باسمه تعالی: سلام علیکم: مترجم کتاب مذکور یعنی آقای مصفّا، کتابی دارند تحت عنوان «همراه با پیرِ بلخ»، انشاءاللّه میتواند در این رابطه مفید باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل مطلب در مصاحبهای که دختر حضرت امام داشتند و سایت رجانیوز حدود دو سال پیش آورده بود؛ ملاحظه کردم 2- نمیدانم ابهامی که میفرمایید در جملهی دوم هست، چیست؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر لباس گشاد موجب تبرّج نشود و یکنوع نمایش از قسمتهای بدنتان نباشد، اشکال ندارد. ولی در هرحال در چادر، حسِ آرامش بیشتری از جهت آزادبودن برای عدم جلب نظر بقیه در شما هست. به مرور با هرچهبیشترآشناشدن از معارف اسلامی بهتر تکلیف خود را در چنین صحنههایی متوجه میشوید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! عمل خوب فوراً اثر خود را میگذارد. عمده آن است که متوجه باشیم شخصیت انسان، شخصیت گستردهای است و هرگز نباید سوء ظن نسبت به خود را در عین کریمانهدیدنِ حضرت حق، فراموش کنیم و جایگاه خوف و رجاء در اینجا است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کار بزرگ و سنگینی است فعلاً در مورد سورهی کهف کار شد و بر روی سایت قرار گرفت. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: روش ما به تأسی به روش حضرت امام و علامه طباطبایی«رحمةاللّهعلیهما» معرفت نفس است و در روایت داریم: «معرفة النفس انفع المعارف» معرفت نفس نافعترین معارف است. موفق باشید
سلام استاد. درود بر شما به گرمای پاسخهاتان. استاد مدتی است هر زمان احساس می کنم قلبم زنگار گرفته روایت فتح را می بینم، با شهدا مانوس می شوم و اشک می ریزم و خدا می داند جقدر احساس می کنم زلال می شوم، استاد نمی دانم چرا اینقدرصدا و کلام و جنس حرفهای شهید آوینی قلبم را روشن می کند و اشکم را جاری. استاد خوب ما، ایا این ارتباطات تاثیری در روحانیت قلب دارد یا ما داریم راه را اشتباه می رویم و باید مستقیم سراغ امام حسین برویم. به نظرم می رسد من به ان شدت هنوز ظرفیت ارتباط مستقیم با خود سیدالشهداء را ندارم. استاد من اصلا نه جبهه ها را دیده ام و در زمانی که جنگ تمام شد کودک بودم اما نمیدانم چرا اینقدر قلبم در انجا حضور دارد. استاد راهنماییم کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: شهید آوینی با ملکوت حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» آشنا شده بود و از آن زاویه به شهدایی نظر میاندازد که ظهور ملکوت حضرت روح الله هستند. حضرت روح اللهی که با سیر و سلوک خود عالیترین آشنایی را با اهلالبیت«علیهمالسلام» پیدا کرده، پس بهحمدالله قصهی شما قصهی رجوع کامل به حضرت سیدالشهداء«علیهالسلام» است مواظب باشید جاده را گم نکنید. جادهی روایت فتح به نور رسول خدا«صلواةالهلعلیهوآله» ختم میشود. موفق باشید
بباسمه تعالی: سلام علیکم: به گفتهی آیت اللّه جوادی در تفسیر مفصل آیهی مذکور، آن روایات که میفرماید باید معطر و پاکیزه وارد مسجد شد؛ ربطی به این آیه ندارد و این آیه وجه معنوی را زینت انسان میداند. پس نباید گفت چون خداوند خواسته زینتها را ظاهر کنیم و حجاب، مانع اظهار زیباییها است قرآن نظر به حجاب زن ندارد؛ همانطور که آقای سوزنچی بر آن تأکید دارند باید به موضوع تاریخیِ حجاب نیز نظر داشت زیرا واژهها در معنایِ تاریخیِ خود اشارات اصلی خود را دارا هستند. و البته