باسمه تعالی: سلام علیکم: به فرمایش حضرت فیض کاشانی:
گفتم به کام وصلت خواهم رسيد روزي
گفتا که نيک بنگر شايد رسيده باشي
سلوک، همین استقرار در نظام الهی است. خوب است در این رابطه به مباحث مربوط به سورهی فتح که روی سایت هست، بپردازید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با نظر به حقیقت و تلاش برای نظرکردن به حقیقت وجود، جایگاه هرچیزی معلوم میشود که حجاب حقیقت است، مثل افراد معاند؛ و یا آینهی ظهور حقیقتاند مثل شهدا. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد را هرکس باید با خودش حلّ کند که بالاخره در محضر حضرت پروردگار چه نوع زندگی را باید پیشه کرد تا بیخدا نباشیم. به هر صورت آنچه که زندگی را زیبا میکند و ابدیت را در مقابل ما میگشاید، زندگی با خداست، هرچند که دنیا به کام انسان نگردد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نیز بحمداللّه خیلی زود متوجهی مشکلی که شما میفرمایید، شدم. راهکار را باید در تعالیِ انسان و به شکوفاآمدنِ کرامتهای انسانی جستجو کرد تا خود به خود این افراد منزوی و انگشتنما شوند، هرچند گرگهایی هستند در لباس میش، ولی از گرگ هم تندخوتر و کینهورزترند. به انقلاب اسلامی و آیندهای امیدواریم که اینان را هرچه بیشتر رسوا میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کدام روایت؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این مباحث را خوب است با دقت کامل در شرح کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و کتاب «خویشتن پنهان» دنبال بفرمایید که چگونه نفس نباتی مناسب شرایطی که آمادهی پذیرش آن است، تجلی میکند و لذا در شرایط جدید، نفسی که مناسب آن شرایط است متجلی میشود مثل آنکه نفسِ یک جوان پس از مدتی به جایِ نفس کودکیِ آن فرد برای جسم او متجلی میشود. موفق باشید
با سلام: ارتباط مقام جامعیت موجود مجرد با قاعده بسیط الحقیقه کل الشیاء و لیس بشئ منها چیست؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است. بحث در آن است که «بسیط الحقیقه» در عین کثرت، در وحدت است و این از عالیترین معارفی است که جناب صدرا تحت عنوان قاعده شریف «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» به میان آورده است. نگاهی است که تا انسان در حکمت اسلامی خود را نپروراند، به این راحتی در جمع این موضوع نمیتواند وارد شود. موفق باشید
سلام استاد: من پرسشگر شماره 33342 هستم. من در ایام جوانی خوابی دیدم که من مردم. و جمعیت بسیار زیادی تابوتی روی دست، باشکوه میبردند و حس درونم این بود که مرده ی داخل آن تابوت میتوانم من باشم! و به آنها از دور نگاه میکردم. ولی من راهی دیگررا انتخاب کرده و رفتم که ابتدا خانه های خرابه بود و در همین حین احساس کردم شخصی که اسمش هادیست، بسیار مهربان پشت سرم همراهم است. بعد یهو هادی رفت و روبرویم هیچ و هیچ و هیچ شد و تاریکی محض. فقط به سمت جلو برده میشدم. وهیچ میدیدم و تاریکی! که انگار میخواست تمام هم نشود! هیچی ادامه داشت تا وحشت زده از خواب پریدم. -آن موقع آن خواب را جدی نگرفتم. الان به این سن فکر میکنم نکنه راه را واقعا دارم اشتباه انتخاب میکنم و واقعا درهیچ درجا میزنم و میروم. بنده به شدت به عرفان و عارف شدن از کودکی، علاقه مند بوده و هستم و دوست داشتم همچون مولانا باشم! برای همین لحظه ای از مطالعه و تحقیق از نوجوانی دست برنداشتم. شاید بهتر بود از همان اول با شما آشنا میشدم و این همه سال (تقریبا هفده سال) را هدر نمیدادم. البته خوبی که داشت حداقل