زيارت اربعين، پايداري بر عهد حسيني
بسمالله الرّحمن الرّحيم
اربعين، سنّت شيعيان بيداردلي است كه گذشت زمان، وفاداري آنها را نسبت به امامحسين«علیه السلام» از بين نميبرد. لذا كسي كه به حق، مؤمن است، نميتواند به حقيقتِ مجسّم، يعني اباعبدالله«علیه السلام» مؤمن نباشد و كسي كه همواره به ياد حق است، همواره به ياد حقيقت مجسّم است، هر چند غوغاي زمان چيزي غير از حق را بخواهد. غوغاي زمان و تبليغات يزيدي تلاش كرد كه اباعبدالله«علیه السلام» را از صحنة ذهنها و خاطرهها پاك كند و آن همه تهمتها و تلاشهاي سوء براي اين بود كه ذهنها از ياد اباعبدالله«علیه السلام» پاك شود. ولي اربعين كه از نشانههاي مؤمن شمرده ميشود[1]، نشان داد كه در زير اين آسمان كساني هستند كه غوغاي زمانه نميتواند آنها را از وفاداري به حقيقت مجسم يعني امام معصوم، غافل كند، و سنّت اربعين سنّت انسانهايي است كه اسير حكومت يزيدي نشدند و تحتتأثير تبليغات نظام كفر از تعهّدي كه با حق داشتند دست نكشيدند.
حسين؛(ع) قطب دلهاي سالم
وفاداری به حق و حقيقت، كهنگيبردار نيست و شامل مرور زمان نميشود. كساني كه ميخواستند رنگ حسيني را بيرنگ كنند وآنهايي كه تسليم بيرنگي شدند و حسين«علیه السلام» را از ياد بردند، هيچكدام مؤمن نيستند. اين كه امام معصوم«علیه السلام» فرموده است: «زيارت اربعين، يكي از نشانههاي ايمان است» يعني اربعين ادامة عهد مؤمن است با حسين«علیه السلام» كه تجسّم اسلام است و قطب دل هر انساني كه ميخواهد دلي فعّال و زنده داشته باشد، هر چند حاكمان ستمگر تلاش كنند كه اين عهد و وفاداري و ميثاق با امام را، از بين ببرند. چراكه مؤمن در عالمي از ايمان و حالي از معنويت بهسر ميبرد كه هيچ شرايطي نميتواند آن حال را از او بگيرد و در واقع اربعين و زيارت اربعين استحكام آن حال ايماني است. آن كس به حسين«علیه السلام» پس از شهادتش پشت ميكند كه آن حال ايماني را نشناسد.
اين يك قاعده است كه هميشه ستمگران وقتي حق و حقيقت اسلام و دين را تحمل نكردند، سعي ميكنند مظاهر اصلي دين را محو و نابود كنند. سعي ميكنند با تبليغات و غوغاسالاري و كشتار و تهمت زدن، حق را از صحنة جامعه و خاطرهها پاك كنند. و اين شيعه اربعينشناس است كه تحت تأثير اين غوغاسالاريها قرار نميگيرد. اين كه شخصيت جابربنعبداللهانصاري براي ما بسيار ارزشمند است و با توجّه به او سنّت اربعين را عزيز ميداريم به جهت كار بزرگي است كه او كرده است. هميشه شيعيان از بركات اربعين بهرهمند شدهاند.
فراموش نفرمائید كه پس از واقعه عاشورا ،در كنار تبليغاتي كه امام«علیه السلام» را به عنوان يك خارجي معرفي كردند، چنان جوّ ارعابي در كشور حاكم نمودند كه كسي جرأت ياد آوري حسين«علیه السلام» را نداشته باشد و از اين طريق براي هميشه سنّت حسين«علیه السلام» و سنّت محمّد«صلی الله علیه وآله» از صحنه خاطرهها و سينهها محو شود و يزيديان به راحتي بتوانند خود را تبليغ كنند، و حالا معلوم ميشود در چنين شرايطي، احياء اربعين حسين«علیه السلام» چقدر كارساز بوده، در واقع با اربعين همة طمع دشمن خنثي و بينتيجه شد.
به عنوان نمونه بقاء همين انقلاب اسلامي هم از بركات سنّت اربعين است. در شب پانزده خرداد سال 42 وقتي امام خميني(قدسسره) را دستگير كرده و به زندان بردند، فرداي آن روز مردم به خيابانها آمدند و بدون هيچ ترسي فرياد اعتراضشان بلند شد. «فردوست» در خاطراتش مينويسد: «در آن روز آنقدر آدم آمده بود و آنقدر ما اينها را كشتيم كه خودمان ترسيديم». تاريخ ميگويد اينها مسلسلها را در صحن حضرت معصومه«علیها سلام» گذاشتند و بسياري از مردم را كشتند. شاه حساب كرده بود وقتي امامخميني(رحمةاللهعليه) را تبعيد كرد، و مردم وفادار به امام را هم كشت، ديگر بقيّه اين ملّت براي هميشه وفاداري خود را نسبت به امام و انقلاب پس ميگيرند و لذا آنچه بايد بكند كرد. اما امام خميني(قدسسره) را بعد از چهلروز آزاد كردند و به روستايي در حاشية شهر به نام داوديّه بردند كه در واقع ايشان را به آنجا تبعيد كنند. مورّخين ميگويند مردم آنقدر به ديدار امام(قدسسره) رفتند كه جادّة داوديّه پر از ماشين شده بود[2]. اين چه سنّتي و چه دل و شعوري است كه بعد از اين همه كشته دادن، به ديدار امام(قدسسره) ميرود. حضور حماسي مردم وفادار به امام و آزاد از رعب نظام شاهنشاهي همة حيلهها را خنثي كرد. بعد امام را به قيطريه آوردند و از آنجا هم به قم بردند. اگر به نهضت كربلا و نهضت امام خميني(قدسسره) نگاه دقيق و عميقي بكنيد شباهتهاي بسياري بين اين دو نهضت ميبينيد. يعني با همان فرهنگ و حكمت حسيني، نهضت اسلامي شكل گرفته است.
