بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
5528
متن پرسش
با عرض سلام وخسته نباشید سوالی درباره خودکشی از شما پرسیدم اما متاسفانه پاسخ ندادید .استاد لطفا به این سوالم پاسخ دهید تا امروز که 30سال از خداوند عمر گرفته ام مدام به خاطر مشکلات خانواده ام دچار مشکل هستم کارها وانتخاب های غلطی که آنها می‌کنند و تنها آن زمان است که به فکر ما (مادرم .من وخواهرم)می افتند تا جایی که بشود مشکلات را با هزاران بدبختی حل می کنیم اما هنوز یکی تمام نشده نوبت خواهر یا برادر دیگر است من سطح 2 حوزه را تمام ودر حال حاضر دانشجوی حقوق هستم اما بسیار احساس پوچی میکنم اوایل دعا می‌کردم که مسبب مشکل بمیرد اما کم کم دیدم کسانی که آرزوی مرگشان را می‌کنم بسیار شدند دیدم این کار فایده ندارد وحالا دعایم مرگ خودم شده بسیار کم ظرفیت شده ام و احساس می‌کنم تمام توانم را برای اینکه ازدواج کنم وزندگی را شروع کنم از دست داده ام .حس نیستی وپوچی تمام فکر وزندگیم را گرفته خواهش می‌کنم اگر برایتان امکان دارد به یک بنده‌ی ناامید خدا کمک کنید با سپاس فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سؤال در مورد خودکشی را جواب دادم. در این مورد هم دین به ما توصیه کرده است آرزوهای دنیایی را کم کنید و راضی به رضای خدا باشید و فراموش نکنید زندگی اصلی ما در بعد از مرگ ما است سعی کنید آن دنیای خود را همواره مدّ نظر داشته باشید. موفق باشید
4842
متن پرسش
سلام علیکم فکر کنم در مورد مقایسه ی دکتر حداد با آن دو نفر دیگر یعنی دکتر ولایتی و دکتر قالیباف، سخن شما جای تأمل داشته باشد چون اموری که در گفتمان دکتر حداد به چشم می خورد که عبارت است از نفی مطلق جریان فتنه و پا فشاری روی سیاست خارجی استقلال محور، عقیم بودن اهداف اقتصادی ـ فرهنگی ـ سیاسی جدای از گفتمان انقلاب، مخالفت دشمن با اصل نظام و بازیچه بودن انرژی هسته ای، دقیقا همان چیزی است که دکتر جلیلی هم بر آن تأکید و تکیه دارند و محور تمایز ایشان با دیگران است.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در آن نوشته خواستم علت این‌که آقای دکتر حداد ائتلاف 1+2 را پذیرفتند عرض کنم وگرنه در همان نوشته هم عرض کردم آقای دکتر حداد به آقای جلیلی نزدیک‌ترند. و اخیرا هم شنیدید اقای دکتر حداد در کلاس مثنوی شان فرموده بودند به نفع افای قالیباف کنار رفته ام موفق باشید
236

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما استاد محترم!!!! می خواستم بپرسم شما چیزی در مورد بعد زمان میدونید یا نه ؟
متن پاسخ
یسمه تعالی ، علیک السلام . بنده در رابطه با « زمان » نکاتی که ملا صدرا در حرکت جوهری دارد را تا اندازه ای می دانم و پیشنهاد می کنم ابتدا از آن طریق با موضوع زمان آشنا شوید. موفق باشید
3694
متن پرسش

سلام خدمت استاد بزرگوارم: سوالات زیر به عنوان مصاحبه در رابطه با شخصیت فکری مرحوم شهید آوینی تنطیم شده است تا إن‌شاءالله با جواب‌هایی که می‌فرمایید بتوانیم در سمینار مربوط به بزرگداشت شهید آوینی از آن استفاده شود. سؤال1- تفاوت نگاه آوینی به اقتصاد و نگاههای عرفی نسبت به اقتصاد چیست؟سؤال2-...(بدلیل تعددسوالات درقسمت جواب استاد، سوال ها به همراه جواب ها آمده است)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سؤال1- تفاوت نگاه آوینی به اقتصاد و نگاههای عرفی نسبت به اقتصاد چیست؟جواب 1- این سوال ارزشمندی است که احتیاج به چندین سال فکر دارد و به راحتی هم نمی توان به آن جواب داد. بنده از بعضی از سخنان شهید آوینی کمک می گیرم تا اشاره ای به آن عالمی بکنم که آوینی مدّ نظر دارد. او در کتاب «مبانی توسعه و تمدن غرب» می گوید: حتی یک اقتصاددان ممکن است این سؤال بجا را مطرح کند: هنگامی که زمین، یعنی تنها جایگاهی که برای زیست در اختیار داریم، به موادی آلوده گردد که موجد نقص بدنی در کودکان یا نوادگان ما گردد، پیشرفت اقتصادی، یا به اصطلاح سطح بالای زندگی، چه معنایی خواهد داشت؟ از قول شوماخر در واژه‌ی دیکتاتوری اقتصاد کمک می‌گیرد که می‌گوید: برای ساختن نیروگاه‌های متعارف، خواه بر اساس استفاده از زغال سنگ و خواه استفاده از نفت، و یا نیروگاههای هسته‌ای، با توجه به مبانی اقتصادی تصمیم‌گیری می‌شود؛ و شاید کمترین توجه به «پیامدهای اجتماعی» مبذول گردد. شهید آوینی متوجه است، روند کنونی توسعه‌ی اقتصادی در جهان، سیری جدا از انسان یافته است و بشریت را جبرا در مسیری ناخواسته به سوی نابودی حیات طبیعی پیش می‌راند، می‌گوید: روند کنونی توسعه‌ی اقتصادی که در ذات خویش با رشد غول‌آسای تکنولوژی متحد است. بشریت را ایجاباً در مسیری می‌راند که با اختیار و اراده‌ی آزاد انسانی منافات دارد. هر چند این سیر جبری نیست، نباید از نظر دور داشت که هیچ کس جز معدودی از خاصه‌ی اولیای خدا نمی‌توانند گردن خویش را از طوق عبودیت آن آزاد کنند. همین موجبیت است که شوماخر آن را دیکتاتوری اقتصاد نامیده است. شوماخر جامعه‌ی مصرفی کنونی را به معتادی تشبیه می‌کند که هر چقدر هم وضعیت خود را نکبت‌بار احساس کند رهایی از چنگال اعتیاد را بی‌نهایت دشوار می‌بیند.( کوچک زیباست، ص ١١٩) این یک واقعیت غیر قابل انکار است و شواهد و مصادیق بسیاری بر آن دلالت دارد و شهید آوینی به‌خوبی متوجه این امر شده است. شهید آوینی از قول روژه گارودی در کتاب «هشدار به زندگان» این نکته را آورده که: «اقتصاد آزاد «به شیوه‌ی غربی» برای رفع احتیاج بازار نیست بلکه برای ایجاد بازار احتیاج است»! آوینی می‌گوید: مصرف بیشتر برای تولید بیشتر، ضرورت حتمی اقتصاد امروز است، چرا که اگر کالاهای تولید شده مصرف نشود امکان توسعه‌ی تولید، یعنی امکان توسعه‌ی اقتصادی، وجود نخواهد داشت. بنابراین، برای تولید بیشتر که ضرورت توسعه‌ی اقتصادی است باید مردم را به مصرف هر چه بیشتر ترغیب کرد و بدین علت است که تبلیغات ـ یا بهتر بگویم پروپاگاند ـ یکی از ارکان اساسی توسعه به شیوه‌ی غربی است. روژه گارودی نیز همین مسئله را با بیانی دیگر مورد توجه قرار داده است: تبلیغات تجاری (به شیوه‌ی غربی) بیش از آنکه مایه‌ی تباهی طبیعت باشد موجب هلاکت انسان است: تصور اینکه مردم دنیا حتی برای لحظه‌ای به نیازهای حقیقی خویش و الگویی متناسب با حوائج واقعی انسان بازگردند، برای یک اقتصاددان وحشتناک‌ترین چیزی است که ممکن است اتفاق بیفتد. اگر حتی برای یک لحظه چنین اتفاقی در دنیا بیفتد و مردم فقط برای یک لحظه، درست به اندازه‌ی نیاز واقعی خویش مصرف کنند، ادامه‌ی روند کنونی توسعه‌ی صنعتی دچار مخاطرات و بحران‌هایی خواهد شد که تصور آن بسیار دشوار است. هیچ‌کس کوچک‌ترین تردیدی ندارد که حاکمیت ابرقدرت‌ها و ادامه‌ی سلطه‌ی آنها بر جهان از طریق کارتل‌ها و تراست‌ها و دست‌های پنهان سرمایه‌داران بین‌المللی إعمال می‌شود . سعی می‌کنند با ایجاد حوائج کاذب و غیر حقیقی برای آدم‌ها، موقعیت استکباری خویش را از خطر محفوظ دارند. برای مبارزه با این سلطه‌گری چه می‌توان کرد؟ آیا می‌توان از همان طریقی که این ابرقدرت‌ها حکومت جهنمی خویش را بر کره‌ی زمین مستدام می‌دارند، با آنها مبارزه کرد؟ یا باید راه‌هایی خارج از سیستم‌های شناخته شده‌ی کنونی جست و جو کرد؟ و این مهم‌ترین پرسشی است که باید به کمک اندیشه‌ی شهید آوینی به آن جواب دهد و از این جهت آوینی هنوز برای ما کشف نشده و اندیشه‌ای است برای تاریخِ فردای ما. شهید آوینی می‌گوید: پیروزی انقلاب اسلامی ایران تنها تجربه‌ای است که حقیقت را آنچنان که هست به مردم جهان نشان داد. انقلاب اسلامی ایران نشان داد که برای مبارزه با قدرت جهنمی استکبار هرگز نمی‌توان از همان طریقی اقدام کرد که او خود بنیان آن را نهاده است. شعار «مشت و درفش» و «خون و شمشیر» به‌خوبی می‌تواند از عهده‌ی بیان حقیقت برآید و همین‌طور، قیام عاشورا اسوه‌ای است که تنها راه پیروزی بر باطل را بر ما نمایان می‌سازد. سر پیروزی ما در جبهه‌های جنگ با ابرقدرت‌ها همین است که ما هرگز متکی به سلاح نیستیم. اتکای ما به ایمان خود و امدادهای غیبیی است که ایمان ما مجاری نزول آنهاست و اگر اینچنین نبود و پیروزی ما موکول به همپایی با قافله‌ی نظام اقتصادی و صنعتی غرب می‌شد، امروز حتی یادگارهای انقلاب اسلامی را نیز از کتاب‌های رسمی تاریخ شسته بودند. اصالت اقتصاد ـ یعنی آن فاجعه‌ای که ما آن را دیکتاتوری اقتصاد نام نهادیم ـ امروز با شتاب فراوان جهان را به سوی یک جنگ ناخواسته‌ی جهانی پیش می‌برد. اگر مسلمانان در برابر پرخاشگری و قدرت‌طلبی و سلطه‌جویی کفر به مبارزه برنخیزند، شیطان همه‌ی کره‌ی زمین را به تسخیر در خواهد آورد قرآن فرمود: «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ». و اگر خداوند بعضی از مردم را در برابر بعضی دیگر به جنگ برنمی‌انگیخت، فساد روی کره‌ی زمین را فرا می‌گرفت؛ (سوره‌ی بقره، آیه‌ی ٢٥١). آوینی می گفت برای کسی که ادعای شیعه بودن دارد زندگی از دو مقطعِ کربلا و عاشورا عبور خواهد کرد و ما نمی دانیم که این مقطع در زندگی ما چه زمانی است: فرهنگ ما زیر چرخ توسعه اقتصادی له شد و چیزی از آن باقی نماند و چیزهایی ارزش شد که ارزشی نداشت. مثل مدرک و اموال و دارایی. در حالیکه در جبهه، خبری از این حرف‌ها نبود، با اینکه حتی خودِ آوینی فوق لیسانس معماری شهرسازی داشت. ما هنوز مسموم چیزهایی هستیم که در دو دوره‌ی توسعه‌ی اقتصادی و توسعه‌ی سیاسی به خورد ما دادند. سؤال2- در کل آوینی از کدام دریچه به پدیده های مدرن می نگرد؟ جواب 2- مرحوم شهید آوینی متوجه است پدیده‌های مدرن حاصل نگاهی است که آن نگاه بشر را از سکنای قدسی خود جدا می‌بیند و به همین جهت انسان در چنگال تکنیک بی‌عالَم شده است و عالم دینی خود را از دست داده‌اند. سؤال 3- چرا حرف‌های آوینی هنوز کهنه نشده است؟کدام حرفها کهنه می شوند و کدام همواره تازه می مانند؟ جواب 3- سخنانی که اشاره به عالم قدسی و معنویت دارد همچون آن عالَم پای برجاست، سخنانی رفتنی است که اشاره به امور جزیی و اعتباریات و مشهورات دارد و گرفتار اکنون‌زدگی است. سؤال 4-آینده انقلاب از نظر شما چگونه خواهد بود و شهید آوینی چه سهمی در آینده انقلاب خواهد داشت؟ جواب4- آینده‌ی انقلاب، آینده‌ی فتحی است که در تاریخ معاصر شروع شده و به سوی عبور از ظلمات دوران است و نگاه شهید آوینی به این فتح تاریخی است و به همان اندازه که ما به آن نگاه نزدیک شویم در آینده‌ی قدسی تاریخِ خود حاضر خواهیم بود. نوشته‌های آوینی سراسر اشاره‌ای است برای حضور در چنین آینده‌ای، به همین جهت عرض کردم آوینی برای ما کشف نشده است، او اندیشه‌ای است برای تاریخ فردای ما، آینده‌ای که جایگاه بلاغتِ زبان آوینی معلوم می‌شود و زبان شعرگونه‌ی او حکایت‌هایی از عالم ملکوت را ظاهر می‌کند. همین نکته نیز در آینده معنای خود را می‌یابد. سؤال 5- با توجه به اینکه شبکه اقتصاد جهانی، یک شبکه به هم پیوسته در جهت منافع استکبار است، انقلاب اسلامی چه نسبتی می تواند با این شبکه جهانی داشته باشد؟ جواب 5- بالاخره دیر یا زود نظام اسلامی نه‌تنها باید خود را از این شبکه آزاد کند حتی باید نظامی را پایه‌ریزی نماید که «ثروت» نقش اصلی را در نظام‌ عالم نداشته باشد و تحریم‌های اقتصادی بحمدالله این کار را دارد جلو می‌اندازد تا معنای اقتصاد صلواتی ظهور کند. سؤال 6-آیا شما تفاوتی بین جهانی شدن و جهانی سازی قائل هستید؟اگر شما عقیده دارید جهانی شدن یک مسئله فطری است در جهت تحقق حکومت مهدوی، که آمریکایی ها قصد مدیریت آن را دارند،(طبق نظر برخی ها) این حرکت فطری را چگونه تعریف می کنید؟ جواب 6- بشریت به‌خوبی متوجه شده است که نمی‌تواند زندگی کند مگر با یک حکومت جهانی وگرنه با کشورهای جزیره‌ایِ موجود هر کشوری مانع آینده‌ی کشور دیگر می‌شود و شاخصه‌ی این حکومت جهانی آن است که تنها باید با فرهنگ قدسی زمین را اداره کند، کافی است از شرایط به‌دست آمده غفلت نکنیم و متوجه این سخن مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» باشیم که در 19/10/91 فرمودند: «امروز هم ملت ایران آرمان‌هایی دارد، داعیه‌هایی دارد، حرف‌های بزرگی دارد، هم برای کشور خودش، هم برای دنیای اسلام، هم برای عالم بشریت». سؤال 7- پر رنگ شدن نقش پول در زندگی بشر، چه تحولی را در بشر امروز ایجاد کرده است و به عقیده شما در دوران مهدویت و تمدن اسلامی چه چیزی بر قدرت پول سایه می افکند؟آیا مبارزاتی از طرف پیامبر و امام علی علیه السلام در این جهت سراغ دارید؟ جواب 7- وقتی انسان توانست معنای خود را در عالم معنویت جستجو کند فقط در حدّ نیاز از مواهب طبیعی استفاده می‌کند و طبیعتِ خدا نیاز اولیه‌ی بشررا به‌راحتی در اختیار او قرار می‌دهد، در این حالت است که دیگر پول و ثروت ارزش خود را از دست می‌دهد. شاید جوابی که در سؤال اول مطرح شد این عرض بنده را کامل کند. سؤال 8- آیا می توان با نگاه فقهی به تحول اقتصادی رسید؟ جواب 8- حتماً در کنار نگاهی که انسان باید بر مبنای توحید به عالم و آدم داشته باشد راه‌کارهای فقهی به مدد او می‌آید. فقه راه‌کار است، باید نگاه را درست کرد و از فقه استفاده نمود. مثل وقتی شما می‌خواهید با نگاه توحیدی نماز بخوانید و راه‌کار فقهی به کمک شما می‌آید. سؤال 9- اقتصاد غربی، چگونه بشر را از ساحت حضور خارج کرده و در توهم برده است؟ جواب 9- با اصالت‌دادن به دنیا و این‌که ذهنِ انسان را مرکز هست‌ها و نیست‌ها قرار داده. سؤال10- جنبش وال استریت و 99 درصدی را در دل تاریخ، چگونه تحلیل می کنید؟ جواب 10- بشرِ امروز به نوعی دیگر از زندگی نظر دارد که نه مارکسیسم توانست به آن جواب دهد و نه لیبرال دموکراسی. جنبش وال‌استریت ظهور این نگاه جدید است و امکان توقف آن برای نظام سلطه فراهم نیست چون چیزی است بیرون نظام سلطه. سؤال 11- به نظر شما، آیا نگاه شیعه، در دل تاریخ معاصر، نسبت به ماهیت اقتصاد غربی رشد داشته است؟ جواب 11- هنوز به صورت چشم‌گیر نه. سؤال 12- عمیق ترین ظلمت در کجای اقتصاد غرب است؟ جواب 12- در اصالت‌دادن به دنیا و به حاشیه‌بردن زندگی معنوی و یا به تعبیر شهید آوینی در جدایی توسعه‌ی اقتصادی از انسان. سؤال 13- نسبت اقتصاد و سبک زندگی چیست؟ جواب 13- این مسئله‌ی مهمی است که بنده به طور مفصل در یک مصاحبه‌ای طولانی به آن پرداخته‌ام که بعداً به صورت جزوه‌ای تحت عنوان «سبک زندگی در تمدن نوین اسلامی» در آمد و در سایت لب‌المیزان موجود است.

6008
متن پرسش
باعرض سلام و خسته نباشید میخواستم بدونم برای شروع فلسفه و منطق چه کتاب هایی رو پیشنهاد میکنید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم اگر همان سیری که روی سایت هست را شروع کنید و بعد از معاد و خویشتن پنهان به مطالعه‌ی بدایة الحکمه بپردازید شروع خوبی است. در منطق، منطق مرحوم مظفر خوب است موفق باشید
5004
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز برای حقیر سوال است که چرا پیامبر عشق و محبت حضرت عیسی (ع) ازدواج نکرده اند در حالی که دیگر انبیاء عمدتا چند همسر داشتند. آیا این ریشه در ترجیح سلوکی ایشان داشته است به طوری که ازدواج را برای خود یک نقص میدانسته اند یا شرایط تاریخی به ایشان اجازه ازدواج نداده است یا شاید سرنوشت خود را پیش بینی میکرده اند که در سن جوانی مجبور به ترک دنیا می شوند؟ سوال دیگر این که شهود جبرئیل آیا برای غیر انبیاء و معصومین هم میسر است یا این که هر که موفق به شهود جبرئیل شود مقام نبوت یا رسالت پیدا میکند؟ آیا حضرت مریم هم مثل حضرت زهرا (س) جبرئیل را میدیده اند؟ سوال دیگر این که آیا توصیه به نکاح و ازدواج در اسلام صرفا به اعتبار نقش آن در امتداد نسل بشر و مسلمانان تأکید شده است یا از لحاظ انسانی هم موجب کمال انسان می شود؟ گاهی اوقات می پندارم اگر مورد مناسب خود را نیابم مجرد بمانم بهتر است و توانایی حفظ عفت را هم در خودم می بینم. متشکرم!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- نمی‌دانم چرا حضرت عیسی«علیه‌السلام» ازدواج نکردند 2- ظاهر آیات خبر از آن می‌دهد که حضرت مریم«سلام‌الله‌علیها» حضرت جبرائیل«علیه‌السلام» را دیده‌اند 3- شاید ازدواج زمینه و علت مُعِدّه جهت کمال انسانی باشد ولی ازدواج‌نکردن هم هرگز موجب نقص نمی‌شود مگر این‌که انسان به گناه بیفتد. موفق باشید
395

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام لطفا اصول و روشهای معاشرت احسن را بگویید.
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام به گفته‌ی مولوی: من ندیدم در جهان جستجو..... هیچ اهلیت به‌جز خُلق نکو و در همین راستا پیامبر خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند: من مبعوث شدم جهت کامل‌کردن مکارم‌الاخلاق. لذا پیشنهاد می‌کنم یکی از دستورالعمل‌های جامعی که از طرف رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» یا ائمه‌ی هدی«علیهم‌السلام» ارائه شده است را بگیرید و بر اساس آن اخلاق و رفتار خود را اصلاح فرمایید. دستورالعمل‌هایی مثل «ای اباذر» که رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» به اباذر فرمودند و یا «یابن جندب» که امام صادق«علیه‌السلام» به عبدالله جندب فرمودند یا نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه که علی«علیه‌السلام» به امام حسن«علیه‌السلام» فرمودند. موفق باشید
9037
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز: استاد براستی چه شده است حتما سخنان هاشمی را شنیده اید (می دانم رهبری راضی نیستند که بگویند سال فرهنگ و عسا کری پیدا شوند که فقط دنبال این باشند که مثلا کسی که خوب می خواند او را از میدان بدر کنند اگر کسی قیافه زیبایی دارد خانمی او را نگذارند پیدا شود و امثال این جور چیزها این حالت پیش می آید مناظر خوب را از دست مردم بیرون کنند) ایشان چگونه فکر می کنند این که دیگر اختلاف سلیقه سیاسی نیست حکم صریح خداست، آیا او آنقدر جاهل شده است که این را هم نمی فهمد که زنان زیبا رو و بد حجاب باید خود را بپوشانند تا جامعه از تکامل به دره سیاه شهوات فرو نیفتد، نمی فهمد اگر این زیبا رویان بی تعهد در جامعه راحت بیایند تبعات وحشتناک آن همچون فرو پاشی خانواده، احساس یاس کسانی که دارای چنین همسرهایی نیستند و تشویق به فساد، نهادینه شدن فرهنگ لا ابالی گری غربی، عدم رغبت جوانان به ازدواج، چه بر سر این ملت و انقلاب می آورد و چگونه با رواج فساد برکات الهی از مردم دریغ می شود؟ او آنقدر در جهالت فرو رفته که درک نمی کنند حکم حجاب قبل از این که فردی باشد اجتماعی است و هزاران اثراث در جامعه دارد و یا تمایلات خفته در خویش را در دیگران می جوید؟ جناب استاد براستی تا کی باید صبر کرد و فرجام کار به نظر شما چیست؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر منظور آقای هاشمی همین وضع موجود زنان بد حجاب ماست، دراین صورت هیچ توجیه فقهی نداشته و مسلما آثار اجتماعی که دغدغه‌ی جناب‌عالی است بر آن جاری خواهد بود ولی اگر منظورشان زنانی باشد که ظاهرشان مخالف هنجارهای اسلامی نبوده و این باشد که زنان در عین پوشش، زیبایی‌های ظاهری خود را نپوشانند، این یک موضوع فقهی و تخصصی است، یک موضوع سیاسی نیست. موفق باشید
6213
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم.با سلام خدمت استاد طاهر زاده.در مورد مباحثی که در مورد آیت الله مصباح و چگونگی حرکت و تحلیل جامعه حزب الله نسبت به ایشان داشتید ، میخواستم عرضی داشته باشم.اولا معتقدم که این مباحث هر چه زودتر تمام شود و باید جامعه حزب الله به کار تئوریک بپردازد. هر چه ما در گذشته بمانیم – به جای تحلیل و ترسیم نقشه آینده از آن - هیچ گاه آینده از ما نخواهد شد.به هر حال قبول کنیم که جامعه حزب الله قبل از دولت نهم از یک طرف تجربه هیچ کار سیاسی نداشت و از طرف دیگر خود را از لحاظ علمی هم نتوانسته بود بازتولید کند.چرا احمدی نژاد در اواسط دولت نهم آن نامه را برای فعال کردن نخبگان دینی برای پاسخ گویی به نیاز های دولت نوشت ؟ در صورتی که پاسخ های آن باید قبلا آماده می شد.اما جناح مقابل از یک طرف 25 سال کشور را اداره کرده بود و از طرف دیگر خود را به طرق گوناگون در مجامع علمی بازتولید کرده بود و مبنای تئوریک غرب نیز پشتیبان او بود . باید بسیاری از اشتباهات را به پای بی تجربگی و عدم داشتن مبنای سیاسی دانست.با سخن آقای پرویز امینی کاملا موافقم که ما باید سیاست ورزی را یاد بگیریم و این مشکل جامعه حزب الله است که نمی تواند میان انتقادهای آیت الله مصباح و طیف لاریجانی تمایز قائل باشد.عرصه سیاست پیچیده است و ما برای دولت سازی احتیاج داریم که جامعه ما قدرت درک این پیچیدگی ها را پیدا کند.کاندیداتوری جلیلی به جامعه حزب الله نشان داد که چگونه به اندازه بال مگسی رمق ندارند و در عین حال ادعای فتح جهان هم دارند.وقتی جلیلی و ستاد افتضاح او قادر به جمع آوری رای قشر خاکستری جامعه نباشند ، به درد زیر جرز هم نمی خورند.در همین اصفهان بعد از 10 روز پیگیری در اوج انتخابات نتوانستند به ستادها یک نشریه که بیانگر وجوه تمایز جلیلی باشد را بدهند تا این که مجبور شدیم به صورت خودجوش اقدام به این کار کنیم و تاثیر فوق العاده آن عصبانیت ما را از ستاد بیشتر کرد.به هر حال بی عرضه هایی که تمام ظرفیت جامعه دین دار ما را در قدم اول به آتش کشیدند ، نمی توانستند ظرفیت ملت ایران را آزاد کنند. خوب حال برای کار تئوریک باید چه کرد ؟ رهبر انقلاب 5- 6 سال پیش به حوزه دستور فرمودند که برای فرار از مرگ و انزوا در 20 سال آینده متحول شود.متاسفانه مدیریت حوزه در این مدت در جهت عکس حرکت کرد و شاهد آن هم عتاب های رهبری به آنها و تغییر همه مدیران است.25% زمان از دست رفته و ما 5- 6 را از دست دادیم و برحسب اطلاعات بنده روند 5 سال آینده برگشت به 5 سال پیش است .در حقیقت جمع حرکات در نیمی از فرصت رهبر انقلاب می شود صفر. اگر شعار های ما سرباز امام زمان هستیم و از این قبیل شعارهای پوچ کارساز بود حوزه نجف الان به این مخروبه که می بینید تبدیل نمی شد.بنابراین به حوزه به عنوان یک فرد در حال مرگ باید نگریست و امیدی به آن نداشته باشیم.از دانشگاه هم اطلاعی ندارم ولی به آن امیدی هم نیست و نمی دانم آیا این نهاد ذاتا سکولار می تواند به حزب الله کمک کند یا خیر؟ به نظرم تنها راه این که ما بتوانیم افق های اینده را بگشاییم ، همان است که استاد می فرماید یعنی جامعه حزب الله به جای به هم پریدن و نبش قبر گذشته به طور خودجوش به تفصیل شخصیت امام خمینی و شهدا در سطح جامعه مشغول شود و از طرف دیگر سیاست ورزی و تحلیل سیستمی تاریخ را به جامعه تزریق کند. بخشی از نخبگان حزب الله هم باید به سمت تولید سیستم های اداره کشور از سیستم بهداشت تا اقتصاد و ... برود تا ان شاء الله هر موقع دولت به دست حزب الله افتاد بتوانیم کارآمدی گفتمان امام و رهبری را اثبات کنیم و گرنه خود رهبر انقلاب هم رییس جمهور شود باز هم بدون مبنا و فلسفه اداره دولت به سمت امثال پژویان که لیبرال بودن آنها مشهور است می رود.ببخشید مزاحم شدم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده با این‌که از قوت تحلیل واقع‌بینانه‌ی شما مسرور هستم و به دوستان توصیه می‌کنم بادقت آن را مطالعه کنند تا نقاط دقیق و ارزشمندی در آن بیابند، این نوع تعبیرات را در مورد ستاد آقای جلیلی نمی‌پذیرم چون آن ستاد، همین من و شما هستیم چون آقای جلیلی یک تفکّر است و نه یک حزب و یا یک فرقه. از طرفی حوزه‌ی علمیه هم ماهستیم؛ اگر از جایی شروع کنیم که بحمدالله بعضی دوستان شروع کرده‌اند، به مرور تقدیر ما در تاریخ آینده عوض می‌شود. در هر حال به هیچ وجه، جای نا امیدی نیست، در شرایطی هستیم که هر قدمی در راستای اهداف این انقلاب بزرگ برداریم تبدیل به صد قدم می‌شود. موفق باشید.
