یا محبوب! عرض سلام و رضوان حضرت محبوب بر شما باد. جسارتا پیرامون سوال 34805 سوالی داشتم اینگونه انحراف از فلسفه ی عقلی و بی معنی کردن نیستی که اصلا عدم هستی است از کدام تفکر اشتباه نشئت میگیرد؟ یعنی آیا این نوعی پوچ انگاری است؟ و یا فقط یک اشتباه عقلی؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: تصور بنده آن است که سؤالکننده با نوعی نیستانگاری دست به گریبان است. وگرنه نیستی به معنای نیستی نسبت به وجود دنیایی، غیر از نیستی به معنای مطلق کلمه است. به همین جهت ما بحث را به سخن جناب فیض کاشانی منتقل نمودیم که از هستی و أنانیّت خود مینالد. و این غیر از نیستی است به معنای عدم هستی. موفق باشید
سلام حضرت استاد: خدا قوت، به این رسیدم که اگر عمل انسان باعث پیوند دل و عشق دل به خدا نشود هر لحظه ممکن است تحت تاثیر هوا و هوس قرار بگیرد و بلغزد کما اینکه توی ذهنم نیست که در حال اشد حبا لله گناهی کنم از روی عمد البته که من لایق این محبت نیستم ولی میدونم محب اراده نمیکند که محبوب را اذیت کند و به این رسیدم که دلیل اینکه هرچه درجا میزنم حرکت نمیکنم بخاطر نبودن این محبت هست ولی نمیدونم چطور و چگونه این محبت رو فعال کنم، خیلی حدودی میدونم، ممنون میشم کمکم کنید، به این فکر بودم که خودم رو نساختم فردا امام زمان علیه السلام میان به دردشون نمیخورم ولی به فکرم خورد که اگر دلم عاشق خدا بشه و آن حالت خشیت مخلوط با محبت رو پیدا کنه مثل آیت الله ناصری، دیگر به راحتی میتونم به نیازهام برسم و خدا محب خودش را ناامید نمیکنه و به درد بخور میشم. شاید این پیامی که دادم آنقدر لزومی نداشت که وقتتون رو بگیرم ولی چه کنم که دوستتون دارم؟ همانطور که پدر و خانواده ام هم همینطور بودن
باسمه تعالی: سلام علیکم: مهم آن است که بتوانیم هر اندازه که ممکن است در محضر خداوند خود را احساس کنیم و در امور زندگی راضی به رضای خداوندی باشیم که همواره مواظب ما بوده و هست. و در این رابطه خلق خدا را دوست بداریم و اگر هم از آنها بدی میبینیم با بدیِ آنها بد باشیم و نه با انسانیت آنها. موفق باشید
استاد گرامی سلام: منظور از کلمات در آیه مبارکه چیست؟ «وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» ممنون
باسمه تعالی سلام علیکم: آیه فوق حکایت تجلیات بیکران و نامحدود حضرت حق را به میان میآورد که اگر عالم با تمام امکاناتش بخواهد آن کلمات را به ظهور آورد همچنان آن کلمات در غیب خود واقع هستند. موفق باشید
سلام استاد عزیزم: من درباره احساس تنهایی و اینکه آدم با وارد شدن به عالم تفکر انگار تنهاتر و غریبتر میشه در این دنیا ... و اینکه اصلا میشود گفت ما دو نوع تنهایی داریم که یکیش مخرب و غیر الهی و یکیش الهی و در جهت رشد کمال است؟ چگونه میشود این دو را تشخیص داد؟ من سوالاتی که درباره تنهایی بود را در سایت خواندم ولی از جواب های شما چیزی سر در نیاوردم. ما از تنهایی و سختی ها و اینکه باید چه کار کنیم میگیم شما از حضور در انقلاب اسلامی. حضور در ماه رجب. محبت و ایثار میگید... من ربطش رو نمیفهمم و واقعا جواب این سوالات برام مهمه. استاد چون مضطرب شدم دیگه و راهی نمیبینم. خواهشاً جوابی که قابل فهم باشه برای من بی سواد بفرمایبد عاقبت بخیر و رستگار باشید استاد جانم التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده تنهاییها، فرصتی است تا انسان با مطالعه آثاری مثل قرآن و روایات و کتب عرفانی مثل مثنوی، شخصیت خود را آباد و آبادتر کند تا نهتنها در بهترین حالت نزد خود حاضر باشد، بلکه شرایط ارتباط حکیمانه با سایرین را نیز در خود پیش آورد. در این مورد خوب است به جواب سوال شماره 34589 رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام وقت شما به خیر: سوالی داشتم از خدمتتون؛ آیا امکانش هست که استاد طاهرزاده خطبهی عقد دائم ما رو بخونند؟🙏 ما مراسممون ۲۵ دی ماه هست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد وارد نمیشوم. آرزوی خوشبختی برای شما و همسرتان دارم. موفق باشید
سلام: حالتون خوبه؟ خیلی وقت هست که لایق پاسخ شما نبودم اما این موضوع به من جسارت ارسال این پیام را داد. استاد انگار هر انسانی مرکز دنیاست هر کدام از سمت وجود خودشان، این پیوستگی بسیار متحیر کننده است یعنی هرگناه یک فرد علاوه بر خودش به دیگران هم آسیب میرساند، چقدر عجیب که یک عدم کنترل نفس من می تواند مسیر فرد دیگری را عوض کند، استاد من تمام عمرم در حال گناه بودم چطور میشود طوری زندگی کرد که به دیگران آسیب نرسد راهی هست که خطاهای گذشته جبران شود؟ من امروز متوجه شدم گناهانم باعث آزار و دوری دیگران و علت برخورد های آنهاست، چرا روی دید و بازدید خویشان تاکید میشود؟ انسان یک ترازو است که زندگی کنونی در این عصر تعادل آنرا غیر ممکن میکند راه درست و انتخاب درست چه چیزی می تواند باشد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال هرکس و در نسبت با پروردگارش زندگی میکند. اگر از بقیه تأثیر میگیرد به جهت معنایی است که از خود دارد، حال چه تأثیر مثبت و چه تأثیر منفی و ما با اعمال و رفتار نیکوی خود، نهتنها خود را وسعت میدهیم بلکه میتوانیم به مخاطبان خود اگر آمادگی داشته باشند کمک کنیم. موفق باشید
استاد جان، پس از پرسش و پاسخ هایی که از سوال ۳۸۲۴۵ آغاز شد شوکه شدم از نحوه ی پاسخ های جنابعالی، هم اینکه بسیاری از پرسش های سایت سانسور شده و می شود که از شماره ی آن ها مشخص ست و دوستان تذکر داده اند و متوجه شده اند که سوالات را جواب نمیدهید و هم جواب های جنابعالی به سوالاتی که وقت میگذارید سطحی و مغالطه آمیز ست. اگر این سوال را حذف نمیکنید لطف کنید پاسخ هایی که مخاطب را با شعور تلقی میکند بدهید. مخصوصا سوال 38426 . با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که عرض شد و در ابتدای قسمت سؤال و جواب سایت ملاحظه میکنید ما در محدوده مطالبی که کاربران محترم در رابطه با مسائلی که با مطالعه مباحث سایت برایشان پیش میآید در خدمت آنان هستیم و پرسش هایی که جنبه شخصی دارند پاسخ به ایمیل آن ها ارسال و لذا پرسش و پاسخ به نمایش درنمی آید و در مورد جناب حلاج میتوانید به مقاله استاد امینینژاد تحت عنوان «حلاج از منظر توقیع امام عصر» رجوع فرمایید.
