بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
5021
متن پرسش
باسلام راجع به پاسخ سئوال4963سئوال ما این است: 1.و کمال التوحید نفی الصفات عنه راجع به چه مقامی است؟ 2.آیا خدا عین صفات است؟ 3.آیا عارف بجایی می رسد که دیگر اسما و صفات را نبیند و فقط تجلی ذاتی محقق شود یا نه عارف صفات عینیه را باید ببیند؟ 4.آیا برای عارف حقیقی سجده و قیام فرق نیست؟ 5.آیا صفات فانی در خدایند یا بحث فنا مربوط فانی شدن انسان برای خداست و صفات فقط عینیت دارند؟ 6.طبق لا اسم و لا رسم لواحد القهار پس بحث از اسما برای چیست؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- کمال توحید آن است که صفاتی خارج از ذات برای حضرت حق در نظر نگیریم زیرا یک خدا نداریم و یک صفت مثل علم بلکه به تعبیر حضرت صادق«علیه‌السلام» خداوند عین حیات و علم است 2- اگر ذات خدا عین صفاتش نباشد علاوه بر آن‌که دوگانگی بین ذات و صفات پیش می‌آید لازم می‌آید که ذات خدا در خودش هیچ کمالی مثل علم و حیات را نداشته باشد 3- اگر سالک از مقام تعیّن ثانی یعنی مقام وحدانی به مقام تعیّن اول سیرکند و منور به تجلی ذاتی شود در آن مقام دیگر ظهور اسماء برایش معنا ندارد 4- سالک در مقام عنصری و بشری خود در قیام، در معرض وجهی از تجلیات الهی است و در سجده در معرض وجوهی دیگر از تجلیات الهی است و بحث سجده و قیام مربوط به مقام عنصری بشر است 5- این را در جواب شماره‌ی 1 و2 دادم 6- این یک جمله‌ی فلسفی است به این معنا که نمی‌توان خدا را تعریف کرد و این ربطی به بحث اسماء الهی که در قرآن می‌فرماید: «له الأسماء الحسنی» ندارد. موفق باشید
5019
متن پرسش
با عرض سلام و ادب خدمت استاد گرامی در کتاب مغازی امده است بعد از شهادت حضرت حمزه سلام الله علیه و دفن او حضرت نبی صلی الله علیه و اله فرموده اند اگر زنان ناراحت نمیشدند - منظور زنان اقوام- جسد عمویم را دفن نمیکرده تا خوراک شکم درندگان و مرغان هوا شود تا روز قیامت از شکم درندگان و چینه دان مرغان محشور شود. سوال این است اولا چرا ؟ مگر این امر چه خصوصیتی دارد ثانیا اگر این اتفاق می افتاد ان درندگان و مرغان خود میمردند و میپوسیدند و بدنشان جذب طبیعت میشد چگونه در قیامت از شکم یا چینه دان انها محشور شود ثالثا این حدیث با معاد صدرایی چگونه قابل توجیه است. البته نمیدانم ایا این روایت در کتب حدیثی هم امده ؟ ایا قابل استناد هست یا نه؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً اطلاع دارید که تاریخ مغازی واقدی کتابی نیست که بتوان در این امور بدان اعتماد کرد زیرا همان پیامبری که این قول را واقدی از او نقل کرده واجب نموده که بدن انسان متوفی باید دفن شود و ملاک دفن و عدم دفن رضایت و عدم رضایت زنان نمی‌تواند باشد. ممکن است چیز دیگری بوده که واقدی این‌طور نقل کرده. موفق باشید
5017
متن پرسش
ضمن عرض سلام به استاد گرانقدر به نظر شما بعد از این انتخابات وظیفه ما چیست ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جواب سؤال‌های شماره‌ی 4885- 4891- 4922- و 4933 عرایضی داشته‌ام. اجازه بدهید دیگر وارد وظایف مهم‌تری که در راستای اهداف رهبر معظم انقلاب منجر به نظام‌سازی خواهد شد، بشویم. موفق باشید
5016
متن پرسش
با سلام محضر استاد عزیز سوالی در باره فعالیت فرهنگی داشتم . با در نظر گرفتن بیانات شما در بحث آنگاه که فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود به نظر شما الان اگر بخواهیم در محیط مجازی فعالیتی داشته باشیم چه موضوعی در اولویت قرار دارد.؟ حجاب . انقلاب اسلامی . عقاید و یا موضوعی دیگر اگر این فعالیت در بسیج بخواهد شکل بگیرد چه موضوعی ؟ لطفا راهنمایی کنید به طور کلی منظور ما این است که وقت رابیشتر صرف چه موضوعی کنیم که در اینده پشیمان نباشیم و انشا الله نتیجه بگیریم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکدام از موضوعاتی که می‌فرمایید در جای خود لازم است ولی مردم تا تصور درستی از عالم غیب نداشته باشند بقیه‌ی موضوعات دینی جای خود را نمی‌یابند، لذا ابتدا باید از معرفت نفس شروع کرد. حال چه به صورت ساده که در کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» بحث شده و چه به صورت عمیق‌تر که در خویشتن پنهان مطرح است. موفق باشید
5015
متن پرسش
یا سلام استاد مطهری در کتاب اشنایی با قران جلد2صفحه 73 می فرمایند:{ للاخره خیر لک من الاولی یعنی اخر کار تو(پیامبر) از اول کار تو بهتر است یعنی هر چه رو به پیش روی به کمال والاتری خواهید رسید} ولی من شنیدم که که پیامبر کمال محض اند و کمالی بر ایشان افزوده نمی شود. توضیح دهید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: منظور از کمال، رسیدن هرچه بیشتر اسلام به مردم و ظهور هرچه بیشتر حقیقت اسلام برای مردم است وگرنه برای معصوم کمال به معنای آن‌که از نقص به کمال برسند معنا ندارد. موفق باشید
5012
متن پرسش
بسمه تعالی خدمت استاد عزیزم سلام طاعات و عبادات حضرتعالی قبول با توجه به روایات درمورد رزق و همچنین تأمل در کتاب روزی شما به این نتیچه می رسیم که انسان وظیفه دارد کار کند و براساس وظیفه باید کار کند و روزی را خدا میرساند همچنین فرموده بودید که به این در و ان در زدن روزی انسان را افزایش نمی دهد در بعضی روایات دیگر درآمد حاصل از شغل دوم را که بیشتر از نیاز ضروری است اشکال گرفته اند آیا اینها همه برای این نیست که انسان کاملا به یک توحید ناب برسد؟ عده ای نیاز به مسکن را نیاز ضروری دانسته و شب و روزشا ن را به تأمین این نیاز می گذرانند و از سایر عبادات می مانند آیا عملشان توچیه پذیر است؟ و این سوال که آیا تغییر شغل موجب تغییر در روزی می شود؟(هر چند که تمام دلم می گوید نمی شود امامیخواهم عقلم نیز قانع شود چون نفسم زیاد اذیتم می کند) با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: چنانچه در روایات موجود در کتاب تأمل فرموده باشید اولیاء الهی ما را به این نتیجه می‌رسانند که زندگی را در بستر طبیعی خود ادامه دهیم نه تنبلی کنیم و نه حرص زیاد بزنیم، حال اگر تغییر شکل در یک بستر طبیعی انجام می‌شود و عقل ما هم متوجه است خود را گرفتار نمی‌کند چه اشکال دارد؟
5011
متن پرسش
سلام استاد. حدیث کسا ایا مستند است منظورم خود واقعه نیست منظورم آن حدیث کسا است که در آخر مفاتیح آمده است؟ایا برای رفع مشکل همانطور که در متن دعا آمده است کارساز است؟متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه هستید ظاهراً واقعه‌ی مورد بحث در حدیث کسا چندین بار در مکان‌های مختلف تکرار شده و حدیث کسای مشهور گزارش یکی از آن واقعه‌ها است پس معنا ندارد که دغدغه‌ی سلسله‌ی سند آن را داشته باشید. از طرفی با خواندن حدیث کسا و نقل حادثه‌ای که گزارش یکی از زیباترین صحنه‌های اتصال آسمان به زمین است از طریق پنج نور مقدس، عملاً یک نحوه اتحاد روحانی با آن حادثه پیدا می‌کنیم. حادثه‌ای که جبرائیل نیز طالب اتحاد و حضور با آن بود. موفق باشید
5006
متن پرسش
بسمه تعالی با عرض سلام و ادب خدمت جنابعالی: لطفا توضیحی بفرمایید در مورد این بیت حافظ علیه الرحمه : مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم /جرس فریاد بر می دارد که بر بندید محملها . اینکه حافظ علیه الرحمه میفرماید : کی دهد دست این غرض یارب که همدستان شوند / خاطر مجموع ما زلف پریشان شما منظور چیست؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب حافظ می‌فرمایند: جای راحت‌بودن در دنیا نیست در حالی‌که همواره زنگ کاروان خبر از آن می‌دهد که باید از این دنیا کوچ کرد. زیرا این دنیا منزل است، منزل یعنی جایی که در بین راه بارشتران را زمین می‌گذاریم تا کمی استراحت کنیم و مسیر را ادامه دهیم. در بیت دوم جناب حافظ از حضرت حق تقاضا می‌کند: خدایا چه موقع می‌شود که بین احوالات و خاطرات ما و نظام عالم یک هماهنگی پیش آید تا ما همان چیزی را بخواهیم که تو اراده کرده‌ای. موفق باشید
