بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
11430
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید: آیا قرآن قدیم است یا مخلوق؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن از نظر حقیقت، قدیم است زیرا از آن جهت چیزی جز حقیقت اسماء الهی نیست، ولی از جهت الفاظ و به آن صورت که به سمع مبارک رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» رسید حادث و مخلوق است. موفق باشید

10181
متن پرسش
با سلام: بنده کتاب «حیات برتر» از آقای صفایی(عین.صاد) را مطالعه کردم. برداشتی که از کتاب کردم این بود که آقای صفایی نوع نگاهشان به معاد فرق دارد و در جاهایی معاد جسمانی مادی را شرح می دهند و حتی در قسمتی از کتاب شبهه اکل و ماکول را جواب می دادند البته در مقام جواب به منکرین معاد هستند. در هر حال نمی دانم که نگاه آقای حائری به معاد چگونه است؟ از آنجایی که بسیاری از نکات ناب در کتاب ایشان وجود دارد نکاتی که ملموس و عمیق است، خیلی دوست داشتم نظر ایشان را نسبت به معاد ملاصدرا بدانم. ایشان در قسمتی از کتاب که در مورد آتش جهنم است، خواننده را ارجاع به بعضی مباحث فیزیک می دهند مثلا می گوید: «یک بحث هم وجود دارد که می گویند اصطکاک به وجود می آید و در آن ضربان شدیدی به وجود می آید آن صدای مهیب آن سوختن آن انفجار بزرگ که اذا البحار سجرت... کسانی که می گویند ستاره ها به هم می خورند و منظومه به هم می خورد می گویند تسجیر و انفجار آب بدترین نوع انفجار است دریا تسجیر می شود و آب آتش می گیرد می توانید بروید بحث های علمی اش را ببینید» استاد بنده تصور می کنم نگاه فرق دارد و اینها شرح معاد مادی است. استاد جمع این مطالب با شرح معاد شما برایم مشکل است. اگر صلاح می دانید نوع نگاه آقای صفایی و تحلیل ایشان را بیان فرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هرحال سخن ملاصدرا را فراموش نفرمایید که فرمود: بعضی عقاید نسبت به معاد سالم است ولی صحیح نیست و خودش دلایل نظر خود را می‌آورد و حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در تقریراتشان به‌خوبی آن را می‌پرورانند و یا حضرت علامه«رحمة‌اللّه‌علیه» در حدّ آمادگی مخاطب نکات ظریفی را در ذیل آیات مربوط به معاد مطرح می‌کنند. حال یا مرحوم صفائی بنا بر فهم مخاطب خود سخن گفته‌اند، و یا واقعاً معاد جسمانی را مطابق معاد مادی گرفته‌اند. مهم اعتقاد به چنین معادی است که انسان را از گناه باز می‌دارد. موفق باشید
7388

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
استاد عزیز سلام ممنون میشم خارج از نوبت به سوالاتم جواب بدهید دکتر کرمی هستم رزیدنت روانپزشکی .خدا را شکر پایان نامه ام تمام شد و دارم اماده میکنم برا دفاع .خودم اصلا راضی نیستم و فرصتم نداشتم ولی برا دست گرمی و انشا الله شروع چنین تحقیقاتی تجربه خوبی بود . 1.ممنون میشم مقاله را که فرستادم مطالعه ونظرتان را بفرمایید واگر فرصت ندارید فصل اخر را حتما مطالعه فرمایید ودر صورت مخالفت بفرمایید تا حذف کنم 2.اگر اشکال نداره علاوه بر پایان نامه در مقاله هم اسم حضرت عالی را بیارم البته برای من افتخاره و نگران زحمت برای شما هستم 3.اگر مدنظرتان مجله ای هست بفرمایید تا انجا چاپ کنیم چون برای فارغ التحصیلی نیاز به چاپ در مجله ISIدارم 4.استاد اگر خدا بخواد تا اخر اسفند بیمارستانم تمومه وتیر هم در صورت قبولی تو امتحان درسم تمام میشه و امتحان بورد هم شهریوره که اگه قبول بشم امکان هییت علمی شدن دارم اول اینکه دعام کنیید چون خسته شدم درسم نمی خونم دوم اینکه باتوجه به جو حاکم بر دانشگاه از اول انقلاب تا حالا دوست دارم برم یه گوشه محروم کشور بیمار ببینم و خودما راحت کنم و بورد هم امتحان ندم چماق سهمیه ای بودن ریشی بودن ارمانی حرف زدن و...شاید به سمت فرسایشم برده همه جا باید انرژی بذاری تا یه کار خیلی کوچک جلو بره .ولی از طرفی فکر جا خالی کردن و اینکه بودن امثال ما تو دانشگاه مفیده اذیتم میکنه .بفرمایید چه کار کنم البته بورد خیلی سخته و باید خیلی خیلی بخونم ومنم خیلی خیلی تنبلم.دردم یکی دوتا نیس 5.در اخر واقعا تشکر میکنم ودعا فرمایید شرابی بدند که مست بشیم و از اینا راحت بشیم البته شرابش مثل قرص وامپولهای ما نباشه چکیده هدف این نوشتار که با عنوان بررسی تطبیقی مفهوم عقل در منابع اسلامی و منابع روانپزشکی و روانشناسی فراهم آمده تبیین مفهوم عقل در منابع اسلامی و منابع روانپزشکی مرجع دانشگاهی و مقایسه این دو منبع می باشد. گردآورنده ابتدا تعاریف عقل را در فرهنگ لغات عربی، فارسی و انگلیسی پیدا کرده و به توضیح واژه عقل در فرهنگ لغات قرآنی پرداخته است سپس مفهوم عقل را از نظر فلاسفه مخصوصاً فلاسفه اسلامی و بالاخص ملاصدرا و ابن سینا مشخص کرده و بعد از آن مفهوم عقل را در کلام معصوم علیهم السلام و قرآن پیگیری کرده و در آخر به کتب مرجع روانپزشکی مراجعه و مفاهیم مرتبط با عقل را استخراج کرده است. معادل فارسی عقل، خرد اندیشه و گاه هوش است و فلاسفه عقل را از یک دیدگاه به عقل نظری و عقل عملی تقسیم می‌کنند و از روایات معصومین علیهم السلام جامع ترین و زیباترین کلام حدیث جنود عقل و جهل می‌باشد که به وضوح مفهوم عقل را در فرهنگ اسلامی مشخص می‌کند و با مطالعه این حدیث اختلاف بین دو دیدگاه اسلامی و روانپزشکی از نظر واژه عقل آشکار شده و خلاصه مطلب اینکه عقل اسلامی، مخاطب خداوند است و ضامن بهشت و رسول باطنی است و عقل روانپزشکی باعث گذران امور دنیایی و رسیدن به راحتی و آسایش دنیایی می‌شود و در مورد زندگی بعد از دنیا سکوت می‌کند. گردآورنده مدعی است استفاده از مفاهیم و تفاسیر عقل در اسلام که عصاره آن در حدیث جنود عقل و جهل نمایان است باب جدیدی برای شناخت و درمان بیماری‌های روانپزشکی ایجاد می‌کند. کلید واژه: عقل، عقل و روانپزشکی، عقل و فلسفه، عقل و روایات، عقل و قرآن مقدمه: عقل و دیگر کلمات معادل در علوم اسلامی و علوم روانشناسی و روانپزشکی از جایگاه خاصی برخوردار است. شناخت چیستی و ابعاد مختلف و مراتب مفهوم عقل، جایگاه و منزلت عقل، تأثیرگذاری و تأثیرپذیری این مفهوم از دیگر ابعاد شخصیتی انسان، تغییر و ثبات عقل، سلامت و بیماری عقل از دیدگاه علوم اسلامی جایگاه بلند و رفیعی دارد (1) مقالات و کتب مختلف و فراوانی که در آن دانشمندان علوم اسلامی و انسانی سعی کرده اند به نوعی این مفهوم را تعریف و بسط دهند به تنهایی دلیل کافی بر این ادعاست در این راستا می توان به آثار برجسته ای از جهان اسلام که توسط دانشمندان شاخص به رشته تحریر درآمده است همچون ابن سینا، فارابی، ابن عربی، ملاصدرا و علامه طباطبایی اشاره کرد(2) در حیطه علوم انسانی نیز دانشمندان زیادی همچون سقراط ، بقراط ، افلاطون و دانشمندان دو سده اخیر مانند کانت و دکارت در این زمینه آثار و مقالات فراوانی داشته اند (3). با مشاهده مقالات زیادی در این رابطه، مانند رابطه عقل و وحی از نظر امام محمد غزالی، بررسی تطبیقی مفهوم عقل در فلسفه ابن سینا و توماس آگونیاس، مقایسه بین دیدگاه ملاصدرا و مولوی و ابن عربی و کانت این سؤال مطرح می شود که آیا دست یافتن به یک مفهوم کلی از عقل که مورد پذیرش همه این دانشمندان باشد امری شدنی است (4). به دلیل گستردگی مفهوم عقل جمع بندی این مفهوم به صورت خلاصه در یک مقدمه و بیان مسئله ناممکن است و اساساً موضوع پژوهش حاضر و سوال مطالعه همین است.کلمه عقل که مصدر برای ( عقل-یعقل) می باشد به معنای ادراک و فهمیدن چیزی است البته ادراک و فهمیدن کامل و تمام و به همین سبب نام آن حقیقتی را که در آدمی است و آدمی به وسیله آن میان صلاح و فساد و میان حق و باطل و میان راست و دروغ را فرق می گذارد عقل نامیده اند البته این حقیقت مانند نیروی دیدن و شنیدن و حفظ کردن و سایر قوای آدمی که هر یک فرعی از فروع نفس اوست نمی باشد بلکه این حقیقت عبارت است از نفس انسان مدرک. آن عقل که آدمی را به حق و فضیلت دعوت می کند عقل عملی است که به نیکی و زشتی حکم می کند نه عقل نفس انسان مدرک نظری که حقایق اشیاء را درک می کند، عقل عملی مقدمات حکم خود را از احساسات درونی دریافت می کند و احساساتی را که در نخستین مراحل زندگی برای انسان شکل می گیرد قوای شهوی و غضبی است اما قدرت نطق و تعقل و ادراک که توان قدسی است در مرحله نخست تنها به صورت استعداد و توان نهفته است که خروج آن از مرحله استعداد حرف به مرحله فعلیت صحیح نیازمند تربیت است.(5) علامه طباطبائی عقل را شریف ترین نیرو در وجود انسان می داند که قرآن بیش از سیصد مورد مردم را به استفاده از آن دعوت کرده است و خداوند در قرآن حتی در یک آیه نیز بندگان را امر نفرموده نفهمیده به قرآن ایمان آورند.(5) در قرآن واژه عقل یکبار به صورت عقلوه بیست و چهار بار یعقلون و یک بار نعقل و یک بار یعقلها و بیست و دو بار تعقلون به کار رفته است.(6) کلمه عقل در اصل لغت به معنی بستن و گره زدن است لذا طنابی را که زانوی شتر را می بندند عقال گویند به همین مناسبت ادراکهایی را هم که انسان دارد و آنها را در دل پذیرفته عقل نامیده اند و نیز آن قوه ی را که به وسیله آن خیر و شر و حق و باطل را تشخیص می دهد عقل نامیده اند.(7) از دیدگاه فلاسفه عقل نظری شامل عقل هیولایی که در آن نفس دارای استعداد محض برای درک حقایق می شود عقل بالفعل که در آن نفس می تواند علوم نظری و اکتسابی را به وسیله بدیهیات کشف کند عقل بالملکه که نفس انسانی ضروریات و بدیهیات علوم نظری را کسب می کند و عقل مستفاد که تمام مکتسبات عقل نظری بالفعل در تعیین موجود می باشد، میابشد وعقل عملی انسان را در استنباط اصول به مقاصد اختیاری یاری می کند و مراتب عقل عملی شامل تجلیه، تخلیه ، تحلیه و فنا می باشد به نظر ملاصدرا وقتی عقل معقولاتی را دریافت قلب و عظمت و جلال خداوند را می یابد و وقتی علم به خدا و روز قیامت حاصل شد خشیت خداوند در قلب ایجاد می گردد.(8) عقل فلسفی ابزاری برای معرفت است که کاربردش کلیات است برخلاف عقل قرآنی که به نحوه کاربردی سعی دارد از پدیده های جزیی و ظاهری به امور کلی و مهم منتقل شود و میان جزئیات و کلیات پیوند برقرار سازد.(8) ملاصدرا در تبیین عقل دو واژه اشتراک ( یعنی اشراک لفظی ) و تشکیک ( مثل واژه نور ) بکار برد. همچنین علاوه بر تقسیم بندی عقل نظری و عملی از عقل منفصل ( یعنی همان عقلی که به عنوان صادر نخستین بوده ) و عقل متصل ( همان عقل بشری یا نفس ناطقه انسانی ) نیز استفاده کرده است.9)) به نظر می رسد مفهوم عقلی که در منابع اسلامی و علوم فلسفی وجود دارد بسیار وسیع تر و جامع تر از مفهوم عقل در علوم روانپزشکی و روانشناسی است و در نتیجه این اختلاف وسعت معنایی عقل به نظر می رسد جایگزین کردن این مفهوم در علوم روانشناسی و روانپزشکی بتواند دریچه ای از علوم جدید را برای این علوم بگشاید و باعث ارتقاء این علوم شود اگرچه در نگاه ابتدایی ظاهراً، علوم روانشناسی و روانپزشکی از دیدگاه علوم اسلامی به عقل نظر نکرده اند ولی در جای جای این متون با عناوین مختلف از مفهوم عقل استفاده شده است که در این راستا می توان به کلماتی همچون Wisdom، reason و Intellect ، understanding، Judgement، Insight و mind و Idea و thought و ration و realism ، Cannily، belief اشاره کرد.