سلام علیکم: هیچ کس نمی تواند خدا را آن گونه که هست بشناسد وآن گونه که باید خدا را عبادت کند حتی خود پیامبر (ص) هم نمیتواند. پس خداشناسی و عبادت همه از جمله پیامبر (ص) ناقص است. آیا این خداشناسی ناقص ارزشی دارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در «برهان صدیقین» روشن میشود؛ موضوعِ حضور در محضر خدا، موضوع شدت و ضعف است، نه موضوعِ نقص و کمال. موفق باشید
با سلام: ببخشید استاد یه کتاب دیدم سیاست و حکومت متعالیه. اگر بخوام حکمت متعالیه را بفهمم چه کتابی را دنبال کنم، اصلا این موضوع درسته لطفا راهنمایی کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! سیاست و حکومت هم باید در منظری حاضر شود که حکمت متعالیه مدّ نظرها میآورد. مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و مباحث «معاد» که روی سایت هست همه در راستای فرهنگ حکمت متعالیه میباشد. موفق باشید
سلام علیکم: استاد چگونه از وجود صرف و غیرماده صرف وجودی صادر میشود که هم جنبه ماده و هم جنبه غیرمادی داشته باشد؟ نمیشود از شوری هم شوری و هم شیرینی صادر شود پس خداوند برای خلقت ماده چگونه وجودی را خلق میکند که یکی از خصلتهاش ماده بودن و یکی از خصلتهاش غیرماده بودن هست. چون گفته بودیم جهت خلقت جهان ماده باید واسطه ای باشد که هردو جنبه ی ماده بودن و غیرماده بودن را دارا باشد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد نیاز است به بحث «برهان صدیقین» که روی سایت هست رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام: خدا قوت. ممنون بابت پاسخ به سوال با کد پیگیری Lobolmizan_5xnwbu3t15 باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم، تعمق در معارف الهی مانند «معرفت نفس» و براهین توحیدی مانند «برهان صدیقین» از یک طرف، و عملِ مطابق آن معارف الهی از طرف دیگر است. و در زندگی هم نباید به خود سختگیری کرد، «رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود». موفق باشید برای تعمیق در این مواردی که فرمودید چه باید کنم مطالعه؟ تفکر؟ اگر ممکن هست منابع معرفی فرمایید. تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد معرفت نفس، به کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن و در مورد «برهان صدیقین» نیز به همین شکل به سایت رجوع فرمایید. موفق باشید
https://lobolmizan.ir/search?search=%D8%A8%D8%B1%D9%87%D8%A7%D9%86%20%D8%B5%D8%AF%DB%8C%D9%82%DB%8C%D9%86&tab=sounds
https://lobolmizan.ir/book/71?mark=%D8%AF%D9%87%20%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87
https://lobolmizan.ir/sound/641?mark=%D8%AF%D9%87%20%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87
عرض سلام و احترام دارم خدمت شما استاد گرامی: من هرچه از طریق عقلانی بررسی میکنم میبینم اسلام و ادیان ابراهیمی دینهای درستی نیستند. پس از آن میخواهم ببینم خدا هست یا نه که باز هم از طریق عقلانی به این نتیجه میرسم که بر من معلوم نیست خدا وجود دارد یا خیر. اما هم از طریق دیدن اثر او در زندگیم (مثلا اینکه کارها مطابق میل من پیش نمیرود و شاید مطابق میل دیگریست) و هم اینکه از نظر دلی، فکر میکنم خدا هست یا من دوست دارم باشد. این وسط من باید چکار کنم؟ دل را ملاک قرار دهم یا عقل را؟ ١. رضایت مهم تر است یا واقعیت؟ همینطور در جایی یک سوال پرسیده شده بود از شما و فرموده بودین طبق نظر حکما همینکه خداوند هست، مخلوق هم در صحنه هست. این مقداری شبیه ادیان هندو بود. ٢. این یعنی ما بخشی از خداییم؟ در بخش خدایان فلسفی که مطالعه میکردم مفهومی بود تحت عنوان همه در خدایی یا وحدت حقیقی (Panentheism) امری که شما فرمودین به این امر اشاره دارد؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد میشود با رجوع به مباحثی مانند «برهان صدیقین» از یک طرف متوجۀ رابطۀ «ما» با خدا، و از طرف دیگر رابطۀ خدا با «ما» خواهیم شد و البته این نیاز به آن دارد که حقیقتاً با عقل خود در این برهان وارد شویم. و در مورد رابطۀ نسبت ما با انبیاء و ائمه در میدان عقل میتوانید به کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» رجوع فرمایید که روی سایت هست همانطور که بحث «برهان صدیقین» روی سایت میباشد. موفق باشید
https://lobolmizan.ir/book/71?mark=%D8%AF%D9%87%20%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87
https://lobolmizan.ir/sound/641?mark=%D8%AF%D9%87%20%D9%86%DA%A9%D8%AA%D9%87
