امام حسین (ع)
( رجوع به هویت شیعه در تاریخ اسلام)
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
مقدمه:
1- برای رهایی از اکنونزدگی و روکردن به آینده، نگاهی به آغاز حیات دینی خود یعنی اسلام و تشیع باید داشت. رسوبکردن در اکنون، مایهی جهل و تباهی یا لااقل درماندگی است. تشیع را اگر وارثان تشیع ندانند که چیست و با آن چه باید کرد، هرچه باشد تلف میشود. در حالیکه تشیع علاج ضعف دل و جان و خرد ماست.
2- تاریخ هویت ما از آن جهت مهم است که میتواند مادهی تذکر و تفکر امروز ما باشد تا بتوانیم به زمان خود بیندیشیم، و در زمان ما همهی اهل نظر باید در این اندیشیدن مشارکت کنند.
3- اگر بدانیم که اسلاف ما چرا به تشیع گرائیدند و بدانیم آن را چگونه دریافتند و به کدام سو بردند و دیانت آنها به چه سرانجامی رسید، با راههای تفکر و امکانهایی که برای دینداری داریم بهتر و بیشتر آشنا میشویم.
4- هر زمانی که آغازی باشد، تاریخ جان میگیرد، تاریخ یا آغاز میشود یا حرکتش را از نو آغاز میکند. تاریخ، منتقلساختن یک قوم به وظیفهی مقدّرشان همچون دخول به عطیهی آن قوم است. تاریخ، تبدیل یک جماعت بالقوه به یک جماعت زنده است، و آغاز ما با انقلاب اسلامی شکل گرفته، آغازی که بریده از گذشتهی ما نیست، گذشته ای که هویت دینی ما را تشکیل میدهد.
5- شخصیتهایی که الهامبخش ما برای زیستن قدسی هستند، تنها کسانیاند که مجالیِ اسماء الهی هستند. به همین دلیل آنها باید تابناک باشند. پیامبر خدا(ص) و امامان(ع) به عنوان آنهاییکه باید الهامبخش افراد در زندگی اسلامی باشند، باید بدرخشند و این با نظر به تاریخ تشیع ممکن است. در حالیکه مدرنیته حس خود نسبت به امر قدسی را کاملاً از دست داده است و در آن فرهنگ آدمیان و اشیاء را به گردِ خود فراهم نمیآورد تا به وسیلهی چنین گردهمآیی، تاریخ جهان و اقامتگزیدن در عالم روشن شود. با رجوع به فرهنگ سکولاریسم دنیای مدرن، دیگر خداوند به زندگی و فرهنگِ ما به عنوان یک کلّ، شکل نمیدهد، ما با فقدان پرتو الوهیت همراه خواهیم شد. به طبیعت و به خانواده بهعنوان اموری مقدس واکنش نشان نمیدهیم.
6- ما باید به تاریخ و وضع تاریخی خود -که همان تاریخ تشیع است- بیندیشم و بدون تذکر به چنین تاریخی راه به جایی نمیبریم. تقلید در بهترین صورت ما را به چین و کره میرساند.
7- در تاریخی که در آن هویت دینی خود را جستجو نکنیم هر نسلی نسل قبل خود را فراموش خواهد کرد و این یعنی بیتاریخی و عدم پیوستگی به گذشتهی خود، در حالیکه وجود این پیوستگی ضروری است. و این به جهت دلدادگی بیش از اندازه به زندگی غربی است که با فراموشی مواریث فرهنگیِ خود همراه است، زیرا ما هنوز به گذشتهی خود نگاه عمیق نداریم و شاید ندانیم که زمان گرچه به گذشته و حال و آینده تقسیم میشود، در حقیقت یکی است و پیوسته است؛ گذشته که نباشد، آینده هم نیست.
8- تاریخ، قلمرو امکانهاست، وقتی دوران یک تاریخ به پایان میرسد، امکان اینکه افق تازهای گشایش یابد و تاریخ دیگری بنا و آغاز شود بیشتر میشود. آیندهی هر تاریخ، امکانهای آن است و با نظر به سیرهی امامان(ع) در طول تاریخ گذشتهی شیعه میفهمیم چه امکانهایی برای حضور در آینده داریم. راه تاریخ با نظر به انسانهای قدسی گشایش مییابد، بنیادهای تاریخ را هم انبیاء و اولیاء استوار میکنند.
