بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
34659

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: معرفی کتاب «نامه های بلوغ» از استاد صفایی حائری به نوجوان پسری که به بلوغ رسیده رو پیشنهاد می‌کنید؟ با توجه به ثقیل بودن متن کتاب آیا موجب زده شدن نوجوان از معارف دینی نمیشه؟ راهکار؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده کتاب مذکور با روح جوانان با توجه به مسائلی که دارند، همراهی می‌کند. موفق باشید

34574

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد بزرگوار: خدای متعال به شما خیر دنیا و آخرت عطا کند. اگر کسی به هر دلیلی نتواند زیاد روزه ی مستحبی بگیرد، چه راهی را پیشنهاد می کنید که تمام نورانیت و برکات و طهارتی که از روزه گرفتن حاصل می شود نصیب او شود؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان حضور توحیدی که در ماه رجب یعنی ماه خدا سراغ انسان می‌آید را، پاس بدارید به همان معنایی که در این رابطه فرمودند: «در هر روز از ماه رجب تا سی روز تمام شود این تسبیح را یک صد مرتبه بگوید: سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِی التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ». عمده، درک حضور توحیدی ماه رجب است که حقیقتاً این نوع درکِ خاص، مخصوص همین ماه می‌باشد. موفق باشید

34560
متن پرسش

با سلام استاد بزرگوار: وقتتان بخیر. جسارتا من آدم مذهبی هستم. اهل نماز و روزه.‌ اما متاسفانه قلبا اصلا نتوانستم با پدرم ارتباط برقرار کنم. ایشان تمام دغدغه شأن فقط بار مالی است. از لحاظ عاطفی ما را کاری نداشتن. یادم نمی آید اصلا ما را بغل کرده باشند بجز سالی یکبار آن هم عیدها. حالا که سنی از ما گذشته حتی دوست ندارم همان کار را بکند.‌ بشدت از رفتارشان بدم میاد. اما اصلا بروی خودم نمی آورم و محترمانه برخورد می‌کنم اما سالهاست که دارم خود خوری می‌کنم. این حس تنفر و بد آمدن از رفتارهای ایشان را خوهران من هم دارند.‌ متاسفانه من علاقه ای به ازدواج ندارم. اما خواهرم جهت دور شدن و فرار از پدر ازدواج بدی کردن!! مثلا از نحوه غذا خوردن و... اصلا دوست ندارم با ایشان همکلام شوم و در کنارشان بنشینم. نمی‌دانم چکار کنم که این حس از بین برود؟ می‌دانم ایشان رفتارشان تغییر نمی‌کند. هرچند الان بعد این همه سال تغییر رفتارشان دردی از ما دوا نمی‌کند. من حتی نمی‌توانم به ایشان بگویم مثلا با صدا غذا نخورید این باعث آزار خانواده است. چون می‌ترسم ناراحت بشوند. البته مراعات هم نمی‌کنند. چون فکر می‌کنند خیلی جانفدایی می‌کنند برای ما و قبول ندارند که تک روی دارند و‌ اولویتها فقط اولویتها خودشان است و حتی سر غذا هم به ما دیکته می‌کنند چه بخوریم و چه نخوریم و... من سالها قبل آنقدر اضطراب از دست دادن پدر و مادر را داشتم که نیمه شب می‌رفتم و چک می‌کردم که نفس میکشن یا نه. الان هم برایم مهم است که سالم‌باشند. اما رفتارهای ایشان هرچه بیشتر می‌گذرد برایم غیر قابل تحمل است.‌ ظرفم پر شده.‌ خواهش می‌کنم بگویید باید چکار کنم که بتوانم حق پدر و مادر را ادا کنم و عاق والدین نشوم. هرچند دارم از درون داغون می‌شوم. و ظاهرم معمولی است. حتی نزدیکترین و خانواده ام از احساسم بی خبرن. خیلی عذاب وجدان دارم. این چه رذیله اخلاقی است که گریبان گیرم شده است.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرمایند همین‌که والدین مسیر تولد و هستی شما هستند، بر شما حق دارند. بدین معنا که نسبت وجودی بین شما و آن‌ها برقرار است. و این نکته بسیار مهمی است که با نسبتِ وجودی خود به آن‌ها نظر کنید که نسبتی است بین شما و خدا، و وجهِ انسانی آن‌ها را در این مورد در نظر بگیرید. در بحث «راز امیدواری به آینده در تاریخ انقلاب اسلامی -3 »  https://eitaa.com/matalebevijeh/12933 از آن جهت که در مقدمه بحثی به میان آمده که می‌تواند در نسبت به موضوعی که عرض شد مفید باشد. موفق باشید    

34450

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام وقت عالی بخیر: درباره همایش زنان تاثیر گذار که به همت خانم آقای رئیسی برگزار شد و در سکوت خبری سر پوش گذاشته شد، اگر نظری دارید بزرگواری بفرمایید حرفی خداپسندانه ارائه کنید که امان از آه مظلوم که بدون سرپوش تا خود عرش می‌رود و امان از مکر، که خداوند خود جوابش را به عهده گرفته و امان از رمی الله خدا را داد من بستان از او.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه شده‌اید برگزاری همایش زنان تأثیرگزار کاری بس حکیمانه و عالمانه بود. زیرا از یک طرف موجب رسوایی‌ دروغ‌های ماه‌های اخیر رسانه‌های استکباری شد و از طرف دیگر متذکر افق تازه‌ای شد که انقلاب اسلامی نسبت به زن دارد. همین‌طور که می‌فرمایید همین اندازه عرض کنم که بسیار تلاش کردند تا آن همایش را نادیده بگیرند، غافل از آن‌که آن همایش کار خود را کرد ولی انکار و ندیده‌انگاشتنِ آن‌ها، لکه سیاهی شد بر شخصیت مدعیان احترام به حقوق زن. موفق باشید

34149

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: در کتاب «به ملاقات هایدگر» صفحه ۱۰۸ آمده است: «هنگام خداحافظی درحالی که خانم هایدگر و شوهرش به سمت در حیاط همراهیم می‌کردند، متوجه شدم که پوشه‌ام را در اتاق کارش جا گذاشته‌ام. دویدم تا که آن‌را پیدا کنم. روی میز کاغذی دیدم که رویش با جوهر آبی لاجوردی چند کلمه با خط گوتیک نوشته شده بود: (بگو، پس باید چه کنیم؟ رها کردن.) درحالی که قطار به سوی پاریس روان بود، این هشت واژه بی وقفه در سرم می‌چرخیدند . به نظرم در نسبت با حقیقت این رها کردن را باید یاد بگیریم اما چطور؟ نمیدانم! خیلی سخت است...

