کوفه؛ محل به ظهورآمدنِ عظمتهای حضرت علی«علیهالسلام»
نگاهی پدیدارشناسانه
بسم الله الرحمن الرحیم
1- چرا کوفیان چشماندازی در مقابل آینده خود ندیدند؟ آیا جز این است که کوفه، آن جامعه منسجمی نبود که بتوان آن را به عنوان یک جامعه مدّ نظر داشت، بلکه محیطی بود با اقوام مختلف، که هر کدام در گوشهای سکنی گزیده بودند و فضای جنگاوری و افتخارات قبیلگی در آن موجب به حاشیهرفتن معارف توحیدی و بصیرت تاریخی شده بود؟
2- حضرت علی«علیهالسلام» در مواجههبا مسائل و بحرانهای عظیم و نمایش آن ایمانی که آن حضرت نمادِ بزرگی از آن ایمان بود، برای بشریت به ظهور آمدند. یکی از جلوههای ایشان در مقابل اصرار گروهی بود مشهور به قاریان کوفه، یعنی همانهایی که بعداً در زمره خوارج قرار گرفتند و اصرار کردند تا حکمیّت را آن حضرت بپذیرند، و حضرت با سعه صدر لازم حکمیّت را پذیرفتند ولی همان حضرت در جنگ نهروان مقابل همان خوارج ایستادند و کوتاه نیامدند زیرا آن خوارج به قتل مظلومان مبادرت کردند.(1)
3- آیا اینکه اینهمه ماجرا در مقابل حکومت حضرت علی«علیهالسلام» پیش میآید، حکایت از آن ندارد که اسلام و پیرو آن، ائمه«علیهمالسلام» و نیز مسلمانان راستین ظرفیت مقابله و مواجهه با اینهمه ماجرا و فتنه را در خود دارا میباشند؟ تا در إزای مواجهه با آن ماجراها، سعه اسلام و موحدین به ظهور آید و آیندگان متوجه شوند تا چه اندازه میتوانند در مقابل فتنههایی که فتنهگران شکل میدهند، ایستادگی به خرج دهند.
4- بلاتکلیفیِ کوفیان در مقابل پیشنهادات حضرت علی«علیهالسلام»(2) و پس از آن با عدم یاریِ مسلم و نیز در ناتوانی برای دفاع از اباعبدالله«علیهالسلام»، امری است که باید ریشهیابی شود. به هر حال هرچه هست بستر انتخاب و اتحاد در آن جامعه گم شده بود.
5- کوفه از همه شهرها در آن زمان که علی«علیهالسلام» مرکز حکومت خود را آنجا قرار دادند و حتی آن زمانی که حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» دعوت آنها را پذیرفتند، برتر بود. ولی با اینهمه ضعفهایی داشت که نتوانست به نتایجی که به دنبال آن بود برسد، ضعف عدم درک تاریخی و عدم درک آیندهای که اسلام مقابل آنها گشوده بود و لذا مرعوب سپاه شام میشدند.
6- چون کوفیان آیندهای برای خود نمیشناختند، موجب سرگردانی و بیوفایی نسبت به امامان شدند، از آن جهت که قبیلهگراییِ صرف و گروهگرایی موجب نظر به منافع قبیله و گروه میگردد.
عجیب است که دوستدارترین افراد به اهل بیت«علیهمالسلام» و دشمنترین آنها در کوفهاند، لذا هم مزار مسلم بن عقیل را در کوفه مییابیم و هم مزار ابن ملجم را. و این حکایت از آن دارد که در آن شهرِ ساختگی، روحی واحد و سنتی اصیل جاری نیست و تا بتوانند ماورای روح قبیلگی و عربیّت، نسبتی با اسلام شکل دهند و از آن ضعفها رهایی یابند؛ و امروز هم ایرانیت جهت به میانآوردن روحی واحد برای ملت ما کافی نیست، باید به انقلاب اسلامی فکر کرد.
