سلام علیکم: استاد چند تا شبهه بود میخواستم باهاتون مطرح کنم: ۱. آیا شما این نقل قولی که از علامه طباطبایی پخش شده که گفته میشه ایشون بعد از شنیدن خبر شهادت آقای قدوسی گفتند این انقلاب فقط یک شهید داره اون هم اسلامه را شنیدید و در موردش بررسی داشتید؟ ۲. استاد اگه جمهوری اسلامی بتونه فضای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی اسلامی و مناسبی فراهم کنه خوب در واقع همون آرمان انبیا و اولیا را بدون حضور امام معصوم محقق کرده و الگوی سایر جوامع هم قرار میگیره، آیا چنین امری ممکن الوقوع هست؟ اگه شیعیان در چنین شرایطی قرار بگیرند دعا برای فرج هم کم رنگ خواهد شد. ۳. استاد حضور میلیونی مردم در ۲۲ بهمن واقعا چشمگیر بود ولی آیا اون مردم شریف چند درصد جمعیت ایران بودن و آیا میشه اون حضور را به عنوان همه پرسی مطرح کرد و یا جهت گیری اونها را جهت گیری ملت ایران دونست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. فرزند خود علامه طباطبایی این موضوع را رد میکنند. ۲. نه تنها حضور چنین موقعیتی برای انقلاب اسلامی ممکنالوقوع است حتی میتوان گفت حتمیالوقوع باشد و افق آینده بشر، نظر به افقی دارد که جمهوری اسلامی مدّ نظر بشر جدید قرار داده. که البته در این رابطه عرایضی در سلسله مباحث «راز امیدواری به آینده در تاریخ انقلاب اسلامی» شده است. ۳. همیشه همینطور بوده که عناصر فعّال یک کشور، نقشآفرین میباشند به طوری که میفرمایند آنچه موجب انقلاب فرانسه شد ۳ درصد از آن نوع مردم بودند. و یا در انقلاب روسیه حدود ۶ درصد و در ایران را ۱۰ در صد میدانند، و این بدان معنا نیست که بقیه بیتفاوت یا مخالف بودهاند. موفق باشید
سلام وقتتون بخیر: با توجه به اینکه در قرآن هرچه از زلزله بیان شده عذاب الهی بوده آیا میتوان گفت هر زلزله ای عذاب است؟ یا میتوان گفت بعضی زلزله ها عذاب است بعضی زلزله ها بستر ابتلاء و امتحان است، بعضی زلزله ها اسباب مرگ را فراهم میکند و دلایل دیگر؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال عذاببودنِ اصل زلزله رانمیتوان انکار کرد، زیرا پیشآمدی است بر خلاف بستر آرامی که خداوند در زمین برای بشر ایجاد کرده است. میماند که از این طریق انسانها اولاً: به خود میآیند که زندگی سالمتری را نسبت به ایمان و تقوا پیشه کنند و ثانیاً: متوجه باشند زندگی دنیایی به هر حال تماماً در اختیار بشر نیست. شاید بتوان در این مورد هم فکر کرد که انسانها با تحقیقات خود متوجه باشند هر کجایی از زمین جای زندگی به معنای تأسیس خانه و کاشانه نباشد. موفق باشید
سلام خدمت استاد گرامی: بنده سواد کلاسیک دینی ندارم. اما مدتهاست به یک باوری رسیده ام که خواستم نظر جنابعالی را در این زمینه جویا شوم. به ما گفته شده که پیامبر مکرم اسلام (ص) خاتم پیامبران است و بنده هم این را باور دارم اما بنده فکر میکنم که دینی که ما اکنون به صورت رسمی به آن پایبندیم آخرین دین نیست در واقع پیامبر اکرم غیر از این دین رسمی دین دیگری را هم برای بشریت آورده اند و اما دلایل این سخن ۱. گفته شده که سلمان عقایدی دارد که اگر به ابوذر عرضه کند ابوذر وی را تکفیر خواهد کرد ( پس این میطلبد که ما از دو دین صحبت کنیم) ۲. شنیدهام که یکی از اصحاب امام محمد باقر (ع) گفته است امام علیه السلام هزاران حدیث به من فرمودهاند که من اجازه نقل عمومی را ندادهاند (پس این میتواند دلیلی باشد که حداقل دین دیگری با پیروان دیگری وجود داشته باشد) ۳. ما شخصیتی داریم مثل ابن عربی که برخی وی را تکفیر و برخی وی را تقدیس میکنند که در هر دو گروه هم علمای بزرگی وجود دارند (و این میتواند نشانهای از وجود دو دین باشد) ۴. همینطور شخصیتی مثل مولوی _ مثل ملاصدرا_ مثل علامه طباطبایی _ مثل سید علی قاضی و... که چنان اختلافات در موردشان شدید است که گویی ما با بیش از یک دین طرفیم. البته بنده گمانم میکنم پیامبر اکرم دو دین آوردهاند که لازم و ملزوم یکدیگرند ولی مخالف هم نیستند آیا واقعاً اینگونه است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همانطور که میفرمایید حقیقتاً شریعت محمدی «صلواتاللهعلیهوآله» ظاهری دارد و باطنی، و اتفاقاً در این زمانه آنچه نیاز بشر جدید است حاضرشدن در ظاهر و باطن شریعت است تا انسان ابعاد متعالی و درونی خود را باز یابد. باید توجه کرد که مشغولشدن به امور محسوس، حجاب درک بیشتر حقیقتِ خود میشود، حقیقتی که همواره در معرض الهام فجور و تقوای خود میباشد تا در مراقبهای حضوری و زنده، حق را از باطل تشخیص دهد و بیش از پیش به خودش و بنیادش نزدیک گردد. اینجا است که جایگاه تذکرات دینی برای دوری از حُبّ دنیا معلوم میشود، زیرا با حبّ دنیا انسان از حقیقت خود فاصله میگیرد. موفق باشید
ضمن عرض سلام و خدا قوت: استاد من سال ۸۷ در سن ۱۷ سالگی به مکه مشرف شدم پس از یک هفته کسب آمادگی از مدینه به مکه رفتیم از لحظه ورود به مسجدالحرام به گفته مسئول کاروان همه سرها پایین بود و بالا را نگاه نمیکردیم یک لحظه من دیدم نفرات جلویی همه به زمین افتاده اند با خود گفتم حتما کعبه همین جاست سرم را بالا آوردم از گوشه ی کعبه نوری دایره ای شکل که نه شبیه نور بود نه دایره کامل را دیدم دهانم باز شد چشمهام درشت و خیره شده بود به صورت سجده به زمین افتادم و صدای اصابت پیشانیم به زمین را شنیدم ولی درد نداشت به اندازه ی یک وجب دست و پاهایم میلرزید و بلند بلند گریه میکردم گویا همه همین طور شده بودند هرکسی چیزی دیده بود و به زمین افتاده بود زیر بغلم را گرفتند و مرا به کناری بردند بعدا که کاروان دیگه ای هم آمد همین قضیه را در آنها دیدم. استاد همیشه سوالم این بود که من چه چیزی را دیدم؟ الان با خواندن فص نوحی در مطلب عالِم و غیر عالِم میفرمایند « عین ثابته ی خودم را دیده ام در آینه ی حق » _ از صمیم جان دوست دارم بدانم من چه چیزی را دیدم؟ اگر آن مبارک عین ثابته ی من بوده است واقعا در عوالم بعدی به آن ملحق میشوم؟ استاد خواهش میکنم برام بی پرده توضیح بدید. امیرالمومنین (ع) پشت و پناه تون باشه ان شاءالله
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید در این موارد سخن همان است که فرمودهاند: «که صاحبدل بداند وان چه حال است!» حالتی است که بین انسان و حضرت حق پیش میآید. چه کار داریم که بخواهیم اسم و رسم برای آن تعیین کنیم! مگر چنانچه حضرت حق به نور خود برای سالکی ظهور کرد، او میخواهد که اسم و رسم آن نور را بداند؟!! موفق باشید
سلام و ارادت خدمت استاد محترم و دست اندرکاران مجموعه. بنده خانمی هستم با تحصیلات در یکی از رشته های مهندسی و به دلایلی فعلا مشغول کاری نیستم. مدتی است شاید چند سال و این اواخر به لطف خدا بیشتر مشغول مطالعه تفسیر المیزان هستم. از طرفی علاقه به یادگیری فلسفه و حکمت متعالیه دارم. با توجه به اینکه تحصیلات مقدماتی این رشته را ندارم. فقط مطالعاتی پراکنده دارم. و هیچ استادی ندارم. خواهش میکنم راهی و یا سیر مطالعاتی و یا موسسه آموزشی آزاد به من معرفی کنید تا بتوانم به صورت درست و اصولی این مطالب را بیاموزم. چون شروع تحصیل از کارشناسی در دانشگاه برایم مقدور نیست. و سوال دیگر اینکه آیا بدون یادگیری این مطالب میتوانم درک درستی از تفسیر داشته باشم یعنی آیا بهتر نیست به جای صرف وقت برای یادگیری اینها از اول یک دوره کامل تفسیر المیزان بخوانم. مدتی است سرگردانم بین کارکردن در رشته ای دیگر یا ادامه مطالعه در زمینه تفسیر و حکمت متعالیه. ممنون از توجه شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و «حرکت جوهری» همراه با شرح صوتی آنها میتواند مقدمهای برای درک تفکر صدرایی باشد. ۲. به هر حال برای فهم قرآن با نظر به تفسیر قیّم «المیزان» چنین مقدماتی لازم است. موفق باشید
گویا باز هم بانگ عاشقی در دلم نواخته شده! اما اینبار از جنس متفاوت و اتفاقا واقعی ترش است! آن من آنقدر دور است که نگاهش هم نمی کنم جز دیوانه ای که در غزه زاده شده و در مسجد الاقصی اذان به گوش خود شنیده و در میان نسیم های تاریکی طوفان روشنایی را حالا پس از سال ها گمشدگی یافته هیچ قابل رویت نیست. روزمرگی برایم حال باطل تر از هر نشان نایافتنی است. حتی ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم برایم نشانی از فلسطین دارند و خواب و خوراک و روز و شب شده پرچم حق نشان و فریاد های الله اکبر قسام. می دانم که اگر همین روز ها غزه را ملاقات نکنم قلبم از این دیوانه تر می شوم اما همه اش به فدای عشق به فدای مقاومت #فلسطین #لبیک_یا_قسام
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم میتوان با نظر به موارد زیر، معنی بودن در امروز و فردا و فرداها را در دل این شهادتها پیدا کرد.
