باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید در تاریخ فلسفه نتوان به این شکلها یک نوع تقابل را دنبال کنیم. جناب صدرالمتألهین موضوع حدوث و قدم را به شکلی دقیقتر به این صورت مطرح میکند؛ وقتى براساس برهان حركت جوهرى مشخص شد كه زمان، بُعدى از عالم مادّه است و خارج از عالم مادّه، زمان معنى ندارد، نتيجه مى گيريم كه با خلق عالم مادّه، زمان به وجود مى آيد، يعنى همين كه جهان مادّه هست، زمان هست؛ نه اينكه اوّل زمان بوده و بعداً جهان مادّه در آن زمان به وجود آمده؛ پس اينطور نيست كه عالم مادّه در يكى از مراحل زمان به وجود آمده باشد و يا عالم مادّه از اوّل، همين كه زمان بوده، در كنار آن زمان به وجود آمده و تصور كنيم عالم مادّه يا «حادث زمانى» باشد و در زمان حادث شده باشد و يا «قديم زمانى» باشد، و از ابتداى زمان به وجود آمده باشد. زيرا زمان، موجود مستقلّى نيست كه جهان، در آن و يا همراه آن به وجود آمده باشد، بلكه طبق حركت جوهرى «جهان مادّه» هر لحظه به وجود مى آيد و «زمان» هم پيرو آن، لحظه به لحظه موجود مى شود. پس مى توان گفت: جهان مادّه هر لحظه حادث است و زمانِ مخصوص به آن نيز هر لحظه حادث است. پس كلّ عالم مادّه در بى زمان و بى مكان ايجاد شده است، يعنى همانطورىكه عالم مادّه در زمانى ايجاد نشده، بلكه همراهِ به وجود آمدن خود، زمان خود را هم به وجود آورده است، همانطور كه در مكانى ايجاد نشده، بلكه خودش همان مكان است، و همين كه به وجود آمد، مكان و زمان معنى پيدا كرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده چندان متوجهی حرکات ایشان نمیشوم. ظاهراً مشاور، یا مشاورانِ حکیمی ندارند وگرنه، نه آن یکشنبهی سیاه را بهوجود میآوردند تا آن حدّ که رهبر معظم انقلاب آن کار را خلاف شرع بدانند؛ و نه این حرکات را که بیشتر ملعبهای است برای رسانههای بیگانه! اَدمهایی که سه نفری در محل ثبتنام نامزدها دست در دست هم قرار دهند به آن شکل، را چطور برای یک انسان فهیم و حکیم میتوان توجیه کرد؟! آیا این یک نحوه توهین به مخاطبان نیست که آنها را در حدّ کودک حساب کردهاند؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در آیهی مذکور بحث تکلم حضرت حق با بشر در میان است و نه ارتباط بشر با خداوند که از طریق تجلی انوار الهی بر قلب اولیاء انجام میگیرد و رسول خدا نیز با مقام ولایت خودشان ماوراء جبرائیل در معرض انوار تجلیات الهی قرار میگیرند که در جانشان به صورت صوت جلوه میکند و آن حضرت با گوش جان میشنوند و با چشم جان میبینند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: صبر شاکرین یعنی حتی سختیها را نبینیم و در سختیها هم خدا را بنگریم و این مربوط به مقام «رضا»ست و نه مقام صبر. و چقدر زیبا در این دعا ما را متوجهی صبر شاکرین میکنند. خداوند این صبر را نصیب من و شما گرداند. 