۳۴۵۸۰ با سلام خدمت استاد عزیزم: در جوابی که برای سوال ۳۴۵۸۰ فرمودید میخواستم سوال دیگری را از خدمتتون بپرسم. من همیشه در خلوت خود با نوشتن و مطالعه انس داشته ام میتوانم بگویم از سن ۱۲سالگی تقریبا دلنوشته هایی را در خلوت هایم داشتم که هنوز هم دارم، بعد از ۲۷سال و سیر نوشتن هایم جوری بوده که میتونم بگم الان من حس میکنم این نوشته ها از جانم بوده و از یه ندای درونی که منو به خدایم وصل میکرد ببخشید توصیفش سخته. این نوشته ها و خلوت هایم راه گشای من در مسیر زندگی و نزدیکیم به خدا و اهل بیت شده و مسیرم را از اعتقادات خانواده و برخی دوستان خویشانم جدا کرد. که هم تلخ بود و هم شیرین. استاد من بی انس با خلوت و مطالعه نیستم علامه هم نیستم الان جایی که گیر کردم بیشتر مربوط به روابط بیرونیم با آدمها و دنیای اطرافمه. این خلوت ها و این مسیری که توش افتادم (که یکیش هم علاقه شدید به راه پر نوریست که شما برویم گشودید و این راه و این فکر معنای زندگی و حیات من شده و هدف من شده) اینها من رو تنها کرده تو این دنیا، چون نه خویشانم در این مسیر هستن نه دوستانم نه شوهرم و این تنهایی بعضی وقتا منو میترسونه مثل حضرت مریم که از قضاوت مردم درباره بارداریش ترسید و به بیابان ها پناه برد. استاد من نمیدونم الان کجای مسیرم. اصلا بعضی وقتا اینقدر میترسم و شک میکنم که حس تهی شدن پیدا میکنم. نمیدونم باید در خلوت هایم بمانم و به قول شما مطالعات و تفکراتم را ادامه دهم یا باید از این خلوت بیرون بیام و در اجتماع حاضر بشم و به بروزی در دنیای بیرونم داشته باشم؟ نمیدونم کجا باید برم و با چه کسانی باید انس بگیرم و هم سفر شوم! و هزاران بار خدا را شکر میکنم که مرا به این مسیر آورد من راضیم از راهی که در این ۳۹ سال آمده ام البته تلاشم کم بوده و تنبلی هابی هم داشته ام که به امید خدا تلاش هایم را بیشتر میکنم. استاد کمکم کنید لطفا.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری ۱. به مولایمان حضرت علی «علیهالسلام» باید اقتدا کرد که چگونه در اوج حضور با حضرت محبوب و با آن خطبههای آسمانی چگونه با مردم گرم میگرفتند و شوخطبعی پیشه مینمودند، زیرا از انسانیتِ انسانها غافل نبودند. و به گفته مرحوم آیت الله حسنزاده آملی:
بُوَد مرد تمامي آن كه از تنها نشد تنها ولكن به تنهايي بود تنها، و با تنها بود تنها
۲. حضور در صحنههای انقلاب و تذکر به مقاومت در راهی که خداوند برای ما مقدّر کرده است، انسان را گسترده و گستردهتر میکند به همان معنایی که فرمودهاند: «دل با یار و دست در کار». موفق باشید
عرض سلام و احترام خدمت استاد گرامی: عذرخواهی میکنم که مصدع اوقاتتون میشم. یکی از راهبردهایی که در علم روان شناسی برای درمان اختلالات اضطرابی مطرحه، رویکرد درمان شناختی رفتاری (CBT) هست. یکی از بخش های این رویکرد شامل مواجهه مکرر فرد با یک موقعیت اضطراب زا است که فرد طی مواجهه های پی در پی با یک موقعیت متوجه میشه که بسیاری از پیش بینی ها و تفاسیر اضطرابزایی که در مورد اون موقعیت داشته نادرست بوده. به عبارت دیگر، فرد متوجه میشه که شناختش از یک موقعیت خاص غلط بوده. فرد در این رویکرد میتونه شناخت های نادرستی که در ذهنش وجود داره رو شناسایی و برطرف کنه. من فکر میکنم این همون چیزی هست که امیرالمومنین (ع) فرمودند: إذا هِبتَ أمراً فَقَع فیهِ فإنَّ شِدَّةَ تَوَقّیهِ أعظَمُ مِمّا تَخافُ مِنهُ. یعنی هر وقت از یه کاری ترسیدی خودت رو بنداز داخل اون کار. برداشت من اینه که رویکرد درمانی شناختی رفتاری یا همون CBT اگر منجر به اصلاح شناخت های نادرست بشه و ترس های بیمورد رو از بین ببره، میتونه حتی بر اساس تعالیم اسلامی هم مفید باشه. با این عرایضی که خدمتتون داشتم، آیا شما با این رویکرد درمانی که علم روانشناسی داره پیشنهاد میده مخالفید؟ به نظر شما باز هم چنین رویکردی در درمان اختلالات روانی با چیزی که اسلام گفته در تضاده؟ ضمنا من نظرات قبلی شما در مورد فرق روان شناسی و معرفت نفس رو خوندم، خواهشمندم در مورد همین موضوع خاص نظرتون رو بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که در هر حال، روانشناسی با همه شبکههایی که دارد در زمرّه علوم انسانی است که در صدد است مسائل پیشآمده برای بشر جدید را به نحوی مرتفع و یا تقلیل دهد. و امثال بنده در این موارد تخصصی نداریم. آنچه را که بنده میتوانم نظر بدهم در مورد معرفت نفس است که در حوزه علم حضوری و فلسفه میباشد. موفق باشید