۱. زمانشناسی به این معنا است که بفهمیم با نظر به شرایطی که در آن هستیم، خداوند در تاریخی که در پیش رو داریم؛ چه ارادهای کرده است و این همان «بصیرت تاریخی» یا «زمانشناسی» است که امام صادق «علیهالسلام» در بارهاش میفرمایند: «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ بَصِيراً بِزَمَانِهِ مُقْبِلاً عَلَى شَأْنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِه»، بر انسان عاقل است که نسبت به زمانهاش بصیر باشد و مطابق شأن زمانه با آن روبهرو شود و زبان خود را حفظ کند تا چیزی نگوید که در زمانه نمیگنجد. زمانشناسی منجر میشود تا انسانهای بصیر متوجه شوند نیاز زمانه چیست و خداوند در جوابگویی به نیاز زمانه با چه شأنی به ظهور میآید. در این رابطه قرآن میفرماید: «يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الأرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْن» (الرّحمن/۲۹) و این یعنی هر آنچه در آسمانها و در زمین است از خداوند تقاضای برآوردن نیازهایشان را دارند و خداوند هر روز و روزگاری در شأنی است مطابق طلب و تقاضای هر آنچه در آسمانها و زمین هست.
وقتی انسان متوجه شود خداوند در زمانهای که آن انسان در آن زندگی میکند، چه امری را اراده کرده، آینده برایش روشن میشود و بر اساس حضوردر آن آینده شجاعت و همّت در آن انسان اوج میگیرد، به همان معنایی که امام صادق «علیهالسلام» فرمودند: «وَ الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِس» به کسی که زمانه خود را بشناسد، انحرافات و غفلتها هجوم نمیآورد.
اگر در رهبران بزرگ دینی مانند امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» و رهبر معظم انقلاب «حفظهاللهتعالی» و پیرو آن، سرداران بزرگِ جبهه مقاومت متوجه آن نوع همت و شجاعت هستیم، باید ریشه آن را در بصیرت تاریخی و زمانشناسی آنها دانست و اگر آنها در خود چنین ارادههایی را احساس میکردند به جهت آن بود که خداوند آنها را شایسته تحقق اراده خود یافته بود و چون آن اراده، ارادهای الهی برای تحقق تاریخ جدید بود، مردم نیز نسبت به آنچه در شخصیت سرداران و فرماندهان مقاومت ظهور میکرد، بیگانه نبودند و گویا خودِ گمشدهشان را در آنها جستجو میکردند و سعی مینمودند با پیروی از آنها خود را در آن تاریخ و ذیل اراده الهی بسط دهند.
۲. با توجه به حضور تاریخی انقلاب اسلامی و بسط روحیه مقاومت در مقابل استکبار، آیا نمیتوان گفت: اگر بخواهیم در مورد هر مسئلهای در این تاریخ بیندیشیم باید بر مبنای همان روحیه به آن بپردازیم و در غیر اینصورت از نظر تفکر از زمانه خود عقب میمانیم؟ و آیا جز این است که معنای حضور در تاریخ را باید در سیره شهیدانی دنبال کرد که روحیه مقاومت را در این زمانه، عین حقیقت اسلام میدانستند؟ اسلامی که تنها راه رجوعِ بشر به خودِ راستیناش است و آن اسلام می تواند جواب اصیلترین و بنیادینترین طلب انسانِ آخرالزمانی باشد، زیرا فرشته وَحی آن را از آغازینترین آغازها یعنی از مبدأ وجود، حضرت ربّ العالمین به بشریت عطا کرده تا بشریت در هر تاریخی که هست با تجلی اسماء الهی، در بستر اسلام بیمأوا نباشد و خود را در بهترین عالَم حاضر کند و با خطورات و نفحات قدسی بهسر برد.
۳. آیا میتوان گفت مسائلِ مسئله مقاومت در بستری که انقلاب اسلامی به میان آورده، مسائل انسان این دوران است تا با دغدغههایی که نسبت به آن انقلاب دارد، به امکانات جدیدی برای ظهور تفکرات سیاسی اجتماعیِ مخصوص این دوران دست یابد؟ اگر چنین است، آیا حضرت امام و رهبری و فرماندههای مقاومت، متفکرترین متفکران این تاریخ نیستند؟ زیرا نسبت به مقاومت در مقابل استکبار، یعنی روشنیگاه اراده الهی در این زمانه، دغدغهمندترین بودند و میباشند؟
۴. آیا جز این است که هرکس شخصیت خود را ذیل متفکرترین متفکران شکل دهد از بیهودگیها و پوچیها رها میشود؟ و آیا آمدن به سوی حرکت ضد استکباری انقلاب اسلامی و همراهی با متفکرترین متفکران این دوران، تنها راهی نیست که باید طی کنیم تا «تفکر» نمیرد؟ همراهی با متفکرانی که در کار خود مردانی تمام بودند و نه انسانهایی میانمایه؛ انسانهای شجاع بصیری که حفظ جانشان در نظرشان در بستر مبارزه با ظلم و استکبار، جُوِی ارزش نداشت.
۵. اگر عصر، عصر اراده الهی برای نفی استکبار است و تفکر در بستر حضور در تاریخی که به ظهور آمده ممکن است، آیا میتوان گفت در حساسترین شرایط نسبت به «تفکر» قرار داریم و باید از خود بپرسیم تفکر در این زمانه ما را به چه میخواند که اگر متوجه آن نشویم گرفتار اکنونزدگی و سرگردانی میشویم؟
مهم آن است که بدانیم «تفکر»، آن فهم ظاهری و آن عقل جزئی نیست که تصور کنیم در عصر ارتباطات و توسعه اطلاعات بهدست میآید بلکه تفکر حقیقی در این تاریخ، درک درست اراده الهی در این قرن است که قرن نابودی ابرقدرتها است.
۶. باید از خود پرسید چگونه شهدا مورد خطاب اراده الهی قرار گرفتند و در راستاي پاسداشت از حرکتی که با انقلاب اسلامی شد تا مرز شهادت جلو رفتند؟ شهدا با گوشسپردن به ندايی که خداوند به گوش جان آنها رساند به اين نتيجه رسيدهاند که ميتوانند ظرفيت خود را تا مرز شهادت بگشايند و از مبارزه با استکبار از پای ننشینند تا خداوند دوباره به تاریخ برگردد.
۷. تا زماني که ما نسبت به آنچه از طرف خداوند در اين تاريخ به ما روي آورده، نينديشيم؛ ياراي عبور از تنگناهاي موجود را نداريم مگر آنکه بتوانيم تعلقِ ذاتي خود را در اين زمانه متوجه انقلاب اسلامي و جبهه مقاومت و اهداف اصيل آن بنماييم و اجازه ندهيم با انواع کاهليها، اين عطاي الهي از ما روي برگرداند، در حاليکه همه ما متوجه هستيم ذات ما کششي دروني نسبت به آن دارد و به همين جهت راه شهدايي که براي تحقق و بقاي جبهه مقاومت آنطور فداکاري کردند را پاس ميداريم.
۸. ما همواره در همهجا در اين تاريخ با حضورِ تاريخي ارادهي الهي ارتباط داريم، هرچند همیشه به نداي آن گوش نميدهيم ولی وقتی در مطابقت و موافقت با آن اراده قرار ميگيريم و مطابقِ آن اراده عمل ميکنيم، به معناي واقعي در راه حضور تاريخي خود قرار میگیريم، چيزي که شهداء بهخوبي آن را تجربه کردند، آنها بهخوبی فهمیدند انقلاب اسلامي و جبهه مقاومت عطيهاي الهي است و برای حفظ آن تا مرز شهادت پیش رفتند تا تاریخی که شروع شده است ادامه یابد و این درست بر عکس انتحارهای کوری بود که تلاش داشتند تاریخ تحجّر و استکبار باقی بماند و به همین جهت آن انتحارها در بستر عدم بصیرت نسبت به تاریخی بود که شروع شده بود، انجام میگرفت و به جای آنکه با دشمنان اسلام درگیر شوند چون از بصیرت و آگاهی لازم برخوردار نبودند؛ خود را به در و دیوار زدند تا بمیرند.
بصیرتی که در شهدا به چشم میخورد آنچنان عمیق بود که نمیتوان انتهایی برای آن در نظر گرفت ولی در انتحارهای کوری که پیش میآید آنچه وجود نداشت بصیرت و زمانشناسی بود و لذا تحجّر بر معنویت حاکم میشد در حالیکه رهبر معظم انقلاب ميفرمايند:
«شهدا مايهي رونق حيات معنوياند در کشور. حيات معنوي يعني روحيه، يعني احساس هويت، يعني هدفداري، يعني به سمت آرمانها حرکتکردن و عدم توقّف؛ اين کار شهدا است؛ اين را هم قرآن به ما ياد ميدهد. شهدا تا هستند، با تن خودشان دفاع ميکنند، وقتي ميروند، با جان خودشان «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» (آلعمران/ ۱۷۰) ببينيد اين استبشار، مال بعد از رفتن است. تا هستند، جانشان و تنشان و حرکت مادّيشان در خدمت اسلام و در خدمت جامعه اسلامي است، وقتي ميروند، معنويتشان، صدايشان تازه بعد از رفتن بلند ميشود. نطق شهدا بعد از شهيدشدن باز ميشود، با مردم حرف ميزنند «بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ» با ماها دارند ميگويند؛ [بايد] ما گوشمان سنگين نباشد تا بشنويم اين صدا را... مهم اين است که ما بشنويم اين صدا را. و خداي متعال در اين صدا هم اثر گذاشته؛ واقعاً اثر گذاشته؛ جوري شده است که وقتي از شهيدي يک چيزي نقل ميشود، يک حرف دقيق و متيني نقل ميشود، اثر ميگذارد بر روي دلها، دلها را منقلب ميکند... ما گوشمان سنگين است، اين پيامها را درست نميشنويم؛ اگر به ما بشنوانند اين پيامها را، ديگر اين گرايش به شرق و به غرب و به دشمن و به کفر و الحاد و مانند اينها، از بين ما رخت بر خواهد بست... اگر اين پيام را بشنويم، روحيهها قوي خواهد شد، حرکت، حرکت جدّياي خواهد شد.»
