جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی[1]
بسم الله تارحمن الرحیم
صحبت در مورد «جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی» را با نظر به ظرفیتهای بشرِ جدید و تاریخ جدید و راه معنابخشی به بشر جدید شروع میکنیم. در این مورد خوب است در بستر آغاز تاریخی که با حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» شروع شد، نظری چند به «خود» و به «بشر جدید» و به «جهان پیرامونیِمان» بیندازیم، باشد که در بحران بیمعناشدن بشرجدید و نیستانگاری که تقدیر این دوران است، راهِ معناداریِ بشر آخرالزمانی را با نظر به «جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی» مدّ نظر آوریم.
از آنجایی که حضورِ تاریخی، امری است درونی و با جان انسانها ارتباط دارد و هستی انسان را با انسان در میان میگذارد، نمیتوان حضور تاریخی را با امری مثل اطلاع یافتن از موضوعات و وقایع تاریخی به دست آورد، زیرا حضور تاریخی امری است مربوط به تقدیر انسانها ذیل اراده الهی و انسان تنها میتواند سعی کند خود را ذیل آن اراده قرار دهد و به یک معنا خود را در تقدیر الهی حاضر کند و البته این امر در رابطه با واقع بودگی انسان، امرِ بسیار مهمی است و راهی است جهت نجات از بیتاریخی انسان.[2]
با توجه به مطالب فوق، ذیلاً نکاتی تقدیم میشود:
1- پس از کانت، تفکرِ فلسفی در حوزه حضور در «جهانی» که انسان میتواند نسبت با واقعیات ارتباط داشته باشد، تغییر کرد به اینکه انسان تنها در حوزه وجودِ خود - به همان معنایی که انسان سوبژه خود است- در جهانِ خود میتواند حاضر باشد و این امری است غیر از آنچه در گذشته مطرح بود که انسان در حوزه حضور در عالَم با واقعیات ارتباط داشت. در رویکرد اول که مدّ نظر کانت است واقعیات، معنای خاصی در نسبت با انسان پیدا میکند، امری که پس از آن، در حوزه تفکر هگل و در حوزه تفکر هایدگر پیش آمد و انسان و جهان معنای دیگری پیدا کرد.
2- در جهان جدید، به عنوان جهانِ کانتی، علم مانند گذشته بازنمایی آنچه هست به حساب نمیآید، انسان با خودش بهسر میبرد و سعی میکند جهان را مطابق آنچه تصور میکند بسازد و از این طریق عملاً با خودش و با ساختههایش زندگی میکند. در حالیکه علم در جهان گذشته، علمِ به واقعیات بود و کمال انسان آگاهیِ هرچه بیشتر به واقعیات و حقایق به حساب میآمد.
با توجه به نکات فوق، سخن در این است، آیا میتوان در این آخرالزمانِ تاریخی و با نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی این دو نوع انسان را از یک طرف، و از طرف دیگر نوع نگاهی که نسبت به علم پیش آمده است را جمع کرد؟[3] به طوری که انسان از یک طرف تنها در نزد خود و در هستی و بودن خود باشد و از طرف دیگر بودن او بودنی باشد به وسعت همه هستی و او در ذات خود، به جهت هویت تعلّقی و وجود بیکرانهاش، در همه عالم حاضر باشد، آن هم به همان معنایی که در خود حاضر است. این آن امری است که مباحث «حضور در جهان بین دو جهان» متذکر آن است.[4]
