سلام علیکم: در رابطه با سوال 40255 میخواستم بدونم که چگونه میشه که هم توجه ما به کسی که نصب العین قرار دادیم باشد و هم تمام توجه ما به خدا باشد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مسیر سلوک، این حالت پیش میآید به همان معنایی که فرمودهاند: «دیده آن باشد که باشد شهشناس / تا شناسد شاه را در هر لباس» از آن جهت که همه چیز آینۀ به ظهورآمدن انوار و اسماء حضرت محبوب است. موفق باشید
سلام بر استاد: از اینکه سؤالات قبلیم رو جواب دادید سپاسگزارم. میخوام بدونم درست پاسخ پرسش ۴۰۷۲۰ رو متوجه شدم. البته صوت جلسه ۳۲ (انسان و باز انسان) رو هم گوش دادم. ممنونم. اینطور که من متوجه شدم ما نباید عقیده داشته باشیم که حضرت حجت ارواحنا فداه در گوشه ای از دنیا نشستند و در عین اینکه این قابلیت رو دارند که در تمام زمانها و مکانها و عوالم گذشته و حال و آینده حضور داشته باشند، این قابلیت رو هم دارند که صدای دل ما رو قبل از به زبان آوردن بشنوند، بلکه اون وجود توحیدی نهایی درون ما که انسان کامل هست و سیطره بر عوالم مادی و خیال شخص من دارد و تلاش ما برای عین اون مقام توحیدی شدن هست در واقع همون امام زمانی هست که از دل من خبر دارد، و این مقام توحیدی و برتر وجود من در جسمی به نام حضرت مهدی ظهور دارد. استاد درست گفتم؟ استاد من فکر میکنم در واقع حضرات معصومین علیهم السلام و اولیای الهی و اساتید ولایی مظهر همون آیه «با الانسان علی نفسه بصیرة» هستند. این خودآگاهی هر شخص از خودش همون امام درون و در عالم دنیای مادی همون جسم مطهر و مبارک اهل بیت علیهم السلام هستند. درسته؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که فرمودید و باید در این زمانه که انسان خودش مسئلۀ خودش شده، متوجه انسانهای حقیقی که نماد کامل انسانیت میباشند، شد. و این یعنی توجه به جایگاه اولیای معصوم «علیهمالسلام» که برای همۀ تاریخ و همۀ انسانها هستند. عرایضی در رابطه با آیۀ تطهیر و مقام اهل البیت «علیهمالسلام» در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» شده است. میتوانید در آنجا به قسمت مربوط به آیۀ تطهیر رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام علیکم: بحث رب خاص در کدام فص از فصوص الحکم آمده است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اکنون هیچ حضوری در این رابطه ندارم. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت آقای طاهر زاده عزیز: سوال بنده در مورد فرشته شناسی است. استاد خودتون در مورد فرشتگان جایی سخنرانی یا جزوه ای کتابی چیزی دارید؟ و کاملترین منبعی که بشه باهاش از نظر فلسفی و علمی به صورت عقلانی و هر چه که ممکن است در مورد فرشتگان و عملکرد و جایگاه آنها در نظام آفرینش فهمید و آموخت چه معرفی میکنید، نظر خود شما چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: با نظر به اینکه فرشتگان مظاهر اسمای الهی هستند مانند آنکه جناب عزرائیل «علیهالسلام» مظهر اسم قابض حضرت حق است باید در رابطه با فرشتهشناسی نسبت به اسماء الهی تأمّل نمود کاری که جناب ابن عربی در «فصوص الحکم» انجام دادهاند. جناب آیت الله محمد شجاعی در کتابهای «مقالات» خود تذکراتی در رابطه با حضور فرشتگان مطرح فرمودند. در ضمن باعرایضی که در سوره فاطر شده است، میتوان نسبت به فرشتگان فکر کرد. موفق باشید
سلام استاد عزیز: در ارتباط با سوال ۴۰۲۸۹ و پاسخی که ارسال فرمودید چند خطی به قلم بنده نیز رسید در نسبت سرود ای ایران و روضه اباعبدالله که خدمت شما عرض میکنم: جای ای ایران، درست وسط روضه! جمعی که معنی ملت را نمیدانند از شدت تهیبودن دست و فکر، پناهبردهاند به دوگانه ملت _ امت در توهم اینکه ملت همان nation است که با زاد و ولد و قومیت معنا میشود. اما ملة واژهای قرآنیست دقیقا به معنای دین! نه کاری به زاد و ولد دارد نه به خاک آریایی بودن و عرب و اروپایی نمیشناسد پدر اهل تسلیم ابراهیم است و ما همه بر ملت پدر خود ابراهیم هستیم همانطور که پدر ملت اسلام محمد (ص) و علی (ع) اند. امروز که نه، قرنهاست ایران قلب تپنده اسلام است از همان روز که مراکز علمی ایران قلب اسلام بود و بزرگترین دانشمندان مسلمان از علوم عربی تا شیمی و طب و ریاضی، ایرانی بودند. از انقلاب روح الله (ره) تا این روزها، ایران زبان گویا محمد (ص) و تیغ برًان علی (ع) هم هست. اندیشه سکولار که همه چیز را از معنا تهی و دین را تبعیدی گوشه کلیسا و خانقاه میخواهد، ملت را به معنای عقیم و تهیِ nation تقلیل میدهد. ولی اسلام امروز یک پایگاه حقیقی و اصیل دارد که همان جمهوری اسلامی ایران است. همانطور که در روضهها، روضه علمدار حسین (ع) را میخوانیم و هیچ دوگانگی بین عباسابن علی (ع) و حسینابن علی (ع) نمییابیم، هیچ دوگانگی بین اسلام و علمدار اسلام که ایران ِ اسلامی است وجود ندارد. امر ولی امر میلیاردها مسلمان و چشم و چراغ جمع فراوانتری از آزادگان جهان اشارهای است به این وحدت؛ به این یگانگی میان ایرانِ جمهوری اسلامی و اسلام ِ ناب محمدی. سرود ای ایران همان سرود علمدار است @porsa_andishe