آري اين شهدا هستند که حقيقت دوران ما را آشکار کردند تا افق آينده درست تفسير شود و اينها به خوبي متوجه شدهاند خداوند در اين تاريخ چه کار عظيمي را اراده کرده و معلوم است اين کار بيهزينه نخواهد بود. به اين فکر کنيد که چرا بايد شهدا را آيات الهیِ این تاریخ بدانیم؟ بر آنها چه گذشت که آنطور هوايي شدند، با اينکه انسانهاي بزرگي بودند؟ سؤال بنده اين است که اين شهدا، اين آيات الهی این تاریخ، چه ندايي از حقيقتِ اين دوران شنيدهاند که اين اندازه آسماني ميشدند؟ ما يا بايد نسبتمان را با اين حقيقت براي هميشه تعطيل کنيم مثل اينکه دنياي مدرن چنين کرده است و يا بايد با حضور در ساحتي که ماوراء دنياي مدرن است، وارد تاریخی شویم که شهدا نماد شروع آن هستند و باید از خود پرسید چه نسبتی میتوانیم با تاریخی که شروع شده برقرار کنیم تا بتوانیم ندایِ بیصدای آن را به گوش جان بشنویم؟ اگر با نظر به فرماندههای مقاومت در ساحت مخصوصِ تاریخِ پیش رو که تاریخ نفی استکبار است، قرار بگیریم، آن بصیرت به سراغ ما هم میآید. بعضي توانستند آن ندا را در نزد خود بیابند، ندایی که جز اشاره به سیره و سلوک سرداران مقاومت نیست.
برپا نگاهداشتنِ تاریخی که با سرداران مقاومت و با بصیرت خاص آنها شروع شده، پاسداري از امر قدسي در اين تاريخ است و چون گشوده شود، گشايش حضرت حق در آن طلب ميگردد و اين است راهِ فهم رازي که شهداء در افق تفکر ما قرار دادند. اين نوعي ارجنهادن به درخشش خداوند است در آن حدّ که در تشييع بدن مبارک شهداء آن درخشش احساس ميشود، زيرا شهداء گوهر و ذات جبهه مقاومت را به صورتي تاريخي به ظهور آوردند، از آن جهت که معناي جبهه مقاومت آن است که ميخواهد عالَمي را بگشايد تا سرآغازِ تاريخي شود که بشر آخرالزمانی به دنبال آن است و جبهه استکبار گمان میکند با بهکارگیری متحجّرینِ مقدسمآب مانع تحقق آن است، در حالیکه این امر عامل جدایی و روشن شدن هرچه بیشتر تفاوت بصیرت شهدا و حماقت متحجّرین و در این شرایط، صهیونیستها خواهد شد. موفق باشید
از روزی که کتاب «بر نامه فیلسوف» (https://eitaa.com/varastgi/506) به دستم رسید مشغول مطالعهاش هستم. نمیدانم این سخن سنجیدهای بود یا نه ولی به یکی از رفقا گفتم این کتاب «روضه» دکتر داوری است؛ از این جهت که میبینی افرادی که به اصطلاح اهل فکر و اندیشه این کشورند با چهار صفحه نامهای که داوری نوشته است چه نسبتهای عجیب و غریبی گرفتهاند. نمیدانی باید گریه کنی یا بخندی! نسبت به واکنشهای اهل سیاست و ژورنالیستها _چه منتقد و چه موافق_ به جز خنده کاری نمیتوان کرد و اصلا انتظاری هم از آنها نیست؛ ولی وقتی یادداشتهای حوزویان و دانشگاهيان را میخوانی و وزان فهم و درک آنها برایت عیان میشود، دلت میگیرد. منتقدان که هیچ، درباره واکنش مدافعان هم باید گفت به غیر از چند مورد، بقیه نسبتی ایدئولوژیک با نامه داوری گرفتند. ۲۰۰ صفحه از این کتاب به سخن دکتر داوری اختصاص دارد (شامل چند یادداشت، سخنرانی، میزگرد و مصاحبه با ایشان که برخی از آنها برای اولین بار منتشر شده است) و ۶۰۰ صفحه دیگرش حواشی نامه ایشان است (شامل واکنشهای موافقان و منتقدان). بیتردید اگر بخواهیم سختی زندگی اهل درد و تفکر، در عالم توسعه نیافتگی را دریابیم این کتاب گزینه خوبی است و به نظرم «متفکر در زمانه عسرت» عنوان دیگر این کتاب است!
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری برادر! اگر میبینی در بقیه امور نیز زمینگیر هستیم، به جهت آن است که نمیتوانیم با اهل تفکر حتی اگر غیر از آنچه ما فکر میکنیم؛ همراهی کنیم. نگفتم همفکری کنیم ، نه! نسبت به آنچه فکر است و اهل تفکر آن را با ما در میان میگذارند، چرا نباید همفکری کرد؟ جناب آقای دکتر داوری کسی است که نمیتواند فکر نکند، و به خوبی همانند هایدگر میداند «در این زمانه بهترین فکر آن است که بدانیم «فکر نمیکنیم». و تا زمانی که ما در میدان تفکر حاضر نشویم، هر روز یا در تنهاییهای خود سرگردانیم، یا در اجتماع خود به هم میپریم و حرفهای همدیگر را نفی میکنیم و اساساً راهی را نمیشناسیم که در آن قدم بزنیم ,آن هم در زمانهای که «زبان، خانه وجود شده است» و تنها خود را در کلمات بنیانیِ خود و دیگران میتوانیم جستجو کنیم.
راستی! آیا جهانِ آنانی که فکر میکنند و مینویسند، جهانی نیست که ما در امروز و فردای خود نیازمند آن هستیم؟ گویا اگر تا دیروز با عقل تکنیکی، بشرِ جدید به دنبال آن بود که خود را در آینه فهمِ عمیقتر طبیعت جستجو کند، ولی گرفتار گشتل شد و آن آینه در مقابلش تیره گشت و نیهیلیسم حاصلِ آن شد؛ امروز عقلی به جای عقل تکنیکی به میان آمده است که انسان در هستی خود کلمات اصیلی را جستجو می کند و به ظهور میآورد تا جهان خود را در کلمات فاخر بیابد، به همان معنایی که والاترین انسانِ تاریخ با «اقْرَأ» شروع شد و قرآن، راهی شد برای آنکه در فضای ربّ اکرم، انسان «بگوید» [1] نه آنکه فقط قرآن بگوید، نه! مانند آنکه آن مرد الهی در فضای ربّ اکرم گفت و گفتِ او قرآن شد؛ بگوید و بشر آخرالزمانی در این «گفتن» به نهاییترین حضور برسد.
حرف بنده آن است: چرا ما خود را با آنچه نیستیم، پریشان میکنیم و به آنچه پیش آمده است نظر نمیکنیم که همان میدان حضور ما است نزد خودمان با به سخن در آوردن هستی مان؟ سختگیری نسبت به خود، روح لطیف و پاکیزه انسان را که با خود میتواند بهسر برد، منجمد میکند. آیا جوانانی که در جهان گشوده خود، دیروزِ دینداری ما را تجربه کردهاند و نمیتوانند آن باشند، و امروز و فردای بشر مدرن را نیز تجربه کردهاند و میفهمند و باز خود را در آنچه نیستند مییابند؛ جز به پسفردایی که همان پریروز است، نظر دارند؟ پس فردایی که باز با «گفتن» ولی گفتنِ پس فردایی شروع میشود و این یعنی ما راهی جز خانهای جز «زبان» برای وجود خود نداریم. موفق باشید
سلام استاد: بی حجابیها شده بلای جان خانواده ها. چه کنیم واقعا در این بلبشو بازار؟ صله رحم بجا بیاوریم. بعد از مهمانی که برگشتیم بحث و دعوا با خانمم داریم که چرا با نامحرم راحتی؟ در حالیکه من راحت نیستم. آخه حرف معمولی هم نزنم؟ حد حرف زدن با نامحرم مشخص نیست که! صله رحم بجا نیاوریمم که یه جور دیگه گناهه! تلفنی باشه فامیلم راضی نمیشن. گله کی میکنن، چرا حضوری نمیایین؟ حضوری هم که بریم خب خانمم حق دارن واقعا. پوشش خانمها و رفتار و گفتارشان زننده و سبک است! کم بمونیم خب میخان شام بدن زشته پاشیم بریم. زیاد بمونیم خب اونا میخان بند و بساط قلیون و بگو بخند راه بندازن با فرهنگ و افکار ما جور نیست! ساکت مطلق باشیم تو جمعشون خشک مقدس حسابیم. بگیم بخندیم باهاشون خانومم ناراحت میشه. میگه شبیه اونا شدی! تکلیف چیه تو این تضاد فرهنگها و عقاید. آیا وقت این نیست که یا رومی روم باشیم و بریم مهمونی و یا زنگی زنگ و بشینیم تو خونه هامون؟ والا زندگیم جهنم شده پنج شش ساله سر این مسأله. بعضی وقتها به طلاق فکر میکنم. خیلی آسیبهای روحی دیدیم. بچه ی بی گناهم وسط این دعواها و کشمکشها.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاحظه کنید که چگونه وقتی انسانها نتوانستند در افقی که انقلاب اسلامیِ توحیدی برایشان پیش آورد تا معنی اصیل خود را بیابند، جواب جان طالب حقیقت خود را بدهند، راهی که شهدا به خوبی متوجه شدند که چه آینده بزرگی در پیش است؛ حال برای فرار از این احساس پوچیِ خود چگونه خود را با انواع سرگرمیهای بیثمر و هوسزده مشغول میکنند. از این دیدگاه است که باید ما و امثال ما جایگاه خود را با متانت دینی و هویت انسانی مشخص کنیم و اگر ارتباطی هم با این افراد پیش میآید هرگز نباید همرنگ چنین جماعتی شد وگرنه در جان ما و در زندگی ما نیز همانی خواهد گذشت که بر روح و روان و زندگی آنها جریان دارد. موفق باشید