3- با کانت و با پرسشهای چهارگانه او تاریخ مدرن شکل گرفت. او پرسید 1- چه میتوانم بدانم؟ 2- چه باید بکنم؟ 3- به چه میتوانم امید داشته باشم؟ 4- انسان چیست؟[5] برای جوابدادن به سه سؤال اول، باید به سؤال آخر جواب داده شود که «انسان چیست» و در دل این تاریخ تلاشهای فراوانی شد تا با فهم انسان، این سؤالات جواب داده شود و مطالعه فلسفه غرب برای آن است تا بدانیم بشر چه جوابی برای این سؤالها یافته است تا قدمی در فهم انسان جلو بگذارد و فکر کنیم با انسان جدید چه نوع مواجههای باید داشت و آموزههای دینی و معنوی را چگونه باید با او در میان گذارد.آیا یکی از ارکان تفکر نسبت به انقلاب اسلامی و نظر به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی، همین مواجههای نیست که ما باید با این سؤالات چهارگانه داشته باشیم؟
4- حال ما با ظهور انقلاب اسلامی با تاریخی روبهرو هستیم که از یک جهت باید در رابطه با سؤالات کانت به انسانی فکر کنیم که سوبژه خود شده و از جهتی دیگر همان انسان با نظر به حضور تاریخی خود، متوجه حضور بیکرانه خود در هستی میباشد، آن هم ماورای دوگانگی سوبژه و ابژه بودنِ انسان و موجودات. با نظر به حضور تاریخی انقلاب اسلامی، انسان در اکنون جاودان خود حاضر است و از این جهت انقلاب اسلامی و در راستای آن تمدن اسلامی ، تاریخ دیگری است غیر از تاریخ مدرن، و از انسانی پرسش میکند که به معنای کانتیاش سوبژه خود بنیاد خود نیست ولی نه به معنای آنکه انسان ابژهای باشد تا مورد شناسایی قرار گیرد، بلکه انسان جهانی است که باید با هویت آخرالزمانی خود در جهان حاضر شود، به عنوان حامل همه اسمای الهی، ولی نه در جدایی بین او و عالَم و البته حضور در «جهان بین دو جهان» از طریق انقلاب اسلامی در اینجا معنا میدهد.
5- از دکارت گرفته تا کانت و هگل و هایدگر و گادامر، همگی درصدد توجه به الهیات و معنویات در جهان جدید بودهاند، الهیاتی که چندان در بستر الهیات قرون وسطی حاضر نیست و از این جهت میتوان گفت با شخصیتهایی روبهرو هستیم که معتقدند اولاً: جهان مدرن، خرد مدرن را به همراه دارد که خرد خاص خودش میباشد. ثانیاً: در این جهان، بشرِ مدرن با نگاه الهیاتی خاص خودش میتواند بهسر ببرد. در همین رابطه عرض میشود «ما با انقلاب اسلامی در این تاریخ و تأکید بر ساختن اجتماع دینی، با دغدغههای خاص خود روبهرو هستیم، شبیه دغدغههای هگل و هایدگر در ساختن اجتماعی که آن اجتماع، در عین مدرنبودن، مذهبی باشد.» امری که حضرت امام خمینی نیز با فهم انسانِ جدید و آن نوع آزادی که انسانِ جدید در خود احساس میکند؛ مردم را مدّ نظر قرار میدادند.[6]
6- حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در عین آن که معتقد به سعادت بشر هستند و حضور در دنیای جدید را مانع آن سعادت نمیدانند و در عین رعایت اخلاقی که اخلاق اجتماعی است، سعادت را منحصر به هویت اجتماعی بشر نمیدانند، در حالیکه متفکرانی مثل کانت و هگل، سعادت را صرفاً اجتماعی میدانند. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که صرف مواجهه ما با عقل مدرن نمیتواند ما را از سنتهای اصیل خود غافل کند، همانطور که مواجهه جناب فارابی با عقل فلسفی یونان، ما را از اصالتهای خود جدا نکرد. زیرا فارابی میدانست چرا باید به عقل فلسفیِ یونانی رجوع کند، چیزی که امروزه ما نیز باید متوجه باشیم که چرا به فلسفه کانت و هگل در نظر به «جهان بین دو جهان» باید رجوع داشته باشیم و این غیر از آن است که ما کانتی و یا هگلی شویم، زیرا پیشاپیش جایگاه و مسائل خود را میشناسیم، و از تاریخ هزارساله خود غافل نیستیم، بلکه میخواهیم در عین حضور در این جهان، با تاریخ هزارساله خود در این تاریخ تجدید عهد کنیم و به حضور تاریخی خود که با انقلاب اسلامی برای ما پیش میآید، بیندیشیم.
