بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
18231
متن پرسش
سلام استاد وقتتون بخیر و خسته نباشید: ببخشید استاد نظرتون درباره کتاب صلات معراج مومن معراج عشق از استاد سمندری چی هست؟و اگر ممکنه بهترین کتاب در زمینه نماز رو معرفی بفرمایید. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان‌که در جواب سؤال شماره‌ی 18208 عرض شد کتاب مذکور را مطالعه نکرده‌ام. ولی کتاب «آداب الصلواة» حضرت امام را کتاب خوبی در این موضوع می‌دانم. موفق باشید

18230
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم: جهت اطلاع بیشتر استاد، چندی پیش تصویری در خروجی سایت قرار گرفت که در آن تصویر سید حسن مصطفوی (نوه حضرت امام خمینی) در کنار قطب فرقه نعمت اللهی گنابادی نشسته بود. در یکی از نظرات خوانندگان در این باره آمده بود که دراویش گنابادی از حضرت امام دست خط دارند و همه می‌دانند که امام با ایشان مشکلی نداشتند و فرموده بودند این دراویش را آزار نکنید. آیا این واقعیت دارد یا خیر؟ قبل از پاسخ به این سوال باید توضیح نسبتا بلندی در این باره بدهم. بحثی که در مورد فرقه صوفیه مطرح می شود بحث در این است که صوفیه با یک ترفندی می آیند حضرت امام را به خودشان منصوب می کنند و معتقد هستند که حضرت امام مدافع آنها بوده و بلکه خود ایشان نیز صوفی بوده اند. و استناداتی هم می آورند که ما به ذهنمان می رسد در این فرصت بخشی از این مطالب را نقد کنیم. اولا: همین جا من این مطلب را عرض کنم که هر کسی و بلکه هر گروه و فرقه ای باید برای ادعاهای خود مستندات و دلایل محکمی داشته باشد در غیر این صورت به این گونه ادعاها، ادعاهای واهی و پوچ گفته می شود. در مورد حضرت امام، خود ایشان در انتهای وصیتنامه شان چند مطلب را متذکر می شوند که بسیار دارای اهمیت است، ایشان می فرمایند: اکنون که من حاضرم بعض نسبت های بی واقعیت به من داده می شود و ممکن است پس از من به حجم آن افزوده شود. لهذا عرض می کنم آنچه به من نسبت داده می شود تصدیق نیست مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد با تصدیق کارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم. بنابراین هرکسی نمی تواند ادعا کند که امام درباره ما چنین گفته یا چنان، مگر اینکه سند ارائه دهد. که ما تا به حال همچنین سندی در تأیید دراویش از حضرت امام ندیده ایم. بلکه این را عرض کنم که اتفاقا با رجوع به تألیفات و آثار حضرت امام و همچنین سیره عملی ایشان عکس این قضیه صادق است. حضرت امام با اینکه خود یک عارف به تمام معنا و حقیقی بود، همیشه در مقابل عرفانهای صوفیانه و فرقه ای می ایستادند و موضع گیری می کردند. که ما در ادامه مباحثمان به آن خواهیم پرداخت. ثانیا: اگر افرادی از خانواده یا طایفه ی حضرت امام ، گفتار یا رفتاری داشتند ما نباید آنها را به حساب حضرت امام بگذاریم یا هرکاری که منتسبین به ایشان انجام دادند لزوما به این معنا نیست که مورد تأیید امام راحل نیز هست بلکه بهتر است بگویم: راه امام و خط امام یک ایدولوژی مبتنی بر دین مبین اسلام است نه ژنتیکی و مورثی، لهذا مواضع خانواده امام باید با مواضع امام ارزیابی و منطبق باشد نه مواضع حضرت امام با مواضع منتسبین و بازماندگانش. ثالثا: برخی از بزرگان فرقه تصوف به خاطر سالوس و اسلام نمایی و کسب مشروعیت و نیز مصونیت، خود را به بعضی از خانواده حضرت امام نزدیک می کنند و این در حالی است که موضع گیری آنان بر علیه انقلاب و نظام مبارک جمهوری اسلامی، بخصوص در طول این چند سال چه از طریق سخنرانی هایشان و یا سایتهای مرتبط با این فرق و یا مواضع سخنگوهای اروپا نشین و آمریکا نشینشان امثال مصطفی آزمایش (جاسوس فرانسه) و زارا نورایی و دیگران، و همچنین نقش دراویش در جریان فتنه 88 ، بر کسی پوشیده نیست. اما در اینکه حضرت امام فرقه صوفیه و داراویش را تأیید کرده باشند همانطور که عرض کردم چنین چیزی را سراغ نداریم، اتفاقا من در اینجا می خواهم اسنادی را از حضرت امام إرائه دهم که دقیقا برعکس این ادعا است. 1. حضرت امام که خودش یک شخصیت عارف و حکیم است در کتاب چهل حدیث باب کبر حدیث چهارم بعد از بحثی که در مورد حکیم و عارف دارند می فرمایند که: آن بیچاره ای که خود را مرشد و هادی خلائق می داند (معمولاً اقطاب دراویش خودشان را مرشد و هادی خلائق می دانند) و در مسند دستگیری و تصوف قرار گرفته، اصطلاحات این دو دسته عارف و حکیم را به سرقت برده و سر و صورتی به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده (کاری که اقطاب می کنند کارشان الهی نیست. اولیاء خدا و اهل بیت علیهم السلام کارشان این بود که واسطه فیض بودند واسطه دست گیری بودند واسطه این بودند که دست مردم را بگیرند و به سمت خدا ببرند. منتهی این یک نکته خیلی کلیدی است که امام می فرمایند: دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود می کنند، یعنی خود پرستی می کنند و برای خود دکان باز کرده اند). و آن بیچاره صاف (درویش تازه جذب فرقه شده) و بی آلایش را به علما و سایر مردم بدبین نموده؛ برای رواج بازار خود فهمیده یا نفهمیده پاره ای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده و گمان کرده با لفظ «مجذوبعلی شاه» یا «محبوبعلی شاه» حال جذبه و حب دست می دهد. (حافظ چه خوب سروده که: آه آه از دست صرافان گوهر ناشناس / هر زمان خر مهره را با دُّر برابر می کنند) یک سری افراد هستند، اینها قطبی را که به قول شاعر در حکم خر مهره است را برای رواج بازار خود فهمیده یا نفهمیده به جای دُّر - امام معصوم - قالب می کنند. یا در آن جایی که حضرت امام اشاره به لقب طریقتی اقطاب صوفیه می نمایند «مجذوبعلی شاه» یا «محبوبعلی شاه» خیلی نکته کلیدی است، این نشان می دهد که حضرت