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. آری! سرود ای ایران، همان سرود علمدار است که در آینۀ هرکدام یعنی در آینۀ علمدار، حضرت مولاسیدالشهداء «علیهالسلام» مدّ نظر میآیند و در آینۀ آن حضرت، روحی به ظهور میآید که آن طلوعِ حضرت ابالفضل «علیهالسلام» است و با نظر به آینهها است که ایران دیگر یک سرزمین عادی نیست، همانطور که کربلا یک سرزمین عادی نمیباشد. چه اندازه تنگنظرند آنهایی که نمیتوانند در سرزمین ایران، روحانیت حاج قاسم سلیمانیها را بنگرند و ایران را مأوای اُنس با حقیقت در این زمان بیابند و خود را با نظر به ایران در هر جایی که هستند به عالیترین شکل ادامه دهند و حضوری را در نظر به ایران احساس کنند که حضور در سرزمین تشیع است و آن، حاضرشدن در تاریخ کربلا میباشد و آن حاضرشدن در آیندۀ بشر است به وسعت انسانِ آخرالزمانی. و این یعنی ایرانِ فردا و فرداها در نسبت با هر سرزمینی که این انسان خود را در آن احساس کند. موفق باشید
به راستی؛ انسان وقتی با دیگران سخن میگوید و میخواهد بگوید چه چیزها بگوید و راه گفتن چه سخنها هموار است برای گفتنش بر دیگران و برای به اشتراک گذاشتن سخنان با دیگران؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده در این دوران، در نوشتههای خود تنها باید با زبان اشاره افق هایی را در مقابل مخاطبان گشود وگرنه از جهت تعلیم، هر آنچه ما می خواهیم بگوییم، آنها میدانند. و ملاحظه کردهاید که بنده با توجه به این امر در سالهای اخیرعرایض خود را در بندهایی که چندان هم بلند نیست؛ عرضه میدارم. حتی آخرین کتاب بنده ۲۰۰ نکته است. نکتههایی که تنها اشاراتی است به آنچه افقگشایی میکند. موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز: در کتاب ۲۰۰ نکته در باره انسان بیان شده که میشود در حالیکه در اکنون خود حاضر هستیم، بودنی را که آینده مد نظر خود است را همین الان احساس کنیم و این باعث شدن همان میشود. مثلا من شهید آوینی را خیلی دوست دارم در بین شهدا. من چگونه میتوانم اکنون تمامیت این شهید را در الان خودم احساس کنم؟ ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نسبتی است که هر کس باید در خود شکل دهد، امری نیست که در بستر سوال و جواب که منجر به مفاهیم میشود شکل بگیرد. موفق باشید.
سلام استاد عزیز: خدا قوت به شما. انقلاب ما ظهور اراده الهی در این زمانه هست و قاعدتاً تا وقتی که مردم پشت انقلاب رو خالی نکردن نباید انتظار داشت شکست بخوره. اما یک نگرانی که وجود داره در مورد ادامه رهبری انقلاب بعد از رهبر معظم انقلاب (حفظه الله) هست. ان شاء الله سایه ایشون تا ظهور حضرت حجت (عج) مستدام باشه، اما اگر تقدیر الهی بر این قرار گرفت که ایشون پیش از ظهور حضرت رحلت کنند، با این اوضاعی که ما میبینیم (هیچ شخصیتی در کشور ما در تراز رهبری انقلاب شناخته شده نیست) آیا «سنت الهی» بر این هست که خداوند مرحمت میکنه و یک نفر رو در قواره رهبری انقلاب روی کار میاره و ما رو از بحران رهبری نجات میده؟ هر وقت به این قضیه فکر میکنم دچار دلهره میشم، چراکه هر چه نگاه میکنم کسی رو که بتونه جای خالی ایشون رو پر کنه نمیبینم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید به این امر مطمئن بود، مسیری که با هویت توحیدی و با شهادت آن انسانهای متعالی شکل گرفته، محال است در آینده بیش از پیش حاضر و حاضرتر نباشد و مسلّم این مسیر، بدون رهبری بزرگ ادامه نمییابد و از این جهت ایمان داریم همان خدایی که رهبر معظم انقلاب را در چنین سنی اینگونه یاری و توانا میکند؛ خودش در ادامۀ این راه به شکلی که ما نمی دانیم، در میان است. موفق باشید
سلام استاد: امشب حال و هوای گلستان واری که داشتم به نکته ای رسیدم. امام به خوبی میدانست در زمان پهلوی که انسانیت نیست و اگر در دلش بودیم شاید این را میشنویدیم که روزی هزار بار با خود میگوید انسانیت نیست، ولی اینجا که برای ما هم همین طور است اگر بگوییم نیست، پس چه از انسانیت میماند. و اینجا هر روز و هر روز حاج قاسم ها و حججی ها می آیند تا انسانیت باشد. همین جاست که نمی توان گفت حاج قاسم یک روز بود و الان تمام شد. از اول گفتم گلستان وار چون انقلاب اسلامی همچون فضایی لذت بخش شده است که با هر شهیدش فضا، خوش بوتر شده است، حال بستگی به آن شهید دارد که چقدر فضا را به اندازه خودشان خوش کرده اند. پس به قول حاج قاسم هر کس را که دیدیم بوی شهادت از کلام و رفتار او می آید بدانیم قطعا او شهید است و در اینجا که عرض شد جایگاهی به جز امید واری برای شهید ندانیم، اسرائیل در برابر عظمت انقلاب و روح امام کم آورده است و حداقل خودم تنهایی هم که شده میدانم کارهایش بیهوده است و دگر در اقیانوسی از خون غرق شده است. و غرق شده هرچه قدرتمند تر دست و پا بزند بیشتر فرو میرود، پس این روزها گول قدرت اسرائیل را نخوریم، مخصوصا قدرت رسانه ای که بتوسط آمریکا در اختیار دارد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همۀ حرف و همۀ بصیرت در همین یک کلمه است که ببینیم و بیابیم آری! «اسرائیل در برابر عظمت انقلاب و روح امام کم آورده است». به معنایی که باشد حتی به این معنا که همۀ فرزندان جبهۀ مقاومت را شهید و زنان و کودکان را اسیر کنند؛ باز همان معنا در میان است که «اسرائیل در برابر عظمت انقلاب و روح امام کم آورده است» و باز سخن حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» در وصیتنامۀ الهیاش که فرمودند: «مگر بيش از اين است كه فرزندان عزيز اسلامِ ناب محمدى در سراسر جهان بر چوبههاى دار مىروند؟ مگر بيش از اين است كه زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته مىشوند؟ بگذار دنياى پست ماديت با ما چنين كند ولى ما به وظيفهى اسلامى خود عمل كنيم.» خدا میداند این سخن، صادقترین سخن این تاریخ است که در آینۀ آن، فردایی در پیش است که جهان از شرّ حیلهگرانی چون ترامپ آزاد میشود و معلوم میگردد امثال آقای محسن رنانیها چه اندازه نادان و نادانتر هستند. https://eitaa.com/matalebevijeh/19565موفق باشید https://eitaa.com/zaghsefid/130266
سلام استاد: در زیارت اباعبدالله و حضرت عباس بعضی میگویند اول خدمت حضرت عباس برسید برای کسب اجازه بعد خدمت ارباب نظر شما چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: این ذوق نوعی ادب به حساب میآید ولی به این معنا نیست که حتماً باید اینطور عمل کرد ممکن است کسی جان خود و در طلب روحانیاش بخواهد با نظر به صفای مقدس حضرت اباعبدالله علیه السلام کار را شروع کند، طوبی له. موفق باشید
سلام علیکم و رحمت الله: سزاوار است که خداوند را به پاس آفرینش وجود پربرکت پیامبر اکرم صلیاللهعلیه وآله وسلم شکرگزار باشیم؛ آن رسول آخرالزمانی که چنان کافی و حاضرند که پس از ایشان هیچ پیامبری نیاز نبود، چرا که خود آن حضرت (روحی فداه) تا قیامت نزد هر انسانی که باید هدایت یابد، حاضرند. راستش را بخواهید، ما هرگز آنقدر پاک و شایستهٔ این موهبتهای الهی نبودیم، و این کمبود را خداوند با وجود مقدس رسولالله جبران فرمود و بنده حقیر اینها را لطف محمدی صلوات الله علیهم از جانب خداوند متعال میابم. و بیایید یاد عزیزان ازدسترفتهمان را گرامی بداریم؛ شهیدان بزرگواری چون جلال افشار و حججی، و همهٔ آنهایی که دلمان برای دیدارشان بیتاب است. گاهی نمیفهمیم شوق رسیدنشان به ما بیشتر است، یا اشتیاق ما به ایشان. حقیقتا اینان سربازان خالص و مطیع آن حضرتند. حال با این معجزههای الهی که جز لطف خدا نیست، اگر مولانای بزرگ در میان ما بود، شاید این شعر را میسرود و متذکر یاران انقلاب الالخصوص مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی میشد، رهبری که تحیر میکنم از این همه دقت عزم بزرگ که خداوند به ایشان عطا فرموده: هَله هُش دار که در شهرْ دو سه طَرّارند / که به تدبیرْ کُلَهْ از سَرِ مَه بردارند / دو سه رندند که، هُشیارْ دل و، سَرمستند / که فَلَک را به یکی عربده، در چرخ آرند / سَر دِهانند که تا سَر نَدِهی، سِرّ نَدِهند / ساقیانند که انگور نمیافشارند / یارِ آن صورتِ غیبند که جانْ، طالب اوست / همچو چشم خوش او خیره کُش و بیمارند / صورتیاند ولی، دشمن صورتهایند / در جهانند ولی، از دو جهان، بیزارند / همچو شیران، بِدَرانند و به لب، میخندند / دشمن همدگرند و، به حقیقتْ، یارند / خَرفروشانه یکی با دگری در جنگند / لیک چون وانگری، مُتَّفقِ یک کارند / همچو خورشیدْ همه روزْ نظر میبخشند / مَثَلِ ماه و ستارهْ همه شب سَیّارند / گر به کفْ خاک بگیرند زَرِ سرخ شود / روزْ گندم دَرَوَند اَر چه به شبْ، جو کارند / دلبرانند که دلْ بَر ندهد بی بَرِشان / سَروَرانند که بیرونْ ز سَر و دستارند / شَکَّرانند که در معده، نگردند تُرُش / شاکرانند و از آن یارْ، چه برخوردارند / مَردُمی کن، برو از خدمتشان، مَردُم شو / زانکه این مَردُمِ دیگرْ، همه، مَردُمخوارند / بَس کن و، بیش مگو، گرچه دهانْ پُر سُخَنَست / زانکه این حرف و دَم و قافیه، هم اَغیارند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر رابطهای بین مسئله داشتن و مسئولیت داشتن هست، که هست. مسئله ما در این تاریخ چیست و مسئولیت ما کدام است؟ آیا میتوان با ظهور انقلاب اسلامی به امکانی فکر کرد که مقابل ما گشوده شده به عنوان افق تازهای که مدّ نظر ما آمده تا به زندگی دیگری ما را راهنمایی کند، ورای زندگی غربزدگی کنونی؟ چه چیزی در تاریخ ما با انقلاب اسلامی رخ داده است که نه زندگی گذشته میتواند کفاف بودن ما را به ما بدهد و نه زیست جهان مدرن چنین توانایی را دارد؟ آیا نوعی آمادگی در راستای اتحاد ظاهر و باطن و تحولی در جانها در حال وقوع نیست تا انسان شأن حقیقی خود را باز یابد و انسانی شود که سیاست او عین دیانت او گردد؟
همه چیز حکایت از آن دارد که مسئله ما گشودهشدن به آیندهای است که در حال تولد انسان جدیدی است، برای عبور از بیاخلاقیها که ما را فرا گرفته، باید به انسانی فکر کرد که با انقلاب اسلامی در حال به ظهورآمدن است و همچنان که متذکر شدید شهید حججی و حاج قاسم سلیمانی نماد چنین انسانی است. موفق باشید
