توحید و ایمان
جلسه اول
بسم الله الرّحمن الرّحیم
قال رسول الله«صلیاللهعلیهوآله»: «وَ اعْلَمْ أَنَّ أَوَّلَ عِبَادَةِ اللَّهِ الْمَعْرِفَةُ بِه» هان ای اباذر! بدان که اول عبادت الهی معرفت به او میباشد.
امام باقر«علیهالسلام» میفرمایند: «لا يُقْبَلُ عَمَلٌ إِلَّا بِمَعْرِفَةٍ» هيچ كردارى پذيرفته نيست جز به معرفت.
سليمان ديلمى گويد: به امام صادق«صلیاللهعلیهوآله» عرض كردم: «فُلَانٌ مِنْ عِبَادَتِهِ وَ دِينِهِ وَ فَضْلِهِ كَذَا وَ كَذَا، فَقَالَ«علیهالسلام»: «كَيْفَ عَقْلُهُ؟» قُلْتُ: لَاأَدْرِي، فَقَالَ«علیهالسلام»: «إِنَّ الثَّوَابَ عَلى قَدْرِ الْعَقْلِ»؛ فلاني در عبادت و ديانت و فضيلت چنين و چنانست فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم نميدانم، فرمود، پاداش باندازه عقل است، سپس فرمودند؛ همانا مردى از بنىاسرائيل در يكى از جزاير دريا كه سبز و خرم و پر آب و درخت بود عبادت خدا ميكرد، يكى از فرشتگان از آنجا گذشت و عرض كرد پروردگارا! مقدار پاداش اين بندهات را به من بنما. خداوند به او نشان داد و او آن مقدار را كوچك شمرد، خدا به او وحى كرد همراه او باش، پس آن فرشته به صورت انسانى نزد او آمد. عابد گفت تو كيستى؟ گفت مردى عابدم، چون از مقام و عبادت تو در اين مكان آگاه شدم نزد تو آمدم تا با تو عبادت خدا كنم، پس آن روز را با او بود، چون صبح شد فرشته به او گفت: جاى پاكيزهاى دارى و فقط براى عبادت خوب است. عابد گفت: اينجا يك عيب دارد. فرشته گفت، چه عيبى؟ عابد گفت: خداى ما چهارپائى ندارد، اگر او خرى ميداشت در اينجا ميچرانديمش به راستى اين علفها از بين ميرود! فرشته گفت: پروردگار كه خر ندارد، عابد گفت: اگر خرى ميداشت چنين علفى تباه نميشد. پس خدا به فرشته وحى كرد: همانا او را به اندازۀ عقلش پاداش ميدهم. (بحار الأنوار ج1، ص: 84)
با توجه به نکات فوق و حساسیت معرفت بالله، خوب است در رابطه با توحید و ایمان متوجه روایاتی باشیم که از طریق اهل بیت عصمت و طهارت«علیهمالسلام» به ما رسیده است.
توحید: واژه «توحید» مصدر باب «تفعیل» و به معنای «یگانه دانستن» است
در موضوع توحید از حضرت صادق علیه السلام داریم که فرمودهاند:«سید کلام الأولین و الآخرین: لا إله إلا اللّه» برترین کلام در در اولین و آخرین مراحل قول لا اله الا الله میباشد «الوسائل (باب: 44 من أبواب الذکر حدیث: 5.)
امام على علیه السلام: میفرماید: «تَوْحِیدُهُ تَمْیِیزُهُ مِنْ خَلْقِهِ» توحیدخداوند یعنی جدا دانستن خدا از مخلوقات و یا می فرمایند: «التَّوْحِیدُ أَنْ لَا تَتَوَهَّمَهُ»؛ توحید این است که خدا را توّهم نکنید (بحارالأنوار، ج ۴، ص ۲۵۳)
قرآن کریم میفرماید:«فَأَقِم وَجهَكَ لِلدّينِ حَنيفًا فِطرَتَ اللَّـهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيها لا تَبديلَ لِخَلقِ اللَّـهِ»
پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن؛ با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. حضرت صادق علیه السلام در این رابطه فرمودند:« فطرهم الله حین أحد میثاقهم علی التوحید» آنگاه كه از آنان پيمان گرفت، بر توحيد مفطورشان كرد (کلینی،همان: ج2، ص12) یا می فرمایند:«فطرهم جمیعا علی التّوحید» اصول کافی ج 2، ص 12،« کتاب ایمان و کفر»، خلق کرد ایشان را همگی بر توحید.
===================
جلسه دوم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
1- حضرت علی«علیهالسلام» در خطبۀ اول نهجالبلاغه میفرمایند: «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ كَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْی الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیرُ الصِّفَةِ».
سر آغاز دين، خداشناسى است، و كمال شناخت خدا، باور داشتن، او، و كمال باور داشتن خدا، شهادت به يگانگى اوست؛ و كمال توحيد اخلاص، و كمال اخلاص، خدا را از صفات مخلوقات جدا كردن است، زيرا هر صفتى نشان مىدهد كه غير از موصوف، و هر موصوفى گواهى مىدهد كه غير از صفت است. از این جهت او عالم نیست، بلکه عین علم است. در این رابطه به حدیث شمارۀ 15 رجوع شود.
در ادامه میفرمایند: «فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ. وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ.»
پس كسى كه خدا را با صفت مخلوقات تعريف كند او را به چيزى نزديك كرده، و با نزديك كردن خدا به چيزى، دو خدا مطرح شده؛ و با طرح شدن دو خدا، اجزايى براى او تصوّر نموده؛ و با تصّور اجزا براى خدا، او را نشناخته است. و كسى كه خدا را نشناسد به سوى او اشاره مىكند و هر كس به سوى خدا اشاره كند، او را محدود كرده، به شمارش آورده. و آن كس كه بگويد «خدا در چيست؟» او را در چيز ديگرى پنداشته است، و كسى كه بپرسد «خدا بر روى چه چيزى قرار دارد؟» به تحقيق جايى را خالى از او در نظر گرفته است.
