بسم الله الرحمن الرحیم
معنویت جامعه و نقش کانون های مساجد
سؤال: تحلیل و تعریف شما از معنویت و جامعه معنوی چیست؟ (به عنوان نمونه جامعه ای که در آن مردم معنای زندگی محدود به مادیات و دنیاگرایی صرف شده؛ ضعف معنویت یعنی اینکه رابطه مردم با خدا کمرنگ شده است) و به نظر شما چه زمینه ها و عواملی باعث شده اند که در این عرصه، پیشرفت مورد انتظار در جامعه ما صورت نگیرد؟
جواب:معنویت عبارت است از حالتی که در اثر اُنس روح مجردِ انسان با خداوند در قلب انسان حاصل میشود و جامعهی معنوی جامعهای است که اصالت را در همهی امور به این اُنس میدهد و رویکرد همهی مناسباتاش در امور اقتصادی، تربیتی و سیاسی، به سوی ایجاد زمینهای برای اُنس روح انسان با خدا باشد، خدایی که اساس همهی معنویات است.
علت آنکه در جامعهی ما آن حدّ از معنویتی که مورد انتظار بود محقق نشد، اعتباریدانستن امور معنوی است، به این صورت که افراد گمان میکنند آنکسی که سعی در قرب الهی دارد و آنکسی که در این امر تلاش نمیکند در واقعیت از نظر شخصیت تفاوت نمیکنند و تنها در نظر خدا اینها فرق دارند یعنی تفاوت آنها به اعتبار نظر خدا است و نه در واقعیت. در حالیکه باید این موضوع روشن شود که انسان با رجوع عقلی و قلبی به عالم معنا و رعایت دستورات الهی درجهی وجودیاش تغییر میکند و از نظر وجودی در همین دنیا در مقامی برتر قرار میگیرد و این برتری در قیامت ظاهر میشود.
ما طوری دین را تبلیغ میکنیم که مردم گمان میکنند فرق مؤمن و غیر مؤمن مثل دو سنگ است که یکی را پوشش طلا دادهاند و دیگری آن پوشش را ندارد. در حالیکه انسانها باید بدانند اگر درست با دستورات دین برخورد کنند فرق مؤمن و غیر مؤمن مثل سنگی خواهد بود که طلا شده و سنگی که در حالت سنگی خود مانده است.
تا ما متوجه نقش وجودی شریعت الهی نباشیم و باورها و اعمال دینی را اعتباری بدانیم موضوعات دینی را جدّی نمیگیریم و سعی در تحول شخصیت خود از طریق شریعت الهی نمینماییم و به همین جهت آثار علمی حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» و حضرت علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» در حاشیهاند، در حالیکه خداوند این بزرگان را برای این زمان آفرید تا ما بتوانیم از ظلمات مدرنیته که همهچیز را سوبژه و ذهنی میکند و انسانها را از نظر به حقیقت منصرف مینمایاند، عبور کنیم.
سؤال: مساجد مکان ویژه ترویج و تزریق معنویت در جامعه اسلامی هستند. چه شده که این نقش کمرنگ شده؟ (در دو سطح: اول اینکه مساجد چه تاثیری می توانستند بر معنویت جامعه بگذارند که الان وجود ندارد؟ عامل این عدم تاثیرگذاری فعال چیست؟؛ دوم اینکه خود مسجد چقدر از مسجد طراز اسلامی – به ویژه در بحث معنویت- فاصله گرفته اند؟ چه شاخصه هایی را می توان نام برد که نشان دهنده این فاصله گرفتن مساجد از جایگاه معنوی شان است؟)
جواب: مساجد خانهی جان و قلب انسانهایی است که در تلاشاند جان خود را با حقایق عالمِ وجود مأنوس گردانند و راهی است به سوی بیتالمعمور، یعنی محل فرشتگان، و عرش الهی یعنی محل اسماء حسنای پروردگار و تنها کسانی در چنین فضایی قرار میگیرند که ادب و آداب مسجد را رعایت کنند و حریم آن را پاس دارند و جامعهای که از مسجد جدا شد از حالت بقاء و آرامشی که مخصوص عالم ملکوت است جداشده و هرگز نباید گمان کرد انسان با انجام واجبات در خانهی خود به آن نتایجی میرسد که در مسجد میتوانست به آن نتایج برسد، انجام نماز واجب در خانه یک رخصت است در شرایط اضطراری وگرنه جایگاه اصلی نمازهای واجب در مسجد است.
