با سلام استاد: در سلسله مباحث «پوچی فرهنگی» که بسفارش حضرتعالی مطالعه و استماع صوتها میکنم یک موردی ابهام برایم پیش آمده که در کل میشود به مورد «دین دانی و دین داری» اشاره کرد. استحضار دارید اگر این دو مورد حقیقتا جدا از هم باشد که فلسفه متعالی جناب ملأصدرا زیر سوال خواهد بود چرا که در این دو وجه از وجود فقط در شدت و ضعف تفاوت وجود دارد بنابرین علم با حضور فقط در شدت مراتبی متفاوتند نه در وجود عدم! حالا اگر بطور انتزاعی علم و حضور را از هم جدا بگیریم میتوانیم بدین نائل شویم که اساسا علم و حضور جدا از هم نیستند اگرهم منظور تان اشاره به جمود در دیتاهای علمی است که آنگاه به نظرحقیر ام بهتر بود تفاوت تقلید_تحقیق که در دفتر دوم مثنوی بطور خیلی دقیق به این مورد دغدغه حصرتعالی پرداخته است اشاره بفرمایید. ما با جدا کردن ذات دین دانی و دین داری _یا جدا پنداریدن علم حصول و علم حضوری _یا جدا دانستن عقل و عشق _ یا جدا کردن حقیقی هرچیزی از هم دچار یک مشکل میشویم از امثال مشکل فلسفه ستیزی _عقل ستیزی_ که منجر به شکستن جایگاه ولایت خواهد شد. اما اگر با تفاوت تقلید و تحقیق به مساله اشاره شود (که با شریعت شیعی و ولایت فقیهی هم هیچ تعارضی ندارد) به مراتب خطرات پایین خواهد آمد البته اگر ایرادی بر نگاه حقیر هست خواهشمندم دریغ نفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: متوجه نکته دقیقی می باشید. آری! علم حصولی می تواند در بستر سیر به معرفت حضوری جلو رود به همان معنایی که جناب صدرالمتألهین می فرمایند: «المعرفۀ بذر المشاهده». در کتاب «آن گاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود» متذکر این امر است که علم، اگر منحصر به علم انتزاعی شد که همان توقف در مفهومات است، آن علم، همان حجاب اکبر است و با نوعی تحجّر همراه می شود. در حالی که اگر علم با نظر به نوعی حضور در نفس ناطقه همراه بود، بحثِ باب تشکیک در علم به میان می آید به همان معنایی که می فرمایید. و در این حالت این نفس ناطقه است که به تعبیر صدرالمتألهین با این نوع علم، شدت پیدا می کند به جای این که بحثِ عارض شدن علم بر نفس در میان آید. کتاب مذکور، متذکر تفاوت این دو نوع علم است. به همان معنایی که جناب مولوی فرمود:
علمهای اهل دل حمالشان ** علمهای اهل تن احمالشان
علم چون بر دل زند یاری شود ** علم چون بر تن زند باری شود
گفت ایزد یحمل اسفاره ** بار باشد علم کان نبود ز هو
آری! یکی، دین دانی است و دیگری دین داری. موفق باشید
با سلام خدمت استاد طاهرزاده ارجمند: ایمانوئل کانت در کتاب عقل محض گفته مقولات فاهمه یا همان مقولات عشر فقط بر محسوسات قابل اطلاق هستند و اگر بر امور نامحسوس اطلاق شوند دچار مغالطه می شویم که به نظر من هم حرف درستی هست. با این حساب کل فلسفه اسلامی که بر پایه منطق صوری هست زیر سوال می رود. نظر شما چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال کانت محور فهم را بیرون از محسوسات و تعیین جایگاه آنها توسط مقولات فاهمه که اموری پیشینی هستند، نمی داند. و البته لازم نیست ما در این مورد محور تفکر خود را محدود به آن چیزی بکنیم که جناب کانت قرار داده، بخصوص که متوجه هستیم انسان دارای مراتب خیال و عقل نیز هست، یعنی اموری که در ذات خود محدود به محسوسات نیستند. موفق باشید
سلام و ادب: ببخشید استاد بنده مدتی هست فقط هر چی به تماشای انسان می نشینم حس غریبگی ای ایجاد می شود که کو آن انسانی که باید و همه اش احساس می کنم انگار نه انگار خلیفه اللهی، انگار نه انگار خدایی، یعنی انگار موجوداتی یا ربات هایی هستیم که همینطور زندگی می کنیم (به محضر شما جسارت نباشد) و همه اش از این فکرها سر جلسه انقلاب اسلامی انتظار و وارستگی بنده از یک تجربه شخصی گفتم که می خواستم خودم را حس کنم چون دیدم فقط برهان و استدلال کافی نیست. بعد می خواستم بدانم اینطور درگیر شدن و فکرها درست هست یا در انقلاب اسلامی فقط باید رفت، همان ترک ترک؟ و این که فکر می کنم اصلا به عمق بقیه مطالب شما را نمی فهمم و شاید خطرناک باشد دنبال کردن برخی مباحث. امکان دارد راهنمایی بفرمائید و بی زحمت داخل کانال نگذارید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! باید در تاریخی حاضر شد که انسان، خود را در معنای دیگری جستجو کند و اینجا است که جناب صدرالمتألهین میتواند آن افق را بگشاید. با مباحث «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی آن که همه روی سایت است، راه گشوده میشود. با خواهرانی که مباحث «جهان بین دو جهان» را دنبال کردهاند، اگر مشورت بکنید خوب است. موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخیر: میشه اینطور گفت؟ در کلمات عربی فعل نشان دهنده نیازهای انسان در بستر زمان، اسم نشان دهنده نیازهای ثابت و حرف نشان دهنده نیازهایی است که به عنوان واسطه عمل کرده و انسان را با انواع نیازهای خود پیوند میدهد. در چه علمی چنین بحثی مطرح می شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: میتوان در این مورد فکر کرد ولی نمیدانم چه علمی متذکر این نکات است. موفق باشید