سلام استاد عزیزم: خیلی ممنون بابت راهنمایی قبلیتون و اینکه وقت میذارید تراوشات شاگرد دیوونهتون رو بخونید. قدردانشم و حتما دونه دونه پیگیری میکنم به مرور. به اصرار خانواده و خصوصا مادرم که از رفتارهای مذهبی بنده به شدت ناراضی و بسیار نگرانان و معتقدن ۱۰۰ درصد من مریض شدم و آخوندها توی انگلستان مغزم رو شستشو دادن، بلاخره رفتم پیش دکتر روانپزشک. همینکه روسریم رو دید شروع کرد به سوالات مذهبی، نماز شب میخونی یا نه و... من درمورد همه ی رفتارهای مذهبیم و اینکه حقیقتا چقدر به دین علاقه دارم و چقدر خودم رو درگیرش کردم صحبت نکردم اصلا. با پرسیدن فقط چندتا سوال کوچولو توی پروندهم نوشته hyperreligiosity !!! (لابد پیش خودش فکر کرده حزب اللهیِ اُمل انگلیسی بلد نیست!) یعنی اختلال روانی مذهبی گرایی افراطی!!! این درحالیه که من به هیچ عنوان درگیر وسواس برای احکام یا قبولی عباداتم یا نجس و پاکی و.... نیستم فقط مذهب رو بر تمام جنبه های زندگیم ترجیح میدم چون چیز دیگه ای برام نه تنها معنی نداره، بلکه وجود نداره. قرص هاش رو هم انداختم توی سطل، معلومه کسی که فکر میکنه میتونه اینجوری کسی رو خر کنه خودش خیلی خره. بذار هرچی میخواد بشه، بشه. بذار اسلام هرکاری میخواد باهام بکنه، بکنه. بلاخره این سکه اینقدر چرخ میخوره تا به یه طرفی بیفته!!! بذار بین کفر مطلق و ایمان مطلق بند بازی کنیم تا بلاخره یه جایی سقوط کنیم. راستی استاد بلافاصله بعد اربعین، قراره برم کربلا برای اولین بار. دقیقا میشه تولد ۲۰ سالگیم. خاک دو عالم بر سرم که ۲۰ سااااال آزگار از عمر گرانمایهم گذشت و هنوز درگیر حیوانیت و دغدغه های حقیرانه هستم. چه کنیم که خیلی دیر هدایت شدیم، وقتی تمام حرمت ها شکسته شده بود و پرده های عصمت پاره شده بودن، وقتی گوهر انسانیم زیر خروارها خاک دفن شده بود، وقتی که تمام آنچه بهم متعلق بود رو از دست داده بودم. استاد، خدا به روم نیورد، شما هم به روم نیارین که فقط وقتی اومدم سراغ خدا که هیچی برام نمونده بود، وقتی که به بن بست رسیده بودم، وقتی هیچ لذتی برام نمونده بود که خودم رو باهاش گول بزنم، وقتی که جایگزینی نداشتم. خدا اولویت آخرم بود. تو آمدی اما کمی دیر. از ته یک کوچه ی دراز. گفتم برو! اما نشستی و به در کوبیدی و گریه کردی، آنقدر که گونه های منم خیس شد. آمدی و با آمدنت همه چیز را در دایره ی هستی آتش زدی. حالا همه چیز سوخته بود و خاکستر شده بود و با آمدنت طوفانی شدید درگرفت، پس خاکسترشان را هم بردی و این لازمه ی لمس کردن تو بود، از دست دادن همه چیز. گفتم اینجا پر است، جا برای تو نیست! اما آمدی و دل من که پر بود از فیزیک و شیمی و فلسفه و عکاسی و خوشگذرانی و دوست و رفیق و پول و احترام و خودخواهی و شهوت و حیوانیت و خواستن و خواستن و خواستن، خالی شد و فقط یک چیز ماند که همه چیز است و تو در دل هبوط کردی. استاد. تا اون زمان وقتم رو برای مطالعه روی چه مباحثی بذارم؟ همون معرفت نفس رو ادامه بدم، یا مطالعه درمورد عاشورا که هیچ چیزی ازش نمیدونم؟! چه اعمال مذهبی انجام بدم؟ (طبق معمول خودم سرخود چند مدل چله برداشتم. اصولا مشکلی وجود نداره اما به شدت به زیارت عاشورا حساسم و الانم که برای اربعین چلهشو برداشتم، یه جوری ام، جوری که خوب نیست ....) خیلی خجالت میکشم با وضعیت الانم وارد ۲۰ سالگی شم و با این وضعیت فعلی برم دیدار امام حسین (ع). یه راهی بگید که یکم، فقط یکم آدم شیم، یکم لایق شیم، یکم از شرمندگیمون کم شه. انگار خدا با تمام قدرت پشت در ضربه بزنه، اونقدر بلند که نتونی حتی نادیدهش بگیری و بخوابی، اونقدر محکم حتی تا مرز شکسته شدن در، اما وقتی در رو باز میکنی هیچ کس نیست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این سخن را نباید ساده بگیرید که میفرمایید: «خدا، اولویت آخر بود». حقیقتاً در هر حال باید چنین باشد به همان معنایی که خود حضرت محبوب میفرماید: «فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَآيَاتِهِ يُؤْمِنُونَ»(جاثیه/6) بنگر چگونه او با ما به گفتگو نشسته است که مگر چیزی زندهتر و تازهتر از حضرت «الله» و آیاتی که اشاره به او دارند؛ هست که دل به آنها سپرد و ایمان خود را به میان آورد؟ و با توجه به این امر نباید از معارف عمیق توحیدی که انعکاسِ عقل و قلب است، در میدان عبادات غفلت کرد. و از این جهت آری! مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» عبادات ما را عمیقتر مینماید و البته نباید به خود سختگیری کرد که اطرافیان گمان کنند لازمۀ دینداری خارجشدن از زندگی و گوشۀ خلوتگزیدن است! هرچند هم نباید همرنگِ اهل دنیا شد. و این یعنی در صراطی گامنهادن که هر دو طرف آن سقوط در آتش است، چه در طرف افراط و چه در طرف تفریط. نظر به حضرت اباعبدالله «علیهالسلام» بخصوص با روحِ اربعینی یعنی نظر به آیندهای که انسان از سیطرۀ یزیدیان عبور میکند و در این رابطه خوب است به مباحث «کربلا و عبور از دوگانگی بین زندگی و مقاومت»
https://lobolmizan.ir/sound/1670 نظری بیندازید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: دیگر موجودات چون مطلق نیستند، «الله» نیستند همه و همه عین فقر و نیستی میباشند. موفق باشید بله متوجه شدم. اینما تولو فثم وجه الله. ۱. پس میشه گفت ما و همه موجودات بخشی از الله هستیم؟ بخشی از اون هستی مطلق؟ ۲. خب این بهشت و جهنم رو زیر سوال میبره. یادمه توی خویشتن پنهان گفتید اراده انسان در طول اراده خدا قرار میگیره، یعنی خدا میخواد که ما این اختیار رو داشته باشیم اما نمیفهمم چطور ممکنه من با اختیارم گناه کنم وقتی خدا نمیخواد و این رو دوست نداره. آخه اختیار من که از دایره ی هستیِ مطلق خارج نیست! چطور ممکنه انسان برای خودش اختیار انتخاب صراط غیر مستقیم رو داشته باشه وقتی وجود مطلق و بینهایت همه جا هست و همه چیز از خودش وجود گرفته! ۳. بعد من نمیفهمم چرا فقط خوبی ها رو به خداوند نسبت میدیم. بدی و زشتی رو هم او خلق کرده و بهش وجود داده دیگه! اگه اون نمیخواست که اینهمه بدبختی و مریضی و سیاهی وجود نداشت که. اشرار هم وجه خدا هستن مثل ابرار. نه؟ استاد من همون جوری که نمیتونم وجود مستقلی برای خودم قائل شم، اختیار مستقل و خارج از خواست خداوندی هم نمیتونم قائل شم. خواهشا این بحث اختیار رو برای من روشن کنین و این چند تا سوال رو جدا جواب بدید، ما جز شما کسی رو نداریم توی زندگیمون. ___________________________________________________کاش یک سپور بودم. یا یک نانوا. یا یک خیاط. کاش کسی بودم که تو را نمیشناخت. کاش اصلا نبودم. کاش اصلا نبودی.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نه! زیرا خدا تقسیم بردار نیست هرچند اسماء حسنای او در مخلوقاتش جلوه میکند. ولی این به معنای آن نیست که اسماء حسنای او قسمتی از خدا باشد. ۲. اختیار، ذاتیِ انسان است به اعتبار مرتبهای که انسان در آن حاضر است مانند شوری که ذانیِ نمک است و نه آنکه شوری قسمتی از خدا باشد. ۳. همانطور که در بحث «برهان صدیقین» مطرح شد بدیها و نقصها از عدم است. ۴. عرایضی در رابطه با موضوع «اختیار» در جزوۀ «جبر و اختیار» که روی سایت هست شده است. موفق باشید
سلام علیکم: تبریک عرض میکنم دهه ولایت رو محضر استاد طاهرزاده. دو سوال دارم اول اینکه در برهان صدیقین وقتی میگوییم خداوند عین کمال است تکلیف اسامی المضل و الممیت و امثال آنها چه میشود؟ دوم اینکه شما فرمودید خداوند برای ائمه اراده عصمت فرموده و تداوم عصمت بهعهده خود ائمه است در حالی که در آیه تطهیر فرموده «انما یرید الله...» یرید فعل مضارع و دلالت بر استمرار دارد. ممنونم از لطفتون ایام عزت مستدام
باسمه تعالی: سلام علیکم: ان شاءالله که نور ولایت مولایمان در غدیرِ تاریخ بر شما مستدام باد ۱. آری! «ولله الاسماء الحسنی» و در دل اسم «جلال» است که هر آن کس را شایستگی انس با حضرت حق نباشد، طرد میکند. بنابراین به اعتبار اسماء حسنا عرض شده است که او عین کمال است. ۲. در هر صورت، ارادۀ الهی در حفظ عصمت اولیای معصوم مستدام است و این بدان معنا نیست که این عصمت، آنان را از اراده و انتخاب خارج کند. آری! خداوند میداند که آنان در ارادههای خود همچنان نسبت به اوامر الهی پایدار هستند. موفق باشید
سلام علیکم استاد: شما همیشه راهنمای من بوده اید هرچند من برای صد در صد پیروی از نصایح شما کاهل بوده ام اکنون من در دوچیزسردر گم هستم و بارها راه های مختلفی را برای پیدا کردن وظیفه ام در این موارد طی کرده ام که بی سرانجام بوده ،اول علاقه و استعداد که در زمینه هنری در خودم میبینم اما هنر یا راهی که بتوانم آنرا با دین گره بزنم و تا به ثمر رسیدن آنرا ادامه دهم را پیدا نمیکنم و دوم در زمینه فرهنگی یا قرآنی، مرا راهنمایی میکنید🙏🏻🙏🏻
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال اگر با همین روحیۀ هنری، دل به قرآن بسپارید تا نسبتی با کلام الهی پیدا کنید، خود به خود روحیۀ هنری شما شکوفا میشود. پیشنهاد میگردد اگر مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی آنها دنبال فرمودهاید، به سراغ شرح سورۀ آلعمران که صوت آن در سایت هست، بروید. موفق باشید
سلام علیکم و رحمت الله: برداشت بنده از بعضی دروس جنابعالی این است که جهان هستی اعم از ملک و ملکوت ظهور اسما و صفات الهی بوده ولی بین ظاهر و مظهر یا ظهور و محل ظهور دوییت نیست و ذهن اینها را از هم تفکیک میکند مثلا اسم لطیف در عالم ماده صورت آب بخود میگیرد و اسم جمیل صورت گل / ولی اهل حس با حواس ظاهر صورت و شکل میبینند و ماهیات را اصل میپندارند ولی اهل باطن علاوه بر این صورت نازله ملکوت و باطن آن را هم با قوای باطن و قلب شهود میکنند و مسئله ظهور اسما و صفات الهی مثل قوای نفس و آلات قوا نیست که قوه بینایی در موطن چشم ظهور کند و بین این دو یعنی ظهور و محل ظهور دوییت باشد و همین قوه بینایی نمیتواند در موطن گوش ظهور کند چون تناسبی بین آن دو نیست آیا این برداشت درست است؟ و اگر درست است سنگ یا خاک ظهور چه اسمی میتوانند باشند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که متذکر هستید. در مورد قسمت آخر سؤال خوب است به بحث «برهان صدیقین» و صوتهای مربوط به آن رجوع شود از آن جهت که وقتی «وجود» در مراتب تشکیکی خود تازل و نازلتر میشود، در محدودیت خود تا مرتبۀ عالَم ماده نازل میگردد و از این جهت پدیدههای مادی مرتبهای از وجود هستند با محدودیت خاص خود. موفق باشید
سلام خسته نباشید: برای اینکه عقل ما بالفعل شود و او را بارور کنیم چه سیر و مسیری پیشنهاد میفرمایید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان مباحث معرفت نفسی مانند «ده نکته در معرفت نفس» و مباحث فلسفی مانند «برهان صدیقین» ان شاءالله در این رابطه مفید خواهد بود. موفق باشید
با سلام خدمت استاد گرامیم:آیا عین هستی در برهان صدیقین، همان اسم جامع الله در عرفان است؟ با تشکر از زحمات استاد گرامیم!