امام (ره) اطلاع کافی در مورد دراویش داشته اند و اتفاقا فرقه تصوف نعمت اللهی را خطاب خویش قرار داده است. چرا که تنها فرقه ای که لقب طریقتی به این شکل برای خودش قائل است و بر روی اقطاب خود می گذارند، صوفی نعمت اللهی است که علیشاه پسوند لقب طریقتی آنها است. بنابراین حضرت امام از انحرافات و بدعتهای این فرقه آگاه است و ضمن مخاطب قرار دادن آنها دارند آنان را رد می نمایند. امام در ادامه به اقطاب صوفیه اشاره می کنند و می گوید: «ای طالب دنیا و ای دزد مفاهیم. این کار تو هم اینقدر کبر و افتخار ندارد. بیچاره از تنگی حوصله و کوچکی کله گاهی خودش هم بازی خورده و خود را دارای مقامی دانسته، حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه، و اضافات و اعتباراتی که به آن می افزاید پیوند شده یک ولیده ناهنجاری پیدا شده و از انضمام اینها یک معجون عجیبی و اخلوطه غریبه ای فراهم شده! و خود را با این همه عیب، مرشد خلائق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت، بلکه وقاحت را گاهی از حد گذرانده، خود را دارای مقام ولایت کلیه دانسته! این از کمی استعداد و قابلیت و تنگی سینه و ضیق قلب است». پس مخاطب این سخنان امام که «خود را با این همه عیب مرشد خلائق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت دانسته» امثال اقطاب صوفیه ای همچون ملاسلطان گنابادی مؤسس فرقه نعمت اللهی گنابادی است. چرا که او اینگونه سخنان را بر زبان رانده است. یعنی حضرت امام ادعاهای امثال ملا سلطان را به خوبی می شناسد و این کلمات را در مورد این فرقه بکار می برد. لذا آن کسی که کارشناس است می داند که حضرت امام (ره) با یک دید باز و آگاهی خوبی، نسبت به نظرا ت سران فرقه، این جملات را بیان می کنند. بولتن : یعنی شما معتقد هستید که مخاطب فرمایشات حضرت امام در سند فوق، اقطابی همچون ملا سلطان گنابادی است؟ آیا دلایلی هم دارید؟ بله. مثلا جایی که حضرت امام (ره) می فرماید: «خود را با این همه عیب مرشد خلائق و هادی نجات امت و دارای سر شریعت دانسته» ، بر گرفته از آشنایی با ادعاهای سلطان محمد گنابادی است. ملاسلطان در کتاب سعادتنامه صفحه 162 انتشارات حقیقت سال 1383 می گوید: «طالب و مرید چون اراده حضور نزد قطب نماید، چنین داند که به خدمت پادشاه مقتدری می رود و به بخشش او امیدوار باشد که به یک آن دو عالم را بی سبب به او ببخشد. و خیال را مشغول صورت شیخ دارد» آیا در مطلب مذکور، ملاسلطان گنابادی در برابر مرید و طالب، خود را با این همه عیب مرشد خلائق و هادی نجات امت قرار نداده است؟؟ آیا کلام قطب فرقه درباب جایگاه قطبیت و پادشاه مقتدر دانستن خویش همان تعبیر حضرت امام نسبت به ایشان نیست که فرمودند: خود را دارای مقامی دانسته؟ یا در جایی دیگر قطب فرقه اضافه می کند: «چون وارد حضور شیخ گردد در کمال فروتنی که شیوه نیازمندان است صورت بر خاک مذلت گذارد و به شکرانه این نعمت سجده شکر به جای بیاورد» آیا اشاره به این مطلب نیست که: دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده ؟ در جایی دیگر ملا سلطان می گوید: «مقصود از خلقت تو این طاعت و اقتدا است (یعنی تو خلق شدی که به ما اقتدا کنی و ما را اطاعت کنی!) و بعد می گوید: بلکه می گویم ارسال رسل و انزال کتب و زحمت انبیاء و مشقت اولیا از برای ارادت و اقتدا است (به ادعای ملا سلطان، اصلا خداوند، پیامبر و قرآن و اهل بیت را برای اقتدا به ملا سلطان فرستاده!) آیا بنظر شما این همه ادعا از تنگی حوصله و کوچکی کله نیست که گاهی خودش هم بازی خورده و خود را دارای مقامی دانسته است؟ برای مثال: حضرت امام در آنجایی که می فرمایند: دارای سر شریعت دانسته بلکه وقاحت را گاهی از حد گذرانده دارای مقام ولایت کلیه دانسته این از کمی استعداد و قابلیت و تنگی سینه و ضیق قلب است، می خواهم بگویم دقیقا اشاره به ادعای ملاسلطان است. چراکه وی می گوید: «صاحب ولایت کلیه مطلقه را الله توان گفت با این نظر و این لحاظ که فانی است در جهت غیب بینی و علی توان گفت به این اعتبار که مضاف به کثرات و مستولی بر کل است و رب توان گفت که تربیت کل موکول با اوست. خالق توان گفت به این اعتبار که خالقیت حق تعالی به واسطه او ظهور پیدا می کند» و یا آیا این عوام فریبی در چینش مطالب، تصدیق گفتار حضرت امام در باره آنان نیست؟ که فرمودند: حب نفس و دنیا به مفاهیم مسروقه، و اضافات و اعتباراتی که به آن می افزاید پیوند شده یک ولیده ناهنجاری پیدا شده و از انضمام اینها یک معجون عجیبی و اخلوطه غریبه ای فراهم شده! و قص علیهذا... این بخش کوچکی از نظرات حضرت امام در باره اینهاست. پس کجا امام با دراویش و متصوفه مشکلی نداشتند؟ اینکه همش شد مشکل و مخالفت جدی! اتفاقا امام با آن درایت و شناختی که از این فرقه ها دارند اینچنین ساختارشان را به هم می ریزد و پنبه شان را می زند. امام خمینی در چهل حدیث مطالب زیادی در این رابطه دارد که به خاطر تنگی وقت، فرصت پرداختن به آن نیست و خوانندگان محترم را ارجاع می دهیم به این کتاب شریف. بولتن: آیا حضرت امام در جایی دیگر بجز کتاب چهل حدیث صوفیه را رد کرده اند؟ بله دیوان اشعار حضرت امام پر است از نقد و رد تصوف فرقه ای. برای مثال امام در صفحه 94 دیوان اشعارش، این اشعار را در رد صوفیه به صراحت می سرایند: از صوفی ها صفا ندیدم هرگز / زاین طایفه من وفا ندیدم هرگز زین مدعیان که فاش اناالحق گویند/ با خود بینی فنا ندیدم هرگز یا در جایی از دیوانش، امام با مخالفت شدید از صوفی ریاکار که اهل آداب و بدعت است بیزاری و دوری می جوید و اینگونه منش ها را مانع راه خود می داند: خار راه منی ای شیخ ز گلزار برو / از سر راه من ای رند تبهکار برو تو و ارشاد من ای مرشد بی رشد و تباه / از بر روی من صوفی غدار برو ای غلندر منش ای باده به کف خرقه بدوش/ خرقه شرک تهی کرده و بگذار و برو اینها معمولا یکی از آدابشان خرقه پشمینه است که قدمای آنها به نشانه زهد و دوری جستن از دنیا بر تن می کردند. بعضی از متصوفه چون به شکل دائمی در زمستان و تابستان از این نوع لباس استفاده می کردند کم کم دچار ریا و به تعبیر حضرت امام شرک می شدند. اگر از بحث شعر هم که بگذریم کافیست نظریات مرحوم امام را درباره تصوف فرقه ای بررسی کنیم به این نتیجه خواهیم رسید که آثار بجا مانده از ایشان نظیر صحیفه نور و نامه هایی که حضرت امام به احمد آقا دارند و دیگر اسنادی که از حضرت امام در دسترس هست، کم نیست که اخلاق صوفیانه به سبک دراویش نعمت اللهی و صوفیه فرقه ای را رد کرده اند مثلا امام در نامه ای به مرحوم احمد آقا درکتاب وعده دیدار ص 125 چنین می نویسد: پسرم نه گوشه گیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت، شاهد گسستن از حق. لهذا گفتار و منش حضرت امام خود گویای این است که عرفان امام، عرفان صوفیانه و انزواطلبانه نبود بلکه عرفان ولایی و حماسی بود. امام همیشه وسط میدان بودند و با تمام جنود شیطان که عینیت پیدا کرده بودند در احزاب و نحله ها و فرقه ها و قدرتها و بلوک شرق و غرب مبارزه می کرد. با ادبیات صوفیانه و فکر و ذکر خالی و همچنین قائل بودن به پلورالیسم و تکثرگرایی و سکولاریسم که گرده خوبی برای سواری دادن به دشمنان دین و دنیای مردم است نمی شود در برابر دشمن ایستاد. از همین جا می فهمیم که عرفان امام عزیز ما از جنس عرفان ائمه علیهم السلام است و صد و هشتاد درجه با عرفان های فرقه ای متفاوت است. یا در بحث تبعیت از حضرت امام در همین فرقه نعمت الهی گنابادی که خیلی مدعی هستند حضرت امام از آنهاست و آمده اند برای ایشان شجره نامه صوفیانه درست کرده اند. و به هر دلیلی شدیدا به دنبال تأییدیه از طرف ایشان برای خود هستند! باید پرسید که آیا عملا باید سیره حضرت امام را تبعیت کنند یا زبانا؟ کسی که می گوید امام از ماست و امام را می خواهد به خودشان منتسب بکند آیا امام را می خواهید زبانی به خودتان منصوب کنید یا ایدئولوژیک؟ آیا افکارش را می خواهید منصوب کنید؟ اگر افکارش را می خواهید منصوب کنید این بدعت هایی که در باب اعتقادات در باب فقه و در باب اخلاق نهاده اید چیست؟ این عشریه از کجا آمده؟ آیا این بدعتی نیست که در فقه گذاشتید؟ عشریه یعنی یک دهم مال به جای خمس و زکات. ملا سلطان گنابادی یک جمله دارد می گوید: یک عشر از ارباح مکاسب و زراعات داده شود، مغنی از زکات زکویه و خمس است. این فتوای بی پایه و اساس چیست؟ مگر 32 آیه قرآن راجع به زکات نیست؟ پس سوره انفال آیه 41 راجع به خمس چه می شود؟ یا 32 آیه قرآن در باب زکاتی که 26 تای آنها با صلاه آمده چه؟ دهها روایت راجع به خمس و زکات آمده چه می شود؟ آیا در برابر نص صریح آیات و روایات ایستادن و از خود فتوا دادن آن هم با این همه بینه شرعی!!! و گفتی نمی خواهید خمس و زکات بدید و یک دهم مال را رد کن بیاد برا قطب!!! حالا تبعیت از امام چی میشه؟ حالا هم تأیید امام لازمه؟ نظر فقهی حضرت امام چه؟ اما جهت تأیید و تبعیت از حضرت امام به اتفاق دراویش نعمت اللهی گنابادی سری بزنیم به توضیح المسائل ایشان در باب خمس، امام بزرگوار در مساله 1790 می فرماید: تا خمس مال را ندهند نمی توانند در آن مال تصرف کنند. اگر چه قصد دادن خمس را داشته باشند. کسی قصد داشته منتها هنوز خمس نداده نمی تواند در آن مال تصرف کند. حالا تکلیف عشریه چه می شود؟ نه تنها نظر حضرت امام بلکه تمام مراجع بلا استثناء در مورد عشریه معتقدند که پرداختن و گرفتن عشریه به جای خمس و زکات جایز نیست و کفایت از خمس و زکات نمی کند و عشریه دراویش بدعت است و حرام و گیرندگان آن باید به جامعه معرفی شوند تا مردم گول آنان را نخورند. حالا قضاوت با خود خوانندگان، آیا با این اوصاف حضرت امام به عنوان یک فقیه جامع الشرایع که در طول حیات پر برکتشان زیر بار هیچ بدعتی نرفته است و تا پایان عمر مبارکشان مقید به انجام فرائض دینی و شرعی ست به خاطر دل بیمار عده ای هوس ران و دکان دار و همچنین تأیید آنان، دو تا از واجبات و فرائض دین یعنی خمس و زکات را ترک کند و - بلکه بیشتر - و راضی به اعمال این قوم بشود حاشا و کلا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: البته در این‌که جریان تصوف و صوفی‌گری از قرن دهم به بعد با نفوذ استعمار گرفتار اباحه‌گری شد و بیشتر در خدمت اهداف استعمار قرار گرفت، بحثی نیست. می‌ماند که آیا آیت اللّه حاج ملا سلطان محمد گنابادی صاحب تفسیر «بیان السعادة» از تحصیل‌کرده‌های نجف اشرف و سامرا که مورد احترام امثال میرزای شیرازی بوده‌اند و سعی کرده‌اند با تأسیس فرقه‌ی گنابادی از آن نقشه‌های استعماری عرفان را نجات دهند؛ هم‌مصداقِ فرقه های انحرافی خواهند بود، یا نه؛ این قابل تأمل است. به خصوص که حضرت امام در تفسیر سوره‌ی حمد خود از تفسیر مرحوم ملا محمد گنابادی یاد کردند. و رفقایی که تا حدّی بعضی از افراد این فرقه را می‌شناسند نظرشان آن است که نمی‌توان با همان چوبی که سایر فرقه‌ها را راند، این‌ها را نیز با همان چوب برانیم. زیرا علاوه بر آن‌که مقیّد به دستورات شرع و فقه فقیهان می‌باشند؛ نسبت به انقلاب و رهبری و تقابل با استکبار هم‌نوا با نظام هستند. حال اگر مثل همیشه افرادی به اسم عرفان حیله‌های خود را إعمال می‌کنند بحث دیگری است. بنابراین نمی‌توان به کاری که جناب آقای سید حسن‌آقا خمینی انجام داده‌اند ایراد گرفت به‌خصوص که از شرح «فصوص‌الحکم» که ایشان دارند، مشخص می‌شود در موضوع عرفان نظری به‌خوبی صاحب‌نظر می‌باشند. سایت مربوط به ایشان، فایل‌های صوتی فصوص را در معرض استفاده‌ی کاربران قرار داده است. موفق باشید  

