رخدادِ اربعینی، در جستجوی راهی ماورای تئولوژی[1] و سکولاریته[2]
باسمه تعالی
«وَجَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ»(یس/20) از دوردستها مردی آمد که هان! چه نشستهاید در حالیکه پیامبرانی آمدند، پس از آنها پیروی کنید.
کتاب «امکان امر دینی در عصر حاضر» از آقای دکتر بیژن عبدالکریمی که اخیراً رونمایی شد، بهانهای گشت تا با مواجهه با بعضی از نکات آن کتاب بهتر بتوانیم رخداد اربعینیِ این سالها را بنگریم و بفهمیم. اربعینی که مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» آن را «یک پدیدهی غیر قابل توصیف و بینظیر» میشناسند و آن را یک رزمایش عظیم شگفتیساز میدانند. چیزی که به گفتهی ایشان غربیها نمیتوانند درک کنند، در حالیکه کار بزرگی است و روز به روز هم بهتر، قویتر، پختهتر و جاافتادهتر میشود.[3]
1- انقلاب اسلامی ماورای نگاه نیهیلیسمی و نگاه سطحینگریِ دینی، به تاریخ ما قدم گذاشت تا معنا را به انسان و زندگی او عطا نماید و وِلایت را با وَلایت همراه سازد و تا معلوم شود در جهانی که حیات قدسی در حال افول بود، خداوند راهی دیگر را در مقابل بشر گشوده است و دیگر نمیتوان گفت حیات معنوی در همهجا و در همهکس به انتها رسیده و بنیاد فهمِ دینی بهکلّی روزگارش تمام شده است. با درستنگاهکردن به رخداد اربعینیِ این سالها آیا نمیتوان گفت در جوامع امروزی با انسانی دیگر و با امر دینی و امر قدسی مواجه هستیم؟ با کمی دقت میتوان گفت کسانی که از امنتاع امر دینی در این تاریخ سخن میگویند نگاهشان در الهیاتی ریشه دارد که بیشتر در مسیحیت، آن هم در بستر غربی آن جای دارد، در آن حدّ که گویا هیچ گشودگی در این تاریخ در مقابل انسان نیست. آری! از آنجایی که غرب، امروز همهجا را فراگرفته، سخن از افول امر قدسی سخن بیجایی نیست ولی نه به آن معنا که جهانی دیگر در حال طلوع نمیباشد و به جهت سیطرهی غرب نباید از آن جهان سخن گفت.
2- وقتی از ساحت قدسی بیرون آییم، راهی جز قرارگرفتن در ساحت عرفی برایمان نمیماند[4] ولی چگونه میتوان گفت راه سومی ماوراء امر عرفی از دین و امر سکولار، در این تاریخ در میان نیست. تازه چگونه میتوان گفت نیهیلیسم بهکلّی ریشه در تئولوژی دارد؟ آیا این سخن به راحتی در سنت تفکر اسلامی جای میگیرد، یا میتوان آن را یک سخن کلّی دانست؟ مضافاً آنکه تئولوژی همیشه به معنای هر نوع تفکر الهیاتی نیست و نمیتوان هر نوع تفکر الهیاتی را از حیطهی دین حذف کرد و نتیجه گرفت امکانِ امر دینی در عصر حاضر به اعتبار آنکه دین هویت تئولوژیک گرفته است، ممتنع میباشد. اصل این سخن باطل نیست، بحث بر سر آن است که آیا میتوان این سخن را بهکلّی به این تاریخ و در همهجا سرایت داد؟ یا چیز دیگری هم در میان است که نباید آن را نادیده گرفت؟