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در دو میدان میباشد و نباید بین میدان فلسفی و میدان عرفانی خلط شود. در بحث «عین هستی» به عنوان موضوع فلسفی اساساً موضوعِ اسماء در میان نیست، بلکه هستی به عنوان صرف هستی با وسعت بیکرانهاش مدّ نظر است که بهتر است اگر بخواهیم با نگاه و موضوعات دینی تطبیق دهیم، در مورد عین هستی به «توحید» فکر کنیم. موفق باشید
عرض سلام و ادب: پیرو پاسخ شما استاد بزرگوار، برای پر سش شماره ی ۳۹۷۰۷، برای رشد در امور معرفتی سیر مطالعاتی سایت را لازم میدانید یا پیشنهاد دیگری دارید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم، مقدماتی مانند «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» است. در بقیۀ سیر مطالعاتی به ذوق خودتان نظر کنید که با کدام مباحث و از طریق کدام یک از اساتید محترم میتوانید کار را جلو ببرید. موفق باشید
سلام استاد: نماز و روزه هاتون قبول درگاه حق. ببخشید سوالی داشتم اینکه بنده دچار پراکندگی خاطرشدم. کانالها و سخنرانیهای مختلف را دنبال میکنم و گوش میدم نمیگم اثربخش نبوده چرا اتفاقا موثربوده و مواظب اعمال و مراقباتم هستم؛ ولی دچار سرگردانی شدم. اینکه فکر میکنم اون چیزی که میخوام دستم رو نمیگیره؛ در مسیر سیروسلوک هستم هیچ بسطی صورت نمیگیره و ناامید شدم. به خودم دلداری میدم که نباید گرفتارحالات خوش بود چون انسان مغرور میشه و به بیراهه کشیده میشه ولی بالاخره حضرت حق نشانه ای چیزی به آدم نشون میده تا امیدوار بشه تا در این مسیر مصمم باشه. اوایل حالات خوشی داشتم ولی الان فقط انگار قبض روی اومده. از کجا باید فهمید تو در این مسیر درست روبه جلو میری؟! برای رفع قبض چکار باید کرد؟ و اینکه صوت ها و سخنرانی های شما و دیگر اساتید اخلاق رو گوش میدم یا کتابهایی در این باب میخوانم ولی هیچ چیزی به یادم نمی مونه؛ به دستورات عمل میکنم ولی از ذهنم پاک میشن و خودم رو سرزنش میکنم که واقعا خجالت آوره که تو این سن از خاطر آدم محو بشه. به نظرتون چه راهکاری هست لطفا راهنمایی بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده، عزمی است که ما را متوجۀ حضور ذیل ارادۀ الهی بکند از طریق شریعت الهی. از این جهت تصور میشود اگر بتوانید مباحث «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» را دنبال کنید، زمینۀ بهرهمندی از عبادات و تدبّر در قرآن بهتر فراهم میشود و البته باید متوجه باشیم که در مسیر سلوک، هر اندازه انسان جلو و جلوتر برود تازه متوجۀ موانعی میشود که تا دیروز پنهان بودند و وجود این خطورات، حکایت از آن دارد که بحمدالله حرکت، شروع شده است و باید با کشیک نفس کشیدن، آن ضعفها را یکی بعد از دیگری پشت سر گذاشت. بیحساب نیست که جناب مولوی میفرماید:
آب گِل خواهد که در دریا رود / گِل گرفته پای او را میکشد
چیست این از گِلگرفتن آب را / جذب ما نُقل و شرابِ ناب را
آری! باید موانع راه را شناخت. موفق باشید
سلام و عرض ادب: با عرض معذرت از اینکه وقتتان را میگیرم، جناب استاد، مسیری که برای شروع المیزان فرموده بودید را رفتهام؛ دو کتاب ده نکته از معرفت نفس و برهان صدیقین و تفسیر سه سوره زمر و عنکبوت و روم و جزوه روش استفاده از المیزان را هم شروع کردهام اما بسیار نگرانم که حتی به ظاهر متون نتوانم برسم چه برسد به اعماق و بواطن آن! مخصوصا در بحثهای فلسفی با اینکه کلیت مفهوم را متوجه میشوم و میتوانم جلو بروم اما به شدت نگرانم که پیشزمینه قبلی نداشتن از فلسفه و آشنا نبودن با اصطلاحات و مفاهیم آن، حرکتم را سطحی کند و از دقائق و اعماق المیزان بینصیب بمانم. از طرف دیگر به اشتغالات درسی و شغلی هم نمیتوانم بیاعتنا باشم چون بهنظر جایگاه و اعتبارش را برای حرکت و اثرگذاری در اجتماع در راستای اهداف انقلاب لازم دارم. از سمت دیگر اگرچه هنوز فرزند ندارم اما دوست دارم پیش از قرار گرفتن در جایگاه سنگین مادری، تا حد نسبتا مطلوبی اصل و اساس و پایه مطالعهام روی المیزان را کامل کرده باشم. با این توصیفات تقاضا دارم کما فی السابق با توصیههای ارزشمندتان مسیرمان را روشن کنید. و اینکه استاد به نظر حضرتعالی آیا لازم هست از سرعت مطالعه المیزان کم کنم و همان عزم را تدریجا برای فلسفه هم بگذارم یا خیر؟ سپاسگزارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم، نگاهِ صدرایی است که با «برهان صدیقین» و «حرکت جوهری» پیش میآید و با مباحث «معاد» وسعت پیدا میکند. از این جهت خوب است برای فهم قرآن در بستر «المیزان» این مسیر مدّ نظر قرار گیرد. البته اگر آمادگی ورود به کتاب «بدایۀ الحکمة» علامه را داشته باشید کار خوبی است. موفق باشید
سلام علیکم: چند روز قبل سوالی از شما پرسیدم. مبنی بر اینکه یک زیارتی از مرقد امام خمینی (ره) داشتم. که گفتم احساس سنگینی داشتم شما گفتید که من تحت تاثیر جلال قرار گرفتم. حالم بد تر شده است. احساس میکنم به خدا، پیامبر، امامان هیچ اعتقادی ندارم هرچه از برهان صدیقین، معرفت نفس و سایر مطالب در زمینه عرفان، فلسفه و كلام چه از شما و چه دیگران در طی عمرم یاد داشتم، یا ایمانکی داشتم، همه بر باد رفته است. انگار بیدین شدم. مانند گیاهی كه از جا کنده شده ؤ در هوا سرگردان است، میباشم. از این حالت هم تعجب میکنم و هم میترسم. اینجور حالت طبیعی است؟ باید چکار کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! باید به حضور دیگری فکر کرد. در این رابطه خوب است سری به کتاب «ما و بشر جدید و آیندۀ قدسی پیشِ رو»بزنید. موفق باشید https://lobolmizan.ir/book/1599?mark=%D8%A8%D8%B4%D8%B1%20%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF
سلام علیکم و عرض ادب: نا امید از زندگی نیستم، تصور میکنم پر از امیدم و برنامه ریزی درست و دقیق و هدف مشخصی دارم. الحمدلله توفیق داده خدا و روزانه تلاش میکنم، آخر هفته ها و آخر ماه ها و آخر سالها ثمره تلاشم رو بررسی میکنم؛ شاید به عین آنچه در ذهن داشتم و ترسیم کرده بودم نرسیدم، گاها در طی مسیر متوجه مسیرهای جدید و شکل و شمایل و نحوه متفاوتی میشدم و شاید به ثمره بهتر یا متفاوت اما خوبی میرسیدم. به هر حال به این باور رسیدم شکست از همان نقطه ای آغاز میشود که انسان تلاشی نمیکند. وقتی دارم تلاش میکنم و حرکت میکنم و پیگیرانه و امیدوارانه در پی تحقق اهداف میروم شکست و بن بست و ناامیدی بی معناست. نگرانی هم ندارم، نگرانی از نرسیدن ها، نگرانی از موانع، از رنج ها، از حسادت ها، از زخم زبان ها، چرا که همیشه هست و رسم دنیاست. نگرانی ام تنها و تنها این است که نکند توفیق تلاش را از دست بدهم، وقتی فرصتی را از کف میدهم ناراحت میشوم. قبلاً خیلی غصه می خوردم. الان اما معنای جمله مولا امیرالمؤمنین علیه السلام را دریافتم که فرمودند خدا را به شکستن عزم ها شناختم. این نیز جزئی از سنتهای پروردگار است، برای محک زدن ایمان و توکل و از میان بردن تکبر و غرور و نشان دادن این است که هر آنچه که هست با عزم و اراده الهی پیوند دارد و «من ها» اگر ذوب در ولایت الهی نشوند نابود شده و به قعر جهنم سقوط میکنند. همه اراده ها ذیل اراده اویند که تحقق دارند و پیشامدهای زندگی که در ظاهر حرکتم را کُند کرده اند، دیگر آنقدرها اذیتم نمیکنند برایم کوچک و آسان شده اند. شاید بعضاً به آنها لبخند میزنم و با آنها مزاح میکنم یعنی که دیگر با شما آشنایم، گویا مهمانان چند روزه ام هستند که از نزد پروردگار برای صبر آزمایی و توکل بیشترم به حضرت حق و چنگ زدن بیشترم به دامن اهل بیت و شهدا فرستاده شدند. اما