7- امثال کانت و هگل و هایدگر میخواستند بعد از قرون وسطی نسبت به بشر جدید و تصوری که بشر جدید از خود دارد، جهانی را برای او شکل دهند و البته حقیقتاً نسبت به آن فکر کردهاند و ما نیز در شرایطی و در تاریخی هستیم که میتوانیم با آنها در این جهان فکر کنیم. از آن جهت که جهان مدرن، جهان شکاف بین «سوژه» و «اُبژه» میباشد و ما میتوانیم با حضورِ تاریخی که با انقلاب اسلامیِ پیش آمده، خود را از آن دوگانگی آزاد کنیم، امری که فیلسوفان فوقالذکر هر کدام در راستای تحقق آن تلاش کردند و انقلاب اسلامی چشماندازِ آن حضور را که عبور از دوگانگی «سوبژه» و «ابژه» است، مقابل بشر جدید گشود.
8- امثال دکارت و کانت و هگل و هایدگر و گادامر تا حدّی متوجه این امر هستند که انسانی به ظهور آمده که خود را در جهانی جستجو میکند که بیرون از خودش نیست، انسانی که به دنبال چنین احساسی برای خود میباشد و این آن چیزی است که ما در آخرالزمان با آن روبهرو هستیم، در آن حدّ که میتوان گفت در مواجهه با مسائلِ پیش رو، در جهانی که با مدرنیته شروع شده، به زندگی قدسی فکر میکنیم و اتفاقاً فیلسوفان مذکور در این رابطه حرفهایی زدهاند و بیحساب نیست که کانت در آن جمله مشهور خود میگوید: «جای عقل را تنگ کردم تا جای ایمان را بگشایم.»
9- از اواخر قرن ۱۸ و بهخصوص در ابتدای قرن ۱۹، فیلسوفان فوقالذکر متوجه تحول فکری مهمی که برای بشر جدید پیش آمده شدند و با نظر به همین امر فیلسوفی کردند. از آن جهت که امید جدیدی برای بشر در تاریخ ظهور کرده بود ولی بشر جدید آنطور که شایسته بود در این تاریخ جلو نرفت و از شرایط پیشآمده بهره نگرفت، تا آنجایی که دو جنگ جهانی اول و دوم در مهد تمدن مدرن شکل گرفت، به جهت آنکه تواناییهای پیشآمده در امور تکنیکی از وجه قدسی بشر در غفلت بود و به جای آنکه حضور بیشترِ خود در زمین را به آسمان متصل کند، در زمین و با استعدادهای زمین و انرژیهای نهفته در زمین متوقف شد. با توجه به این امر عرض بنده آن است که انقلاب اسلامی حاصل نوعی به خودآمدنِ بشر جدید است تا حضور زمینی او از آسمان منقطع نباشد. به این معنا که انقلاب اسلامی جهانی است که همه امیدهای قرن ۱۹ جهان مدرن را مدّ نظر دارد، بدون آنکه خدا در آن جهان غایب باشد. خدایی که در انقلاب اسلامی، خرمشهر را آزاد کرد. آیا جز این است که در میدان تأمّلات نسبت به جایگاهی که انقلاب اسلامی در این تاریخ دارد، باید متوجه چنین حضوری برای بشر جدید باشیم؟ بشری که گمان نکنیم نسبت به انسان دیروزین کوتوله شده است، بلکه برعکس، بشری است که در خود، جهانی است بسی گسترده.
10- در اینکه متفکران قرن ۱۹ متوجه اتفاق بزرگی در روح بشر شدند، جای هیچ شک و شبههای نیست و از جملات کانت و هگل این را میتوان متوجه بود و ما باید وقتی کانت و هگل میخوانیم این نکته را جدّی بگیریم و سخنان آنها را با نظر به آن روح تاریخی دنبال کنیم، به طوری که وقتی بحث تاریخی در میان باشد، هایدگر هم کانت را هایدگری و بر اساس مسائل خود میخواند. آیا ما نباید نسبت به خود چنین برخوردی داشته باشیم و به عنوان مثال مرحوم آیت الله قاضی را با حضورِ تاریخی امام خمینی بخوانیم تا از میراث معنوی گذشته خود برای حضور در آینده و تحقق اهداف انقلاب اسلامی بهرهمند شویم؟
11- اینکه انسان در نزد خودش حاضر باشد، به همان معنایی که انسان سوبژه خودش میشود، با کانت تبیین شد و اینکه انسان در عین آنکه نزد خود میباشد، در نسبت با جهان، در نزد خود حاضر است را تا حدّی هایدگر به میان آورد، ولی کیفیتِ در جهان بودن، در عینِ نزدِ خود بودن را در حکمت متعالیه بهخوبی میتوان تبیین کرد، از آن جهت که میتوان روشن کرد در نزد خود بودنِ انسان، عین در جهانبودن است، به جهت آنکه انسان حامل اسماء الهی است و از این جهت دوگانگی بین حضور انسان در نزد خود و حضور در جهانِ بیرونی پیش نمیآید، تا نیاز باشد انسان مشغول انطباق و یا عدم انطباق بین «ذهن» و «عین» شود.این است آن آیندهای که انقلاب اسلامی در تفسیر حضور نهایی انسانِ آخرالزمانی در نزد خود و در جهان در پیش رو دارد.