سؤال: با توجه به دو سطحی که نام برده شد، چه راهکارهایی برای ارتقا جایگاه معنوی مسجد از یک سو و افزایش سطح معنویت جامعه از سوی دیگر با تاکید بر نقش مسجد می توان پیشنهاد داد (در چهار بعد: کالبد مسجد، افراد (امام جماعت، هیئت امنا و خادمین، تشکل های مسجد)، هنجارهای حاکم بر مسجد، برنامه های مسجد)؟
جواب: علت آنکه امروزه آنطور که شایسته است مساجد تأثیر معنوی خود را ندارند آن است که مردم و امام جماعات از آنچه میتوانند از طریق مسجد بهدست آورند غافلاند. انگیزهی اکثر مسلمانان آن است که قالب عبادات انجام شود و خیلی به قلب عبادات توجه ندارند و عملاً عبادات ما در حدّ شبه قدسی میماند و قدسی.
قدسي و شبه قدسيکردن نماز به این صورت است که یا به ظاهر آن بسنده میکنيم، و یا سعي میکنيم با قلب خود با باطن آن مرتبط شويم و از طريق نماز، حجاب بين خود و پروردگار خود را برطرف كنيم. به قول صائب تبريزي:
مراد من ز نماز اين بود که در خلوت |
حديث درد و فراق تو با تو بگذارم |
در اقامهی نماز به صورت قدسی چون هدفتان مشخص است، موانع راه را هم مي توانيد بشناسيد و آرامآرام آن موانع را رفع کنيد، تا روز به روز هر چه بيشتر به مقصد نزديک شويد و لذا از غفلتهاي خود در نماز راضي نيستيد و سعي در رفع آنها داريد. اين نوع نگاه به نماز، يک نوع نگاه قدسي به آن است و هر چه ادامه پيدا کند، روح و قلب به رضايت بيشتري ميرسد.
دينداري با رجوع قدسی به عبادات کاری میكند كه آرامآرام انسان حسكند از مفهوم درآمده است و با حقيقت روبهرو شده. اما اگر به قالب و صورت نماز بسنده کرديم و هيچ تصميمي براي رسيدن به انوار باطني نماز نگرفتيم و آن تلاش را لازم ندانستيم و راهي از طريق نماز به سوي عالم قدس براي خود نيافتيم، اين عمل يک عمل شبه قدسي است، از طرفي نماز است و از طرفي نماز نيست، از نظر ظاهر نماز است و دستور خداست و لذا قدسي است، ولي از نظر محتوا نماز نيست، چون ما را به نوري رهنمون نميشود. مثل مفهوم آب که ما را به رطوبت و تري نميرساند، نمازي كه به ما دستور دادهاند با حضور قلب بخوانيم مثل رسيدن به خود آب است. اگر نپذيرفته باشیم تا اين جاها بايد از طريق نماز سير کنيم، نهايتاً در حد مفهومِ معانی الفاظ نماز خود را راضي ميکنيم، اينجا است که از آن شور و رضايت و آرامش که باید در نماز بهدست آوریم محروم ميشويم و خطر شبه قدسيشدن اين عملِ قدسي پيش ميآيد و ديگر نظر به غيبِ اين عالم از طريق نماز مدّ نظر ما نيست.
در نمازي که به ما دستور دادهاند با حضور قلب بخوانيم، جنبهی غيبي ما با غيب عالم در تماس قرار ميگيرد و سير در عالم غيب همچنان ادامه مييابد. چطور شما وقتي با فکر خود با مفهوم آتش ارتباط داريد، اين نوع ارتباط را ارتباط با خود آتش قلمداد نميکنيد و وقتي با خود آتش ارتباط داريد كه فكر به آتش را كنار بگذاريد و با وجود خود با وجودآتش مرتبط شويد. اگر خواستيد با عالم غيب مرتبط شويد، بايد با خودِ نماز که در قلب شماست با خود عالم غيب که در بيرون است مرتبط شويد و اين يک نوع تماس است و نه يک نوع اطلاع. در قرآن داريم كه مطهرون حقيقت قرآن را لمس ميکنند، مي فرمايد: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ، فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ، لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»[1] آن قرآن، قرآن کريمي است در کتابي پنهان و به جز مطهرون - كه همان اهلالبيتh باشند- کسي را امکان لمس با حقيقت غيبي قرآن نيست. ببينيد اصلاً راه را چگونه نشان ميدهند، ميفرمايند بايد از طريق طهارت باطني با باطن قرآن که در کتابی مکنون و غير محسوس هست، در تماس بود، تا با جان خود آن نور را حس کنيم، نه اين که به دانستن آن اکتفا کنيم. پس تا با جنبة وجودي و با حقيقت قرآن ارتباط نداشته باشيم، قرآن هم به ما نور نميدهد.