و همچنان در ادامه میفرمایند: «كَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایلَةٍ، فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَكَاتِ وَ الْآلَةِ بَصِیرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَیهِ مِنْ خَلْقِهِ، مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَكَنَ یسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا یسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ.»
در صورتى كه خدا همواره بوده، و از چيزى به وجود نيامده است. با همه چيز هست، نه اينكه همنشين آنان باشد، و با همه چيز فرق دارد نه اينكه از آنان جدا و بيگانه باشد. انجام دهنده همۀ كارهاست، بدون حركت و ابزار و وسيله، بيناست حتّى در آن هنگام كه پديدهاى وجود نداشت، يگانه و تنهاست، زيرا كسى نبوده تا با او انس گيرد، و يا از فقدانش وحشت كند.
حضرت امام روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» در همان سالهای اول انقلاب در پیامی که به شركت كنندگان در كنگره هزاره نهج البلاغه دادند؛ میفرمایند:
«هان، فيلسوفان و حكمتاندوزان، بيايند و در جملات خطبۀ اول اين كتاب الهى به تحقيق بنشينند و افكار بلندپايۀ خود را به كار گيرند و با كمك اصحاب معرفت و ارباب عرفان اين يك جملۀ كوتاه را به تفسير بپردازند و بخواهند به حق وجدان خود را براى درك واقعى آن ارضا كنند؛ به شرط آنكه بياناتى كه در اين ميدان تاخت و تاز شده است آنان را فريب ندهد و وجدان خود را بدون فهم درست بازى ندهند و نگويند و بگذرند، تا ميدان ديد فرزند وحى را دريافته و به قصور خود و ديگران اعتراف كنند و اين است آن جمله: «مع كل شيء لا بمقارنة و غير كل شيء لا بمزايلة».[1]
-----------------------------------
[1] - صحيفه امام، ج14، ص: 349 زمان: 27 ارديبهشت 1360/ 12 رجب 1401
===================
جلسه سوم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
همچنان که ملاحظه فرمودید سخن حضرت مولی الموحدین«علیهالسلام» در خطبه اول نهج البلاغه به اینجا رسید که در تذکر به نحوۀ حضور خداوند فرمودند: «كَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایلَةٍ، فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَكَاتِ وَ الْآلَةِ بَصِیرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَیهِ مِنْ خَلْقِهِ، مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَكَنَ یسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا یسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ.»
در صورتى كه خدا همواره بوده، و از چيزى به وجود نيامده است. با همه چيز هست، نه اينكه همنشين آنان باشد، و با همه چيز فرق دارد نه اينكه از آنان جدا و بيگانه باشد. انجام دهنده همۀ كارهاست، بدون حركت و ابزار و وسيله، بيناست حتّى در آن هنگام كه پديدهاى وجود نداشت، يگانه و تنهاست، زيرا كسى نبوده تا با او انس گيرد، و يا از فقدانش وحشت كند.
توصیۀ حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» از آن جهت مهم است که متذکر میشوند، با كمك اصحاب معرفت و ارباب عرفان آن فراز از خطبۀ اول را مدّ نظر قرار دهیم که حضرت فرمودهاند: «مَعَ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ كُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایلَةٍ» و میفرمایند مواظب باشیم وجدان خود را بدون فهمِ درست، بازى ندهیم و بگذاریم تا ميدانِ ديد فرزند وحى یعنی حضرت امیرالمؤمنین«علیهالسلام» در این فراز با ما سخن بگویند.[1]
2- در رابطه با حضور خداوند و ظهور او به خودش حضرت مول الموحدین علی بن ابی طالب«علیهالسلام» در دعای شریف «صباح» عرضه میدارند: «يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ» ای آن کسی که خودش دلیل خودش میباشد. و در رابطه با اینکه او را نباید در کنار مخلوقات قرار داد عرضه میدارند: «وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَةِ مَخْلُوقَاتِهِ وَ جَلَّ عَنْ مُلاءَمَةِ كَيْفِيَّاتِهِ» همانی که منزه است از آنکه در کنار مخلوقاتش باشد و برتر است از آنکه شبیه کیفیات مخلوقاتش باشد. «يَا مَنْ قَرُبَ مِنْ خَطَرَاتِ الظُّنُونِ وَ بَعُدَ عَنْ لَحَظَاتِ الْعُيُونِ.» ای کسی که حتی از خطورات گمانها به انسان نزدیکتری و در همان حال از چشماندازهای دور، دورتر میباشی.
و حضرت سجاد «علیهالسلام» در دعای ابوحمزه ثمالی در خطاب به حضرت حق عرضه میدارند:«بِكَ عَرَفْتُكَ، وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِى عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي إلَيْكَ، وَ لَوْ لا أَنْتَ لَمْ أَدْرِ مَا أَنْتَ! » خودت را من بهواسطه خودت شناختهام! و تو هستى كه مرا به خودت رهبرى مىكنى و به سوى خودت مىخوانى! و اگر ذات خودت نبود من ندانسته بودم كه تو كيستى و چيستى!
حضرت امام حسین «علیهالسلام» در دعای عرفه در خطاب به حضرت حق عرضه میدارند:«اَیكُونُ لِغَیرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیسَ لَكَ حَتّی یكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ مَتی غِبْتَ حَتّی تَحْتاجَ اِلی دَلیلٍ یدُلُّ عَلیكَ وَمَتی بَعُدْتَ حَتّی تَكُونَ الاْ ثارُ هِی الَّتی تُوصِلُ اِلَیكَ» آیا اساساً برای ما سوای تو (غیر تو) ظهوری هست كه در تو نباشد تا آن؛ وسیله ظهور تو گردد؟ تو کی پنهان شدهای تا محتاج به دلیلی باشیم كه به تو راهنمایی كند و چه وقت دور ماندهای تا آثار تو، ما را به تو واصل گرداند”.
3- قال الْحُسَیْنُبْنُعَلِیٍّ«علیهالسلام»: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَهًِْ مَنْ سِوَاهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَمَا مَعْرِفَهًُْ اللَّهِ قَالَ مَعْرِفَهًُْ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُه.»