https://alefbalib.com/Metadata/129604/%D8%AD%D9%84%D9%91%D8%A7%D8%AC-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%AA%D9%88%D9%82%DB%8C%D8%B9-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B9%D8%B5%D8%B1
و البته همچنان که عرض شد در این موارد بسیار بیش از این حرفها است که در این میدان بتوان از آن گفتگو کرد. موفق باشید
با سلام به استاد عزیز و گرامی حاج آقا طاهرزاده دامت البرکاته: حلول ماه ربیع اول را به شما تبریک عرض می کنم سوال قرآنی داشتم ۱. در داستان حضرت یوسف علیه السلام یوسف صدیق و قصه آن حضرت علت اینکه حضرت زندان را انتخاب کرد چه بود چون در قرآن آمده حضرت یا به آن زن زلیخا تمکین می کرد یا زندان می رفت و حضرت زندان را انتخاب کرد که بهتر برای ایشان بود در آیاتی دیگر هست که حضرت یوسف چرا به آن شخص گفت که برای تعبیر خواب آمد سفارش من را به پادشاه بگوید و آن شخص یادش می رود و حضرت گریه می کنند چرا به خداوند نگفتند چرا به غیر خدا گفتند آیا این منافات ندارد چون حضرت هم معصوم هم عقل کل هست خطا و اشتباه هم ندارد؟ ۲. حضرت یعقوب خیلی حضرت یوسف را دوست داشت برادرهای آن حضرت به او حسادت کردند و او را در چاه انداختند و اذیت کردند آیا علت حسادت برادرها تقصیر نبی خدا حضرت یعقوب بود باز حضرت هم معصوم وصل به غیب هست خطا ندارد این چگونه هست؟ و آیا اینکه آن زن توبه کرد و بعد حضرت با یوسف صدیق ازدواج کرد آیا درست هست؟ ۳. در جریان قصه حضرت موسی علیه السلام اینکه فرعون غرق در دریا شد از حضرت موسی کمک خواست آن حضرت کمک نکرد و حضرت جبرییل آمد گل در دهانش زد ولی می گویند فرعون از موسی کمک خواست کمک نکرد به او از خدا نه ولی خدا گفته اگر از من کمک می خواست کمک می کردم آیا این درست یا خیر؟ ۴. آیا درست است نبوت از حضرت یوسف برداشته شده به خاطره اینکه دیر تر از حضرت یعقوب پیاده شده آیا اینها اسرائیلیات و احادیث دروغ نیست چون در قصه انبیا بسیار دست بردهاند و بسیار جریانها دروغی نسبت به انبیا علیه السلام وارد کردند و بسیار آن دروغ هست و واقعیت ندارد و احادیث زیاد از این اسرائیلیات نسبتهای ناروا ولی بی خودی دادند و الان استاد یک آخوند بی سواد آقا میری دیدهام نقد کرد حضرت نوح و دم از بخشش وغیره می زند با حاج آقا رفیعی بحث کردند و این آقا یک ذره سواد ندارد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این که حضرت یوسف در زندان از آن شخص خواستند که سفارش او را بکنند. قرآن میفرماید: « وَ قالَ لِلَّذي ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْني عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّيْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنينَ (42) به این معنا که شیطان از یادِ آن فرد بُرد و نه از یاد حضرت یوسف «علیهالسلام». زیرا در آیه ۲۴ سوره یوسف متذکر میشود: « إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصينَ» و مخلَصین را شیطان تصرفی ندارد.۲. و مسلّماً عظمت و صفای حضرت یوسف منجر به علاقه بیشتر حضرت یعقوب به حضرت یوسف بود و این یک امر ارزشمند است. ۳. نه! ازدواجی بین حضرت یوسف و زلیخا صورت نگرفت. ۴. اساساً بحث در کمکخواستنِ فرعون از حضرت موسی «علیهالسلام» در میان نبود. بلکه وقتی در حین غرقشدن میگوید ایمان آوردم به خدای بنیاسرائیل؛ که معلوم است که ایمانِ از سر اضطرار است خداوند در جواب میفرماید: « آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ» ﴿/یونس۹۱﴾ اکنون [که به نابودی خود یقین داری و زمان بازگشت به خدا سپری شده ایمان می آوری؟!] در حالی که پیش از این عصیان می ورزیدی و از تبهکاران بودی؟ و این ربطی به حضرت موسی «علیهالسلام» نداشت. و در مورد دروغی که به حضرت یوسف نسبت دادهاند که پدرشان و برادران در مقابل او سجده کردند. قضیه طبق آیه قرآن این است که میفرماید: «وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً» حضرت یوسف پدر و مادر خود را به تخت نشاند؛ و چون وارد شد همگى به خاطر او به سجده افتادند به اعتبار احترام به رحمت واسعه الهی. و همانطور که متوجه شدهاید عدهای به جهت بیسوادی و یا مأموریتی که دارند با تمسک به اسرائیلیات موضوع را واژگون میکنند و حُسن کار همین است که جایگاه مخالفان نظام معلوم میگردد. موفق باشید
سلام استاد بزرگوارم: ارتباط با خدای تاریخی ارتباط با خدای تشبیهی است نه تنزیهی در حالی که توحید هم تشبیه هم تنزیه است یا حرکت بین تشبیه و تنزیه است. اگر این مطلب درست باشه، پس ما باید علاوه بر ارتباط با خدای تشبیهی که اسم تاریخ ماست، باید با خدای فراتاریخی هم مرتبط باشیم، درسته؟ اگر درسته چطور با خدایی که در تاریخ هم طلوع نکرده مرتبط باشیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در حضور خداوند است در تاریخی که در آن بهسر میبریم تا ذیل اراده او در این تاریخ حاضر شویم. حال ماییم و انوار الهی. ما را در آن رؤیت چه به مباحث مفهومیِ تنزیه و تشبیه؟!! «تا به دریا سیر اسب و زین بُود / بعد از آنش مرکب چوبین بود». موفق باشید
