بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
3453
متن پرسش
- با سلام: سوء ظن به خدا تا چه حدی درزندگی انسان تاثیر گذار است...تا چه اندازه می توان اتفاقات ناگوار را به سوئ ظن به خدا نسبت داد... و آیا اگر یک فکر بد نسبت به آینده ی خود و یا دیگری به ذهن انسان بیاید، سوء ظن به خداست؟ برای رفع این روحیه باید چه کار کرد؟2.دعا برای هدایت دیکران برای شخص مقابل تاثیر دارد؟3.نحوه توسل به اهل بیت علیهم السلام باید چطور باشد که انسان هم زود جواب بگیرد و هم خوبش را ؟با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: سوء ظن به خدا به این معنا است که گمان کنیم که خدا ما را رها کرده و از رحمت خود محروم نموده است که مسلّم این‌طور نیست و آثار منفی‌اش آن است که از رحمت خدا مأیوس می‌گردید در حالی‌که آثار ناگوار در زندگی انسان یا برای امتحان است و تعالی‌بخشیدن انسان، و یا برای تنبیه است و متذکرشدن او. برای رفع سوئ ظن کافی است انسان از یک طرف به رحمت‌های الهی که سرتاسر زندگی او را فرا گرفته نظر کند و از طرف دیگر به خدای عالم که جز خیر بندگانش را نمی‌خواهد. آری حتماً دعا برای دیگران و خیرخواستن برای اطرافیان برای خود دعاکننده تأثیر فراوان دارد. توسل به اهل‌البیت«علیهم‌السلام» به این معنا است که با نظر به نور مقدس آن‌ ذوات پاک از خدا بخواهیم که از همان مسیر نوری که این خانواده را پرورانده ما را نیز از الطاف خود محروم نگرداند و از طرف دیگر از ذوات مقدسه اولیاء معصوم بخواهیم که در نزد پروردگارشان شفیع گردند و رحمت الهیه را به‌عنوان واسطه‌ی فیض از ما دریغ ندارد. موفق باشید
3202
متن پرسش
با عرض سلام وخسته نباشید خدمت استاد محترم استاد شما در پاسخ به یکی از سوالات در زمینه حفظ قران فرموده اید که باید استعداد حفظ و همچنین به خاطر سپردن الفاظ قران بدونه اینکه به زحمت بیفتیم را داشته باشیم اکنون سوال من این است که چطور بفهمیم که استعداد حفظ را داریم و چطور ممکن است در حفظ الفاظ به زحمت بیفتیم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: باید حفظ‌کردن قرآن آرامش شما را از شما نگیرد بلکه به شما آرامش دهد. موفق باشید
2117

اثبات نبوتبازدید:

متن پرسش
سلام استاد بنده تفسیر ایه های63و61سوره اعراف برایم کامل روشن نشده و خاستم اگرامکان دارد این دو سوال بنده را پاسخ بفرمایید: 1)قران چگونه به این سوال پاسخ میدهد:ایا متعجبید که مردی از جنس خود شما به طرف شما فرستاده شده است؟ وهمچنین در ایه 61 شما فرمودید:پیامبران میفرمایند من پیام اور رب العالمینم ورب العالمین هم خطا ندارد پس من که پیامم از طرف اوست در پیامم خطا نیست.حالا سوال بنده اینکه مردم چگونه بایدبه حقانیت پیامبران پی ببرند؟ ایا این درست است که در کتاب های دینیمان میخاندیم پیامبران برای اثبات ادعای خود معجزاتشان را به مردم نشان میدادند تا حقانیت خودشان را ثابت کنند؟و کلامردم چگونه باید به یک مرد الهی مثل نوح(ع)یقین پیداکنند که ازطرف خداست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- چون کفار به جای آن‌که به محتوای پیام توجه کنند گیر داده بودند چرا خداوند یک انسان را پیام‌آور خود قرار داده، آیه می‌فرماید آیا جای تعجب دارد که یک مرد از خودتان پیام‌آور خدا شده تا شما را از انحراف رها کند و به تعادل برساند و زمینه‌ی پذیرش رحمت الهی را بر زندگی‌شان فراهم کند؟ 2- پیامبران خداوند همگی به نحوی ثابت می‌کردند از طرف خدا هستند و بر اساس آمادگی مردم زمان خودشان چیزی را می‌آوردند که هر انسان منصف قانع شود این در حدّ طاقت هیچ بشری نیست. بعد از آن است که به آن‌ها تهمت می‌زدند شما گمراه هستید و آن‌ها آن جواب را می‌دادند. موفق باشید
1117

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با عرض سلام خدمت استاد گرامی به یاد دارم که از کودکی به نکات و مسائل ریز توجه داشتم نکاتی که شاید خیلی ها از انها غافل بودند. در عین حال به چند موضوع توجه می کردم و چند جا را زیر نظر داشتم .این مساله متاسفانه باعث مشکل من می شد به صورتی که در نماز و ... اصلا حواسم جمع نبود. با کوچکترین صذا یا مساله ای حواسم پرت می شد و وقتی به خودم می امدم که نماز تمام شده بود. در اثر عنایات اهل بیت کمی بهتر شده بودم ولی چند سالی است که هر روز بدتر از دیروز می شوم و الان به جایی رسیده ام که از نماز ، خواندن قران و دعا خسته ام. بعد از هر نماز احساس می کنم بیشتر از خدا دور شده ام مساولی به ذهنم می اید که حتی در غیر نماز هم به انها فکر نمی کنم. سعی می کنم فکر را دنبال نکنم ولی مساله ای دیگر می اید ونماز به همین گش و قوسهاطی می شود. خلاصه حسابی از خودم خسته شده ام. اصلا حالی برای نماز و... ندارم. معمولا بعد از هر نماز یا قران عصبی ام و این عصبانیت در رفتارم بروز می کند و باعث ناراحتی شوهرم و بدرفتاری با فرزند کوچکم می شود. خسته خسته خسته ام.لطفا مرا از دعای خیرتان محروم نکنید و راهنمایی ام کنید که چگونه از این مساله رها شوم که در این حال خسر الدنیا و الاخره ام
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی به خدا بگویید خدایا! من می‌خواهم نماز و قرآنی بخوانم که سراسر آن رجوع به تو باشد، حال هر اندازه که راهم می‌دهی به خودت مربوط است. بدون هیچ نگرانی نماز و قرآن خود را به حکم وظیفه انجام دهید بسیاری از آنچه می‌خواهید إن‌شاءالله در برزخ برایتان پیش می‌آید. کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را نیز مطالعه کنید. موفق باشید
968

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام افرادی را سراغ داریم که در شبانه روز 4-5 ساعت بیشتر نمی خوابند و مشکلی هم ندارند. و یا فردی را می شناسم که در شبانه روز فقط یکبار غذا می خورد و بدنش هم سالم است و لاغر نمی شود. می خواستم ببینم آیا راهی هست که من هم مانند اینگونه افراد خواب و خوراک خود را کم کنم؟زیرا معصومین فرموده اند روزی دو وعده بخورید در حالیکه اکنون اکثر افراد سه وعده میخورند. لازم به ذکر است که من فردی نسبتا" لاغرم و چند ماه برنامه دو وعده غذایی را اجرا کردم و کمی لاغرتر هم شدم.
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی هرکس طبیعت خاص خود را دارد. شما سعی کنید بیشتر از هشت ساعت نخوابید و هراندازه طبیعت شما اجازه داد که آن را کم کنید بهتر است، ولی در جوانی خواب‌تان کم‌تر از شش ساعت نباشد ممکن است در رشد شما آثار منفی داشته باشد. در مورد غذا هم به طبیعت خودتان نگاه کنید، طوری غذا بخورید که در عین پرخوری‌نکردن تا چهل‌سالگی لاغر نباشید. آنچه موجب می‌شود که خواب افراطی و یا حرص به غذا در انسان رشد کند غفلت از اُنس با حقایق روحانی و معنوی است. موفق باشید
939