ای مردم، خداوند بندگان را جز به منظور معرفت نیافرید و اگر خدای خود را بشناسند به ناچار سر به عبادت او خواهند گذاشت و چون او را عبادت کنند، با عبادت او از عبادت دیگران بینیاز میگردند. مردی در آن حال از امام پرسید: ای فرزند رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت، مقصود از معرفت خداوند چیست؟ فرمود: مقصود آن است که مردم هر زمان امام واجب الطاعه خود را بازشناسند.
آری! از آن جهت که امامان آینهها و مظاهر انوار و اسماء الهی هستند، به همان معنایی که حضرت صادق«علیهالسلام» ذیل آیهای که میفرماید: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»(اعراف/180) میفرمایند: «نحن والله الأسماء الحسنى» سوگند به خدا مائیم اسماء حسنای الهی، به همان معنای مظاهر آن اسماء بودن.
----------------------------------
[1] - صحيفه امام، ج14، ص: 349 زمان: 27 ارديبهشت 1360/ 12 رجب 1401
===================
جلسه چهارم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
1- قال الْحُسَیْنُبْنُعَلِیٍّ«علیهالسلام»: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ، فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَهًِْ مَنْ سِوَاهُ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَمَا مَعْرِفَهًُْ اللَّهِ؟ قَالَ مَعْرِفَهًُْ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طَاعَتُه.» ای مردم، خداوند بندگان را جز به منظور معرفت نیافرید و اگر خدای خود را بشناسند به ناچار سر به عبادت او خواهند گذاشت و چون او را عبادت کنند، با عبادت او از عبادت دیگران بینیاز میگردند. مردی در آن حال از امام پرسید: ای فرزند رسول خدا، پدر و مادرم به فدایت، مقصود از معرفت خداوند چیست؟ فرمود: مقصود آن است که مردم هر زمان امام واجب الطاعه خود را بازشناسند.
2- با توجه به نکته فوق میتوان گفت : امامان آینهها و مظاهر انوار و اسماء الهی هستند، به همان معنایی که حضرت صادق«علیهالسلام» ذیل آیهای که میفرماید: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»(اعراف/180) میفرمایند: «نحن والله الأسماء الحسنى» سوگند به خدا مائیم اسماء حسنای الهی، به همان معنای مظاهر آن اسماء بودن.
3- خداوند در صحنههای خاصی به ظهور میآید تا انسانها امور اُلوهی را تجربه کنند و خداوند از طریقۀ آن صحنهها خود را آشکار میکند و این یعنی ایمان ، امری که خدا خود را با خود مینمایاند و نه از طریق استدلالهای کلامی و صحنۀ کربلا از این جهت آینۀ نمایش خدا بود برای آنکه انسانها به خدا ایمان بیاورند، خدایی که خود را در چنین میدانهایی و چنین انسانهایی نمایاند تا او خود را در آینۀ شخصیت آن عزیزان به نمایش آورد و عهد ایمانی ما را به ما تذکر دهد.
4- انقلاب اسلامی بازگشت به ایمانی است که در جبهۀ مقابل حضرت سیدالشهدا«علیهالسلام» گم شده بود و از این جهت ما در انقلاب اسلامی به امام حسین«علیهالسلام» رجوع کردیم زیرا باید در ایمان به خدا به انسانی رجوع کرد که نماد ایمان به خداوند است وگرنه بدون چنین انسانهایی خدا گم میشود، با نظر به چنین نکتهای پرسش از خدا در واقع پرسش از انسان و انسانیت است و ایثار و محبتی که باید بین انسانها به ظهور آید تا انسان خداگونه گردد. در همین رابطه رهبر معظم انقلاب در دیدار با قهرمانان و مدال آوران ورزشی فرمودند: برخی وسوسهها درباره ناامیدی جوانان کشور حرفهای مطالعهنشده است: ایران عزیز ما و جوانانش، «مظهر امید» هستند و باید این واقعیت مهم را درک کرد که جوان ایرانی، به شرط همت و تلاش، توانایی و مهارت رسیدن به قلهها را دارد؛ همچنانکه شما بر قلههای جهانی ورزشی و علمی تکیه زدید.
راز بصیرت رهبر انقلاب که نظر به آینده تاریخی انقلاب اسلامی دارند را باید در هویت توحیدی و ایمانی ایشان دانست.
5- خداوند در رابطه با حضور توحیدی و همه جانبه خود میفرماید:«سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ(فصلت/53) به زودى نشانههاى خود را در افقهاى گوناگون و در دلهايشان بدیشان خواهيم نمود، تا برايشان روشن گردد كه او خودِ حق است. آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است؟
6- «غیب» که ایمان بدان اشاره دارد در جای خود به عنوان «صمد» از ظهور امتناع میورزد و در عین حال «ایمان» بدان نظر دارد. هرچند او به حکم صمدیتش خود را از ظهور پس میکشد ولی انسانهای قدسی از آن ساحت با نیایشهای خود به او اشاره دارند. و لذا اظهار میدارند: «أَنْتَ غايَةُ مَطْلُوبِى وَمُنَاىَ» تویى منتهاى خواسته و آرمانم.