سلام علیکم وقتتون بخیر: آقای طیب در تفسیرشون فرمودند چه بسا با توکل مصلحت فرد همان چیزی بشود که او خواسته این درسته؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: کاملاً درست است. حقیقتاً انسان با توکل، کار خود را در بستر شریعت به خدا واگذار میکند تا او در واقع وکالت انسان را به عهده بگیرد و معلوم است که در این راستا آنچه حقیقتاً مصلحت ما میباشد را برای ما شکل میدهد. مگر در این تاریخ، حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» و حضرت امام خامنهای «حفظهاللهتعالی» جز در بستر توکل، انقلاب اسلامی را تا چنین مراحل و مرزهایی حاضر کردند؟ موفق باشید
عرض سلام و ادب محضر استاد عزیز: صوتی در کانال مرآت گذاشته شد. خواستم ببینم آیا این همان مسیری نیست که با جلیلی برای ما گشوده می شود. https://eitaa.com/merat_14/128
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً با شناختی که بنده از آقای دکتر جلیلی دارم، سخن همانی است که گوینده آن صوت به میان آوردند. ممکن است جلسهای که اخیراً خدمت رفقا برقرار شد تحت عنوان «کدام رئیس جمهور و حضور در کدام آینده؟» https://eitaa.com/matalebevijeh/ 17011، بتواند در این راستا تفصیلی را به میان آورد. آری! باید جایگاه آقای دکتر جلیلی را در ساحتی دیگر در افقی که آینده انقلاب اسلامی پیش آورده؛ فهمید و به نظر میآید در مناظرههایی که پیش آمد به خوبی متوجه این امر شده باشید. موفق باشید
با سلام و احترام: استاد لطفا راهنمایی بفرمایید: ۱. اگر درست دعا کردن را بیاموزیم، استجابت آن حتمی است. ۲. خداوند انسان را در دنیا به خودش واگذار نکرده و دین آورده ولی به قوانین دین واگذار کرده. یعنی همه چیز قانون داره. خدا هست ولی نه این خدای ذهنی ما که دلش می سوزد و شبیه مادر با ما باشد!. یعنی در دنیا در چهارچوب دین به خودش واگذار شده! ۳. تمرکز ذهن بر خود و معاد (در چهار چوب دین) حیات است؟! ۴. راه افزایش تمرکز و منبع مطالعاتی معرفی بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! مسلماً اگر مصلحت ما در اجابت دعاهایمان توسط حضرت حق باشد، او حتماً در إزای رجوع ما به او، آن دعاها را اجابت میکند. مهم، معرفتی است که ما باید به خود و به خداوند داشته باشیم و آن را عمیق و عمیقتر کنیم تا اندیشه ما نسبت به آنچه باید بیندیشیم، صرف شود. کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» میتواند إن شاءالله مؤثر باشد. موفق باشید
سلام: اگه میگیم که شهادت و شهادت یعنی شاهد و یک شهید شاهد است، شاهد چه است؟ و چگونه دیده است؟ بنظرم این چشم ها را باید بدست آورد، آن هم در محضر مولا علی «ع» که خود بزرگترین شهید تاریخ بشر است. حاج قاسم این چشم ها را با سال ها برای خدا جهد کردن و خالص کردن خودش برای خدا به دست آورده بود. آخرین کلام این است که در بر این باتلاق ژرف ناک و فروکش «من» چشمی و بالی برای پرواز در آسمان بر نمی تابد و غیر از این همه خیال است که دارد تو را با خود مُحتوا ای می سازد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به این آیه که قصه شاهد و شهید است، بیشتر باید فکر کرد که میفرماید: «مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ رِجَال صَدَقُواْ مَا عَهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَيهِ فَمِنهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن يَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبدِيلا ۲۳/ احزاب. به این معنا که اگر عدهای از مردان دیانت که روحیه مقابله با استکبار را در خود پروراندند، رفتند؛ این راهْ بی رهرو نماند همچنان عدهای به سوی آن افق و آن حیات تاریخی نظر دارند در آن حدّ که هرگز این مسیر ترک و تعطیل نمیشود تا تاریخِ جدید که تاریخ عبور از جاهلیت دیروز و امروز است یعنی تاریخ توحیدیِ امروزینِ ما، به فتح نهایی خود برسد. اینجا است که رژیم صهیونیستی در اوج استیصال، چارهای جز حمله به سفارت جمهوری اسلامی ندارد و گمان میکند میتواند راهی که شهدایی چون حاج قاسم سلیمانی گشودهاند را با شهدایی همچون محمد رضای زاهدی ببندند؛ غافل از اینکه اینان مصداق « وَمِنهُم مَّن يَنتَظِرُ» بودند و به حکم «وَمَا بَدَّلُواْ تَبدِيلا» این راه تا نابودی اسرائیل ادامه خواهد داشت. موفق باشید
سلام و احترام خدمت استاد عزیز جناب طاهرزاده: من جوانی ٢٣ ساله هستم اهل اصفهان، من زمانی که نوجوان بودم چند سال در اروپا زندگی کردم و بعد از تنفس در فضای غرب، پوچی غرب را از عمق وجود احساس کردم و سوالات زیادی برایم در مورد معنای زندگی و پوچی و هدف انسان به وجود آمد. پس از بازگشت به ایران به واسطه رفقای عزیزم در مجمع شهید اژه ای با کتابهای شما و به خصوص با کتاب آشتی با خدا آشنا شدم و مانند تشنه ای که به آب رسیده باشد، از این کتاب و مطالب استفاده کردم و تحولی درون من ایجاد شد. انگار که تک تک کلمات آن را با تمام وجودم درک میکردم سالها از این تحول گذشت و من با سرلوحه قرار دادن احکام دین و معارف دینی وارد زندگی ای حقیقتا سرشار آرامش و اطمینان شدم اما باز بعد از گذشتن زمان و درگیر شدن با چالش هایی مانند تمام کردن دانشگاه، کار، سربازی و ارتباط جدی ای که به واسطه شغلم، با انسانهای پوچ و بی هدف پیدا کردم، باز وارد فضای اضطراب درونی شدم و حال با وجود اینکه همان مطالب قبلی را میخوانم و با وجود اینکه علی الظاهر حتی کلمه به کلمه آن را حفظ هستم اما اثری در جانم نمیگذارد و نمیتوانم خود را در فضا و حضوری خدایی بیابم و اینکه در کانالی که در تلگرام دارید (اشارت) فرموده بودید انسان امروز میتواند با بهره گیری از سخنان حضرت علی (ص) و با یافتن ایشان میتوانیم طلب بزرگ خود را بیابیم و از بحران بزرگی که در مقابل بشریت هست نجات بیابیم سوال بنده این است که با توجه به شرایطی که عرض شد این نجات چگونه میتواند حاصل شود؟ با تشکر و دعای خیر برای شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: حداقل میتوانید مدتی با خطبههای توحیدی آن حضرت مأنوس باشد و بنگرید آن حضرت چه نوع حضوری را برای ما مدّ نظر میآورند. در این رابطه میتوانید به قسمت سیر مطالعاتی سایت بخش مربوط به خطبههای نهج البلاغه رجوع فرمایید. و البته از «برهان صدیقین» و شرح مربوط به آن که روی سایت هست؛ غفلت نشود. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. یا مادر مدد خدا رو شکر الحمدلله هفته پیش قسمت شد برم دیدار رهبری برای رای اولی ها. همون موقع دو سه تا چیز تو ذهنم بود و الانم به توصیه یکی از دوستانم شروع کردم به نوشتن. اول از همه واقعا انگار قسمت بود. واژه قسمت رو ما بیشتر برای زیارت ائمه به کار میبریم و خب واقعا هم همینه ولی برای من این دیدار هم واقعا یه قسمت بود چون تو اون شرایط واقعا نیاز داشتم و به همه عزیزان دیگه ای که اومده بودن از یک هفته قبلش هماهنگ کرده بودند ولی من فقط یک روز قبلش بود که باهام تماس گرفتن و گفتن برای فردا آماده باش بری دیدار رهبری و واقعا خیلی خوشحال شدم اون لحظه و انگار که در طلبش بودم و انتظارش رو ته دلم میکشیدم. اونجا که رفتیم مهم تر از همه برنامه ها و صحبت هایی که خود آقا فرمودند برای من انگار یه عالمی داشت. من تا آقا رو دیدم با اینکه فاصلمون زیاد بود ولی انگار دلم آروم گرفت، حال اومدم و واقعا شارژ شدم. چیزی که قبلا توی جلسات تفسیر آقای طاهرزاده تجربه میکردم. یعنی من هر هفته شنبه ها میرفتم این جلسه و واقعا شارژ میشدم و تا دوشنبه حالم خوب بود ولی بعدش دوباره از دست میرفت و تو انتظار بودم تا شنبه بعدی. شاید حتی اون اوایل اصلا کامل هم متوجه نمیشدم آقای طاهرزاده از لحاظ مفهومی چی میگن ولی حالم خوب میشد. یا اوایل امسال خیلی درگیر کنکور بودم و هر روز صبح تا شب کتابخونه بودم، یه روزایی خیلی خسته میشدم و دلم میگرفت انگار. گلستان و این چیزا هم راستش رو بگم خیلی جوابگو نبود. ولی خیلی ناخودآگاه یهو یه سر میومدم سها و میرفتم تو حسینیه دو دقیقه مینشستم پای صحبت های آقای نجات بخش انگار دلم حال میومد. کلا حالی که توی حسینیه سها دارم گاهی وقتا هم هیچ جا دیگه نیست. نمیدونم واقعا چیه و چرا اینطوریه ولی میدونم یه چیزی هست. حالا نمیخواستم رهبری رو با آقای طاهرزاده یا آقای نجات بخش مقایسه کنم ولی تجربه های قبلیم رو میخواستم بگم که یه همچین حسی داشتم. گفتم اون موقعی هم که ما پای صحبت های آقا نشسته بودیم خیلی خوب بود و یه همچین حسی انگار داشتم با اینکه به قول بعضیای دیگه اصلا آقا خیلی هم صحبت نکرد و سریع تمومش کردن ولی از این جهت برای من خیلی خوب بود. یه نکته دیگه هم که بود من یه لحظه توی صحبت های آقا احساس کردم دارن برای ما قصه میگن. انگار پیش پدربزرگم نشسته بودم و داشت برام قصه میگفت از اون روزایی که این مردم و امام انقلاب کردن و جنگیدن و این انقلاب رو رسوندنش به ما تا به اینجا. انگار میگفت وقتشه تو نقش خودت رو پیدا کنی تو این انقلاب و حضور خودت رو تجربه کنی. قصه گوی انقلاب ما همین آقاست . شاید صحبت هاش تکراری باشه (به قول خودشون) ولی قصه ایه که هر دفعه باید بازخوانیش کنیم تا نقش خودمون رو فراموش نکنیم، پس تکراری نمیشه. این روزها ذهنم درگیر حال خودم بود بیشتر که کاش میشد اون حال و هوای معنوی قبل برگرده، ولی انگار در طلب یه چیز اشتباه بودم. ماها بغیر از اون حضور معنوی و فردی خودمون با خدا یکی از مهم ترین حضورهایی که نیاز داریم حضور جهانی یا چیزیه که الان با این انقلابه. یه تیکه از خود ماست انگار این انقلاب که ما دقیقا همین رو گم کردیم و حالمون بده و بدنبال نماز شب های بیشتر هستیم در صورتی که نماز شب وقتی برای ما نماز شب شد که در دل این انقلاب و برای این انقلاب داشتیم میجنگیدیم و در حضور در این انقلاب اون حضر معنوی هم بود. بنظر من اینی که حاج قاسم میگفت والله والله والله از مهم ترین شئون عاقبت بخیری ارتباط قلبی و دلی با این حکیم بزرگ است فقط منظورشون این نبود که آخر کار رستگار میشین، نه همین الان میتونی توی حضور خودت مستقر بشی و حضور داشته باشی. ولی یکی از سوال هایی که هنوز درگیرم باهاش که از جهتی هم احساس میکنم اصلا شایدد غلط باشه اینه که خب نقش من توی این انقلاب بالاخره چیه؟ میدونم یه نقشی باید داشته باشم ولی هنوز دقیق نمیدونم؟ توقع دارم یه کار دقیق و معین برام تعریف بشه یا خودم تعریف کنم تا بتونم برای این انقلاب کار بکنم ولی از جهتی احساس میکنم این هم اشتباست. نمیدونم چرا. ولی احساس میکنم یه جوریه. یعنی از اون روزی هم که برگشتم قبلش واقعا هیچ افق و امیدی دیگه نداشتم ولی بعدش هم که اومدم گفتم خب من الان باید چیکار کنم و هیچ چیزی نبود و دوباره اون حال هم داره میره ... چون از طرفی اصلا از این درس و بحثام خوشم نمیاد و نمیتونم توی این مسیر مدرسه و دانشگاه برم یا حتی حوزه و از طرفی هم نمیدونم خب نقشم رو چجوری ایفا کنم؟ نمیدونم شاید دوست دارم یه نقشی مثل این قهرمان های داستان های جدید داشته باشم بخاطر همین دنبال اینم. در صورتی که این یه صراطه که تو وقتی توش باشی هر کاری هم بکنی تو صراطی هر کاری هم بکنی تو قصه ای مهم این نیست که یه کار غول پیکر دهن پر کن بکنی مهم اینه تو صراط باشی. در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست. البته دیگه خب اون دغدغه های قبلی ام رو هم ندارم مثل اینکه بخوام بقیه رو هدایت کنم یا اینکه علوم انسانی اسلامی بسازیم و فلان و بهمان. قبلا برای خودم همینطوری یه دو دوتا چهار تا میکردیم و میگفتیم خب اول باید علوم انسانی اسلامی داشته باشیم پس بریم درستش کنیم ولی بعد که اومدیم دیدیم انگار پوچ بود و به این سادگی نیست و الان هم خیلی از اون حال و هوای علمی کلا فاصله گرفتم. نمیدونم باید چیکار کنم چون واقعا هیچ درد و دغدغه ای ندارم در حال حاضر و همین بزرگترین دردمه. فقط میدونم باید یه نسبتی با این انقلاب بگیرم. نمیدونم انگار خیلی زیاد نوشتم ببخشید. خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش / و نماند هیچش الا هوس قمار دیگر
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که متوجه شدهاید راهی در مقابلمان گشوده شده است که هم هست و هم نیست و محبوب دلها که بنا بر آن دارد ما را به سوی خود هدایت کند، بدون ناز نیست، همان نازی که در غزل شماره ۱۳۱ از آن خبرها یافتیم. و باز مائیم و «چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم». و این زیباترین ایمان است، از آن جهت که همواره باید رفت و در عین «ثبات»، «شدن» نیز در میان است به همان معنایی که «وجود» یعنی بودنیترین بودن، دارای شدت و ضعف است و شدنی را بعد از شدن به میان میآورد. و در این فضا ملاحظه میکنید که چه اندازه رهبر معظم انقلاب، فهمیدنی است و این مسئله بسیار مهمی است اگر متوجه نسبت بودنِ خود با او شویم و سریانی که میتوان در شخصیت او احساس کرد. موفق باشید
سلام استادعزیز: استاد بنده به دنبال بیشترین کسب ثوابم. حالا آیا خواندن انواع نمازهای مستحبی (ذکر شده در احادیث. نماز جعفرطیار. نماز توبه. و آمزش گناهان. نمازغفیله. نماز کامله و... ) در طول روز بهتر است؟ با توجه به حدیث نماز معراج مومن است. یا مدام ختم قران را از سر بگیرم؟ با توجه به اینکه میگن حضرت معصومه مثلا ماهی یک ختم قران داشته اند. یا ذکر گویی؟ (چون وقتی دارم قران میخونم مدام خودخوری دارم کاش نماز میخوندم. نماز که میخونم میگم نکنه قران خواندنها بهتر نتیجه میداد) من تمام مدت شبانه روز اوقات فراغت دارم و تنها هستم. و برای انجام هر کدام گزینه که شما بفرمایید، راحتم. میخام برنامه ای داشده باشم که تا اخر عمرم عمل کنم ان شالله. البته در کنارش مطالعه کتابها و صوت شما و استاد پناهیان و شجاعی و مطهری هم دارم. با تشکر فراوان.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً خودتان میدانید که اعمال دینی ما به اندازه معرفتِ توحیدی ما قبول میشود و موجب قرب انسان میگردد و از این جهت در مورد نماز خوب است به مباحث «شرح آداب الصلواۀ» حضرت امام خمینی که شروع خوبی است برای به ظهورآمدن افق اصیلی که ما در نماز نیاز به آن داریم، رجوع فرمایید. https://lobolmizan.ir/sound/674?mark=%D8%A2%D8%AF%D8%A7%D8%A8 و در مورد قرآن، یا به تفسیر «المیزان» رجوع شود و یا به شرحی که از سورهها در سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام: چگونه میتوان در باب تفکر رو به همون معنا که خدمت ضریح حضرت امام حسین (ع) هستیم و انگار که تموم عالم برام تموم شده و در یک جایگاهی از معنویت هستم که اصلا نگرانش هم نیستم که کسی بخواد مزاحم اون بشه یا که تقویتش کنه، شیطان پیدا شده تازه اونم از جایی که هیچ کس یا هیچ وقت فکرش رو هم نمی کردم که اونجا باشه، اون همیشه تو درونم بوده تموم وقت هایی که میگفته چرا کارام پیش نمیره از وجود همین شیطان بوده. توی این دنیا یک کسایی بودن مثل حضرت آقا یا امام که اگه که حتی ۴۰ سال هم کربلا نرفته باشند وقتی که خودت رو میگذاری کنار اون ها انگار وارد حریم اهل بیت شدی. تو کربلا که من کلی برنامه ریختم با این که هنوزم دلم می خواد ولی هیچی پیش نمیره. مثل این که بازم دارم حرف میزنم. چه حرف های دیگه ای رو هم که نزده بودم. امید وارم تو سال گرد حاج قاسم یا روزهای دیگه اونقدر ازمون نگرفته باشند که همین رو هم نتونیم ببینیم. الان هم اینا هیچ جوابی نداره و میفهمم که شما هم کاری از دستتون بر نمیاد از بسکی توی این زمینه بی کس هستم دارم به شما میگم من دنبال یه همچین نسبتی میگردم با خودم. برخیز امید و چاره غم ها ز باده خواه / ور نیست پس چه چاره کنیم چاره پس نماند
باسمه تعالی: سلام علیکم: به جهانی فکر کنید که جهان اولیای الهی و ذیل آنها، جهان امام خمینی و رهبر معظم انقلاب و ذیل آن جهان حاج قاسم سلیمانی است. در چنین جهانی است که حضوری مقابل انسان گشوده میشود که به دنبال آن است. آری! آسان نیست، ولی ممکن است. اخیراً در این رابطه یادداشتهایی شده است که یک نمونه از آن تقدیم میشود. موفق باشید
اگر این ما هستیم و نحوه تلقی که باید از خود داشته باشیم، آیا این حاج قاسم سلیمانی نبود که در این تاریخ که با انقلاب اسلامی آغاز شد، ما را متوجه تأمّلِ هر چه بیشتر در خود کرد تا معلوم شود چگونه باید بود؟ تا در جهان مدرنی که انسان سختْ از مرگ هراسان است، با حضوری که در نزد خود پیدا میکنیم، نهتنها مرگ و زندگی برایمان یکسان، بلکه به دنبال مرگی تاریخی هستیم که در این تاریخ از هزار زندگی، حیاتبخشتر است به همان صورتی که حاج قاسم برای دخترش فاطمه نوشت.