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی بنده آن است در این مورد در این تاریخ با مخاطبان سخنی داشته باشیم و از رهایی در نسبت با هستی و گشودگی آن سخنی به میان آوریم که به تعبیر جناب هایدگر، نوعی «نااراده» است در مقابل «اراده». موفق باشید

36104

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام و ادب حضور استاد عزیز و بزرگوار: در سوالی که پیش‌تر از شما درباره معنای شاکله در آیه شریفه: «کل یعمل علی شاکلته» پرسیدم جنابعالی نظر علامه طباطبایی را تبین فرمودید. در ادامه پژوهشی که در این باره آغاز کردم با فرضیه‌ها، سوالات و یافته‌هایی مواجه شدم که ضرورت داشت جهت اطمینان از مسیر تحقیق با شما در میان بگذارم. ۱. بحث لغوی: عرب زمان پیامبر (ص) با توجه به اینکه شاکله از ریشه شکل به فتح (ش) باشد یا به کسر آن دو معنا را ممکن است برداشت کند. در صورت اول زمانی که میگفته (شَكَلْتُ الدابَّةَ أَشْكِلُها شَكْلاً) أي: شَدَدْتُ يَدَها وَرِجْلَها. منظورش این بوده که او را شکل دادم. در این صورت معنای شاکله در آیه شریفه این است که دست‌وپای عمل انسان را می‌بندد و او را محدود می‌کند. در صورت دوم که به معنای (هیئت، صورت و فرم) به کار می‌رود معنای گسترده‌تری دارد و چون از این ریشه هم فعل متعدی ساخته می‌شود و هم فعل لازم و هم استعمال آن به عنوان اسم فاعل صحیح است و هم اسم مفعول، این ظرفیت در واژه شاکله وجود دارد که هم از یک سو شکل پذیر باشد و هم شکل دهنده. شکل پذیر از آن جهت است که عواملی بر او اثر می‌گذارند و شکل دهنده از آن جهت است که عمل را شکل می‌دهد. معنای متعدی شکل به فتح (ش) می‌تواند با معنای آن به کسر (ش) هم سازگار باشد؛ چراکه شکل دادن به معنای صورت در نهایت و نتیجه موجب بستن و محدود کردن ـ به همان معنایی که عرب درباره دابه به کار می‌برد ـ هم می‌گردد. ۲- بحث روایی: در کتب: (تفسیر عیاشی، تفسیر البرهان، نورالثقلین، الکافی، من لایحضره الفقیه و تهذیب الاحکام) روایاتی ذیل آیه شریفه از امام صادق علیه السلام نقش شده که معنای شاکله را (نیت و عمل) می‌دانند. از آنجا که بحث یک مسئله تربیتی است نه تعیین تکلیف مکلف و به حوزه فقه اکبر مربوط است و نه فقه اصغر و از آنجا که هر واژه‌ا‌ی در هر علمی معنایی به تناسب آن علم دارد، بین (نیت) در این روایات با (نیتی) که شرط فقهی انجام عمل است مانند: نیت نماز ظهر یا نیت روزه قضای ماه رمضان که موجب تفکیک و تعیین نوع عمل است تفاوت وجود دارد. در اینجا منظور از نیت هر آن چیزی است که منجر به انگیزه، قصد و حرکت در انسان به سوی یک عمل می‌شود و او را بر می‌انگیزاند. نه اینکه در ذهن و لسان خود نوع عملش را معین کند. به همین دلیل امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: نیت به منزله روح نسبت به بدن است و بدن همان عمل انسان است. از این رو بحث علامه صحیح است که فرمودند: شاکله» نسبت به عمل انسان، نظیر روحِ جاری در بدن است که بدن با اعضاء و اعمال خود آن را مجسم می‌نماید. از آنجا که بین اصولیون از متاخرین موافقت وجود دارد که در بحث الفاظ اخذ چند معنا برای یک لفظ چنانچه با هم تعارض و تناقض نداشته باشند بلامانع است و همه این معانی که برای شاکله تحقیق شد یا از باب اعم و اخص یا از جهت موافقت در نتیجه با هم قابل جمع است، می‌توان نتیجه گرفت که: اولا) اگر چه انسان یک شاکله اولیه دارد؛ ولی این شاکله خود نرم و شکل پذیر است و انتخاب‌های انسان به این شاکله شکل می‌دهد. پس اینگونه نیست که شاکله فقط همان بنیه اولیه انسان باشد قبل از تربیت؛ بلکه تداوم و تکرار در تثبیت یک عمل و تبدیل آن به رفتار و عادت می‌تواند این صورت جدید را در شاکله تثبیت کند و همواره عمل انسان تحت تاثیر شاکله است. از این بحث می‌توان اینچنین نتیجه گرفت که تربیت پایدار باید منجر به تثبیت صورت جدید شاکله شود وگرنه در حد اطلاعات و آگاهی باقی می‌ماند و چون شاکله همچون دابه دست و پای عمل انسان را می‌بندد، انسان در زمانی که هوشیاری و حافظه خود را از دست بدهد ـ مانند شرایط دشوار که انسان در معرض سختی قرار می‌گیرد ـ ناچار بر اساس شاکله خود رفتار می‌کند و اینچنین است که برخی در هنگام خشم یا سختی و دشواری دقیقا بر خلاف آن چیزی رفتار می‌کنند که در زمان هوشیاری. آن زمان که مغز خسته است، اعصاب به هم ریخته و جریان تفکر مختل شده، شاکله به صورت واضحی حقیقت خود را نمایان می‌کند و روشن می‌شود که در باطن انسان چه خبر بوده است. آنچه انسان در طول سال‌ها با عمل و رفتار خود ساخته یکباره بیرون می‌ریزد و هر آنچه از اجداد و نیاکان خود به ارث برده و دست خوش تغییر نشده را پدیدار می‌کند. با این اوصاف جای تعجب نیست که جنابعالی در کتاب خویشتن پنهان می‌فرمایید: "تا عالم انسان عوض نشود جایگاه دستورات روشن نمی‌شود وگرنه آن آقا به طبیعت خودش برمی‌گردد و می‌گوید: خدا لعنتت کند، پدر سوخته! چرا اینطور کردی؟ و بعد کتک را شروع می‌کند." توجه به شکل پذیر بودن شاکله از یک سو و شکل دادن به عمل و بستن دست و پای عمل از سوی دیگر به عقیده من ضرورت توجه انسان به حضور در عالم دینی را که مکررا بیان فرموده‌اید توضیح می‌دهد. ثانیا) شناخت شاکله می‌تواند نتایج مطلوب گسترده‌ای داشته باشد. در اموری مانند ازدواج، تربیت، مشاوره و استخدام فرد شاکله‌شناس قادر است ظرفیت‌ها و نقاط ضعف افراد را تشخیص دهد. به ویژه در مشاوره شاکله‌شناسی قرآنی می‌تواند ضعف روانشناسی را که بر رفتار بنا شده آشکار کند و ریشه عمل که شاکله است را برملا سازد و متناسب با آن چاره‌اندیشی کند. همچنین از طریق نگاه به والدین و اجداد و اقوام یک فرد می‌توان عمل او را در شرایط مختلف پیش‌بینی کرد و دریافت که این خصلت‌ها و روحیات در فرد متاثر از کدامیک از این افراد است. پرسش مهمی که در بحث شاکله باید پاسخ داده شود آن است که شاکله اولیه بر چه اساسی شکل پذیرفته و متاثر از چه عواملی است؟ آیا پدر و مادر در ایجاد این شاکله می‌توانند نقش موثری ایفا کنند؟ آیا تربیت قبل از فرزندآوری آغاز می‌شود؟ به کمک قرآن، احادیث و علومی مانند طب می‌توان چنین نتیجه گرفت که در سه نقطه حساس، والدین بر شاکله فرزند خود اثر می‌گذارند: اول: خون والدین: موید من در این ادعا آنجاست که در زیارت امین الله می‌خوانیم: «اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره، لم تنجسک الجاهلیه بانجاسها و لم تلبسک من مدلهمّات ثیابها.» همین مضمون در زیارت وارث هم آمده. سلسله خونی که در اصلاب و ارحام ائمه معصومین علیهم السلام جریان داشته از میان نسلی به نسل بعد گذشته که طهارت خود را حفظ کرده و از پلیدی جاهلیت به دور مانده. این مسئله در مورد هر یک از ما چگونه است؟ به نظر می‌رسد تعمق در این مسئله که من از چه نسلی هستم و از چه اصلاب و ارحامی به وجود آمده‌ام، بیانگر این خواهد بود که چرا برخی از کارها و رفتارها و عادت‌ها را بدون آنکه بخواهم به گونه‌ای خاص انجام می‌دهم؟ چرا به طریق خاصی راه می‌روم؟ به گونه خاصی می‌خندم و چرا هر چه می‌کنم نمی‌توانم به راحتی از برخی عادت‌ها خلاص شوم؟ دوم: نطفه: در روایات ما درباره لحظه انعقاد نطفه دستوراتی وارد شده، مواردی نهی شده، مواردی دیگر مکروه دانسته شده و نحوه مطلوب آمیزش توصیف شده است. داستان ابلق شدن گوسفندان حضرت شعیب نشان می‌هد فرزند انسان ذی شعور چگونه ممکن است از حالات پدر و مادر خود در لحظه انعقاد نطفه متاثر شود. تفاوت پدر با مادر در تشکیل نطفه: در توضیح آیه شریفه {وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ} از ابن عباس نقل شده که قَالَ: خُلِقوا فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ، وصُوِّروا فِي أَرْحَامِ النِّسَاءِ. آیه حرث نیز آنجا که می‌فرماید: (نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ) به همین معنا اشاره دارد که بذر ویژگی‌های خود را از پدر می‌گیرد و زن کیفیت رشد را مشخص می‌کند. از این رو انتخاب همسر، تکلیف و مسئولیتی است که بر عهده مردان گذاشته می‌شود تا با انتخاب رحم مطهر و شایسته نسل را مدیریت کنند. سوم: شیر مادر: از امیرالمومنین نقل است که فرمودند: اِیّاکُم اَن تَستَرضِعُوا الحمَقاءَ، َفاِنَّ اللّبَنَ یُنشِئُهُ عَلَیهِ رسول خدا نیز فرمودند: تَوَقَوُّا اَولادَکُم لَبَن البَغِیَّة وَ المَجنُونَة،فَاِنَّ اللَّبَنَی یَعدی در این روایات بنابر قاعده: (العلة تعمم الحكم) ما امکان سرایت دادن علت به سایر افراد خودش را داریم و می‌‌توانیم چنین نتیجه بگیریم که روحیات مادر همراه با شیر به فرزند منتقل می‌شود. البته در اینجا بحث دیگری هم در تربیت جنین مطرح است که عوامل غیبی از جمله اراده الهی چه نقشی دارد؛ زیرا اراده الهی علت تامه است و دعا از اسباب جلب خیر خداوند است به همین دلیل در شب انعقاد نطفه دعاهای مخصوصی وارد شده است. از سوی دیگر در روایات مربوط به این دوران از شیطان هم زیاد گفته شده و نشان می‌دهد که شیطان هم این نقاط حساس را به خوبی می‌شناسد و هر لحظه فرصت طلبانه آماده مداخله است. آنچه برای من سوال جدی است و نتوانستم موضوع را با خود حل کنم این است که چگونه ماده ای مانند خون، نطفه و شیر می‌تواند روحیات، خلقیات، باورهای قلبی، استعدادها و توانایی‌ها و شکل اولیه رفتارهایی مانند نوع نشستن را به فرزند سرایت دهد؟ مگر نه اینکه ماده عین حرکت است و از قبل و بعد خود بی‌خبر است؟ بعید است مسأله به DNA و ژنتیک خلاصه شود؛ چرا که می‌دانیم حاکم اصلی و وجه پایدار انسان نفس است و حداقل بعد از تعلق روح به بدن، اختلافی نیست که روح خود طفل، مدیریت شکل‌دهی بدن را هم برعهده دارد. این سوالی است که در آن منتظر راهنمایی و پاسخ شما می‌مانم. سوال دیگری که باید پرسید این است که آیا نحوه عمل پدر و مادر در این چند مرحله موجب جبر برای فرزند می‌شود یا از آنجا که نفس ذاتا مختار آفریده شده او انتخاب‌گری می‌کند؟ و اگر آنچه به او سرایت می‌یابد انتخاب خود اوست، این انتخاب‌گری چگونه است و چطور می‌شود آن را درک کرد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله در مورد شاکله و نظر به آیه مربوطه متذکر نکات خوبی شده‌اید. عمده آن است که متوجه شویم وقتی قرآن می‌فرماید: «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَى سَبِيلًا» با مبنای آن‌که انسان را مختار می داند، متذکر این امر می‌شود تا ما نسبت به شاکله خود و یا به تعبیر روان‌شناسان به منش خود حساس باشیم. به آن معنا که در مسیر کمالات خود به کلیتی از شخصیت خود نظر داشته باشیم که ماورای اطلاعات خود و یا عادات و اعمال‌مان می‌باشد که در اصطلاح عرفانی به آن «ملکات» می‌گویند. و به همین جهت می‌فرماید انسان در دنیای دیگر که شاکله او نقش‌آفرین است، این ملکات او هستند که انسان را فرا می‌گیرد و از انسان صادر می‌شود آنچه باید صادر شود. موفق باشید