اینکه معنای حجاب در این دوران چگونه باید باشد، حرف دیگری است. مثل اینکه ما نمیتوانیم امروز مانتو و شلوار را بیحجابی بدانیم. ولی در هرحال اصلِ موضوع که هویت زن نباید در حضور اجتماعیاش عامل تحریک شهوت شود؛ علاوه بر آنکه یک موضوع شرعی است، یک موضوع اخلاقی است و ظرائف بسیاری در آن نهفته است که در هر صورت بهراحتی نمیتوان سخن آقای ترکاشوند را پذیرفت که میفرمایند مویِ سر حکم حجاب را ندارد؛ زیرا به فرمایش آقای سوزنچی این در موردی میتواند باشد که همراه با لذت نگردد «مع عدم تلذذ» و اگر هم کنیزان و یا اهل کتاب لازم نبوده است موی سر خود را بپوشانند، به جهت نحوهی زندگی آنها در آن شرایط بوده که با کارهای سطح پایین عموماً جذابیتی در آنها پیش نمیآمده. و خود ما تا چندسال پیش در اصفهان میدیدیم که زنان یهودی در محلهی «جویباره» با آنکه از نظر ثروت وضع خوبی داشتند، به جهت خساستشان از نظر ظاهر چه اندازه غیر جذاب ظاهر میشدند که البته امروز موضوع، متفاوت شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند میداند اهلالبیت «علیهمالسلام» آمادگی پذیرش آن عصمتِ موهبی را جهت هدایت مردم دارند. لذا از قبل آنها را جهت این امر تربیت میکند. در رابطه با مددهایی که به پیامبر خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» میشود داریم:
1- «مددهاي قبل از بعثت: مددهاي قبل از بعثت موجب ميشود تا اولاً: با حفظ رسول خدا - از هرگونه لغزشي که عرف جامعه از پيامبر خدا انتظار ندارند - در قبل از بعثت، كارنامهي نبي جهت انجام مأموريتش از هرگونه ضعفي پاك باشد و در مأموريتي كه بناست به عهدهي آن حضرت گذاشته شود به بهترين نحو موفق شود. و چون خدا ميداند اين شخص با پاي خود و با انتخاب خود - در عين اين که مسير ولايت را طي ميكند - شايستهي ابلاغ دين ميگردد، مواظبتهايي را قبل از بعثت نسبت به او اِعمال ميکند تا در تحقق نبوتش به كارش آيد و موانع راه از قبل برطرف شده باشد. ثانياً: از طريق آن مددها که قبل از بعثت به پيامبر خدا ميشود، نفس آن حضرت ظرفيت پذيرش حقايق عظيم موجود در وَحي را پيدا ميكند تا وَحي را كامل بگيرد و کامل برساند. در همين رابطه حضرت علي (ع) ميفرمايند: «...وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ مِنْ لَدُنْ اَنْ كانَ فَطيماً اَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَريقَ الْمَكارِم و مَحاسِنَ اخلاقِ العالَمِ، لَيْلَهُ وَ نهارَهُ»[1] از همان لحظهاي كه پيامبر (ص) را از شير گرفتند، خداوند بزرگترين فرشتهي خود را مأمور تربيت آن حضرت كرد تا شب و روز، او را به راههاي بزرگواري و راستي و اخلاق نيكو راهنمايي كند.
پس نتيجه ميگيريم خداوند با علم به شايستگيهاي پيامبر (ص) از ابتدا پيامبر خود را پرورانده تا مستعد دريافت بزرگترين پيام براي بندگانش بشود و از طريق نفس مقدس آن حضرت ما بتوانيم به دين خدا دست يابيم.
2. مددهاي بعد از نبوت: مددهاي بعد از نبوت عبارت است از كمكهاي خاصي که به پيامبر ميشود جهت حفظ او و موفقيت او تا مردم از پيامبري پيامبر محروم نشوند. اگر این مددها نبود هدايت بشر مختل يا منقطع ميگشت و در همين راستا خداوند جان پيامبر (ص) را از خطرات حفظ ميكند و يا توطئهها را خنثي و يا شايعات را به آن حضرت خبر ميدهد ولي در همهي اين احوالات وظيفهاي را که به عهدهي مسلمانان و يا شخص پيامبر است به خود آنها واگذار ميکند.
