بسم الله الرحمن الرحیم
]مُحَمَّدٌ
رَسُولُ اللَّهِ
وَ الَّذینَ مَعَهُ
أَشِدَّاءُ عَلَى
الْكُفَّارِ رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ تَراهُمْ
رُكَّعاً سُجَّداً
یَبْتَغُونَ فَضْلاً
مِنَ اللَّهِ وَ
رِضْواناً سیماهُمْ
فی وُجُوهِهِمْ
مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ
ذلِكَ مَثَلُهُمْ
فِی التَّوْراةِ
وَ مَثَلُهُمْ
فِی الْإِنْجیلِ
كَزَرْعٍ أَخْرَجَ
شَطْأَهُ فَآزَرَهُ
فَاسْتَغْلَظَ
فَاسْتَوى عَلى
سُوقِهِ یُعْجِبُ
الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ
بِهِمُ الْكُفَّارَ
وَعَدَ اللَّهُ
الَّذینَ آمَنُوا
وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ
مِنْهُمْ مَغْفِرَةً
وَ أَجْراً عَظیماً(29) [
عنایت داشتید
که تحت عنوان «در
جستجوی اجر عظیم»
در رابطه با
آخرین آیه ی
سوره ی فتح،
بابی را با همدیگر
باز کردیم که چگونه
قرآن روحیه ی محمدین
را در مقابل ما
قرار داده تا از
یک طرف شدّیّت
با دشمنان خدا
را فراموش نکنیم
و از طرف دیگر نسبت
به همدیگر وجه
رحمانی و محبّت
داشته باشیم.
به این نکته در
جلسه ی قبل اشاره
شد که فکر می کنم
هنوز می توانیم
به آن فکر کنیم
از آن جهت که حتی
دشمنی با دشمنان
خدا در مقام «أَشِدَّاءُ
عَلَى الْكُفَّار»، به این
اعتبار است که
آن ها مانع یگانگی
ما می شوند. پس
شدّیّت با کافرانی
است که یگانگی
ما را تهدید
می کنند و از
این جهت می توان
گفت ما با هر کافری
دشمن نیستیم و
هر کافری هم دشمن
ما نیست. سیاق آیه
بر جریانِ
کفری تأکید دارد
که مانع شکل گیری
نظام اسلامی است.
در صلح حدیبیه
روشن شد که ما در
تاریخ خود تثبیت
شده ایم ولی عده ای
از کفار تحمل چنین
حضوری را برای
ما نداشتند و سعی
داشتند با نفوذ
در بین ما با حیله های
مختلف، جدّیت حضور
توحیدی ما را سست
کنند، از این جهت
و با توجه به این
امر، آیه ی فوق
متذکر می گردد،
مواظب باشیم مرزهای
دشمنی را گم نکنیم،
از آن جهت که آن
کفر هویت ما را
تهدید می کند و
سعی دارد آن محبت
را که باید بین
خود داشته باشیم،
از بین ببرد. آیا
این که می فرماید:
«أَشِدَّاءُ
عَلَى الْكُفَّارِ» به اعتبار
این نیست که می خواهد
ما آن عطای بزرگی
را که با همراهی
با پیامبر خداf به بشر
برمی گردد، پاس
بداریم؟
متأسفانه توسط
جریان اُموی، خشونتی
بین مسلمانان شکل
گرفت، نمونه
آن نوع خشونت برخوردی
بود که معاویه
با صحابه ای
مثل حجربن
عُدی داشت و به
آن صورتِ خاص او
را به شهادت رساند
و با آن کشت و کشتارهایی
که بُسْرِ بْن اَرْطاه از فرماندهان
لشکر معاویه راه
انداخت و سپس فرزند
او یزید و آنچه
در کربلا پیش آمد؛
پرونده
اُمویان از این
جهت بسیار سیاه
است. حضرت علی(ع) در خطبه
سوم نهج البلاغه
مشهور به خطبه
«شقشقیه» گِله هایی
از تندی های خلیفه
دوم دارند و این که
فضای «رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ» آن طور
که لازم بود در
آن زمان رعایت
نمی شد. این ها
همه زاویه هایی
است که از صدر اسلام
پس از رحلت
رسول خداf پیدا شد،
به جهت آن که رعایت
ظاهر اسلام را
کافی می دانستند
و جایگاهی برای
عواطف انسانی و
اسلامی در میان
نماند، چیزی که
آیه مذکور به طور
مشخص متذکر آن
است و آن را یکی
از دو شاخصه معیّت
با رسول خداf می داند
و موضوع را می برد
روی معیّت با رسول
خدf که فوق تبعیت
از آن حضرت است.
به صرف رعایت وظایف
ظاهری و تأکیدِ
بیش از حدّ بر
آن، جایی برای
«رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ» نمی ماند
و آن اُنس و
رفاقتی که باید
بین مسلمین باشد،
مورد غفلت قرار
می گیرد. هر اندازه
هم شما تلاش کنید
که متذکر این امر
شوید وقتی مسلمانی
به رعایت احکام
فقهی محدود شد،
جایی برای «رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ» به
حکم هویتی در
راستای معیّت
با پیامبرf نمی ماند.
زیرا اساساً موضوع
معیّت با رسول
خداf با حضور در
تاریخ اسلام پیش
می آید.
اگر بتوانیم
به آیه فوق با توجه
به راه های معیّت
با رسول خداf نظر
کنیم نکات
موجود در آیه معنای
دیگری پیدا می کند.
اولاً: مواظب دشمنی
دشمنان خواهیم
بود، به اعتبار
این که این
مواظبت، نوعی همراهی
با رسول خداf است
و احساس می کنیم
از این طریق ذیل
اراده الهی قرار
می گیریم، از
آن جهت که
خداوند می خواهد
تاریخی را با اسلام
شروع کند. ثانیاً:
در همین رابطه
به یگانگیِ بین
مسلمین فکر می کنیم
که نوعی همراهی
با رسول خداf است
تا اسلام وارد
زندگی و تاریخ
شود.
مطالعه بفرمایید
ببینید حضرت امام
خمینی«رضوان الله تعالی علیه» در سال های
اول انقلاب چه
اندازه روی وحدت
جامعه تأکید داشتند
و تصور بنده آن
است که می توانستیم
بیش از آنچه پیش
آمد، گوهر یگانگی
بین خود را ذیل
شخصیت حضرت امام
شکل دهیم و امروز
هم معیّت تاریخی
با حضرت امام را
در این امر می دانم
که نسبت به یگانگیِ
افرادی که اسلام
و انقلاب را پذیرفته اند
تلاش کنیم.
اگر آن طور که حضرت
امام«رضوان الله تعالی علیه» به دنبال
وحدت جامعه بودند،
سخن ایشان پذیرفته
شده بود، بسیاری
از مسائلی را که
می توانیم با هماهنگی
و دلسوزی نسبت
به همدیگر حل کنیم،
به غربی ها و شرقی ها
واگذار نمی کردیم
که آن ها حل کنند.
بحث در روحیه ای
است که از همان
صدر اسلام پس
از رحلت رسول
خداf از دست رفت
و در اوایل انقلاب
تا حدّی به جامعه
برگشت ولی
متوجه ارزش آن
نبودیم و تلاش
چندانی برای حفظ
آن نشد، زیرا رابطه ای
بین آن نوع یگانگی
با معیّتی که با
حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» جهت حضور
در تاریخ پیش می آید،
نمی دیدیم. به
بودنِ تاریخی خود
حساس نبودیم که
چه برکاتی به همراه
می آورد و چگونه
در عین تثبیت حیات
دینی، ما را به
شور ایمانی و عبور
از نیهیلیسم نایل
می کند. در جلسه
قبل عرض شد خوب
است متذکر این
امر باشیم که داناشدن
به معنای محبت ورزیدن
نیست و اساساً
محبت ورزیدن چیزی
است ماورای
دانابودن و
داناشدن. این را
از آن جهت عرض می کنم
که بعضاً گفته
می شود نفسِ محبت ورزیدن
حکایت از وجود
نوعی داناییِ برین
دارد. بنده با این
سخن مخالفتی ندارم
مشروط بر آن که
در این نوع محبت ورزیدن ها،
از ارزش های الهی
غفلت نشود زیرا
آن نوع محبت ورزیدن
که در آیه ی فوق
مطرح هست نوعی
بسط یافتن روح
پیامبر خداوند
است از طریق آن هایی
که سعی در معیّت
تاریخی با آن حضرت
دارند و در آن نوعی
انسان دوستیِ همراه
با رویکرد قدسی
در میان است و نه
روحیه لیبرالیته.
به همین جهت آیه
فوق این طور شروع
می شود: «مُحَمَّدٌ
رَسُولُ اللَّهِ
وَ الَّذینَ مَعَهُ» این نوع
معیّت با پیامبر
خدا به این معنا
است که در همان
فضایی که آن حضرت
به صحنه آمده اند
ما با ایشان همراهی
می کنیم. نمونه اش
افرادی هستند که
هرچند ظاهرشان
دینی نیست ولی
أبداً حاضر نیستند
که به آن ها گفته
شود شما با حضرت
محمدf و یا حتی
با حضرت اباعبدالله(ع) همراهی
ندارید. زیرا معنایی
از حضورِ رسول
خداf و حضرت اباعبدالله(ع) در عالم
و در تاریخ می شناسند
که خود را جدای
از آن حضور نمی دانند.
این جا است که
می توان با نظر
به این معیّت،
به فراز «رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ» فکر کرد
و نسبتی که ما می توانیم
با این افراد برقرار
کنیم که نسبتی
محبّت آمیز و عاطفیِ
همراه با دلسوزی
نسبت به آن ها
است. چیزی که در
صدر اسلام ابتدا
به نحو چشم گیری
ظاهر شد به خصوص
در برخوردی که
انصار با مهاجرین
داشتند در نصف کردن
هر آنچه از زندگی
در اختیارشان بود.