35990
متن پرسش

بسم‌ الله: آیا راهی هست که از این خورد شدن استخوان‌مان از پوچی روزگار به در آییم؟ آیا راهی هست که هر چند وقت یک‌بار از گذشت روز‌ها به تنگ نیامده و آرزوی مرگ نکنیم؟ به چگونه بودنی‌ دچار شده‌ایم که گاه_ و نه شاید همیشه_ دیگری را کینه‌مندانه مزاحم بودنمان می‌یابیم؟ و می‌دانیم که راه باز است... و می‌دانیم که ما راهرو نیستیم... آری! راه باز است... از اشکی که هنوز که هنوز است، بی‌هیچ دلیل و فقط با دیدن عکسی از وجهه‌ی حاج قاسم می‌ریزیم، با تمام بی‌رنگی و خلوص‌اش، پیداست که راه هموار است. اما همواری که چقدر دشوار می‌نماید... آری! هی باید رفت و آمد. هی باید گفت و باز سکوت کرد... باید ایمان آورد و باز کافر شد و باید یقین کرد و مدام پس زد، چاره‌ای نیست. به تنگ آمده‌ایم...از این دویدن‌ها که به شوق حضوری است و باز نشستن و به تنگ آمدن، و نمی‌دانم به خویش حق بدهم که بی‌تاب شوم یا نه. چه ظرفیتی می‌خواهد و چه همتی می‌خواهد که خود را در جهانی که شما از آن تعبیر به جهانی بین دو جهان می‌کنید، بتوان حاضر کرد؟ و قطعا همتی متعالی می‌خواهد که اگر سهل و به این سادگی‌ها بود، گرفتار چنین نسبت‌ها و وضعی که الان داریم، نبودیم. شاید و نه شاید که قطعا همتی می‌خواهد متعالی و شاید همت‌های کوچک‌مان است که ما را به تنگ آورده... آخر آن‌ همت بزرگ کجاست؟ ما گریسته‌ایم، در بی‌رنگی، در اخلاصی که به تعبیر زیبایتان گریه‌‌ای که گویا در عرش حاضر شده‌ایم. نه در طلب بهشت و نه ترس از جهنم و نه به طمع اینکه چیزی شویم و همه‌ی این‌ها را قلبمان درک کرده است. با باکری‌ها و حاج‌احمد‌ها و حاج‌قاسم‌ها چه گریه‌ها که نکرده‌ایم. و باور کنید که قلبمان در شوق امام و حضوری که در این تاریخ آغاز کردند چنان در وجد و شعف می‌آید که انگار در تمام تاریخ حاضریم، اما چه می‌شود که این احوالات را به هوس نزدیک می‌بینم؟ چرا ناخودآگاه خود را دچار یک بی‌همتی و بی‌ارادگی درک می‌کنم که از خویش و دیگران و زنده‌بودنم به رنج می‌آیم. و چقدر پر کینه از جهان و آدم‌هایش می‌شوم. چقدر یک‌دفعه انگار هیچ ندارم و هیچ شده‌ام؟ امروز باز جمعه‌ای است که نشسته‌ام. و از دیشب مانند دیگر وقت‌ها و هفته‌‌ها به تنگ آمده‌ام و خودم را می‌خورم و هیچ دلیلی برایش نمی‌یابم. نگفته‌هایی است در این‌ حرف‌ها که هیچ کلمه‌ای شاید برای گفتنش نیست یا حداقل من بلد نیستم. برای کسی که این چنین از پاافتاده و اینقدر اراده کرده که بی‌اراده شده_ و گویا حکمتی در بی‌ارادگی است_ دوباره اراده کردن راه چاره است یا نشستن در بی‌ارادگی تا شاید اراده‌ای سراغش آید؟ کفری که سراغمان آمده را چگونه تاب بیاوریم و خویش را با قیاس گذشته بی‌چاره نکنیم تا نور ایمان حضرت حق متذکرمان کند که تنهایت نگذاشته‌ایم؟ حرفی از هایدگر در ذهنم است که می‌گفت: (بگو پس چه باید کرد؟ رها کردن.) از این‌ گفته‌ها ناگفته‌هایم را بخوانید. والسلام