(10) آزمایشات تجربی از دیدگاه های مختلف این علوم برای اثبات این مفاهیم استفاده شده ولی با این حال یک جایگاه ویژه و خاص برای عقل، مفاهیم عقلی و محدوده اثرگذاری این مفاهیم در نظر گرفته نشده و این سؤال اساسی را به ذهن می آورد که در واقع مفهوم عقل از نظر علوم روانشناسی و روانپزشکی چیست و آیا می توان با کمک گرفتن از علوم اسلامی این مفهوم را به طور موشکافانه ای بحث کرد و این نقیصه را جبران کرد.از طرف دیگر مفهوم عقل و معادلات آن در روانپزشکی قانونی و قضاوت هم مفهومی مهم و تعیین کننده است و مقیاسی برای دریافت پاداش و جزاء های سنگین و یا معافیت از آنهاست.در آنجا شخص مبتلا به اختلال مشاعر کلی حتی در صورت ارتکاب قتل هم معاف از هر گونه مکافات دنیوی است و این نکته جهت اهمیت شناخت دقیق مفهوم عقل را برای یک روانپزشک نشان می دهد . جهل یا سوء تعبیر روانپزشک نسبت به مفهوم عقل و میزان همخوانی آن با مفهوم عقل در روانپزشکی میتواند منجر به بروز اشتباهات جبران ناپذیری در کار روانپزشک شود.(11) در روانشناسی و روانپزشکی مدرن نیز عقل جایگاه مهمی دارد زیرا در یک طرف وجود وسلامت عقل شاخص سلامت روان است و از طرف دیگر ضعف یا اختلالات آن میتواند شاخص های خوبی برای ابتلا به بیماری های روانی باشد.ولی علی رغم این موضوع این سؤال مطرح است که آیا این معادلات مفهوم عقل در روانپزشکی و روانشناسی (Reality Testing = سنجش واقعیت »« Judgement = قضاوت » Thought = تفکر »« Ration = منطق) مساوی همان مفهوم عقل در علوم اسلامی و علوم قضایی است یا با آن تفاوت دارد. در این مطالعه درصدد دسترسی به پاسخ این سؤال هستیم.(11) معنای لغوی و اصطلاحی عقل: عقل لفظی عربی است و در عرب عقال (افسار) مانع حرکت شتر معرفی می‌گردد و معادل فارسی این واژه خرد، اندیشه و گاه هوش است و برای معادل انگلیسی آن بیشتر می‌توان به wisdom اشاره کرد. در زبان عربی به کسی که در حال دیدن است مبصر و کسی را که می‌تواند ببیند بصیر می‌گویند ولی برای عقل چنین تعبیری وجود ندارد چرا که به کسی که در حال تعلق کردن است باید گفت عقلنده که این تعبیر وجود ندارد و برای عقل در جایگاه مصدری و فعلی از کلماتی مثل فهمیدن و علم پیدا کردن و تعقل کردن استفاده می‌شود. و در جایگاه حاصل مصدری و اسمی از این لفظ استفاده می‌شود یعنی کسی که عاقل است. در اصطلاح برای عقل می‌تواند دو مفهوم را متذکر شد یکی قوه‌ای که بالفطره آماده قبول دانش است و یکی هم علمی است که به وسیله آن قوه کسب می‌شود. از تعاریف گفته شده در عقل می‌توان به نمونه‌های زیر اشاره کرد: -عقل یعنی ادراک و فهمیدن کامل و تمام، و حقیقتی است در وجود آدمی که میان حق و باطل را فرق می گذارد و این فرعی از فروع نفس نیست بلکه عبارت است از نفس انسان مدرک. -عقل در علمی استعمال شده که انسان بدون کمک دیگران به آن دست می‌یابد. -مراد از عقل در کلام الهی آن ادراکی است که با سلامت فطرت برای انسان دست می‌دهد. -ادراکهایی که انسان دارد و آنها را در دل پذیرفته و عقد قلبی نسبت به آنها بسته را عقل گویند. -عقل انسان را به حبس و بند می‌کشد و از لاقیدی و آزادی مطلق خارج می‌کند و صاحب خود را از سقوط در هلاکت مهار می‌کند و باز می‌دارد. عقل از نظر فلاسفه: در حکمت متعالیه قوا، درجات مختلف یک نفس واحده هستند و حقیقتی جدای از حقیقت آن نفس واحده ندارند، همان نفس واحده است که دارای درجاتی است و در هر درجه یک کاری انجام می‌دهند نه اینکه یک نفس باشد و چند قوه. و این مراتب و درجات یک مرتبه برای نفس حاصل نمی‌شوند بلکه در طول هم برای نفس حاصل شده پس این نفس است که در مرتبه عالی به ادراک کلی و در مرتبه نازل به ادراک خیالی و حسی می‌پردازد و بر این اساس شأن و قوه به عنوان مراتب طولی نفس آشکار می‌شوند قوای نفس به طور کلی به دو گروه قوای تحریکی (عملی) و قوای ادراکی( علمی) تقسیم می‌شوند. برای نفس انسانی یک نسبتی به مبادی عالیه و مافوق خودش می‌باشد و از آنها فیض دریافت می‌کند و یک نسبتی هم به مادون خود یعنی بدن دارد که فیض می‌دهد لذا قوه مدرکه که صورت نفس ناطقه می‌باشد از این منظر دو شعبه پیدا می‌کند یکی عقل نظری که نسبت آن به عالم مافوقش است و یکی عقل عملی که نسبت آن به عالم مادون خویش می‌باشد. عقل نظری همان بینش انسان است و تأمین کنندة علم است و کارش ادراک کلیات و معانی مرسله است و حیطه عملیاتی آن در محدودة هست‌ها است و مربوط به اموری است که وجود یا عدم وجود آنها در اختیار ما نیست و حیطه کار عقل نظری را اعتقادات تشکیل می‌دهد و دستاورد عقل نظری در یک نگاه جهان بینی است در این رابطه برای عقل نظری مراتبی متصور است که شامل:1)عقل هیولانی یعنی یک قوه صرف که مستعد است به عقل بالفعل برسد و خالی از جمیع صور عقلیه است و هر نقشی که به او داده شود می‌گیرد این مثل طفلی است که مستعد آموختن است و به این عقل منفعل نیز می‌گویند. 3-عقل بالملکه: انسان در این مرحله دارای معقولات اولیه می‌شود و نسبت به صور معقولات ثانویه در حکم قوة ممکنه است و به این مرحله از عقل استعداد اکتساب می‌گویند مثل کودکی که آماده شده او را نزد استاد ببرند. 3-عقل بالفعل: استعداد اکتساب در این مرحله بالفعل می‌شود و نفس توانایی و قدرت استحضار معانی و معقولات کسب شده را دارا می‌شود. در این مرحله نظریات را به وسیله بدیهیات و ضروریات از طریق فکر یا حدس کسب کرده و احتیاج به کسب جدید ندارد و با توجه به خزانه خود آنها را استحضار می‌کند. 4- عقل بالمستفاد: تمام قوت‌ها و استعدادهای قوه عاقله به فعلیت رسیده‌اند و دیگر هیچ حالت منتظره‌ای در آن نمی‌باشد و حتی استعداد استحضار هم در آن وجود ندارد بلکه تمام معقولات در نزد او حاضر هستند در این مرحله علم حضوری به اشیاء دارد یعنی وجود خارجی اشیاء در نزد نفس حاضر و متمثل می‌باشند و در این مرحله انسان همانند کسی است که کتابت را بالفعل آموخته و دارای ملکه کتاب شده است و این عقل اولین رتبه موجودات مفارقه تامه در قوس صعود است که به طور کلی از ماده و لواحق ماده مبرا هستند و نفس انسان در این مقام به منتها مراتب خود می‌رسد و آنچه را عقل فعال مشتمل بر آن است مشتمل می‌شود منتها اشتمال عقل فعال بر صور موجودات اشتمال فعلی است و اشتمال عقلی مستفاد بر صور موجودات جنبه انفعالی دارد. و اما عقل عملی که مربوط به امور جزئیه‌ای است که وجود و عدم آنها در اختیار ما هست و افعال مفید به حال انسان را معرفی می‌کند و کارش تشخیص بایدها و نبایدهاست و این تدبیر کننده بدن است و دارای مراتبی است که شامل 1-تخلیه (پیرایش از تمام رذایل) 2 -تجلیه (جلا دادن ظاهر بر اساس شروع) 3 -تخلیه (جایگزین کردن فضایل) 4- فنا (غرق درتماشای جمال حق از نظر افعالی، صفاتی و ذاتی) به بیانی می‌توان گفت قرار است تمام آنچه را که عقل نظری می‌فهمد عقل عملی اجرا کند و این دو در اصل دوروی یک سکه‌اند و در مراحل عالی عین هم می‌شوند. ابن سینا نفس را اینگونه بیان می‌دارد که نفس شامل نفس نباتی (که خود دارای قوة غاذیه، نامیه و مولده است) نفس حیوانی که خود شامل دو قسمت محرکه و مدرکه است که نفس محرکه یا شوقیه توسط قوای شهویه و غضبیه اثرگذار است و نفس مدرکه شامل حواس بیرونی (پنج حس) و حواس درونی (که شامل حس مشترک، خیال (مصوره)، متخیله، و هم و حافظه (ذاکره) است و نفس انسانی که تعقل کلیات را بر عهده دارد و شامل قوة عالمه (عقل نظری) و قوة عامله (عقل عملی) است که اولی ادراک عقلی می‌کند و دومی تدبیر بدن را بر عهده دارد. ابن سینا از دو مفهوم عقل فعال وعقل قدسی نیز استفاده می‌کند که اولی حقیقتی است که عقل را از مرحله بالملکه تا مرحله عقل بالفعل بالا می‌برد و دومی از جنس عقل بالملکه است ولی در مرتبه بالاتری قرار دارد. در سیر نفس می‌توان اینگونه بیان داشت که هیولای اولی که هیچ چیزی برای او متصور نیست و قوة محض است صورت جسمیه به خود می‌گیرد جسم حاصل می‌شود معدن حاصل می‌شود اولین درجه تجدد ایجاد شده نفوس نباتی نفوس حیوانی نفوس ناطقه شکل می‌گیرد به سمت استکمال پیش می‌رود تا به عقل مستفاد برسد و در اینجا پا را از این نشئه به ماورای ماده می‌‌گذارد وقتی تجرد کامل شد از بدن جدا می‌شود و به مرتبه‌ای فوق عقل اول در قوس نزول می‌رسد پس می‌توان گفت نفس انسان در سیر تکاملی خود دارای سه نشئه وجودی یا ادراکی است اولین مرتبه ادراک حسی و طبیعی است (حواس پنجگانه) مرتبه وسط مرتبه تخیل (حواس باطنی) و درآخر نشئه عقلی است (قوه عاقله) و بر این اساس نفس ناطقه دارای سه مقام است مقام عقل و قدس مقام نفس و خیال و مقام حس و طبیعت و انسان نیز سه وجه دارد: 1- حسی(جسم) 2-نفسی (برزخی) 3-عقلی از منظر دیگر می‌توان گفت انسان دارای یک نفس واحد به نام نفس ناطقه است که مبدأ کلیه افعال است و جامع جمیع مراتب نباتی و حیوانی و عقلانی است و مراتب نفس شامل نفس اماره (کشاندن به بدی) نفس لوامه (سرزنش کننده از پلیدیهای درون) نفس مطمئنه (وقتی انسان از هوس تخلیه شود پیدا می‌شود) و نفس ملهمه (می‌توان به وسیله آن حقایق عقلی را مشاهده کرد) می‌باشد. در یک تقسیم بندی موجودات ممکنه از نظر حکما به دو گروه تقسیم می‌شوند که شامل جوهر و عرض می‌باشند و جوهر شامل ماده، صورت، جسم، نفس و عقل است. از نظر حکمت متعالیه عوالم سه دسته عالم طبیعت، عالم مثال و عالم عقول هستند و رابطه بین این عوالم سه گانه رابطه طولی است و مرتبه بالایی بر مرتبه پایینی برتری دارد و هر موجود طبیعی با توجه به این عوالم سه نحوة از وجود دارد یکی وجود عقلی و یکی مثالی و یکی مادی. اصل هستی امکانی را فلاسفه به شکل یک دایره ترسیم می‌کنند: فلاسفه معتقدند صادر نخست از حق تعالی همان عقل اول است که از آن عقول طولیه ایجاد می‌شود و آخرین عقل طولی که مکمل نفوس بوده و کدخدائیت عالم عناصر را بر عهده دارد (که به آن عقل فعال هم می‌گویند) با نظر گروهی مثل ابن سینا و... ایجاد کننده عالم طبیعت و مثال است و گروهی نیز مثل ملاصدرا و... معقدند از عقل فعال سلسله عرضیه عقول ایجاد گردیده و از هر نوع عقل عرضیه زیر مجموعه آن که شامل عالم طبیعت و مثال مربوط به همان عقل عرضیه است ایجاد شده است. عقل از نظر روایت: در حدیث دوازدهم از اصول کافی فراز با شروع‌ ای هشام که یکی از یاران نزدیک امام بوده‌اند آمده است در فرازهای ابتدایی به آیات قرآن اشاره شده و در هر فراز آیات مشابه آورده شده که می‌تواند وجوه افتراق این فرازها را اینگونه بیان کرد 1-مژده به صاحبان عقل 2- خداوند به واسطه عقل حجت را برای مردم تمام کرد. 3- توجه بر تدبیر خداوند بر عالم با ذکر دلایلی مانند شب و روز، خورشید، سیر رشد جسمی انسان، کشتزارها، برق و... 4- اندرز و تشویق به آخرت 5-بیم دادن به کسانی که در کیفر خداوند تعقل نمی‌کنند. 6- همراهی عقل با علم 7- نکوهش کسانی که تعقل نمی‌کنند. 8-نکوهش اکثریت 9-ستودن اقلیت 10- یاد کردن صاحبان عقل به نیکوترین وجه 11-بیان این نکته که حکمت و قلب همان عقل است 12-ستایش خداوند از کسانی که از او درخواست ثابت ماندن در هدایت را بعد از هدایت شدن کردند. از آیاتی که اشاره شد و آیات دیگر قرآن و شرح و تفصیل آن در فصل بعدی استفاده خواهد شد. و اما فرازهای بیست گانه بعدی شامل نکات مهمی است که توجه به بعضی از آنها اهمیت خاصی دارد: 1-عاقل ترین مردم کسی است که حق را اطاعت کند. 2-دنیا مانند دریای ژرفی است که بسیاری در آن غرق شدند، کشتی این دریا تقوای الهی و آکنده (حشوها) آن ایمان، بادبانش توکل و ناخدایش عقل و رهبرش (دلیلها) علم و لنگرش شکیبایی است. 3-رهبر عقل اندیشیدن و رهبر اندیشیدن خاموشی است. 4-مرکب عقل تواضع است. 5-خداوند پیامبران را فرستاد تا مردم از خداوند خردمند شوند و هر که این را نیکوتر پذیرد معرفتش بهتر شود و آنکه به فرمان خداوند داناتر است عقلش نیکوتر است و کسی که عقلش کاملتر است مقامش در دنیا و آخرت بالاتر است. 6-خداوند بر مردم دو حجت آشکار و پنهان دارد حجت آشکار رسولان و انبیاء و ائمه علیه السلام هستند و حجت پنهان عقل مردم است. 7-عاقلان در حلال سپاسگزاری و بر حرام صبر می‌کند. 8-آرزوی دراز و گفتار بیهوده و خواهشهای نفسانی باعث ویرانی عقل می‌شود. 9- کسی که از فرمان پروردگار سرپیچی کند و علیه عقل از هوس پیروی کند کردار ناپاکی نزد خداوند دارد. 10-صبر بر تنهایی نشانه قوت عقل است. 11-عقل پیش نیاز آموزش است و آموزش باعث علم و علم باعث فرمانبرداری و فرمانبرداری باعث نجات می‌شود. 12-اعمال اندک از عالم چند برابر پذیرفته می‌شود. 13- عاقل بین دنیا و حکمت، حکمت را انتخاب می‌کند. 14-عاقل زیادی بر احتیاج را از دنیا کنار می‌گذارد. 