چه افقی در مقابل
آن ها با معیّتِ
رسول خداf گشوده شد
که تا این حدّ توانستند
موضوع «رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ» را معنا
کنند؟ با حضور
تاریخی رسول خداf چه چیزی
به آن جامعه برگشت
که تا این اندازه
مکارم الاخلاق
ظهور کرد؟ هر چه
هست آن ها احساس
کردند در فضای
دیگری قرار
گرفته اند که در
آن فضا ثروت و مال
دنیا نمی تواند
عامل دوگانگی بین
آن ها شود و از
این جهت از ثروت
و اموال عبور کردند.
بر عهد محمّدی
بودن یعنی برخورد
محبت آمیز با یکدیگر
داشتن و آن را به
نهایت رساندن،
به همان معنایی
که قرآن در وصف
حضرت محمدf می فرماید:
«فَبِما
رَحْمَةٍ مِنَ
اللَّهِ لِنْتَ
لَهُمْ»(آل عمران/159) زیرا
حضرت نسبت به
مؤمنین لیّن
بودند و در
مواجهه با ضعف های
آن ها کوتاه
می آمدند. بالاخره
هیچ کدام از ما
بی نقص و ضعف نیستیم،
چرا با حضور بر
عهد محمّدی نسبت
به همدیگر به عنوان
یک حضور تاریخی،
اغماض نمی کنیم؟
اکثر خانم هایی
که حجاب را
چندان رعایت
نمی کنند،
این نوع زندگی
را به عنوان
یک زندگی عادی
پذیرفته اند،
این ها غیر از
خانم مسیح علی نژاداند
که مأمور دشمن
است و حتماً باید
با او دشمنی کرد.
ولی نمی دانم ملاحظه
کرده اید در مراسم
شیرخوار گان در
ماه محرم که خانم ها
کودکان شیرخوار
خود را می آورند
تا با نور
حضرت علی اصغرu
همراهی کنند،
در بین خانم ها،
خانم جوانی
بود که
ظاهرشان با
بقیه متفاوت
بود و از نظر
ظاهر حجاب را
چندان رعایت
نکرده بودند.
ایشان کودک
شیرخوار خود
را آورده بود
و در جواب
خبرنگار که
پرسید انگیزه ی
حضورشان در آن
مراسم چیست؟ گفت
می خواهم فرزندم
را به امام
حسین(ع) بسپارم. این
نشان می دهد
آن فتح
الفتوحی که
حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه» در
مورد به ظهور
آمدن سرداران
مدّ نظر داشتند،
اینجا هم پیش
آمده و توانسته ایم
این افراد را هم
از آنِ خود بکنیم.
هر چند هنوز ظاهر
امثال آن خانم
از آنِ ما نیست،
ولی قلبش از آنِ
اسلام است و ما
هم چیزی جز حضور
اسلام را در
این تاریخ
دنبال نمی کنیم.
دشمن تلاش می کرد
قلب این ملت را
از آنِ خود کند
و نتوانست. وقتی
فهمیدیم این افراد
هم از ما هستند،
موضوعِ «رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ» پیش می آید
و محبتی که باید
به این افراد داشت
و از آن جهت هنر
امام و شهدا را
در این صحنه ها
می بینیم و
این که
توانسته ایم
این ها را هم از
آنِ خود کنیم.
عنایت دارید
که در جلسه قبل
روی این آیه تا
حدّی بحث شد که
خداوند فرمود ای
پیامبر: «لَوْ کنْتَ
فَظًّا غَلِیظَ
الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا
مِنْ حَوْلِک» اگر نسبت
به کوتاهی های
افرادی که در اطراف
تو هستند، سخت گیری
می کردی و به کوتاهی های
آن ها گیر می دادی،
همین هایی که
صادقانه و با
دل های پاک به
گِردت می گردند،
پراکنده می شدند.
قدرت جمع کردن
تو به جهت این بود
که به لطف خدا و
رحمت او توانستی
در مقابل ضعف های
آن ها کوتاه بیایی.
بنده حضرت امام
خمینی«رضوان الله تعالی علیه» را قهرمانِ
قهرمانان این کار
می دانم. نمی دانم
می دانید در جواب
منافقینِ خلق
که سرکرده ی
آن ها یعنی
مسعود رجوی
نامه ای برای
امام نوشت؛ چه
فرمودند؟
فرمودند: اگر
امیدی به
اصلاح شما
داشتم، خودم
به سراغ تان
می آمدم. زیرا
سازمان آن ها
از همان ابتدا
بنا داشت در
نهادهای نظام
اسلامی نفوذ
کند و جنایاتی
را شکل دهد که
صد رحمت به
داعشی ها. آن ها
می خواستند
چهره ی تشیّع
و انقلاب
اسلامی را به کلّی
از بین ببرند
که بحث آن این جا
نیست. ولی یکی
از معجزات
حضرت امام و
انقلاب
اسلامی هم این
بود که توانست
از این جریان
عبور کند،
جریانی که
بعداً چهره ی
اصلی آن در
جاهای مختلف
نمایان شد.
وقتی غرب
متوجه ی خطرِ
از بین رفتن
حضور تمدنیِ
خود شد و
اسلام را رقیب
خود یافت،
داعش و طالبان
خواسته و یا
ناخواسته
مأمور شدند
برای از بین بردن
آینده تمدنیِ
جهانِ اسلام،
تا امکان
ادامه تمدن
جهانی غرب
محفوظ بماند.
ولی انقلاب
اسلامی توانست
به لطف الهی
مقابل نقشه
غرب برای لکه دارکردن
چهره ی اصلی
اسلام بایستد
و با سعه ای
که از خود
نشان داد،
نگاه ها را به
آینده ای
معطوف کرد که
اسلام با همان
وجه رحمانی اش
در آینده حاضر
است.
این که پیامبر
خداf تلاش می کنند
این افراد را در
کنار خود جمع کنند،
با همه ضعف هایی
که آن افراد داشتند،
به جهت آن بود که
محبت پیامبر خداf نسبت
به خلق شعله ور
بوده است و خداوند
هم علت تعلّق و
ارادت آن ها به
پیامبر را این طور
بیان می فرماید
که بنا نبود با
آن ها برخوردهای
تندی شود و به
رحمت الهی
چنین
احوالاتی
برای تو پیش
آمد و تو آن را
پاس داشتی.
به همان
معنایی که در
جلسه ی قبل از
آیه 5 سوره
مائده کمک
گرفتیم که
چگونه پس از
مدتی در شرایط
تاریخی دیگری قرار
می گیریم و ازدواج
با زنان اهل کتاب
در آن شرایطِ جدید
مشکلی پیش نمی آورد؛
هرچند یک زمانی
هم هست که
باید ابراهیم گونه
به جبهه کفر
اعلام کنیم: «بَدَا
بَیْنَنَا
وَبَیْنَكُمُ
الْعَدَاوَةُ
وَالْبَغْضَاءُ
أَبَدًا
حَتَّى تُؤْمِنُوا
بِاللَّهِ
وَحْدَهُ»(ممتحنه/4) در
آن شرایط
نباید کوتاه
آمد و یک جا
هم به جریان
کفر اعلام می کنیم:
«لَكُمْ
دِینُكُمْ
وَلِیَ دِینِ»(کافرون/6) و
نسبت خود را
با آن ها جدا
می نماییم. با
توجه به همه ی
این نکات می بینیم
حضرت
اباعبداللهu
در کربلا عملاً
تاریخ دیگری
را شروع کردند
و معلوم شد
قدرت تسلیحاتی
اُموی در
نهایت تا
شهادت آن عزیزان
نفوذ دارد ولی
حضور تاریخی حضرت
اباعبدالله(ع) تازه
بعد از شهادت
حضرت، نقش آفرین
شد و عملاً عمرسعد
و عبیدالله همان
روزی مُردند
که حضرت امام
حسین(ع) را شهید
کردند. بعد از
آن میدان،
میدان حضرت
سجاد(ع) بود و در
ادامه آن
میدان حضرت
باقر و حضرت
صادق«علیهماالسلام». و
از این جهت
باید پرسید چه
اندازه نیاز
بود تا جناب
زید بن علی و فرزند
ایشان یحیی بن
زید در مقابل
هشام بن عبدالملک
به اسم
خونخواهی از
شهدای کربلا
شمشیر بکشند؟
در حالی که
حضرت صادق(ع) به جناب
زید فرمودند: اگر
می خواهی
همان شخصی
باشی که در کناسه
کوفه به دار
آویخته می شود،
در این راه
قدم بگذار.» (شیخ
صدوق، عیون
أخبار الرضاu،
۱۳۷۸ق، ج ۱، ص ۲.) از
کلام امام
صادق(ع) بر می آید
که زید در
قیامش صداقت
دارد و اگر
موفق می شد خلافت
را به صاحبان
اصلی اش باز
می گرداند،
ولی به هر حال
به نصیحت امام
توجه نکرد و
قیام کرد و
شکست خورد و
در نتیجه
فشارهای بنی امیه
بر اهل بیت
مضاعف گردید و
فرزند زید
یعنی «یحیی»
نیز قیام کرد
و شکست خورد. اما
باعث ایجاد
معرفت در مردم
و روی آوری به
سوی رهبران
الهی نشد.
راهی را که
شیعیان بعد از
شهادت
اباعبداللهu
از طریق حضرت
سجاد(ع) انتخاب
کردند، روی همرفته
غیر از راهی
بود که مختار
انتخاب کرد.
زیرا با امام
سجاد(ع) تاریخ
دیگری شروع شد،
در آن حدّ که
عده ای از شیعیان
در رابطه با مختار
حرف شان آن بود
که چرا مختار آن
کارها را کرد و
به همین جهت فرزند
مختار خدمت امام
باقر(ع) می رسد که
مردم درباره پدر
من حرف هایی می زنند،
حضرت تنها به
این جمله
اکتفا کردند
که کار او موجب
خوشحالی ما شد.