2- در این فراز از حضرت حق میخواهیم که زشتیهایی که در پنهانیترین ابعاد ما جای دارد را نیز اصلاح گرداند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم با این سؤالات شما روبهرویم. سالهای قبل یکی از اتهامات بنده، مخالفت با آقای هاشمی بود و بحث «چه شد که کار به قتل حسین«علیهالسلام» کشیده شد؟» در همین رابطه مطرح شد. با اینهمه خودِ بنده اینطور موضوع را برای خود توجیه کردم که آیت اللّه جوادی با توجه به نگاهِ تمدنی که دارند و آثارشان را بر این مبنا تنظیم میکنند؛ برای آقای هاشمی یک نحوه نقشِ تمدنسازی قائل بودند که در کنار تمدن غربی شکل بگیرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن جهت که ولایت، سرپرستیِ خدا بر مخلوقات است امامت، صورت متعیّنِ آن ولایت است. لذا امام، ظهور ولایت الهی در شخص معین است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نحوی قابل پذیرش است از آن جهت که بوی خوش، جهتِ روحها را بهشتی میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- رفاقت با آنها 2- طرح مباحث معرفت نفس به آن شکل که در کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» مطرح شده که رویکردِ معادی دارد تا با نظر به معاد، مزهی لذّاتِ دنیایی چنان برای آنها جایگیر نشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که علامه طباطبایی«رحمةاللّهعلیه» میفرمایند: مقام «واحد قهار» همان مقام احدیت است. بنابراین از این جهت سخن شما سخن صحیحی است به شرطی که مقام عین محمدی را، تعیّنِ مقام اللّه در مقام احدیت نگیریم و آن را در مقام واحدیت و الوهیت که مجمع اسماء الهی است در نظر بگیریم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- وقتی نظام عالم بر اساس سنت و قاعده خلق شده باشد، گفته میشود خلقت عالم بر اساس میزان ساخته شده[1] و از آنجایی که حضرت حق عین وحدت است به معنای یگانگیِ محض، هر آنچه از او صادر شود عین قاعدهمندی و نظم است 2- جواب قسمت دوم سؤال با توجه به ابعاد مختلفی که دارد را در کتاب «هدف حیات زمینی آدم» دنبال بفرمایید. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید
[1] - و قرآن در سوره الرحمن می فرماید «أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ ﴿۸﴾ تا مبادا از اندازه درگذريد (۸) وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ ﴿۹﴾
و وزن را به انصاف برپا داريد و در سنجش مكاهيد (۹)
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است. آنها بهخصوص کانت، به این نتیجه رسیدهاند که عقل انسانی قدرت درک حقیقت را به آن شکلی که در خارج است و در واقعیت وجود دارد؛ ندارد. لذا ما فقط آنچه در ذهن یا فنومن را داریم میتوانیم بپذیریم. از این جهت کانت به این نتیجه رسید که باید بیشتر به اخلاق پرداخت نه به اثبات یا نفیِ خداوند. و دکارت هم میگفت چون ما میتوانیم بینهایت را تصور کنیم و فقط کسی که بینهایت است میتواند این تصور را به ما بدهد، پس باید خدای بینهایتی وجود داشته باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نهتنها دعا میکنم که سرنوشت شما سرنوشت سلیمان صرد نشود که تاریخ خود را در وقتِ خود نشناخت، بلکه دعا میکنم شما در زمرهی چمرانهای تاریخ خود باشید که در عین شناخت پوچیها و ظلمات دوران، افق گشودهای که در این تاریخ از طریق انقلاب به روی بشر باز شد را، به نحوی آگاهانه و نه مرتجعانه، بشناسید. بنده با تمام وجود قصّهی دورانی را که چون زوزهی سگی نیمهشبان عالم را فراگرفته میشنوم. تذکر شما به پوچیِ دوران، استقبال از تذکری است که روح و روحیهی جنابعالی، به یک معنا متذکر آن است و انعکاسِ حالتی است که خود را در آینهی گفتار و احوال شما تجربه میکنم. از اینکه انسانها به خود دروغ میگویند و با خودِ دروغین خود بهسر میبرند؛ آگاه میباشم. ولی خطاب بنده به انسانها، ماورای چهرهای است که آنها از خود مینمایانند. بنده گمگشتهای را در پشت ماسک این انسانها مییابم و آن را مورد خطاب قرار میدهم. سخن آقای دکتر زرشناس را عیناً در ذیل خدمتتان ارسال داشتم. موفق باشید