192

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله القادر الجبار برای خوشبختی، کافی است تنها اندکی احمق بود «شکسپیر» در مزایای تنها اندکی حماقت محضر مبارک استاد طاهر زاده سلام علیکم جنابعالی در کتاب بصیرت حضرت فاطمه (س) به خصوص و در جزوات دیگر عموماً یک ادعا را می¬پرورانید (البته این ادعا از دیر باز در بین شیعیان رواج داشته است) و آن اینکه اگر سقیفه اتفاق نمی¬افتاد و حکومت و خلافت پس از پیامبر به صاحبان اصلی خود منتقل می¬شد تمام کجی ها از جامعه بشری رخت بر می¬بست و انسانها به سمت فطرت خودکه همان خدا خواهی است رهنمون می¬شدند و فرجی که اکنون پس از قرنها در انتظارآن هستیم در همان سالها اتفاق افتاده بود . شما حتی در کتاب «مدرنیته و توهم» نیز معترض این بحث شده اید و عنوان کرده اید که بشریت آنگاه به سر منزل مقصود خواهد رسید که حاکمان الهی و عالمان ربانی رهبری آن را به دست بگیرند. باید اذعان کنم که در برخورد اول نظریه ی دل چسب و شیرینی است و چه کسی است که آرزوی آن را نداشته باشد که تمام انحرافات و کجی ها از میان برخیزد و حقیقت چهره زیبای خود را بنمایاند. اما اجازه دهید کمی بر آن تامل کنیم. من اصلاً قصد آن را ندارم که با متد غربی بگویم ابتدا باید تحقیق شود که آیا این گزاره ابطال پذیر است یا خیر!چیزی که من می¬گویم این است که پایه طرح چنین نظریه هایی، نظریه های اولی تر و پشینی تر است و آن اینکه همه انسانها از فطرتی الهی برخوردارند که اگر شرایط به خوبی مهیا شود جنبه الهی انسانها که همان فطرت آنهاست ظهور می¬کند و انسانها همه، آیت خدا می¬شوند و روح های همه به سمت مبدا و مقصد قدسی خود حرکت می¬کند اشکالی می¬خواهم درباره آن با شما صحبت کنم همین عبارت آخر است. آیا به راستی انسانها دارای فطرتی الهی هستند که شرایط خوب با حکمرانی عالم ربانی آن را به فعلیت می¬رساند؟ من اصولاً با این گزاره مخالفم. به نظر من آنچه برای انسانها درونی می¬شود و شخصیت آنها را تشکیل می¬دهند نه یک فطرت پیشینی الهی که تعاملات اجتماعی، خانوادگی و وراثتی آنهاست. بگذارید برای روشن شدن بحث مثالی بزنیم. دورکیم ، که یکی از جامعه شناسان غربی است در تائید این نظر مثال دو جوان یکی مسلمان و دیگری مسیحی و فرانسوی را مطرح می¬کند دروکیم می¬گوید: جوان فرانسوی اگر کنار برج ایفل که یکی از پر رفت و آمدترین مکانهای فرانسه است شیشه ای ودکا را سر بکشد اصلاً از خودش بدش نمی¬آید و هرگز احساس گناه نمی¬کند. اما این قضیه در مورد جوان مسلمان متفاوت است. او اگر به زیر زمین خانه خود برود و چراغها را خاموش کند و حتی پتوی نیز روی سر خود بکشند و به اندازه ته استکانی مشروب بنوشند، تا هفته ها از خودش بدش می آید و احساس گناهی شدید او را آزار می¬دهد. دروکیم از این جا نتیجه می¬گیرد که این رفتار های متفاوت ما را به این نظریه متمایل می¬کندکه اصولاً شخصیت انسانها در راستای فرهنگ آنها شکل می¬گیرد. داستان جایی حساس تر می¬شودکه گروهی (مثلاً علامه تهرانی در نقدی که بر کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت می¬نویسد ) از این نظریه دفاع می¬کنندکه شرعیات و حلال ها و حرامها ی مطرح شده، منطبق با فطرت انسانی است و نقض آنها همان ومنحرف شدن از فطرت انسانی و سقوط در دره ی حیوانیت و رذالت همان . تاریخ نگاران معتمد و محققی نظیر ویل دورانت از واقعه هایی خبر می¬دهند که نظریه های اینچنینی را با چالش های جدی مواجه می¬کنند او خبر می¬دهد که مثلاٌ بومیان آفریقایی حتی تا هم اکنون نیز به صورت کاملاً عریان در بین خود تردد می¬کنند و آنجا خبری از فطرت انسانی که البته باید فرامکانی و فرازمانی باشد وجود ندارد و اما خوب می¬دانم که تمام اظهارات بالا من با یک جمله قابل ابطال است و مخاطب می¬تواند اظهار کند که« فطرت آنها در هاله ای از ابهام و کدورت قرار گرفته است آنها هیچگاه مصلحی را نداشته اند که فطرت آنها را از حالت کمون خارج کند و نتیجه اش این است که امروز می¬بینیم پس هنوز هم فطرت وجود دراد اما ممکن است در محاق و تاریکی قرار گیرد. » جواب نسبتاً خوبی است و با آن می¬توان بسیاری از اشکالات را پاسخ گفت، اما باز هم جایی تامل دارد زیرا بسیاری از واقعه های مسلم و متواتر تاریخی ضد این دیدگاه است. آیا چه کسی بهتر از مظهر تمام اسماء الهی که همان پیامبر اسلام است می¬تواند فطرت ها را از حالت محاق خارج کند و مگر نباید بعد از او ما شاهد این باشیم که روح انسانها به سمت مقصد اصلی خود حرکت کند و الهی شود ولی چرا بر عکس این جریان را شاهدیم، چرا شاهدیم انسانهایی که در حدود 23 سال تحت آموزش های آن حکیم الهی بوده اند حتی یک روز را هم برای سبقت گرفتن در دنیا و متاعش از دست نمی¬دهند. این نشان می¬دهدکه ریاست طلبی و دنیا طلبی در ذات آنها نهادینه شده است و هیچ چیز حتی بزرگترین والهی ترین انسانها توان تغییر آن را ندارند. از همه بحث بالا می¬خواهم به نتیجه فوق العاده مهم برسم و آن اینکه: هیچ فطرت خدا خواهی آن هم برای تمام انسانها در کار نیست و شخصیت و آنچه شما آن را فطرت می¬نامید از جریانهای اجتماعی خاص هر فرد شکل می¬گیرد باید گفت که هیچ گاه تمام انسانها نمی¬توانند به سمت خوبی ها حرکت کنند. و انسانی غربی این را خوب فهمید، او این را درک کردکه هر گونه تلاشی برا ی سوق دادن جامعه به سمت آنچه الهیون فطرت الهی نامیده اند به شکست می¬انجامد او فهمیده که اکثر قریب به اتفاق مردم از ضرورت بدشان می¬آید ولی خواهند بازی به هر جهت زندگی کنند و هیچ گاه جوامع انسانی از کجروی ها به طور کامل پاک نمی¬شوند حتی با ظهور انسانهای کاملی چون پیامبراکرم. باید گفت که جوامع انسانی از آلودگی به طور کامل پاک می¬شوند زیرا نمی¬توانندکه پاک شوند چنین جامعه ای را باید در میان ملکوتیان و فرشتگان جستجو کرد که تحقق آن در زمین غیر ممکن است والا دو بین افرادی که بیش از 90% آنها به غیر از شکم و زیر شکم به چیز دیگری فکر نمی¬کنند این نظریه غیر ممکن می¬نماید. حضرت مولانا درفیه ما فیه تمثیل بسیار جالبی دارد، او خداوند را به شاهی تشبیه می¬کند که معشوقه هایی داردکه البته خاص و اندک هستند. شاه با معشو قکان خود خلوت هایی دارد، با آنها عشق بازی می¬کند و همین شاه وزرایی دارد که از درجه معشوقکان او پائین ترند و به همین ترتیب تا برسد به افراد عامی که رعیت های او هستند. مولانا نتیجه می¬گیردکه اگر این رعیت ها نباشندکار مملکت نمی¬چرخد، پس ضرورت وجود حیات در این عالم این است که افرادی از عشق بازی شاه محروم باشند و حتی فکر اینکه چنین چیزی هم ممکن است را نکنند تا چرخ ملک و مملکت بچرخد و اوضاع به مراد باشد. نظیر همین معنا از ناحیه ی علامه ی طباطبایی صادر شده است، ایشان در جواب سوالی که در معنای حدیث «اذا عقل اهل الدنیا لخربت» از ایشان می¬شود پاسخ می¬دهد: شاید منظور این باشد که اگر افراد بشر همگی عاقل بودند هیچ کس سنگ روی سنگ نمی¬گذاشت و این جاهلان هستند که بسیاری از کارهای اجتماعی را بدست گرفتها اند(در محضر علامه طباطبایی ص 366) درست همین نکته بسیار مهم بود که فیلسوف غربی بدون رودربایستی با خود و بدون اینکه با شعر و احساس مسئله را بپوشاند آن را پذیرفت و فهمید که درست به همین دلیل که اکثریت جامعه را «رعیت بی بهره از عشق» تشکیل می¬دهند هر گونه تلاشی برای تغییر و کشاندن جامعه به سمت عشق خداوند با شکست مواجه می¬شوند. زیرا اکثریت مردم نه می¬دانند و نه می¬خواهند که عاشق باشند به آنها خانه ای کوچک با یک ماشین که بتواند با آن مسافر کشی کنند و خرج خود را درآورد به علاوه یک زن زیبا رو که بتواند نیاز جنسی خود را بر آورد بدهید او را کافی است و او خوشبخت ترین فرد است. البته ممکن است افرادی پیدا شوند که زندگی اینچنینی را شایسته حیوانات بداند و برای انسان ابعاد دیگر نیز قائل باشند. هیچ اشکالی ندارد، شما می¬توانید آنها را با لذایذ گوناگون سرگرم کنید، باید برای آنها مسابقه فوتبال تلویزیونی پخش کنید، فیلم سینمایی و سریال درست کنید مسابقه های هیجان انگیز تلویزیونی برپا کنید وآنها را به شرکت در مسابقه تشویق کنید. در این میان البته افرادی هستند که از این نیز بیشتر می¬خواهند و رندانه می¬گویند که تلویزیون و تبلیغات قدرت فکر کردن را از انسان می¬گیرد، برای این گروه نیز باید فکری کرد. می¬توانید با انواع و اقسام رمانهایی که ترجیحاً جنبه فلسفی مبهمی دارد شروع کنید، بعد آنها را به خواندن آثار کلاسیک فلسفه ی غرب و شرق مشغول کنید و از نوآوری های قلمی آنها هر چند به نظرتان حرف چرند و مسخره ایست در قالب پایان نامه و تز استقبال کنید، بگذارید مردم گمان کنند به کشف تازه و حرف نویی دست یافتند و درخود احساس غرور کنند یادتان باشد نباید عنوان «دکتر» و «پرفسور» عنوانی همه جایی شود، باید در دادن این عناوین به این افراد مدیریت داشت و سخت گرفت به گونه ای که در حد یک آرزوی البته دست یافتنی به نظر آید تا بتوانید عدة زیاد ی را به آن سرگرم کنید. این قاعده را همیشه به یاد داشته باشید که عموم مردم اغلب حافظه هایی کوتاه مدت دارند. پس از آزادی های بیان صوری در مطبوعات و مجلات نهراسید. چه اشکالی دارد که عقده های روانی و شخصیتی افراد در چنین جاهایی خرج شود تا ما مجبور نباشیم برای کنترل آن بهایی سنگین تری بپردازیم. و اما گروه بعدی افرادی هستند که تمام این چرخه را بی حاصل می¬دانند و طالب حقیقت برتری هستند تنها راه چاره این افراد «دین» است، آنها باید با موجودی لایتناهی سر گرم شوند. چه نفهم بودند کمونیست ها که مسجد و کلیساها را خراب می¬کردند، چه نادان است آنکه دین را مایة ایست و توقف می¬داند، بر عکس، باید دانست که دین مایه تحرک و پویایی بیشتر است. پویایی و رضایت بسیاری به آن بستگی دارد. با دین است که می¬توانیم مردم را در هر شرایطی راضی نگه داریم و آنها را به صبر، که مهمترین شرط تقواست سفارش کنیم. فیلسوف غربی هشدار می¬دهدکه ما باید در دیدگاه خود جایی نیز برای دین باز کنیم و توجه داشته باشیم آنهایی که نفی دین کرده اند به زودی سقوط کرده اند، اما ما سر آن داریم که همچنان ادامه دهیم و اما گروه آخر که عمدتاً اندک هستند آنهایی هستند که جنبه دینی در آنها غلبه پیدا می¬کند و خواستار تغییری بنیادین هستند، اینان اغلب خواستارحکومت دینی یا چیزی شبیه به آن هستند. به این معنا که دین باید بر تمام مناسبات بشری حکمرانی کند. من با صدایی بلند و البته با کمال افتخار و به دور از هر گونه تلویح و پوشیده گویی (یعنی همان که شما اغلب طالب آنید) اعلام می¬کنم که خط قرمز ما همین جاست. و این افراد پا را از خط قرمز ما فراتر گذاشته اند. این گروه نیز چاره ای دارند. اینان را باید کاملاً آرام و بی سر و صدا کشت و جسد شان را نیز آتش زد و خاکسترشان را به باد داد.