بسم الله الرّحمن الرّحیم
روز زن و مسئولیت های بزرگ زن ومرد
1-با توجه به اين که نبايد در مقابل سؤالهاي جديد، جوابهاي کهنه را تکرار کرد، بايد عرض کنم فرهنگ مدرنيته، عالَم جديدي را براي ما پيش آورده که در ظلمات آن همه چيز گم شده است.
قصۀ ما قصۀ آن روستایي در مثنوي است، که در روشنایي روز ،گاو خود را به طويله برده و شب هنگام در تاريکي رفته است، تا آن را بجويد و چون شير، گاو را خورده و به جاي آن نشسته، روستایي بدون آنکه بداند دست به پشت و پهلوي شير ميکشد، به تصور اينکه گاو خود را نوازش ميکند.
«دسـت ميمـاليد بـر اعضاي شـير پــشت و پــهلو، گـاه بالا، گـاه زير»
«گفت شيراَر روشني افزون شـدي زهرهاش بدريدي و دلخون شـدي»
ما نيز پديده ها را در شرايط جديد نمي بينيم و برنامه هاي خود را براي پديده هائي پيشنهاد مي کنيم که به آن شکل وجود خارجي ندارند.فکر ميکنيم ماشين سواري همان اسب است که کمي تندتر ميرود و يا بيل مکانيکي همان بيل است که با حجم بيشتري خاکها را جابجا ميکند؛ غافل از اينکه اينها تمام زمين را در اختيار خود می گیرند و چهرۀ زندگي را به کلي نسبت به گذشته تغيير دادهاند.
در دنياي جديد انسان، تعريف ديگري از خود دارد و به تبع آن زن نيز معني ديگري به خود گرفته که اگر بستر مناسبي براي ارتباط با او فراهم نشود؛ با نگاههاي گذشته و در بسترهاي گذشته نميماند و موجب بحران خانواده و جامعه مي شود، و اين در حالي است که بهشت زير پاي مادران است. و اگر مادرانِ جامعه درست عمل نکنند؛ جامعه به جهنمي تبديل مي شود که نه مرد مي تواند ادامۀ حيات دهد و نه زن.
2- همان طور كه زنان با مباني ديني در شرايط گذشته توانستند تعريف صحيحي براي خود تدوين كنند و زندگي انسان را رونق بخشند، در شرايط جديد نيز بايد تلاش كنند بر مبناي نگاه الهي به زن، تعريف مناسبي از خود داشته باشند، تا بتوانند نقشهايي كه هميشه در تاريخ اسلاميِ ما آفريدهاند، ادامه دهند. چارهي كار نه ماندن در زندگي گذشته است در حالي كه شرايط، شرايط گذشته نيست؛ و نه تسليمشدن به آن نوع زندگي كه فرهنگ مدرنيته به زنان پيشنهاد ميكند؛ كه بيشتر زنان عضوي مزاحمند و بايد كاري كرد که از شرّ آنها آزاد شد؛ و يا اسباب دست كمپانيهاي بزرگ خواهند شد و عامل هرچه بيشترِ سقوط جامعه.
با حساسيت به موضوع فوق است كه موضوع زن و خانواده بایدطرح شود وآنچه باید بر آن تأكيد دشود اين است كه اگر خانوادة كنوني دچار پريشاني است، اين پريشاني امري عارضي نيست كه بر اثر عوامل خارجي بهوجود آمده باشد تا عواملي از همان نوع بتواند آن را مرتفع كند، اين پريشاني به تعريفي بر ميگردد كه در شرايط جديد براي عالم و آدم شده. بايد علت گسستگي از زندگي دينيِ گذشته پيدا شود تا درمانها مؤثر افتد و اين بدون شناخت تمدن جديد كه علت اين گسست است امكان ندارد.
3- همهي ما معتقديم وقتي ارزش خانواده را شناختيم، مي فهميم بايد در مراقبت از آن سخت كوشا بود. ولي حرف ما اين است كه:
«آه زنداني اين دام بسي بشنيدم ... حال مرغي كه رهيده است از اين دام بگو » راه حلي نياز است كه در شرايط جديد حيات توحيدي خانواده حفظ شود و آزاد از روحيهي غربزدگي بتوان از طريق خانواده به سكنيگزيدن رسيد. لازم است همه تلاش كنيم تا بيش از آنكه هنوز پديدهي زن و خانواده را در گذشته بنگريم و افسوس رفتن آن شرايط را بخوريم - در حالي كه به گذشته برگشتن محال است - واقعيت را درست بنگريم و امكان تحقق آرمان ها در شرايط جديد را برنامهريزي كنيم، كاري كه از طريق انقلاب اسلامي انجام داديم، درست در شرايطي كه نظامهاي سياسي كشورها تماماً سكولار بود و همه ميگفتند دوره دين گذشته - چون برگشت به گذشته را محال ميدانستند- انقلاب اسلامي نشان داد در شرايط جديد نيز ميتوان نظامي سياسي بر مبناي تفكر ديني پديد آورد، كه در عين مترقي بودن و قدم به جلو برداشتن، تعريفي از انسان دارد كه بندگي انسان و معبوديت خدا در آن محفوظ خواهد ماند.