به همان معنایی که جناب حافظ اظهار میدارد:
یا رب به که بتوان گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهدِ هر جایی
===================
جلسه پنجم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
با تبریک به مناسبت تولد حضرت زینب«سلاماللهعلیها» خوب است به سخن رهبر معظم انقلاب نسبت به جایگاه شخصیت آن حضرت و نقش زن در اسلام توجه شود که میفرمایند:
«اینکه گفته میشود در عاشورا، در حادثۀ کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد- که واقعاً پیروز شد- عامل این پیروزی، حضرت زینب«سلاماللهعلیها» بود؛ و إلاّ خون در کربلا تمام شد. حادثۀ نظامی با شکست ظاهری نیروهای حق در عرصۀ عاشورا به پایان رسید؛ اما آن چیزی که موجب شد این شکست نظامیِ ظاهری، تبدیل به یک پیروزی قطعیِ دائمی شود، عبارت بود از منش زینب کبری؛ نقشی که حضرت زینب بر عهده گرفت؛ این خیلی چیز مهمی است. این حادثه نشان داد که زن در حاشیۀ تاریخ نیست». (اول اردیبهشت 1389)
1- قال رسول الله«صلیاللهعلیهوآله»: «ما جزاءُ مَنْ اَنْعَمَ اللهُ عَلیهِ بِالتَوحیدِ اِلّا الجنة»؛ پاداش کسی که خداوند به سبب «توحید» به او نعمت داده، چیزی جز بهشت نیست.(مشکات الانوار، ص 37)
2- خداوند در رابطه با حضور توحیدی و همهجانبۀ خود میفرماید: «سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ»(فصلت/53) به زودى نشانههاى خود را در افقهاى گوناگون و در دلهايشان بدیشان خواهيم نمود، تا برايشان روشن گردد كه او خودِ حق است. آيا كافى نيست كه پروردگارت خود شاهد هر چيزى است؟
3- قال امام الرضا«علیهالسلام»: «مَن قَرَء قل هو الله احد و أمَنَ بها فَقد عَرَفَ التوحیدَ»؛ کسی که قل هو الله احد (سوره توحید) را بخواند و به آن ایمان داشته باشد به درستی که توحید را شناخته است.
4- أَحَد به معنای یکتا و یگانه است. و او در وجود خارجی یا ذهن، کثرت نمیپذیرد. که از آن به «غیب الغیوب و الهویَّة الغیبیّه و غیب المطلق» نام میبرند.
5- قال مولانا امير المومنين«عليهالسلام»: «كُلُّ مُسَمًّى بِالْوَحْدَةِ غَيْرَهُ قَلِيلٌ.» هر چيزى غير خداى تعالى، وقتى به صفت وحدت توصيف شود، همين توصيف بر قلت و كمى آن دلالت دارد، به خلاف خداى تعالى كه يكى بودنش از كمى و اندكى نيست.
6- قال امام الرضا«علیهالسلام»: «الله جل جلاله واحدٌ لا واحدَ غیرُه، لا اختلافَ فیهِ و لا تفاوتَ و لا زیادةَ و لا نُقصانَ»؛ خداوند جلّ جلاله، یکتا و یگانهای است که هیچ چیزی غیر از او یگانه نیست و اختلاف و تفاوت و زیاده و نقصان در (ساحت قدسی) او راه ندارد.(مسند الامام رضا«علیهالسلام»، ج 1، ص 40)
7- «غیب» که ایمان بدان اشاره دارد در جای خود به عنوان «صمد» از ظهور امتناع میورزد و در عین حال «ایمان» بدان نظر دارد. هرچند او به حکم صمدیتش خود را از ظهور پس میکشد ولی انسانهای قدسی از آن ساحت با نیایشهای خود به او اشاره دارند. و لذا اظهار میدارند: «أَنْتَ غايَةُ مَطْلُوبِى وَمُنَاىَ» تویى منتهاى خواسته و آرمانم.
به همان معنایی که جناب حافظ اظهار میدارد:
یا رب به که بتوان گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهدِ هرجایی
===================
جلسه ششم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
"اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها
1- قال امام الرضا«علیهالسلام»: «مَن قَرَء قل هو الله احد و أمَنَ بها فَقد عَرَفَ التوحیدَ»؛ کسی که قل هو الله احد (سوره توحید) را بخواند و به آن ایمان داشته باشد به درستی که توحید را شناخته است.
2- أَحَد به معنای یکتا و یگانه است. و او در وجود خارجی یا ذهن، کثرت نمیپذیرد. که از آن به «غیب الغیوب» نام میبرند.
3- قال مولانا امير المومنين«عليهالسلام»: «كُلُّ مُسَمًّى بِالْوَحْدَةِ غَيْرَهُ قَلِيلٌ.» هر چيزى غير خداى تعالى، وقتى به صفت وحدت توصيف شود، همين توصيف بر قلت و كمى آن دلالت دارد، به خلاف خداى تعالى كه يكى بودنش از كمى و اندكى نيست.
4- قال امام الرضا«علیهالسلام»: «الله جل جلاله واحدٌ لا واحدَ غیرُه، لا اختلافَ فیهِ و لا تفاوتَ و لا زیادةَ و لا نُقصانَ»؛ خداوند جلّ جلاله، یکتا و یگانهای است که هیچ چیزی غیر از او یگانه نیست و اختلاف و تفاوت و زیاده و نقصان در (ساحت قدسی) او راه ندارد.(مسند الامام رضا«علیهالسلام»، ج 1، ص 40) به همان معنای توحید که یگانگی محض است.
5- ایمان به «غیب» که به حکم «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب» صفت اهل تقوا میباشد، ایمان به صمدیت حضرت حق است ، حقیقتی که بندگان از هر سو قصد درگاه او را مىكنند . «صمد» به عنوان حقیقتی غیر قابل دسترس، از ظهور امتناع میورزد و در عین حال «ایمان» به او، ایمانِ حقیقتی است. هرچند او به حکم صمدیتش خود را از ظهور پس میکشد ولی انسانهای قدسی از آن ساحت با نیایشهای خود به او اشاره دارند. و لذا اظهار میدارند: «أَنْتَ غايَةُ مَطْلُوبِى وَمُنَاىَ» تویى منتهاى خواسته و آرمانم.به همان معنایی که جناب حافظ اظهار میدارد:
یا رب به که بتوان گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهدِ هرجایی
6- از حضرت علی«علیهالسلام» داریم که در مواجهه با اهل قبور و زیارت آنان موضوعِ توحید را با آنان در میان بگذاریم تا اولا:ً در مواجهه با آنان متوجه شخصیت توحیدی آنان باشیم و ثانیاً : آنها را به همان توحید قسم میدهیم که در عالم برزخ و با بصیرت برزخی که یافتهاند، گزارش حضور توحیدیشان را با ما در میان بگذارند و پس از آن از خدا به عنوان توحید محض تقاضا داریم گناه کوتاهیهای هر آن کس را که در ایمان به پیامبر خدا صلوات الله علیه و آله در میدان توحید حاضر است ببخشاید. لذا اظهار میداریم:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
السَّلاَمُ عَلَى أَهْلِ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ مِنْ أَهْلِ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ يَا أَهْلَ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ بِحَقِّ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ مِنْ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ يَا لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ بِحَقِّ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ اغْفِرْ لِمَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ وَ احْشُرْنَا فِي زُمْرَةِ مَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ عَلِيٌّ وَلِيُّاللهِ.