با سلام: پاسخ کسی که برای سبک زندگی دینی و سیر و سلوک میگوید فقط انجام واجبات و ترک محرمات کافیست و بقیه چیزها لازم نیست چه باید بگوییم؟ اینکه ما میخواهیم به کمال انسانی برسیم باید در مسیری حرکت کنیم که آیت الله بهجت ها و آقای قاضی ها و حتی شهدا رفتند مسیری که خیلی خیلی بالاتر از واجب و حرام بوده اما چگونه پاسخ این مسئله بدهیم که برای سعادت انجام واجبات و ترک محرمات کافیست! اینکه برای هر چیز خط قرمز شرع کافیست مثلا نگاه به زن به هر صورتی که هست اگر با شهوت همراه نباشد اشکال ندارد! در صورتی که ما میبینیم علما و شهدا و هر کسی که در مسیر حق بوده و به درجاتی رسیده حتی به چهره خانم هایی که حجاب کاملا شرعی دارن نگاه نمیکردند یا بحث موسیقی هر موسیقی که لهو و لعب باشد اشکال شرعی دارد اما همه رهروان مسیر الی الله مراقباتی در رابطه با شنیدار هایشان داشته اند اینکه کسی بخواهد در مسیر حق باشد و پیش برود لازمه آن سیر و سلوک است ولی از طرفی روایاتی داریم که میگوید تنها انجام واجبات و ترک محرمات کافیست. این مشکل را چگونه حل کنیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: واقعاً همینطور است که برای سلوک، انجام واجبات و ترک محرمات کافی است. میماند در انجام واجبات مثل اقامه نماز، حضور قلبی نیاز داریم که مقدمات آن تا آنجا که ممکن است همان انجام مستحبات و ترک مکروهات است و روایات اخلاقی با نظر به اینکه ما در انجام واجبات و ترک محرمات موفق شویم؛ متذکر ما شده است. موفق باشید
سلام علیکم: در پاسخ به سوال ۳۴۳۷۳ فرمودید که جلسه ای نبوده و سوالات مکتوب بوده! مگر کتاب خویشتن پنهان متن پیاده شده شرح صوتی ده نکته معرفت نفس که در لینک زیر آمده نیست؟: https://lobolmizan.ir/sound/641
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر! اگر ملاحظه بفرمایید سراسر متن کتاب، سؤالهایی است که عزیزان در رابطه با بحث «ده نکته در معرفت نفس» به طور کتبی فرمودهاند و جواب آن سؤالات داده شده است. موفق باشید
سلام استاد گرامی: وقت بخیر. نظر تخصصی تون رو در باره این مطلب می خواستم.
راستش متاسفانه شرایط یطوری پیش رفته و میره که من و امثال من الان دیگه دغدغه شون اصلا نمیتونه آینده کشور یا استراتژی های دولت و… باشه چون رسما دغدغه مون شده دعا برای کمتر کشته شدن مردم مملکت چه با شلیک گلوله چه با فقر چه با… از ابتدا هم مشخص بود حجاب بهانه است. ولی چیزی که برای من و امثالم مشخص نیست بهانه ی نظام برای کشت و کشتاریه که راه انداخته از مردم عادی گرفته تا سپاهی و بسیجی و نیروی انتظامی، و قسمت عجیب ماجرا اونجاست که همیشه همه ی اینا که کشته میشن یا دشمنن یا به وسیله ی دشمن کشته شدن! و نمی دونم چرا فکر میکنن هنوزم این عذر و بهانه ها کافیه برای ساکت کردن مردمی که سالهاست با مشکلات اقتصادی و فرهنگی دارن به نفس کشیدن ادامه میدن و الان صفت داغدار هم بهشون اضافه شده. ما قشر جوان آنقدر سوال جدید فقط توی صد و خورده ای روز اخیر ایجاد شده و هیچکس پاسخ مطلوبی برایمان نداشته که اگر بگویم زندگی هایمان مختل شده اغراق نکرده ام. اگر بخواهم شرححال این روز های حجم زیادی از جوانهای کشور (مذهبی و غیر مذهبی) را برایتان شرح بدهم باید بگویم شرایطشان وخیم است، خیلی وخیم. احساسِ رانده شدن اصلا چیزی نیست که بشود براحتی با آن کنار آمد چه برسد به وقتی که بدانی اگر اعتراضی هم به این وضعیت موجود بکنی در بهترین حالت ۲۰ روزی بازداشت در پیش داری. آزادی اندیشه و بیان در ایران چیزی جز ادعا نیست و بیانش مایهی خنده است. در نظام جمهوری اسلامی جرمی داریم به نام «تبلیغ علیه نظام» و هر روزه به همین جرم دستگیر و مجازات میکنند، در حالی که با استناد به همین قانون حکومت بنیامیه و بنیعباس حق تعقیب و مجازات همهی ائمه ی شیعه را داشته اند. و هزاران تفاوت و تناقضی که نظام جمهوری اسلامی به اسم دین و به اسم عدالت علی چهل و اندی سال است در گوش مردم خوانده و اجرا میکند و کسی حق اعتراض ندارد!.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاحظه میکنید که در شرایط تاریخی بسیار حساسی قرار داریم. پیشنهاد بنده آن است که از این زاویه هم میتوانید به حضور تاریخی و توحیدی انقلاب اسلامی نظر کنید که با میدانآمدنِ شهدای آنچنان بزرگ، حکایت از آیندهای دارد که بیرون از عقل استکباری است. در آن صورت به صحنهها به صورت دیگری مینگرید. اختیار با خود شما است.
با توجه به این امر ما باید متوجه باشیم تنها بیش از دو تاریخ در مقابلمان نیست و با توجه به اینکه انسان موجودی است تاریخی و تفکر نیز امری تاریخی میباشد؛ خود را در کلیّت یکی از این دو تاریخ میتوانیم معنا کنیم و اینجا است که با حضور در تاریخی غیر از تاریخی که حاج قاسم به آن تعلّق دارد، بخواهیم یا نخواهیم باید مریم رجوی را به عنوان رئیس جمهور بپذیریم به عنوان حضور در تاریخی که مقابل جمهوری اسلامی است. از این جهت است که ابتدا و به صورت کلی باید در نزد خود مشخص کنیم به کدام تاریخ در این زمانه تعلّق داریم، وگرنه با اکنونزدگی و بیتاریخی، آنچنان دچار پوچی و سرخوردگی میشویم که نمیتوانیم «خود» را ادامه دهیم.
اشکالات بعدی در دل آن تاریخی که هستیم معنای خاص خود را به خود میگیرد که آیا در تاریخی که هستیم آن تاریخ ظرفیت عبور از آن مشکلات را دارا است و یا باید از آن تاریخ منصرف شد؟ اینجا است که «تفکر» معنا میدهد و به اصطلاح گادامر، تاریخْ ما را دعوت به تفکر میکند تا تفکر ما تاریخی باشد.