جناب استاد شهريار زرشناس در رابطه با اينکه هر انقلابي طي يک فرايند تاريخي شکل ميگيرد، در مورد ادوار تاريخي مدرنيته ميفرمايد:
«عهد مدرن که تقريباً از اواخر قرن چهاردهم ميلادي آغاز شده است در تاريخِ بسط و تطور خود ادواري را طي کرده است. اين مراحل را ميتوان اين گونه فهرست کرد: دوره اول: آغاز مدرنيته يا دوران رنسانس، زمان تقريبي آن از نيمه قرن 14 تا نيمهي قرن 16 ميلادي است . دوره دوم: دوران بسط رفرماسيون مذهبي و تکوين فلسفه مدرن است که زمان تقريبي آن از نيمه قرن 16 ميلادي تا نيمه قرن هفدهم که مصادف با رحلت دکارت ميباشد. دوره سوم: دوران مهم کلاسيسيسم و عصر روشنگري و آغاز انقلاب صنعتي است و زمان تقريبي آن از نيمهي قرن هفدهم تا آغاز قرن نوزدهم يعني تا سال 1800 است . دوره چهارم: دورهي اعتراض رمانتيک به عقلگرايي و کلاسيسيسم عصر روشنگري است که زمان تقريبي آن از آغاز قرن نوزدهم تا نيمه قرن نوزدهم يعني سالهاي 1850 - 1800 ميباشد. دوره پنجم: روزگار بروز بحرانهاي گستردهي اقتصادي - اجتماعي و بسط انقلاب صنعتي در اروپا و گسترش آن به ايالات متحده و ظهور زندگي و توليد صنعتي- شهري مدرن به عنوان وجه غالب معاش و سلوک مردمان در غرب و آغاز ترديدها نسبت به مباني مدرنيته است که زمان تقريبي آن از 1850 تا 1900 ميباشد. دوره ششم: آغاز زوال مدرنيته و سرعتگرفتن سير انحطاطي آن و بسط وضعيت پست مدرن به عنوان نحوي خود آگاهي نسبت به بحران است که از آغاز قرن بيستم تا حدود سال 1980 ميلادي است . دوره هفتم: عصر موسوم به فراصنعتي، تداوم و تعميق رويکرد پست مدرن، قدرت گيري نئوليبراليسم راست گرا در کشورهاي اصلي غربي و گسترش دامنه و نفوذ رويکرد معنوي در جوامع غربي است و زمان تقريبي آن از 1980 ميلادي است تا به امروز.
در قرن پانزدهم و باشکوفايي رنسانس در ايتاليا، «لورنزو والا» (1457)، «نيکولاي کوزايي» (1464) و به ويژه «پيکودلا ميراندولا» (1494) و «مارسيليو فيچينو» (1499) هر يک به طريقي شؤوني از روح اومانيستي رنسانس را با خود جلوهگر ساختهاند. «لورنزو» داعيهدار لذتطلبي جسماني و دنيوي و «هدونيسم» فارغ از قيود اخلاقي و ديني بود. «مارسيليو فيچينو» روح سيطره جويانه بشر مدرن را در رساله «الهيات افلاطوني درباره جاودانگي روح» منعکس کرده و آشکارا از بشر سالاري نام ميبرد. در نگاه «فيچينو» بشر، سالار هستي بود و مصداق بشر نيز در اين زمانه بيشتر در اَشراف و به ويژه بورژواهاي اروپايي جستجو ميشد. اين نگرش خودبنيادانه به آدمي به عنوان دائر مدار عالم به نحوي ديگر در «پيکودلا ميراندولا» خودنمايي ميکند. نيکولاي کوزائي اگرچه گرايشهاي پررنگ نوافلاطوني داشت اما با اهميت ويژهاي که براي «عقل» و «حس» و تفسير «نوميناليستي» مفاهيم «کلي» قائل بود و نيز تأکيدي که بر دور کردن فلسفه از صبغه ديني و بخشيدن صبغه طبيعي بدان داشته است از پيشروان تفکر مدرن غربي است. پيکودلا ميراندولا، مارسيليو فيچينو و به ويژه نيکولاي کوزايي هيچ يک آشکارا ملحد