این بود که الان به پوچی تمامی مکاتب غرب و عرفانهای آنها پی برده ام. البته ناگفته نماند با توجه به روحیه ای که از خودسراغ دارم. اتفاقاهمین جا و همین اکنون باید با شما و کتابها و سخنرانیهای شما آشنا میشدم. جسارتا اگر قبلا شما را هم میشناختم حتی یک کتاب هم از شما نمیخواندم. چون در آن دوران، غرق در نوع تفکر و سخنان روشنفکران و روانشناسان غربی و عرفان اوشو و نیچه و امثال او و فروید و کلا مطالعه و حتی پخش آثار آنها بودم و برایم بزرگ و دانشمند مینمودند!! البته هدفم ابدا تقابل و جنگ با دین اسلام نبود! به اصطلاح دوست داشتم همه ی گزینه ها را روی میز انتخابم برای دین و سبک زندگی، داشته باشم نه فقط گزینه ی اسلام را! خلاصه شبانه روز مطالعه داشتم ولی نه کتب نویسندگان اسلامی! حال استاد بعد از این همه سال بنده به چنین عقیده و افکار و برداشتی رسیده ام. و اعتقاد کامل به اسلام عزیز آورده ام. و میخواهم مطمئن شوم که سر عقیده ی درستم. چون ذهنم قبل از این بسیار آشفته و بی تمرکز، شده بود با توجه به مباحثی که اینگونه عرفانها دارند که کلا با دین در تضاد است یا بعضا با دین اصلا نمیخواند، بسیاربسیار گیج شده بودم و حتی تارک نماز و سردرگمی و حیرانی همیشگی داشتم!! یک سال پیش، فردی مومن دو کتاب از شما را به من معرفی کرد. کتاب فرهنگ مدرنتیته و توهم شما و گزینش تکنولوژی از دریچه ی توحیدیتان، که بسیار بنده را تکان داد و نگاهی نو برای من بود! اکنون در این سن، درکی که از این راه زندگی ام، که طی کردم و داشته ام را برای شما مکتوب میکنم. لطفا بیان کنید کجا اشتباه فکر میکنم. چون واقعا دوست دارم عارف بشوم و قصدم فقط سوالی گذرا و یا انباشت علم از اولم نبود! میتوان اینگونه فکر کرد؟ -ن ماز: هدفش ریشه کن کردن کامل ناپاکی های ذهن و رسیدن به بالاترین میزان شادی برآمده از رهایی است؟ البته نماز با حضور ذهن واقعی! - ومراقبه شبانه ی اعمال توصیه شده توسط علمای دین: راهی برای تغییر خود از طریق خودنگریست. - ذکرگویی مدام توصیه شده از ائمه اطهار، مثل گفتن زیاد لا اله الا الله: این راه متمرکز بر ارتباط عمیق دو جانبه بین ذهن و قلب است. این روش که به همراه مراقبه که گفته شد، که بر مبنای مشاهده و کاوش توسط خود، به ریشه ی ذهن و بدن سفر می کند، ناپاکی های ذهنی را به مرور از بین می برد و در نهایت با کسب آگاهی و تهذیب نفس. مجموعا تمام این سه گزینه، به داشتن ذهنی متعادل و پر از عشق و شفقت در پایان زندگی فرد می انجامد. میتوان گفت سبک زندگی دیندارانه از همان کودکی، به مثابه علمیست که افکار، احساسات، قضاوت ها و حس های فرد را هدف میدهند. چگونگی اینکه فرد چگونه رشد کند، چگونه تولید رنج کند یا خود را از رنج رهایی بخشد، چگونه قضاوت کند، چگونه احساس و حتی خیال کند. همه را آن علم و جهان بینی، مشخص میکند. در حقیقت این نوع علم زندگی را با آگاهی فزاینده، جدایی از پندار، تسلط بر خویش و صلح همراه می گرداند. البته شرکت در این دوره ی علمی که میتوان گفت از سن بلوغ هر فرد شروع میشود به کار سخت و جدی نیازمند است. کسب این علم، دارای سه مرحله است. ۱. مرحله ی اول این است که در طی این دوره از زندگی از کشتن، دزدی، فعالیت جنسی خلاف شرع، گفتن سخنان بیهوده و مصرف مواد مخدر و کلا هر چیزی موافق با هوای نفس و دین است خودداری شود. انجام این اصول اخلاقی ساده، ذهن پریشان را آرام می سازد تا بتواند وظیفه ی دشوار خودنگری را انجام دهد. ۲. مرحله ی دوم، کسب تسلط بر ذهن است که فرد، تمرکز و توجه بر روی واقعیت زندگی