در روایت داریم
كه پیامبرخدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: «انَّ لِرَبِّكُمْ فِی ایّامِ
دَهْرِكُمْ نَفَحاتٍ الا فَتَعَرَّضوا لَها»؛[14]
یعنى در روزگار و گاه وبیگاه در زندگى تان نفحات و نسیم هاى معنوى برجانتان مى
وزد، آگاه باشید كه خود را در معرض آنها قرار دهید. حال چگونه خودمان را در معرض
نفحات ماه رجب قرار دهیم تا آن بصیرت و همّت و شور بندگى را پیدا كنیم؟ مسلّم همین
دستورات ماه رجب را با اطمینان
عمل كردن، مساوى است با در معرض نفحات و
نسیم هاى ماه رجب قرار گرفتن. به گفته مولوى:
گفت پیامبر (ص) كه نَفْحَتْ هاى حق
اندر این ایام مى آرد سبق
گوش و هوش داریداین اوقات را
در رباییداین چنین نفحات را
نفحه اى آمد شما را دید و رفت
هركه را مى خواست جان بخشید و رفت
حتما تجربه
كرده اید. گاهى شده است كه وقتى طرف را نگاه مى كنید فكر مى كنید او هیچ معرفتى از
معارف الهى و هیچ توانى از توان هاى سلوكى را هم ندارد. امّا خداوند برایتان روشن
مى كند كه همه آن چیزهایى كه ما آرزویش را داریم، او با همّتش به دست آورده است،
چون خود را در معرض نفحات ماه رجب قرار داده و از بركات ماه رجب سرسرى نگذشته است.
نفحه ای دیگررسیدآگاه باش
تاازاین هم وانمانی خواجه! تاش
یعنى تلاش كن
نفحه ماه رجب را لااقل در امسال از دست ندهى. مى گوید: من به این گرفتارى ها و محرومیت
افتادم، شما مواظب باشید محروم نشوید. مولوى در آخر دفتر دوم مثنوى در مورد موانع
رسیدن آن نفحات به قلبش
و ظلماتى كه در اثر لقمه و غذا پیش مى آید
درد و دلى دارد. مى دانید كه مولوى آن چنان نبوده است كه خودش اراده كرده باشد تا
شعر بگوید، بلكه به جهت ریاضت ها و آمادگى هاى روحى در یك جذبه معنوى وارد مى شده
و دیگر بى اختیار شعر، بلكه معانى و معارفى بزرگ را در قالب نظم مى گفته و
اطرافیانش به خصوص حسام الدین چلپى آن ها را مى نوشته است. مولوى در دردِدل خود مى
گوید: عجب! من یك لقمه اضافه خورده ام تمام روحم خاك آلوده شده و در اثر آن لقمه،
گویا خارى در روحم فرورفته، مى گوید:
سختْ خاك آمیز می آید سُخُن
آب تیره شد سرِ چَهْ، بندكن
یعنى دیگر نمى
توانم در آن جذبه باشم و احوالات معنوى كه به من مى رسد را در قالب شعر بگویم:
دوش دیگرلَون این می داد دست
لقمه ای چندی درآمدره به بست
به خاطر لقمه
اى، این همه ظلمت و پریشان حالى! پس باید از كف پاى لقمان وجودم آثار این لقمه هاى
اضافى را با روزه گرفتن درآورم.
یعنى قبلًا حالات معنوى رنگارنگ و خوبى
داشتم، چند لقمه اضافه خوردم، همه آن ها رفت. لقمه كارش این است، گاهى یك لقمه
اضافى درِ غیب را مى بندد.
از برای لقمه ای این خارخار
از كف لقمان برون آرید خار
خاردان آن را كه خرما دیده ای
زانكه بس نان كور وبس نادیده ای
پیش ازاین كین خارپابیرون كنی
چشم تاریك است، جولان چون كنی
فعالیت بدون
بصیرت نتیجه نمى دهد، اوّل باید با روزه دارى چشم دل را از كورى نجات داد و سپس
راه افتاد.
بهر لقمه گشت لقمانی گرو
وقت لقمان است ای لقمه برو
جان لقمان كه گلستان خداست
پای جانش خسته خاری چرااست
همین طور است
كه لقمه اضافى پاى جان انسان را خسته مى كند و سیر روحانى انسان را متوقّف مى
نماید.
شاید برایتان پیش آمده باشد یك بار كه
گرسنه نیستید ولى باز غذا مى خورید، مى بینید كه چه قدر روحتان ظلمانى شد و میل ها
یتان تماماً زمینى و پست گشت. براى یك لقمه
این همه دغدغه،
این همه وسوسه درونى، به طورى كه احساس مى شود همه شور و نور دین از قلب رفت.
از برای لقمه ای این خارخار
از كف لقمان برون آرید خار
در ماه رجب
خارى را كه در كف پاى لقمان جانمان فرورفته است باید در آوریم تا بتواند جَوَلان
دهد وگرنه وقتى چشم دل بسته است هر چه هم جولان كنى به جایى نمى رسى «چشم تاریك
است، جولان چون كنى».