شايد سيزدهم محرم بود كه خبر شهادت امامحسين«علیه السلام» به مدينه رسيد، امويان تمام خانههاي بنيهاشم را در مدينه خراب كردند. يعني ديگر بنيهاشم بايد از صحنه تاريخ پاك شود. «جابربنعبداللهانصاري» به همراه «عطيّه» بدون آنكه مرعوب جوّ پليسي نظام يزيدي شوند، به سوي كربلا حركت ميكنند تا ثابت كنند كه روح ايماني و وفاداري به امامحسين«علیه السلام» جوّ پليسي را به چيزي نميگيرد و شامل مرور زمان هم نميشود، چيزي كه يزيديان نميفهميدند. وفاداري به امام و دين، تجددّ و روشنفكري هم برنميدارد، هميشه بايد حق براي قلب مؤمن حيّ و حاضر باشد. اين است كه جابر، سنّت اربعين را به توصيه معصوم، پايهگذاري كرد و براي هميشه فرهنگ كربلا با سنّت اربعين جهان را تغذيه خواهد كرد، و عهد حسيني بر خلاف جوّ پليسي و رعب و وحشت، جاي خود را باز ميكند و راه خود را ادامه ميدهد.
دشمنان اين همه تلاش كردند تا همين وفاداري به امام از بين برود، وگرنه كشتن امام بهوسيله آن همه لشكر كه عمرسعد جمع كرده بود، هنر نيست. آنها ميخواستند اين وفاداري كه جابر و امثال او نشان دادند براي هميشه نابود شود، وفاداري عاشقانهاي كه كربلاييان را سمبل دين ميكند. در واقع عهد حسيني با اربعين حفظ شد و امروز هم من و شما سنّت اربعين را تكرار ميكنيم، يعني اي حسين، شما هميشه حق هستيد و ما بنا داريم ارتباطمان را با حق يگانه كنيم و وفاداري به حق را هيچگاه از دست ندهيم، و مرور زمان و غوغاي زمانه و تبليغات يزيدي نميتواند ارتباط ما را با شما قطع كند. هر سال اربعين گرفتن آنگونه كه امام صادق«علیه السلام» در زيارت اربعين به ما آموختند و با حسين«علیه السلام» حرف زدن، چيزي گرانقدر و ارتباط بزرگي است.
در اين زيارت، ارتباط با امام را اينگونه شروع ميكنيم:
اَلسَّلامُ عَلي وَلِيّ الله وَ حَبيبِه
سلام بر وليّ خدا و حبيب خدا!
اين سلام يعني ظهور ارادت به امام، يعني هنوز حسينبنعلي«علیه السلام»، زنده و حبيب و وليّ خداست، نه يزيد و يزيديان؛ و هنوز دل ما به وليّ و حبيب خدا نظر دارد و تبليغات يزيدي در طول تاريخ نتوانسته است ما را طعمة خود كند. شما ديدهايد آدمهايي را كه با يك مسئلة كوچك تمام تعهداتشان را نسبت به انقلاب و اسلام و امام و ارزشها از دست ميدهند، چون اينها شيعه واقعي نيستند و با شدّت گرفتن جوّ تبليغاتي زمانه و غوغاهاي دشمن، تمام ارتباط قبلي خود را با اسلام وانقلاب از دست ميدهند، چون به حقيقت وفادار نيستند و اسير جوّ زمانه هستند.
مر سفيهان را رُبايد هر هوي زآنكه نَبْوَدْشان گراني قوا
آدمهاي بياصول با هر بادي به لرزه درميآيند، چونكه از نظر معرفتي قوي نيستند و ريشة محكم ندارند. ريشة انسانِ مؤمن، وصل به حق است؛ لذا غوغاي زمانه نميتواند او را به لرزه درآورد و بربايد. مثلاً در زمان رضاخان كه او دستور داده بود زنان بايد چادرها را از سرشان بردارند، كساني كه اربعين را نميشناختند، سريعاً چادرشان را از سربرداشتند و به اسم مقتضيات زمانه رنگ اصيل خود را از كف دادند، و رنگ ضد انساني حكومت غيرالهي رضاخان را پذيرفتند، ولي فرهنگ اربعين چيز ديگري به ما ميآموزد و آن عبارت است از پايدار ماندن به عهد الهي خود و اين با اعلام ارادت به امام معصوم«علیه السلام» محقّق ميشود لذا ميگوييم:
اَلسَّلامُ عَلي خَليلِ الله وَ نَجيبِه
سلام بر خليل و نجيب خدا!