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه در این کلمات، همه خودمان را احساس می‌کنیم. این‌جا قصه شما نیست، قصه همان کسی است که به خود آمده و نمی‌خواهد خود را فریب دهد. گویا جناب حافظ نیز در غزل شماره ۱۲۷ که تحت عنوان «برکات درک عمق نیست‌انگاری پس از حضور در میدان اربعین» عرایضی در شرح آن شد؛ چنین گزارشی را از احوالات خود با ما در میان گذاشته است که چگونه و چرا همانند لاله، خونین دل است؟ و چگونه همان حضوری که حضور در نزد خود با آن بی کرانگیِ خود است، تبدیل به نوعی تنهایی می‌شود و قصد جان او می‌کند تا او را از پای درآورد. به تعبیر خودش: «طبیبم قصد جان ناتوان کرد»، همان طبیبی که به گفته شما موجب ظهور اشک برای حاج قاسم شد با تمام بیرنگی و خلوصش. می‌فرمایید باز ایمان و باز کفر، و عرض بنده آن است که یا توقف در ایمان قبلی و غرور و عبور از آن، و روبه‌روشدن با برهوت، برهوتی که حکایت حضور دیگری را بناست با ما در میان بگذارد. حکایت درک نیست‌انگاری این دوران، حکایت بزرگ‌شدن انسان است و انسان‌های بزرگ به جای آن‌که از آن فرار کنند و یا آن را پنهان نمایند؛ باید در وسعتی دیگر و نسبتی جدیدتر خود را در نزد خود و در جهان حاضر کرد. پس کفر نیست که پیش آمده است، گشوده‌شدنِ راهی است تا حضوری دیگر را در افق انتظار تجربه کنیم. خواستی نام آن را به رسم عرفا جلال بعد از جمال بگذار و بگو غنایِ ذات ابدی به صحنه آمده است تا نشان دهد او را نیازی به مخلوقات و عبادات آن‌ها نیست. و اگرچه این واژه‌ها در جای خود درست است، ولی گویا قصه ما در عین بی‌ربط‌نبودن با این سخنان، برهوتی که پیش می‌آید و در پیش است طاقت بیشتری می‌خواهد. شاید قصه چشمِ بیمار که حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» از او گزارش داد بیشتر به ما نزدیک است زیرا حکایت تقابلِ خال لب را به میان آورد که چگونه اگر خال است و سیاهی و سکوت؛ به سخن می‌آید و به ظهور. و این همان بیماری خاصی است که گزارش بشر جدید در زبان انسانی که جانش، آینه انعکاس قصه همه ما است. در آن غزل می‌فرمایند:
غم دلدار فكنده است به جانم، شررى              كه به جان آمدم و شهره بازار شدم
این چه غم و دوری از آن حضور است که شرری شد به جان او، که چون به جان او خورد، به جان آمد و دیگر از همه چیز دست شست. این نوع ادبیات نیز حکایت از آن دارد که هر حضوری با نوعی رخ‌برتافتن همراه است. ولی قصه امروز بشر که به وسعت حضور آخرالزمانی نزد خود می‌باشد، بسی عمیق‌تر است به وسعت همه حضور در جهان، خلأیی را احساس می‌کند به همان وسعت. و اگر در دل حضور توحیدی خود به انتظار و وارستگی در این عالم حاضر نشود و افق پیش رو را مدّ نظر نداشته باشد؛ نه این‌که بمیرد، بلکه سَقَط می‌کند مانند آن‌هایی که مقابل عزیز دلمان روح الله عجمیان ایستادند و او در آن حالت اغماء به سجده افتاد که توانست این دوگانگی را بنمایاند. موفق باشید

35950
متن پرسش

سلام استاد خداوند خیرتون بده. چطور باید بیماری ها رو بدون دارو درمان کرد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم. به هر حال سیره بزرگان دین نیز دوری از دارو نبوده است ولی شفا را از خداوند می‌دانستند و در حدّ معمول و بدون افراط از دارو نیز استفاده می‌کردند. آنچه تأکید شده است «پرهیز» است. از رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» داریم که فرموده باشند: «فإن المعدة بيت الداء والحمية رأس الدواء» معده، جایگاه همه بیماری‌ها است به جهت خوردن‌های غیر معمول و پرهیز از پرخوری اصل هرگونه دارو و درمان است. موفق باشید  

35758

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و عرض ادب: من کسی را می شناسم که چندسال است در مراسم اربعین شرکت می کند ولی نه نماز می خواند نه روزه می گیرد. این چه مدل از دینداری است؟ مسولین چقدر نقش دارند؟ همه چیز به شعار خلاصه شده از اسلام فقط ظاهری باقیمانده همه عاشق اباعبدالحسین هستیم و در این مکتب بزرگ شدیم ولی چگونه است مثلا دولت محترم برای همسان سازی حقوق بازنشستگان بودجه ندارد ولی این‌همه برای اعزام به اربعین هزینه می‌نماید؟ یا حسین

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً اگر انسان بخواهد آن حضوری را که در اربعین پیدا کرده است که گویا همه حقیقت به سوی او نظر دارد؛ آن را از آنِ خود کند، باید خود را در شریعت الهی که همان رعایت احکام دینی است حاضر نماید 2- بنده چندین سال است به لطف الهی در پیاده‌روی اربعین شرکت می‌کنم ولی هیچ کجا ندیدم که دولت در این موارد هزینه‌ای کرده باشد مگر آن‌که شرایط را آماده می‌کند و تا سال گذشته بودجه زیادی با پاسپورت‌هایی که تهیه می کرد از مردم به جیب می‌زد. موفق باشید

35398

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و وقت بخیر: استاد گرامی بنده با فردی در مورد اینکه جهان از کجا پدید آمده و وجود خدا بحث می‌کردم و این فرد شبهه‌ای برایش پیش آمده بود که از کجا معلوم این جهان ماتریکس نباشد جهانی کدگذاری شده کامپیوتری که خدایانی برای اهداف خودشان که برای ما قابل فهم نیست ایجاد شده است و تنها راه فهمیدنش این است که آنها بخواهند ما بفهمیم و تا الان نخواستند! و یا خللی در سیستم ایجاد شود و توجیه می‌کنند شاید بلاها اختلالات سیستم باشد و غیره و تنها دلیل ادامه زندگی در نگاه این فرد این است که علممان را افزایش دهیم و به سوالاتمان پاسخ دهیم بنده نتوانستم به او کمکی کنم؟ لطفا بنده را راهنمایی کنید چطور می‌توان ماتریکس بودن دنیا را رد کرد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بخواهند جواب سؤال خود را بگیرند و از این نوع توهّمات راحت شوند، خوب است به معارفی مثل «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» رجوع شود تا با استحکامِ معرفتی بتوانند این نوع احتمالات را معنا کنند. موفق باشید