حضور در جهان قابل قبول و عبور از نیستانگاری
12- با حضور انسان در نهایتی که همان حضور انسان است در نزد خود، طبیعی است که از خودپرسش کندکه چیست و کجا است و اینجا است که خود را تنها مییابد. حال اگر در چنین حضوری که حضور در نزد خود میباشد، توانست جهانی را در خود کشف کند تا در تنهایی خود حضور در آن جهان را معنایی از خود بیابد که برایش در این نهاییترین حضور قابل قبول باشد، از اسارت نیستانگاری که سرنوشت آخرین انسانها است رهایی یافته است و در جهان گسترده خود در همه عوالم حاضر میشود و همه عوالم را در نسبت با خود که همان «وجود» است مییابد. وجودی که عین تجلی است و از این جهت به گفته جناب شیخ محمود شبستری:
جهان کل است و در هر طرفة العین عدم گردد و لا یبقی زمانین
و از این جهت و در راستای «تجدد امثال...» و «خلق جدید» جناب شیخ محمود در رابطه با «وجود» میفرماید:
وجود اندر کمال خویش جاری است تعیّنها امور اعتباری است
حال در مکتب صدرالمتألهین و با نظر به «اصالت وجود» که نظر به نهاییترین حضور که همان حضور در «وجود» است، این مائیم و تجربهای که باید نسبت به خود داشته باشیم وگرنه در صورت غفلت نسبت به این مکتب و روح آن، عملاً خود را در نیستانگاری احساس میکنیم زیرا در تاریخی حاضر نمیشویم که بنیانگذار آن یعنی حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در دل اسلام به مکتبی نظر دارند که جناب صدرالمتألهین در مواجهه با روح بشر جدید آن را اظهار کردند و آن مکتب میتواند زمینه شود برای تحقق تمدنی که مدّ نظر انقلاب اسلامی است در راستای معنا بخشی به بشری که ظرفیت او گشودهتر از بشر دیروزین است و اینجا است که باید جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را تا این حدّ مدّ نظر قرار داد.
13- هدف از این نوع سخنان آن است که متوجه باشیم در تاریخی که بشر جدید در آن قرار دارد، جهانی خاص سراغ افراد میآید، که همان جهانی است که کانت و هایدگر نیز مدّ نظر داشتند و آن آیندهای است که تنها بشر جدید میتواند آن را به ظهور آورد؛ و اگر همین انسان در دل همین تاریخ بر وجوه قدسیِ خود تأکید کند به ابعاد متعالی خود که همان ابعاد متعالی انسان آخرالزمانی است، جواب میدهد، آن هم نهتنها جواب به وجوه قدسیِ فردیاش که در آن بسیاری از ابعاد معنوی انسان بیجواب میماند، بلکه جواب به وجوه قدسی خود در هویت تمدنی که تحقق آن را انقلاب اسلامی به عهده گرفته و تأکید این سخنان، در رابطه با درستدیدنِ بشری است که به ظهور آمده است. در چنین بستری جدّیت کار در حدّ جدیّت امثال شهید طهرانی مقدمها و شهید حاج قاسم سلیمانیها در این امر شروع میشود، تا هرکس جهانی شود و بتواند کمیّتهای این دوران را در دل کیفیتی که نگاه توحیدی حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» مقابل ما قرار داده، معنا ببخشد. به همان معنایی که حاج قاسم سلیمانی در آخرین سخنانش در شهریور 1398 در خطاب به برادران سپاهیاش اینطور بیان فرمود:
«برادران عزیز! سروران گرامی! راه آن قدر باز است که هیچ مانعی برابر ما وجود ندارد. این به معنای آن نیست که ما با حکمت عمل نکنیم. این به این معنا نیست که احساسات را بر حکمت غلبه دهیم. خیر! پیوسته باید با حکمت عمل کنیم. کما اینکه سپاه در طول بیست سال، با راهبرد بین جنگی، دشمن را وادار به شکست کرد. امروز برای توسعۀ اسلام بر اساس رهبری مقام معظم رهبری مانعی وجود ندارد.»