15-عاقل بین دنیا و آخرت، آخرت را انتخاب می‌کند. 16-عاقل از دنیا روی می‌گرداند و به آخرت روی می‌آورد. 17- کسی که ثروت بدون مال و دل آسودگی از حسد وسلامتی دین می‌خواهد باید از خدا بخواهد عقلش را زیاد کند. 18- خداوند به چیزی بهتر از عقل پرستش نشود. 19- تا این اوصاف در انسان نباشد عقلش کامل نمی‌شود: مردم از شرارتش در امان و به نیکی او امیدوار باشند، زیادی مالش را ببخشد و زیادی گفتارش را قطع کند. بهره او از دنیا به مقدار قوتش باشد تا زنده است از دانش سیر نشود، ذلت با خدا را از عزت با غیر خدا دوست تر داشته باشد تواضع را از شرافت دوست‌تر دارد. نیکی اندک دیگران را زیاد و نیکی زیاد خود را اندک بداند همه مردم را از خود بهتر و خود را از همه مردم بدتر بداند. 20-عاقل دروغ نمی‌گوید. 21- کسی که عقل ندارد جوانمردی ندارد و کسی که جوانمردی ندارد دین ندارد. 22- از علامات عاقل است که چون از او سؤال کند جواب دهد و چون مردم از سخن در مانند سخن گوید و رأیی اظهار کند که به مصلحت همگان باشد. 23- عاقل کسی است که اگر بترسد تکذیبش کنند خبر ندهد، از کسی که نگرانی مضایقه دارد چیزی نخواهد به آنچه توانا نیست وعده ندهد، به آنچه در امیدواریش سرزنش شود امید نبندد، به کاری که می‌ترسد نتواند انجام دهد اقدام نکند. عقل از نظر قرآن: از خلاصه مطالب این فصل می‌توان اینگونه برداشت کرد که: واژه عقل در قرآن حدود پنجاه و چهار بار آمده است که یک بار به صورت عقلوه یک بار به صورت یعقلها و یک بار به صورت نعقل و بیست و هفت بار به صورت تعقلون و بیست و چهار بار به صورت یعقلون آمده است. اگر کلمات هم معنی عقل در قرآن را نیز که شامل کلماتی مثل نهیه، حجر، قلب، لب، فؤاد، أمر، ملک، روح، نور قلم، حجت، سلطان و حلم و... می‌شود را نیز به این تعداد اضافه کنیم با نظر علامه بیشتر از سیصدبار از عقل در قرآن استفاده شده است که این خود دلالت بر اهمیت این مفهوم دارد. اگر بخواهیم آیاتی که عقل در آنها بکار رفته را به صورت اجمال و سربسته طبقه بندی کنیم به نظر می‌رسد بتوان به موارد زیر اشاره کرد. 1)قرآن چندین بار از افراد می‌خواهد که در مورد پیامبرش که با آنها زندگی کرده و اجری نمی‌خواهد تعقل کنند گویا می‌خواهد برساند اگر از عقل خود استفاده کنید به روشنی می‌یابید که این پیامبر حق است و نبوت حق است و بی احترامی و بی ادبی نسبت به پیامبر از بی عقلی است و عدم استفاده از عقل باعث انکار نبوت می‌شود. 2) همچنین خداوند چندین نوبت با اشاره به قرآن عربی و خصوصیات آن و اشاره به کتب آسمانی از افراد می‌خواهد عقل خود را بکار ببندند که اگر چنین کنند به واقع خواهند یافت این کتاب حق است. 3)خداوند در قرآن متعدد از آیات و نشانه‌های خود و اینکه چگونه آسمانها و زمین و انسانها خلق شده‌اند و سیر زندگی اینها را بیان می‌دارد و می‌خواهد که از عقل خود استفاده کنند و ربوبیت خدا را در تمام این آیات روشن ببینند و متوجه باشند برای رویت ربوبیت نیاز به استفاده از عقل است. 4) در قرآن اشاره شده که آخرت بهتر است و آنچه نزد خداوند است باقی است و می‌ماند و این یعنی با بکار بردن عقل معاد برای انسانها روشن می‌شود البته اگر بکار گیرند. 5)خداوند گاهی انسانها را امر به معروف و یا نهی از منکر می‌کند و بعد از آن متوجه می‌کند اگر عقل خود را بکار ببرید واضحاً در می‌یابید که اینها حق است چونکه برگرفته از فطرت است و این همان تبیین دین است که وجود و وجوب آن را عقل می‌فهمد البته به شرطی که به کار گرفته شود. 6)خداوند گلایه‌ای دارد که چرا کسی که گمراه می‌کند و نفعی برای شما ندارد و دچار پراکندگی و زشتی و اختلاف هستند را می‌پرستید و می‌خواهد که عقل خود را بکار ببندید و متوجه شوید اینها برای شما سودمند نیست. 7) خداوند نظر به این دنیا را مانع رسیدن به کمال می‌داند و انسان را متوجه می‌کند اگر تعقل کند این مفهوم را به روشنی در می‌یابد. 8) و در آخر خداوند افراد بی عقل را مثل کسانی می‌داند که کرولال هستند و کسانی هستند که بر دلهایشان مهر زده شده و پدران بی عقلی داشتند و مانند حیوانات‌اند و از همه می‌خواهد در این افراد تعقل کنند تا به حقیقت برسند. عقل از نظر علوم روانپزشکی و علوم روانشناسی برانگیختگی یا هوشیاری حداقل نیاز به سه منطقه مغزی دارد دستگاه فعال ساز مشبک، هسته‌های تالاموس و قشر مخ و برای تداوم توجه نیاز به سلامت لوب پیشانی راست است اگر هر کدام از این موارد به هر دلیلی دچار اختلال شوند سطح هوشیاری اختلال پیدا کرده و در نتیجه واقعیت سنجی فرد که همان ارزیابی صحیح از ادراکات و افکار است دچار اختلال می‌شود. محرکهای بیرونی باعث تحریک دستگاه‌های حسی شده و یک آگاهی هوشیارانه نسبت به حس‌ها ایجاد می‌شود و سپس این آگاهی‌ها پردازش و ذخیره می‌شود تا مورد استفاده قرار بگیرد. وجود همین محرکهای دائمی باعث می‌شود با واسطه دستگاه فعال ساز مشبک حالت گوش بزنگی و سطح هوشیاری فرد حفظ شود. در منطقه‌ای به نام آمیگدال محرک‌های بیرونی و درونی یکپارچه می‌شوند تا تجارب حسی را معنایی هیجانی ببخشند. از دیدگاه نروآناتومی هر قسمت از مغز وظایف و عملکرد خاص خود را دارد به عنوان نمونه هیجان و سائقهای اساسی نظیر خوردن و فعالیت جنسی و... در دستگاه لیمبیک متمرکز است، نیمکره چپ مغز جایگاه ذهن تحلیلگر است و خزانه هیجانی محدودی دارد و احتمالاً نیمکره چپ برای احساسات مثبت اختصاصی‌تر است و صدمه آن باعث گریه پاتولوژیک شده و نیمکره راست برای احساسات منفی اختصاصی‌تر است و ضایعه آن خنده‌های پاتولوژیک ایجاد می‌کند. از دیدگاه نروترانسمیتری به عنوان نمونه افزایش دوپامین با علائم روان پریشی و شیدایی همراه است و کاهش دوپامین با افسردگی همراه است و در افسردگی کاهش سروتونین و در شیدایی افزایش سروتونین را داریم. به نظر می‌رسد نقش ژنها ایجاد یک قالب و الگوست که تجارب باعث فعال شدن قالب خاص در زمان معینی می‌شود یعنی هم ژن و هم محیط در رفتار و اعمال و تفکر و... مؤثر هستند. شخصیت را اینگونه تعریف می‌کنند که شامل سه جزء psyche, character, Temperament است که برای سرشت چهار خصوصیت Harm Avoidance (آسیب‌پذیری) (صفرایی)، Noveltyseeking (نوجویی) (سودایی)، Reward dependence (پاداش پذیری) (دمی) و persistence (پشتکار) (بلغمی) در نظر گرفته می‌شود که اینها احساسات پایه‌اند و در سراسر عمر ثابت می‌مانند و در همه فرهنگها ثابت هستند. برای منش که عمدتاً همانی است که از خودمان می‌سازیم سه گزینه self transcendence, cooperativness, self directedness را در نظر می‌گیریم و psyche به آگاهی و self awareness یا spirit اشاره دارد. از تعاریفی که نزدیک به واژه عقل است می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: واقعیت سنجی (reality testing) که شامل توانایی افتراق بین دنیای بیرون و جهان درون و قضاوت صحیح در مورد رابطه بین خود و محیط است. قضاوت (Judgment) کنشی ذهنی که در آن گزینه‌های موجود، در چارچوب یک مجموعه از ارزشها مقایسه یا ارزیابی می‌شوند تا مسیر خاصی از عمل انتخاب شود. بینش (Insight) شناخت آگاهانه از وضعیت خود، هوش (Intelligence) توانایی آموختن، یادآوری، ادغام سازنده و به کارگیری یادگیری‌های قبلی شناخت (cognition) فرایند ذهنی دانستن و آگاه شدن هشیاری (consciousness) حالت بیداری همراه با پاسخ به محرکهای طبیعی. هذیان (delusion) باور غلط ثابتی که بر استنباط نادرست شخص از واقعیت متکی است علی رغم وجود شواهد یا مدارک عینی ناقض. محتوای تفکر (thought) به آنچه بیمار در مورد آن می‌اندیشد و فرایند و شکل تفکر به نحوة کنار هم چیدن اندیشه‌ها گفته می‌شود. حافظه (memory) فرایندی که اطلاعات تجربه شده یا آموخته شده را در مغز ثبت تثبیت ذخیره سازی و یادآوری می‌کند. از تئوری‌های روانشناسی که شاید به مفهوم عقل تا حدودی نزدیک باشد به طور خلاصه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: چهار مرحله عمده تا رسیدن به قابلیت اندیشیدن در حد بزرگسالان از دیدگاه پیاژه-عبارتند از : 1-مرحله حسی حرکتی (از تولد تا 2 سالگی)، نوزاد به تدریج یاد می‌گیرد که خود را از جهان جدا بداند و دستاورد این دوره پیدایش بقاء شیء است و یاد می‌گیرد اشیاء را زمانی که در دید او نیستند در ذهن خود نگه دارد. 2-مرحله تفکر پیش عملیاتی (2 تا 7 سالگی) : استفاده از زبان و نقاشی و یادگیری بدون استفاده از استدلال و در این مرحله نمی‌تواند دنیا را از چشم دیگران ببینند و دارای تفکر جادویی و جاندار پندارانه هستند. 