به امید آنکه نوشتهی روبهروی شما بتواند تذکری باشد برای قدمگذاشتنِ بنیادین در تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شد.
والسلام
طاهرزاده
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
1- از ده سال امامت امام حسین(ع) بسیار کم خبر داریم و امام بیشتر در شش ماه آخر عمر ظهور چشمگیر در خبرها دارند.
مردم این دو برادر را همتای هم میدانستند و به همین جهت با شهادت امام حسن(ع) جایگاه آن حضرت بهراحتی از طریق امام حسین(ع) پر میشود و ضربهی شهادت امام حسن(ع) چندان سهمگین نبود، آن طور که با شهادت علی(ع) پیش آمد.
2- معاویه همهجا را در سلطه دارد و هرکس از دوست و دشمن که مانع جانشینی یزید باشد باید یا کوچک شود و خرد گردد، یا کشته شود. معاویه حتی فرزند خالدبن ولید که از یاران معاویه است ولی محبوب جامعهی خودشان است را مسموم میکند.
معاویه در دوران حکومت خود سیاست مکر و سرکوب در پیش میگیرد میگوید اگر با زبان بتوانم بزنم با شلاق نمیزنم و در همین رابطه در وصیت نامه اش به یزید میگوید من همهچیز را برای تو آماده کردم. با همهی این برنامهریزیها یزید سه سال بیشتر حکومت نمیکند و بعد کار دست مروانیان میافتد که معاویه تلاش داشت این طور نشود. در عین حال بعد از شهادت امام حسین(ع)، غیر از شام، همه با عبدالله بن زبیر بیعت کرده بودند و او 9 سال حاکم بوده است.
یک سال قبل از مرگ معاویه امام حسین(ع) بزرگان دین را که حدود 700 نفر بودند و معلوم هم نیست همه شیعه بوده باشند، در منا دعوت کردهاند و این نشان میدهد جریان نظر به خاندان پیامبر حالت صعودی به خود گرفته بوده که در حاکمیت معاویه این تعداد از افراد به دعوت امام لبیک گفتهاند.
3- با مرگ معاویه جوانانی از بنیامیه سر کار میآیند که رعایتهای قبلیِ شیوخ بنیامیه را نداشتند، مثل یزید و عُبیدالله بن زیاد . این جوانان ،از جریانی که در کربلا رخ داد، خوشحال هم هستند به همان معنایی که در زیارت عاشورا میخوانیم: «هذا یومٌ فَرِحَت به آلُ زیادٍ و آلُ مروان» معتقد بودند با شهادت امام حسین(ع) قصه تمام شد، و در این رابطه یزید میگوید ای کاش شیوخ ما که در بدر کشته شدند میدیدند ما با اینها چه کردیم. نسل تازهی بنیامیّه حوصلهی ظاهرسازیهای قبلیها را نداشتند و علناً فساد میکردند.
4- تقابل امام حسین(ع) با یزید تقابل با جائری است که عَلَناً فسق میکند وگر نه ده سال در امامت امام حسین(ع) سلطان جائری مثل معاویه هست و امام در مقابل او قیام نمیکنند. از آن طرف با جانشینی یزید، خلافت تبدیل به سلطنت میشود و امام نمیتواند با یزید بیعت کند و حال که نمیتوان بیعت کرد باید امر بهمعروف به میان آید.
امام در حرکت خود تمام سرمایهای که میتوانند اسلام را حفظ کنند با خود آورد و آنها هفتاد نفری هستند که هر کدام یک ملتاند.
امر بهمعروف در قالب قیامی انجام میشود که ممکن است منجر به شهادت امام شود. علت این شکلِ خاص از امر بهمعروف به جهت عدم بیعت با یزید است، یزیدی که علناً فِسق میکند، هرچند بعد از نهضت کربلا ظاهرا موضع خود را نسبت به خاندان پیامبر تغییر داد.
5- بیعت با یزید نحوهای از صحهگذاری بر فسقِ علنی یزید است و فردا هم دیگر نباید امام در مقابل آنها قیام کند و امام از این جهت زیر بار بیعت نمیروند و به سوی مکه حرکت میکنند شاید در آنجا بتوانند به کار خود ادامه دهند ولی چون بنا بوده امام را در موسم حج به شهادت برسانند حضرت از مکه بیرون میآیند، چون اینطور کشته شدن امام یعنی یک حادثه و اتفاق به اضافه زیر پاگذاشتن حرمت حرم که حضرت میفرمایند اگر یک وجب بیرونِ حرم کشته شوم برایم محبوبتر از آن است که در حرم کشته شوم. اگر در این نهضت مرگ هم در میان آید، بحثِ کجا شهیدشدن امام حسین(ع) خیلی مهم است.