5004
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز برای حقیر سوال است که چرا پیامبر عشق و محبت حضرت عیسی (ع) ازدواج نکرده اند در حالی که دیگر انبیاء عمدتا چند همسر داشتند. آیا این ریشه در ترجیح سلوکی ایشان داشته است به طوری که ازدواج را برای خود یک نقص میدانسته اند یا شرایط تاریخی به ایشان اجازه ازدواج نداده است یا شاید سرنوشت خود را پیش بینی میکرده اند که در سن جوانی مجبور به ترک دنیا می شوند؟ سوال دیگر این که شهود جبرئیل آیا برای غیر انبیاء و معصومین هم میسر است یا این که هر که موفق به شهود جبرئیل شود مقام نبوت یا رسالت پیدا میکند؟ آیا حضرت مریم هم مثل حضرت زهرا (س) جبرئیل را میدیده اند؟ سوال دیگر این که آیا توصیه به نکاح و ازدواج در اسلام صرفا به اعتبار نقش آن در امتداد نسل بشر و مسلمانان تأکید شده است یا از لحاظ انسانی هم موجب کمال انسان می شود؟ گاهی اوقات می پندارم اگر مورد مناسب خود را نیابم مجرد بمانم بهتر است و توانایی حفظ عفت را هم در خودم می بینم. متشکرم!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- نمی‌دانم چرا حضرت عیسی«علیه‌السلام» ازدواج نکردند 2- ظاهر آیات خبر از آن می‌دهد که حضرت مریم«سلام‌الله‌علیها» حضرت جبرائیل«علیه‌السلام» را دیده‌اند 3- شاید ازدواج زمینه و علت مُعِدّه جهت کمال انسانی باشد ولی ازدواج‌نکردن هم هرگز موجب نقص نمی‌شود مگر این‌که انسان به گناه بیفتد. موفق باشید
5003
متن پرسش
با عرض سلام دعایی در شب نیمه شعبان وجود دارد اللَّهُمَّ اقْسِمْ لَنَا مِنْ خَشْیَتِکَ مَا یَحُولُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ مَعْصِیَتِکَ وَ مِنْ طَاعَتِکَ مَا تُبَلِّغُنَا بِهِ رِضْوَانَکَ وَ مِنَ الْیَقِینِ مَا یَهُونُ عَلَیْنَا بِهِ مُصِیبَاتُ الدُّنْیَا اللَّهُمَّ أَمْتِعْنَا بِأَسْمَاعِنَا وَ أَبْصَارِنَا وَ قُوَّتِنَا مَا أَحْیَیْتَنَا وَ اجْعَلْهُ الْوَارِثَ مِنَّا وَ اجْعَلْ ثَارَنَا عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى مَنْ عَادَانَا وَ لا تَجْعَلْ مُصِیبَتَنَا فِی دِینِنَا وَ لا تَجْعَلِ الدُّنْیَا أَکْبَرَ هَمِّنَا وَ لا مَبْلَغَ عِلْمِنَا وَ لا تُسَلِّطْ عَلَیْنَا مَنْ لا یَرْحَمُنَا بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ استاد عزیز میشود این قسمت دعا را من نمیفهمم اللَّهُمَّ أَمْتِعْنَا بِأَسْمَاعِنَا وَ أَبْصَارِنَا وَ قُوَّتِنَا مَا أَحْیَیْتَنَا وَ اجْعَلْهُ الْوَارِثَ مِنَّا وَ اجْعَلْ ثَارَنَا عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى مَنْ عَادَانَامنظور این چیست شهادت ؟ ممنون میشم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این دعا، دعای بسیار ارزشمندی است که اساتید بزرگ می‌فرمایند آن را در همه‌ی طول سال بخوانید. در این قسمت که سؤال فرموده‌اید از خدا تقاضا می‌کنید بتوانیم تا آخر عمراز چشم و گوش و نیرویمان استفاده کنیم و نیرویمان برای ما بماند تا زمین‌گیر نشویم و عرضه می دارید خودت انتقام ما را از کسی که به ما ظلم کرده بگیر و در مقابل کسی که به ما دشمنی می‌کند یاریمان کن. موفق باشید
5002
متن پرسش
با عرض سلام خالصانه و خسته نباشید به محضر استاد بزرگوار. به نظر حضرتعالی اولاً : جایگاه « روایات اهل البیت(ع) »در تفسیر قرآن کریم ، بالخصوص در تفسیر به روش قرآن به قرآن چیست؟ ثانیاً: آیا اینکه حضرت علامه طباطبایی (رض) در تفسیر شریف المیزان (بعنوان نمونه شاخص در تفسیر به روش قرآن به قرآن) صرفاً به یک « بحث روایی» و در قالب بیان روایاتِ متناسب با آیات مورد بحث و آن هم در آخر هر بحث قناعت فرموده اند، را چگونه ارزیابی میکنید؟ با تشکر . التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان که در جزوه‌ی «چگونگی کار با تفسیر المیزان» عرض کرده‌ام؛ روش تفسیر قرآن با قرآن از خود اهل‌البیت«علیهم‌السلام» شروع شده بنابراین به کمک روایات عملاً قرآن را با قرآن تفسیر کرده‌ایم و علامه طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» دقیقاً همین‌طور عمل کرده‌اند به طوری که ابتدا تمام روایات مربوط به آیات مورد بحث را دیده‌اند و سپس بحث خود را شروع می‌کنند و در آخر نیز بحث روایی را مطرح می‌کنند. و روح المیزان به کمک روایات شکل گرفته. موفق باشید
5000
متن پرسش
برای جبران گناهای کبیره چیکار کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: توبه. موفق باشید
4999
متن پرسش
باسلام خدمت شما من از شما میخواهم که یک ارزیابی کلی از دوران هشت ساله اقای احمدی نزاد داشته باشید و سوالی دیگر هم داشتم و ان اینکه ایا اقای احمدی نزاد در اینده ی کشور با توجه به کارهای بزرگ و اشتباهات بزرگشان به کار گرفته میشوند؟الان شرایطی که من در اطرافم میبینم این است که همه امدن اقای روحانی را مدیون اشتباهات اقای احمدی نزاد می دانند و تمام تلاش برای دفن کردن کامل ایشان انجام میشود لذا از شما خواهانم این موضوع را تبیین کنید بسیار ممنونم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم در عرایض قبلی گفته‌ام که گفتمان آقای احمدی‌نژاد از جنس انقلاب است و هرگز دفن‌شدنی نیست، در حالی‌که نمی‌توان این را نیز نادیده گرفت که بالاخره ضعف‌های اصول‌گرایان از یک طرف و اشتباهات سال‌های آخر ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد از طرف دیگر، موجب شد که ذهن‌ها متوجه جریانی شود غیر از این دو جریان. آری نیروهای مذهبی و ولایی خود را برای چنین شرایطی آماده نکرده‌اند و هنوز تحلیل درستی از شرایطِ پیش‌آمده ندارند و لذا به همدیگر گله می‌کنند و شرایطِ پیش‌آمده را گردن همدیگر می‌گذارند. إن‌شاءالله فرصتی پیش می‌آید که بتوانند شرایط پیش‌آمده را نسبت به گذشته‌ی خود بازخوانی کنند و جبهه‌‌ی اصول‌گرایی را که عین انقلاب اسلامی است درست ارزیابی کنند و جلو بروند. بنده از شبکه‌ی ایران گله‌مندم که فعلاً شمشیر را در مقابل اصول‌گرایی از رو بسته است. در حالی‌که اصول‌گرایی عین تأکید بر نظام ارزشی و فکری انقلاب است باید از ان‌هایی که در جبهه‌ی اصول‌گرایی خود را عین نظام می‌دانند فاصله گرفت و نه از اصول‌گرایی که رهبری عزیز شاخصه‌های آن را برشمردند. اصول‌گرایی یک آرمان است و نه یک تشکیلات سیاسی و سازمانی، افرادی که خود را پای‌بند به ارزش‌های دینی و انقلابی می‌دانند باید نگذارند این عنوان توسط اصحاب قدرت و ثروت و اشرافیت سیاسی مصادره شود. ما باید از اصول‌گرایی سیاسی‌زده عبور کنیم ولی واژه‌ی اصول‌گرایی را تقدیم کسی ننماییم. در غیر این صورت بنده نمی‌دانم برای معناکردن هویت نیروهای معتقد به انقلاب و ولایت چه عنوانی را باید مطرح کرد که مبین هویت آن افراد باشد. موفق باشید
4998
متن پرسش