35389
متن پرسش

باسلام .
توجه به تشکیک درابعاد شخصیت «شهید» قاسم سلیمانی، با سردار قاسم سلیمانی (زمان حیاتشان)
 در تورق متون اهل اندیشه و حقیقت جویان تمام اعصار تاریخ متوجه می‌شویم هرکسی در تلاش و جان کندن در بیان چیزی است، بسی آشکار و اما به غایت پنهان! شاید اگر، این تجربه اشراقی در نزد هر انسان در خصوص این «گمگشته، آشکار» نبود، در حـــوزه تحلیل عقل جزوی، تا به امروز بحکم ارتفاع نقیضین، رد شده بود، اما آنچه شاهد آنیم از این حکایت می‌کند که وجه اشتراک امروزه در میان تمام انسان ها از کودک و بزرگ و از عام و خاص و از بازاری و دانشگاهی! از انقلابی و ضد انقلابی اش! همه و همه.... به نوعی این است، ما بدنبال چیزی هستیم، و آن چیزی پنهان است، اما مگر پنهان را می‌شود جست؟ همین سودای جستن است که آشکاری اش را آشکار می‌کند، گویی هر چیز که در طلب آنیم فی مدت معلوم، هنر سرپوش گذاشتن بر این طلــــبِ «آشکارِ ناپیدا» را دارد، گویی کودکم نیز از جُستن وسیله برای بازی کودکانه اش و آنچه یافته برای مدت کوتاهی راضی می‌شود، حس عدم رضایت از این سخن می‌گویم. اما من نیز نمی‌دانم که گفتنم در بیان آنچه می‌خواهم بگویم کافی است؟ بشخصه به نوشته و گفته های مدتی قبل خود رجوع می‌کنم و چون می‌خوانم به شنونده و خواننده خود حق می‌دهم نفهمد! من خود نیز بعد مدتی با گفته و نوشته خود بیگانه ام، گویی این نوسان پنهانی و آشکاری، چنین حکمی دارد. آنچه برای من در بطن و پوشیدگی است، برای امام عصر، آشکار است، گویی برای ایشان بطن معنی ندارد، هرچیز با باطن در نزد ایشان ظاهر و آشکار است، به دغدغه طاهرزاده ها و داوری ها می‌نگرم، دغدغه‌ معاصر سازی فلسفه، به عینی سازی دین، به حضور امام همچو خورشید پنهان در پشت ابرها، به فعالیت های فرهنگی که پوچ نشده، به نیچه فکرمی‌کنم که به هرکسی که این آشکار را پنهان تر می‌کند یورش می‌برد به مولانا در غزل ۵۸ دیوان شمس به زیبایی سخنش. «رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را /  فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را» به زنانی که بر زلیخا ایراد می‌کردند، گویا توهم داشتند که وجه پنهان یوسف را آشکار دیده اند چیزی نیست! و زلیخا در این مهمانی، طرح مسأله از نو دارد. گویی مدعان آشکاری، نیز چونان زنان مصراند و زلیخا، نماد مبین این وضعیت متضاد. آیا ما نیز ساعد و دست خود را از محو جمال پنهان یوسفی بریده ایم؟ یا هنوز در حال ایرادگیری بر زلیخاییم؟ «هــلایاران کــه بـخت آمد گه ایثار رَخت آمد» «سلیمانی به تخت آمد برای عزل شیطان را» «بِـجَه از جـا چه می‌آیی؟ چرا بی‌دست و بی‌پایی؟» «نمی‌دانی؟ ز هدهد جُو، ره قصر سلیمان را». می‌گوید منتظر چه هستی؟ اگر نمی‌دانی چرا از هدهد، نمی‌پرسی؟ کجا می‌شود سلیمان را، حقیقت را، شکست شیطان را «با ظاهریت، در عین پنهایت» اش، یافت؟ کجا می‌شود شیطان معاصر، را دید؟ کجا می‌شود یوسف را دید؟ گویا در این عصر آخرالزمانی «پوشیدگی و آشکاری» در هم تنیده اند! پس چه کنیم؟ که را بنگریم؟ این مراحل کجا با مصداقش آشکار می‌شود؟ مصداق حقیقت چیست؟ کیست؟ هدهد معاصر کیست؟ چه می‌گوید؟ می‌گوید أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ، من به چیزی احاطه دارم که شما بدان احاطه ندارید!! معاصران غرب و شرق امروز سجده می‌کنند اما به شمس سجده دارند! به چیزی نورانی که همه چیزها از آن ارتزاق ظاهری دارد، گزافه نیست بگویم اگر ظهور اسلام نبود اکنون انسان خورشید پرست بود! و گزافه نیست اگر بگویم امروز بشر خورشید پرست است. انسانی که تا دندان خود را مستأصل انرژی کرده البته به خورشید و شمس اینگونه نگاهی دارد حال چه گفت سلیمانی ما در حیاتش؟ راه مبارزه با آمریکا (غرب و شرق و ظلمات و خورشید پرستی) و حمایت از جمهوری اسلامی و مسلمانان تحت ستم استکبار، تحت پرچم «ولیّ‌فقیه» است. من با عقل ناقص خود می‌دیدم برخی خنّاسان سعی داشتند و دارند که مراجع و علما مؤثر در جامعه را با سخنان خود و حالت حق به جانبی به سکوت و ملاحظه بکشانند و گفت «برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل و منصوب شرعی و فقهی به معصوم. خوب می‌دانید منزّه‌ترین عالِم دین که جهان را تکان داد و اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت فقیه را تنها نسخه نجات بخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما که به عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما که به عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] به دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید. خیمه، خیمه رسول الله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است. دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت الله الحرام و مدینه حرم رسول الله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمی ماند؛ قرآن آسیب می بیند.» بله مصداق سادهء این حیرت پیچ در پیچ که هیچ کس نتوانست بگوید را حاج قاسم ها نشان دادند! الگو این است، آنچه ما احاطه نداریم و او دارد، آنکس که قبل‌تر از ماها متوجه خورشید پرستان‌اند. شما سخن بگویید جناب طاهرزاده! شما که زبانتان بحول و خواست الهی قدرت بیان این سهل ممتنع را دارد، شما که ارزش سلیمانی‌ها را گفتید! شما که با فراهم سازی مهمانی «لب المیزان» باعث بریدن دست ما از ظهور این جمال شدید.

 

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: و باز همچنان با هزاران راهِ نرفته روبرو هستیم تا آرام‌آرام بیابیم ظاهرگرایی به هر شکلی که باشد نوعی توقف و درجازدن است، چه ظاهرگراییِ مقدسان نادان که در دیروزشان متوقف‌اند و چه ظاهرگراییِ غرب‌زدگان که «اکنون‌زده‌اند» و در امروزشان متوقف می‌باشند؛ هر دویِ آن‌ها نفهمیدند که نمی‌توان دل به زیباییِ یوسف نبست. یوسفی که همه زندگی را زیبا می‌کند و جهان ظاهر را به باطن و جهان باطن را به ظاهر پیوند می‌دهد و این همان «ولایت فقیه» به معنی واقعی آن، که دوست‌داشتنی‌ترین حضور را به ما در این تاریخ عطا می‌کند تا با حضور در«جهانی بین دو جهان» بنا به اشاره جنابعالی، متوجه باشیم «سلیمانی به تخت آمد برای عزل شیطان را». و شهید سلیمانیِ ما این را به خوبی متوجه شد و سلطان دل‌ها گشت.
 دوست‌داشتنی‌ترین حضور در دشتی که همچنان باید رفت تا هر لحظه شدیّتِ وجود خود را احساس کنیم، و باز همچنان باید رفت تا معنای حضور در آینده مقدسی که با انقلاب اسلامی پیش آمده است را بیش از پیش احساس نماییم. موفق باشید    