با سابقهای که علی(ع) در کوفه دارند و آنهمه خطبه در آن شهر ایراد شده کاروان اُسرا بعد از شهادت امام کوفه را آتش میزنند و همین کاروان در شام کاری میکند که یزید مجبور میشود جشن پیروزی را به عزاداری تبدیل کند و سه روز عزای عمومی اعلام میکند و هیچکس از زنان آل معاویه نماند مگر آنکه آمدند به زنان اهل البیت(ع) تسلیت گفتند. نوع برخورد یزید با اسراء نشان میدهد صحنه عوض شده و آن احساس پیروزی که فکر میکردند با شهادت امام کار تمام است، تغییر کرده، این یزید دیگر آن یزید نیست(1) و بیعت امام سجاد(ع) با این یزید است نه آن یزیدی که امام حسین(ع) میفرمایند: «مثلی لایبایع مثله» مثل من با کسی مثل او بیعت نمیکند.
6- امام دو گزینه بیشتر روبهروی خود ندارند یا حاکمیت در کوفه یا شهادت. آنجا هم که امام میفرمایند میخواهید برگردم در همان موضع روز اول هستند که میخواهند بدون بیعت با یزید به کار خود ادامه دهند و اینها بیعت امام را با چنین دستگاهی میخواهند لذا است که حضرت میفرمایند اگر در سوراخ جانوران هم بروم مرا مییابند و به قتل میرسانند.
7- امام از یک طرف میخواهند در نهضت خود ناخالصها بروند و از طرف دیگر سعی میکنند عدهای مثل زهیر را بیاورند تا حادثهای عظیم صورت گیرد و اثرگذاری آن حادثه کامل شود.
8- شاید بتوان گفت مصادرهی کاروان یزید به جهت خروج بر یزید نبوده بلکه اموال، اموال امام است و حال که کار به درگیری کشیده چرا باید ملاحظهی یزید شود و مأموریت مسلم بن عقیل هم در حدّ تصرف کوفه و کاخ نیست بلکه گرفتن بیعت برای امام است و مسلّم از 18000 نفر بیعت میگیرد که طرفداران یزید حساس میشوند و درنتیجه یزید ابن زیاد را حاکم کوفه میکند. عجیب است سران قبائلی که با جناب مسلم بیعت کردند بعداً سران قاتلان امام حسین(ع)میباشند. ترس از سپاه شام موجب میشود سپاه مسلم آن وقتی که دستور داده شد جمعاً حاضر شوند، به هم میریزند و تکه تکه جدا میشوند و درمیروند. ظرفیت کوفه در آن شرایط آن نیست که بتواند با شام بجنگد.
9- در رابطه با سخنان امام به والی مدینه یعنی ولید بن عُتبه که مأمور بیعتگرفتن از امام حسین(ع) برای یزید است فرمود: « أَيُّهَا الْأَمِيرُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْبَيْعَةِ وَ الْخِلَافَةِ ثُمَّ خَرَج ». ايها الامير! ما اهل بيت نبوت و معدن رسالت ميباشيم، مائيم كه ملائكه بر خاندانمان نازل ميشدند، خدا دنيا را بما افتتاح نمود و بما ختم خواهد كرد. يزيد مردى است فاسق و شراب خوار، قاتل مردم بىگناه و شخصى است كه بطور علنى فسق و فجور ميكند. شخصيتى مثل من ابدا با يزيد بيعت نخواهد كرد. ولى در عين حال ما و شما تا فردا صبح تجديد نظر ميكنيم تا معلوم شود كدام يك از ما براى مقام بيعت و خلافت اهليت خواهيم داشت. اين بفرمود و خارج شد.