باسلام حجاب نورانی و حجاب ظلمانی را ابتدائاتعریف بفرمائیدو یک مثال هم بفرمائید؟ 2.آیا ائمه هم حجاب ظلمانی داشتند چون پیامبر می فرمودند من بعد از نشستن با بشر استغفار می کنم خب اینجا آیا حجاب ظلمانی گرفتند و آیا حجاب نورانی دارند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- حجاب بین عبد و رب آن چیزی است که مانع رجوع عبد به رب می‌شود. حجاب ظلمانی مثل دنیا و حبّ دنیا که مانع می‌شود حبّ معبود در ما ظهور کند و حجاب نورانی به گفته‌ی آیت الله جوادی«حفظه‌الله» مثل عقل که در عین نورانی‌بودن، جهت رجوع به معبود از یک مرحله‌ای حجاب است و مانع می‌شود تا انسان آزاد از استدلال‌های عقلی با خداوند مأنوس شود 2- رسول خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرمایند:« لیغان على قلبى فأستغفر الله فی الیوم مائة مرّة» قلبم را غبار می‌گیرد و با هفتادبار استغفار در هر روز آن را برطرف می‌کنم، این را نمی‌توان حجاب به حساب آورد. موفق باشید
4997
متن پرسش
باسلام طبق اینکه عالم باید عالم بزمانه باشد آیا این را قبول دارید که امروز با این وضع تهاجم فرهنگی و بلوغ زودرس دیگر نباید حرف شهید ثانی که در مورد ازدواج طلاب فرمودنددر کتاب خودشان ذبح العلم فی فروج النسا را ملاک خود بگیریم و هر چه زودتر طلاب امروز ازدواج کنند.2.و شما سن مناسب ازدواج طلاب را چند می دانید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خود مرحوم شهید ثانی هم تأخیر در ازدواج را مشروط بر آن می‌داند که ذهن طلبه مشغول مسئله‌ی جنسی‌اش نباشد و به قول شما با توجه به شرایط موجود اگر طلبه بخواهد در حفظ عفت خود به زحمت نیفتد چنانچه ذهن‌اش مشغول است باید زودتر ازدواج کند و هروقت شرایط خود را تا حدّی مناسب دید اقدام کند، پس دیگر نباید گفت سن مناسب چه سنی است. موفق باشید
4996
متن پرسش
بسمه تعالی. . .سلام علیکم استاد عزیز. . .بابت سوالات پیاپی و گرفتن وقت حضرتعالی بسیار عذر خواهیم. . .بنده در فضای مجازی فعالیتی دارم،خواستم اطلاعات پروفایل شخصی و مطالبی که برای دوستان حول محور رهبری میگذارم،لینکش را برای شما ارسال کنم،اگر صلاح دانستید فقط نگاهی گذرا به کتیبه های موجود در لینک بفرمایید و فعالیت این جانب را ارزیابی کنید و بفرمایید در چه زمینه هایی بهتر میتوانم عمل کنم(http://www.cloob.com/profile/wall/list/username/shayan851/wrapper/true). . .البته هدف رجوع دوستان به سیر مطالعاتی شما هم هست که در این فضا توانسته ایم مسیر زندگی تعداد معدودی از دوستان را تغییر دهیم علاوه بر فعالیت حول رهبری و البته ذیل هر مطلب هم عکس و هم لینک مرتبط با آن مطلب هست که اگر استاد خواستند استفاده بیشتر کنند. . .اگر خواستید با مطالب بیشتر روبرو بشوید لطفا به پایین صفحه رفته و فلش سبز رنگ جهت به سمت چپ را بزنید. . .و آیا این فعالیت ارزش وقت گذاشتن دارد یا خیر؟(ناگفته نماند هم زمان حدود 2000 نفر میتوانند این مطالب را مشاهده کنند ولی خب کم لطفی و گذر دوستان هست). . .موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کار خوب و ارزنده‌ای است زیرا امروز وظیفه‌ی ماست که به هر شکل ذهن‌ها را متوجه زبانی بکنیم که در حال حاضر سخن خدا و امام زمان «عجل‌الله فرجه» از آن ظاهر می‌شود. سعی بفرمایید سخنان رهبری را همواره در ذهن‌ها نگه‌دارید تا شامل مرور زمان نگردد. به نظر بنده هنوز شماره‌ یک پیام رهبری بعد از حماسه‌ی 24خرداد باید مدّ نظر ها باشد چون نقشه‌ی راهنمای ماست در دورانی که داریم زندگی می‌کنیم. موفق باشید
4995
متن پرسش
سلام علیکم... ببخشید..در آیه ی 143 بقره مگر خدا علم ندارد که چه کسانی از رسول پیروی می کنند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اصطلاح علم کلام این موارد را علم فعلی خداوند می‌دانند و نه علم ذاتی او، بدین‌معنی که می‌گویند منظور آیه آن است تا در فعل مخلوقات روشن شود که خدا می‌داند، خداوند زمینه‌ای را فراهم کند تا روشن شود چه کسی چه کاره است و اگر فردا خواست کسی را محاکمه کند معلوم باشد بی‌حساب نبوده. موفق باشید
4992
متن پرسش
سلام و عرض ارادت فراوان و آرزوی توفیق و برکت. استاد عزیز! در جواب سوال شماره 4947 باب مبحثی را باز فرمودید تحت عنوان سوبژکتیویته و ذهن گرایی درمورد امام زمان علیه السلام. آیا منظورتان در این زمینه شخص دکتراحمدی نژاد و مهندس مشایی هم هست؟ آیا سخنان و افعال این دو بزرگوار را هم در این حوزه ارزیابی می فرمایید؟ (خواهشا در صورت امکان صریح جواب دهید. به هر حال اگر منظورتان بر این دو بزرگوار است باید روشنگری شود) یا اینکه این معضل را در بعضی طرفداران احساسی ایشان مشاهده میکنید و آن دو را بری از اینها و در خط ولایت میدانید؟ 2- در صورت صلاحدید توضیح جامعتری در مورد بحث ذهن گرایی و شاخصه های ایجابی و سلبی آن عنایت بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض بنده آن است که غفلت از حضور نسبی امام زمان«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» در حرکات و گفتار زعمای دین ما را مشغول یک امام زمان ذهنی می‌کند. بنده جریان خاصی را متهم نمی‌کنم ولی یک ملاک می‌دهم که همه‌ی عزیزان متوجه باشند آن امام زمانی که ظهور می‌کنند امروز سخن خود را از زبان نایب‌شان به گوش ما می‌رسانند، اگر بر سخنان و رهنمودهای نایب امام زمان تأکید نشود ناخودآگاه نظرمان را از امام زمانی که ظهور می‌کنند به یک امام زمان ذهنی معطوف داشته‌ایم. موفق باشید
4991
متن پرسش
سلام علیکم سوال 2373 در دفاع از مولوی و حافظ است و اینکه اینها ولایت تکوینی ائمه را تماما قبول دارند اما در سوال 845 استاد می گوید که محی الدین و مولوی حاکمیت غیر معصوم را پذیرفته اند و لذا سیرشان سیر توحیدی ابراهیمی نیست. این تناقض چگونه حل می شود یا اینکه نظر استاد عوض شده است؟ (ضمنا در پاسخ سوال 2379 استاد دنبال حدیث سوال شده بودند که حدیث ذیل پیدا شد: 10- حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ نَاتَانَةَ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عُمَارَةَ بْنِ مُوسَى السَّابَاطِیِ‏ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع قَالَ: مَنْ صَلَّى الصَّلَوَاتِ الْمَفْرُوضَاتِ فِی أَوَّلِ وَقْتِهَا فَأَقَامَ حُدُودَهَا رَفَعَهَا الْمَلَکُ إِلَى السَّمَاءِ بَیْضَاءَ نَقِیَّةً وَ هِیَ تَهْتِفُ بِهِ حَفِظَکَ اللَّهُ کَمَا حَفِظْتَنِی وَ اسْتَوْدَعَکَ اللَّهُ کَمَا اسْتَوْدَعْتَنِی مَلَکاً کَرِیماً وَ مَنْ صَلَّاهَا بَعْدَ وَقْتِهَا مِنْ غَیْرِ عِلَّةٍ فَلَمْ یُقِمْ حُدُودَهَا رَفَعَهَا الْمَلَکُ سَوْدَاءَ مُظْلِمَةً وَ هِیَ تَهْتِفُ بِهِ ضَیَّعْتَنِی ضَیَّعَکَ اللَّهُ کَمَا ضَیَّعْتَنِی وَ لَا رَعَاکَ اللَّهُ کَمَا لَمْ تَرْعَنِی‏(امالی شیخ صدوق ص 256. در بحار و وسایل الشیعه هم با تفاوتهایی این حدیث آمده است)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب سؤال 845 عرض شده عرفای مذکور حاکمیت سیاسی و اجتماعی برای ائمه قائل نیستند و این یک ضعف است برای آن‌ها ولی اینها معتقد به حاکمیت تکوینی اولیاء معصوم می باشند، چون عرفا خیلی برای مسائل اجتماعی و سیاسی و حاکمیت در این امور جایگاهی قائل نیستند. در حالی‌که سیره‌ی پیامبران ابراهیمی غیر از این است و باید حاکمیت جامعه در دست کسانی باشد که حکم خدا را حاکم می‌کنند. از ارسال روایت تشکر می‌کنم. موفق باشید
4985
متن پرسش
باسمه تعالی سلام استاد، قرآن کریم در آیه 184 سوره مبارکه بقره درباره ی روزه ی ماه مبارک رمضان بعد از آنکه عده ای از جمله بیماران و مسافران را از روزه این ماه معاف میکند، میفرماید: «و ان تصوموا خیر لکم ان کنتم تعلمون»، حال سوالم اینجاست که اگر چند روزی در این ماه مبارک مانند لیالی قدر را به مسافرت رفته و در جوار ائمه اطهار علیهم السلام از فیوضات این شبهای عزیز بهره بگیریم بهتر است یا در شهر خود بمانیم و روزه بگیریم و در مساجد شب زنده داری کنیم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره ماه رمضان ماه روزه‌داری است، کاری کنیم که روزه‌ی این ماه از ما تلف نشود. موفق باشید
