بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
5823
متن پرسش
سلام اول از همه می خوام که برای همه دختر و پسرهایی که نیاز به ازدواج دارن دعاکنید، من یکی که مستأصل شدم. شرمنده ام که این سوال رو از شما می پرسم و خواهش میکنم حتی اگر در حیطه شما نیست هم بهم جواب قاطع بفرمایید. من ظاهری بسیار مذهبی دارم. چندین بار مکه و کربلا رفتم و نمازهای طولانی و ... حوزه علمیه رفتم و ... (شاید بگید بذار در کوزه آبش رو بخور) اما نتونستم خودم رو کنترل کنم متاسفانه نیاز جنسی دارم34ساله هستم ولی بهیچ وجه نمیتونم از پدرم اجازه بگیرم برای ازدواج موقت، خواستگارایی هم که دارم اصلا مناسب نیستند(باور کنید سخت نمی گیرم) مرجع تقلیدم امام خمینی (مرجع زنده: آقای خامنه ای) هم که اجازه پدر رو شرط دونستند. بفرمایید چیکار کنم.؟!چندین بار هم دچار گناه شدم و بلافاصله از خودم متنفر شدم. یعنی اگر خودکشی گناه نداشت حتما اینکار رو می کردم. مثلا نماز شب می خونم ولی وقتی دچار گناه می شم می خوام هیچ مستحبی رو انجام ندم. نمیدونم چیکار کنم. دفتر مراجع هم زنگ زدم همه می گن باید اذن پدر باشه. احتمال بسیار زیادی می دم که اگر به پدرم هم بگم قبول نمی کنه وآبروی من رو خواهد برد. خواهش می کنم کمکم کنید. برام دعا کنید یا نجات پیدا کنم یا بمیرم. برام خیلی سخته این گناه ها...
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: اذن پدر در ازدواج، طبق نظر حضرت امام و مقام معظّم رهبری به احتیاط واجب لازم است بنابر این شما می توانید با احستاب «الاعلم فالاعلم»، به مرجع تقلید دیگری مراجعه کنید. اگر در تحقیق‌هایتان جهت انتخاب مرجع به این نتیجه رسیده باشید که در احتیاط های واجب به آیت الله مکارم یا آیت الله زنجانی عدول کنید این مسأله برایتان قابل حل است. آیت الله مکارم می فرمایند از سن سی سال به بالا به شرط اینکه دختر، فرد هوشیاری باشد و بتواند تصمیم بگیرد و مصلحت خود را تشخیص دهد، اجازه پدر لازم نیست و آیت‌الله زنجانی می‌فرمایند اگر یقین دارید که پدرتان اذن نمی دهد و یقین دارید که به گناه می‌افتید اذن پدر شرط نخواهد بود. همچنین در صورتی که احتیاط های واجب را به آیت‌الله سیستانی رجوع می‌فرمایید، نظر ایشان در مورد عقد دائم می‌تواند راه گشا باشد چرا که آیت‌الله سیستانی در مورد عقد دائم می‌فرمایند در صورتی که اگر دختر جویای اذن پدر شود، این چنین است که پدر مصلحت دختر را در اصل ازدواج رعایت نمی‌کند، اذن پدر لزومی ندارد. موفق باشید
3452
متن پرسش
باسلام. 1.آیا در روایت داریم که فلسفه نخوانید چون بعضی روایت می آورند که فلسفه نباید خواند مثلا:الفلسفه مضلّه المؤمن که در معنی اش هم دو قول است یا روایات دیگر؟ 2.آیا در آثارعلامه حسن زاده این وجود دارد که خدا گوساله است و گوساله خدا؟اگر هست منظورشان چیست؟ 3.بنده طلبه ای هستم که احساس می کنم که آنگونه که باید کار کنم نمی کنم آیا صلاح است که از شهریه امام زمان استفاده نکنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- فلسفه یک نوع تفکر است مثل تفکر ریاضی. مگر می‌شود انسان ابعاد فکری خود را رشد ندهد؟ آیا امثال حضرت امام از طریق همین فلسفه رشد نکردند؟ 2- برای فهم سخنان عرفا نیاز است که اصطلاحات آن‌ها را بشناسیم. شاید کتاب «جدال با مدعی» از جناب دکتر حسین غفاری در این مورد کمک کند . 3- این را باید از مرجع تقلیدتان بپرسید. موفق باشید
2675
متن پرسش
بسمه تعالی. . . سلام علیکم استاد عزیز. . . ابتدا ازتون تشکر میکنم که با حوصله فراوان به سوالات پاسخ زیبایی میدهید،طرفداری های معقول شما ذیل فرمایش رهبری از دولت و اوضاع سیاسی مملکت رو واقعا درست برای ما روشن میکنه،چون حرفاتون رو مستدل ذیل کلام رهبری میزنید و طرفداری هاتون هم بر اون اساس هست،هم به ما راه تحلیل درست سیاست نشون میدید که چطور تحلیل کنیم،هم نحوه پاسخ گویی،متشکرم. . .غرض از مزاحمت،دیگر شما بنده رو میشناسید نیاز به معرفی نیست،بارها بهتون پیام دادم،گفتم تغییر کردم،نماز خون شدم،قصد ترک گناه ها رو کردم،اهل خواندن زیارت جامعه شدم،علاقم به ائمه بیشتر و بهتر و با کیفیتتر شد،شما یکسان برخورد کردید،اما این 2 ماه اخیر که بعد از ماه رمضان امسال بود و علاقم به رهبری عزیز شدت گرفته بود که در پرسش 2524 براتون مطرح کردم،طوری پاسخ دادید که افقی برام باز شد که استاد باورتون نمیشه،تاثیر کلام رهبری به شدت برام نافذتر شده،از اون پیام شما تا الان 1 ماه تقریبا میگذره که دیگه تاثیر کلام رهبری شدت بیشتری هم گرفته یه جورایی در دلمون ثبت میشه. . . بر اساس گفتتون ذیل کلام رهبری میرم تو سیاست احساس بیهودگی ندارم(قبلا داشتم)،ذیل پیام رهبری تو اداره کار میکنم،ورزش میکنم،هر کاری میکنم سعی در ذیل رهبری بودن داره،. . .نه خدایی نکرده بخوام از معصوم فاصله بگیرم.،یه همچین رابطه ای هستش استاد،زیاد روی همون یک پاراگراف جواب تاثیر گذارتون فکر کردم استاد و اینطورم کرده،افقی باز شده که میخوام ازتون خواهش کنم در مورد این رابطه توضیح بدید اگر مقدوره،حدو مرزش رو بگید،مثال اشخاصی رو بزنید که حدو مرض این رابطه رو درک میکنندکمک کنید ممنون میشم.ببخشید وقتتون رو گرفتم استاد. . .موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: انسان تا آثار انوار الهی را در مؤمنین واقعی نبیند هنوز مشغول خدای ذهنی می‌باشد و حقیقتاً آثار انوار الهی و مددهای الهی را انسان در حرکات و سکنات رهبری مشاهده می‌کند و از این جهت است که بنده عرض می‌کنم مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌تعالی» امروزه ظهور زبان خدا در جهان هستند و این به جهت ارادت کامل ایشان به اولیاء معصوم است، ما باید چشم خود را باز کنیم و این لطف الهی را به مملکتمان ببینیم و شکر این نعمت را با تبعیت کامل از ایشان و یاری‌کردن‌شان در امور ،انجام دهیم. مسلّم ایشان برنامه‌هایی جهت هدایت بیشتر مردم در سر دارند که اگر محیط را آماده ببینند مطرح می‌کنند که یک نمونه آن طرح سبک زندگی دینی جهت رسیدن به تمدن نوین اسلامی بود که در جمع جوانان خراسان شمالی مطرح فرمودند. موفق باشید
2371
متن پرسش
سلام و خسته نباشید/باارزوی سلامتی برای شما //برای سیروسلوک به صورت تخصصی و حرفه ای ازکجا باید شروع کرد و خواهشا برنامه ی کلی به همراه کتاب معرفی کنید/دست بوستان هستم /موفق تر باشید/
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:روش حضرت امام آن بوده که از حکمت متعالیه شروع می‌کردند و به عرفان محی‌الدین سوق می‌دادند تا در فهم قرآن و روایت موفق‌تر باشیم. شروع حکمت متعالیه با آنچه در سیر مطالعاتی در سایت آمده بد نیست و شرح فصوص محی‌الدین جهت عرفان خوب است. موفق باشید
11568
متن پرسش
با سلام: لطفا متن زیر را که از نظرات آیت الله مصباح است برای بنده به صورت قابل فهم و با مثال توضیح دهید: آیت الله مصباح می فرمایند: علم عالم در علوم حصولی، در درجة نخست، علم حضوری است و تصور و تصدیق‌های ذهنی (علوم حصولی) با علم حضوری برای نفس معلوم‌اند و نفس واقعیت آنها را به نحو حضوری درک می‌کند و ممکن نیست که علم نفس به آن حصولی، یعنی به واسطة دیگر صور ذهنی تحقق یابد، زیرا در این صورت سلسله‌ای نامتناهی از صور ذهنی به وجود می‌آید و نفس هیچ‌گاه عالم نخواهد شد. لطفا در توضیح نظر آیت الله مصباح برای علم یک شخص به اشیاء اطرافمان مثل کتاب مثال بزنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این سخن مبتنی بر سخن ملاصدرا است که می‌فرماید: «هر علم حصولی مسبوق به علم حضوری است». یعنی وقتی شما با چیزی روبه‌رو شدید نفس ناطقه صورت آن را در شما ابداع می‌کند و شما با علم به آن صورت که به صورت حضوری نزد شما است، علم به آن چیز پیدا می‌کنید که در بیرون است، زیرا ابزارهای حسّی ما علت معدّه هستند تا نفس به عنوان علت حقیقی صورت مناسب شیئ بیرونی را در ما ابداع کند. در این مورد کتاب «معرفتِ نفس و حشر» را دنبال بفرمایید. موفق باشید

