به نام خدا سلام: در شرایط سیاسی که پیش آمده چند مسئله را با خودم مرور میکنم. اولاً باید متوجه سیر رشد جمهوری اسلامی باشیم که مشکلات در این نظام لطف الهی است تا اسلاممان خاص تر شود. ثانیاً متوجه باشیم غرب رباینده استعداد های بشر آخرالزمان، و سلاطینش ظالمانی هستند تا نگذراند بشر به ربوبیت حق نزدیک شوند و باید مدرنیته را بتفکیک از ظالمانش شناخت و با شناخت انسان مسلمان آخرالزمانی خود را به بهترین حالت یافت و شناخت. اما مسئولین! کسانی که مورد حکمت رهبر عزیز انقلاب اسلامی قرار میگیرند باید بدانند فراعنه برای بقای خود در دنیایشان تکنیک هایی را انجام دادند تا جاودانه شوند از همین روی اهرام مصر زیرساخت های ریاضی دقیقی به عمق علم از این امکانات، بناشده تا اعماق زمین را به آسمان مرتبط کند و جسمشان مومیایی شود و در مرکز هرم به آسمان گره بخورد تا جاودانه شوند! این بود راز اهرام و جاودانگی فنا شدنی دنیای آنها؛ پس بگویید کجایند قدرت های دنیایی فراعنه؟! آمریکا نیز همین سازکار را دارد در ابعاد وسیع تر بواسطه تکنولوژی، تکنیک و رسانه و نباید گول آنها را خورد زیرا خودشان گول خودشان را خورده اند. هر فرعونی به دست یک پیامبری هرچند چوپان، مثل حضرت موسی علیه السلام از بین خواهد رفت تا خداوند نشان دهند مقام انسان کامل احاطه دارد بر هر خاقان پر فن ظالمی که مخلوقات را از راه سیر الی الله خارج میکند و خداست که خدای عالمین است. هرگز بین دو ذات که در تقابل جدی هستند صلحی نمیشود مگر آنکه یکی تسلیم شود و اسلام بلند مرتبه امکان تسلیم شدن برابر دشمنانش را ندارد و دشمنان نیز تکبرشان سلم را نخواهد پذیرفت مگر آنکه خدای آنها را نابود کند و این چاره ای است که خودشان برای خودشان خواستند و این سیره قرآنی است که جاری میشود. بگذارید عرض کنم انقلاب اسلامی امروز آزاد و فعال شده و فکر نمیکنم هیچ آمریکایی بتواند مردمان ما را محدود کند! این چه ترس کذبی است که از تحریم میهراسند!؟. این روز ها تمام میشوند و کشور ما مرکز آینده این جهان خواهد بود پس عزت نفس خودرا در این میدان جاودانه اخروی اسلامی حفظ کنیم و از خدا بخواهیم ما را شامل تقوایی که به هرکه بخواهد میبخشد بفرمایند انشاءالله زیرا کسانی که به این لطف از جانب خدا نرسند تمام بدبختی ها را یکجا جمع کردند. استاد بنده دعا گوی شما هستم و از خدا برای همه مسلمین و انسانها رضایت پروردگار را آرزو میکنم زیرا این راه بسوی خدا و آزادی در انسانیت که همین انقلاب اسلامی در اوجش هست یک راه جاری و پر سرعت است و ضعف ندارد. بحمدالله.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که بحمدالله متوجه شدهاید. حقیقتاً نظام اسلامیِ ایران با هویت امّ القراییاش منشأ به خودآمدنِ بشر جدید خواهد شد تا برای عبور از بحرانها و برای به خودآمدن، راهی را مدّ نظر داشته باشد که جمهوری اسلامی با شخصیتهایی همچون حاج قاسم سلیمانی مدّ نظر آورد. مهم توجه به این امر است که بدانیم بشر جدید سرگردان کدام امر است که با به خودآمدنِ خود از سرگردانی ها نجات یابد؟ موفق باشید
سلام و عرض ادب: مطلبی خواندم، گیج شدم کسی از علامه طباطبایی پرسید، آیا استفاده از ضمیر جمع که خداوند در قرآن از آن استفاده میکند، منظور خدا و ائمه اطهار است، متن: در روایات ائمه علیهم السلام درباره خود فرموده اند: «هر صیغه جمع که در قرآن در مورد خداوند تعالی است، «نَحْنُ فَعَلْنا، وَ نَحْنُ صَنَعْنا»؛ (ما کردیم، و ما انجام دادیم.) منظور از این روایات چیست؟ ج- منظور این است که ائمه اطهار علیهم السلام، وسائط و مجاری فیض از ناحیه حقّ به مخلوقاتند و هرچه به خلق می رسد، از ناحیه آنها می رسد. سوال آیا در آیه «اِنَّا اَنْزَلناهُ» (ما قرآن را نازل کردیم/) (قدر: ۱) نیز چنین است؟ ج- بله، همین طور است، و اشاره به ولایت کلیّه تکوینیّه آنهاست و اینکه کار آنها، کار خداوند متعال است. آیا اینکه این سخن را علامه گفتند حقیقت دارد؟ یا نه اگر امکان دارد توضیح دهید و نظر خودتان در مورد ضمیر جمع در بیان خداوند در قرآن چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید نکتۀ اصلی همان نکتهای است که حضرت علامه طباطبایی فرمودهاند با توجه به آنکه وجه وِلایی ائمه، باطنِ نبوت است و از این جهت به گفتۀ خود آن عزیزان همۀ آنها محمدند و واسطۀ فیض که این نکتۀ دقیقی است. در این موردمراجعه به کتاب « حقیقت نوری اهلالبیت «علیهمالسلام» خوب است. https://lobolmizan.ir/book/255?mark=%D8%AD%D9%82%DB%8C%D9%82%D8%AA%20%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C . موفق باشید
سلام استاد: ناظر به پرسش قبلی این متن را هم تقدیم می کنم و ما را از نظر مبارک تان مستفیض بفرمایید. ✍ عنوان: جایگاه تاریخیِ انقلاب اسلامی و آینده ی توحیدی و تمدنی آن 🔹اسلام به خاطر توحید همه جانبه و عمیق و حکمت دقیقی که دارد، در مواجهه با پدیده های تاریخی که عقبه ی صد ها ساله و هزاران ساله دارند و در تار و پود زندگی و تاریخ جوامع تنیده شده اند، رویکردی خاص را اتخاذ می کند. نمونه اش پدیده های برده داری و چند همسری. 🔸اسلام چون گشودگی دارد و معاصریت را می شناسد و سخت از بی خردی و بی تاریخی و تحجر و دگماتیسم فاصله دارد، در ابتدای کار هیچ وقت با این پدیده ها برخورد حذفی نکرد و حتی خودش را هم از جامعه حذف نکرد و غار نشینی پیشه نکرد. 🔹 بلکه با حضوری حکیمانه و سترگ آن ها را اصلاح کرد و به آن ها جهتی توحیدی و انسانی داد. به تعبیر دیگر با نفوذی خاص از بنیاد این پدیده ها تجلی کرد و مهارشان را در کف گرفت و به سمت و سویی قدسی و انسانی هدایت کرد. (جالب است امروز کسانی که دم از آزادی و ضدیت با تحجر و دگماتیسم می زنند، به اسلام اعتراض می کنند که چرا برده داری و...را به یکباره حذف و حرام نکرد!!) 🔸امروز هم انقلاب اسلامی که قطار توحیدی است که از آدم علیه السلام شروع شده و در ذات خودش تجلی توحید در این زمانه و تاریخ است، با جهان مدرن و پدیده های تاریخ تجدد رو در رو است. به این معنا انقلاب اسلامی یک پدیده ی مدرن است. ولی به قول جناب دکتر داوری اردکانی: «انقلاب اسلامی در وضع خاصی واقع شده و در همین وضع باید مورد نظر قرار گیرد؛ به شرط آنکه گمان نشود که انقلاب معلول و حاصل این وضع است»! مسأله ای که برخی گرفتار شدند و پنداشتند که انقلاب اسلامی بسط مدرنیته است. 