7- قال رسول الله«صلیاللهعلیهوآله»: «ما من الکلامِ کلمةٌ احبَّ الی الله عزوجل من قولِ لا الهَ الّا اللهُ»؛ هیچ کلامی نزد خداوند، محبوبتر از گفتن کلمه لا إله إلاّ الله نیست.(توحید صدوق، ص 22)
8- قال امیرالمؤمنین«علیهالسلام»: «ما وَحَّدّهُ مَنْ کَیَّفَهُ وَ لا حَقیقَتَهُ أصاب مَنْ مَثَلَّهُ...»؛ کسی که برای خدا کیفیتی قائل شود، یگانگی او را انکار کرده و آن کس که همانندی برای او قرار داد به حقیقت خدا نرسیده است.(نهج البلاغه، خطبه 186)
ای تو مخفی در ظهور خویشتن ای رُخَت پنهان به نور خویشتن
9- قال امیرالمؤمنین«علیهالسلام»: «الْحَمدُلِلِّهِ الَّذِی اَظْهَرَ مِنْ آثارِ سُلْطانِهِ وَ جَلالِ کِبْرِیَائِهِ ما حَیَّر مُقَلَ الْعُقُولِ»؛ ستایش خداوندی را سزاست که نشانه های قدرت و بزرگی و عظمت خود را چنان آشکار کرد که عقول را از شگفتی به حیرت آورده و اندیشه ها را از شناخت کنه صفاتش بازداشته است.(نهج البلاغه، خطبه 195)
===================
جلسه هفتم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
۱- ملاحظه فرمودید که رسول خدا«صلیاللهعلیهوآله» فرمودند: «ما من الکلامِ کلمةٌ احبَّ الی الله عزوجل من قولِ لا الهَ الّا اللهُ»؛ هیچ کلامی نزد خداوند، محبوبتر از گفتن کلمۀ «لا إله إلا الله» نیست.(توحید صدوق، ص 22).
۲- از حضرت صادق «علیهالسلام» داریم :هر کس صد بار «لا اله الا الله» بگوید، عمل او در آن روز از همه مردم بالاتر است. از آن جهت که با این ذکر افق نظر به حضرت محبوب در مقابلش گشوده می شود و همچنان با ادامۀ ذکر، راهی را ادامه میدهد که بیپایان است و با هر قدم در آن حضور توحیدی بر حضورش افزوده میشود.
۳- حضرت رضا«علیهالسلام» در حدیث مشهور به سلسله الذهب، میفرمایند: «پدرم از پدرش تا اميرالمؤمنين علي«علیهالسلام» و او از پيامبر«صلیاللهعليهوآله» و او از جبرئيل نقل كرد كه خداوند فرمود: «كَلِمَةُ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ حِصْني فَمَنْ دَخَلَ حِصْني اَمِنَ مِنْ عَذابي» (کلمۀ) لا إله إلا اللّه حصار من است و هر کس وارد حصار من شود از عذابم در امان است. اما « بِشُروطِها و أنا مِن شُروطِها» اما این شرطهایی دارد و من از شرطهای آن هستم. به اعتبار آنکه در شخصیت توحیدی اولیا معصوم«علیهمالسلام» افق توحیدی گشوده میشود.
۴- از حضرت علی«علیهالسلام» داریم که در مواجهه با اهل قبور و زیارت آنان موضوعِ توحید را با آنان در میان بگذاریم تا اولا:ً در مواجهه با آنان متوجه شخصیت توحیدی آنان باشیم و ثانیاً : آنها را به همان توحید قسم میدهیم که در عالم برزخ و با بصیرت برزخی که یافتهاند، گزارش حضور توحیدیشان را با ما در میان بگذارند و پس از آن از خدا به عنوان توحید محض تقاضا داریم گناه کوتاهیهای هر آن کس را که در ایمان به پیامبر خدا صلوات الله علیه و آله در میدان توحید حاضر است ببخشاید. لذا اظهار میداریم:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
السَّلاَمُ عَلَى أَهْلِ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ مِنْ أَهْلِ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ يَا أَهْلَ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ بِحَقِّ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ مِنْ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ يَا لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ بِحَقِّ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ اغْفِرْ لِمَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ وَ احْشُرْنَا فِي زُمْرَةِ مَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلّاَ اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ عَلِيٌّ وَلِيُّاللهِ.
۵- در رابطه با حضور توحیدی در نماز ، توصیه شده حتی الامکان در قنوتِ نماز کلمات الفرج خوانده شود که مقصود ذکر مشهور «لااِلهَ اِلاَّ اللّه الْحَلِیمُ الْکَریم لااِلهُ الاّ اللّه الْعَلِیُّ الْعَظِیم سُبْحانَ اللّه رَبِّ السَّمواتِ السَّبْع وَ رَبِّ الاْءَرَضِینَ السَّبْع وَ ما فیهِنَّ وَ ما بَیْنَهُنَّ و رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیم وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِین» میباشد. ابوحمزه ثمالی از امام باقر(ع) نقل کرده که در قنوت نماز جمعه، کلمات فرج خوانده شود. همچنین به خواندن این دعا در قنوت همه نمازها، توصیه شده است.