به هر صورت خطرِ بیتاریخی خطر کمی نیست بهخصوص اگر طرف به امید آنکه میتواند به گمان خودش با سرنگونی جمهوری اسلامی، تاریخی را برای خود شکل دهد و بعد با شکست خود احساس پوچی کند، دیگر به قول خودشان زندگی برایشان معنا نمیدهد و به جای آنکه خود را ملامت کنند که چرا کارشان به آنجا رسید، دست به خودکشی خواهند زد.[1]
موفق باشید
[1] - به سخنان قبل از خود کشی آقای محمد مرادی رجوع شود که به ادعای خود در رابطه با شعار«زن. زندگی. آزادی» در شهر لیوان فرانسه دست به خود کشی زد. همکلاسی اوگفته است که او اغلب درباره فضای سیاسی ایران صحبت میکرد و اغلب امیدوارانه میگفت که رژیم سقوط میکند. روزنامه لوپروگره، نوشت در ساعت ۱۵ روز سهشنبه تجمعی به یاد محمد مرادی در محل واقعه روی پل گالیهنی این شهر برگزار شد.
سلام علیکم: آقای طاهرزاده لطفا آیا تقوا با ورع متفاوت است؟ برای یادگیری و اهل تقوا بودن علاوه بر انجام واجبات و ترک محرمات باید چه کاری دیگر کرد که اهل تقوا شویم؟ از کجا باید بدانیم؟ آیا همین که حرام مرتکب نشویم و واجبات را انجام دهیم همین ما را وصل به ملکوت و مانوس با خدا میکند؟ میشود کسی در سن جوانی به ملکوت برسد؟ ملکوت همان کشف و شهود است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! آری حقیقتاً رعایت تقوا انسان را از هزاران حجاب ظلمانی آزاد میکند تا در افقی که از نظر تاریخی در پیش خود می یابد, سراسر برکت و رحمت و امید را احساس کند. آری! در ورع, انسان با هوشیاری بیشتر حتی سعی میکند از مکروهات نیز فاصله بگیرد. عمده آن است که انسان متوجه شود با رعایت تقوا, چه صفایی در روح و روان او و در افقی که برایش پیش می آید, زندگی را احساس میکند. موفق باشید
سلام و رحمت الهی بر شما استاد عزیز: این روزها که هجمه هجوم شبهات از سوی ملحدین و حتی برخی به ظاهر مهذبین و متدینین از قبیل موارد زیر در زمینه جمهوری اسلامی مطرح می شود👇 ( حکومتی که ادعا میکند همه مردم پشت سر او هستند چرا از رفراندوم اینچنین هراس دارد؟ چرا کسی که سخن از رفراندوم بگوید از نظر حکومت بدترین سخن را بر زبان آورده است؟ حکومت یکبار و برای همیشه خیال مخالفان و جهانیان را آسوده کند و در یک همهپرسی به همه نشان دهد که مردم خواهان او هستند. چقدر اینها دارند با جان و دل از اسلام حمایت میکنند و چقدر دلسوز اسلام و مسلمین هستند حتی بیشتر از حضرت علی علیه السلام که با وجود حق. مسلم الهی استخوان در گلو در خانه ماند تا مردم او را خواستند آمد) قلوبمان به تنگ آمده و مانده ایم که آیا جهاد تبیین با این افراد لازم است یا سکوت و دعا برای حفظ عقاید و باورهای خویش؟ ممنون خواهم شد که با انفاس حقتان برای تقویت و ثبات ایمانمان دعا بفرمایید و تکلیف ما را در این مقوله اعلام فرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً جوابهای مفصلی که اساتید محترم از جمله جناب استاد رحیمپور ازغدی به این شبهه دادهاند را شنیدهاید که بالاخره هیچ نظامی خودش برای بود و نبود خودش رفراندم نمیگذارد. رفراندمها عموماً در رابطه با بود و نبود موضوعاتی است در داخل نظام. ولی تغییر نظام چیز دیگری است مثل کاری که مردم ما با انقلاب و کشته و شهیددادن، نظام شاهنشاهی را سرنگون کردند. موفق باشید
سلام و ادب: از بچگی که ماهواره وارد زندگی ما شد زندگی و روح و روان من بهم ریخت! ندانسته و از سر بچگی و کنجکاوی تلویزیون روشن میکردم، صحنههایی را میدیدم غافل از اینکه چه بلایی داشتم سر خودم میآوردم...از بچگی تحریک میشدم و غریزه جنسی که اصلا نمیدانستم چی بود، در اثر دیدن صحنهها فعال میشد و... تا اینکه به بلوغ جسمی رسیدم و با شرکت در فعالیتهای هیئت و مسجد، فهمیدم که گرفتار چه بلایی هستم و چه بلایی سر خودم آوردم... و حالا که میخوام عادت چند ساله را ترک کنم نمیتونم استاد. اونقدر نفس بر من حاکم شده که نمیتونم غریزه خودمرو کنترل کنم، چنبار توبه کردم اما. دیگه از خودم دارم خسته میشم، چشم دیدن رفقامو هم ندارم، صحنهها مدام تو ذهن بنده میچرخد. از طرفی شیطان، از طرفی نفس، از طرفی ذهنیکه قادر به کنترلش نیستم و از طرفی عادت. همه دست به دست هم دادند که من را تلف کنن و تا حالا موفق بودن. اینقدر برام از بچگی عادت شده که دیگه عذاب وجدانی هم نمیگیرم که توبه کنم! انگاری شکسترو پذیرفتم و انگیرهای برای جبران واسم باقی نمونده. استاد چکار کنم؟ من فقط میخوام خودم رو از این پوچی و فلاکت نجات بدم اما نمیتونم مقاومت کنم، ارادهم ضعیف شده. چنبار به اهلبیت توسل کردم نجاتم دهند و نجاتم دادند اما دوباره باز برگشتم! از خودم بدم اومده و نمیدونم با خودم چکار کنم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب حضوری است، حضوری که انسان مییابد گرفتار غرقابِ پوچی ها شده. اینجا است که عزم بزرگ که انسان را اولیالعزم میکند در این تاریخ برای مقابله با اینهمه فساد و پوچی در جان انسان به ظهور میآید و جهان دیگری را با خود رقم میزند. پیشنهاد ما اولاً: مطالعه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» است. ثانیاً: اینکه مباحث قرآنی روز شنبه را اگر نمیتوانید در جلسه مسجد انبیاء حاضر شوید، از طریق «اسکای روم» دنبال بفرمایید تا در آن عزمِ حضور که قرآن در مقابلتان میگشاید، خود را بیابید. آری! خود را بیابید. موفق باشید
با سلام: در رابطه با پاسخ سوال ۳۳۶۰۰، سوالاتی که من پرسیدم، متاسفانه آن سوالات را ندارم. چون همیشه شما سوال را همراه پاسخ می دهید. اگر امکان دارد، سوالات مرا، در پاسخ این سوال برای من بنویسید ممنون میشوم. متن سوالات، برای من خیلی مهم است. با تشکر از وقتی که برای پاسخگویی میگذارید!
باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد مواردی است که باید به ایمیل کاربران محترم ارسال شود و نباید حجم سؤالات، بخصوص سؤالاتی که عموماً حالت شخصی و خصوصی دارد، در معرض دید بقیه قرار بگیرد که موجب تضییع وقت آنها میگردد. موفق باشید
با سلام: استاد عزیز صوتی از سایت را گوش دادم، قسمتی سوالی برایم پیش آمد ممنون میشوم راهنمایی بفرمایید. شما فرمودید طبق آیه قرآن مجید، عملی که دائما فرد انجام داده (کانوا یعملون) جزا دارد، سوالی که پیش آمد اینکه در جمع این آیه که خداوند می فرماید هر کس به اندازه ذره ای عمل خوب و بد کرده می بیند و اینکه اعمال خوب با ارزشی که شخص شاید یکبار در عمر انجام داده چه می شود؟ ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در مَلَکهشدن عملی است که برای انسان سرمایه میشود. حال اگر به قصد انجام آن عمل هرگاه که پیش آمد، یکبار هم آن عمل را انجام دهد، عملاً جزو شخصیت او میگردد حتی اگر به اندازه مثقال و ذرّهای باشد. موفق باشید
با سلام: با توجه به پرسش و پاسخ زیر: (با سلام وقتی می گوییم بسم الله آیا منظور آن است که الله اسم ذات خدا است؟ آیا منظور از اسم الله آن است که این الله اسم عین وجود است، نه خود عین وجو ؟ متن پاسخ باسمه تعالی: سلام علیکم: روی «اسم» در اصطلاحات عرفانی بیشتر فکر شود. «اسم» به معنای نام و یا عنوان نیست. «اسم» به معنای ذات است به صفت خاص، بنابراین معنا نمیدهد بگوییم «الله» اسمِ عین وجود باشد! موفق باشید) آیا میتوان گفت که از نظر عرفانی گفت که ذات به اضافه الله هم می شود یک اسم عرفانی؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ذات، با صفت خاص همان اسم است، نه اینکه ذات، به چیزی اضافه شود بلکه خود ذات که با صفت خاصی به ظهور آید مثلاً با صفت «حیات» میشود اسم حیّ. موفق باشید
سلام خدمت استاد: بنده طلبه پایه چهارم در قم هستم که از دانشگاه به حوزه رفته ام و دوست دارم در کنار دروسم یک سیر اسلام شناسی کامل داشته باشم البته کتب شهید مطهری را از پایه دو خوانده ام و دنبال سیری قویتر و کامل تر هستم و بخاطر همین مزاحم شده ام که یک سیر مطالعاتی برای بنده بدهید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: امثال جنابعالی اصل را بر مطالعه عمیق و دقیق تفسیر «المیزان» بگذارید. آری! برای درک مطالب آن تفسیر گرانقدر، مقدماتی لازم است که با مقدمات اولیه سیر مطالعاتی همین سایت، میتوانید آماده ورود به تفسیر المیزان شویدhttps://lobolmizan.ir/page/seyr . موفق باشید
سلام: با توجه به این که جنیان مسلمان نیز داریم چرا هیچ کدام از آنها فتوای امام خمینی مبنی بر وجوب قتل سلمان رشدی را عامل نشدند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: احتمالاً این امر باید در شرایط طبیعیاش انجام شود مثل عدم اجازه حضرت اباعبدالله «علیهالسلام» به ورود زعفر جنّی جهت دفاع از حضرت. موفق باشید
بسمه تعالی، سلام علیکم: انسان هایی که احساساتی دیده می شوند به نظر بنده انسان هایی هستند که تفاوتشان با دیگران در ظرفیت وجودی آنهاست. که معتقدم حضرت روح الله و امام خامنه ای و حتی سردمداران جبهه باطل از احساساتی ترین انسانها هستند که ظرفیت پیشبری کلان را دارند منتها هرکدام جهت گیری خاصی داشته و خود را در جهتی گسترانده اند. انسان احساساتی از عواطف و عقلانیات و غضب بیشتری برخوردار است که لازم است با توجه بیشتری آنها را پرورش دهد. حال این نوع انسان ها چگونه باید خود را شکوفا کنند؟ بخصوص اگر از حیث عاطفی سرکوب شده باشند تا حد زیادی که حد طبیعی هم دیگر نداشته باشند تا جایی که برای ازدواج نتوانند احساسات طرف مقابل را درک کنند و پاسخگو باشند. چه باید کرد؟ چگونه باید در مسیر توسعه و شکوفایی در آمد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد به سیرۀ حجج الهی باید زیاد فکر کرد که چگونه آن عزیزان در وسعت انسانیِ خود میتوانند برای هرکس جایی و جایگاهی مدّ نظر قرار دهند به طوری که هرکس احساس کند نسبتی اصیل با آنها دارد و گویا خودِ نهایی هر انسانی میباشند. موفق باشید
سلام و نور و رحمت و نظر الهی تقدیم استاد طاهرزاده: انشاءالله که در این ایام مملو از امتحانات آخرالزمانی با بصیرت و روشنی وجودتون هر آن به خدا مقربتر شوید و راهگشای ما نیز باشید. دو تا سؤال دارم از محضرتان اول اینکه منظور از لغات (فرض) و (وجب) در زبان عربی چیست و چه تفاوتی دارند؟ دومین سؤالم مربوطه به اموات است، اینکه ما وقتی کسی از دنیا میره میگیم روحش غرق رحمت الهی و همنشین با اهل بیت علیهم السلام باشه، یعنی چی؟ یعنی روحش در کالبد برزخی میره خونه حضرت زهرا سلام الله علیها و میشینن سر سفره با امام حسن و امام حسین و شهدا غذا میخورند؟ چطوری از تفکر مادی دربیاییم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. فکر نمیکنم در معنای اصلی تفاوتی داشته باشد . سخن در آن است که شارع بر شما امری را فرض کرده به همان معنای آن است که آن امر را واجب نموده. ۲. قصۀ روح، قصۀ حضور در نزد خود میباشد و وقتی ان شاءالله همنشین اهل البیت «علیهمالسلام» باشد، مهم آن است که در خود حضوری را در کنار آن ها احساس کند به معنای نوعی یگانگی در عین حفظ مراتب، که البته ممکن است آن حضور درونی با حضور جسم برزخی او در کنار آن عزیزان همراه باشد. موفق باشید