سلام علیکم استاد طاهر زاده عزیز و بزرگوار: امروز خامنه ای در سخنانی از قوه قضاییه خواست که با افرادی که در فضای مجازی و غیر مجازی «روی اعصاب مردم راه میروند» برخورد کند. من نمونههایی از بیانات مقامات جمهوری اسلامی را که فقط مربوط به چند روز گذشته میشود برایتان ذکر میکنم و سوال میکنم: انصافا چه کسانی با حرف هایشان روی اعصاب مردم راه میروند، ما یا اینها: وزیر اقتصاد: ناآرامیهای پس از فوت مهسا امینی باعث رشد تورم شد. امام جمعه مشهد: رسانهها اخبار دروغ درباره افزایش قیمت ها منتشر نکنند. مصباحیمقدم: ایرانیها مثل چینی ها به یکی دو وعده غذا در روز اکتفا کنند. امام جمعه اراک: مردم متاسفانه آن گونه که باید شکرگزار نیستند. حداد عادل: بالاترین امید این است که خامنهای زندگی ساده و سالمی دارد. سخنگوی قوه قضاییه: خاوری همچنان تحت تعقیب است. نماینده مجلس: طوری میگویند شاسیبلند گرفتیم انگار لکسوس گرفتیم. قالیباف: حکمرانی نو یعنی ایمان به نظریه ولایت فقیه و نظام جمهوری اسلامی. فرمانده سپاه: حضور ما در کشورهای دیگر به خاطر جلوگیری از غارت ثروت هایشان است. رییس بنیاد نوجوانان: امروز به جای مهد کودک باید هیأت های مخصوص کودکان راهاندازی شود. نماینده مجلس: کنسرت اگر در مدح ائمه باشد اشکال ندارد. مدرس حوزه: کار اصلی روحانیون دخالت در سیاست است. خبر: امضای تفاهمنامه بین حوزه و وزارت اقتصاد. نماینده رهبر در قم: مردم باید هزینه حفظ امنیت را بدهند. معاون وزیر بهداشت: زنان حامله باید محله به محله شناسایی شوند. مقام توانیر: برای سه میلیارد نفر آب داریم. وزیر ارتباطات: سه برابر نیاز کشور اینترنت تولید کردیم. رییس جمهور: مردم با دولت همکاری میکنند و همکاری آن ها بسیار صمیمانه است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همه این سخنان در جای خود درست است. مهم آن است که در مسیر تعالی انسان قرار گیرد و همانطور که رهبر معظم انقلاب «حفظهاللهتعالی» فرمودند در عین پاسداشت از آزادی مردم باشد. موفق باشید
با عرض سلام و ادب: بنده دو تا سوال خدمت شما داشتم: ۱. ماه رمضان که ماه عبودیت است و قرار است با روزه گرفتن به خدا بیشتر نزدیک شویم حالا منی که جوان هستم ولی مریضم و نمی توانم روزه بگیریم چگونه میشه باب هایی که به روی روزه داران باز می شود به روی من هم باز بشه (به هر حال من امساک از خوردن و نوشیدن ندارم) و چگونه می توانم شبهای قدر به همان مرحله ای برسم که روزه داران می رسند؟ ۲. فرزند آوری دستور بزرگان است اما به هر حال داشتن فرزند بیشتر محدودیت می آورد چون نه می توان عبادت کرد نه می توان نماز و روزه حتی واجبات را با توجه انجام داد یعنی تا فرزند بزرگ بشه و حتی زمانی که بزرگ شد باز ما هم گرفتار کثرتها می شویم. من برای فرزند اولم هم حس می کنم فراغت ندارم چه برسد به فرزند دوم راه حل چیست؟ میدانم بارداری عبادت است و شیر دادن موجب بخشیدن گناهان است ولی چرا من حس نمی کنم. آیا دیدگاه من اشتباه است و راه های وصل شدن به حضرت حق را نمی دانم چون فکر می کنم عبودیت فقط سر سجاده نشستن و خواندن اذکار و ادعیه است. بلاخره راه عرفان همین ذکرها بوده یعنی سیره عرفا این بود که اذکار و اوراد و چهل نشینی داشتند. ببخشید سوالم طولانی شد. لطفا راهنمایی بفرمائید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. ماه رمضان، ماه رجوع خاص خداوند است به بندگانش، و بندهای که تسلیم خداوند باشد چه با روزهداری و چه بدون روزه، باید با تمام امید به عبادات مربوطه به این ماه مبادرت ورزد و امیدوار باشد که رحمت واسعه خدا، تماماً او را در بر میگیرد و مانند روزهداران، از بهرههای شب قدر بهرهمند میشود. ۲. هر فرزندی که وارد زندگی شود خود به خود فرشتههایی را با خود به همراه میآورد که انسان در آن رابطه، بیشتر احساس زندگیکردن خواهد داشت. موفق باشید
با سلام: استاد یه جایی شنیدم یکی از همسران شهدا میگفتن وقتهایی میشد شهید را هر جا توخانه میگشتیم نبودن، بعد یه دفعه ظاهرمیشدن، آیا این واقعیت داره؟ یعنی فردد ارای این توانایی که خود راغیب کنه؟ گمانم شهید نواب صفوی بود راجعشون این را شنیدم، واگر اینطوره این چطورامکان داره برای فرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» چنین خبرهایی گفته شده. ظاهراً این بزرگان حضور خود را در جایی که مایل باشند، حاضر گردند، با بدن خود سیر میدهند. موفق باشید
سلام استاد گرانقدر: لطف میفرمایید یه کتاب تاربخ جامع و کامل و قابل اطمینان از سیر مشروطه تا انقلاب امام (ره) معرفی کنید. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد به روز نیستم. بهتر است که از امثال آقای دکتر موسی نجفی و یا آقای موسی حقّانی سؤال بفرمایید. پیشنهاد اولیه بنده مطالعه جزوه «ریشههای انقلاب» که روی سایت هست، میباشد. موفق باشید
با سلام: شما در بحث ده نکته در معرفت نفس بیشتر جاها آنچه که مربوط به احکام نفس است به خداوند تعمیم میدهید. در صورتی که خداوند لیس کمثله شيئ است. در این باره چه توضیحی دارید؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: برای خدا، مثل یا شبیهی نیست ولی به تعبیر قرآن: «وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَىٰ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ» برای او در آسمان و زمین مثال و نمونههایی که حکایت از حقیقت او بکند، هست.
با توجه به اینکه برای سؤالات خود ایمیلی مشخص نکردهاید و جواب بعضی از سؤالات شما یک کلمه بیشتر نیست و کمکی به سایر کار بران نمی کند که به آن ها رجوع کنند؛ جواب بقیه سؤالات نیز در همینجا داده میشود:
33606- باید همینطور باشد. جواب سؤالهای: 33607- نه 33608- نه 33609- همینطور باید باشد 33610- آری 33611- یک مقام است که نسبت به امکان ظهور هر کدام بحث جبرائیل و یا میکائیل پیش میآید. در کتاب «خویشتن پنهان» میتوانید مطلب را دنبال کنید 33612- این قوا در نفس به جامعیت میباشند ولی نفس دارای ذومراتب و فراوانی است. باز همچنان توصیه ما آن است با حوصله و پشتکار، مطالب را در کتابهای مربوطه دنبال بفرمایید تا خود به خود این سؤالات جزیی نیز برایتان حل شود. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیک بجوامع السلام:
«دعا و مناجات؛ عبور از نیست انگاری»
امام علی علیه السلام میفرمایند: «من قرع باب اللَّه فتح له» كسي كه درِ خانه خدا را بكوبد، به رويش باز شود.
در روزگاری که نهیلیسم در تاریخ زیست انسانی مان حاضر شده است و انسان ها در فضای آن تنفس می کنند باید به فکر حضوری دیگر از تاریخی باشیم که بتواند در فردای زندگی انسان حاضر باشد تا انسان ها به آن دل بسپارند و در آن حاضر شوند. حسی شدید تر و ایمانی شور انگیز تر تا بتواند آن ها را از تلخ کامی نیست انگاری دوران رهایی ببخشد. جهیدن از هیچستان عالم نهیلیسم علاوه بر حضور بنیان های نظری تاریخی اش محتاج انگیزه های عملی و شور انگیز اجتماعی از جنس وجود است تا بتواند حس احساس حضوری که آدمی گم کرده بود را بیابد و از فضای تنگستان پوچی به فراخنای خنک عالم انس مشرف شود. انسان تاریخ ما سردرگم مناسبات عالم نهیلیسم شده است و به این خاطر گوشاش از شنیدن حرفهای تکراری و بیهوده و سخنانی مذهبی که آن سخنان، تاریخ خودشان را از دست دادهاند و نمیتواند مطلوب جان انسان تاریخ ما باشد و ما همچنان با اصرار بر آن سخنان در پی آن هستیم که با بشر امروزین سخن ها بگوییم و این یعنی کلافه کردن خود و مخاطبی که دارد رنج می برد از تحیری که دچارش شده است. ما برای گذر از رنج تاریخ نیست انگاری و پوچی باید ابتدا در آن حاضر شویم و سپس از آن عبور کنیم، حاضر شدن به معنای فهم مناسباتی که ما و آدم امروز را در بر گرفته است و عبور به معنای افقی عالی و برین که در مقابل این انسان قرار دهیم تا او آن عالم را مطلوب جان خود بیابد و حضور در آن ساحت را حقیقت گمشده ای که در پی اش بود پیدا کند و این افق گشایی و عوض شدن ساحت ها با زور و جبر مهیا نمی شود بلکه به انتظار نشستن اما انتظاری فعال در جهت گشودگی عالم و آدم با هم که این گشودگی در حال گسترش است در تاریخ امروز ما و اهل فهم زمانه ظهورات آن را می یابند و مشاهده می کنند و هم اینان اند که باید در بستر تاریخ با بیان هایی متناسب با جان انسان امروز با او به گفت بنشینند و او را برای تغییر ساحتی جدید مهیا کنند. بی شک بشر در فردای این گشودگی حاضر می شود و عطای نهیلیسم را به لقایش خواهد بخشید و انسانی دیگر ظهور خواهد کرد. غزه نمونه ای از وضع حمل انسانی است که مشاهده می کنید تقابل انسانی شور انگیز در برابر عالم نیست انگار غربی که آدم را معطوف به اراده ی غلبه بر دیگران معنا می کند و اما صحنه ی حضور ایمان همان چیزی است که فردا با آن مواجه خواهیم شد و آنهم، نه به صورت فردی بلکه حضوری جهانی و انسان جهان فردایی ما از جنس همین ایمان است و آنهم در ساحت شورمندی و شورانگیزی و نه ایمان دیروزین و نمادین! این نمونه ای است از حضور پس فردایی عالم انسانی و مناسبات ایمانیاش.