زیرا بالاخره
قاتلان حضرت
اباعبدالله(ع) و
شهدای کربلا
را به قتل
رساند.
اهل بیتh مسیری را
در مقابل ما قرار
داده اند که در
عین اصالت دادن
به روحیه ی «أَشِدَّاءُ
عَلَى الْكُفَّارِ»، از آن
جهت که موجودیت
ما را آن جریان
در هویت کفر خود
تهدید می کند،
مواظب بودند روحیه
«رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ» مورد
غفلت قرار نگیرد.
در چنین بستری
است که چهار هزار
طالب علم که اکثراً
اهل سنت بودند،
اطراف حضرت امام
صادق(ع) جمع شدند
و آن حضرت توانستند
فضای جهان اسلام
را از علم خود بهره مند
نمایند. حرکتی
که امام حسین(ع) به میان
آوردند، که در
اصطلاح به آن حرکت،
حرکت نرم می گویند،
آن حرکت تا این جاها
مؤثر خواهد بود
که حضرت صادقu
توانستند
فضای جهان
اسلام را از
علم خود بهره مند
سازند. در آیه ی
فوق در واقع خداوند
به رسول خود متذکر
می شود که آن
نوع بودن را از
عطایای الهی بدان
و پاس بدار. زیرا
ذیل چنین روحیه ای
است که انسان ها
احساس می کنند
مأوا دارند.
در راستای برگشت
به فرهنگ «رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ» و نحوه ی
رسیدن جامعه به
آن فوز عظیم، بنده
چند آیه و روایت
را خدمتتان ذکر
می کنم که با همدیگر
در مورد آن فکر
کنیم. امام صادق(ع) می فرمایند:
«قالَ
اللّهُ عَزَّ وَ
جَلَّ: ألْخَلْقُ
عِیالی فَأحَبُّهُم
الَی ألْطَفُهُمْ
بِهِمْ وَ أسْعاهُمْ
فی حَوائِجِهِم.» خدای
عزیز و جلیل فرموده
است: مردم، خانواده ی
من هستند. پس محبوب ترین
آن ها نزد من کسی
است که با آنان
مهربان تر و در
برآوردن نیازهایشان
کوشاتر باشد،
یا آن جایی که
خداوند خطاب به
پیامبر اکرمf می فرماید:
«وَ
ما أَرْسَلْناكَ
إِلاَّ رَحْمَةً
لِلْعالَمینَ»(انبیاء/
107)
ما تو را جز براى
رحمت جهانیان نفرستادیم.
و نیز پیامبرf فرمودند:
«یَا
عَلِیُّ ثَلَاثَةٌ
مَنْ لَمْ تَكُنْ
فِیهِ لَمْ یَقُمْ
لَهُ عَمَلٌ وَرَعٌ
یَحْجُزُهُ عَنْ
مَعَاصِی اللَّهِ
عَزَّ وَ جَلَّ
وَ خُلُقٌ یُدَارِی
بِهِ النَّاسَ
وَ حِلْمٌ یَرُدُّ
بِهِ جَهْلَ الْجَاهِل »(الخصال
ج 1 ص 62.) ای علی! سه چیز
است که اگر در کسی
نباشد، کارش به
پایان نمی رسد؛
پارسایی و ورعی
که او را از گناهان
باز دارد، خُلق
و خویی که به وسیله
آن با مردم مدارا
کند و بردباری
و حلمی که به سبب
آن جهل جاهل را
دفع کند. از
حضرت علی(ع) نقل شده است
که از رسول خداf درباره
سنّت آن حضرت پرسیده
شد، فرمودند: «وَ الْحَبُّ
أَساسِی» محبّت،
بنیاد و اساس من
است. از اَنَس بن
مالک، خدمتکار
حضرت، درباره
برخورد محبّت آمیز
رسول خداf نقل شده است
که گفت: «کانَ
رَسُولُ اللّهf:
مِنْ أَشَّدِ
النّاسِ لُطْفاً
بِالنّاس.» رسول
خداf بیش ترین
لطف را به مردمان
داشت. به نظر می آید
اگر بتوانیم در
این تاریخ که خداوند
شرایطی فراهم کرده
که نه گرفتار جنگ
هستیم و نه گرفتار
حاکمان مستبد و
وابسته، با محبت
فراوان نسبت به
همدیگر نمونه ای
باشیم برای جامعه
جهانی و خطاهای
همدیگر را با نظر
به تاریخی که پیش
رو داریم چندان
بزرگ ندانیم، آن
فوز عظیم را احساس
خواهیم کرد. در
حالی که متأسفانه
فعلاً در شرایطی
نیستیم که به همدیگر
رحم کنیم، با همان
نگاهی که بعضی
حقوق های آنچنانی
برای خود تصویب
می کنند و یا با
اشرافیتِ خود تکبّر
بر بقیه را دامن
می زنند و مردم
را به زحمت می اندازند؛
حال اگر به شرایطی
فکر کنیم که همه
نسبت به همدیگر
دلسوزی دارند،
می بینیم خداوند
این تاریخ را بستر
شرایطی قرار داده
که در آن تمام آنچه
را که برای عبور
از استکبار نیاز
است برای ما فراهم
کرده، لذا کافی
است به طلوع جهانی
فکر کنیم که در
همین جهان، یعنی
جهانی که عقل مدرن
آن را شکل داده،
به اخلاقی بیرون
از روحیه استکباری
نظر نماییم و فضای
«رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ» را در
چنین تاریخی به
ظهور آوریم تا
معجزه اسلام در
توانایی حضور در
چنین تاریخی معلوم
شود، آن هم در شرایطی
که به ظاهر هیچ
چیز به غیر از
فرهنگ «رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ» گواه
ایجاد شرایطی که
انسان ها در دل
یک مکتب نسبت به
همدیگر دلسوزی
کنند، نیست ولی
به شدت نیاز است.
بنده در زمانی
که در اداره کل
آموزش و پرورش
مسئولیت داشتم،
موضوع محبّت به
همدیگر را چشیده ام
که چگونه صدام
حسین با بمباران
شهرها برای مدارس
مشکل ایجاد کرده
بود ولی همین کارمندان
که عموماً به منافع
خود فکر می کنند،
در آن فضا هرکس
تلاش می کرد گوشه ا ی
از کار را بگیرد
و بدون آن که حتی
بنده را در جریان
بگذارند، مشکلات
را حل می کردند.
فضا وقتی محبت آمیز
بود این موارد
پیش می آید و بستر
یگانگی بین انسان ها
جای بستر دوگانگی
و خودخواهی که
جهان مدرن ایجاد
کرده است را می گیرد.
چیزی که شما
این روزها در
حرکت های
جهادیِ مردمی
در رجوع و کمک
به سیل زدگان
و زلزله زدگان
ملاحظه می کنید.
در زمان
دفاع مقدس در مدرسه ها
به دانش آموزان
قلک داده بودند
که هرکس می خواهد
با رزمندگان همراه
باشد هر چقدر خواست
از پولی که پدر
و مادرش به او می دهند
در این قلک ها
بیندازد. باور
بفرمایید پول بسیار
خوبی جمع شد. با
این مثال ها خواستم
فضای محبّتی
که تجربه
کردیم را
متذکر شوم که چه
فضایی بود. مدیر
مدرسه خودش در
جای خود یک مجاهد
فی سبیل الله بود.
حتی می توانم بگویم
۷۰ یا ۸۰ درصد مدیران
ما همان خرازی ها
و باکری ها بودند،
زیرا همه به پیروزی
بر کفر فکر می کردند
ولی بعد از جنگ
که بعضی از دولت ها
نسبت به جهت گیری
انقلاب، تعریف
دیگری را مطرح
کردند و ملاک ثروت
اندوزی و حقوق های
نجومی به میان
آمد، فضا این شد
که امروز شما ملاحظه
می کنید. وقتی
حقِّ جذب برای
مدیران پیش آمد
معلوم است که چه
افرادی برای مدیریت
دست و پا می شکنند
تا مدیر شوند،
در صورتی که قبلاً
مدیران تنها بر
اساس تعهدی که
احساس می کردند
مسئولیت ها را
می پذیرفتند.
ما در آن
شرایط متوجه
شدیم ظرفیت این
آیه که متذکر «رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ» می شود،
تا کجاها است و
محمّدیین تا کجاها
می توانند در تاریخ
حاضر باشند. کافی
است در چنین فضایی
خلق را «عیال الله»
بدانیم و به پیامبر
خدا که می فرمایند:
«وَ
ما أَرْسَلْناكَ
إِلاَّ رَحْمَةً
لِلْعالَمینَ» فکر کنیم؛
هویتی که رحمت
است برای کلّ بشریت،
در این فضا است
که رسول خداf در آن
روایت بحث مدارا
با مردم و بردباری
جهت دفع جهل و جاهل
را متذکر می شوند
و با این رویکرد
زیرساخت های جامعه
و نهادهای اجتماعی
شکل دیگری به خود
می گیرد. این نوع
تذکرات را مقایسه
کنید با روحیه
داعشی ها یا روحیه
مقدسین متحجّر
خودمان که فقط
ظاهر دین برایشان
حجّت است. وقتی
این نوع ضعف ها
را شناختیم متوجه
می شویم اسلام
راه دیگری مقابل
ما قرار داده و
سعی می کنیم با
«رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ»
عملاً اسلام را
برای خود نگه داریم
و به فوز عظیمی
که در آخر آیه ی
۲۹ از آن خبر
داده فکر کنیم.
زندگی چنین ظرفیت هایی
دارد و از این جهت
مرز بردباری در
بستر فرهنگ دینی
با لیبرالیته و
یا اباحه گری متفاوت
خواهد بود و این
دو نگاه به کلّی
از هم جدا هستند،
زیرا شما بر مبنای
تعهدی خاص و امید
نسبت به اصلاح
افراد در آینده،
از خطاهای افراد
جاهل می گذرید،
آن هم جهت دفع جهل
جاهل. ولی
فرهنگ
لیبرالیته
نسبت به خوبی
و بدی افراد
بی تفاوت است.
