بسم الله الرحمن الرحیم
عالیترین ثمرهی زندگی
سالها باید انسان تلاش كند تا خدا را پيدا كند و پس از آن تا آخر عمر سعی کند با او باشد. عاليترين ثمرهی زندگی اين است كه انسان بتواند خدا را پیدا کند و برای همیشه با خدا باشد. بعضىها تصور مىكنند كه سيمان درست كردن و آن را به ديوار كشيدن كار است اما «لا إله إلاّ اللّه»گفتن كار نيست! آيا قلب انسان با گفتن «لا إله إلاّ اللّه» بيشتر صعود مىكند يا با نگاهكردن به ظاهر تجملی خانه؟ لذّتبردن از آن ظاهرِ تجملی در واقع سيرابکردن بُعد خيالى انسان است در حالیکه آن خيالات پس از مدتى مىروند، چون جنس خيال، رفتن است. اما كسى كه «لا إله إلاّ اللّه» مىگويد در واقع قلبش را با نظر به توحید، سيراب كرده است، زیرا جنس قلب، ماندن است. افسوس كه انسانِ عمل زده از آنچه كه بايد باز نماند، باز مىماند و آدميّت خود را فراموش مىكند و باز هم به دنبال يافتن كارهاى بيهوده است.
يكى از داستانهاى زيباى خارجى دربارهی خرسى است كه تلاش مىكند تا مثل انسانها باشد و مثل آنها زندگی کند. او زحمت بسيار مىكشد تا كار آدمها را تقليد كند. صبح كه مىشد ريشهاى خودش را با زحمت زیاد مىزد، مانند آدمها لباس مىپوشید، كراوات مىزد و به اداره میرفت. به سختى تلاش مىكرد تا ياد بگيرد كه روى دو پا راه برود و... امّا بعد از مدتى درمىيابد كه اين كارها، كارهاى يك خرس نيست بلكه كارهاى يك آدم است و او تصمیم میگیرد به خرسبودن خودش برگردد. زمستان كه فرا رسید لباسهايش را درآورد و به كوهستان رفت و نزديك يك غار نشست، هرچه فكر كرد چگونه باید مانند یک خرس عمل کند! چيزى به نظرش نرسید، چون خرس بودن خودش را گم كرده بود و غفلت کرده بود خرسها در زمستان به خواب مىروند. آنقدر بيرون غار ماند تا در زير برف مدفون شد و مُرد.
اين داستان نكتهی بسيار خوبى دارد که چگونه گاهی فراموش میکنیم خودمان باشیم، آری همهی ما مىخواهيم خودمان باشيم و به خودمان نزدیک شویم. اگر يك مرغابى، پلنگ شود، بدون آن که پلنگ شود از مرغابى بودن خود باز مانده است، همانطور كه اگر يك مرد بخواهد زن شود، بدون آن که زن شود، از مرد بودن خود باز میماند و برعكس. اين داستان به ما تذكر مىدهد كه اگر از آدميت خودمان درآييم آنچه را كه بايد انجام دهيم از دست خواهيم داد و خودمان را به دست خودمان به بیهویتی میکشانیم. چون متوجه حقیقت خود نشدهایم، آيا آدم يعنى بدن؟ يا خانه؟ يا شغل؟ يا مدرك؟ مگر نه اينكه همهی اينها فرع وجود انسان است؟ پس چرا این فرعیات را خودمان تصور میکنیم؟ آیا تأثّرانگيز نخواهد بود كه ما اين چيزها را با حقیقت وجودمان يكى گرفتهايم و به جاى پرداختن به خود اصلىمان به خيالات واهى دل بستهايم؟ قرآن میفرماید: پروردگار شما آن است که «خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الأرضِ جمیعاً» (سورهی بقره، آیهی 29) همهی آنچه را در زمین است برای شما خلق کرد. با توجه به این آیه ما باید برای دنیا باشیم یا دنیا برای ما؟
حضرت مولی الموحدین(ع) به فرزندشان توصیه مىکنند: آنچه را نمیدانی اظهار نکن تا خود را جای کسی جا بزنی که آن کس تو نیستی و از طریق اظهار نظرهای نابجا غیرِ خود واقعیات را به میدان بیاوری. چون اگر ما در کاری فرو رفتیم که مربوط به ما نیست، از كارى كه بر عهدهی ماست باز خواهیم ماند و سعی میکنیم شخصیتی را نمایان سازیم که شخصیت حقیقی ما نیست، تحمل شخصیت کاذب، مثل روی دستگرفتن سنگ بزرگی است که همواره باید تلاش کنیم سقوط نکند و این یک نحوه جانکندن است و نه زندگیکردن. به قول مولوی:
«ما چرا چون مدعی پنهان کنیم.....بهر ناموس مزوّر جان کنیم»