 

35366

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام خدمت استاد: وقتتون بخیر استاد من قریب‌ ۶ ساله که ازدواج کردم قبل از همسرم یکی دیگه رو می‌خواستم خودم اونزمان نخواستم حالا که ازدواج کردم هیچ لذتی از روابط زناشویی نمی‌برم و مدام فکر و خیال اولی میاد تو ذهنم راه درمانی داره؟ چیکار کنم خیالم پاک بشه؟ ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: إن شاءالله با مطالعه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت هست از این نوع توهّمات که موجب می‌گردد زیباییِ زندگی را درک نکنید؛ آزاد می‌شوید. موفق باشید

35289
متن پرسش

با سلام: موضوع؛ عامل «وزر» و سنگینی که کمر بشر و بشریت را شکسته کیست؟ یا چیست؟ با عنایت به رمزگشایی جنابعالی از سوره مبارکه الشرح و عنایت به خبر ائمه اطهار «علیهم السلام» مبنی بر یکی بودن سوره الضحی و الشرح نکته بسیار جالبی در نسبت این نکات بـــــــا نظر جناب مولانا استخراج می‌شود همانگونه که شما فرمودید در شرح صدر، وزر و سنگینی گرانی که از پشت رسول اکرم (ص) برداشته می‌شود خب! بردارنده این بار گران از جانب بی جانب حضرت باری تعالی است، «رفته ره درشت من بــــــــــــار گـران ز پُشت من / دلبر بـــردبـــار من، آمد و بُرد بـــــــار من» حال آیا آورنده این بار گران خداوند بود؟ در جواب می‌شود گفت آری، نه! «آری» به این علت که هر چیزی از اوست، و «نه» به این علت که حضرت حق، هر شَّــری را در گرو نَفْس خود انسان معرفی فرموده است « وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَّفْسِكَ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺑﺪﻱ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺳﺪ، ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﻮﺩ ﺗﻮﺳﺖ»، حال اگر آیه «والیل اذا سجی» توجه کنیم عامل این نابسامانی ها را «سجی» و «الیل» معرفی کرده است، عنایت داشته باشیم که منظور از الیل، تنها شب مرسوم که زمانی از روز است، نیست بلکه حتی به این شب نیز الیل گفته می‌شود که ذاتش تاریکی است و «غرب» است، یعنی هیچ نوری در آن نیست و آنجا که نور نباشد طبیعتا پایبندی و سنگینی و بار گران عارض می‌شود، نکته اینجاست! یعنی حقیقت و ذات جهــــان غرب در انفس انسان است که جهــــان غرب آفاقی و استکبارجهانی اکنون، باعث تقویت و پاگرفتن این بیماری خفته می‌شود! همان بیماری که به انسانی که ذاتا يتيم است، القای دروغین می‌کند که تو «يتيم نیستی و تو ضال و در تاریکی و گمراهی نیستی و تو فقیر و سائل نیستی» همان القات اومانیسم!! که گریبان گیر بشر است مولانا می‌فرماید این وزر و سنگینی (سیطره جهان غرب) از پشت رسول (ص) و به تبع، از گردن اولیاء و «شیخ» نیز برداشته شده است شیخ در لغت مو سفید است سفیدی مو خود تمثیلی از دفع سیاهی ها و الیل و غرب و القات دروغین اش است «آنک بی وزرست شیخست ای جوان / در قبول حق چواندر کف کمان / شیخ کی بود پیر یعنی مو سپید / معنی این مو بدان ای کژ امید / هست آن موی سیه هستی او / تا ز هستی‌اش نماند تای مو / چونک هستی‌اش نماند پیر اوست /  گر سیه‌مو باشد او یا خود دوموست / هست آن موی سیه وصف بشر / نیست آن مو موی ریش و موی سر» سخن آخر این است که جهان غرب اکنون هیچ قدرتی جز القا ندارد و راهکار ما دست و در دست دادن شیخ جامعه خودمان است همانی که از سیطره این ليل و القا اش رسته و با گران از پشت رفته و «حقیقت را آنگونه که هست می‌بیند نه آنگونه که القا می‌کنند» با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بسیار درست گفته‌اید و چه اندازه باید مسرور بود که ما را مأمور کرده‌اند تا نه یتیم را بی‌بها بدانیم و تحقیر کنیم آن‌جا که در ذات خود فقیر إلی الله است، و نه سائلان را از خود برانیم آنجا که آماده‌اند تا در حدّ مرز حضور حاج قاسم‌ها جلو بروند. چه اندازه زمانه حساس است!! کدامین راه، راهی است که تنها با شرح صدر محمدی«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» می‌توان در آن گام نهاد تا نه یتیمی تحقیر شود که همین جوانانِ به ظاهر لااُبالی ما هستند و نه سائلی نسبت به طلب‌اش بی‌جواب بماند که همان عزیزانی می‌باشند که تنها با اُنس با حقیقت آرام می‌گیرند و نه با دستورات اخلاقی. چه اندازه امروز نسبت به آنچه برای جوانان‌مان پیش آمده، نیاز به شرح صدر داریم و گفتگوهایی که نه آنان احساس کنند تحقیر می‌شوند و نه احساس کنند می‌خواهیم تکالیفی بر آنها تحمیل کنیم که آزادی آن‌ها را از آنها بگیرد. موفق باشید       

35226

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

خیلی جلوی خودمو گرفتم نگم اما بهترین لحظه لحظه حیرت بزرگیه که با جذبه الهی برای سالک پیش میاد باور نکردنی ترین حالت که هیچ مانندی نداره و بی اختیاریه که جذبه الهی فقط به اراده الهیه و نه به اراده غیر، اینطور نیست کسی بخواد جذب حق تعالی بشه این والاترین فقط به امر و اراده اوست و اینطور نیست کسی فکر کنه با اعمالش به چنین چیزی میرسه چون مطلقا به اراده خداست، حتی جناب سعدی شیرازی با اون همه سعی و کوششی که کردند هیچ وقت عارف نبودند. جناب مولوی در حالت عجیبی که در جذبه داشتند سرودند: چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون - دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون - چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید - چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون - زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد - که هر تخته فروریزد ز گردش‌های گوناگون - نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را - چنان دریای بی‌پایان شود بی‌آب چون هامون - شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را - کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون - چو این تبدیل‌ها آمد نه هامون ماند و نه دریا - چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون - چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم - که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: و در همین رابطه خداوند به پیامبر خود فرمود به همه انسانها: «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَٰلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ» بگو ای پیامبر آنچه موجب شادی و دلگرمی شما خواهد شد فضل و رحمت الهی است پس لازم است به امید فضل و رحمت او قدم در راه گذارید و بدان شاد باشید، این برای شما بسیار بهتر است از آن چیزهایی که جمع می‌کنید و می‌خواهید با آنها دلخوش باشید. موفق باشید

