بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9930
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید خدمت شما: در جواب جوانانی که از ما می پرسند چرا باید حجاب داشت چه بگوییم؟ می گویند خدا این جسم را آفریده چرا ما باید آن را پنهان کنیم چه بگویم تا نه از دین دلزده شوند و هم اینکه به حجاب روی آورند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بعضی از احکام برای اثبات بندگی است. صراحت آیات قرآن آن است که زنان باید خود را از نامحرم بپوشانند تا بندگی خود را اثبات کرده باشند و در زیر ولایت الهی قرار گیرند و از ظلمات خارج و به سوی نور سیر کنند. در مورد آیات و روایات حجاب می‌توانید به سایت‌های مربوطه رجوع کنید. موفق باشید
9855
متن پرسش
سلام معلم مهربان وقتتان بخیر استاد. اگر کسی دائمابه ما توهین کند و متاسفانه ما هم از کوره در برویم و جواب او را بدهیم اشکالی دارد به خاطر زیر پاگذاشتن حدود الهی عذرخواهی کنیم؟ استاد! در بعضی موارد طرف درمی آید می گوید دیدی تقصیر خودش بود!با این وجود باز من احساس ندامت نمی کنم این کار من درست است؟ 2- هنر نیز مثل علوم تشکیک بردار است و ظاهرا علما به خط و شعر اهتمام ویژه داشته اند و من فکر می کنم خط شرف وجودی دارد بر شعر حکیمانه و صوت زیبای قرآن بالاتر از این دو است درست است استاد؟ بقیه هنرها هم که تکلیفشان مشخص است بعضی که قبح فعلی هم دارند مثل مجسمه سازی.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ما باید در هر حال از حق عبور نکنیم، اگر کار ناحقی کرده‌ایم در آن رابطه باید عذرخواهی کنیم و دلواپس قضاوت‌های طرف مقابل نباشیم. اگر او به اشتباه قضاوت کند خود را به زحمت انداخته 2- شاید نتوان گفت که کدام‌یک از هنرهایی که فرموده‌اید برتر باشد، هرکدام به اندازه‌ای که امکان ظهور ملکوت را در خود داشته باشند برتر است. موفق باشید
8930
متن پرسش
با سلام: استاد همیشه تاکید دارند که برای ورود به حوزه به غیر از علاقه استعداد هم مهم است چگونه باید متوجه شد که استعداد داریم یا نه؟ با تشکر. التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمراتش در دروس دبیرستانی به‌خصوص درس عربی کم‌تر از 15 نباشد. موفق باشید
8898
متن پرسش
بسمه تعالی. سلام علیکم. استاد عزیز، حتما شده که بنشینید و فکر کنید شهدا در چه قهقهه مستانه ای هستند و ما در چه گوشه عزلتی، شده که تا مرز قالب تهی کردن بروید. این را از خودتان شنیدم، شده که بخواهید حتی به بالاترم فکر کنید که میشود در بهشت هم دائما با انوار اهل البیت (ع) زندگی کرد، آیا میشود با این روح اسیر خاک آن تجلیات تمامه حضرت حق را درک کرد و در بزم الهی ایشان با اولیا و صالحین و شهدا به بهترین نحو زندگی کرد؟ و باز وقتی نگاهی به خودمان میکنیم میبینیم ما کجا و بزم اولیاء خدا کجا، ما کجا و این همه بزرگی کجا، شده وقتی به خودمان نگاه میکنیم حتی لیاقت بهشت را هم در خود نمبینیم، اما وقتی به شهدا و اوجشان نگاه میکنیم، طمع میکنیم که شاید ما هم از آن مقامات بهره ای داشته باشیم. آیا این آرزوی گزافیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: گفت: «تومگو ما را بدان شه راه نیست.... با کریمان کارها دشوار نیست» آن‌هایی که به جایی رسیدند از آن جهت بود که همه‌ی توفیقات را از خدا دانستند و امیدوار به رحمت بیکرانه‌ی او بودند، چرا من و شما به خودمان نگاه کنیم ومأیوس شویم؟ به کرم اومی‌نگریم و امیدوارانه خواهیم گفت: «خونِ غم بر ما حلال و خونِ ما بر غم حرام.... هر غمی گو گِرد ما گردید شد در خون خویش». آری این قصه‌ی آن‌هایی است که فقط به الطاف حضرت حق امیدوارند. موفق باشید
8639

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام به استاد گرامی: نظر شما راجع به کلاس های تجسم خلاق. یوگا و نظایر آن چیست؟ با توجه به این که اساس کلاس های نامبرده شده توجه به نفس و قدرت آن و معرفت به آن و شکوشایی انرزی و استعداهای درونی انسان است با فرض اینکه هیچ موقع جای معنویت قرآنی را نمیگیرد آیا شرکت کردن در این کلاس ها برای آشنایی با متافیزیک و مابعدالطبیعه مشکلی دارد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: شاید اگر مذهبی‌ها با رویکرد توحیدی در این کلاس‌ها شرکت کنند بدون آن‌که مبانی ایدئولوژی یوگا را بپذیرند، بد نباشد. موفق باشید.
1778

تعبیر خواببازدید:

متن پرسش
سلام استاد عزیز و بزرگوار آیا خواب می بینیم باید در جهت یافتن معبر و تعبیر آن تلاش کنیم-چندی پیش خواب علامه حسن زاده را دیدم که سه دستور به من دادند دو مورد اول را انجام دادم که دومی اش یادم است گفتند از روی تیغ ها بدو که انجام دادم و مورد سوم زنبورهایی به طرفم فرستادند که نبایدظاهرا می ترسیدم یا فرار می کردم ولی از ترس اینکه وارد دهانم بشوند ترسیدم و درست انجام ندادم --- و همچنین چندی پیش خواب شیر زیاد میددم که دنبالم می کرد و من فرار می کردم و به یک جا پناه می بردم (خیلی از این خواب برام تکرار شده است ) با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام با عرض معذرت؛ بنده علم تعبیر خواب ندارم. موفق باشید
578

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی،بنده کتاب های بسیار خوب شما را مطالعه می کنم و اخیرا کتاب "جایگاه جن ،شیطان و جادوگر در عالم " را مطالعه کردم و سوالها و اشکالاتی برایم بوجود آمده که احتیاج به صبر و جواب حضرتعالی دارم: 1- تمام علما و مراجع بالاتفاق میگویند یادگیری سحر برای دفع سحر اشکال ندارد و بعضی میگویند واجب کفایی است و مراجعه به ساحر برای این امور نیز خالی از اشکال است. 2- اینکه شما میفرمایید که ما توجهی به سحر نداشته باشیم پس چرا مراجع بزرگوار میفرمایند برای ابطال سحر حتی میتوان از سحر استفاده کرد(به اصطلاح فقهی دفع سحر به سحر و یا حتی دفع مفسده به سحر،کتاب فقه الصادق جلد 14 این موضوعات را کاملا از دید فقهی واشکافی کرده است) و بزرگان این قضیه را به بیماری و مراجعه به پزشک که اسباب است تشبیه کرده اند (تصاویر استفتائات موجود است) 3- چرا بعضی بزرگان مانند ابن سینا ، میرداماد ، ملا حسین کاشفی (اسرار قاسمی)و ... کتاب درباره علم طلسمات و تسخیرات دارند؟ 4- نقش چیزهایی که بعنوان طلسم چال می کنند که متشکل از چیزهای عجیب (مانند استخوان مرده ،موی مرده ،اب غسالخانه و ...)است چیست؟ 5- شما که فرموده اید احضار روح حرام است چرا خودتان در جلسه احضار ارواح شرکت می کنید؟(در سخنرانی حضرتعالی در بحث معاد و قضیه رجعت و سوال از روح درباره امام خمینی(ره)) و یا امثال شاگرد برادر علامه (ره) و از کجا معلوم کسی که به شما درباره رجعت اطلاعات داده شیطان نبوده؟ 6- با هیپنوتیزم میتوان به عالم برزخ سیر کرد؟ 7- اگر کسی بخواهد واقعا با روح مرده ای ارتباط برقرار کند (حداقل از احوالاتش آگاه شود) از چه روشی میتواند بهره بگیرد؟( از روش های شرعی) 8- در صفحه 97 به بحث دنبال خواب رفتن پرداخته اید و آنرا خیلی درست نمیدانید در صورتیکه در مفاتیح چند دستور دینی برای خواب دیدن فرد یا موضوع موردنظر داریم، این دو چطور با هم تفسیر میشوند؟ 9- ایا جنیان قابلیت تغییر در جسم مثالی خود دارند،مثلا در جایی فرمودید که دو وجب قد دارند و در جای دیگر در هنگام تشرف خدمت معصوم فرموده اید به هیبت انسانهای هندو بوده اند