11365
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرانقدر و با آرزوی سلامتی و تندرستی از جانب خداوند متعال. از محضرتان سوال می گردد که: 1) چه عاملی سبب می شود تا بعضی از دولت ها با وجود عیان بودن حقیقت (چه در ظاهر و چه در باطن) دل به نقطه های خیالی بسپارند و گذشته و آینده قدسی انقلاب را درک نکنند؟ ۲) علاقه مندان جبهه مدرنیته و نظام استکبار چه جایگاهی در ساختار باطنی انقلاب و به طبع آن نظام اسلامی دارند؟ این سوال از آن جهت طرح می گردد که متاسفانه امروز شاهد قرار گیری بعضی از این افراد در پُست های کلیدی نظام هستیم. همچنین برخود لازم می دانم از صبر و بزرگواری شما در پاسخ به سوالات تشکر نمایم. چه بسا این حقیر و سایر عزیزان سوال کننده، نیک پی به چهره نورانی این کار شما در معراج برده ایم و از خداوند متعال برای شما سلامتی و موفقیت را آرزومندیم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وقتی سیاست‌مداران ما از حکمت متعالیه فاصله بگیرند سیاست متعالیه که لازمه‌ی این انقلاب است و حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به صحنه آورد، مورد غفلت قرار می‌گیرد و وقتی مردم ما متوجه سیاست متعالیه نباشند، مطالباتشان از مسئولان، سطحی می‌شود و این موجب امیدواری به مسئولان سطحی می‌گردد و از انتخاب امثال شهید رجایی‌ها محروم می‌گردند 2- انقلاب مقدس اسلامی افقی را در مقابل بشر امروز گشوده است که هیچ فطرتی نمی‌تواند دل از آن بکند و حضور شیفتگان فرهنگ غربی در امور اجرایی انقلاب موجب می‌شود تا مردم پس از مدتی با عمق بیشتری متوجه شوند تنها راه نجات رجوع هرچه بیشتر به اهداف مقدسی است که انقلاب اسلامی مدّ نظرها قرار داده. موفق باشید      

