بسمالله الرّحمن الرّحيم
انقلاب اسلامي، طلوعي اميدبخش
آن کسي که به واقع وضع موعود را ميشناسد - و نه چون کودک آرزو زدة آرمانگرا، که از واقعياتِ وضع موجودِ اطراف خود غافل است- آري؛ آنكس كه وضع موعود را به واقع ميشناسد، نميتواند به انقلاب اسلامي به عنوان دريچه طلوع وضع موعود دل نبندد، وگرنه در ظلماتِ وضع موجود، حيران ميشود و معني زندگي را گم ميكند.
بعضيها چون تصور صحيحي نه از وضع موجود دارند و نه از وضع موعود، در برخورد با كوچكترين مشكل، آرزوي ظهور امام زمان(عج) را ميكنند و در رابطه با سالگرد تولد حضرت(عج) همينقدر ميفهمند كه بگويند: مهدي جان تولدت مبارک! ما اينها را همچون کودکِ آرزو زده ميدانيم. اصلاً در تصور خود چيزي را آرزو ميکنند كه نه به آن شکلي که آنها تصور ميکنند، شدني است و نه به درد ميخورد.
يکي از اصحاب؛ خدمت امام معصوم(ع) ميآيد و ميگويد، «آقا! إنشاءالله دولت حق بيايد تا شما اندکي از اين سختيها راحت شويد و ما هم به يک نان و نوايي برسيم». حضرت ميفرمايند: «امروز؛ روزهاي راحتي ما است»، «لا يکونَ ذلکَ حتّي تَمْسَحوا العَرَق و العَلَق»[1] آن نهضت به نتيجه نميرسد مگر اينکه در ميدانِ مبارزه عرق بريزيم و خونها ريخته شود. منظور عرضم اين است كه «فرهنگ انتظار» يك آرزوي كودكانه نيست، يك فرهنگ عميق و دقيقي است كه براي شناخت آن بايد برنامهريزي كرد و خود را براي تحول اساسي در مباني جهانِ موجود آماده نمود و معلوم است كه اين كار با سختيهاي جانكاه همراه است، هرچند آن سختيها زيبا است. آري؛ سختي در راه تحقق عالَم بقيةاللهي فقط زيبايي است، مثل زندگي جوانان جبهه. شما ميديديد آنها تا حدّ تكهتكهشدن جلو ميرفتند ولي از سختيِ آن هيچ نميهراسيدند. آنهايي که شهيد نشدند ولي مزه شهادت را چشيدند از اين که شهادت برايشان پيش نيامده است دارند دق ميکنند، ميديديد جوانان جبهه نه راحتي بدني داشتند نه رفاه غذايي، ولي چون ميدانستند چگونه در حال تغيير مناسبات جهاني هستند، آن سختيها برايشان شيرين بود، پس قضية انتظارِ ظهور حضرت يك مسألة آرزو زدگي نيست، بلكه دقيقاً علمي و قابلاطمينان و جدّي است.
آنکس که بهواقع ادامه وضع موعود را ميشناسد و فلسفه تحقق آن را ميداند، نهتنها آدمِ آرزو زدهاي نيست، بلكه متوجه واقعيات مهمّ تاريخ است و در راستاي همين واقعبيني است كه به انقلاب اسلامي به عنوان دريچه رسيدن به وضع موعود دل ميبندد و نه تنها به شعارها و اهداف انقلاب اسلامي اميدوار است، بلكه ميداند ظرفيت نظام عالم بسيار بيشتر از اينها است. و اگر از چنين آينده روشني غفلت كند، در ظلمت وضع موجود تمام امكانات تعالي خود را از دست ميدهد. وقتي که از انقلاب اسلامي حرف ميزنيم، متأسفانه به جهت ظلمات فرهنگ مدرنيته، از حرف ما صرفاً برداشت سياسي ميشود و افقهاي ديني و تاريخي آن مدّنظر قرار نميگيرد و لذا از افق واقعي آن در تاريخ حال و آينده دور ميشويم. ما يک عمر با ادلّهاي محکم گفتهايم که؛ «امام معصوم هست و جهان، ظرفيت جاريشدن حكم امام را در همه جريانهاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و تربيتي دارد» و از همان زاويه هم انقلاب اسلامي را ميبينيم. اين كه چه اندازه انقلاب اسلامي در متن روابط و زندگي اجتماعي انسانها حاکم است، بحث ديگري است و عدمحضور كامل اهداف آن در روابط اجتماعي، سياسي، اقتصادي منجر نميشود كه ما از آن منصرف شويم، همانطور كه غيبت وجود مقدس صاحبالامر(عج) ما را از او منصرف نميكند.