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: به گفته‌ی شیخ انصاری در مکاسب محرمه، یکی از اعمالی که فی‌نفسها تحریم‌شده و فاعل آن معاقب است، سحر است و همان‌طور که فرمودید در ابطال سحر به کمک سحر استفاده از جادو تجویز شده، ولی باز تأکید می‌کنند که حرام‌بودن سحر از ضروریات دین است و کسی که آن را حلال بداند محکوم به کفر است. امیرالمؤمنین در خطبه 79 می‌فرمایند: « ِ الْمُنَجِّمُ کَالْکَاهِنِ وَ الْکَاهِنُ کَالسَّاحِرِ وَ السَّاحِرُ کَالْکَافِرِ وَ الْکَافِرُ فِی النَّارِ » کاهن چون ساحر، و جادوگران همانند کافران و کافر در آتش است. و نیز حضرت فرمودند: هر آن‌کس جادوگری را فرا بگیرد کم باشد یا زیاد، کافر شده است.(وسائل‌الشیعه، ج 12، ص 107). آنچه بنده در آن کتاب عرض کردم تأکید بر روی آیه‌ی102 سوره‌ی بقره است که تأکید دارد ساحر به خودی خود نمی‌تواند نقشی در سرنوشت انسان‌ها داشته باشد مگر به اذن خداوند که خداوند بخواهد کسی را از طریق جادوگر تنبیه کند. می فرماید:« ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ ‏ »پس راه اصلی مقابل سحر ساحران توسل به خداوند و توکل به اوست و به نظرم این بهتر است از این‌که بخواهیم سحر بیاموزیم تا سحر ساحران را خنثی کنیم. آیه‌ی مذکور به ما کمک می‌کند که عمرمان را صرف این امور نکنیم ، زیرا در مورد آن می‌فرماید: « وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُم » چیزی را می‌آموزند که نه ضرری به آن‌ها می‌رساند و نه نفعی. اما در مورد علم طلسمات که امثال میرداماد به آن دست زده‌اند، علم به علوم غریبه است که علم مخصوصی است و از حوزه‌ی اطلاعات بنده بیرون است و موضوع کتاب مذکور نیست، ولی طلسم به همان معنایی که بعضی از جادوگران به آن دست می‌زنند مثل همان‌که فرمودید از استخوان مرده و امثال آن استفاده می‌کنندة در حوزه‌ی جادو است و به کمک شیاطین انجام می‌شود و حرف در این موارد همان حرفی است که در مورد جادو و جادوگری زده شد که هیچ نقش استقلالی ندارند و با توسل به خداوند توکل به او به‌کلی بی‌اثر خواهند بود. در مورد احضار روح، حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» احضار ارواح را از قبیل سحر می‌دانند که تعلیم و تعلّم و عمل به آن را حرام می‌دانند(تحریرالوسیله، ج 2، ص 352، مسئله‌ی 16). ولی آنچه آیت‌الله حسینی تهرانی در کتاب «معادشناسی» در مورد برادرِ علامه طباطبایی«رحمه‌الله‌علیه» می‌فرمایند؛ که شاگردی داشتند که با روح علماء ارتباط پیدا می‌کرد و یا آن جلسه‌ای که بنده عرض کردم که روح علامه یا شاگردان علامه انتخاب کرده بودند از طریق یک جوانی پیام‌هایی را به افراد بدهند و یا پرسش‌هایی را جواب دهند، هیچ ربطی به احضار روح ندارد و هیچ‌کس در آن جلسه برنامه‌ای برای احضار روح نداشت و از شواهد می‌توان احتمال داد که جریان شیطانی نباشد، ولی هرگز چنین مواردی نمی‌تواند مبنای فکر و تصمیم کسی باشد. هیپنوتیزم هیچ ربطی به سیر به عالم برزخ ندارد و از طرف ما راهی جهت ارتباط با ارواح مردگان وجود ندارد، مگر آن‌که آنان اذن داشته باشند و در خواب به سراغ ما بیایند که اولاً: قابل اعتماد نیست. ثانیاً: عموماً پیام‌ها با احوالات کسی که خواب می‌بیند مخلوط می‌شود. در مورد این‌که جنّیان می‌توانند صورت‌های مختلف به بدن خود بدهند، ظاهراً قضیه از همین قرار است. موفق باشید
8219
متن پرسش
سلام خدمت استاد دوست داشتنی اخیرا در دانشگاه به خانمی علاقمند شدم که با شناختی که ازش دارم اصلا گزینه مناسبی برای ازدواج نیست و میدونم اون از عالم دیگه ایه و من از عالم دیگه ای اما متاسفانه نمیدونم چرا به ایشون واقعا علاقمند شدم چه کنم این محبت از دلم خارج بشه جنس علاقه هم هوس نیست از خدا و ولی عصر اساسی کمک خواستم مرتفع شده اما هنوز ته دلم درگیره توی دانشگاه سعی میکنم بهش نگاه نکنم که میل تشدید بشه اما به هر حال اسیرم کرده وای بر من که به فرموده صادق آل محمد:دلهایی که از محبت خدا خالی میشود و خدا آنها را به عشق های زمینی مبتلا میکند
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: تجربه‌ی دوره‌ی جوانی است، می‌رود و تنها خاطره‌ی آن احوالات برایت می‌ماند و زمینه‌ی تحقق روح عرفانی‌ات می‌شود. می‌گویند عرفا عموماً تجربه‌ای از عشق زمینی را داشته‌اند ولی چون تن به آن عشق خاکی ندادند، راه عشق روحانی در جلوشان گشوده شد. موفق باشید
7022
متن پرسش
سلام علیکم . شما در خصوص سلوک آقای قاضی و امام میفرمایید سلوک آقای قاضی مربوط به دوران اجتماعی ایشان است و باید عنصر زمان آگاهی داشت. حال میخواستم درباره ی سلوک آیت الله بهجت بپرسم . ایشان که دیگر هم عصر ماست و چهار سال بیشتر از رحلت اشان نمیگذرد . من احساس میکنم سلوک مرحوم بهجت ذیل سلوک امام نبوده است و به نظرم بیشتر جنبه ی فردی دارد تا اجتماعی . نظر شما چیست میشود کمی توضیح دهید ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً عرض کردم این بزرگان با ملکاتی که تا چهل سالگی به دست می آورند زندگی را ادامه می دهند. سه جلد کتاب در جمع بندی سخنان ایشان هست که نشان می دهد چقدر در زمان خود هوشیارانه جریان ها را دنبال می کردند. خدا ایشان را رحمت کند که چقدر خوب انقلاب اسلامی را شناختند و از آن پشتیبانی کردند. موفق باشید
5831
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم در تفسیر حدیث ای اباذر فرمودید بالاترین نوع عبادت تفکر در معرفت خداست ، خواهشمند است با توجه به ذهن اندک بنده چگونگی تفکر در معرفت خدا را روشن تر بفرمایید. یا حق
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: این‌که عرض کردم روایت امام صادق«علیه‌السلام» است که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در کتاب «چهل حدیث» در حدیث شماره‌ی 12 آورده‌اند. از طرفی روایات می‌فرماید با معرفت نفس به معرفت ربّ می‌رسید پس یکی از راه‌های تفکر در معرفت خداوند، معرفت نفس است و نیز امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» در خطبه‌ی شماره 1 نکات ظریفی در معرفت الهی دارند و بنده‌ی حقیر نیز آن خطبه را به طور مختصر شرح داده‌ام. موفق باشید
652
متن پرسش
با سلام.لطفا درصورت امکان به هر 4 سؤال به تفصیل و حوصله ی زیاد پاسخ بفرمایید.1)در بحث "روزه عامل آزادی از تعلق ها و وهم ها" به سفره ی ساده تأکید فرموده بودید. من کوچکترین فرزند خانواده هستم و نقشی ندارم. سفره های ما رنگین و پدر در بیاور است. وظیفه ی سلوکی چیست؟ 2)در "صباح الشریعه" صفحه 436 (باب نیکی کردن به پدر و مادر) می خوانیم که یکی از شروط نیکویی به آن ها این است که آن ها ما را ترغیب نکنند: " مِنَ الزُّهدِ إلی الدُّنیا "، که در این صورت به گفته حضرت صادق (ع) : "...فَمَعصِیَتُهُما طاعَةٌ و طاعَتُهُما مَعصیَةٌ ". آیا رفتن به مهمانی یا بیرون یا افطاری از این قبیل موارد نیست درحالی که وقت گران بهای ما به غفلت هدر می رود؟ ممکن است عده ای هم ناراحت شوند.ضمن این که سفره های آنان شدیدا رنگین و پرجنجال است. حد و مرز ها چیست؟ خواهشمندم هیچ ملاحظه ای نفرموده و حق مطلب را ادا بفرمایید. 3)متأسفانه مادرم به دلیل بیماری نمیتوانند روزه بگیرد وطبق دستور پزشک در طول روز باید بسیار میوه هایی از قبیل خیار میل بفرمایند. تا قبل از این که بحث مذکور در فوق از شما را گوش بدهم، سعی داشتم هنگامی که روزه هستم همیشه "من" برای مادرم خیار را رنده کنم و شربت و ... و گلاب به آن اضافه کنم تا خودم به خوردنش تحریک شوم یا هوسم شود اما چون روزه ام نخورم تا مخالفت هوای نفس کرده باشم چون در غیر این صورت در روز ونیز افطارچندان میلی به خوردن نداشتم پس مخالفتی هم در کار نبود درصورتی که برکات زیادی از نخوردن لقمه ای که انسان مایل به آن است نقل شده است تا جایی که شما در مباحث روزه فرمودید چیزی از آن محبوب تر برای خدا نیست . اما با گوش دادن بحث شما به خوب بودن این کار شک کردم. و گفتم نکند اثر معکوس داشته باشد. نظر شما چیست؟ لطفا سریعا جواب بفرمایید. 4)یک نصیحتی به بنده کنید . از این که وقت گران بهایتان را در اختیار پاسخ به سؤال ما گذاشتید سپاسگذارم و دعا کنید که انشاءالله خداوند را شاکر باشم.