10405
متن پرسش
سلام: ببخشید اگه میشه لطفا اینو شخصا توی میلم جواب بدین. چون صد در صد اوناییکه توی وبسایت شما میان اعتقاداتشون از من خیلی قوی تره. یه سوالی هست که همیشه ذهن منو درگیر خودش کرده. و هیچ وقت جواب درستی واسش پیدا نکردم. هر چقدر که فکر می کنم متوجه نمیشم که چرا ما باید عزاداری کنیم؟ آخه به نظر من این کار اصلا فایده ای نداره. من همیشه به این معتقد بودم که کاری که امام حسین (ع) کرد یه کار خیلی بزرگی بود که ما باید ازش الگو بگیریم. نه اینکه واسش گریه کنیم. بفهمیم که آدم واسه ی رسیدن به هدفش حتی یه جاهایی لازمه که خانواده اش رو فدا کنه. ولی آخه گریه؟؟؟؟ اما از یه طرف می بینم که گاهی توی این عزاداریها یه معجزاتی اتفاق میفته. دلیلشو نمیدونم. واسه همین شک کردم که آیا فکری که من می کنم اشتباهه؟ اگه میشه لطفا شخصی پاسخ بدید. خواهش می کنم. خیلی تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ممکن است این سؤال، سؤال بعضی از کاربران محترم نیز باشد، پس اجازه دهید عمومی مطرح شود. عنایت داشته باشید جریان اشکی که در مورد امام حسین«علیه‌السلام» مطرح است جایگاه خاصی در سیر و سلوک دارد قضیه‏ى کربلا یک فرهنگ فوق العاده‏اى است، انسانِ کاملى به صحنه آمده است و مأمور است در راستاى ادامه‏ى نهضت خود موضوع اشک بر شهداى کربلا را جهت اصلاح بشریت به نحوى خاص جزء مأموریت خود قرار دهد به همین جهت در روایات متعدد روى گریه براى شهداى کربلا تأکید شده است. حتى از قبل مشخص است که حضرت اباعبدالله (ع) چنین مأموریتى را به عهده دارند. در روایت داریم حضرت امیرالمؤمنین (ع) به امام حسین (ع) فرمودند: «یَا عَبْرَةَ کُلِّ مُؤْمِنٍ فَقَالَ أَنَا یَا أَبَتَاهْ؟ فَقَالَ نَعَمْ یَا بُنَی» ؛ اى عاملِ اشک هر مؤمنى! امام حسین (ع) سؤال کردند، مرا مى‏فرمائید اى پدر؟ حضرت فرمودند: آرى اى پسرم. چون این اشک، اشک جبران آن کمالى است که از آن دور افتاده‏ایم و امام حسین (ع) و اصحاب آن حضرت ما را متوجه آن کمال مى‏نمایند. حضرت سیدالشهداء (ع) مى‏فرمایند:«أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَر» من کشته‏ام براى اشک، هیچ مؤمنى یادم نمى کند مگر آنکه گریه خواهد کرد. اشکى که در شیعه هست با ناراحتى‏هاى عاطفى و احساساتى فرق اساسى دارد، اشک براى حسین (ع) عامل رابطه‏ى انسان با مقاصد قدسى است و لذا نه تنها شادى و نشاط را از شیعیان نمى‏گیرد، بلکه شادى و نشاط در زندگى شیعیان موج مى‏زند. ولى نباید آن را با لذت‏گرایى یکى گرفت، زیرا تفاوت زیادى است بین آن شادى که با پرهیزگارى همراه است و روح معنوى دارد با آنچه امروز در غرب هست که لذت‏گرایى، مقصد و معبود شده است. در شیعه، شور زندگى با یادآورى غمِ غربت نسبت به عالم قدس همراه است و با فرهنگِ «مرگ‏آگاهى» راه خود را از قهقهه‏هاى اهل غفلت جدا کرده و سعى دارد خود را در فرحِ حضورِ با حق حفظ کند و اشک بر حسین (ع) طلب آن فرح است و آن‏هایى که غمِ غربت در این دنیا را مى‏شناسند، مى‏فهمند حزن مقدس چه حلاوتى دارد و مواظب‏اند گرفتار لذت‏گرایى و خوش‏گذرانى اهل دنیا نشوند و از ارتباط با حقایق وجودى عالم محروم نگردند. از آن‏جا که همگى ما مرگ را در پیش خود مى‏نگریم ممکن نیست چون غافلانِ از غیب و قیامت از زندگى لذّت مستانه ببریم و راز فرهنگ شیعه در «مرگ‏آگاهى» و جدایى از قهقهه‏هاى مستانه‏ى اهل غفلت همین است که با حزنى معنوى‏ در فرحِ حضور در محضر حق قرار دارد و متوجه است که ما در مقام موجوداتى معنوى، با این عالم بیگانه‏ایم و یک نحوه باطن‏گرایى را دائماً مدّ نظر داریم. شیعه با پیروى از ائمه‏علیهما السلام این نکته را دائماً مدّ نظر دارد که این جهان ناقص‏تر از آن است که بتوان در آن با نور حقیقت به طور کامل ارتباط پیدا کرد. و اگر این غم مقدس نبود عناصر شادى‏بخشِ افراطى بر زندگى شیعه غالب مى‏شد و به مردمى تبدیل مى‏شدند که بیشتر لذت‏گرا و خوش‏گذرانند. رسول خدا (ص) فرمودند:«کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا عَیْنٌ بَکَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَیْن»؛ هر چشمى فرداى قیامت گریان است غیر از چشمى که در مصیبت حسین (ع) گریه کند. روایت فوق از شدت تأثیر اشک بر امام حسین (ع) در عمیق‏ترین ابعاد انسانى خبر مى‏دهد که در قیامت ظاهر مى‏شود. آن‏کس که عاطفه‏ى خود را درست مدیریت کند و بخواهد بهترین مصداق را جهت تغذیه‏ى عواطف بیابد، مى‏پذیرد اشک براى اباعبدالله (ع) موجب صیقل قلوب و گشادگى روح مى‏شود و عامل رشد ایمان و حفظ آن از یک طرف و دورى از دنیا و صفات رذیله از طرف دیگر مى‏گردد. اشک براى حسین (ع) نمونه‏ى به فعلیت رسیدن ایمان است. زیرا ایمانى که به پاک‏کردن قلب و زلال‏ساختن دل و دگرگونى آن منتهى نشود، ایمانِ فعلیت‏یافته نیست و نمى‏توان به وسیله‏ى آن، انس با خدا را از یک طرف و ایثار و فداکارى و جهاد را از طرف دیگر به دست آورد و از نفاق درونى رهایى یافت. اشک براى حسین (ع) موجب احیاء قلوب و آزادى عقل از اسارت هوس‏ها و غفلت‏ها است. در عین عطوف‏شدن، شجاعت به‏بار مى‏آورد. و این قصه‏ى مؤمنى است که «سلاحُهُ‏الْبکاء» اسلحه‏ى او اشک است، پس آن اشکى که اسلحه‏اى براى مقابله با دشمن درونى و بیرونى نباشد، اشک بر حسین (ع) نیست. بنابراین کربلا و عاشورا یادآورى یک حادثه و واقعه نیست، بلکه حضرت سیدالشهداء (ع) در شرایطى که دین جدّشان در حال به حاشیه‏رفتن است مى‏خواهند با توجه به حقیقت و با فرهنگ اشک و از طریق سیر قلبى، آن را احیاء کنند. این نوع بازگشت، با کتاب و مقاله به دست نمى‏آید، بلکه با عزادارى و نوحه و ناآرامى قلب به دست مى‏آید. قلب باید بسوزد. یک نحوه سیر روحانی است مثل اشکی که اولیاء الهی در نیمه شبان می‌ریزند تا راه قرب الهی خود را هموار کنند، در جایی این‌طور عرض کردم. موفق باشید
9674