7- حضرت علی«علیهالسلام» با توجه به هویت توحیدیشان، تنها میتوانند رهبر مسلمانان باشند، برعکسِ معاویه که عربیّت را تقویت میکند و حاضر است رهبریِ عربیّت را به عهده بگیرد و کوفیانِ بسیاری با برجستهکردنِ عربیت از رهبری علی«علیهالسلام» محروم شدند. امروز هم عدهای از روشنفکران بحثِ ایران صرف را به میان میآورند و جایگاهی برای ولایت فقیه که میتواند در انسجام و اتحاد ملت مؤثر باشد، قائل نیستند.
8- از آن جهت که کوفه، تکلیف خودش را با خودش روشن نکرده است، ملاحظه میکنید که نخبگان نیز زیادهخواه میشوند. زیرا نتوانستند به چشماندازی که به کمک اسلام در آن تاریخ مقابل آنها گشوده شد، نظر کنند و لذا بیآینده شدند.
9- آری! اگر حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» بعد از دعوت کوفیان به سوی کوفه نمیآمدند، امامت آن حضرت زیر سؤال میرفت، زیرا آنها از حضرت دعوت کردند تا رهبری معنوی آنها را به عهده گیرند و در آن صورت حضرت کوتاهی کرده بودند و از این جهت بود که حضرت نسبت به آن دعوت کوتاهی نکردند، هرچند کوفیان معنای دعوت امام را آنطور که شایسته بود، نفهمیدند. مهم، هنر امام بود که حتی در آن شرایط محاصره در زمین کربلا چگونه با نگاه توحیدی خود شرایط را به نفع جهان اسلام و عبور از جریان اُموی تغییر دادند.
10- در کوفه شیعیان اصیل و راسخ بر پایه تشیعِ خود بسیار محکم بودند، از جمله حجربنعدی و تقابلی که آن شیعیان با جریان اموی داشتند ولی با توجه به تشتتی که در کوفه هست، هر گروه، حتی شیعیان تنها میتوانند کنترلکننده خودشان باشند آن هم نه به صورت کاملاً جدّی و لذا ملاحظه میکنید که جوانان قبیله «بنی هَمْدان» و قبیله «مُذحج» در دستگیری حجر، به کمک جریان اموی میآیند. اینجا است که ممکن است افرادی به جهت این تشتت از آینده حضورِ دینی خود مأیوس شوند، در حالیکه شیعیان اصیل همچنان در آینده تاریخی که با اسلام شروع شده، حاضرند و نظر به آینده دارند.
11- باید از خود پرسید اصرار بر سبّ علی«علیهالسلام» و اینهمه تأکید بر آن، ریشه در کجا دارد؟ در آن حدّ که اگر کسی آن کار را نمیکرد یا او را کور میکردند و یا دست و پایش را میبریدند و یا به زندان میانداختند. آیا این نشانه آن نیست که متوجه بودند آینده از آنِ اسلامی است که حضرت علی«علیهالسلام» نمادِ آن میباشند و نه از آن امویان.
12- کوفه شهری است انقلابی اما با حیلههای معاویه عزم و همت خود را از دست داده است و لذا عبیدالله با تطمیع و تهدید به سرعت شهر را بدست میگیرد. وقتی به کوفه نگاه میکنی بیعت کنندگان با مسلم بن عقیل در یک قدمی پیروزی بودهاند، اما این یک قدم برداشته نشد و در نتیجه کوفه، کوفهای شد که نباید میشد. در این مورد خوب است به عزم و همتهایمان نگاه کنیم. کوفه آینه خوبی است تا ریشه فریب خوردنهایمان را در سست همتی و بدعهدیهایمان پیدا کنیم. آنکس که عزم و همت والا دارد راحتی و آسایش را بلا میداند و فریب نمیخورد. عزم و همت بیشتر از آنکه خواستن چیزی باشد، نخواستن است و در پی دوست بودن...
13- شاید تفاوت هانی بنعروه با دیگر کوفیان درک دوستی است. آنجا که حتی در اکرام و مهمان نوازیِ مسلم بن عقیل بدنبال چیزی نیست که اگر او را تهدید یا تطمیع کنند مسلم را تحویل عبیدالله دهد. آری! اگر هانی بن عروه کربلایی شد راز آن را باید در این عزم و همت جستجو کرد. عزم و همتی که با دوستی و عشق بنا میشود. جهان اسلام دوستی و عشق را فراموش کرد و با این فراموشی بنیان این جهان سست شد و سیاست حقیقی از میان رفت. امری که امکان آن هست تا با امام حسین«علیهالسلام» باز به جامعه اسلامی برگردد.