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: 1- جواب ساده و مفصل سؤالِ اول شما یک کلمه است و آن این‌که یک غذا را از آن سفره‌ی رنگین انتخاب کنید و کاری به بقیه‌ی خورش‌ها نداشته باشید. زیرا امام صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند: ما همه‌چیز می‌خوریم، ولی هر بار یک نوع غذا می‌خوریم. 2- بدون ملاحظه عرض می‌کنم؛ تا آن‌جایی که امکان همراهی دارد با آن‌ها همراهی کنید، ولی آن‌جایی که آن‌ها می‌خواهند وقت‌های اضافی خود را از بین ببرند و شما وقت اضافی ندارید تا بخواهید در کنار آن‌ها از بین ببرید، همراهی نکنید. 3- شما در حدّی که نیاز است به مادرتان کمک کنید، بکنید، ولی خودتان را مشغول این باورها ننمایید که بخواهید از این طریق مبارزه با نفس کرده‌ باشید، کارهای مهم‌تری دارید به آن‌ها بپردازید. 4- تا فرصت از دست نرفته در کسب معارف و اخلاق فاضله خود را بپرورانید. تأمل در نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه(نامه‌ی حضرت‌علی«علیه‌السلام» به فرزندشان امام حسن«علیه‌السلام») را توصیه می‌کنم. موفق باشید
294

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم. بنده مباحث مربوط به ملک شما را گوش دادم و سوالات زیر برایم مطرح شد: 1- آیا توسل و توجه به ملائکه و استمداد گرفتن از آنها کفر است یا در واقع ملائکه همان خدا هستند مثلا اگر با 2 ملکی که همراهمان هستند صحبت کنیم و یا از ملک رزق طلب روزی حلال کنیم تاثیری دارد؟ 2- با توجه به بی اختیار بودن ملائکه روایت فطرس ملک چگونه توجیه می شود؟ 3- من واقعا سر این موضوع مانده ام که دلیل آفرینش ملائکه چیست؟ به نظر می رسد آنها دست های خدا (بلا تشبیه) برای انجام دادن کارها می باشند یعنی مثل ما که اراده می کنیم و با دستمان چیزی را بر می داریم آنها هم دست های خدا هستند ولی بلافاصله سوال دیگری پیش می آید که مگر خدا قدرت کن فیکنی ندارد پس دست دیگر به چه کار می آید؟ این مسئله هم به ذهنم رسید که شاید وجود ملک توازنی باشد در مقابل وجود اجنه. ولی با توجه به اینکه کتاب جن و جادوگری را هم خواندم دلیل وجود اجنه را هم نمی دانم. ممنون می شوم اگر در مورد این 3 سوال بنده را راهنمایی نمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام 1- ملائکه مظاهر اسماء الهی هستند و اگر با توجه به این امر برای آنها دعا کنیم و از آن‌ها کمک بگیریم انشاءالله نتیجه بخش خواهد بود. 2- در مورد فطرس ملک آیةالله جوادی "حفظه‌الله" می‌فرمودند، نه از نظر سند، سند معتبری دارد و نه با معارف و آیات قرآن تطبیق می کند، چرا که در قرآن در وصف ملائکه یم‌فرماید: "لایعصون ما امر الله" آن‌ها هیچ عصیانی در مقابل امر الهی ندرارند. 3- وقتی ملائکه را حقایق فعّال و زنده ای بدانیم که مظهر اسماء الهی هستند، مثل این‌که حضرت میکائیل (علیه‌السلام) مظهر اسم رزّاق پروردگار است و حضرت عزرائیل (علیه‌السلام) مظهر اسم قابض الهی می‌باشند. و عنایت داشته باشید که قبول فیض الهی به شرایط قابل بستگی دارد و همین امر موجب تحقق واسطه‌هایی بین خداوند به عنوان فاعل فیض و مخلوقات به عنوان قابل فیض می‌گردد. دیگر این سؤال پیش نمی آید چرا خداوند مستقیما عمل نمی کند،همان‌طوری که شما حرارت 30 درجه سانتیگراد را نمی‌‌توانید مستقیما از خورشید بگیرید. مرحوم شهید مطهری در کتاب عدل الهی در این مورد شرح مبسوطی دارند، می‌توانید به آن‌جا رجوع کنید. در مورد خلق اجنّه، موضوع برمی‌گردد به فلسفه خلقت همه‌ی مخلوقات، که هر مخلوقی که امکان خلقت داشته باشد، خداوند نسبت به ایجاد آن بخل نمی‌ورزد.
17887

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد عزیز و معلم فرزانه: اولا عرض کنم این تفسیر قرآن شما بهم جان میده که مُرده بُدَم زنده شدم. استاد بعد از مدتها خواستم به عنوان یک طلبه ای که دغدغه ی تمدن سازی اسلامی رو دارم و الان پایه پنج هستم یه گزارش از وضعیت سیر علمی و عملی ای که دارم طی می کنم به لطف خدا و دعای شما، خدمتتون عرض کنم و به نتایجی برسم ان شاء اللّٰه تعالی در علم ادبیات عرب الحمدلله مشکلی ندارم در منطق هم همین طور و یک دور المقرر رو حد اقل خوب خوندم در اصول فقه غیر از الموجز و اصول فقه جناب مرحوم مظفر قصد دارم حلقات رو هم بخونم در فقه هم همین روش حوزه رو پرسیدم گفتن خوب کار کنم به اجتهاد می رسم و البته به توصیه آیت الله صمدی آملی مشغول کار بر روی قواعد فقهیة هم هستم در کنار فقه و اصول در زمینه فلسفه البته متاسفانه دیر شروع کردم و الان برنامه ام این هست: اول بدایه بعد نهایه بعد اسفار و در عرفان نظری هم فعلا کتاب «کلیات و فلسفه و تاریخ عرفان نظری» استاد امینی نژاد و اصول و مبانی عرفان نظری آیت الله استاد یزدان پناه و سپس فقط فصوص الحکم و در عرفان عملی هم شرح رسالة الولایه شما و استاد یزدان پناه و سپس منازل السائرین رو با شرح استاد یزدان پناه ان شاء اللّٰه البته در این سایت « http://alhekmah.blog.ir/category/درس-عرفان-در-وادی-عمل/ » صوتهایی از استاد یزدان پناه گذاشته اند با موضوع عرفان در وادی عمل که قسمتی از آن شرح رسالة الولایه هست و نمیدونم همش رو کار کنم یا نه. جلسات حضوری شما رو هم فقط چهارشنبه ها رو میام چون فرمودید طلبه ها خیلی بیشتر ممحض در درس بشن و حتی مباحثتون رو هم در کنار درس کار می کنم و اصل رو ملا شدن در دروس تخصصی حوزوی گذاشتم به توصیه خودتان در صوت انگیزه طلبگی. و هم اکنون دارم مباحث شما رو هم کار می کنم و در مباحث سلوکی هم همین مباحث شما مثل شرح دستورالعمل های آیت الله بهجت فعلا دارم کار می کنم و بعدش مباحث شرح جامع السعادات و هر هفته هم تفسیر قرآن شما رو کار می کنم که بسیار عالیست واقعا و مقالات آیت الله شجاعی رحمة الله علیه هم اگه صلاح بدونید در کنار مباحثتون با شرح خودتون کار کنم چون بسیار مشتاق اونها هم هستم و خیلی دیدم به کارم میومد ولی نمی خواستم سیرم پراکنده بشه. چون فعلا دارم فلسفه می خوانم و هنوز وارد عرفان نظری و عملی به اون معنا ک عرض کردم نشدم می خواستم نظرتون رو درباره این ها بدونم. متشکرم استاد جانم. ببخشید که طولانی شد التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با این عزم و برنامه که ریخته‌اید، إن‌شاءاللّه خداوند مدد لازم را مقدّر می‌دارد. شرح «مقالات» را به اوقات تعطیلی حوزه مثل تابستان‌ها موکول کنید. موفق باشید

12733
متن پرسش