🔹 لذا انقلاب همچون عقابی که در حال فرود آمدن به زمین است و بال های خودش را گشوده، با پدیده هایی در زمین و زمان و جهان کنونی روبرو است. 🔸 حال پرسش سترگ این است که پدیده توحیدیِ انقلاب اسلامی که در حال نزول و فرود آمدن است، می خواهد با جهان مدرن چه کند؟ و چگونه توحید را در جهان کنونی محقق کند؟! با دموکراسی، تکنولوژی، علوم تجربی، ساختارهای مدرن و...چه خواهد کرد؟ 🔹 انقلاب نه به فکر حذف پدیدههای جهان مدرن است و نه به فکر حذف خودش از این جهان و خالی کردن میدان. چون نه ممکن است و نه معقول. 🔸 انقلاب به دنبال اصلاح جهان مدرن است. و می خواهد با تجلیِ خاصی از بنیاد این پدیده ها، جهت آن ها را در کف گرفته و به سمت و سویی الهی اصلاح و هدایت کند. این است «جایگاه تاریخی» انقلاب اسلامی. تا کنون چه اتفاقاتی افتاده؟ 🔹 دموکراسی غربی شد جمهوری اسلامی و مردم سالاری دینی. یعنی نه نقش مردم حذف شد و نه امیال مردم تماماً میدان دار شد! (اگر روزی دیدید روشنفکرانی در این کشور، از غم و غصه ی این پدیده دق مرگ شدند تعجب نکنید!) 🔸 لذا استکبار و روشنفکران غرب پرست حیران و سرگردان مانده اند که با این پدیده ی جمهوری اسلامی چه کنند. چون جمهوریتش مانع شده که او را متهم به دیکتاتوری و استبداد کند، و اسلامیتش مانع شده که کفر و شرک و استکبار و نیهیلیسم او به تمامه در ایران جاری شود! 💥 حال پرسش این است که در ادامه انقلاب اسلامی، تحقق توحید و ایجاد سبک زندگی موحدانه چگونه امکان پذیر است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین طور است که میفرمایید که از یک طرف ما در جهان جدید با نظمی روبرو هستیم که همراه است با توسعه یافتگی و از طرفی نظام دانایی جهان آمریکایی محتاج اندیشه فلسفی دیگری است که از یک طرف در آن نظم حاضر باشیم و از طرف دیگر در آن نظام فلسفی که ابعاد قدسی انسان را مد نظر دارد انسان خود را معنا کند. نظام داناییِ دورهای که باید در آن باشیم نمیتواند از علم و فناوری غفلت کند، در عین آنکه این انسان باید در احساس بودن خود به عنوان بودنی تاریخی علم و فناوری را مد نظر داشته باشد، تا نه از نظم بشر جدید و جهان مدرن بیرون باشد و نه گرفتار جهان بی روح آمریکایی گردد، اینجاست که باز آینده و باز حضوری دیگر.
به نظر بنده هر اندازه نسبت به جهان مدرن و روح آمریکایی به عنوان نهایت جهان مدرن، بیندیشیم نتیجه خواهیم گرفت. به گفته فوکو باید آنچه آمریکا را آمریکا کرده است تبارشناسی شود. در آن صورت است که ما میتوانیم خود را در این جهان در عین هویت و حضور آخرالزمانی حاضر کنیم و ادامه دهیم، هرچند با کسانی روبرو هستیم که به معنی حضوری غیر از حضور ایرانی دلبستهاند، نظم جهان جدید برایشان معنا ندارد و نمیتوانند نسبتی با مردم غزه و فلسطین و لبنان به عنوان بودنی که بودن ما است برقرار کنند ولی این ما هستیم و سبکی که از طریق انقلاب اسلامی در این تاریخ پیش آمده.
با توجه به آنچه میفرمایید آری! اگر مدرنیته وضعی است تاریخی و جهانی، و از این جهت امکان عبور از آن نیست؛ پس باید متوجه باشیم که میتوانیم آن وضع تاریخی را از آنِ خود کنیم ولی در بستر وضعیت تاریخی خود، بدون آنکه لازم باشد وابسته به جهان مدرن باشیم و استقلال خود را از دست بدهیم. و این با نظر به آرمانگراییِ انقلاب اسلامی و با نظر به افقی که آن انقلاب مقابل ما میگشاید ممکن است، از آن جهت آن «حضور» در واقع حضور در تاریخی است که موجب تجدید عهد ما با سنت تاریخیمان میشود ولی با خلق زبانی جدید و در بستر گفتمان و دیالوگ. موفق باشید
خدایا با من کمی حرف می زنی؟ من با تو حالم خوش می شود وگرنه که خیلی ها هستند برای حرف زدن؛ من ولی دلم می خواهد حرفهایم را فقط تو بشنوی و در عوضش تو هم با من حرف بزنی... خدایا دلت برای من هم تنگ می شود؟ حالا چطور؛ دلت برای من تنگ نشده؟ یا از سر کرمت پس نمی زنی ام؟ خدایا تو را به خدا قسم تو من را دوست داری؟ خیلی برایم این مسئله مهم است، خیلی خیلی مهم است، خدایا هرچه هست راستش را بگو طوری نیست...... خدایا اگر دوستم نداشته باشی وجداناً به تو حق می دهم ولی اگر دوستم داری حالا من به تو می گویم پس چطور دلت می آید که اینقدر من در تعفن گناه، آلوده بمانم؟ خدایا تو که سنگدل نبودی هیچوقت؛ پس چطور دلت می آید من اینقدر سرگردان خودم، بی خبری هایم، ابدیتم، تو، تعالی، دیدن، شنیدن، و کجا رفتن باشم و تو هیچ به من حرفی نزنی!....... نه؛ از تو این کار هرگز ممکن نیست؛ پس یا من نمی شنوم یا ...... خدایا می شود حساب و کتابم را همینجا برسی؛ خیلی خواسته ی سخت و دردناک و بلکه وحشتناکی است ولی راستش من می خواهم این بدنم که مُرد دیگر فقط پیش تو بمانم و هیچ جا نروم، فقط در آسمان بالای سر تو پرواز کنم، خدایا کنار تو که جای عذاب نمی تواند باشد؛ پس یا باید همین دنیا حسابم را برسی و تمامش کنی و تمامم کنی و پاکم کنی و یکسره خاکم کنی یا که آرزویم را با خودم به گور نفسم ببرم تا همیشه!.... خدایا من دلم تو را دوست دارد و دلم می خواهد داد بزنم و این حرف را همه جا بگویم؛ تو اگر دوستم نداری که هیچ؛ اگر اما دوستم داری فریاد نزن؛ لااقل درِ گوشم یواشکی بگو، بگو تا دلم ولم کند؛ خدایا اگر دوستم نداری خب یکسره رهایم کن؛ اینطور لااقل اینقدر دلم کلافه ام نمی کند..... در ذهن خود کلاف سردرگمی دارم که آدمها را کلافه می کند، خدایا تو دلت می خواست من بهشت قشنگی باشم ولی خیلی وقتها جهنمی شدم که بنده ی خوب و بدت در آن سوخت! عجب نامردی شده ام من!.......