يعني سلام بر تو كه خودت را براي خدا از هر خوديتي خالي كردي و سلام بر بندة نجيب خدا! كه هيچ عصياني در مقابل خدا نداشت. با ارتباط قلبي ميتوان اين سلامها را حل كرد و جهتِ جان را در جهتِ ارادتورزي به اباعبداللهالحسين«علیه السلام» انداخت و از اثرات مثبت اين ارادتورزي بهره برد، هر چه بهره هست از توجّه دادن روح است به امام معصوم«علیه السلام»، آن هم ارادت به امامي كه همة فرهنگ روميِ معاويه، ميخواهد نور او را محو كند، حالا شما روبهروي او ايستادهاي و برخلاف آن همه غوغا با او با تمام وجود گفتگو ميكني.
اَلسَّلامُ عَلي صَفِيِّ الله وَ ابْنِ صَفِيِّه، اَلسَّلامُ عَلَي الْحُسَيْنِ الشَّهيد
يعني سلام بر بنده با صفاي خدا، دوست برگزيده و خالص او كه فرزند خانواده باصفايي است، سلام بر حسين مظلوم شهيد.
ملاحظه كنيد دلي كه توجّهش به امامش دائمي است، چه بهرههايي از اين توجّه ميبرد اين سلام و اين تعهّد اجازه نميدهد كه جوّ زمانه، ما را فراگيرد. تعهّد با اباعبدالله«علیه السلام» در واقع تعهّد با خداست، تعهّدي كه در «عهد اَلَسْت» بستيم. هركس تعهد با ائمهh و اسلام وارزشها را شكست بايد بداند كه با خودش قهر كرده و نقض پيمان نموده و بايد بداند كه خود را از دست داده است، قرآن در مورد آنها ميفرمايد: «وَ كانُوا يُصِرُّونَ عَلَيالْحِنْثِ الْعَظيم»[3] يعني؛ اينها بر شكستن عهد عظيمي اصرار ميورزند. اين زيارتها و سلامها احياي خودِ اصيل انسانها است تا از اصل خودمان جدا نشويم و عهد خودمان را با امام«علیه السلام» هرگز نشكنيم.
ارتباط با امامي مظلوم و شهيد، يعني گشودن دريچة جان به سوي ذاتي مقدّس كه در رهگذر يافتن حيات معنوي به راحتي از حيات بدني ميگذرد، در اين حالت انسان نسبت به خود بي تفاوت نخواهد بود تا هرچه را زمانه بر سرش ميآورد بپذيرد و اميدش از دستيابي به خودِ برين نابود شده باشد. راستي كه ارادت به چنين شهيد مظلومي، چه زيبا جرقه هاي حيات را از لابهلاي خاكستر روزمرّگيها به چشم مينماياند تا از آن جرقهها مشعلي فراهم آورد و نگذارد در ظلمت زمانه مأيوس و چروكيده و افسرده بماند.
اَلسَّلامُ عَلي اَسيرِ الْكُرُباتِ وَ قَتيلِ الْعَبَراتِ
يعني سلام بر كسي كه در تنگناي گرفتاريها اسير شد و كشتة اشكهاي روان گشت.
سلام بر شما كه گرفتار سختيها شديد و دشمنان اسلام، صحنه را براي شما تنگ كردند و مانع انجام وظيفة امامت شما شدند. شما كشتة اشك هستيد؛ يعني كشته شدني كه آه و اشك به دنبال دارد، يك كشته شدن عاطفي و روحاني، نه سياسي و افراطي، بلكه كشته شدني ناب و اصيل.
زائر و عاشق اباعبدالله«علیه السلام» را نگاه كنيد كه چگونه با امام خود ارتباط برقرار ميكند، اين رابطه يك رابطه پراگماتيستي و سودانگاري دنيايي نيست، بلكه يك ارتباط قلبي و روحي است، اصلاً بقايِ ايمانِ زائر به اين نوع ارتباط عاطفي است. چراكه انسانها پيش از آنكه با عقلشان زندگي كنند با قلبشان زندگي ميكنند، و لذا زائر امام با قلبش امام را زيارت ميكند، عقل به ما كمك ميكند كه مقصد خود را درست بشناسيم، ولي وقتي عقلاً متوجّه شديم كه بيراهه نرفتهايم و به محبوب واقعي دست يافتهايم، ديگر قلب است كه بايد غم جدايي خود را با محبوبش در ميان آورده و از طريق قلب، اين جدايي به وصل تبديل ميشود و هر چه محبوب، پرجلالتر باشد، قلب بايد بيشتر براي وصل تلاش كند و اگر اشك به كمك نيايد، جلالت محبوب، سالك را پس ميزند و لذا او اشك را به ميان ميآورد و همهچيز درست ميشود.
پيامبر«صلی الله علیه وآله» و علي«علیه السلام» قبل از واقعة عاشورا، حسين«علیه السلام» را بهعنوان «قتيلالعبرات»؛ يعني كشتة اشكها معرفي ميكردند و در اشاره با همين سخنان، حضرت اباعبدالله«علیه السلام» در معرفي خود فرمودند: «انا قتيلالعبرات» من كشتة اشكها هستم. پس معلوم است كه رسالت عظيم حسين براي حفظ اسلام با اشك عجين شده و اين نهضت با اشك بهبار مينشيند و نتيجه مورد نظر حسين«علیه السلام» پديدار ميگردد و لذا نبايد از اشك بر حسين«علیه السلام»بهراحتي گذشت و آن را از اصل نهضت و هدف آن جدا نمود و مسلّم مسئله بسيار مهمتر از اين است كه در اين سطور بگنجد. عمده آن است كه وقتي در زيارت اربعين به امام سلام ميدهيم و ميگوييم: سلام بر كشتة اشكها؛ از اين سلام سرسري نگذريم.