سلام استاد: لطف خدا سالیانی ست اینجور شدیم عقلی و قلبی که اسمی از عرفان و اخلاق و اولیاء خدا می شنوم اول نگاه می کنم ببینم نظرش درباره خمینی کبیر و رهبری چیه، یعنی با وجود انتقاداتم بر وضعیت موجود و حتی گاهی شبهاتم درباره بعضی از رفتارها وکلام های قائد، ملاک دین و ایمان واقعی را نظر و نسبت اون مدعی یا عارف واقعی درباره رهبری می دانم یعنی تبعیت و یا فی الجمله سکوت و تایید تلویحی مثل آقای وحید یا سیستانی یا ... یعنی می فهمم تو صراط هستند یا نه؟ سیمشون وصله یا نه؟ و علم و ذکرشان حجابشان شده یا نه؟ در مورد اون سایت که یکی معرفی کرد و شما فرمودید «چرا وقتی در امور معارف دینی و اخلاق، عالِمانِ شاخته‌شده و قابل اعتماد را داریم به اموری رجوع کنیم که سخت ابهام‌برانگیز است؟» که مشخصا منظورتان تاکید بر استفاده از محضر یگانه زمان عبداله جوادی ست و امثال آن (که البته کم است) من مراجعه کردم با توجه به مختصر سوادم در پی سالیانی مطالعه تفسیر از دیگری و حکمت و عرفان از شما، دیدم حرف خوب زیاد دارن اون عارف ناشناس،؛ تاییدات قوی هم بر امام خمینی و قائدنا سیدعلی دارند و در مورد بعضی حرفاشون یجورایی حس کردم با حرفای مرحوم دولابی طرف هستم! شما نهی کردید اما با بررسی اجمالی خلاف شرع ندیدم بلکه به دلم نشست. میشه مث منی که ان شالله با توجه و زیرکی به مطالب می نگرم و بصورت پیش فرض خودم را تسلیم هر حرفی نمی کنم ادامه بدم خواندن آن سایت را تا مشمول این تذکرتان نشوم که "در حالی که خطر این‌که در دلِ سخنان خوب معنوی چیزی گفته شود که ممکن است انسان را سرگردان کند، هست"
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتش این ابهام از آن‌جا برای بنده شکل گرفت که وقتی انسان متدینی وظیفه‌ی خود می‌بیند که سخنان حقی را جهت تذکرات اسلامی اظهار نماید، دیگر چرا با عنوان عارف ناشناس این کار انجام گیرد که مسئولیتی به عهده‌ی شخص خاصی نباشد؟ مگر این‌هم یک نوع تقوا به حساب می‌آید؟ پس چرا امامان معصوم«علیهم‌السلام» چنین نکردند؟! موفق باشید

10458
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز جرج جرداق محقق مسیحی که کلماتش در مورد امام علی علیه السلام همه جا را پر کرده است، فوت نمود، سوالم این است ایشان شیعه شدند؟ آیا مسلمان مردند یا مسیحی؟ و تا آنجایی که من می دانم شیعه نشدند، چطور شخصیتی که امیرالمومنین را نسخه برتر انسانیت می داند خودش را در مذهب تشیع وارد نکرده است؟؟! و اصلا محبت داشتن بدون مذهب و عقیده نتیجه ای دارد؟ این همه اردت ایشان وقتی ایشان مسلمان نشدند چه ارزشی دارد؟ ایشان فردی نیست که بگوییم جاهل یا قاصر است و اتفاقا کاملا هم آگاه است، این سوال برایم مطرح است که او چگونه بوده و بعد از مرگ جایگاهش چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: یک وقت است شما امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» را به دستور خدا به عنوان امام خود انتخاب می‌کنید و سعی دارید در ذیل محبت و شخصیت او زندگی کنید، در آن صورت شما شیعه‌ی حضرت هستید. ولی یک وقت آن حضرت را بزرگ می‌دانید بدون آن‌که بنا داشته باشید زندگی خود را در ذیل شخصیت او شکل دهید. در مورد دوم، شیعه‌ی او نیستید هرچند به جهت علاقه‌مندی به کمالات آن امام از محدودیت‌هایی که انسان‌های تنگ‌نظر گرفتار آن هستند آزاد شده‌اید و همین امر در قیامت و در همین حدّ به کمک شما می‌آید. موفق باشید
9078
متن پرسش
سلام استاد عزیز:به بهانه این بحثی که حول جام جهانی شکل گرفت، سوالی داشتم که از خدمتتان بپرسم. استحضار دارید که « رادیکال» یعنی ریشه. و پرسش رادیکال برخلاف تصور عوام نه پرسش متحجرانه و تندروانه بلکه پرسش بنیادی و ریشه ایست. البته معمولا پرسش رادیکال اگر توسط سیاست درک شود، خطرش از بمب ترکاندن توسط تکفیری ها بیشتر حس می شود. و اهل سیاست معمولا تاب این پرسش ها را ندارند. با این مقدمه می تونم بپرسم نسبت پرسش رادیکال، مصلحت مخاطب و خطرهای بعد از آن را توضیح بفرمایید؟ با یک مثال توضیح می دهم. به نظر شما اگر معیار پرسش های رادیکال را سقراط بگیریم، نسبت یک مصلح اجتماعی با عملکرد سقراط چگونه است؟ این سوال را ما بارها در جمع دوستانه مان پرسیده ایم که امام (ره) چقدر سقراطی عمل کرد؟ از طرفی پرسش ها و انتقاداتی را که زیرکانه به اسلام قبل از خود مطرح کرده است از وی شخصیتی ساخته است که به قول اهل معنا رند است و قلندر. و از طرفی همانند نواب صفوی به استقبال گلوله نرفت. البته خود امام نیز معیار عمل ما نیست. ولی به عنوان یک شخصیت تاریخی و تاریخ ساز، برای درک رویکردشان به تخریب باورهای اشتباه، سخت ملول و حیرت زده ام. همه این ها را پرسیدم تا بپرسم، استاد طاهرزاده ما، چگونه تشخیص می دهد که امروز می شود فوتبال را با این ادبیات ویرانگر مورد پرسش قرار داد، ولی مثلا فلان ساختار سیاسی را فعلا دست نزنیم بهتر است. چگونه می توان تشخیص داد که تخریب فلان انسان عامی که در قامت نظریه پردازی حزب الله ظاهر می شود، به صلاح نیست، ولی لحن تند و انتقادی در پاسخ به یک استاد فلسفه کاری است به صلاح؟ راستی یک سوال فرعی: اگر فوتبال جزو مقوله هایی است که وقت پرسش های رادیکال از آن فرا رسیده است، نظرتان درباره قدرت این پدیده چیست؟ این را برای این می پرسم که خود شما به عنوان یک متخصص زمین شناسی، می دانید که انرژی هسته ای بلاشک ویرانگر ترین و مضر ترین انرژی تاریخ بشریت است. اما چون قدرت است (اعم از سیاسی و فرهنگی و ....) ایران چهار نعل به آن پرداخت. و امروز اگر فوتبال قدرت است، اگر غم و اندوه یک ملت را تخدیر می کند، اگر بار حکومت را سبک می کند آیا به صلاح نظام جمهوری اسلامی نیست که به این پدیده هر روز بیشتر از دیروز توجه کند و در آن سرمایه گذاری به عمل آورد؟ تفاوت فوتبال و انرژی هسته ای چیست؟ یکی توهم پیشرفته بودن را به ملتی می دهد که واژه پژوهش در آن نزد نخبگان علمی، واژه ای مضحک است چه برسد به دیگران و دومی کاری می کند که یک ملت در اوج فشارهای زندگی، به خیابان ها بریزند، پرچم مقدس! جمهوری اسلامی را روسری و مانتو بکنند و در آخر تا ماه ها به جای غر زدن به حکومت، نقل هر محفلی بشود پیروزی والیبال و فوتبال و احیانا کشتی و ... گرچه لحنم آمیخته به طنز است ولی قصد کنایه و استهزا ندارم بلکه مصرانه خواهان فهم بیشتر هستم. با تشکر از استاد خوبم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ضمن تشکر از طرح چنین موضوعِ اندیشه‌سوز و اندیشه‌ساز؛ عنایت داشته باشید نظام اسلامی با تعریفی که از خود بر اساس شریعت الهی دارد، آرمان‌هایی برای جامعه و افراد جامعه می‌شناسد که نمی‌تواند نسبت به آن آرمان‌ها بی‌تفاوت باشد وگرنه معنای خود را از دست داده است. حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و شهداء و مسئولان اصلی نظام ماوراء نگاه‌های منفعت‌طلبانه و مصلحت‌گرایانه‌ی دنیایی، بر اساس اعتقادات الهی خود، پای انقلاب ایستاده‌اند و نیز ماوراء نگاه انتزاعی فلسفه که سقراط بر آن پای‌بند است و با مفاهیم و ماهیات تعامل فکری دارد، پدیده‌ها را در طیف وجودشان می‌نگرند و در این راستا جایگاه هر حادثه‌ای را مدّ نظر قرار می‌دهند و لذاست که حضرت امام در عین نگاه رادیکال و نگرش ریشه‌ ای به موضوعات، به موضوعات تاریخی می‌نگرند و می‌فهمند نسبت حادثه‌ها با اهدافی که باید دنبال شود در کجای تاریخ قرار دارد و لذا از یک جهت به شاه نصیحت می‌کنند و از جهت دیگر سخت مقابل کاپیتولاسیون می‌ایستند زیرا موضوع کاپیتولاسیون موضوعی است کاملا روشن که عزّت مسلمین را نشانه رفته ولی با نصیحت به شاه زمینه‌ ای فراهم می‌شود تا شاه موضع خود را نسبت به آن تذکرات مشخص کند و مردم نیز جایگاه شاه را بهتر بفهمند. ما در هر شرایطی باید در مقابل هر پدیده‌ای نسبت خود را با آرمان‌های الهی که معنای ما در متن آن‌ها شکوفا می‌شود، روشن کنیم. از این جهت بین پدیده‌ی فوتبال را و افرادی که علاقه به فوتبال دارند تفکیک می‌کنیم و فوتبال را نقد می‌کنیم تاهر کس نسبت خود را با آن مشخص کند؛ ولی نمی‌دانم چرا موضوع فوتبال و انرژی هسته‌ای را در قالب «قدرت» معنی می‌کنید؟ در حالی که ما در شرایطی هستیم که هرگز نمی‌توانیم نسبت به انرژی هسته‌ای چه در حال و به خصوص در آینده چشم پوشی کنیم و ماوراء نیاز به این انرژی زندگی خود را شکل دهیم در حالی که اگر سعی کنیم ملت خود را از اموری که توهم ملت را می‌افزاید آزاد نماییم و لااقل شیفتگی آن را به آن امور دامن نزنیم، یک قدم ملت را به سوی آرمان‌هایی که نظام اسلامی برای مردم مد نظر دارد نزدیک کرده‌ایم. عنایت داشته‌باشید حوزه‌ی حضور و فعالیت شیطان، مرتبه‌ی خیال ماست و دشمنان ما نیز سعی دارند از عواملی که خیال را جواب می‌دهد ما را به خود نزدیک کنند و به همین جهت دوستان ملت باید سعی کنند بر عواملی تأکید کنند که عقل و قلب ملتِ را متعالی می‌کند. موفق باشید
5445
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی در پاسخ به یکی از سوالات همین سایت با عنوان « دیدگاه رهبری در مورد واژه علم » فرموده بودید که رهبری در مورد علوم انسانی می گویند که ضد توحید است و در مورد علوم تجربی می فرمایند مادی و غیر مادی ندارد. سپس فرمودید که تفکیک رهبری به خاطر این است که ما عقب ماندگی خود را جبران کنیم سپس به تجدید نظر در مبانی پوزیتیویستی علوم تجربی بپردازیم. چند سوال پیرامون این فرمایشات شما داشتم : 1- دقیقا متوجه نشدم که شما دیدگاه تان نسبت به نظر رهبری چگونه است؟ یعنی آیا ایشان در تقسیم بندی سه گانه جناب میر باقری ، واجد نظریه دوم یعنی تفکیک خوب و بد غرب هستند؟ و اگر اینطور است، شما با تحمیل ولایت عملی فقیه به حوزه نظری، موافق هستید؟ 2- این تلقی که ما اول عقب ماندگی هایمان را جبران نماییم و سپس به تجدید نظر در مبانی بپردازیم از چند جهت مخدوش است: اول------- اینکه اگر معیار عقب ماندگی، عقب ماندگی در علم مدرن و صنعت و حتی علوم نظری محض غرب باشد، ما هیچ وقت به غرب نخواهیم رسید. این نه به خاطر خود ضعیف پنداری، بلکه به خاطر عدم وجود « عقل توسعه » در مملکت ماست. کمبودی که باعث می شود ما به تجملات علم مدرن مثل لباس نانویی ضد حریق و فرستادن میمون به فضا بپردازیم ولی از توسعه زیر ساخت های معنوی و حتی مادی پیشرفت علمی غافل هستیم. زیرا ما در حسرت توسعه است و با لبانی که آب از آن ها سرازیر است به دنبال توسعه می رویم. این حسرت و عطش در خود غرب نیز وجود نداشت و غرب هم اگر می خواست با نفسانیت اخلاقی به سمت توسعه برود و توسعه را برای شهوت خود بخواهد، هیج وقت به توسعه نمی رسید. دوم -------اینکه در زمانه ای که ما عقب مانده هستیم و لاجرم به توسعه نرسیده ایم و نمی توانیم در آن تجدید نظر یا مقابله کنیم، اگر به آن برسیم به حمل اولی جلوگیری از روند آن سخت تر می شود. زیرا مردمی که الان و در یک جامعه کم و بیش التقاطی و غرب زده ، به سر می برند، وقتی واجد عقل توسعه شوند و به پیشرفت حقیقی غربی( نه بالا بردن آمار کاغذ پاره هایی به نام ISI ) برسند قطعا غریزه دنیا خواهی شان، به مراتب شدید تر عمل خواهد کرد. سوم------- اینکه اگر مبانی علوم تجربی پوزیتیویستی هست و اگر تکنولوژی به دنبال استیلاء بر عالم می باشد، و به طور کلی روح مدرنیته، روح نیست انگاری و به تبع آن اراده معطوف مادیت است، کوشش هر چه بیشتر در این راه، و تبلیغ این مسیر از بوق های مختلف نظام از جمله بالاترین تریبون یعنی تریبون مقام معظم رهبری، منجر به تعمیق این پوزیتیویسم در کشور نخواهد شد؟ منظور این است که اگر به غرب مکانیکی نگاه نکرده و آن را همانند یک جسم زنده دارای تاثیر متقابل در شئون مختلفش بدانیم، حرکت طولانی مدت و بی چون و چرای ما در مسیر توسعه، قطعا روی مبانی ما در مسائل معرفت شناسی تاثیر گذار است. مضافا بر این که عمدتا ناقدین علوم جدید توسط رهبری به مغالطه گرانی تشبیه می شوند که از دیدن آن ها در هزاره سوم باید تعجب کرد.( اشاره به دو سخنرانی رهبری مرتبط با تکنولوژی و علم مدرن ) ضمن اینکه وقتی توسعه یک تاثیر عینی بر باورهای ما می گذارد چطور می خواهیم با عملیات ذهنی نظیر بحث و گفتگو و کتاب و سخنرانی به مقابله با آن برویم؟ چهارم -------اینکه روند تغییرات در یک تمدن ، تغییراتی توده وار است. این که ما همیشه تغییرات را از جامعه نخبگان طلب کرده و انتظار داریم نخبگان یک تحول زیربنایی را کلید بزنند بیشتر به نحوه تلقی غلط ما از غرب بر می گردد و نحوه تقلید ما از تمدن سازی غرب. ما تصور می کنیم که غرب را در شئون مختلفش، کانت و هگل یا آگوست کنت و فروید یا جیمز وات و ادیسون ساخته اند. درحالی که روح مدرنیته و ایجاد طلب تغییر در عالم غربی از قرون وسطی به مدرنیته در وجود تک تک آدمیان غربی حلول کرده بود. و به همین دلیل هم بود که کسی نه جیمز وات را تهییج و تشویق به تولید ماشین بخار کرد ، نه کسی به آگوست کنت دستور و بخش نامه داد تا جامعه شناسی را بنیان دهد و نه کسی به قصد تمدن سازی شروع به تدوین مبانی فلسفی خویش کرد. همه چون واجد یک روح جدید شده بودند بدون احساس اجبار یا تکلیف از سوی حکام خود دست به این کار زدند و حتی حکام خود را مجبور به تغییر ساختارهای حکومتی و همچنین مجبور به حمایت از فعالیت های علمی کردند. در آخر می خواستم بپرسم که آیا اهل آمدن به دانشگاه هستید؟ اگر پاسختان مثبت است من دوست دارم در دانشگاه شریف حضور یابید تا در یک میز گرد با اساتید دیگر، به تلقی های متفاوت از پیشرفت نگاهی بیندازیم. البته در قزوین و اصفهان و مشهد هم دوستانی دارم که شاید بتوانند مقدمات حضورتان در دانشگاه های آن شهر را فراهم کنند. خیلی متشکر می شوم اگر به همه سوالات( اشکالات حقیر به سخناننان) پاسخ مقتضی را درج نمایید. با تشکر یاحق
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده کاملاً با سخنان شما موافق هستم و فکر می‌کنم در کتاب «تمدن‌زایی شیعه» در ابعاد مختلف به این موضوعات پرداخته‌ام و فکر می‌کنم رهبر انقلاب نیز مدتی درگیر این مباحث بوده‌اند و سال‌های قبل سخنانی داشتند که حکایت از این درگیری فکری داشت تا آن‌جا که به این نتیجه رسیدند موقعیت ما مثل کسی است که باید کشتی را در روی دریا تعمیر کند و نه مثل کسی که می‌خواهد یک کشتی از ابتدا بسازد، می‌خواستند بفرمایند ما در شرایطی هستیم که روح غربی در همه‌ی ابعاد زندگی ما نفوذ دارد که اگر بخواهیم به‌کلی به آن پشت کنیم باید زندگی را تعطیل نماییم و به این نتیجه رسیدند که باید با پیشرفت علمی در موقع مناسب جهت را به سوی آرمان‌های خود تغییر داد ،با همه‌ی مشکلاتی که جنابعالی متوجه‌اید و در پیش داریم. عرایضی در کتاب‌های «گزینش تکنولوژی از دریچه‌ی بینش توحیدی» و «فرهنگ مدرنیته و توهّم» داشته‌ام. در ضمن شرایط جسمی و روحی‌ام امکان حضور در دانشگاه را نمی‌دهد. موفق باشید