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
1- گویا علوم انسانی با معارف نظری سنتی مانند فلسفه و کلام و ادبیات و ...متفاوت است این تفاوت¬ها از چیستند و خود چیستند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی سؤال 1- گویا علوم انسانی با معارف نظری سنتی مانند فلسفه و کلام و ادبیات و ... متفاوت است این تفاوت‌ها از چیستند و خود چیستند؟ بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم: خدا را شکر می‌کنم که کشور ما در ذیل انقلاب اسلامی در شرایطی قرار گرفت که می‌خواهد یکی از قدم‌های اساسی خود را نسبت به اهدافی که انقلاب اسلامی مدّ نظر دارد، به جلو بردارد و از خطر آن‌که می‌رفت در فضای فرهنگی دولت‌های سازندگی و اصلاحات در حجاب فرهنگ مدرنیته قرار گیرد، آزاد شود. اما این‌که می‌فرمایید گویا علوم انسانی با معارف نظریِ سنتی مثل فلسفه و کلام و ادبیات متفاوت است و می‌خواهید بدانید پس علوم انسانی که مدّ نظر امروزین نظام اسلامی است چیست. ابتدا باید عرض کنم حتی قرآن هم در ذیل فرهنگ غربی و با نظر به تعریفی که غرب از آدم و عالم دارد، قرآن محمدی«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» نیست. پس مشکل اصلی نوع نگاهی است که غرب به فرهنگ و دیدگاه‌های ما تحمیل می‌کند. اگر ما بتوانیم با نگاهی که وَحی الهی در اختیار بشر گذاشته به موضوعات بنگریم جهت‌گیری ما به‌کلّی دگرگون می‌شود. یعنی دیگر نگاه غالب در تعریف زندگی نگاهی است که بشر را مسئول می‌داند تا بیش از آن‌که به تغییر طبیعت بپردازد به تغییر خود مشغول شود تا شایسته‌ی قرب الهی گردد. از این رو به جای تقابل با طبیعت تعامل با طبیعت را پیشه می‌کند و به تکنولوژی موجود با چشم دیگری می‌نگرد. آری مسلّم اگر ما از یک طرف نقادیِ روح فرهنگ مدرنیته را در مجامع علمیِ خود به میان نیاوریم، در حالی که مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌« فرمودند: «[باید] جرأت مناقشه در رویکرد کنونی غرب ناشی از لیبرال دموکراسی به‌وجود بیاید». و از طرف دیگر رجوع به خدایِ وجودی و اسماء الهی را مدّ نظر قرار ندهیم، نه از شیفتگی به فرهنگ غربی نجات می‌یابیم و نه شیفته‌ی خدای محمد«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» خواهیم شد. در حالی‌که حضرت روح‌الله خمینی«رضوان‌الله‌علیه» در هر دو صحنه راه را به ما نشان دادند و ابتدا باید به عنوان مبانی علوم انسانی، به آن‌ها پرداخت که عرض خواهم کرد. سؤال 2- با این وصف چگونه می‌توان علوم انسانی برای خود داشته باشیم، یعنی چه راه‌هایی را باید رفت؟ علوم انسانیِ غربی بر مبنای پوزیتیویسم و انکارِ هر حقیقتِ غیبی و راهنمایی الهی تدوین شده است، در حالی‌که نظام اسلامی نظر به ره‌یافت‌های وَحی الهی دارد و در ذیل آن به عقل و تجربه نظر می‌کند. اگر در علوم انسانی با این منظر وارد میدان شدیم نظریه‌های بومی و مطابق با آرمان‌های انقلاب اسلامی تولید می‌شود و انسانی به صحنه می‌آید که اهداف انقلاب اسلامی را عیناً اهداف خود می‌داند. در حالی‌که در علوم انسانی که مبتنی بر فلسفه‌ی مادی است نسلی تربیت می‌شود که آرمان‌های خود را در زندگی غربی جستجو می‌کند. شاخصه‌ی تفکر حضرت روح‌الله«رضوان‌الله‌علیه» را در کتاب‌های ایشان می‌توان ملاحظه کرد که به نظر بنده ایشان همان‌طور که اراده کرده بودند نظام سیاسی کشور را به طرف حاکمیت ولایت فقیه سوق دهند و در سال 1342 مباحث ولایت فقیه را به صورت منظم طرح کردند. در همان راستا می‌دانستند باید در نظام حاکمیت ولایت فقیه علوم انسانیِ مناسب با اهداف آن نظام به میان آید و لذا در دوران میان‌سالی خود مشغول تدوین کتاب‌هایی در این راستا شدند. در کتاب «شرح دعای سحر» موضوع نظر به اسماء الهی را طرح کردند و حقیقتاً راه بسیار اساسی را جلو ما قرار دادند که از چه منظری به عالم بنگریم و اندیشه‌های خود را تنظیم کنیم. ایشان در رابطه با انسان‌شناسی بر جلد هشتم و نهم اسفار تأکید فرمودند و تعلیقات بسیار ارزنده‌ای بر آن کتاب‌ها زدند که دفتر نشر آثار حضرت امام تحت عنوان معاد از نظر امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» به چاپ رساند. در موضوع اخلاق و سلوک عرفانِ عملی نیز کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» را تدوین کردند و در ابتدای آن متذکر شدند این کتاب - مثل سایر کتاب‌های اخلاق- نسخه نیست بلکه دارو است با چنین رویکردی به متون اصلی اندیشه‌های حضرت روح‌الله«رضوان‌الله‌علیه» عملاً به فرهنگ بومی خود رجوع کرده‌ایم. سؤال 3- چه ملاکی داریم تا تشخیص دهیم آنچه به‌دست می‌آید از یک سو علوم انسانی هستند و از سوی دیگر علومی بومی و اسلامی؟ ملاک را اسلام با تعیین هدف مشخص کرده است. هر تفکری که در علوم اسلامی ما را متوجه زندگی ابدی کرد و زندگی و ساز و کارهای آن را در آن راستا شکل داد، آن علوم، علوم اسلامی است، اعم از علومی مثل حقوق و مدیریت و جامعه‌شناسی و فلسفه و ... آنچه مهم است شکستن روح سکولار زده‌ای است که وقتی شما موضوعِ توجه به حیات ابدی را در کنار علوم انسانی مطرح می‌کنید، می‌گوید این سخنان کلّی است و کاربردی نیست و سپس جایگزینی که خود معرفی می‌کند شدیداً دنیایی است و نقش عالم غیب در آن به‌کلّی نادیده گرفته شده است. وقتی معلوم شود آرمان شهری که انسانِ اسلامی برای خود می‌خواهد راه اُنس با خدا در آن کاملاً گشوده است به‌خوبی می‌توان فهمید کدام علوم بومی و اسلامی است و کدام علوم سمت و سویی غیر الهی دارد و به تعبیر مقام معظم رهبری«حفظه‌الله»، «دانش‌های ذاتاً مسموم» هستند. ایشان در سفر خود به قم فرمودند: «این علوم انسانی که امروز رایج است محتوایی دارد که ماهیتاً معارض و مخالف با حرکت اسلامی و نظام اسلامی است» و بعد تأکید کردند این علوم، افرادِ مخصوص به خود را تربیت می‌کند که چون در رأس امور قرار گرفتند به ارزش‌های نظام اسلامی وفادار نخواهند بود. از نامه‌ی امام علی به امام حسن در نامه‌ 31 نهج‌البلاغه به عنوان یک مرجع مهم در تنظیم مبانی علوم انسانیِ خود نباید غافل شد. حضرت در آن نامه امام حسن را به عنوان نماد همه‌ی جووانان جهان مورد خطاب قرار داده‌اند و رهنمودهای خود را با او در میان می‌گذارند. سؤال 4- آیا میان علوم بومی و علوم اسلامی می‌توان تفاوتی قائل شد؟ با توجه به این‌که روح ایرانی تماماً رجوع به اسلام ناب است و هویت آرمانی خود را در هرچه بیشتر نزدیک‌شدن به اهداف اسلامی جستجو می‌کند نمی‌توان علوم انسانیِ بومی خود را چیزی جدای نگاهی دانست که اسلام به انسان و اهداف روحی وی دارد. سؤال 5- بدون علوم انسانی چه بر سر ما می‌آید؟ این سؤال بسیار اساسی است که فکر نمی‌کنم بتوانیم در حدّ یک مصاحبه به آن جواب دهیم ولی وقتی به تاریخ ملت‌ها بنگریم راز هلاکت هر تمدنی را می‌توان در بی‌توجهی به علوم انسانی فعّال و با نشاط جستجو کرد. ابن‌خلدون در مقدمه‌ی مشهور خود سعی وافر کرده تا نشان دهد وقتی ملتی معنی درستی از خود نداشت، چگونه سقوط می‌کند و بهره‌ای از زندگی خود نمی‌برد و آنچه به یک ملتی معنی می‌دهد علوم انسانی است. آنچه هر جامعه‌ای را به حرکت وامی‌دارد چیزی بالاتر از نیازهای مادیِ آن جامعه است. انسان لایه‌های عمیقی دارد که در ابعاد روحانیِ وی نهفته است که اگر به آن‌ها پرداخته نشود چیزی نمی‌گذرد که جهت فعالیت‌های آینده‌دار بی‌انگیزه می‌شود و با روحیه‌ای اکنون‌زده به بسیاری از جوانب حیات خود بی‌تفاوت می‌گردد. وقتی انسان متوجه شد فطرتی دارد که زیبایی بقاء را در اُنس با خدا می‌شناسد و مقصدی دارد که آن مقصد برگشت به خدا است و در این مسیر پیامبران راه رجوع به خدا را برای او ممکن می‌کنند و با در صحنه بودن الگوهای معصوم به پاک‌ترین شکل می‌توان زندگی زمینی را طی کرد، با یک دنیا امید و امیدواری زندگی خود را به رسمیت می‌شناسد و با تعلقی قلبی که به این آرمان‌ها پیدا می‌کند زندگی خود را معنی می‌بخشد و چنین شرایطی را علوم انسانی در صورتی که اسلامی باشد می‌تواند پدید آورد. سؤال 6- این امکان‌ها و ضرورت‌هایی که برشمردید تنها برای ایرانیان و شیعیان مطرح است یا سایر دین‌ها، مذاهب و سرزمین‌ها را در بر می‌گیرد؟ در جداکردن امکان از ضرورت تأکید دارم چنانچه ملاحظه‌ای در باب ارتباط آن دارید مطرح فرمایید؟ شیعه مسئولیت احیاء دیانت و عدالت را در ادیان ابراهیمی به عهده دارد، بدون آن‌که در صدد باشد آن‌ها از دین و مذهب خود دست بردارند و قرآن در همین رابطه همه‌ی ادیان را دعوت می‌کند که؛ «یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه‏»(سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی 64) ای اهل کتاب! همه به سوی توحید یعنی آن کلمه‌ و سنتی جمع شویم که بین ما و شما مشترک است و آن سنت خداپرستی است و نپذیریم که انسان‌های بیگانه از خدا بر ما حکومت کنند. آری مسلّم است که وقتی انسان‌ها متوجه ضرورت حاکمیت ره‌یافت‌های الهی در امور خود شدند، حتماً به کامل‌ترین شکل از آن نوع ره‌یافت‌ها رجوع خواهند کرد و این است معنی آن‌که گفته می‌شود مسلمانان سنی مذهب نوار غزّه با دستِ بسته نماز می‌خوانند ولی مانند امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» فکر می‌کنند. عمده آن است که به این خودآگاهی برسیم که یافته‌های علمی در مجامع آموزشی ما باید با اهداف انقلاب اسلامی که عامل ریشه‌دارشدن ملت ما است منطبق باشد تا در ظلمات فرهنگ مدرنیته گرفتار گسست تاریخی نشویم و دانشجوی ما نداند ایرانی و مسلمان و شیعه است یا اروپایی و آمریکایی و لائیک. نظام آموزشیِ امروز ما اصلی‌ترین سنگر جریان فتنه است و اگر وقایع بعد از انتخابات روبنای فتنه بود، اندیشه‌های منتج از علوم انسانیِ متأثر از غرب با ظاهری علمی، خاستگاه اصلی فتنه بود و تمام امید دشمنان ما به همین علوم انسانی است و از عکس‌العمل آن‌ها معلوم است که راز بقای خود را در حفظ علوم انسانی غرب‌زده در کشورهای اسلامی می‌دانند و شاید تحرّک جدید جریان‌های ضد فلسفه را نیز در راستای تلاش غرب دانست که به‌دست مقدسان‌ ساده‌اندیش در حال اجرا است و مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» را بر آن داشت که در سفر خود به قم بر رجوع به فلسفه تأکید کنند. نظریه‌پردازی جهت تدوین علوم انسانی که مطابق اهداف انقلاب اسلامی باشد زیرساخت‌های فکری مخصوص به خود را می‌طلبد که ریشه در سنت‌های هر جامعه‌ای دارد و ما اصل زیرساخت‌های فکری خود را باید از اندیشه‌های همه‌جانبه و جهانی حضرت روح‌الله«رضوان‌الله‌علیه» استنباط کرد که نظر به اسماء‌الله دارد و همه‌چیز را از آن منظر می‌نگرند و فکر نکنید این کار سخت است سختی آن به جهت آن است که می‌خواهیم در زمینی که فرهنگ غربی برای ما طراحی کرده‌اند این افکار را پیاده کنیم، معلوم است که نمی‌شود. آیا با عقل غربی یا راسیونال می‌توان حکمت صدرایی را به متن آموزشیِ علوم انسانی برگرداند و دانش‌آموزان و دانشجویان خود را به‌کلّی از ظلمات شکاکیت نجات داد؟ وقتی اصالت را به عقلِ غربی دادیم چگونه می‌توانیم در آن دستگاه ثابت کنیم فرهنگ اسلامی برترین فرهنگ است؟ آیا این به یک ادعای بی‌پشتوانه نمی‌ماند؟ برای انسانی که موجودیتش در محدوده‌ی تولد تا مرگ تعریف شده نمی‌توان اسلام را بهترین راه برای دنیا و آخرت پیشنهاد کرد، در آن فضا اسلام سخنان کلّی و مبهمی است که کاربردی نمی‌باشد چون واقعیتی که برای او محسوس است محدوده‌ی عالم ماده است و از ابعاد مجرد خود بیگانه می‌باشد و تا بر جنبه‌ی پایدار، یعنی بُعد مجرد انسان و قیامت و معاد تأکید جدّی نشود، علوم انسانی به سوی عقلِ غربی سوق پیدا می‌کند در حالی‌که باز تأکید می‌کنم متون اصلی جهت معرفت به نفس و معاد به صورتی فوق‌العاده عالمانه و قابل دسترس توسط حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» تهیه شده، باید با رجوع به آن‌ها نظریه‌پردازی‌های لازم را شروع کنیم. مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در سفر خود به قم تأکید کردند؛ «اگر جای این نظریه‌پردازی(در علوم انسانی) پر نشد، نظریه‌های غیر دینی جای آن‌ها را پر خواهند کرد، هیچ نظامی در خلأ نمی‌تواند مدیریت کند، یک نظام سیاسی، اقتصادی که ساخته‌ی اذهان مادی است می‌آید جایگزین می‌شود». با توجه به این‌که موضوع گسترده‌تر از یک مصاحبه است اجازه دهید به همین مختصر بسنده کنیم. «والسلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته»
16327
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت: ببخشید چند سوال از محضرتان داشتم: 1. در پاسخ بعضی سوالات دیدم که نوشتید، مثلا خداوند زردآلو را زردآلو نکرد بلکه فقط او را وجود بخشید. خواستم بدانم یعنی خداوند قدرت خلق کردن زردآلو را ندارد؟ آخه اینطور قدرت خدا محدود میشه که فقط خداوند میتونه یه چیزی رو موجود کنه ولی اون چیزی که موجود میشه دیگه دست خدا نیست که چی باشه و به ذات اون موجود بستگی داره که زردآلو بشه یا...؟ 2. در همین موضوع سوال دیگری ازتون دارم که عین ثابت و سعه وجودی انسان ها هم آیا باز خداوند به آن ها وجود میبخشه؟ یعنی مثلا آقای قاضی (ره)، با سعه وجودی مثلا 20، آیا خداوند اراده کرد سعه وجودی ایشون بشه 20 یا نه بلکه اقتضای ذات و روح آقای قاضی این سعه وجودی (20) است و مثلا با سعه وجودی 19 نمی تواند به عالم دنیا وارد شود و متولد شود؟ خوب اگه اقتضای ذات ایشون باشه خوب باز قدرت خدا محدود میشه؟ 3. ببخشید ابهامی برام پیش اومده که میگم مگه خداوند عادل نیست پس چرا مثلا اقتضای ذات آقای قاضی مثلا 20 باشه که فقط در این سعه وجودی می تواند متولد شود ولی سعه من مثلا 5 باشه. اگه اقتضای ذات اون 20 است چرا مال من نباشه. آیا اینکه اقتضای هر ذاتی چه عین ثابت و چه مقدار سعه وجودی داشته باشد را خدا تعیین میکنه؟ یعنی خداوند اراده می کند سعه وجودی من چقدر و سعه وجودی آقای قاضی چقدر باشد؟ خواهشا به همه سوالات جواب بفرمایید تا شاید با کنار هم گذاشتن جواب ها، ابهام و شبهه ام حل شود. خداوند خیرتان دهد. ممنون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این موضوع از موضوعات ظریف فلسفی و کلامی است. مرحوم شهید مطهری تا حدّی در کتاب ارزشمند «عدل الهی» موضوع را مورد مداقّه قرار داده‌اند. زیرا «امکان»، ذاتیِ هر شیئی است و حضرت حق، امکانِ هر شیئ را «وجود» می‌دهد. به همین جهت می‌فرماید: « قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ» حجت بالغه از آن خداوند است. بدین معنا که فردای قیامت کسی نمی‌تواند بگوید چرا من چنین شدم که هستم. زیرا در جواب گفته می‌شود خداوند آن‌چه تو بوده‌ای را، وجود داده است. که البته این بحث، عرضِ عریضی دارد. موفق باشید