بر اساس همان مبنايي که خداوند براي انسانها پيامبر ميفرستد، جهت تبيين و ادامهي دين، امامان را مأمور ميکند، در اين حالت هم فقط کسي را که به مقام قرب الهي رسيده است براي امامت تجهيز مينمايد. همین قیاس را برای امام نیز میتوان در نظر گرفت. موفق باشید
[1]- نهج البلاغه، خطبهي 193. (خطبه قاصعه - 234).
باسمه تعالی: سلام علیکم: از پریروز که با این سؤال کشندهی شما روبهرو شدهام، نه میتوانم آن را نادیده بگیرم و فراموشش کنم، و نه میتوان بهراحتی با آن روبهرو شوم و با چنگالهای خود آن را تکه پاره کنم.
چگونه در چنین ظلماتی که روشمندیهای عقلِ ریاضی همهچیز را در سیطرهی خود گرفته، میتوان ندا سر داد که پدیدارها در چنبرهی این روشها، هیچ رویی از خود نمینمایانند؟!
منِ استعلایی، انسان را در جزیرهی تنگ و محدود خود خلاصه میکند تا هرچه هست تصور انسان باشد نه چیز دیگر.
کجاست آن حضوری که انسان در بیکرانگیِ خود در همهی عالم و با همهی مخلوقات، یگانه باشد و با آنها بهسر برد؟!
خلیفهی الهی حامل همهی اسماء الهی است و هر مخلوقی از مخلوقات، حامل اسمی از اسماء الهی میباشد که همهی آن نزد خلیفة اللّه است و از این جهت، خلیفة اللّه به گستردگی همهی عالَم در عالَم حاضر است. و این شاید همان معنایی است که یوگیِ آلمانی تحت عنوان «در جهانبودگی» بنای گفتنش را دارد. در حالیکه قابیل، که همان منِ استعلایی است، هابیل را، یعنی این منِ گسترده در همهی عالم را به قتل رساند و دربهدر به دنبالِ دفنکردن آن است!
آیا آن منِ استعلایی، برادر آن منِ گسترده که با همه و همهجا هست، نیست؟! برادر هستند و برادر نیستند. برادراند چون هر دو یک چیز را مدّ نظرها میآورند، ولی چگونه قاتل و مقتول برادر باشند که یکی میخواهد دیگری را دفن کند؟
آدم وقتی در مقابل این سؤال شما قرار میگیرد با ظلماتی سهمگین روبهرو میشود، ظلماتِ زندان تنگ و تاریکِ «روش»؛ اگر بخواهد بگوید ما را با «روش» کاری نیست، انبوه اشکالات بر سرت ریخته میشود که میخواهی بدون برنامه زندگی کنی. و اگر بخواهی متذکر شوی که در چارچوببردنِ پدیده و گشتلکردنِ آن، عملاً رابطهی خود را با عالَم و آدم قطع کردهای؛ خیرهخیره به تو مینگرند در حدّی که گویا حرف قابل فهمی با آنها در میان نگذاشتهای. حال وقتی در ذهن انسان چنین مسائلی میگذرد نمیداند باید تکلم کند یا اینکه چون از عهدهی ظهورِ ابعاد مختلف سؤال و جواب برنمیآید، سکوت نماید. و چند کلمهای تند و تیز جواب دهد بهخصوص اگر مثل من پیرمردی کمحوصله باشد، راهی نمیبیند مگر آنکه به رسم فردیدی، جوابهای تندی مطرح نماید تا او را متهم به کمحوصلگی و عصبانیت کنند. تازه، دیوانهشدن نیچهای و گیج و منگشدنِ هولدرلینی پیشکش! گویا زمانه زمانهای است که سخنگفتن هردمبیلی شده است و لذا چارهای جز سکوت نمیماند مگر آنکه گشایشی در بستر زبان آیات و روایات فراهم شود، اما نه زبانی که باز، حجابِ ظهور آیات و روایات گردد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث علم امام بحث مفصلی است با زاویههای مختلف که در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» تا حدّی بدان پرداخته شده است. قسمتی از آن متن را که بتواند چشماندازی در مقابل شما بگشاید، از آن کتاب که بر روی سایت هست خدمتتان ارسال میدارم؛ آن قسمت عبارت است از «علم امام: وقتى كسى خواست هدايت كلى جامعه اى را به عهده بگيرد بايد علمى تضمين شده داشته باشد كه خطا در آن راه نيابد، و لذا آن علم، نه علم تجربى است و نه علم قياسى و فكرى. قرآن در مورد خصوصيت كسى كه بايد انسانها را هدايت كند مى فرمايد: «افَمَنْ يَهْدي الي الْحَقِّ احَقُّ انْ يُتَّبَعَ امَّنْ لا يَهِدّي الّا انْ يُهْدي ...»[1] آيا آنكس كه به سوى حق هدايت مى كند، شايسته پيروى است يا آن كسى كه نمى تواند راه به جايى ببرد مگر هدايتش كنند و تعليمش دهند؟ يعنى آن كس كه شايسته است مردم از او هدايت گيرند غير از آن كسى است كه علمش اكتسابى است. زيرا اگر علم امام كامل نباشد، هدايتش كامل نيست. و اگر علمش را به تدريج به دست آورده باشد، به همان اندازه كه هنوز از بقيه ى ابعاد آن علم بى بهره است، انسانها را در گمراهى قرار خواهد داد. پس تنها آن كسى كه هدايت ذاتى دارد و علمش لدنى است، شايسته ى هدايت كردن است. و طبق اين آيه تنها كسانى شايستگى دارند عهده دار هدايت ديگران شوند كه خودشان بدون آنكه به هدايتشدن از طرف افراد ديگر نياز داشته باشند، هدايت شده اند؛ يعنى كسانى كه تنها از هدايت بى واسطهى الهى برخوردارند. و آن كسى كه از چنين هدايتى برخوردار نيست، خواه گمراه باشد و يا هدايت يافته به واسطه ى ديگرى، هيچ كدام شايستگى اين را ندارند كه عهده دار امر هدايت ديگران گردند مگر آنكه هدايتِ خود را از كسانى بگيرند كه آنها علم لدّنى دارند.[2] با توجه به آيه ى مذكور وقتى به شخصيتهاى دنيا نظر كنيم، فقط انبياء و ائمه ى معصومين (ع) را مى يابيم كه اولًا: از هيچ كس علمى نياموخته اند. ثانياً: از همه ى مردم داناترند. پس مصداق آيه براى هدايت كردن مردم، اين بزرگان بايد باشند و بقيه هم كه بخواهند مردم را هدايت كنند بايد از علم لدنّى انسانهاى معصوم استفاده كنند، نه اينكه نظرات خودشان را در عرض سخنان انسانهاى معصوم ارائه دهند. ثالثاً: به ما مى فرمايد: بايد از كسانى تبعيت كنى كه بدون آموزشهاى معمولى به حق هدايت مى كنند. يعنى راه و رسمى در بين اين افراد هست كه اگر از آن راه و رسم تبعيت كنى راه هدايت را رفته اى، و راه و رسم ائمه (ع) دستوراتى است كه به ما مى دهند و پيروى از آنها براساس سيره و سنت آنها و دستوراتشان ما را به نورانيتى مى رساند فوق آنچه كه با درس و بحثهاى معمولى مى توان به آن رسيد. آيه ى فوق به ما پيشنهاد مى كند كه در انديشه و روش زندگى از ائمه ى معصومين (ع) تبعيت كنيم و به عالمانى رجوع نمائيم كه متذكر معارف اهل البيت (ع) هستند و با تدبّر در سيره و سخنان آنها ما را هدايت مى كنند، حال چه فقه و چه در فلسفه و كلام و تفسير.