شما عنايت داشته باشيد كه از چه زاويهاي رسالت و جايگاه تاريخي انقلاب اسلامي را تحليل ميكنيم، و در همين راستا؛ محال است کسي نظر به وضع موعود عالم داشته باشد و دريچة ظهور وضع موعود را، انقلاب اسلامي نشناسد. يک حقيقتي در باطنِ عالم وجود دارد به نام «حقيقتِ حضرت بقيةالله(عج) » كه عبارت باشد از حضور انسانِ تامّ و تمام در متن عالَم وجود كه نقش واسطة فيضبودنِ بين ارض و سماء را دارد و به اندازهاي كه زمين و زمينيان آماده باشند، در روابط اجتماعي و فردي انسانها ظهور ميكند و در راستاي چنين معرفتي عرض ميكنم، واقعهاي كه در سالهاي اخير به نام انقلاب اسلامي در اين كشور اتفاق افتاد، محل و مدخلِ انکشاف وضع عالَم بقيةالله است، که اگر شما اين واقعه را درست نشناسيد و جايگاه ديني و تاريخي آن را نيابيد، آخرالزمان را گم ميكنيد و محال است شما به وضع تحقق نور آخرالزمان برسيد. البته لازم است به مقدماتي كه عرض شد التفات بفرمائيد و ببينيد از چه جايگاهي اين حرف گفته ميشود، وگرنه هرگز ما رفتارهاي غيرعاقلانه كساني را كه به ظاهر طرفدار انقلابند ولي حقيقت انقلاب را به حجاب ميبرند، تأييد نميکنيم و نه تنها تأييد نميكنيم كه بسياري از اين كارها را عامل به حجاببردن انقلاب و عقبانداختن ظهور حضرت صاحبالامر(عج) ميدانيم، حالا اينها با حجاب مدرنيته يا با حجاب تعصب كور موجب به تأخيرانداختن ظهور حضرت صاحبالامر(عج) ميشوند، فرقي نميكند. بهگونهاي انقلاب اسلامي را ببينيد که امام خميني«رحمةاللهعليه» آن را ميديد كه فرمود: «ميخواهيم اين انقلاب را به صاحب اصلياش تقديم کنيم». شما به دليل اعتقاد به مهدويت بايد به انقلاب اسلامي توجه داشته باشيد. متأسفانه چون جنبة سياسيزدگيِ مدرنيته بر ذهنها سايه انداخته است، هر چه بخواهيم در مورد انقلاب اسلامي بحث مبنايي انجام دهيم، ذهنها روي جنبههاي سياسي صِرف ميرود و باز انقلاب در حجاب مدرنيته گُم ميشود، ولي با مقدماتي که عرض شد بيشتر عنايت بفرماييد تا معلوم شود در اين انقلاب دنبال چه هستيد. اگر اين عالم براساس اينکه خدايش حکيم است و به انسانها نظام اَحسن را پيشنهاد ميکند، نگريسته شود و اگر متوجه شويم اين عالَم به موعودي ميانديشد كه شرايط خاصي دارد و به وجه آرماني زندگي زميني تعلّق دارد، انكشافي خاص برايتان حاصل ميشود كه در نور آن ميتوانيد همهچيز را درست بررسي كنيد، هم ظلمات مدرنيته را، و هم نور انقلاب اسلامي را، به عنوان مرحلة گذار از وضع موجود به وضع موعود.
توجه به موعود، عامل نجات
«هر کس به وضع موعود نينديشد و به سوي آن شتاب نگيرد، چه بخواهد و چه نخواهد تمام زندگي خود را وارد اردوگاه پذيرش وضع ظلمانيِ امروز جهان کرده است، چه به ظاهر مسلمان باشد و چه سکولار و چه بيدين مطلق.»