18226
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد طاهرزاده: غرض از مزاحمت این است که بنده پس از پیگیری هایی که در زمینه رشد معنوی خودم داشتم نهایتا به این نتیجه رسیدم که با مصاحبت و نشست و برخاست فراوان با اساتید خبره اخلاق و معنویت است که می تواند بنده را امیدوار به ادامه راه کند آیا این شرایط برای بنده امروزه فراهم است؟ آیا اساتید اخلاق چنین فرصتی را دارند که به دیگران بدهند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: امروز بحمداللّه با در دسترس‌بودنِ کتاب‌هایی که سیره‌ی سالکان إلی اللّه را گزارش می‌دهند؛ می‌توان تا حدّی آن نقیصه را جبران کرد. موفق باشید

18225
متن پرسش
استاد سلام:جمله ی زیر از شماست: ‌ «جوع» و «صوم» (گرسنگی و روزه داری) از آن نوع درمانهایی است که بُعد را به قرب تبدیل می نماید، تا انسان از سنگ هایی که با پرخوری بر پاهای پرواز خود می بندد نجات یابد. کانال تذکرة الاولیاء @tezkar اما سوالم اینه که بنده یک نوجوان هستم و مشغول تحصیل در دبیرستان، خب به طبع نیاز به غذا دارم. گرسنگی رو میشه تحمل کرد اما وسوسه میشم میگم باید بخورم تا بتونم درس بخونم و یکم توان جسیمیم افزایش پیدا کنه، مادرم هم همش میگه بخور، الان من باید چیکار کنم؟ خودم هم تاثیر گرسنگی و سیری رو روی حالت های روحی خودم دیدم! خیلی ممنونم. التماس دعا یا علی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً پرخوری توان جسمی و فکری انسان را کم می‌کند. خودتان در تجربه‌ی شخصی می‌توانید بفهمید که چه اندازه خوردن برای شما کافی است تا نه گرفتار فشار گرسنگی باشید و نه گرفتار سنگینیِ پرخوری. و إن‌شاءاللّه پس از مدتی این حالت، ملکه‌ی شما خواهد شد. موفق باشید   