را پیدا و درک کند که از جمله مفاهیم اصلی که باید انسان در حین روبرو شدن با واقعیات زندگی بیاموزد: رفتار، کنترل برخود، مسئولیت پذیری و واقعیت پذیری و حضور در لحظه است. در این مرحله انسان باید یاد بگیرد که در نهایت جز خودش هیچ کس مسئول وضعیت زندگی خود او نیست و افراد خودشان هستند که انتخاب میکنند در کدام یک از مسیرهای سلامت یا بیماری روانشان گام بردارند. بنده در جوانی دو کتاب در این زمینه مطالعه کردم از دکتر گلاسر بنام واقعیت درمانی و تئوری انتخاب که بسیار کمک کننده بود: دو هسته اصلی توصیه شده در کتاب واقعیت درمانی، مسئولیت و انتخاب است. این رویکرد روانشناسی به زمان حال بیشتر از گذشته اهمیت میدهد. خودآگاهی را به ناخودآگاهی ارجح میداند. بیماری روحی را یک فرایند فرار از مسئولیت فرد میداند و به اهمیت بالا بردن بینش، برای تغییر رفتار او تکیه میکند. هدف واقعیت درمانی، جایگزین کردن انتخابهای موثر به جای انتخابهای ناموثر و تبدیل سبک زندگی رضایتمند به جای زندگی غیررضایتمند است. و تئوری انتخاب در محتوای خود فلسفه کنترل بیرونی را به چالش میکشد و در مورد انتخاب فاعل بودن به جای مفعول بودن انسان سخن میگوید. آقای گلاسر تئوری انتخاب و واقعیت درمانی را در واقع روانشناسی کنترل درونی مینامد. از دیدگاه گلاسر انسانها اکثرا از تلاش برای کنترل بیرونی استفاده میکنند و خیلی از افراد به نوعی یا در معرض کنترل بیرونی قرار دارند و یا در حال تلاش برای رهایی از این کنترل و رساندن خود به جایگاهی که خودشان بتوانند دیگران را تحت کنترل در آورند هستند و به همین دلیل شادکامی و احساس سعادت موضوعی دست نیافتنی برای انسان به شمار میرود. درواقع گلاسر اینگونه بیان میکند که اگر رفتارهای ما به جای نیازهای درونی توسط موقعیت یا محیط بیرونی هدایت شود، ما مشکلات و نارضایتیهای روانی را تجربه میکنیم. در واقعیت درمانی به حضور در لحظه بسیار تأکید میشود. گلاسر معتقد است که اعمال و رفتارهای ما توسط رویدادهای گذشته کنترل نمیشوند بلکه تحت تأثیر نیازهای برآورده نشده ما در حال حاضر قرار دارند. در این نظریه تا حد زیادی بر مفهوم بودن در «اینجا» و «اکنون» تأکید میشود تا افراد بتوانند رفتارهای کارآمد همراه با مسئولیتپذیری بیشتر را تجربه کنند. و خلاصه ی کلام اینکه: در جلسات روان درمانی به افراد کمک میکنند تا بدانند تنها در صورتی میتوانند در جهت مثبت حرکت کنند که کنترل زندگی خویش را دست بگیرند و توسط نیروها و انگیزههای درونی خود هدایت شوند، نه نیروها و انگیزه های بیرونی. ودر این بین به کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید از جفری یانگ برخورد کردم، مفهوم طرحواره ها برای اولین بار توسط دکتر جفری یانگ مطرح شد. وی این مفهوم را اینگونه تعریف کرد: تله های شخصیتی یا همان طرحــــواره ها ساختار روانی و چهارچوب فکری هر انسان است. که در زمان قرار گرفتن در موقعیت های مختلف باتوجه به آن افکار و احساسات خاصی به سراغش آمده و در نهایت رفتار خاصی از وی سر میزند. اجازه دهید برایتان یک مثال بزنم. سخنرانی در جمع ممکن است فردی را مضطرب و فرد دیگری را به هیجان آورد هر کدام از این افراد طرحواره هایی دارند که زمانی که در این وضعیت قرار میگیرند، یعنی از آنها خواسته میشود که در جمع سخنرانی کنند فعال میشود و در نهایت فردی را مضطرب کرده و فرد دیگری را به وجد می آورد. طرح واره ها عموما در زمان کودکی شکل گرفته و در ابتدای نوجوانی خود را نشان داده و عمولا تا کهنسالی همراه فرد است .