شور زندگي و حيات ما هميشه در رابطه با توجه به افقي بوده است که آن افق ما را به دنيايي وسيعتر ميخواند، هر گاه قومي، اتكاء و باور خود را نسبت به آرزوهاي سترگ از دست داد و انسان مطلوب او انسان كامل نبود، مسلّم آن قوم به راحتي مهياي نابودي شده است.
نشناختن وضع موجود يک خطر است، و نفهميدن وضع موعود خطر ديگر. شما حتماً بعضي از رزمندگان و يا افراد انقلابي را ميشناسيد که در حال حاضر نهتنها ديگر آن شور انقلابي را ندارند، بلكه ممكن است نسبت به اسلام و انقلاب به انحراف هم افتاده باشند. علت انحراف آن است كه وضع موجود جهان را به عنوان يك آرمان پذيرفتهاند. وقتي آرمان بزرگ، كه حضور انسان كاملي در صحنه زندگي است، از دست رفت، ديگر بايد منتظر هر سقوطي در ابعاد معنوي و تربيتي بود.
لازم است عزيزان در رابطه با مسأله تأثيرِ نجاتدهندگيِ توجه به وضع موعودِ منطقي و واقعي، خوب فکر کنيد و بركاتش را از آن جهت بررسي كنيد؛ در قومي كه اين آرمانِ بزرگ گم شود، تمام نشاط انساني خود را همين الآن از دست ميدهد. بيخود نيست كه حضرت صاحبالامر(عج) فرمودهاند: «اِنّي لَأَمانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ كَمَا اَنَّ النُّجُومَ اَمَانٌ لِأَهْلِ السَّماء»[2] من اَمانِ اهل زمين هستم، همان طور كه ستارگان، اَمان اهل آسماناند. آيا معني اينكه حضرت امان اهل زمين هستند، از آن جهت نيست كه توجه به ظهور آن حضرت ما را از سقوطِ ابعاد انسانيمان به انواع انحرافات، نجات ميدهد؟! شما ميتوانيد غفلت از ظهورِ موعود و آثار منفي آن را در تمدنها، به عنوان يك موضوع تاريخي، بررسي كنيد. بررسي اين پديده در رابطه با ارتباط و عدم ارتباط با انقلاب اسلامي، نمونههاي بسيار خوبي را به شما نشان ميدهد.
ما در انقلاب اسلامي كساني را داشتيم كه اهل جنگ و جبهه، مبارزه و زندان قبل از انقلاب بودند و در راستاي درست نگريستن به آن و در جهت تحقق آن سر از پا نميشناختند و در همين راستا زندگي برايشان معني بسيار زيبايي داشت، ولي به جهت جايگزيني اهداف انقلاب اسلامي با اهداف دنيايي، الآن به روسياهي افتادهاند و قبله آنها دشمنان اسلام و مسلمانان شده است، ميدانم اينها خيلي كم هستند، ولي ميخواهم شما از اين موضوع يك قاعده كلّي بهدست آوريد. اگر روي اين افراد مطالعه كنيد، ميبينيد در ابتدا اهداف معنويِ انقلاب اسلامي را، حقايق و واقعيات عالمِ وجود ميدانستند و لذا افق جان آنها به آن اهداف نظر داشت و در راستاي ارتباط با آن حقايقِ معنوي، تلاش و تحرك داشتند، ولي به جهت عملزدگي و غفلت از ارتباط فعّال با حقايق معنوي، آرامآرام اهداف حسّي و دنيايي در نظرشان بيشتر جلوه كرد و لذا اهداف انقلاب اسلامي را وسيلهاي براي دستيابي به دنياي بيشتر تصور کردند. كمي كه جلوتر آمدند، ديدند براي بهدستآوردن دنياي بيشتر نه تنها نياز به دين و دينداري نيست، حتّي نياز به انقلاب اسلامي هم نيست و لذا اين شدند كه ميبينيد. در حاليكه جنبههاي وضع موعود و معنوي انقلاب براي عدهاي ديگر نه تنها بيرنگ نشد، بلكه روز به روز پر رنگتر شد و در آن حدّ واقعيتش را نشان داد كه حاضر شدند براي حفظ انقلاب اسلامي همة دنياي خود را بدهند و در رابطه با همين تشخيص، شهادت را انتخاب كردند.