18224
متن پرسش
سلام و خدا قوت: کلاس های متن خوانی کتاب «خرد سیاسی در زمانه توسعه نیافتگی» تمام شده؟ چرا دیگه فایل های صوتی بروزرسانی نمیشه؟ ما خیلی از این صوت ها استفاده کردیم و هم چنان منتظر فایل صوتی ادامه جلسات هستیم. ممنون - التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جلسات بحمداللّه با توجه به این‌که بنده اعتقاد دارم مباحث کتاب «خرد سیاسی در زمان توسعه‌نیافتگی» نیاز این زمانه است و موجب تفکر می‌گردد؛ شرح آن را با جدیت در حدّی که «متن» برای خواننده روشن شود؛ ادامه می‌دهم و رفقا در تلاش‌ کرده‌اند تا فایل‌های صوتی آن را در معرض استفاده‌ی کاربران قرار گیرد، و بحمداللّه این کار انجام شد. موفق باشید 

18223
متن پرسش
سلام علیکم: 1. نظر علامه طباطبایی در خصوص جمع آوری قرآن به چه شکل است؟ آیا معتقدند قرآن در زمان پیامبر (ص) به همین ترتیب سور جمع شده بوده (مانند نظر علامه حسن زاده در کتاب قرآن هرگز تحریف نشده)؟ یا نه بعدا جمع اوری شده است؟ لطفا ذکر منبع بفرمایید. ۲. در مورد علامه طهرانی، وقتی سوالات و جواب های شما را می خواندم این موضوع برایم سوال شد که چرا شما در مورد ایشان از لفظ دانشمند استفاده می کنید؟ آیا در عارف واصل بودن یا جزء اولیاء بودن ایشان نظری دارید؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- چیزی در این رابطه از علامه‌ی طباطبایی به یاد ندارم، احتمالاً همان نظر علامه‌ی حسن‌زاده را معتقد باشند وگرنه علامه‌ی حسن‌زاده در کتاب مذکور متذکر می‌شدند 2- مسلّم ایشان عالمی جلیل‌القدر و عارفی ارزشمندند، ولی نه به معنایی که بعضی در مورد ایشان غلوّ می‌کنند و فرقه‌ای برای خود راه انداخته‌اند. موفق باشید