3-مرحله عملیات غیر انتزاغی یا عینی: (7 تا 11 سالگی) استدلال استنتاجی و ثبات شیء و بازگشت پذیری از خصوصیات این مرحله است. در این مرحله است که کودک مفاهیم کمی را درک می‌کند. 4-مرحله عملیات صوری (11 سالگی تا پایان نوجوانی): مشخصات این مرحله تفکر انتزاعی، استدلال قیاسی ظهور دارد استدلال فرضیه‌ای قیاسی (حرکت از کل به جزء) و استدلال استقرایی (حرکت از جزء به کل) از ویژگی‌های این مرحله است. کولبرگ یک مدل مرحله استدلال اخلاقی را بیان داشت که شامل: 1-اخلاق دورة پیش دبستانی (اجتناب از تنبیه و دستیابی به پاداش) 2-اخلاق قراردادی (مبتنی بر دستورات منابع قدرت یا نفع متقابل) 3-اخلاق مبتنی بر اصول فردی (مبتنی بر اصول اخلاقی درونی شده کلی) سه نوع یادگیری بیان شده است که شامل: 1-شرطی سازی کلاسیک (مرتبط دانستن دو رویداد نزدیک به هم از نظر زمانی) 2-شرطی سازی عامل (یادگیری را نتیجه پیامدهای کنش‌های فرد تقلی کنند) 3-نظریه یادگیری اجتماعی (تلفیق دوقبلی)(تعامل دو طرفه بین شخص و محیط) بر الگوپذیری از نقش، همانندسازی و تعاملهای انسانی متکی است فرد با تقلید از دیگری رفتاری را یاد می‌گیرد اما عوامل فردی هم دخالت دارد. تئوری رشد شناختی سالیوان اینگونه بیان می‌کند که: 1-مرحله prototaxic (شیرخوارگی و اوایل کودکی) تجارب گذرا و بدون ارتباط با هم درک می‌شوند. 2- مرحله parataxic (اوایل کودکی) تجارب معنی سمبولیک داشته ولی قوانین منطقی بر آنها حاکم نیست. 3- مرحله syntactic در این مرحله جهان و خود بر اساس قوانین منطقی، ارتباط زمانی، اعتبار خارجی و ثبات داخلی درک می‌شود. تئوری رشد اجتماعی سالیوان بیان می‌دارد که: 1-شیرخوارگی (از تولد تا شکل‌گیری زبان) با نیاز به تماس بدنی و صحبت مشخص می‌شود و ناحیه تعامل اولیه دهان و تا حدی مقعد است. اگر نیازها به طور کامل برآورده شود کودک احساس خوب بودن پیدا می‌کند. 2-child hood (شکل‌گیری زبان تا شروع مدرسه): کودک روی پدر و مادر تمرکز دارد و به دنبال تشویق آنان است کودک در این مرحله نیاز به بزرگسالان شنونده و تأیید کننده دارد. 3-Juvenile (5 تا 8 سالگی): روابط بین فردی به طرف گروه همسالان و منابع قدرت خارجی شیفت پیدا می‌کند کودکان در این مرحله در مورد نیازهای خود بحث می‌کنند. 4-prcadolescence (8 تا 12 سالگی) حرکت به سمت صمیمیت واقعی به سمت یک نفر. ظرفیت برای دلبستگی عشق و همکاری شکل می‌گیرد. 5-adolecent با بلوغ شروع می‌شود. مثل قلبی است ولی اینجا امیال جنسی هم به روابط بین فردی اضافه می‌شود به سمت جنس مخالف می‌رود. آبراهام مازلو بیان می‌کند که: زندگی فرد برای برآوردن یک سری از نیازهاست که پنج سطح دارد و آنها عبارتند از 1-نیازهای فیزیولوژیک (غذا- آب-رابطه جنسی وخواب) 2-نیاز به حمایت و امنیت 3-نیاز به عشق و تعلق 4-نیاز به self-esteem, self-respect از دیگران 5-زیبایی اعتماد، خودشکوفایی به عقیده فروید کودکان از بدو تولد فعالیت شهوانی دارند که تظاهرات متفاوتی بسته به سن دارد. 1-مرحله دهانی(8 ماهه اول زندگی) بر دهان و لب متمرکز شده. 2- مرحله مقعدی (18 تا 36 ماهگی) در قالب اعمال روده‌ای مثانه‌ای است. 3-مرحله احلیلی (از 3 تا 5 سالگی) بر دفع ادرار متمرکز است. 4-مرحله نهفتگی (سکون نسبی) (5 سالگی تا 13 سالگی) 5-13سالگی تاجوانی (تشدید لیبیدو) 8 مرحله اریکسون از نظر رشد ایگو شامل موارد زیر است: 1-اعتماد در مقابل بی اعتمادی (بدوتولد تا 18 ماهگی) 2-خودمختاری در مقابل شرم و تردید (18 ماهگی تا سه سالگی) 3-ابتکار در مقابل احساس گناه (سه سالگی تا 5 سالگی) 4-سخت کوشی در مقابل احساس حقارت (5 تا 13 سالگی) 5-هویت در مقابل سردرگمی نقش (13 سالگی تا 21 سالگی) 6-صمیمیت در مقابل انزوا (21 تا 40سالگی) 7-زایندگی در مقابل بی حاصلی ( 40 تا 60 سالگی) 8-یکپارچگی در مقابل یأس (60 سالگی تا هنگام مرگ) در نظریه‌های شناختی بر این واقعیت تأکید می‌شود که ارگانیسم یک دستگاه پردازش اطلاعات است و هدفش کسب تطابقی بهینه با محیطی است که از طریق حواس خود ادراک می‌کند. این دستگاه در غیاب اطلاعات کافی نمی‌تواند نقشه ای شناختی را که تجربه جاری باید بر آن منطبق شود ترسیم کند و در نتیجه دچار سامان گسیختگی و عدم انطباق می‌شود. افراد برای پایش رفتار خود و داشتن سطح بهینه‌ای از پاسخ دهی باید همواره از محیط بازخورد بگیرند وگرنه مجبورند دورنمایه‌های ویژه خود را برون فکنی کنندکه ارتباط چندانی با واقعیت ندارند. نتیجه‌گیری: هدف اصلی و کلی این پایان نامه در ابتدا پیدا کردن یک مفهوم مشترک بین مفهوم عقل در منابع دینی و منابع روانپزشکی و روانشناسی جهت کمک به علوم روانپزشکی و آشنایی بهتر با منابع دینی هم از جهت بود که بعد از شروع به تحقیقات و مطالعات کم کم به این نتیجه رسیدیم مفهوم عقل در منابع دینی وسعت و محدوده و هم از نظر محتوا تفاوت معنی‌داری با منابع روانپزشکی دارد. و به یک معنی اگر چه در بعضی جهات هر چند مختصر این مفهوم در این دوحیطه با همدیگر همپوشانی داشتند ولی در اکثریت جهات این دوحیطه تفاوت فاحش و معناداری از جهت مفهوم عقل داشتند و در نتیجه این دو مفهوم در این دو حیطه کاربردها و اهداف متفاوتی نیز داشتند. و تفاوت این دو از جهت تفاوت در مورد دو رویکرد متفاوت این دو حیطه است که به اختصار این تفاوت دو رویکرد را می‌توان به صورت دو نگاه انسان محوری در فرهنگ روانپزشکی و روانشناسی و خدامحوری در فرهنگ دینی دانست یکی به فکر انسان کامل شدن از هر طریقی حتی از طریق استفاده ابزاری از دین و خداوند است یکی به فکر رسیدن به خداوند است. یکی به فکر رسیدن به خداوند از طریق کامل شدن انسانیت است. و یکی به فکر ارضای تمام خواسته‌های نفسانی است از طریق تسلط بر همه موجودات و مخلوقات و یکی به فکر رضایت خداوند است از طریق بندگی خداوند و یکی دنیا را همه چیز خود می‌گیرد و غیر دنیا را یا نمی‌بیند و یا توهم تصور می‌کند و یا بدون توجه از کنار آن عبورمی‌کند و یکی دنیا را مزرعه آخرت می‌داند و آخرت و دنیا را با هم می‌خواهد و در صورت تعارض بین این دو آخرت را بر می‌گزیند. یکی تمام تلاش خود را می‌کند تا انسان بتواند با بهترین روش تجربی در سایه استفاده از ابزارهای دنیوی به خودیت خود برسد و به پادشاهی دنیا دست پیدا کند و یکی تلاش دارد با استفاده از وحی به خداوند برسد و خلیفه خداوند بشود. یکی هدف را لذایذ دنیا می‌گیرد و یکی لذایذ آخرت یکی به دنبال درمان تمام بیماریهای انسان است تا انسان بتواند بهترین استفاده را از تمام غرایز و خواسته‌های خود ببرد و یکی به فکر درمان تمام بیماریهای انسان است تا انسان بتواند خلیفه خداوند بشود. یکی افق دیدش دنیاست و یا حد آخرش عالم خیال است و یکی مبداء حرکتش دنیاست و مقصدش مطلق همه چیز است. یک وحی را توهم و یکی وحی را واقعی‌ترین واقعیات می‌داند. یکی عقل دینی را یا انکار می‌کند یا توهم می‌داند و یا هم عرض دیگر مخلوقات مادی تصور می‌کند و یکی عقل دنیایی را جهالت و نیرنگ می‌خواند. یکی عقل دنیایی را تنها راه نجات بشر می‌داند ویکی عقل دینی را آنقدر وسیع می‌گیرد تا محدوده دنیا را نیز شامل شود. یکی عاقل بودن را داشتن بینش صحیح نسبت به خود و بیماری خود و قضاوت صحیح در شرایط مختلف و داشتن تفکری عاری از هذیان و توهم و وسواس و ترس مرضی و... می‌داند و یکی عاقل بودن را بندگی خداوند می‌داند به معنایی که تمام مشخصات آن را ذکر می‌کند. خلاصه مطلب آنکه هر چه در این دو حیطه غور کنیم به عمق اختلاف و تفاوت این دو مفهوم در این دو حیطه می‌رسیم اما این نباید ما را از نقاط مشترک این دو حیطه غافل کند و آن اینکه علوم اسلامی دنیا و آنچه در آن است را مزرعه آخرت می‌دانند پس وسایل و لوازم دنیا و... را نیز مزرعه آخرت می‌دانند و اذعان دارند بدون گذر از دنیا نمی‌توان به آخرت رسید و اگر چه بدن انسان را همچون مرکبی برای روح می‌دانند ولی این مرکب نیز نیاز به غذا و خوراک دارد و نیاز به درمان در صورت بروز بیماری دارد و علوم اسلامی معتقدند اگر به فرض، تمام درمانهای روانپزشکی صحیح و سالم باشد فقط توانسته است مرکب روح را از بیماری نجات دهد و برای درمان دیگر بیماری‌های روح درمانی ندارد و از علوم روانپزشکی می‌خواهد شفاف و صادقانه اذعان کند از روح و بیماری‌های روحی و درمان آنها چیزی نمی‌داند و در این رابطه حداقل کار یعنی سکوت را پیشه خود کند نه اینکه مدعی سعادت انسان بشود و فقط به دنبال درمان مرکب روح باشد نه خود روح که اصل است. عقل یک واژه عربی است و استفاده این واژه در فرهنگ قرآنی و اسلامی بسیار وسیع و گسترده است و حداقل در کتب مرجع روانپزشکی ایران این واژه به صورت خود واژه عقل که به گونه‌ای شاید بتوان معنی انگلیسی wisdom را برایش در نظر گرفت بسیار کم به کار رفته است و بیشتر از معادلهای مشابه این لغت همانند بینش قضاوت تفکر، شناخت، حافظه، هوش و واقعیت سنجی استفاده شد. تعاریف که برای اینها بیان شده در فصول گذشته آمده است و انسان را به این نتیجه می‌رساند همه این تعاریف هیچ گونه اشاره‌ای به عالم غیر این دنیا و یا به تعبیری عالم غیب نداشته‌اند و این تفاوت اصلی تعریف واژه عقل در فرهنگ دینی و روانپزشکی است. همانطور که در فصل سوم بیان شد فلاسفه عقل را به عقل نظری و عملی تقسیم می‌کنند که برای عقل نظری مراتبی را که شامل عقل هیولانی، بالملکه، بالفعل ومستفاد است در نظر می‌گیرند که به نظر این تعبیرات فلاسفه حداقل در مراتب اولیه عقل نظری مشابه تعابیری است که پیاژه به صورت مرحله حسی حرکتی مرحله تفکر پیش عملیاتی مرحله عملیات عینی و مرحله عملیات صوری انجام داده‌اند و یا مشابه تعابیر کولبرگ از اخلاق دورة پیش دبستانی اخلاق قراردادی و اخلاق مبتنی بر اصول فردی است و یا کمی مشابه تئوری رشد اجتماعی سالیوان که در فصل ششم بیان شد می‌باشد و یا می‌توان عقل عملی بیان شده توسط فلاسفه را با نیازهای آبراهان مازلو تطبیق داد که البته در این زمینه می‌توان از نظریات فروید واریکسون نیز کمک گرفت که هر کدام از این مقایسه‌ها خود موضوع بحث یک پایان نامه جداگانه است و نیازی به این گونه مقایسه‌های در این پایان نامه نیست چونکه اگر چه فلاسفه کوشیده‌اند دیدگاه‌های دینی خصوص اسلامی را تبیین کنند ولی نظر آنها را فقط می‌توان به عنوان نظر یک فیلسوف در نظرگرفت و نمی‌توان بیان داشت نظریات آنها همانی است که اسلام می‌گوید ونظریات روانشناسان نیز نظریات علمی است که ورودی به دین ندارد. در نتیجه مقایسه این نظریات با یکدیگر اگر چه خالی از لطف و ظرافت نیست ولی از جهت اینکه می‌تواند خطا داشته باشد استناد به تشابهات و تفاوتهای آنها جهت تقدس بخشیدن به این تئوری‌ها کار صحیحی نیست. گردآورنده این پایان نامه به این نتیجه رسیده است روایات و قرآن از عقلی سخن می‌گویندکه تضمین کننده بهشت است و مورد خطاب الهی است و این عقل فطری است و با آن حق و باطل را تشخیص می‌دهند ولی اینکه این عقل از ابتدای خلقت با انسان هست و یا اینکه با نظر فلاسفه در طی زمان به تکامل می‌رسد جای بحث دارد و اینکه آیا کسانی که از نظر مغزی (ژنتیک، نروترانسمیتر، نروآناتومی، رپستورهای مغزی و...) دچار مشکل هستند آیا می‌توانند به این عقل راه یابند یا از آنها انتظاری نیست و راه به سوی عقل قدسی نمی‌برند نیز جای بحث بسیار دارد. و اینها سؤالات بدون پاسخ گردآورنده است که در بهشت افرادی هستند که در دنیا نابینا بودند ولی در آخر بینا و بصیر هستند آیا می‌شود افرادی در بهشت باشند که دارای عقل قدسی متعالی باشند ولی در دنیا دارای مغز بیمار و کم توان بوده‌اند. و اگر چنین باشد عقل مدنظر قرآن و روایت عقل متفاوت از تعاریف فلاسفه اسلامی است که در سیر زمان به تکامل می‌رسد. به نظر در روایات اصول کافی و همچنین قرآن از عقل دنیایی و یا به عبارتی عقل معاش مبسوط و مشخص صحبت نشده است وبه طبع از بیماریهای عقل معاش و درمان آن نیز به نظر صحبت نشده و در قرآن هر جا صحبت از عقل است همان تعابیر زیبا و مبسوط حدیث عقل و جهل است که در فطرت همه انسانها گذاشته شده و این عقل به این شکل به نظر در هیچ کجای کتب روانپزشکی مرجع بیان نشده است و جای خالی این حدیث جامع به عنوان بیماری یا اختلال جهل خالی است اختلالی که هم کرایتریای تشخیص دارد و هم کرایتریای درمانی. حدیث عقل و جهل به علت بیان دو سر یک طیف بیماری، هم بیماری را واضح بیان داشته و هم راه درمان آن بیماری که انتهابی دیگر طیف است را بیان داشته است و به نظر می‌رسد خود این حدیث که بزرگان بزرگی آن را شرح کرده‌اند می‌توان خود موضوع یک پایان نامه شود و جامعه بشری اگرچه در ظاهر با عاقل و جاهل، از دیدگاه این حدیث نگاه کند. به نظر طبقه بندی بیماریهای روانپزشکی که دخالت