باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی خدا علیم است علم به دیدنیها دارد و همه چیز معلوم خدا است نه آنکه لازم باشد با چشم ببیند تا فقط ظاهر موجودات برای خدا معلوم باشد. در کتب کلامی این نوع بحثها شده است. در ذهنم کتاب خاصی نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عموما هر کدام از این جملات را میتوان با نظر به شخصیت گویندگان آن معنا کرد. آری! لابه و زاری امام معصوم از عذاب، میتواند عذاب حرمان باشد که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای کمیل میفرمایند چگونه از نظر به رحمت تو خود را محروم بدانم. و مسلم همواره در همهی مراتب نسبت نفس انسان با حضرت معبود در میان است حتی آنجایی که انسان میخواهد خود را به عنوان حجاب، نبیند در طلب آن است که خود را به حق ببیند که این معنی فانی از خود و باقی به حق است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عقل ریاضی به شرطی مفید است که پشتوانه ی آن عقل قدسی باشد به همان معنایی که حضرت علی علیه السلام میفرمایند: العقل عقلان «عقل مطبوع و عقل مسموع) ولا ینفع المسموع اذا لم یکن المطبوع» [1]. علم دو علم است، یکی علم شنیده شده، یعنی فرا گرفته شده از خارج، و دیگر علم مطبوع.
عقل مطبوع یعنی آن عقلی که از طبیعت و سرشت انسان سرچشمه میگیرد، علمی که انسان از دیگری یاد نگرفته. بعد میفرماید: و علم مسموع اگر علم مطبوع نباشد فایده ندارد. علم تجربی به خودی خود راهگشا نیست مگر آنکه در بستر عقل قدسی و فطری انجام گیرد. متاسفانه علم مدرن سعی میکند آن عقل را نادیده بگیرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همواره روح دارای بدن است منتها با بودن بدن عنصری، در خفاست و با عبور از بدن عنصری، ظهور می کند همچنانکه با عبور از بدن برزخیف بدن قیامتی ظهور می کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم اگر بتوانید بحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» را همراه با صوت آن که بر روی سایت هست، دنبال فرمایید نهتنها این نوع سؤالاتتان جواب داده میشود بلکه طلیعهای میشود برای تفکر بهتر و بیشتر. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در نظام طولی، عالَم طبیعت مرتبهی نازلهی آن نظام است و باطن و ملکوت آن را روح مثالی آن میشمارند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: روانشناسی به عنوان یک علم تجربی و کاربردی که با مطالعهی عکسالعملهای انسانها قواعدی را جهت کنترل روان دنبال میکند، یک علم است و اسلامی و غیر اسلامی ندارد. ولی انسانشناسی به عنوان علمی که در صدد است تا حقیقت انسان را مدّ نظر او قرار دهد و نگاه او به انسان آنتولوژیک و وجودشناسانه است؛ بیشتر در حوزهی معرفت نفس است و نه روانشناسی. و با نگاه اسلامی و توحیدِ دینی بهتر میتوان به حقیقت انسان نزدیک شد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! مسلّم تنها راهِ قوتدادن به عقاید، فلسفه و عرفان نیست. ولی فراموش نکنیم که حوزهی فقه، اصول عملیه است نه نظردادن به آموختن یا نیاموختنِ فلسفه و عرفان. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: گناهی که بهکلّی نسبتِ انسان با خدا را به هم بزند مثل شرک، و یا حقوق افراد را نادیده بگیرد و به آبروی افراد ضربه بخورد؛ عموماً در زمرهی گناهان کبیره است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: إنشاءاللّه با ادامهی بحث «برهان صدیقین» و کتاب «خویشتن پنهان» و ادامهی مباحث کتاب «معاد» مطالب بیشتر روشن میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این رابطه بحثی در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که بر روی سایت است؛ شده، عیناً خدمتتان ارسال میدارم:
قرآن جهت امر ولايت جامعه در آيه ى 55 سوره ى مائده مى فرمايد: «انَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ امَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوة وَيُؤْتُونَ الزَّكوةَ و هُمْ راكِعُون» تنها و تنها ولى شما خدا و رسول او و آنهايى هستند كه ايمان آورده و نماز برپا مى دارند و در حالى كه در ركوع هستند، زكات مى دهند. اولًا: شيعه و سنى معترفند كه مصداق آيه حضرت على (ع) است. (حضرت آيت الله حسينى طهرانى در درسهاى 72 تا 75 كتاب «امام شناسى» جلد 5 به طور مفصل راجع به اين آيه بحث كرده اند). ثانياً: چنين كارى در اسلام، سنتى خاص نبوده كه فرد ديگر هم انجام داده باشد، و مستحب هم نيست. ثالثاً: كلمه ى «انَّما» حصر است، يعنى «فقط». پس معنى آيه چنين مى شود كه در همان راستاى ولايت خاص خداوند و رسول الله (ص)، آن فردى هم كه در ركوع زكات داد، «ولى» مسلمين است و فقط همين ها ولى مسلمين اند.