«اللهم الرزقنا زیارة الحسین علیهالسلام فی الاربعین» سلام علیکم: ابتدا قسمتی از روایت حضرت صادق علیهالسلام رو تقدیم می کنم و سپس پرسش خودم را مطرح می کنم: امام صادق علیهالسلام به زراره می فرمایند: «...هیچ چشم و اشکى نزد خداوند محبوب تر از چشم و اشکى نیست که بگرید و بر آن حضرت جارى گردد. و هیچ گریه کننده اى نیست که بر آن جناب بگرید مگر آنکه گریه اش به حضرت فاطمه علیها السلام رسیده و آن بانو را یارى مى کند و نیز گریه اش به حضرت رسول خدا صلى الله علیه و آله رسیده و بدین وسیله حق ما را ادا کرده. و هیچ بنده اى نیست که روز قیامت محشور شود مگر آنکه چشمانش گریان است غیر از گریه کنندگان بر جدم حضرت حسین بن على علیه السلام! چرا که ایشان در حالى که چشمانى روشن و باز و همراه با اشکی خنک که بیانگر ملاقاتی همراه با شادی است دارند محشور مى گردند و بشارت مرتب ایشان را ملاقات می کند و شادى و سرور در جمال ایشان جلوه گر و آشکار است. اما در همان حال مردم در فزع و ناراحتى بوده ولى ایشان از هر غم و محنتى در امان هستند، مردم متفرق و پراکنده و پریشان و در معرض حساب بوده ولى ایشان در زیر عرش و سایه آن به یاد حسین علیه السلام بوده و درباره آن جناب به گفت و شنود و حدیث مشغولند. از ناملایمات و ناراحتی هاى روز حساب هم هیچ خوف و هراسى ندارند! به ایشان گفته مى شود: داخل بهشت شوید ولى آنها از ورود به بهشت امتناع نموده و مجلس ذکر و یاد حسین علیه السلام را اختیار مى کنند، فرشتگان و حورالعین به آنها پیغام مى دهند که ما با ولدان مخلد مشتاق شما هستیم ولى ایشان از فرط سرور و نشاط و کرامتی که در مجلسشان دارند سرشان را بالا نکرده و حتی به آنها نگاه هم نمی کنند!...» استاد با توجه به اینکه به گفته سالار شهیدان همت انسان باید متعالی باشد و خدای متعال همت های بلند را دوست دارد، برای اینکه انسان به مقامی که این روایت اشاره کرده برسد، چه راهی را باید طی کند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در نظر به انسانهای کامل یعنی ائمه «علیهمالسلام» است که در حضرت امام حسین «علیه السلام» تا حدّی به جهت شرایط تاریخیشان از اجمال به تفصیل آمدهاند و باید متوجه بود؛ انسانِ آخرالزمانی، انسانی است که از سیطره اندیشههای معمولی که امکان تردید در آنها هست، رهایی یافته تا با اصلترین اصلها روبهرو شود که آن انسانیت کامل است، انسانیتی که بالاتر از آن ممکن نیست و این یعنی نظر به اولیای الهی در نمادهایی همچون علی «علیهالسلام» و سیدالشهداء «علیهالسلام»، و لازمه چنان حضوری عبور از هر آن چیزی است که در آن توهّمات ساخته ذهن پنهان است، حضوری که مانع میشود تا انسان در گرداب نومیدی و انکار فرو غلتد. حضوری که این روزها میتوان در حرکت اربعینی آن را تجربه کرد و از آن به بعد با آن حضور در همه زندگی بهسر برد، در عین همراهی با مردم غزه. عرایضی اخیراً تحت عنوان «رسانه، اربعین و آینده ای که در پیش است» شده است. امید است موجب درک بیشتر تاریخی شود که در دل انقلاب اسلامی منجر به تولد انسانی باشد که انقلاب اسلامی در آینده خود در پیش دارد. https://eitaa.com/matalebevijeh/17417موفق باشید
پنجهی شیر تعزیه میدرد از غضب سرت / حسّ غرور میکنی؟ وای به روز دیگرت / بوسه بزن به دست پیر، کبر امان نمیدهد گر شکنی تو خویش را اشک شود مقدّرت / نفی ادب نمیکند خادم بارگاه دوست هیچ شو تا عیان شود ذلّت خصم ابترت / کیست میان قبر که اشک رها نمیکند؟ وای به جسم اصغرت وای به جسم اکبرت / میرسد از مسیر عشق آینه، کم نیاورید سر ببرید بغض را گریهی ماست یاورت / مکتب ما که سنگ نیست حرمله سنگدلتر است / می بده این خمار را جان به فدای ساغرت / جای سلاح گرم ما روی زمین سرد نیست / عقل سلاح مرد نیست، دل بده دست دلبرت
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! حقیقتاً عقل، سلاح مرد نیست. باید دل را به دلبر سپرد تا افقی گشوده شود و معلوم شود ما هم هستیم و هم نیستیم، و این است معنی «ایمان». موفق باشید
سلام: ببخشید استاد من دنبال یک پناهگاه و یک لحظه آرامش میگردم پیدا نمی کنم. این دنیا بستر امتحان و سختی های مختلف هست، مرگ هم که سختی های فراوان خودش را دارد. برزخ هم درگیر حساب و کتاب، احوالات قیامت هم که وحشتناک هست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضور در محضر خداوند و توجه به توحید ربوبی، ما را در آغوش خدا قرار میدهد. کتاب «با دعا در آغوش خدا» https://lobolmizan.ir/book/608?mark=%D8%AF%D8%B1%20%D8%A2%D8%BA%D9%88%D8%B4 که روی سایت هست، ان شاءالله در این مورد میتواند مفید باشد. موفق باشید