عوامل بیولوژیک و محیطی و روانی در آن محسوس است نیاز به یک بازنگری دارد که هم در تشخیص و هم در درمان کمک کننده است و آن اینکه هم از رویکرد انسانها به غیب و معنویت و کمال مطلق در جهت تشخیص و هم در جهت درمان استفاده کند یعنی اینکه بیمار افسرده با چه رویکردی به غیب دچار افسردگی می‌شود علاوه بر بقیه علل ملموس و محسوس و اینکه بیمار افسرده با چه رویکردی به غیب از افسردگی رها می‌شود علاوه بر درمانهای متداول. و برای هفده طبقه DSM با چنین نگرشی می‌توان هم به تشخیص واضح‌تر و هم به درمان مناسب‌تری رسید البته کوته فکری است که تصور شود منظور نویسنده این است که بیمار افسردة شدید با کرایتریای مشخص را از درمانهای دارویی متداول علمی مورد پذیرش پزشکان محروم کرد که این خود جهالتی است آشکار و مخالف سیره و سنت واضح انبیاء الهی علیهم السلام است. البته شرح مبسوط این موضوع اگر چه خیلی سخت نیست از فرصت این پایان نامه بیرون است. اگر چه گردآورنده به این باور رسیده است عقل معاش و عقلی که انسان را از نظر بیولوژیک متمایز و متفاوت از انسانها قرار داده است همان عقل و مغز حیوانی است اما با پیچیدگی بسیار بیشتر و به این باور رسیده است این عقل بیولوژیک با این پیچیدگی‌های ساختاری نمی‌تواند مفاهیم عظیم و وسیع غیب را بفهمد و در نتیجه نمی‌توان مفاهیم سیرعقل نظری فلاسفه را برای رسیدن به عقل قدسی و عقل مدنظر قرآن قبول کرد ولی این به صورت سؤال مطرح است که آیا قرآن چنین سیری را مطرح کرده است یا نه و آیا عقل مورد خطاب آیات قرآنی عقلی پنهان در وجود انسانهاست که با وجود مغز بیولوژیک و یا بدون وجود مغز بیولوژیک به کار خود ادامه می‌دهد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده کلیات قضیه را نگاه کردم. رویکرد بسیار خوبی است تا مشخص شود ساحتی که دین به انسان می‌نگرد و حتی عوامل روانی و عکس‌العمل‌های روحی آن را بررسی می‌نماید، ساحتی بسیار وسیع‌تر و واقعی‌تر از ساحتی است که روان‌پزشکی به انسان نظر دارد. 2- برای بنده اسم‌بردن و یا نبردن اسم تفاوتی ندارد خودتان بررسی کنید کدام کار را راحت‌تر جلو می‌برد. 3- مجله‌ای در این رابطه در ذهنم نیست ولی فکر می‌کنم مجله‌های مذهبی نیز این بحث را به‌عنوان یک موضوع مذهبی چاپ خواهند کرد. مجله‌ای مثل سوره‌ی اندیشه (www.sooremag.ir ) مجله‌ی معتبر و قابل توجهی است. 4- در هر حال تاریخی شروع شده است که ما نیز باید در این تاریخ تا آن‌جا که می‌توانیم بدون فشارِ غیر لازم در صحنه باشیم. بر این اساس تلاش حضور در مجامع علمی را در حدّ ممکن از خود فرو گذار نکنید و بقیه را به خدا بسپارید. بنده دعاگو هستم تا خداوند بیشترین نتیجهخ‌ی مورد رضایت خود را به شما مرحمت فرماید. موفق باشید
5415
متن پرسش
با عرض سلام و قبولی طاعات شما در ماه رمضان من دانش اموزی هستم که امسال کنکور ریاضی داده ام. با توجه به اینکه انتخاب رشته تا روز 22 مرداد ماه میباشد لطفا به سوال من این خصوص جواب بدهید من شخصا به رشته ی معماری علاقه ی فراوانی دارم . ولی بعضا در مورد این رشته چیز های جالبی نمیشنوم "مخصوصا در مورد دانشگاه های هنر" بعد از این رشته رشته های دیگری که جزء رشته های فنی میباشد قرار میگیرد مثل برق-مهندسی پزشکی و ... لطفا به من در انتخاب رشته کمک کنید. چه رشته ای بروم که با توجه به گفته هایتان در کتاب "جوان و انتخاب بزرگ" دچار اشتباه نشوم؟ باسپاس فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر دو حال می‌توان در این رشته‌هایی که می‌فرمایید زندگی را درست جلو برد و معنادار کرد. امروزه بحمداللّه اساتید ارزشمندی در رشته‌ی معماری پیدا شده‌اند که با نگاه حِکمی موضوع را دنبال می‌کنند باید در خودتان این گوهر را زنده کنید که باید ماوراء نظر اهل دنیا و اهداف دنیایی زندگی کرد ،‌در آن صورت فرق نمی‌کند در کدام رشته وارد شوید. موفق باشید
2793
متن پرسش
سلام علیکم پاسخ حضرتعالی را به سوالی که در مورد علت خلق کسی که خداوند می داند به جهنم می رود خواندم. اما جسارتاً به نظرم اشکالاتی بر آن وارد است. یک حکیم رحیم، اگر درخواستی از او بشود که به ضرر درخواست کننده باشد، قطعاً اجابت نمی کند. حال بقول حضرتعالی مخلوق از خداوند فرصتی می خواسته تا خود را جهنمی کند. آیا خداوند مهربان باید اجابت می نموده؟ چرا خداوند هر مخلوقی که امکان خلق شدن دارد را خلق می کند؟ آیا این عاقلانه است؟ بر فرض هم که اینگونه باشد، این امکان را چه کسی رقم زده؟ ان چه کسی است که نعودبالله پیش از خداوند تعیین کرده چه مخلوقی امکان خلق شدن داشته باشد و چه مخلوقی نه؟ فرمودید: «اگر انسان‌های بد را خلق نمی‌کرد از کجا معلوم می‌شد آن انسان بد است» خب باشد، چه سودی برای آن بدبخت دارد که بر دیگران و بر خودش ثابت شود که او قطعاً جهنمی است؟ به نظرم مسأله «علم الهی» مسأله بسیار حادی است؛ چرا که تمام خلقت را تبدیل با «بازی یم فیلمنامه از پیش نوشته شده» و یا به عبارت دقیق تر «بازپخش آرشیوی یک فیلم ازلی» تبدیل می کند.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: امکان هر مخلوقی ذاتی آن مخلوق است و خداوند در علم خود به امکان هر مخلوقی علم دارد و وجودِ امکانی هر مخلوقی در علم خدا است به همین جهت قرآن می‌فرماید: «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» امر خدا آن است که اگر چیزی را اراده کرد تا ایجادش کند به آن می‌گوید «بشو» و «می‌شود». ملاحظه کنید که آن شیئ در علم خدا موجود است که خداوند به آن خطاب می‌کند بشو و می‌شود و در همین رابطه ابن‌سینا می‌فرماید: 'ما جعل الله المشمشه مشمشه بل اوجدها'خداوند زردآلو را زردآلو نکرد بلکه آن را وجود داد. نه آن که همه اول یکسان بوده اند و بعد خداوند به یکی خاصیت درک و رشد را داده است و به دیگری هیچکدام را نداده است و به سومی یکی را داده و یکی را نداده است برای مثال ذکر شده است. منظور همه موجودات است. خدا اشیا را آفریده است و آن ها ذاتا اختلاف دارند. خدا زرد آلو را آفریده، سیب را آفریده، انار را آفریده و غیره...؛ و چنین نبوده که قبلا همه آن ها یکنواخت بوده اند و خدا بین آن ها اختلاف برقرار ساخته باشد. در همین رابطه است که خداوند مخلوق را خلق می‌کند پس دیگر معنا ندارد که بگوییم چرا جهنمی‌بودن کسی را به او می‌دهد، امکان او را به او می‌دهد تا خودش با انتخاب خودش آنچه باید بشود، بشود. البته این بحث مفصلی است که مرحوم شهید مطهری تا حدّی در کتاب عدل الهی باب بحث را گشوده‌اند. موفق باشید
761

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی ضمن عرض سلام خدمت استاد بزرگوار لطفا پاسخ به سوال بنده را در سایت درج نکنید و تنها به میلم بفرستید. مشکل بزرگی گریبانگیر من شده است که به شدت آزارم میدهد و زندگی‌ام را مختل کرده است. این مشکل اگرچه بسیار اذیت کننده است اما در حقیقت یک زخم قدیمی است که پس از چندسال مجددا سرباز کرده است. قضیه از این قرار است که بنده در سن 12 سالگی کاملا اتفاقی و بدون اینکه بدانم اصلا چه کار دارم میکنم به استمنا مبتلا شدم و 2، 3 ماهی این عمل شنیع از من صادر شد تا بالاخره در مدرسه بوسیله معلم دینی به اینکه چنین کاری اصلا چی هست و حکمش چیست پی بردم. بلافاصله به توفیق الهی از آن کار دست شستم اما دو مشکل در وجودم نهادینه شده بود: اول آنکه تحریک پذیری جنسی ام بسیار بالا رفته بود و با اندک موضوع مربوط و نامربوطی تحریک می شدم (بدون آنکه اهل دیدن فیلم و عکس و از این جور مسائل باشم) و دوم آنکه خیالاتم بسیار ولگردی می کرد و گاهاً مرا به شدت آزار میداد. این فضای زجردهنده 7 سالی ادامه پیدا کرد تا اینکه دست تقدیر مرا به اصفهان کشاند. در آنجا با یک گروه فرهنگی و انقلابی اشنا شدم و از طریق آنها هم با شما، جلساتتان و کتابهایتان انس گرفتم . فضای انقلابی گروه و انس با شما چنان مرا از زندانی که در آن بودم آزاد کرد که به ندرت مشکلاتی که خدمتتان عرض کردم گریبانگیرم می شد. تصورم این بود که برای همیشه از شر این موضوع خلاص شده ام. دوران ماندن در اصفهان به سررسید و من به حکم وظیفه و برای طلبه شدن عازم شهر دیگری شدم. در آن شهر نه از آن جمع انقلابی خبری بود و نه از شما! از طرفی از آنجا که باید تمام تمرکزم را روی مباحث درسی می گذاشتم ارتباطم با کتب معرفتی بسیارناچیز شد. ادبیات عرب هم به هیچ وجه روحم را تغذیه نمیکرد. متاسفانه و بعد از چندهفته تا به خودم نگاه کردم دیدم در همان گردابی هستم که قبل از اصفهان در آن دست و پا میزدم. شرکت در جلسات اخلاق هم تنها مسکن خوبی بود.این بار تحمل این فضا برایم بسیار مشکلتر بود چون این بار این مشکل بعد از تجربه یک فضای انقلابی و تمرکز بر بسیاری از مباحث معرفتی شما برایم حاصل شده است. این موضوع در القای یاس از طرف شیطان به من بسیار کمک می کند. خیالات بسیار آزارم میدهد. در هر جایی به سراغم می اید، سر کلاس درس، صحبت کردن با دوستم ، مطالعه و .... بسیار رنج دهنده است. گاهی اوقات احساس میکنم هیچ اراده و اختیاری برای نجات از این خیالات ندارم و محکوم به زمین خوردنم. چند بار روزه گرفتم ولی نه تنها مشکل حل نشدبلکه خیالاتم پرّان تر هم شد. به سرعت و بدون آنکه عامل محرکی درمیان باشد تحریک می شوم. دیگر یقین پیدا کرده ام که در قلبم از آن امراضی است که خداوند در قران از انها یاد کرده است. تنها درمواقعی که دچار یاس و ناامیدی هستم از شر این خیالات به دورم.چندبار تصمیم گرفتم که طلبگی را رها کنم اما پشیمان شدم. من که برای رسیدن به مقاصد بالای معنوی به حوزه آمده بودم حالا به شدت زمینگیر شده ام.تمام دستوراتی که برای مهار خیال بلد بودم را به کار بستم ولی نشد. گاهی اوقات فکر میکنم که اگر ازدواج کنم مشکل حل می شود اما از یک سو شرایط ازدواج برایم مهیا نیست و از طرف دیگر می گویم که اگر این مشکل با ازدواج حل نشود قضیه بغرنج تر هم می شود. شما را به خدا کمکم کنید در شرایط سختی نفس می کشم. شرایط زندگی برایم بسیار تنگ شده، بیماری پدرم اخیرا اوج گرفته است، شرایط طلبگی ام هم آنگونه است که عرض کردم. شما را به خدا هم دعایم کنید و هم راهنمایی ام کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: خداوند می‌فرماید: «وَإِذَا جَاءکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنکُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(سوره‌ی انعام، آیه‌ی 54) به پیامبر خود توصیه می‌کند وقتی مؤمنین به طرف تو می‌آیند به آن‌ها خبر بده که سلامت و دوری از خطر نصیب شما است، پروردگار شما بر خودش فرض کرده که شما را زیر سایه‌ی رحمت خود قرار دهد و لذا اگر شماها از سر نادانی به عمل سوئی دست زدید سپس به آن عمل راضی نباشید و از آن فاصله بگیرید و برنامه‌ای در جهت تغییرمسیر خود بریزد، بدانید که خداوند غفور و رحیم است، یعنی نه‌تنها از گناهان آن می‌گذرند بلکه شرایط مساعد جهت تعالی روحانی او برای او قرار می‌دهد. با توجه به آیه‌ی فوق معتقدم باید امیدوار باشید که إن‌شاءالله از این معضل رها می‌شوید و به زندگی معنوی خوبی وارد می‌گردید. از طرفی تا آن‌جا که ممکن است در امر ازدواج خود تسریع کنید برای شما که رویکردتان بندگی خدا است بسیار کارساز است. موفق باشید
15103