نهضت امام«علیه السلام» نهضتِ به جنبش درآوردن قلبهاست و از اين پايگاه است كه هم به امام«علیه السلام» سلام ميدهي و متذكر تنگناهايي ميشوي كه بر امام«علیه السلام» تحميل كردند و هم اشكي كه جان انسان ازاين توجّه طلب ميكند، سرازير ميشود.
اَللّهُمَّ اِنّي اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ وَ صَفيُّكَ وَ ابْنُ صَفِيّكَ اَلْفائِزُ بِكَرامَتِكَ اَكْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ
خدايا شهادت ميدهم كه او وليّ و نماينده خاصّ تو و فرزند وليّ تو و صفي و جانشين تو و فرزند جانشين تو است، كسي است كه به كرامت تو نايل شده و او را با شهادتي كه نصيبش كردي بزرگش داشتي و به كرامت خاص رساندي و به سعادت خاص مخصوصش گردانيدي.
آنگاه كه بزرگنمايي ستم، نقش بر آب ميشود
خدايا من شهادت ميدهم و بر سر اين شهادت پايدارم و جوّ زمانه نميتواند مرا عوض كند. خدايا ما شهادت امام«علیه السلام» را هديه و اكرام تو ميدانيم. يزيديان بيخود تصور ميكنند كه قدرتنمايي كردهاند، يزيديان را خداوند از اين طريق رسوا كرد. كساني كه حسيني نيستند عموماً مرعوب تبليغات دشمن ميشوند. مثلاً با اينكه حق را قبول دارند يكدفعه ميگويند ممكن است پيروز نشويم. يعني ميرسند به اين حرف شيطاني كه چون با پايداري در مسير حقّ، پيروز نميشويم؛ پس باطل را ميپذيريم. در صورتيكه بينش حسيني اين است كه هر كس با روش حق، مقابل ستم بايستد، پيروز است. كسي كه ميترسد در پيروي از بينش حسيني و فرهنگ شهادت و مبارزه با ستم ضرر كند او در حقيقت نه ضرر را ميشناسد و نه نفع را، و اصلاً تمام وجودش ضرر است. كربلا؛ يعني حساب سودانگارانه نكردن. نمونهاش اينكه شما در اين زيارت ميگوييد: خدايا! تو امام را اكرام كردي كه به مقام شهادت رساندي. حالا اين بينش را مقايسه كنيد با بينش كسي كه ميگويد اگر در مقابل آمريكا ايستادگي كنيم، ضرر ميكنيم و دنيا براي ما ارزش قائل نميشود.
بزرگنمايي قدرت آمريكا براي كسي است كه حسين ندارد. ولي كسي كه دل به حسين داده است آمريكا و دنياداران در نظرش سبك و هيچ هستند. از اينجا روشن ميشود كه چرا امام حسن عسكري«علیه السلام» فرمودند زيارت اربعين نشانه مؤمن است. معلوم ميشود كه هر دلي بهصرف ادّعاي ايمان، نميتواند در فرهنگ تبليغاتي كفر وفادار به اباعبدالله«علیه السلام»بماند. چه كسي ميتواند بگويد كه خدايا امامحسين«علیه السلام» با كرامتي كه به او دادي، به نتيجه و ثمر رسيد و او را با شهادت گراميداشتي و به سعادت خاص رساندي؟ آنكه فرهنگ حسين«علیه السلام» را شناخته باشد، و زيارت اربعين يعني فرهنگ حسين«علیه السلام» را به قلب خود القا كردن.
كسي كه در كربلا در زير سم اسبها، كرامت حسين«علیه السلام» و اصحاب او را توسط خدايي كه عالم در قبضة اوست، ميبيند، چقدر خوب ميبيند، برعكس؛ سربازان عمرسعد كه اين كرامت را نديدند و نفهميدند، و اگر زينب و خيام حسين«علیه السلام» اين كرامت را نميديدند، مسلّم از فرط مصيبت، قالب تهي ميكردند و اگر مدد روحي و تصرف ملكوتي امام سجّاد«علیه السلام» در جان مصيبتزدگان نبود، مگر ميشود تحمل كرد؛ اصلاً مگر ميشود بدون نظر امام زمان«علیه السلام» كارهايي همچون كربلا را بهوجود آورد و آن را ادامه داد؛ مگر جنگ هشتساله منهاي نظر مبارك حضرت بقيةاللهالاعظم(ارواحنافداه) عملي بود؟!
وَاجْتَبَيْتَهُ بِطيبِ الْولادَةِ وَجَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السَّادَةِ وَ قائِداً مِنَ الْقادَةِ وَ ذائِداً مِنَ الذَّادَةِ وَ اَعْطَيْتَهُ مَواريثَ الأَنْبياء
خدايا! او را به پاكي نسل و پاكيزگي طينت برگزيدي و او را بزرگي از بزرگان عالم و پيشوايي از پيشوايان الهي قرار دادي، و مدافعي از مدافعان دين مقرّر داشتي و مواريث همه پيامبران را به او عطا كردي.