استاد بزرگوار، جناب آقای طاهرزاده سلام علیکم و رحمهالله: اینجانب طی سالهای گذشته، بخشی از عمر علمی و پژوهشی خود را در غرب، بهویژه در کشور سوئد، در حوزهی تحقیقات سرطان و علوم پزشکی سپری کردم. گرچه در نگاه نخست، فضای آکادمیک غرب با شعار آزادی علمی جلوهگری میکرد، اما آنچه در عمل با آن مواجه شدم، حقیقتی تلخ و پنهان از یک تمدن بود که در عمق خود، هیچگونه تساهلی نسبت به ایمان اصیل، هویت دینی مستقل، و وابستگی معنوی به مکتب اهلبیت علیهمالسلام ندارد. نهتنها از سوی نهادهای امنیتی و اطلاعاتی غرب تحت فشار و تخریب قرار گرفتم، بلکه با شبکهای پیچیده از افرادی بعضاً متظاهر به دیانت نیز مواجه شدم که در عمل، کارگزار پروژهی نفوذ فرهنگی و تخریب هویت دینی بودند. مأموریت آنان، نه صرفاً حذف یک پژوهشگر مسلمان، بلکه تحقیر و تحریف بنیانهای معرفتی و اعتقادی شیعی بود. بهعنوان نمونه، یکبار بهطور غیرمستقیم توسط بازجویان آنها در مورد شنیدن دروس حضرتعالی مورد سؤال قرار گرفتم. در مقاطعی حتی برای بهرهمندی از معارف شما، ناچار به پنهانکاری و استفاده از فیلتر بودم. این تجربه بهخوبی نشان میدهد که ادعای آزادی و دموکراسی در غرب، جز نقابی نرمافزاری بر چهرهی استکبار نیست. پس از چند سال تقیه، صبوری و تلاش برای حفظ مسیر علمی و ایمانی، نهایتاً در برابر هجمهی بیامان و پروندهسازیهای آنان، ناگزیر به ترک آن کشور و بازگشت به وطن شدم. امروز، با وجود تلخی آن دوران، آن تجربه را سرمایهای گرانسنگ برای شناخت چهرهی نفاق، استکبار و ساختارهای پیچیدهی مهندسی آنان در هجمه به اسلام میدانم؛ تجربهای که اگر درست تبیین شود، میتواند بخشی از جهاد تبیین در عرصهی نبرد تمدنی باشد. اخیراً کوشیدهام این تجربه را در قالب یادداشتی با عنوان «از نوبل تا نفوذ» بیان کنم، اما آنچه بیش از همه بدان نیاز دارم، راهبری معنوی و فکری است تا این تجربهی شخصی را به تحلیلی تمدنی و نقشهای برای مقابله با پروژهی تحریف هویت اسلامی و نفوذ غرب در میان نخبگان بدل سازم. لذا از حضرتعالی، بهعنوان عالمی حکیم و پرچمدار جهاد تبیین، تقاضا دارم بنده را از دعای خیر بیبهره نفرمایید و اگر رهنمودهایی دارید، بسیار سپاسگزار خواهم شد که مرا مستفیض فرمایید. در صورت صلاحدید حضرتعالی، با کمال میل آمادگی دارم جزئیات بیشتری را به صورت محرمانه در اختیار قرار دهم، شاید بتوان از دل این ماجرا، راهی برای تبیین بهتر مکانیسمهای نفوذ غرب و راهکارهای مقابله با آن استخراج کرد. با نهایت خضوع و احترام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! محال است در این آخرین دوران که از یک طرف میدان ظهور اوج خوبیهاست و از طرف دیگر میدان ظهور اوج ظلمات است؛ بتوان در میانۀ راه بود و گمان کنیم آن کس که در اوج خوبیها حاضر نیست، بتواند در اوج بدیها نباشد. چنین مواردی که میفرمایید به صورتهای مختلف، همه صورتهای ظلمات آخرین دوران است و اتفاقاً با توجه به چنین موقعیتی به خوبی میتوانید برای نجات انسانها تلاش کنید. بنده نیز در خدمت هستم. موفق باشید
بسم الله رب العالمین: «کلُ یعملُ علی شاکِلته» هر کسی بر اساس عالمش، شخصیتش و شاکلهاش عمل میکند. ارادهها و اعمالش را عالمی که او را احاطه کرده معین میکند. شاید معنایش همین است که اگر خارج از عالمی که دارد، ارادهای بکند، نتیجه نمیگیرد و باز همان است که فرمود: «اگر هم باز به دنیا برگردید، همان کارها را انجام خواهید داد.» و حال در روزگاری هستیم که عالم کین توزی و شهوت و غضب است. عالم دوگانگی و دلخوری و بیصبری. و حال بماند که در کورهراهترین راهها و در عین آن گشودهترین راهها یگانگی را دیدهایم و باز ماندهایم. و غرضم حاج قاسمها و سید حسنهاست. با توجه به این مقدمه مطلبی را با شما در میان میگذارم: از شنبه که بحث طلب مرگ بنی اسرائیل و نشانه صداقت را طلب مرگ و دوری از حرص بیان شد و در دل بحث وعده بحث ایمان و توحید را دادید، به شدت مشتاق حضور بودم. و خودم را به جلسه رساندم و باز تجربه حضوری پس از حضور در جلسه. از ده نکته و مشغولیت مدام با آشتی با خدا و از طرفی رسیدن به برهان صدیقین و در دلش طلب معاد بازگشت به جدیترین زندگی و معرفت النفس و الحشر بگیر تا حال که انسان و باز انسان را قصد کردهام. و باز رجوع به مطالبی که گویا راه عبور از بیعالمی و کثرت و شهوت و غضب را معرفت النفس دانستهاید. و باز در نشدن به سر میبرم. اصلا شدن چیست؟ استقرار در همین بیقراری است؟ از اصرار در جلسه بنیاد شهید گفتید که بعد از جلسه خود را بیدین یافتید، از ناز بودن خدا که با غضبی ضعیف میرود. از خدایی که نیست و هست است و نه خدایی که همیشه هست. خدایی که دائم سر به سرتان میگذارد و نه خدا همیشه هست استدلال شده. ما را که عمری است غضبْ لگام زده و شهوتْ خیال و عقلمان را مضمحل کرده و این چنین شاکلهای داریم و هرکار میکنیم عمرمان میگذرد و شاکلهای جدید به ظهور نمیآید، چه میشود؟ با گریههای حاج قاسم بیتاب شدهایم، با خندههایش گریه کردهایم، با راه رفتنهایش و حرفهایش و سکناتش بیچاره شدهایم. و تماما طلب کردهایم. اما هنوز به گل نشستهایم. سختی راه آدم را به نوشتن میآورد. نوشتن برای فکر کردن و یافتن. و مگر امیدی به غیر از این میتوان داشت؟ بعد جلسه دوشنبه غضبی ناخودآگاه_بیمورد و وهمی_ بر دلم غالب شد و بدخلقیای پیش آمد که حکایت از دوگانگی بود. حکایت از انتظار بیجا و بیصبری بیجا که همه چیز را ریخت به هم و حاصلش مثل همیشه هیچ. و هر چی فکر میکنم مییابم که اصلا نمیتوانم به این موضوع فکر کنم. این بود که این کلمات به نوشته درآمد. به امید راه جویی و راه یابی.