روزهایی هم هستند که شیطان موفق تر است و او غالب است. چون اعصابم را به هم میریزد و مرا بهانه جو میکند. بی نظمی ام در کار مشهود میشود، بدخلقی میکنم، با وجود حل شدن تمامی مسائل برایم، اما دست و دلم به مطالعه و کار و حتی برخاستن از رخت خواب هم نمیرود. و باید کمی زمان سپری شود به همین شکل، با زیارتی و تلنگری و شنیدن صوت کلاس های شما و برخی دیگر از اساتید به روال پر نشاط و پرتلاش قبل برگردم. اینجاست که خیلی نگران میشوم که نکند عاقبت به خیر نشوم و روزهای آخر عمرم در هنگامی باشد که این خطورات ذهنی و خیالات واهی را دارم. تا الان راهکار عملی جز توکل بیشتر و مراقبت بیشتر و صبر بیشتر نداشتم و به مرور زمان این حالت ها کمتر شدند الحمدلله. اما هنوز هم کم نیستند این حالات. و من خیلی فرصتها را از دست داده ام الان ۲۴ سال دارم. وقتی میخوانم علامه طباطبایی در نوجوانی چه مراحلی را طی کرده بودند که من هنوز به ابتدایش هم نرسیدم واقعاً ناراحت میشوم و حسرت میخورم. برنامه ام این بود امسال در آزمون ارشد با رتبه عالی در یک دانشگاه عالیِ مورد نظرم مشغول به ادامه تحصیل شوم اما چند روز دیگر یعنی ۲ اسفند آزمون دارم و خودم را نتوانستم برسانم به آنجایی که میخواستم با اینکه تلاش کردم و از تمام فرصتهایم استفاده کردم، خدا را شکر میکنم بابت فرصت و لطفی که برای این تلاش نصیبم کرد، ناشکری نمی کنم. خیلی هم پیشرفت کردم نسبت به قبل، مباحثی که اصلاً نمیفهمیدم حل شدند و پیش رفتم و از دل مباحث سنگین توانستم با سرعتی باور نکردنی بیرون بیایم و اینها زیباییهای مسیرم بودند. اما آنچه میخواستم نشد نمیدانم نتیجه آزمون چطور میشود، خیلی بد؟ یا متوسط؟ یا خوب؟ اصلاً نمیدانم. از اینکه بخواهم صبر کنم تا سال آینده که قطعاً نتیجه عالی دلخواهم را میگیرم، اما از پیشامدها بی خبرم. از کجا معلوم شرایط خانوادگی و اجتماعی و سلامتیِ خودم رو به راه باشد مثل الآن، که بتوانم ادامه دهم؟ این فکر و خیالها سرم را درد آورده. برای چنین روزهایی که این حال و روز را دارم راهکار میخواهم. پوزش میطلبم بابت این مطرح کردن این مسئله کاملاً شخصی و این پیام طولانی. اما بهتر از شما برای پاسخ گفتن به این بحران روحی و عبور از آن سراغ ندارم، تشکر میکنم از شما.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاً: فراموش نکنید که به گفتۀ جناب مولوی: «ای برادر عقل یک دم با خود آر / دم به دم در تو خزان است و بهار». بنابراین تفاوت احوال، امری است که در جای خود موجب کمال انسان خواهد بود. ثانیاً: در عین برنامهریزی برای حضور در فردا در همین بودن خود، خود را تجربه کنید به همان معنایی که مولایمان امیرالمؤمنین «علیهالسلام» فرمودهاند: «ما فاتَ مَضی وَ ما سیأتیكَ فَاَیْنَ؟ قُمْ فَاغْتَنِم الفُرصَةَ بَینَ العَدَمَین» آنچه گذشت، از دست رفت و آنچه میآید كجاست؟ برخیز و فرصت میان دونیستی را دریاب.
اینجا است که با «معرفت نفس» و با نظر به «اصالت وجود» در برهان صدیقین، انسان احساس میکند هم اکنون در آغوش خداوند است و سعی دارد این حضور را با تقوا پاس دارد. موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیزم: در بحث برهان صدیقین در بحث اقامه دلیل بر هویت تعلقی سوالی دارم. در آنجا بیان شده است که ممکن بالذات لا اقتضاء است. و این واجب بالذات است که به آن وجود میدهد و واجب بالغیر میشود. و تا وقتی که واجب بالذات بخواهد این واجب بالغیر خواهد بود. حال سوالم آن است که اگر این ظهور و به وجود آمدن ممکن بالذات نباشد، دیگر خبری از واجب بالذات نخواهد بود. آیا در این صورت خود واجب بالذات خواهد بود یا نه؟ سوال دوم آیا میشود واجب بالذات باشد وهیچ خبری از واجب بالغیر نباشد؟ با تشکر از زحمات شما استاد گرامی!