سؤال: آيا نبايد اميرالمؤمنين (ع) محو حق بودند و توجهى به سائل نمى كردند؟ و يا لااقل اگر خدا مى خواست ولايت ايشان را به مردم اطلاع دهد، در رابطه با آن وقتى كه تير را از پايشان درآوردند و ايشان متوجه نشدند، اين كار را مى كرد؟
جواب: اين مقام كه در عين حضور قلب با حق، هيچ چيز از ايشان پنهان نيست، فوق مقامى است كه فقط ناظر به حق است. اين مقام «صَحْو» يا بقاء بالله و هوشيارى بعد از «مَحْو» است. يعنى آنچنان غرق حق اند كه با چشم حق ناظر بر خلق اند، و لذا اين مقام بالاتر از مقام «محو» يا فناء فى الله است. اين مقام بقاء بعد از فنا است كه در روايات ما تحت عنوان قرب نوافل مشهور است كه خداوند مى فرمايد وقتى بنده ى من از طريق نوافل به من نزديك شد من چشم او مى شوم و از طريق من مى بيند و من گوش او مى شوم و از طريق من مى شنود.[1] و حضرت در اين مقام قرار داشتند.
سؤال: چرا خداوند در آيه ى مورد بحث فرمود: «الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوة» يعنى به صيغه ى جمع آورد. اگر منظور فقط اميرالمؤمنين (ع) بود بايد به صيغه ى «مفرد» مى آورد؟
جواب: اين روش را خداوند در جاهاى ديگر كه مشخصاً مصداق آن يك فرد بوده نيز به كار برده است. مثل آيه ى مباهله كه صيغه را جمع آورد ولى پيامبر (ص) يك مصداق بيشتر براى آن نياوردند، يعنى به جاى انْفُسَكُمْ كه در آيه آمده و مى فرمايد: جانهايتان را جهت مباهله با مسيحيان نجران بياوريد، رسول خدا (ص)، فقط على (ع) را آوردند. و يا در آيه ى 8 سوره ى منافقون كه مى فرمايد: «يَقُولون لَئِنْ رَجَعْنا الَي الْمَدينةِ لَيُخْرِجَنَّ الْاعَزُّ مِنها الْاذَل» مى گويند چون به مدينه برگشتيم آن كس كه عزيز بود را خوار مى كنيم. در حالى كه گوينده ى اين سخن فقط عبدالله بنابَى بوده ولى قرآن فعل را به صورت جمع به كار مى برد.
زمخشرى از علماء اهل سنت در تفسير كشاف اين نوع سخن گفتن را صحيح دانسته و آيه ى مورد بحث را در شأن على (ع) مى داند. و فقهاى اهل سنت نيز حركت جزئى در نماز را جايز مى دانند و استناد مى كنند به حركت على (ع) در نماز در دادن انگشتر به سائل. موفق باشید
[1] ( 1)- به مصباح الشريعه، ص 11. فتوحات( 14 جلدى) جلد 3، ص 262 رجوع شود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً چون حضرت متوجهی شرایط تاریخی آن زمان بودند، وارد صحنه نشدند. ابومسلم اسبابِ دستِ بنیالعباس بود و هزاران شیعه را به قتل رساند. بد نیست سری به جزوهی «هویت گمشدهی شیعه» قسمت مربوط به امام صادق «علیهالسلام» بزنید. جزوه بر روی سایت هست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نباید در این موارد مأیوس شد. سعی کنید با آمادگیهایی که در روز در خودتان ایجاد میکنید، روحتان را نسبت به بیدارشدن حساس کنید. کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» نکاتی در این مورد دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. جسمانیبودن منحصر به مادیبودن نیست مثل جسمانیبودن صور ذهنی. در این مورد میتوانید به جزوهی «چگونگی حیات بدن اخروی» که بر روی سایت هست رجوع فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این امر بدیهی است که اگر موجودی عین «وجود» نیست، معلول است و به عین وجود ختم میشود. تصور این موضوع برای تصدیق آن کافی است. بد نیست در این مورد به بحث «برهان صدیقین» رجوع کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این مورد بسیار زیاد است. دلیل شیعهبودن عطّار آنقدر است که حتی او را به اتهام شیعهبودن از شهر هرات اخراج کردند. در مورد مولوی میتوان همان نظری را داشت که برای محیالدین هست. آقای بدیعی در کتابی که در مورد محیالدین نوشتهاند، نظر علمای مختلف را در مورد شیعهبودن و تقیّهکردن و یا سنیبودن آوردهاند. در قسمت ارشیو سوالات نکاتی در مورد محی