نبودند و حتي ظاهري مذهبي و مسيحي داشتند اما تفسيري که از عالم و نسبت بشر با خود و جهان و جايگاه و حقيقت بشر ارايه ميدادند (به ويژه فيچينو و ميراندولا) به گونه اي بود که نحوي خودبينانهي نفساني در آن غلبه داشت و اين چيزي نبود مگر بيان روح عهد مدرن. در اين ميان هنرمنداني چون «لئوناردو داوينچي» {1519}، «رافائل» {1520} و «ميکل آنژ»{1564} در گستره نقاشي و پيکره سازي به ارائه تصويري بشرانگارانه از آدمي و حتي موضوعات و روايتهاي مذهبي پرداختند. لئوناردو داوينچي به ويژه تفسيري رياضي و کمّيانديشانه از طبيعت داشت و نگاه او به شدت تکنيکي بود. مارتين لوتر روح فرد گرايي بورژوايي رنسانس را به حوزه تفکر مسيحي وارد کرد. در واقع ژروتستانتيسمِ او نحوي تداوم روح رنسانس در قالبي به ظاهر مذهبيتر در اروپاي شمالي بود. اگر کاتوليسم مذهب مطلوب قرون وسطاي غرب و مورد حمايت و پذيرش فئودالها، پادشاه و روستاييان تنگدست بود، پروتستانتيسم، صورتي از مذهب مدرن شدهاي بود که مورد حمايت و استقبال شاهزادگان و بورژواهاي نوظهور آلماني بود.
دورهي دوم از تاريخ تطور غربِ مدرن را ميتوان دورهي پيدايي فلسفه مدرن دانست. بزرگترين نماينده و سخنگوي اصلي و پدر معنوي اين فلسفه جديد رنه دکارت است که روح عصر جديد و افق مدرنيته بيش از هر فيلسوف اين دوره در آراء او به صورت يک دستگاه منسجم فلسفي ارايه گرديده است. هرچند ميتوان از «مونتني» (1598) و «جوردانو برونو» (1600) نيز به عنوان چهرههايي که پيشتاز و نماينده برخي افقهاي فلسفه جديد بودهاند نام برد. اما فلسفه سياسي مدرن در آغاز قرن شانزدهم و با «نيکولو ماکياولي» آغاز گرديده است. ماکياولي به بيان اجمالي مباني انديشه سياسي غربِ مدرن در دو کتاب معروف «شهريار» و «گفتارها» پرداخته است. به راستي جالب است که در بحثهايي که ماکياولي در خصوص مفاهيمي نظير «آزادي»، «وحدت ملي» و «قدرت سياسي» کرده است، به روشني گرايشهاي سلطه طلبانه و امپرياليستي و نفسانيت مدار مشهود است. با ماکياولي، فلسفه سياسي غرب مدرن براي خود ماهيت و مبنايي غيرديني و غيراخلاقي تعريف ميکند و تفکر سياسي در اين افق سير ميکند. دورهي سوم: کلاسيسيسم و عصر روشنگري تدوين جهانبيني مدرن از نيمه قرن هفدهم ميلادي در تاريخ غرب مدرن آغاز ميشود و تا قرن نوزدهم ادامه دارد و «عصر روشنگري» و دوران غلبهي کلاسيسيسم ناميده ميشود، شايد مهمترين مقطع در پي ريزي بناي تمدن مدرن بوده است. اين دوران از چند نظر اهميت دارد: اولا از نظر تدوين جهان بيني مدرن و اين که اصالت عقلِ منقطع از وحي خود بنيادِ نفسانيت مدارِ ابزاري و در عبارت کوتاهتر «عقلگرايي اومانيستي» يا «راسيوناليسم دکارتي» در عصر روشنگري از صورت معرفتشناختي و مابعدالطبيعي خارج شده و در هيأت انديشهها و تئوريهاي سياسي و نظريات اقتصادي و نظامهاي حقوقي، بسط و تفصيل ميگيرد. در اين دوره مباني نظري ليبراليسم در آراء «جان لاک» و «منتسکيو» تدوين ميگردد و «فرانسوا ماري ولتر» درباره تساهل و تسامح ليبرالي و سکولاريسم و ضديت با تفکر ديني به بحث ميپردازد و «ژان ژاک روسو» با طرح نظريه «اراده اجتماعي» خود، مباني تئوريک دموکراسيهاي مدرن را بيش از پيش بسط ميدهد. جهانبيني روشنگري تفسيري مکانيکي از عالم ارايه ميکرد و با تکيه بر روششناسي تجربي- حسي طرح شده توسط بيکن و جان لاک و ديويد هيوم، ارکان تئوريک علوم جديد، به ويژه بر پايه فيزيک نيوتوني، تدوين گرديد. ».[1] (پايان سخنان آقاي زرشناس)