اما برای نجات جوان امروز و آدمی که تمام ساحت انسانی اش در تحت لوازم هیچستان نهیلیسم قرار دارد بایست نظر به وجوه جدیدی از زبانی متناسب با این تاریخ بود تا بتوان ظهورات و بروزات مناسبات جدید تاریخی را روایت کرد و به گوش اش رساند. آری به نظر می رسد زبانی که بتواند در امروز تاریخ به گفت آید جز وجود نیست چرا که از جنس نیستان است (بشنو از نی چون حکایت میکند از جداییها شکایت میکند) و زبانی است در برابر زبان هیچستان. به نظر میرسد همانگونه که زبان تاریخی است گوش ها یا بهتر بگویم فهم ها نیز تاریخ است و اگر با زبان و گوش تاریخ خود همراه نباشیم نه می توانیم سخن زمانه را بگوییم و به گوشها برسانیم و نه گوش شنیدن حرفهای زمانه را میشنویم و بنابرااین گرفتار آنی میشویم که امروز هستیم و بسیاری از گرههای آدمی در این عصر با زبان گشوده خواهد شد منتهی باید زبان مطابق زمانه به میان آید و گرنه شاهد همین بیرونقی در گفتگو خواهیم بود. اما ما قائلیم که این زبان به میان آمده و گوش ها نیز آماده شنیدن شده اند و جان ها در پی حقیقتی دیگر در هستند و خسته از آنچه که امروز با آن مأنوسند. (پس ای زبانِ وجود به سخن آی و گوشهای خسته از عالم نیهلیسم را سیراب کن) امروز وجه گشودهای که میتواند آدمی را از درون جانش آشنای ساحت حضور بگرداند، عالم مناجات است، همان عالم و ساحت درونی ارتباط انسان با بینهایت با گشودهترین وجه عالم هستی و عالم وجود، ارتباطی که دستِ بریده آدم نیستانگارزده را به ریشه و مبدا تکوین حقیقیاش که گمشده جانش نیز میباشد متصل میکند و فریاد کو کوی انسان را به حقیقت هو هویاش میرساند. آی آدمها! این صدای خداست که پس از فریاد خدا مرده غرب، به گوش میرسد. آگاه شوید و از خود و وجود خود و حقیقت درونیتان به آن بپیوندید و با این آشنای جان آدمی، این بیابان خشک هیچیها را بوستان دوستان کنید و از عدم به وجود سیر کنید و خود را برهانید .
مناجات یکی از این ساحت هاست که باید با انسان در میان گذاشت می دانم سخن از چگونگی به میان آوردن است و چگونگی بردن این انسان است به پای این سفره! اما بایست با صبر و مدارا در انتظار بود تا افق های آن بیش از پیش خود را بنماید و آدمی خودش را در آن عالم پیدا کند، آری به زور و جبر نمی شود! پس ما چه کنیم؟ بایست متذکر طلوع آن تاریخ باشیم و نسبت به حضور ادمی در آن به تبیین حالی باشیم که امروز به آن دچاریم و حالی که فردا با آن روبرو خواهیم شد.
مناجات با خدا یکی از آن لایههای ارتباط انسان است که دقیقا در نقطه رسیدن انسان به ضعف و درد و رنج اش به سراغ او میآید، ارتباط با عالمی برتر و گفتگو با عالمی بی نهایت که به تمام ابعاد و ساحات وجود انسان آگاه است و تکیه گاه انسان بی سامان و بی پناه تاریخ می شود. مناجات صورتی تاریخی دارد که اگر از آن غفلت کنیم فقط به درد حسینه ها و مساجد می خورد در حالی که ساحت تاریخی مناجات و دعا را امام معصوم در صحیفه سجادیه برایمان به میان آوردند انسان اگر در تاریخِ بیسامان نهیلیسم به سامان عالم قدس دست پیدا نکند حیات زندگی زمینی اش با مرگ طاقت فرسا تفاوتی نخواهد کرد. ببینید صحیفه سجادیه در تاریخی به میان آدم ها آمد که ظلمت پوچستان بنی امیه به سراغ آدم ها آمده بود و حضرت سجاد (علیه السلام) با صحیفه و دعا آدمی را به تاریخ خودش بازگرداند تاریخی که امتداد حیات حسینی بود و ارتباط آدم و عالم با ساحت قدسی اش. نباید از حیات حقیقی انسان غفلت کرد و گرنه صورت عالم مدرن جای خالی حقیقت را به راحتی تصرف خواهد کرد و ما می مانیم و انسانی درون تهی و بی مایه که برای این حس پوچی و آزار دهنده ی درونی اش دست به هر رفتار و عملی می زند تا خودش را از این بی سامانی برهاند و تاریخی را می سازد پر از مسئولیتگریزی و خشونت و بیتوجهی و چشمپوشی از آنچه در پیرامونش میگذرد. اما اگر صورت تاریخی وجود و حقیقت به میان آدمی برگردد می شود آن نمایش بی بدیلی که در اربعین و تشییع شهدا مشاهده می کنیم، می شود راهیان نور، می شود مجالس شبهای قدر و اعتکاف که آدمهایی در آن به میان میآیند که در ظاهر متفاوتند اما متوجه حضور حقیقتی فراتر از آنچه با عالم مدرن به سراغشان آمده شده اند و ما باید با این نظر به سراغ ادامه تاریخ برویم و این حس را و این فهمی را که ظهور کرده است در جان آدم آخرالزمانی تقویت کنیم و نگذاریم گرفتار تخدیر شود و ما را با فراموشی مواجه کند و یا به جای پرداختن به حضور انسانی اینچنین دنبال تربیتی باشیم در همان گذشته دیروزین.
مناجات با صورت تاریخیاش، امروز میتواند ما ار از ظلمت تاریخ نیست انگار عبور دهد اگر ما این توانایی را در خود بوجود آوریم که بتوانیم با زبان وجودی با این انسان سخن بگوییم؟ شاید بپرسید زبان وجودی چیست؟ زبان وجودی از چیستی بر نمیآید که محکوم به چگونگی باشد. زبان وجودی همان زبان ساحت حضور است که بیان آن حقیقتی است که مطلوب فهم جان آدمی است که از ما طلب حقیقت را می کند. و حتما زبان وجودی نباید به گفت آید، گاهی با یک صحنه تاریخی به گفت میآید و انسانها آن را تصدیق می کنند و گاهی در یک حادثه ای به وقوع می پیوندد و انسان ها را با آن روبرو می کند همچون یوم الله هایی که از پس گذراندیم و یا گاهی با تشکل ها و برنامه هایی همچون جشن بزرگ غدیر یا سفری همچون راهیان نور. باید بیش از این در این باره سخن گفت و از آن سخن به میان آورد تا بتوان ابعاد بیشتری از آنچه بر ما میگذرد و آنچه باید به سراغمان بیاید و یا آنچه را که باید منتظر باشیم تا ما را در بر بگیرد بشویم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: از «مناجات» سخن به میان آوردید و اینکه چگونه جایگاه اصیل مناجات را با درک نیستانگاری «فهم» کنیم تا به جای سخنگفتن از معنای مناجاتی که تاریخِ آن گذشته است، به مناجاتی بپردازیم که امروز و فردا و پس فردای ما را احیاء میکند و این، حقیقتاً همان ایمان است که گمشده ما میباشد. ایمانی که اگر مانند باورهای انتزاعی، جزمیتِ لازم را ندارد و چون بید در جانِ ما لرزان است؛ ولی همه حقیقت و همه معنا در همین ایمان است. عرایضی تحت عنوان «حقیقت ایمان در منظر امامان معصوم «علیهمالسلام» و عرفا » در پیش است که در آنجا نسبتِ بین فلسفه وجودی به همان معنای اصالت وجود و ایمان به میان آمده است و در آنجا عرض میشود:
در حضوری که با فلسفه وجودی پیش میآید جدّ و جهد آن حضور و یا ایمان نقش مهمی دارند هرچند منجر به شوقی مبهم میگردد که در ادامه آن جدّ و جهد میتواند معنادارتر شود ولی نه به صورتی که با عقل انتزاعی میتوانیم با باورهای خود به صورتی جزمی بهسر ببریم.
مولانا در دفتر دوم مثنوی, حکایت شخصی را میآورد که شتری گم کرده است و با جدّ و جهد فراوان، پُرس پرسان از نشانههای شتر از این و آن، در جستجوی گمشده خویش برمیآید. شخص دیگری که شتری گم گشته ندارد، با مشاهده گرم رَویِ شخصِ شتر گم کرده، به گونهای مبهم پی میبرد که این تکاپو گزافه نیست. پس به دنبال او روان میشود و سرانجام شتر گمشدهاش را که همان ایمان است، مییابد به آن معنا که کدام انسانی است چنین شتر گمگشتهای ندارد؟ آن شخصی که به ظاهر شتری گم نکرده بود، در جدّ و جهد آنکس که شترش گم شده بود؛ شتر گم گشته خود را میبیند و این بار با جدّ و جهدی بیشتر به دنبال آن رهسپار میشود:
بوی برد از جدّ و گرمیهای او که گزافه نیست این هیهای او
اندر این اشتر نبودش حق، ولی اشتری گم کرده است او هم، بلی
خطاب به آن شخص که از ابتدا واقعاً شتری گم کرده بود. میگوید:
مر تو را صدقِ تو طالب کرده بود مر مرا جدّ و طلب صدقی گشود
صدق تو آورد در جستن تو را جستنم آورد در صدقی مرا
به همان معنایی که حضرت سجاد «علیهالسلام» در دعای «ابوحمزه» که دعای تمرین حضور در ایمان است، به جای تکیه بر اعمال خود برای نجات از عقوبت الهی، به فضل الهی امیدوارند و عرضه میدارند: «لَسْتُ أَتَّکِلُ فِی النَّجَاةِ مِنْ عِقَابِکَ عَلَى أَعْمَالِنَا بَلْ بِفَضْلِکَ عَلَیْنَا...»؛ عامل نجات من از عقاب تو تکیه بر اعمالم نیست، بلکه امیدواری به فضلی است که تو بر ما داری. این همان توجه به صدق راهی است که رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» مقابل آن حضرت گشودند و با نظر به صدقِ آن راه، حضرت سجاد «علیهالسلام» در دعای ابوحمزه در آن راه گام میزنند به همان معنای حاضرشدن در ایمان و تجربه آن حضور که با تکیه بر اعمال ما نمیماند ولی با نظر به فضل او میتوان حضور آن را تجربه کنیم.