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: خسته نباشید. دستاورد های حضرت علی (ع) در 5 سال حکومت رو بصورت مختصر و مفید و جامع توضیح بدین که جواب یکی از منتقدین را بدهم البته توضیحاتشو خوندم ولی جامع و مفیدشو خواستم بدونم. و دیگری اینکه این منتقد حزب اللهی در بعضی از صحبت هاش نسبت به کلام رهبری در مواضع اسرائیل که همچون سگ حار و نجس است که ما هم شکی ندارم و ایشون انتقادی کرد که در عرصه سیاسی و جهانی برای تبادل ارتباط کاملا نادرست بوده و این عمل صریح نمی تواند حتی در بالقوه هم تاثیر بزارد البته این مربوط به خارج کشور میشه.. در مورد حرف آقا که در داخل زده میشه سطح درک خیلی ها از این حرف آقا بالاست و میدونن که منظور این نیست که انسان سگ است و الی آخر که ما متوجه میشیم... ایشون در ادامه گفتن این ادبیات در خارج از کشور و توطئه دشمنان تاثیر معکوس داره و دقیقا بیشتر مقابله به مثل میکنن... بنده دلایل دیگری رو هم در مورد دشمن شناسی و سیاست های پنهان صهیونیزم و آمریکا و غرب را کامل گفتم ولی ایشون از باز هم این انتقاد کرده و خواستم نظر شما رو بدونم که در جواب بهتر باید به این بنده خدا چه گفت.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد سخن مقام معظم رهبری قبلاً عرایضی داشتم. در مورد قسمت اول سؤالتان به کتاب‌های سیره‌ی ائمه«علیهم‌السلام» رجوع کنید. کتاب «منتهی‌الآمال» نکات خوبی دارد، امام علی«علیه‌السلام» مشعلی و دژی از جلال‌الدین فارسی، امام علی«علیه‌السلام»، از عبدالفتاح عبدالمقصود خوب است، کتاب جرج جرداق، تحت عنوان «شگفتی‌های نهج‌البلاغه» که مرحوم فخرالدین حجازی ترجمه کرده‌اند نیز نکاتی دارد. دکتر شریعتی نیز چند کتاب در این مورد دارد مثل «قاسطین، مارقین، ناکثین» و « علی ،مکتب، وحدت، عدالت ». موفق باشید
6705
متن پرسش
باسلام 1.اینکه شما سر وجود بحث می کنید و می فرمایید انسان فقط هست می خواستم ببینم در کل نظام هستی یک وجود است یا نه انسان یک وجود دارد خدایک وجود دارد و...؟ 2.سهروردی قائل به اصالت نور است و می گوید وجود اعتباری است و خود وجود هم ظهور است این یعنی چه؟ 3.آیا ائمه(علیهم السلام) به مرگ اخترامی شهید می شوند؟ 4.در روایتی از امام رضا(علیه السلام)داریم که بهشت و جهنم هم اکنون خلق شده اند این روایت چگونه با فرمایش شما جمع می شود که فرمودید بهشت و جهنم ایجاد شده قلب انسان است ما که هنوز آن دنیا نرفتیم تا اعمال ما ظهور بشود؟ 5.بنده کتابهای خویشتن و معاد با صوت و برهان صدیقین را کار کردم حالا می خواهم وارد فلسفه شوم به نظر شما قبل از بدایه الحکمه فلسفه مقدماتی آقای عبودیت و آموزش فلسفه آقای مصباح را بخوانم یانه؟ 6.بسیج حوزه علمیه ما یک کاری را شروع کرده که بر روی تابلوی اعلانات بسیج هر هفته روزنامه کیهان و هفته نامه نه دی و پرتو را و مباحثی پیرامون نقد آقای هاشمی می زند و این کار بامخالفت بعضی از اساتید و طلاب قرار می گیرد حال سئوال اینجاست:آیا کنار این روزنامه ها روزنامه جمهوری و برخی از روزنامه های اصلاح طلب را بزنند یا نه؟2.اصل این کا از ریشه خوب است یانه
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- این را باید در مباحث برهان صدیقین دنبال کنید زیرا وقتی وجود تشکیکی شد که دیگر وجودهای متباین معنا ندارد 2- شاید جواب همین سؤال را نیز در مباحث برهان صدیقین بتوانید بیابید چون در آن‌جا عرض می‌شود اصالت ماهیتی که امثال سهروردی و میرداماد معتقدند مغایرتی با اصالت وجود صدرایی ندارد . اصالت وجود صدرا مقابل اصالت ماهیتی که نظر به صورت اشیاء در علم خدا دارد نیست 3.- ائمه«علیهم‌السلام» از اول کامل‌اند و وظیفه‌ی آن‌ها حفظ عصمت است، پس برای آن‌ها مرگ اخترامی به آن معنا که نفس آن‌ها هنوز نیاز به بدن داشته باشد معنا نمی‌دهد 4- در کتاب معاد مفصلاً در این مورد بحث شده. چرا که وجود مراتب عالی مقدم بر مراتب دانی است ولی انسان باید به آن‌جا برسد و در آن حال از آن مرتبه از وجود عالی می‌تواند بهشت و جهنم خود را برای خود ایجاد کند که مفصل آن را باید در مباحث معاد دنبال کنید 5- شاید بدایة الحکمه و نهایة الحکمه جواب‌گو باشند 6- خوب است که طلاب در جریان زمانه‌ی خود در حدّ کلی باشند و به نظرم باید نگاه و جریان مقابل کیهان هم در میان باشد تا طلاب خودشان فکر کنند. موفق باشید
2803
متن پرسش
1.یک جمله ای هست به این مضمون که سپاسگزار معلمی هستم که به من اندیشیدن را یاد می دهد نه اندیشه ها را، می خواستم ببینم شما که می فرمایید کتب آیات عظام را بخوانید یا خودتان سیر مطالعاتی کتاب های خودتان را دارید آیا این شیوه شما اندشه ها را به انسان یاد می دهد یا اندیشیدن را لطفا مفصل جواب بدهید؟ 2.آیا خواندن کتب انسان را مقلّد بار می آورد؟ 3.بعضی ها قائل به این هستند که انجام واجبات ترک محرمات، آیا ما باید فقط به این دو کار بپردازیم و دیگر دنبال کتب اخلاقی نرویم و معرفت کسب نکنیم؟ منظور فرمایش این بزرگان چیست؟ 3.استاد بنده در قزوین مشغول تحصیل علوم حوزوی در پایه4(لمعه) هستم و 21 سال سن دارم و تاکنون حدود 100جلد کتاب معرفتی و اخلاقی و حدود10 جلد کتب مهدویت خوانده ام و حدود 700 ساعت از بزرگان دین سخنرانی گوش داده ام که اینها با راهنمایی های استاد اخلاق حوزه بوده است و از وقتی که شما را به توفیق الهی یافتم می بینم که شما بیشتر می توانید به بنده راهنمایی بدهید و در مورد شما خیلی تحقیق کردم، خواستارم به بنده بفرمائید باید چگونه مباحث شمارا پیگیری کنم و نام کتابهایی را که باید از ابتدا شروع کنم بفرمائید و طریقه مباحثه کتب هم بفرمائید و از کدام سخنرانی شما شروع کنم؟البته درست است که نمی توانم در جلسات شما شرکت کنم ولی رابطه قلبی ام را سعی می کنم که با شما برقرار کنم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1 و 2- اگر کتاب‌ها و سیرهای مطالعاتی، عقل ما را مخاطب قرار دهد و بخواهد عقل ما رشد کند تا خودمان قدرت فکرکردن پیدا کنیم خوب است و تشخیص آن به عهده‌ی خودتان است که آیا کتاب ها چنین توانی را دارد یا نه .3- دینداری به کسب معارف از طریق تعقل و به‌دست‌آوردن اخلاق فاضله و رعایت حرام و حلال الهی است، هرکدام از این سه قسمت که تعطیل شود انسان یک بُعدی می‌گردد 4- اصل کار خودتان را بر آن بگذارید که دروس رسمی را خوب بخوانید و خوب مباحثه کنید در کنارش سیر مطالعاتی که در سایت هست إن‌شاءالله مفید خواهد بود و بنای شما آن باشد که إن‌شاءالله در سال‌های آینده برنامه‌ای برای مطالعه‌ی عمیق تفسیر المیزان داشته باشید. موفق باشید
1666

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام. استاد سوالی داشتم. مدتی است با دیدگاههای «اوشو» آشنا شده ام. وی را عارف و فیلسوف هندی می دانند که اکنون در جامعه ما عده ایی رابه خود جلب کرده است و برخی جوانان واقعا نظراتش را قبول دارن. من کتاب «بشنو از این خموش » وی را مطالعه کرده ام. تنها چند نکته بود که با آموزه های دینی متضاد بود بقیه حرفهایش یک همسویی با عرفان دینی داشت. اما الان در برخی سایتها و مقالات به شدت وی را مورد نقد کوبنده قرار می دهند و حتی محققی مثل دکتر خسروپناه عرفان وی را عرفان سکس می نامد و برخی افراد بشدت از وی دفاع می کنند و معتقدند بقیه اوشو را درک نکرده اند. استاد نظر شما راجه به «اوشو» چیست؟تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام بنده اطلاعی در این مورد ندارم . موفق باشید.
689

معنای معقولبازدید:

متن پرسش
با سلام معقول اول وثانی را توضیح دهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: این نوع مباحث احتیاج به شرح همراه با استاد دارد . جواب جنابعالی را در جمله ای عرض می کنم تا انشاء الهف با اهلش مباحثه کنید« مفهوم یا شخصی است وجزیی ویا کلی(معقول).وکلی نیز یا ماهوی است یا اعتباری وماهوی خود یامحسوس است ویا باطنی . واعتباری نیز یامنطقی است یا فلسفی.مفهوم ماهوی یا معقول اول :تصوری است که عروض واتصافش در خارج است مثل انسان یعنی دارای مصداق در خارج وقابل حمل در خارج است مثلا احمد انسان است.مفهوم اعتباری فلسفی یا معقول ثانی فلسفی تصوری است که عروض ان ذهنی واتصافش خارجیست مانند آتش علت سوختن است، علت مفهوم فلسفی است . موفق باشید
243