14- اگر متفکران ما تحت تاثیر مسیر جناب فارابی در بستر عقلانیت دینی حاضرند که در جای خود امر میمونی است، باید مواظب باشیم عقلانیت فلسفی ما گرفتار نوعی متافیزیک و مفهومگراییِ صرف که مانع تفکر است، نشود و از این جهت در مواجهه با دنیای مدرن، ادامه روش فارابی کافی نیست بلکه باید با جهان مدرن و با اکنونِ تاریخیِ آن که نظر به بشر جدید دارد، مواجه شد وگرنه شکاف بین ما و جهان جدید همچنان باقی میماند، شکاف دو دریایی که در این زمانه باید همدیگر را درک کنند.
15- ما با فرهنگ سنتی خود در صورتی که بشر جدید را و جهان جدید را بشناسیم، میتوانیم رابطه برقرار کنیم، بهخصوص در زمانهای هستیم که فرهنگ مدرن تواناییهای خود را نسبت به وعدههایی که به بشر جدید داده بود، از دست داد، با توجه به این امر باید در رابطه با حضور انسان جدید در مساجد، به جای اینکه ظاهر مساجد را به سبک فرهنگ مدرن آرایش دهیم، باید مساجد طوری باشند که انسانها احساس کنند در خانه و مأوای اصیل خود حاضر شدهاند و میتوانند در آن مأواها از نیستانگاری که عملاً با سوبژهشدن انسان نزد خود پیش میآید، عبور کنند.
16- با توجه به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی و آیندهای که میتواند در آن حاضر شود؛ خوب است به تذکرات رهبر معظم انقلاب به مبلغین و طلاب حوزههای علمیه در رابطه با حساسیت امر تبلیغ توجه شود، از آن جهت که فرمودند: نسبت به امر تبلیغ نگرانند و معتقدند نیاز ما بیش از کارهایی است که فعلاً انجام میشود. در این رابطه میفرمایند:
«اگر حفظ نظام از اُوجب واجبات است و اگر حفظ نظام به ایمان مردم میباشد، پس حفظ ایمانِ مردم در دوره پسا اینترنت از اوجب واجبات میباشد و تبلیغ جهت این امر، اهمیت خود را پیدا میکند، تا گرفتار استحاله فرهنگی نشویم وگرنه سیلی میخوریم.»
با توجه به سخنان رهبر معظم انقلاب میتوان گفت حفظ ایمان مردم در دوره پسا مدرن، حضور در ایمانی است که انسانِ جهانیشده متوجه نیستانگاری دوران باشد و راه عبور از آن را بشناسد، که حضوری است از جنس حضوری که خداوند برای رسول خود، آن نهاییترین انسان، پیش آورد و در آن رابطه در خطاب به آن حضرت فرمود: «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى».
ایشان میفرمایند:
«غفلت از تبلیغِ درست موجب قبح زدایی از گناهان بزرگ میشود، مثل آنچه قدم به قدم در غرب پیش آمد.»
زیرا در غرب از تذکر و توجه به وسعت انسان غفلت شد و در نتیجه انسان نسبت به خودش غافل گشت. تبلیغ در اینجا یعنی جهانی که انسان باید در نزد خود حاضر گردد را طوری ترسیم کنیم که متوجه آفات گناه بشود و اینکه چگونه از جهانهای فراخ محروم میگردد. به گفته جناب مولوی:
تو درون چاه رفتستی ز کاخ چه گنه دارد جهانهای فراخ
رهبر معظم انقلاب میفرمایند:
«اولین نکته در تبلیغ، شناخت مخاطب است. مخاطب جوان و غیر جوانی که از نظر سطح فکر با گذشته قابل مقایسه نیستند، غفلت از این موضوع، تبلیغ را خنثی میکند. بدین معنا که اگر ندانیم طرف مقابلمان در چه مرحله فکری قرار دارد و در فضای مجازی با چه چیزی روبهرو است، تبلیغ بیاثر میگردد.»