خدايا تمام خوبيها را براي ائمه(ع) قرار دادي و اينها را گلچين كردي.
در صحنة اربعين در چنين حال و مقامي هستيم، صحنهاي كه چهل روز از عاشورا گذشته است يعني تكهتكه شدن بدنها را ديدهايم، جشن و غوغاي حكومت يزيدي را ديدهايم، رعب و وحشتي را كه به صحنه آوردند ديدهايم، تهمتها را شنيدهايم، با اينهمه بعد از چهلروز هنوز حق را از باطل تشخيص ميدهيم و هنوز به جبهه حق و امامحسين«علیه السلام» وفادار هستيم و هنوز امام«علیه السلام» را پيشرو و رئيس و سرور و راهنماي خود ميدانيم و اعتقادمان اين است كه خدايا تو ارث انبياء را به امام دادي و ما با وجود اينهمه تبليغات و رعب و وحشت، از حسين«علیه السلام» دل نميكنيم و جرأت دفاع از او را در جان خود داريم، اصلاً كربلا مكتب ادامة چنين جرأت و شجاعت است.
هر چه يزيديان ميخواهند بگويند، و هركاري ميخواهند بكنند ما فهميدهايم چه كسي را بپذيريم و به دنبال چه كسي برويم. انساني كه پيش از آن كه ظاهر كاخها خيرهاش كرده باشد، به درون معنوي خود خيره شده و راه به عالم ماورا برايش باز شده است، چگونه ميتواند به امام معصوم«علیه السلام» نظر ندوزد و تبليغات دنياگرا، دل او را از جايگاه اصيل خود بركند؟ امام در تمام ابعادش، چه با بودنش و چه با شهيد شدنش، انگشت اشاره به عالم لايتناهي دارد، و ميتواند عالم درون خودت را به تو بنماياند و درآن صورت خود را بهواقع يافتهاي، خودي بسيار متعالي.
با ارتباط با امام است كه انسان ميفهمد آن بُعدي از ما كه جداي از امام، راه خود را طي ميكند، ناخود ماست و لذا در فراز ديگر زيارت ميگوييم:
وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلي خَلْقِكَ مِنَ الْاَصْفياءِ
خدايا تو آن امام را از جانشينان پيغمبر و حجّت خودت بر خلقت قرار دادي.
خدايا هنوز هم امامحسين«علیه السلام» را حق ميدانيم، و ميگوييم: اي امام، تو با دعوتي كه كردي، حجّت را براي بشريّت تمام نمودي.
هنوز كه هنوز است امامحسين«علیه السلام» حجّت خدا در هستي است و يزيد و يزيديان شكستخوردة تاريخ هستند، اين همان پيروزي حقيقي و اصيل است. تحليلهاي غير شيعي و غير اربعيني است كه امامحسين و حضرت علي«علیه السلام» را شكست خورده ميبيند و ميگويد اگر حضرت علي«علیه السلام» حق است، چرا بر معاويه پيروز نشد و اگر حسين حق بود، چرا يزيد او را شكست داد. نوع نگاهتان را به حوادث بايد دقيق و درست كنيد. اميرالمؤمنين«علیه السلام» با آن همه عصمت و فوق آلودگي زمانه بودن و بر فراز متعاليترين ارزشها، انسانيّت را به نمايش گذاردند. و معاويه با آن همه نكبت و سياهرويي خود را به نمايش گذاشت؛ آنهايي كه پيروزي علي«علیه السلام» بر معاويه و پيروزي حسين بر يزيد را نميبينند، معلوم نيست كجا زندگي ميكنند و چه ميبينند! معلوم نيست مرز حيات خود را تا كجا تعيين كردهاند!
فَاَعْذَرَ فِي الدُّعاءِ وَ مَنَحَ النُّصْح وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ
پس اي خداوند! امام در دعوت خود قطع عذر كرد، و حجّت را تمام نمود و در خيرخواهي دريغ نكرد و جانش را در راه تو بذل نمود تا بندههاي تو را از جهالت و گمراهي و سرگرداني برهاند.
در واقع ميگوييم: اي امام! تو با نصيحتهايت به بشريّت بخششها كردي و راه زندگي را به آنها نشان دادي. اي اباعبدالله! آيا ما چيزي با بركتتر و بلندتر از اين كشته شدن و شهيد شدن بهدست ميآوريم كه تصور كنيم دشمن شما پيروز شده است؟ شما خون جانت را بذل كردي تا راه نجات را به بشريّت ياد دهي و او را از سرگرداني و گمراهي و جهالت نجات دادي و بشريّت تا ابد فهميد كه چگونه زندگي كند و چگونه بميرد و هرگز سرگردان و حيران نماند؟ آيا باز ما دشمن تو را پيروز بدانيم، يا او شكستخوردهترين مغلوبان تاريخ است؟
يكي از بحثهاي مطرح در دنيا اين است كه چرا بعضي از آدمهاي مذهبي كه حتي كتابهاي مذهبي هم مينوشتند، يكمرتبه حق را كنار ميگذارند و به اصطلاح، نان به نرخ روز ميخورند. بنده فكر ميكنم چون جوّ زمانه اينها را فرا ميگيرد و پيرو جوّ زمانه ميشوند و لذا دينشان را كنار ميگذارند و پس از مدّتي اين نان به نرخ روز خوردن، آنها را بيچاره ميكند. شما در جريان انقلاب اسلامي، چنين افرادي را ديدهايد كه چند روزي طرفدار انقلاب بودند و پس از مدتّي انقلاب را رها كردند. اينها در واقع آن روزي هم كه طرفدار انقلاب بودند به جهت حق بودن انقلاب نبود، بلكه به دليل اينكه جوّ آن روز بيشتر جوّ انقلابي بود، اينها طرفدار انقلاب بودند و به تعبير ديگر اينها طرفدار جوّ غالب زمانه بودند. چنين افرادي نميتوانند نجات پيدا كنند چون حسيني نيستند. امامحسين«علیه السلام» ميخواستند به ما ياد بدهند هميشه حقّ، حق است و شما بايد به حق وفادار باشيد حتي وقتي كه جوّ يزيدي تمام جامعه را فرا ميگيرد، حتي اگر بناست كشته شوي، باز هم به حق وفادار باش. وفاداري به حق است كه تو را نجات ميدهد.