و تجربیات زندگی فرد در کودکی موجب شکل گیری آنها میشود. به طور مثال بزرگسالی که در زمان کودکی با والدینی زندگی میکرده که عادت داشتند تمام کارهای او را انجام دهند و به وی اجازه نمیدادند مستق عمل کند، با طرحواره ی وابستگی بزرگ شده است و احتمالا همچنان در دنیا به دنبال افرادی میگردد تا کارهای او را انجام دهند. هر فردی از کودکی دارای چندین طرحواره شده، که باعث اختلالات در شخصیت او ورفتار بد الان او بصورت ناخودآگاه شده است. . معرفی انواع طرحواره ها: طرحواره های حوزه طرد و بریدگی: . تله رها شدگی . تله بی اعتمادی . تله محرومیت هیجانی . تله نقص و شرم طرحواره های حوزه خودگردانی و عملکرد مختل شده: . تله وابستگی و بی کفایتی . تله آسیب پذیری . تله شکست طرحواره های حوزه محدودیت های مختل شده: . تله بزرگمنشی و احساس استحقاق . تله خویشتن داری ناکافی. طرحواره های حوزه دیگر جهت مندی: . تله ایثار . طرحواره های حوزه گوش بزنگی . تله جلب توجه . تله منفی نگری . تله بازداری هیجانی . تله معیارهای سخت گیرانه که البته بسیار سخنانم طولانی میشود برای توضیح دادن بیشتر که هر بند بالا توضیح خود را دارد که البته در کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید از جفری یانگ نوشته شده است.استاد تمام این حرفها در سر من هست .و شبانه روز فکر میکنم نکند من به اصطلاح درگیر پوسته هستم و از چیزهای مهمتر عرفان اسلامی غافلم! 3-وبالاخره در مرحله سوم و پایانی ،زندگی فرد ،در طی سالیان مراقبه و نماز و خودنگری و درک واقعیت ومطالعه و رسیدن به این آگاهی ها و پذیرش واقعیت و کسب مقام توکل ورضا و تسلیم درونی، ذهن سالک، آرامتر و متمرکزتر شده است و به مقصد نزدیکترشده است. وسرانجام در روزهای پایانی زندگیشان، افراد ، اگر راه را گم نکرده باشند یا درجا نزده باشند.و راه را طی کرده باشند. عشق و شفقت و خیرخواهی برای همگان را فرا گرفته اند چون درون خود را از ناخالصیها پاک کرده اند!و طریق عشق ورزی به خلق و دیگران را در درون خود دارند. اکنون آن فرد به مقام رضا.توکل.تسلیم .در کنار حب خدا و اهل بیت ..در وجود خود رسیده است. ومیتواندعشق بورزد و میداند که عشق چیست. برخلاف ابتدا که نفس بود و بر اصل لذت طلبی و خودخواهیها تصمیم میگرفت.و از عشق و عقیده وعمل بویی نبرده بود! (در واقع اکنون با درمان و آگاهی حس درون او عشق و خداگونه شده است!)وفقط در این زمان است که میتواند پاکی و خلوص به دست آمده در وجودش را با تمام موجودات تقسیم کند. استاد این همان کمال انسان و با خدا یکی شدن اوست که مد نظر دین است؟و یا باید حتما چشم برزخی در همین جهان باز شود؟وچیزی غیر این مد نظر شماست؟بایدحتما شهود داشت؟یا چی؟این فکر و خیالات مرا راحت نمیگذارد.چه کنم؟البته با توجه به سنم زمان دیگری ندارم و اضطرابم و اضطراب که ایا راه را درست رفته ام؟ استاد الان با توجه به اطلاعات بنده سیر مطالعاتی بعدی من از چه فردی باشد؟من در مطالعه سیری ناپذیرم .تمام کتب و سخنرانیهای شما را گوش کرده و خوانده ام و کتب شهیداستاد مطهری،پناهیان ،استادشجاعی و... الان سیر مطالعاتی جدیدی میخواهم.راه جدیدی روبروی خود گشاده میخواهم.چه کنم کدام راه بروم؟ این سوال هم برایم مطرح است.آیا اصلا چیزی به اسم ذهن داریم. و یا اینکه بجای ذهن در دین به ذهن چی میگن،همون قوه ی خیال میشه ذهن؟؟ اگر بطور مداوم سیرمطالعاتی جدیدی نداشته باشم شبانه روز در این افکار غوطه ورم و آنها را نشخوار میکنم.من خودمو میشناسم دست وردار نیستم.وبه نظرم این درجا زدن است!