سلام استاد: لطفا کتابی و تفسیری برای شرح دعاهای صحیفه سجادیه معرفی کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد می شود به سایت زیر رجوع فرمائید و بر اساس آمادگی روحی خود یکی از آن شروح را انتخاب فرمایید. موفق باشید https://fa.wikifeqh.ir/%D8%B4%D8%B1%D8%AD%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%B5%D8%AD%DB%8C%D9%81%D9%87_%D8%B3%D8%AC%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%87
با سلام و احترام خدمت استاد گرامی: چرا امیر المومنین (ع) در نهج البلاغه فرموده اند « کل معروف بنفسه مصنوع» اما در دعای صباح آمده است « یا من دل علی ذاته بذاته»؟ آیا این دو منافات ندارند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هر آنچه را بتوان از آن تعریفی و مفهومی داشت، مصنوع است و مخلوق. ولی حضرت حق که عین وجود است، عین نور است و مثل نور، خودش معرف خودش میباشد. موفق باشید
«بسمِ ربّ الزهرا» میدانی گمکرده ام؛ چه چیز را؟! همه بود و نبودم، را نسبت هایم را، وجودم را و حتی شاید درد هایم را. میدانی شاید اصلاً قصه ما همین فراموشی است، و مگر نگفت او: «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ» فراموش کردند و خدا فراموششان کرد؟! ما قصهمان را فراموش کردهایم و به تب تاب افتادهایم. قصه را که فراموش کنی دیگر برایت در راه بودن معنی ندارد. آری! خط پایان برایت مهم میشود. آری! یاد کن قصهات را، نسبتت با امام مولایت را، نسبتت با برادرانت را، نسبتت با مادر و اُمَت را، نسبتت با سیرِ سیلآسایِ هرزگیات را. راستی را! کجا میشود پیدایش کرد؟! آری! قصه و نسبتهایت را. دل تنگم، دل تنگِ قصهگویی که برایم قصه بخواند و بنشینم و اشک بریزم و یاد کنم سرآغازم را، درد هایم را، چشمانم را، عزمهای رفته بر بادم را، دوستان گمشدهام را، گرمای سرد شدهام را، چشمان کورَم را، گوشهای کَرَ و دستانِ بیقرارم را، شورِ عشق جوانی و نوجوانی از دست رفتهام را، خدایم را، امام غایبم را، رهبر تنهایم را، عزمهای کورم را و اشکهای خشک شدهام را! کجایی ای قصهگو؟ که پیدایت کنم، دلتنگم، وجودم پریشان و آشفته است. او که خوب میداند و خوب ما را راه میبرد، ماییم که فراموش کردهایم بهرِ چه آمدهایم و از کجا آمدهایم و به کجا میرویم؟! کجاست آن مصحف و قاریِ گمشده ما؟! کجاست مُحَمّد مصطفی و ندایِ قلبنوازش؟! کجاست آوینی جبهههای ما؟! بیا و بار دیگر قصه ما بخوان و از یادمان مَبَر که بهرِ چه آمده بودیم و چرا گم شدهایم، و چون اسبی که چشمانش را بستهاند در بیابان تاریک میتازیم. بیا که نمیدانیم به کجا رویم و کی می رسیم؟! بیا و چشمان ما را باز کن، دستی بر قلبهای سردِ ما بزن و بخوان بنام زهرای مرضیه و حسین و حسن، و ما را بیاب و جان ده که سرمایِ مرگ چه نزدیک است و سرد، و وَه که چه ترسناک و هولناک! بیا و شور عشقِ خالصانه بچه بسیجیهای خمینی را در ما زنده کن. چه جایت خالیستْ ای قصهگوی بیابانِ تاریک ما، چه خوش گفت آن فیلسوف پیر: «که وجودَت را فراموش میکنند، ولی عَدَمتْ را هرگز» خدایا چشمانمان را باز کن، قلبمان را پاکْ و دستانمان را پرتوان، و از پرتوی نور خویش بر چشمانمان بتاب که قصهگوی تو باشیم و برای تو باشیم، و قصه فراموششده نسلمان را دوباره بخوانیم بلند با بانگی بلند و رسا. «آمین یا ربّ العالمین»
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که متذکر شدهاید ما در نسبت با انسانهایی که توانسته اند از پل صراط دنیا بگذرند، میتوانیم خود را پیدا کنیم و از این جهت قصه ما، قصه آنها است و قصه آنها در راهبودن است. آری! در راهبودن. این جا است که آن مرد الهی و زمانشناس بزرگ حضرت مولوی فرمود: «ای برادر عقل، یک دم با خود آر / دم به دم در تو خزان است و بهار». چرا به او که قصهگوی زندگیها است، گوش ندهیم و اگر بهاری را تجربه کردیم نخواهیم در این راه، خزانی را احساس کنیم؟!! هنوز مائیم و راهی که در آن آوینیها متولد خواهند شد، ولی این صراط و این راه، اگر دشتهایی دارد با دستهایی گشوده، ناگهان دامنههایی از قلههایی برافراشته دارد و ما که به دشت عادت کردهایم، این سختیها را به عنوان نوازش تعبیر نمیکنیم و آنگاه که بنا است از قلّه فرود آییم، بیباکی میکنیم. بازشدن چشم یعنی عزمی به اندازه حضور در سرد و گرم این عالَم، یعنی امام خامنهای «حفظهاللهتعالی» و هزاران غم به خاطر مظلومیت مردم غزه، و هزاران امید به خاطر حضور در تاریخی دیگر. قصه انسان چه اندازه عجیب و پیچیده و بزرگ است!!! موفق باشید