شما در آن رابطه
در واقع روح انقلاب
و اسلام را اظهار
می کنید و شخصیت
دینی تان را از
این طریق شکل می دهید.
در همین رابطه
است که امیرالمؤمنین(ع) از رسول
خداf آوردند که
حضرت فرمودند:
«اَلْحُبُّ
أَساسِی» محبت،
بنیاد وجودی
من است و نمی توانم
به جز با این رویکرد
با موضوعات روبه رو
شوم و این در واقع
اساس نبوت است.
نمونه محبّت
اولیاء دین به
مردم را در گریه هاى
جان سوز حضرت فاطمهi مى یابید،
آیا آن گریه ها
جز گریه و دلسوزی
براى امت بود كه
چرا امت را از نور
هدایت الهى باز
نموده و محروم شان
كردند؟ با این
وسعت، غمِ مردم
خوردن را جز در
خانه پیامبر و
اهل بیت اوh كه محل
تجلى محبّت پروردگار
به بندگان است،
در جاى دیگر نمى توان
سراغ گرفت. غم فاطمه
زهراi جلوه بزرگ ترین
محبّت به بشر است
و چقدر ظلم است
كه این غم را تفسیرى
دنیایى كنیم. فاطمهi مى فهمد
كه خانه نشین كردن
حضرت على(ع) یعنى بستن
دریچه بزرگ هدایت
الهى به روى بشر.
آیا آن كس كه غم
مردم را دارد كه
به بیراهه نروند،
مى تواند در این
رابطه اشك نریزد؟
این بزرگ ترین
غم براى كسى است
كه بزرگ ترین محبّت
را به مردم و بزرگ ترین
شعور را به بركت
هدایت الهى دارد.
تلاش هاى همه ائمهh را از
همین زاویه باید
نگاه كرد و این
كه جانشان در راستاى
محبّت پروردگار
به مردم، در محبّت
به مردم شعله ور
است.
در راستاى محبت
خداوند به بندگانش
در حدیث قدسى داریم
كه مى فرماید: «مَنْ
تَقَرَّبَ إلىَّ
شَبْراً تَقَرّبْتُ
إلیه ذراعا، و
مَنْ تَقَرَّبَ
إلىّ ذراعاً تَقَرَّبْتُ
إلَیْه باعاً،
و مَنْ أتانى یَسَعى
أتَیْتُه هَرولة»؛(
فتوحات مكّى، ج
2، ص 559.) اگر بنده ى
من یك وجب به من
نزدیك شود، من
یك ذراع به او نزدیك
مى شوم و اگر یك
ذراع به من نزدیك
شود، من به اندازه ى
فاصله ى دو دستِ
باز به او نزدیك
مى شوم. و اگر آهسته
به سوى من آید،
من شتابان به سوى
او مى آیم.
جناب مولوى در رابطه
با محبّت پیامبران
و اولیاء الهى
مى گویند:
گوسفندى از
كلیم اللَّه گریخت
پاى موسى آبله
شد نعل ریخت
در پى او تا
به شب در جستجو
و آن رمه غایب
شده از چشم او
گوسفند از
ماندگى شد سست
و ماند
پس كلیم الله
گَرد از وى فشاند
كف همى مالید
بر پشت و سرش
مى نواخت
از مهر همچون مادرش
نیم ذره طیرگى
و خشم نى
غیر مهر و رحم
و آب چشم نى
گفت گیرم بر
منت رحمى نبود
طبع تو بر خود
چرا استم نمود
با ملایك گفت
یزدان آن زمان
كه نبوت را
همى زیبد فلان
وقتى وارد نگاه
محبّت به اولیاء
الهى شدیم و جایگاه
آن معرفت را درست
شناختیم و حركات
و سكنات آن ذوات
مقدس را بر اساس
محبّتى كه به آن ها
پیدا كردیم تفسیر
نمودیم، متوجه
خواهیم شد چه بزرگى ها
و ایثارها كه این
خانواده براى هدایت
بشر از خود نشان
نداده اند.
باز به آن جمله ی
پیامبرf توجه کنید
که در محضر حق عرضه
می دارند: «اَللَّهُمَّ
اهْدِ قَوْمِی
فَإِنَّهُمْ لا
یَعْلَمُونَ»؛ خداوندا!
قوم مرا هدایت
کن، آنان نمی دانند.
با این که
اعمال خلاف
قوم خود را تأیید
نمی کنند،
ولی از خدا می خواهند
آن ها را
هدایت کند تا
از مسیری که به
کمک رسول خداf در
آن قرار گرفته اند،
بهترین بهره
را ببرند. این
را مقایسه
کنید با روحیه ی
مذهبی های
خودمان و
روحیه ی جناب
سعدبن عباده
که از یاران
سینه چاک رسول
خداf بود و می بینید
متأسفانه نه
در دیروز و نه
در امروز،
هنوز آنچه
لازمه معیّت
با رسول خداf
است در خود به
وجود نیاورده ایم.
سعد بن عباده
همان صحابه
حزب اللّهی
است که در فتح
مکه پرچم را
به دست می گیرد
و شعار می دهد:
«الْیَوْمُ
یَوْمُ الْمَلْحَمَةِ
الْیَوْمُ تُسْتَحَلُّ
الْحُرَمَة»
امروز روز
امتحان است،
امروز روز
شکسته شدن
حرمت ها است.
به این معنا
که می خواهیم
با شما برخورد
کنیم. پیامبر
خداf همان طور
که ملاحظه
فرمودید راه
دیگری را در
نظر دارند، لذا
فرمودند: «اَلْیَوْمُ
یَوْمَ
الْمَرحَمَةِ»
امروز روز
رحمت و
مهربانی است و
دستور دادند
پرچم را از
سعد بگیرند. پیامبر
اکرمf چنین بود
و دوست داشت که
پیروانش به او
تأسّی کنند و در
همه عرصه ها زندگی
را لطیف و انسانی
سازند؛ می فرمود: «وَ الَّذِیِ
نَفْسِی بِیَدهِ
لا یَضِیعُ اللّه
الرَّحْمَةَ إِلاَّ
عَلَی رَحیِمٍ.» سوگند
به آن که جانم
در دست اوست رحمت
خدا جز افراد مهربان
را در بر نمی گیرد.
بنا نیست ما
خود را همسنگ
مشرکین کنیم
که سراسر خشم
هستند، ما می خواهیم
از آن فضا
عبور کنیم.
کشتن واقعی ابوسفیان ها
و معاویه ها و
یزیدها،
هرچند در
مقابل آن
زورگویی های
آن ها مقاومت
می کنیم، ولی
به بی مقدارکردن
هویت آن ها است.
در همین رابطه
در راستای بی مقدارکردنِ
کار آمریکا
نسبت به شهادت
حاج قاسم سلیمانی،
رهبر معظم انقلاب«حفظه الله» فرمودند:
«مهم ترین
سیلی به
آمریکا همین
حرکت مردمی
عظیمی بود که
انجام گرفت؛
بعد هم که خب
برادرها یک سیلی ای
زدند؛ لکن
سیلی سخت تر
عبارت است از
غلبه ی نرم افزاری
بر هیمنه ی
پوچ استکبار؛
این سیلی سخت
به آمریکا است
که باید زده بشود.»
اگر متوجه ی
حرکت نرم افزاری
نباشیم، نمی فهمیم
چرا در جنگ با
صدام، شهادت
را امری اساسی
برای حضور در
جهانی می دانیم
که جهان
«انقلاب
اسلامی» است.
یعنی اگر جایگاه
حرکت نرم افزاری
را نفهمیم، از
عصری که در آن
قرار گرفته ایم،
آگاهی کاملی
به دست نمی آوریم
و ناخودآگاه
در جهان خشونت
و یا قدرتِ جدای
از حقیقت قرار
می گیریم.
جنگیدن
برای
نجنگیدن، غیر
از جنگیدن
برای جنگیدن
است و غیر از
جستجوی معنای
خود در جنگیدن
است که در
بستر شهادت طلبی
شکل می گیرد. ژنرال های
جنگ نرم به
دنبال چه
هستند و ما در
جنگ نرم به
دنبال چه چیزی
باید باشیم که
در عین آن که
جنگ است، ولی
حضوری نرم
دارد و به جای
خشونتِ صِرف
در مقابل
خشونت صرف،
تقابلی دیگر
را جهت غلبه
می خواهیم
دنبال کنیم؟
غرب زدگی،
عین خشونت و
داعشی گری
است، ولی چون
حاج قاسم،
خشونتِ در
مقابل خشونت
نبود، انسان ها
حقیقت خود را
در او احساس
کردند. در
حرکتِ غلبه ی
نرم افزاری
بر هیمنه ی
استکبار،
بحث، بحث
انتقام است و
نه مصالحه،
ولی راهی که
باید در آن
راه، آن
انتقام انجام
گیرد، کدام
راه است؟
مسلّم آن راه،
راهی نیست که
اراده ی
معطوف به قدرت
بتواند آن را
درک کند. آری! هیچ
مصالحه ای
بین ما و
قاتلان ما
صورت نخواهد
گرفت، ولی چه
چیزی در حرکت
مردمی، در
شهادت حاج
قاسم سلیمانی
صورت گرفت که
رهبر معظم
انقلاب«حفظه الله» آن
را مهم ترین
سیلی به
آمریکا
دانستند و
سیلی سخت تر که
غلبه نرم افزاری
بر هیمنه پوچ
استکبار است و
باید زده شود،
چه خصوصیاتی
باید داشته
باشد؟ آیا می توان
قرآن و روایات
و متون
متفکران را در
راستای حضور
نرم افزاری،
همراه با
انتقام
خواند، ولی نه
آن طور که از
آن ها خشونت
به ظهور آید؟
انتقام آری!