در رابطه با قابل مقایسهنبودن مردم این زمانه نسبت به مردم گذشته ، همواره سخن حضرت سجاد«علیهالسلام» مدّ نظر بنده است که میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ وَ الْآيَاتُ مِنْ سُورَةِ الْحَدِيدِ إِلَى قَوْلِهِ- وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ.» در این رابطه به غزل حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» نظر کنید و توجه به حضور میخانهای که ایشان به دنبال آن هستند و میفرمایند:
در میخانه گشایید به رویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
آری! شناخت زیستِ جهان مخاطب و رابطه با آن، با توجه به خطر شکاف نسلها امر مهمی است. به نظر میآید حضور در تاریخ انقلاب اسلامی میتواند پیر و جوان را کنار هم آورد. توجه به سنتهای معنویِ خود از یک طرف و با حضور در زمانهای که فرهنگ مدرن تواناییهای خود را نسبت به وعدههایی که داده، از دست داده است، از طرف دیگر، کارساز است.
17- امکاناتی در تاریخ خود داریم که ما را نسبت به آینده خود امیدوار میکند، برعکس جهان مدرن که در تاریخ خود بیریشه است و سعی دارد با نفی ریشه ملتها، به خود معنا ببخشد و اتفاقاً این تقابل، تقابلی است اساسی که باید آن را درک کرد تا خود را درک کنیم و احساس کنیم چه اندازه در این تقابل به وجه ایمانی خود نزدیک میشویم.
اگر آینده به گذشته نظر دارد ولی در گذشته متوقف نیست و اگر غرب نظر به آینده داشت ولی آن روشناییِ بنیادینی که مربوط به هستی انسان بود را انکار کرد و لذا به تاریکی گرایید، با غفلت نسبت به روشناییِ بنیادینی مانند «آزادی» و «مذهب» در این رابطه از یک طرف باید انسان جدید و تاریخ بشر جدید تعریف شود و از طرف دیگر تعریفی که اسلام از انسان دارد و تاریخی که با انقلاب اسلامی ظهور کرده به میان آید. این نکات، نکاتی است که باید بنیاد مواد تبلیغی قرار گیرد و شیوه کار هم در فضای گفت و گو باید انجام گیرد و شیوه کار هم گفت و گو محور باشد و نه تحکُّمی.
18- رهبر معظم انقلاب فرمودند:
«چیزهایی هست که امروز مناسب امروزِ منبر است ولی فردا ممکن است از اثر بیفتد و بیفایده باشد.»
زیرا از حضور نسبت به طوفانی که در انتظارات نسل جدید است، فرار میکنیم. در حالیکه وسعت دید، تنها در دگرگونی افقِ دید ممکن است، امری که درون جان نسل جدید نیز از آن حمایت کند.
بحث در بسط انسان است در راستای عبور از برکهبودن به سوی اقیانوسشدن. و در این رابطه مقام معظم رهبری حتی افراد بیحجاب را هم از خودمان جدا نمیکنند، بدون آنکه کشف حجاب آنها را تأیید کنند. زیرا دستیابی به نظام معرفتی اصیل امکان تبیین و دفاع از امور دینی را فراهم میکند و در این رابطه بشر جدید را متوجه جهان گمشدهای میکند که در جان خود به دنبال آن است، آن هم در تاریخی که پیشفرضهایِ دیروزین او فرو ریخته و نیاز به تفسیر دیگری از عالم قدس دارد.
19- مقام معظم رهبری فرمودند: «اموری هست که امروز مفید است ولی فردا ممکن است بیفایده باشد.»
الف: به همان معنایی که میان امر تاریخی و حقیقت، رابطه برقرار است و انسان میتواند به جای جزم اندیشی نسبت به حقیقت، در هر مظهری و هر زبانی متوجه حقیقت شود و ریشههای حکمت معنوی خود را به معاصرت در آورد و از این طریق است که عبور از نیستانگاری که بالاخره برای بشر جدید پیش آمده، ممکن میگردد.