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. وقتی حضرت حق عین وجود است و وجود همۀ مخلوقات به اوست، در ذات خود عین وجود است اعم از اینکه ممکنالوجود یعنی ممکنِ بالذات موجود باشد یا نباشد. ۲. فکر میکنم فرض آن محال نیست. موفق باشید
سلام استاد: سوالی داشتم آن هم این است که چرا نمی توانم صوت های آشتی با خدا را مثل اولین باری که گوش میدادم گوش بدهم؟ و شما چه پیشنهاد میکنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید همچنان خود را ادامه دهید ولی نه با برگشت به گذشته. خوب است بعد از دنبالکردن مباحث «ده نکته...» و «برهان صدیقین»، به مباحث قرآنی که روی سایت هست مثل سوره آلعمران وارد شوید. موفق باشید
سلام علیکم استاد خسته نباشد: بنده مدتی پیش سوالی از خدمتتون پرسیدم، مبنی بر مطالعاتی که داشتم و سنی که در اون قرار داشتم، شما فرمودید که با جزوه تفسیر المیزان خودتون، به تدبر و تعمق در قرآن روی بیارم، خواستم بدونم آیا برای بنده، که هنوز مطالعات عقلی و فقهی و دینی عمیقی نداشتم آیا رجوع به تفسیر المیزان، زود نیست؟ به فرموده یکی از اساتید بنده، مراجعه امثال بنده به المیزان، باعث بی اهمیت جلوه کردن مباحث عمیق این کتاب ارزشمند میشه (به جهت جهل امثال بنده) حال با این شرایط، نظر شما چیست؟ غیر از این سوال، یک توصیه پدرانه ای بفرمایید. تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که عرض کردهام برای ورود به تفسیر المیزان خوب است که ابتدا در بحث سیر مطالعاتی، مباحثی مانند «معرفت نفس» و حتی «برهان صدیقین» که متن و صوت آن روی سایت هست، دنبال شود و سپس چند سوره که مبتنی بر نگاه علامه در المیزان بحث شده است را استماع فرمایید و سپس از طریق راهی که آن جزوه مطرح میکند، میتوان به سوی المیزان رفت. سورههایی مانند زمر- عنکبوت- آلعمران و نساء. توصیۀ این حقیر به دوستان آن است که تا میتوانند از دینداری خود با این رویکرد بهرهمند شوند که آن، امید به آیندهای است که تا ابدیت ما را جلو می برد و باید با چنین رویکردی وارد دینداری شد. در این مورد عرایضی تحت عنوان «رسالت پیامبر خدا «صلّىاللهعليهوآله» و تذکر به حضوری ابدی» شده است. امید است مفید افتد. https://eitaa.com/matalebevijeh/18583 موفق باشید
سلام علیکم: آنچه هست فقط خداست که هست. همین خدا یک مرتبه ذات است که فقط خود ذات و خود خدا از آن خبر دارد. و دیگر تجلی و ظهور خداست. ابتدا ظهور اسماء و صفات است. یعنی ذات به صفت خاص. که اولین تجلی الله است و این موجوداتی که الان در عالم ماده میبینم تجلیات اسما و صفات خداست. البته مطالب بالا ناقص است. من برای اینکه از کثرت و وجودی غیر از خدا نداشته باشم. فقط خدا را تصور میکنم که یکی مرحله ذات و غیب الغیوبی است و دیگر تجلیات و من موجوداتی را که الان میبینم، ظهورات اسماء و صفات خدا میبینم. آیا درست فهمیدم؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. بعد از مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» خوب است به شرح صوتی کتاب «مصباح الهدایه» از حضرت امام رجوع شود. صوت هر سه موضوع روی سایت هست. موفق باشید
سلام و درود بر شما: من طلبہ پاکستان ھستم. علاقہ بہ مباحث فلسفی دارم. چون در دانشگاہ ھای ما تھاجم از الحاد و تفکر غربی دارند میخواھم در اینجا مدافع مثل چون شھید مطھری و شھید بھشتی شما عنایت بفرمایید فلسفہ را چطور بخوانم کہ در جامعہ پیادہ کنیم و یک جریان حکمت اسلامی را راہ اندازی کنیم و از کجا تا کجا بخوانیم کہ تخصص پیدا کنیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از دنبال کردن مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی آن، که روی سایت هست. برای آشناشدن به زبان فلسفه؛ خوب است که به سراغ کتاب «بدایة الحکمة» از علامه طباطبایی بروید که شرح آقای امینینژاد در این رابطه میتواند کمککار باشد. موفق باشید
سلام علیکم و عرض ادب: بنده در حال مطالعه کتاب «چگونگی فعلیت یافتن باورهای دینی» هستم، فرمودید حرکت ویژگی عالم ماده است و زمان نیز از حرکت فهم میشود و اگر انسان بخواهد راهی به مراتب قرب و رشد و کمال بیابد باید از قید زمان آزاد شود. اینکه میگویند آدم حسود اولین ضربه را به ایمان خود میزند به این دلیل است که دائماً حسرت گذشته را میخورد و نگران آینده است. و راهش رها کردن خود از بند زمان گذشته و آینده و نظر به اکنونیت و حضور خویش در کران هستی است. سؤالم این است که چگونه برخی میگویند همانطور که انسان ها و اشیاء طبیعی نشان دهنده وجهی و وصفی از وجوه و اوصاف خداوند متعال هستند، ماه ها و روزها و قطعات زمان نیز همینگونه اند. اگر زمان معنایی در عالم ملکوت ندارد و آنچه هست بی زمانی و بی مکانی ست و حضور است و حضور چگونه این با بیان قبل جمع میشود؟ اینکه برخی ماه ها و روزها قوت و شدت و ظهورشان بیشتر از بقیه ماه هاست، حال آنکه اصلاً زمان در عالم غیرماده معنا ندارد، این بیان و اشاره به قطعه ای از زمان دقیقاً چه معنایی دارد؟ آیا از باب تسامح است؟ آیا اینکه گفته اند از دست رفتن فرصت رجب و شعبان و رمضان موجب افسوس و حسرت آدمی ست و باید منتظر سال بعد باشد که از دست ندهد. منافات ندارد با رهاشدن از بند زمان و حسرت گذشته و آینده را نخوردن؟ معنای زمان چیست؟ بی زمانی و بی مکانی عالم مجردات چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در «برهان صدیقین» و «برهان حرکت جوهری» روشن میشود که بعضی صفات، ریشه در مرتبۀ وجودی نازلۀ آنها دارد مانند شوری در نمک، که به جهت مرتبۀ نازلۀ وجود است در این مرتبه. و در مرتبۀ بالاترِ وجود، این شوری وجود ندارد. و در این رابطه هرجا حرکت هست، زمان مطرح است و در مرتبۀ عالیۀ وجود، حرکت، معنا ندارد تا زمان، معنا پیدا کند. ۲. در اینکه مراتب پایین وجود از جمله زمان، ظرفیتهای متفاوتی در ظهور انوار الهی دارند اخیراً عرایضی در مقدمۀ بحث «ماه رجب و اخلاص و درک امکانات تاریخی» در این مورد شد. خوب است که به آن بحث رجوع فرمایید. موفق باشید