در مورد فرايندي بودن انقلاب اسلامي نسبت به مسيري که بايد به اهدافش برسد، نيز نبايد غفلت کنيم، مگر يک تمدن يک شبه به دست ميآيد؟ بنده معتقدم حرکت ما به سوي اهدافي که بايد با آن روبهرو شويم خيلي خوب بوده و وعدههاي رهبري در رابطه با نزديکي اهداف متعالي انقلاب، يک واقعيت انکارناپذير است. به همان صورتي که خداوند به رسولش در سورهي نصر وعده داده است که «إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا» (نصر/1و 2) مثل فرآیند رشد یک کودک که در ابتدا حتی نمیتواند دست خود را بهسوی دهان خود هدایت کند ولی در مسیر بلوغ خود تا آنجا همهی اعضایش با هم هماهنگ میشود که در یک لحظه دهها عضو او به کار است، در حالی که در ابتدا که راه رفتن را شروع کرده بود اگر شما او را صدا میزدید و او روی خود را به طرف شما برمیگرداند، زمین میخورد.
وظيفهاي براي آينده
وقتي در آيندهاي نه چندان دور، مردم دل از فرهنگ مدرنيته کندند و با تمام وجود به سوي انقلاب اسلامي و وعدههاي آن روي نمودند اگر ما زيرساختهاي درستي از نظر فکري و فرهنگي نداشته باشيم آنوقت است که مردم حيران و سرگردان ميشوند. همينطور که اگر ما آثار شهيد مطهري را نداشتيم کمونيستها در ابتداي انقلاب، انقلاب را به نفع خود مصادره ميکردند و جوانان را تحت تأثير افکار خود قرار ميدادند، اگر بعد از پشتکردن به غرب، مردم جهان با تمدني روبهرو نشوند که جوابگوي همهي نيازهاي مادي و معنوي آنها باشد عدهاي فرصتطلب از زحمات شما به نفع خود بهره ميگيرند و باز تحقق تاريخ توحيدي به عقب ميافتد. با توجه به اين امر است که بنده تأکيد دارم در آيندهاي نه چندان دور که منحني رجوع به غرب تغيير خواهد کرد، اگر ما شخصيت عرفاني امام را در صحنه نداشته باشيم و اگر معناي زندگي با جنبهي ملکوتي امام، به عنوان يک راهکار عملي، نهادينه نشده باشد، کم ميآوريم و آن انقلابي که بايد آماده بشود تا به مهديu ختم گردد به زحمت ميافتد. رهبري عزيز«حفظهاللّه» در جمع فرماندهان سپاه فرمودند:
«ما ترديدى نداريم كه آيندهى روشنى داريم؛ البتّه اينكه اين آينده زود باشد يا دير باشد، دست من و شما است: اگر خوب حركت كنيم، آينده زودتر خواهد رسيد؛ اگر چنانچه تنبلى و كوتاهى و خودخواهى و دنياپرستى و دل دادن به اين ظواهر، چشم ما را يك قدرى پُر كند، ما را ساقط كند، در درون خودمان ريزش - چه ريزش شخصى در درون، چه ريزش اجتماعى - پيدا بكنيم، البتّه ديرتر به دست خواهد آمد؛ امّا بدون ترديد به دست خواهد آمد و اين به بركت مجاهدت ها و فداكارىها است».[2]
[1] - http://www.bashgah.net/fa/content/show/22391
[2] - بيانات در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در تاريخ ۱۳۹۲/۰۶/۲۶.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در اینجاها نیست و اتهام انحرافیبودن را آقای هاشمی به اینها زدند. اشتباه آقای احمدینژاد در آن بود که از امثال آیت اللّه مصباح و جریان اصیل نیروهای انقلاب، به عشق آقای مشائی فاصله گرفت. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در قسمت آرشیو پرسش و پاسخهای سایت تحت عنوان «حوزه یا دانشگاه» سؤال و جوابهای متعددی شده است که میتوانید جواب خود را در آن جا پیدا کنید. آرشیو سؤال و جوابها در ستونِ راست قسمت پرسش و پاسخها است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اینکه انسانها چرا چنین اختیارهایی را قبل از تولد میکنند، مربوط به خودشان است. ولی اینکه با همان اختیار میتوانند کنار بیایند و زندگی را طوری تعریف کنند که همان زندگی، بسترِ کمال برای آنها باشد، باز به اختیار خودشان است 2- به نظرم خوب است سری به کتاب «آشتی با خدا» که بر روی سایت هست بزنید و از اول تا آخر آن را مطالعه کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصلاً اینطور نبود. بنده بعضی از کتابها را به ایشان تقدیم کردم و عرض کردم جهت آنکه جنابعالی خوشحال شوید که به سخنان شما بیمحلی نشده است و بعضاً کتابی یا کتابهایی در آن راستا نوشته شده؛ اینها را به جنابعالی تقدیم میکنم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این روایت بدین معنا است که خود انسانها در درون خود به دنیا علاقهمند باشند که نشان میدهد نور ایمان در درونشان جایگزین نشده. ولی ما در مورد بقیه نمیتوانیم چنین قضاوتی بکنیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده این کارها را کارهای بیخود و بیثمر و بیهوده میدانم. در حالیکه علمِ معرفت نفس میتواند هزار دریچه از معرفت در مقابل ما بگشاید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مقابل ولایت الهی استکبار قرار دارد که گرفتار نفس امّاره است و مسلّم هیچ حقی را برای هیچکس قائل نخواهد بود و از این جهت مقابل با ولایت، بیعدالتی را به همراه میآورد 2- انسان در آینهی راهنمایِ ولیّ الهی راهِ زندگی را گم نمیکند. بنا نیست بر هر حکومتی به جهت آنکه مورد تأیید امام معصوم نیست، قیام شود. ولی در جامعهای که اکثر افراد آن شیعه هستند، این حقِ افراد آن جامعه است که حاکم آن جامعه، فقیهِ آگاه به احکام الهی باشد. موفق باشید
سلام استاد: به مناسبت سالگرد شهید «راه هنر انقلاب»: «آئينه اي به نام آويني» : بسمه تعالي: قرار شد در مورد کسی سخن گفته شود، که گفتن از او جز به حجاب بردنش حاصلی ندارد، چرا که اینقدر بر امروزهی ما مشهورات و روزمرهگی ها استعلا پیدا کرده که دیدن چون اویی در این مشهورات و با عینک همین مشهورات که انگار ندیدن است. و بلکه باید گفت حضور حقیقی او را به حجاببردن است، بدبختی ماجرا اینجاست که ندیدنهای امروز، از جنس نادانی نیست بلکه ندیدنِ امروز از جنس داناییهاست. فرا گیرشدن دانایی ای که بشر امروز را از عالم معنا دور کرده و در زیر خروارها از حرفهای فلسفی دفن کرده و او را وادار کرده که امور غیر اصیل را اصیل پندارد. در این فضا سید شهیدان میفرماید: «.... «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمیشود، و حتی از این بالاتر، دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمیآید....» بنابر این به تبع در این وضع است که آدمی گرفتار تجربههای مادی میشود و از عالم معنا غافل ميشود و به تبع نسبتی با حقیقت در تاریخ خود پیدا نمیکند و دیگر طلبی در مسیر آن حقیقت اصیل نخواهد داشت. شهید آوینی نیز چنین می گوید: «باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.» حال وقتی وضع این دوران را میبینم از گفتن چیزی در وصف او ناامید میشویم. اما از طرفی چاره