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزيز. خواستم تحليل شما از نتايج خبرگان، مجلس شوراي اسلامي (كل كشور) و مجلس شوراي اسلامي (تهران) را بدانم. ظاهراً رفتار انتخاباتي مردم تهران با ساير نقاط كشور تفاوت داره. سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد انتخابات خبرگان که در کلّ کشور حتی در تهران، جهت‌گیریِ غالب با نظر به روح اصول‌گرایی به صحنه آمده است حتی همان‌هایی که در لیستی بودند که آقای هاشمی در رأس آن قرار داشت. و در مورد اصلاح‌طلبان و روح اصلاح‌طلبی؛ باید چند نکته را از هم تفکیک کرد. اول این‌که این نوع گرایش به اصلاح‌طلبی که امثال آقای دکتر عارف سرلیست آن است، غیر از آن اصلاح‌طلبی است که نظر به امثال آقای میرحسین موسوی دارد. و از این جهت می‌توان گفت جریان اصلاح‌طلبی از آن روحیه عبور کرده است، ولی نه به معنای آن‌که از وضعیتِ سکولاریته‌ی تاریخی که جهان را فرا گرفته است، آزاد شده باشد. نکته‌ی دوم موضوع اصول‌گرایی ما است که از یک طرف در همان وضعیت سکولاریته قرار دارد با کمی چاشنیِ تدیّن، و از طرف دیگر در دوره‌های قبل نشان دادند آن‌طور که شایسته‌ی انقلاب است، پرورش لازم نداشته‌اند و گرفتار یک نوع فقر فکری و عدم احساس حضور تاریخی هستند. و سومین نکته که از همه مهم‌تر است روبه‌روشدن با وضعیتی است که سکولاریته‌ی پنهان، به‌خوبی در کلیّت انقلاب توسط اصحاب فکر و فرهنگ تبیین نشده است و ما به خودآگاهیِ تاریخی نسبت به آن، دست نیافته‌ایم در آن حدّ که وضعیت خود را درست درک کنیم و به مردم خود افقی ماوراء وضعیت روحِ سکولاریته‌ی جهان معاصر را نشان دهیم تا در مقابل وعده‌های جریان‌های متجددمآب، از خود شیفتگی نشان ندهند. ما هنوز متوجه نیستیم که نگاه سکولاریته یک موضوع تاریخی است و باید با نظر به امکان‌های خود و بدون عجله و با برنامه‌ریزی‌های عمیق از آن عبور کنیم. هنوز نمی‌دانیم در چه محدوده‌هایی برای تحقق انقلاب اسلامی باید عمل کرد؛ وضعیت خود را درک نکرده‌ایم و متأسفانه امید به نتایج زودبازده داریم.  باید نسبت به وضعِ موجود خود که بین انقلاب اسلامی و فرهنگ تجدد قرار گرفته‌ایم، به طور جدّی فکر کنیم. ما نمی‌توانیم چشمِ خود را بر روی جذبات فرهنگ غربی ببندیم مگر آن‌که مردم خود را به جذباتی بس عالی‌تر آشنا کنیم. امروز در مقابل آتشفشانی از امیالِ نفس امّاره قرار داریم که به قول شهید آوینی: در مقابل این آتشفشان هر خانه‌ای امکان مقاومت ندارد، باید «خانه‌ای در دامنه‌ی آتشفشان بنا کرد» تا سنگ‌بناهای آن خانه در مقابل توده‌های مذاب آتشفشان، بتوانند مقاومت کنند، وگرنه همواره ما خواسته یا ناخواسته در ادامه‌ی زندگی غربی روزگار می‌گذرانیم و طعم خوش آزادگی از مناسبات دنیای غرب را به جان خود نمی‌رسانیم. ما از آن جهت مأیوس نیستیم که انقلاب اسلامی بابِ تفکر نسبت به غرب را به ما آموخته است و راهِ عبور از زمستانِ نیهیلیسم را در مقابل ما باز گذاشته. تندبادهایی در حالِ وزیدن است، ولی مقاومت نیز فراموش نگشته. با حضور در تاریخی که از طریق انقلاب اسلامی شروع شد نه‌تنها از دوقطبی‌های القایی عبور می‌کنیم بلکه معنای زندگی در انقلاب اسلامی را اصالت می‌دهیم. در ضمن نظر جنابعالی را به جواب سؤال‌های شماره‌ی 15090 و 15100 جلب می‌نمایم. موفق باشید

13674
متن پرسش
سلام علیکم: دلیل مرتد شمردن و واجب القتل شدن کسی مثل سلمان رشدی چیست؟ مرتد بودن بجای خود، چرا مثل ائمه ی اطهار (ع) اینگونه افراد را با بحث علمی رسوا نمی کنند؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جریان واجب‌القتل‌بودنِ کافرِ بالفطره در رابطه با یک توطئه‌ی سیاسی است که قرآن در آیه‌ی 72 سوره‌ی آل‌عمران متذکر آن است از آن جهت که می‌فرمایند: «وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» گروهی از اهل کتاب برای آن‌که روشن کنند اسلام یک دین واقعی نیست، نقشه کشیدند که ابتدا به عنوان دینی که از قبل در کتاب‌های خودشان از آن خبر داده شده، به اسلام بگروند و سپس اعلام کنند ما تحقیق کردیم و معلوم شد این دین آن دینی نیست که در کتاب پیامبر قبلی از آن خبر داده شده است و از این طریق با برگشت از اسلام به دین قبلی عملاً یک مقابله‌ی مستقیم با دین خدا را در پیش گیرند. از این جهت اسلام این نوع توطئه‌گران را که با آگاهی کامل برای ضربه‌زدن به اسلام ارتداد پیشه می‌کنند واجب‌القتل می‌داند. این غیر از آن است که کسی بخواهد در مورد اسلام تحقیق کند در این مورد قرآن در سوره‌ی توبه در آیه‌ی 6 می‌فرماید: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ» اگر یکی از مشرکان از شما فرصت خواست که سخن خدا را بشنود و در آن تأمل کند، او را پناه دهید و آن‌چه از نظر علمی می‌طلبد در اختیارش بگذارید سپس با امنیت کامل او را برگردانید به محلی که می‌خواهد برگردد، تا هرطور خواست تصمیم بگیرد. موفق باشید

12083
متن پرسش
استاد عزیز پاسخ حضرتعالی به سوال 12065 احتیاج به توضیح داریم ما گروههای تلگرام که قبلا عرض شد فعلا در برهان صدیقین هستیم لذا احتیاج به توضیحج بیشتری داریم مجددا قسمت ب سوال که مورد مناقشه است همرا با جواب حضرتعالی تقدیم می شود و سوال پیش آمده مطرح می شود: قسمت ب: در قیامت هم روح از جسم جدا می گردد و به اصل خودش بر می گردد و این جسم و نفس است که عذاب می بیند. البته روح ما هم تحت تاثیر این عذاب است و حسرت می خورد که چرا نفس بسوی او حرکت نکرد. بعد از تمام شدن عذاب جسم و نفس، روح دوباره به جسم باز می گردد و نزد خداوند حیات ابدی دارد. بیشتر قسمت سوال که متوجه نمی شوم قسمت «ب» است از اینکه وقت می گذارید سپاسگزارم پاسخ حضرتعالی: باسمه تعالی: سلام علیکم: قسمت اول سؤال خوب است، ولی قسمت دوم اشکال دارد زیرا در قیامت همان اخلاق و عقاید ما که مربوط به روح است صورت پیدا می‌کند و انسان بد اخلاق و بد عقیده به صورت خوک در می‌آید که همان روح اوست که به صورت خوک درآمده و از آن جهت که انسانی است که خوک شده و چنین شخصیتی را نمی‌خواهد، معذّب است. موفق باشید سوال بوجود آمده: بین روح و نفس رو می خواهم بدانم؟ کدام یک بالاترند و از یکدیگر تاثیر می پذیرند؟ اگر روح بالاتر است چرا بعد از انتخابهای نفس تنزل یا ترفیع پیدا می کند؟ چرا می گوییم نفس وقتی مطمئنه شد به روح الهی که در وجود خویش است میر سد و به مقام راضیة مرضیه می رسند؟ آیا روح چیزی در وجود نفس است یا مستقل است و یا برعکس؟ آیا میشه گفت نفس و روح یک چیز هستند با دو اسم، هر جا پای دنیا و بدن در میان است نفس می گوییم و هر جا حرف آخرت است با اسم روح سخن می گوییم؟ اگر یکی نیستند اولا چرا، ثانیاً قوه اختیار دست روح است یا نفس؟ گذشته از اینها حضرتعالی جایی در فرمایشاتتون فرمودید مناجات شعبانیه رو از قرآن بالاتر می دونید، میخام بدونم این برداشت شماست یانقل قول یا....؟ در صورت مجزا بودن نفس و روح، آیا نفس از اولش به سه دسته تقسیم شده(اماره، لوامه، مطمینه) یا بسته به انتخابش تو یکی از این دسته ها قرار میگیره؟ در ضمن باز بنا بر تفکیک نفس و روح از یکدیگر آیا خود نفسِ ما با انتخابی که میکنه بد میشه یا خوب یا اینکه فقط روح را امر به پستی یا خوبی می کند یا سرزنش.. ببخشید وقتتان را گرفتم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر نظرتان باشد در نکته‌ی دهم کتاب «ده نکته در معرفت نفس» عرض شد مقام روح که عالی‌ترین مخلوق است نازل می‌شود و در جسم متعادل شده و «سَوّا» گشته، و واژه‌ی «مِن روحی» از این جهت در آیه‌ی مربوطه آمده است و در آن کتاب عرض شد در اصطلاح ما عموماً بین نفس و روح تفکیکی نیست. و بنا بود ابتدا کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی ده جلسه‌ای آن مطالعه و بحث شود. در هر صورت وقتی می‌گوییم قیامت عالمی است که از نظر درجه‌ی وجودی دارای وجود شدیدتری است و به تعبیر علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» جسم قیامت هم از جنس نفس ناطقه است، دیگر بحث برتری جسم یا روح در میان نیست بلکه هر نفسی جسم خود را با اخلاق و عقاید خود می‌سازد. این‌که حضرت امام از قول مرحوم شاه‌آبادی می‌فرمایند: دعا، قرآن صاعد است، در راستای آن‌ است که قرآن حقیقتی دارد که آن حقیقت نازل شده و به صورت الفاظ و معانی در قلب مبارک رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» القاء گشته و گوش باطنی رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» نیز آن را شنیده، به معنای برتری دعا نسبت به قرآن نیست. در ضمن در مباحث ده نکته عرض شد بین مباحث فلسفی و مباحث اخلاقی و سلوکی نباید خلط کرد. بحث نفس یا روح و نفس ناطقه یک بحث فلسفی است و نفس لوّامه و مطمئنه یک موضوع اخلاقی و سلوکی است. موفق باشید

11384

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم استاد: آیا سیر مطالعاتی که روی سایت قرار داده‌اید تقدم و تأخر دارد یعنی ترتیب کتاب‌ها و جلسات مهم است؟ من اکنون طبق سیر، به مباحث قرآنی و جلسات تفسیر رسیده‌ام چگونه باید این جلسات را گوش بدم لازم به توضیح است که تفسیر المیزان هم ندارم. آیا در کنار تفسیر کتب دیگر سیر را هم بخوانم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: سیر مطالعاتی در قسمت معارف باید رعایت شود یعنی پس از  معرفت نفس و برهان صدیقین به مباحث معاد رجوع فرمایید. ولی در مورد مباحث قرآنی رعایت سیر لازم نیست. در هرحال در کنار مباحث قرآنی از مباحث نهج‌البلاغه غافل نشوید. موفق باشید

10707
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز می خواستم توضیحی در مورد سخنان اخیر آقای مطهری بدهید. آیا واقعا حصر غیر قانونی است؟ آیا خلاف عدالت رهبری است؟ آیا واقعا خبرگان نظارتی بر عملکرد رهبری ندارند؟ خواهش دارم در مورد سخنان آقای مطهری و نقش ایشان در حرکت تاریخی انقلاب توضیح بدهید. چون برخی می گویند ایشان شجاعت دارد و خلاف نظر رهبر داشتن حق همه است. متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلا عرایضی در این مورد در جواب یکی ار کاربران محترم داشتم. چه ارزشی دارد که ما وقتمان را صرف این حرف‌ها بکنیم؟! موفق باشید
10037

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام آقای طاهرزاده: تشکر می کنم از اینکه ما این همه سوال می پرسیم و شما جواب می دهید. کتاب ادب عقل را که مطالعه کردم راستش کمی گیج شدم چرا که در پی برنامه ای هستم 1. نمی دانم چه برنامه ای آماده کنم و چه نکاتی در آن باشد. 2. نمی دانم برای شروع چه کتابی را بخوانم، کدام یک از کتاب های امام خمینی (ره) و آیا مثنوی یا عرفان محیی الدین، کتاب های اساتید دیگر مثل آقای شجاعی و تفسیر علامه طباطبایی و یا ... با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب‌های همه‌ی این عزیزان که نام بردید مفیداند، هرکدام که با روحتان هماهنگی داشت را انتخاب کنید. موفق باشید
9122
متن پرسش
سلام علیکم: حضرت استاد فرموده بودید که اگر سایتی را در خصوص نشر آثار استاد پناهیان می شناسید معرفی کنید. سایت بیان معنوی bayanmanavi.ir جدید ترین مباحث استاد را به صورت صوت و متن ارائه می دهد و دوستداران استاد در این سایت از شهر های گوناگون به مباحث ارزشمند ایشان دسترسی دارند. ضمنا سایت اصلی که حاوی مجموعه آثار کامل استاد است ان شاءالله به زودی افتتاح می شود. با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با تشکر فراوان از جناب‌عالی و موفقیت بیشتر استاد پناهیان در راهی که در پیش گرفته‌اند. موفق باشید