«خدایا مرا در خدمت آن راهی که برایش خلقم کرده ای بگیر»، خدایا با من حرف بزن، هر روز حرف بزن، هر ساعت هر دقیقه هر لحظه؛ صدای تو که باشد من حیفم می آید گناه کنم و تو از پیشم بروی و من تو را نشنوم، خدایا، از پیش چشمانم مرو تا در تو شیدایی کنم..... خدایا دستم را بگیر؛ آنقدر محکم بگیر که خوبِ خوب همیشه حس ات کنم؛ تا که شرمم بیاید که در حضورت شرم نکنم، خدایا مثل یک نسیم در بدنم جاری شو و در زبانم خانه کن؛ خدایا زبانم را حرم امن خودت گردان، این حرفها همینقدر که ساده و تند تند و راحت می آیند همینقدر ساده و تند تند و راحت مرا بی تو کرده! خدایا خودت یکطوری درستش کن؛ به حُرمت موسای خودت درستش کن، درستم کن،؛ دارم راه دیگری غیر از تو می روم؛ دلم برایت تنگ می شود؛ برای موسی، برای محمدت، برای علی، برای فاطمه ات، خدایا نگذار اینقدر بروم که تا بخواهم بازگردم پیر شده باشم، پیش از اربعین عمرم اربعینی ام کن؛ وای بر آنکه در حرم حسین اهل نشود، و من تا خودِ خودِ سرچشمه هم رفتم و تشنه برگشتم؛ چقدر تاسف بار، خدایا انگار صدای تو را می شنوم که داری می گویی عملت چیست که فردوس برین می خواهی؛ اما، بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم.... راست می گویی خدایا، خودم هم که گفتم اما خدایا با این همه بدی ام هیچ وقت کارهایم را دوست نداشتم؛ پس هنوز هم آیا نظر به من نمی کنی، نگاهم نمی کنی؟ خدایا راست می گویی ولی من بی تو خب چه کنم؟ «من آن عبد پشیمان تو هستم ، همان که بارها پیمان شکستم ، خدایا با تو دارم گفت و گویی، به پیشت آمده بی آبرویی...» خدایا تو حق داری ولی من نیازمند تو هستم بگو بی تو چه کنم؟ اگر راهی می شناسی که بی تو بشود بود بگو تا زحمتم را کم کنم و آسوده ات کنم؛ ولی اما جز تو مگر راهی هست؟......... خدایا با من حرف بزن، خدایا تا دیرم نشده برم گردان........ خدایا با من حرف بزن من خیلی بی تو تنها هستم؛ من هیچکسی را جز خودت نمی خواهم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: سخنان جنابعالی مرا به یاد آن داستانی انداخت که جناب مولوی در مثنوی به میان آوردهاند که میفرماید:
آن یکی الله میگفتی شبی
تا که شیرین میشد از ذکرش لبی
گفت شیطان آخر ای بسیارگو
این همه الله را لبیک کو
مینیاید یک جواب از پیش تخت
چند الله میزنی با روی سخت
او شکستهدل شد و بنهاد سر
دید در خواب او خَضِر را در خُضَر
گفت هین از ذکر چون وا ماندهای
چون پشیمانی از آن کش خواندهای
گفت لبیکم نمیآید جواب
زان همیترسم که باشم رد باب
گفت آن الله تو لبیک ماست
وآن نیاز و درد و سوزت پیک ماست
حیلهها و چارهجوییهای تو
جذب ما بود و گشاد این پای تو
ترس و عشق تو کمند لطف ماست
زیر هر یا رب تو لبیک هاست
جان جاهل زین دعا جز دور نیست
زانک یا رب گفتنش دستور نیست
بر دهان و بر دلش قفلست و بند
تا ننالد با خدا وقت گزند
موفق باشید
سلام استاد: ببخشید چندین مدته در مورد خواص اذکار و اسما الهی در اینترنت جستجو میکنم. ولی آیا مبنای درستی دارند توضیح این اذکار، چه کسی نویسنده ی این مطالب است؟ مثلا برای مطیع شدن نفس گفتن قبل خواب ذکر یا ممیت بگویید آیا درسته. برای خشم چه ذکری بگیم؟ چه کتابی پیشنهاد میدین که برای ذکر گویی تهیه کنیم؟ آیا به همین مثلا سایت تبیان در اینترنت بسنده کنیم؟ من دوست دارم از همه ی اسما و اذکار الهی به جاش استفاده کنم. ولی کتابی که معتبر باشد نمیدانم. مثلا کتاب داروخانه ی معنوی رضا جاهد مورد تایید است؟ آخه برای بعضی دعاها خیلی خواص عجیب غریبی نوشته. مثل دعای معراج.که گفته هر کس در عمر خود این دعا را یک بار بخواند و اگر نتواند گوش بدهد یا با خود دارد چنان باشد که چهل هزار ختم قرآن کرده باشد و چهل هزار حج کرده باشد و چهل هزار گوسفند قربانى کرده و چهل هزار بنده آزاد کرده و چهل هزار مسکین را طعام داده و چهل هزار برهنه را پوشیده باشد و تورات موسى و انجیل عیسى و زبور داوود و فرقان محمد المصطفى (ص) را خوانده باشد وسکرات موت را بر وى آسان گرداند و از عذاب قبر و سوال نکیر و منکر ایمن گردد و روز جزا چهل هزار فرشته به استقبال وى برآیند تا داخل بهشت شود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که علماء میفرمایند ذکر اسماء، نسبتِ کاملی با درک گوینده نسبت به جایگاه آن اسماء دارد. در این مورد پیشنهاد میشود کتاب «مقالات» آیت الله شجاعی که شرح آن روی سایت هست راهگشای خوبی در این مورد میتواند باشدhttps://lobolmizan.ir/sound/750?mark=%D8%B4%D8%AC%D8%A7%D8%B9%DB%8C . موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: من امسال حج واجب رفتم. خیلی دلم تنگ کعبه است، همش دلم میخواد برم مسجدالحرام، چه کنم با این همه دلتنگی؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: با اُنس با ادعیههای توحیدی مثل دعای صباح و دعای کمیل، آن اُنس را ادامه دهید. ارتباط با مؤمنین بخصوص ارحام مؤمن از آن جهت که به یک معنا، مؤمن کمتر از خانه خدا نیست؛ حضور توحیدی خود را زنده نگه دارید. موفق باشید
به نام خدا: چند سال پیش یک نونهال ازم پرسید چرا خدا ما را خلق کرد؟ خب این سئوال من هم بود و پیش از این بشر شاید به ندرت به این شکل سوال مطرح میشده چون این سوال از روی دردِ، عرض کردم منم نمیدونم اما خودت برو پیش خدا و از خودش بپرس چون تنها حالتی که میتونه این همه رنج بشر امروز رو تسکین بده اینه که خوده خدا معنی زندگی رو بهش بده. اما امروز در این مورد یک جراتی برای جواب نسبی وجود داره: در احادیث هست بعضی پیامبران این سئوال رو از خدا پرسیدند «یا رَبّ لِماذا خَلَقْتَ الخَلْق؟ قال: کُنْتُ کَنزا مَخفّیا فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الخلَقَ لاُِعرَف» یعنی: پروردگارا! برای چه مخلوقات را آفریدی؟ خدای تعالی فرمود: گنجی پنهان بودم، دوست داشتم که شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا مرا بشناسند. ما هیچ وقت زندگی نکردیم و بشر از اعماق متلاشی شد و رنجی رو کشید که خدا در قرآن صداش می کنند جهنم. کما اینکه هر وقت چنین اتفاقی افتاد خدا رسولی فرستادند تا این مشکل حل بشه و آدمیزاد آینه ظهور و حضور خدا بشه تا از زندگی لذت ببره چون هیچ کسی بلد نیست زندگی کنه اِلا فقط خدا. جنگ و انقلاب ما یک جنگ سیاسی به معنای دعوای قدرت چند کشور نیست بلکه غرب دشمن خوده منه که خلق شدم زندگی کنم اما تو خونه خودم و پیش خودم هم نمیتونم چون خدا را از پیش زیستنمان مُرداندند. هیچ سیاست مدار نیستم و امام و رهبری تبلور خواسته اصیل مخلوقات که زندگیست هستند اما زندگی رو هم میشناسند که خداست در آنها زندگی میکند. آقای طاهرزاده بنده میتوانم زندگی کنم یا از زندگی خود برای زندگی بگذرم اما غیر از این دو نمیتوانم باشم چون حق هیچ کس نیست که هیچ جا نباشد و هیچ معنی ندهد هرچند چنین هم که نمیتوانستم، بودم. پس من از خدا حق دارم دوباره بپرسم خدایا چرا مرا خلق کردی؟ خدایا یک بار برای همیشه جواب این سئوال را حد اقل به صورت اجمالی بده تا من بتونم با خودی نسبی، نسبی زندگی کنم وگرنه چه کنم تو بفرما تویی که من جز زندگی از تو درخواستی ندارم؛ فقط زندگی.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در مباحث فلسفی بحث امکان ذاتیِ موجودات را داریم که بحث بسیار مهمی است و خداوند به اعتبار امکان ذاتیِ هر موجودی، وجودِ مخصوص آن مخلوق را به آن مخلوق میدهد از آن جهت که صفت ذاتی خداوند «جواد» بودن است و بخشش به هر مخلوقی که امکان بودن دارد، ذاتیِ اوست. پس در واقع جواب خداوند به آن مخلوق آن است که چون تو طالب «وجود» بودهای خداوند تو را خلق کرده است به همان معنایی که در قرآن از قول حضرت موسی و حضرت هارون «علیهماالسلام» داریم که در جواب فرعون که پرسید خدای شما کیست؟ فرمودند: «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» ملاحظه میکنید که به هر موجودی خلقتِ خودش را دادهاند. موفق باشید
با سلام خدمت استاد: من که هرچه از سوالات در رابطه با جایگاه زن خواندم و دو سه بار سوال هم ارسال کردم آخرش حرف شما را نفهمیدم. شما تذکر به آن زندگی گذشته که در آن مثلا مادری جایگاه ویژه دارد و بالاخره زن با آن کامل میشود و... دارید از جهتی آن انس را متذکر می شوید و از طرفی عجیب بدون هیچ ترمز وارد مسئله جدید هم شده اید یکبار هم که شده تصور خودتان راجع به زن امروزین اسلامی بیان کنید حدودا چه تصوری از آن دارید چون آنچه بنده دیدم شما مخصوصا در رابطه با سوال خانم ها در رابطه با مشکلاتشان هیچ گونه مثلا پیشنهاد به پذیرفتن اقتدار مرد و امثال این عبارات ندارید در صورتیکه کسانی که در کار مشاوره و مذهبی هستند کم و بیش این مسئله با شدت ضعف تاکید دارند استاد بالاخره امروزه که ازدواج ها سست و پسران عقب نشینی کرده اند جدای از علل دیگر همین نیست؟ بالاخره همانگونه که زن اگر در محل توجه و محبت خانه نباشد و محبت ندهد و نگیرد واقعا شکوفا نمی شود چه در رابطه با فرزند چه همسر چه پدر و برادر و .... مرد هم آیا اگر خودش را در مقام تکیه گاه و تامین زن یا مادر و فرزندان نداند واقعا مشکل پیدا می کند. شما هیچگونه جایی به نظر میرسد قائل نیستید برای این مسائل و یا فعلا آسیب زا میدانید و یا فعلا تصورتان این است باید جذب کرد و یا... نمیدانم اما شما در رابطه با کار و... که خودتان میدانید در فضای امروز سرمایه سالاری اقتصادی و... واقعا کمتر زنی میتواند آنچنان حضور فعال داشته باشد که همه را جمع کند و آسیب نزند و نبیند شما مثل اینکه از آن زندگی که هیچ حتی از آن نوع حضور هم کم و بیش نا امید شده اید و تلاشی در کلامتان دیده نمیشود؟! گرچه گاهی اوقات در قالب نوستالژی گفته میشه از خاطرات و ...اما زن امروز واقعا مادری را از دست داده، همسری را هم از دست داده و کم و بیش دو انسان مذکر و مونث شده اند و در کنار یکدیگر زندگی می کنند و الا زنی و مردی در کار نیست و این امر مردانگی مردان را هم نابود کرده و الان چیز هایی میشنویم که نشان میدهد مرد واقعا آن جایگاه را هم دیگر قبول ندارد و آنرا بار میداند!!! فکر کنم آقای پناهیان جایی اشاره کردند و سریع عبور کردند که ما واقعا بد کردیم این همه شرط در عقد نامه آوردیم و دست مردان را طوری بستیم که دیگر اصلا حس پسران به سمت مردانگی نیست و در نتیجه آنرا دنبال نمی کنند و غیرت مثلا کار برای خرج دادن و... را از دست داده اند برای اینکه برخی اشتباه ها شده پس مردان را عقیم کنیم واقعا راهکار است؟!
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که عرایض بنده در رابطه با «زن»، مطالبی است که در کتاب «زن؛ آنگونه که باید باشد» گفته شده است و در ضمن کتاب «زن در آینه جمال و جلال» از آیت الله جوادی برای ما حرفها دارد. موفق باشید
به نام خدا با عرض سلام و احترام: همانطور که ذکر شده است، زمان و مکان های ویژه در دعاها و استجابت آن ها اثر دارند، پس بهتر است این زمان و مکان ها را غنیمت دانسته و سعی کنیم در زمان قرار گرفتن در آن ها بهترین ها را بخواهیم، هم اکنون در دهه ی کرامت و انشاءالله در میلاد امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در مشهد مقدس و در حرم امام رئوف علیه السلام هستم، اما عقل من از تشخیص اینکه چه بخواهم بسیار عاجز و ناتوان است، می خواستم از شما در خواست کنم خود را جای من بگذارید و راهنمایی ام کنید تا انشاءالله به واسطه ی شما خداوند هدایتم نماید، اگر شما در دهه ی کرامت و در میلاد امام رئوف علیه السلام در حرم امام رضا علیه السلام بودید چه می کردید و چه می خواستید؟ اگر حتی این سوال بنده را پس از میلاد امام رضا علیه السلام مشاهده فرمودید ممنون می شوم این سوال را برای زیارت در مواقع دیگر، غیر از دهه کرامت و میلاد امام رضاجان علیه السلام هم پاسخ بفرمایید تا انشاءالله استفاده نمایم. با تشکر از زحمات و بزرگواری شما، التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! إنشاءالله در نسبتی که با حضرت ثامن الائمه «علیه السلام» در جانتان پیش می آید به عالی ترین رضایت ممکنه نایل شوید نسبت انسانیِ ما که هیچیم هیچ با آن حضرت که همه معنای انسانیت اند و این است راز اینکه انسان ها ماورای هر مذهبی در بارگاه ملکوتی آن حضرت احساس می کنند او، خودِ گمشده شان می باشد. به جزوه «زیارت امام رضا «علیهالسلام» در مشهد که روی سایت هست نظری بیندازید؛ خوب است. موفق باشیدhttps://lobolmizan.ir/leaflet/624?mark=%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA
سلام خدمت استاد بزرگوارم: استاد من چند سالی است دست و پا شکسته با مباحث شما در ارتباطم و همین که احساس میکنم تو مسیرم خدا رو شاکرم. ولی یه مشکلی دارم که گاهی منو از مسیر باز میکنه یا جا می مونم از دوستان که تو مسیر سیر و سلوکن... اینکه که گاهی در حد پیام و یا تماس با جنس مخالف ارتباط میگیرم وهر چه میخام این حالت رو کنار بگزارم و میگزارم باز میل به این کار پیدا میکنم. یه جورایی اسیر هوای نفسم هستم. از خودم و نفس م بسیاااررر خسته ام. یه دستور و راهکاری بدین که تذکری برام باشه نخوام سمت این کار برم و میل به این کار داشته باشم. یا بفرمائید چه مباحثی رو مطالعه داشته باشم که کمکم کنه. عاقبت بخیری برام بسیار مهم ولی نفسم نمیگزاره. ببخشید بنده ایمیل ندارم اگه ممکن جواب پرسش م رو داخل کانال ایتا بار گزاری کنید. تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: همه حرف را میتوان در این جمله حضرت استاد آیت الله حسنزاده جستجو کرد که میفرمودند: «چون خواستم خیالاتم مشغولم نکند، خودم با مطالعات موضوعات عمیق خیال خود را در اختیار گرفتم» . آری! کار آسانی نیست، ولی نتایج شیرینی به همراه دارد. در این رابطه پیشنهاد میشود با مطالعه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» راهکارهایی که پیش میآید را دنبال بفرمایید. موفق باشید
با سلام خدمت استاد طاهر زاده وعزیزان سایت و کانال لب المیزان: ضمن عذر خواهی از محضر استاد جهت دخالت در پرسش و پاسخ، در مورد سوال 34827 این طور به نظر می آید که سوءتفاهمی برای شخص سوال کننده پیش آمده است. اگر عزیزان سایت صلاح دانستند این متن را انتشار دهند. حاج آقای پناهیان درسحرهای ماه رمضان امسال در برنامه ماه من شبکه ۳ بحثی را شروع کردند تحت عنوان: اصلاح برداشت های ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمومنین (علیه سلام) از دوست عزیز سوال کننده درخواست دارم منصفانه این جلسات را که هر کدام حدودا ۲۰ دقیقه است، کامل گوش کنند و با فضای بحث آشنا شوند و ببینند که ایشان اصلا چنین حرفی زده اند یا نه؟ که مبادا با عدم بررسی صحت مطلبی نتیجه گیری انجام بشه.
باسمه تعالی: سلام علیکم: توصیه جنابعالی، توصیه به جایی است. إنشاءالله آن عزیز و سایر کاربران با دنبالکردن توصیه جنابعالی بهترین نتیجه را برای خود شکل دهند. موفق باشید
سلام و رحمت خدا بر شما: با عرض معذرت از اینکه وقتتون رو می گیرم. می خواستم بدونم آیا کتاب معرفت النفس همراه با شرح صوتی مناسب پسر یازده ساله و نه ساله هست؟ البته از سیر مطالعاتی اطلاع دارم اما چون این صوتها رو بنده خودم گوش کردم به نظرم رسید شاید مناسب باشند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» و مطالعه کتاب «چه نیازی به نبی؟» آرامآرام اگر کمکشان بشود نکات خوبی را از کتاب «ده نکته در معرفت نفس» میتواند به دست آورد. موفق باشید
سلام: به نظر می رسد کار حجاب (روسری داشتن) را باید در ایران تمام شده دانست و از این به بعد مراقب بود که بی حجاب تر نشوند. اما افسردگی و ... که مطرح نمودید این سرخوشانی که من می بینم بعید می دانم گرد ملالتی بر خاطر شریفشان بنشیند و نیز در ادامه همه ی آنها که بدون روسری می آیند قصد تقابل با نظام را ندارند بلکه چون به مرور در جامعه عادی شده است و آنها نیز تقیدی به حجاب ندارند بدون روسری آمدند و حتی ممکن است در راهپیمایی های ۲۲ بهمن شاهد حضور بی روسریان باشیم و ای بسا صدا و سیما تصاویرشان را پخش کند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این در صورتی است که کشف حجاب، نوعی همراهی با جهان استکبار در استنباط مردم نباشد. موفق باشید
سلام و عرض ارادت خدمت استاد: به کرات پیش اومده واسم رویای صادقه دیدم بدون کم و کاست هرچی توی خواب میبینم عینا تو بیداری واقع میشه ولی بازه ی روزه هستن تو بستر زمان حتی اصواتی که شب تو خواب میشنوم تو بیداری هم همونا رو میشنوم آیا راهی هست که نفسم بیشتر هوشیار بشه و مثلا اتفاقات ی ماه بعد رو ببینم با توجه به اینکه خدا نفس رو تو خواب توفی میکنه میخواستم ببینم نفسمون رو کجا میبره؟ توی ی کتاب میخوندم که دو تا تمرین هست واسه اینکه هوشیارانه به خواب بریم یکی دیدن دستها در خواب یکی هم سعی در هوشیار نگه داشتن نفس موقع به خواب رفتن. اسم کتاب هم هنر رویا بینی از کارلوس کاستاندا هستش. کتاب ۱۰ نکته از معرفت النفس تون رو خوندم با ادب عقل و خیال وقلب اما به شدت مشتاقم که نفسم رو به طور کامل بشناسم کما اینکه دو شب هم روحم به قیامت سیر کرد و دپرس بودم تا ی مدت فکر میکردم از قافله جا موندم چون خیل عظیمی از نفوس با جامه های خاص دیدم که جمع هستن و رهسپار دیار باقی. کجای سیرم هستم؟ آیا نفوس معصوم ع که مقام تجردشون بالا بود میتونستن بر تمام حوادث تاریخ سیطره داشته باشن یا نه. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که ما باید خود را در عالم دیگری جستجو کنیم و از این جهت به ما توصیه کردهاند به خواب، اهمیت ندهیم تا مشغول صورتهای ذهنی اموری شویم که بعداً در عالم بیداری بخواهیم با آنها روبرو گردیم. آری! بعضاً در خواب، بشارتهایی هست در آن حدّ که حضوری میباشند که در پیش است ولی اموری فوق صورتهای رؤیایی به نام درک وجودی خود در قالب احوال قلبی و بصیرتهای معنوی در پیش است که با رعایت دستورات شرعی پیش میآید. موفق باشید
استاد عزیز سلام: اینکه میفرمایید فعل شخص را بد بدانیم نه خود شخص را منظور چیست؟ مگر در قرآن نیامده «کل یعمل علی شاکله» یعنی شاکله بد هم بد است. با کمال تشکر لطفا توضیح دهید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ولی اکثراً گرفتار فضا و محیط هستند و اینان غیر از کسانی میباشند که بنا دارند خود را در بدیها و گناهان معنا کنند. موفق باشید
سلام خدمت استاد گرامی: برای رهایی از گناه عصبانی شدن با فرزندان چه راهکاری ارائه می دهید. بسیار تلاش کردم و از خدا خواستم ولی متأسفانه این رذیله داره همه ایمان ام را می گیره. و باعث از بین رفتن حرمت بین من و فرزندانم شده.
باسمه تعالی: سلام علیکم: رجوع به مباحثی که متذکر رذیلۀ خشم میباشد، خوب است. در این مورد میتوانید به شرح کتاب «جنود عقل و جهل» که روی سایت هست رجوع فرمایید. موفق باشید.