4983
متن پرسش
باسمه تعالی با عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیز و بزرگوار؛ سؤالاتی در مورد دکتر شریعتی برایم پیش آمده بود که صلاح دیدم با شما که کتابهای ایشان را مطالعه کرده اید مطرح کنم: ابتدا نظر حضرتعالی را پیرامون این بیانات مرحوم شهید چمران جو یا بودم که خطاب به دکتر شریعتی چنین میگوید: « ای علی! همیشه فکر می‌کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت و چقدر متأثرم که اکنون من بر تو مرثیه می‌خوانم! ای علی! من آمده‌ام که بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگتر از آنی که به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی!... خوش داشتم که وجود غم‌آلود خود را به سرپنجه هنرمند تو بسپارم، و تو نیِ وجودم را با هنرمندی خود بنوازی و از لابلای زیر و بم تار و پود وجودم، سرود عشق و آوای تنهایی و آواز بیابان و موسیقی آسمان بشنوی می‌خواستم که غم‌های دلم را بر تو بگشایم و تو «اکسیر صفت» غم‌های کثیفم را به زیبایی مبدّل کنی و سوزوگداز دلم را تسکین بخشی می‌خواستم که پرده‌های جدیدی از ظلم وستم را که بر شیعیان علی(ع) و حسین(ع) می‌گذرد، بر تو نشان دهم و کینه‌ها و حقه‌ها و تهمت‌ها و دسیسه‌بازی‌های کثیفی را که اززمان ابوسفیان تا به امروز بر همه جا ظلمت افکنده است بنمایانم ای علی! تو را وقتی شناختم که کویر تو را شکافتم و در اعماق قلبت و روحت شنا کردم و احساسات خفته وناگفته خود را در آن یافتم. قبل از آن خود را تنها می‌دیدم و حتی از احساسات و افکار خود خجل بودم و گاهگاهی از غیرطبیعی بودن خود شرم می‌کردم؛ اما هنگامی ‌که با تو آشنا شدم، در دوری دور از تنهایی به در آمدم و با تو هم‌راز و همنشین شدم ای علی! تو مرا به خویشتن آشنا کردی. من از خود بیگانه بودم. همه ابعاد روحی و معنوی خود را نمی‌دانستم. تو دریچه‌ای به سوی من باز کردی و مرا به دیدار این بوستان شورانگیز بردی و زشتی‌ها و زیبایی‌های آن را به من نشان دادی. ای علی! شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفته گذشته که به محور جنگ «بنت جبیل» رفته بودم و چند روزی را در سنگرهای متقدّم «تل مسعود» در میان جنگندگان «امل» گذراندم، فقط یک کتاب با خودم بردم و آن «کویر» تو بود؛ کویر که یک عالم معنا و غنا داشت و مرا به آسمان‌ها می‌برد و ازلیّت و ابدیّت را متصل می‌کرد؛ کویری که در آن ندای عدم را می‌شنیدم، از فشار وجود می‌آرمیدم، به ملکوت آسمان‌ها پرواز می‌کردم و در دنیای تنهایی به درجه وحدت می‌رسیدم؛ کویری که گوهر وجود مرا، لخت و عریان، در برابر آفتاب سوزان حقیقت قرار داده، می‌گداخت و همه ناخالصی‌ها را دود و خاکستر می‌کرد و مرا در قربانگاه عشق، فدای پروردگار عالم می‌نمود ... ای علی! همراه تو به کویر می‌روم؛ کویر تنهایی، زیر آتش سوزان عشق، در توفان‌های سهمگین تاریخ که امواج ظلم و ستم، در دریای بی‌انتهای محرومیت و شکنجه، بر پیکر کشتی شکسته حیات وجود ما می‌تازد ای علی! همراه تو به حج می‌روم؛ در میان شور و شوق، در مقابل ابّهت وجلال، محو می‌شوم، اندامم می‌لرزد و خدا را از دریچه چشم تو می‌بینم و همراه روح بلند تو به پرواز در می‌آیم و با خدا به درجه وحدت می‌رسم ای علی! همراه تو به قلب تاریخ فرو می‌روم، راه و رسم عشق بازی را می‌آموزم و به علی بزرگ آن‌قدر عشق می‌ورزم که از سر تا به پا می‌سوزم .... ای علی! همراه تو به دیدار اتاق کوچک فاطمه می‌روم؛ اتاقی که با همه کوچکی‌اش، از دنیا و همه تاریخ بزرگتر است؛ اتاقی که یک در به مسجدالنبی دارد و پیغمبر بزرگ، آن را با نبوّت خود مبارک کرده است، اتاق کوچکی که علی(ع)، فاطمه(س)، زینب(س)، حسن(ع) و حسین(ع) را یکجا در خود جمع نموده است؛ اتاق کوچکی که مظهر عشق، فداکاری، ایمان، استقامت و شهادت است.راستی چقدر دل‌انگیز است آنجا که فاطمه کوچک را نشان می‌دهی که صورت خاک‌آلود پدر بزرگوارش را با دست‌های بسیار کوچکش نوازش می‌دهد و زیر بغل او را که بی‌هوش بر زمین افتاده است، می‌گیرد و بلند می‌کند ای علی! تو «ابوذر غفاری» را به من شناساندی، مبارزات بی‌امانش را علیه ظلم و ستم نشان دادی، شجاعت، صراحت، پاکی و ایمانش را نمودی و این پیرمرد آهنین‌اراده را چه زیبا تصویر کردی، وقتی که استخوان‌پاره‌ای را به دست گرفته، بر فرق «ابن کعب» می‌کوبد و خون به راه می‌اندازد! من فریاد ضجه‌آسای ابوذر را از حلقوم تو می‌شنوم و در برق چشمانت، خشم او را می‌بینم، در سوز و گداز تو، بیابان سوزان ربذه را می‌یابم که ابوذر قهرمان، بر شن‌های داغ افتاده، در تنهایی و فقر جان می‌دهد ای علی! تو در دنیای معاصر، با شیطان‌ها و طاغوت‌ها به جنگ پرداختی، با زر و زور و تزویر درافتادی؛ با تکفیر روحانی‌نمایان، با دشمنی غرب‌زدگان، با تحریف تاریخ، با خدعه علم، با جادوگری هنر روبه‌رو شدی، همه آنها علیه تو به جنگ پرداختند؛ اما تو با معجزه حق و ایمان و روح، بر آنها چیره شدی، با تکیه به ایمان به خدا و صبر و تحمل دریا و ایستادگی کوه و برّندگی شهادت، به مبارزه خداوندان «زر و زور و تزویر» برخاستی و همه را به زانو در آوردی ای علی! دینداران متعصّب و جاهل، تو را به حربه تکفیر کوفتند و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند و غربزدگان نیز که خود را به دروغ، «روشنفکر» می‌نامیدند، تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانت‌ها کردند. رژیم شاه نیز که نمی‌توانست وجود تو را تحمّل کند و روشنگری تو را مخالف مصالح خود می‌دید، تو را به زنجیر کشید و بالاخره... «شهید» کرد ... . یکی از مارکسیست‌های انقلابی‌نما در جمع دوستانش در اروپا می‌گفت: «دکتر علی شریعتی، انقلاب کمونیستی ایران را هفتاد سال به تأخیر انداخت» و من می‌گویم که: «دکتر علی شریعتی، سیر تکاملی مبارزه در راه حقّ و عدالت را هفتاد سال به جلو برد »... . تو ‌ای شمع زیبای من! چه خوب سوختی و چه زیبا نور تاباندی، و چه باشکوه، هستی خود را در قربانگاه عشق، فدای حق کردی . من هیچ‌گاه از سوزش قلب تو و کوه اندوه تو و هاله حزنی که بر وجودت سایه افکنده بود، احساس نگرانی نمی‌کردم؛ زیرا می‌دانستم که تو شمعی و باید بسوزی تا نور بدهی. سوختن، حیات است و آرامش، مرگ تو؛ و حرام است که شمع مقدّس وجود تو، قبل از آن‌که سر تا به پا بسوزد، خاموش و تاریک گردد .ای علی! ای نماینده غم! ‌ای دریای درد! این رحمت بزرگ خدا بر تو گوارا باد ... . ای علی! شیعیان «حسین» در لبنان زندگی تیره و تاری دارند، توفان بلا بر آنها وزیدن گرفته است، سیلی بنیان‌کن می‌خواهد که ریشه این درخت عظیم را براندازد. همه ستمگران وجنایت پیشگان و عمّال ظلم و کفر و جهل، علیه ما به میدان آمده‌اند، قدرت‌های بزرگ جهانی، با زور و پول و نفوذ خود در پی نابودی ما هستند. مسیحیان به دشمنی ما کمر بسته‌اند و مناطق فلک‌زده ما را زیر رگبار گلوله‌ها به خاک و خون می‌کشند و همه روزه شهیدی به قافله شهدای خونین‌کفن ما اضافه می‌شود، متحدین و عوامل کشورهای به اصطلاح چپی نیز ما را دشمن استراتژیک خود می‌دانند و در پنهان و آشکار، به دنبال نابودی ما هستند. عدّه‌ای از روحانی‌نمایان و مؤمنین تقلیدی و ظاهری نیز ما را محکوم می‌کنند، که چرا با انقلاب فلسطین همکار و همقدم شده‌ایم. به شهدای ما اهانت می‌کنند و آنها را «شهید» نمی‌نامند، زیرا فتوای مرجع برای قتال ضد اسرائیل و کتائب هنوز صادر نشده است! این روحانی‌نمایان، ما را به حربه تکفیر می‌کوبند . ای علی! به جسد بی‌جان تو می‌نگرم که از هر جانداری زنده‌تر است؛ یک دنیا غم، یک دنیا درد، یک کویر تنهایی، یک تاریخ ظلم وستم، یک آسمان عشق، یک خورشید نور و شور و هیجان، از ازلیّت تا به ابدیت در این جسد بی‌جان نهفته است تو‌ ای علی! حیات جاوید یافته‌ای و ما مردگان متحرک آمده‌ایم تا از فیض وجود تو، حیات یابیم قسم به غم، که تا روزگاری که دریای غم بر دلم موج می‌زند، ‌ای علی، تو در قلب من زنده و جاویدی ... .