ولی خشونت نه.
مثل اشعاری که
در جای خود
انتقام است و
شمشیر تیزی
هستندکه دشمن
را بدون
خونریزی می کُشد.
به گفته مولوی
در وصف حضرت
علی (ع):
تیغ حلمت جان
ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما
را پاک کرد
بازگو دانم که
این اسرار هوست
زانک بی شمشیر
کشتن کار اوست
دفاع از
حقیقت، با
خودِ حقیقت
ممکن است و نه
با خشونت. ما
در کجا باید
باشیم که
بتوانیم استکبار
را بی معنا و
بی هویت
کنیم؟ بستر
حضور تاریخیِ
حاج قاسم،
راهی شد جهت
این امر، امری
که در ذات
انقلاب اسلامی
نهفته است و
همان ذات بود
که مردم فهمیدند
با آن حضور
میلیونی،
کنشی مناسبِ
مقابله با
استکبار را به
میان آوردند و
رهبر معظم
انقلاب در
موضوع غلبه ی
نرم افزاری
بر هیمنه ی استکبار،
متذکر این امر
می شوند.آیا
با تفکر به
هویت حرکت نرم افزاری
می توان در
اکنونِ
تاریخی خود
بهتر حاضر شد،
آن هم با
رویکرد سیلی
سخت به آمریکا
در بستر
انتقام از
آمریکا جهت به
شهادت رساندن
حاج قاسم؟
انتقامی در
بستر حقیقت و
قدرت و نه در
بستر خشونت و
ذلّت.
در نسبت بین
حقیقت و قدرت
می توان به
کربلا فکر کرد
و شب عاشورا،
که از یک طرف
حضرت
اباعبدالله(ع) فرمودند:
همه شما فردا
شهید خواهید
شد. زیرا خود
را در بستر
حقیقتی
یافتند که آن
را شهادت معنا
می کرد و از
طرف دیگر فردا
با تمام نیرو
جنگیدند و
نشان دادند
دارای قدرت
روحی بزرگی
هستند که ترس
در آن راه
ندارد. راستی!
بین شهادتِ
حتمیِ حضرت
اباالفضل(ع) که حضرت
آن را از قبل
می دانستند و
آن همه
دلاوری و قدرت نمایی،
پیچیده ترین
رازی است که
می تواند مرز
بین قدرت و
خشونت را از
هم جدا کند،
تا معلوم شود
چگونه خشونت
با ترس همراه
است ولی قدرت،
با پشتوانه
حقیقت، شجاعت آفرین
است؟
ما در دعای
شریف «ندبه» از
عهدِ حضوری که
حقیقت باید به
صحنه آید، یک
لحظه غفلت نمی کنیم
و لذا قصه ی
دعای «ندبه»،
پایداری بر
حقیقت است و
نه ندبه ای که
حکایت از ذلّت
و ترس باشد. انتقام
سخت که
انتقامی است
پایدار و
موجودیتِ
دشمن را نشانه
می گیرد،
حتماً
انتقامی است
که در بستر
حرکتی نرم
محقق می شود،
تا هویت
تاریخی دشمن
استکباری بی معنا
گردد؛ مانند
حرکت حضرت
زهراi، به خصوص
آن جایی که
حضرت وصیت
فرمودند مرا شبانه
غسل دهید و
کفن و دفن
کنید، تا
جریان مقابل،
هیچ کاری
نتواند بکند،
مگر آن که
ناظر آب شدن و
تبخیرِ به
مرورِ خود در
تاریخ باشد.
«امّ
ابیها»بودنِ
حضرت زهرای
مرضیهi یعنی
بعد از رسول
خداf نیز
باید این نهضت
با روحِ
مادرانه ی آن
حضرت ادامه
یابد و پایدار
بماند. لذا می بیند
که یک طرفِ
صحنه خشونت
است و جسارت
به آستانه آن
حضرت، و در
طرف مقابل،
حقیقت است و
شجاعت، و این
است که شیعه
در ذکر مصائب
آن حضرت متوجه
رنجی می باشد
که در مسیر به ظهورآوردنِ
حقیقت در
مقابل خشونت
باید تحمل کرد
تا معلوم شود
پیروزی اصلی و
انتقام سخت در
حرکات نرم افزارانه
نهفته است و
هرکس باید در
هر زمان مطابق
دشمنی که در
مقابل خود
دارد، آن حرکت
را به میان آورد.
آیه ی مورد
بحث توان چنین
کاری را به ما
می دهد.
همان فاطمه ای
که «امّ ابیها»
بود، تا رسول
خداf در
تأسیس تاریخ
اسلام بدون
هویت نرم افزارانه،
آن تاریخ را
بنا نکنند و
آن تاریخ، عقیم
نماند؛ حضرت مهدی(ع) نیز
که بناست نه تنها
در مواجهه با
جاهلیت، بلکه
با همه ی
فکرها و فرهنگ ها،
تاریخِ قدسی
خود را بنا کنند؛
مسلّم بدون به
میان آوردن
سیره ی زهرای
مرضیهi هیچ
افقی در مقابل
بشر نخواهند
گشود، و لذا
آن حضرت
فرمودند: «إنَّ
لِی فی إبنَةِ
رَسولِ اللّهِ
اُسوَةٌ حَسَنه»
برای من در
دختر رسول
الله، اسوه
نیکو هست. از
آن جهت که در
شخصیت حضرت
زهراi حقیقت و
حماسه، منجر
به عبودیتی شده
است که به
حکمِ «وَمَا
خَلَقْتُ
الْجِنَّ
وَالْإِنْسَ
إِلَّا
لِیَعْبُدُونِ»
تمامِ مقصد
خلقت است. و
این جا است که
می بینیم هر
روز بیشتر از
روزهای گذشته ی
تاریخ، حضرت
فاطمهi ظهور می کنند
تا معلوم شود
حضرت مهدیg چه تاریخی
را بنا است با
مردم در میان
بگذارند. آیا
تاریخ آینده،
تاریخی نیست
که باید با حضرت
فاطمهi شروع شود و
معنا پیدا
کند؟ تاریخی
که به جای حاکمیت
اسلحه ها،
حقیقت است که
انسان ها را
جلو می برد.
آیا نمی توان
به این نکته
فکر کرد که در
سخنان رهبر معظم
انقلاب در
موضوع مقابله
با آمریکا و
انتقام سختی
که باید گرفت،
انقلاب
اسلامی در
حضور تاریخی
خود به بلوغی
در مقابل
آمریکا و
استکبار
رسیده که از
نیروی سخت و
قدرت نظامی
آمریکا عبور
کرده و متوجه ی
ناتوانیِ
قدرت نظامی
آمریکا شده که
نمی تواند
حتی با شهادت
سرداری بزرگ،
ملت ایران را
مرعوب کند؟ از
این به بعد
جنگ سخت با
آمریکا را
نباید به چیزی
گرفت و باید
در تقابل با
آمریکا وارد
فاز تقابل نرم
و حرکت نرم افزاری
شد و در دل
چنین حرکتی
انسان ها را
متوجه ی
معنایی از خودشان
کرد که معنای
آن ها،
معنایی نیست
که جهان
استکباری با
قبله کردنِ
آمریکا به
انسان ها
داده بود. از
این جهت به
نظر می آید
عملاً مرحله ی
بی معناشدنِ
هویت غربیِ
جهان غرب شروع
شده و در این
راستا است که
باید مبارزه
با استکبار را
ادامه داد و
انقلاب اسلامی
در این نسبت
با جهان، خود
را به میان
آورده و تنها
کسانی می توانند
چنین حرکتی را
به میان آورند
که در بین خود
فرهنگ «رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ» را
تمرین کرده
باشند زیرا
مبارزه ی نرم افزاری،
روحیه ای می خواهد
که کنترل خشمِ
با خودی ها را
تجربه کرده
باشد.
قبل از
انقلاب
اساتیدی را می شناختم
که منتظر
انقلاب اسلامی
بودند و نظام
شاهنشاهی را
قبول نداشتند.
می خواستند یک
هویت متعالی برای
ملت پیش بیاورند
و در این راستا
در حدّ خود تلاش
می کردند. آن ها
از حضرت امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» به خوبی
پشتیبانی می نمودند
و متوجه بودند
در همراهی با حضرت
امام و با آن روحیه ای
که انقلاب اسلامی
دارد می توانند
کارهای بزرگی در
کشور انجام دهند
و تصورشان آن
بود که می توانیم
انقلاب فاخری
را شکل دهیم.
ولی ما آن طور
که انتظار آن ها
بود کار را
ادامه ندادیم و
تندی ها و تنگ نظری هایی
داشتیم که با
هویت اصلی
انقلاب فاصله
داشت. بعضاً
ما با کینه ها
سراغ کسانی
رفتیم که تا
دیروز ضد
انقلاب بودند
ولی آماده
بودند تا
انقلاب را
بپذیرند. اصل
انقلاب
حقیقتاً امر
فاخری است و فضای
گرایش به یک انقلابِ
فاخر در بین متفکران
دانشگاهی بود و
هنوز هم هست، ولی
بعضی از تندروی ها
موجب شد که بعضی
از آن ها
احساس کردند
این انقلاب از
آنِ آن ها
نیست، در حالی که
با روحیه «رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ» به
خوبی می توانستیم
این افراد را
از آنِ خود
کنیم. رسول
خداf به علیf می فرمایند
برو پرچم را از
دست آن رزمنده ی
مؤمنِ حزب اللّهی
بگیر، زیرا در
آن شرایط وقت آن
حرف ها نبود. تا
دیروز هر چقدر
توان داشتیم که
با ابوسفیان بجنگیم،
باید پشت دروازه های
مدینه با او می جنگیدیم
ولی اکنون او
هویتی مقابل
شما ندارد لذا
یکی از خانه هایی
را که رسول
خداf در فتح
مکه امن قرار
دادند، خانه
ابوسفیان بود.