خاردان آن را كه خرمادیده ای
زان كه بس نان كوروبس نادیده ای
این فرومایگى
است كه انسان وصل به نان است، یك نحوه كورى است، كورى به جهت حجاب نان. آن وقت نمى
فهمى این خرما فعلًا خارِ جان است.
جان لقمان كه گلستان خداست
پای جانش خسته خاری چرااست
حتماً امتحان
كرده اید، در شرایطى كه گرفتار نان و غذا هستیم، وقتى كه خدا را مى خوانیم، عقل مى
گوید: خدا، ولى جان و قلب نمى گوید. چرا وقتى كه مى خواهیم دعا
بخوانیم، قلب همراه نمى شود؟ ریشه اش
كجاست؟ ریشه اش ماه رجب نداشتن است. «جان لقمان كه گلستان خداست» مگر قلب مؤمن،
عرش رحمان نیست؟ چه شده كه آن احساس خدا دارى از بین رفته است؟
اشترآمد این وجود خارخار
مصطفی زادی براین اشتُرسوار
شتر چه مى
خواهد بخورد؟ سرش را زیر مى اندازد و خار مى خورد. یك مصطفى «صلواه الله علیه
وآله»، یك پیامبر، یك انسان روحانى، یك جان ملكوتى، روى این شتر نشسته است. این
شتر باید سرش را بالا آورد، او بخورد و ما هم بایستیم كه نمى شود! یك كوزه عطرى
روى این اشتر است، اشتر زیاد نباید به سوى زمین خم شود، چراكه این كوزه مى افتد،
باید سرت را بالا بیاورى. در ماه رجب إن شاءالله و به لطف خدا باید سرتان را بالا
بیاورید.
اشترآمداین وجود خار خار
مصطفی زادی براین اشترسوار
مگر ما از نسل
مصطفى (صلوات الله علیه وآله) نیستیم؟ ما همه مان فرزندان روحانى پیامبر (صلوات
الله علیه وآله) هستیم. ما سوار بر اشتر بدن هستیم.
اشترا! تُنْگِ گُلی بر پشتِ توست
كزنسیمش درتوصدگلزاررُست
مواظب باش با توجّه به زمین و میل هاى
زمینى این تُنگ عطر نیفتد. تنگ عطرى كه از نسیمش صدگلزار را معطّر مى كند، تمام
احوالات و خلوت هاى تو را به حال و نشاط مى كشاند.
میل تو سوی مغیلان است وریگ
تاچه گل چینی زخارمُردگی
همان طور كه
شتر از خار مغیلان و ریگِ بیابان، گل سرسبز نمى تواند به دست آرد. تو هم با نان و
غذا نمى توانى نسیم روحانى روحت را به دست بیاورى.
ای بگشته زین طلب ازكوبه كو
چند گویی كین گلستان كُووكُو
گلستان پیش تو
است با توجه بیش از حد به نان، آن گلستان گم شده است. اوّل باید خود را از حاكمیت
نان آزاد كنى.
پیش ازآن كین خارِپا بیرون كنید
چشم تاریك است جولان چون كنید
حالا هرچه درس
تفسیر بیاییم و نماز بخوانیم، تا این جان را از میل هاى فاسدِ حاكم بر روح، آزاد
نكنیم، هرچه بدویم فایده اى ندارد، این خار وقتى كف پاى جان آدمى هست، هرچه بدود
بیشتر فرو مى رود.
بیش از آن كین خارِ پا بیرون كنید
چشم تاریك است جولان چون كنید
پس اول باید
خودتان را از این میل هاى بدنى آزاد كنید، آن وقت باور كنید غذا هم كه مى خورید
نور مى دهد. در روایت داریم كه: «مؤمن وقتى غذا بر او حاكم نبود، افطارش نورانیش
مى كند».
بعد مولوى یك
نكته خیلى بیدار كننده اى را مطرح مى كند كه چگونه وجود مجرّدِ نامحدود انسان،
محدود به یك لقمه نان مى شود و این با این كه خیلى عجیب است ولى واقعیت دارد.
آدمی كو می نگنجددرجهان
درسَرخاری همی گرددنهان
ملاحظه مى كنید
از یك طرف تمام دنیا براى انسان كم است، همه دنیا نمى تواند شما را قانع كند ولى
یك وقت هم در یك لقمه نان گُم مى شویم. اسیر یك لقمه نان مى شویم، چه طور شده است
كه انسان اسیر مى شود، آدمیت او گم مى شود؟ این حرف اصلى ما است، در این ماه
بیایید آن وسعت آسمانى خود را از گم شدن در محدوده دنیا، نجات دهیم، بقیه اش هم به
امید دعاها و ذكرها. و این كه زیارت
اباعبدالله (علیه السلام) را شروع ماه رجب
قرار بدهید، چون خواستند ما به همه چیز برسیم، راه معاشقه با اباعبدالله (علیه
السلام) را براى ما باز كردند، كه شروع خوبى براى ورود به ماه رجب است.
[14] ( 1) 14- بحار الانوار ج 68 ص 221