آمده است نظر نمینماییم که همان میدان حضور ما میباشد نزد خودمان؟ سختگیری نسبت به خود، روح لطیف و پاکیزه انسان را که با خود میتواند بهسر برد، منجمد میکند. اینجا است که حتماً شنیدهاید آن نوجوان شهید در مقابل اصرار پدرش که آمده بود به قرارگاه بسیج تا فرزندش را به خانه برگرداند؛ فقط سر خود را پایین میاندازد و چون سر بالا کرد، چشمان او از اشک پر شده بود. یعنی بگذارید خودم راه خود را انتخاب کنم. او آنچه بود را در همان جایی که آمده بود، احساس میکرد و پدرش میخواست او در جهان دیگری باشد که جهان او نبود.
آیا جوانانی که در جهان گشوده خود، دیروزِ دینداری ما را تجربه کردهاند و نمیتوانند آن باشند و امروز و فردای بشر مدرن را نیز تجربه کردهاند و میفهمند باز خود را در آنچه نیستند مییابند؛ جز به پسفردایی که همان پریروز است نظر دارند؟ پریروزِ درک هستی خود در تاریخ توحیدی.
بگذارید به عنوان درد و دل و نیز به عنوان تأکیدی که همواره باید داشته باشم، عرض کنم؛ آن کس که با هیچ خواستی متلاطم نمیشود و به هیچ روی نمیخواهد چیزی جر آنچه هست، شود و همچون دریایی آرام است؛ همان کسی است که متوجه «حضور اکنون بیکرانه جاودانه» خود شده است. در این حال وقتی به ارزشمندترین امیدها و اهداف بشر مدرن مینگرد مییابد درآن جهان، جدّیماندنی که توصیه میکنند چه اندازه دشوار و چه اندازه با توهّمات همراه است. پس باز مائیم و «حضور اکنون بیکرانه جاودانه خود» و ادامه راه.
فرمودید که بشر جدید باید از زندگی ماشینی خود به سوی غیب سیر کند و این دین است که همچون حصاری امن و قلعهای محکم میتواند آدمی را در برگیرد و از رنج بیهودگی و افسردگیِ دوران برهاند؛ و بنده در پیش خود گفتم این عزیز از کدام دین سخن میگوید که بعد متوجه شدم در سطور آخر خود می فرمایید: «بایست دین را همانگونه که شهیدان و امامین انقلاب در تاریخ و در بستر عالم تاریخ قدسی در برابر عالم غربی به میان آوردند به صحنه ی زیست انسان ها حاضر کرد و به میان آورد آنگاه انسان ها خودشان را در آن عالم به جستجو می یابند و به تماشای انسانیت و هویت ملکوتی انسان دست دراز می کنند آنچنانی که جوانانی از دل فساد و فحشای دوران پهلوی با ظهور انقلاب اسلامی به دلِ جبهه های جنگ رفتند تا بیش از دیروز خودشان در تاریخ حاضر باشند و نه در تاریخ خود که در فردای تاریخ قدسی انسانیت و این شدنی است و اولین گام آن ظهور انقلاب اسلامی بود که با امام آغاز شد.» و در رابطه با آخرین سخنتان که فرمودید: «به نظر می رسد سخنان رهبری عزیز در این تاریخ و سخنان دینی او خبر از افق های گشوده ای از دین را به ما گوشزد می کند که دینداری دیروز ما نیست بلکه حضور زنده ی دین قدسی ای است که طلب انسان عالم مدرن نیز می باشد.» بسیار باید سخن گفت. در این رابطه طیّ سه جلسه عرایضی شد، باشد که تذکری نسبت به سخنان ایشان باشد. https://eitaa.com/matalebevijeh/14719 هنوز باید پرسید: راستی! چرا ما خود را با آنچه نیستیم، پریشان میکنیم. یعنی به جای آنکه به حضور بیکرانه اکنون خود نظر کنیم، خود را از صندوقی به صندوقی میبریم. در نتیجه: «او سمایی نیست صندوقی بود». موفق باشید
درود بر استاد گرامی که در این شلوغی بازار همراه ما هستند. استاد عزیز بواسطهی فضای کاری خودم، نیازمندم که دورههای آموزش مدیریت و رهبری سازمان و کسب و کار را بگذرانم. وقتی در چالشهای فضای کار قرار میگیرم، اساتید به ما میگویند که مفاهیمی را در زندگی خود بیاورید و تمرین کنید که آنها را تبدیل به نگرش خود کنید. این مفاهیم عبارتنداز: تعهد، مسئولیتپذیری، مهارت حل مسئله، صداقت، هدفمند بودن و مانند آن. پس از آن وارد موضوعی به نام چرخهی تعادل میشویم که زندگی را در ده بعد سلامت جسمی، سلامت روانی، بعد معنوی، مالی، کسب و کار، رشد شخصی، ارتباطات، خانواده و دوستان، همسرداری، تفریح و سرگرمی تقسیم میکند و با چند پرسش در هر حوزه براساس استانداردهای روانشناختی انسان را متوجه زندگی و خویشتن میکند. در مرحلهی سوم انسان به فراستی نیاز دارد که مفاهیم ذکر شده در بند اول را در همهی ابعاد چرخهی تعادل بیاورد. انسانی هوشمند به زندگی که برای مثال متعهد به بودن با همسر در تمام تمرکز، متعهد به مادر، کارمند، نماز و دیگر ابعاد انسانی خویشتن است. این فراست مذکور از نظر اساتید رشد شخصی جهان به نوعی به حضور در لحظه و گویا حضور در خویشتن نیازمند است اما آنچه که من آن را انحراف ناگزیر افرادی که در تلاش برای ایجاد یک زندگی بهتر هستند، همین نگاه انسان جدید است. من انواع این تلاش برای بودن را دیدهام. انسانی که شکرگزار است و فقط خدا را چون تجار میخواهد و به گمان خود را شناخته است و همچنان آشفته یا انسانی که فقط خود را در دنیا میبیند. آنچنان که تمام خود را جسم میبیند و ذهن و نه عقل. این فرد نیز در کنار اینکه رشد خوبی دارد، انسان خوب و مثبتی است اما چون نگاهش کوتاه است خویشتن خویش را که کمال در سرشتش هست نمیبیند و همچنان تشویش در او دیده میشود سوال اینجاست. انسان انقلاب اسلامی در عصر تولید و اقتصاد که ناگزیر به پیشرفت و این کلاسها و دورههاست چطور میتواند و با چه منبعی پیش رود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده حضور در نگاه توحیدی است تا انسانها جهان را و خود را و سایر انسانها را در آغوش خدا بیابند، در آن صورت بسیاری از آن توصیههایی که ملاحظه میکنید جایگاه اصیل خود را مییابد بدون آنکه حالت تصنعی و روانشناسانه به خود بگیرد. در نتیجه آری! در عصر تولید و اقتصاد و پیشرفت، وارد روحیههایی میشویم که اصالت و بنیاد توحیدی خود را محفوظ میدارد. موفق باشید
أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ. سلام علیکم. با توجه به آیه ی شریفه ای که می فرماید «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا» در عصر کنونی که به ظاهر دست ما از وجود مبارک رسول اکرم صلی الله علیه وآله کوتاه است، کاربردی کردن این آیه چگونه محقق می شود؟ منظور اینکه «جَاءُوكَ» در زمانه ی ما چگونه مصداق پیدا می کند و «چگونه» و به نزد چه کسی باید مراجعه کنیم؟ (با توجه به اینکه ممکن است انسان روزانه چندین بار به نفس خودش ظلم کند)
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا میداند با رجوع به شریعت محمدی «صلواتاللهعلیهوآله» و رعایت آن، اگر با همان نیّتی باشد که در آیه مذکور میفرماید، به همان نتیجهای میرسید که گویا به سوی رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» جهت جبران ظلمهایی که به نفس خود کردهاید، رفتهاید. و چه اندازه زیبا به گفته سؤال شماره 34469 «توبه»، وجود انسان را با خدا آشتی میدهد و مییابیم چه اندازه حضرت معبود نسبت به توّابین گشوده بوده و آغوش خود را باز نگه میدارد. موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز: استاد عزیز، اگر بخواهیم افق گشوده مقابل انسان را برای حس بیشتر روشن یا بیان کنیم آیا می توانیم بگوییم آنچه انسان در پیش روی خود یا تعریف خود را آن حس، می یابد و احساس می کند که باید در آینده آن را بیشتر بروز دهد و به تفصیل درآورد و زندگی خود را براساس آن به نظم آورد. ۲. افق گشوده بر جامعه را می توانیم همان روح تاریخی در نظر بگیریم؟ ۳. استاد عزیز نظر شما در مورد این گفته چیست که "بسم الله الرحمن الرحیم؛ به ظهور ذات به اسم الله والله که نور آسمان و زمین است و رحیم است، رحیم که به مهمانی خاص خود می برد طالبان راهش را، پس آسمان و زمین هم نمایش اوست و هم در جهت نمایش او حرکت می کند. داستان آفرینش، داستان نمایش اوست و روح تاریخی و افق گشوده جهان قدسی تقدیر زیبای این عالم است. ۴. اینکه استاد عزیز فقط زمانی که هر پدیده ای به اسم الله که رحمن است و رحیم، در نظر گرفته می شود می توانیم از آن راضی بوده و نسبت به پدیده رضایت داشته باشیم و زمانی که پدیده را با هویتی غیر اسم الله در نظر می گیریم نسبت به آن حالت دفع (غضب یا ترس) ایجاد می شود، موثرترین راه که باید انجام دهیم چیست که هویت ها که تعریف غیر اسم الله از پدیده است در جانمان رنگ ببازد. ۵. استاد عزیز آیا جهاد تبیین امروز می تواند بجز عارف شدن اشخاص به دیدن هر پدیده ای به اسم الله است؟ ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! و راز عبادات اولیای الهی را در همین رابطه میتوان دانست. ۲. همینطور است. مشروط بر آنکه تاریخ را به حکم «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْن» اراده الهی بدانیم که به سوی انسان نظر کرده. ۳. همینطور است. به همین جهت فرمود: او نور آسمان و زمین است و نفرمود آسمان و زمین را نورانی میکند، که معنای دوگانگی در میان باشد. حضرت امام در تفسیر سوره حمدشان نکات خوبی در این مورد فرمودهاند. ۴. با نظر به حضور سنن الهی ما در هر پدیدهای باید نظر کنیم. ۵. آری! و به همین جهت با رویهروشدن با افراد باید باطن خداجوی همه را در ابتدای امر مدّ نظر قرار داد و با آنها گفتگو کرد تا حجّت تمام شود. موفق باشید
سلام وعرض ادب خدمت استاد مهربان وعزیز: استاد تو بحث صله رحم وقتی انجام میدیم. مثلا خانوادگی میریم سر میزنیم اونها هنوز مثل قدیم که خانوادگی با میهمان دور هم مینشینند و زنها و مردها جدا نیستند. ولی حرفهای ناجور و غیره نمیزنند و حجابشون رو هم رعایت میکنند. استاد اینجوری هستند برای ما زیان ندارد و جلوی پیشرفت ما رو نمیگیره؟ ممنونم
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اشکال دارد؟! در چنین جلساتی فرشتگان هم بر قلب حاضران در جلسه نور رحمت و محبت سرازیر میکنند. موفق باشید