ای هم نیست جز این که به اشاره سخن بگوییم شاید اهل تامل و تذکر از این حجاب، خود به حضوری دست يابند. و یک نکته اینکه امیدوارم از این چیزی که می نویسم گمان مشتی شعارگویی نشود چرا که سخن از غیر عادات گفتن در امروز، به ظاهر مضحک و شعاري است اما چارهای هم جز تذکرش نداریم. فقط محدودکردن حقیقتی به نام آوینی در یک جسد شناسنامه ای به نام «سید مرتضی آوینی» جفایی است به این حقیقت. آوینی را فقط یک شخص نباید دانست او آیینهی نمایانگر تاریخ امروز ماست. او بشرِ امروز را خارج از روز مره گی های رایج امروز متذکر حقیقتی فراتر میکند شاعران در هر تاریخ آن هویت اصیل تاریخ خود را متذکر میشوند چرا که ایشان گرفتار هوای مسموم غیر ملموس زمان خود که از شدت آمیخته گی با محیط خود برای عموم بدیهی شده، نشده اند و باید گفت آوینی بیرون از لجنزار عادات تاریخ خود و با نفی هر "من" و تعینی برای خود، همان شاعرِ هویتیابی است که انسانِ گرفتار و غافل زمان خود را با آن شأن شاعرنهی خود متذکر اصالت هاي تاریخ خود ميكند. «... شاعر، هرگز دعوت به خاک نکرده است ... او به ترک عادات میخواند و عالم خلافِ عادات هم عالم وَهم است و هم عالم عشق... » آويني اگر از نفسانیت غرب و مدرنیته سخن میگفت همراه با یک نحوه خودآگاهی بوده است چرا که او خود سالکِ سیرِ از نفسانیت به سوي فناست. او جنس روشنفكري اي كه خود را در دخمه هاي فلسفيدنهای مملو از پز و ژست و کوری از حقیقت گم کرده به خوبی لمس کرده. اما با سلوکی عارفانه و ذیل حقیقتی به نام انقلاب که چشمان روشنفكريِ فلسفي امروز از ديدنش عاجزند به آن حضور اصيل نايل آمد و خود آيينه براي ديگری شده. شهید آوینی خود را چنین از زبان خود میشناساند: «تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم، خیر! من از یک راهِ طیشده با شما حرف میزنم. من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خواندهام، به شبهای شعر و گالریهای نقاشی رفته ام. موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده دربارهی چیزهایی که نمیدانستم گذراندهام. من هم سالها با جلوهفروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام. ریش پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب «انسان تکِ ساحتی» هربرتمارکوز را - بیآنکه آن زمان خوانده باشماش- طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: «عجب فلانی چه کتابهایی میخواند، معلوم است که خیلی میفهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچار شدهام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم ...» پس اگر از انقلاب و حضرت روح الله با تمام جان دم میزند، نه اینکه دم از ایدئولوژی خاصی زده باشد و نه اینکه در فضای سیاست زدهای سخن گفته باشد، چراکه آخرِ خاستگاهِ ایدئولوژیها، قدرتخواهی و سیاست است و قدرت به درد کسی میخورد که مرگاندیش نباشد و به درد کسی میخورد که دچار نفسانیتهای خود باشد. او خود از مرگ اینگونه میگوید: «... حقیقت آن است که زندگی انسان با مرگ در آمیخته است و بقائش با فناست... مرگ، پایان زندگی نیست. مرگ، آغاز حیات دیگری است، حیاتی که دیگر با فنا درآمیخته نیست، حیاتی بیمرگ، مطلق...» آوینی همانطور که گفتم همان سالک راهیست که مرگاندیشانه دغدغهی حقیقت دارد و با این مشی و مرام خود