===================
جلسه هشتم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
۱- قال امیرالمؤمنین«علیهالسلام»: « مَا وَحَّدَهُ مَنْ كَيَّفَهُ، وَ لَا حَقِيقَتَهُ أَصَابَ مَنْ مَثَّلَهُ، وَ لَا إِيَّاهُ عَنَى مَنْ شَبَّهَهُ، وَ لَا صَمَدَهُ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ وَ تَوَهَّمَهُ؛ ؛...» ؛.(نهج البلاغه، خطبه ۱۸۶)
يگانه اش ندانسته، آن كه براى او چگونگى انگاشته، و به حقيقت او نرسيده، آن كه برايش همانندى پنداشته، و نه بدو پرداخته آن كس كه او را به چيزى همانند ساخته، و نه قصد او كرده، آن كه بدو اشارت نموده، و يا به وهمش در آورده.
در این رابطه با فوق کیفیت بودن حضرت حق ، حضرت علی «علیهالسلام» در دعای صباح پس از آنکه عرضه داشتند :««يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَةِ مَخْلُوقَاتِهِ،» میفرمایند: «وَ جَلَّ عَنْ مُلاءَمَةِ كَيْفِيَّاتِهِ.» و اى آن كسى كه از همرنگى و نزديكى و پيوستگى با كيفيّتهاى عالم خلقتش برتر و بالاتر هستی.«ملائمت» به معنى موافقت است و «كيفيت» به معنی چگونگى میباشد. به گفته جناب شمس مغربی در موضوع فوق کیفیت بودن حضرت حق در خطاب به حضرت حق میتوان گفت.
ای تو مخفی در ظهور خویشتن ای رُخَت پنهان به نور خویشتن
۲- قال امیرالمؤمنین«علیهالسلام»: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَظْهَرَ مِنْ آثَارِ سُلْطَانِهِ وَ جَلَالِ كِبْرِيَائِهِ مَا حَيَّرَ مُقَلَ الْعُقُولِ مِنْ عَجَائِبِ قُدْرَتِهِ. »؛ ستایش خداوندی را سزاست که نشانه های قدرت و بزرگی و عظمت خود را چنان آشکار کرد که عقول را از شگفتی به حیرت آورده و اندیشه ها را از شناخت کنه صفاتش بازداشته است.(نهج البلاغه، خطبه 195) و توحید حقیقی حقیقتا توجه به چنین چشماندازی است که مولایمان امام الموحدین و المتقین «علیهالسلام» در مقابل ما گشوده اند.
۳- امام محمد باقر«علیهالسلام» میفرمایند: «إیّاکُمْ وَالتَّفَکُرَ فِي اللهِ وَلکِنْ إذا أرَدْتُم أنْ تَنْظُرُوا إلَی عَظَمَتِهِ فَانْظُرُوا إلَی عَظِیمِ خَلْقِهِ»؛ از اندیشیدن در ذات خدا بپرهیزید؛ اما هرگاه خواستید عظمت خدا را دريابید، به آفریدههای با عظمتش بنگريد.
===================
جلسه نهم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
۱- حضرت علي«علیهالسلام» در جواب ذِعلب که از آن حضرت پرسيد؛ «آيا خدايت را هنگام عبادت او ديدهاى؟» فرمودند: «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ» من آنچنان نيستم که پروردگاري را عبادت کنم که او را نميبينم. آنگاه پرسيد؛ «يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ كَيْفَ رَأَيْتَهُ؟» ای امیرالمؤمنین! چگونه او را ديدهاى؟ «قَالَ يَا ذِعْلِبُ لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ» ديدگان هنگام نظر افكندن، او را درك نمىكنند ولى دلها با حقايقِ ايمان او را مىيابند.
۲- در رابطه با نگاه قلبها در نظر به حضرت معبود؛ خوب است به غزل توحیدیِ حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» نظر شود که چگونه حضرت دوست را در آن غزل مدّ نظرها میآورند که فوق خدایی است که در «مسجد» و «مدرسه» مورد نظر قرار میگیرد؛ خدای شورآفرین که در میکدۀ عشق و دلدادگی «بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ» به سراغ انسان میآید. لذا در خطاب به آن خدا عرضه میدارند:
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم همچو منصور خریدار سر دار شدم
غم دلدار فکنده است به جانم، شررى که به جان آمدم و شهره بازار شدم
درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم
جامه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم خرقه پیر خراباتى و هشیار شدم
واعظ شهر که از پند خود آزارم داد از دم رند مىّ آلوده مددکار شدم
بگذارید که از بتکده یادى بکنم من که با دست بت میکده بیدار شدم
۳- این نوع حضور در ایمان را که حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» در این غزل متذکر میشوند، می تواند همان حضور ایمانی حضرت سلمان باشد که البته جناب اباذر با همۀ روحیۀ معنوی و عبادی که دارد برنمیتابد و لذا از پیامبر خدا«صلواتاللهعلیهواله» داریم که فرموده باشند: «لَوْ عَلِمَ أبوذر مَا فِی قَلْبِ سَلْمَان لَقَتَلَهُ»، اگر ابوذر آنچه را که در قلب سلمان است میدانست او را به قتل می رساند . مرحوم شهید مطهری با توجه به این امر میفرمایند: حتی سلمان و ابوذر در یک درجه از ایمان نیستند. سلمان ظرفیتی از ایمان دارد که برای ابوذر قابل تحمل نیست.
آیا این نحوه دینداری و ایمان که حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» در غزل فوق متذکر آن میباشند؛ با توجه به ظرفیت بشر امروز نیست که سلمان نمادِ آن بود و امروز ایران، آن را به جهانیان پیشنهاد میکند؟
===================
جلسه دهم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
1- عبداللهبنسنان از پدرش نقل كرده كه در محضر امام باقر«علیهالسلام» بودم يكى از خوارج خدمتش رسيد وپرسید: «يَا أَبَا جَعْفَرٍ أَيَّ شَيْءٍ تَعْبُدُ؟ قَالَ: اللَّهَ تَعَالَى. قَالَ: رَأَيْتَهُ؟ قَالَ: بَلْ لَمْ تَرَهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ، لَا يُعْرَفُ بِالْقِيَاسِ وَ لَا يُدْرَكُ بِالْحَوَاسِّ وَ لَا يُشَبَّهُ بِالنَّاسِ، مَوْصُوفٌ بِالْآيَاتِ مَعْرُوفٌ بِالْعَلَامَاتِ لا يَجُورُ فِي حُكْمِهِ. ذَلِكَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ قَالَ: فَخَرَجَ الرَّجُلُ وَ هُوَ يَقُولُ: اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ».(الكافي»، ج1، ص 97 .)