سلام و رحمهالله خدمت استاد عزیز: إن شا الله توفیقتون روز افزون، یک مسئله ای که درحال حاضر درگیرش هستم و به شدت بنده رو آزرده و لحظات زندگی بنده رو فرسایشی و اضطراب آوار کرده، بنده دانشجو معلم سال آخر کارشناسی الهیات و طلبه پایه ۱ و از جهت مطالعاتی مقدار کمی رو مبانی اندیشه اسلامی، بحث های تربیتی و کلامی کار کردم اما از همه اینا که بگذریم از جنبه عمل درگیر یک کار تربیتی در مسجد و بسیج شدم روی یه تعداد قابل توجهی دانش آموز ابتدایی و راهنمایی که به قول آقای صفایی حائری عشق و دغدغه بود اما شور زیاد بدون تمرین میتونه کمر آدم رو با وجود عشق زیاد بشکنه و بنده الان مبتلا به همچین دردی شدم، دغدغه کار فرهنگی و تربیتی هست، انسی با این بچه ها گرفتیم اما واقعا کم آوردم و به دلیل عمق کم، علم کم، عدم درس خواندن درست و عدم ارتباط مستمر با یک بزرگتر، وجود عادت های بد و... باعث شده علاوه بر خودم که رشدم بسیار کم شده به نظرم با این وضعیت آینده این بچه چیز خوشایندی و پر ثمر نخواهد و نگران استمرار صحیح اینا هستم، از طرفی دلم می گوید غوره نشده مویز شدی باید کمی صبر میکردی تا به حد قابل قبولی برسی بعد دیگر سازی شروع میکردی و بهشدت به این اعتقاد دارم و به نظرم گرفتاری من سر اینه و به دلم هست گرفتاری ها رو ترک یا کم کنم و وقت بزارم بیشتر رو خودم از طرفی خسته از دچار روزمرگی شدن با این بچها و خسته و ناراحت از کارهای ابلاغی نمایشی و بعضاً به نظر من مطابق آنچه که در کتاب آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود، شما خواندم بسیج که صرفا دنبال کمیت، شتابزده بدون فکر و بحث های فرعی هستند تا حضور تاریخی گام دومی و.... از طرفی هم میگویم شاید ترک این بچه ها حالا که تونستی جمع کنی آنان را صلاح نیست اما از طرفی نمی دانم با آینده آنان چه کنم واحساس اینه است که اگه اولویت و مقدمه چیزی که میشه خودسازی برای انجام بشه این قضیه به لطف خدا حفظ و اساسا تربیت دست خداست ما ها چه کاره ایم؟! خلاصه مطلب این شرایط بنده است و تردید به تصمیم صحیح دارم لطفاً راهنمایی بفرمایید و به نظر شما آیا فرضا بگیم بله اصل بر همون تقویت خودسازی عمومی مثل مبانی فکری، اخلاقی و... تقویت خودسازی تخصصی مثل درسی و علوم لازم بیشتر وقت صرف اینا تا مدتی مقدار از وقت صرف نشر چیز های که بلدیم با این بچه ها؟ ببخشید پر حرفی کردیم. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید به جمع آن دو فکر کنید که از یک طرف در معارف دینی، عمق لازم را بیابید و از طرفی این یتیمانِ آل محمد «صلواتاللهعلیهوآله» را رها نکنید. به نظر میآید آشنایی آنها با معرفت نفس به روش کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» و آشنایی آنها با قرآن، نتیجهبخش خواهد بود. موفق باشید
سلام و نور: آیا شاگرد می تواند استاد طریق سیر و سلوک خود را تغییر دهد؟ با توجه به متون عرفانی که شدیدا از این مسئله نهی کرده اند. اما اگر انسان با گذشت سالهای زیاد احساس هیچ پیشرفت و یا رسیدن به حقیقتی را نمیکند. واقعا باید چگونه تصمیم گرفت؟ خواهش میکنم راهنمایی بفرمایید. من خیلی دچار مشکل شدم
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید خوب است در این مورد به نظر آیت الله بهجت توجه شود که معتقدند در این زمانه علم هرکس به معارف الهیه میتواند استاد او شود و او خودْ در بستر شریعت الهی جلو رود بخصوص وقتی شخصیتی مانند حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» را در مقابل خود دارد. موفق باشید
عرض سلام خدمت استاد گرامی: مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی از نخبگان حوزوی در سال ۱۳۸۲ انتقادی بر فلسفه اسلامی وارد کردند، راه حل شما در مورد این انتقاد چیست؟ آیا تا به حال تلاشی برای این کار صورت پذیرفته است؟ انتقاد رهبر انقلاب بدین شرح است: «نقص فلسفهی ما این نیست که ذهنی است - فلسفه طبعاً با ذهن و عقل سروکار دارد - نقص فلسفهی ما این است که این ذهنیّت امتداد سیاسی و اجتماعی ندارد. فلسفههای غربی برای همهی مسائل زندگی مردم، کم و بیش تکلیفی معیّن میکند: سیستم اجتماعی را معیّن میکند، سیستم سیاسی را معیّن میکند، وضع حکومت را معیّن میکند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معیّن میکند؛ اما فلسفهی ما بهطور کلّی در زمینهی ذهنیّاتِ مجرّد باقی میماند و امتداد پیدا نمیکند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید، و این ممکن است؛ کما اینکه خود توحید یک مبنای فلسفی و یک اندیشه است؛ اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعی و سیاسی دارد. «لاالهالا ّاللَّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفی و عقلی منحصر و زندانی نمیماند؛ وارد جامعه میشود و تکلیف حاکم را معیّن میکند، تکلیف محکوم را معیّن میکند، تکلیف مردم را معیّن میکند. میتوان در مبانی موجود فلسفىِ ما نقاط مهمّی را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد، جریانهای بسیار فیّاضی را در خارج از محیط ذهنیّت بهوجود میآورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معیّن میکند. دنبال اینها بگردید، این نقاط را مشخّص و رویشان کار کنید؛ آنگاه یک دستگاه فلسفی درست کنید. از وحدت وجود، از «بسیط الحقیقة کلّ الاشیاء»، از مبانی ملاّصدرا، اگر نگوییم از همهی اینها، از بسیاری از اینها - میشود یک دستگاه فلسفىِ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی درست کرد.»