14886

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: کتاب موسی نجفی که شما هم بودید وقتی رونمایی شد چطور کتابی است؟ ارزش خریداری شدن دارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «فلسفه‌ی تحول تاریخ» قدم خوب و ارزشمندی است برای احیاء نگاهِ تمدنی به اسلام. موفق باشید

12675

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: منظور از فتح باب در کلام عرفا چیست؟ آیا منظور بقای بعد از فناست؟ این که امثال آیت الحق سید علی قاضی بعد از سی سال مجاهده می فرمایند که تازه فتح باب شد، منظور چه فتح بابی است؟ آیا آن هدف برای سالک است و یا نشانه ای برای دانستن این که در مسیر هست یا خیر؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فتح باب در هر موردی یعنی انتقال از علم حصولی در آن مورد به علم حضوری. موفق باشید

11737

ذکر یونسیهبازدید:

متن پرسش
سلام: استاد من قصد داشتم ذکر یونسیه را شروع کنم اما بعضی جاها خواندنم که این ذکر باید با اذن استاد باشد و ممکن است عواقب داشته باشد. 1- آیا درست است؟ 2- از کجا باید استاد پیدا کنیم؟ 3- به نظر شما باید ادامه ذکر تا ننجی المومنین را هم بخوانیم؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ذکر یونسیه تا «نُنْجِی الْمؤمنین» است ولی همان‌طور که متوجه شده‌اید بی‌استاد این کار را شروع نکنید. حداقل تا 35 سالگی این کار را به طور مرتب انجام ندهید تا این‌که استاد مطمئنی پیدا کنید. موفق باشید

11083
متن پرسش
سلام: ببخشید با اینکه ما خودمان می گوییم فقره اشهد ان علیا ولی الله جزء اذان نیست _ آیا صرفا با قصد اینکه جزء اذان نگیریم بدعت گزاری برداشته می شود؟ آیا این عمل باعث نمی شود که خیلی جاهای دیگر با همین قصد اعمالی را بنیان کنیم مثل دست دادن بعد از نماز (برای قبولی) بدون قصد ورود؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سنت‌های حسنه بدعت نیست، این‌که شیعه در اذان خود نظر به ولایت علی«علیه‌السلام» می‌کند و آن را در جامعه‌ی خود متذکر عموم می‌گرداند، یک سنت حسنه‌ است مثل ساختن حسینیه‌ها. امام صادق (ع) فرمود شش چیز است که مؤمن پس از مرگ خود از آن سود برد، فرزند صالح که برایش آمرزش خواهد قرآنى که خوانده شود، چاه آبى که بکند و درختى که بکارد و صدقه آبى که مجرى سازد و سنت حسنه ای که از آن پیروى شود. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ ع قَالَ خِصَالٌ یَنْتَفِعُ بِهَا الْمُؤْمِنُ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِ وَلَدٌ صَالِحٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ مُصْحَفٌ یُقْرَأُ مِنْهُ وَ قَلِیبٌ یَحْفِرُهُ وَ غَرْسٌ یَغْرِسُهُ وَ صَدَقَةُ مَاءٍ یُجْرِیهِ وَ سُنَّةٌ حَسَنَةٌ یُؤْخَذُ بِهَا بَعْدَه‏( أمالی الصدوق، ص: 169 ).موفق باشید
11043
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید» می خواستم بدونم طهارت روح چطور باعث افزایش رزق معنوی میشه و یا این که کلا طهارت چطور باعث افزایش رزق میشه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی روح انسان موانع رجوع به حق را کم کرد شرایط بهره‌مندی از نورحق بهتر برایش فراهم می‌گردد و طهارت جسمی نیز موجب بهره‌مندی از رزق جسمی می‌شود. موفق باشید
10978