سؤال: مگر ابوسفیان
بر سر ماجرای
سقیفه نیامد تا
با حضرت علیu
بیعت کند و به
گمان خود به
آن حضرت کمک
نماید و عملاً
کار را به
درگیری داخلی
بکشانند؛
چگونه می توان
گفت دیگر با
آن همه
امتیازی که به
او داده شد،
خطری از جانب
او نبوده است؟
جواب: مسلماً
ابوسفیان در جریان
تقاضای بیعت
با حضرت علی(ع) نیّت
خیر نداشته ولی
فضایی که او را
امیدوار می کرد
که می تواند باز
به میدان
بیاید، تندی هایی
بود که با آتش زدن
خانه ی
امیرالمؤمنینu
ایجاد شد. فرض بر
این است که بنا
به شواهد کتاب
ارزشمند «الغدیر»،
ابوسفیان یک ساعت
هم ایمان نیاورده
است. بنده هم منکر
آن نیستم و حضرت
علی(ع) هم امید او
را که بخواهد
جبهه ای برای خود
شکل دهد ناامید
کردند و مانع دوگانگی
بین جامعه مسلمین
شدند و تا آن جا
که ممکن بود کوتاه
آمدند تا فضا،
فضای محبت شود
ولی آن نوع
تندی ها که
بعد از رحلت
رسول خداf پیش
آمد، امثال
ابوسفیان را
امیدوار کرد
که می تواند
با همان هویت
مشرکانه ی
خود جایی در
نظام اسلامی
داشته باشد. مسلّماً
آن طور که عرض
شد: «محبت ورزیدن
نوعی معرفت ورزی
و اندیشه ورزی
است که از
محدودیت های
اندیشه های
انتزاعی برتر
است، و عقل
حسابگر و
منفعت طلب آن
را درک نمی کند
و از این جهت
ممکن است حضرت
علی(ع) از جهات
گوناگون تنها
بمانند، ولی
از حرکت نرم
خود دست
برنداشتند.
شما در
کربلا به خصوص
در خطبه های
حضرت
اباعبدالله(ع) و
یاران شان
ببینید که
چگونه به لشکر
عمر سعد به
عنوان کسانی
که مسلمان
هستند، نصیحت
می کنند و
برایشان
دلسوزی می نمایند.
در کربلا یک
مسئله را باید
صد
در صد برای خود
حل کنید تا
بتوانید
کربلا را درست
بفهمید و آن
این است که آن ها
از مرگ به هیچ
وجه ترسی
نداشتند و
مطمئن هم
بودند که لشکر
عمر سعد با آن ها
درگیر می شود
و همه شهید می شوند؛
ولی این همه
دلسوزی پس
برای چیست؟
اگر از اصل
موضوع «رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ» غفلت
کنیم تصور می کنیم
امام(ع) با آن
نصایح می خواهند
به نحوی از
دست لشکر عمر
سعد نجات
یابند. در
حالی که در واقع
امام از فرصت استفاده
کردند تا آن محبّتِ
فراموش شده را
به جامعه ی
اسلامی برگردانند
و تا حدّ زیادی
هم موفق شدند و
نتیجه اش بعد از
کربلا به مرور
پیش آمد.
ملاحظه می کنید
آن فهمی که امام
و اصحاب ایشان
دارند، همان ادامه ی
اسلام از طریق
فرهنگ «رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ» است
و عرض بنده آن
است که محبت ورزیدن
نیاز به شعور والایی
دارد، فوق
آنچه با عقل
استدلالی پیش
می آید، و در
این امر نوعی
سلوک نیاز است.
به همین جهت
هم آن قدر که
مردم با اخلاق
پیامبرf به اسلام
ایمان آوردند
با استدلال و
بحث کلامی کسی
مؤمن نشد. بله!
وقتی دشمن و
یا منافق شبهه
کند باید جواب
شبهه هایش را
مطابق همان
منطقی که شُبهه
می کند داد.
فضایی که شیعه
تحت تأثیر دلسوزی های
ائمهh دنبال کرده
همیشه کارساز بوده
است به همین جهت
تفسیر
المیزان با
محبت ورزیدنِ
مرحوم علامه
طباطبایی به
بشریت نوشته
شده است. به
نظر بنده
علامه
طباطبایی در
المیزان همان
روحانی است که
در پیاده رو،
آن پسر با
دوچرخه به او
می زند و
علامه زمین می خورند
و عمامه شان هم
آن طرف می افتد
و آن پسر تازه
از علامه
طلبکار می شود
که چرا عقب
نرفته است! علامه
بلند می شوند
و عمامه شان
را بر سر می گذارند
و به آن آقا
پسر می گویند:
عموجان من
چیزی ام نشد تو
هم چیزیت نشد؟
این نوع محبت درسراسر
تفسیر المیزان
به چشم می خورد.
اگر کسی این محبت
را نداشته باشد،
نمی تواند ۳۰ سال
شب و روز خود
را صرف تألیف
تفسیر المیزان
بکند. در مورد
حضرت امام«رضوان الله تعالی علیه»
دقیقاً قضیه
از این قرار
است. به همین جهت
می توان گفت زیباترین
عمل در بستر محبت
به انسان ها
شکل می گیرد.
آن محبّتی
را که در تشییع
پیکر شهید حاج
قاسم سلیمانی ملاحظه
کردید، اوج این
محبت در کربلا
ظهور کرد. آن جا
که حُرّ در حالی که
از کار خود پشیمان
است به طرف حضرت
آمد و گفت آیا برای
من هم توبه هست؟
حضرت چه اندازه
زیبا و محبت آمیز
از او پذیرایی
کردند. همان طور
که وقتی لشکر
حرّ با شتاب
از کوفه آمد و
مانع حرکت
کاروان حضرت به
سوی کوفه شد، حضرت
به اصحاب
فرمودند این
افراد و اسبان شان
تشنه اند و از
آن ها
پذیرایی
کردند و چه
اندازه
دلسوزانه با
آن ها برخورد نمودند
که در جای خود
باید دنبال
بفرمایید.
همه این صحنه ها
حکایت از آن دارد
که با سلوک و معرفتی
متعالی می توان
به این نوع محبت ورزیدن ها
رسید. با توجه به
این امر باید بدانیم
اگر در این زمانه
هم بخواهیم اسلام
را درست معرفی
کنیم باید در
مسیری قرار
گیریم که
بتوانیم محبت ورزیدن
را بشناسیم و
بر مبنای آن معرفت،
محبت ورزی کنیم
تا نوعی معیّت
با پیامبر خداf برایمان
پیش آید و احساس
کنیم با پیامبر
خداf در این تاریخ
حاضر هستیم و با
نور آن حضرت عمل
می کنیم، وگرنه
از محبت ورزیِ
مصنوعی که در
لیبرالیته
پیش می آید
کاری برنمی آید.
پیامبر اکرمf کسانی
که خود را از طبقه
برتر می دانستند
و به نژاد و قوم
و قبیله و پدران
خود تفاخر می کردند،
با تندترین کلمات
نکوهش کرده اند؛
چنان که فرموده اند:
«کُلُّکُمْ
بَنُو آدَمَ وَ
آدَمُ مِنْ تُرَابٍ
لَیَنْتَهِیَّنَّ
قَوْمٌ یَفْتَخِرُونَ
بَآبَائِهِمْ
أَوْ لَیَکُونَنَّ
اَهْوَنُ عِنْدَ
اللَّهِ مِنَ الْجَعْلَانِ»؛ همه ی
شما فرزندان آدم
هستید و آدم از
خاک است، باید
پایان بخشند قومی
که فخرفروشی می کنند
به پدران شان و
یا باید بی ارزش تر
نزد خداوند از
فضله حیوانات
باشند.
عایشه در وصف
پیامبر اکرمf می گوید:
«مَا
رَأَیْتُ رَسُولَ
اللَّهِ مُنْتَصِرا
لِنَفْسِهِ مِنْ
مَظْلَمَةٍ ظُلِمَهَا
قَطُّ مَا لَمْ
یُنْتَهَکْ مِنْ
مَحَارِمِ اللَّهِ
شَیْءٌ فَاِذَا
انْتُهِکَ مِنْ
مَحَارِمِ اللَّهِ
شَیءٌ کَانَ أَشَدَّهُمْ
فِی ذَلِکَ غَضَبا»؛ هرگز
ندیدم که رسول
خداf مادام که
چیزی از حرمت های
الهی هتک نشده
بود، به خاطر ستمی
که به شخص او روا
شده بود، در صدد
احقاق حق برآید؛
اما هرگاه به چیزی
از حرمت های الهی
تعدّی می شد، نسبت
به آن خشمگین ترین
افراد بود.
امام خمینی«رضوان الله تعالی علیه» که شدیداً
با سیره ی پیامبرf مأنوس
بودند و در راه
و رسم نبوی تفکر
نموده و با آن خوب
آشنا و بدان دلبسته
و در صدد احیای
آن بودند؛ در نامه ای
عرفانی به فرزند
خود مرحوم سید
احمد خمینی چنین
نگاشته است:
راستی
چرا پیمبر خاتمf از ایمان
نیاوردن مشرکان
آن گونه تأسف و
تأثر جان فرسا
داشت که مخاطب
شد به خطاب: «لَعَلَّکَ
باخِعٌ نَفْسَکَ
عَلی آثارِهِم
اِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا
بِهذا الْحَدِیثِ
أسَفاً» جز آن که
به همه ی بندگان
خدا عشق می ورزید
و عشق به خدا عشق
به جلوه های او
است؟ او از حجاب های
ظلمانیِ خودبینی ها
و خودخواهی هایِ
منحرفان که منجر
به شقاوت آنان
و منتهی به عذاب
الیم جهنّم که
ساخته و پرداخته ی
اعمال آنان است
رنج می برد و سعادت
همه را می خواست؛
چنانچه برای سعادت
همه مبعوث شده
بود.(صحیفه امام؛
ج 16، ص 216 .)