زیرا چنین انسانهایی اغلب مورد توجه جوانان ابله و احساساتی قرار می¬گیرند و ممکن است مزارهایشان پایگاه شود و آرامش اکثریت را بر هم زند.مثل جوامع انسانی مثل شمشاد های کنار خیابان است آنها که از همه فرازترند را باید هرس کرد تا زیبایی کل خیابان حفظ شود. اشتباه نکیند ما قاتل و آدم کش نیستیم، ما تنها دفع افسد به فاسد می¬کنیم. درست است که قتل یک انسان درست به دلیل اینکه انسان است کاری ناشایست و قبیح است اما تبعاتی که نتیجه ی حاکم شدن فکر این گروه در جامعه به بار می¬آورد بسی ناشایست تر و فجیع تر است که کمترین آن سرگردان کردن افراد در پی خیالی واهی و مشغول کردن فکر و ذکر ملت به امکان ساخت مدینه فاضله است که همان گونه که بیان شد امری محال و غیر ممکن است وتنها در شهرهایی که ساکنانش ملکوتیان هستند امکان تحقق دارد. اینان دن کیشوت هایی هستند که اگر بمیرند هم خودشان از مالیخولیا و بیماری روانی که دارند خلاص می-شوند و هم دستیار و پیروان آنها. اینان همان معشوقکان شاه هستند که حالا قدم از اتاقهای در بسته خود بیرون نهادند و می-خواهند تا رعایا را با این شعار که «شما هم می¬توانید معشوقه شوید» بفریبند و از کار و تکاپو و تلاش در راه پیشبرد پروژه رفاه بیندازند غافل از اینکه معشوقه شدن یا نشدن به دست این رعایا نیست واین شاه است که باید بپذیرد و تا شاه که را خواهد و میلش به که افتد و این است کمترین جنایت آنها در حق رعیت. راستی باید تحقیقی جامع صورت بگیرد که چرا مهره زیبارویی از ازل بر پیشانی بعضی خورده است، چرا ابن عربی در حالی که هنوز در صورت خود مو ندارد سخنی چنان حکمت آمیز می-گوید که ابن رشد را لرزه در بدن می¬افتد و توان ایستادن از دست می¬رود. راز این تفاوتها کجاست؟آیا این سناریویی ازپیش نوشته نیست که در پرده آخر معشوقکان ملک را به ارث می¬برند. پس اگر این گونه است ما که نمی¬توانیم معشوقه شویم آیا بهتر نیست که دم را غنیمت شمریم و دور از چشم شاه، او و معشوقکانش را فراموش کنیم تا ما نیز شاهی در حد خود باشیم. می¬بینید، ما می¬تنوانیم تنها با یک برخورد ساده آن هم در آخرین مرحله و در مواقع اضطرار، نظامی ابدی و بدون سقوط و احیاناً انقلاب و تشویش و به دور از هرگونه شلوغ بازی داشته باشیم که در آن بیشترین افراد از زندگی خود راضی اند و از زندگی خود لذت می¬برند البته آنها که ناراضی اند را نیز می¬توان با برخورد های روانشناسانه راضی نگه داشت مثلاً می¬توانیم نظر آنها را به جنبه های دیگری از زندگی جلب کنیم، می¬توانیم از آنها بخواهیم که تمبرهای رنگارنگ یا قوطی کبریتهای مختلف را جمع آوری کنند تا مگر این راهی باشد برای تکاپو و امیدوار بودن. و در نهایت اسبهای چموشی که به هیچ طریق رام نمی¬شود را، به این دلیل عقلی که خسارت عظیم به بار می¬آورد، باید کشت و خلاص . به شرط اینکه نگذاریم احساسات و گرایش ایدالسیم گرایمان بر عقل و واقع گراییمان غلبه یابد تا نتیجه اش آن شود که نظام فوق التقریر را با همه ی دستاوردهای عظیمش نفی کنیم و به دنبال مدینه های فاضله که جای آنها فقط در ذهن است برویم. از این رو سردمداران جامعه به جای اینکه تلاش کنند تا آماده سازان فرجی در آینده باشند باید درراه پیشبرد پروژه ی رفاه در جامعه و زندگی آسوده تر برای بیشترین افراد (همان که غایت و آرمان هر نظام واقع است)تلاش کنند. باید پل بسازند،خط مترو افتتاح کنند و البته به کارگرانی که یک هفته مدام را برای رفاه جامعه تلاش کرده اند مرخصی و تشویقی آخر هفته بدهند تا او در روز بعد با انرژی مضاعف تری برای پیشبرد هر چه بیشتر پروژه ی رفاه در جامعه آماده باشد. آنها (تفکر غربی) با خودشان صادق بودند و مثل ما انسان را مظهر تمام اسماء و صفات الهی معرفی نکردند و این مقام را برای معشوقکان شاه محفوظ داشتند، بر عکس آنها صادقانه اذعان کردند که ما حیوانیم (به اضافه ی چیزکی دست و پا گیر به نام عقل که البته می¬توان آن را در پرانتز قرار داد) پس باید چیزی باشدکه بخوریم و جایی باشد که بخوابیم و در آخر نیز مرگ و نیستی را در آغوش کشیم وخلاص، زیرا از بد حادثه ما جزء معشوقکان شاه نبودیم و نمی توانیم بود. و این حقیقی بود که امثال گاندی و امام خمینی (ره) به آن توجه نکردند واین جنگ بی پایان را میان معشوقکان و رعایا به راه انداختند و اوضاع ملک را مشوش کردند و کشور را از راه توسعه و رفاه انداختند که هنوز ادامه دارد. گاندی گمان می¬کردکه همه می¬توانند چون او تمام روز را تنها با تک مویزی سر کنند و پشت چرخ نخ ریسی بنشینند و برای استقلال کشورشان نخ بریسند. امام خمینی نیز تصور کرده بود همه می¬توانند چون او عالم را محضر خدا ببینند و مثلاً در محضر او گناه نکنند! آقایان، به مقدس ترین چیزی که دارید قسمتان می¬دهم که اندکی دست از این ایده آلیسم استعلایی خود بردارید و اجازه دهید تا رئالیسم هم نفسی بکشد. مردم آن چیزی نیستند که در ذهن های شما می¬گذرد مردم همین انسانهایی هستندکه دور و بر ما راه می¬روند ، به سوپر مارکت می¬روند، ماکارانی و پنیر می¬خرند و قدری تخمه تا امشب را تا نزدیک سحر تخمه بشکنند و فوتبال تماشا کنند. مردم همان زن شوهر مرده ای است که اگر ربا نخورد باید خود فروشی کند و اگر خود فروشی نکند باید بمیرد. اشتباه نکنیدقصد آن را ندارم که ادای نسبی گرایان غربی را در بیاورم و حکم به نسبیت بی قید وشرط حقیقت بدهم اما مصرانه به این عقیده پافشاری می¬کنم که از ساحت آرمان شهرهای مطلوبی که در ذهن فیلسوفان و انبیاء می¬گذرد (که گاهاً در کتبشان منعکس است) تا آنچه به واقع ترین شکل در جهان خارج و اطراف ما می¬گذرد فاصله ای بسیار است. و اگر این گونه راضی می¬شوید، ما حداقل در امر اخلاق (نه حقیقت) ناگزیر به نسبی گرایی هستیم. در حقیقت همانگونه که انسان از تعدد الهه به یکتا پرستی تکامل پیداکرد، باید ازمطلق انگاری به نسبی گرایی کوچ کند. هستی مانندیک مکعب است که از هر زاویه ای به آن بنگری وجهی از آن برای تو در خفا می¬ماند. حقیقت همیشه در بروز و خفا است و هیچ کس را یارای رسیدن به کنه آن نیست. آری می¬دانم که اعتراض خواهید کردکه نسبی کردن اخلاق خط بطلان کشیدن بر اخلاق است و می¬دانم که خواهید نوشت: فلسفه های نسبی فلسفه ی کسانی است که فلسفه نمی¬دانند. و می¬دانم که فریاد خواهید کرد که نسبیت در نسبت با مطلق معنا پیدا می¬کند و تا مطلقی نباشد نسبیت غیر معقول است. اما لحظه ای توقف کنید بیایید واقع بین باشیم، جملاتی اینچنینی جملات فیلسوفانی کناره گیر و خوش باور است که مانند کرمی در آرزوی پروانه شدن تارهایی از جنس استدلالهایی محکم بر خود می¬تنند و بعد می¬خواهند سوسکها، ملخ ها، مورچه ها و مگس ها را نیز پروانه کنند از این رو بر تن آنها نیز تار می¬تنند و جنبش و پویایی را ازآنها می¬گیرند تا آنکه سرانجام آنها خفه می¬شوند و می¬میرند همه اینها برای این بودکه بگویم لطفاً در فضایی انتزاعی زندگی نکنید. ما باید این حقیقت ظریف والبته تلخ را بپذیریم که چه بسیاری از امور که اگر چه منطقاً درستند اما درعرصه ی عمل، شعر وافسانه و شعار می¬نمایند. لذا بهتر است به همان جایی حوالت شوند که از آن آمده اند یعنی ذهن فیلسوف و قلب عارف و نبی و از این دست. و مرحبا به عمق اندیشه و ذکاوت و دوراندیشی فیلسوفی غربی مثل افلاطون که خاضعانه اعتراف کرد که مدینه فاضله ی منظور نظرش نمونه ی بیرونی ندارد و نمی¬تواند داشت. باید گفت که شاید او در مقام استاد از بسیاری از پیروانش که در فکر تحقق مدینه ی فاضله ی او در واقعیت خارج بودند عمیق تر بود. امیدوارم تا اینجا توانسته باشم منظور خود را منتقل کنم اما برای روشن شدن بیش تر مطلب به مثال های زیر توجه کنید. 1. امام خمینی (ره ) در نامه ای که به گورباچف می¬نویسد به ایشان هشدار می¬دهد که علم در ماده نمی¬گنجد و توصیه می¬کنندکه برای روشن شدن مطلب اقای گور باچف امر کنند تا دانشمندانشان کتاب های شیخ اشراق و ملاصدرا را مطالعه کنند و بعد با لحن طنز آمیز همراه با کنایه ای پیشنهاد می¬کنند که اگر از این هم خواستید بالاتر روید چند تن از افراد باهوش قوی و نکته سنج خود را به قم بفرستید تا پای درس عرفان ابن عربی بنشینند و نکاتی که ظرافت آن باریک تراز مو است را فرا گیرند. نظیر همین بیان را شما در جزوه ی شماره ی 9 مجموعه ی «تمدن زایی شیعه» مطرح می¬کنید، شماآن جزوه را «تفکر شیعی، بازگشت به ظرائف عالم وجود» نامیده اید. دقت کنید، آن اشتباه انسان شناسی که از اول نامه تا به حال در پی تفهیم آن هستیم در این دو مثال به خوبی روشن است. باید به حضرت امام (ره) گفت که آخر ای بنده ی خوب خدا و ای معشوق ی شاه شما دچار یک سوء تفاهم شده اید. در حقیقت شما گمان کرده ایدکه کمونسیم، امپریالیسم و ایسم های دیگر است که یک تفکر را به وجود می¬آورد و پنداشته اید که اگر فلسفه ی یک جامعه تغییر کند نوع منش آن جامعه هم تغییر خواهد کرد. در حالی که قضیه کاملاً برعکس است. این فلسفه ها نیستند که جامعه ها را می¬سازند بلکه این خواستها و آمال و روح کلی یک جامعه است که در یک فلسفه تجلی می¬یابد به عبارت بهتر فلاسفه چیز جدیدی نمی¬گویند بلکه آنها آنچه را که در بین توده های مردم پچ پچ می¬شود با صدای بلند فریاد می¬زنند و برای همین است که به محض ظهور یک فلسفه یا مدت اندکی بعد از آن، فلسفه ای مورد توجه قرار می¬گیرد و مکتب سازمی¬شود و لذا اگر در فلسفه ای ظرایف باریک تر از مو و یا ظرائف عالم وجود مغقول می¬ماند به این خاطر است که دغدغه ی عموم مردم این نیست. چنین چیزهایی را باید در آثار همان ابن عربی و مولانا و صدر الدین قونوی گوشه نشین جستجو کرد که مطمئناً (و با توجه به شواهد موجود) این آیه ی قرآن ار بیش از همه می¬پسندیدند که: (لاَ نَسْأَلُکَ رِزْقاً نَّحْنُ نَرْزُقُکَ) (آیه ی 132 سوره طه) 2. امام خمینی در پیامی به کارکنان شرکت نفت می¬نویسد: مردم ما باید راهشان را انتخاب کنند یا سرمایه داری و مصرف گرایی و رفاه و یا عزت و شرف و دفاع از اسلام. آری او دچار سوء تفاهم شده بود و خیال می¬کرد که مردم ما راه دوم را انتخاب می¬کنند. اینها به معنی واقعی کلمه شعر است و به درد لحظات تفرج می¬خورد آنگاه که زبری واقعیت لطافت روح را خراش می¬دهد. باید