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اینکه بنده علم تعبیر خواب ندارم و فکر هم نمیکنم نیاز است که جنابعالی خود را در خوابی که دیدهاید دنبال کنید؛ حرفی نیست. حرف بر سر یافتن «خود» است و حضور بیکرانه در ابعادی بیکران. از نظر بنده در مقایسه آنچه افراد مذکور فرمودهاند و هر کدام نیز بُعدی از ابعاد انسان را مدّ نظر دارند، همه و همه در آخرین دین، از طریق آخرین پیامبر به عالیترین شکل به میان آمده است. تأسف بنده در اینجا است که میبینم چگونه بعضی از عزیزان بدون تأمّل و تعمّق بر آموزههای دینی و مباحث «معرفت نفس» و وسعت و حضور نفس در عوالم دیگر و ابدیت، وقت خود را مشغول اموری میکنند که هرچه هست اگر غلط نباشد، که عموماً غلط نیست؛ ناقص است.
بنده انقلاب اسلامی را راهی میدانم به سوی «یوم الفصل» که از یک طرف افرادِ معتقد به انقلاب، انقلاب اسلامی به عنوان تاریخی که در آن قرار دارند، آنها را در بر گرفته و نوعی حضور را به آنها عطا کرده، و از طرف دیگر بسیاری از ابعاد آن انقلاب همچنان نهفته و پنهان است و هر اندازه در تقوای الهی نسبت به پاسداشت آن کوشش کنیم، به همان اندازه احساس حضورِ تاریخی ما شدت مییابد و بیشتر احساس میکنید ذیل اراده الهی نسبت به اهدافی که در پیش است حاضرید و در شعف حضور قرار میگیرید، امری که در نسبت با شهید حججی و شهید حاج قاسم سلیمانی برای رفقا پیش آمد. چه اندازه خوب است که رفقا جهت درک هرچه بیشتر «خود» متوجه حضور تاریخی خود و تاریخی که آنها را در برگرفته است؛ باشند. در این صورت در شعف حضور ذیل اراده الهی، خود را خواهند یافت. موفق باشید
با عرض سلام خدمت شما! می خواستم بدانم که از نظر وجودی آیا مخلوقات در طول خداوند هستند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: مخلوقات به عنوان ماهیت امر وجودی نیستند. آری! «وجود» تشکیک بردار است و مطلق وجود، مطلق کمال است و بقیه مراتب وجود، پرتو وجود مطلق می باشند. موفق باشید
با سلام: از مرحوم علامه طهرانی و آیت الله قاضی و بزرگان دیگر نقل است که تا وقتی انسان حق الناس داشته باشد در قرب الهی به روی وی باز نخواهد شد. شخصی که عمری در جهالت یوده و تبعا حق الناس زیادی به گردن وی هست خب آن هایی که قابل حل است حل میکند اما آن هایی که با حساب ظاهری قابل حل نیست را باید چکار کند؟ مثلا افرادی را دیگر نمیبیند یا اصلا آن را نمیشناخته و الان هم نمیشناسد یا مثلا در مورد قبیله ای جک گفته که جمعیت آنان میلیونی است یا در انتخابات به کسی رای داده که بهتر از او موجود بوده. این فرد چکار کند؟ آیا از مراتب قرب محروم است؟ آیا راه حلی هست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: با استغفار برای آنها و دادن صدقه از جانب آنها إنشاءالله موانع برطرف میشود. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما. سوالاتی برایم ایجاد شده است. ممنون میشوم پاسخ بفرمایید. میخواستم شروع کنم به خواندن تاریخ معصومین علیهم السلام. با خود گفتم ابتدا از لنز عرفان اسلامی به زمان و تاریخ نگاهی بیندازم. در اولین مواجهه، نظریه علم الاسماء تاریخی مرحوم فردید نظرم را به خود جلب کرد. بعد از آن مطالبی از تلقی ابن عربی در باب زمان خواندم. بار دیگر به انبوه پاسخهایی که شما به کاربران دادهاید نگاه کردم؛ کلماتی برایم آشنا بود و مرا به یاد مطالب محییالدین در فتوحات میانداخت: روح زمانه، مظهر اسم غالب، قطب زمان، ظرفیت هر تاریخ، کل یوم هو فی شأن، الدهر هو الله و ... ۱. استاد! به نظر شما چگونه میشود تاریخ زندگی معصومین علیهم السلام را از این دریچه مطالعه کرد که آنها مظهر اسم غالب در زمان خود بودند و مقدرات الهی بر اساس آن اسم جاری میشد؟ ۲. چگونه میتوان خود را در تاریخ زندگی هر معصوم حاضر کرد تا بفهمیم اسم غالب چه بوده است؟ چه از طریق علم حضوری و چه از طریق علم حصولی. ۳. به نظر شما بهتر نبود مرحوم فردید، علاوه بر مبنایی که از ابن عربی اخذ کرده بود، قالب و روبنای نظریه خود را نیز از او وام میگرفت و بعد از آن به نسبت هایدگر با این دستگاه فکری میپرداخت؟ با تشکر از بذل توجهتان خواهشمندم اگر نکتهای اضافه بر این سوالات در باب «دریافت تجلیات الهی از طریق امامِ زمانه» و چگونگی کاربست آن در مطالعه تاریخ معصومین دارید بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. عمده آن است که مطالعات ما با چنین رویکردی باشد تا در آینه حرکات و سکنات و گفتار اولیای الهی، انوار اسماء مدّ نظرمان باشد. ۲. با مطالعات دقیق نسبت به سیره اولیای الهی این خصوصیات بهخوبی پیش میآید. ۳. به نظر بنده جناب فردید با مطالعه آثار هایدگر متوجه شدند میتوانند چنین مواجهه خوبی با آثار ابنعربی داشته باشند، وگرنه مثل سایرین، آثار ابن عربی را تبدیل به نوشتههای خواندنی میکردند. ۴. عمده توجه به حضور تاریخی است که جان ما را محل تجلیات انوار الهی میکند. به نظر میآید با تأمّل در کتاب «سلوک ذیل شخصیت حضرت امام خمینی (رضواناللهتعالیعلیه)» بتوان در این وادیها حاضر شد. موفق باشید
استاد عزیز و بزرگوار سلام: من در شرایطی بسیار سخت تلاش می کنم حجاب خود را حفظ کنم و نسبت به این موضوع حس آرامش خوبی دارم، ولی از اطرافیان فشارهای زیادی را متحمل می شوم. بارها به خاطر حجاب و تغییرات اعتقادی و به خصوص اعتقاد به ولایت فقیه، تا پای طلاق و جدایی از فرزندم پیش رفتم ولی از لطف و رحمت خدا، این موضوع برطرف شد. ولی نکته ای که بسیار من را آزار می دهد و گاهی به ناامیدی میرسم مسئله ی اخلاص در عمل است. من چه طور می توانم مطمئن شوم که در حفظ حجاب یا هر عمل پسندیده ی دیگری اخلاص عمل دارم؟ در واقع از این موضوع به شدت میترسم که مبادا من بمیرم و در آن دنیا به من نشان دهند که همه ی سختی هایی که کشیدم بیهوده بوده و عمل من به خاطر عدم وجود اخلاص پذیرفته ی درگاه حق نیست. نشانه ی اخلاص در عمل چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: دلیلی ندارد که وقتی به حکم وظیفه و با روی گشاده وظیفه دینی خود را انجام میدهیم، امیدوار به رحمت الهی نباشیم. موفق باشید
ما معتقدیم طرح نبی مکرم برای تحقق اسلام و معنویت در جامعه، تشکیل حکومت اسلامی می باشد به عبارت دیگر راه میان بر اسلام برای رشد آحاد جامعه ایجاد کارخانه انسان سازی است، انقلاب اسلامی نیز اقدامی است از جنس دغدغه های جریان نبوت که همان قله ها را هدف دارد با توجه به این مقدمه، طرح نبی مکرم اسلام برای تحقق معنویت و اسلام در جامعه چیست؟ بر این اساس جمهوری اسلامی چه میزان در راستای این طرح پیشرفته (به عبارت دیگر چقدر معنوی شده) آیا رشد داشته ایم یا تنزل کرده ایم؟ اساسا با توجه به این ایده ملاک ما برای سنجش معنویت یک جامعه چیست؟ آیا انقلاب معنویت نوینی را برای مردم به ارمغان آورده؟ آیا کار برای جامعه پردازی که مقدمه ای است برای توسعه معنویت در سطح جامعه از ارزش ذاتی معنوی برخوردار است یا بعد از بسط معنویت است که می توان گفت جامعه معنوی شده است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! انبیای عزیز آمدند تا انسانها در بستر زندگی، ساخته و پرداخته و متعالی شوند. حال عدهای با آنها مقابله کردند و عدهای در عین آنکه آنها را پذیرفتند ولی از کاهلیهای خود دست برنداشتند و عدهای دیگر جانانه و سلحشورانه در کنار تاریخی که انبیاء گشودند، قرار گرفتند و به نتایج فوقالعادهای رسیدند و امروز نیز در بسطِ حضور تاریخی خود با انقلاب اسلامی که حقیقتاً همان اسلام است در این زمانه، روبرو هستیم و معلوم است که نه اسلام در ذات خود معاویهها را میپروراند و نه انقلاب اسلامی رانتخواران را. هنر شهدای عزیز ما آن بود که فهمیدند راه حضور در تاریخشان را چگونه انتخاب کنند و باز باید از سخنمعجزهآسای حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» که روح این انقلاب است، سخن گفت که فرمودند:
«ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم. مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا میداند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست؛ و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافله نور، جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند!»
موفق باشید
سلام: وقت بخیر. بنده با استدلال به این مطلب که علامت ظاهری احترام به مقام عالی و سلام گفتن و ابراز فرمانبرداری در زمان ما بالا بردن دست کنار سر است، هنگام عرض سلام خدمت صاحب الامر، به این نحو عمل میکنم ، آیا یه نظر حضرتعالی این گونه ای از توجیه شخصی است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در روایت داریم هرگاه که نام حضرت مهدی «عجل اللهتعالیفرجهالشریف» در مقابل حضرت رضا «علیهالسلام» میآمد، حضرت به پا میخواستند و از سر احترام دست را بر سر میگذاشتند و البته این غیر از آن است که وقتی میخواهیم سلام به حضرت بدهیم، دست برسینه میگذاریم. موفق باشید
سلام علیکم و رحمت الله: استاد بزرگوار، ماه هاست و یا شاید هم سالهاست که دیگر گویا هیچ چیزی برایم ارزش دویدن و جان کندن ندارد. دیگر از آن شور دوران نوجوانی خبری نیست! غمی سینه ام را میفشرد که هرچه فکر میکنم راه حلی برای چاره ی آن نمی یابم. گویا همه چیز، آری همه چیز برایم بی معنی شده! فقط گاه گاهی قوت و قوتی از اشک ریختن در فاطمیه و شنیدن روضه ای از حاج قاسم و یا خواندن دستنوشته ای از شهید چمران توشه ی جانم می شود. اما همان هم بعد از یک مدت به پایان می رسد. به هرچه که فکر میکنم، جانم را اقناع نمیسازد، و همین موجب میشود سراغ انجام آن کار نروم. گرچه درس خواندن را، میخوانم، بهترینش را هم میخوانم، از مباحث توحیدی ناب در محضر اساتید کم نظیر تا مباحث فلسفی و گاها سیاسی، اما عطش جانم سیراب نمیشود. گویا پرده ی سیاهی و تاری جلوی چشمانم را گرفته و اجازه دیدن زیبایی ها و جمال الهی را بهم نمیدهد. درحالی که اکنون و همین حالا در میدان جنگ و نبرد علمی و عملی هستم، اما با این حال دیگر نمیدانم برای چه چیز باید بجنگم! خودم را خیلی عقب میدانم. شاید هم مقصد را بسیار دور. هرچه هست، جانم در عشق الهی نمیسوزد و من از این عدم سوختن درحال سوختن و تمام شدنم! من خود به چشم خویشتن، "میبینم" که جانم میرود... چه کار باید بکنم؟ دل خوش کنم به دنیا و مثل سایر بزرگواران از لذائذ دنیوی خود را خوشنود کنم؟ که این میشود همان تعبیر غرب زدگی و تجدد نه! من به دنبال کشف آن جهان بین دو جهان هستم که اکنون درش نفس میکشم، اما نمیدانم چگونه باید آنرا کشف کرد؟ جهانی که نه آن غرب زدگی و دنیا زدگی ست، و نه جدایی از تکنولوژی و تکنیک! به راستی چگونه باید آن را فهمید و در آن برای رسیدن به جهان آخر و برتر تلاش نمود؟؟... شرمنده که وقت تان را گرفتم. بزرگوارید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بنده این حالت را برای اکثر جوانانی که نمیتوانند با آموزههای دینی گذشته، خود را راضی کنند، پیشبینی مینمایم و در همین رابطه کتابهای اخیر مربوط به «جهان بین دو جهان» که تفرّج در مرغزار وجود است؛ شکل گرفت. بالاخره در این تاریخ باید حاضر شد. چرا به کتابهای مذکور و صوت مربوط به آن کتابها رجوع نمیفرمایید؟ تا تازه وارد سکراتی شوید که کتاب «انقلاب اسلامی؛ طلوع جهانی بین دو جهان» متذکر آن شده است. ۲. بد نیست به عنوان توجه به چشماندازی در این رابطه به فایل صوتی « جایگاه نبی و نبوت و نسبت آن با بشر آخرالزمانی» رجوع فرمایید. موفق باشید https://eitaa.com/matalebevijeh/9289
سلام استاد عزیز: در مورد سوال ۳۱۹۸۳ خواستم بگویم که مضمون کلیپ اینست: «علامه حسن زاده به آن عالمی که به دیدارش رفت فرمود میخواهم در گوشتان چیزی بگویم که اطرافیان شما نفهمند. آن عالم هم گفت باشد و گوشش را جلو اورد تا حضرت علامه در گوششان چیزی بگوید. ولی حضرت علامه بجای حرف زدن در گوش آن عالم، صورتشان را بوسیدند و اطرافیان از اینکه حضرت علامه این کَلَکِ شیرین را سوار کرد تا صورت آن عالم را ببوسد خندیدند و لذت بردند.»
باسمه تعالی: سلام علیکم: «کار نیکان را قیاس از خود مگیر». صفای کار را ببینید و فضایی که ایجاد شده. در آن فضا قضیه متفاوت خواهد بود. خدا رحمتشان کند که چقدر دلْ زنده بودند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم بد نیست سری به سیر مطالعاتی سایت بزنید. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه جز از طریق سایت، برای بنده ممکن نیست خدمتتان باشم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به طور شخصی اینطور جواب داده شد: 29066- باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال حداقل باید از ظاهر طرف، بدشان نیاید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کدام شعر رفیق؟!!! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کدام اذکار؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ناسیونالیسم یک توهّم و به یک معنا، شرک است ولی درک ارادهی الهی در تاریخ در ملتی خاص، قابل تفکر است مثل آنکه میفرماید در برههای از زمان، بنیاسرائیل را بر همهی انسانها برتری بخشید «وَلَقَدْ آتَيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به این نکته فکر کنید که انسانها در این تاریخ، جهانی شدهاند و از حالت قبیلهای که سلفی بمانند و یا توسعهگرا، عبور کردند. در این شرایط بهجز سرانِ دنیای مدرن یا ارتجاع، بقیهی مردم به دنبال چیزی هستند که جوابگویِ بودنِ آنها باشد و بنده در این راستا انقلاب اسلامی را جوابگوی چنین مطلبی میبینم. در این رابطه بد نیست سری به جزوهی «قرارگرفتن در بودنِ تاریخی خود» که بر روی سایت هست، بزنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با نظر به نظام حکیمانهی عالم آیا همینکه ظالم باید به سزای اعمال خود برسد، نحوهای از نشانهی حکمت حضرت حق نیست؟ موفق باشید