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. حقیقتاً فلسفه ما ظرفیت زیادی برای حضور در مسائل امروز بشر در امور اجتماعی و زندگی امروزینش دارد. متأسفانه همانطور که قرآن را که کتاب زندگی بود، به کتابِ صرفاً خواندن تبدیل کردیم، فلسفه را بخصوص «حکمت متعالیه» جناب صدرالمتألهین را نیز به موضوعاتِ خواندنی تبدیل کردیم. اخیراً جناب آقای دکتر مهدی امامیجمعه تلاش دارند که این نقیصه را در دروس خود برطرف نمایند. پیشنهاد میشود رفقا به مباحثی که ایشان در «خانه طلاب» شروع کردهاند، رجوع فرمایند. @khanehtolab موفق باشید
سلام علیکم استاد خدا قوت: استاد چند وقتیه هیچ رشدی از لحاظ سلوکی و معنوی نداشتم و انگار متوقف شدم. یه مدتی یه رشدی کردم و حضورم یکم بهتر شد ولی تو همونجا موندم و الان اون دیگه انگار برام کمه. چیکار کنم؟ برای سلوک و رشد معنوی مون چیکار کنیم؟ از یه سال پیش که برای بار اول اومدم جلسه تفسیر شما رشد کردم ولی الان دیگه رشد نمیکنم انگار. البته توی مسایل فکری چرا دارم رشد میکنم ولی از لحاظ سلوکی و معنوی نه انگار. خدا خیرتون بده
باسمه تعالی: سلام علیکم: به افقی که در این تاریخ در پیش رو داریم بیندیشید. افقی که شهدا با درک آن تا حدّ شهادت پیش راندند. در این مورد خوب است که به صوت جلسه 67 بحث «در راستای بنیانهای حکمت جهان بین دو جهان» رجوع فرمایید. https://eitaa.com/khanehtolab/557 موفق باشید
با سلام: می خواستم بدانم که آیا برهان صدیقین که شما شرح داده اید، همان شرح قاعده (بسیط الحقیقه کل الشیاء و لیس بشئ منها) است؟ ممنون از پاسخ شما!
باسمه تعالی: سلام علیکم: از طریق «برهان صدیقین» و با حضور در ابعاد متعالی آن، به آن قاعده شریف که قاعده قاعدهها است و عمق توحید حِکمی را به میان میآورد؛ میتوان رسید. موفق باشید
با سلام: آیا درست است که بگوییم عین وجود مثلاً عین درخت است اما درخت، عین، عین وجود نیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: نه. اساساً درخت، ماهیت است و ربطی به وجود ندارد. موفق باشید
با سلام وعرض ادب: ۱. استاد من خصلت بد یا خوبی دارم که اگر ببینم ضرری متوجه کسی است و من به آن علم داشته باشم چه در مورد تحصیلاتم چه در مورد تجربیاتم باید در اختیار آن فرد بگذارم وگرنه احساس عذاب وجدان شدیدی می گیرم که مرا بهم میریزد حتی اگر از آن فرد آسیب هم دیده باشم یا در آینده ببینم، برایم مهم نیست باید به او کمک کنم، نظر شما در این مورد چیست؟ ۲. من سعی می کنم در خریدهایم نزدیکی مغازه ها ومواردی که فرمودید در نظر بگیرم ودغدغه مردمم را دارم، اما گاهی ممکن است کالایی در شهر ما موجود باشد اما برای یافتن آن مجبور باشی جاهای زیادی سر بزنی، به شخصه از اینکارانزجار دارم، می توانم گاهی خرید مجازی را جایگزین کنم؟ و همچنین درست است که سعی می کنم حتی در خرید های معمولی از کسی کمک نگیرم و خودم شخصا مراجعه کنم اما قلبا از اینکار راضی نیستم، نمیدانم چرا انتخاب کرده ام در این زمان به این عالم بیایم اما نمیدانم چرا به آن احساس تعلقی ندارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. کار خوبی است بخصوص وقتی با حکمت و حسابشده انجام گیرد. ۲. در این مورد مشورت و همافزایی با نزدیکان کمک میکند. آری! بیدلیل نباید برای خرید در خیابانها پرسه زد، ولی از مردم هم نباید فرار کرد. موفق باشید
با سلام: از زندگی خود خسته شده ام از غوطه ور شدن در گناهان، گویا در باتلاقی فرو رفته ام که خروج از آن ممکن نیست هرچه توبه می کنم دوباره گناه می کنم، چه کنم؟ چگونه توبه کنم که دیگر برنگردم؟ چه کنم تا گناه طعم و لذتش را برایم از دست بدهد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: از راز توبه و برکات آن حتی اگر چندین بار گناه کرده باشیم نباید غفلت کرد که چگونه جهان انسان را تغییر میدهد و افقی نورانی در مقابل انسان میگشاید. در این مورد خوب است به جواب سؤال شماره 35675 رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام استاد خسته نباشید وقتتون بخیر: استاد من خیلی دوست دارم که گناه نکنم لطفاً بگید از کجا شروع کنم؟ کتابی برای شناخت محرمات و گناهان کبیره بهم معرفی کنید و اینکه شبها که محاسبه میکنم و زود محاسبه ام تموم میشه احساس میکنم اشتباه محاسبه میکنم. فقط به این توجه میکنم که واجباتم رو انجام بدم واگه اشتباهی انجام دادم استقغفار کنم فکر میکنم باید ساعت به ساعت دقیقه به دقیقه رو محاسبه کنم اینجوری ناامید میشم و فکر میکنم محاسبه ام درست نیست. استاد احساس میکنم در بحث مراقبه وسواس شدم میشه مرز مراقبه رو بگید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده حضور در معارف و افکاری است که روح و روان انسان، آثار منفی گناه را بشناسد. بعد از مطالعه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» پیشنهاد میشود به کتاب «آشتی با خدا» که هر دو روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید
یا محبوب! عرض سلام و رضوان حضرت معشوق بر شما باد: ماه رمضان با یازده روز «گذشت» بر شما مبارک باد. در گفت و گو با یکی از دوستان، نام خدا آمد و معشوق میگفت من میخواهم به خدا برسم و عشق زمینی مرا به آسمان میرساند. خدایا! من حال دیوانگان را دارم! عشق زمینی و آسمانی دیگر چه صیغهای است! در تفکر خود میپندارم وقتی تنها هست اوست، و اصلاً «موجودی» جز او نیست و حیات و قدرت و هرچه که «هست» اگر فکرش را بکنیم از اوست، پس اصلاً موجودی جز او نمیماند که بخواهد زمینی باشد یا آسمانی باشد تا بعد، جدا جدا عشق بورزیم. استاد: من از عشق هیچ نفهمیده بودم تا اینکه: من از تمام دنیا شبی بریدم که دیدم «دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم»، عشق مجازی اصلاً برای همین مجازی است و توهّم اینکه از برخی دوستان اهل معرفت، این زمینیِ آسمانیها را میشنوم، برایم دردناک است، در حالیکه در کوچه پسکوچههای دردِ دوری و بغض، چنگ میزنم بر نوری که تابیده، و عشقی که سوزانده، و سعی در پاککردن نگاه از کثرات دارم که وهم است و عنایت اوست. شنیدن این حرفها مرا در دلْ آوارهتر میکند. سؤال قبلی که فرمودید ابهامدار است هم در همین مورد بود. سپاسگزارم اگر سخنی دیگر از حق را ناقل باشید. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد عشق، سخن بسیار است تا آنجایی که جناب مولوی میفرمایند:
چون قلم اندر نوشتن میشتافت ** چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت ** شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
معلوم است که عشق، در ذات خود جز نظر به نور کمال مطلق نیست که جان را فرا میگیرد. در آن حدّ که به گفته جناب مولوی:
عشق شنگ بی قرار بی سکون .... چون درآرد کل تن را در جنون
از آن جهت که عشق، نوعی حضور است و جان را در نزد «جان» به شکوفایی و وسعت میآورد و عشق مجازی یعنی او را در مظاهردیدن، مثل عشق به اولیای معصوم. ولی آنچه بدون نظر به حضرت معبود پیش میآید، با هر عنوانی که باشد نوعی از توهّم است و نباید به نام عشق از آن نام برد، هرچند هر توهّمی هم بد نیست. مثل دوستداشتن دو دوست که همدیگر را دوست بدارند. به همان معنایی که جناب مولوی میفرمایند:
عشق هایی کز پی رنگی بود ** عشق نبود عاقبت ننگی بود
و این غیر از آن است که در مورد عشق مجازی فرمود:
عاشقی گر زین سر و گر ز ان سر است ** عاقبت ما را بدان سر رهبر است
بدان معنا که چه از طرف خدا شروع شود تا ما را به سوی خود رهنمون گردد، و چه با عشق به اولیاء، عشق شروع شود که در این صورت نیز ما را به عشقِ به حضرت محبوب منتقل میکند. موفق باشید
سلام آقا مرتضی! شاید گوش ما با نجوای تو ناآشناست ولی این کلمات و روایتِ تو است از ما که ما را با تو آشنا کرده و به دنبال تو راه افتاده ایم تا شاید از لابلای این همه هیاهو و غبار آغشته به دروغ و ناراستی، افقی را که با جانت برای ما گشودی، بیابیم. آسید مرتضی جان! بر کدام کوه سجده کنان رفتی؟ تا از میان غار حِرا ات گوشهایت را از سخنهای هروزی بزدایی و آیات حق را برایمان روایت کنی؟ به کدام کهفِ حصینی پناه بردی که خود را آماده شنیدن آیات و اشارات حق کردی؟ به کدام چشمه رفتی و از آبش نوشیدی و غسل کردی و وجودت را از غیرش پاک کردی؟ و آیینهای شدی تا هر خانه عنکبوتی را ویران کنی و ما را از غفلت بیرون کشی؟ و ما را به جایی بخوانی که نه در پیش است و نه در پس!! آنجا همان جایی است که با پاهای آشنا به معراجت رفتی و ما را به آن خواندی. آقا مرتضی! سالها میگذرد از شهادتت و ما که ناآشناییم به شهادتت، آمدهایم تا شهادت بدهیم به همان صراطی که تو و آنان که تو برایمان روایت کردی شهادت دهیم و از میان این گرد غبار که چشم ها و گوشها و پاها را کور و کر و گمراه در راه کرده، چنگ به حبلالمتینی زنیم که تو با آن خود را بالا کشیدی و از آنجا برایمان راویِ حقیقتِ زمانه شدی. امید که نوری که تو را به آن خواند، ما را بخواند و ما نیز بگوییم از آنچه باید بگوییم و نگفتهایم؛ آن همان خورشید حقیقتیست که نورش تو را به آن خواند و ما نیز اِنابهکنان آمدهایم تا چشم بشوییم، آن را بیابیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! حقیقتاً آن مرد یعنی آرمانِ آوینیِ دیروزهای دور و آقاسید مرتضی آوینیِ امروزها و فرداها، داستان نوشیدن از چشمه زلال حضرت روح الله را در گفتار و نوشتارش با ما در میان گذاشت تا ما نیز از حضور نسبت به معرکه حقیقتی که با جمهوری اسلامی به میدان آمد؛ عقب نمانیم.