سلام وقت بخیر: ممنون بابت وقتی که برای بنده قائل شدید. یک سوال داشتم از خدمتتون درباره توبه. راستش من فصل توبه کتاب آزادی معنوی شهید مطهری را که مطالعه کردم یک حدیث دیدم که امیرالمومنین (علیه السلام) به شخصی که ظاهرا درحال توبه است میفرمایند که مادرت به عزایت بنشیند که فکر میکنی توبه فقط گفتن ذکر استغفار است(حدیث با این مضمون) و اینکه باید حبی که نسبت به گناه داری را از دل بیرون کنی تا توبه تو پذیرفته شود حال میخواهم بپرسم که من با خود که فکر میکنم میبینم یکسری خطاها در من هست که باید از آنها توبه کنم اما نمیتوانم حب آن را از دل بیرون کنم و از طرفی هم میترسم که توبه زبانی کرده باشم و عمل خود را تباه کرده باشم و یا مشمول نفرین امیرالمومنین (علیه السلام) باشم. لطفا در این مورد بنده را راهنمایی بفرمائید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم آن است که انسان بنا داشته باشد به آن اعمال پشت کند و سعی در عدم تکرار آن اعمال را در خود تقویت کند. در این حالت آن توبه در محدوده زبان نمیماند و ان شاءالله به مرور، قلب از تعلق به آنها منقطع میشود. موفق باشید
سلام علیکم: ببخشید می خواستم نظرتون رو درباره برخی از مسائل فلسفی که بسیاری از علما آنها را قبول دارد و بسیاری حتی آنها رو کفر می دانند بدونم به طور مثال بحث «وحدت وجود» آیا واقعا طبق نظر برخی از علمای عرفانی فلسقه در ابعاد بالا باعث کفر می شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: عموماً این افراد تصور درستی از «وحدت وجود» ندارند و از این جهت آن را کفر میدانند. و البته از نظر آنها عملاً حضرت امام خمینی و علامه طباطبایی«رحمتاللهعلیهما» کافر محسوب میشوند. زیرا گمان میکنند لازمه اعتقاد به «وحدت وجود» آن است که همه مخلوقات را خدا بدانیم؛ غافل از آنکه همه عالم، جلواتِ انوار اسماء الهی میباشند و نه ذات حضرت حق. جناب استاد ملکی تبریزی در کتاب شریف «لقاء الله» نکات ارزشمندی در این رابطه دارند. موفق باشید
سلام: استاد در بحث سکته که در سوالات دوستان خواندم. اگر کسی مثلا با کسی دعوا و درگیری و جدل پیدا کرد. و در این حین فشار آن فرد مقابل بالا رفته و قرص فشارش در خانه نبود که بخورد و تا به بیمارستان برسد چون بدن فرد ضعیف بوده در اثر انواع بیماریهای زمینه ای قبلی و ناراحتی کلیه. بدنش تحمل آن فشارخون بالا را نداشته و به این علت یأس از بدن مُرد. الان قتلی اتفاق افتاده هر چند بطور ناخواسته؟ و تقصیر فرد مقابل در دعواست؟ و استدلال اطرافیان این است که، خب اگر آن فرد دعوا راه نمی انداخت فشار این بنده خدا هم بالا نمیرفت و الان زنده بود. (و آیا اصلا فشار خون کسی بخاطر حرص خوردن و دعوا بالا میرود که حتی باعث مرگ او شود یا فشار خون یک بیماری مربوط به بدن است، و این یک گفتار و پندار عامیانه در میان مردم است؟) من خانمی محجبه هستم. ولی خانواده ی همسرم نه و دقیقا این اتفاق که بالا توضیح دادم، بین بنده و مادرشوهرم، افتاده و مادرشوهرم تازگی ها، بین دعواهای من و او دقیقا همان روز که داشتم باهاش حرف میزدم، سکته کرد و تا به بیمارستان برسوننش فوت کرد و اکنون شوهرم از من متنفر شده و جواب تلفنم را نمیدهد. و میگوید تو مادرم را کشتی! چون تو حرصش رو در آوردی و فشارش رفت بالا، اون داشت زندگیش رو میکرد و این فشار بر بدنش بخاطر بیماریهای دیگری که داشت براش مضاعف بود. و مرگ او تقصیر توست. در حالیکه در این درگیریها مقصر خود مادر و خانواده ی اوست که میگفتن برادر شوهر محرمه و یه عمره سر افکارشون و حجاب و رفتارهای سبک دیگر عروسهای این خانواده ما کشمکش و حرف و حدیث داشتیم. ولی با این وجود من قطع صله رحم نکردم. استاد من حتی به فکرم رسید دو ماه پیاپی روزه بگیرم. از بس تحت فشار روحی بودم این مدت از سمت حرف اطرافیان. گفتم دو ماه روزه کفاره ی قتل غیر عمد باشد، اگر به گردنم است. حالا هر کار شما گفتید، من همان کار را میکنم. شوهرم که انگار از دستم رفت. خودمم دارم از دست میرم. با این افکار. چکار کنم جبران کنم. آیا من واقعا مقصرم؟ در تنهایی بسیار گریه میکنم بخاطر این موضوع. خواهش میکنم جواب امیدوار کننده به من نگویید. حقیقت را بگویید. کفاره ی بیشتر بدم؟ اصلا کفاره میخواد؟ چیکار کنم. استاد نمیرم برم اون دنیا مدیون باشم. دستمم دیگه از این دنیا کوتاه شده باشه. آخه این چه مصیبتیه که دامنم رو گرفته؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن میفرماید مرگِ هرکس از قبل تعیین شده است و نه کسی میتواند آن را جلو بیندازد و یا به تأخیر بکشاند. میماند چگونگیِ مرگ که البته این انسان است که باید سعی کند در فضای ایمانی به عالیترین شکل، دنیا را به سوی ابدیت ترک کند. در این رابطه خوب است به آیات ۲۲ و ۲۳ سوره حدید و آیه ۶۰ سوره واقعه رجوع شود. موفق باشید