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد طاهر زاده: من کتاب آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین شما را خواندم ولی در صفحه 193 و 194 که داستان زید ابن حارثه را بیان فرمودید دچار یک سرگردانی شدم که آیا این زید همان زید بن حارثه ای بود که ماجرایش در قرآن آمده و زینب را طلاق داده؟ (چون می خواستم به این نتیجه برسم که آیا یک انسان باتقوا زنش را طلاق می دهد یا نه؟) پس از پرسش از دو روحانی باز این سرگردانی من حل نشد چون یکی می گفت خودش است و دیگری می گفت این اشتباه است آن که چشم برزخی داشت حارث بن زید است نه زید ابن حارثه. و می دونم که این مربوط به علم رجال است. بالاخره استاد حقیقت چیست؟؟؟ ممنون میشم جواب بدید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نام اصلی آن شخصی که در آن کتاب آمده حَارِثَةَ بْنَ مَالِک‏ است و همان سال‌های اول که اسلام در مدینه آمد شهید می‌شود و این غیر از زیدی است که در سوره‌ی احزاب از آن نام برده شده. البته این هم مرد فرهیخته‌ای بوده و جریان طلاق زینب بنت جحش حکمتی دارد که در بحث سوره‌ی احزاب عرض کرده‌ام. موفق باشید
10962

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: در دانشگاه بنده معتقدم باید بیشتر رو شالوده ی فکری خودمان و اصول و اعتقاداتمان کار کنیم و پیرو سیر مطالعاتی حضرت عالی یا شهید مطهری باشیم تا به یک نتایج خوبی برسیم اما بعضی دیگر از دوستان همش روی آقای رایفی پور تاکیید دارند و می گویند باید سخنرانی های ایشان در دانشگاه پخش بشود چرا که دانشجویان بیشتر تحت تاثیر هستند تا بیایند و کتاب بخوانند یا نوار های صوتی گوش بدهند آن هم معارفی که اصلا برای دانشجو جذاب نیست. الان ما مانده ایم چه بکنیم بر تفکر خود پافشاری ورزیم یا برویم سمت رویکرد دوستان خواهشمندیم ما را راهنمایی کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب آقای رائفی‌پور نکات خوبی را متذکر می‌شوند. وقتی ذهن دانشجویان با تذکرات ایشان نسبت به حیله‌‌ی دشمنان از یک طرف و عظمت انقلاب اسلامی از طرف دیگر آرام شد، آمادگی لازم را جهت رجوع به معارف اسلامی پیدا می‌کند. موفق باشید
10535
متن پرسش
با سلام: منظور از انتقام خون امام حسین علیه السلام توسط حضرت مهدی (عج) که در زیارت عاشورا ذکر شده است چیست؟ یعنی حضرت صاحب الزمان (عج) چکار می کنند؟ اگر منظور قصاص قاتلین آن حضرت است که این کار توسط مختار صورت گرفت.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تقابل با کفر و استکبار کاری بود که حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» به آن نحوه به تاریخ عرضه کردند و مستکبران با آن مقابله نمودند و حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» با حضور خود قصاص این را از مستکبران که همه یک روح‌اند در کالبدهای متعدد، می‌گیرند و برای همیشه استکبار تحقیر می‌شود. موفق باشید
10076

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: من می خواستم در مورد چشم زخم بپرسم ازتون، فکر و ذهن من رو فلج کرده، همش می ترسم کاری رو انجام بدم چشمم بزنن، همش از شکست می ترسم و شکست می خورم، اصلا آرامش ندارم. لطفا در مورد قانون جذب هم من رو قانع کنید روی باورم به خدا خیلی اثر بدی گذاشته، میدونم که وجود داره.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آدم حسابی! بنده این‌همه وقت گذاشتم و کتاب «جایگاه جن و شیطان و جادوگر» را نوشتم و به لطف خداوند به طور مبنایی جایگاه چشم‌زخم و امثال آن را روشن کردم تا شما بتوانید در آغوش حضرت حق و با پیداکردن نور رب‌العالمین زندگی آرامی داشته باشید، حالا انصاف است که آن کتاب را نخوانید و بخواهید بنده این سؤال را به صورتی جزئی جواب دهم؟! موفق باشید
9900

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: آیا می توانیم در قنوت نماز وتر برای ائمه (ع) و پیامبر (ص) هم دعا کنیم؟ با تشکر. التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا که نه! مگر خودِ صلوات دعا نیست؟ موفق باشید
9808

مرگ مغزیبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: شما در پاسخ به سوال 9791 فرمودید: «اگر انسانی را در حالت عادی بدون وسایلی که امروز هست به حال خود واگذاشتیم و اثری از تنفس در او نبود، نفس او از بدنش منصرف شده. مشکل را پزشکی مدرن برای خود ایجاد کرده که نمی‌گذارد نفس آدم‌ها به طور طبیعی از بدنشان منصرف شود و آن‌وقت بحث مرگ مغزی و امثال آن پیش می‌آید. این دستگاه‌ها را از او جدا کنند تا نفس او به طور طبیعی از بدنش منصرف شود» این نشان می دهد که فردی که مرگ مغزی شده در واقع مرده است و به زور دستگاه او را زنده نگه داشته اند. پس چرا می فرمایید اهداء عضو برای فرد مرگ مغزی موجب آزار او می شود؟ او که از جسم خودش در حالت طبیعی (و بدون دستگاه) انصراف داده و با مرده فرقی ندارد. با تشکر. التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید آن افراد را به حال خود واگذاشت، اگر تنفس ندارند که مرده اند، اعضای مرده را کسی نمی خواهد و اگر هم تنفس دارد هرچند ضعیف، که زنده است و نباید اعضای او را قبل از مردن از او جدا کرد و او را به قتل رساند. موفق باشید
9641