الدین هست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: دلیل آن در همهی کتابهای ایشان روشن است. میماند که بنا به فرمایش آیتاللّه جوادی در شرح کتاب «فصوصالحکم» محیالدین از نظر فقهی، سنی و از جهت عقیدتی، شیعه است و علی «علیهالسلام» را سرّ همهی انبیاء میداند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً اینطور است. این شکوه الهی است که در اسم «جلال» در صحنه میماند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان رعایت حرام و حلال الهی و رعایت اخلاق فاضله، اگر با رویکرد دفع خطورات باشد؛ کارساز خواهد بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که عرض شد عرفان و فلسفه، موضوعات عقیدتی است و مقدم بر تقلید است. و اساس تقلید بر امورِ عملی است که لباسپوشیدن نیز از همین امور عملی میباشد که در حوزهی نظرِ فقهِ فقهاست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که خوب است در این رابطه مطالعه فرمایید مییابید که با پایداری بر عهدِ دینی، به مرور خیالاتِ قبلی ضعیف میشود. لذا نگران نباشید و بر عهد خود پایدار بمانید، إنشاءاللّه این مشکلات هم حل میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تحقیق در امور دین، ماوراء تقلید است و یک ضرورت عقلی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: احساسِ درونی به شکل حضوری است و انسان به آن احساس علمِ حضوری دارد. حال اگر آن احساس به صورتی عمیقتر در روح ما جای گیرد، بعد از بدن هم با ما خواهد بود و آن احساس، اگر علمِ به نداشتنِ کمال باشد به صورت آتش از درون و بیرون، انسان را فرا میگیرد. در این مورد میتوانید به کتاب «معاد؛ بازگشت به جدّیترین زندگی» که بر روی سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کسانی در آتش مخلداند که هویت خود را بهکلّی از معنویت خالی کرده باشند. به همین جهت در روایت داریم: «لا تأکل النّار محلّ الایمان» یعنی کسی که ایمان به خدا داشته باشد، در هرحال آتش او را تماماً از بین نمیبرد 2- با توجه به آیهای که میفرماید: يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ»(آلعمران/30) در واقع عذابی از خارج بر کسی وارد نمیشود، بلکه هرکس آنچه را انجام داده است در پیشِ خود مییابد، حال اگر با هویت و فطرت او هماهنگی نداشت انسان در درون خود آتش میگیرد و با توجه به شرایط عالم قیامت، آن آتش از درون انسان به بیرون آمده و او را در برمیگیرد «فی عمدٍ ممّدده». این فرض را نمیتوانم بپذیرم که اگر شرایط انسان از نظر تربیتی و رفاهی خوب باشد، آن انسان خوب خواهد بود؛ مواردِ نقض زیادی در این مورد داریم. حتی فرزند پیامبر مثل فرزند نوح «علیه السلام» میتواند خودش بدی را انتخاب کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که خودتان متوجهاید این موضوعات، موضوعاتی است که همواره باید انسان به آن عمق ببخشد، نه آنکه در ابتدایِ امر در معرض فهمِ انسانها نباشد در حدّی که اگر انسان موانع نظر به حضرت ربّ را نداشته باشد، او از همه به انسان نزدیکتر است . پيش فرضهايى كه انسانها دارند و گرفتار عقايد باطل مى باشند مانع درک حضور خدا است. اگر موانع فوق برطرف شود، به خودى خود نور الهى بر قلب انسان تجلى مى كند. زيرا از طرف خداوند بخلى نيست و او دائم الفيض است. مثل اينكه براى تجلى نور خورشيد در آينه فقط كافى است صفحه آن پاك و پاكيزه باشد. نيمه دوم موضوع كه تجلى نور خورشيد است به خودى خود در صحنه است. به همين جهت بايد متوجه بود انوار غيبى نسبت به ما در نزديكترين شرايط ممكنه هستند، همينكه ما موانع را برطرف كرديم با تجلى آن انوار روبه رو خواهيم شد. آنچه ممكن است موجب كم همتى و يأس شود اين است كه فكر كنيم بايد علاوه بر رفع موانع، جهت كششِ تجليات انوار غيبى هم كارى بكنيم، و چون نمى توانيم