قسم به شهادت، که تا وقتی که فداییان از جان گذشته، حیات و هستی خود را در قربانگاه عشق فدا می‌کنند، تو بر شهادت پاک آنها شاهدی و شهیدی ! و تو ‌ای خدای بزرگ! علی را به ما هدیه کردی تا راه و رسم عشق‌بازی و فداکاری را به ما بیاموزاند؛ چون «شمع» بسوزد و راه ما را روشن کند و مابه عنوان بهترین و ارزنده‌ترین هدیه خود، او را به تو تقدیم می‌کنیم، تا در ملکوت اعلای تو بیاساید و زندگی جاوید خود را آغاز کند... » و سؤال دیگری که خدمتتان داشتم اینکه نمیدانم دکتر شریعتی ای که بنده از بیانات آیةالله خامنه ای حفظه الله در مصاحبه سال 60 و از کتاب «دکتر شریعتی، جستجوگری در مسیر شدنِ» مرحوم شهید بهشتی شناختم چه نسبتی دارد با آن شریعتی ای که مرحوم حداد بر سر مزارش پس از شهودی سخنی بدین مضمون میفرماید که: «استعمارگران ناجنس انگلیس، شریعتی و امثال او را که نبوغ داشته به وسائطی که چه بسا خودشان نیز متوجه نشوند تربیت کرده و مثلا شریعتی را به ایران فرستاده و طبق مقاصد شوم و نیات پلید خود از آنان استفاده میکنند و چه بسا خود شریعتی هم به این معنی ابدا التفاتی نداشته باشد.» (بنقل از حاج سید محمدصادق حسینی فرزند مکرم علامه طهرانی رحمه الله) و همچنین علامه طهرانی رحمه الله نیز پس از مرگ دکتر درباره او چنین میفرماید که: «شریعتی منکر غیب بود و به تیر غیب گرفتار شد.» (بنقل از فرزند گرامیشان) و مرحوم شهید مطهری در نامه تاریخی خود به حضرت امام رضوان الله علیه در سال 56 درباره ی او چنین مینگارد که: «...عجبا! میخواهند با اندیشه هائی که چکیده افکار ماسینیون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحی در مصر و افکار گورویچ یهودی ماتریالیست و اندیشه های ژان پل ساتر اگزیستانسیالیست ضد خدا، و عقائد دورکهایم جامعه شناس که ضد مذهب است، اسلام نوین بسازند؛ پس و علی الإسلام السلام [...] اگر خداوند از باب { و یمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین } در کمین او نبود، او در مأ موریت خارجش چه به سر روحانیت و اسلام می آورد...» و آیةالله مصباح از علامه طباطبائی رحمةالله علیه چنین نقل میکنند که: «ملاقات و صحبت و نصیحت با او هیچ فائده ای ندارد چون ایشان اگر بخواهد شریعتی باشد دست از افکارش بر نمیدارد و اگر بخواهد دست از افکارش بر دارد دیگر شریعتی نیست و آدمی نیست که دست از افکارش بردارد و من مطمئنم که دست از افکارش بر نمیدارد و بنابراین از این ملاقات سوء استفاده خواهد کرد و ملاقات با او فائده ای نخواهد داشت و احتمال ضرر هم دارد.» و همچنین ایشان با یک واسطه از حضرت امام نقل میکنند که در پاسخ به اینکه چرا در جواب نامه های تسلیت رحلت شریعتی از تعبیر «مرحوم» استفاده نکرده اند، فرموده اند: «اگر او را مسلم می دانستم می نوشتم.» و مسئله آخر آنکه آیا (همانگونه که علامه طباطبائی رحمه الله در پاسخ نامه ای درباره ی شریعتی مرقوم فرموده اند) دکتر شریعتی میگوید انسان خویشاوند خداست و در کتاب «زادگاه من» صریحا معاد را انکار میکند؟ و اگر چنین است آیا تا به آخر بر این عقیده بوده است یا مانند امامت منصوص نظرش تغییر کرده است؟ در پایان از اطاله کلام عذرخواهی کرده و توفیق بیش از پیش شما را از خداوند منان خواستارم. نلتمس منکم الدعاء
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده با توجه به همه‌ی این سخنان در مجموع نظر رهبری عزیز را که به‌خوبی دکتر شریعتی را می‌شناسند می‌پذیرم و عین نظر ایشان را که در جواب سؤال شماره‌ی ( 3478 ) عرض کردم باز این‌جا می‌آورم. عین مصاحبه‌ی رهبری با کیهان در سال 1360 را خدمتتان ارائه می‌دهم. این مصاحبه در 30 خرداد 1360 انجام شده است. * با توجه به اینکه شما با دکتر شریعتی سابقه صمیمیت دوستی داشتید و با او از نزدیک آشنا بودید، آیا تمایل دارید درمورد چهره و شخصیت او با ما مصاحبه کنید؟ ـ بله من حرفی ندارم که درباره شخصیت شریعتی و معرفی شخصی از جوانب این انسانی که برای مدت‌های مدیدی مرکز و محور گفت‌وگوها و قال‌وقیل‌های زیادی بوده، آشنایی‌های خودم را تا حدودی که در این فرصت می‌گنجد، بیان کنم. به نظر من شریعتی به‌خلاف آنچه که همگان تصور می‌کنند، چهره‌ای همچنان مظلوم است و این به‌دلیل طرفداران و مخالفان اوست؛ یعنی از شگفتی‌های زمان و شاید از شگفتی‌های شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی هم‌دستی با هم کرده‌اند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست. مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسّک می‌کنند و این موجب می‌شود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند. بی‌گمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمی‌کنم که این اشتباهات کوچک بود؛ اما ادعا می‌کنم که در کنار آنچه ما اشتباهات شریعتی می‌توانیم نام گذاریم، چهره شریعتی از برجستگی‌ها و زیبایی‌هایی هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگی‌هایش را نبینیم. من فراموش نمی‌کنم که در اوج مبارزات که می‌توان گفت که مراحل پایانی قال و قیل‌های مربوط به شریعتی محسوب می‌شد، امام ضمن صحبتی بدون اینکه نام از کسی ببرند، اشاره‌ای کردند به وضع شریعتی و مخالفت‌هایی که در اطراف او هست. نوار این سخن همان وقت از نجف آمد و در فرونشاندن آتش اختلافات مؤثر بود. در آنجا امام بدون اینکه اسم شریعتی را بیاورند، اینجور بیان کرده بودند: (چیزی نزدیک به این مضمون) به‌خاطر چهار تا اشتباه در کتاب‌هایش بکوبیم، این صحیح نیست. این دقیقاً نشان می‌داد موضع درست را مقابل هر شخصیتی و نه تنها شخصیت دکتر شریعتی، ممکن بود او اشتباهاتی بعضاً در مسائل اصولی و بنیانی تفکر اسلامی داشته باشد؛ مثل توحید، یا نبوت یا مسائل دیگر؛ اما این نباید موجب می‌شد که ما شریعتی را با همین نقاط منفی فقط بشناسیم. در او محسّنات فراوانی هم وجود داشت که البته مجال نیست که الآن من این محسّنات را بگویم، برای اینکه در دو مصاحبه دیگر درباره برجستگی‌های دکتر مطالبی گفته‌ام. این درباره مخالفان. اما ظلم طرفداران شریعتی به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود، بلکه حتی کوبنده‌تر و شدیدتر هم بود. طرفداران او به‌جای اینکه نقاط مثبت شریعتی را مطرح کنند و آنها را تبیین کنند، در مقابل مخالفان صف‌آرایی‌هایی کردند و در اظهاراتی نسبت به شریعتی، سعی کردند او را یک موجود مطلق جلوه دهند. سعی کردند حتی کوچکترین اشتباهاتی را از او نپذیرند. یعنی سعی کردند اختلافی را که با روحانیون یا با متفکران بنیانی و فلسفی اسلام دارند، در پوشش حمایت و دفاع از شریعتی بیان کنند. در حقیقت شریعتی را سنگری کردند برای کوبیدن روحانیت یا کلا متفکران اندیشه بنیانی و فلسفی اسلام. خود این منش و موضع گیری کافی است که عکس‌العمل‌ها را مقابل شریعتی تندتر و شدیدتر و مخالفان او را در مخالفت حریص‌تر کند. بنابراین، من امروز می‌بینم کسانی که به نام شریعتی و به‌عنوان دفاع از او درباره شریعتی حرف می‌زنند، کمک می‌کنند تا شریعتی را هرچه بیشتر منزوی کنند. متأسفانه به نام رساندن اندیشه‌های او یا به نام نشر آثار او یا به عنوان پیگیری خط و راه او ،فجایعی در کشور صورت می‌گیرد. فراموش نکرده‌ایم که یک مشت قاتل و تروریست به نام «فرقان‌ها» خودشان را دنباله‌روی خط شریعتی می‌دانستند. آیا شریعتی به‌راستی کسی بود که طرفدار ترور شخصیتی مثل شهید مطهری باشد؟ او که خودش را همواره علاقه‌مند به مرحوم مطهری و بلکه مرید او معرفی می‌کرد. من خودم از او این مطلب را شنیده‌ام. در یک سطح دیگر، کسانی که امروز در جنبه‌های سیاسی و مقابل یک قشری یا جریانی قرار گرفته‌اند، خودشان را به شریعتی منتسب می‌کنند از آن جمله هستند بعضی افراد خانواده شریعتی. این‌ها در حقیقت از نام و از عنوان و از آبروی قیمتی شریعتی دارند سوءاستفاده می‌کنند برای مقاصد سیاسی و این طرفداری و جانبداری است که یقیناً ضربه‌اش به شخصیت شریعتی کمتر از ضربه مخالفان شریعتی نیست. مخالفان را می‌شود با تبیین و توضیح روشن کرد. می‌شود با بیان برجستگی‌های شریعتی، آنها را متقاعد کرد و اگر در میان مخالفان معاندی وجود دارد او را منزوی کرد. اما این‌گونه موافقان را به هیچ وسیله‌ای نمی‌شود از جان شریعتی و از سر شریعتی دور کرد؛ بنابراین من معتقدم چهره شریعتی در میان این موافقان و این مخالفان چهره مظلومی است و اگر من بتوانم در این باره یک رفع ظلمی بکنم، به مقتضای دوستی و برادری دیرینی که با او داشتم، حتما ابایی ندارم. * عده‌ای معتقدند که معمولا شخصیت‌ها از دور یا پس از مرگ مبالغه آمیز و افسانه‌ای جلوه می‌کنند. آیا به نظر شما درمورد شریعتی نیز می‌توان این نظر را صادق دانست و آیا چهره او نیز دستخوش چنین آفتی شده است؟ ـ البته من تصدیق می‌کنم که بخشی از شخصیت شریعتی مبالغه‌آمیز و افسانه‌آمیز جلوه می‌کند درمیان قشری از مردم، اما متقابلاً بخش‌های ناشناخته‌ای از شخصیت شریعتی هم وجود دارد. شریعتی را ممکن است به عنوان یک فیلسوف، یک متفکر بزرگ، یک بنیانگذار جریان اندیشه مترقی اسلام، معرفی کنند. این‌ها همان‌طور که اشاره کردید، افسانه‌آمیز و مبالغه‌آمیز است و چنین تعبیراتی در خصوص مرحوم دکتر شریعتی صدق نمی‌کند. اما متقابلاً شریعتی یک چهره پرسوز پی‌گیر برای حاکمیت اسلام بود، از جمله منادیانی بود که از طرح اسلام به صورت یک ذهنیت و غفلت از طرح اسلام به صورت یک ایدئولوژی و قاعده نظام اجتماع رنج می‌برد و کوشش می‌کرد تا اسلام را به‌عنوان یک تفکر زندگی ساز و یک نظام اجتماعی و یک ایدئولوژی راهگشای زندگی مطرح کند. این بعد از شخصیت شریعتی آن‌چنان که باید و شاید شناخته نشده است و روی این بخش وجود او تکیه نمی‌شود. می‌بینید که اگر از یک بعد از سوی قشری از مردم شریعتی چهره‌اش مبالغه‌آمیز جلوه می‌کند، باز بخش دیگری از شخصیت او و گوشه دیگری از چهره او حتی ناشناخته و تاریک باقی مانده است. بنابراین می‌توانم در پاسخ شما بگویم: بله، به صورت مشروط در مورد شریعتی هم این بیماری وجود داشته است؛ اما نه به صورت کامل و قسمت‌هایی از شخصیت او آن‌چنان که باید هم حتی شناخته نشده است. * نقش دکتر شریعتی در آغازگری‌ها چه بود؟ آیا او را می‌توان در این مورد با اقبال و سیدجمال مقایسه کرد؟ ـ البته شریعتی یک آغازگر بود. در این شک نباید کرد. او آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ جدید نسل بود. قبل از او بسیاری بودند که اندیشه مترقی اسلام را آن‌چنان که او فهمیده بود فهمیده بودند. بودند کسانی اما هیچ‌کدام این موفقیت را پیدا نکردند که آنچه را فهمیده بودند، در قالب واژه‌ها و تعبیراتی که برای نسل امروز ما یا بهتر بگویم نسل آن روز شریعتی، نسلی که مخاطبین شریعتی را تشکیل می‌داد، گیرایی داشته باشد مطرح کنند. موفق نشده بودند به زبان آنها این حقایق را بیان کنند و جوری که برای آنها قابل فهم باشد این مسایل را بگویند. شریعتی آغازگر طرح جدیدترین مسائل کشف شده اسلام مترقی بود به‌صورتی‌که برای آن نسل پاسخ دادن به سؤال‌ها و روشن کردن نقاط، مبهم و تاریک بود اما اینکه او را با سیدجمال یا با اقبال مقایسه کنیم، نه. اگر کسی چنین مقایسه‌ای ‌بکند، ناشی از این است که اقبال و سیدجمال را به‌درستی نشناخته است. اتفاقاً در یکی از جلسات یادبود مرحوم دکتر، شاید چهلم او بود در مشهد سخنرانی کرد و او را حتی از سیدجمال و از کواکبی و از اقبال و اینها هم برتر خواند؛ بلکه با آنها غیرقابل مقایسه هم دانست. همان‌وقت هم این اعتراض در ذهن کسانی که شریعتی را به‌درستی می‌شناختند پدید آمد؛ زیرا تعریف از شریعتی به معنای این نیست که ما پیشروان اندیشه مترقی اسلام را تحقیر کنیم. سیدجمال کسی بود که برای اولین بار بازگشت به اسلام را مطرح کرد، کسی بود که مسأله حاکمیت را و خیزش و بعثت جدید اسلام را اولین‌بار در فضای عالم به‌وجود آورد. کاری که سیدجمال کرد سه جریان به‌وجود آورد در دنیا: یک جریان، جریان اندیشه مترقی در هند که بیشترین جریان‌های مترقی اسلام است. جریان دیگر، آن جریان اندیشه مترقی در مصر بود که آن هم به‌وسیله سیدجمال به‌وجود آمد و شما می‌دانید جریان مترقی در مصر، منشأ پیدایش جنبش‌های عظیم آزادی‌خواهانه در آفریقا شد. نه فقط مصر را به‌سطحی از بینش نوین اسلام رساند، بلکه نهضت‌های مراکش و الجزایر، کلاً شمال آفریقا، ریزه‌خوار خوان حرکت سیدجمال بوده است. یک چنین حرکت عظیمی را سیدجمال در مصر به‌وجود آورد و کلاً خاورمیانه. و جریان سوم، جریان روشنفکری در ایران بود. این سه جریان فکری اسلامی را سیدجمال در سطح جهان اسلام به‌وجود آورد. او مطرح‌کننده، به‌وجود آورنده و آغازگر بازگشت به حاکمیت اسلام و نظام اسلام است. این را نمی‌شود دست‌کم گرفت و سیدجمال را نمی‌شود با کس دیگری مقایسه کرد. در عالم مبارزات سیاسی، او اولین کسی است که سلطه استعماری را برای مردم مسلمان آن زمان معنا کرد، قبل از سیدجمال چیزی به نام سلطه استعماری برای مردم مسلمان حتی شناخته شده نبود. او کسی بود که در ایران، در مصر، در ترکیه، در هند، در اروپا کلا در خاورمیانه در آسیا و در آفریقا سلطه سیاسی مغرب زمین را مطرح و معنا کرد و مردم را به این فکر انداخت که چنین واقعیتی وجود دارد و شما می‌دانید آن زمان، آغاز عمر استعمار بود چون استعمار در اول نشرش در این منطقه اصلاً شناخته شده نبود و سیدجمال اولین کسی بود که آن را شناساند. اینها را نمی‌شود دست‌کم گرفت. مبارزات سیاسی سیدجمال چیزی است که قابل مقایسه با هیچ‌یک از مبارزات سیاسی افرادی که حول و حوش کار سیدجمال حرکت کردند نیست. البته در زمان کنونی جنبش امام خمینی (ره) از نظر ما با اینکه دنباله حرکت سیدجمال است، اما به‌مراتب جست بالاتری از حرکت سیدجمال دارد. در این تردیدی نیست؛ اما حرکت فکری و روشنفکری و سیاسی تبلیغی دکتر شریعتی را به هیچ‌وجه نمی‌توان حتی مقایسه کرد با حرکت سیدجمال. و اما اقبال، اقبال نیز آغازگر دو جریان بود. یک جریان، جریان رهایی از فرهنگ غربی و بازگشت به فرهنگ خودی اسلامی و بهتر بگویم، فرهنگ خود شرقی. و این همان چیزی است که بعدها به صورت تعابیری از قبیل غرب‌زدگی و امثال آن در ایران مطرح شده است. شما می‌دانید آن چیزی که دکتر شریعتی به‌صورت بازگشت به خویشتن مطرح می‌کند، که این یکی از عمده‌ترین مسائلی است که او می‌گوید، این است که در سال 1930 (بلکه قبل از 30، 25 ـ 1920) به‌وسیله اقبال در هندوستان مطرح شد، یعنی کتاب‌های اقبال، شعرهای فارسی اقبال که همه‌اش مربوط به بازگشت به خود اسلامی و من اسلامی و من شرقی، این را در ضمن هزارها بیت شعر، اقبال لاهوری در مثلاً چهل سال قبل از اینکه دکتر شریعتی امثال این را بیان کنند، بیان کرده و ملتی را با این شعرها به‌وجود آورده و آن ملت پاکستان است؛ یعنی یک منطقه جغرافیایی به‌وجود آورده است. این یک کار بوده که اقبال آغازگر آن بود و این کار بسیار عظیمی است. کار دوم اقبال همین مسأله ایجاد یک قطعه جغرافیایی به