سلام و ادب خدمت استاد: تشکر از لطفتون بابت وقتی که به مخاطبین هدیه میدید: استاد در جلسه دوشنبه هفته پیش به دعایی در زیارت امیرالمومنین اشاره فرمودید: «اللهم ارزقنی عقلا کاملا و لبا راجحا...» با توجه به اینکه مقام عصمت مقام یقین به معنای: لاریب فیه است و در مقام عصمت انتخابگری ونخبه گزینی بی معناست وهرچه هست فقط حق وحقیقت است؛ آیا این دعای منقول از امام سجاد را میشه در راستای اشارت و دعوت ما دانست؟ و آیا میشه گفت: به میزانی که قوت عقل و ایمان شدیدتر بشه، انتخابگری بشر از معنا میافتد به این لحاظ که فقط حق را می بیند و برای غیر حق ظهوری نیست تا جایی که حتی انتخاب خوب و خوب تر هم رنگ می بازد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا میداند آنچنان میدان گشودۀ نظر به حق بیمنتهاست که: «چه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها» چه مشکلی از این زیباتر که انسان بهخصوص اولیای الهی هر اندازه در آن حاضر و حاضرتر شوند و در راستای عبودیت حضرت محبوب جلو و جلوتر روند؛ باز «حجاب چهره جان میشود غبار تنم /
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم». اینجا است که از درون جان ندا سر میدهد: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي عَقْلاً كَامِلاً وَ لُبّاً رَاجِحاً...». حال آن، چه عقل مبارکی است که متوجۀ نور «ربّ» میگردد و منوّر به آن حکمت میشود که خیر کثیر است «که صاحبدل بداند وان چه حال است». از آن عجیبتر تقاضای «وَ لُبّاً رَاجِحاً» که انسان در این فراز طلب بنیانی را میکند که از هر خوبی به خوبترینها نظر نماید و روحی رجحاندهنده در او شکل بگیرد که آن احوالِ احوالها میباشد، حضوری که به کم قانع نشود یعنی: «غرقِ حق خواهد که باشد غرقتر». موفق باشید
بسم الله: آیا راهی هست که از این خورد شدن استخوانمان از پوچی روزگار به در آییم؟ آیا راهی هست که هر چند وقت یکبار از گذشت روزها به تنگ نیامده و آرزوی مرگ نکنیم؟ به چگونه بودنی دچار شدهایم که گاه_ و نه شاید همیشه_ دیگری را کینهمندانه مزاحم بودنمان مییابیم؟ و میدانیم که راه باز است... و میدانیم که ما راهرو نیستیم... آری! راه باز است... از اشکی که هنوز که هنوز است، بیهیچ دلیل و فقط با دیدن عکسی از وجههی حاج قاسم میریزیم، با تمام بیرنگی و خلوصاش، پیداست که راه هموار است. اما همواری که چقدر دشوار مینماید... آری! هی باید رفت و آمد. هی باید گفت و باز سکوت کرد... باید ایمان آورد و باز کافر شد و باید یقین کرد و مدام پس زد، چارهای نیست. به تنگ آمدهایم...از این دویدنها که به شوق حضوری است و باز نشستن و به تنگ آمدن، و نمیدانم به خویش حق بدهم که بیتاب شوم یا نه. چه ظرفیتی میخواهد و چه همتی میخواهد که خود را در جهانی که شما از آن تعبیر به جهانی بین دو جهان میکنید، بتوان حاضر کرد؟ و قطعا همتی متعالی میخواهد که اگر سهل و به این سادگیها بود، گرفتار چنین نسبتها و وضعی که الان داریم، نبودیم. شاید و نه شاید که قطعا همتی میخواهد متعالی و شاید همتهای کوچکمان است که ما را به تنگ آورده... آخر آن همت بزرگ کجاست؟ ما گریستهایم، در بیرنگی، در اخلاصی که به تعبیر زیبایتان گریهای که گویا در عرش حاضر شدهایم. نه در طلب بهشت و نه ترس از جهنم و نه به طمع اینکه چیزی شویم و همهی اینها را قلبمان درک کرده است. با باکریها و حاجاحمدها و حاجقاسمها چه گریهها که نکردهایم. و باور کنید که قلبمان در شوق امام و حضوری که در این تاریخ آغاز کردند چنان در وجد و شعف میآید که انگار در تمام تاریخ حاضریم، اما چه میشود که این احوالات را به هوس نزدیک میبینم؟ چرا ناخودآگاه خود را دچار یک بیهمتی و بیارادگی درک میکنم که از خویش و دیگران و زندهبودنم به رنج میآیم. و چقدر پر کینه از جهان و آدمهایش میشوم. چقدر یکدفعه انگار هیچ ندارم و هیچ شدهام؟ امروز باز جمعهای است که نشستهام. و از دیشب مانند دیگر وقتها و هفتهها به تنگ آمدهام و خودم را میخورم و هیچ دلیلی برایش نمییابم. نگفتههایی است در این حرفها که هیچ کلمهای شاید برای گفتنش نیست یا حداقل من بلد نیستم. برای کسی که این چنین از پاافتاده و اینقدر اراده کرده که بیاراده شده_ و گویا حکمتی در بیارادگی است_ دوباره اراده کردن راه چاره است یا نشستن در بیارادگی تا شاید ارادهای سراغش آید؟ کفری که سراغمان آمده را چگونه تاب بیاوریم و خویش را با قیاس گذشته بیچاره نکنیم تا نور ایمان حضرت حق متذکرمان کند که تنهایت نگذاشتهایم؟ حرفی از هایدگر در ذهنم است که میگفت: (بگو پس چه باید کرد؟ رها کردن.) از این گفتهها ناگفتههایم را بخوانید. والسلام
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه در این کلمات، همه خودمان را احساس میکنیم. اینجا قصه شما نیست، قصه همان کسی است که به خود آمده و نمیخواهد خود را فریب دهد. گویا جناب حافظ نیز در غزل شماره ۱۲۷ که تحت عنوان «برکات درک عمق نیستانگاری پس از حضور در میدان اربعین» عرایضی در شرح آن شد؛ چنین گزارشی را از احوالات خود با ما در میان گذاشته است که چگونه و چرا همانند لاله، خونین دل است؟ و چگونه همان حضوری که حضور در نزد خود با آن بی کرانگیِ خود است، تبدیل به نوعی تنهایی میشود و قصد جان او میکند تا او را از پای درآورد. به تعبیر خودش: «طبیبم قصد جان ناتوان کرد»، همان طبیبی که به گفته شما موجب ظهور اشک برای حاج قاسم شد با تمام بیرنگی و خلوصش. میفرمایید باز ایمان و باز کفر، و عرض بنده آن است که یا توقف در ایمان قبلی و غرور و عبور از آن، و روبهروشدن با برهوت، برهوتی که حکایت حضور دیگری را بناست با ما در میان بگذارد. حکایت درک نیستانگاری این دوران، حکایت بزرگشدن انسان است و انسانهای بزرگ به جای آنکه از آن فرار کنند و یا آن را پنهان نمایند؛ باید در وسعتی دیگر و نسبتی جدیدتر خود را در نزد خود و در جهان حاضر کرد. پس کفر نیست که پیش آمده است، گشودهشدنِ راهی است تا حضوری دیگر را در افق انتظار تجربه کنیم. خواستی نام آن را به رسم عرفا جلال بعد از جمال بگذار و بگو غنایِ ذات ابدی به صحنه آمده است تا نشان دهد او را نیازی به مخلوقات و عبادات آنها نیست. و اگرچه این واژهها در جای خود درست است، ولی گویا قصه ما در عین بیربطنبودن با این سخنان، برهوتی که پیش میآید و در پیش است طاقت بیشتری میخواهد. شاید قصه چشمِ بیمار که حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» از او گزارش داد بیشتر به ما نزدیک است زیرا حکایت تقابلِ خال لب را به میان آورد که چگونه اگر خال است و سیاهی و سکوت؛ به سخن میآید و به ظهور. و این همان بیماری خاصی است که گزارش بشر جدید در زبان انسانی که جانش، آینه انعکاس قصه همه ما است. در آن غزل میفرمایند:
غم دلدار فكنده است به جانم، شررى كه به جان آمدم و شهره بازار شدم
این چه غم و دوری از آن حضور است که شرری شد به جان او، که چون به جان او خورد، به جان آمد و دیگر از همه چیز دست شست. این نوع ادبیات نیز حکایت از آن دارد که هر حضوری با نوعی رخبرتافتن همراه است. ولی قصه امروز بشر که به وسعت حضور آخرالزمانی نزد خود میباشد، بسی عمیقتر است به وسعت همه حضور در جهان، خلأیی را احساس میکند به همان وسعت. و اگر در دل حضور توحیدی خود به انتظار و وارستگی در این عالم حاضر نشود و افق پیش رو را مدّ نظر نداشته باشد؛ نه اینکه بمیرد، بلکه سَقَط میکند مانند آنهایی که مقابل عزیز دلمان روح الله عجمیان ایستادند و او در آن حالت اغماء به سجده افتاد که توانست این دوگانگی را بنمایاند. موفق باشید
سلام استاد وقت شما بخیر: ما تعدادی آدم کله خراب هستیم گروه مذهبی داریم به خیال خودمون فعالیت مذهبی می کنیم (خدا از گناهان هممون بگذره) گاهی افرادی به گروه مراجعه می کنن و مشکلاتی دارن یک مورد بحث خود ارضایی بود، جواب ها رو دقیقا از جواب های شما بر می داشتم و یا براتون ارسال می کردم و پاسخ شما را براشون ارسال می کردم (گویا چندان نتیجه ای نداشت) یک مدت دیگه با همون اوضاع بر می گشتن، هرچی به شما گفتم یه دعایی عمل عبادی بگین حتما یه چیزی هست بالاخره، گوش ندادین که ندادین فقط گفتین برو بسیج، منم همین رو گفتم ولی دست از پا درازتر برگشتن مواردی هم به همین سایت ارجاع دادم ولی نتیجه چندانی دیده نشد فعلا بحثم این نیست، این رو تهش می زنیم تو سرش می گیم ای بی شعوور اون بیچاره هم خجالت می کشه زبونشم کوتاهه ولی این مورد دوم نه اینا دیگه هم زبونشون درازه هم کلا به ریشمون می خندن معضل مورد دومه، مورد دوم خودش دو قسمته، افراد میان و در زندگی مشکلاتی دارن و برخی شک دارن که بالاخره این همه مشکلات و بدبیاری و گره خوردن کار علتش چیه، کسی می پرسه پنج ساله هشت ساله تو کارم گره هست این تیپ افراد می خوان بدونن آیا مشکلشون بخاطر طلسمی، جنی چیزی هست یا نه، سوال سختی نمی پرسن میگن این مشکلات من عامل شیطانی داره یا نداره یک راهکار بدین من بدونم یک راهکار بگین خب یک چیز روشن یا یک فرد بگین ارجاع بدیم هرکی هرچی (این افراد براحتی قابلیت این رو دارن که جلوشون گرفته بشه و نرن سراغ رمال و جن گیر و دعا نویس - چون خیلیاشون توهم زدن) بخش دو مورد دو: افرادی مراجعه می کنن علائمی می گن، کارایی کردن که دیگه واضحه این بدبخت درگیره، ماها بلد نیستیم ورود نمی کنیم ولی اگر کسی بشناسیم حتما ارجاع می دیم این سوال هم چند بار از شما پرسیدم همچین جواب پرباری ندادین، فقط یه مورد یه بنده خدا بود بدبخت با یه فلاکتی به شما مراجعه کرد شما گفتین روزی ۲۱ تا آیه الکرسی بخون یک بار هم یه نیمچه جوابی که معلوم نبود آیا واقعا در همه موارد کارگر هست یا نه از ایت الله شجاعی ارسال کردم گفتین راه همینه ولی نه که خودم بلد نیستم به بقیه هم می گم، میگه نه با اینا جواب نمی گیریم (همون اذان - نماز - ایه الکرسی -..) استاد تعداد اینا کم کم داره زیاد می شه بیچاره بدبخت بوده خودشون بدبخت تر کرده راهکار می خواد داره میره پیش رمال جادوگر یک معیارهای تستی چیزی بدین، برای بند الف این (همون ها که می خوان بدونن طلسمی چیزی در کاره یا نه) که باید چیز روشنی باشه یارو بگه چند ساله بدبخت شدم، می خوام بدونم ماورایی هست یا نه ما نتونیم بهش معیار بدیم این چیزها مسری هست، بعدش بقیه هم فکر می کنن بدبختیاشون مال ماورالطبیعه س دوباره بیا درستش کن استاد «لطفا راهکار لطفا» استاد لطفا دوباره نگین برو کتاب جادوگری من رو بخون و این حرف ها، اون ها رو خوندم اون تو اسمونه نیومده زمین و کف بازار و یا نگین برو بسیج کار انقلابی کن (علت اینکه این جواب نمیده رو سانسور کنم بهتره) به هرحال ماها لا سواد و مطالب شما و بزرگان رو منتشر می کنیم بقیه اش پای خودتان
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینکه در آخرین نکته خود میفرمایید: «بقیهاش پای خودتان»، پس خدا به ما رحم کند. ولی مگر راهی جز همان راه توحیدی که اولین پیام رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله»هست وجود دارد که حضرت فرمودند: «قولوا لا اله الاّ الله تفلحوا»؟ به «تفلحوا» فکر کنید که متذکر رستگاری است آن کس که به دنبال رستگاری میباشد. بنابراین بحث بر سر آن است که اگر انسان میخواهد از انواع بلاها بخصوص از بلاهایی که متذکر شدید، نجات پیدا کند، باید به توحید الهی نظر کند و رجوع نماید، بدین معنا که متوجه باشد حقیقت یگانهای در عالم هست که هر اندازه نظر به حضور بیکرانه او داشته باشد از انواع فتنهها آزاد میشود و در سایه رحمت بیکرانه او سکنا میگزیند و در دل این رجوع است که دستورات شریعت، نجات دهنده است و میفهمیم چرا مثلاً می فرماید: «انّ الصلواۀ تنهی عن الفحشاء و المنکر». شما عزیزان هم که بیش از این کاری نمیتوانید بکنید بلکه تنها وظیفهای که دارید آن است که متذکر این امور باشید، بقیهاش به عهده خود افراد است. با توجه به این امر به نظر میآید اگر افراد تا حدّی بخواهند از سرگردانی خود نجات پیدا کنند؛ کتاب «آشتی با خدا» میتواند تذکری برای آنها باشد. موفق باشید