35121

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد گرامی وقت شما بخیر: مدتی مباحث پلورالیزم شما رو خوندم و به مباحث فکر می کردم از این حدیث برداشت پلورالیستی داشتم، لطفا برداشتم رو نقد، اصلاح و تکمیل بفرمایید. سه درب بهشت از قم باز می‌شود حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند: بدانید که بهشت هشت درب دارد که سه درب آن از قم باز می‌شود. با این برداشت، که راه ورود به بهشت متنوع هست افراد جامعی هستند که از چند در وارد می شوند شاید بتوانیم اینگونه نگاه کنیم، فقه بابی است که با رعایت حلال و حرام وارد بهشت شویم، عرفان باب دیگریست شاید خوش خویی و خدمت به خلق و تعهد به نیکی بابی دیگر باشد، شاید از خودگذشتگی بابی باشد، شاید تخصص در امور و تعهد بابی باشد و ابواب دیگر حقیقت را منحصر به خود ندانیم، و با صرف یک مساله (دین و آیین دیگر - بدخلقی - نادانی - بی مبالاتی در برخورد افراد - ...) دیگران را اهل جهنم مپنداریم. قم با اینکه مرکز شیعه هست فقط سه باب را شامل می شد اینجا صرفا بحث جهنمی نشدن نظر داشتم بحث دین کامل و توحید مورد نظر نبود.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همان‌طور که در جزوه‌ای که در جواب آقای دکتر سروش عرض شد پلورالیسم به این معنا که راههای رجوع به حضرت حق یک راه نیست، غیر از آن است که گمان کنیم هر راهی در جای خود نسبت به دیگر راهها ارزش مساوی دارد. در حالی‌که قرآن در همین زمان مسیحیت و یهودیت را چنانچه به توحیدی که در آن ادیان هست، پایبند باشند اهل نجات می‌دانند هرچند که درجه و شدت توحید آن ادیان با توحید اسلامی یکسان نیست. موفق باشید

35035

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و نور خدمت شما استاد عزیز و گرامی: برایتان از خداوند بهترین درجات و برکات الهی را خواستارم، ان شاءالله خداوند به بهترین شکل ممکن عالمی را که در آن حضور یافته اید و بسترش را برای ما فراهم نمودید تا نسیمی از عالم بهشت ما را نوازش دهد و همراه آن شویم را جبران نماید. عرضی داشتم پیرو صوتی که در کانال مطالب ویژه قرار داده شد https://eitaa.com/matalebevijeh/13661 طبق فرمایشات شما تا آنجا که فهم و درک بنده از آن بوده، در مواجهه با این صوت دغدغه ای برایم ایجاد شد. شاید بهتر بود نگاهی جامع تر به این روایت داشت، و بهتر بود در مرحله اول یقه خودمان را می‌گرفتیم، منظورم قشر ما مذهبی هاست. تا کی انگشت تقصیر به سمت دختر بی حجاب باشد و یا مسئول مربوطه! پس خودمان کجای این قصه قرار گرفته ایم؟ این دست از روایت ها که بیشتر انگشت تقصیر به سمت دیگریست، جان آدمی را به درد می‌آورد. نتایجش را هم که دیده ایم و چشیده ایم، دیوار کشی ها و جدا کردن خودمان از دیگری و عملکرد های نادرست دیگر. چرا تنها به این فکر کنم که آن دختر شل حجاب، فردا روز قیامت پاسخگوی خون آن شهید قرار خواهد گرفت و خودم را در ارتکاب آن گناه اگر سهم بیشتر نداشته باشم، قطعا کمتر نخواهم داشت، موثر نمی‌بینم، کاش قشر ما مذهبی ها بیشتر به نقاط ضعف و کوتاهی هایمان توجه و تامل داشتیم و به خود می‌پرداختیم. چرا وقتی موضوع حجاب می‌شود با اقدامی نادرست و بدون فکر، در وقتِ نامناسب وارد میدان می‌شویم و دیوار کشی می‌کنیم و خودمان را از آنها جدا؟ و حس غرور افتخار هم می‌کنیم و دم از ولایی بودن و جاری کردن حکم خدا و آقا می‌زنیم و تصور می‌کنیم بهترین کار عالم توسط ما صورت گرفته است. آیا همین دیگری را از خود ندانستن، سبب چنین دسته از اتفاقات و ناهنجاری ها نشده‌؟ پس، فردا روز قیامت من هم در قبالِ این خونِ ریخته شده جوابگو خواهم بود. اصلا مگر آن دختر، جدایِ از من است؟! اصلا مگر من و تویی در این میان است؟ مگر حضور و حیات بشرِ امروز توجه داشتن به دیگری که جدای از خودش نیست، نمی‌باشد؟ پس چرا به دنبال اصلاح دیگری هستم وقتی آداب جمع شدن را نمی‌دانم و خود را از هر نقصی مبرا می‌دانم؟!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید آن آقای محترم نخواسته‌اند خود را و ما را تبرئه کنند، بحثِ ایشان در این رابطه بود که بعضی از خانم‌ها زمینه‌هایی را فراهم می کنند که موجب تحریک اوباش می‌شود و در این راستا درست است که جوانان غیرتی ما تحمل تجاوز به همین دختران را از طریق اوباش بی سر و پا ندارند و خود را برای حفظ آن‌ها به خطر می‌اندازند؛ ولی خانم‌های آن‌چنانی که این‌چنین بی‌پروا در جامعه ظاهر می‌شوند باید متوجه باشند اگر به راحتی با صورتی تحریک‌کننده به میدان می‌‌آیند و همچنان در امنیت‌اند، ریشه در جانبازی جوانان با غیرتی دارد که تحمل حرکات اوباش را ندارند، وگرنه حتماً خبردار شدید که در متروی پاریس، همان اوباش به راحتی به خانمی که دارای همسر و فرزند بود در مقابل فرزندش به او تجاوز شد و چون غیرتمندی در آن‌جا نبود، آب از آب هم تکان نخورد. موفق باشید

34989

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام‌علیکم: آیا سید بودن فضیلت است؟ آیا مسیر سلوک الی‌الله برای کسی که سید است بازتر و هموارتر است؟ و آیا ما وظیفه داریم به هر فرد سیدی حتی اگر در مسیری صحیح نباشد احترامی خاص و ویژه فائل شویم؟!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان گفت اتصال به نسل پیامبر، آمادگی هایی در شخص به وجود آورد. ولی اگر خودش آن آمادگی ها را از بین برد، می شود برادر امام رضا علیه السلام که از او برائت می‌کند. بنابراین آری! ساداتی که نماد سیره پیامبر باشند برای ما بسی محترم و محترم ترند. موفق باشید

34890

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. یا مادر مدد. سلام استاد خدا قوت ببخشید من ادامه همون سوال ۳۴۶۳۷ که فرمودین این قضیه خیلی برام شدت پیدا کرده و الان واقعا هیچ کاری نمی‌کنم چون همه کارها برام پوچ و بی معنیه و دیگه دارم واقعا خسته میشم خیلی دارم انتظار می‌کشم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نظر جنابعالی به سؤال و جواب شماره 34880 جلب می‌شود. خوب است که به آن جا رجوع فرمایید. موفق باشید

34828

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد: استاد داوری اردکانی در جایی می فرمایند: «من هنوز از این فکر که تجدد عمر جاودان ندارد و آدمی نمی تواند به دین و معرفت پشت کند، منصرف نشده ام اما پی برده ام که به محض ظهور آثار پیری عهد تجدد، تمدن غربی از هم نمی پاشد و میدان را وانمی گذارد. همچنین «نفوذ» در این تمدن و برقراری عهد و نظم تازه موکول به ظهور «اندیشه بنیانگذار» است. تدبیر و سیاست و قانون جای خود را دارند اما اینها نگهبان و نگهدارنده اند نه پدید آورنده و بسط دهنده. انقلاب ما شأن سیاسیش غالب بود و هنوز هم چنین است. باید اندیشه ره آموزی کند تا معاملات و مناسبات و کار و کردار و رفتار و اداره و مدرسه و اقتصاد و...سامان یابد. من در احوال شیفتگی نسبت به انقلاب، به تدریجی بودن و آرام آرام آمدن و دیدار نمودن و پرهیز کردن تفکر و قهر و نازهایش که معمولاً خریداری ندارد، توجه نداشتم و فکر می کردم که همه چیز یکجا از راه می رسد. در این سی سال هم همواره چشم به راه تفکر بوده ام.» اولاً: خواهش می کنم تا اندازه ای که برایتان مقدور هست در مورد «نفوذ» در این تمدن و «اندیشه بنیانگذار» که ایشان اشاره کردند توضیحاتی مبذول فرمایید. و ثانیاً: از نظر جنابعالی آن قسمت و نقطه ای که قلب تجدد حساب می شود و با هدف گیری آن می توان تمام این تمدن شیطانی را متلاشی و منفجر کرد کجاست؟ آیا اسلام چنین تیری در چنته دارد؟ یا جنابعالی اساساً به این پرسش اخیر فکر نکرده اید؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحثِ این نوع مباحث بسیار مفصل است و ارزش آن را دارد که موضوعات مطرح شده در کتاب‌های «انقلاب اسلامی، طلوع جهانی بين دو جهان» و «انقلاب اسلامی و چگونگی تحقق آينده دين‌داری ما» را که روی سایت هست، دنبال فرمایید