https://cdn.lobolmizan.ir/uploads/ayam/rajab/speech/Twt_mahe_rajab_va_ekhlas_va_darke_emkanat.MP3
سلام و درود: چرا خداوند در امر اداره جهان هستی کارگزار گرفته است؟ چرا مستقیم وارد عمل نمیشود؟ چه جاهایی خود خداوند مستقیم وارد می شود؟ متشکرم
باسمه تعالی: سلام علیکم: وجود مطلق حضرت حق با شدیت وجودی که دارد چگونه در اموری که مرتبۀ وجودی نازلهای دارند مستقیماً مواجه شود؟ در این مورد خوب است به کتاب عدل الهی شهید مطهری رجوع فرمایید یا به بحث «برهان صدیقین» که روی سایت هست. موفق باشید
با سلام استاد عزیز: اول تشکر که به لطف خدا و نور قرآن و اهل بیت به ما یاد دادید در این آشفته بازار امروز جای درستی بایستیم. استاد ببخشید شاید یک مقدار طولانی شود. مواردی است که نظر شما برایم مهم است. پس برای اینکه وقت شریفتان را نگیرم اگر طی چند روز هم پاسخ فرمودید باز هم سپاسگذارم. ۱. استاد عزیز به نظر شما اینکه یک سری ها بعد از امام خمینی (ره) نتوانستند یار انقلاب و رهبری بمانند و ریزش کردند را می توانیم اینطور بگوییم که آنان که ماندند پای انقلاب، گفتند ما انصارالله ایم یعنی در انقلاب اراده خدا را دیدند اما ریزش ها شاید این عمق را نداشتند. در کل آیا می شود در این انقلاب اراده خدا را ندید و پای انقلاب ماند؟ استاد پس آنان که پایدار ماندند این جهان بینی و هستی شناسی درست را چگونه پیدا کردند؟ ۲. استاد عزیز در بحث «هست» و «وهم و نیستی» زمانی که کنجکاو می شویم به این می رسیم که بنده ی نوعی در زندگی با این موارد هستم و سرو کار دادم الف.علم ب.دین. ج.سنت الهی که در مجموع همه مثل یک نظم و قانون است البته اگر با قوانین وضعی بشر خلط نکنیم است. علم، اجزای اشیاست. مثلا جسم من تشکیل شده از سلول و... که در نهایت این نظم اجزا، یک قانون است. دین، نظمی است بین انسانها که یک قانون است. سنت های الهی در مقیاس بزرگتر و شاید فراگیر همه موارد قبل باشد و نظمی است در وسعت تاریخ انسانها و یک قانون تاریخی است. استاد آیا این بیان درست است؟ ۳. استاد عزیز اگر واژه عشق و محبت را در قالب و معنای یک نوع همبستگی اجزا و یکی شدن بدانیم، آیا این درست است که بگوییم آنچه در صحنه است که باطن و اصل نظم و قانونی است که در بالا ذکر شده است، عشق و محبت است؟ ۴. استاد عزیز در باب ریشه شناسی ترس و غضب فکر می کردم در مورد ترس و غضب های مذموم به این نتیجه رسیدم که اگر هر آنچه غیر از آنچه که « هست» و «در اصل موجود است»، را برای خود بسازیم و به اشتباه، مهم بدانیم برای نگه داشت آن وهم، مجبور به سیستم تدافعی میشویم به نام ترس و غضب. سیستم تدافعی جهنم ساز. ۵. اینکه البته دو تا از سوالاتم تکراری ست با عرض پوزش شاید سوالی باشد که احساس شود ضرورتی ندارد ولی موردی است که در ذهنم مانده و جواب شما برایم موثق است. استاد شخصی می گفت که از آنجایی که تمام کهکشانها تجلی وجود است و وجود بی نهایت است پس کهکشانها هم انتها ندارد و این بیان این مشکل را دارد که ماده که بی نهایت نیست به هرحال نهایتی دارد. ببخشید وقت گیر شد ولی احساس می کنم که اگر به فرض انسانی قصد کشف انتهای کهکشانها را داشته باشد عمرش کفاف نداده و به ملکوت می پیوندد. استاد آیا این صحیح است که بگوییم که نقطه ی مرز بین جایی که ماده به معنا تبدیل شود وارد عالم دیگر شویم مثل همان نقطه به ملکوت پیوستن است؟ یعنی نقطه ای که من به ملکوت می پیوندم همان جا مرز ماده و معناست که خلا هم نیست. ۶. سوال آخر اینکه استاد عزیز در مورد اینکه وقوع قیامت، زمان خاصی ندارد و کلا زمان ندارد چون عالم از لا زمان آمده و به آن برمی گردد. استاد اینکه عالم از بی زمانی آمده برایم متصور است ولی اینکه در بی زمانی پایان می یابد را نمی توانم بفهمم، چون اگر از جانب ما انسان در تاریخ و زمان حساب کنیم بالاخره زمان وقوع یک تاریخ و ساعتی زمینی دارد. ممنون میشم بفرمایید کجای کار دارم اشتباه میرم که نتیجه نمیگیرم. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نه ۲. مکتب فکری امام خمینی ذیل قرآن ۳. نکات بسیار خوبی را مطرح فرمودهاید. آری! یگانگی واقعی به نور توحید پیش میآید و غوغا میکند. ۴. همینطور است. ۵. نه. کهکشانها مرتبۀ نازلۀ عالم وجود است که همان ماده میباشد و محدودیتهای ماده را دارد و لذا هرچه هم در عالم ماده جلو و جلوتر برویم از ماده خارج نمیشویم ۶. در این موارد رجوع به «برهان صدیقین» که صوت و شرح آن در سایت هست، ان شاءالله کارساز است. موفق باشید