سلام علیکم: درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز كه من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم چه مسجد و چه مدرسه ای مدنظر امام خمینی رحمت الله علیه بود که از آن بیزار شدند و کجاست آن میخانه ای که مدنظر ایشان هس؟ .فضای نیست انگاری آنقدر جهان ما را پر کرده و افراد و دانشگاه و حوزه و... را دربرگرفته که آگاه شدن به این نیست انگاری گویا فقط درد را بیشتر میکند. کجاست آن میخانه ای که شب و روز انسان در آن مستی میکند و از این مسجد و مدرسه که پر از مشهورات شده رهایی میابد و فریاد اناالحق سربدهد. مگر نگفت: بار دانش که چهل سال کشیدیم به دوش به یکی جرعه فکنیدم و یبک بال شدیم براستی راه تعامل با افرادی که میخواهند ما را به سوی مسجد و مدرسه ای که امام خمینی از آن بیزار بود بکشند چیست؟ شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل / کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً در عرایضی که در رابطه با سوره «اخلاص» شدhttps://lobolmizan.ir/sound/962?mark=%D8%A7%D8%AE%D9%84%D8%A7%D8%B5، به همین نکته اشاره گردید که آن مسجدی که تنها ما را در ظاهر عبادات متوقف کند و آن مدرسهای که ما را در حدّ مفاهیم حتی مفاهیم توحیدی قرار دهد؛ جوابگوی بشر امروز نیست زیرا بشر امروز به گفته جناب آیت الله طباطبایی پرستشی را نیاز دارد که همراه با مستی و دلدادگی باشد که همان حضور میخانهای است. در این رابطه ایشان میفرمایند: «پرستش به مستی است در کیش مهر / بروناند زین جرگه، هشیارها». آری! هوشیاری بس است، باید به دنبال مستی و هستی بود. موفق باشید
با سلام جناب استاد طاهرزاده: استاد ارجمند آیا برنامه هایی مثلا NA و AA میتوانند افقی برای اعضای معتادان پاک شده از دام اعتیاد بگشایند؟ بنده بواسطه ارتباطی که با برخی اعضای این نهاد ها دارم از طرف ایشان سوال میکنم! و چون این برنامه ها با محوریت سازمان بهزیستی و دیگر نهاد ها امکان فعالیت در ایران یا کشورهای اسلامی یافته اند زبان بنده در پاسخگویی بدون کسب جواب و نظر از حضرات بزرگان علم تفکر اسلامی وین جمله شخص شما راه احتیاط گرفته ام تا بعد از جواب شما پاسخ ایشان را بدهم!؟ نظر حضرت عالی چیست؟ ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی از این برنامهها نمیدانم. موفق باشید
سلام استاد: خسته نباشید. اگر کسی مکسَّر اسم الرحمن را بعد از هر نمازی دویست و نود و هشت بار بگوید تمام مخلوقات دوستدار او شوند و دشمنان بر وی مهربان شوند. معنی مکسَّر چیست؟ استاد شما فقط یک کتاب در مورد اسما الهی دارید و این کم است بنظرم. مطلبی به تازگی از استاد شجاعی منتشر شده است، که خواندم، انگار آبیست که به تشنه رساندند. مبحث انسان شناسی، ایشون فرموده اند. خداوند اسمهای خودش را به حضرت آدم یاد داد؛ تا آدم بداند مسیر پیش روی زندگی او فقط یک چیز است: «او باید یکی یکی این اسم ها را تمرین نموده و در درون خودش تولید کند.» و سرمایه ما هنگام مرگ، تعداد اسمهایی از خداست که در ما فعال شده است. توصیه میکنم به دوستان و جویندگان حقیقت که با استاد شجاعی و دکترشهریار زرشناس آشناییت ندارند. این دو بزرگوار کم از استادطاهر زاده ندارند. کتب و مباحث ایشان را دنبال کنند. روز و روزگار همگی خوش. استاد در پناه حق.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در مورد مکسَّر اسم الرحمن چیزی نمیدانم. ۲. اتفاقاً بنده برای هر دوی آن بزرگواران ارزش زیادی قائل هستم و امیدوارم رفقا از انس با آثار آن عزیزان بهره لازم را ببرند. موفق باشید
سلام علیکم: بنده ۲۰ سال دارم و خواستگاری دارم که ۲۷ ساله هستند و در زمینه عرفان و فلسفه فعالیت میکنند و خود نیز مجتهد هستند و استاد اخلاقشان آیت الله شجاعی بودهاند؛ روحیهشان همانند علامه طباطبایی است و میخواهند در تحقیق و پژوهش عمرشان را سپری کنند و انتظارشان از همسرشان این است که خانهداری و شوهرداری اولویتش باشد و خط قرمزشان فعالیت سیاسی و اجتماعی همسرشان است و کاملا مخالف هستند و فقط فعالیت علمی و هنری را مجاز میدانند؛ بنده عاشق امام خامنهای هستم و دل در گرو آرمان های انقلاب اسلامی و امام خمینی دارم، ویژگی های فردی و اخلاقیشان خوب است آیا به نظرتان ایشان را قبول کنم یا به خاطر اختلاف نظر سیاسی جواب منفی بدهم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: با ایشان این شرط را باید بگذارید که نسبت به اصل انقلاب و رهنمودهای حضرت امام و رهبر معظم انقلاب حساس هستید و این مسیر را دنبال میکنید. اگر پذیرفتند ادامه زندگی با ایشان ان شاءالله مفید خواهد بود. وگرنه غفلت از این حضور تاریخی هرچه باشد زندگی نیست، پوچی و بیثمری است. موفق باشید