نكته ى ديگر در مورد علم امام آن است كه گاهى امام بنا به مصلحتى در موضوعى اصلًا نظر به عوالم غيبى نمى كنند و اظهار بى اطلاعى مى نمايند و سعى مى نمايند از طريق عادى اقدام به تحقيق نمايند، پس اگر سؤال شود: اگر پيامبر و امامان (ع) علم غيب داشتند، چرا رفتارشان آنچنان عادى است كه گويا هيچ اطلاعى از غيب ندارند، آيا اگر واقعاً علم غيب داشتند نبايد خودشان را در معرض هلاكت قرار نمى دادند؟ در جواب بايد گفت: قرار نيست امامان از علم غيبى كه خداوند در اختيار آنها گذارده تا بشريت را هدايت كنند، در زندگى عادى و به نفع شخصى خود استفاده كنند و نظام زندگى خود را از مجارى عادى خارج كنند. به همين جهت با اينكه منافقين را مى شناختند با آنها با حفظ ظاهر برخورد مى كردند و يا در قضاوت هرگز از علم غيب استفاده نمى كردند. از طرفى علم غيب، مسير حوادث را تغيير نمى دهد بلكه علم به مسير حوادث است از طريقى كه واقع مى شود. يعنى امام علم دارد كه فلان حادثه با چه عللى حادث مى شود، در واقع علم غيب، علم به سلسله ى زنجيرهاى علل است كه اراده ى خود فرد يكى از اجزاء اين سلسله است و علم به سلسله و زنجيره ى علل مسير سلسله و زنجيره را تغيير نمى دهد، امام پى مى برند كه فلان حادثه به طور حتم در فلان زمان واقع مى شود. علم به غيب، علم است به آنچه پيش خواهد آمد و اين علم، مسير حوادث را تغيير نمى دهد و تكليفى هم نمى آورد تا امام براى تغيير آن واقعه تلاش كنند زيرا آن علم، علم به نظام تكوينى و غيبى عالَم است، مى بينند كه اين فرد به خاطر اعمالش طبق نظام تكوين سرنوشتش چنين مى شود. زيرا علم امام، علم است به آنچه در لوح محفوظ هست و حتمى الوقوع مى باشد و لذا آنچه حتمى الوقوع است تكليف به آن تعلق نمى گيرد. امرى را انسان در موردش تلاش مى كند كه امكان شدن و نشدن دارد، پس علم امام ربطى به تكاليف خاصه او ندارد. و چون امام به مقام رضا به قضاى الهى رسيده، دوست دارد آنچه را خدا اراده كرده است واقع شود. لذا چون در قضاى الهى رانده شده كه مثلًا حضرت على (ع) به دست ابن ملجم شهيد شود، امام جز اين مطلب را طلب نمى كند، و اين غير از آن است كه انسان در شرايط عادى بايد از مهلكه خود را رها كند، چون اين مهلكه ها را در نظام عالمِ تكليف، براى او ايجاد مى كنند و او هم بايد با اراده و اختيار خود در رفع آنها تلاش كند.[3] برعكسِ آن حقايق غيبى كه براى امام از طريق علم غيب مى نمايانند و خبر از نظام حتمى و قضاى رانده شده به او مى دهند تا در هدايت مردم به آن حقايق آگاهى كامل داشته باشد و هدايتش همه جانبه باشد، نه اينكه اين علوم غيبى براى او تكليف و موضعگيرى شخصى در برداشته باشد.
سؤال: حدّ علم امام در علوم معمولى چقدر است؟ و امام چقدر از اين علوم معمولى را بايد دانا باشد؟
جواب: نصاب علم امام، كليه ى علوم و معارف و احكامِ شريعت و مطالبى است كه براى زمامدارى و هدايت مردم لازم است و اصولًا مقام امام اقتضاء دارد كه هرگاه مصلحتى در ميان بود، هرچيزى را بخواهد برايش روشن شود.
از نمونه ى اعمالى كه نشان مى دهد پيامبر و ائمه (ع) مأمور به حكم به ظاهر بودند اينكه علامه ى عسگرى مى فرمايد: ابن ملجم از اسكندريه با گروهى جهت تبريك و بيعت، خدمت اميرالمؤمنين (ع) رسيدند. حضرت به ابن ملجم نگاه كردند و چون بيرون رفت فرمودند: «اريدُ حَياتَهُ وَ يُريدُ قَتْلي»[4] من مى خواهم او زنده بماند و او مى خواهد مرا به قتل برساند. عده اى گفتند پس او را بكش. فرمودند: «اذاً قَتَلْتُ غَيرَ قاتِلي» در اين صورت غير قاتل خود را كشته ام.[5] ملاحظه مى كنيد علم غيبى امام موجب تكليف خاص براى حضرت نشد تا اراده كنند ابن ملجم را به قتل برسانند». موفق باشید
[1] ( 1)- سورهى يونس، آيهى 35.
[2] ( 1)- حضرت سجاد( ع) در رابطه با آيهى فوق مىفرمايند:\i« نَزَلَتْ فِينا»\E اين آيه در مورد ما نازل شد.( بحارالانوار، ج 24، ص 147)
[3] ( 1)- مثل آنجا كه امام على( ع) از سايهى ديوار كج بلند شده و جاى ديگرى مىنشينند.