در آن راستا كارى انجام دهيم نااميد مى شويم، غافل از اينكه از آن طرف بخلى نيست و سراسر لطف و توجه است. حضرت صادق (ع) جهت توجه به موضوع فوق و اينكه اولًا: قلب انسان كاملًا با خدا آشنا است و خداوند در نزديك ترين شرايط به انسان است. ثانياً: مى تواند با خدا روبه رو شود، ما را متوجه نكته اى مى كنند كه خداوند در قرآن به آن اشاره فرموده است كه: «فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ»،[1] و هنگامى كه بر كشتى سوار مى شوند خدا را با تمام خلوص مى خوانند و چون آنها را به سوى خشكى رساند و نجاتشان داد، در همان حال شرك مى ورزند. بعد از طرح اين آيه حضرت فرمودند: آن وقت كه فرد در دريا اميد به هيچ چيز ندارد و به قدرتى لايزال متوسل مى شود «فَذَلِكَ الشَّيْءُ هُوَ اللَّهُ الْقَادِرُ عَلَى الْإِنْجَاءِ حَيْثُ لَا مُنْجِيَ وَ عَلَى الْإِغَاثَةِ حَيْثُ لَا مُغِيثَ»،[2] آن قدرت لايزال كه در آن حالت، آن فرد بدان متوسل مى شود همان خدايى است كه قادر بر نجات است، در آن موقعى كه هيچ نجات دهنده اى براى او نيست، و او فريادرس است، در شرايطى كه هيچ فريادرسى را در منظر خود نمى يابد. حديث مذكور؛ از بهترين نكته ها براى خدا يابى است. چون اولًا: ما را متوجه خدايى مى كند كه مافوق خداى مفهومى است و در آن شرايط خاص او را روبه روى خود مى يابيم، يعنى همان خدايى كه از طريق قلب بايد با آن مرتبط شد. ثانياً: اين خدا را انسان در وجود خود مى شناسد و احتياج نيست با كتاب و درس و مدرسه وجود او را براى خود اثبات كند. ثالثاً: و از همه مهم تر اينكه كافى است حجابهايى كه خود را براى ما نجات دهنده و فريادرس مى نمايانند كنار رود، يك مرتبه قلب ما خود را با آن خدا روبه رو مى بيند. به همين جهت حضرت مى فرمايند: او خداى قادر بر نجات است آن موقعى كه هيچ نجات دهنده اى نيست، «حَيثُ لا منجى». وقتى در منظر جان انسان مشخص شود كه هيچ نجات دهنده اى نيست و همه آنچه ما به عنوان نجات دهنده به صورت وَهمى و دروغين به آنها دل بسته بوديم، از منظر قلب كنار رفته اند، و وقتى روشن شود همه آنچه ما به عنوان فريادرسِ خود به آنها دل بسته بوديم، از صحنه جان رخت بربسته اند، خداوند در عمق جان ما به عنوان فريادرس ظاهر مى گردد و ما با او روبه رو مى شويم. چنانچه ملاحظه مى فرماييد اين حديث شريف جايگاه دستورات دين و معارف حقه الهى را نيز روشن مى نمايد كه چرا دائماً ما را متوجه مى كنند كه نظرمان به خدا باشد و براى هيچ چيز به نحو استقلالى، تأثيرى قائل نشويم. زيرا در آن صورت آن خدايى كه از هر چيز به ما نزديك تر است و در منظر جان ما حى و حاضر است، گم مى شود.
2- به نظر بنده خودشناسی که قابلِ تجربهترین موضوع برای هر انسان است؛ کار را آسان کرده، ما خودمان موضوعات را پیچیده میکنیم. 3- اگر قواعد اصیلی را نیابیم، این مشکل همیشه هست که نکند مثلاً موضوعی از علم بیاید و آن عقیده و باور را ببرد. موفق باشید
[1] ( 1)- سوره عنكبوت، آيه 65.
[2] ( 1)- قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ( ع) يا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ دُلَّنِى عَلَى اللَّهِ مَا هُوَ فَقَدْ أَكْثَرَ عَلَى الْمُجَادِلُونَ وَ حَيرُونِى فَقَالَ لَهُ يا عَبْدَ اللَّهِ هَلْ رَكِبْتَ سَفِينَة قَطُّ قَالَ: نَعَمْ قَالَ: فَهَلْ كُسِرَ بِكَ حَيثُ لَا سَفِينَة تُنْجِيكَ وَ لَا سِبَاحَة تُغْنِيكَ قَالَ: نَعَمْ قَالَ فَهَلْ تَعَلَّقَ قَلْبُكَ هُنَالِكَ أَنَّ شَيئاً مِنَ الْأَشْياءِ قَادِرٌ عَلَى يخَلِّصَكَ مِنْ وَرْطَتِكَ قَالَ: نَعَمْ قَالَ: الصَّادِقُ( ع) فَذَلِكَ الشَّىءُ هُوَ اللَّهُ الْقَادِرُ عَلَى الْإِنْجَاءِ حَيثُ لَا مُنْجِى وَ عَلَى الْإِغَاثَة حَيثُ لَا مُغِيثَ.« معانيالأخبار»، ص 4-« توحيد صدوق»، ص 231.« بحارالانوار»، ج 3، ص 41.