یا محبوب! به اسم خدایی که حسین «علیهالسلام» را کشتی نجات قرار داد! از اسم و نام که نگذریم که همه جلوه یار است؛ باید بگویم گاه ترس آنچنان چیره میشود که دیگر صحبتهای قبلی را نمیپذیرد و مرحم نمیشود! بله درست است که ایمان دیروزینِ ما برای حضور امروزین کافی نیست! استاد: باور کنید خودم هم خسته شدهام از سوالهایی که ریخت و قیافهشان فرق میکند اما همه دنبال اویند! اما وقتی طناب شیطان انسان را گرفتار خود میکند، دیگر اوضاع عجیب میشود حتی حسی از درک اسم جلالش نمیماند، حال این حس بیگانگی را چه میشود کرد؟! میدانم گناه از خود من است و باید از نفس شکایت کرد و نماز توبهای خواند و بعد هم آدم خوبی شد! اما این «هنوز نه» هایی که انگار نتیجهی طولانی شدنش من هستم، عجیب مرا فرا میگیرد! به خدایِ آقا روح اللّه خمینی بگویید دوریاش دارد دیوانهام میکند! بگویید دارد دوباره میرود و او را برگردانید! اجرتان با حضرت معشوق.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هرچه هست قضیه، قضیه آتش شوقی است که باید تجربه شود و از این جهت میتوان گفت: «دوست دارد یار این آشفتگی». در این رابطه میتوان گفت اگر حضرت محبوب از جهتی به ظاهر، ما را رها کرده است و در بیابانِ سرگردانیمان، تنها گذاشته، از جهت دیگر گویا میخواهد جهان گشودهای را بر جانمان بگشاید تا غم همه عالمیان غم ما باشد و به حکم سوره «الضحی» نه یتیمی به چشم حقارت دیده شود، و نه سائلی طرد گردد. خوب است توصیف جناب عمّان سامانی در رابطه با پریشانیِ خاندان نبوت در میدان کربلا را ذیلاً با هم تکرار کنیم که راز این به ظاهرپریشانیها را از حضرت محبوب بپرسیم. موفق باشید
باز گوید رسم عاشق این بود
بلکه این معشوق را آیین بود
چون دل عشاق را در قید کرد
خودنمایی کرد و دلها صید کرد
امتحانشان را ز روی سر خوشی
پیش گیرد شیوۀ عاشق کشی
در بیابان جنونشان سر دهد
ره بکوی عقلشان کمتر دهد
دوست میدارد دل پر دردشان
اشکهای سرخ و روی زردشان
چهره و موی غبار آلودشان
مغز پر آتش، دل پردودشان
دل پریشانشان کند چون زلف خویش
زآنکه عاشق را دلی باید پریش
خم کند شان قامت مانند تیر
روی چون گلشان کند همچون زریر
یعنی این قامت کمانی خوشترست
رنگ عاشق زعفرانی خوشترست
جمعیتشان در پریشانی خوشست
قوت، جوع و جامه، عریانی خوشست
خود کند ویران، دهد خود تمشیت
خودکشد شان باز خود گردد دیت
تا گریزد هر که او نالایقست
درد را منکر، طرب را شایقست
تا گریزد هرکه او ناقابلست
عشق را مکره هوس را مایلست
و آنکه را ثابت قدم بیند براه
از شفقت میکند بروی نگاه
اندک اندک می کشاند سوی خویش
میدهد راهش بسوی کوی خویش
بدهدش ره در شبستان وصال
بخشد او را هر صفات و هر خصال
متحد گردند با هم این و آن
هر دو را مویی نگنجد در میان
مینیارد کس به وحدتشان شکی
عاشق و معشوق میگردد یکی. (و این همان یگانگی بین «عبد» و «ربّ» است در آن حدّ که اگر او یعنی «عبد» نیزه بیندازد، همان حضرت ربّ العالمین است که در میدان آمده.
سلام استاد عزیز: ببخشید یه سوال داشتم ازتون. من توی تعطیلات تابستان فیلم های کره ای میدیدم و رمان های مختلف میخوندم و بعد از یه مدتی که تغییر کردم دیگه نه فیلمارو دیدم نه رمان خوندم خیلی خوب بود که دیگه رمان نمیخوندم ولی یه چند وقتیه که دوباره وسوسه میشم برم بخونم و اینکه رمانها خیلی روم تاثیر بدی میزاره نمیدونم چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: رُمانهای اصیل مانند آنچه آقای ویکتورهوگو و یا آقای داستایوفسکی نوشتهاند، جهانی را مقابل انسان میگشاید و اگر مطالعه آنها با چنین انگیزهای باشد، خوب است. ولی اگر صرفاً برای سرگرمی به آنها رجوع شود، ما در این دنیا نیامدهایم که خود را سرگرم کنیم، بخصوص که نیاز داریم تا با معارف دینی عمیق، خود را هرچه بیشتر رشد دهیم. موفق باشید
سلام و ادب: وقت شما بخیر. استاد این فرمایش شما که فرموده اید: علامه حسن زاده آملی تولدها در پیش دارد به چه معناست؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: به آن معناست که آن شخصیت بزرگ، حرفهایی دارند که نیاز است زمان بگذرد تا بشر جدید متوجه عمق آن نوع سخنان برای حضورش در عالم بشود. موفق باشید
بسمه تعالی. بازخوانی هویت دینی و ملی. محضر طربناک استاد سلام و احترام: جملاتی که در زیر می آید چقدر با فضای فلسفه و عرفان ما قرابت دارد؟ این جملات نشات گرفته از تفکرات سلوکی قومی در آمریکای شمالی است که به نظر بنده به راحتی نمیتوان از آن گذشت. و آن جملات این است: (دکتر هیولن میگوید کار و وظیفه اصلی او پاکسازی درون خودش است. همین. وقتی درونش را پاکسازی میکند، دنیا هم پاک میشود، چون او خود دنیاست. دکتر هیولن اعتقاد دارد که هر چیزی در اطراف و دنیای بیرونی اوست، انعکاسی از درون او و نوعی توهم میباشد. او میگوید هر چیزی در دنیای بیرون میبینید، سایه ای از زندگی درونی خودتان است. او معتقد بود همه چیز انعکاس و آینه ای از درون خودمان است)
باسمه تعالی: سلام علیکم: این همان بحث سوبژگیِ انسان است که به تعبیر جناب کانت، جهان انسان در درون او است. حال سؤال اینجا است که اگر ایمان توحیدی در افق حضور خود در نزد خود در میان نباشد و شریعت الهی راهی برای آن حضور توحیدی در مقابل ما نگشاید، پاکسازیِ درونی چگونه صورت میگیرد؟ همان سؤالی که از جناب آقای کریشنامورتی در کتاب «نگاه در سکوت» داریم. موفق باشید
سلام علیکم: اولاً: از اینکه خدای متعال از طریق شما حجاب های ظلمانی را از چهره اصلیِ انقلاب کنار زد و ما را متوجه حقیقت و ذات تاریخی و نورانی و ملکوتی انقلاب عظیم اسلامی نمود خاضعانه شاکریم و از شما هم سپاسگزاریم. راند حق این آب را در جوی تو / آفرین بر دست و بر بازوی تو. ثانیاً: کمی در مورد «عبادات تاریخی» توضیح دهید که چه فرقی با عبادات فردی و جمعی و حتی اجتماعی دارد؟ (چون بارها از حضرتعالی شنیده ایم که اگر وارد قطارِ تاریخِ توحیدی بشوید گویا با تمام موحدین گذشته و آینده و با تمام انبیاء و اولیاء الهی از بدو تاریخ تا قیامت همراه هستید!) این چه نحوه حضوری است؟ ثالثاً: آیا حضور در رخدادهایی نظیر تظاهرات ۲۲ بهمن امسال از جنس همین عبادات تاریخی است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: مکرر عرض شد عباداتی که اولیای الهی انجام میدهند، بیش از جهنمنرفتن و بهشترفتن، جهتِ هرچه بیشتر حاضرشدن در آیندهای است که با اسلام و در این زمانه با انقلاب اسلامی پیش آمده تا از اجمال آن به سوی تفصیل آن حقیقت سیر کند. از هزار رکعت نماز حضرت علی «علیهالسلام» بگبرید تا نماز شبهای مکرر و طولانی حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه». موفق باشید
سلام: راه اثبات اصل خلود و ابدیت چیست؟ ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث «معرفت نفس» به خوبی روشن میکند انسان، خارج از بدن خود در نفس خود مجرد و ابدی است. پیشنهاد میشود به کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن که روی سایت هست، رجوع شود. موفق باشید