سلام آقای طاهر زاده عزیز: بنده یک جوون ۱۸ سالم که وظیفه خودم دونستم در حکایت از انتخاب اصلح آقای دکتر جلیلی اقداماتی انجام دهم و قصدم این بوده که معیار حضرت اقا رو برای انتخاب اصلح در آقای جلیلی که نمود داره رو آشکار سازی کنم و از شما خواهشمندم به من در این کار کمک کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی کم و بیش در این مورد شده است که در همین قسمت پرسش و پاسخها میتوانید آن را دنبال بفرمایید. مهم آن است که متوجه شویم در دل تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده، دولت آیت الله رئیسی آغاز دیگری بود بسی متعالیتر از آنچه دیگر دولتهای گذشته در انقلاب اسلامی دنبال کردند و در راستای حضور تاریخیِ خاصی که با دولت شهید رئیسی پیش آمد، شخصیت سیاسی – قرآنی دکتر جلیلی را میتوان ادامه آن آغاز دانست که امید به آیندهای ماورای آیندهای که جهان مدرن مقابل بشر قرار داده، را به میان میآورد که در دل آن آینده همانطور که رهبر معظم انقلاب متذکر شدند تاریخ، ورق خورده است و ما باید در تاریخی که رسوایی جهان استکبار بیش از پیش به ظهور آمده، آینده خود را معنا کنیم و این غیر از آیندهای است که بعضی از نامزدها سعی میکنند ما را ذیل جهان مدرن قرار دهند. به هر حال همانطور که خودتان متوجه شدهاید این نوع آشکارسازی کار سادهای نیست و بیشتر باید به روحانیتی فکر کرد که سیاست و دیانت در هم تنیده شده است که بحث آن بسی گسترده است. موفق باشید
سلام علیکم خسته نباشید ببخشید این سوال و نوشته کمی طولانی هست خواهش میکنم کامل بخونید. حالاتی بهم دست داد که همه چیز برایم سوال شد با خود گفتم اصلا ما چرا باید زندگی کنیم ایا چون جهنمی و بهشتی هست و جهنم درد دارد؟و همه چیز برایم سوال شد که چرا زندگی چرا کار کردن و ... یک لحظه دیدم در این که من هستی هستم که چرا میگویم نمیتوانم چرا بگویم یعنی هر چه امدم به خودم بگویم تو چرا هستی هستی که چرا میگویی دیدم بی معنا هست برایم. حتی اگر کسی به من بگوید بیا کاری کنم تا دیگر چرا نگویی به او خواهم گفت چرا باز یک لحظه دیدم شاید حالاتم شبیه جناب دکارت هست که گفت من شک میکنم پس هستم و در این که کسی هست که شک میکند نمیتوان شک کرد. با خودم گفتم حال مجبور به زندگی هستم و موجودی ابدی هم هستم پس بیاییم خودم یک معنا بر اساس هستم به زندگی بدهم یعنی خودم معنایی به زندگی بدهم تا بتوانم به بودن خودم ادامه بدهم و باز دیدم چقدر شبیه جناب دکارت شدم که همه امور را ابژه قرار داد هستم و با خود احساس کردم اگر همه چیز رو همینطور معنا بدم شاید دیگر احساس پوچی نکنم حال سوال من این هست که با این حالات(واقعا این حرف ها حالاتی هست که به من دست میدهد نه عقاید و باور ها اتفاقا باورهایم کاملا برخلاف این چیز ها است) چگونه میتوانم با مباحث شما انس بگیرم چگونه میتوانم به ظرفیت انسان اخرزمانی و انسانی که جناب صدرا بیان میکند مانوس شوم ایا من محکوم به هستی هستم که چرا میگوید ؟ اخه هر چه تا حالا کردم دیدم نمیشود در راهی قرار بگیرم و باتوجه به حرف شما که ان را با جان یافتم که فرمودید انسان امروز فقط نزد خود میتواند حاضر شود و همه چیز را در نسبت با خود میتواند بیابد دیدم من هم مثل جناب دکارت هستم؟ خیلی ممنون پاسخ گو سوالات جوانان هستید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این قصه هرکسی است که در این زمانه همچون شهید آوینیِ بزرگ به خود آمده و خودش برای خودش مسئله شده؛ در تاریخی که هرکس به خود آید مییابد که خودش برای خودش مسئله است ، حال یا چون دکارت و کانت و حتی هگل، با چنین انسانی در عین سوبژگی و درونماندگاری که خودشان باشند برای خودشان، بهسر میبرند و یا در دل همان تاریخ مانند هایدگر به گستردگیِ انسان میاندیشند و دازاین را که معنای در جهانبودگیِ انسان است اصالت میدهد که نوعی معنابخشیدن به خود است و در این راستا تا حضور تاریخی انسان جلو میرود و یا در این جهان یعنی جهانِ ما، حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» خودش برای خودش مسئله میشود و به عرفان ورود میکنند و در دلِ عرفان و حضور در جهان انسانهایی بزرگ مانند حضرت علی«علیهالسلام» جلو آمدند و باز گویا منتظر حضور دیگری برای معنابخشیدن به خود بودند که میدان سیاستِ آنچنانی که او فرمود «همه اسلام سیاست است» و حضور در تاریخ انقلاب اسلامی، مقابل ما گشوده شد تا در چنین حضور در خود و درخشش در جهان، خود را در بستر نهاییترین حضور درک کنیم و فتحی شد از یک طرف برای امثال آوینیها و از طرف دیگر برای آنهایی که به شکلی دیگر برای خود مسئله شده بودند و در نتیجه افق شهادت را یافتند و حال مائیم و حضور انسان در این جهان و راهی برای معنابخشی. مدتی است به انسان آری! باز به انسان میاندیشم و در این رابطه یادداشتهای صدگانهای شده است که یکی از آنها تقدیم میشود: 29- انسان در نسبت با وجودش و بودنی که رو به سوی هستی دارد، مثل سایر موجودات نیست، وجودی است خاص با هستی گسترده و گشوده، لذا میتواند خود را به جهت گستردگیاش، در آنجا و در نسبتیافتن با دیگران، بدون دوگانگیِ ابژه و سوبژه بیابد، زیرا همهچیز در نسبت وجود گسترده او معنا پیدا میکند. مانند نطق که انسان در آن گشوده میشود با نوعی بیرون ایستادن و در آن بیرونایستادن در نسبت با دیگران، خود را فهمکردن، در عین حضور نزد همه و همه را از خود جدا ندانستن، به همان معنایی که جناب مولوی میفرماید:
این دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم!.