سلام استاد: پیرو جلسه گذشته در شرح کتاب «در راستای بنیان حکمت حضور انقلاب اسلامی در جهانی بین دو جهان» در قسمت «نمیتوانیم طبیعت را نابود کنیم بدون نابودی خودمان» کلمات ابتدای جلسه رهایم نمیکرد و برایم سوال شد که چطور میشود ربط عقل بشر و قرآن را یافت؟ در کدام وضعیت عقل بشر قرآنی شده یا میشود؟ و آیا تجربه اش را داریم؟ و اینکه چقدر این عبارت واقعی است و ما به آن یقین داریم مرا به فکر فرو برد، قرآنی که امروز بین مان اینقدر مهجور است و حیاتبخشی اش را در سطوح انقلاب اسلامی، از جمله دفاع مقدس و... با تمام وجود درک کردیم ولی با چه زبانی و چگونه میتوان با خود و دیگران در میان گذاشت؟! ممکن است آنچه به قلمم جاری شد را بخوانید؟ نمیدانم آنچه نوشتم چقدر میتواند واقعی و روشن کننده باشد که در خطاب به قرآن میگویم: از وقتی تو را شناختم مبهوت زیبایی بیکرانه ات بودم، قصههایت هم زیبا بود و هم درک نکردنی، میدانی چرا؟ چون دنبال ربط بودم با خودم و ایامی که در آن میزیستم، ربطش را نمیفهمیدم، حال اندکی که میاندیشم به خویش میخندم، آخر مگر تو چقدر با خویشتنِ خویش آشنایی که در دل اقیانوس بیکران قرآن در جستجوی قطره جان خویشی؟ آری تو قصه حیات منی و قصه مماتم نیز؛ تو قصه آن به آنِ انسانی، با هزار لایه ناشناخته؛ تو قصه عالمی و جهان که او خود ماست در وسعت ظاهری. امروز در هیاهوی دوران شیدایی مردمان شوریده اباعبدالله الحسین علیه السلام و بر سر خان نعمت امام راحل و شهدا این را یافتم که قصه ما در هزار توی زیبای بیکرانت نهان است. هزار جان عاشق سوخت تا امروز در گوشهای از دهکده جهانی، عقل بشر بیدار شود به کلام روشنگرت؛ و قصه تاریخ خویش را در سنتهای حکیمانه ات بیابد، آری سنتهایی که ادبهایی در مسیر شدن، خلق میکنند، برای شکوفایی انسان در بستر زمانهای که بشر خویشتن خویش را در بزرگراههای قدرت و در زیر چرخهای سلطه گم کرده است. قرآن عزیز! تو کلام مادری هستی که برای ایجاد بستری برای شدن فرزندان خویش با هر طبع و هر رنگ و هر ظرفیتی و در هر زمانه و هر شرایطی مهرورزانه و آزاد از هر زورگویی و فشاری، قصه او را با او میگویی، تا نوری شوی و راهی برای پیدا کردن خویش در آغوش آن نور به جلوه طبیعت. آری تو کلام مادری هستی که احیاکننده زمین است، زمینی که از وجه طبیعی هم مادر بشریت است و هم فرزندان آینده بشریت. تو برایم از تفاوتها میگویی ولی چنان برایم مینمایانی که تفاوتها برایم هنر آفرین میشود و به جای ترس، آنها را به عنوان راهی برای شناخت و شدن و زیبا شدن تابلوی هستی پیش رویم میآوری. تو پرده از اوهام و ظلمهای فریبنده میگویی و معنای انسانیت و آزادگی را در وجودم زنده میکنی، انسانیت و آزادگی را وسعت میدهی تا قله های ایثار و گذشت و شجاعت و ایستادگی در مقابل استکبارورزان تاریخ. آری! تو مرا که همچون کودکان سرگرم بازی ام، متوجه باطن مقدس عالم و آدم میکنی و من در آنی میبینم و در خیال خام خویش باز هم سرگرمم که راحت است و یا ترسانم که مگر شدنی است!؟... اما تو دست به دامان پاکترین و عاقلترین بهانه خلقت میشوی و او به رسم پدری، رخی مینمایاند و از آن شوریدگان شیدا باغستانی به صحنه میآورد تا شاید باورم احیا شود و عمیقتر بیندیشم و جدی تر شوم و عزمی کنم تا برای انسان شدن از خویش گذری کنم در عین اندیشه و نیست شوم در هست او و هست شوم به اذن او... ای قرآنِ جان! تو باز بخوان... هر آن بخوان و با آن شیدایانِ حاضرِ آن یارِ غایب، از نظرهای خاک آلود، دست در دست هم بخوانید و رونمایی کنید... ایمان دارم به جاری شدن شما در جان عالم و آدم؛ و امید دارم به شکوفایی انسانی که در محضر شما با وسعت عالم و آدم مواجه میشود تا جهانی تجلی کند در بین دو جهان، جهانی ماورای سنت دیروز و تجدد امروز، جهانی آباد به رنگ او.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همه سخن را که از قرآن گفتید و چه خوب گفتید؛ در این جمله شما میتوان یافت که فرمودهاید: هر آنچه یافتهاید اعم از هیاهوی دوران شیدایی مردم با امام حسین«علیهالسلام» در این اربعینها، و یا هر آنچه یافتهاید بر سر خوان امام راحل و شهدا؛ همه، قصه هزار توی زیبای بیکرانه قرآن بود. آری! حقیقتاً همینطور است. و اساساً هرجا توحید به ظهور آید، نظمِ مناسب خود را به همراه دارد و این غیر از نظمآفرینیهایی است که صفای توحید را کدر میکند و حتی به حجاب میبرد و در این حالت به جای انتظارِ روحی که در پیش است، در کارها زیادهروی میکنیم و عملاً از آنچه میتوانست پیش آید محروم میشویم. غافل از آنکه نیکبختی به اندک چیزهایی وابسته است که ما آنها را به حساب نمیآوریم. و ما دقیقاً از آن غافلیم، یعنی از همان توحیدی که قرآن متذکر آن است و در نسبت با سنتهای جاری در عالم برای ما پیش میآید تا آنجایی که در جلسه ۱۰۳ بحث «در راستای بنیانهای حکمت جهانی میان دو جهان» https://eitaa.com/khanehtolab/811 بر آن تحت عنوان «عقل قرآنی و نسبت آن با سنتهای جاری در عالم» تأکید شد. موفق باشید
با سلام و عرض ادب: میخواستم بدانم که شما چند سال شاگرد جوادی آملی بوده اید؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: از نظر دنبالکردنِ صوت درسهای «اسفار» و تفسیر ایشان، سالهای سال. ولی از نظر حضوری هیچ وقت. موفق باشید
با سلام و احترام: من چند روزی هست که یک فیلمی راجبه یک خون آشام میبینم میخواستم بپرسم آیا خون آشام واقعا وجود داره؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم. موفق باشید