پیامبرf جز رحمت و
مغفرت برای مردم
نخواست. تقاضای
آن حضرت از خداوند
این بود: «إنِّیِ
لَمْ أُبْعَثْ
لَعَّانًا، وَلکِنّیِ
بُعِثْتُ دَاعِیًا
وَ رَحْمَةً، الّلهُمَّ
اهْدِ قَوْمِیِ
فَإِنَّهُمْ لا
یَعْلَمُونَ» من برانگیخته
نشده ام تا انسان ها
را نفرین کنم،
بلکه من برای دعوت
[به حق] و رحمت برانگیخته
شده ام. خدایا
قوم مرا هدایت
کن، زیرا آن ها
نمی فهمند.
انسان ها در
افقی که حضرت محمدf در مقابل
انسان ها می گشایند
می توانند وسعت
شخصیت همدیگر را
بیابند و نسبت
به همدیگر گشودگی
پیدا کنند، غفلت
از این امر
موجب شده تا
امروزه، مسلمانان
و حتی شیعیان سعی
نمی کنند همدیگر
را بفهمند و آینه ی
همدیگر باشد و
این است که گشودگی
انسان ها نسبت
به همدیگر در بستر
روح محمدیf نیاز
اساسیِ این تاریخ
است.
متأسفانه
بخواهیم یا
نخواهیم یک
نوع فردگرایی
بر ما در فضای
تاریخ
مدرنیته حاکم
است. لذا درک عواطف
انسان ها به حاشیه
رفته و تنها ظاهر
خشک قانون های
بشری است که
بین انسان ها
حکومت می کند؛
و اگر فراموش
کنیم پیامبر
خداf چه راهی را
مقابل ما
گذارده اند،
عملاً با توقف
در ارتباطات
قانونیِ بی عاطفه،
تنهایی و
فردگرایی را
ادامه می دهیم.
ما با حضور در
سیره ی
پیامبر خداf می توانیم
همدیگر را
بفهمیم، لازم
نیست به اسم
محبت، مُریدبازی
راه بیندازیم،
اساساً سعه ی
انسانی اجازه
نمی دهد نسبت
ما با همدیگر
مرید و مرادبازی
باشد، ما در
نسبت با
همدیگر سعه ی انسانی
خود را تجربه
می کنیم که چه
اندازه با
محبت به
همدیگر در آن
قرار داریم.
رهبر معظم انقلاب«حفظه الله» در صحبتی
که با نخبگان المپیادها
داشتند آن ها
را توجه می دهند
به ظرفیت های انسانی
که فوق نخبگیِ
صرف است؛ می فرمایند:
راه
نخبگی یک راه بی انتها
است. این جور نیست
که ما بگوییم این
جوان از لحاظ فکری،
ذهنی نخبه است،
حالا هم یک مدال
گرفت و قضیّه تمام
شد؛ نه، این مدال
یکی از نشانه های
حرکت شما در یک
مسیر است؛ مسیر
نخبگانی، مسیر
تلاشی که برخاسته
از یک ظرفیّت و
استعداد و توانایی
خاص است؛ در این
مسیر باید شما
حرکت کنید، باید
تلاش کنید. خب وقتی
که به مدال می رسید،
نشان دهنده ی
این است که در این
مسیر یک مقداری
پیش رفته اید
[امّا] در هر رشته ای
که هستید باید
این پیشرفت را
ادامه بدهید، باید
کار کنید، تلاش
کنید، فکر کنید.
نگذارید که این
ظرفیّت و استعداد
در همین حدّ پنهان
و تمام بشود و در
واقع سَرِ این
چشمه ی جوشان گرفته
بشود؛ نگذارید
این کار اتّفاق
بیفتد. عقیده ی
من این است که توان
انسان، ظرفیّت
انسان - همه ی انسان ها،
حتّی غیرنخبه ها-
یک ظرفیّت فوق العادّه ای
است منتها یکی
ممکن است در یک
جنبه ی زندگی ظرفیّت
بی پایانی داشته
باشد، دیگری در
یک جنبه ی دیگری
امّا همه این ظرفیت ها
را دارند؛ مجموعه،
مجموعه ی ظرفیت ها
را دارد. این ظرفیت ها
بی پایان است؛
نگذارید که وسط
راه بمانید و ادامه
ندهید کار را،
و راه را.(تاریخ/
16/5/98)
می فرمایند
نگذارید مسیر نخبگی
در همین حدّ نخبه بودن تان
بماند. برداشت
بنده از سخنان
مقام معظم رهبری
آن است که انقلاب
اسلامی در
بستر شریعت
اسلام، آرام آرام
انسان ها را
طوری به خودشان
برمی گرداند
که بتوانند
سعه همدیگر را
بفهمند. این یک
مشکل است که افراد
در فضای مجازی
به جای این که
تلاش کنند همدیگر
را و سعه حضور همدیگر
را بفهمند،
سعی می کنند
با اشکال گرفتن
به همدیگر،
همدیگر را
نفهمند. حتی بعضاً
دیده شده که
کتاب هایی از
طریق حوزه چاپ
می شود که
ترجمه ی
نظرات افرادی
مثل هایدگر و
گادامر است.
این کتاب ها
تا مرز ترجمه ی
سخنان آقایان
خوب جلو آمده
ولی وقتی
خواسته اند
نظر آن ها را
نقد و بررسی
کنند به نظر
بنده در نقدهای شان
تلاش زیادی
کرده اند تا
نفهمند
هایدگر و
گادامر چه می گویند.
چرا خود را
نسبت به نظر
متفکران نمی گشاییم
تا آن ها هم خود
را برای ما بگشایند؟
بنده متأسفم که
جوانان مذهبی حتی
فلسفه خوانده ها،
تلاش نمی کنند
همدیگر را بفهمند.
این که بنده شما
را خسته می کنم
از آن جهت است
که متوجه باشید
تاریخی در حال
شروع است در
فهمِ وسعت
انسان ها،
مواظب باشید
از آن تاریخ
غافل نگردید و
حقیقتاً
انسان ها با معیّت
با پیامبر خداf وسعتِ
همدیگر را درک
می کنند. در
این بستر است
که امروزه می توانیم
نیاز اساسی
این تاریخ را
رفع کنیم.
با توجه به نکته
قبل عرض می کنم
روحیه محبت، فوق
کنترل انسان ها
توسط قوانین
است، یعنی
محبت در مذهب
می تواند به
جای قانون
بنشیند، بدون
غفلت از قوانین
و از احکام
الهی.
باید به این
نکته فکر کرد،
آیا محبّتی که
مذهب متذکر آن
می شود و
قوانینی که در
این راستا
مطرح شده، می تواند
جایگزین قوانینی
شود که نسبت به
عواطف و موقعیت های
مختلف انسان ها
بی تفاوت
است؟ بحث در
نفی قوانین
نیست، بحث در
حضور عواطف
است تا
اتفاقاً
قوانین هم در
جای خود اجرا
شود. آیا از
خود نپرسیده ایم
چرا در کشور
ما عموماً
قوانین یا
اجرا نمی شود
و یا اگر هم
اجرا شود هیچ
دردی را در
عمل دوا نمی کند؟
ملاحظه کرده اید
چگونه خصوصی سازی ها
با همین
قوانین و یا
با ارز ۴۲۰۰
تومانی جیب
دلال ها را پر
کرد؟ از آن طرف
ما ملتی عاطفی
هستیم و نمی توانیم
مانند اروپایی ها
در قالب خشک قوانین،
زندگی خود را تعریف
کنیم و به همین
جهت عرض شد روحیه
محبت، فوق کنترل
انسان ها توسط
قوانین، جواب می دهد.
ما افراد را
طوری تربیت
نکردیم تا
متذکر این امر
باشند که وقتی
ارز ۴۲۰۰ تومانی
را به نفع خود استفاده
می کنیم خود را
از گوهر آرام بخش
محبت، محروم کرده ایم.
غربی ها با
توجه به
خصوصیت
جغرافیایی شان
حاضرند در قالب
قوانین بگنجند،
حتی قانون هایی
که عقلاً قابل
پذیرش نیست
ولی صرف آن که
قانون است، آن ها
آن قوانین را
می پذیرند تا
اجرا شود. با
این همه شما
می دانید که
مشکلات
بسیاری دارند و
به راه حلّی هم
نرسیده اند، راه
حلّ هایی که با
نظر به عواطف انسانی
توان رفع آن
مشکلات را
دارا است.
با نظر به تأکیدی
که قرآن بر «رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ» دارد
و محبتِ بین
جامعه اسلامی
را متذکر می شود،
به خوبی می توانیم
بفهمیم حال که
در کل دنیا قوانین
به تنهایی نمی توانند
برای زندگی انسان ها
در کنار هم کافی
باشد، - تازه در کشور
ما که مردم عاطفی
هستند و عقل مان
عقل دیگری است،- پس
باید موضوع «رُحَماءُ
بَیْنَهُمْ» را در
همه ابعاد
زندگی گسترش
داد؛ به این معنا
که درباره هر قانونی
حساب کنیم چه دردی
از جامعه
انسانی را دوا
می کند و ماورای
ظاهر قانون،
به نتیجه آن
هم فکر کنیم،
آن هم نتیجه ای
که در فضای ارتباط
انسانی مان مدّ
نظر باشد. در گذشته
خود بدون آن که
گذشته بی قانونی
باشد، با همدیگر
زندگی می کردیم
و عموماً قبل از
سلسله قاجار و
شروع غرب زدگی مان،
پذیرفته بودیم
اگر کسی ثروتمند
است بقیه از ثروتش
استفاده می کنند
و در این
راستا رعایت
همدیگر را
داشتیم. او باغ
داشت و آن
باغبان هم در
باغ او کار می کرد،
قبل از فضای
مدرنیته و
رونق فرهنگ
سرمایه داری،
نه اسم صاحب
باغ سرمایه دار
بود و نه
باغبان احساس
فقر می کرد.