با دقت در آيات فوق معلوم ميشود که قرآن حقيقتي در خارج عالم دارد که داراي وجودي است غيبي و ميتوان از طريق جاني که از هر آلودگي اخلاقي و عقيدتي پاک است، با آن حقيقت نوري تماس داشت. مثل خدا، خدا مگر واقعيت نيست؟ خدا كه يک مفهوم نيست، يک واقعيت متعالي است و واقعيترين واقعيات است، وجود همه واقعيات از خداست. همان طور که خدا خودش به نحو خارجيتِ مطلق وجود دارد، قرآن هم به همان نحو وجود دارد، البته در عيني که مخلوق خداست، ملائکه هم وجودِ خارجي دارند، منتها داراي وجودي متعاليتر از عالم ماده هستند، و به جهت وجودِ خارجيِ متعالي آنهاست که ميفرمايد يکي از نشانههاي اهل ايمان، ايمان به خدا و رسول خدا و کتابهاي آسماني و ملائکه است فرمود: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ...».[2] معني واقعي ايمان، يعني اتصال و ارتباط قلبي با آن چيزي که به آن ايمان داريم، اعم از ايمان به خدا يا ايمان به ملائکه يا کتاب رسولان و يا خود پيامبران.
آري؛ در نماز حقيقي، غيب ما با غيب عالم تماس ميگيرد و از انوار عالم غيب بهرهمند ميشود، ولي اگر ما تلاش نكنيم كه عباداتمان وجودي و حضوري بشود، آن فعاليتها بدون اين که بخواهيم، شبهقدسي ميگردند که ما را به آن نتیجهای که میخواهیم نمیرسانند.
بايد به اين عزم برسيم که راهي غير از فکر نسبت به حقايق بايد در ميان آيد که آن راه در درون شما وجود دارد.
اگر جايگاه دين درست روشن شود و معلوم گردد دين وسيلهاي است تا حجابهاي بين بنده و خالق مرتفع شود، نماز جای خود را پیدا می کند و مساجد ما آن می شود که با ید بشود.
ازخطر جايگزيني اعتباريات به جاي حقايق که منجر به پوچي فعاليتهاي ديني ميشود، نباید غافل بود.آفات اين پندار كه ميتوان بدون رعايت قوانين هستي با هر كاري به هر نتيجهاي رسيد، مشکل امروز ماست.
ابتدا بايد متوجه شد شرايط فکري دنياي جديد، راه فعاليتهاي قدسي را سخت تيره و دشوار کرده است و هرگز با سهلانگاشتن آنچه دشوار است به جايي نخواهيم رسيد و مسلّم حاصل بيفکري، ظلماتي است اضافه شده بر ظلمات، و پنهانداشتن آن چيزي است كه به جاي پنهان داشتن، بايد آن را از ميان برداشت. برای علاج دردهایی که ظاهراً درد نیست ولی عامل بیماری روحی شده و «دین» را که حقیقیترین وسیلهی درمان است از توانایی خارج کرده، توجه به خطر وارونگی فعالیتهای دینی لازم است تا نگذاریم انرژیهایمان در مسیری صرف شود که بدون نتیجه بمانیم.
وظیفهی ما در ابتدا آن است که روح فعالیتهای «دینیِ راستین» را از فعالیتهای «دینیِ تصنعی» جدا کنیم تا بر فعالیتهای دینی نتیجهی مطلوب مترتب گردد.آیا هیئت امناء مساجد متوجه این نکته هستند تا برای رفع آن برنامه ریزی کنند؟
فعالیتهای دینیِ سطحی و تصنعی با خطر گمراهی همراه است، زیرا از اصول بهرهمند نیست و گرفتار مفاهیم کاذب است. و این چیزی است که امروزه از آن غفلت شده.
مسلّم به این نکته عنایت دارید که روح دینداری با اتصال به عالم معنا محقق میشود و این اتصال با توجه به امورِ بالاتر از پدیدههای محسوس در عالم ماده محقق میشود، و به عبارت دیگر یک نحوه رازآموزی است و نه تقلید قالبی و بیروح، در حالی که در «رازآموزیِ دروغین» یا «فعالیتهای فرهنگی پوچشده» هیچ روحی در میان نیست تا محرک اصلی انسانها جهت ادامهی دینداری باشد.
با نظر به خطر فوقالذکر میتوانیم از طریق روش اهلالبیتh وارد فرهنگ دینیِ حضوری و قلبی شویم.