4- شايد اگر كسي بخواهد يكي از خطرات بزرگي كه آيندهي كشورِ ما را تهديد ميكند بشناسد و پيشاپيش از آن خطر عبور كند و خدمت بزرگي به جامعه بنمايد، بايد در رابطه با خطر فروپاشي خانواده فكر كند و راه حلّي مطابق روح زمانه ارائه نمايد. و متوجه باشد هر چند كار، كار مشكلي است ولي اولاً: مباني فطري و تكويني خانوادة توحيدي در جان انسان ها نهفته است. ثانياً: سرماية بزرگي چون قرآن و سنت و عترت در دست ما است. ثالثاً: بحران غرب كه به اذعان همهي كارشناسان مربوطه با بحران خانواده شروع شد، پديدة عبرت آموزي است كه زمينه را براي بهخودآمدن نسل موجود آماده مي كند.
5- ريشهي فروريختن خانـواده در دورة مدرنيتـه را بايد در امانيسم يا خودبنيادي بشر -كه اصالت نفسانيات است- جستجو نمود. آيا جمع اصالت نفسانيات با هر عنوان، با حفظ خانواده ممكن است؟ خانوادهاي كه شرط بنايش عدم حاكميت نفسانيات است. زيرا در حاكميت نفسانيات هيچ جمعي به عنوان جمعِ همدل موجود نميشود، يا همه پراكندهاند و يا همه مقهور قدرت يك فرد، كه هيچكدام از اين دو حالت، خانواده نيست.
6- خانواده مركب از اجزاي پراكندهاي نيست كه در كنار هم آمدهاند، بلكه جمع يگانهاي است كه همه سعي دارند براي هدف توحيدي آن جمع، منيت و انانيت خود را نفي كنند، و لذا هرگز با پذيرش تمدن غربي خانواده باقي نمي ماند. و نيز متوجه باشيم جمعي كه طبق عادتِ خشك و خالي كنار هم آمدهاند خانواده نيست و اصرار براي حفظ اين نوع خانواده دور شدن از مطلب و باقي ماندن در سرگرداني است.
7- پند و اندرز در يك جمعْ متذكر هدف پذيرفتهاي است كه مورد غفلت قرار ميگيرد و لذا مؤثر هم خواهد بود، ولي در شرايط حاضر با پند و اندرز نمي توان خانوادهاي را كه به جهت اومانيسم فرو ريخته است برپا نگهداشت. عامل برپاداشتن خانواده، برگشت به روح بندگي است و موضوع باید از اين زاويه پيگيري شود.
8- اومانيسم به معني تصرف نفس امّاره انسان در همه چيز، حتي در انسان است و اين با استيلا همراه است، بشر در اين فرهنگ معنياش عوض ميشود و انانيت محور ميگردد، در چنين فرهنگي نميتوان به خانوادهاي نظر كرد كه نمايش وحدتِ در عين كثرت و كثرت در عين وحدت است، و همه در عين اينكه هركدام خودشان هستند، مستغرق در آرمان توحيدي حاكم بر خانوادهاند.
9- با فروپاشيدن خانواده در غرب، مأواهاي دروغيني جايگزين شد كه هرگز روح انسان را ارضاء نميكند، كابارههاي نيمه شب و عشرتكدههاي زنانِ هر جايي چگونه ميتواند جايگزين خانواده باشد و روح بشر را به آرامشي برساند كه از اينهمه خشونت رهائي يابد.
انقلاب ديني تنها راه اميد براي احياء خانواده است تا بشر از خشونت پيشآمده دست بردارد و به بقاي خود در آينده اميدوار گردد. زيرا شهر خدا در زمين با خانوادة توحيدي شروع ميشود وگرنه شياطين زمين را اشغال ميكنند.
گزیده ای از کتاب « زن آن گونه که باید باشد»
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»