[4] ( 2)- ارشاد، ترجمهى ساعدى، ص 16.
[5] ( 1)- در رابطه با علم غيبى امامان« بحارالانوار، ج 58، ص 138» به نقل از« بصائر الدّرجات» با سند متّصل خود از بعضى از اصحاب أميرالمؤمنين( ع) نقل كرده است كه: عبدالرّحمن بن ملجم مرادى با جماعتى از مسافرين و وافدين مصر در كوفه وارد شد و آنها را محمّد بن أبى بكر فرستاده بود، و نامه ى معرّفى آن مسافرين و وافدين در دست عبدالرّحمن بود. چون آن حضرت نامه را قرائت مى كرد و مرورش به نام عبدالرّحمن بن ملجم افتاد، فرمود: تو عبدالرّحمانى؟ خدا لعنت كند عبدالرّحمن را! عرض كرد: بلى اى اميرمؤمنان! من عبدالرّحمن هستم! سوگند به خدا اى أميرمؤمنان من تو را دوست دارم! حضرت فرمود: سوگند به خدا كه مرا دوست ندارى! حضرت اين عبارت را سه بار تكرار كرد. ابن ملجم گفت: اى اميرمؤمنان! من سه بار سوگند مى خورم كه تو را دوست دارم؛ آيا تو هم سه مرتبه سوگند ياد مى كنى كه من تو را دوست ندارم؟ حضرت فرمود: واى بر تو! خداوند ارواح را دو هزار سال قبل از اجساد خلق كرده است، و قبل از خلق اجساد، ارواح را در هوا مسكن داده است. آن ارواحى كه در آنجا با هم آشنا بودند در دنيا هم با هم انس و الفت دارند، و آن ارواحى كه در آنجا از هم بيگانه بودند در اينجا هم اختلاف دارند؛ و روح من روح تو را اصلًا نمى شناسد! و چون ابن ملجم بيرون رفت حضرت فرمود: اگر دوست داريد قاتل مرا ببينيد، او را ببينيد. بعضى از مردم گفتند: آيا او را نمى كشى؟ يا آيا ما او را نكشيم؟ فرمود: سخن از اين كلام شما شگفت انگيزتر نيست؛ آيا شما مرا امر مىكنيد كه قاتل خود را بكشم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: إنشاءاللّه که مواظب بودهاید، مواظبِ به همزدنِ خلوت در آن دیار نشده باشید! 1- همینطور است که استاد فرمودهاند. وقتی انسان به ارواح در آن مکان سلام میکند آنها جواب سلام را میدهند و یک ارتباط روحانی برقرار میشود 2- همینطور خوب است که انسان مطالب مورد مطالعه را به صورت ملکه در خود شکل دهد 3- پدر روحانی هرکس، مظهر محبوب حقیقی او یعنی حضرت اللّه است 4- بیشتر باید بهجای علمآموزی، از آنها خواست که راه را به انسان بنمایانند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با همان یکساعت در روز شروع کنید. آرامآرام جای خود را با حفظ رعایت دروس رسمی، باز میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در شرایطی که باید به عمیقترکردنِ معارف الهی خود بپردازید، همان کار را ترجیح دهید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئولیتی که در این نوعْ شرح، از غزلیاتِ حافظ بر خود لازم دیدم، در حدّی است که بشود اشاراتِ حافظ را متذکر مخاطبان کرد و نگذاریم حجاب ظلمانیِ زمانه، آن اشارات بس بلند را به حجاب ببرد و معلوم گردد عالَم حافظ، چه عالَمی است! تا انسانِ گرفتار در فضای سوبژکتیویته راه عبور از آن را بشناسد. از طرفی آن نوشته میتواند زمینهی بحث مفصل گردد و به یک اعتبار، حالت سرفصلِ یک مبحث را به خود میگیرد، وگرنه اگر بخواهیم هر غزل حافظ را به طور کامل در این دوران شرح دهیم؛ صفحات زیادی باید نوشته شود. شما سعی بفرمایید اشارات حافظ را از غزلهای او مدّ نظر قرار دهید. موفق باشید