دلم یک خلوت نجفی می خواهد؛ همان خلوتی که پسرک فلافل فروش را در خود فرو برد و ذوب کرد؛ همان خلوتی که سالها پیشتر شیخ اعظم را در خود ذوب کرد؛ یعنی نه که دلم بخواهد، نه، لازمم هست چه بخواهم و چه نخواهم... آه استاد بگذارید یک گله ی سخت از خودم به شما بکنم، به یک جا حواله ام کنید که حالم را سخت بگیرد؛ اینطوری نمی شود بشود، این که می خواهم به شما بگویم سقوطی است که هر چند گاهی دچارش می شوم و هرچه هم اگر بالا رفته باشم یکباره فرو می اندازدم، مثل اینکه در یک دور فلسفی گرفتار شده باشم. چندبار تا حالا شده که حرفهای زشتی در جمع زده ام برای یک لحظه خندیدن یا بهتر بگویم برای جلب توجه. واقعا جای افسوس دارد، به جای جلب توجه امام زمانم رابطه ام را با ایشان به حداقل رسانده ام به جایش دنبال توجه مردمم آن هم با چیزی که چند ثانیه بعدش مایه ی خجالتم می شود و تخریب شخصیت دینی و مذهبی ام! ببخشید اینها را به شما می گویم و وقتتان را می گیرم. راستش دیگر از دست خودم خسته نیستم، بلکه دیگر از دست خودم به عجز رسیده ام، عاجز شده ام. امشب برای یک شوخی لهو و مزخرف، برای شاید یک کلام بیهوده و ناروا به خودم ستم بدی کردم؛ بدتر آنکه بیشتر از نگرانی از عصیان و قبح کارم در نزد خدا، نگران خودم و شخصیتم هستم، افسوس که امام صادق فرمودند اول فکر کنید و بعد حرف بزنید و من سالهاست اول حرف می زنم بعد به حرفم فکر می کنم یا شرمنده می شوم و این شرمندگی یا گاهی اوقات عذرخواهی یک نوع ریاکاری من هست و بازیچه ی مردم کردن خودم، به خودم به عنوان یک مذهبی یا شاید یک معلم قرآن ظلم بدی می کنم و دوباره کردم، دلم یک خلوت نجفی می خواهد؛ حالا بیشتر از همیشه، گاهی افسوس می خوردم به حال گنگ ها؛ بسکه یا گناه زبان کردم، یا با زبانم ظلم کردم یا خودم را به بهای خفیفی معامله کردم، دلم یک دوره تنهایی می خواهد، یک دوره زهد، یک خلوت و چله ی نجفی، واقعا التماس دعا دارم، دعا کنید خدا با اسم جابرش در زندگی ام جلوه کند و اینهمه اشتباهم را جبران کند؛ درد اشتباه خودش یک چیز است و بدتر از آن تکرار این اشتباه ها؛ من چه کنم از دست خودم، من چه کنم از دست این زبانم؛ یک بار به خدا گفتم خدایا من که به خودم رحم نکردم تو که دلت نمی آید من اینقدر خودم را کوچک کنم خدایا پس تو نجاتم بده، من نمی خواهم اینطور باشم ولی متاسفانه گرفتارم، زبانم زبونم کرده، کمکم کنید استاد راستی سلام!
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم اگر بتوانید صوت شرح کتاب «مقالات» آیت الله شجاعی را طی برنامهای دنبال بفرمایید، إنشاءالله راهگشا خواهد بود. موفق باشید https://lobolmizan.ir/sound/750?mark=%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%AA
یا محبوب! به اسم خدای عاشقان سخنی را آغاز میکنم که نمیدانم انتهایش قرار است کدام آهِ جان گداز باشد که عاشقی را تذکر میدهد؟!! استاد: من در آن شبِ پر سوز و گداز غیرِ او کُشی را خوب آموختم و یاد گرفتم جز او توهّمی بیش نیست، اما غفلتها مرا به گرداب هلاکت میبرند. خوب میدانم کدام راه نیستی رفتنها چقدر و کی مرا از معشوقم دور کردهاند، اما این یکی واقعاً غیر قابل تحمل است، توجه به چیزی و کسی جز معشوق دیوانهام میکند، اما نه دیوانهای که عاقلان برایش شبها را به جان و اشک احیا میکنند! انگار درهای مرا میکشاند، درهای نیست. باز من نمیخواهم به جز او توجه داشته باشم، اصلا نمیشود، اینها همه وهم است، چرا که هرکسی چیزی دارد. اگر از عنایت یار است از نیستی نجات یافتم، «دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم». اما این خارج از تحملم است که در بهبهی عاشقِ عاشقشدن تا بزم وصال توهّمی مرا در برکشد. آری! شیطان که راهرفتگان را وسوسه نمیکند، اما باز هم میگویم این یکی بدجور جانم را آتش میزند، اما نه آتشی که انصاری همدانی را سوختهای در ره یار کرد، از وجنات بر میآید که باز هم سخنی قدسی قرار است جاری شود و مرا بی «من» کرده، در آسمان عشق پیچ و تاب دهد. آه از دارخوین و عشقی که حاج حسین را حاج حسین کرد!! سخنِ عشق نتوان گفت. آری! اما التماس دعایِ وصال داریم خالصِ خالص.