4165
متن پرسش
باسلام وخداقوت بعد از کنکور سال 90 همچین سوالاتی (که من به درد چه کاری می خورم؟ یا این که چه کاری به درد من می خورد؟ من برای چه کاری ساخته شده ام؟ من از چه استعدادهایی و در چه حدی برخوردار هستم؟ وظیفه من بر اساس توانایی هایم چیست؟) تا امروزه برای من پیش آمده که از طریق روان شناسی که به نتیجه ای نرسیدم و بعد مباحث شما معرفت نفس را تازه پیدا کردم میخواستم بپرسم الان چی کار کنم؟ 2.نظرتون رو درباره طرح «من» (استعدادیابی بر اساس الگوی انشاء) که براساس آیات،روایات،حدیث است می خواستم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سیر مطالعاتی که در سایت هست را دنبال کنید، إن‌شاءالله مفید خواهد بود. موفق باشید
3499
متن پرسش
عرض سلام و وقت به خیر نیاز به مقبولیت یعنی محبوب سایر انسان ها بودن، نیازی فطری، غریزی یا وهمی است؟ من بعضا در خودم نیازی احساس می کنم که مثلا دوست دارم افراد مرا دوست داشته باشند و مثلا گاهی که می شنوم از کاری یا صفتی از من تعریف کنند، لذت می برم. می خواهم تکلیف خودم را با این احساس روشن کنم. آیا این حس از ناحیه شیطان است وباید سرکوبش کنم؟ متشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: باید سعی کنید آرام‌آرام از این حالت آزاد شوید و به رضایت الهی فکر کنید. امام باقر«علیه‌السلام» می‌فرمایند: « «یا جابِر! اغْتَنِمْ‏ مِنْ اهْلِ زَمانِکَ خمْساً»؛ پنج چیز را در رابطه با مردم زمانه غنیمت شمار : «إِنْ حَضَرْتَ لَمْ تُعْرَفْ»؛ اگر در مجلسى حاضر بودى و تو را نشناختند. «وَ إِنْ غِبْتَ لَمْ تُفْتَقَدْ»؛ و اگر از جلسه خارج شدى و به دنبالت نبودند. «وَ إِنْ شَهِدْتَ لَمْ تُشاوَر»؛ و اگر در جلسه بودى و از تو نظر نخواستند. «وَ إِنْ قُلْتَ لَمْ یُقْبَلْ قَوْلُکَ»؛ و اگر نظر دادى و نظرت را نپذیرفتند. «وَ إِنْ خَطَبْتَ لَمْ تُزَوَّجْ»؛ و اگر خواستگارى کردى و جواب ردّ دادند. این پنج حالت را غنیمت بشمار، نه این‏که از آن‏ها ناراحت شوى، چون امام (ع) مى‏خواهند که ارزش‏هاى اهل دنیا براى ما ملاکِ کمال و خوارى قرار نگیرد. مگر تو در این دنیا نیامده‏اى که عبودیت خود را تقویت کنى، سراسر این دنیا امتحان است براى اظهار عبودیت . موفق باشید
12632
متن پرسش
سلام: چند وقتیست یک فکر مزاحم بنده را آزار می دهد و با اینکه می دانم این فکر بیهوده و بی معنا و توهم است اما نمی توانم عقلا برای دور کردن آن جوابی پیدا کنم. لطفا به بنده کمک کنید و پاسخ عقلانی به این فکر و شبهه و توهم مزاحم را برای بنده بیان کنید. این فکر بنده را آزار می دهد که نکند ما در ذهن شخص دیگری هستیم و ما فکر و خیالات شخصی دیگر هستیم و به اصطلاح شخصی دیگر ما را در تخیل خود ایجاد کرده. لطفا برای رهایی از این فکر و رد این فکر به بنده جواب عقلانی بدهید که با قدرت عقل بتوانم این توهم را از خودم دور کنم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر مزاحم را تنها با بی‌محلی باید از خود دور کنید. بنا به فرمایش آیت اللّه بهجت؛ آمدن افکارِ مزاحم به عهده‌ی ما نیست، ولی دنبال‌نکردنِ آن به عهده‌ی ما است. با تفکر و تدبّر در امور معرفتی خود به خود چنین اوهامی، ابتدا ضعیف و سپس از بین می‌رود. مطالعه‌ی کتاب «آشتی با خدا» و «ادب خیال و عقل و قلب» راهگشا خواهند بود إن‌شاءاللّه. موفق باشید

8302

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلاممی خواستم ببینم نطر شما در باره ی مطالعه ی سیر شهید مطهری کنار در س های حوزه به طوری که لطمه نزد چیست و همچنین فلسفه باز طور ی که مشکل وارد نکند من طلبه ی با یه بایین هستم با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: با این شروطی که می‌فرمایید خیلی خوب است که این کار را بکنید، ولی اگر در حین خواندن ادبیات عرب هستید این کار را نکنید تا ادبیات عرب ملکه‌تان شود. موفق باشید
20094
متن پرسش
20094- سلام علیکم استاد گرامی: این متن از جناب دکتر سید مهدی ناظمی از اساتید جوان فلسفه کشور است. خواستم به نظر عالی برسانم. با تشکر سیاست رومانتیک و آپولوژیسم ایرانی سید مهدی ناظمی قره باغ نوآم چامسکی در مقدمه بحث برانگیزی که برای یکی از آثار فریسون، منتقد هولوکاست، نگاشته است، اذعان می کند که هرچند تخصصی در ماجرای تاریخی هولوکاست ندارد، اما وضع آزادی بیان منتقدان هولوکاست در فرانسه به شدت سؤال برانگیز است. چامسکی در علت یابی برای نقض حقوق این منتقدان به نکته ای اشاره می کند که شاید قبلاً کمتر کسی به آن توجه کرده بود. اغلب روشنفکران فرانسوی در زمان حمله آلمان به فرانسه و جنگ جهانی دوم نتوانستند در زمان مناسب خود، موضع گیری درستی علیه نازی ها داشته باشند. آنها تازه بعد از پایان این جنگ ویرانگر بود که متوجه شدند چقدر از تاریخ تحولات عقب مانده اند و این عقب ماندگی چه خسارتهای سنگینی ایجاد کرده است. این امر، نوعی حالت روانی پرخاشگرانه در آن ها به وجود آورد تا این راه گذشته شرم آور خود را با اقداماتی تند و قاطع جبران کنند. از نظر چامسکی حداقل یکی از دلایل فشارهایی که علیه منتقدان هولوکاست انجام می شود، همین رویکرد عذرخواه و پشیمان از گذشته روشنفکران فرانسه است. وضعی که چامسکی توصیف می کند نباید فقط محدود به فرانسه در زمان جنگ دوم باشد، این وضع را می توان در هر جایی که فاجعه بزرگی رخ داده است و گروههای مرجع مسؤولیت خود را به درستی انجام نداده اند، جستجو کرد. حداقل این است که در کشور خودمان که تحولات سیاسی بزرگی پی در پی رخ می دهد و روشنفکران و سایر طوایف مسؤول، موضع گیریهای مبهمی از خود نشان می دهند، می توان به این فرضیه فکر کرد که تا چه حد موضع گیریها، موضع گیریهای واکنشی در برابر گذشته خود است. برای مثال و قبل از آن که وارد موضوع اصلی درباره سیاست امروز بشویم، به برخورد کسانی که خود را روشنفکر دینی می خوانند توجه کنید. نگارنده در تمام طول زندگی خود، از هیچ یک از طوایف فکری، بیشتر از طیف خشونت کلامی و قاطعیت نظری ندیده است. از ناسزاگویی های زنجیره ای گذشته و اکنون «روشنفکری دینی» عبدالکریم سروش بگیرید تا برخوردهای عاطفی تند مصطفی ملکیان و بسیاری از دیگران. در واقع اگر نگوییم همه، قطعاً اکثر شخصیتهای روشنفکری دینی، یعنی کسانی که دفاع از سکولاریسم را برای مراقبت از دین، یک رسالت دینی یا اخلاقی می دانند، دارای سوابق مذهبی بلند مدت هستند و همان قاطعیت و تحکمی را که در تفسیر قبلی خود از دین داشتند، امروز در تفسیر خود در دفاع از سکولاریسم بکار