گر آدمی همچنان خود را در آن موقعیتهای ایمانی با همان قبض و بسطهایی که پیش میآید، نگه دارد آن بصیرتها مکرر در مکرر میشوند و سالک را بیش از پیش در فضای ایمانی قرار میدهد، ایمانی از جنس ایمانی که حضرت سجاد «علیهالسلام» اینطور از آن در خود احساس میکنند که: « الهي لَوْ قَرَنْتَني بِالاَصْفادِ وَمَنَعْتَني سَيبَكَ مِنْ بَينِ الاْشْهادِ ودَلَلْتَ عَلي فَضايحي عُيوُنَ الْعِبادِ وَاَمَرْتَ بي اِلَي النّارِ وَحُلْتَ بَيني وَبَينَ الاَبْرارِ، ما قَطَعْتُ رَجآئي مِنْكَ وَما صَرَفْتُ تَاْميلي لِلْعَفْوِ عَنْكَ» خدايا، اگر مرا با زنجيرها ببندی، و عطایت را از میان همه خلق از من منع کنى، و ديدگان بندگانت را بر رسوايیهايم بگشايي، و فرمان دهى که مرا به آتش دوزخ کشند و میان من و نیکان جدایى افکنى، اميدم را از تو نخواهم بريد، و آرزويم را از عفو تو باز نخواهم گرداند. و این نوع مناجات، ما را به ایمانی رهنمون میشود که اولیای الهی در جان خود دارند. موفق باشید
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد معظم (ادام الله ظله و زید فی توفیقاته)؛ در خصوص مساله توحید صفاتی از دیدگاه فلسفه، دقیقا عینیت صفات با ذات به چه معناست؟ آیا میتوان گفت یعنی صفات از خود ذات میجوشد و منشا خارجی ندارد؟ خارج بودن صفات از ذات، دقیقا به چه معناست و چگونه قابل تصور است؟ آیا در انسان نیز عینیت صفات با ذات قابل تصور است؟ در ملائکه چطور؟ سپاسگزارم توفیقاتتان مستدام
باسمه تعالی: سلام علیکم: در «برهان صدیقین» روشن میشود که ذات الهی در نسبت با صفاتش، همانند نور بیرنگ است که همه رنگها در آنجا به نور بیرنگ هستند بدون جدایی. و همانطور که اگر نور بیرنگ از منشور عبور کند هفت رنگ به ظهور میآید، ذات، چون در جایی به ظهور آید که مثلاً مانند گل مظهر اسم و صفت جمال باشد، حال این ذات است که به نور جمال ظاهر شده است. در نفس ناطقه نیز به جهت جامعیت ذاتیاش همینطور است که در عین حال در هر عضوی به قوایی خاص مثل سامعه یا باصره به ظهور میآید ولی در فرشتگان چنین نیست زیرا آنها هرکدام مظهر اسمی از اسمای الهی هستند به همان معنایی که «وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ». موفق باشید
با سلام در لایحه ارتقا امنیت زنان آیا برای ما زنانی که مهریه ۱۴ سکه داریم بیش از ۵ سال حتی ۱۰ سال هست که همسر اجازه ازدواج دریافت کرده و ما نه راه زندگی داریم و نه طلاق ماده قانونی دیده شده است بلاتکلیفی حتی اجازه درمان خروج از کشور برای یک زیارت مشکل داریم و زن حق زندگی مستقل به واسطه رابطه زوجیت ندارد و همیشه در نگرانی است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! مسائلی است که در این زمانه پیش آمده و به نظر میآید وظیفه نمایندگان مجلس، بخصوص خواهران نماینده آن است که در این مورد فکری بکنند. موفق باشید
با سلام: آیا تخیلات جنسی مشروع در ذهن اگر مقدمه گناهی را فراهم نکند مشکلی برای انسان ایجاد میکند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیر! ولی همچنانکه آیت الله بهجت میفرمایند ورود این تخیلات در اختیار ما نیست، ولی دنبالکردن آنها در اختیار ما است که ما باید آنها را دنبال نکنیم و با اذکاری مثل «لا إله إلا الله» و استغفار، ذهن خود را از آن خیالات منصرف نماییم. موفق باشید
با سلام: سوالی درباره پرسش و پاسخ زیر دارم. (با سلام می خواستم ببینم که انسان در قیامت در موضوع لقاءالله (طبق فرمایش شما لقاءاالله، چشیدن اسمااالهی است)، این چشیدن به توسط مظاهر است یا طور دیگری؟ متن پاسخ باسمه تعالی: سلام علیکم: در عالم قیامت بین صورت و معنا دوگانگی نیست. مطالبی که در کتاب «معاد» و شرح صوتی آن به لطف الهی روشن شده است. موفق باشید) شما در پاسخ بالا فرمودید که ،در عالم قیامت بین صورت و معنا دوگانگی نیست. میشود در اینباره کمی توضیح دهید! با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: به همین جهت که موضوع، حساس و قابل تفکر است و در قالب یک سؤال و جواب نمیگنجد عرض شد خوب است به بحث معاد رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام علیکم استاد: وقتتون بخیر. با توجه به اینکه حقیقت قیامت طبق حدیث امام رضا وجود دارد، «اذا زلزلت الارض» اشاره به آینده است؟ منظور زمین مادی است یا برزخی؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: قیامت، همواره در مقام خود حاضر است ولی زمین به حکم «یوم تبدل الارض غیر الارض» با تغییراتی که میکند، به مقام قیامتی نایل میشود مثل خود انسان که با طی سکرات و برزخ، در قیامت حاضر میگردد. موفق باشید
پیرو سوالات 38819 و 38795 آیا واجب است همه مسلمانان در میدان جهاد نظامی حاضر شوند؟ بهتر نیست امثال استاد طاهرزاده و علما و مراجع و حتی خود رهبر معظم انقلاب به جبهه جنگ رفته و در خط مقدم به جنگ بپردازند جای حرف زدن و سخنرانی کردن؟ از این نمونه سوالها بسیار در اذهان بعضی از مردم پیش می آید که بدنیست تذکری برای روشن شدن موضوع برای ایشان بیان شود. اول این که جهاد همانطور که در بیانات مقام معظم رهبری هم بارها بیان شده است فقط جهاد سخت و نظامی نیست و جهاد فرهنگی و اقتصادی و... هم جزو جهاد میباشند. امروزه خط مقدم های متفاوتی در جبهه های مختلفی که دشمنان باز کرده اند در زمینه های مختلف گشوده شده است. پس بر هرکس متناسب ظرفیت و توانایی و تخصص و جایگاهی که دارد باید در خط مقدم مبارزه و جهاد حاضر شود و برای همه نوع جهاد یکسان نیست. در سوره مبارکه توبه آیه ۱۲۲ خداوند صراحتا می فرماید که «وَ ما كانَ اَلْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لاٰ نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طٰائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي اَلدِّينِ» سياق آيه دلالت مىكند بر اينكه منظور از جمله «لِيَنْفِرُوا كَافَّةً» بيرون شدن همگى براى جهاد است، و ضمير در «فِرْقَةٍ مِنْهُمْ» به مؤمنين برمىگردد، كه نبايد همه گيشان بيرون روند، و لازمه آن اين است كه مقصود از «نفر» كوچ كردن به سوى رسول خدا باشد. بنا بر اين، آيه شريفه در اين مقام است كه مؤمنين ساير شهرها را نهى كند از اينكه تماميشان به جهاد بروند، بلكه بايد يك عده از ايشان به مدينة الرسول آمده، احكام را از آن جناب بياموزند، و عده ديگرى به جهاد بروند. دوم امروزه شرایط جنگیدن و مبارزه نظامی متفاوت با دوران در اسلام یا حتی جنگ تحمیلی است و اینگونه نیست که هر کس هر زمان بخواهد بتواند در خط مقدم جنگ حاضر شود چه بسیار نیروهای آموزش دیده نظامی که داوطلب برای شرکت در جنگ هستند اما امکان حضورشان نیست که یا شرایط بین المللی یا شرایط سیاسی و فیزیکی و ... باعث شده است که جمهوری اسلامی نتواند به طور مستقیم در بسیاری از صحنه ها حاضر شود و مقام معظم رهبری خود در سخنانی در پاسخ به کسانی که از ایشان می خواستند که راه را برای حضور در میادین جنگی برایشان باز کنند فرمودند اگر امکانش بود که راه باز میکردیم این چه درخواستیست؟ سوم نحوه و شیوه جنگیدن در دوران حاضر متفاوت می باشد گاهی یک نفر در رسانه یک برنامه یک تصویر یک نوشته تولید میکند و با کار خود میلیونها نفر را تحت تاثیر قرار میدهد همانطور که در روایات هم داریم مداد العلماء افضل من دماء شهداء پس باید شرایط زمان و مکان و خیلی از مسایل را مد نظر قرار داد تا بتوانیم درست به جا و به موقع تصمیم بگیریم و عمل کنیم در واقع باید زمان شناش باشیم و با این نگاه باید انسان ها را ارزیابی کرد نه فقط خط مقدم جبهه را جنگ تن به تن دید. چهارم اگر امثال شهید تهرانی مقدم در دل جنگ بیرون از جبهه ها به سفر علمی به سوریه برای یادگیری فنون نظامی و موشک سازی و تعلیم و تحقیق و توسعه موشکها نمیپرداختند و به جنگ تن به تن میرفتند امروزه ما چگونه می توانستیم در این دنیای مدرن وحشی مقاومت کنیم؟ جنگ سخت هم مراحل و شرایط مختلفی دارد که باید درست دیده شود و همه آن در خط اول تن به تن نیست. امیدوارم این مختصر ما را برای بهتر دیدن و تفکر راهگشا باشد و نصر من الله
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده نکات دقیق و حکیمانهای در این نوشتار مطرح است. آری! همه باید در این تاریخ در جهاد فی سبیل الله در مقابل استکبار حاضر شوند ولی هرکس به حکم وظیفه و در حدّ امکان خود. آیا حقیقتاً علمایی مانند حضرت امام خمینی و رهبر معظم انقلاب آرزوی شهادت در میدان جهاد با استکبار را نداشتند و ندارند؟!! خدا میداند آرزوی همه آنها چنین است. میماند که وظیفه دینی آنها چه اقتضائاتی را و حتی محدودیتهایی را برایشان پیش میآورد. موفق باشید