ب: مسلّماً تبلیغ وقتی پایدار است و نقشآفرین میباشد که در جان آدمیان بنشیند و فرهنگ، آنها را جهت دهد. امری بالاتر از عادات و حتی باورها، بلکه تذکر به نکاتی که به زیست انسان مرتبط باشد.
ج: حضور در یک تاریخ و گفت و گو با نظر به «وجود»، در بستر رخدادی ظهور میکند که آن رخداد نمادی از «وجود» باشد وگرنه به صرف اینکه انسانها در یک زمان در کنار همدیگر باشند گفت و گو صورت نمیگیرد. در کنار هم بودن و گفت و گو داشتن مربوط به کسانی است که بحران را میبینند و متوجه شدهاند آدمیتِ عالَم مدرن تغییر کرده، در حالی که متاسفانه بعضیها با غفلت از این موضوع میخواهند همه چیز را به عالم خود و به گذشته برگردانند، چه سنتگراها باشند که از امکاناتی که بشر جدید و عالم جدید دارا است غفلت میکنند و چه افرادی که خود را تنها در جهان مدرن دنبال میکنند.
د: همچنان باید از خود پرسید چه تصویری باید از جهان کنونی و انسان کنونی داشت تا نه از سنتهای دینیِ گذشته، مانند کربلا منقطع باشیم و نه نسبت به حضوری که در این تاریخ باید داشت غفلت کنیم؟ تا کربلا همچون کوزهای نگردد که از زندگی خارج شده و به موزهها سپرده شده. در حالیکه کربلا، آرمان بزرگ امروزین ما میتواند باشد و البته انسانی که هیچ آرمان بزرگی ندارد، به هر وضعی تن میدهد و این شروع نیستانگاری است که با حضور در تاریخ کربلا و در نسبتی که در امروز تاریخمان، یعنی در نسبت حضور در انقلاب اسلامی، میتوانیم با امام حسین«علیهالسلام» پیدا کنیم؛ امکان عبور از آن نیستانگاری فراهم است.
20- در آخر باید از خود پرسید حیات دینیِ فعّال در این دوران چگونه پیش میآید؟ آیا معنای زندگی ذیل انقلاب اسلامی و شخصیت إشراقی حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در این راستا، همان حیات فعال دینی امروزین ما نیست که بشر امروز سخت به دنبال آن است تا تنها با خدایی که در جانها غایب است خود را محدود نکنیم؟ و به خدایی نظر کنیم که در جایجایِ صحنههای تاریخ انقلاب اسلامی خود را نمایانده است و جان ما را نیز فرا گرفته تا ذیل اراده او خود را ادامه دهیم. این است حضوری که انسان امروز در نسبت با انسانیت خود به دنبال آن است.
والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته
---------------------------------------------------
[1] - کتاب های مربوط به انقلاب اسلامی در سه دوره تاریخی عبارت اند از: دوره اول «امام خمینی و خودآگاهی تاریخی» و «جایگاه اشراقی انقلاب اسلامی» و «انقلاب اسلامی، بازگشت به عهد قدسی» و «انقلاب اسلامی، برونرفت از عالَم غربی». دوره دوم «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» و «عقل و ادبِ ادامهی انقلاب اسلامی در اين تاريخ» و «گوش سپردن به ندای بیصدای انقلاب اسلامی». دوره سوم: «انقلاب اسلامی، طلوع جهانی بين دو جهان» و «انقلاب اسلامی و چگونگی تحقق آينده دينداری ما» و «در انتظار زبانی در وصف انقلاب اسلامی» و «انقلاب اسلامي و جهان گمشده» و «در راستای بنيانهای حکمت حضورِ انقلاب اسلامی در جهانی بين دو جهان» و «صد پرسش از حکمتهای حضور در جهان بين دو جهان»
[2] - در رابطه با «درک حضور تاریخی» به عنوان امری که با جان انسان ارتباط دارد؛ خوب است به آیات 29 سوره الرّحمن یعنی آیه «يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ» و آیه 44 سوره نحل یعنی آیه «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» نظر شود.