می گیرند. این افراد، یعنی این متدین های حامی سکولاریسم و یا سایر ارزشهای مدرن، معمولاً تند مزاج ترین همه مدافعان هستند. علت، واضح است، آنها در واقع به گذشته خود حمله می کنند و بی آنکه موفق شده باشند این گذار از گذشته به امروز خود را از مرحله برخورد احساسی به فهم عقلانی منتقل کنند، در یک جبهه گیری جدید قرار می گیرند. این جبهه گیری به این خاطر شدید و غلیظ است که آنها از گذشته خود سخت شرمسار هستند و شجاعت یا توان رویارویی عقلانی با این گذشته را از دست داده اند. بسیاری از موضع گیریهای سیاسی امروز ایران هم مصادیق همین شرمساری از گذشته و دفاع احساسی و بی بنیاد از امور پیش آمده است. همه می دانیم که بسیاری از اصلاح طلبان امروز، در واقع از تندترین انقلابی ها بوده اند و برای ارزشهایی که امروز به آن حمله می کنند، همه چیز خود را داده اند. در واقع به نظر می رسد بین این تندی در رد نظام ارزشی جمهوری اسلامی و آن تندی در دفاع از آن، رابطه ای باید نهفته باشد. بررسی اصلاح طلبی در ایران را به مقاله دیگری در آینده می سپاریم و اینجا به اصولگرایان توجه می کنیم. اصولگرایان در زمانی که جناح راست نام گرفته بودند، قدرت را از دست دادند و هشت سال فرصت داشتند تا قبل از سال 84 یک تحزب استاندارد و مبتنی بر تئوری یا ایدئولوژی های روشنی را سامان دهند. علی رغم اتفاقات خوبی که برای اصولگرایی رخ داد و معرفی برخی چهره های قابل اتکار در مجلس و برخی نهادهای اجرایی، ایشان نتوانستند به آن مهم دست پیدا کنند و همچنان از نظر تئوریک و ایدئولوژیک و بنابراین تحزب، در سردرگمی و ابهام غوطه ور بودند. در چنین شرایطی ظهور شخصیتی مانند احمدی نژاد و سوار شدن او بر موج انفعال اصلاح طلبان و نارضایتی عمومی مردم – آن نارضایتی که بخشی از آن هم مدیون سالها نقادی اصولگرایان اعم از سنتی و جدید بود - باعث شد یک شبه ره صد ساله طی شود و احمدی نژاد به مثابه پرچمدار احیای همه ارزشهای از دست رفته از جمله عدالت، مطرح گردد. موج ظهور احمدی نژاد با همه تغییراتی که در وقایع سیاسی و پیدایش رجال جدید سیاسی در کشور رخ داد، چنان اصولگرایان را «قدرت» سبب نشد تا اصولگرایان به دنبال رفع ابهامهای سابق خود بروند. در واقع مناسبات به خود مشغول کرده بود که از اغلب نقاط بحران زای خود غافل می نمودند. احمدی نژاد هم تصادف خوش یمنی نبود و چه مشکلات ذاتی که خودش ایجاد کرد و چه تصویر رسانه ای که علیه او در داخل و خارج شکل گرفت، تبدیل به رمزی شد علیه اصولگرایان. اینک، اصولگرایان به صرافت طبع یا آگاهانه تر، دو چیز را دریافته اند و این دریافت سنگین، آنها را دچار بحرانی روانی و تلخکامی شدید کرده است. نخست این که – برخی دیرتر و برخی زودتر، ولی بالاخره اغلب آنها - دریافتند که احمدی نژاد آنی نبود که می پنداشتند و کشور با وجود او دچار بحرانهای بزرگی شده است که خلاصی از آنها به سادگی ممکن نیست. از بین رفتن بسیاری از ساختارهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، در کشوری که در آن بسیار دشوار است و از سنتی برای مدیریت مدرن بهره نمی برد، خسارت قابل جبرانی به نظر «ساختن» نمی رسد. آنها دریافته اند که شعارهای احمدی نژاد بیشتر از آنکه واقعیتی را تولید کند، گفتاری را تولید کرده است و هر چند باید از این گفتار بهره برد، اما نباید دوباره به ساحت واقعی احمدی نژاد نزدیک شد. شرمساری از آن هشت سال، در پس اغلب چهره های غمزده ایشان هویداست. دوم این که فهمیده اند، ظهور دولت عجیب و غریب کنونی هم، باز مدیون همان حفره هاست. دولتی که بیشترین تنفر را نسبت به دولتهای قبلی ایجاد کرده است و شانس اصولگرایان برای گرفتن دوباره قدرت به این دلیل از دست می رود که آنها شبیه به دولت احمدی نژاد تفسیر می شوند. پس در واقع، هم خسارتهای دولت قبلی و هم خسارتهای هنوز تمام نشده دولت کنونی، هر دو، از یک سرآغاز نشأت می گیرند و آن بی بنیادی و سستی نظری و ایدئولوژیک و برنامه ای و اجرایی خود اصولگرایی است. چنین واقعیت تلخ و گزنده ای، رویکردی عمومی را بین طیف وسیع اصولگرایان به وجود آورده است که می توان نام آن را رویکرد منفعلانه و رومانتیک گذاشت. البته رومانتیک بودن و حتی تا حدی منفعل بودن، یکی از مهمترین ویژگی های سیاست ما حداقل در صد سال گذشته است و بحث و بررسی هر یک از آن دو مفهوم را باید به فرصت دیگری واگذار کنیم. اما واضح است که منظور نگارنده اینجا نسبی است. یعنی اصولگرایان هر نوع طرح و فکری را نسبت به وضع موجود از داده اند و توان تحلیل شرایط موجود و پیش رو را ندارند. این انفعال و رومانتیک بودن از همان زمانی آغاز شد که سعی کردند نقد دولت جدید را در اوج محبوبیت خودش با همان ادبیات قدیم ادامه دهند. در واقع اصولگرایان دقت نداشتند که چنین شدت عملی در نقد، آنها را بیش از پیش محدود و مطرود می کند و اینک زمان آن است که با عقب نشینی، برخوردهای محتاطانه تری انجام دهند. درست و در زمانی که سرمایه لازم برای نقد جناح حاکم فراهم شده است و در شرایطی که کشور در یک قدمی نابودی بر اثر سیاستهای نابخردانه دولت قرار دارد، اصولگرایان در لاکی به شدت محافظه کارانه فرو رفته اند. بخشی از جوانان این طیف که تحلیل دقیق تری از اوضاع دارند این اشتباه را به این صورت مرتکب می شوند که بجای توجه به وجوه سیاسی رخدادها، که وجوه ذاتی آنهاست، به وجوه احساسی و شبه - اخلاقی آنها توجه می کنند. این امر از آنجایی شبه - اخلاقی است که به دلیل کنار گذاشتن امور عامه، دست بر قضا نابودکننده منافع عمومی و بنابراین به شدت ضداخلاقی است. مثلاً در ماجرای آزاده نامداری، از آنجا که نامبرده بطور طبیعی توانایی برانگیختگی احساسات را دارد و این کار را نیز قبلاً با افشای مسائل خانوادگی خود انجام داده است، موجی از برخوردهای رومانتیک و ضدعقلانی اصولگرایان مشاهده شد. در این ماجرا، طیفهای سکولارتر برخورد عاقلانه تری انجام دادند و بعضاً به صراحت اعتراض کردند که کار نامداری یک توهین آشکار به مردم و ترویج علنی تزویر و ریاکاری است. مشابه این اتفاق در زمانی رخ می دهد که دو فوتبالیست خام کشور، براحتی با امتیاز سیاسی کشور در ممنوعیت بازی با اسرائیل، بازی می کنند و آن را می سوزانند. اینجا هم یک اتفاق ملی رخ داده است. صرف نظر از این که چنین قراردادی در صدر انقلاب درست بوده باشد یا نه، به هر حال این امر شبیه به ماجرای مذاکره با آمریکا، تبدیل به یک امتیاز اعتباری در سیاست کشور شده است و در کشوری که اساساً چیز زیادی برای معامله سیاسی در اختیار ندارد، وجود چنین امتیازات اعتباری بسیار مهم است و کسانی که آن را می سوزانند کم از خائن ندارند، ولو این که خود ندانند و نخواهند. باز هم اینجا همزمان و همزبان با افراد ذی نفع با غرب، برخی از هموطنان از جمله اصولگرایان دچار احساسات رومانتیک شده اند و براحتی حکم به غلط بودن مجازات می دهند تا هزینه مدیریت سلبریتی ها برای نظام افزایش یابد. در هیچ کجای