موفق باشید
سلام و نور و رحمت الهی: استاد. تفاوت حمد ذات اقدس اله و حمد مقام ربوبیت خداوند در چیست؟ چطور این دو رو از هم تفکیک بدیم در عمل و بینش؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنگاه که نظر به او داریم که فقط اوست که اوست بدون هیچ وصفی حمد ذات اقدس الهی در صحنه است که حضرت امام روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» در حدیث ۱۲ کتاب شریف «چهل حدیث» از او گفتند آنچه گفتند و آنگاه که متوجه نظر حضرت حق به بندگانش هستیم، متوجه نور ربوبیتش میباشیم. نکاتی در این مورد در جلسه دوم شرح سوره «اعلی» مطرح شد. موفق باشید
سلام استاد جان: وقتتون بخیر. خرید چادر از فروشگاهی که در ایتا و اینستا مطلب میذاره و برای تبلیغ چادر از مدلی استفاده میکنه که آرایش کرده یا چادرهاش تبلیغ نوعی تبرج، جلوه گری یا دنیا گرایی هست به نظرم از لحاظ شرعی اشکال داره چون همین صرف خرید من نوعی هم باعث رونق اونجا میشه و روز قیامت که روز جمع هست اثر عمل من نوعی در جامعه مشخص میشه. نظرتون چیه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید اگر چنین است که میفرمایید، باید احتیاط کرد و یا به آنها تذکر داد که منشأ تبرج نباشند. موفق باشید
با سلام استاد عزیز: شهادت چیست؟ اصلا ما چقدر راجع به این موضوع آشنایی معرفتی داریم؟ بماند که حضور در این وادی هر روز رخ مینماید، ولی گمانم اگرنشناسیم این واژه را نخواهیم فهمید اعمالی که ثواب شهادت دارد و آنکه آرزوی شهید شدن دارد چیست و زن .. درکدام مقام جایگاه شهید دارد و آنچه مجال گفتن ندارد؟ و در کدام وادی باید زیست؟ و کدام جایگاهی دارد آن حدیث که میگوی دمقام عالم از شهادت بالاتراست و چه کسی خواهد شناخت خمینی کبیررا که آن همه عالم خواستند در رکابش به شهادت رسند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در محرم امسال تحت عنوان «کربلا و رازی که شهدا متوجه آن بودند» شد که خوب است به آن رجوع شود. موفق باشید https://lobolmizan.ir/sound/1227?mark=%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7%20%D9%88%20%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C%20%DA%A9%D9%87%20%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7%20%D9%85%D8%AA%D9%88%D8%AC%D9%87%20%D8%A2%D9%86%20%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86%D8%AF
سلام استاد عزیز: خدا قوت. یک سوال داشتم چه جوری میتونیم اسماء الله را در وجود خودمان به عینیت برسونم؟ آیا کتاب یا ... در این زمینه هستش که جامع توضیح داده باشه؟ آیا از طریق بلا امتحان این اسماء در وجود انسان به عینیت میرسه؟ سوال دوم اینکه چطور خودسازی کنم و در واقع تزکیه نفس انجام بدیم؟ از کجا شروع کنیم؟ اطلاعات در این زمینه هستش به صورت جامع؟ آیا نیاز به چله گرفتن و... هستس؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است به «کتاب اسماء حسنی دریچه های نظر به حق» https://lobolmizan.ir/book/241?mark=%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%A1رجوع شود. 2- مباحث «معرفت نفس» برای شروع بسیار مفید است. موفق باشید
از آنجایی که اربعین با سکوت هایش صحبت میکند. در مسیر اربعین یجایی نشسته بودم دیدم آنسوی موکب ها شهرکی قرار داشت و چرخ فلک و... روح آنجا ساکت ولی روح مسیر پر از وجود و محبت بود، و امسال مردمانی را دیدم که مسیر اربعین را با سالیان قبل فرق داده بودند، شاید بتوان گفت این محبت و گرمی یگانگی میهمان و میزبان و امام حسین (ع) دیگر گونه های دیگری را هم در خود نشان میداد، گویا استعدادی رو آشکار میکرد و چند قرائن دیگر باعث شد احساس کنم مسیر اربعین وقتش رسیده که آرامآرام به داخل شهرها سفر کند. از آن زمان وظیفه خود دانستم تا به قدر وسع کوچک خود، در شعاع این امر قرار بگیرم. ما کانون فرهنگی کوچکی داریم که نونهالان و نوجوانان فعالیت میکنند. امسال بجای ایستگاه صلواتی که فقط اعضای یک مسجد یا هییت یا مجموعه فعالیت میکنند را تعطیل و بجایش موکب های فاطمی زدیم فرق موکب ها این بود که سر هر کوچه یه موکب بود که یک نوعی اهالی محله ها را دعوت میکرد تا به این ایثار با محبت تشریف بیاورند، و با ۷ تا موکب، در کل محله روحی احساس میشد که انگار داخل گرمی محبت همان همسایه های قدیم وارد شدیم و ان شا الله در نظر داریم این امر رو در نیمه شعبان و غدیر و اربعین تداوم بدیم و گسترش پیدا کنه این موکب های فاطمی هم با حرکت ایستگاه صلواتی فرق میکرد و با ابنکه ملهم از اربعین هست ولی حتی با حرکت مسیر اربعین کمی فرق داشت و آن سریان مسیر به داخل کوچه ها بود. داشتم فایل خطر بدعتهای غیر الهی و غیر اخلاقی رو گوش میکردم گفتم این نگاهم را به استادم بگم تا اگر اشتباه بدعتی درش هست، ما را متذکر تفکر اصیل خود و انقلاب کند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: کار بسیار خوبی است و این یک سنت حسنه است تا روح مردمان متوجه سرمایههای معنوی و تاریخیشان شود و معلوم گردد دلها حتی در دنیای غربزده با اینهمه سرگردانیهای بیهوده، هنوز در گرو دلسپاری به اولیای معصوم هستند و لذا وقتی همان انسانها از آن سرگرمیهای بیهوده خسته شدند، متوجه میشوند راه دیگری هست تا انسانها را معنا ببخشند. چه اندازه برای خود بنده شادیبخش است وقتی در برقراری چنین موکبهایی شرکت داشته باشم و سهیم باشم. موفق باشید