همه میدانیم «معنویت معکوس» که ناشی از عقلِ حسی و سیطرهی کمّیت بر کیفیّت است، بلای دوران ما است. در چنین فضایی عرفانهای کاذب به جای عرفان حقیقی به صحنه میآیند و طوری صحنهآرایی میکنند که دینداری واقعی که توسط عالمان دین ارائه میگردد، به حاشیه رود و مورد غفلت قرار میگیرد. لازم است پوچی اینگونه ادعاها که بدون داشتن معانی قدسی اظهار میشود، روشن گردد، وقتی در صدد باشیم دینداری حقیقی را تبیین نماییم مسلّم باید به ذات آن دینداری که همان ارتباط قلبها با خدا است، بپردازیم
ما معتقديم افقهاي قلبيِ نگاه نسل جوان به جاهايي افتاده است که اگر نخواهيم به چشم و گوش و دل خود دروغ بگوييم باید تأکید کنیم: «عالمي ديگر ببايد ساخت وز نو، آدمي» سالهاي سال است با بستهشدن درِ خانهی اهلالبيتh علم ما محدود به علم حصولي شده و راههاي ارتباط با «وجودِ» حقايق، محدود به ارتباط با «مفهوم» حقايق گشته است و ما همواره چون تشنهاي بيتاب در پشت ديوارهاي «مفاهيم» هرگز از نور حقايق سيراب نشدهايم. اگر انسان، تشنه رفت و تشنه برگشت، معلوم است که کلافه ميشود، از پشت شيشهی آب نميشود آب نوشيد. انبياء و اولياءh ما را تشويق به نوشيدن کردند و با «دانستنِ» صرف، نوشيدن محقق نميگردد و کلافگي اين نسل به جهت آن است که با هزار اميد به دنبال علم و نور آمد ولي با محدودشدن در علم حصولي، تشنه آمد و بايد تشنه برگردد.
آن وقتي تفکر به تذکر و حضور بازگشت دارد که موضوعِ مورد تفکر «وجود حقايق» باشد و نه «مفهوم حقايق» و اين با به صحنهآمدن قلب به جاي عقلِ مفهومگرا ممکن است و در اين حالت است که تقاضاي هدايت به سوي صراط مستقيم تمام وجود انسان را فرا ميگيرد و انسان، آمادگي قدمزدن در راهي را پيدا ميکند که او را به قرب حق نايل گرداند، قدمزدن در نفي همهی تعلقات، تا فقط خدا براي او بماند. اين راه، راهي است خاص که با فرهنگ حضوري- قلبيِ اهلالبيتh ممکن است. يعني نگاراني که در هيچ مدرسهاي درس نخواندند ولي «به غمزهی مسألهآموزِ صد مدرس شدند».
از طريق رابطهی «حضوري- وجودي» با خداوند، آرامآرام حضرت حق با تجليات اسماءِ خود بر قلب سالک رخ مينماياند و محبوب حقيقيِ جان انسان براي انسان ظهور میکند و زندگي نيز معني خود را مييابد و انسان از پوچي رها ميگردد و مساجد در چنين فضايي و با چنين مقصدي معنای خود را باز می یابند.
بسيار فرق است بين نگاهي که خداوند را در اسماء حسنايش ميبيند و عالم را جلوات اسماء حسناي او مينگرد، با آن نگاهي که خدا را صِرف علت ميفهمد و عالم را معلول آن علت ميشناسد. در نگاه اول انسان همواره خود را در حضور حق احساس ميکند و سعي دارد با مراقبهی هرچه بيشتر، خود را بيشتر در حضور ببرد و از انوار ربالعالمين بيشتر برخوردار شود ولي در نگاه دوم، نه.
رؤيت قلبي؛ انسان را به شناختي از حق نايل ميسازد که تحصيل آن با برهان، انديشه و فکر بهدست نميآيد و مختص موحدان است - که حق را در آينهی اسماء الهي مينگرند- .
پس ملاحظه میکنید که ابتدا باید نبايستهها مورد تجزيه و تحليل قرار گيرند و سپس به بايستهها پرداخته شود و خطراتي که به نام فعاليت ديني و فرهنگي ما را به پوچي و بيثمري ميکشاند مورد توجه قرار گیرد. و این تنها از طریق مساجد ممکن است و نه هیچ جای دیگر، زیرا در مساجد زمینهی به حضوربردن قلب فراهم است.
امیدوارم خود شما در این عرایض جایگاه هرکدام از قسمت اخیر سؤالتان را بیابید و معلوم کنید کالبد مساجد و امام جماعت و هیئت امناء و مأمومین هرکدام باید در چه افقی قرار گیرند و برای تحقق جایگاه مناسب هر کدام از عزیزان برنامهریزی کنید.
[1] - سورهی واقعه، آيات 77 تا 79.
[2] - سورهی بقره، آيهی 285.
--------------------------------------------------------