صبح قبل از حرکت امام به سوی مکه، محمد حنفیه خدمت امام میرسد و سخنانی میگوید...(2) و حضرت به محمد میگویند تو در مدینه بمان و چشمی باش برای من و وصیتی به محمد حنفیه دارند و فلسفهی قیام خود را نیز مطرح میکند که چگونه با امر بهمعروف و نهی از منکر نحوهای از ممانعت را برای ظلم جریان حاکم ایجاد میکنند و بعد به سوی مکه حرکت میکنند و آیهای را میخوانند که حضرت موسی(ع) هنگام فرار از دست فرعون خواندند که «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ»(قصص/21)
حضرت در مکه با ابنعمر و ابن عباس ملاقات میکنند. ابنعمر پیشنهاد بیعت با یزید را به امام میدهد و میگوید اگر میخواهی بیعت نکنی در خانهات بنشین و بیعت نکن. حضرت میفرمایند اینها یا مرا مجبور به بیعت میکنند و یا مرا به قتل میرسانند و حضرت او را دعوت میکند به یاری و میگویند اگر پدرت عمر هم بود به یاری من میآمد - تا این اندازه اوضاع خراب بوده که اگر عمر هم بود اوضاع را تحمل نمیکرد- .
ابن عباس نیز به امام توصیه میکند بیعت کنند و حضرت روشن میکنند که این قوم به دنبال قتل من هستند و نامه های اهل کوفه را به او نشان میدهند و این که برای آن که در نزد خدا عذری نداشته باشم به سوی آنها میروم.
صحبت امام بر سر قبر رسول خدا(ص) هنگام خروج از مدینه: ای پیامبر خدا اینان مرا به خواری و بییاوری کشاندند.که این گله از امت است و تصویری است که حضرت از موقعیت خود ترسیم میکنند. در ملاقاتی که ام سلمه با حضرت دارد و از حضرت میخواهد قیام نکند چون خبر شهادت حضرت را از رسول خدا(ص) شنیده، حضرت خبر میدهند که من هم میدانم.
خطبهی امام در مکه حین خروج و توصیف شهادت و خبر شهادت حکایت از آن دارد که هیچ گزینه ای جز مرگ نیست و جوابی هم که به محمد حنفیه میدهند این موضوع را تأیید میکند.(3)
10- عمر بنسعید ،امیرالحاج، امان نامه ای توسط عبدالله جعفر میفرستد و حضرت جواب میدهند من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم و به کاری امر شده ام چه به ضرر من باشد و چه به نفع من. امام در روز ترویه که همه مشغول اند و امیرالحاج هم مشغول کارهای خودش است به صورتی که همه غافلگیر شوند از مکه بیرون میآیند و فرستادگان امیرالحاج هم که میخواستند مانع ادامهی راه امام شوند نتوانستند در مقابل امام مقاومت کنند و حضرت، کشتن خود در مکه را از آنها گرفت و با تغییر استاندار مدینه دیگر مداراهای ولیدبنعتبه هم در مدینه برای امام نیست. استاندار جدید مدینه که انسان خشنی است را به عنوان امیرالحاج میفرستند به مکه تا در مکه هم عرصه را بر امام تنگ کند لذا نه در مدینه و نه در مکه امنیتی برای امام نیست.
با خروج از مکه امام هنوز از حرم خارج نشده اند که با فرزدق روبرو میشوند که از عراق میآید امام از وضع عراق میپرسند که میگوید: «قُلُوبُهُمْ مَعَكَ وَ سُيُوفُهُمْ عَلَيْكَ.» و امام نکات توحیدی فوق العادهای را مطرح میکنند.
حضرت در محل تنعیم قافله ای که اجناسی را از طرف حاکم یمن برای یزید میبرد مصادره میکنند. در منزل ثعلبیه خبر شهادت مسلم به امام میرسد... امام فرمودند « لَا خَيْرَ فِي الْعَيْشِ بَعْدَ هَؤُلَاء» پس از ايشان زندگى دنيا صفائى ندارد. که این یک نوع تصمیم برای شهادت است.
در منزل زباله خبر شهادت مسلم را به افرادی میدهند و آنها را مخیّر میکنند که هر کس میخواهد برگردد از جانب ما بر کسی زمّهای نیست.
از اینجا به بعد امام مرتباً از شهادت خود خبر میدهند. میفرمایند:«انهم لن یدعنی» اینها هرگز مرا رها نمیکنند لذا اگر در کوفه جای امنی برای من نیست، جای دیگری هم برای من اَمن نیست.