سلام و ادب: استاد شما یک گفت و گویی در نشست «بشنو از زن چون حکایت می کند» تحت عنوان «راز جان های یگانه» برای زوجین داشتید. بعد آنجا به خود بودن و اینکه خودمان باشیم و... اشاره ای داشتید. بنده این فرمایش شما را واقعا قبول داشتم و بخصوص در دنیای امروز بیشتر قبول دارم و همواره دنبالش بودم البته ادعایی در اینکه چنین عمل کردم ندارم یعنی وقتی در دوره دبیرستان بودم می گفتم دوست دارم خودم باشم، بهترین باشم یا وقتی زوج هایی می دیدم که خیلی تقلیدی می شد رفتارشان اذیت کننده بود برام اما یکدفعه یک حالی پیش آمد که به این توجه کردم که عشق و ازدواج همان قصه جان های یگانه هست بخصوص در ابتدا که به نقطه آغاز نزدیک تر هست و شور و صداقتی هر دو نفر را در بر می گیرد حال اگر کارهایشان شبیه هم شود و پا جای پای هم بگذارند و یا منتظر کلام و فکر طرف مقابل باشند این تقلید نیست بلکه یگانگی ای است که آنها را در برگرفته و زیبا و لطیف هم هست. ممکن هست از فرمایش شما در این زمینه بهرمند شوم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که زوجین میتوانند در جهانی نسبت به یکدیگر حاضر شوند که حقیقتاً جهان یگانگیها است. به این معنا که همدیگر را درک کنند و به جهان همدیگر ذیلِ سکنیگزیدن در هسته توحیدیِ خانه، احترام بگذارند و ببینند که هر کدام عقل و فهم و احساس خاص خود را دارا هستند. از این جهت هر کدام باید خودشان باشند و در اینکه هر کدام خودشان هستند، قابل احترام از طرف دیگر باشند. این است راز جانهای یگانه در زوجین. و البته باید در این مورد در این زمانه که انسان سوبژه خود شده، زیاد اندیشه کرد. موفق باشید
جمهوری اسلامی و طوفان نیست انگاری. سلام خدمت استاد طاهرزاده بزرگوار: (این نوشته صرفا درد و دلی است و شاید دلنوشته ای باشد.) با نگاه به پرسش و پاسخ «تقدس جمهوریت با نظر به تاریخ قدسی فردا»، نکته ای ذهن من را درگیر کرد. زمانی ما به دور دست اشاره می کنیم که عزم و همتی برای پیمودن مسیر نداریم. همان طور که می دانید در یونان که مسئله ی جمهوری مطرح شد نسبت میان انسان ها یک نسبت وجودی بود نه مانند امروز که جمهوری تبدیل انسان عددی برای درصدها در رای گیری است. همان زمانی که حضور تاریخی انسان یونانی را داریم زمان پریشان احوالی عالم یونانی نیز هست یا اگر به صدر اسلام نگاه کنیم این پریشانی را در حکومت امیرالمومنین هم می بینیم اما این تاریخ، تاریخ ظهور مالک اشترها و میثم تمارهاست و شاید عاشورا را بتوان در ادامه ی همین احوال دید. حضور انسان ها آن پریشان احوالی را هم دارد. آنچه که من دارم احساس می کنم بی معنی شدن حضورم در انتخابات است. من در حرم جمهوری اسلامی، احساس نمی کنم وارد حرم شدم نسبتم، نسبت زائر و حرم نیست. خود حرم دارد معنای حرم بودن را از دست می دهد. اتفاقی که امروز در حال وقوع است اینکه قرار است من به یک عدد برای آمار مشارکت بالای پنجاه درصد تبدیل بشوم تا عده ای بتوانند تصمیماتی را که من در آنها حاضر نیستم با سلطه گری بیشتر برای من بگیرند. اگر این نیست انگاری نیست، پس چیست؟ همین نظارت استصوابی، یک نظارت محتوازده است انسان ها را در چارچوب محتوایی می سنجند مثل یک کالا. به طور مثال ارشاد مدتی به فیلم هایی مثل آژانس شیشه ای یا آدم برفی مجوز نمی داد چون از نظر محتوایی با ارزشها نمی خواند درحالی که از نظر فرم، زبان انقلاب بود. زمانی که این نوع نظارت و نگاه محتوا زده حاکم شود بعد از مدتی فرمی شکل نمی گیرد. نظارت استصوابی امکان ظهور فرم سیاست در معنای عرفی آن را هم نمی دهد چه برسد به معنای اصیلش. این نوع نظارت زبان خادمین حرم شده است گفتگو و همدلی از میان رفته است. اگر در دفاع مقدس این زبان حاکم بود مخصوصا در اوایل جنگ این نگاه حاکم بود بدنه ی ارتش تقریبا منتفی بود سپاه و بسیجی هم نمی توانست باشد اصلا مردم نمی توانستند باشند. در فضای فعلی هر بار می خواهی در احوال خودت در این حرم حاضر باشی نمی گذارند. اگر این نیست انگاری نیست، پس چیست؟ زمانی که با رزمنده های دفاع مقدس هم صحبت می شوم حتی آنهایی که امروز دین هم ندارند بهترین دوران زندگی شان همان دوران جنگ بود همان زمانی که در مقابل خودشان هیچ سدی احساس نمی کردند در پدیده ای مثل جنگ که یکی از جلوه های نیست انگاری در عالم مدرن است. پدران ما احساس حضور داشتند در اوج نیست انگاری زندگی ساختند. اما من احساس می کنم پس از جنگ میان پریشان احوالی و حضور مردم با بقا و امنیت جمهوری اسلامی، بقا و امنیت انتخاب شد. تامین امنیت، سلطه بر مردم را می طلبد. نظارت و مدیریت می طلبد. به جای انسان خلاق و آزاد، کارمند نیاز دارد. جهاد سازندگی بی معنی می شود. حضور مردم در اقتصاد بی معنی می شود. نقش مردم در سیاست کمرنگ می شود. بقا و امنیت، مردم را به روزمره گی می اندازد و مجالی برای فکر و هنر نمی گذارد. حالا ممکن است عده ای خرده بگیرند که در سایه این امنیت است که مردم می توانند در اقتصاد حضور داشته باشند و کشور پیشرفت می کند اما مسئله اینجاست که امنیت در جهان توسعه یافته با حضور مردم محقق شده است. غرض این نیست کشور را در دوگانه های مصنوعی مانند یا آزادی یا امنیت بیندازیم اما مسئله اینجاست که به امنیتی دیدن مسائل و امنیتی کردن فضا عادت کرده ایم و از آنجایی که نه فرهنگ سامان پذیر و تقدیرگرایانه ی ملت شرق آسیا را داریم و نه تجدد در اینجا بنیانی دارد. این میل به سلطه و یک دست شدن حاکمیت برای حفظ امنیت باعث امنیت و حل مشکل نمی شود. چون یک دست شدن در جایی معنی دارد که فکری باشد و تفکر ریشه داشته باشد وگرنه محصول اینگونه سیاست ورزی این می شود که نیروهای انقلابی دیروز، غرب گرایان و وسط بازان امروز می شوند و هر چند سال یکبار چنین اتفاقی می افتد. جایی که تفکر نباشد خیلی زود تفرق حاکم می شود و کشور در یک چرخه ی معیوب گرفتار می شود و در نهایت رای دادن و رای ندادن هیچ کدام با دیگری فرقی نمی کند. این خود بیانی از نیست انگاری در جهان توسعه نیافته نیست؟ آیا بدون بازخوانی اینجا و اکنون رسیدن به تاریخ قدسی فردا امکان پذیر است؟ آیا با ندیدن وگزارش نکردن وضعیت امروز می توان از تنگناها عبور کرد؟ برای امثال من که نه جایی میان نیروهای انقلابی و حزب اللهی دارم نه در میان جریان ضد نظام و اصلاح طلب و ... از همه جا و همه کس رانده و تنها مانده ام تنها تعلق خاطری نسبت به امام و رهبری و انقلاب و شهدا دارم. آنچه از این منظر می بینم این است که اگر محتوا و اسم ها را امروز از جمهوری اسلامی بگیریم آنچه می ماند با احوال حکومت های سکولار چقدر فرق می کند؟ شهدا در تنگناها افقی برای فردا در مقابل ما گشوده اند اما زمانی که تفکر نباشد حتی شهدا هم مانند سایر امور جهان توسعه نیافته، مصرف می شوند و ما خود حجاب خود می شویم و در برزخ وحشت روز مرگی هامان گرفتار می شویم. خدا به حقیر سراپا تقصیر، چشمی بدهد متصل به سرچشمه تفکر و پایی منفصل از بند تعلق، تا در راه شهدا باشم. از وقت گذاری شما سپاس گزارم
باسمه تعالی: سلام علیکم: کاملاً در همه ابعاد با جنابعالی نسبت به آنچه در میدان حاضر است، همراه میباشم و شاید به جهت مسئولیتهای اجرایی که داشتهام و به جهت ظلمهای ناگفتنی که بر بنده رفته است؛ چیزهایی بدانم که انسان را نسبت به همه چیز نهتنها بدبین، بلکه کافر بگرداند. بحث بر سر آن است که در این موقعیت، آیا باید به حضوری و به تاریخی در دل تاریخی که با انقلاب اسلامی پیش آمده است فکر کرد؟ و یا نه؟ حال در نظر بگیریداین شمائید که همچون علی «علیهالسلام» با امری روبرو شدهاید که با تیزبینیِ آن حضرت، همه آنچه با اسلام پیش آمد را رفته یافتند و در بین دو گذرگاه باید یکی را انتخاب میکردند، یا در جبهه اصحاب رده قرار میگرفتند و انکار هرگونه تاریخی میشدند که با انقلاب اسلامی پیش آمده است؛ و یا همچون که مولایمان انتخاب کردند در دل همان طوفان، راهی را مدّ نظر قرار دادند که بسی عجیب بود از آن جهت که همه میدانستند راهِ آن حضرت راهِ سقیفه نیست ولی در آن حضور تاریخی حتی در دل جریان سقیفه میتوان به آینده دیگری فکر کرد. و این دقیقاً نگاهی است که بنده در رهبر معظم انقلاب سراغ دارم و تأکید ایشان بر حضور در انتخابات و رأی دادن را از جنس حضور در ذات انقلاب میدانم. به همان معنایی که به سؤالکننده محترم در جواب سؤال شماره 36763 عرض شد که اتفاقاً حضور در رأی دادن نوعی از حضور در اگزیستانسِ تاریخی است و در این رابطه نگاه سؤال کننده محترمی که سؤال شماره 36757 تحت عنوان «جایگاه انتخابات در نظام اسلامی و معنای بشر جدید» فرموده است را بسیار مهم میدانم. موفق باشید