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و ادب حضور گرانقدر شما: اگر فردی بخشی از قرآن را به نیت استفاده از یکی از امتیازاتی که برای حافظان قرآن قرار داده اند و به آن نیاز دارد؛ حفظ کند بهتر است یا اینکه اصلا حفظ نکند. البته اگر این حفظ کردن همراه با تدبر نیز باشد. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این هم بهانه‌‌ی خوبی است که بالاخره با قرآن آشنا شود و با آن زندگی کنند. موفق باشید
9148
متن پرسش
در پاسخ شما به سؤال 9135 برای اثبات استدلالیِ این مطلب که امام زمان به دنیا آمده‌اند و الآن در قید حیات هستند، نهایت استدلال شما این قسمت است: «ختم نبوت، با ظهور بالفعل نبی مکرم محقق شد، ولی ختم ولایت که با حضور حضرت امیرالمؤمنین به نحو محمدی شروع شد، با ظهور مهدی به انتهای خود می‌رسد.»، حداکثر توان این استدلال این است که ثابت می‌کند باید در نهایت امام زمانی بیاید، اما ثابت نمی‌کند که: «آن امام زمان به دنیا آمده و الآن هم هست اگرچه غائب.»! این که شما در ادامه می‌فرمایید: «حقیقت ولایتی که از طریق امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» ظاهر شد، حتماً آن ولایت در حال حاضر صورت خاص در انسان خاص را می‌طلبد.»، این هم مدعای شماست، دلیل شما برای این مدعا چیست؟ و دلیل شما برای این مدعا نمی‌تواند قاعده‌ای باشد که قبلش فرمودید: «هر حقیقتی، صورت خاص مناسب خود را در عالم مادون دارد.»؛ چرا که ممکن است شرایط ظهور آن حقیقت به طور کامل فراهم نباشد؛ کما این که قبل از پیغمبر اسلام، شرایط ظهور انسان کامل وجود نداشت و لذا هیچ صورتی مناسب آن حقیقت، در عالم نبود. خلاصة اشکال: چگونه میتوان از طریق «غایت مفقود، محال است.»، وجود امام زمان حیّ را ثابت کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید همان‌طور که روح یا نفس انسان بدن مناسب خود را می‌سازد و از طریق بدن ظاهر می‌شود وقتی نبوت به صورتی کامل در شخص حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» ظهور کرد، ولایت که باطن نبوت است باید در شخص ولیّ کامل ظهور کند و در راستای ظهور نبوت، آن ولایت همچنان در اشخاص مختلف به ظهور خود ادامه می‌دهد و به همان دلیل که شرایط ظهور نبوتِ کامل فراهم شد و حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» ظهور کردند، شرایط ظهور ولایت که جزء لاینفک نبوت است و به اعتباری نفس رسول اللّه«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» است، فراهم شده و به ظهور خود در سایر امامان ادامه می‌دهد. موفق باشید
7498
متن پرسش
سلام لطفا خاستگاه سکولاریسم.خطر سکولاریسم.جایگاه سکولاریسم. تبیین کنید.امروز ما دچار چه نوع سکولاریسم هستیم؟سکولاریسم پنهان یا عریان؟لطفا توضیح مبسوط دهید که ما در جلسات مطالعاتی می خواهیم بحث داشته باشیم.چه طور رو این مسئله تحقیق کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در مورد سکولاریسم را باید از طریق کتاب‌هایی که در این مورد نوشته‌ شده دنبال کنید. بنده هم عرایضی در کتاب«گزینش تکنولوژی» داشته‌ام. در مورد سکولاریسم پنهان؛ بحث در این است که وقتی شرایط تاریخی عوض می‌شود عرصه‌هایی ظهور می‌کند که دین و دین‌داران باید در آن صحنه‌ها حاضر شوند، حال اگر فکری پیدا شود که بخواهد دین را از آن صحنه‌ها جدا بداند، از آن‌جایی که سکولاریسم به معنای جدایی دین از سیاست واز امور اجتماعی است، آن نوع موضع‌گیری را سکولاریسم پنهان می‌گویند چون متوجه نیست آن نوع حضور اجتماعی در آن شرایط تاریخی عین دین‌داری است. رهبری عزیز«حفظه‌اللّه» در بجنورد فرمودند اگر امروز روحانیت نسبت به مسائل انقلاب حساس نباشد، گرفتار یک نوع سکولاریسم پنهان هستند. موفق باشید
4626
متن پرسش
سلام استادگرامی : شما در ده نکته معرفت سی دی شماره 8 فرق بین حضور و ظهور فرمودین که مخلوقات ظهور خدایند در آیات هم یا ظاهر و در جوشن کبیر ذکر یا ظاهر آمده ولی کلمه حاضر هزار نام خدا نیامد گر چه حاضر نام دیگر اون حق فرمودین ولی خود کلمه چه اشکالی داره که در جوشن نیاوردن دلیل داره؟ کلمه ی عربی ودر دعا نیاوردند؟ ممنون که وقت با ارزشتون را برامون می ذارین خدا خیرتون بده اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی قرآن در توصیف حضرت حق می‌فرماید خداوند « وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلیم‏ » است همه‌ی حرف را زده چون واسِعٌ عَلیم یعنی در همه‌ جا به صورت آگاهانه و عالمانه حاضر است. واژه‌ی «واسع علیم» کامل‌تر از واژه‌ی «حضور» است. ما حضور را در مقابل ظهور به‌کار برده‌ایم. موفق باشید
4243
متن پرسش
ایا جهت تزکیه ویا بازگشت به خدا ویا یادگیری معارف دینی سن خاصی مشخص گردیده ویا در هر سنی میتوان دست به تزکیه و خودسازی زد
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هیچ محدویت سنی برای ورود به آستانه‌ی اُنس با خدا نیست. مرحوم جهانگیرخان قشقایی در سن چهل‌سالگی وارد زندگی خاص دینداری شد و حاصل کارشان شهید مدرس و حاج‌آقارحیم ارباب و فاضل تونی- استاد عرفان آیت‌اللّه جوادی و حسن‌زاده آملی - و مرحوم آیت‌اللّه بروجردی- شد. موفق باشید
1786
متن پرسش
با سلام و احترام استاد عزیز در جواب به سوالی برای رشد عقلی و درمان مشکلاتمان ما را راهنمایی کردید به مطاللعه کتب شهید مطهری و کار کردن در معرفت نفس که چند سوال برایمان پیش آمده به شرح ذیل بیان میکنم :1- ما داریم پیش یک طلبه عربی می خوانیم( که بعد وارد منطق و فلسفه بشیم ) و در یک حلقه معرفت نفس شما و در حلقه ای دیگر سیر مطالعاتی شهید مطهری را کار میکنیم آیا خواندن همزمان اینها اشکال ندارد2- در جزوه ضرورت مطالعه فرمودید از فلسفه وارد معرفت نفس بشید بهتر است آیا پیش بردن همزمان (منطق و فلسفه) و معرفت نفس جنابعالی ایرادی ندارد 3- آیا فلسفه برای افرادی خاص می باشد اگر هست چگونه باید بفهمیم برای ما صدق میکند یا نه و اگر برای افرادی خاص نمی باشد برای آمادگی ذهن برای دریافت مفاهیم فلسفی باید قبل از آن چکار کرد .
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام 1- به نظر بنده اگر فرصت داشته باشید خیلی هم خوب است. 2- بنده سعی کرده‌ام مباحث معرفت نفس را آزاد از اصطلاحات فلسفی طرح کنم تا افراد مجبور نباشند که مقدمات فلسفی یا منطقی را طی کنند. 3- تفکر فلسفی در حدّ ده نکته از معرفت نفس و یا برهان صدیقین برای همه لازم است ولی مباحثی مثل حرکت جوهری را هرکس باید به خود نظر کند که آیا راحت درک می‌کند یا نه، اگر مباحث منطقی و یا حرکت جوهری را راحت درک نمی‌کند و روحش شیفته‌ی ادامه‌ی آن نیست، به مباحث قرآنی بپردازد. موفق باشید
188