اعتراف کنم که من نیز گاهی که بعضی جملات صحیفه ی نور امام خمینی را می¬خوانم یا آنکه سخنرانی ایشان را از تلویزیون می¬شنوم گویی تمام مویرگ هایم پر از خون می¬شود، چیزی میان قلبم می¬لرزد، بدنم داغ می¬شود و آنگاه تنها دقایقی گریه درمان من است. اما به زودی اشکهایم را پاک می¬کنم، پس گردنی محکمی نثار خودم می¬کنم و با صدای بلند به گونه ای که بیشترین تاثیر را در روحم داشته باشد می¬گویم: «خرنشو بدبخت» اینها فقط حرفهای قشنگی است که هیچگاه به عمل مستمر نمی¬آید . اینگونه حرفها تنها به درد نشخوار متینگ های تبلیغاتی می¬خورد که در طول آن صدها جوان مثل من و تو، مدام صلوات چاق می¬کنند و تکبیر می¬گویند و لذا از این پس جواب این سوال را که «چرا غرب در غرب غرق شد؟» به زراندوزی کشیشان در قرن پانزدهم میلادی یا ناتوانی کتاب در پاسخگویی به سوالات و شبهات فلسفی یا حتی انقطاع انسان غربی از عالم قدس و وحی و توسل به افکار انسان سرا پا تقصیر حوالت ندهید بلکه شایسته تر است در جواب این سوال بگویید انسان در غرب غرق نشد بلکه انسان در غرب غرق بود. چه ساده اندیشند کسانی که گمان می¬کنند غرب و غربی شدن فرآیندی است که ازتاریخی میلادی شروع شده و تا تاریخی دیگر ادامه می¬یابد و سپس انسان به عهد جدیدی غیر از این که هست دست می¬یازد وانسان، انسان دیگری می¬شود و به ساحت های جدیدی از هستی نظر می¬کند و... باید به این آقایان گفت که اندکی سر از دخمه های تاریک و روشن دانشگاهها، جلسات و دفترهای کار خود به در آوردید و ببینید که غرب و غربی شدن و دشمنی با امر قدسی در ذات و نهاد بشر نهادینه شده است و در قرون اخیر تنها زمینه برای ظهور این طلب مهیا تر شد. به عبارت دیگر غرب منطقه ای جغرافیایی یا برهه ای از زمان نیست،اکثریت قریب به اتفاق انسانها غربی اند خواه قمی و مشهدی باشند یا منچستری و نیویورکی، خواه عبا و عمامه و انبوهی از ریش داشته باشند خواه کت وشلورای و کرواتی، خواه نظامشان جمهوری اسلامی باشد خواه لیبرال دموکراسی و ... آری غرب و دشمنی با خدا با ذات اکثریت انسانها ممزوج شده است و تا انسان بوده است غربی بوده است الا عده ای قلیل که خداوند به آنها رحم می¬کند و آنها را از نفس خود می¬رهاند (وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ) (آیه ی 53 سوره ی یوسف) ولی توجه داشته باشیدکه با این افراد اندک نمی¬توان تمدن ساخت بلکه تمدن با همدل شدن اکثریت در یک امر واحد شکل می¬گیرد و همان گونه که بیان شد اکثریت با غرب همدل هستند نه با نور. و لذا هر گونه تلاشی برای سوق دادن اکثریت به سمت نور با شکست مواجه می¬شود زیرا اگر چه ممکن است در ساعتی و با آهنگی دلنشین و یا صوت قرآنی منقلب شوند و به سرشان بزند که جانشان را در راه محبوب بدهند ، اماآنگاه که به خود می¬آیند قضیه شکل دیگری دارد. یکی از افرادی که مدت زیادی در جبهه جنگ حضور داشتند برای من تعریف می¬کرد که اکثریت جوانان شب های عملیات دعا و مناجات می¬کردند و از خدا می¬خواستد که شهادت را نصیبشان کند. ولی هنگامی که با مرگ مواجه می-شدند ناگاه از صحنه می¬گریختند ، و لذا دستور داده شده بود که در حمله های همگانی هر کس که برگشت، پشت سری او را با گلوله بزند ولذا خیلی از آنها را بچه های خودمان کشتند نه سپاهیان عراقی. ممکن است سوال شود که دلیل شما برای اینکه همه نمی توانند معشوقه شوند چیست.هرچند که امیدوار بودم با توجه به نکات فوق الذکر این سوال پاسخ داده شود اما باید عرض کنم که بازگشت این نظریه به این نکته بسیار ساده است که آگاهی همه افراد یکسان نیست و وسعشان از آگاهی مختلف است.و قران فرمود (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ)(آیه13 سوره حجرات) ارج و مقام و محبوبیت هر کس نزد حق به درجه ی تقوای اوست ولازم به توضیح نیست که تقوا از یقین بر می خیزد ویقین از اگاهی. پس تنها آگاهان محبوبند ولایق عشق بازی و مابقی محجوبند و بی بهره از عشق. ولذا محجوبان را یارای همراهی محبوبان نیست و محبوبان نیز نباید محجوبان را به دنبال خود بکشند.و این نکته بسیار ظریف در آیه 68 سوره کهف نمایان است انجا که خضر نبی در مقابل اصرار موسی به همراهی فرمود(( وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى‏ مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً( نکته قابل توجه در این داستان این است که موسی با تمام وجود می خواست که خضر را همراهی کند ولذا هر بار عذر می خواست و ادامه همراهی را طلب می کرد اما( وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى‏ مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً ( سراسر آیات قرآن متذکر همین نکته است. ما اکنون بر فراز تاریخ ایستاده ایم و می¬توانیم از اشتباهات دیگران عبرت بگیریم. چه بسیار پیامبرانی که در طول تاریخ. همین دستور العمل یعنی هدایت اکثریت را سر لوحه کار خود کردند و با توهین و تحقیر و زجر مواجه شده اند (وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً) و باز فرمود (وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبْلِکَ آیه 36 و 41 انبیا) و الا اندکی به آنها ایمان نیاوردند و آنها هم که ایمان آوردند بعد از آنکه پیامبرشان مرد متفرق شدند و سر کار خود را گرفتند و پروژه ی هدایت با شکست مواجه شد. به راستی چرا سامری ها ظهور می¬کنند و چرا قوم پس از دیدن آن همه نشانه و تکریم او را عزیز می¬دارند و قصد جان هارون می¬کنند. چرا علی با چاه سخن می گویدو چرا کربلا اتفاق می افتد و عزیزترین خلایق به دست اکثریت جامعه ذبح می شوند و چرا چند سالی است هر طرف می نگری پارچه ای را می بینی که روی آن نوشته اند«شهدا شرمنده ایم » ما گمان کرده ایم که چون اکثریت انسانها به مسجد و کلیسا و کنشت می¬روند و چون دین یکی از دغدغه های اساسی آنهاست پس انسانها ذاتاً موحد هستند و خدا خواه . در حالی که به گمانم به آیه ی 12 سوره ی یونس توجه نکرده ایم که فرمود: (وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائِماً فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَن لَمْ یَدْعُنَا إِلَى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ) این آیه ذات ما را می¬نمایاند و دلیل بندگی اکثریت را بر ملا کند این آیه صراحت دارد که علت خدا خواهی و خدا خوانی اکثریت ترس از وقایع پیش روست و نه فطرتی الهی .باید این تذکر قرآن را جدی گرفت که اکثریت مردم لا یعقلون و لایشعرونند. (وَکَأَیِّن مِنْ آیَةٍ فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ) و پند و اندرز در دل آنها کارگر نمی¬افتد (مگر به ظاهر ) و همانگونه که در آیه ی 99 سوره ی یونس فرمود: (وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى‏ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ) ایمان آوردن یا نیاوردن آنها به خواست خداست پس چرا شما می¬خواهید با تز حکومت دینی آنها را به اجبار مسلمان کنید؟ اعترف می¬کنم که در این جا (نمومن ببعض و نکفر ببعض) شده ام و آیات فطرت را نادیده گرفتم. و حداقل می¬توانم بگویم که ظاهر این آیات برایم تناقص زاست مگر آنکه قلم روح بخش جنابعالی به کار افتد واین حقیر غرقه شده در جهل مرکب را نجات دهد. توجه به نکات فوق برای تفکر حاکم و کنونی ما بسیار راه گشاست. حداقل این است که اندکی از ایده آلیسم و آرمان خواهی خود کوتاه می¬آییم. حداقل اش این است که دن کیشوت گونه به فکر صدور انقلابمان نمی¬افتیم و گمان نمی¬کنیم که اگر تفکر بسیجی در جامعه حاکم شود آن جامعه بوی توحید می¬دهد. حداقل این است که دیگر گمان نمی¬کنیم که اکثریت مردم دنیا، پا در هوا و سراسیمه منتظر تفکر جدیدند تا آنها را از ظلماتی که نظام مدرن به همراه آورده است نجات دهد واگر روزی تفکری صحیح به آنها عرضه شود با جان و دل آن را در آغوش می¬کشند. با در نظر گرفتن نکات فوق مشاممان تیز می¬شود و بوی تعفن سیاست زدگی و جاه طلبی مسئولان امروزمان را بهتر حس می¬کنیم و باور می¬کنیم که اگر در ابتدا ساده اندیشی و سوء تفاهم باعث این انقلاب شد امروز همان ساده اندیشی همراه با سیاست زدگی و جاه طلبی و بهره بردن از دین برای متاع دنیا استمرار آن را تضمین می¬کند و سوء تفاهم اخیر الذکر برای بسیاری بر طرف شدهاست که اینگونه سیاست زده شده اند. و بالاخره مطمئن می¬شویم که هر موعودی که خیال برقراری حکومت عدل و داد را داشته باشد، هدفش به وسیله ی همین مردم شکل می¬گیرد و لذا سه راه بیشتر نمی¬ماند یا آنکه از هدفش صرفنظر کند یا آنکه بادم مسیحایی اش انسان ها را غیر از این انسانها (و احتمالاً ملک) کند یا آنکه اکثریت را از دم تیغ بگذراند و با عده ای اندک حکومتی کوتاه و بنسبه بهتر تشکیل دهد. و از این رو من هر گاه دعایی عهد می¬خوانم، جمله آخر آن را یا اصلاً نمی¬گویم و یا با کراهت و دودلی تکرار می¬کنم زیرا خود را نیز در زمره گروه اول می¬یابم که چنین فرجی را بسیار دور و بعید می¬بینند.اینجا پایان تاریخ است و از این پس هر چه در پی می¬آید تکرار این پایان. ونتیجه ی آخر اینکه زین پس باید با تساهل وتسامح بیشتری به جنگ افروزی های ابرقدرتها بنگریم و سبب جنایات را نه سیاستمداران زورگو بلکه آن سیاستمدار مطلقی بدانیم که شرایط و اوضاع این جهان را سیاست می¬کند. چرا که با تاملی کوتاه می¬توان نتیجه گرفت در شرایطی که مدینه فاضله ممکن نیست، تحقق جنگل و تنازع برای بقا امری مسلم و حتمی است. ما به صرف وجود یافتمان جنگ را آغاز می¬کنیم.