سلام استاد: ببخشید چندین مدته در مورد خواص اذکار و اسما الهی در اینترنت جستجو میکنم. ولی آیا مبنای درستی دارند توضیح این اذکار، چه کسی نویسنده ی این مطالب است؟ مثلا برای مطیع شدن نفس گفتن قبل خواب ذکر یا ممیت بگویید آیا درسته. برای خشم چه ذکری بگیم؟ چه کتابی پیشنهاد میدین که برای ذکر گویی تهیه کنیم؟ آیا به همین مثلا سایت تبیان در اینترنت بسنده کنیم؟ من دوست دارم از همه ی اسما و اذکار الهی به جاش استفاده کنم. ولی کتابی که معتبر باشد نمیدانم. مثلا کتاب داروخانه ی معنوی رضا جاهد مورد تایید است؟ آخه برای بعضی دعاها خیلی خواص عجیب غریبی نوشته. مثل دعای معراج.که گفته هر کس در عمر خود این دعا را یک بار بخواند و اگر نتواند گوش بدهد یا با خود دارد چنان باشد که چهل هزار ختم قرآن کرده باشد و چهل هزار حج کرده باشد و چهل هزار گوسفند قربانى کرده و چهل هزار بنده آزاد کرده و چهل هزار مسکین را طعام داده و چهل هزار برهنه را پوشیده باشد و تورات موسى و انجیل عیسى و زبور داوود و فرقان محمد المصطفى (ص) را خوانده باشد وسکرات موت را بر وى آسان گرداند و از عذاب قبر و سوال نکیر و منکر ایمن گردد و روز جزا چهل هزار فرشته به استقبال وى برآیند تا داخل بهشت شود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که علماء میفرمایند ذکر اسماء، نسبتِ کاملی با درک گوینده نسبت به جایگاه آن اسماء دارد. در این مورد پیشنهاد میشود کتاب «مقالات» آیت الله شجاعی که شرح آن روی سایت هست راهگشای خوبی در این مورد میتواند باشدhttps://lobolmizan.ir/sound/750?mark=%D8%B4%D8%AC%D8%A7%D8%B9%DB%8C . موفق باشید
به نام خدا سلام علیکم: سبک زندگی مدرن و شهر سازی و فشارهای روحی و روند حرکت به سوبژکتیویته مردم و بالخصوص تاثیرات روحی بیماری کرونا و فشارهای نیست انگاری بر همه مردم همه و همه باعث تنهایی های شدید و رنج های غیرقابل تحمل شده که همه خوب است اما تحمل آن و سرعت آن زیاد تر از تحمل است که خدا تحمل آن را به ما میدهند ان شاءالله با همسویی مسائل واقعی نه مسائل اوهامی مثل مجازی. زندگی با حیوانات توصیه شده در چرخه طبیعت که برخورد معقول و شرعی با آنها مورد تایید است و بنا به تغییر شکل روز باید بازخوانی شوند و توضیحات بیشتری داده شود تا مردم بخاطر خلأ زیستی سبک زندگی ایرانی اسلامی خود را در زندگی غربی جستجو نکنند زیرا مردم مدرن روزگار با آوردن حیوانات به خانه خود این خلأ را میخواهند پر کنند و از طرفی خشک مقدسها و سنتیها از هر حیوانی خوششان نمی آید آن را نجس میخوانند و درک نیازهای تعامل انسان با حیوانات را ندارند. من تنها زندگی میکنم ، اقوام پیر من تنهایند و بسیاری تنهایی را دارند تجربه میکنند، از طرفی فقط تاثیرات بد محیطی و روانی حیوانات شهری مثل گربه که باید حدود پانزده سال عمر کند به دو سه سال کاهش داده و این یعنی موظفیم آنهارا پناه دهیم در عین آزادیشان البته اگر خودشان خواستند نه آنکه آنها را محبوس کنید!؛ اگر کسانی من را محبوس نکرده بودند سر به کوه و جنگل و رود و طبیعت میگذاشتم و در این صورت هزاران سال میتوانستم سختیها را با واقعیات در راه اسلام تحمل کنم و نفس خود را آرام کنم اما خب بنا به وظایفی نمیتوانم پس دوست دارم با گربه و کبوتر و مرغ و خروس کمی خود را مشغول کنم. میدانم آخرالامر با حضور در ظهورات بهشتی میتوانم نفس خویش را آرام کنم که البته هم موجوداتند اما تا آن زمان زیستن با حیوانات مسائل مرا به واقعیات نزدیک تر میکنند که در مقابلش توهمات سنگینی است. از شما عزیز دلم خواهش میکنم چند خطی در رابطه با تعامل رودر رو با حیوانات در خانه حرفی بزنید من بسیار نگرانم این فشارها مردم را بیمار یا خدایی نکرده به خودکشی متمایل کند. توجه بفرمایید این مسائل برای بهتر در راه توحید بودن است و نه برای بفراموشی سپردن خود و مسائل قیامتیمان. چند نمونه اسناد به خدمت بزرگواران -خدای متعال فرمودند زمین و آسمان را خلق کردیم و آسایش شب و روز را برای کار و چهار پایان و... آفریدیم. و جایی دیگر فرمودند هر جنبندهای در زمین و هر پرندهای در هوا که به دو بال پرواز میکند همگی طایفههایی مانند شما هستند. در خاطره ای از آقای حسن سلیمی از حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه آورده که: این گربه ها وقتی بوی گوشت به مشامشان می رسد به سرعت جمع می شوند و آقا که پنجاه گرم گوشت در غذایشان دارد وقتی این گربه ها را می بیند آن را جلوی آنها می ریزد تا بخورند و خودشان گرسنه می مانند. چند مورد را خودم دیدم که امام خودشان گوشت جلوی گربه ها می انداختند و ماها از اینکه حضرت امام غذایشان را نمی خورند ناراحت بودیم. در حدیثی از ابولحسن علیه السلام در کتاب مفاتیح الحیاه از آیت الله جوادی آملی حفظه الله آمده و به استحباب نگهداری این حیوانات اشاره شده است وَ قَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع لَا يَنْبَغِي أَنْ يَخْلُوَ بَيْتُ أَحَدِكُمْ مِنْ ثَلَاثَةٍ وَ هُنَّ عُمَّارُ الْبَيْتِ الْهِرَّةُ وَ الْحَمَامُ وَ الدِّيكُ فَإِنْ كَانَ مَعَ الدِّيكِ أَنِيسَةٌ فَلَا بَأْسَ بِذَلِكَ لِمَنْ لَا يَقْدِرُهَا. مکارم الاخلاق ص130.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! این نوع حیوانات که میفرمایید از یک طرف انعکاسِ حضور طبیعت است در زندگی ما، بلکه از طرف دیگر در جای خود، زندگی را در بستر طبیعی آن قرار میدهد و انسان مانند بشرِ متوهّم، از زندگی فاصله نمیگیرد تا گرفتار انواع تجملات شود. موفق باشید
سلام استاد: وقتتون پر برکت انشاءالله. استاد به شدت از خودم و نحوه ی زندگی کردنم خسته ام. راکدم. به لطف خدا از دوران نوجوانی سعیم رو کردم تا با عمق خیلی بیشتری به این مسیر بی نهایتی که در پیش داریم فکر کنم و روی اعمالم مراقبه داشته باشم. اما انگار سه چهار ساله افتادم توی یک دور باطل و مدام برگردم به حس بیزاری از خودم و زندگیم. مشکل اصلیم اهمال کاری و جمع کردن منبع های مختلفه!! همش کتاب میخرم به بهونه های مختلف، مثلا معراج السعاده میگیرم چون آیت الله بهجت توصیه کردند، سلوک توحیدی از استاد وکیلی میگیرم تا در زمینه توحید بهتر عمل کنم، زندگینامه های آیت الله قاضی، آیت الله انصاری همدانی، شیخ خرقان و… کلی کتاب در همین زمینه ها. الی ماشالله شرح های صوتی هم از شما و استاد پناهیان و غیره دانلود میکنم و میذارمشون گوشه ی موبایلم! کلی دوره خریداری میکنم، جلسات شرح حدیث معراج استاد فیاض بخش رو شرکت میکنم. اما با تمام این ها امان از استفاده! توی باتلاقی از کثرت دست و پا میزنم. شدم مصداق این آیه ی قرآن « كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً : مانند درازگوشی هستند که کتابهایی حمل میکند، (آن را بر دوش میکشد اما چیزی از آن نمیفهمد)! » از ته دلم میخوام که با قرآن انس بگیرم، نمیدونم چطور. نمیدونم از کجا شروع کنم، از بین انبوهی از منابع چه منابعی رو اولویتم قرار بدم؟! از این جهلِ تکرارشونده خسته شدم. چه کنم استاد؟ میخواستم به وحدت خودم رو نزدیک کنم اما در اوج کثرت غرق شدم. ببخشید که پرحرفی کردم، زندگیتون سراسر نور الهی و عافیت باشه انشاءالله.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این قصه، قصه بسیاری از انسانهایی است که کو به کو و شهر به شهر و وادی به وادی به دنبال حقیقتاند تا با آغازی دیگر در تاریخی که بشر جدید میتواند خود را معنا ببخشد، وارد شوند. سلسله بحثهایی در سالهای اخیر در این رابطه شده است که باید در جریان آن قرار بگیرید. در مصاحبه با مجله «سوره» در قسمت دوم آن مصاحبه که بحث سوبژهشدن انسان برای خودش بود؛ عرایضی به میان آمد. به عنوان چشمانداز إن شاءالله میتواند مفید باشد. https://eitaa.com/matalebevijeh/12424 و https://eitaa.com/matalebevijeh/11964 . با حضور در جهان جدید هست که انسان میتواند از همه میراث گذشته خود به خوبی استفاده کند تا در آیندهای که در پیش است حاضر شود. زیرا در هر حال انسان موجودی است تاریخی و اگر نتواند گذشته خود را در آینده آنهم با هویت تاریخِ آینده حاضر کند، به نحوی گرفتار نوعی نیستانگاری خواهد شد. موفق باشید
گریختن به امر موهوم در تاریخ تجدد در همه انسانها به ظهور آمد، منتها متفکران متوجه این امر، یعنی وضع تهیِ فعالیتهای بشر جدید هستند. یعنی متوجه تهی بودن پناه بشرِ جدید که همان مفهوم گرایی به جای حقیقت گرایی است، میباشند. تفکر جناب ملاصدرا و جناب هایدگر زمینهای است جهت اندیشیدن به نیست انگاری و نحوه عبور از آن.
غفلت از ریشه نیستانگاری که همان غفلت از هستی است عملاً زندگی را همچنان سرد و بیروح نگه میدارد، زیرا با غفلت از «وجود» و فرورفتن در سوبژکتیویته، انسان معیار حضور موجوداتی است که به وجود آمده اند و معیار به حضور نیامدن آنهایی است که بهوجود نیامدهاند. حال باید از خود پرسید آن انسان چگونه انسانی است که «وجود» برای او به به ظهور میآید؟ انسانی که دیگر آن انسان، انسانی نیست که حضور عالم غیب برایش معنا نداشته باشد؟ و آن انسان، انسانی نیست که در حصار آن چیزی باشد که تنها ظاهر است، و اتفاقاً آن انسان عین تعلّقداشتن به اموری است که ظاهر و محسوس نیستند، به همان معنایی که عالمی دیگر بباید.
تاریخ تجدد، تاریخ غفلت از عوالمی است که محیط بر انساناند و او آن بخشِ مستور را فراموش کرده و با این غفلت متجدد شده و در این صورت هستیِ ما دیگر با آن بخش مستور عالَم معنا نمیشود و این است راز نیستانگاری که با خودآگاهی نسبت به آن و با برگشت به هستی در احساسِ «عین الربط» بودنِ انسان نسبت به آن، از قدرت و احاطه فرو میافتد.