2044
متن پرسش
سلام.من چند سال پیش با مباحث شما آشنا شدم و بعد از آن فکر میکنم زندگیم دچار تغییر شد ولی خانواده با من مخالفت کردند و دوست نداشتند من اینطور شوم. ولی قبل از این چون مثل خودشون بودم کاری با من نداشتند با وجود اینکه خانواده ام از لحاظ دینی صفر هستند و تمامی امکانات زندگی ما از قبیل آب و گاز و برق و نان از راههای غیرشرعی بدست می آید. من تحمل کردم و ادامه تحصیل دادم تا تحصیلات دانشگاهیم تمام شود و در تمامی این سالها همیشه به فکر زمان برگشت به خانه و زندگی کردن در میان آنها بودم حتی چند بار برای کمک و راهنمایی به شما زنگ زدم و در جلسات شما حاضر شدم اما نتوانسستم با شما صحبت کنم.الان که دوسالی میشود که فارغ التحصیل شدم و شاغل شدم به شهرم برگشتم و برای رهایی از این حرام خواری و شرایط بی دینی تصمیم به زندگی مستقل(ازدواج)گرفتم ولی خانواده برای ازدواج من در موارد متعددی که خودم شخصا پیگیری کردم سنگ اندازی کردند و مانع شدند و میخواهند با نظر خودشان ازدواج کنم حالا با این شرایط چند سوال خدمت استاد گرانقدر داشتم1-با این شرایط چگونه میشود زندگی دینی داشت؟2-آیا زندگی اجباری در کنار آنها بدون رعایت کردن حلال و حرام الزامی است/3-در این دوسال که به شهر خودم برگشتم خیلی نادر به خواهر و برادر خود رفت آمد داشتم به دلایل ذکر شده آیا این شامل قطع رحم میشود اگر بله با حرام خواری آنها چکار میشود کرد؟4-چگونه میتوانم تنهایی بدون راضی بودن خانواده با یک خانم مومنه ازدواج کنم؟5-با تعدادی از بچه های شهر و محیط کار در راستای آنگاه که مباحث فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود شروع به کار کردیم ولی وقتی خانواده خود را میبینم ناامید و بی انگیزه میشوم .و این شرایط بیش از اندازه در زندگی دینی من تاثیر گداشته به طوریکه زمان دانشجویی در اصفهان شرایط روحی مناسبی داشتم ولی اکنون همه چیز را از دست داده ام و نماز شب که هیچ.نماز صبحم هم قضا میشود چون فکر میکنم با این آب و گاز وضو گرفتن و در این خانه نماز خواندن مشکل دارد.خواهشا راهنماییم کنید و مرا از این عذاب نجات دهید.در پایان به خاطر اینکه خیلی خلاصه و دست و پا شکسته خواستم همه چیز را بیان کنم و وقت شریفتان را گرفتم عدرخواهی میکنم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: هنر شما آن باشد که در هر شرایطی نسبت به وظایف دینی کوتاه نیایید و راه‌کار آن را پیدا کنید. در هر حال باید در حدّ سهم خود حق دولت که حقوق ملت است از آب و برق و گاز که مثال زدید را بپردازید و در مورد قسمت دوم و سوم سؤال‌تان از مرجع تقلیدتان کسب تکلیف کنید. در مورد ازدواج با دختری مؤمن خداوند کمک می‌کند که إن‌شاءالله بدون درگیری با خانواده مسئله حل شود به آن‌ها بفهمانید که بالاخره بنده به دنبال دختری هستم که با عقیده‌ام هماهنگ باشد. بدون تندی و درگیری کار را دنبال کنید نتیجه می‌گیرید. در هر گوشه‌ای از زمین که هستید وقتی درست فکر کنید و از فعالیت‌های پوچ فاصله بگیرید خداوند راه‌های درست را جلو شما قرار می‌دهد و در آن صورت هرکجا که باشید با همه‌ی انسان‌های حقیقت‌شناس زندگی می‌کنید. ذهن خود را مشغول مشاجرات نکنید به فکر خودسازی باشید إن‌شاءالله کارها جلو می‌رود. متوجه این سخن حضرت علی«علیه‌السلام» باشید که فرمودند: «فَمَنْ صَحَّ دینُهُ و صَحَّ عَمَلُهُ اَشَدَّ بلائُه» هرکس دین او دین درستی باشد و عمل او نیز درست باشد بلای او شدیدتر است از آن‌چه به بقیه می‌رسد. موفق باشید
214

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
" باسمه تعالی از جمله نکاتی که فوق‌العاده در اصلاح نفس مؤثر می‌باشد تعادل و مدیریت شادی‌هاست، تا از یک طرف روانِ انسان گرفتار افسردگی و غمزدگی نگردد و از طرف دیگر روحیة خوشگذرانی و بذله‌گویی آنچنان در جانب افراط نیفتد که انسان از وقار و حکمت خارج گردد. مسلم انسانی که نتواند غمزدگی خود را کنترل کند، غم‌های وَهمیْ آرام‌آرام تمام روح و روان او را به تصرف خود در می‌آورد. چنین انسانی در زندگی خود از اراده‌های نقش‌افرین محروم می‌گردد و به انسانی ناامید مبدل می‌شود، زیرا ریشة غم‌های وَهمی را که عدم توکل به خدا و کبر و خودبزرگ‌بینی است، نشناخته و در نتیجه از نشاط طبیعی و متعادل که در قلب و روان هر انسانِ مؤمنی جاری است محروم می‌گردد، همان نشاطی که خداوند در وصف آن می‌فرماید: «أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ »[1] آگاه باشید که اولیاءالهی را نه بیمى است و نه اندوهی....” با سلام و آرزوی قبولی طاعات ابتدا لازم می دانم که از مطالب مفیدی که درسایت قرار می دهید و دسترسی آن را برای عموم فراهم می سازید تشکر و قدردانی کنم با توجه به بحث بالا که بخش ابتدایی از جزوه "تعادل در شادی" است این سئوال را می خواستم مطرح کنم که اگر به دلیل مشکلات در زندگی که ناشی از امتحانات الهی است غم های وهمی به انسان حمله ور شدن و نفس عماره انسان چنان از آن بهره جست که دیگر رمق نگاه به الطاف الهی را نداشت و با علم به اینکه این مشکل تنها ناشی از لطف خداست و سختی این مشکل و امتحان وعده الهی است و این امتحان با توجه به ذات ربوبی پروردگار جهت رشد و به کمال رساندن انسان است و رحمت الهی در این سختی نهفته است... با علم به تمامی این موضوعات و درک و حس بخشی از آن ، نفس عماره من رمق از جسمم گرفته،‌ تمام توجه ام را به این مشکل معطوف کرده، لذت و حتی توجه در عبادت را از من گرفته، بی حوصله با اطرافیانم و در امورات زندگی همچنون عبادت و درس خواندن را ازمن گرفته و دردهای جسمانی را بر من روا داشته توان ذکر گفتن را دیگر ندارم توصیه ای داشتم برای ذکر "قوی" خداوند که من را در مجاهدت با نفس یاری دهد،‌یا دیدن رحمت خداوند با ذکر "یا رحمان" اما من دیگر خدایی را در این همه لطف او حس نمی کنم، قلبا حس می کنم که او هست اما وجود او را در هیچ چیز حس نمی کنم نمی دونم چه دعایی بخونم؟ مثلا چند روز پیش خواستم بخش هایی از ابوحمزه بخوانم که احساس کردم قلبم درد گرفته و مجبور به رها شدن ان شدم دعاهایی که مربوط به ظلم نفس به انسان است، خودم را از خودم متنفر تر می کند ، حالم را بدتر و رفتارم را با دیگران بدتر از قبل دعاهایی مانند مناجات محبین را که می خوانم برای خودم بزرگ و غیرواقع می پندارم،‌هرچند می دانم خداوند به ان قادر است... و از خواندن صفات الهی مانند جوشن کبیر با اینکه لذت می برم اما احساس می کنم هیچ درکی از این خدا ندارم حوصله و توان مشورت گرفتن را ندارم، حتی توان بیان مشکلم را برای دیگران ندارم لطفا راهنمایی بفرمایید ومن الله التوفیق
متن پاسخ
باسمه تعالی علیک السلام: امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» می‌فرمایند: از آن‌جایی که قلب گاهی در «اقبال» است و گاهی در «إدبار»، آن‌گاه که قلب در اقبال است و آمادگی دارد «علیکم بالنّوافل» به مستحبات بپرداز، و آن‌گاه که در إدبار است، «علیکم بالفرائض»، فقط در حدّ واجبات اعمال خود را انجام بده. سعی کنید با معارف الهیه قلب را به راه بیاورید. کار روی کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با سی‌دی. در ابتدا خوب است. اگر بتوانید روی کتاب «هدف حیات زمینی آدم» کار کنید خوب است. از کتاب‌ها و تفسیر آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله‌تعالی» غافل نباشید. موفق باشید
20985
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: استاد عزیز اکنون در فصل ۳ کتاب آشتی با خدا هستیم و همانطور که فرمودید سوالاتمان را ادامه می دهیم: استاد اگر تنوع طلبی افراطی از نشانه ی افرادی است که بیشتر اسیر دنیا شده اند + مثالی از امام آورده اید در مورد اینکه پیشنهاد دیدن کنار شط را رد میکنن یعنی آیا تنوع طلبی مانند کمال گرایی یک ویژگی فطری نیست؟ آیا به هر نحوی باید با آن مبارزه کرد؟ چون این مثال رفتار امام خمینی را واقع نمی توانم تحلیل کنم!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به شرایط انسان دارد. آری! در ابتدای امر نمی‌شود انسان تنوع‌طلبی‌های مشروع را کنار بگذارد، ولی کار در این مسیر تا آن‌جا جلو می‌رود که مصداق آن شعری می‌شود که فرمود: هرکه در خانه‌اش صنم دارد/ گر نیاید برون چه غم دارد. موفق باشید

9790
متن پرسش
استاد محترم با سلام و احترام: ان شاءالله سلامت باشید. دعاگوی شما بوده ام. مهر استاد، حافظ خاطر اوست در دل - از توجه شما سپاسگزارم. اگر فردی که عاشق و نوکر اهل بیت (ع) است به هر دلیلی مخزن صورت های خیالی خود را از دست بدهد (فراموشی مغزی) آیا با شنیدن مثلا نام دلنشین حضرت زهرا سلام الله علیها، تداعی و تجلی بهجت قلبی برایش اتفاق می افتد؟ اگر بلی، انتقال توجه (از حس به نفس) چکونه صورت می پذیرد؟ اگر به دلیل فراموشی، با شنیدن نام حضرت زهرا تغییری در نفس او به وجود نمی آید، آیا معنایش این است که فرد باید از صفر شروع کند؟ تکلیف ملکات نفس الهی او چه می شود؟ اگر فرض کنیم این شخص پس از فراموشی 30 سال دیگر عمر کند، ممکن است نفسی واحد با دو هویت در پایان عمر برای او متصور بود؟در دوره دوم زندگیش، عشق نقش بسته در جان او (ارادت قلبی به حضرت زهرا) که مربوط به دوره قبل از فراموشی است چه تجلی و ظهوری خواهد داشت؟ خداوند نگهدار شما باشد. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقت انسان همان نفس ناطقه‌ی اوست که به کمک اعضاء خود مثل چشم و گوش و مغز و ... مابالقوه‌هایش را بالفعل می‌کند. حال اگر یکی از آن اعضاء را از دست بدهد آنچه در نفس ناطقه دارد و به صورت بالفعل درآمده برایش محفوظ می‌ماند هرچند به جهت نقصی که در آن عضو ایجاد شده نمی‌تواند اظهار کند. در مورد مخزن صورت‌های خیالی نیز قضیه از همین قرار است که اگر آن عضو مختل شود، انسان به صورت علم حصولی نمی‌تواند آن صورت‌ها و یا مفاهیم را در خود احساس کند ولی در نفس خود به صورت حضوری همه را دارد و به همین جهت در روایات داریم در قبر و برزخ تنها عقاید انسان‌ها برایشان می‌ماند و سایر محفوظات خود را در اثر فشار سکرات از دست می‌دهند. موفق باشید
9032
متن پرسش
با سلام و تشکر از استاد: بنده چند وقت پیش سوالی پرسیدم مبنی بر این که آیا اصلا توهین در اسلام مجوزی برایش وجود دارد یا نه؟ اگر وجود دارد تا چه میزان و در برخورد با چه کسانی؟ اگر وجود ندارد پس چرا در ادبیات بزرگان گاها میبینیم خطابهای به ظاهر توهین آمیز به دشمنان میکنند؟؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خود قرآن در مورد ابولهب می‌فرماید: دست‌هایش بریده باد، که در زمان خود یک نوع توهین بوده. یا در آیه‌ی 17 سوره‌ی عبس می‌فرماید: «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ» مرگ بر انسان چقدر کفر پیشه است و تازه این غیر از آن است که در آیه‌ی 148 سوره‌ی نساء می‌فرماید: «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللَّهُ سَمیعاً عَلیماً» خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود، بدیها(ى دیگران) را اظهار کند؛ مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد. خداوند، شنوا و داناست. موفق باشید