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم اینجانب با رضایت قلبی همسرم می خواهم در اعتکاف شرکت کنم اما دوستی گفته برای تو شوهرداری از هر مستحبی واجب تر است بین امر خوب و خوب تر - خوب تر را انتخاب کن و در خلوت با خدا مناجات کن این مسئله را به همسرم گفتم ولی وی ترجیح می دهد به اعتکاف بروم سوال من این است که آیا در هر مسئله عبادی و حتی رفتن به زیارتگاهها که همسرم شرایط برایش فراهم نمی شود و ازاین لحاظ با رفتن من مشکلی و مخالفتی ندارد اینجانب نباید شرکت کنم2- چرا ما زنها نباید پیشنهاد دهنده امور مستحبی و یاد آوری اعمال واجب به همسرمان باشیم؟3- گاهی گناهانی مرتکب می شوم و بعد زود پشیمان می شوم از این رفتارم خسته شدم چه کار کنم ؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی علیک السلام: 1- در هر صورت وقتی مطمئن هستید شوهرتان راضی است که به اعتکاف بروید، چرا از عملی این‌چنین با برکت استفاده نکنید؟ ولی عنایت داشته باشید که رضایت قلبی شوهر برای شما کارساز است، لذا اگر احساس کردید بیشتر دوست دارند در کنارشان باشید این به سرازیزی رحمت خدا برای شما نزدیک تر است. 2- این طور نیست که زنان نباید به همسرشان امور مستحب و واجب را متذکر شوند، بلکه بهترین زنان، زنانی هستند که در امور آخرت به شوهرانشان کمک کنند. 3- همین‌که پس از گناه زود پشیمان می‌شوید لطف خدا است. شیطان شما را گرفتار گناه می‌کند تا از ادامه‌ی دینداری مأیوس شوید، شما متوجه لطف خدا شوید که نمی‌خواهد گناهکار بمانید، شما را متذکر بدی گناه می‌کند تا مفتخر به توبه شوید. موفق باشید

102

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و عرض ارادت محضر استاد معظم جناب آقای طاهرزداه. حقیقتا" از کتب و جزوات حضرتعالی بهره فراوان بردم.سوالی داشتم. این که مرحوم دکتر فردید یک چارچوب کلی تحلیل تاریخی تحت عنوان "تفکر فرهنگ تمدن " ارائه میدهند که البته دکتر داوری هم در کتبشان به این موضوع می پردازند و همانطور که مستحضرید به ترتیب تفکر را منشآ پیدایش فرهنگ و تمدن را تجسد یافته فرهنگ می دانند. بنده تقریبا" اکثر کتب دکتر داوری را مطالعه کردم تا جواب این سؤال که منشآ پیذایش تفکر چیست؟ را بیابم و نهایتا" به چند جمله جالب توجه برخوردم که یکی جمله ای است در کتاب "فلسفه چیست؟" که ایشان می گویند " تفکر دعوتی است از سوی حق " و دیگری جمله ای است در کتاب " فلسفه سیاست و خشونت " آمده که میگوید " انسان عین بستگی به حق است". از طرفی در مباحث توحید افعالی گفته می شود که انسان در مرحله تصمیم و تفکر مختار است اما این که تصمیم او در عمل محقق شود بسته به اراده و حکمت خداوند است. با آن تبیینی که حضرتعالی در شرح برهان صدیقین فرمودید همه کثراتی در عالم وجود از خداوند میگیرند پس با این حساب موجد تفکر نیز خداوند است پس در این میان تکلیف اختیار انسان چه می شود؟ احساس میکنم در پازلی که ساخته ام جای بعضی ازقطعات خالی است چون اصلا" مسآله جبر و ختیار را درک نمی کنم. خواهشمندم بنده را راهنمایی نمایید.
متن پاسخ
جواب: علیک السلام؛ خدای را شکر که او شما را به چنین تفکراتی راهنمایی فرمود و می‌رود که إن‌شاءالله در فضایی آزاد از تفکر متافیزیکی ادامه‌ی راه دهید. شاید بسیار ساده باشد که به روش متافیزیکی عرض کنم «خداوند که مخلوق همه‌ی ابعاد بنده‌اش می‌باشد، اراده کرده است که بنده‌اش مختار باشد.» ولی بیا و در نگاه به چنین موضوع حساسی که باید با نگاه حضوری بدان بنگری، نعلین تفکر حصولی را از پای به‌در آر، زیرا که در این گلستان خاری نیست. بِکَنْ ای موسیِ جان خَلْعِ نعلین..... که اندر گلشن جان نیست خاری اگر کفش‌های تفکر حصولی را در گلستان نگاه حضوری از پای به‌در نیاوری می‌خواهی چیزی را بفهمی که ساحت آن فوق فهمیدن به روش انتزاعی است. به گفته‌ی آن آقا؛ «تا از من در مورد اختیار سؤالی نشده و من سخنی نگفته‌ام، می دانم که مختارم ولی چون خواستم آن را تعریف کنم، دیگر معلوم نیست مختارم یا مجبور». مولوی در موضوعِ توجه به اختیار برای شما برهان نمی‌آورد، بلکه شما را به خودتان نشان می‌دهد و می‌گوید: این‌که می‌گویی این کنم یا آن کنم.....خودْ دلیل اختیار است ای صنم اشاعره در فضای تفکر انتزاعی و حصولی گرفتار جبر شدند، و در همان مسیر، معتزلیان گرفتار تفویض گشتند، شاید سخت نباشد به روش معتزلیان ثابت کرد که انسان مختار است، ولی من از خدا می‌خواهم شما را از آن اختیاری که تفکر متافیزیکی معتزلیان اثبات می‌کند آزاد نگه ‌دارد و به حضرت صادق«علیه‌السلام» نزدیک کند که فرمودند: «لا جَبْرَ وَ لا تَفْویض، بَلْ اَمْرٌ بَیْنَ الْأمْرِین»؛ حضرت در این جمله به همان اندازه، جبر اشاعره را نفی می‌کنند که تفویض یا اختیار به سبک معتزله را ، و ما را به چیزی بین آن دو دعوت می‌نمایند. و مسلّم قبول دارید که منظورشان این نیست که پنجاه‌درصد جبری باشیم و پنجاه‌درصد تفویضی، بلکه می‌خواهند بگویند یک حالتی است که اگر به خود بنگری می‌بینی که مختاری، و بر مبنای اختیار، دین به ما دستوراتی می‌دهد که انجام دهیم، و اگر به حق بنگری می‌بینی که عالم تماماً در قبضه‌ی اوست،و می توانی ناظر شکوه حضور او باشی،اما به این معنی که: این معیت با حق است و جبر نیست..... این تجلیِ مَه است، این ابْر نیست احساس حضور حق در همه‌ی مناسبات عالم نتیجه‌ی سلوک و بصیرت است که: این نه جبر، این معنی جبّاری است..... ذکر جبّاری برای زاری است می‌ترسم دوباره از ساحت علم حصولی سؤال خود را به صحنه بیاوری و بخواهی مرا وادار به جواب‌های حصولی و انتزاعی نمایی، در آن صورت «هایدگر» مجبور است جلد دوم کتاب «زمان» را ننویسد. آیا می‌توان در تفکر حصولی به چیزی دست یافت که حضوری است؟ و آیا می‌توان وقتی در حضور خود اختیار را احساس می‌کنی به دنبال اختیار حصولی بگردی؟ شما که تقصیر نداری مولوی هم بر خلافِ توصیه‌ی شمس که به او گفته بود کتاب‌ها را رها کند تا حقیقت به حضور او آید، باز نمی‌توانست از کتاب تَرْمذی دل بکند و آن را در آستین خود پنهان کرده بود، ولی شمس متوجه شد و او را از آن تفکر آزاد کرد تا مزه‌ی نگاه حضوری را به بشریت بچشاند. سؤال خوبی بود، منِ گنگ را به زبان آورد. قربان آدمِ زبان‌فهم
11192