18221
متن پرسش
سلام و خسته نباشید: من به تازگی از مدرسه راحت شدم و الان دانشجو روانشناسی هستم. از قبل همیشه این فکرو داشتم که وقتی مدرسه ام تموم شه وقت آزاد بیشتری دارم و میتونم خیلی بهتر برای زندگیم وقت بزارم. اما الان واقعا نمیدونم دقیقا باید چه جوری از وقتم استفاده کنم و چه جوری زندگی کنم با توجه به اینکه این سن و جوونی همین چند صباح بیشتر نیست و تا چشم رو هم بزارم پیر خواهم شد همینطورم همیشه تو کتابامون بود که ما باید به کمال برسیم و خودمونو برای زندگی بعد از مرگ آماده کنیم و.... لطفا منو راهنمایی کنید تو این سن چه کاری انجام بدم و چه جوری زندگی کنم که وقتی بعدا برگشتم و به زندگیم نگاه کردم ازش پشیمون نشم و حسرتشو نخورم. تشکر و سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم اگر سری به کتاب «آشتی با خدا» بزنید لااقل جواب اولین سؤال‌های خود را پیدا خواهید کرد. کتاب در قسمت نوشتارهای سایت هست. موفق باشید

18220
متن پرسش
سلام: آیا می شود گفت حرکت انسان از دنیا بسمت برزخ و معاد در واقع برگشت انسان به مبدا هستی و یا بعبارت دیگر وجود خود انسان است و در واقع در مراحل پس از مرگ سیر زمان در کار نیست عمیق شدن انسان در وجود خوداست ، اگر درست است سوال بنده اینجاست که این وسط کلمه بعث انسان در اول روز حشر به چه معنی است چرا از نظر لغوی برانگیختگی بکار برده شده ، و نه نزدیک شدن، معنای بعث چیست و چه چیزی منبعث می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن می‌فرماید: «كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ»(29)/اعراف) همچنان‌که شروع شدید، برمی‌گردید. از این جهت انسان به اصلی که از آن جدا شده برگشت می‌کند. منتها در این مسیر برگشت باید مراحلی را پشت سر بگذارد که حساس‌ترین آن انتقال از برزخ به قیامت است که تحت عنوان «بعث» یا «برانگیختن» نام برده می‌شود، زیرا با تحولی عظیم همراه است. موفق باشید

18219
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار: نظر حضرت عالی در مورد برخی فرقه های صوفی گری مانند فرقه ی گنابادی چیست؟ چگونه این فرقه ها را می توان به چالش کشید؟ چرا برخی از افراد شناخته شده در کسوت روحانیت روی خوش به این گروه نشان داده اند؟ آیا این گونه برخورد با این فرقه ها به نوعی تایید این گروه نمی باشد؟ تصویری از جناب سید حسن خمینی در کنار قطب این گروه وجود دارد که نمی دانم آیا واقعی است یا خیر. اگر واقعی است توجیه این کار چیست؟ آیا امام خمینی (ره) تاییدیه بر این گروه داشته اند؟ با تشکر از حضرت عالی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت امام از جناب حاج ملا سلطان محمد گنابادی صاحب تفسیر «بیان السعادة» تجلیل نمودند. مرحوم  گنابادی مورد احترام شدید میرزای شیرازی بوده و بنیان‌گذار سلسله‌ی گنابادی است. موفق باشید

18218
متن پرسش
سلام علیکم: آیا جایز است شرعاً و عرفاً و اخلاقاً کتاب مثنوی را با توجه به حجم فراوان، انحرافاتی که در آن است به عنوان یک کتاب معتبر به عرفان آن عمل کنند، یا جایز نیست با توجه به اینکه امامت نوعیه ای را که مولوی قبول دارد و در اشعارش آورده مخالف است با عقاید حقه مذهب حقه شیعه اثنی عشری و ایشان مقامات بلندی را که برای دشمنان امیرالمومنین علیه السلام و ... در اشعارش آورده و تقاضاهای نامشروع شمس از مولوی که مولوی آنها را عملی ساخت و مذهب مولوی را که سنی جبری بوده و استاد شهید مطهری و اکثر اهل فلسفه و عرفان و حتی افرادی از خود آنها مثل صفی علیشاه و جامی و ... تصریح کرده اند و خود مولوی نیز در اشعارش اعتراف کرده که قیام امام حسین علیه السلام را کورکورانه می داند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که فهم سخن عرفا کار آسانی نیست، حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در نامه‌ای که به احمدآقا یعنی به فرزندشان داشتند فرمودند مواظب باش اگر سخن آن‌ها را نفهمیدی، ردّ نکنی. و در همین رابطه بعضی از علماء، مولوی را شیعه می‌دانند. به قول آيت‏الله انصارى همدانى «رحمةالله‏عليه» سالك تا آخر عمر به مثنوى مولانا نيازمند است. اخيراً كه مقام معظم رهبرى «حفظه ‏الله ‏تعالى» در جلسه ‏اى كه با شعرا داشتند فرمودند: مثنوى همان طور كه مولوى مى ‏گويد: «هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين»[1] و گفتند مرحوم مطهرى هم با من هم عقيده بود. کسانی می‌توانند در مورد مولوی نظر دهند که مدتی با تفکرات عرفانی او مرتبط باشند. موفق باشید