پس بحث در نوع مرگ است که امام آن را مدیریت میکنند و این به معنای آن نیست که امام مرگ را انتخاب کرده اند بلکه حال که شهادت ایشان قطعی است آن را مدیریت میکنند. در شکل مرگ در کوفه و کوفیانی که هنوز صدای علی(ع) را در گوش دارند میتوانند نقش بازی کنند و عملاً حضرت از این طریق تأثیرگذاری دراز مدتی را پیش میآورند. زن و بچه را دشمنان مجبورند به کوفه بیاورند و درنتیجه آن آشوب در کوفه بهپا شد.
11- امام حسین(ع) در ادامهی مسیر به لشکر حرّ میرسند و در مقابل تهدید حرّ برخورد تند دارند که مرا از مرگ میترسانی؟
حضرت خطاب به لشکر حرّ میفرمایند خودتان مرا دعوت کردید و اگر رأی شما عوض شده برمیگردم. حضرت اینطور سخن میگویند:
شما مىدانيد كه پيامبر خدا «ص» گفته است: «هر كس پادشاه ستمگرى را بنگرد، كه حرام خدا را حلال كرده، دين خدا را فرو افكنده، با سنّت پيامبر خدا مخالفت مىكند، و در ميان مردمان با گناهكارى و ستم حكم مىراند، سپس با سخنرانى و اقدام براو نشورد، سزاوار است كه خداوند آن كس را نيز به سرانجام (خوارى و عذاب) آن پادشاه دچار سازد.. شما ميدانيد اين گروه، اطاعت شيطان را لازم ميدانند و از طاعت خداى رحمان روگردان شدهاند، فتنه و فساد را ظاهر حدود و احكام خدا را تعطيل نمودهاند، حق فقراء را مىبلعند، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كردهاند، من از اين جهت به مقام خلافت، احق و اولى ميباشم كه به پيغمبر خدا(ص) نزديكترم.
نامه هاى شما به من رسيد، فرستادگان شما بيعتهاى شما را به من رساندند كه مرا تسليم دشمن نكنيد و رها ننمائيد. اگر شما به بيعت خود وفا كنيد بهره و هدايت خود را يافتهايد. جان من با جان شما، اهل و فرزندان من با اهل و فرزندان شما خواهد بود. شما به من تأسى نمائيد، اگر شما اين مطالب را گوش نكنيد، عهد و پيمان خود را بشكنيد، بيعت خود را خلع نمائيد؛ به جان خودم كه اين اعمال از شما استبعادى ندارد، زيرا شما اينگونه بيوفائىها را با پدر و برادر و پسر عمويم مسلم كرديد. كسى كه به شما مغرور شود فريب خواهد خورد. شما راجع به حظّ و بهرهی خود خطا كرديد، و نصيب خويشتن را ضايع نموديد. كسى كه پيمانشكنى كند بر عليه خود نموده. به زودى خدا مرا از شما بينياز خواهد كرد. و السّلام.(4)
12- امام حسین(ع) با عُبیدالله حرّ جُعَفی روبهرو میشوند، دعوتش میکنند و او اسب خود را به امام تعارف میکند، حضرت جواب میدهند: «ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً»(کهف/51) من از گمراهکنندگان کمک نمیگیرم. حضرت به او توصیه میکنند در جایی برو که صدای کمکطلبیدن مرا نشنوی. که این خبر میدهد حضرت شهادت خود را مدّ نظر دارند.
حضرت در نزدیکی کربلا خوابی میبینند و بیدار که میشوند «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» را بر زبان جاری میکنند و جناب علی اکبر علت را میپرسند و حضرت میفرمایند: چون مرا خواب در ربود، سواری را دیدم بنشسته بر اسبی و میگفت: اینان در حالی به پیش میروند که مرگ به سوی آنان روان است. من دریافتم که ما را از مرگمان خبر میدهند.
حتی اگر امام با سپاه حرّ درگیر شوند ممکن است قدری از دست سپاه حرّ بگریزند ولی در اصلِ شهادت تغییری حاصل نمیشود لذا است که امام سعی میکنند به کوفه نزدیک شوند تا با توجه به خصوصیاتی که کوفه دارد، به بهترین شکل صحنهی شهادت پدید آید و کوفیان با تعلقی که به خاندان علی(ع) دارند در آینده نقش لازم را انجام دهند، در آن حدّ که بنیعباس به بهانهی خون امام حسین(ع) بنیامیه را با شعار «یا لَثَاراتِ الحسین» ساقط کردند. ولی اگر حضرت در آن شرایط بیعت را بپذیرند باید در زیر کنترل پستترین انسانها مثل عبیدالله و یزید تسلیم وضع موجود شوند که این بسیار بدتر از مردن است و دیگر شخصیت و جایگاه اجتماعی و تأثیر آنها برای مدتهای مدیدی از بین میرود.