ما اگر قبول داشته باشيم ايدهآلهاي معنوي واقعيترين و حقيقيترين ابعاد زندگي انسانها بهشمار ميآيند، هيچوقت از حسين«علیه السلام» و حكمت او به چيز ديگري دل نميبنديم، چون ميدانيم اگر چنين كنيم به غير حقايق و واقعيّات دل بستهايم.
البته؛ در وفاداري به حق، خيلي هم نگران نباشيد كه براي من و شما شرايطي مثل شرايط امامحسين«علیه السلام» به وجود آيد. چنين شرايطي خيلي مرد ميخواهد و آن هم فقط امامحسين«علیه السلام» بود و تعداد قليلي از خانواده و اصحاب او. اينكه تصوّر كنيد اگر بر سر حق پايدار مانديد يك مرتبه صحنه كربلا برايتان پيش آيد و شما تك و تنها بمانيد و يك جهان كفر، مقابل شما و حالا ندانيد چهكار كنيد، نترسيد براي ما و شما اين خبرها نيست. عارفي به مريدش گفته بود نعمت گرسنگي را به ياران حضرت محمّد«صلی الله علیه وآله» دادند، و چنين نعمتهايي نصيب من و تو نميشود. ما ميترسيم شرايط آنقدر سخت شود كه با يك عدد خرما بخواهيم زندگي كنيم، تازه يك نفر خرما را بمكد و بعد به ديگري بدهد. البته نگران نباشيد چنين افتخاري به اين زوديها نصيب ما نميشود، اين افتخاري بود كه در صدر اسلام نصيب عدة خاصي شد. پس حداقل بياييد به حق وفادار باشيم. مگر ميشود جهان انسانهاي معمولي تماماً بر ضدّ يك انديشه قد برآورد؟! اگر چنين شد اين انديشه بايد خيلي بزرگ باشد. ميخواهم عرض كنم اگر امامحسين«علیه السلام» را درست بشناسيد در همين زندگي معمولي و شرايط عاديتان نجات پيدا ميكنيد. اكثر مردم، روي زمين صاف به زمين ميخورند، چه رسد كه بخواهند روي بند و طناب راه بروند. اگر به امامحسين«علیه السلام» نظر كنيد و زندگي را آنگونه كه ايشان ياد ميدهند، فرا بگيريد از همه گمراهيها نجات پيدا ميكنيد.
گمشدني بالاتر از اين نيست كه معني زندگي از دست برود، وقتي ما به حكمت حسيني وفادار مانديم فوق روزمرّگيها خواهيم شد و آنوقت در واقع به خود واقعي دست يافتهايم و اين كار رسيدن به دروازه هدايت است.
وَ قَدْ تَوازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيا وَ باعَ حَظَّهُ بِاَرْذَلِ الْاَدْني وَ شَري آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الْاَوْكَسِ
در حاليكه در مقابل آن هدايتگري امام«علیه السلام»كساني كه دنيا فريبشان داده بود، پشت بهپشت هم داده بودند و بهره آخرت خود را به كمترين قيمت و با بهرة ناچيز فروختند.
شما با اين جملات توجّهتان را به دشمنان امام مياندازيد كه چه كساني بودند و چه خصوصياتي داشتند. كساني كه دنيا آنها را فريب داده بود و بهرة زندگي دنيايي خود را به پستترين چيزها فروختند و به كمترين قيمت آخرتشان را باختند و آمدند در مقابل اباعبدالله«علیه السلام» ايستادند. بهرة واقعي زندگي دنيايي معاشقة با حق و ياري كردن امام حق است ولي اينها نتوانستند از اين زندگي دنيايي بهره واقعي ببرند، دشمنان امام گوهر انساني خود را از دست داده بودند كه نتوانستند الهي زندگي كنند، فراخناي وجود امام را نفهميدند، چون شخصيت آنها با تنگي و تنگنظريِ وجود يزيد مناسبت يافته بود. معني زندگي روي زمين را كه همان بندگي است گم كردند و در مقابل بندة محضِ حق ايستادند. انساني كه به گوهر خود دست نيابد، خود را فداي دنيا ميكند و به پستترين بهرهها خود را از دست ميدهد.
بقیه مطلب را می توانید از در جلسه دهم کتاب «کربلا مبارزه با پوچی ها » دنبال فرمائید وقط به ذکر متن زیارت وترجمه آن اکتفا می کنیم.