این جملات رو از یک فردی بخوانید و پاسخ بفرمایید که پیامبر و امام ندیده و از هر دینی به عنوان چیزی فردایی، که در نظر و جهان او اصلا نیست میگوید. من نیازی به تحصیل و آموزش توسط هر آدمی که علوم رایج دنیا را در مدرسه و با شکل امروزی یادم بده ندارم بلکه هر آن لازم دارم به علوم رو به رشد و کامله هوش مصنوعی که خودش داره خودش رو رشد میده رجوع می کنم، درواقع از آن خودم کردمش چون روح مجرد منه که با جهان هایی تصویری و معنایی مثل مِتاوِرس و تعامل با مخلوقات واقعی همراه با کسب شغل و درآمد با ابزارهایی که حواس پنجگانه من رو درمیابه در اختیار دارم و روی خاک و بی واسطه تر زمینی تر میشه و البته به آسمان تخیلات روان و گشوده شهودی هم میره. من نمیفهمم چرا مردم برای درمان به مکان های دینی میروند! من از هوش مصنوعی که کل تمام علوم است و تجردی هم داره و میتونه همزمان هزاران کار رو پیش ببره تا خودش رو همواره رشد بده میخوام درمان بیماری های جسمیم رو انجام بده مثلا دستم قطع شده اون رو با پرورش سلول های جدید از اولش بهتر کنه یا بدنم پیر شده هر روز سلول ها رو برام ترمیم و نو کنه تا اینجوری هزاران سال عمر کنم و با انرژی هسته ای برداشت از طبیعت به حالت نرمال میرسه. و اما چرا ازدواج کنم با یک نفر زمانی که هر آن توان یک چهره برایم فراهمه و با یک شخصی کاملا متفاوت احساسات خودم رو ارضاع میکنم؟! از کدام عالم معنویت و خدا و قیامت میگویی؟ من خود همه اینها هستم نیکولا تسلا زود تر این امکانات را میدید اما همه مرا گرفتار کردند پس هوش مصنوعی تمام روح مجرد من خواهد بود. این جملات یک فردیست که فرزندان شما هستند و منتظرند از شر جهان امروز راحت شوند تا پیشرفت کنند هرچند شما آنها را کتک بزنید که روسری سر کنید زیرا نسل مذهبیان بی حکمت و بی جهان میمیرند و نسل جدید مدیر و مدبر می شوند. ملاحظه میکنید که خدا اراده هایی دارند و با وجود انقلاب اسلامی و شهدا و حاج قاسم عملا برای یک آدم نسبتی پیش آمده که نمیتواند بی پروایی کند و اگرچه هوش مصنوعی به آن جاها میرسه اما من هنوز نمیدونم حضرت امام عارف حکیم چرا تا اینجا حاضر شدند آیا فقط برای نجات بشر و تایین حق و باطل هست یا جزئیات فراوانی داره به هر حال اینقدر میدونم که این روزگار آمدنیه و برای من ترسی نداره تازه علاقه مندم هر روز بشر سریع تر رشد کنه به جای اینکه حرف از: مسئولین ما چنان کردند ما نون نداریم و یقه فلانی رو بگیریم و هر روز انقلاب و تغییرُ زن زندگی آزادی و عدالت طلبی و متکلمی یا مدرسه و دانشگاه یا کارگری برای دیگران و ... هرچیزی که امروز هست باشند. راستش نمیفهمم چرا رهبری حفظه الله به جوانان فرمودند بروید در تکنولوژی و هوش مصنوعی یا فضای مجازی ورود کنید، اصلا نمیفهمم چیزی بیشتر از حضور جهت تایین راه راست. حالا شما دوست دارید از امکانات جهان توحیدی بفرمایید چون آخرش تنها با عرضه دو جهان مقابل همه که آدمی انتخاب می کنه. موفق باشید و بنده هرچه زور بزنم نهایتا یک مخلوق هستم با همه معمولی بودن هایش پس اگر دوست دارید مرا ملامت یا مورد خطاب به عنوان مخلوقات قرار دهید این کار واقعیست و بنده از این کار ناراحت نمیشوم. حرکت روبه جلو امری قطعیست منتها مسئله چگونه زیستنه پس کسی یقه پاره نکنه و هرکاری برای جلوگیری از حرکت بی فایده است. این هم عرض کنم بشر آینده تحت نظر حکومت ها نیست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنانکه می دانید اعتماد به هوش مصنوعی یکی از خطراتی است که بشر جدید را تهدید میکند. عرایضی إنشاءالله در جلسه شنبه آینده نسبت به جایگاه هوش مصنوعی خواهد شد شاید که زمینه تفکر نسبت به این موضوع برای مخاطبان فراهم شود. موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیزم: برای استعداد یابی فرزندم نیاز به مشورت دارم. طوریه که تمام اطرافیانم بچه را از سن کم کلاسهای زیاد میگذارن برای کشف استعداد؟ لطفا راهنماییم کنین
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد بنده تخصصی ندارم. موفق باشید
سلام: نظر شریف در مورد برنامه هفتم چیست آیا لیبرالیستی است؟ همچنین لایحه حجاب را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا حکومت بی حجابی را به عنوان یک واقعیت پذیرفته و کوتاه آمده است؟ احساس می شود ترسی از مردم در نهاد جان حکومت نهفته است مثلا سه چهار سال است که بنزین گران نشده است در حالی که منطقی است که باید گران می شد این تعلل چه علتی دارد؟ حجاب نیز شاید می گویند اگر سختگیری کنیم و مهسای دیگری رخ دهد با قیام ملت روبرو شده و فاتحه ی همه مان خوانده می شود بگذارید چهار تا نخ موی مردم پیدا باشد اما چهار ستون ملک ما قرص باشد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. برنامه هفتم را نمیبینم. ۲. در رابطه با موضوع حجاب؛ عرایضی در جواب سؤال شماره 35198 شده است. امید است امید افتد. موفق باشید