8539
متن پرسش
سلام علیکم. استاد: با توجه به مباحث تجرد نفس و مسئله‌ی معاد در حکمت صدارئی که «هم‌اکنون قیامت همه برپاست» و این‌که خود پیامبر هم فرمودند: «الان قیامتی قائم». پس قیامت چیزی نیست که آینده بوجود بیاید و هم اکنون وجود دارد و ما به دلیل کثرت حجاب‌ها نمی‌توانیم آن را ببینیم. اما این‌جا یک سوال پیش می‌آید. بعد از صراط و کتب و ... هر کسی با توجه به درجه‌ی نفسش یا در یکی از مراتب جنت است و یا در یکی از مراتب آتش است. پس حساب همه مشخص شده است. یا جهنمی است و یا بهشتی است. اما ما در دنیا چگونه می‌توانیم بگوییم الآن قیامت همه قائم است. در حالی‌که من در یک روز ممکن است چند بار بهشتی باشم به دلیل کارهای خوبی که انجام دادم و چند بار جهنمی باشم به دلیل کارهای بدی که انجام داده‌ام. حال در بین آن کارهای خوب یک کار واقعاً از سر خلوص بوده و برای به امید لقای خداوند انجام شده و یک کار در همان روز از سر میل به نعمات بهشت بوده است. و یا در همان روز یک ریا و نفاق انجام می‌دهی که یک مرتبه از آتش است و کاری دیگر انجام می‌دهی مثل دروغ که مرتبه‌ی دیگری از آتش است. حال با توجه به این‌که قیامت همه اکنون برپاست پس یا باید در بهشت باشند و یا در جهنم، و اگر در بهشت باشند در درجه‌ی خاص و متعلق خود هستند و در جهنم هم همچنین. در حالی‌که ما در روز چند بار جهنمی هستیم و چند بار بهشتی و حالت جهنمی‌مان هم ثبات ندارد گاهی با عملی در عمق آتش قرار داریم و گاهی در آتش قرار داریم ولی شدتش فرق دارد. این حالت‌ها چگونه با همدیگر قابل جمع است؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: همان‌طور که در حدیث معراج داریم رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» وقتی از اهل بهشت دیدن کردند و دیدند فرشتگانی که مشغول ساختن قصرها برای اهل بهشت‌اند، بعضاً متوقف می‌شوند و باز به کار ادامه می‌دهند و چون حضرت علت را پرسیدند، جبرائیل عرض کرد؛ وقتی از طرف اهل زمین مصالح لازمه که همان توحید الهی بود برسد، آن‌ها مشغول کارند. پس معلوم می‌شود اهل بهشت یعنی آن عده‌ای که رویهم‌رفته اهل بهشت‌اند، گاهی که کوتاهی می‌کنند از ساختن بهشت خود محروم می‌شوند و مسلّم اهل آتش نیز به همین شکل‌اند، و این جنبه‌ی کلّی شخصیت آن‌ها است. ولی در یوم‌الحساب جنبه‌های جزئی هرکس مشخص می‌شود و حتی ممکن است آن‌هایی که اهل بهشت هستند و برای خود قصرها هم ساخته‌اند مجبور باشند مدتی از آتشِ عقاید باطل و اخلاق فاسد عبور کنند تا شایسته‌ی آن وجه آرمانی خود شوند. موفق باشید
4046
متن پرسش
سلام استاد نظرتون راجع به این سخنان چیست؟ حجت الاسلام پناهیان در پاتوق هفتگی جوانان تهرانی/ مؤمنین به‏ عرصه‌های‎اقتصادی وارد شوند، تا ثروت به ‏خدمت دین گرفته‎شود‎ مشاور نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها با اشاره به اهمیت ورود مؤمنین به عرصه‌های اقتصادی و به استخدام درآوردن ثروت برای دین در روایات گفت: اگر ما بخواهیم منافقین زمین بخورند، باید امکان بازی با اموال جامعه را از دستشان بگیریم زیرا یکی از پایه‌های اصلی اتکاء منافقین مال است. به گزارش رجانیوز، حجت‌الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در بیست و هفتمین جلسه از سلسله سخنرانی‌ها هفتگی خود در هیئت شهدای گمنام که شبهای جمعۀ هر هفته در خیابان «فرهنگ» و در جمع جوانان پایتخت برگزار می‌شود، با اشاره به این‌که انسان باید در متن زندگی دنیا دینداری کند ولی غرق در آن نشود گفت: انسان نباید به خاطر امور معنوی عمل دنیایی خود را فراموش کند، و طبیعتا یکی از اعمال انسان در دنیا پرداختن به امر معیشت و تجارت است. بخشهایی از سخنان این مدرس حوزه و دانشگاه را در ادامه می‌خوانید: تجارت کنید تا خداوند به شما را برکت عنایت کند • ائمه معصومین(ع) در روایات، مؤمنین را به خرید و فروش و تجارت توصیه کرده‌اند. امام صادق(ع) می‌فرمایند: تجارت را ترک نکنید که خوار و بى‏مقدار خواهید گشت، و به تجارت بپردازید تا خداوند شما را برکت عنایت فرماید؛ لَا تَدَعُوا التِّجَارَةَ فَتَهُونُوا؛ اتَّجِرُوا بَارَکَ‏ اللَّهُ‏ لَکُمْ‏؛(کافی/ج5/ص149) • در روایات ما به فعالیت اقتصادی توجه شده است و بنابراین ما نباید به بهانۀ دین‌داری یا زهد تجارت و کسب و کار را ترک کنیم. این خیلی بد است که یک جوان مذهبی به تقویت توان اقتصادی خود نپردازد و آن را با بی‌اعتنایی به دنیا توجیه کند. فرهنگ ورود مؤمنین به فعالیت‌های اقتصادی برکات مهمی دارد • فرهنگ ورود مؤمنین به فعالیت‌های اقتصادی برکات و فوائد مهمی دارد و باید به طور ویژه به این فرهنگ توجه کرد. • تولید ثروت یکی از وظایف مؤمن است و وقتی مؤمنین وارد عرصه اقتصادی بشوند، ثروت به دست کافران نمی‌افتد. • امام صادق (ع) می‌فرماید: از جمله [عوامل] ماندگاری مسلمانان و بقای اسلام، این است که اموال در دست کسى باشد که حق و حقوق آن را بشناسد و نیکى کند، و از [عوامل] نابودى اسلام و نابودى مسلمانان، این است که اموال در دست کسى باشد که حق و حقوق آن را نشناسد و آن را در راههاى نیکو کارانه به مصرف نرساند. إِنَّ مِنْ بَقَاءِ الْمُسْلِمِینَ وَ بَقَاءِ الْإِسْلَامِ أَنْ تَصِیرَ الْأَمْوَالُ عِنْدَ مَنْ یَعْرِفُ فِیهَا الْحَقَّ وَ یَصْنَعُ فِیهَا الْمَعْرُوفَ فَإِنَّ مِنْ فَنَاءِ الْإِسْلَامِ وَ فَنَاءِ الْمُسْلِمِینَ أَنْ تَصِیرَ الْأَمْوَالُ فِی أَیْدِی مَنْ لَا یَعْرِفُ فِیهَا الْحَقَّ وَ لَا یَصْنَعُ فِیهَا الْمَعْرُوفَ؛ کافی/ج4/ص25) • به مسئله تأمین معاش باید با دید ثواب نگاه کرد؛ این همان نگاهی است که ائمه به ما یاد داده‌اند. برخی تنبلی و بی‌عرضگی خود را به‌ حساب تدین می‌گذارند درحالی‌که اگر طی یک فعالیت اقتصادی، ثروت تولید شده و در راه خدا مصرف شود، این یک چرخه کامل است. • امیرمؤمنان(ع) حتی نوع بهتر کسب درآمد را برای جوانان توصیه می‌فرمایند. در نامه 31 نهج‌البلاغه آمده است: در مسائل مالی سعی کن روزی‌ات دست کسی نباشد یعنی حقوق بگیر نباش بلکه حقوق دهنده باش. (إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا یَکُونَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللَّهِ ذُو نِعْمَةٍ فَافْعَلْ فَإِنَّکَ مُدْرِکٌ قسْمَکَ وَ آخِذٌ سَهْمَکَ وَ إِنَّ الْیَسِیرَ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أَعْظَمُ وَ أَکْرَمُ مِنَ الْکَثِیرِ مِنْ خَلْقِهِ وَ إِنْ کَانَ کُلٌّ مِنْه‏؛ نهج البلاغه/نامه31) عدم تمرکز ثروت در دست منافقین، در نتیجه ورود مؤمنین به فعالیت‌های اقتصادی • عدم تمرکز ثروت در دست منافقین، در نتیجه ورود مؤمنین به فعالیت‌های اقتصادی و به استخدام درآوردن ثروت برای دین پدید می‌آید. • پیامبراکرم(ص) فرمودند: «علی(ع) یعسوب مؤمنین و مال یعسوب منافقین است؛ عَلِیٌّ یَعْسُوبُ‏ الْمُؤْمِنِینَ‏، وَ الْمَالُ یَعْسُوبُ‏ الْمُنَافِقِین‏»(امالی شیخ طوسی/ص355) و همچنین اگر ما بخواهیم منافقین زمین بخورند، باید بازی با اموال جامعه را از دستشان بگیریم، زیرا پایگاه اصلی اتکاء منافقین مال است. وقتی ما می‌خواهیم وابستگی منافقان به مال و ثروت را مذمت کنیم، باید قبل از آن به اهمیت وظیفۀ مومنان دربارۀ کسب درآمد حلال و مصرف آن در راه زندگی بهتر و بندگی بهتر گفتگو کرده باشیم. • منافق نسبت با ولایت، تعارض دارد و همانطور که ما رابطه عاطفی با امیرمؤمنان(ع) داریم، منافقین به مال وابستگی دارند. و اگر ما در جریان مبارزه با نفاق در ابعاد گوناگون موفق بشویم، زمینۀ ظهور امام عصر(عج) فراهم شده است. چون جامعۀ مهدوی ویژگی مهمش «تذل بها النفاق و اهله» است. • انفاق مال، تجارت با خدا است. و ما باید بتوانیم زندگی اقتصادی و مالی خود را آن‌طور که مورد رضایت خدا است سامان ببخشیم. لذا ما نباید توجه مؤمنین به مسائل اقتصادی و مالی را اموری غیر معنوی بدانیم. به این موضوع توجه کنید که چرا مقام معظم رهبری در چندسال اخیر برای سال‌ها نام‌های معیشتی و اقتصادی انتخاب می‌کنند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: سخنان درستی است، حقیقتاً جامعه‌ی اسلامی باید توان تولید ثروت داشته باشد ولی افراد گرفتار ثروت‌اندوزی نشوند. چند سال پیش آیت‌الله جوادی«حفظه‌الله» مباحثی با همین عنوان مطرح فرمودند که راه‌کار خوبی بود و حتی مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در سال‌های اخیر بحث تولید ثروت توسط علم را مطرح کردند. موفق باشید
3378

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام واحترام وعرض تبریک به مناسبت سالروز هجرت تاریخساز نبی اکرم ص ،چند ماه قبل سؤالاتی با موضوع "طب وحقایق آن" برایتان ارسال نمودم ولی پاسخ آنها را نمی یابم ؛اگر ممکن است راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: تا آن‌جا که یادم هست موضوعی را مطرح فرمودید که احتیاج به نشست‌های طولانی داشت که مقدور بنده نبود. غیر از این چیزی به یاد ندارم. موفق باشید
3039
متن پرسش
سؤالات شمارة 13 و 14 و 20 را پاسخ نداده اید، دریافت نشده؟ دوباره بفرستم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: سوالات رادوباره بفرستید تابررسی شود.
337
متن پرسش
بسط انقلاب اسلامی، چگونه است؟ راهکار این تحول چیست؟ چکار باید کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام در موضوع بسط انقلاب اسلامی مباحث طولانی ضرورت دارد که در حدّ سوال و جواب نمی‌توان بدان پرداخت. ولی بنده سلسله‌ بحث‌هایی را تنظیم کرده‌ام که اولین کتاب آن تحت عنوان « انقلاب اسلامی ،باز گشت به عهد قدسی» نزدیک به چاپ است. إن‌شاءالله جواب شما خواهد بود.
19189
متن پرسش
بسم الرحمان الرحیم با سلام خدمت استاد: سوال: در مورد دعای یستشیر راهنمایی می خواستم، آیا از دعاهای عمومی می باشد؟ خواندنش اجازه استاد می خواهد؟ چه خواصی برای این دعا مرتبت می باشد؟ چگونه از این دعا کمال استفاده را ببرم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دعای فوق‌العاده ارزشمندی است و انسان را با خدا مأنوس می‌کند. از دعاهایی است که هرکس می تواند بهره‌ی خود را ببرد. موفق باشید

10024
متن پرسش
سلام خدمت استاد در سوال 9994 فرمودید: همچنان گوش‌دادن به موزیک که عموماً واهمه را تغذیه می‌کند و عقل و قلب را به حاشیه می‌برد. واقعا نظر اسلام در مورد موسیقی چیست؟ رهبری جایی فرموده بودند اینکه نظر اسلام راجع به موسیقی منفی بود به این خاطر بود که در آن دوران فقط استفاده غلط از موسیقی می شد. یا مثلا خود رهبری 2 بار از حامد زمانی، خواننده انقلابی تشکر کردند و به او فرمودند کارت را ادامه بده. نظر شما چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید فتوای حضرت آقا هم در مورد حرمت موسیقی-آن‌جایی که بحث موسیقیِ حرام در میان است- به محتوای آن است، پس وقتی سروردی با آنچنان محتوای خوب از آقای حامد زمانی به میدان می‌آید نه‌تنها بد نیست بلکه بسیار هم خوب است. این از آن‌جاهایی است که از موسیقی درست استفاده شده. ولی سؤال‌کننده‌، بحث گوش‌دادن به موزیک را بدون هر محتوایی مطرح فرموده بودند. موفق باشید
نمایش چاپی