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: بر اساس نص آیات و روایات بایستی انسان در مواجه با نامحرم غض بصر کند، من خانمی هستم شاغل و پای بند به مذهب، استاد ولی مشکلم این است که وقتی که می خواهم با نامحرم صحبت کنم خجالت می کشم سرم و یا چشمم را به زیر بندازم و بدون قصد بد موقع صحبت کردن با نامحرم صرفا به دندانهای طرف مقابل نگاه می کنم؛ حس می کنم وقتی به فرد مقابل نگاه نکنم فضا سنگین می شود. چه کنم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: جمع‌بندی عموم فقها آن است که اگر در مصاحبه با طرف مقابل بدون قصد ریبه به صورت او نگاه شود جایز است. موفق باشید
6112
متن پرسش
سلام . من مباحث معرفت نفس شما را بسیار دوست دارم ولی یک تعداد سوال هم پیش آمده بود که در سوالات قبل برایتان فرستادم . اما یک سوال دیگر : اگر من بخواهم بر روی علم النفس مسلط بشوم همین مباحث شما مانند خویشتن پنهان و معاد و حرکت جوهری و برهان صدیقین و... کافیست ؟ یا باید شرح العیون فی سرح العیون یا عیون مسایل نفس از علامه حسن زاده یا برهان و الهیات و اشارات ابن سینا را هم بخوانم ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از مطالعه‌ی کتاب‌هایی که می‌فرمایید ،خوب است نظری هم به شرح‌العیون بیندازید، البته بنده سعی کرده‌ام آن نکاتی که در آن کتاب لازم است عزیزان مدّ نظر داشته باشند را در «خویشتن پنهان» بیاورم. موفق باشید
699
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی من سوالی داشتم پیرامون انتخاب همسر . بعد از آشنایی با مباحث شما به این احساس رسیدم که خیلی از افراد تنها ادعای دینداری می کنند و این گونه نیستند در واقع.مشکلی که من با اون برخورد کردم اینست که خواستگارانی که دارم از لحاظ مذهبی بالا هستند اما نسبت به مدرنیته و جلوات آن بی اهمیت هستند .مثلا فکر کنید که مذهبی هستند در حال اینکه به تکنولوژی هم اهمیت می دهندو ساده زیستی اهمیت چندانی ندارد.از آن جایی که تقریبا اکثر افرادی که به خواستگاری من می آیند این گونه اند سوال من اینست که این موضوع چقدر حائز اهمیت است ؟ من باید چه طور تصمیم بگیرم و چه چیزی را در انتخاب ملاک قرار بدهم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: بالاخره ما باید با همین انسان‌ها زندگی کنیم، عمده آن است که وقتی انسان مذهبی شد و الگوی او امام معصوم باشد به‌راحتی به تعادل می‌رسد و می‌توان با کمی گذشت با او زندگی کرد. پس ملاک شما در انتخاب همسر، ایمان او باید باشد و این‌که روی‌همرفته حکم الهی را در امور فردی و اجتماعی پذیرفته‌اند. موفق باشید
295

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام. با توجه به مباحث شما بنده به این نتیجه رسیده بودم که ابتدا روح بیمار می شود و سپس جسم. احوالات عارفان و صالحین بزرگ معاصر و غیر معاصر را هم که رصد می کردم بر روی نحوه مرگ آنها حساس شده بودم. عمدتا بر اثر یک بیماری قلبی و یا یک تب از دنیا می رفتند و قبل از آن هم اطرافیانشان را هم مطلع می کردند. بنابراین یک بیماری معمولی اسبابی دنیایی بود برای قبض روح. تا اینکه مدتی پیش پسر ایت الله حکیم بر اثر سرطان ریه در تهران فوت کردند. کمی جا خوردم که اگر آقای حکیم روحش بزرگ بوده چرا نتوانسته است بر سلول های سرطانی فائق آید و اینکه این اولین روحانی بود که حداقل بنده دیدم بر اثر سرطان از دنیا رفته است. اگر امکان دارد کمی راجع به این مبحث برای بنده تشریح کنید. البته کتاب 10 نکته در معرفت نفس را هم خواندم. همچنین شنیده هایی راجع به موت اختیاری آقای بهجت در جامعه به گوش می رسد نمی دانم معنی آن چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام بحمد الله مطلب را درست فهمیده اید و واقعا مطلب همین طور است که در شرایط طبیعی ریشه‌ی همه‌ی بیماری‌ها روح است ولی یک وقت گلوله ای به انسان می‌خورد و بدن انسان را طوری متلاشی می‌کند که دیگر روح امکان تدبیر بدن را ندارد، موضوع آقای عبدالعزیز حکیم "رحمةالله‌علیه" از این قرار است که در سفری که به اردن داشتند ایشان را مسموم کردند و آن مسمومیت منجر به سرطان ریه شد. موت اختیاری به آن معنی است که انسان بر میل‌های نفس خود مسلط می‌شود. موفق باشید
9754
متن پرسش
سلام حضرت استاد. وقتتان بخیر. 1- حضرت امام یا شیخ انصاری (ره) در مصیبت فرزندشان برخلاف بقیه مردم، آرامش داشتند و مطالعه آن شبشان هم تعطیل نشد ولی مادر از دست دادن یا مرگ عزیزان ماه ها به سوگ می نشینیم. شما در کتاب «فرزندم این چنین باید بود» فرموده اید این انس خیالی است. می شود بیشتر توضیح بفرمایید؟ انس ما با اولیا انس قلبی است ولی عزیزان نه! 2- کتاب حافظ معنوی که با روایت آقای دکتر دینانی است برای فهم حافظ در کنار سیر شما خوب است مطالعه شود استاد؟ با سپاس بسیار
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- انسان‌های متعالی در عین آن‌که در مقام خیال از خیالِ پاک بهره‌مندند و نه خیال آلوده به وَهم، از قلب و عقل منوّر به حقایق نیز بهره‌مندند و لذا از یک جهت در مقام خیال برای فرزندان‌شان اشک می‌ریزند و از آن جهت که متوجه حقانی‌بودن هر حادثه‌ای هستند درآن مصیبت‌ها جزع نمی‌کنند 2- کتاب حافظ معنوی در هر حال کتاب خوبی است. موفق باشید
417