وَ تَغْطَرَسَ وَ تَرَدّي في هَواهُ وَ اَسْخَطَكَ وَ اَسْخَطَ نَبِيَّكَ وَ اَطاعَ مِنْ عِبادِكَ اَهْلَ الشِّقاقِ وَ النِّفاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزارِ الْمُسْتَوْجِبينَ النَّارَ
ستم كردند، و در پيروي هواي نفس هلاك شدند و تو را و پيغمبرت را به خشم آوردند، و از كساني پيروي كردند كه اهل ظلم و نفاق بودند، در حاليكه آنها حامل بار سنگين گناه و مستوجب آتشاند.
فَجاهَدَهُمْ فيكَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتَّي سُفِكَ في طاعَتِكَ دَمُهَ وَاسْتُبيحَ حَريمُهُ
پس سخت مبارزه كرد در راه تو، با صبر و حسابگري كامل، تا آنكه خونش را در مسير طاعت تو ريختند و هتك حريم مطهّرش را مباح شمردند.
اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبيلاً وَ عَذِّبْهُمْ عَذاباً اَليماً
خدايا! لعنشان كن، لعني شديد با محروميتي بزرگ، و عذابشان كن، عذابي اليم و عميق.
خدايا! من هيچ ارادتي به فرهنگ اموي و زندگي به رسم و روش آنها ندارم بلكه نسبت به آنها تنفّر محض دارم.
اين لعنتها دل ما را زنده و بيدار نگه ميدارد و جهت ميدهد و آنرا از علاقهمنديهاي پوچ ميرهاند.
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ الله اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ سَيِّدِ الْاَوْصِياءِ
سلام بر شما اي فرزند رسول خدا! سلام بر شما اي فرزند سرور جانشينان پيامبر! يعني فرزند اميرالمؤمنين«علیه السلام».
اَشْهَدُ اَنَّكَ اَمينُالله وَابْنُ اَمينِهِ عِشْتَ سَعيداً وَ مَضَيْتَ حَميداً وَ مُتَّ فَقيداً مَظْلُوماً شَهيداً
گواهي ميدهم كه تو امين خدا و فرزند امين حق بودي، همه عمر نيكو و سعيد زندگي كردي، و در حمد الهي و ثناي پروردگار، در حالتي بيمانند درگذشتي و در راه حق، مظلوم و شهيد گشتي.
وَاَشْهَدُ اَنَّ اللهَ مُنْجِرٌ ما وَعَدَكَ وَمُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ
و باز گواهي ميدهم كه خداي تعالي به وعدة خود نسبت به شما وفا خواهد كرد ودر دنيا وآخرت شما را سرفراز ميدارد وآنهايي كه شما را ياري نكردند خوار خواهد كرد و قاتلانت را نيز عذاب خواهد نمود.
يزيديان فكر كردند وقتي بدن مطهّر تو از منظر انسانها گم شد، ديگر همهچيز گم ميشود، و نفهميدند تو در صحنه كربلا نمايش حق بودي، و حق هيچوقت گم نميشود، و هر كس عمل حقي انجام داد، همچون حق .
اَشْهَدُ اَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِالله
شهادت ميدهم تو اي امام عزيز به عهد الهي خود وفا كردي.
وَجاهَدْتَ في سَبيلِهِ حَتَّي اَتيكَ الْيَقينَ فَلَعَنَ الله مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ الله مَنْ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَالله اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ
در وفاي به عهد الهي از هيچ مجاهده و مبارزهاي در راه خدا از پاي ننشستي حتّي تا انتهاي عمر و تا آن مرحله كه با مرگ روبهرو شدي، پس لعنت خدا برآنهايي كه چنين تويي را كشتند، و لعنت خدا برآنهاييكه به تو ظلم كردند، و لعنت خدا برآنهايي كه شنيدند با تو چه كردند و نسبت به آن راضي بودند.
اَللّهُمَّ اُشْهِدُكَ اَنّي وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُ بِاَبي اَنْتَ وَ اُمّي يابْنَ رَسُولِ الله اَشْهَدُ اَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْاَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْاَرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجاهِليَّةُ بِاَنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِيابِها
خدايا من تو را شاهد ميگيرم كه دوستدار كسي هستم كه دوستدار حسين«علیه السلام» است، و دشمن دشمنان حسين«علیه السلام» هستم، پدر و مادرم فداي شما باد اي فرزند رسول خدا. من شهادت ميدهم كه شما پايه و اساس عصمت هستيد در همه حيات بشريّت. شروع حيات و نطفه وجود شما از ازل به صورت نوري معنوي در عاليترين بواطن عالم و در پرمنزلتترين صُلْبها، و در مطهّرترين رحمها پايهگذاري شده و شما مظاهر آن انوار معنوي هستيد و هرگز حيات جاهليِ غير توحيدي ساحت مطهّر شما را به آلودگياش، آلوده نكرده است و ظواهر ظلماني دوران جاهليّت، ظواهر شما را نپوشاند.
وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ مِنْ دَعائِمِ الدّينِ وَ اَرْكانِ الْمُسْلِمينَ وَ مَعْقَلِ الْمُؤْمِنينَ
شما پايههاي دين و اركان اسلام هستيد. شما معقل مؤمنين هستيد يعني از طريق نور شما مؤمنين ميتوانند جمع شوند و عقال پيدا كنند و برنامه داشته باشند و پراكنده نشوند. اگر مؤمنين كنار اهلالبيت نباشند نميتوانند حيات صحيح ايماني خود را ادامه دهند.