اى ابا جعفر چه را می پرستى؟ فرمود: خدا را، گفت او را ديدهاى؟ فرمود: ديدهها عيانش نبينند و قلبها به حقيقت ايمان او را دريابند، به قياس نتوانش شناخت و به حواس درک نشود و به مردم مانند نيست، به نشانهها توصيف و به علامتها شناخته شود، در حكمش جور نيست، آن است خدا، نيست معبودِ حقى جز او. راوي گويد: آن مرد بيرون شد و ميگفت: خدا داناتر است كه رسالت خود را كجا بنهد.
2- آن چه علمي است كه وقتي عنوان بصري از امام صادق«علیهالسلام» تقاضا ميكند كه از آن علمي كه خدا رزق شما كرده است به من بده، حضرت ميفرمايند: «لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّم، اِنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالي اَنْ يَهْدِيَهُ...»؛( «بحارالانوار»، ج1، ص224.) علم با تعلّم به دست نميآيد، بلكه آن نوري است كه خداي تبارك و تعالي در قلب هركس كه خواست او را هدايت كند قرار ميدهد. سپس حضرت راهكارهايي را كه زمينۀ تجلي آن علم ميشود به جناب عنوان بصري توصيه ميفرمايند.( به شرح گفتاري حديث عنوان بصري رجوع فرماييد)
3- بنا به گفته جناب مولوی :
دیدهای باید سبب سوراخ کن تا حجب را بَرکَنَد از بیخ و بن
تا مسبب بیند اندر لامکان هرزه داند جهد و اکساب و دکان
===================
جلسه یازدهم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
1- از هشام بن سالم آمده است که؛ «دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ«علیهالسلام» فَقَالَ لِي أَ تَنْعَتُ اللَّهَ؟ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ هَاتِ. فَقُلْتُ: هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ. قَالَ: هَذِهِ صِفَةٌ يَشْتَرِكُ فِيهَا الْمَخْلُوقُونَ. قُلْتُ: فَكَيْفَ نَنْعَتُهُ؟ فَقَالَ هُوَ نُورٌ لا ظُلْمَةَ فِيهِ، وَ حَيَاةٌ لا مَوْتَ فِيهِ، وَ عِلْمٌ لا جَهْلَ فِيهِ، وَ حَقٌّ لا بَاطِلَ فِيهِ، فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ النَّاسِ بِالتَّوْحِيدِ».
در محضر حضرت صادق«علیهالسلام» وارد شدم، از من پرسيدند آيا ميتواني خدا را وصف کني؟ عرض کردم بلي، فرمودند: وصف کن، گفتم: او سميع است و بصير. فرمودند: اينکه صفتي است مشترک بين خدا و مخلوقات او. عرض کردم چگونه او را وصف کنم؟ فرمودند: او نوري است که ظلمتي در او نيست و حياتي است که مرگي در او نيست و علمي است که جهلي در او نيست. هشامبنسالم ميگويد در حالي از محضر آن حضرت خارج شدم که عالِمترين مردم به توحيد بودم.
2- با دعای «اللّهُمَّ یا ذَا الْمِنَنِ السَّابِغَةِ» در ماه رجب، متذکر اوج توحیدی میشوید که جان انسان بدان نیاز دارد و اظهار میدارید:
«اللَّهُمَّ يَا ذَا الْمِنَنِ السَّابِغَةِ وَ الْآلَاءِ الْوَازِعَةِ وَ الرَّحْمَةِ الْوَاسِعَةِ وَ الْقُدْرَةِ الْجَامِعَةِ».
خدايا! اى صاحب بخششهاى فراگير، نعمتهاى توزيعشده، رحمت گسترده، قدرت فراگير.
«وَ النِّعَمِ الْجَسِيمَةِ وَ الْمَوَاهِبِ الْعَظِيمَةِ وَ الْأَيَادِي الْجَمِيلَةِ وَ الْعَطَايَا الْجَزِيلَةِ».
نعمتهاى فراوان، بخششهاى بزرگ، دهشهاى زيبا و عطاهاى بزرگ [فراوان].
«يَا مَنْ لَا يُنْعَتُ بِتَمْثِيلٍ وَ لَا يُمَثَّلُ بِنَظِيرٍ وَ لَا يُغْلَبُ بِظَهِيرٍ».
اى خدايى كه با هيچ تمثيلى توصيف و با هيچ مشابهى تمثيل نمىگردى و با هيچ پشتيبانى نمىتوان بر تو چيره گرديد.
«وَ يَا مَنْ خَلَقَ فَرَزَقَ وَ أَلْهَمَ فَأَنْطَقَ وَ ابْتَدَعَ فَشَرَعَ وَ عَلَا فَارْتَفَعَ».
و اى خدايى كه آفريدى و روزى دادى و الهام نمودى و به سخن واداشتى و نوآفرينى كردى و آغاز كردى و بلندى گرفتى و تفوق پيدا كردى.
«وَ قَدَّرَ فَأَحْسَنَ وَ صَوَّرَ فَأَتْقَنَ وَ احْتَجَّ فَأَبْلَغَ وَ أَنْعَمَ فَأَسْبَغَ وَ أَعْطَى فَأَجْزَلَ وَ مَنَحَ فَأَفْضَلَ».
و زيبا مقدر نمودى و استوار چهرهنگارى كردى و استدلال رسا آوردى و نعمت فراوان و فراگير ارزانى داشتى و عطاى بزرگ و فراوان نمودى و بخشيدى و ارزانى داشتى.