سلام: نظر شما در مورد این یادداشت چیست؟ دکتر داوری به مناسبت نودسالگی یادداشتی نوشته که چینی نازک تنهاییاش را نشان میدهد. او در حکمی مطلق نوشته: «هیچکس در این چهل سال با من درباره مسائلی که مطرح کردهام بحث نکرده است. موافقان که بیشتر جوانانند با لطف و احسان در نوشتههای من نظر کردهاند». او در جایی دیگر ادامه داده که: «چهل سال است در وضع تحریم به سر میبرم. تحریم من از ناحیه یک گروه صورت گرفت و جمع کثیری از آن پیروی کردند حتی کسانی که در ظاهر هیچ اختلافی با من نداشتند». چهل سال تحریم را با هفتاد سال جنگ ادامه داده: «هفتاد سال جنگیدهام اما در یکی دو سال اخیر احساس میکنم شکست خوردهام. این شکست را وقتی آزمودم که دیدم حتی صمیمیترین و صادقترین فرزندان این کشور روحیهای پیدا کردهاند که فکر میکنند به فکر نیازی نیست بلکه عمل باید کرد». نکته مشترک این تنهایی داوری این است که میگوید هیچکس با من بحث نکرده است و عبارت «جوانان» را هم که به کار میبرد منظورش همبحث فکری نیست بلکه صرفاً از لطف و احسان آنها تشکر کرده است. او طوری نوشته که گویا اندیشههایش بر هیج کس تاثیر نداشته است. نمیدانم چطور آوینیها را حساب نکرده است؟ چطور یادش رفته که اصغرطاهرزاده را به خاطر درکی که از او داشت ستایش کرده است؟ چطور همسخنیهای جوانان اندیشمند را فقط در حد لطف و احسان میبیند؟ گرچه او همچنان تجدد و تحجر را همزمان نقد میکند و مینویسد: «از آزادی گفتن روشنفکران مثل از تقوی گفتن گروه رقیب است.» اما موضع او در مورد انقلاب هم نامتعادل است: «من اشتباه کرده بودم و گفته بودم انقلاب صرفاً سیاسی نیست بلکه میتواند آغازی دیگر باشد». داوری به نام تفکر تسلیم شده است. موافقم که سخن اکنون استاد درباره ضرورت توسعه با نقد تجدد تناسب دارد. در کتابم هم یادداشتی درباره اهمیت مقام تحقیق از دید ایشان نوشتم. ولی فکر میکنم گاهی این ضرورتگویی موجب تسلیم شده است و موضعگیری هایی از ایشان دیده شده که با داوری متفکر تناسب ندارد. شاخص این موضعگیریها پیامش درباره برجام بود. داوری درست میگوید که «هایدگر در ابتدا اشتباه کرد که ناسیونالسوسیالیسم را مقدمه گشایشی تازه در تاریخ انگاشت.» اما همچنان محتاط است و نمیخواهد نسبت یهود و مدرنیته در اندیشه هایدگر را تبیین کند. اگر او متوجه بود که اصلیترین تاثیرش بر جوانان اصیل در آن سوی انقلاب است، نمیگفت: «با انقلاب نه فقط رویای من تعبیر نشد هیچیک از شعارها و سوداهایی که اهل انقلاب داشتند به جز خواست کسانی که حکومت شریعت دل بسته بودند یا به آن گردیدند تحقق نیافت.» داوری سخن سالها پیش خود را تکرار کرده که کتابهایم خوانده نمیشود و گفته شکست را میپذیرم. تیتر سیاستنامه فیلسوف بازنده است. نمیخواهم سخن استاد را رفو کنم یا بگویم حرفش غلط است یا شکستهنفسی است. اما شکستخورده شکستگی و درجهای از تضرع دارد که همان راه نجات است امیدوارم این شکست مانند سخن خود او درباره کرونا باشد که آن را عصر اضطرار بشر خواند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً هر سخن و هر نوشتهای که از آقای دکتر داوری به ظهور آید، ما را به تفکر دعوت میکند از جمله همین نوشتهای که جنابعالی از ایشان متذکر شدهاید و بنده نیز در جریان آن بودم. و به همین دلایل که میفرمایید پس آقای دکتر داوری دیده شدهاند و در نظام اسلامی، ایشان را فیلسوف فرهنگ نامیدهاند و تقریباً اکثر متفکران، نگاه ایشان به امور را مدّ نظر دارند. در جواب سؤال شماره 36357 به طور اجمال اینطور عرض شد همانطور که استاد فرمودهاند یادداشتهای تنهایی ایشان بوده حاکی از آنکه سخنان و نگاه ایشان به عالَم و آدم، بسیار بیش از آنکه مدّ نظرها است میتوانست مفید و کارساز باشد و در دل آن یادداشت، گویا استاد از خود پرسیده باشند چرا در این مورد شکست خوردهاند؟! و کسانی که استاد را میشناسند میدانند که این نوع سخنگفتن، دأب ایشان است. ولی به نظر بنده اگر دکتر داوری فیلسوف فرهنگ و چهره ماندگار است، بیش از آنکه فیلسوف فرهنگ و چهره ماندگار باشد، فیلسوف فردای ما میباشد با تأثیری بسی بیشتر. زیرا در بستر انقلاب اسلامی با هویت جهانیِ این انقلاب و اینکه باید این انقلاب، سرنوشتِ بشر گرفتارشده به نژادپرستی غربی را تغییر دهد؛ این دکتر داوری است که در آن بستر برای آنهایی که میخواهند با عقل جهانی، انقلاب را بیان کنند، حرفها دارد، همانطور که برای آنانی که امروز بنا دارند دینداری خود را به عمیقترین شکل فهم کنند، نیازمند اشارات دکتر داوری میباشند. به یاد آورید وقتی آنطور که شایسته بود جناب مارتین هایدگر را پاس نداشتند. شاگرد چینی هایدگر اینطور میگوید: وقتی رفتار غیر منصفانه متفقین را با هایدگر دیدم به او گفتم: «منکیوس میگوید: وقتی آسمانیان اراده میکنند که تکلیف سختی را بر عهده کسی بگذارند، نخست قلب او را از تلخی اندوه آکنده میکنند، رگ و پی و استخوانیهای او را میپوسانند و کالبدش را به مشقت دچار میکنند و اعمال و آثارش را با بیحرمتی میکنند تا آنکه قلبش مهبط الهام شود و طبیعتش انگیخته گردد و نقایصش جبران شود ..... و از این همه، میآموزیم که حیات حقیقی از شور و اشتیاق و محنت و حرمان نشات میگیرد و از طرف دیگر مرگ حاصل بیدردی و لذت و تن آسایی است.» و بنده حقیقتاً هرچه بیشتر در جناب آقای دکتر رضا داوری تعمق و تأمّل می کنم، بیشتر احساس می نمایم که قلب او مهبط الهام فرشتگان است و میتوان معنی حیات حقیقی را از اشارات او برگرفت و مگر میشود چنین مردی نسبت به غوغاسالاران، گمنام و غریب نباشد؟!!! طوبا للغربا.