34809

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام وقتتون بخیر استاد: من یه چند وقتیه که احساس می‌کنم ایمانمو نسبت به خدا از دست دادم. میدونم که دنیایی که با این نظم ساخته شده حتما ناظمی داره کلی دلیل هم دارم که خدا وجود داره ولی نمیدونم هر موقعی که دارم به خدا فکر می‌کنم احساس می‌کنم ایمانی بهش ندارم و این خیلی آزارم میده. من نماز میخونم الانم روزه ام ولی نمیدونم چرا به همچین چیزایی فکر می‌کنم. ازتون خواهش می‌کنم راهنماییم کنید. ممنونم ازتون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این خود، در جای خود مژده‌ای است تا متوجه باشید با آن ایمانِ دیروزین، امکان حضور در این تاریخ ممکن نیست و در همین رابطه خداوند می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا». پیشنهاد می‌شود در این رابطه به نکاتی که کاربر محترم سؤال شماره 34811 مطرح فرموده‌اند رجوع فرمایید. موفق باشید

34695

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد بزرگوار و مهربان: سوالی داشتم از محضر مبارکتان و اینکه خیلی وقته مشکل مالی ناجوری دارم. نمیدونم چرا شرایط کار اصلا برام پیش نمیاد. به ناامیدی محض رسیدم. گره های زندگیم خیلی زیاد شده، به هر دری می‌زنم به بن بست میخورم. توسلاتی که نسبت به ائمه دارم متاسفانه جوابی برام حاصل نمیشه. میشه راهنماییم کنید برای رفع مشکلم چه باید کنم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی بفرمایید در امورات خود از صداقت و تواضع غفلت نشود تا برای خود شأنی که منجر به خودبینی باشد، قائل نباشید و نه آنچه هستید را پنهان کنید. موفق باشید

34521

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: ببخشید سوالی در مورد محی الدین عربی و نگاه آقای مصباح رحمه الله علیه داشتم. آیا ایشان عرفان محی الدین را قبول داشتند؟ یعنی نوع نگاه ایشان مثل نگاه امام و آقای حسن زاده به عرفان محی الدین بوده است یا اختلاف نظری در این مورد داشتند؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جریان نیستم. موفق باشید

34483

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

مدتی این گفتگو تاخیر شد، سخت پر از سخنم و گره‌های مهیبی که بر جانم افتاده، زبانم را سنگین کرده اما نتوانستم دست از این نوشتار بردارم و سخنی که مدتهاست در جهان درونم پرسه می‌زند به زبان نیاورم. استاد بزرگوار بحمدلله افرادی کم و بیش با فضای فکری و معنوی حضرتعالی آشنا شده‌اند و شاگردی می‌کنند و کم و بیش ابراز ارادتی. اما در این نوشتار خواستم از لایه‌ای درونی تر از شخصیت شما از کسی که شاید قلم است برای زبان شما، حکمت است برای بیان شما برای کسی که خود را به همان اندازه که مدیون شما می‌دانم، مدیون ایشان می‌دانم، قدردانی کنم. از همسر بزرگوارتان که به درک من قلب گروه لب المیزان است، پشتوانه جلسات منظم و پرمحتوا و آرامش حضرتعالی برای مطالعه تفکر است. علامه طباطبایی در ستایش همسرسان فرمودند اگر او نبود، المیزان نبود و بنده در قدردانی از بانویی که حتی به نام ایشان را نمی‌شناسم، بی‌شک می‌گویم اگر او نبود لب المیزان نبود. به مقام غیبی زن در عالم توحید زیاد اندیشیده‌ام. که منظورم پنهان شدن زن در پستوی خانه‌اش نیست، زن سرزمینی است که انسان ها در آن بزرگ می‌شوند، پناه می‌گیرند و مظهر نام نعم الماهدون هم هست. اگر زهرای اطهر حجه حجج الله است، بانویی که در سیر توحیدی به ایشان اقتدا می‌کند، استادِ استاد است، غیب لب المیزان است و هیچ کس نامش را نمی‌داند در آغاز هیچ کتاب و اثری از او تقدیر نشده و اصلا تمنای این نام‌آوری ها را ندارد. هرچه به دستگیری فکری و معنوی حضرتعالی مدیونیم، به این بزرگوارهم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بگذارید از روح انقلاب اسلامی بگویم که هر آن‌کس در فضای آن روح قرار گرفت، گویا از ابتدا جایگاهِ انتهایی‌اش را حسّ می‌کند و به سوی آن‌که «نه هنوز!» است، جلو می‌رود و روز به روز بیشتر و بیشتر می‌شود و این امری است که بنده در همه کسانی که در متن انقلاب، صادقانه حاضر شده‌اند، تجربه  نموده‌ام. جنابعالی متذکر امری شدید از موضوعی تا راهی باشد برای همگانِ شما.  موفق باشید

34102

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام و عرض ادب: ببخشید استاد میشه در مورد منزل سماع و... به کدام صوتی های شما باید مراجعه کنیم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ورود چندانی در این مورد نداشته‌ام. تصور بنده آن است که در این زمانه در هر مرحله از تاریخ ما، سرودهای انقلابی و حماسی که پیش آمده و پیش می‌آید، خود به خود روح انسان را متوجه آن صفایی که قبلاً در جلسات «سماع» پیش می‌آمد، می کند اعم از سرودهای جناب آقای آهنگران در آن روزها و یا سرودهای آقای مهدی رسولی  و آقای ابوذر روحی و سایر عزیزان. مهم آن است که رویکرد ما در این رابطه، رویکرد شورآفرینی باشد. موفق باشید

34082

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام: استاد پس از منزل سماع فرمودید سوره مبارکه آل عمران رو شروع کنم الان دیگه تقریبا تمامه. استاد آیا تخلفات رانندگی هم دل را سیاه می‌کند؟ ماشین من تند رو هست و خیلی جاها نمیشه به سرعت مجاز رانندگی کرد حتی بعضی جاها اگر با اون سرعت مجاز رانندگی کنیم خطر داره. یا خیلی جاها کمربند ایمنی رو عرف هست که نبندند و یا بعضی اوقات بستن کمرنبد ایمنی خطر بیشتری داره یا بعضی اوقات عجله داریم ماشین هم تند رو هست نمیدونم آیا تند تر از حد مجاز سرعت رفتن دل رو تاریک میکنه یا خیر؟ خدا بهتون طول عمر عنایت کنه ان شاءالله

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: رعایت قانون در جای خود موجب گستردگی شخصیت اجتماعی انسان می‌گردد و بشر جدید در هویت اجتماعی‌اش با رعایت قانون، بسط می‌یابد. ولی شاید نتوان رعایت قانون را در همه جا به امری اخلاقی ربط داد. موفق باشید

نمایش چاپی