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «دوست دارد یار این آشفتگی / کوشش بیهوده بِه از خفتگی». همینطور که میفرمایید «گرچه بهشتاش نه به کوشش دهند / آنقدر ای دل که توانی بکوش» زیرا قصۀ بهشت، قصۀ گشودگی فیض الهی از طرف حضرت ربّ العالمین است نه بر مبنای ارادههای ما که به اصطلاح، ما توانسته باشیم آن بهشت را بر خود بگشاییم. با این همه این ماییم و راهی که در مقابل ما گشوده شده است، راهی که حتی نمیدانیم چگونه است و چه نامی میتوان بر آن گذاشت به اعتبار آنکه فرمود: «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» ﴿۶۹﴾/ عنکبوت . پس به راههایی که تحت عنوان «سبیل» در مقابل ما گشوده میشود باید نظر کرد مانند احسان به والدین و تواضع نسبت به اهل علم و خدمت به خلق و صلۀ رحم و امثال این امور که همه سبیل هستند و نه صراط. ولی آنچه در نهایت به میان میآید آن معیّت الهی است که انسان به لطف الهی احساس میکند در آغوش حضرت رب العالمین است و این یعنی همچنان رفتن و امیدواربودن. موفق باشید
سلام به استاد گرامی: خواستم در مورد سنت اذان گفتن در گوش نوزاد بفرمایید که چه کار باید کرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: مستحب است در 3 روز اول که بچه بدنیا می آید قبل از آنکه بند نافش بیفتد در گوش راست بچه اذان و در گوش چپ او اقامه خوانده شود. عنایت داشته باشید که این عمل مستحب، خوب است در همان روزهای اول تولد بچه انجام شود که روح کودک هنوز با اطراف خود مرتبط نیست؛ نه آنکه طوری باشد که حتی کودک در حین اذان گفتن در گوشش به جهت آن که زمانی از تولد او گذشته است، احساس غریبی بکند. موفق باشید
با سلام خدمت استاد گرامی: در خصوص چگونگی حضور نرم تمدنی زنان خواستم افکاری را که در طی برخوردی از ذهن بنده می گذشت با جناب استاد در میان بگذارم. چندی پیش در متروی شهر بزرگی در اروپا نشسته بودم که توجهم به خانواده ای جلب شد که تازه وارد مترو شدند. زن اروپایی به همراه دو دخترش با حجاب و پوشش کامل اسلامی. آری گاهی حجاب، بیشتر جلب توجه می کند ولی نه جلب توجه از نوع تحریک، بلکه از آن حیث که در جامعه ی عموماً بی حجاب که اغلب نوع پوشش با هدف تحریک انتخاب می شود، یک زن باحجاب وقاری خاص دارد که آن وقار ناگهان توجه انسان را به خود جلب می کند. لحظه ای در فکر فرو رفتم که چه چیز باعث می شود که یک زن غربی در قلب اروپا اینقدر نسبت به مسئله پوشش و حجاب خود اهتمام بورزد و بخواهد در قامت یک زن مسلمان باحجاب در جامعه حاضر شود!؟ و اینکه آن چیز هر چه هست، آیا می تواند باعث حجاب اختیاری دختران و زنان در جامعه ما نیز بشود؟ و این پرسش مهمتری بود که به ذهنم خطور کرد و اینکه رسیدن به جواب صحیح این پرسش شاید بتواند راه گشایی برای فرهنگ سازی و حل مسئله حجاب در جامعه ما باشد. به نظر بنده حجاب کامل یک زن اروپایی آنهم در جامعه غربی به هیچ وجه نمی تواند به خاطر رفتن به بهشت یا ترس از جهنم باشد. و این احتمال هم که مثلاً اینگونه پوشش بخاطر مصون ماندن از نگاه های جنسی باشد هم زیاد واقع بینانه نیست. چون با پوشش کمتری هم در جامعه غرب میتوان از جلب نگاه های ناصواب در امان ماند. ولی چرا در این تاریخ یک زن اروپایی به صورت کاملاً اختیاری و خود خواسته حجاب و پوشش کامل اسلامی را بر میگزیند؟ در واقع اگر بخواهیم عمیق تر شویم، احتمال می رود این زن اروپایی با ظاهر شدن در پوشش اسلامی، بیشتر از اینکه پیدا نبودن موهایش برایش مطرح باشد حضور یافتن در هویت و در قامت یک زن مسلمان برایش اهمیت دارد! ولی در مقابل چه؟ درست در مقابل هویت زن غربی مدرن که طرز پوشش ابزار گونه او را مد زمانه و سیستم حاکمیت با مبنای اصالت لذت و با هدف تحریک بیشتر توسط تبلیغات گسترده تعیین می کند و بدتر از همه اینکه سیستم حاکمیت غرب به این زن توهم آزادی هم میدهد، در صورتی که این زن در همان هویتی ظاهر میشود که حاکمیت جهان غرب برای او تعریف و به او القاء کرده است. پس ظاهر شدن در پوشش کامل اسلامی توسط یک زن در جامعه غربی در وحله اول «لا گفتن» به هویت از پیش تعریف شده زن مدرن است و در وحله بعد «الا گفتن» در اختیار کردن پوشش زن مسلمان به عنوان هویتی که حاکمیت جهان غرب از آن هویت هراس و با آن دشمنی دارد، چراکه درست در سمت مقابل هویت زن مدرنی است که با ملاک های مادی تعریف می کند و نیست انگاری و قائل نبودن به حقیقت جزو لاینفک آن هویت می باشد! پس در این تاریخ ظاهر شدن در هویت و قامت یک زن باحجاب مسلمان اگر با بصیرت کامل باشد یک نوع مبارزه است با ملاک های ارزشی تمدن مادی غرب و سبک زندگی که دارد به بشر و بخصوص به زن تحمیل می کند تا به منافع و مطامع خود برسد! از طرف دیگر شاید مهمتر از حجاب بیرونی، حجاب درونی و محجوب بودن شخصیت یک انسان است که زن و مرد هم ندارد که اتفاقا فرهنگ غربی با آن هم کاملاً سر ستیز دارد. با شرم و حیا داشتن، با ساده زیستن، با قانع بودن، با زیاده خواهی نکردن و حریص نبودن. فرهنگ مادی غرب نه فقط با حجاب که با همه این ارزش ها سر ستیز دارد. پس در این تاریخ که تاریخ تقابل فرهنگ مادی مدرنیته با جهان بینی توحیدی است، یک زن محجوب ساده زیست باشرم و باحیا که اهل تجملات و تشریفات نیست و قناعت را دوست دارد و به فرزندان خود نیز این ارزشها را منتقل می کند تنها با بودن خود و اینگونه زیستن خود دارد در این تاریخ یک نوع جهاد فی سبیل الله می کند! نوعی از جهاد که توانایی و نقش یک زن بخصوص در حوزه تربیت فرزند و انتقال ارزشهای توحیدی در آن بیشتر از مردان است. آیا می شود اینگونه زیستن یک زن را ذیل حضور نرم تمدنی او در این تاریخ دانست؟ و پرسش بعدی اینکه آیا می توانیم به وضعیت کنونی حجاب در جامعه مان این نگاه خوش بینانه را داشته باشیم که این وضعیت می تواند یک دوران گذاری باشد برای به ظهور آمدن زنان با حجاب در آینده ولی نوعی حجاب خودخواسته که با رسیدن به بصیرت و عمق نگاه بیشتر نسبت به پوشش و حجاب اسلامی اهتمام می ورزند؟ همانطور که در جامعه غرب ما شاهد ظهور هر چه بیشتر این زنان هستیم؟ التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: جای بسی خوشبختی و خوشوقتی است که به این خوبی متذکر حضور نرم تمدنی زنان شدهاید و اینکه وجه نهایی حجاب چگونه حضوریافتن در عرصهای است که عرصۀ سیطرۀ معنای پوچ فرهنگ غربی در قالب «مُد» نیست، بلکه حضور هوشیارانهای است تا زنان ما برای آنکه خودشان باشند، حجاب را انتخاب میکنند. امری فوق فرار از آتش جهنم، بلکه نظر به بهشتی که در اکنون خود «حیا» را در زنان ما زنده نگه میدارد و حقیقتاً همانطور که فرمودهاید این نوعی جهاد فی سبیل الله است تا مانند مجاهدان، تاریخ دیگری گشوده شود که تاریخ سیطرۀ فرهنگ خودنمایی و ستیز با آرمانهای انسانی نیست. مباحثی که تحت عنوان «زن و حضور نرم تمدنی» https://lobolmizan.ir/search?search=%D9%88%20%D8%AD%D8%B6%D9%88%D8%B1%20%D9%86%D8%B1%D9%85&tab=sounds آغاز شده با توجه به این امر است که زنان ما متوجه باشند با حجاب خود میتوانند در جبهۀ مقاومت، حضور نرمی را به میان آورند که نوعی انتخاب است از جنس انتخاب انسانهای بزرگ که نمیخواهند و نمیخواستهاند خود را با انواع روزمرّگیها نابود کنند. زن و حضور نرم تمدنی، نوعی از حضور است با نظر به چشماندازی که «حجاب» و «حیا» انتخابِ حیات برتر و متعالی به حساب میآید مانند همان خانمی که از او گفتید که چگونه با انتخاب حجاب خود در دل اروپا معنای فاخری را در خود محقق کرده بود. موفق باشید
یک دوستی دارم بدون استفاده از مربی و استاد اخلاق و تنها از استفاده روزمره و استخاره وار از قرآن کریم مدعی است که بر وهم خود غلبه دارم و عقل من بر وهم من حاکم است و به من الهاماتی میرسد که مورد توجه قرار گرفته ام و به من کمک میشود آیا این ادعا صحیح و قابل اتکا در زندگی یک انسان مومن مسلمان می باشد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هیچ وجه استخاره حجّت نیست. آنچه حجت است عقل و قرآن است. طرف در نامه ای نوشته بود استخاره کردم خودکشی کنم، استخاره خوب آمد و خودکشی کردم و آن نامه را در کنار جسدش یافتند. حتی به گفتۀ علامۀ طباطبایی پشت به استخاره نیز اشکال ندارد و در حکم پشت کردن به قرآن نیست. موفق باشید
سلام خدمت جناب آقای اصغر طاهرزاده: بنده در راه سیر و سلوک استادی ندارم چیکار کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان طور که در جزوۀ «شرح مختصر دستورالعمل آیه الله بهجت (رحمه الله علیه )» که روی سایت هست، به گفتۀ آیت الله بهجت در این زمانه علم تو، استاد تو می باشد. به همین جهت باید همۀ تلاش در کسب معارف توحیدی باشد. در این رابطه سیر مطالعاتی سایت ان شاءالله می تواند کمک کند. موفق باشید
سلام و عرض ادب: چند ماهی میشود که بهعنوان اولین تجربه کار در صنعت، وارد ستاد مدیریت یک کارخانه شده ام. با توجه به شرایط خانوادگی، از کارمندی نفرت دارم اما خب چه میشود کرد؟ کارها در این عصر، مرکب شده اند و نیاز به بروکر و سازمان نیازی ضروری است. شرکت متشکل از دو بخش کارگاهی و اداری است. من بیشتر با مدیریت سازمان بخش اداری آن سر و کار دارم. آن اوایل که ورود کرده بودم، نوع و جنس ارتباطات کارمندها با یکدیگر برایم جدید بود. روزمرگیِ کارمندی در آنها مشهود بود. با این نوع زندگی کردن، دین هم نهایتا به امری غیر ضروری تبدیل میشود که دیگر سامان دهنده همه امورات زندگی نخواهد بود. در این نوع زندگی، انسان باید ابعادی را رعایت کند که موجب بقای او در سازمان خواهد شد. و این بیشتر به زندگی در جنگل شبیه است تا زندگیِ انسان در مقام خلیفةالهی. اینجا میشود بلای خانمان سوز نئولیبرالیسم را به چشم دید و آموزه هایش را که در جان مدیر این واحد صنعتی نهادینه شده را شنید. اول فکر میکردم خب حتما با طبیعت سازمان اداری بیگانه هستم هنوز و درست میشود. اما با توجه به سمتی که در سازمان دارم، کم کم کارمند ها هم در رفتارها و حرف هایشان به این موضوع اشاره میکردند. کم کم زیرآب زنی ها و بحث و جدل ها را هم دیدم. اینجا واقعا میشود اراده معطوف به قدرت را دید. تقریبا کارمند ها همه به استعفا فکر میکنند. چون در چنین ساختاری آنچنان فشار روانی بالاست، که حتی یک ساعت کمتر در این اتمسفر بودن، برایشان بهتر است به گمان خودشان. اگر چه این را علنا بیان نمیکنند. دیگر خودتان حتما تا تهش را خواندهاید و صحبت را خلاصه میکنم. تقریبا راهی برای اصلاح نیست. چون اصلاح نیازمند نیروهای جدید است تا گفتمان جدیدی در سازمان حکمفرما باشد. و این در حال حاضر امکان پذیر نیست. حالا ماندهام که چه کنم؟ هجرت کنم از آن سازمان؟ یا اینکه بمانم و سیاه شدن قلبم را ببینم؟ چه خوب میشد اگر من باب مدیریت اسلامی و سازمان اسلامی نیز مطالبی را ارائه میکردید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اینکه اگر برای ادامۀ کار شرایط بهتری فراهم شود و هجرت صورت گیرد؛ کار خوبی است، ولی هنر ما آن است که در وسعت انسانی خود بتوانیم در همین میدانها در مواجهه با همین افراد با سبک و سیرۀ انسانی خود به نحوی در عین هرچه بیشتر رعایت اخلاق برای خود کمکی به همین افراد داشته باشیم. به هر حال شرایط، شرایطی است که انسانها با ذهنیات خود هرکجا که باشند فکر میکنند در جای دیگر باید خود را دنبال کنند. در مورد مدیریت اسلامی نامۀ حضرت علی «علیهالسلام» به مالک اشتر ظرائف خاص خود را دارد که میتوان به آن رجوع کرد. ولی باز همچنان میتوان به مدیریت رهبر معظم انقلاب در میدان طوفانی که در مقابل خود دارند؛ نظر کرد که چگونه نه تنها گوهر انسانی خود را به فعلیت میآورند، بلکه متذکر انسانیت انسانهایی میشوند که در عین عدم رعایت حجاب کامل، اینچنین برای شخص ایشان ارزش و احترام قائلاند و نه تنها مردم ایران بلکه مردم عراق. https://eitaa.com/taghaviniaa/5503 موفق باشید
باسمه تعالی. استاد اصغر طاهرزاده سلام علیکم: احتراما به عرض میرسانم که قرآن کریم عباراتی دارد برای عوام اشاراتی دارد برای خواص لطائفی دارد برای اولیاء حق و حقایقی دارد برای انبیاء الهی مستدعی است در صورت امکان و صلاحدید شما لطف بفرمائید برای هر کدام مثالی مرحمت فرمائید قبلا از بذل عنایت شما کمال تشکر و قدردانی را بعمل میآورم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به عنوان مثال به آیۀ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» که عموماً رفقا با آن مأنوس هستند توجه فرمایید که چگونه برای عوام اهل ایمان متذکر رعایت ظاهر دستورات شرع و انجام واجبات و دوری از محرمات است و خواص با آن نوع هوشیاری که دارا هستند در خودنگهبانیِ خود به عنوان تقوا به ظرایف معرفتی میپردازند تا آنجایی که مییابند شرط تقوا آن است که به خیال خود نیز اجازه ندهند جز نظر به حضور حق، توهّماتی قدرت بگیرد. حال در نظر بگیرید در نسبت همین نکتۀ تقوا، اولیای الهی و انبیاء چه ظرائفی را در مدّ نظر میآوردند که درک آن از محدودۀ فهم ما بیرون است. موفق باشید
با سلام: اگر بر فرض محقق شود که رهبری در انتخابات به جناب آقای قالیباف رای داده است آیا شما باز هم از جلیلی حمایت می کنید و به آن شخص رای می دهید یا نه به آن کس که رهبر رای داده است؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلماً بصیرت رهبر معظم انقلاب از همۀ جهات برای بنده حجّت است و از فهم خودم برای خودم ارجحیت دارد. ولی باید مواظب بود با توهمات خود امری را که غیر واقعی ممکن است باشد واقعی جلوه ندهیم و از آن جهت که با تصورات خود گمان کردهایم که مثلاً رهبر انقلاب به فلان آقا رای دادهاند و بعد عملاً همه ضعفهای آن آقا را به پای رهبر معظم انقلاب بگذاریم. اینجاست که باید بسیار با احتیاط سخن گفت. تحلیلهای عادی کافی نیست حتی اگر کسی بخواهد از این نوع تحلیلها اثبات کند که رهبر انقلاب به آقای جلیلی رای دادهاند باز همان مشکل در میان است. موفق باشید
به نام خدا. سلام علیکم: جنگ با اسرائیل جنگ با همه پلیدی های ضد دینی و ضد زندگی بوده؟ اگر همه بدیهای حاضر در ایران را تحت ولایت اسرائیل-به عنوان والی آمریکای شیطان بزرگ در منطقه- بدانیم، خواهیم دانست شکست همه پلیدی ها رقم خورده. گوش بفرمانان شیطان، ولایت شیطان بزرگ خود را از دست دادند و نظم و استحکام آنها زیر پا له شد. درست که ایران مرکز اوج این پیروزی و حضور زندگی سیاسی دینی هست و اینجا نیز اوج شکست آنها بود اما در دنیا هم امروز میبینیم که فرانسه انگلیس سوئد و.. مجبور به پذیرش استقلال فلسطین شدند و آنها میدانند اولاً اسرائیل و آمریکا سلطه خود را بر همه از دست داده و ثانیا با ادامه خدمتگذاری به آنها بجای خدمت گزاری به مردمشان، حکومت خود را در خطر از دست رفتن خواهند گذاشت!- یعنی مردمشان دیگر حاکمیتی که ناپاک است را به رسمیت نخواهند پذیرفت! و این برایشان پادشاهی بدون رعیت و شکست را رقم میزند، پس جمهوریت به معنای واقعی پیدا شده. این یعنی تحول تاریخ. ما از ابتدا قدرت همه کاری داشتیم منتهی مثل حضرت ابالفضل سلام الله برای خدا صبر کردیم تا شریعت، توحید خالص و دین سیاسی تاریخی به نظم جهانی حاضر شود وگرنه هرگز مومنان ضعیف نیستند. ضعف برای بندگان خدا بی معناست و امروز امر الهی بنایش زندگی سازی است و هم اکنون در آنیم. حتی اگر تمام عالم مقابل خداوند می ایستادند خداوند قدرت هر کاری دارد چرا متوجه نشویم؟! چرا این زندگی را نکنیم؟!