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام سوال من در مورد دکتر شریعتی هست چرا اینقدر نظرات در مورد او متفاوت است حتا بین امام که ایشون رو مسلم نمیدونستن و اقای سید حمید روحانی.رفته بود نزد امام و گفته بود خوب بود یک کلمه مرحومی مینوشتید،اینکه تاییدی نمیشود.ایشان نقل میکند که امام فرمودند:اگر او را مسلم میدانستم مینوشتم و بین رهبری که می گن :نقشی که مرحوم شریعتی در ترقی دادن نسل جوان، اوّل به انگیزه‌های مذهبی و اسلامی و بعد از آن به تفکرات اسلام راستین داشته، بسیار نقش اصیل و عمیق و همه‌جانبه بوده است. و بین آقای مصباح که میگن ((من قاطع هستم و در پیشگاه خدا شهادت خواهم داد و اثبات خواهم کرد که کتابهای دکتر شریعتی بسیاری از افراد را به مجاهدین پیوند داد و موجب پیدایش گروه هایی نظیر فرقان شد)) ((اولین باری که شریعتی را دیدم با همان نگاه اول متوجه شدم که ایشان انحرافات ریشه ای دارد)) ((شریعتی به اسم حمایت از اسلام و اسلام شناسی ریشه های اصلی اسلام را میزد)) ((بزرگترین خطرات این بود که شریعتی مهمترین اعتقادات را مسخ میکرد.از معنی و مفهوم خارج میکرد،یک معنای ساختگی میساخت که با همه ادیان سازگار باشد)) ((من شکی ندارم که اگر افکار دکتر شریعتی نبود،بیش از هشتاد درصد از گروه های وابسته به مجاهدین خلق به این خطوط کشیده نمیشدند.دامی که انها را به این گروه ها کشاند کتابهای شریعتی بود)) ((عملا اینطور بود که افکار و اثار شریعتی پلی برای بی دین شدن جوانان بود))
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی هرکدام از عزیزان از زاویه‌‌ای جایگاه مرحوم شریعتی را می‌نگرند که هرکدام نسبت به آن جایگاه، سخن خود را اظهار می‌دارند. همین طور که می‌بینید نه می‌توان نقش شریعتی را در رشد روحیه‌ی انقلابی در قشر تحصیل‌کرده منکر شد، و نه می‌توان از انحرافات فکری او گذشت. ولی می‌توان گفت شریعتی خودش قصدی در منحرف‌کردن جوانان نداشت و در آخر عمر نیز متوجه اشتباهات خود شد و جناب اقای حکیمی را مأمور تصحیح کتاب‌هایش کرد. موفق باشید
272

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
آقای عبدالعلی بازرگان در مقاله‌ای می‌گویند: «همان‌طور که حضرت سلیمان پس از آن‌که رحلت کردند، هیچ‌کس آگاه نشد تا موریانه‌ها عصای او را جویدند و عصا شکست و سلیمان به زمین خورد و مردم فهمیدند او مدت‌ها قبل مرده، نظام قرون وسطایی ولایت فقیه نیز چنین است هرچند عصای تشکیلات امنیتی آن را سر پا نگه داشته». باید چه جوابی به ایشان داد؟ جواب
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام فکر می‌کنم جناب آقای عبدالعلی بازرگان نه‌تنها انصاف را در مقاله‌ی خود رعایت نکرده‌اند و انتظار دارند به جای این‌که تکلیف انتخابات بر سر صندوق‌های رأی تعیین شود، وسط خیابان با آن حرکت بسیار افراطی تعیین شود و نظام اسلامی هیچ عکس‌العملی نشان ندهد. از این مهم‌تر مثالی است که در مورد حضرت سلیمان«علیه‌السلام» و عصای آن حضرت زدند و نتیجه گرفته‌اند ریشه‌های نظام ولایت فقیه از بین رفته است و مثل عصای حضرت سلیمان«علیه‌السلام» که پس از رحلت آن حضرت مدتی آن حضرت را نگه داشت، فعلاً نظام امنیتی کشور، نظام ولایت رانگه داشته! در حالی که نظام ولایت فقیه، جریان رویکرد به حقیقت است تا حکم خدا از طریق کارشناسی آگاه به متون دینی در جامعه جریان یابد. زیرا خداوند می‌فرماید: « مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُون‏»؛ هرکس به غیر خدا حکم کند کافر است، حال چه در نظامِ فردی و چه در نظام اجتماعی. تعجب از آن است که چرا آقای عبدالعلی بازرگان نظام ولایت فقیه را یک نظام قرون وسطایی می‌دانند و ما را به نظام مدرنیته که نظام حاکمیت امیال حزب‌ها و صاحبان ثروت و قدرت است رجوع می‌دهند؟ در حالی که نظام ولایت فقیه؛ نظام عبور از فرهنگ مدرنیته‌ای است که رابطه‌ی جامعه را با عالم قدس و معنویت منقطع کرده، تا زمینه‌ی حاکمیت امام معصومی فراهم شود که واسطه‌ی فیض الهی بین خالق و مخلوق است. در این مورد شما را به جزوه‌ی «انقلاب اسلامی؛ طلوع شهر خدا» که در سایت «لب‌المیزان» هست ارجاع می‌دهم تا معلوم شود گویا آقایان در تاریخ زندگی نمی‌کنند. موفق باشید
119

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی با عرض سلام و ادب خدمت حضرتعالی فلاسفه در مورد ماده اولی می گویند جوهریست مبهم و بدون تعین و تنها خاصیتش آن است که توان پذیرش صورتهابی جسمیه و نوعیه را دارد و ملاصدرا – علیه رحمه – آنرا امری عدمی می داند که تنها تفاوتش با عدم در همین خاصیت آن است از این جملات انسان یاد همان شیر بدون یال و دم و اشکم می افتد که خدا هرگز او را نافرید در صورتیکه شاید بتوان گفت این ماده اولی یا آن چیزی که آنها او را ماده اولی گفته اند همان وجود است که دارای تعینی می شود که به آن ماده می گویند حالا این امر چگونه اتفاق می افتد امر دیگریست در هر حال انسان حس می کند چیزی به نام ماده اولی وجود ندارد و باید فکر را بر این امر متمرکز کرد که چگونه وجود دارای تعین مادی می شود و چگونه صورتهای متعدد بوجود می آیند. لطفا نظرتان را در این مورد بیان بفرمایید. با تشکر و سپاس از حضرتعالی
متن پاسخ
جواب: علیک السلام و رحمة‌الله؛ باسمه تعالی: موضوع ماده‌ی اولی یا جوهر، یک فرض فلسفی است که ارسطو برای طرح نظر خود آن را پیش کشید. او تأکید می‌کند که چیزی در خارج از ذهن به نام «هیولای اولی» نداریم، بلکه در تحلیل عقلی باید چیزی را فرض کنیم که عین قبول وقوه است و صورت‌های مختلف را می‌پذیرد، ولی آنچه در خارج به صورت فعلیت هست، ماده‌ای است که صورت دارد و با صورت است که فعلیت یافته. در هر حال هیچ فیلسوفی قائل به وجود هیولای اولی نیست، بلکه در تحلیل عقلی آن را فرض می‌گیرند. حال اگر در نگاه حکمت متعالیه پای وجود را در میان آوریم و این‌که صورت ها، ظهورات مختلف وجودی است که آن وجود عین حرکت است، شاید مشکل حل شود. موفق باشید
15041
متن پرسش
سلام: علامه مصباح رو تو بی بی سی چند روز پیش گفتن: رای ندید. میگم استاد. یعنی انقد. علامه مصباح به ضرر اینا بوده؟ مگه چیکار کرده استاد؟ اینکه میگن شهید مطهری زمان بخاطر همینه نه؟ ما که زیاد از بحثای تخصصی سر در نمیاریم. فقط علما رو دوست داریم خیلی.. یا علی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بهترین کار را می‌کنید که علمای انقلابی را که متخلق به اخلاق و تقوا هستند، دوست می‌دارید و به اندکْ بهانه‌ای آن‌ها را نفی نمی‌نمایید. حالا معلوم می‌شود ریشه‌ی آن‌همه تخریبِ سال‌های گذشته که نسبت به چنین علمایی می‌شد، زیرِ سرِ دشمن بود. آیت اللّه مصباح با سخنرانی‌هایی که در زمان دولت اصلاحات در نماز جمعه‌ی تهران انجام دادند، دشمن را از نقشه‌هایش ناکام گذاشتند و حال او از سر عصبانیت چنین سخنانی را می‌گوید. به گفته‌ی جناب آقای دکتر سعید جلیلی: «حضرات آیات جنتی، یزدی و مصباح هستند که در مواقع حساس عماروار کنار رهبری می‌ایستند». موفق باشید