باسمه تعالی: سلام علیکم: سخنانتان را با ابهام همراه میبینم. پیشنهاد میشود با دنبالکردن مباحث «معرفت نفس» و «خویشتن پنهان» بدون عجله إنشاءالله آنچه را آن بزرگان در جانشان یافتند، برایتان پیش خواهد آمد و در این زمانه نسبت به آن احوالات بیگانه نخواهید بود. موفق باشید
بذارین من میون تموم علم و دانش های آدما دو کلمه حرف راست بزنم هرچند برای آدما معنی نمیده اما اگه بهش برسن باعث می شه یه کاری برای خودشون بکنن بالاخره یه تکونی برای خودشون بخورن. چرا هعی میخوای زندگیتو خوب کنی یا دنبال اینی که دیده بشی یا گدایی بودن کنی از عالمو آدم؟ مشکل ما قیافه و اقتصادو دانش و مدرک، پول، چقدر فهمیدن و... نیست! مشکل ما اینه که میخوایم باشیم! ما اصلا نباید باشیم بخدا قسم نباید باشیم چون ذات اینی که هستیم بکل دشمنه ماست! بر فرض آدم خوبی که فکر میکنی بودی و خوب بودنت نتیجه داد، عزیزم اصلا چرا متوجه نیستی که نباید باشی... ما نباید باشیم بخدا قسم نباید باشیم. اصلا نه علمی بخون و نه برای من حرف تو آستین داشته باش و نه خدارو قاطی اشتباهاتت کن، واقعیت خودتو بپذیر چون این عین واقعیت خوده تک تک آدمای دنیاست یعنی نبودن. بخدا نه به تو ربطی داره که چرا فلان آدم دین درستی نداره و نه به اون مربوطه تو چته، به تنها کسی که مربوطه خداست تموم مشکلاتو با خدا حل کن اما وقتی هستی خدا نیست پس بیخود با خودت حرف نزن رازش اینه که نباشی وقتی نباشی خدا هست اونوقت کاری کن که هیچ وقت نباشی و اینقدر نباش تاتموم شی. اگه ادمیزاد میدونست میتونه نیست و نابود شه حتی تو دنیا و برزخ و قیامت. بخدا قسم تو آروزی نبودن آتیش می گرفت خاکسترشم به باد میداد تا حتی بو و دودِ سوختگی هم ازش نمونه. بس کن آدمیزاد خسته شو از خودت خسته شو... . بذار راستشو بگم بهت تو کلام خدا "دنیا" یعنی نفسانیت یعنی خواستن یعنی بودن برای نفس یعنی"بودن"! خدا خودش داره میگه بازیه . از وقتی که یادمه دردم این بوده که چرا هستم الان قلبم درد میگیره، گاهی ریه هام خفم می کنه، بدنم از بین رفته، هیچ آدمی منو دوست نداره، هیچ کسیو ندارم، سواد ندارم، مدرک ندارم، پول ندارم؛ من هیچی نیستم و بخدا از اولم هیچی نمی خواستم چون اصلا خودمو نمیخوام. نه میخوام بهشت برم نه جهنم نه میخوام خوب باشم نه بد نه میخواممراد باشم و نه مرید من فقط میخوام نباشم و بابت این خواسته که عاجزانه هیچی نمیخوام و نیست و نبودن رو میخوام عذاب کشیدم. بخدا اگه اینو نوشتم فقط بخاطر اینه اگه کسی میترسه از نبودن بدونه نبودن تنها راه نجاته. نور از خودش میاد و خوده نور هیچی نیست اما یادت باشه تو تاریکی نبودن معنی نمیده پس لازمه نبودن نوره و نور اسلامه و یادت باشه هیچ یک ازین کلمات به دردت نمیخوره چون من نیستم و تو هستی.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این کلمات مرا به یاد آن غزل جناب فیض کاشانی انداخت که میفرماید:
گفتم رخت نديدم گفتا نديده باشي
گفتم ز غم خميدم گفتا خميده باشي
گفتم ز گلستانت گفتا که بوي بردي
گفتم گلي نچيدم گفتا نچيده باشي
گفتم ز خود بريدم آن باده تا چشيدم
گفتا چه زان چشيدي از خود بريده باشي
گفتم لباس تقوي در عشق خود بريدم
گفتا به نيک نامي جامه دريده باشي
گفتم که در فراقت بس خون دل که خوردم
گفتا که سهل باشد جورم کشيده باشي
گفتم جفات تا کي گفتا هميشه باشد
از ما وفا نيايد شايد شنيده باشي
گفتم شراب لطفت آيا چه طعم دارد
گفتا گهي ز قهرم شايد مزيده باشي
گفتم که طعم آن لب، گفتا ز حسرت آن
جان بر لبت چه آيد شايد چشيده باشي
گفتم به کام وصلت خواهم رسيد روزي
گفتا که نيک بنگر شايد رسيده باشي
خود را اگر نبيني از وصل گل بچيني
کار تو (فيض) اينست «خود» را نديده باشي
موفق باشید
به اسم سرای عاشقان: بیدارتر از بیداریِ رایج چه میتوان گفت از غروب طلاییه؟! چه میتوان روا داشت از کرور کرور عشقِ جاری در دارخوین؟!! نگاه نافذ حاج حسین و لبخند زیبای عَلَم الهدی در هویزه، از ما چه میخواهد؟ یا زهرای (س) عملیات فتح المبین در دل خویش چه پهلو شکستنهایی را جنون داده است!! و در وصفِ بیتوصیف کربلای اینجا میتوان گفت: این کشتهی فتاده به هامون، حسین (ع) توست.