جنگ با خودمان، جنگ با غیر خودمان اعم از طبیعت ،دیگران و خدا و همه زندگی ما را جنگ و نزاعی ابدی در بر گرفته است ذکر دو نکته را ضروری می¬بینیم. نخست اینکه همان گونه که در کل نوشتار مشهود است سعی بلیغ نگارنده بر این بوده است که از استدلال های پیچیده ی فلسفی به خصوص استدلالات وجود شناختی و معرفت شناختی بپرهیزد و نوشتار خود را در قالب انسان شناسی و جامعه شناسانه ارائه کند که با توجه به روح کلی نوشتار امیدوارم علت آن به خوبی درک شود و نگارنده را مجبور به توضیح آن در نوشتاری مجزا نکند. به هر حال به فراست و هوشیاری خواننده خود امید بسیار دارم. دوم اینکه نتیجه ی کلی نوشتار فوق نفی کامل دین از صحنه ی زندگی بشری نیست بلکه نگارنده در مقابل حکومت دین بر تمام مناسبات بشری، همجواری آن را با دیگر مناسبات پیشنهاد می¬کند و در مقابل کسانی که زندگی دینی را بدون حکومت دینی محال می¬دانند استدلال می¬کند که قضیه کاملاً بر عکس است زیرا آنچه شخصاً از زندگی دینی می¬فهمیم این است که شرط اول رسیدن به منزل مقصود و مقام محمود (یعنی همان هدفی که من از هر زندگی دینی می¬فهمم) این است که مجنون باشی و خطرهای راه را بر جان بخری والا در وضعیتی که به واسطه ی وجود حکومت دینی، دینداری هیچ هزینه ای ندارد و هیچ رنج و زحمتی را مترتب شخص دین دار نمی¬کند حلاوت دینداری فرو می¬کاهد، و چه بسیار بوده اند عرفای بزرگی که در حکومت جور دلی لبریز از خدا داشته اند. البته باید اعتراف کنم که نظریه ی «حکومت منهای دین» با بی دینی مطلق تنها یک گام فاصله دارد (هر چند که شخصاً آن یک گام راهم نمی¬پذیرم) در نظامی که در بالا تقریر شد دین تنها به کار رفع عقده های روانی می¬آید تا هم ازانقلاب اجتناب شود و هم انسان به بدنه ی پول ساز جامعه باز گردد و در راه توسعه و رفاه بیش تر بکوشد و لذا در این جا نویسنده به خودش نهیب می-زندکه باید به نتایج بدیهی یک نظام متعهد بماند و بداند در نظامی که همه چیز آن از آزادی بیان گرفته تا مدرک و پول و ... صوری، وهم و نوعی فریب است، خدایش هم می¬تواند فریب و صوری باشد. ولی باید بدانیم که این فریب، فریبی است مصلحتی که نفعش به همه می¬رسد و به عبارت بهتر نظام فریبکارانه ای است که شرایط بر ما تحمیل کرده است و ما برای اینکه بهتر زندگی کنیم باید اندکی فریب را هم تحمل کنیم و اندکی احمق شویم زیرا این حماقت به نفع ماست. برای روشن دشن مطلب بگذارید مثالی بزنم. مسابقه ای تلویزیونی را فرض کنید که در آن از اطلاعات عمومی سوال می¬شود. مسئولان برنامه شخص جذاب و خوش چهره ای را انتخاب می¬کنند و همواره جواب سوالات را برایش فاش می¬کنند تا هیچ رقیبی را یارای رویارویی با او نباشد . در ضمن به او آموزش می¬دهندکه برای بالا رفتن هیجان مسابقه از خود ادا در آورد گو اینکه جواب سوال بسیار دشوار است و او در وهله اول نمی¬داند و سپس در لحظات آخر باشور و هیجان زاید الوصفی جواب را بگوید. آنها به او آموزش می¬دهندکه سپس دستی به پیشانی بکشد گو اینکه از شدت اضطراب و هیجان عرق کرده است . او نباید دست خود را به صورت ممتد به پیشانی بکشد بلکه باید با ضربه های کوچک دستمال که نشانه ی عمق استرس است عرق خود را پاک کند. برنده ی مسابقه، یک به یک همه ی رقیبان را پشت سر می¬گذارد، به مرحله بعد می¬رود و در هر مرحله جایزه ای بزرگ نصیب او می¬شود. به شرط آنکه به محض اولین باخت همه جایزی خود را ازدست بدهد. چنین مسابقه ی هیجان انگیزی طبعاً بیندگان زیادی را به خود جلب می¬کند. حالا موقع آن است که شرکت های تجاری تبلیغات خود را قبل و بعد از این مسابقه پخش کند و حتی با زیر نویس هایی خود را به بینندگان معرفی کند. می بینید! در اینجا هیچ کس ضرر نمی¬کند. بینندگان سرگرم می¬شوند و از هیجان لذت می¬برند، مجری و مسئولان پول به جیب می¬زنند، شخص جذاب مشهور می¬شوند و شرکتهای تجاری در پریننده ترین ساعت تبلیغشان را انجام می¬دهند. حال فرض کنید شخص غریبه ای از این تبانی اگاه شود. آیا بهتر نیست او نیز مبلغی دریافت کند و خود را به حماقت بزند. حقیقت این است که آنقدر مزیت بر این مسابقه مترتب است که یک دروغ کوچک به بینندگان و عذاب وجدان شخص غریبه در مقابل آن قابل چشم پوشی است زیرا برای خوشبختی اندکی حماقت لازم است اکنون که به انتهای نامه رسیده ام صدای شخصی را می¬شنوم که از دور فریاد می¬زند:نظام شما غیرعقلانی است و عقل های شریف آن را نمی-پسندد . حقیقت این است که تئوری معقول بودن هستی اکنون مدت هاست که بر باد رفته است و شرافت مدت هاست که خریدار ندارد. اینجا جنگل است و باهوش ترین افرادبی هوش ترین آنهاست و شرافت قرین دیرینه ی رذالت است. شریفان آنانندکه قدرت ماندن دارند و آنان که می¬میرند پست تر ینانند. آری، بیهوشی و فراموشی بهترین و تنها راه خوشبختی است و ذکر و یاد آوری موجب رنج و منحنت . ما با هستی یافتنمان با موجودی بنام خدا وارد جنگی مسخره و سهمگین می¬شویم مسخره از آن رو که تمام هستی ما در دست دشمن است و او می-تواند با اشاره ای ما را نابود کند و سهمگین به این خاطر که این جنگ با ذات و سرشت ما ممزوج شده است و ما راهی جز آن نداریم. ما که ساعتی دیگر بلا شک نابود می¬شویم در این حال بهترآن است که دشمن را فراموش کنیم و دم را غنیمت شمریم تا حداقل در این فرصت اندک نهایت استفاده را کرده باشیم. یکی دیگر فریاد می¬زندکه این جبر است و نظام فوق التقریر انسانها را مجبور فرض کرده است و چه کسی است که از فساد جبر برای یک جامعه بی خبر باشد و چرا انسانها نتوانند با ایمان و عمل صالح درجه یقین و آگاهی خود را افزایش دهد. امیدوارم خواننده ی من بتواند جواب این فرد را بدهد. به چنین شخصی باید گفت نگارنده آن هنگام که نامه اش را با بسم الله القاهر الجبار آغاز کرد مجبور بودن انسانها را فرض کرده بود اما قائل است که بر فساد ناشی از اندیشه ی جبر درجامعه می¬توان قالب آمد و جمله ی شکسپیر را به همین منظور در مطلع نوشتار تکرارکرد.آری بهترین راه پناه بردن به گوشه ی امن حماقت و فریب خود است. ما انسانها چه بخواهیم و چه نخواهیم جبر حاکم بر هستی خود را حس می¬کنیم در این وضع دو راه بیش تر نداریم یا آنکه با واقعیت بجنگیم و نابود شویم ویا آنکه حماقت را پیشه کنیم و خوشبخت بمانیم. و سخن فرجامین اینکه شاید بهتر بود نوشتار خود را به آیات قرآن مؤید نمی¬کردم اما از جوانی که بیش تر اوقات فراغت خود را در جلسات تفسیر قرآن گذارنده است بیش از این انتظار نمی¬رود و اینکه این نامه به مثابه ی پیام سربازی است که روزگاری نزدیک به امر فرمانده اش برای شناسایی به قلب دشمن رفت ولی از بد حادثه اسیر دشمن شدو حالا به دور از چشم دشمن وملتمسانه از فرمانده اش یاری می¬طلبد. لطفاً مرا یاری کنید. 1387/12/26
متن پاسخ
باسمه تعالی علیک السلام: فکر می‌کنم در شرایطی هستید که کمی حوصله نیاز است تا با ادامه‌ی تفکر که از آن گریزی نیست، معلوم شود آیا خدایی حکیم خالق جهان است ؛و جهان با این همه آشفتگی‌ها که شما می‌بینید، بستری است تا بشر به هدفی برسد و در ابدیتِ خود بهترین نحوه‌ی بودن را داشته باشد یا نه؟ از نوشته‌هایتان بر می‌آید که امکان تأمل بر این امر در شما هست. عجله نکنید و بر اولین فکری که به ذهنتان می‌رسد اصرار نورزید. موفق باشید
11628
متن پرسش
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد ارجمند: چند سوال از محضر جنابعالی دارم اگه لطف کنید پاسخ بفرمایید کمال تشکر دارم. ابتدا اینکه اگر کسی ظرف وجودی خویش را پاک و طاهر نکرده باشد چه بسا همین آلودگی باطنی به سبب اعتقادات نادرست، سبب این گردد که از مطالب حقه ای که در قرآن و روایات و سایر مطالب دینی آمده، برداشت نادرست مطابق با همان اعتقادات نادرستش کند و برای خود اعتقاد تازه ای بسازد که متاسفانه مطابق با حق نیست از طرفی هم گریزی از این نیست که ما باید با قرآن و ... برای دریافت هدایت مأنوس باشیم پس چه کنیم تا برداشت نادرست نداشته باشیم و در واقع چگونه باید ظرف وجودی را پاک کرد؟ و آن نور توحید که باید به وجود ما بتابد و ما را پاک کند چگونه دست یافتنی است؟ دوم اینکه داشتن استاد کاملی برای طی طریق سلوک ضروری و لازم است. چگونه می توان به چنین استادی دست یافت؟ و راه شناختن ایشان چگونه است؟ آیا جنابعالی استادی برای این منظور معرفی می فرمایید؟ و سوم اینکه، اینکه در روایات ما آمده که جهاد زن خوب همسرداری و فرزند داری است، آیا زن فقط از همین راه به کمال می رسد؟ آیا نیاز نیست همانند مردان برای رسیدن به کمال به دنبال تقویت عقل نظری و عقل عملی خویش برود و از راه مطالعه و .... خویش را تقویت نماید یا اینکه این دو در کنار هم باید باشند؟ بطور کلی می خواستم بدانم خانم ها از چه طریق به کمال می رسند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همین‌که قرآن می‌فرماید: این کتاب برای متقین موجب هدایت است؛ خبر از آن می دهد که اگر کسی بنای طهارت خیال و عقل و قلب داشته باشد قرآن بر اساس فطرت الهیِ چنین انسانی مذّکر او خواهد شد، عمده رویکرد درست است رویکردی که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در آن رابطه می‌فرمایند: «َ إِنَّمَا رَهْبَانِيَّةُ أُمَّتِي الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّه‏» رهبانیت امت من جهاد در راه خدا است، چیزی که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به این تاریخ برگرداندند و بنده در این مورد عرایضی در جزوه‌ی «نحله‌ی عرفانی علماء نجف» داشته‌ام که خوب است دنبال بفرمایید 2- در این مورد مطالعه‌ی جزوه‌ی «روش سلوکی حضرت آیت اللّه بهجت«رحمة‌اللّه‌علیه» را پیشنهاد می‌کنم 3- امروز شرایط اعتقادی گذشته به هم خورده و زنان نمی‌توانند از مبانی عقلی مستحکم غفلت کنند. عرایضی در این مورد در جواب سؤال شماره‌ی 11602 تحت عنوان «نحوه‌ی حضور زنان در تاریخی که شروع شده» داشته‌ام. موفق باشید

5155
متن پرسش
با سلام خدمت شما که همچون پدری دلسوز و مهربان پاسخگوی سوالات همه ی اقشار جامعه هستید واقعا خسته نباشید /سوال که خدمتتان داشتم اینست واقعا چگونه باید زندگی کنیم دو روز که مشکل است حداقل 2ماه یا سال به سالمان مثل هم نباشد /عاقبتتان به خیر انشالله خداوند مقام شهید را به شما عطا کند موفق و سربلند باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌گونه روایات می‌خواهند ما اولاً: جهت‌گیری خود را مشخص کنیم که به سوی کدام آرمان برای امور فردی و اجتماعی نظر داریم. ثانیاً: دائماً خود را نسبت به آن آرمان ارزیابی کنیم که قدمی در راستای آن برداشته‌ایم تا همچنان علاقه‌مند به آن آرمان هستیم. مثلاً مواظب هستیم دروغ نگوییم تا در مسیر نزدیکی به صالحین قدمی برداشته باشیم. مواظب هستیم مؤمنین را تحقیر نکنیم تا ارزش ایمان در جامعه نهادینه شود. موفق باشید
451

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم باسلام خدمت استادعزیزم خوردن وآشامیدن وخوابیدن رااگرانسان کمترکندبه اصلاح نفس کمک میکند(متعادل) آیااین حکم درموردشهوت صادق است؟ ازدواج رابه تاخیرانداخت به دوعلت1کسب علم2مسلط شدن برشهوت واراده
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی جهت دفع شهوت جنسی اگر ذهن را مشغول موضوعات علمی نماییم کار خوبی است و چنانچه خطر به گناه‌افتادن نباشد، در مورد کسب علم خوب است که ازدواج به تأخیر بیفتد، ولی بدون دلیل و یا جهت تسلط بر شهوات، ازدواج را به تأخیر بیندازیم منطقی نیست و نتیجه‌بخش هم نخواهد بود.