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این رابطه که میفرمایید خوب است به طریقت حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» از فتوحات آخرالزمانی ایشان و درک حضور نهایی انسان آخرالزمانی فکر کرد، طریقتی در رابطه با گذار از مدرنیته و از این جهت شخصیت حضرت امام تعلّق به آخرالزمان داشت و این غیر آن شهودی است که بعضی از اهل سلوک از آن بیگانه میباشند و در شهودات فردی متوقف هستند و لذا جلال و جمال در وجود امام به نحوی تجلی کرده بود که ایشان آخرالزمان را به نحو تفصیلی میشناختند، امری که تنها خودآگاهیِ تاریخیِ متفکران اُنسی میتوانند از آن آگاهی داشته باشند و با توجه به این امر اگر به کربلا رجوع شود، کربلا را در تاریخ خود حاضر کردهایم و در اکنون خود در کربلا حاضر شدهایم حتی اگر همۀ عالم مقابلمان بایستند. موفق باشید
سلام و درود بر سردار مقاومت جهان عرب، حماس بزرگ و جناب حکیم شیخ نعیم قاسم برادر عزیز که حقیقتا ایشان هنوز شناخته شده نیستند ولی از ذخایر بزرگ الهی است. اما برای حضور در آینده هرچقدر فکر میکنم راهی جز مدد ها و معجزات خاص از جانب خود حضرت رب وجود ندارد. اینکه فکر کنیم کار دشمن تمام شده و دیگر هیچ زوری ندارد یک امریست که هنوز باید با جنگ محقق شود و چنین دشمنی که بمب اتم دارد و کله ای خالی و شیطنت احمقانه، فقط با اراده ای خاص از ظهور حق تعالی ممکن به مقابله خواهیم بود. اینکه نسل بنی امیه در سرمستی از قتل عام بلند شده و اسرائیل راهی جز جنگ تن به تن نگذاشته و با دجال و شیطان بسمت حکومت جهان آمده- و تمام تاریخ جهانی را به یک «آخر» کشیده خداوند حق و استقامت را تنها نخواهد گذاشت. هرچه مینگرم راهی جز اراده خاص الهی برایمان نمانده، نظر شما چیست جناب استاد؟ آیا این انسانهای مقاوم بزودی زود به مدد الهی میرسند در حالی که ساعتی نمیگذرد در جنگ با دشمن و از پای در می آیند و راهی جز توجه ویژه تر از خداوند ندارند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید و در واقع مسیر حزب الله با شخصیت ایشان در این شرایط خود را بازیابی کرد و در مورد آنچه در این دفاع مقدس ۱۲ روزه برای ما پیش آمد؛ مهم توجه به عنایات الهی است در خنثیکردنِ نقشۀ بسیار عمیق و همه جانبۀ همۀ جهان استکبار. و همچنان در راهی که خداوند از طریق انقلاب اسلامی مقابل ما گذارده، حاضر و پایدارماندن. جناب آقای حسین حاجی کارشناس مسائل غرب آسیا دیشب در برنامۀ «جهان امروز» نکات بسیار دقیقی در رابطه با شرایطی که در مقابل اسرائیل برایمان پیش آمده؛ مطرح فرمودند و اینکه اسرائیل همراه با بخش زیادی از اروپا و همۀ آمریکا، همۀ خشابهای خود را خالی کرد و به نتیجه نرسید. و این یعنی ما با ایرانِ دیگری در آینده، خود را ادامه میدهیم. ایرانی که در مقابل چنین فتنۀ بزرگی توانسته است تابآوری داشته باشد. موفق باشید
با سلام و احترام استاد عزیز: آیا ولایت پذیری همین نیست که در واقع ما پذیرش امام زمان و زنده را بعنوان الگو یا همان امری که برای آن به زمین آمده ایم در نظر داشته باشیم و از طرفی توجه به اینکه در حال حاضر فقدان آن هستیم ولی با نگاه به آن الگوی زنده و از طرفی تصدیق اکنون فعلی خودمان از اینکه ضعیف هستیم و فعلا آن خصوصیات امام را نداریم بسوی آن شدن حرکت خواهیم کرد؟ یعنی همین که با دیدن ارزشهای انسانی و صفات الهی در انسان کامل ما فقدان آنها را در خود احساس میکنیم و به انسان کامل قبطه میخوریم و همین امر باعث حرکت به آن سو میشود و شدن اتفاق می افتد. پس آیا میشود گفت حس بودن اینگونه انسانی با این صفات الهی همان ولایت پذیریست؟ و این همان پذیرش درونی با شوق به چنین انسانی شدن همان پذیرش کامل ولی است؟ اینکه انسان با دیدن چنین الگویی ناگهان و خودبخود متذکر خودش میشود که چقدر فقیر است و ضعیف. و آیا همین جا نیست که انسان تصمیم میگیرد فقط با یک تصدیق یا انکار، سرنوشتش را رقم بزند؟ ولی پذیری یا انکار ولی (تصدیق ضعف خود یا انکار ضعف خود) آیا این همان نقطه عطف است؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: نکتۀ خوبی است از آن جهت که انسان متوجه میشود در میدان انسانیتاش نهایتی در میان است و میتوان در هماکنونِ خود در نسبت با انسان کامل، خود را در دایرۀ انسانیت حاضر کرد و البته در این رابطه متوجۀ نمادهایی تحت عنوان نایب الإمام از آن حضرت در هر زمانی بود. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز: سخنان آیت الله جاودان در مورد اینکه ظهور خیلی نزدیکه و حضرت آقا پرچم انقلاب رو به دست امام زمان میدن به نظر جناب عالی چقد میتونه تایید باشه این سخنان، و آیا پیشگویی زمان ظهور امر درستیه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفتۀ آیت الله حسنزاده «رضواناللهتعالیعلیه»؛ حضرت صاحب الامر «عجلاللهتعالیفرجه» که حاضرند، ما غائبیم. به نظر میآید به نوری که در حضرت نایب الامام رهبر معظم انقلاب به میان آمده است باید نظر کرد. موفق باشید
سلام و درود خدا بر استاد عزیز: خیلی حالم این روزها بده حس میکنم هرلحظه دلم میخواد از سینه بزنه بیرون دست و دلم به هیچ کاری نمیره احساس بیهودگی میکنم. آرزوی مرگ. از هر نسبتی که دارم دلزده شدم. از زندگی، از جامعه، از خانواده، از خودم. ی کاری برام بکنید و راهی پیش پایم بگذارید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آیت الله حسزاده «رضواناللهتعالیعلیه» میفرمودند برای آنکه ذهنیات، مرا مشغول نکند خودم برای خودم برنامه ریزی میکردم. که در این مورد خوب است به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» رجوع فرمایید از آن جهت که بالاخره باید با برنامهریزی زندگی را مدیریت کرد و در این برنامهریزیها نباید سختگیری نمود. موفق باشید