نام اسلام است و یک ملت به نام اسلام و تشکیل دولت پاکستان است. اول کسی که مسأله کشوری به نام پاکستان و ملتی در میان شبه قاره به نام ملت مسلمان را مطرح کرد اقبال بود. من به وضعیت کنونی پاکستان و سرنوشتی که بعد از اقبال، یعنی بعد از رهبران و بنیانگذاران پاکستان کلاً به‌وجود آمد، کاری ندارم، به جذب شدنش به استعمار و وابستگی‌های استعماری‌اش کاری ندارم؛ اما به مجاهدات اقبال و فلسفه و بیان اقبال در این مورد کار دارم. این یک حرکت جدید بود. یعنی او ثابت کرد که مسلمان‌ها به معنای واقعی واژه ملت، یک ملت هستند در شبه قاره که این مسأله را می توانید در بیانات اقبال، مکاتبات اقبال، که من یک بخش از آنها را در این کتاب مسلمانان در نهضت آزادی هند آورده‌ام، ملاحظه کنید که اقبال آغازگر چنین اندیشه‌ای بود. و می‌دانید این چقدر اهمیت دارد، چقدر بزرگ است. این را نباید دست‌کم گرفت. البته دکتر شریعتی را هیچ‌وقت کوچک نمی‌شماریم؛ اما نمی‌توانیم دکتر را مقایسه کنیم با این‌گونه چهره‌ها و این‌گونه شخصیت‌ها و به همین دلیل هم بود که دکتر شریعتی خودش را «کوچه کبدال» اینها می‌دانست. مرید واقعی و شاگرد از دور اقبال می‌دانست و شما نگاه کنید سخنرانی‌های دکتر در مورد اقبال که چند سخنرانی بود که یک‌جا چاپ شده است به‌نام «اقبال» و ببینید چطوری عاشقانه و مریدانه درباره اقبال حرف می‌زند. کسی که از زبان دکتر آن حرف‌ها را می‌شنود. برایش روشن می‌شود که این‌گونه مقایسه‌ها درست نیست. * درباره رابطه عاطفی و فکری شریعتی با روحانیت و روحانیون نظرات گوناگون و متفاوت و بعضا مغرضانه‌ای عرضه شده است. آیا شما می‌توانید به‌عنوان یک روحانی که با دکتر دوست و در بسیاری موارد هم‌فکر بوده حقیقت را در این مورد بیان کنید؟ ـ اتفاقا این از آن بخش‌های ناشناخته چهره و شخصیت دکتر است که قبلاً اشاره کردم بعضی از نقطه نظرها و گوشه‌های شخصیت او ناشناخته است و این یکی از آنهاست. اول من یک خاطره‌ای را برای شما نقل می‌کنم و بعد پاسخ شما را می‌دهم. در سال 1349 در مشهد، در یک مجمعی از طلاب و فضلای مشهد، من درس تفسیر می‌گفتم. در این درس تفسیر یک روز راجع به روحانیت صحبت کردم و نظراتی را که درمورد بازسازی روحانیت یعنی جامعه روحانیت وجود داشت به صورت فرض و احتمال مطرح کردم، گفتم چهارنظر وجود دارد. یک؛ حذف روحانیت به کلی، یعنی اینکه اصلا روحانیتی نمی‌خواهیم. دو؛ قبول روحانیت به همین شکلی که هست با همین نظام و سازمان کنونی قبولش کنیم و هیچ اصلاحی را در آن ندانیم. سه؛ تبدیل به کلی، یعنی اینها و روحانیت کنونی را برداریم، یک روحانیت جدید بیاوریم و به‌جای این روحانیت، با شرایط لازم و مقرری که برایش می پسندیم روحانیت جدید بنیانگذاری کنیم. و چهار؛ اصلاً همان چیزی که هست، بحث کردم روی مسأله و صحبت کردم. البته طبیعی است که من آن سه نظر اول را رد می کردم و با ارایه دلیل و به نظر چهارم معتقد بودم. همان اوقاتی بود که تازه زمزمه‌هایی علیه دکتر شریعتی بلند شده بود و گفته می‌شد که دکتر شریعتی راجع به افکار شریعت کم‌عقیده است یا بی‌عقیده است یا نسبت به روحانیت علاقه‌ای ندارد و از این قبیل تعبیرات. جلسه‌ای داشتیم همان روزها با دکتر شریعتی من برای او نقل کردم که من در جلسه درسمان این مطلب را بیان می‌کردم، با علاقه فراوانی گوش می‌داد. من برایش گفتم. گفتم بله، یکی اینکه نفی روحانیت به‌کلی، که گفت این غلط است. دوم اثبات همین روحانیت موجود به کلی، که هیچ تغییری در او وارد نکنیم. گفت: این هم که غلط است. سوم اینکه تبدیل کنیم روحانیت را باز به کلی، یعنی این روحانیت را کلاً برداریم یک روحانیت دیگر جای او بگذاریم، با شرایط لازم. تا این قسمت سوم را گفتم شریعتی ناگهان گفت: اوه، اوه، این از همه بدتر است. توجه می‌کنید! گفت این از همه بدتر است. از همه خطرناک‌تر است، این از همه استعماری‌تر است و رسیدیم به نظر چهارم که آن اصلاح روحانیت موجود بود گفت بله این نظر خوبی است. شریعتی به‌خلاف آنچه گفته می‌شود درباره او و هنوز هم عده‌ای خیال می‌کنند، نه فقط ضد روحانی نبود، بلکه عمیقاً مؤمن و معتقد به رسالت روحانیت بود، او می‌گفت که روحانیت یک ضرورت است، یک نهاد اصیل و عمیق و غیرقابل خدشه است، و اگر کسی با روحانیت مخالفت بکند، یقیناً از یک آبشخور استعماری تغذیه می‌شود. این‌ها اعتقادات او بود در این هیچ شک نکنید این از چیزهایی بود که جزو معارف قطعی شریعتی بود، اما درمورد روحانیت او تصورش این بود که روحانیون به رسالتی که روحانیت بر دوش دارد، به‌طور کامل عمل نمی‌کنند. در اینجا هم یک خاطره‌ای نقل می‌کنم برای شما در سال 47 یعنی سال آخر عمر جلال آل احمد، مرحوم آل‌احمد آمد مشهد، یک جلسه مشترکی داشتیم، من بودم، آل‌احمد بود، مرحوم شریعتی بود و عده‌ای هم از دوستان مشهدی ما بودند. بحث درباره روحانیون شد، به مناسبت حضور من در جلسه شاید هر کسی یک چیزی می‌گفت. شریعتی یک مقداری انتقاد کرد، مرحوم آل‌احمد به شریعتی گفت شما چرا (البته با تعبیر حوزه علمیه می‌گفتند نه روحانیت) از حوزه علمیه اینقدر انتقاد می‌کنی، بیا از روشنفکران خودمان انتقاد کن و مرحوم آل‌احمد یک دو سه جمله درباره انتقاد و تعرض به روشنفکران گفت، مرحوم دکتر شریعتی پاسخی داد که از آن پاسخ هم می‌شود درست نقطه نظر او را نسبت به روحانیت و روحانیون فهمید. او گفت علت اینکه من از روحانیت انتقاد می‌کنم، از حوزه علمیه انتقاد می‌کنم این است که ما از حوزه علمیه انتظار و توقع داریم از روشنفکر جماعت، هیچ توقعی نداریم، نهادی که ولادتش در آغوش فرهنگ غربی بوده، این چیزی نیست که ما در او انتظار داشته باشیم. اما روحانیت یک نهاد اصیلی هست و ما از روحانیت زیاد انتظار داریم و چون آن انتظارات عمل نمی‌شود، به همین دلیل است که انتقاد می‌کنم. او معتقد بود که روحانیون به آن رسالت به‌طور کامل عمل نمی‌کنند. بر این اعتقاد بود تا سال حدود 51 و نزدیک 52 از آن سال در اثر تماس‌هایی که دکتر با چهره‌هایی از روحانیت به خصوص روحانیون جوان گرفت، کلا ًعقیده‌اش عوض شد. یعنی ایشان در سال 54 و 55 معتقد بود که اکثریت روحانیت به آن رسالت عمل می‌کنند و لذا در این اواخر عمر دکتر شریعتی نه فقط معتقد به روحانیت، بلکه معتقد به روحانیون نیز بود و معتقد بود که اکثریت روحانیت در خط عمل به همان رسالتی هستند که بر دوش روحانیت واقعاً هست. البته با روحانیونی که می‌فهمید که در آن خط نیستند با آنها خوب نبود و شخصاً به امام خمینی (ره) بسیار علاقه‌مند و ارادتمند بود. * گروه‌های چپ و شبه‌چپ امروز سعی می‌کنند؛ شریعتی را قطب و پیشوای خود معرفی کنند، از طرفی گروه‌های سیاسیون غربگرا و یا به اصطلاح رایج «لیبرال» نیز شریعتی را ملک مطلق خود می‌دانند. آیا شما می‌توانید مشکلی که از این دو ادعا حاصل می‌شود را حل کنید. ـ مشکل را خود این دو ادعا حل می‌کند زیرا که هر کدام دیگری را تخطئه می‌کند و بنابراین نتیجه می‌گیریم نه ملک طلق لیبرال‌هاست و نه قطب و محور چپ‌ها و شبه‌چپ‌ها، اما درمورد چپی‌ها باید بگویم صریحاً و قاطعاً شریعتی جزو شدیدترین و قاطع ترین عناصر ضدچپ و ضد مارکسیسم بود. آن روزی که مجاهدین تغییر ایدئولوژی دادند و کتاب مواضع ایدئولوژیک تازه‌شان چاپ شد و در اختیار این و آن قرار گرفت، که هم من دیده بودم و هم مرحوم دکتر جلسه‌ای داشتیم در مشهد یک نفری از مواضع جدید مجاهدین که مارکسیستی بود دفاع می‌کرد. شریعتی آن شخص را چنان کوبید در آن جلسه‌ای که برای من حتی تعجب‌آور بوده که شریعتی اینقدر ضد چپ است و شما آثارش را بخوانید، مقابله و مخالفت او را با اندیشه چپ و مارکسیستی و اصول