حقیقت، چه اندازه شیرین و با صفا است وقتی انسان را در بر بگیرد و یا بگو انسان با آن روبهرو شود، چه رویارویی عظیم و عجیبی! که انسان در آن حضور، همچون جناب لسانالغیب حافظ بزرگ: «چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم». دقیقاً این همان چشمه حیاتی است که از طریق انقلاب اسلامی میتوان به سوی آن گام برداشت و زیباییِ حرکات شهدای عزیز را لمس کرد و حضور در جبهههایی که سالهای پیش قصه شور ایمان بوده است را، تجربه نمود و از معجزه یاد شهدا در مقتل آنها حیران شد، همان حیرتی که پیامبر خدا «صلواتاللهعلیهوآله» از پروردگارش تقاضا نمود: «ربّ زدنی تحیّراً» جمعبندیِ عجیبی است بین سیاستی که عین دیانت است و حقیقی که در سیاست ظهور میکند و شهادتی که بودنی است بس بزرگتر از ماندن. موفق باشید
سلام استاد: خدا قوت، میخواستم بعد از کسب اجازه بپرسم از آنجا که هم اکنون معاد ساری و جاری هست آیا در همه ی مراتب معاد جاری هست؟ حتی از تعین اول به ذات؟ یعنی آیا هم اکنون همه ی مراتب در حال معاد به مبدا خود هستند؟ البته پاسخ را میدانم ولی به علت عظمت مسئله می پرسم از وقتی این موضوع را دانستم عاشق معاد شده ام. لطفا کمی توضیح دهید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همواره مرتبه عالی نسبت به مرتبه دانی، حضورِ بیشتر و همهجانبه دارد به همان معنایی که حضرت حق همهجا و همه وقت از همهچیز و از هر زمان حاضر و حاضرتر است. آری! معاد، هم اکنون با همه ابعاد عالیه آن در عالَم حاضر و حاضرتر است. به همین جهت در خطاب به غافلان معاد در روز محشر فرمود: «لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا، فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطائَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديد».[1] تو اى انسان از اين صحنه در غفلت بودى تا اينكه ما پرده را از برابر تو برداشتيم، پس چشم تو امروز بيناتر گرديده است. ملاحظه مىكنيد كه مىگويند: «من هذا» يعنى «از اين» در غفلت بودى، يعنى اين صورت در درون تو بود ولى تو از آن غافل بودى. و نيز قرآن مىفرمايد: «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ انَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ امَداً بَعيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللهُ نَفْسَهُ وَ اللهُ رَئُوفٌ بِالْعِباد».[2] روزى كه هركسى هركار خيرى انجام داده، نزد خود مىيابد و نيز هر كار بدى را، و آرزو مىكند كه اى كاش بين او و بين كار بد او فاصله زيادى بود، و خداى متعال شما را از غضب خود و از عقاب خود مىترساند و او به بندگانش رئوف است. موفق باشید
[1] ( 2)- سوره ق آيه 22.
[2] ( 3)- سوره آل عمران، آيه 30.
خداوندا! نمیدانم چه شد که اینجا نشستهام در برِ تو! مینویسم از دردهای رفتهام و از دردهای آمدهام. خداوندا! با من چه کردی؟ مرا از خانه بیرون کردی و دردهایم را جامه دیدارِ حضور پوشانیدی، و من در این حین به دنبال راهی برای، برای تو بودن میگشتم. خدایا! چه گشتی بر روزگار افتاد که من در برِ تو نشستهام و مینویسم؟!! مرا که نوجوانی بودم با قلبی لطیف و زود رنج که کاری به کارِ دردها نداشتم. چه در من بود که اینچنین عاشقانه مرا از خود نمودی و در برِ خویش مرا به نوشتن واداشتهای؟! چه بود زندگیِ روزمرهای که سراپایش بوی مرداب میداد، تو با شکست رودِ مردابگونهام مرا به عمق دریاها بردی و فرصتِ بودنم دادی. راستی را! دیگران را چگونه راه میدهی؟! خدایا! تو خوب میدانی که دستان تو بوی مهربانی میدهد با لطف و کرم به بندگان، و من همانم که در دست تو خوابیدم، آرامش یافتم و سپس به بیرون افتادم. با دردِ تو سیاه کردم، بود و نبودهایم را، تا شاید آهنگِ دردم راهی به دستان تو باز کند. دوباره خدایا! بندگان تو مجال امتحان ابتلایی نداشتند، چرا که آنچنان حجاب زمانه دست بر چشمانشان بسته بود که در موقف خیر و شرّ نبودند و اصلا موقف امتحانی در پیشگاهت نداشتند که میان بهشت و جهنم، بهشتیبودن یا جهنمیبودن را انتخاب کنند، ولی تو با فریاد و اشارات خمینی که میگفت:
«ای سران اسلام، به داد اسلام برسید. ای علمای نجف، به داد اسلام برسید. ای علمای قم، به داد اسلام برسید؛ رفت اسلام.»