8168

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خدمت استاد بزرگوار و دیگر دوستان . مدتی است که جلسات شرح حدیث احسان (ای اباذر) را گرفته و گوش می کنم . ظاهرا جزوه ای در جلسات ارائه شده و یا متن حدیث و... که هرچه در سایت گشتم و خواستم استفاده کنم چیزی نیافتم . اگر در این مورد چیزی مکتوب دارید دریغ ننمایید. با تشکر . ملتمس دعا
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: چند سال قبل انتشارات پیام آزاد، حدیث را به صورت کتابی جیبی چاپ کرد و گروه فرهنگی المیزان مقداری از آن را خرید، فکر می‌کنم هنوز هم دارند، از آقای توکلی بخواهید اگر دارند در اختیارتان بگذارند. موفق باشید
6911
متن پرسش
با سلام در جواب سوالی فرموده اید:نفس حیوانات نیز مجرد است ولی ظاهراً تشخص ندارند که هر حیوانی خودش باشد، بلکه هر حیوانی در صورت نوعیه‌ی خود محشور می‌شود. مثل این‌که همه‌ی گوسفندها در نوع گوسفندی محشور می‌شوند زیرا انتخاب خاصی نداشته‌اند تا با شخصیت خاصی محشور شوند .پس روایاتی که در آنها گفته شده که حتی اگر یک حیوان به دیگری بیهوده شاخ زده باشد در قیامت حسابرسی میشود چیست؟صورت نوعیه به چه معناست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به همین نکته که در آخر اشاره می‌فرمایید واژه‌ی «ظاهراً» را به‌کار بردم چون بعضاً دیده شده روحیه‌ی بعضی ازحیوانات از همدیگر متفاوت است و در سوره‌ی انعام در آیه‌ی(38) می فرماید:« وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ‏ءٍ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ » بنده تفسیر علامه در این قسمت بحث را از حشر صورت نوعیه‌ی حیوانات بالاتر می‌برند. می فرمایند: هیچ جنبنده‏اى در زمین و هیچ پرنده‏اى که با دو بال خود پرواز مى‏کند، نیست مگر این‌که امت‌ها و مجتمعاتی همانند شما هستند و ما هیچ چیز را در این کتاب تکوین فروگذار نکردیم که بی‌حساب به‌وجود آمده باشد، سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مى‏گردند. می‌خواهد بفرماید: حیوانات زمینی و هوایی، امت‌هایی هستند مثل شما و مثل شما به طرف رب خود محشور می‌شوند. ملاک حشر، احقاق حق است که در آن اختلاف دارند. در کتاب کوتاهی نشده و هر چه رعایت آن واجب بوده، حقش داده شده، به همین جهت ضمیری که مخصوص ذوی‌العقول است آورد. «هیچ جنبنده‌ای نیست در زمین و هیچ پرنده‌ای که با دو بال خود پرواز می‌کند نیست، مگر این‌که همه‌ی آن‌ها مانند شما انسان‌ها امت‌ها و مجتمعات هستند و ما در کتاب تکوین، چیزی را بی‌حساب بوجود نیاوردیم» طبق آیه‌ی فوق باید حیوانات هم مثل انسان‌ها در بازگشت به سوی خدا مثل انسان‌ها باشند زیرا ملاک حشر به‌سوی خدا نوعی از زندگی ارادی است که راهی به سوی سعادت یا بدبختی در آن باشدو تفکر عمیق در مورد حیوانات ما را متوجه می‌کند که آن‌ها هم دارای آراء فردی و اجتماعی هستند که موجب جلب منافع و دفع مضار برای آن‌ها می‌شود و گاهی چیزهایی می‌فهمند که ما نمی‌فهمیم و مثل آدمیان، خوب و بد را تشخیص می‌دهند وگرنه چرا باید انواع مختلف‌شان در آراء مختلف باشند. و گاهی یک خروس تند خو و یکی نرم‌خو باشد مثل اختلاف انسان‌ها، و چطور آراء انسان‌ها در زندگی اخروی‌شان مؤثر است و در حیوانات مؤثر نباشد؟ و چون افرادی از حیوانات را می‌بینیم که ظلم می‌کنند پس باید برای آن‌ها نیز حشر در کار باشد. در آیه‌ی 61 سوره‌ی نحل می‌گوید: «وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَکَ عَلَیْهَا مِن دَآبَّةٍ...» اگر خدا می‌خواست مردم را به کیفر ظلمشان بگیرد، هیچ جنبنده‌ای روی زمین نمی‌ماند» این نشان می‌دهد که جنبنده‌ی ظالم هم هست. خلاصه معنی اختیار این است که انسان وقتی بعضی از امور را تشخیص نمی‌دهد و نمی‌تواند بفهمدآیا تصرف در آن نافع است یا مضر، فکر را به کار می‌اندازد تا نفع و ضررش را در بین سایر محتملات معلوم نماید و اما اگر مانند موش در نظر گربه و گربه در نظر موش، نفع و ضررش روشن باشد؛ از همان اول بدون درنگ و بدون هیچ احتیاجی به تفکر، اراده‌ی خود را در تصرف به کار می‌اندازد. حال وقتی صحیح باشد که بگوییم حیوانات هم تا اندازه‌ای، خالی از معنای اختیار نیستند و آن‌ها هم از این موهبت سهمی دارند، هر چه هم ضعیف باشد، چرا صحیح نباشد احتمال دهیم که خداوند حد متوسط از همان اختیار ضعیف را ملاک تکالیف مخصوص قرار دهد که مناسب با افق فهم آنان باشد و خلاصه راهی باشد که از آن راه پاداش دادن به حیوانِ مطیع و مؤاخذه از حیوانِ سرکش صحیح باشد (مثل خروسی که سر صبح می‌خواند با خروس بی محل). از این آیه می‌توان نتیجه گرفت حیوانات نیز کمالی دارند و به سوی کمال در حرکت‌اند حتی بعضی از آن‌ها شعور بالایی دارند. می‌فرماید: به حضرت سلیمان سخنان پرنده را آموختیم «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْر» این نشان می‌دهد آن‌ها فکر می‌کنند و حرف برای زدن دارند، مثل این‌که با سایر ملل حرف دارند و ما نمی‌فهمیم. هدهد برای حضرت سلیمان برهان توحید اقامه کرد و گفت: چرا قوم سبأ خورشید می‌پرستند و لذا در آخر آیه‌ی مورد بحث می‌فرماید: «إِلى‏ رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ» به سوی پروردگارشان محشور می‌شوند. این نشان می‌دهد حساب و کتابی دارند و به اندازه‌ی شعوری که دارند مسئول. موفق باشید
نمایش چاپی