136

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
محضر استاد طاهرزاده سلام علیکم با توجه به حدیث متواتر سلسلة الذهب که از امام رضا (ع)نقل شده است که در آن امام کلمه ی لا الله الا الله را قلعه ی خود می داند و قائل هستند که هر کس در این قلعه وارد شود از عذاب امان می یابد و شرط ورود به این قلعه را نیز ولایت خود و خاندان خود می داند. این گونه فهمیده می شود که برای رسیدن به جوار رحمت الهی و خشنودی حضرت حق باری تعالی هیچ راهی جز راه ائمه اطهار نیست. از طرفی ما در تاریخ اسلام گاها شخصیت هایی مثل ابن عربی و مولانا را داریم که با این که شیعه ی ظاهری نیستند و شریعتشان با شریعت اشعری گره خورده است ولی در بیت ((مثنوی)) و در سطر سطر ((فتوحات و فصوص ))معرفتی کم نظیر از حق و احکام الهیه به چشم می خورد که واقعا انسان را واله وشیدا می کند و به راستی عقل در می ماند که یک انسان تا چه حد می توانسته است در عالم معنا غور کند و از الطاف الهیه بهره مند شود به گونه ای که حتی بزرگترین عالمان وعارفان شیعی که دستی در عرفان وفلسفه دارند ( و نه آنهایی که تنها به فقه محض می پرداختند و مخالفان ارائه فلسفه در حوزه علمیه بودند ) نیز از این مسئله نتوانستند به راحتی بگذرند تا آنجا که علامه طباطبایی ( رض ) ابن عربی را بعد از ائمه اطهار بزرگترین و عارف ترین انسانها به حق می داند و همو می فرماید : خدا رحمت کند ابن عربی را که در وصوص بغل بغل معرفت می آورد و در فتوحات دامن دامن . و نقل است از آیت الله قاضی طباطبایی که فرموده اند هر کس بگوید که من به درجه ای از عرفان رسیده ام که از مثنوی بی نیازم دروغ میگوید حال با توجه به ملاحظات فوق آیا می توان تفسیری پلورالیستی از دین ارائه داد و شریعت و عمل به آن را ظاهر دین دانست و حقیقت وباطن دین را امری ورای این پوسته تفسیر کرد و نتیجه گرفت که منظور از سلوک به شیوه اهل بیت ،عمل کردن تام و تمام به شریعت و احکام آنها نیست و اهل بیت (ع) بیشتر به بعد اخلاقی و عرفانی و حکمت خالده دین نظر داشتند و نه به بعد ظاهری و قشری و عمل به ظاهر آن و خلاصه گوهر دین اخلاق است نه احکام . و سوال دو م اینکه اگر نتیجه فوق غلط است پس چگونه است که این افراد با التزام نداشتن به شریعت شیعه به این درجه از عرفان رسیده اند و خلاصه اگر بخواهیم دچار لفظ پردازی و بازی با کلمات نشویم پاسخ روشن به این شبهه چگونه است ذکر این نکته نیز ضروری است که گذشته از دلایلی که برای شیعه بودن مولوی می آورند و برای او قائل به تقیه می شود ( که به نظرم با توجه به محتوای کلیه مثنوی ناسازگار و بعید است ) بعضی نیز قائلند که مثلا اگر عرفان و وصول به حق 10 مرحله داشته باشد شخص سالک بدون امام قادر است که 9 مرحله از آن را سیر کند و امام تنها سالک را از مقام مخلصین ( به کسر لام ) به مقام مخلصین ( به فتح لام ) می رساند و بعضی دیگر در نفی پلورالیسم دینی مثلا برای امثال لائتسه و کنفوسیوس و آگوستین به این عقیده هستند که اینها ظریفیت وجودی خود را به اتمام رسانده اند و از همه ی ظرفیت خود بهره تام برده اند ولی با مبعث حضرت ختمی مرتبت ظرفیت وجودی افزایش یافت و اکنون اگر کسی بخواهد به مقام امن و محمود برسد تنها راه آن اسلام و آن هم گونه ناب آن یعنی تشییع است . لطفا بفرمایید درباره این موارد نیز توضیح دهید . و السلام و علیکم و رحمه الله
متن پاسخ
جواب: علیک‌السلام؛ باسمه تعالی آنچه موجب می‌شود تا انسان به حقایق متعالی دست یابد و شخصیت خود را در هماهنگی با آن حقایق قرار دهد، یافتن افقی است در معارف الهی، که او را به سوی آن حقایق رهنمون باشد. تفاوت تفکر شیعی با تفکر اهل سنت در منظر آن‌هاست. مثلاً امام رضا«علیه‌السلام» می‌فرمایند: از ما نیست کسی که معتقد نباشد قیامت هم‌اکنون هست. و معلوم است کسی که هم‌اکنون متوجه قیامت شود، شخصیت خود را و افق بصیرت خود را به آن‌سو می‌اندازد و مطابق آن حقیقتِ بزرگ سیر می‌کند و هم‌اکنون نورانی می‌شود. آنچه در عارفان نام‌برده به چشم می‌خورد منظر آن‌هاست که شدیداً با منظر اهل سنت فاصله دارد و کاملاً به تشیع نزدیک است و لذا حضرت آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله» می‌فرمایند: امثال محی‌الدین‌عربی و مولوی از نظر عقیده شیعه‌اند. که آقای محمد بدیعی در کتاب «احیاگر عرفان» و آیت‌الله‌حسینی‌طهرانی«رحمة‌الله‌علیه» در کتاب «روح مجرد» موضوع تشیع عقیدتی عرفای فوق‌الذکر را مطرح کرده‌اند. موفق باشید
2298
متن پرسش
با سلام خدمت حضرت استاد من حدود 8سال است که طلبه هستم والان در قم مشغول تحصیلم با توجه به تاکیداتی که امام خامنه ای در مورد ورود طلاب به عرصه سینما وصداوسیما دارند آیا به صلاح هست که ما مشغول دروس سینما در دانشگاه سینماقم که مخصوص طلاب است بشویم؟ وآیا اصلا منظور حضرت آقا همین است که طلاب این دروس را بخوانند یا اینکه جنبه هدایتگری برای اصحاب سینما داشته باشند؟ سوال دیگرم این است که من وقتی با کتب شما انس دارم ومطالعه می کنم این روح دین که شما می خواهید منتقل کنید را خوب می فهمم وجایگاه اشراقی دین را درک می کنم و احوالات خودم را هم تا حدی می توانم تفسیر کنم ولی در مطالعه آثار آیت الله جوادی وشهید مطهری این حس را ندارم به نظر شما ابتدا با کتب شما مانوس باشم وبعد با این نگاه وارد آثار این بزرگواران بشوم بهتر وراهگشاتر نیست؟ بسیار ممنونم التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بالاخره ما هرچه داریم از امثال آیت‌الله جوادی و شهید مطهری داریم و مبانی فکری خود را بنده از آن بزرگان و امثال آن‌ها گرفته‌ام. سعی کنید از نوشته‌های آن‌ بزرگان فاصله نگیرید. در مورد قسمت اول سوالتان بنده صاحب نظر نیستم. موفق باشید.
10319
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید: به نظر شما آیا سرکوب میل جنسی و عدم پاسخگویی به موقع به آن در اثر عدم ازدواج می تواند در دراز مدت باعث قوی شدن قوه وهم و غلبه آن بر عقل بشود؟ یعنی فردی که قوه وهمش خیلی قوی شده است و بر عقلش چیره شده است و به همین دلیل دچار برخی بیماری های روحی - روانی شده است می توان گفت که منشاش تراکم میل جنسی و عدم پاسخگویی به آن باشد؟ و آیا با ازدواج به حالت عادی بر می گردد؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: میل جنسی رویهم‌رفته یک میل اصیل نیست، وسیله‌ای است برای تولید فرزند، مگر آن‌که ما بر روی آن متمرکز شویم در آن صورت برایمان عمده می‌شود. علاوه بر پیامبری مثل حضرت عیسی«علیه‌السلام» که ازدواج نکردند، چه علمایی داشتیم که وارد جواب‌گویی به این میل نشدند؟ با این‌همه اگر شرایط ازدواج فراهم باشد بهتر است ازدواج کرد، ولی قبل از آن نباید ذهن خود را متمرکز این موضوع بکنیم تا قوه‌ی واهمه به جای عقل بر ما حکومت کند. موفق باشید
9963
متن پرسش
سلام علیکم: فردید در جایی می گوید «صدر تاریخ جدید ما ذیل تاریخ غرب است». آقای پورازغدی نقدهایی به این تفکر وارد کرده اند. آیا واقعا صدر تاریخ ما ذیل تاریخ غرب است؟ آیا شما موافقید با این گزاره، یا اینکه شما هم نقد دارید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سخن فردید را اگر خوب درک کنیم یک واقعیت است. نمی‌دانم جناب آقای پورازغدی چه اشکالی به آن دارند؟ آیا واقعاً متجددشدن ما طوری نیست که همیشه از غرب عقب هستیم؟ مثلاً موضوعات فکری که در غرب از مدّ افتاده تازه برای ما فکر حساب می‌شود. در غرب موضوع سکولاریسم در حال تجدید نظر است، ولی متأسفانه روشنفکران ما بر سکولاریسم تأکید می‌کنند. موفق باشید
4803
متن پرسش
مدام حزب الله متهم می شود استراتیژی و چشم انداز در دنیای امروز ندارد بخصوص با کاندیدا شدن جناب دکتر جلیلی ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: غرب با اصالت‌دادن به ملاک‌های خود حضرت امام را متهم می‌کرد که برنامه‌ای برای نظام‌سازی ندارند، چون غرب جز نظام‌سازی به روش غربی را به رسمیت نمی‌شناسد و حتی نمی‌تواند ببیند. موفق باشید
1715
متن پرسش
به نام خدا باسلام خدمت استاد عزیز من جوانی 19 ساله هستم . چند سوال برایم پیش آمده بود که می خواستم بپرسم .1 چند وقتی است که علاقه مند به مطالعه ی اشعار مولانا هستم .ولی جایی خواندم که نوشته بود آقای رجبعلی خیاط در عالم معنا دیده بودند که مولانا در آن عالم دچار مشکل شده اند و جایگاه خوبی ندارند می خواستم بدانم آیا خواندن آثار ایشان مشکل دارد2میخواستم نظر شما را راجع به استاد حسین الهی قمشه ای و نظرات ایشان نسبت به معارف اسلامی بدانم عذر می خواهم اگر وقت شما را گرفتم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام مقام معظم رهبری در جمع شعرا در مورد مولوی فرمودند: مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌تعالی» در جلسه‌ای که با شعرا داشتند فرمودند: مثنوی همان طور که مولوی می‌گوید: «هُوَ اُصولُ اصولِ اُصولِ الْدّین» است و گفتند مرحوم مطهری هم با من هم عقیده بود. ( دیدار با شعراء در سال 1387). مرحوم رجبعلی خیاط صورت ذهنی خودشان را در خواب دیده‌اند. آقای دکتر الهی قمشه‌ای نکات خوبی را می‌فرمایند. ولی دستگاه فکری خود را از عالمانی مثل حضرت امام یا علامه‌ی طباطبایی«رحمة‌الله‌علیهما» بگیرید. موفق باشید
2604
متن پرسش