14- اینکه «فرزدق» در وصف مردم کوفه به امام حسین«علیهالسلام» عرض میکند: «قلوبهم معک و سیوفهم علیک» قلبهای آنها با شما و شمشیرهایشان علیه شماست. همان حکایت بیتاریخی آن مردم است که چون خود را وارد تاریخ اسلام و پیرو آن وارد تاریخی که حضرت اباعبدالله«علیهالسلام» در مقابل امویان شکل دادند، نکردند، نتوانستند جای خود را در تاریخی که میتوانستند در آن قرار گیرند، پیدا کنند و از این جهت میتوان گفت کربلا؛ آینه تقابلِ جریان اکنونزده بیتاریخ است، در مقابل جبهه حاضر در تاریخ قدسی که خداوند اراده کرده است. در این تاریخ میتوان در انقلاب اسلامی کربلایی و حسینی شد.
15- راز بازیخوردنِ هر روزین کوفیان و تحت تأثیر شایعهپراکنان قرارگرفتن، امری نیست جز همین بیتاریخی و غفلت از آنکه ماورای شایعات شایعهپراکنان، خداوند اراده کرده است راه دیگری را مقابل آنها بگشاید، اگر عزم و همّت لازم را به کار گیرند ولی آنها هنوز در تاریخی بهسر میبرند که حرفِ آن تاریخ این بود: «الحقّ لمن غلب» یعنی هرکس قدرتش بیشتر است، حقّ با اوست و نه آنکه هرکس در تاریخ توحیدی حاضر میشود، صاحب حقّ میباشد. آن حرف ریشه در همان بیتاریخی و روزمرّگی و بیآیندگی آنها دارد. در حالیکه هر آنکس متوجه پیروزی و حضور در آیندهداربودنِ کربلا شد، با عزمی دیگر همچون عبداللّه عُمیرکلبی و همسرش امّ وهب که از کوفیان نبود، در کنار اباعبدالله«علیهالسلام» حاضر گشتند. امری که مجاهدان انقلاب اسلامی آن را در این تاریخ درک نمودند.
---------------------------------------
1- آنها عبدالله بن خبّاب را به جرم محبت به علی«علیهالسلام» همراه با همسرش و جنینی که در شکم داشت به قتل رساندند.
2- در آن حدّ که حضرت نسبت به سستی کوفیان در مقابل سپاه شام و سستی در مقابل غارت شهر انبار میفرمایند: «اَيُّها النَّاسُ المُجْتَمِعَةُ أبْدانُهُمْ المُخْتَلِفَةُ أهْواؤُهُمْ كَلامُكُمْ يُوهي الْصُّمَّ الْصِّلابَ وَ فِعلُكُمْ يُطْمِعُ فيكُمُ الاَْعْداءَ» اي مردمي كه بدنهايتان، جمع و افكار و خواستههاي شما، پراكنده است، سخنان داغ شما، سنگهاي سخت را درهم ميشكند، ولي اعمال سست شما، دشمنانتان را به طمع مياندازد. ايشان پس از تشويق مردم به جهاد و ديدن سكوت مرگبار مردم فرمود: اِنَّهُ لا غِناءَ فِي كَثْرَةِ عَدَدِكُمْ مَعَ قِلَّةِ اجْتِماعِ قُلُوبِكُمْ. تعداد فراوان شما با كمي اجتماع افكارتان سودي نميبخشد.سپس در انتقاد از سستي مردم افزود: «أَيَّتُهَا النُفُوسُ الْمُخْتَلِفَةُ وَالْقُلُوبُ الْمُتَشَتِّتَةُ الشّاهِدَةُ أبْدانُهُمْ والغْائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُم» اي روحهاي پراختلاف و اي قلبهاي پراكنده، شما كه بدن