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام بر تنهای زندگی من مربوبی که هیچ جنبنده ای نمی تواند ربوبیتش را به تمامی انچه اوهست در ک کند مربوبی که به خاطرمخلوقاتش ارباب شد وخم به ابرو نیاورد . مربوبی که تمام زندگی این تبعیدی غربت زده شد تا غم غربت وتنهایی رادر این سرزمین فانی به جان بخرد دستان خسته اوراگرفت تا تکیه گاهش شود زانوان خسته اش را توان داد تا از حرکت کردن نهراسد واینگونه همه زندگی اوشد حالا که خوب فکر می کنم می بینم جدایی بین من و تو امکان پذیرنیست ... نمی دانم چه شده است انقدر درغدیر گم شده ام که نوشتن برای من سنگین شده است وغدیر تنها کلمه ای بوده است که اینگونه در گیر خود کرده است وهنوز اوجودم نرفته است ... انچنان در غدیرگم شده ام که هنوز فکر می کنم در غدیرم وهنوز در فکر دلنوشته قبلی هستم .. خوب من نمی دانم روز های سختی را گذرانده ام در این دوهفته اخیر وحس الان من یک حس خاص است تمام سلول های بدنم ترسی خاص را فراگرفته است احساس می کنم وجودم تهی شده است از چه نمی دانم اما من با اشوب زندگی کرده ام واین ارامش های لحظه ای مرا می ترساند وهیچگاه معنای انرا نفهمیده ام .... خدای من به راستی که ناخدای بدون دریای طوفانی ناخدا نیست چراکه هرگاه در این دریا سفیدی برمن مشهود شد انچنان طوفان سهمگین براین ناخدا چیره کردی که ببینی ایا انقدر مشهود سفیدی شدهام که بدون توجه به طوفان در دریا به جلوبرانم واین برای ناخدا کمال نقص است که دریای ارام وبی تلاطم را از توخواستار باشد وهرجا که ناخدایت احساس کرد به جزیره ای مینایی رسیده است تو انقدر جهاد بیرون را بر اوسخت گرفتی که ناگهان به او یاد اوری کنی که دستیابی به این جزیره مینایی به راحتی انچه تومدعی اش بودی نیست ... می دانی ناخدایی که به مسیر مطمئن شده است دیگر ابائی از طوفان سهمگین ندارد اصلا ناخدا باطوفان زاده می شود . نمی دانم انقدر گیج ومبهوت هستم که احساس می کنم در همه عوالم گم شده ام شاید در غدیر گم شده ام.. با انکه تحمل تهجم طوفان های بیرونی خیلی سنگین است ولی احساس می کنم در دریائی ژرف غرق شدهام ماننند ذره ای حباب خود را کف اقیانوسی احساس می کنم که نمی دانم راز این احساس وان طوفان در چیست هرچه هست از غدیر است وبه غدیر ختم می شود . خوب من خدای من زیبای خفته در من دنیای من تکیه گاه من عبور من زیبای نهان در انوار طلائیه عشق گمشده ام در چه ! نمی دانم ؟ گن کرده ام چرا نمی دانم ؟ اما دردل گمشده ام گویی چیزی هویدا شده است چیزی که هنوز نمی دانم وهربار که بهذهنم خطور می کند چون کودک بازیگوشی خود را از چشمان مادر پنهان می کند ان گوهر ودر چیست ؟ که خود را از چشمان مادر پنهان می کند بهای ان چیست ؟ هیچ کس ندانست .... گفتم: چیستم ؟ گفتی : هیچ گفتم: کیستم ؟ گفتی:موجود گفتم: کیستم یعنی چه ؟ گفتی : وجود گفتم : کیستم را چه کسی پرسید ؟ گفتی : وجود گفتم : مهم است کیستم ؟ گفتی : نمی دانم به خودت بر می گردد گفتم : خودت یعنی چه ؟ گفتی : یعنی وجود واجد نام گفتم : بازی کلمات زیباست گفتی : همه چیز بازی است گفتم : نفهمیده ام گفتی : می فهمی گفتم : کی ؟ گفتی : هرگاه وجودت واجد من شد گفتم : چه سخت !!!! گفتی : هیچ چیز اسان نیست مگر واجد باشی گفتم : وجود واجد من را معنی کن ؟ گفتی : وجود واجد من یعنی فان گفتم : فان یعنی چه ؟ گفتی : در عین وجود در مقابل واجب الوجود عدم باشی گفتم : ترکیب وجود وعدم تناقض است ؟ گفتی : عدم مقابل واجب الوجود عین وجود است گفتم : کجا بودم ؟ گفتی: مهم نیست کجا بودی وهستی ؟ مهم اینست که کجا می روی گفتم: به کجا می روم ؟ گفتی : از دنیای فانی ها به وجود سپس از وجود به عدم در مقابل واجب الوجود گفتم : مقصد کجاست ؟ گفتی : قلبت گفتم : چیست ؟ گفتی : همان واجب الوجود گفتم : یعنی تو ؟ خندیدی !!!!!!!! گفتم : وجود چیست ؟ گفتی : عین واقعیت گفتم : کدام واقعیت ؟ گفتی : هستی گفتم : هستی !!! هستی هستی هستی هستی هستی هستی هستی هستی وباز گفتم : هستی !!!!! هستی یعنی چه ؟ گفتی : یعنی بودن شدن رفتن امدن انجامیدن استن خوردن اشامیدن کردن خوابیدن رسیدن ....... گفتم : همه این ها باهم در یک کلمه گفتی : راز این کلمه تنها در یک حرف هست که هر چه به ان ختم شود معنی هستی را می دهد وان حرف نون است به همین راحتی گفتم : یافتم انجا که تو می گویی "ن والقلم " رازش همین است بار ها به ان فکر کردم وهیچ گاه راز یک حرف رانفهمیده بودم واکنون فهمیده ام چرا که همیشه راز کلمات است که بر انسان هویدا می شود این گونه هست که هستی می شود ن گفتی : تمام نقش جهان هم در این حرف خلاصه شده است ان نقطه تنها وهمه گرد او زیبا بود ؟ گفتم :اری زیبای زیبا هرچه تو بگویی زیباست !!!! گفتی : گمشده ات چیست ؟ گفتم : تو گفتی : مرا که مدتها پیش یافته ای !! گفتم : در کجا ؟ گفتی : همین جا گفتم : پس تورا گم نکرده بودم که بخواهم پیدایت کنم گمشده من چیز دیگری است باز گفتی : گمشده ات چیست ؟ گفتم : گمشده ام گمشده است ؟ گفتی : پیدایش کن گفتم : از کجا ؟ گفتی : از هرجایی که فکرش را بکنی . گفتم : جایی غیر از تو را سراغ ندارم .. گفتی : پس بگرد گفتم : تو کجایی که من بگردم ؟ گفتی : قلبت گفتم : باز رسیدیم به همان نقطه گفتی : رازش هم انجاست . . گفتم : مسیرش چیست ؟ گفتی : خودت رادر خودم پیدا کن گفتم : سخت شد گفتی : اولین چیزی که اموختی چه بود ؟ گفتم : کی ؟ گفتی : اولین درس زندگی که تو با ان خوگرفتی ؟ گفتم : لذت بالا رفتن بیشتر از لذت در قله ماندن است چرا که لحظات بالا رفتن از لحظه ای که در اوج هستیم بیشتر است پس سعی کنیم از صعودمان بیشتر لذت ببریم نقه اوج ها فانی وگذرا هستند گفتی : خوب نتیجه ؟ گفتم:فشار زیباست !!شکافتن برای دانه زیباتر از گل شدن است سختی عین زیبایی است سختی عین مسیر است . گفتی: پس خودت را در خودم پیدا کن ؟ می خواستم بگویم سخت است اما دیدم با اموخته هایم برابری نمی کند ... گفتم : "خودت رادر خودم پیدا کن " یعنی چه ؟ خودت رادر خودم پیدا کن ....... خودت رادر خودم پیدا کن ...... خودت رادر خودم پیدا کن ... خودت رادر خودم پیدا کن ..... خودت رادر خودم پیدا کن ..... خودت رادر خودم پیدا کن خودت رادر خودم پیدا کن ..... گفتی : خودت را بیاب تا جایگاه مراپیدا کنی بعد خودت را چون تلالویی در نور در من محو کن .. گفتم : خودت را بیاب یعنی چه ؟ گفتی : خودت را انچنان پیدا کن که خوف جلال من انچنان تورا کوچک کرده باشد که نقطه جلال من باشی ... گفتم : انچه را که می خواهی همان است که سالک در انتهای راه به ان می رسد ؟ گفتی: تا خوف جلال من انرا کوچک نکند سالک هیچ گاه بزرگ نمی شود رسیدن در قاموس ما معنا ندارد .. گفتم : عشق را که از تو نمی توانم طلب کنم چرا که عابد مشوق مقلوب نیستم (بنابر دل نوشته قبلی ام که در ان عشق را اینگونه معنی کردم که ابتدا باید عبد خوبی باشی بعد شوق را در خود زنده کنی وبعد شوق را در قلبت جای ذهی ....) منازل باید طی شود تا شوم ؟ چه چیز می خواهم ؟ گفتی : نمی دانم ؟ تو می خواهی ؟ گفتم : براستی که تقلب در امتحان بندگیت گو یی راه ندارد هرجا که می خواهم راه باریکی پیدا کنم انرا می بندی که خود پیدا کنم .. گفتی : اخر تو خواستی تو ندا کردی تو طلب داشتی تو صدایم کردی من که خودم را صدا نکردم تو خواستی و من امدم پس من از تو می پرسم چه چیز می خواهی نه تو از من ؟ گفتی : چه چیز می خواهی !!!! گفتم : چه چیز می خواهم ! بگذار از اول شروع کنم از بدو ورودمان به این فانی زودگذر به این سرزمین غربت زده .... گفتی : هرچه توبخواهی .. گفتم : در شروع در هنگام تبعید من خواستم تبعید شوم یا تو مرا تبعید کردی ؟ می دانم لفظ تبعید کردن در مقابل تو پست وکوچک است اما این سرزمین انقدر غربت بدون تورا چشیده است که لفظ تبعید را فقط می توان برد مراببخش ... گفتی : تو چه فکر می کنی ؟ گفتم : من با اختیار نیامدم اما به من گفته اند تو با اختیار امدنت را بلی گفته ای ؟ بار ها این سئوال را کرده ام وتو هربار طفره رفته ای . ... گفتی : ایا واقعا مهم است که با اختیار امده ای یا با جبر ؟ گفتم : اخر امدنم تور اازمن دور کرد ؟ گفتی : تو هنوز راز قالو بلی را نگرفته ای که این گونه می پرسی باز گفتی : قالو بلی این نشد که فقط تو مشهود به شهود بودنت وامدنت باشی قالو بلی عهدی بود که من با توبستم که هرجا توباشی من هم باشم چه با اختیار چه با جبر ! با تو عهد بستم که هیچ گاه از تو جدا نشوم و جایگاهی بنام قلب در وجود تو برای خودم ساختم که هیچ گاه تنها نباشی وتونیز با من عهد بستی که درهر مکان ودر هر شرایطی مرا فراموش نکنی وانجا من با اختیار خودم بتو وجودی عطا کردم واینگونه تو انرا جبری مذموم خواندی ... گفتم :اری واقعا مهم نبوده است این جبر واختیار مهم این بوده است که تو معهود خوبی بوده ای عهد خود را فراموش نکردی اما من چه ؟ گفتی :برگردیم به سئوالمان . گفتم : کجا بودیم ؟ گفتی : چه چیز می خواهی ؟ گفتم: یادم افتاد ! خوب ! شروعمان زیبا بوده است اما برای چه شروع کردیم ؟ گفتی : تو امدی تا عاشق من شوی ! تو امدی تا عبد من باشی ! تو امدی تا مرا ظهور دهی ! برای شروع کافی نیست ... گفتم : اخه اخه اخه ....... گفتی :تو را خلیفت الاه خواندم ! اگر دانه سیب می شدی بازهم اینگونه بی مهابا شروعت رازیر سئوال می بردی ؟ تا به حال از خود پرسیدی چرا دانه سیب نشدی ؟ بلکه تورا خلیفــــــــــــت الاه خواندم خلیفه خودم جانشینم در روی زمین به جای من در زمین حکمرانی کنی .. تورا از جنس خودم افریدم تورا برای خودم افریدم امدی تا جاذبه ای که درقوه داشتی بالفعل کنی ؟ امدی تا نماینده من باشی امدی تا سر سپردگیت را به من نشان دهی که عین کمال توست امدی تا وجودت را واجد اسماء من کنی امدی تا در غربت به یاد من ازمایش شوی امدی تا در غربت به یاد من ازمایش شوی امدی تا در امتحان بندگی شرکت کنی امدی تا ........ وتمام راز قالو بلی در این بود که انچه هستی هدیه من است به تو وانچه می شوی هدیه توست به من خودت می خواستی وطلب داشتی تا هدیه ای برای من داشته باشی ... وگرنه من اجبار نداشتم ! هدیه ام که وجود توست را بدون در نظر گرفتن انچه تو می شوی بر تو عرضه داشتم وتمام راز قالو بلی در لیبلوکم خلاصه شده است . امدی تا حامی امانتی که زمین واسمان از نگاه داشتنش سرباز زدند امدی تا عاشقم باشی ...... گفتم :تسلیم تسلیم اما یک سئوال اینکه بیایم عبد تو باشم وعاشق تو باشم به نظر تو دلیل کافی است ؟ گفتی : بستگی دارد اگر عبد را وعشق را انچنان که اموختی معنی کنی اری اما اگر عبد وعشق را انچنان که دیگران می پندارند معنی کنی نه .... عبدی که مخلوقی را کنیز وکنیزی را بنده وبنده ای را عبد می کند انچنان هدفمند است که نتنها کافی است بلکه برای شروع زیادهم هست امده ام تا عبد شوم ! امده ام... امده ام تا عبد شوم ! امده ام تا عاشق باشم ....عشق عشق ..... عشق...نمی فهمم ؟ نمی فهمم ؟ نمی فهمم ؟ نمی فهمم !!!! گفتی : گفتی : گفتم : گفتی :می فهمی ؟ فهمیده ای ! می دانی خود خبر نداری ؟ خوب فهمیده ای خوب در ک کرده ای ادامه دارد ..... !!!! انشا ئ الاه تا تایپش تمام شود بقیه را می فرستم
متن پاسخ
سلام علیکم : باسمه تعالی در هر صورت یک مرحله از زندگی، مرحله‌ی با خودبودن و از آن زاویه با خدابودن است، که ربطی به حوزه و دانشگاه و خانه، ندارد. این همان است که در موردش گفته‌اند: بود مرد تمامی آن‌که از تن‌ها نشد تنها ولکن بتنهایی بود تن‌ها، و با تن‌ها بود تنها نوشته‌های جنابعالی نوشته‌های خوبی است، قصه‌ی مرحله‌ی اول زندگی را می‌سراید و متذکر می‌شود. مرحله‌ی دیگر زندگی، مرحله‌ی با بقیه‌بودن است که باید با قلبی الهی کنار بقیه بود، حال این مرحله را به عهده‌ی خدا بگذارید تا هرجا گشایش فرمود جلو بروید. موفق باشید
نمایش چاپی