راه عبور از ظلمات آخرالزمان
عرض بنده در اين مقايسه براي روشنشدن نقش نجاتدهندگيِ توجه به وضع موعود است كه چگونه شخص را تا آرمانيترين نحوه زندگي جلو ميبرد. اينکه شما ملاحظه ميكنيد فلان شخص، مسائل اخلاقي را رعايت نميکند و يا حرام و حلال خدا را به چيزي نميگيرد، ريشه و اساسي دارد، اوّل در نظر خود نحوهاي از زندگي را پذيرفته است كه دين در آن زندگي جاي اساسي ندارد و لذا تحتتأثير وضع موجودِ ظلمات مدرنيته قرار ميگيرد. اگر کسي وضع موجود را درست نشناسد و نفهمد چگونه فرهنگ مدرنيته هر فرهنگي، غير از فرهنگ خود را نفي ميكند، اگر در زبان هم بگويد اهل انتظار است، انتظارش انتظار لغوي است، چون لازمه انتظارِ هر چيزي، معرفت نسبت به آن چيز است و وقتي منتظَر، يعني آن چيزي كه مورد انتظار است، بسيار عظيم ميباشد، معرفت نسبت به آن نيز بايد بسيار دقيق باشد. هرکس به ميزان معرفتش نسبت به منتظَر از خطرات وضع موجود رهيده است و انتظار دقيق و شديد با معرفت دقيق به وضع موعود بايد همراه باشد، با انتظارهاي ضعيف نميتوان از گردنههاي ظلماني و غليظ آخرالزمان به راحتي عبور كرد و لذا نميتوان به اهداف بلند دست يافت. گاهي نمازهاي ما فقط به اين درد ميخورد که جهنم نرويم. امّا چنين نيست كه بتواند افقهاي آينده را براي ما روشن کند و تحليلهايمان را از زندگي زنده کند، در حاليكه نماز، همين حالا زنده است و بايد با ما حرف بزند و همين حالا افقهاي جلوي ما را روشن کند و ما را از مهالك ظلماني كه در جلوي ما هست، نجات دهد. حال اگر فقط در حدّ کمي از آن اعمال عبادي خود انتظار داشته باشيم و آنها را انجام دهيم که جهنم نرويم، از برکات زيادي خود را محروم کردهايم. در مسئله توجه به وضع موعود هم موضوع به همين شكل است. انتظارِ ظهور مهدي(عج) را داشتن، يك نوع همسو شدن با آن حضرت است، آن حضرت منتظر مردماند كه كاري كنند تا حكومت جهاني آن حضرت ممكن شود و مردم نجات امروز و فرداي خود و فرزندانشان را در همين بهوجودآوردن زمينة فرج فراهم كنند، همانطور كه خود حضرت در آخر جواب نامه اسحاقبنيعقوب فرمودند: «وَ اكْثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُمْ» [3] چنين آرمانِ مبارك و منطقي و واقعي، همين امروز ما را و جوانان ما را نجات ميدهد.
پديده تحتتأثير قرار گرفتن جوانان ما نسبت به فرهنگ غرب در حالي است كه ابتدا بسياري از آن جوانان وارد انقلاب اسلامي شدند ولي نتوانستند از دريچه انقلاب اسلامي وضع موعود را بشناسند و در راستاي آن هدف بزرگ، زندگي و تحرك خود را تنظيم كنند و لذا وضع موجود جهان را پذيرفتند و به اين مشكلات افتادند.این است که باز تاکید می کنم انقلاب اسلامي، طلوع اميدبخشی است برای عبور از وضع موجودِ ظلمات مدرنیته به سوی وضع موعود حاکمیت حکم خدا.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
1- بحارالانوار، ج 52، ص 358.
2 - «بحارالانوار»، ج 52، ص 92.
3 - «بحارالانوار»، ج52، ص92.