همگان را به امتحان کوفی و کربلایی کشاندی و منت نهادی تا با امام، «بودن» و «نبودن» را به ما بچشانی و در بیابانها و هورها و خاکریزهای آن جنگ چنان طعمِ «بودن» را به آنان چشانیدی که امام میگفت:
«خدا مىداند که راه و رسم شهادت کورشدنى نیست و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود.»
و ما را بگو؛ با ما بگو از آن آیندهای که نیامده است، خواهد آمد و در پیش توست. آیا دوباره طعمِ «بودن» را به کاممان شیرین میکنی؟! آیا دوباره خون سرخ ما ملجأ عارفان دلسوخته میشود؟! یا خونیاست برای آمدن او، برای آنکه او بیاید دستی بر سر جانهای خواب آلوده بزند و بگوید اَیْنَ المنتظرون؟؟ و من چگونهام در این میان؟! حاضر یا غایب؟ نمیدانم که چه بر این نسل تقدیر کردهای و خواهی کرد؟ و چه آیندهای را برای این نسل مقدّر کردی؟ ای ولیّ! میدانی که جانها از «نبودن» به ستوه آمدند! و مباد که «نیست» بر «هستِ» این جانها غلبه یابد، تو «هستی» و از «هستِ» تو ما هستیم، ولی راستی! اگر چنان است پس ارادههای ما نیز از آنِ توست و تویی که در جانها عزمها را قرار میدهی و راهیِ سفرشان میکنی و راستی! چه کس را به این سفر میخوانی منتظران؟! عاشقان؟! عاقلان؟! یا هم غافلان، آنان که در دردِ «نبودن» به خود میپیچند؟؟!!
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآیدباید به آنهایی فکر کرد که به گفته شما از دردِ «نبودن» به خود میپیچند. حرف اینان است که میگویند: «چون یافتمت جانان، بشناختمت جانا». زیرا او را دوای دردِ خود مییابند. مانند حضرت روح الله که به گفته شما، او معنای «بودن» و «نبودن» را به ما چشاند. آری! با هستِ او بود که ما معنای هستی را فهمیدیم و اگر انقلاب اسلامی را پاس میداریم، از آن جهت است که در دیروزمان از خود میپرسیدیم «ما کیستیم؟» و برای چه زنده هستیم؟ - آیا جز این است که وقتی انسان زندگی را گم کند، این سؤال برایش پیش میآید؟ هر کدام از ما چون رُباطی بودیم که بدون هر معنایی باید در برنامهای از پیش تعیینشده قرار میگرفتیم بدون هیچ آیندهای که معلوم کند ما حقیقتاً موجودات زندهای هستیم که میتوانیم با ابتکارات خود به آیندهمان معنا بدهیم. ولی این خداوند است که در دل این تاریخ، ما را در بر گرفت و این شد که شما را با نوشتنی اینگونه به میدان آورد تا خود را در این نوشتهها «بسط» دهید و به گفته خود، به عمق دریایی که در پیش است، سیر کنید و از اشاراتی که حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» به میان آورد، جهانی در مقابل ما گشوده شد که با حضور در آن جهان، ما قامت بلند خود را با زیارت شهیدانمان تجربه خواهیم کرد، قامت بلندی که زندگی را بیرون از آرزوهای وَهمی جهانِ مدرن به ما برمیگرداند. موفق باشید
عرض سلام استاد عزیز: وظیفه من در برابر همچنین پدر و مادر بزرگواری که بعضی از رفتارهایشان را خواهم نوشت چیست؟ ۱. سیستم خواب من بهم ریخته و از ساعت ۱۰ تا ۱۲ شب و ۸ صبح تا ۲ بعد از ظهر شده است که خودم میدانم اشتباه است ولی این دلیل میشود که موبایل من را بردارند و بعد هم بگویند خواستیم سر موقع بخوابی؟ ۲. به کوچکترین رفتارهای من ایراد میگیرند که تو فلان گونه هستی و خیلی این رفتار بده و... در کل که از جهت نداشتن اختیار، من نزد آن بزرگواران گوسفندی بیش نیستم، حالا باز هم باید احترامشان کرده و همین طور عصبانیتم بیشتر شود؟ فقط خواهش میکنم یک شخص ۲۱ ساله رو فرض کنید که در همچنین شرایطی چه ها که نمیکرد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: سختگیری آنها خوب نیست، ولی دلسوزیهای آنها را نیز مدّ نظر قرار دهید که مایلند شما در مسیر طبیعی زندگی که سایر انسانها به طور معمولی در آن قرار دارند؛ قرار بگیرید تا انسانی منزوی و تنها و جدا از دیگر انسانهای معمولی و آشنایان خود نباشید. موفق باشید