[3] - از حضرت سجاد«علیهالسلام» داریم: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلِمَ أَنَّهُ يكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ أَقْوَامٌ مُتَعَمِّقُونَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَي «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» وَ الْآياتِ مِنْ سُورَةِ الْحَدِيدِ «إِلَي قَوْلِهِ وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» فَمَنْ رَامَ وَرَاءَ ذَلِكَ فَقَدْ هَلَك»، خداى عزّوجلّ مىدانست كه در آخرالزمان مردمانى مىآيند بسيار عميق، لذا سوره «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَد» و آياتى از سوره حديد را تا «وَ هُوَ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُور» فرو فرستاده و هركه ماورای آنها را خواهد، هلاك گردد(الكافى، ج 1، ص 91)».
[4] - در این مورد به سه کتاب «انقلاب اسلامی، طلوع جهانی بين دو جهان» و «انقلاب اسلامی و چگونگی تحقق آينده دينداری ما» و «در راستای بنیانهای حکمت حضور انقلاب اسلامی در جهانی بین دو جهان»رجوع شود.
[5] - گفته میشود کانت، فیلسوف اندیشه روشنگری است.
[6] - حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» در راستای هرچه مردمی بودن نظام اسلامی ، در جلسهای که سال 58 با اعضای مجلس خبرگان داشتند فرمودند: من سفارش می کنم به آنهایی که خدای نخواسته یک آرایی دارند بر خلاف مسیر ملت، من سفارش میکنم به آنها، که طرحشان را و آرایشان را بگذارند برای یک وقت دیگری و یک وقتهای دیگری این کارها را بکنند، حالا وقت این نیست که آرائی که خلاف مسیر ملت است اظهار بکنند و حیثیت خودشان را در بین ملت از بین ببرند. من میل ندارم حیثیت آقایان از بین برود در بین ملت. اگر در این مجلس یک چیزهایی و یک حرفهایی زده بشود که برخلاف مسیر ملت است، اینها وجاهت خودشان را از بین ملت می برند و خدای نخواسته بعدها برایشان خیلی نفع ندارد.
همان مسیری که ملت داشتند، همین چیزی که اگر می خواهید مطابق با میل خودتان دمکراسی عمل بکنید، دمکراسی این است که آراء اکثریت، و آن هم این طور اکثریت، معتبر است؛ اکثریت هر چه گفتند آرای ایشان معتبر است ولو به خلاف، به ضرر خودشان باشد. شما ولیّ آنها نیستید که بگویید که این به ضرر شماست ما نمی خواهیم بکنیم. شما وکیل آنها هستید؛ ولیّ آنها نیستید. بر طبق آن طوری که خود ملت مسیرش هست. شما هم خواهش می کنم از اشخاصی که ممکن است یک وقتی یک چیزی را طرح بکنند که این طرح برخلاف مسیر ملت است، طرحش نکنند از اوّل، لازم نیست، طرح هر مطلبی لازم نیست. لازم نیست هر مطلب صحیحی را اینجا گفتن. شما آن مسائلی که مربوط به وکالتتان هست و آن مسیری که ملت ما دارد، روی آن مسیر راه را بروید، ولو عقیده تان این است که این مسیری که ملت رفته خلاف صلاحش است. خوب، باشد. ملت می خواهد این طور بکند، به ما و شما چه کار دارد؟ خلاف صلاحش را می خواهد. ملت رأی داده؛ رأیی که داده متَّبع است.
در همۀ دنیا رأی اکثریت، آن هم یک همچو اکثریتی، آن هم یک فریاد چند ماهه و چند سالۀ ملت، آن هم این مصیبتهایی که ملت ما در راه این مقصد کشیده اند، انصاف نیست که حالا شما بیایید یک مطلبی بگویید که برخلاف مسیر است. یعنی انصاف نیست، که نمی شود هم، پیش نمی رود. اگر چنانچه یک چیزی هم گفته بشود، پیش نمی رود؛ برای اینکه اولاً مخالف با وضع وکالت شما هست و شما وکیل نیستید از طرف ملت برای هر چیزی. و ثانیاً بر خلاف مصلحت مملکت است، برخلاف مصلحت ملت است؛ برخلاف مصلحت خود آقایان است.(صحيفه امام، ج9، ص: 304)