بنا به گفته آقای دکتر سید مهدی ناظمی قره باغ : دکترداوری تلاش میکند به خوانندگانی که در آینده دارد اعلام کند که هیچ وقت «او را جدی نگرفتهاند»؛ نه حاکمان و نه مخالفان ایشان. بنابراین هر چیزی که ممکن است مخالفانش درباره او بگویند از همینجا ریشه میگیرد که آنها هیچ وقت «دکتر داوریاردکانی فیلسوف» را نخواندهاند.
و از جهت دیگر آنگاه که متفکران خاموشی میگزینند، بدین معنا است که گوشها و گفتگوهایی والاتر از آنچه در عرف ردّ و بدل میشود باید داشت. این است که آن متفکران با سکوت و یا اظهار شکستِ خود باید بذر دلواپسیهای خود را در زمین آن تاریخ بپراکنند، به امید ظهور زمین و زمینهای که شنیدن و دلسپردن به اندیشمندان در آن آغاز شود. و تا زمانی که ظاهرگرایان و متحجّرین در جایگاه ارزیابی انسانها قرار دارند، انسانهای ارزشمند در بوته فراموشی گذاشته میشوند. آیا دروغگوترین انسانها همان ظاهرگرایان و متحجّرین نیستند؟ آیا نمیشناسیم کسانی را که به دلایل نوع اندیشهای که دارند، عوامِ سرگردان آنان را نمیستایند؟ آیا میتوان گفت درخشش اندیشه آنان چشمهای مردمان سطحینگر را میزند، زیرا خود را در مقابل آن اندیشهها خوار و حقیر احساس میکنند؟ اینجا چه کسی را باید مقصر دانست؟
باز باید نسبت به آقای دکتر داوری و آن متن، فکر کرد. رفقا در همین رابطه سه جلسه تحت عنوان «فیلسوف فردا» داشتهاند که خوب است سخنان آنان نیز مدّ نظر قرار گیرد و باز در مورد آقای دکتر داوری و آن متن، فکر کرد. https://eitaa.com/soha_sima/3128 وhttps://eitaa.com/soha_sima/3156 موفق باشید
سلام استاد گرامی وقت بخیر: امیدوارم حالتان خوب باشد. میخواستم از شما یک راهنمایی بخواهم. من پارسال معلم شدم. و منطقه ای که درس میدهم چند تایی نیروی آزاد جذب کرده بودند که متاسفانه از لحاظ اعتقادی و پوشش و بقیه موارد که شاخصه معلمی نداشتند. من و همسرم احساس وظیفه کردیم و با ارتباط گرفتن گزینش گزارش این افراد را دادیم. این گزارشات باعث اخراج این افراد شد. حالا من نمیدانم وسوسه ی شیطان است در وجودم که چرا این کار را کردم. (یکی از کسانی که از دانشگاه فرهنگیان دو هفته بعد قبولی اخراج شد خودم تیپ ظاهری و کشف حجابش دیدم.) یا عذاب وجدان که چرا باعث اخراج این آدم ها شدم. البته هنوز چندتایی از آنها اخراج نشده اند. حکمشان آمده برای سال آینده. این میان یکی از آنها فهمید و حرف من افتاد دهن مردم. و به همه گفت من برایش زدم و نمیدانم اسم این کار آبرو ریزی هست یا نه. اما جو بسیار بدی بر علیه من درست کرده نمیدانم استاد کارم درست بوده یا نه. اطرافیان میگویند به تو ارتباطی ندارد چه کسی وارد سیستم میشود. اما من احساس وظیفه کردم و قدم در این راه گذاشتم خواهش میکنم من را از این وضعیتی که هستم با جملات و نصیحت های پدرانه تان نجات دهید. سپاسگذارم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته اگر آن افراد، شایستگیِ معلمی را نداشته باشند واجب بوده و هست که به گزینش خبر دهیم. به هر حال اینان ممکن است در جای دیگر مفید باشند ولی مسئله تربیت یک نسل بسیار حساس است و ما تا حال کوتاهیهایی داشتهایم. موفق باشید
سلام خدمت استاد عزیز: اجرتان با اباعبدالله پوزش بابت مزاحمت، تا جلسه دهم خطبه همام را چندین بار با لذت و شور و شعف گوش کرده و نکته برداری هم کرده ام. اراده هم داشته ام که آن نکات را در حد امکان به عرصه عمل بیاورم، ولی استاد عزیز احساس میکنم من همان آدم خراب سابقم و تغییری که نجاتم دهد نداشته ام. چکار باید کرد که تغییرات محسوس باشد و شخصیت ما اقلا در آخر عمر به سمت شخصیت همام میل کند؟ آیا همان شور و شوق و قبول قلبی مطالب کفایت میکند؟ در این مورد سردرگم هستم. روش کار با این جلسات چگونه باید باشد؟ لطفا اگر نکته ای در این رابطه هست ممنون میشم بیان بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال ملاحظه میکنید که مولایمان حضرت امام المتقین علی «علیهالسلام» آن شجره نبوت. در خطبه همّام، راهی بسی قابل اطمینان و متعالی را مقابل ما قرار دادهاند. از خدا باید عاجزانه بخواهیم که ما را در ادامه آن راه موفق و موفقتر بگرداند تا در جهانی که آن اولیای الهی در آن حاضر بودند، ما نیز حاضر باشیم. موفق باشید