با عرض سلام و درود: استاد عزیز سوال من در مورد ولایت مطلقه ی فقیه میباشد. استاد عزیز ۱۴ معصوم داشتیم که بنا بر عصمت و علم الهی ای که داشتند اطاعات بی چون و چرا از آن ها لازم و تکلیف بود. حال ما در نظام جمهوری اسلامی جایگاهی تعریف کرده ایم به نام ولی فقیه که ولایت مطلقه دارد. صحبت من در مورد شخصیت خاصی مانند رهبری نیست. صحبت من کلا در مورد این جایگاه و نقش و قدرت بی چون و چرا و بدون محدودیت آن میباشد. چرا و چطور باید از انسانی که احتمال خطای سهوا یا عمدا دارد، هر چند هم انسان پاک و خوبی باشد. چرا باید به صورت مطلق اطاعت شود؟ گیریم در این نظام که قرن ها پیش رفت ولی فقیه های خوب و عادل زیادی آمد ولی چطور میشود تضمین کرد که ولی فقیه ناعادلی درآینده سر کار نیاید. چطور میتوان تضمین کرد که در ادامه ی زندگی اش تغییر نکند؟ با توجه به این که مجلس خبرگان توسط مجلس شورای نگهبان که خود این شورا هم به طور مستقیم و غیر مستقیم توسط خود رهبری انتخاب میشود، چطور میتوان به چنین مجلسی که کاملا تحت نفوذ رهبری است اعتماد کرد؟ چطور میتوان به سلامت انتخاب ولی فقیه به عنوان بهترین شخص اعتماد کرد؟ اطاعت از پیامبر گرچه وظیفه ی الهی است ولی خود خداوند هم در آیات مختلف به پیامبر اجازه ی تحمیل هیچ چیز را به پیامبر نمی داد. چطور ولی فقیه اجازه استفاده از اجبار برای تحمیل دین را برای مردم دارد؟ آیا نمیتوان شکل دیگری از نظام اسلامی را متصور شد که آزادی انسان ها در انتخاب رعایت شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله قدم در تحقیق امر مهمی گذاشتهاید و حتماً میدانید که در محافل علمی این موضوع، از همه جوانب مورد بحث و بررسی قرار گرفته است و در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که روی سایت هست، در قسمت «حکومت دینی صفحه ۱۹۵» ابتدا دلایل وجود ولیّ فقیه در زمان غیبت آورده شده و سپس به این نوع سؤالها پرداخته است. حال که خداوند توفیق مطالعه این نوع مباحث را به جنابعالی داده است، بسیار خوب است که آن مطالب را دنبال بفرمایید. https://lobolmizan.ir/book/252?mark=%D9%85%D8%A8%D8%A7%D9%86%DB%8C%20%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C موفق باشید
با سلام: آیا عبارات زیر صحیح است؟ من یک درخت را دیدم. در درخت من قدرت را دیدم. این قدرت صفت خداست. صفت از ذات خدا جدا نیست. پس من خدا را دیدم. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ولی در صورتی که درخت را آینه بگیریم, نه آنکه جسم درخت و یا صورت آن مد نظر باشد. مثل آنکه وقتی کسی شما را ملاقات میکند حیات و فهم شما را ملاقات نماید و نه جسم و صورت شما را. و لازمه این آن است که انسان نسبت به اسماء و صفات الهی با عبور از حس گرایی, آگاهی نسبی داشته باشد. موفق باشید
با سلام وعرض احترام وعرض تسلیت بابت شهادت مادر سادات بی بی دوعالم حضرت فاطمه الزهرا (س). استاد ببخشید من میخوام دیوان شمس مولانا و مثنوی ایشان رو شروع کنم. آیا شما تدریس کردید؟ اگر نه یه نویسنده خوب معرفی میفرمایید که این دو کتاب را خوب تفسیر کرده باشد؟ و استاد سوال دیگرم به غیر از دیوان شمس و مثنوی کدام اثر حضرت مولانا را مطالعه کنیم برای راه سلوکی مفید هست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. خود بنده در این مورد تدریسی نداشتهام ولی شرح آقای کریم زمانی برای مثنوی خوب است. از «شرح دیوان شمس» اطلاعی ندارم. ۲. فکر میکنم کتاب «فیه ما فیه» کتاب خوبی باشد برای بیشتر آشناشدن با اندیشه جناب مولوی. موفق باشید
سلام استاد گرامی: بنده سوال شماره ۳۴۰۳۳ را پرسیدم با عرض پوزش اگر اسایه ادبی از جانب حقیر شد به بزرگواری خودتان ببخشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فدای شما شوم، کجا از سخن شما برداشت بیادبی شد؟!!! ابداً و اصلاً. تذکری بود که یارِ دلسوزی با دوستش به میان آورد. موفق باشید
با عرض سلام: خواهشمندم که منبعی را معرفی نمایید تا به سوال من پاسخ گوید. میگویند وجود محدود نیست زیرا محدودیت برای وجود باید از ناحیه عدم باشد یعنی عدم وجود را احاطه کنه تا وجود محدود شود و عدم چون وجود خارجی ندارد لذا وجود نامحدود است. این شبهه در ذهن من است که شاید محدود بودن وجود از ناحیه خود وجود باشد یعنی وجود ذاتا محدود باشد چگونه به این سوال میتوان پاسخ گفت.
باسمه تعالی: سلام علیکم: محدودبودن وجود به معنای تشکیکیبودنِ آن، حرف درستی است به این معنا که «وجود» در ذات خود دارای شدت و ضعف است بدون آنکه لازم باشد عدم که واقعیت ندارد، موجب محدودیت وجود شود. موفق باشید
با سلام خدمت شما استاد گرامی: آیا قیوم صفت ذات خداوند است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! زیرا صفت ذات، صفتی است که سلب آن موجب نقص حضرت حق خواهد بود. موفق باشید