را ذیل انقلاب و امام قرار میدهد و در این مسیر هم جان خود را میدهد تا ابدی شود، و چه زیبا بارها و بارها مستانه و شیدایی با شهادت عشقبازی میکند و فریاد حسرت دم میدهد: «ای شقایقهای آتشگرفته! دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد. آیا روزی خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟» آويني ذيل امام روح الله نفي همهي تعينات و تعلقات كرد، او هم شاعر و اديب و هنرمند بود، هم اهل تفكر و فلسفه بود، هم يك بسيجي جهادگر بود. ولی باز صدها توصیف دیگر نیز میشود از او گفت اما در عین حال هیچیک از اینها هم نبود، بلکه فراتر از هر "من"ی و فراتر از هر قید و قیودی،...«در یک کلام؛ آوینی، آوینی بود»اما ما مثلاً دوستداران سید مرتضی در فضای ایدئولوژیهای منفعتطلبانهی خود، او را به حجابِ تعاریفِ ناقص خود بردهایم. در پایان. امیدوارم هر چه کمتر ایشان را در این الفاظپراکنیهایم پنهان کرده باشم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که میدانید شهید آوینی از یک طرف با جان خود زهرِ کشندهی ظلمات دوران یعنی نیهیلیسم را تجربه کرده بود و از آن طرف، با عبور از سیطرهی روح متافیزیک و مفهومگرایی، گشودگی تاریخی که با انقلاب اسلامی پیش آمد را احساس نمود. یعنی اشراقی که بر قلب حضرت روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» تجلی کرد را در سیره و سخن آن مرد الهی یافت و در قلم خود آن را منعکس و متذکر کرد. اگر عدهای با او درگیر شدند این اقتضای راه توحید است، زیرا این راه بدون دشمن نمیتواند باشد وگرنه باید بگوییم هیچگونه تفکرِ استکباری در جهان نیست. و البته این نوع درگیریها مثل درگیریهای دروغین ساختهشده توسط فرهنگ لیبرالیته نمیباشد که هر دو طرفِ دعوا ظلمت است. در تقابل دشمنانِ تفکر آوینی با او، تقابل جبههی نور با جبههی ظلمت است و قرار گرفتن در جبههی نور، انسان را تا اوج معراج جلو میبرد و زندگی در این تاریخ را که تنها زندگی حقیقی است به انسان ارزانی میدارد. و این مسلّم بسط مدرنیته نیست، این، گشودگیِ عبور از مدرنیته است و دیدن نور آزادی و آزادگی که در این انقلاب ظهور کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به شرایط آن زمان و دلایل تشیع عطار، باید آن جملات را حمل بر تقیه کرد بهخصوص که با اینهمه تقیه، باز او را به جرم شیعهبودن از هرات بیرون میکنند. اگر دقت کنید تفاوت نعت برای علی«علیهالسلام» را با آن دو متوجه میشوید، بهخصوص در منطقالطیر. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عبور از انسانِ سکولار و نظر به انسانِ قدسی. زیرا هر تمدنی با تعریفی که از انسان دارد، شکل میگیرد و تمدن اسلامی در این تاریخ با به صحنهآمدنِ انسان قدسی ظهور مینماید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که انسان مؤمن گاهی در «قبض» است و گاهی در «بسط». و باید در هر دو حال از تدبیر ربالعالمین راضی باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از سیری که به معاد و مطالعهی کتاب «خویشتن پنهان» بینجامد، به نظر میرسد مباحث شرح «رساله الولایه» باب خوبی برای ورود در آن امور باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: إنشاءاللّه که قبول است ولی زبان عربی از نظر مفاهیم، انسجام خاص خود را دارد. موفق باشید