 


[1] - مقام معظم رهبرى« حفظه‏الله‏تعالى» در ديدار با شهداء در سال 1387- مولوى در ديباچه‏ى دفتر اول مى‏گويد: هذا كِتابُ الْمَثنَوى، وَ هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين، فى كَشْفِ أَسْرارِ الْوصولِ وَ الْيقين

18217
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز اگر امکان داره قدری در مورد این جمله از اندیشمند خارجی که گفته «امکان ندارد که در یک لحظه مساوی دو چیز یکسان در ذهن دو نفر بیاید» من چندین کتابهای زیبای شما را خوانده ام. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: معلوم است که هرگونه تجلی مقدمه می‌شود برای تجلیِ دیگر. و از این جهت ممکن است مفهوم هر دو یکی باشد، ولی احساسی که انسان به آن اولی دارد مقدمه می‌شود برای احساس بعدی که متفاوت با آن احساس است هرچند از نظر معنا و مفهوم یکی باشد. موفق باشید

18216
متن پرسش
سلام علیکم: استاد گرامی بنده همه مسائل عبادی را انجام می دهم در کلاس های معارف شرکت می کنم و مطالعات مذهبی و معرفتی هم به اندازه کامل دارم ولی. به یقین کاملی که دلم را آرام و مطمئن کند نرسیدم. می خواهم حظور در نماز داشته باشم ولی نمی دانم ذهنم را کجا متمرکز کنم در رابطه با امام زمان هم همین مشکل را دارم. می ترسم همه ی عبادتهایم تخیلی و وهمی باشد. خیلی با خودم درگیرم. می ترسم بمیرم و ضللت عن دینی بمیرم. چکار کنم یقینم و توحیدم کامل بشود؟ اجرتان با سید الشهدا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در ذیل ائمه«علیهم‌السلام» و راهی که آن‌ها نشان می‌دهند، اگر حرکت کنید خودشان کمک می‌کنند. پیشنهاد بنده آن است که اگر می‌توانید کتاب «آداب الصلواة» حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» را مطالعه فرمایید. بنده نیز آن کتاب را در حدّ وسع خود شرح کرده‌ام. موفق باشید

18215
متن پرسش
سلام علیکم: تا علم به خدا و قیامت به مرحله قلب و جزئیت و وجدان نرسیده باشد ایمان محسوب نمی شود. استاد منظور از جزئیت چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جزئیت در این‌جا معنا ندارد. همان قلب و وجدان برای علم به خدا و قیامت کافی است تا انسان به مقام ایمان برسد. موفق باشید

18214
متن پرسش
سلام استاد: موضوع: ضرورت استاد سیر سلوک و چگونگی مواجهه با آنها 1. قضیه این پیش استاد اخلاق و عرفان رفتن ها چیست؟ برنامه می گیرند و احاطه دارند بر آنها و چیزهایی را می بینند و تاثیرات وجودی که استاد بر آنها می گذارد و...؟ آیا بهتر نیست ما که فقه خودمان را (همین واجب و حرام) را درست نه می شناسیم و نه عمل می کنیم بریم اینها را انجام بدهیم و بعد برویم سراغ اساتید و.... 2. و این که هر کسی یک سبک تربیتی دارد این قضیش چیست ما از کجا باید متوجه بشویم که با توجه به سبک های مختلف کدام یک از آنها بدرد ما می خورد؟ مثل سبک تربیتی آقای سعادت پرور و آُسید هاشم حداد و آقای بها الدینی و.... که با یکدیگر مشرب آنها تفاوت دارد، از کجا اطلاع پیدا کنیم؟ ببخشید خیلی محاوره شد و در ضمن مطلع هستم حضرت عالی در کتاب ادب خیال و... فرموده اید: اگر استاد اخلاق پیدا کردید سراغش بروید و اگر هم پیدا نکردید استاد تو علم توست و خدا پیش راه تو می گذارد. به همین جهت پرسیدم این سوالات رو. با تشکر و خدا قوت و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً در جواب کاربران عزیز عرایضی شده است که عیناً آن را خدمتتان ارسال می‌کنم تا خودتان به عنوان صاحب‌نظر در این امر بتوانید جواب سؤالات خود را بیابید. موفق باشید

بسم الله الرحمن الرحیم

نحوه‌ی رجوع به استاد در امور اخلاقی و سلوکی

سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه می‌توانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصه‌ی ما قصه‌ی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟

همان‌طور که می‌فرمایید همه باید تلاش کنیم تا مسیر زندگی‌مان رو به سوی جهنم و ارضای امیال نفسانی نباشد و حتماً در این امر استاد و نمونه‌ای متعالی نیاز داریم. ولی بحث در چگونگی استاد سلوکی و نحوه‌ی سلوکی است که ما باید دنبال کنیم.