3- در رخدادِ اربعینیِ سالهای اخیر بهخوبی مشخص شد، انسان به «معنا» و به «فرارَوی از خود» به شدت نیازمند است و این نیاز آنچنان واقعی و نیرومند است که میتواند پوستهی سوبژکتیویسم و خودبنیادی بشر را از درون بشکند و راه را برای تأمین این نیاز باز کند و انسان، ماوراء تاریخی که مدرنیسم برای او ترسیم کرده، زندگی نماید و البته این به شرطی است که ما این رخداد عظیم بیست میلیونیِ انسانهای شیفتهی امر قدسی را بنگریم که چگونه میخواهند به خدا عشق بورزند و تنها به خردورزی نسبت به خدا و امور قدسی اکتفا نمیکنند. گویا ابراهیمu است که آمده است فرزند خود را به حکم ایمان به خدا قربانی کند هرچند عقل دوران روشنگری از گوشهای سر بر آورد که این امر عقلانی نیست و سودی را به همراه ندارد، غافل از آنکه عقلی دیگر در میان آمده است که ایمانستیز نیست. [5]
4- آری! انسانِ سوژه یعنی انسانی که میخواهد خودش بنیانگذارِ خودش باشد و فقط بر بنیاد خودش تکیه کند و پیرامون خود جهانی را بیافریند که عملاً با غوطهورشدن در زندگی روزمرّه و جدّیگرفتن آن زندگی، سرگرم باشد. ولی انسانی که زندگی قدسی را در این دوران مأوای خود گرفته است میداند نباید چنین باشد و متوجهی راهِ دیگری در همین عصر و تاریخ میشود و این را میتوان در حرکت اربعینیِ بیستمیلیون انسانِ سراسر عزم و یگانگی با همدیگر، ملاحظه کرد. بدین لحاظ میتوان گفت امکان امر دینی به معنای واقعی آن در این عصر مسدود نیست و این انسانها متوجهی دینِ خدابنیاد شدهاند تا خبر دهند دیگر از قرن مرگ خدا عبور کردهایم زیرا اگر خدا مرده باشد، امر قدسی و تفکری که پیرامون آن شکل میگیرد و در اربعینِ این سالها به اوج خود رسیده است، ناممکن میشد.
5- مشکل این است که هنوز ما دین و امر قدسی را در گذشته نگه داشتهایم و هرگونه تمنّای امر قدسی و انگیزههای خداجویانهی حقیقی در این عصر را اگر نگویم سرکوب، بلکه نادیده میگیریم. در حالیکه حرکت اربعینی این سالها خبر از آن میدهد که انسانها در حال خارجشدن از دالانِ تاریک روشنگری هستند و تلاش میکنند جهان را قدسی بفهمند و پرسشهای خود را ورای تفکر سوبژکتیو طرح کنند و پاسخ خود را از تفکری که مبتنی بر دین خدابنیاد است، دریافت نمایند. به تدریج این امر مثل هر فرآیندِ تاریخی در حال آشکارشدن است و پرسشهای قدسی از دین در حالِ به ظهورآمدن است. در حین پیادهروی اربعینی وقتی خود را در انبوه جمعیتی که هیچ رنگ و قومیت خاصی جز حضور و استقرار در روحی که حسین بن علی«علیهالسلام» به این تاریخ هدیه کرده بود، احساس نمیکردم در پیش خود گفتم آیا جاهلانهترین سخن این نیست که هنوز در بستر تفکرِ مدرنیسم بیندیشیم و از مرگ خدا سخن بگوییم؟ آیا تاریخی فرا نرسیده است که بگوییم خداوند شیطان را به مرگ محکوم کرده و او را از جوار این انسانها رانده است؟ راستی چرا در این تاریخ و با طلوع انقلاب اسلامی و اینهمه شهید و ایثار و با رهبری سالک إلی اللّهی به نام حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» به جهانی فکر نکنیم که شیطان در آن جهان مرده است. اگر دیروز نشانهی تفکر، توجه به مرگ خدا بود، چرا امروز نشانهی تفکر، درک حضور خدا در این تاریخ نباشد. اگر دیروز شاعری به درستی میگفت:
غربت عقل نمایان شده امروز پدر!
نام عباسِ علی نان شده امروز پدر!
دینِ تسبیح و مناجات و محاسن، دین نیست!
به خدای تو قسم، پیرو دین خودبین نیست!
هرکه از راه رسید آبروی دین را برد!