اگر انسانها بدانند آنچه را كه بر عهده شان نيست نبايد انجام دهند بسيارى از مسائل جامعه حل مىشود چرا باید با آبروسازیهای دروغین زندگی خود را تبدیل به جانکندن کنیم؟ بسیار ديدهايم كه بعضىها كارهاى بيهوده براى ما درست مىكنند و نمىگذارند به كار اصلىمان برسيم و وقتى ریشهیابی مىكنيم مىبينيم آنها مىخواستهاند کارى كرده باشند و اين دردسر را براى خودشان و برای ما بهوجود آوردهاند. مولوی در رابطه با کارافزاییهای بیجا، قصهی آن کُرّه اسب را به میان آورد که از مادرش میپرسد چرا صاحب آنها در هنگام آب خوردن برایشان صوت میزند؟ مادرش میگوید از این کارافزاها زیاد است تو مواظب باش فرصت را از دست ندهی. مولوی مادر را بهعنوان سالک رهرفته، و کرّه را بهعنوان سالکِ مبتدی ترسیم میکند و میگوید:
«گفت مادر، تا جهان بوده است از این.....کار افزایان، بُدند اندر زمین»
«هین تو کار خویش کن ای ارجمند..... زود، کایشان ریشِ خود بَر میکَنند»
«وقتْ تنگ و میرود آبِ فراخ.... پیش از آن کز هجر گردی شاخ شاخ»
«شُهره کهریزیست پر آبِ حیات .....آب کَش، تا بَر دَمَد از تو نبات»
«آب خضر از جوی نطق اولیاء ..... میخوریم ای تشنة غافل بیا»
«ما چون آن کُرّه، هم آب جو خوریم..... سوی آن وسواس طاعن ننگریم»
کسی که طالب آب خضر از جوی نطق اولیاء الهی است مواظب است گرفتار کارافزاهای روزگار نگردد. بسيارى از ادارات به حساب اينكه مىخواهند كارى كرده باشند بزرگترين موانع را در مقابل مردم ایجاد میکنند. بيشهها و مراتع طبيعى و حتی زمینهای کشاورزی را دستكارى و درختهای آن را قطع مىكنند برای آنکه آنها را تبدیل به پارک کنند و چمن بكارند و بعد هم براى رسيدگى به چمنها باغبان استخدام مىكنند و هزینههایی بر بودجهی عمومی تحمیل میکنند و مردم هم مجبورند برای جبران این هزینهها بیشتر كار كنند و از فرصت و فراغت برای فکرکردن و عبادت باز میمانند. علت اصلى همهی اين فعاليتها اين است كه عدهاى نتوانستهاند جلوى خود را بگيرند و لذا دست به كارهایى میزنند كه بر عهدهشان نيست، چون فكر مىكنند در هر حال بايد كارى بكنند و با این فکر مسير طبيعى امور را تغيير مىدهند و اين را كار مىدانند.
تعويض دكورهای رنگارنگ با مدلهای مختلف نيز نمونهی ديگرى از همين کارهایی است که انسانها به خود تحمیل میکنند، وقتى مىپرسيم مگر رنگ اتاق بد بود كه مىخواهيد تغییر دهید؟ مىگويند نه ولی از اين رنگ خسته شدهايم! اينها خودشان را با اين كارها سرگرم مىكنند و غافلاند كه در حقيقت با اين كارها از كار مهمشان باز مىمانند، اگر مشکل ما در خارج بود باید با تغییر اوضاع خارجی آرام میگرفتیم، مشکل ما آن است که از خود غافل شدهایم، تا انسان در منِ مجازی خود بهسر میبرد از فیض الهی محروم است و میخواهد با اینگونه امور خود را آرام کند. عدهاى به مسافرت مىروند و ادعا مىكنند كه در حالِ سيرِ فِى اْلاَرض هستند كه در دين خدا به آن سفارش شده است، بعد هم عبرتی که باید از سیر فی الارض بگیرند اين است كه مثلاً درختهاى چنار شيراز قدمت بیشتری نسبت به درختهای چنار اصفهان دارد! وقتی هم كه حوصلهشان از خيابانگردیهای شیراز سر رفت شروع میکنند به همدیگر انتقاد کردن، اگر هم سری به آرامگاه حافظ میزنند به جاى اينكه با روح حافظ مرتبط شوند فکر و ذکرشان این است که چقدر گنبد حافظيه مهم است و به اين نتيجهی مهم مىرسند كه آن گنبد به شكل كلاه صوفيّه ساخته شده است.
حالا خودتان بگوييد آيا واقعا اين كارها سِير فِى الَاَرض است؟ و آيا ما با اين كارها مىتوانيم ادعا كنيم كه به توصیههای اميرالمؤمنين(ع) عمل مىكنيم؟ آيا آنجا که حضرت به فرزندشان میفرمایند: «سِرْ فِی دِیارهم و آثارهم» به دیار گذشتگان سیر کن. به اين معنى است که دنیای مدرن پیشنهاد میکند؟ بياييد به جاى توجيهكردن توصیههای ائمه تلاش كنيم به دستورات آنها عمل كنيم تا نتیجهی لازم را بگیریم.اسلام تأكيد دارد نگاه ما به زندگی طوری نباشد که ما را از اصلاح آخرتمان باز دارد پس روحيهی خودنمایی را فرو گذاريم و آنچه را که به عهدهمان نيست رها كنيم. این است راه پیشهکردن زندگی روحانی در این دنیا.
«والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته»
------------------------------------