اولاً: سپاس فراوان از شما برای این راهیان عشق. ثانیاً: آنچه مرا فرا گرفته نگاه نافذ حاج حسین در دارخوین است که سخن میگفت و سخنش، جان را میتراشید و در قلب رسوخ میکرد، اما افسوس از تمامشدنها! افسوس از زیر و روشدنهای قلب! افسوس از لشکریان جهل که غالب میشوند!! قلب آه میکشد و درد، جای خود را نشان میدهد و هر رفتار مستی را روانهی قلب میکند و میگوید: تو این را میخواستی، من از من خسته نشدم، چرا که توهّمی بیش نیست. اینجا فقط دو لشکر، نقش بازی میکند: «عنایت محبوب» و «عدم آن»، اما افسوس از شرارههای عاشقانهای که خاموش میشوند. دردِ دلی که آنقدر خود را در باتلاقِ کثرات غرق میکنیم که دیگر نشانی از آن نمیماند، هرچند هست. چه کنم تا در کوچه پسکوچههای مسلخِ عشق، این درد فراموش نشود؟!! تا نالهی مستانه شود تکتک لحظههای قربِ وجود. راه، مشخص است، آری! اما کنون مثل مجنونیم که لیلایش از دست رفته! نمیداند بنشیند گریه کند و عزا بگیرد، یا برخیزد و دنبالش رود!! گرچه «ای برون از وهم و قال و قیل من/ خاک بر فرق من و تمثیل من». آری! اگر هستی هست، لیلی است، لیک منِ گرفتار توهّم، حال! هستی میطلبم. میدانم سید علی ۴٠ ساله سید علی شد، شاید اصلاً دردی احساس نمیکنم! اما خوبِ خوب اشتیاقِ جان را وجدان میکنم، چه کنم تا نگاه حاج حسین بماند؟ تا قربِ وطن شهید درویشی سرودِ جان بخواند؟!!
باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنانکه عرض شد شهید حاج حسین خرازی https://eitaa.com/matalebevijeh/13112 «حکایت رازی است از رازهای این تاریخ». و آینهای بود تا اراده و عزم خداوند را جهت تحقق تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شد؛ در او بنگریم و «آینه یعنی صورت و معنی». آینهها، صورتهایی هستند که به امری ماورای آنچه در آینه مشاهده میشود، اشاره دارد و اگر بتوانیم به معنایی که آن صورتها بدان اشاره دارند، نظر کنیم در واقع «در دلِ انگور، میّ را دیدهایم». و این رازِ حضور در این تاریخ است که تنها با سرمستی الهی میتوان از سرمستیِ حاصل از ظلمات کفر این دوران عبور کرد. عرایضی در شرح غزل شماره ۱۲۳ در حال تدوین است. امید است سخنی باشد برای درک آینههایی مانند حاج حسین خرازی و دیگر آینههایی که شخصیت آنها اشاره به حقیقت این تاریخ است. موفق باشید
سلام: معذرت میخوام این سوال رو میپرسم. توی خوابگاه ما یک بنده خدایی به یکی دیگه نظر بدی داره و اگه شرایطش فراهم بشه کار غیراخلاقیای با اون شخص انجام خواهد داد (تقریبا از این موضوع مطمئنم و احتمال اینکه بدگمان شده باشم نیست)، من سعی کردم با شخصی که احتمال میره کار بدی باهاش انجام بشه رفاقت داشته باشم و مثلا با هم به حمام برویم (چون حمام از خوابگاه فاصله دارد) تا اتفاق بدی نیفتد و اکثر کارهای دونفره مثل تکالیف دانشگاه و ... را با هم انجام بدهیم اما اینکه راه چاره نیست، به نظر شما چه باید کرد؟ شرایط برای گفتن مستقیم به شخص فراهم نیست و این رو هم میدونم که خود من هم از وسوسههای شیطان و نفسم نباید غافل باشم. باز هم ببخشید برای این مورد مزاحم شدم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال این حالات مربوط به قوه واهمه است و باید از طریق تمرکز بر معارف حقّه از آن عبور کرد. در این راستا نکاتی در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» هست که میتواند کمککار باشد. با مطالعه آن کتاب و درک روشهای قوه واهمه میتوانید او را تشویق به مطالعه آن کتاب بنمایید تا خودش متوجه لغزشهایی که ممکن است پیش آید، بشود. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: نظر حضرتعالی در مورد این نوع روایات چیه؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله): کسی که برای رفع نیاز برادر مومن خود کوشش نماید مانند این است که نُه هزار سال خداوند متعال را عبادت نموده در حالی که روزها را روزه گرفته و شب ها را هم شب زنده داری نموده است. بحارالانوار/ج74/ص315 استاد بالاخره همه ما کم و بیش تجربه کمک به افراد مومن را داشتیم و نورانیتش را هم احساس کردیم. ولی هیچ وقت احساس نورانیت ۹۰۰۰ سال عبادت آن به همراه روزه داری و شب زنده داری را نداریم. در حالیکه که گاهی اندک روزه داری و شب زنده داری را نورانیتش را احساس می کنیم. مشکل کجاست؟ آیا صحت این نوع روایات اشکال دارد؟ آیا نورانیت ۹۰۰۰ ساله این عمل در قیامت خودش را نشان می دهد؟ آیا برای تشویق کردن است یا نه، حقیقتاً رفع نیاز از برادر مؤمن به صورت تکوینی چنین نتایجی را در جان انسان به همراه دارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! نیکی به برادران مؤمن به اعتبار انسانهایی که راههایی هستند به سوی خدا، عالم عرش را در مقابل ما میگشاید به همان معنایی که فرمودهاند: «قَلبَ المُؤمِنِ عَرشُ الرَّحمنِ» و حضور در عرش مانند نور بیرنگ است که محسوس نیست ولی جان انسان را در بر میگیرد، نه مثل نور قرمز یا زرد که جزئی و محسوس باشد. اینجا است که متوجه میشویم چگونه با احسان به انسانها بهخصوص اهل ایمان، از جهانی که سراسر پوچی است آزاد میشویم و پایههای تمدن نوین اسلامی را شکل خواهیم داد. موفق باشید
سلام استاد عزیز: برای کلمه العقل در باب اصول کافی چه معنای جامعی می توان تصور کرد که همه احادیث مربوط به آن را در پرتو آن فهمید؟ ممنونم
باسمه تعالی: سلام علیکم: عقل، در متون دینی آن روح و روحیهای است که انسان بتواند امور کثیر را در هویتی واحد مدّ نظر آورد. مثل آنکه حادثههای کثیر را در نگاه توحیدیاش به خدای واحد نسبت میدهد. موفق باشید