13- یزید پس از سهسال میمیرد و معاویة بن یزید حاکم میشود که اعلام میکند این حکومت حق ما نیست و پدر و جدّ من به خاندان پیامبر ظلم کردند و میگوید من حاضر نیستم این بار و این مصیبت را حمل کنم و بعد در یک توطئه سیاسی مروان حاکم میشود که پیرمردی بیش نیست و در درگیری که با همسر یزید دارد که در آن حال همسر اوست، او به کمک زنان دربار خفهاش میکند و پس از او پسرش، عبدالملک که به معاویه ثانی معروف است، به خلافت میرسد و خارج از شام، قیام مختار و عبدالله بن زبیر را داریم که عبدالله زبیر حدود 9 سال در وسعتی زیاد خلافت دارد.
14- آرامآرام فعالیت بنیالعباس از سال 100 هجری یعنی حدود 40 سال بعد از کربلا شروع میشود که مقارن شروع بدبختیهای بنیامیه است و بعد از عبدالملک دیگر آن قدرت ادامه نمییابد. در عین آنکه در همین زمان عمر بن عبدالعزیز به حکومت میرسد و فدک را به خاندان پیامبر برمیگرداند و سَبَّ علی(ع) را موقوف مینماید، زیرا زمینهی اجتماعی به نفع امویان نیست.
------------------------------------------
(1)- یزید متوجه ظرفیت فوقالعادهی این خانواده شده است که در حمله به مدینه به فرماندهی سپاه میگوید فقط خانواده علی بن الحسین امن باشد.
(2)- محمّد حنفيه به امام میگوید: يا اخي! تو نزد من محبوبترين و عزيزترين مردم ميباشى من نصيحت خود را براى احدى از مردم ذخيره نميكردم مگر براى تو. زيرا تو نسبت به نصيحت من اولى و احق ميباشى. تو خويشتن را هر چقدر كه بتوانى از بيعت با يزيد و از شهرها دور كن، آنگاه فرستادگان خود را بسوى مردم بفرست و ايشان را بجانب خود دعوت كن، اگر مردم با تو بيعت كردند حمد خداى را بجاى خواهى آورد.
(3)- حضرت قبل از خروج از مكّه فرمودند: «الا وَ مَنْ كانَ فينا باذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّنًا عَلى لِقاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنا فَانّي راحِلٌ مُصْبِحاً انْ شاءَ اللهُ» اى مردم هركس كه در راه ما آماده بذل خون خود است و مىتواند از خون خود بگذرد و مهياى لقاء خداوند است، با ما بيايد كه ما فردا عازم رفتن هستيم.
(4)- «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ- نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ- يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ- ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ- كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ- وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّيْطَانِ- وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ- وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَيْءِ- وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللَّهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَهُ- وَ إِنِّي أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ لِقَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ع) وَ قَدْ أَتَتْنِي كُتُبُكُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَيَّ رُسُلُكُمْ بِبَيْعَتِكُمْ- أَنَّكُمْ لَا تُسَلِّمُونِّي وَ لَا تَخْذُلُونِّي- فَإِنْ وَفَيْتُمْ لِي بِبَيْعَتِكُمْ فَقَدْ أُصِبْتُمْ حَظَّكُمْ وَ رُشْدَكُمْ- وَ نَفْسِي مَعَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَهْلِي- وَ وُلْدِي مَعَ أَهَالِيكُمْ وَ أَوْلَادِكُمْ فَلَكُمْ بِي أُسْوَةٌ- وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عُهُودَكُمْ وَ خَلَعْتُمْ بَيْعَتَكُمْ- فَلَعَمْرِي مَا هِيَ مِنْكُمْ بِنُكْرٍ لَقَدْ فَعَلْتُمُوهَا بِأَبِي وَ أَخِي- وَ ابْنِ عَمِّي وَ الْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِكُمْ- فَحَظَّكُمْ أَخْطَأْتُمْ وَ نَصِيبَكُمْ ضَيَّعْتُمْ- فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ- وَ سَيُغْنِي اللَّهُ عَنْكُمْ وَ السَّلَام» (بحار الأنوار، ج44، ص 382.)