واژه ی
سرمایه داری
واژه ی جدیدی
است که با
فرهنگ بومی ما
بیگانه می باشد.
بنده همیشه
مثال آیت الله
خادمی را می زنم
که به ظاهر
صاحب چند ده و دهکده
با کشاورزی
خوب بودند و در
عین حال ما با
ایشان در یک
محل زندگی می کردیم
و همان
آبگوشتی را که
ما می پختیم
خانواده ی
حاج آقا هم
همان را می پختند.
در حالی که
پدر بنده به
عنوان شاطر
مغازه نانوایی
یک کارگر به
حساب می آمدند.
منزل آیت الله
هم همان
اندازه ساده
بود که منزل
ما ساده بود و
ابداً
خانواده ها
هیچ احساس دوگانگی
نداشتند. در
واقع آن ثروت
یک نوع امانت
بود که آن ها مدیریت
می کردند، در عین
حفظ محبت و بدون
هرگونه تحقیری.
ما در گذشته
خود این چنین
در معیّت با
حضرت محمدf با هم بودیم،
امروز هم باید
آن معیّت را
مناسب این
زمانه شکل
بدهیم تا
گرفتار دوگانگی
که سوغات روح
غربی است
نشویم.
محبّت اگر برود
دیگر برای انسان
مهم نیست چه بر
سر مردم می آید.
بنده در جوابِ
ارادت به شما می توانم
در حدّ توانِ
خود برداشتی
که از دین
دارم را به
شما هدیه کنم
و این یعنی
جمعِ فرد و
اجتماع و شوق
متقابل و
یگانگیِ اصیلِ
توحیدی که در
آن فضا انسانی
جای انسان
دیگر را تنگ
نمی کند. انسان
توحیدیِ
محمدیf متذکر
گشودگی انسان ها
نسبت به
همدیگر است.
زمانی دنیای
مدرن از طریق ارتباط
با واهمه مردم،
به نحوی مردم
را مشغول خود
می کرد و مردم
هم به همان
خیالات واهی
مشغول بودند
ولی با به
میان آمدن
انقلاب
اسلامی، به جای
توهّمات، خیال
متعالی جایگزین
شد. زیرا انسان
بالاخره با تصوراتی
که از زندگی دارد،
زندگی می کند،
حال یا این تصورات
توسط شیطان و نفس
امارّه شکل می گیرد
که نام آن را
توهّمات می گذارند،
یا آن تصورات
را شرع و عقل
شکل می دهند،
که نام آن را
خیال متعالی
می گذارند.
جناب مولوی در
همین رابطه می فرمایند:
آن خیالاتی
که دام اولیا است
عکسِ مه رویان
بستان خدا است
خیالاتِ انسان های
فرهیخته و متقی
از تجلیات
انوار غیب است
و منجر به عشق
می شود و
زندگی را رونق
می بخشد. به هر
حال با عقلِ تنها
و بدون تصورات
پاک نمی توان زندگی
کرد و جناب حافظ
در همین رابطه
می فرمایند:
عقل
می گفت که دل منزل
و مأوای من است
عشق
خندید که یا جای
تو یا جای من است
یا جناب
مولوی در
رابطه با جایگاه
عقلِ بدون عشق
و بدون قلب می فرمایند:
آزمودم عقل
دوراندیش را
بعد از
این دیوانه سازم
خویش را
حسّ را که نمی توان
برای زندگی متعالی
محور قرار داد،
عقل هم که به تنهایی
شور نمی آورد.
یک چیزی در این
میان هست که به
قول بزرگان جهان
گمشده ی ما می باشد
که همان عالم خیال
است. نقش خیال آن گونه
است که وقتی شما
حضرت امیرالمؤمنینf را مدّ
نظر می آورید،
سیره ی آن حضرت
را متصور می شوید
که چطور با آن بیوه
زن که شوهرش
از لیست شهدا حذف
شده بود
برخورد کردند
و فردا به
خانه ی آن زن رفتند
و گوشت کباب کردند
و به دهان فرزندانش
گذاشتند و به کودکان
می گفتند علی را
ببخشید. این یعنی
در عالم خیال تان
با انوار معنویِ
آن سیره روبه رو
می شوید که
ماورای توهّماتی
است که جهان
مدرن برای بشرِ
جدید شکل داده
و رجوع به
اموری است که
اصالت ندارند
و نوعی رجوع
به سراب می باشد.
با توجه به نکات
فوق باید متوجه
باشیم اگر در این
تاریخ با حضور
در هویتی که انقلاب
اسلامی پیش آورده،
نسبت به همدیگر
و سایر انسان ها
محبت بورزیم،
نوعی معیّت با
رسول خداf برای
خود فراهم
کرده ایم.
مانند فعالیت هایی
که توسط
خواهران و
برادران در
بستر انقلاب
اسلامی در
مناطق محروم
صورت می گیرد.
اگر می بینید
بعضی ها هنوز از
نظر ظاهر تحت تأثیر
جهان مدرن هستند،
ولی از جهت باطنی
نورانی شده اند
و به شهدا و به خصوص
به حاج قاسم سلیمانی
ارادت می ورزند،
به جهت آن است که
انقلاب اسلامی
خیالات متعالی
را در مقابل
آن ها قرار
داده و مراحل
عبور از توهّمات
غربی را
برایشان
فراهم نموده و
با محبّت است
که این راه، روز
به روز گشوده تر
می شود.
خداوند به ما
کمک کند تا آرام آرام
روح محبّت ورزیدن
را که نیاز تاریخی
ما می باشد، در
خود نهادینه کنیم.
در جمع بندی
نسبت به آنچه
گفته شد، می توان
به موارد زیر
نظر کرد:
1- حقیقت در بین
محمدیین حاضر است
و با محبت ورزیدن
به یکدیگر به ظهور
می آید- چه اندازه
این محبت ورزیدن
کم و نادر شده است-
2-
تلاش
باید کرد تا همدیگر
را درک کنیم تا
حجاب های دوگانگی
که در بین ما به وجود
آمده، بر ما سیطره
نداشته باشند.
3- میدان ظهور بقیه
انسان ها با محبت
ممکن است، تا مجال
دهیم هرکس خودش
را به ظهور آورد.
4-
وقتی
به همدیگر محبت
می ورزیم نیمه
خاموش خود را شکوفا
می کنیم، آری!
این وقتی است که
در محبّت ورزیدن
سبقت می گیریم
و این با تواضع
ممکن است.
5-
محبت
ورزیدن همان زندگی
زنده و فعّال است
که با تواضع و ایثار
به ظهور می آید.
6- هویت انسان،
تعلّقی است. یعنی
وجود او عین ربط
به حضرت حق است
و بدین لحاظ در
ذات و وجودش نسبت
به حق گشوده است.
7-
از
آن جهت که ذات انسان
نسبت به خداوند
گشوده است، هر
لحظه با نور اسماء
الهی و تجلیّاتی
جدید، با خداوند
روبه رو است.
8- با توجه به آن که
انسان نسبت به
حق و حقیقت موجودِ
بسته ای نیست،
با نظر به
افقی که از
نظر وجودی در
پیش رو دارد،
همواره می تواند
رابطه ی خداوند
با ذات خود را
تجربه کند و
عملاً از نور
حقیقت بهره گیرد
و پرتو حقیقت
را هرکجا باشد
بشناسد.
«والسلام
علیكم و
رحمةالله و
بركاته»
منابع
قرآن
نهج البلاغه
نهج
الفصاحه
بحارالأنوار،
علامه مجلسی«رحمه الله علیه»
الکافی،
ابی جعفر
محمدبن یعقوب
کلینی«رحمه الله علیه»
مصباح
الشریعة، ترجمه
مصطفوى
الإحتجاج
على أهل اللجاج
كنز
العمّال،
توحید
صدوق
تأویلات،
عبدالرّزاق
کاشانی
علم
الیقین، ملا
محسن فیض
كاشانى
نهج
الحق و كشف
الصدق
اسفار
اربعه،
ملاصدرا«رحمه الله علیه»
فصوص الحکم،
محی الدین بن
عربی
تقریرات
فلسفه، امام خمینی«رضوان الله علیه»
تعلیقات
علی شرح فصوص الحکم
و مصباح الانس،
امام خمینی«رضوان الله علیه»
مصباح الهدایة
الی الخلافه و
الولایة،
امام خمینی«رضوان الله علیه»
شرح
دعای سحر
(ترجمه
فارسی)، امام خمینی«رضوان الله علیه»
شرح
چهل حدیث، امام
خمینی«رضوان الله علیه»»
تفسیر
سوره حمد،
امام خمینی«رضوان الله علیه»
صحیفه
امام خمینی«رضوان الله علیه»
تفسیر
المیزان،
علامه طباطبایی«رحمه الله علیه»
بحران
دنیای متجدد،
رنه گنون،
ترجمه ضیاء الدین
دهشیری
سیطره
کمّیت و علائم
آخرالزمان، رنه گنون،
ترجمه علی محمد
کاردان
مثنوی
معنوی،
مولانا محمد
بلخی
شمس الوحی
تبریزی، آیت الله
جوادی آملی
اسماء
حُسنی، آیت
الله محمد
شجاعی
تحف
العقول، ابومحمدحسن،
حرانی یا حلبی،
معروف به ابن شعبه
پایگاه
اطلاع رسانی
دفتر حفظ و
نشر آثار حضرت
آیت الله
خامنه ای
فلسفه
در بحران. دکتر
رضا داوری
علم
و دین، ایان باربور
حیات
و هدفداری
بدایه الحکمه
و نهایه الحکمه، علامه
طباطبایی«رحمه الله علیه»