«يَا مَنْ سَمَا فِي الْعِزِّ فَفَاتَ خَوَاطِرَ الْأَبْصَارِ وَ دَنَا فِي اللُّطْفِ فَجَازَ هَوَاجِسَ الْأَفْكَارِ».
اى خدايى كه در سرفرازى بلندى يافتى به حدّى كه خطورِ ديدگان نتوانستند به تو دست پيدا كنند و آنچنان در لطافت نزديك گرديدى كه از خواطر انديشهها درگذشتى.
«يَا مَنْ تَوَحَّدَ في الملِك [بِالْمُلْكِ] فَلَا نِدَّ لَهُ فِي مَلَكُوتِ سُلْطَانِهِ وَ تَفَرَّدَ بِالْكِبْرِيَاءِ وَ الْآلَاءِ فَلَا ضِدَّ لَهُ فِي جَبَرُوتِ شَأْنِهِ».
اى خدايى كه در فرمانروايى يگانهاى و لذا هيچ همسانى براى تو در ملكوت سلطهات نيست و در بزرگمنشى و نعمتبخشى يكتايى و لذا هيچ ضدى براى تو در شكوه مقام و منزلتت نيست.
«يَا مَنْ حَارَتْ فِي كِبْرِيَاءِ هَيْبَتِهِ دَقَائِقُ لَطَائِفِ الْأَوْهَامِ وَ انْحَسَرَتْ دُونَ إِدْرَاكِ عَظَمَتِهِ خَطَائِفُ أَبْصَارِ الْأَنَامِ».
اى خدايى كه خردهاى لطيف و باريك در بزرگمنشىِ هيبت تو سرگشتهاند و گذرِ ديدگان مردمان از درك عظمت تو واماندهاند.
«يَا مَنْ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِهَيْبَتِهِ وَ خَضَعَتِ الرِّقَابُ لِعَظَمَتِهِ وَ وَجِلَتِ الْقُلُوبُ مِنْ خِيفَتِهِ»
اى خدايى كه چهرهها در برابر شكوه تو فروتن و گردنها در برابر عظمت تو خاضع و دلها از بيم تو لرزاناند.
«أَسْأَلُكَ بِهَذِهِ الْمِدْحَةِ الَّتِي لَا تَنْبَغِي إِلَّا لَكَ وَ بِمَا وَأَيْتَ بِهِ عَلَى نَفْسِكَ لِدَاعِيكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ».
به اين ستايش كه جز براى تو شايسته نيست و به آنچه براى مؤمنان دعاكننده وعده دادهاى.
«وَ بِمَا ضَمِنْتَ الْإِجَابَةَ فِيهِ عَلَى نَفْسِكَ لِلدَّاعِينَ»
و به اجابتى كه براى دعاكنندگان ضمانت نمودهاى، از تو درخواست مىكنم.
«يَا أَسْمَعَ السَّامِعِينَ وَ يَا أَبْصَرَ الْمُبْصِرِينَ وَ يَا أَنْظَرَ النَّاظِرِينَ»
اى شنواترين شنوايان و اى بيناترين بينايان و اى نگرندهترين نگرندگان.
«وَ يَا أَسْرَعَ الْحَاسِبِينَ وَ يَا أَحْكَمَ الْحَاكِمِينَ وَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ»
و اى باشتابترين به حساب رسيدگىكنندگان و اى فرمانرواترين فرمانروايان و اى مهربانترين مهربانان.
«صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّاهِرِينَ الْأَخْيَارِ وَ أَنْ تَقْسِمَ لِي فِي شَهْرِنَا هَذَا خَيْرَ مَا قَسَمْتَ».
بر حضرت محمد، خاتم پيامبران و بر خاندان پاك و نيك او درود فرست و مرا از بهترين قسمتهايت در اين ماه بهرهمند ساز.
«وَ أَنْ تَحْتِمَ لِي فِي قَضَائِكَ خَيْرَ مَا حَتَمْتَ وَ تَخْتِمَ لِي بِالسَّعَادَةِ فِيمَنْ خَتَمْتَ».
و بهترين سرنوشت حتمى را برايم مقرر بدار و كارم را به نيكبختى پايان ده.
«وَ أَحْيِنِي مَا أَحْيَيْتَنِي مَوْفُوراً وَ أَمِتْنِي مَسْرُوراً وَ مَغْفُوراً».
و تا زمانى كه زندهام داشتهاى برخوردار و وقتى مىميرانى شادمان و آمرزيده بگردان.
«وَ تُوَلَّ أَنْتَ نَجَاتِي مِنْ مُسَاءَلَةِ الْبَرْزَخِ وَ ادْرَأْ عَنِّي مُنْكَراً وَ نَكِيراً وَ أرعني مُبَشِّراً وَ بَشِيراً».
و تو خود نجات مرا از پرسوجوى برزخ بر عهده گير و دو فرشتۀ «نكير» و «منكر» را از من دور دار و دو فرشتۀ «مبشر» و «بشير» را به من بنمايان.
«وَ اجْعَلْ لِي إِلَى رِضْوَانِكَ وَ جِنَانِكَ مَصِيراً وَ عَيْشاً قَرِيراً وَ مُلْكاً كَبِيراً وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ کَثیراً»
و راهى به سوى خشنودى و بهشتهايت و زندگانىاى كه مايۀ چشمروشنى است و فرمانروايى بزرگ برايم مقرر بدار و درود فراوان خدا بر محمد و آل محمد.
3- در اذکار ماه رجب نوری از توحید را مدّ نظر داریم.
گفتن صد مرتبه ذکر «أسْتغْفر اللّه الّذی لا إله إلاّ هو، وحْده لا شریک له و أتوب إلیْه».
گفتن هزار مرتبه ذکر «لا إله إلاّ هو»
گفتن هزار مرتبه ذکر «سبحان اللّه»
گفتن صد مرتبه ذکر «أستغفر اللّه الّذی لا إله إلاّ هو وحدَهُ لا شریک لَه و اَتوبُ إلیه»
و به حکم رجوع الی الله و تقاضای توجه هرچه بیشتر حضرت حق بسیار بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللّه وَأَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ».