تعلیمات مارکسیستی به روشنی درمی‌یابید. بنابراین هرکس و هر چپ‌گرایی (اگرچه زیر نام اسلام) اگر امروز شریعتی را از خودش بداند، یقیناً گزافه‌ای بیش نگفته است. همچنین مجاهدی که امروز شریعتی را از خودش بداند یقیناً گزافه‌ای بیش نگفته است. همین مجاهدین که امروز طرفداری از دکتر شریعتی می‌کنند. اینها در سال 51 و 52 جزو سخت‌ترین مخالفین شریعتی بودند. خوب امروز چطور می‌توانند شریعتی را قطب خودشان بدانند. اما لیبرال‌ها، البته عده‌ای از عناصر وابسته به نهضت آزادی یا عناصر سیاسی میانه، که خیلی اهل خطرکردن و در مبارزات جدی واردشدن، نبودند، این‌ها به خاطر امکاناتی که داشتند خانه‌ای داشتند، باغ بیرون شهری داشتند ،تشکیلاتی داشتند و شریعتی را دعوت می‌کردند و عده‌ای را هم با او دعوت می‌کردند. ایشان هم در اوقاتی که سخنرانی نداشت در منزل این‌ها و با استفاده از امکانات این‌ها برای 50 نفر، 100 نفر، کم‌تر یا بیشتر جلسه داشت و صحبت می‌کرد، این ارتباطات را شریعتی با این لیبرال‌ها داشت. البته بیشتر امکانات را بعضی از بازاریان وابسته به این جریان سیاسی به اصطلاح لیبرال فراهم می‌کردند و بهره‌برداری‌های جمعی و سیاسی و فکری را خود آن سیاسی‌های لیبرال انجام می‌دادند. حقیقت این است که شریعتی وابسته به اینها به هیچ وجه نبود. امروز هم اگر بود با آنها میانه‌ای نداشت، بلکه فقط از امکاناتی که در اختیار آنها بود استفاده می‌کرد. امروز هر گروهی این امکان را دارد که بگوید یار شریعتی من بودم، هم فکر شریعتی بودم، شریعتی مال من بود. اما خوب باید دید چقدر این حرف قابل قبول است. نه مارکسیست‌ها و نه گروه دیگر هیچ کدام با شریعتی حتی هم خونی فکری و رابطه خویشاوندی فکری هم نداشتند. * اگر شریعتی را مرحله تازه‌ای از رشد اندیشه اسلامی و در عرصه ذهنیت ایران می‌بینید مرحله بعد از او را چه می‌دانید؟ ـ البته من شریعتی را به‌صورت یک مرحله می‌توانم قبول کنم. به این معنا که، همین‌طور که قبلاً گفتم او کسی بود که اندیشه‌های مطرح شده در جامعه را با زبان درستی با یک سلطه ویژه‌ بر فرهنگ رایج آن نسل می‌توانست بیان کند، به این معنا که خود او هیچ ابتکاری نداشت. به هیچ وجه قبول ندارم، بلکه خود او ابتکارهای زیادی داشت مسائل جدیدی داشت، اما به‌معنای درست کلمه، شریعتی یک مرحله بود، مرحله بعدی این است که بیاییم آن مسائلی را که شریعتی با استفاده از آشنایی‌های خودش با فرهنگ اسلام فهمیده و ارائه داده بود با اصول اساسی فلسفی مکتب اسلام بیامیزیم و منطبق کنیم. آنچه به‌دست خواهد آمد به نظر من مرحله جدیدی است که می‌تواند برای نسل ما مفید باشد، به تعبیر بهتر بیاییم شریعتی را با مطهری بیامیزیم. شریعتی را در کنار مطهری مطالعه کنیم. ترکیبی از زیبایی‌های شریعتی با بتون‌آرمه اندیشه اسلامی مطهری به‌وجود بیاوریم، آن به‌نظر من همان مرحله نوینی است که نسل ما به آن نیاز دارد. موفق باشید
4980
متن پرسش
سلام استاد خسته نباشید من روزگار خوبی داشتم قبل از اینکه دچار شک بشم هرچند که باعث اصلیش شاید خودم بودم من هم مثل همه شیعه به دنیا اومدم وقبولش داشتم ودارم اما یه روز با کتاب از یقین تا یقین آقای یثربی که مال انتشارات بوستان کتاب(حوزه علمیه) بود آشنا شدم وحقیقتا حرف های درستی داخلش بود اینکه همه ی افراد به دینی که در جامعه خودشون هست اعتقاد دارند وعده کمی به این شک می کنند ویاحداقل درمورد حق بودن دینش تحقیق می کنند من هم به شک افتادم که شاید مذهب من حق نباشه وشاید در اون غلو بشه امیدوارم درک کنید چی میگم همون طور که یک سنی که با هیچ یک از ادیان ومذاهب دیگه آشنا نیست ودر برحق بودن مذهب خودش شک نمی کنه ماهم نمی کنیم وقتی میخوای قضاوت کنی نباید به طرف قضاوت کنی مثلا ما میگیم پیامبر حدیث داره انی تارک ... کتاب الله وعترتی اهل بیتی اهل تسنن می گن و سنتی مامیگیم بر اساس صحاح خودتون ویا کتب دیگرتون اهل بیتی درسته ولی من به صحاح دسترسی ندارم ویااگرداشته باشم عربی آنچنان درستی ندارم ویا چیزهایی شبیه این امیدوارم کمکم کنید باتشکر
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان با عقل خود جلو برود و عقاید خود را با عقل خود ارزیابی کند جای شک نمی‌ماند. پیشنهاد بنده آن است که کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» را به‌عنوان شروع یک تحقیق در این امر مطالعه فرمایید. از طرفی مرحوم امینی در کتاب «الغدیر» در رابطه با دلایل عقاید شیعه تماماً مستندات خود را از کتاب‌های اصلی اهل سنت آورده‌اند، خلاصه‌ی کتاب الغدیر را مطالعه کنید موضوعات برایتان روشن می‌شود. موفق باشید
4977
متن پرسش
با سلام لینک فایلهای صوتی شرح کتاب اداب الصلوه امام (ره) چرا فعال نیست ؟ چطور می شود به آنها دسترسی پیدا کرد. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فایلهای کتاب مورد اشاره اصلاح گردید.
4976
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز وگرامی وفهیم حزب الله مسئله ای با خواندن یک کتاب در حوزه علم سیاسی ذهن من را به خود مشغول کرده لذا خواهشمندم با دقت وحوصله همیشگی حرفهای بنده را گوش دهید ومرا راهنمایی کنید! خواهشا هم از منظر اسلامی وهم از منظر غربی پاسخ دهید . در حوزه حکومت داری این مردم هستند که فرهنگ وخط مشی سیاسی را میسازند یا حکومت این کار را میکند یا این یک سیکل متناوب است یعنی دولت بر مردم اثر میگذارد ومردم بر دولت والی اخر؟ ایا دفع افسد به مفسد در سیاست گذاری کلی صحیح است؟مثلا به گفته خودتان تلویزیون با برنامه های هزل قصد دارد مردم سراغ ماهوراه نروند اما این خود زمینه ساز دیدن ماهواره است چون نفس انسان افزون طلب است!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- درست است که همواره باید نظرمان به سوی حقیقت باشد ولی اگر در شرایطی قرارداشتیم که باید أفْسد را با فاسد دفع کرد، باید چنین کرد و این غیر از نگاه ماکیاول است که چنین کاری را عین صحت می‌داند،‌ به ما در عین نظر به حقیقت چنین اجازه‌ای را می‌دهند تا هرگز حقیقت گم نشود. 2- در بستری که نظام تعیین کرده و مردم، آن نظام و آن بستر را پذیرفته‌اند، آن حکومت راجلو می‌برند و حکومت یا دولت بر اساس آرمان‌هایی که تعیین کرده زندگی مردم را شکل می‌دهد وبستر نزدیکی هرچه بیشتر به آرمان‌ها را فراهم می‌نماید و به همین جهت ملاحظه می‌کنید دولت و مردم تأثیر متقابل دارند و بنا هم این است که دولت مطابق تعهداتی که به مردم داده و مردم بر اساس آن تعهدات او را انتخاب کرده‌اند، عمل کند3- مثال تلویزیون غیر از موضوعات فوق است چون دست تلویزیون باز است تا از طریق جلب نظر بینندگان به حقایق متعالی مردم را از ماهواره‌ عبور دهد و از این طریق بسیار بیشتر نتیجه می‌گیریم. موفق باشید
4974
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی بنده حدود دو سال است که ازدواج کرده ام. خدا شاهد است که این کار را به قصد تقرب به خدای تعالی و بدست آوردن نصف دین انجام دادم. ولیکن با گذشت این دو سال حس میکنم که از توفیقات دینی ام کم شده، نمازهایم بی حال شده و اصلا قابل مقایسه با قبل نیست. علاوه بر این حس میکنم این ازدواج باعث عقبگرد همسرم هم در امور دینی شده. از حضرتعالی درخواست دارم که بنده را راهنمایی نموده و به حقیر علت ان را هم توضیح دهید که چرا این عقبگرد اتفاق می افتد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عجله نکنید؛ با بازخوانی مجدد مسیر صحیح ظهور می‌کند. از همدیگر انتظار زیادی نداشته‌باشید وسعی کنید در کنار همدیگر و رعایت حقوق همدیگر بندگی خدا را برای خود معنی کنید. موفق باشید
نمایش چاپی