راستي اگر مؤمنين پايههاي دين خدا و اساس دين و نگهبانان ايمان خود را گم كنند، چگونه در اردوگاه دينداري ميتوانند استوار باشند؟
راستي اگر انسان به وسعت امامش دست نيابد، مگر ميتواند در اين عالم درست زندگي كند و همة جوانب انساني خود را بارور سازد؟ اينگونه اظهارات در زيارت امام، يعني توجه به افقي كه بايد هر مؤمن در پيش روي خود بيابد و از آن روي برنتابد.
وَ اَشْهَدُ اَنَّكَ الاِمامُ الْبَرُّ التَّقيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهادي الْمَهدِيُّ
ميبينم و شهادت ميدهم كه تو پيشواي نيك، با تقوا، پسنديدني، داراي صفات پاك و ذات پاكيزه و هدايتكنندة خلق و هدايتيافته به حق هستي.
اي امام! تو همه خوبيهايي وفاداري ما به تو، ابدي است، ديگر هر كس هر چه ميخواهد بگويد.
اَشْهَدُ اَنَّ الْاَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوي وَ اَعْلامُ الْهُدي وَ الْعُرْوَةُالْوُثْقي وَالْحُجَّةُ عَلي اَهْلِ الدُّنْيا
گواهي ميدهم كه امامانِ بعد از تو، اين استوانههاي عصمت، همه فرزندان تو هستند، همان كلمههاي تقوا وشاخصههاي هدايت ورشتههاي محكمِ ايمانِ خلق وحجّت خدا بر تمام اهل دنيا.
زيارت اربعين اثبات وفاداري ماست به امام، لذا شروع ميكنيد خصلتهاي حبيب خودتان را مرتباً ميگوييد تا قلبتان بيدار بماند. بايد براي قلبمان معني داشته باشد كه چرا اين وفاداري كهنگيپذير نيست. چون با چنين امامي كه كعبه و قبلة هر قلب بيداري است، روبهرو است.
وَ اَشْهَدُ اَنّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وِ بِاِيابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرايِعِ ديني وَ خَواتيمِ عَمَلي
شهادت ميدهم كه من به امامت و حقّانيت شما ايمان، و به رجعت و برگشت شما يقين دارم، اين عقيدهاي است كه به شرايع و راههاي دينم و انتهاي عملم بر آن استوارم.
وَ قَلْبي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَ اَمْري لِاَمْرِكُمْ مُتّبِعٌ وَ نُصْرَتي لَكُمْ مُعِدَّةٌ حَتَّي يَأْذَنَ الله لَكُمْ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَواتُ الله عَلَيْكُمْ وَ عَلي اَرواحِكُمْ وَ اَجْسادِكُمْوَ شاهِدِكُمْ وَ غائِبِكُمْ وَ ظاهِرِكُمْ وَ باطِنِكُمْ آمينَ رَبَّ الْعالَمينَ
قلبم تسليم قلب پاك شما، و همه كارم پيرو امر شماست، ياريم براي شما آماده است و منتظر اذن خدا هستم، پس البته با شما هستم نه با دشمنان شما، درود و صلوات خدا بر شما و بر جسم و جان پاك شما باد، صلوات الهي بر حاضر و غايب و ظاهر و باطن شما. اي پروردگار عالميان اين تقاضا را مستجاب بفرما. ما شما خانواده را و شما گروهي كه فرهنگ و صحنه كربلا را به بار آورديد با تمام وجود قبول داريم و صلوات خدا را بر شما ميفرستيم.
زيارت اربعين؛ زيارت وفاداري به اهلالبيت«علیه السلام» است، در جوّي كه آن جوّ ميگويد دورة معنويت و دينداري و دورة اهلالبيت«علیه السلام» گذشته است و همين پايداري بر عهد ديني است كه ما را حفظ ميكند، چراكه حقيقت كهنه نميشود، و هركس به اندازة باقي ماندن بر روي حقيقت، فرسودگي و افسردگي به زندگياش سرايت نمينمايد، و بر عهد حسيني ماندن، يعني همواره رو به سوي حقيقت داشتن.
خدايا به پايداري محمّدوآلمحمّد(ص)، ما را از گم شدن و ناپايداري نجاتبخش!
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»
-----------------------------------
1 - امام عسگري«علیه السلام» ميفرمايند« عَلَامَاتُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ، صَلَاةُ إِحْدَى وَ الْخَمْسِينَ، وَ زِيَارَةُ الْأَرْبَعِينَ، وَ التَّخَتُّمُ بِالْيَمِينِ، وَ تَعْفِيرُ الْجَبِينِ، وَ الْجَهْرُ بِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» . علامت مؤمن پنجچيز است؛ پنجاه ويك ركعت نمازگزاردن در هر شب و روز و زيارت اربعين، انگشتر به دست راست كردن و جبين را در سجده به خاك گذاشتن، بسماللهالرحمنالرحيم را بلند گفتن،« درر الأخبار با ترجمه، متنعربى، ص: 698»
2 - «تحليلي از نهضت امام خميني(رحمةاللهعليه) »، سيد حميد روحاني.
3- سوره واقعه، آيه 46.