استاد سلام: سوالی در رابطه با شغل معلمی دارم. بدون دروغ یکی از چالش های یک معلم کنترل و مدیریت کلاس درس است و گاهی این مطلب مسئله اساسی ذهن معلم در سر کلاس می شود. امروز دانش آموزی سر کلاس سوالی در مورد اینکه فلان درس به چه کار ما می آید از بنده پرسید من هم با تصور غالب بر ذهنم که او نیتش به هم ریختن کلاس است جوابی به او دادم اما بعدا از خودم پرسیدم: حالا اگر واقعا این سوال دغدغه ذهن این دانش آموز بود چه؟ یا اصلا بله نیت اصلی اش به هم ریختن کلاس بوده اما خود سوال هم دغدغه ذهنش بوده یا حتی او این سوال را برای به هم ریختن کلاس پرسیده اما اصل سوال برای هم شاگردیهایش مطرح بوده، آیا با این وجود نحوه برخورد من درست بوده؟ از طرف دیگر سالهای اول تدریس به این جور سوالات خیلی بها می دادم و سعی می کردم با فکر دانش آموز همراه شوم اما واقعا در کنترل کلاس مشکل پیش می آمد. گویا در عملکرد بنده همراهی با فکر دانش آموز لازمه اش یک آزادی هست که در نهایت او از این آزادی سوء استفاده می کند. خواهشم این است که این دغدغه بنده را هم با توجه به تجربیات معلمی تان و هم اندیشه تان جواب بدهید. ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال جمعِ این دو مورد مهم است که از یک طرف دانشآموزان بتوانند سؤال کنند حتی به هر بهانهای. و از طرف دیگر جنابعالی به عنوان معلم کلاس در عین جوابگویی به سؤالات در وقت مشخص، نه صِرف آن موقعی که دانشآموز سؤال کرده، مواظب کنترل کلاس هم باشید. این دیگر زرنگی معلم است که بتواند این دو حضور را با همدیگر جمع کند. موفق باشید
با سلام: استاد عزیز در گروه مطالب ویژه صوت جلسه برنامه سدید را گوش میدادم که انصافا با مجری گری توانمند جناب نقی لو کیفیت بالاتری یافته است_بطور خلاصه حضرتعالی رجوع به خود را از مراتب لاینفک زندگی جدید دانسته اید و همین را منوط بر رجوع تاریخی _در ظاهر هیچ مشکلی با این شیوه بوجود نمی آید البته بنظرحقیر این بحث از سری بحث های تقدم و تأخر «نقل _عقل» گذشتگان مستثنی نیست! مثلا اگر تقدم الگوهای قرآنی بر عقل سخن گوییم بایست متوجه شویم که همین حکم، حکم عقل است از طرفی اگر تقدم عقل را بر نقل مطرح کنیم میشود همین آشفته بازار دوران به اصطلاح روشنگر عقل که همین غرب خونریز محصول نامیمون آن است! حال رجوع به تاریخ ما همیشه توسط نفس ماست آیا همین رجوع و شیوه تحلیل تاریخ از آلودگی نفسانی عقل روشنگر اکنون ما مصون است؟ بنظرم که نه! باز دچار تسلسل میشوم! بهعبارتی دیگر نفس من اکنون، بدون تعالی در مراتب اش نمیتواند تحلیل درست از تاریخ خود کند! حال بعد از تعالی لزوم شناخت تاریخ برای تبین به دیگران شاید مفید افتد اما برای خود که معنی ندارد، چرا؟ چون اگر هدف تعالی است که اتفاق افتاده اگر تعالی اتفاق نیفتاده باشد رجوع همان آلودگی جهل را خواهد داشت! لطفا راهنمایی بفرمایید مثل همیشه _خدا وجودتان را مستدام بفرماید انشاالله
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در نظر به انسان است در دو نگاه. یک نگاه نظر به انسان دارد که با عقل خود متوجه وجود حقایق عالَم مانند خدا و فرشتگان و ابدیت میشود و در باور عقلی خود، خود را ادامه میدهد؛ که بسیاری از اهل ایمان چنیناند. و در نگاه دوم نظر به انسانی است که در باورهای عقلی نمیتواند خود را بپذیرد و به حضوری نزد خود نظر دارد که به اصطلاح گفته میشود انسان در این حالت، سوبژه خودش شده و تنها در جهان خود میتواند حاضر شود. بحث در آن بود که در حالت دوم باز قرآن متذکر این انسان است که در جهانش حضور اسمای الهی حاضر است و باب گفتگو را در این فضا میتوان با او باز کنیم که در بنیان شماره ۳۸ تحت عنوان «وقتی جهان با ما جهان میشود» از کتاب « در راستای بنیان حکمت حضور انقلاب اسلامی در «جهانی بین دو جهان» عرایضی در این مورد شد و یا در بحث «نظر به ظرفیتهای بشرِ جدید و راه معنابخشی به آن در افق تمدن اسلامی» https://eitaa.com/matalebevijeh/13876 نکاتی مطرح شده که میتواند ما را در این مورد نیز دعوت به اندیشیدن کند. موفق باشید
سلام و ادب استاد عزیز: لطفاً نظرتان را در مورد ادبیات این متن و چنین ادبیاتی که امروزه زیاد دیده میشود از نظر اخلاقی و شرعی بفرمایید. این متن از آقای مهدی جمشیدی، ذیل فیلمی که از یکی از اساتید دانشگاه تهران منتشر شده نوشته شده. در فیلم، استاد دانشجوی دختر بیحجاب را فاحشه خطاب میکند: در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، دکتر جمشیدیها به فاحشهگیهای راهیافته به محیط علمی اعتراض داشت، اما «فحشاجویان» برآشوبیدند و گفتند اینجا «آکادمی» است! ۲. شما؟! آکادمی؟! دریغ از سر سوزنی علم و معرفت در وجود دستمالیشده و همهجاییتان. شرمتان باد؛ شما برای «آن کار دیگر» آمدهاید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مطمئناً این ادبیات که میفرمایید با ادبیات رهبر معظم انقلاب نمیخواند که میفرمایند: «حجاب بیتردید یک ضرورت شرعی و خدشهناپذیر است اما این ضرورت خدشهناپذیر نباید موجب شود کسانی که به صورت کامل حجاب را رعایت نمیکنند به بیدینی یا ضدانقلابی متهم شوند... بدحجابی یا ضعف حجاب درست نیست امّا این موجب نمیشود که ما این [افراد] را از حوزهی دین و انقلاب و مانند اینها خارج بکنیم و خارج بدانیم؛ چرا؟ البتّه همه ماها یک نقصهایی داریم، باید نقصها را برطرف کنیم.» موفق باشید