دنیا، سلبریتی بجای سیاستمدار تصمیم نمی گیرد. سلبریتی هر چقدر هم محبوب باشد، هر زمانی که دست از پا خطا کرد، مانند مایکل جکسون، یک شبه نابود می شود و با سلبریتی دیگری جایگزین می گردد. چهره هایی مانند جرج کلونی یا آنجلیانا جولی، به دقت توسط بخش سیاسی نظارت و مدیریت می شوند و در فعالیتهای خود، اشخاصی آزاد و رها نیستند. سیاست رومانتیک کلی ما و برخوردهای رومانتیک و منفعلانه اصولگرایان، باعث شده است تا تقریباً چیزهای چندانی برای از دست دادن باقی نماند. کسی بخاطر زیر پا گذاشتن اصول و هنجارهای کلان کشور، هزینه نمی دهد و فعالان سیاسی و اجتماعی و ارباب رسانه ها، احساس نمی کنند که باید در قبال این در هم ریختگی، کاری را بر عهده بگیرند. در واقع، خاطره احمدی نژاد، اصولگرایان را در خوابی سنگین فروبرده است. آنها نمی توانند این ماجرا را هضم کنند و مسؤولیت آن را بر عهده بگیرند و درست به همین خاطر، تابع جو احساسی برساخته شبکه‌های اجتماعی شده اند و از یاد برده اند که فعال سیاسی، وظایفی سیاسی بر عهده دارد که اگر آن را انجام ندهد، کشوری باقی نخواهد ماند که در آن نگرانی های اخلاقی و عاطفی ما پیگیری شود. اصولگرایی امروز لازم است هر چه سریع تر خود را بفهمد و خود را بازسازی کند و از برخوردهای هیجانی و همراهی های عاطفی با فضاهای مهندسی شده اجتناب کند، عملکردهای نادرست گذشته، به معنای درست بودن انفعال و بی عملی نیست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده نکات خوبی در آن نوشته مطرح شده است و این نشان می‌دهد زمان تعقل جریان اصول‌گرایی فرا رسیده است ولی نه تعقل اصول‌گرایی حزبی، که به هیچ‌وجه نمی‌توان به آن نوع اصول‌گرایی امید تعقل و تفکر داشت؛ ولی اصول‌گرایی به معنای هویتِ اصلی یاران انقلاب در مقابل جریانی که همّت عبور از  هویتِ غرب‌زدگی به سوی تاریخ جدید را دارند. این نوع اصول‌گرایی در حال به‌خودآمدن است تا نه بر تحجر و تنگ‌نظریِ گذشته‌ی خود به اسم دیانت پافشاری کند و نه از ترس تجدد، به گشودگی و آزادی که غذای مردم این جهان است بی‌حرمتی نماید. موفق باشید

10509
متن پرسش
سلام استاد گرانقدر: در پاسخ به سوال 10465 فرمودید که در سوال 10381 پاسخ را ارئه فرموده اید ولیکن اصلا این سوال در سایت و در ایمیل شخصی نیست. از کجا می توانم پاسخ را بیابم؟ شرمنده که مصدع اوقاتتان شدم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عین جواب را خدمتتان مجددا می فرستم. 10381- باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه‌ شده‌اید حقیقتی با انقلاب اسلامی در این تاریخ ظهور کرده که درک آن نیاز به آمادگی‌های زیادی دارد و دشمنان این حقیقت بخواهند یا نخواهند انقلاب اسلامی از نظر فکری و فرهنگی عالم را فتح می‌کند، می‌ماند که ما جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی را بشناسیم تا با حوصله زیرساخت‌های لازم را جهت تحقق تمدن اسلامی فراهم کنیم و سخت مواظب باشیم جامعه گرفتار دوقطبی نشود – هرچند سلیقه‌ها متفاوت باشد – رجوع‌تان را به مبانی عرفانی حضرت امام بیشتر کنید و با سعه‌ی صدر با اطرافیان برخورد کنید. بنده دعاگوی امثال شما هستم. موفق باشید. خواهشمندم یک ایمیل داشته باشید تا جواب سؤال به ایمیل‌تان ارسال شود. تا بنده مجبور نشوم وقت صرف کنم و سؤال شما را پیدا کنم و برای حضرتعالی بفرستم .
2937

ولایت فقیهبازدید:

متن پرسش
با سلام. یکی از سخنرانان مطرح کشوری در یکی از جلسات مربوط به ولایت فقیه اعتقاد داشتند که ما بلافاصله پس از غیبت کبری ولی فقیه داشته ایم (ابن قولویه) و تا به امروز هم همچنان یکی پس از دیگری این کار ادامه داشته است و نام تک تک این افراد را که 61 نفر بودند خواندند تا رسیدند به آیت الله بروجردی و امام و مقام معظم رهبری. حال سوال اینجاست که 1- آیا این موارد صحیح است 2- کیفیت تعیین این افراد خصوصا قبل از امام خمینی چگونه بوده است ؟ آیا خود امام زمان(ع) در آن نقش دارند؟ 3- رفتار ما با کسی که ولایت فقیه را صراحتا قبول ندارد و یا در برخی از موارد به این منصب اهانت می کنند باید چگونه باشد؟ آیا می توان به این افراد دختر داد یا به خواستگاری دختر آنها رفت؟ اگر فامیل باشند آیا باید در رفت و آمد با آنها و نشستن بر سر سفره هایشان مداقه به خرج داد؟ آیا باید به امر به معروف و نهی از منکر پرداخت یا سعی شود بدون توجه از کنار آنها عبور کنیم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: ولایت فقیه به آن معنا که همیشه در جهان تشیع فقه آل‌محمد«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» حاکم بوده است و زعمای دین در هر مرحله مسئول حاکمیت دین بوده است، همیشه بوده ولی ولایت فقیه به این معنا که حاکمان هم باید در ذیل ولیّ فیقه ادامه‌ی کار دهند از زمان مرحوم نراقی در دوره‌ی قاجار مطرح شد و حضرت امام آن را به صورت کاربردی در سال 1347 در نجف مطرح کردند. بنده در مقدمه‌ی جزوه‌ی «نقد سخنان آقای کدیور» عرایضی در این مورد داشته‌ام 2- عموماً مردم با هدایت الهی و به حضرن مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» متوجه زعیم دوران خود می‌شدند. 3- بنده نظرم را در این مورد در جواب سؤال 2935 عرض کرده‌ام، اگر از افراد فامیل مخالف ولی فقیه باشند نمی‌توان ترک رحم کرد و یا بر سر سفره‌شان ننشست. ولی اگر زمینه‌ی امر به‌معروف هست باید کوتاهی نکرد هرچند اگر آمادگی ندارند نباید به مشاجره پرداخت. موفق باشید
16552
متن پرسش
با سلام: 1. مگر نه که همه پیامبران به تجلیات ذاتی یا وصال رسیده اند، پس چطور در جریان اگر اشتباه نکنم حضرت شعیب آمده که ایشان آنقدر گریه می کرد که چشمانش کور شد و چند بار این اتفاق افتاد و.... تا وقتی که به خدا گفت که این دل من تا به وصال تو نرسد آرام نمی شود! البته بنده خلاصه ماجرا رو گفتم. پس این قضیه چطور بوده؟ آیا ممکن است که این ماجرا قبل از حصول کمال برای ایشان بوده باشد؟ 2. اگر ممکن است به طور خلاصه بفرمایید که چه فرقی بین تجلی ذاتی در مقام واحدیت با تجلی ذاتی در مقام احدیت است؟ 3. آیا واقعا تجلی ذاتی، فنا در کنه ذات است؟ یعنی همان ذاتی که هیچ کس به آن دست نمی یابد و در مقام احدیت ذاتیه است؟ یا نه بلکه تجلی ذاتی در زبان اهل عرفان به معنای فنا در اسماءذاتی ِ خداوند مثل احد یا واحد و... است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام اُنس و قرب الهی مراتبی دارد. حضرت شعیب مقامی را طلب می‌کردند که ارزش آن‌همه اشک‌ریختن را داشت تا بالاخره حضرت حق، کلیمِ خود را آینه‌ی آن رؤیت نمود. 2- تجلی ذاتی در مقام واحدیت، موجب منوّرشدن قلب سالک به انوار اسماء الهی می‌شود و با تجلی ذاتی در مقام احدیت، همه‌چیز در منظر سالک مستهلک می‌گردد حتی اسماء الهی 3- در تجلی ذاتی وجود هر موجودی و حتی ذات سالک، مستهلک است و سالک حتی ذات خود را به حق می‌بیند و نه ذاتی در کنار حق. موفق باشید

نمایش چاپی