هرکه آمد فقط از گردهی این مذهب خورد! [6]
آری! اگر دیروز شاعری چنین میگفت، چرا امروز ما هنوز در دیروز بهسر میبریم؟ درست است که هر اندازه از خدا دور شویم در پوچی گرفتار میگردیم و سوژهی نفیِ خدا به نفیِ انسان میرسد؛ ولی چرا باید همچنان اصرار کرد و به مخاطبان قبولاند که تحقق امر قدسی در این جهان به جهت روح مدرنیته، ممتنع است و در این راستا سعی کنیم عدهای را بر این باور نگه داریم که همچنان باید در دالان تاریخِ نیهیلیسم اقامت گزینند؟
6- وقتی درست در همین تاریخ میتوان متوجه بود متن دینِ خدابنیاد یعنی کتابِ وَحی و سیرهی اولیاء معصومh تا این حدّ زنده است و انسانها میتوانند با مراجعه به درک عمیقِ ایمانیِ آن به آن نزدیک شوند و از الهامبخشیِ آن اینچنین بهرهمند گردند؛ معلوم است که گشودگیِ امر قدسی برای آنها رخ میدهد و آن را بهخوبی تجربه میکنند، چرا چنین نباشد؟ و چرا نباید این امر دیده شود؟ چرا رویدادی بزرگ مانند انقلاب اسلامی را که جلوهای بس عظیم از گشودگیِ امر قدسی است و در اربعین سالهای اخیر بهخوبی میتوان آن را تجربه کرد خارج از جهانِ نیچهای ندانیم و متوجه نباشیم این رخدادها ما را به جهان والاتری رهنمون است؟ و آیا هنوز میتوان بر این امر تأکید داشت که انقلاب اسلامی امری است واکنشی و مخاطبان خود را به «وجود» و...
[1] - در اینجا تئولوژی به معنای کلام سنتی گرفته شده که بر اثبات مفاهیم دینی تأکید دارد بدون آنکه دغدغهای از گشودگی نسبت به حقایق قدسی در آن باشد و این غیر از کلام شیعی است که عموماً علاوه بر نظر به مفاهیم الهیاتی ،متوجهی سیرهی اولیاء معصوم«علیهمالسلام» میباشد، و به همین جهت در کلام شیعی نحوهای از گشودگی هست که در کلام مسیحی وجود ندارد.
[2] - سکولاریسم به این معنا که دین در نظم جهان دخالت ندارد هرچند در امور فردی حاضر باشد، ولی قانون زندگی و ایدهآلهای آن را دین تعین نمیکند و خیر جامعه را اندیشهی مدرن شکل میدهد.
[3] - به بیانات مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» در تاریخ 12/8/97 رجوع شود.
[4] - ما در اینجا واژهی «عرفی» را به معنای سکولاریسم بهکار میبریم هرچند معتقدیم این واژه در فرهنگ دینی ما همیشه به این معنا نیست، بلکه بعضاً «عرفی» به معنای دینی است. مثل آنکه گفته میشود: «عرف مؤمنین چنین اقتضاء میکند» یعنی فهم ایمانیِ اهل ایمان چنین است.
[5] - پروفسور الکساندر دوگین متفکر روسی که یک مسیحی ارتدوکس است و در پیادهروی اربعین سال 96 شرکت کرده میگوید: «این پیادهروی نشانهای مهم از آمادگی برای یک تحول معنوی جهانی و آخرالزمانی است. من به عنوان یک مسیحی ارتدوکس با رویکرد آخرالزمانی انقلاب اسلامی که خود را حرکتی آمادهگر برای ظهور مسیح و مهدی میداند، موافقم و امیدوارم با آن حادثهی عظیم که پیروان همهی ادیان منتظر آن هستند، فاصلهی زیادی نداشته باشیم. پیادهروی اربعین به یک حادثهی آخرالزمانی شباهت بیشتری دارد تا یک حادثهی عادی و معمولی. ما و همهی کسانی که در جستجوی عدالت و معنویت در دنیای ظلمت و ستمزدهی مدرن هستیم، باید با همدیگر متحد شویم و این پیادهروی جلوهای از این اتحاد است.»(یه سایت خبری مشرق، تاریخ 1۵ آبان ۱۳۹۶رجوع شود)
[6] - به شعر «پدرم، داد نزن» از فروغ فرخزاد مراجعه شود.