استاد گرامی جناب آقای طاهر زاده خواهشمند است جواب سوالات زیر را با آدرس احادیث و آیات برایم ببفرستید تا بتوانیم دوستان را متقاعد کنیم 1- آیا اطلاق لفظ امام برای غیر معصوم حرام است 2- آیا خواندن دعای خداخدایا تا انقلاب مهدی ... بعد از نماز شرک است 3- آیا بودن تصویر شهدا و امام و رهبری در داخل مسجد اشکال دارد 4-آیا در بین علما اخیر فقط علامه طهرانی اولیاء الله است و هیچ نقصی ندارد و رهبری امام جوادی حسن زاده قرائتی مطهری بهشتی چمران طالقانی دارای نواقص می باشد 5 آیا صحبت کردن آقا با زنان نامحرم بصورت روبرو اشکال دارد و نباید من وراء الحجاب باشد6 تحت الحنک کردن برای امام جماعت واجب است یا خیر. التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- واژه‌ی «امام» به معنای رهبر است، چه رهبر نور و چه رهبر نار و لذا در آیه‌ی 71 سوره‌ی اسراء می‌فرماید: «یَوم تدعوا کلٌ اناس بامامهم» هرکس را با امامش در روز قیامت می‌خوانیم و حضرت صادق«علیه‌السلام» در تفسیر این آیه فرمودند: امامی که مردم را به هدایت می‌خواند و امامی که مردم را به ضلالت دعوت می‌کند و لذام» امام نار و امام نور داریم(مجمع‌البیان، ج 6، ص 420) پس این‌طور نیست که واژه‌ی امام مخصوص ائمه‌ی معصومین باشد. در لبنان به جناب آقای امام موسی صدر به جهت رهبری حزب الله «امام» می‌گفتند. 2- هر دعایی که برای حفظ نظام اسلامی انجام دهیم بعد از تعقیب نماز که زمان اجابت دعاست بهترین ثواب را دارد 3- هر تصویری نباید در مقام نمازگزار باشد 4- علامه طهرانی«رحمة‌الله‌علیه» هرگز خودشان چنین ادعایی نداشتند که جزء اولیاء الهی هستند. ایشان یکی از دانشمندان ارزش‌مند جهان اسلام می‌باشند 5- ما در این مورد مقلد فقها هستیم و هیچ‌کدام چنین نگفتند 6- کدام فقیه انداختن تحت‌الحنک را واجب کرده؟ همه می‌فرمایند امری است مستحب. موفق باشید
347

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و ادب به محضر استاد عزیز حاج آقای طاهرزاده. چندی پیش صحبتی از جناب آیت‌الله ناصری(حفظه‌الله) به دستمان رسید-که مربوط به یکی دو سال پیش است- با این مضمون که:ایشان چند وقت پیش خدمت آیت‌الله بهجت(ره) رسیده بودند و ایشان از آقای بهجت سؤال کرده بودند که آیا مبشراتی راجع به نزدیک بودن فرج دارید؟ آقای بهجت به آقای ناصری فرموده بودند: آری، من دوستی دارم که به محضر حضرت بقیه الله(عج) تشرف دارند، آمد منزل ما و از او سؤال کردم تازگی‌ها به محضر امام تشرف داشتید؟ دوست آقای بهجت در جواب گفتند بله. آقای بهجت پرسیده بودند که از فرج سؤال کردی؟ گفته بود آری، پرسیدم فرج شما برای عامه مردم جه وقت است؟.آیت الله بهجت دوباره پرسیده بودند که حضرت در جواب چه گفتند؟ دوست آقای بهجت در جواب گفته بودند:امام فرمود "نزدیک است".دوست آقای بهجت به امام فرموده بودند که من هم ظهور شما را درک میکنم؟ امام فرموده بودند پیرمردتر از شما هم درک میکنند. آقای ناصری از آقای بهجت پرسیده بودند که دوست شما چند سالشونه؟ آقای بهجت گفته بودند که 62 سال! این صحبت به چه معناست؟ آیا حضرت ظهور نهایی را گفته بودند که نزدیک است؟ در ضمن اقای بهجت نگفته بودند که فرج نزدیک است بلکه امام به دوست آقای بهجت گفته بودند. یعنی اصل این حرف از طرف خود امام زمان(عج) است! با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام موضوع ظهور و فرج حضرت صاحب‌الأمر؛ موضوع شدت و ضعف‌برداری است ،به این معنی که در بعضی موارد ظهور ضعیفی دارند که همان نور ضعیف کارهای اساسی را سامان می‌دهند مثل نور ظهور حضرت در جبهه‌های جنگ و پیروزی‌هایی که پیش آمد. از جمله ظهورات حضرت در انتخابات‌ها است که منجر به الطاف خاص می‌شود و یا نور حضرت در قلب و کلام مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» و یک نحوه ظهور و فرج تامّ و کامل است که وجود مقدس حضرت خودشان ظاهر می‌شوند. از شواهد بر می‌آید که خبر ظهور و فرج حضرت، ظهور تامّ نبوده ولی بحمدالله در این چندساله‌ی اخیر حضرت«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» باره‌ها با نور خاص خود فرج و گشایش‌های اساسی داشته‌اند.
3823
متن پرسش
فقط اگر بتوانید به احادیث مورد اشاره بصورت موردی پاسخ دهید ممنون می شوم. سلام علیکم! در باب رابطه با نامحرم و صحبت با نامحرم و ... دین اسلام خیلی خیلی احتیاط کرده و سخت گرفته. که البته این احتیاط کاملا بجاست و این وادی، وادی بس خطرناکی است که هر کسی حتی اولیاء الله را نیز می تواند آلوده سازد. مانند ماجرای عابد برصیصا. اما از آن طرف می بینیم احادیثی در این زمینه وجود دارد که آدم نمی داند وجهش چیست. برای نمونه حدیث داریم:«قَالَ دَاوُدُ ع لِابْنِهِ امْشِ خَلْفَ الْأَسَدِ وَ الْأُسُودِ وَ لَا تَمْشِ خَلْفَ المَرْأَة»(مستدرک الوسایل ج14 ص275) حال یعنی حتی راه رفتن پشت سر یک زن نیز می تواند خطرناک باشد؟!!! هر روزه هزاران مرد پشت سر هزاران زن در خیابان و جاهای دیگر راه می روند و از این باب نیز هیچ خطری وجود ندارد. (دقت کنید می گویم از این باب بله ممکن است خطراتی افراد را تهدید کند اما نه از این باب.) مخصوصا آنکه زن مورد نظر نیز چادری و با حجاب کامل باشد. حالا بله اگر دختر جوانی بود که بدحجاب بود لباس تنگ پوشیده بود و با ناز و عشوه راه می رفت؛ بله ممکن است راه رفتن پشت سر همچین دختری خطرآفرین باشد. اما راه رفتن پشت سر یک زن چادری که معمولی راه می رود و حتی کفشش نیز صدا نمی دهد و ممکن است پا به سن گذاشته باشد این هیچ خطری ندارد. خود بنده بارها شده در خیابان پشت سر دختری راه رفته ام و هیچ خطری نداشته است. خود شما نیز قطعا تا بحال این اتفاق بارها برایتان افتاده. آیا خطری داشته؟!!! یا مثلا حضرت امیر ع در بخشی از نامه خویش به امام حسن ع می فرمایند:«وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا یَعْرِفْنَ غَیْرَکَ فَافْعَل‏» خوب یعنی حتی شناختن یک مرد نامحرم نیز ممکن است برای یک زن خطرآفرین باشد؟!!! حتی یک شناخت معمولی و به اسم. الان فرض بگیرید ائمه ع نسبت به زنان نامحرم هستند. پس اگر شوهر این زن بتواند کاری کند که این زن ائمه ع را نشناسد این کار را بکند. درست است؟! یا مثلا الان ولی فقیه نامحرم است. پس اگر مردی بتواند کاری کند که زنش ولی فقیه جامعه را نشناسد این کار را بکند. درست است!؟ مرجع تقلید زن نیز کذالک. حال این اشخاص، اشخاص شاخصی بودند که زن باید آنها را بشناسد و ممکن است شما بفرمائید نخیر این نامه شامل این موارد نمی شود. حالا بیائیم سراغ اشخاص عادی: بالاخره زن ممکن است برادرشوهر داشته باشد، ممکن است شوهرخواهر داشته باشد، شوهرخاله و شوهرعمه داشته باشد و سایر اشخاص نامحرمی که نسبت فامیلی نزدیکی با زن دارند. یعنی طبق نامه حضرت ع اگر مرد می تواند کاری کند که زن هیچیک از این اشخاص را نشناسد این کار را بکند؟!!! اگر اینگونه است چرا؟!!! چرا مثلا یک زن اگر شوهرخاله ای که ممکن است 25 30 سال بزرگرتر از خودش است را بشناسد ممکن است خطرآفرین باشد؟!!! سوال بعد اینکه برای مثال حضرت علی ع برادران متعددی داشتند؛ یعنی حضرت فاطمه س هیچیک از این برادران را حتی به اسم نیز نمی شناختند؟!!! نمی دانم شوهر حضرت زینب س برادر داشتند یا نه. اما اگر برادر داشتند یعنی حضرت زینب س حتی برادران شوهر خویش را حتی به اسم نیز نمی شناختند؟!!! یعنی فرضا اگر یکی از برادران حضرت علی ع می آمد در خانه و مثلا با حضرت کاری داشت؛ حضرت فاطمه س او را نمی شناختند؟!!! یا فرضا حضرت زینب س با جناب مسلم بن عقیل پسرعمو دخترعمو بودند. یعنی حضرت زینب س جناب مسلم را نمی شناختند؟!!! و سایر فرضها و مثالها یا مثلا حضرت علی ع می فرمایند من به دختران جوان سلام نمی کنم. خوب من واقعا نمی دانم. من خودم تا حالا باهار شده در مهمانی ها و جاهای دیگری به دختران سلام کرده ام و هیچ اتفاقی نیز نیفتاده. دوستان دیگری نیز که این را پرسیده ام آنها نیز گفته اند برای ما نیز اتفاقی نیفتاده. نمی دانم. شاید ما مریضیم. شاید شهوت جنسی ما فوق العاده پائین است. شاید ... . اما واقعا این برایم سوال است که آیا حتی یک سلام خشک و خالی نیز ممکن است موجب مفسده شود؟! یا حتی خود بنده و باز دوستان که پرسیده ام شده که مثلا در مهمانی چند کلمه ای را با دختر نامحرم حرف زده ایم اما باز هم هیچ اتفاقی نیفتاده. احتمال قریب به یقین تابحال برای شما نیز اتفاق افتاده که با زن یا حتی دختر نامحرمی چند کلمه ای صحبت کنید. حالا سر کلاس درس در خیابان در اداره جات یا در هر جای دیگری. حال آیا این صحبت برایتان مفسده داشته یا خیر؟!!! حتی شده باز بنده و دوستان که موقع صحبت با یک نامحرم به او نگاه نیز کرده ایم(اما نه نگاه خیره و از روی شهوت) اما حتی نگاه نیز هیچ مفسده ای نداشته است. حال واقعا این برایم سوال است که اگر این احادیث است آیا ماها مریضیم که هیچ اتفاقی برایمان نیفتاده یا نه ما مریض نیستیم بلکه این احادیث منظور دیگری دارند؟؟!! یا مثلا حدیث داریم از حضرت فاطمه س که بهترین زن زنی است که نه نامحرمی او را ببیند نه او نامحرمی را ببیند یا مثلا حتی ایشان در برابر نابینا نیز رو می گرفتن.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید متوجه جایگاه هرکدام از این روایات شد. بنده در رابطه با یکی از سؤالات کاربران محترم که این موضوعات را مطرح کردند عرایضی داشته‌ام، به دسته بندی رابطه‌ی زن و مرد و یاقسمت جستجوی پرسش و پاسخ مراجعه فرمایید شاید إن‌شاءالله جواب خود را بگیرید. موفق باشید
5031
متن پرسش
سلام استاد چرا یک کتاب درباره ی سیرو سلوک نمی نویسید /با تشکر و خسته نباشید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده را با حضرت امام خمینی«رضوان‌الله تعالی‌علیه» عوضی گرفته‌اید. ما همه جیره‌خوار سفره‌ی آن بزرگ‌مرد هستیم. دعا کنید بتوانیم استفاده کنیم. موفق باشید
238

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم - یکی از مباحثی که در غربشناسی به آن پرداخته می شود بحث بحران هویت است مشکلی که در فهم مسائل آن بدان برخورده ام، در" تعریف هویت" است لطفا بنده را راهنمایی بفرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی علیک السلام: هویت به معنی احساس شخصیتی مشخص. وقتی می‌گویند انسان در غرب گرفتار بحران هویت شده است به این معنی است که دیگر نمی‌داند جایگاهش در هستی کجا است و چه تعریفی از خود باید داشته باشد که با واقعیت و حقیقت در تضاد نباشد. موفق باشید
5336

تک همسریبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی.سلام علیکم.این مطلب درست است که نظام اسلام بر تک همسری است،و ازدواج مجدد یا موقت برای حل مشکلات درصدی از جامعه است؟
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است. موفق باشید
نمایش چاپی