قلب ما حتماً باید به صورتی خاص تربیت شود و جهت بگیرد تا عبادات ما برایمان در آن راستا مفید افتد و تا برنامه‌ای برای خود نریزیم به آن تربیت خاص قلبی نمی‌رسیم و در راستای داشتن برنامه و تربیت خاص قلبی به طور جدّی موضوعِ ضرورتِ نظر به استاد به میان می‌آید.

حال این سؤال پیش می‌آید که آیا آن استاد باید کسی باشد که با او رابطه‌ی خاصی داشته باشیم و او هرکس را بر اساس روحیات مخصوصی که شاگرد دارد راهنمایی کند یا در ذیل سیره و سنت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» می‌توانیم به سیره و آثار علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام«رحمة‌الله‌علیهما» نظر کنیم و راه‌کار خاص سلوکی خود را به‌دست آورد و عقل و قلب خود را تربیت نماییم؟

بنده در جمع‌بندی و بر اساس مختصر تجربه‌ای که دارم معتقدم اگر کسی بتواند با حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در این زمان رابطه‌ای قلبی پیدا کند و شخصیت و اندیشه و آثار علمی ایشان را مبادی عقل و قلب و عمل خود قرار دهد به همان جامعیتی می‌رسد که عرفای بزرگ طالب آن بودند و اکثراً به آن دست نیافتند که نمونه‌ی روشن آن را در بسیاری از شهداء و سرداران جنگ تحمیلی می‌توان یافت.

عنایت داشته باشید که آن طور نیست که همه‌ی آن عزیزانی که به سراغ اساتید مسلّم اخلاق و عرفان رسیدند، همه موفق به کسب درجات معنوی شدند. پس باید بدانیم استاد علت معدّه است و همّت و صداقت خودِ انسان علت حقیقی است، اگر آن کسانی که با همت بلند به اساتید اخلاق رجوع می‌کنند و خود را مقیّد می‌کنند که همه‌ی دستورات استاد را مو به مو عمل کنند به نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه که حضرت به امام حسن«علیه‌السلام» نوشته‌اند، رجوع کنند مسلّم به نتایج درخشانی می‌رسند.

بنده در راستای نظر به نتایجی که بسیجیان و سردارانی مثل حاج‌حسین خرازی و مهدی باکری و احمد متوسلیان و ردانی‌پور و میثمی و... به آن رسیدند نظر شما را به پیام حضرت امام به رزمندگان در 10/1/61 در رابطه با عملیات فتح‌المبین جلب می‌کنم تا روشن شود چرا می‌گویم می‌توان در ذیل شخصیت حضرت امام به درجاتی رسید که عرفای بزرگ به دنبال آن بودند. ایشان می‌فرمایند:

بسم الله الرّحمن الرّحيم‏

«إِنّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ فى سَبيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصْ ... در جنگ‌هاى جهان نمونه است كه در ظرف كمتر از يك هفته آن چنان مات شوند كه هر چه دارند بگذارند و فرار نمايند و يا تسليم شوند، به صورتى كه قواى مسلح ما تا كنون نتوانند اسيران و كشتگان و غنايم را به شمار آورند و گرچه تمام اين امور بر خلاف عادت به صورتى معجزه ‏آسا تحقق يافت، لكن آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه‏ ها و پشتيبانان آنان... به خضوع وادار مى‏ كند، بُعد معنوى آن است كه با هيچ معيارى نمى‏ توان سنجيد و با هيچ ميزانى نمى ‏توان عظمت آن را دريافت. ما عقب‌ماندگان و حيرت‌زد‏گان، و آن سالكان و چله ‏نشينان و آن عالمان و نكته ‏سنجان و آن متفكران و اسلام ‏شناسان و آن روشنفكران و قلم داران و آن فيلسوفان و جهان‏ بينان و آن جامعه‏ شناسان و انسان ‏يابان و آن همه و همه، با چه معيار اين معما را حل و اين مسأله را تحليل مى‏ كنند كه از جامعه مسمومى كه در هر گوشه آن عفونت رژيم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه‏ هايش مسموم، خيابان‌ها و گردشگاه‌هايش مسموم، مطبوعات و رسانه ‏هاى گروهى ‏اش مفتضح و مسموم، از كودكستان تا دانشگاهش مسموم، و نونهالان و تازه جوانان ما در يك چنين محيطى به جوانى و رشد رسيده بودند كه به حسب موازين و عادت بايد سرشار از مسموميت و فساد اخلاق و عقيدت باشند، كه اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها يكى از آن‌ها را با صرف سال‌هاى طولانى متحول گرداند ميسر نگردد، چگونه در ظرف سال‌هاى معدود از بطن اين جامعه و انقلاب - كه خود نيز اگر معيارهاى عادى را حساب كنيم بايد كمك به فساد كند - يك همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام كه پيران هشتاد ساله و سالكان كهنسال به‏ جلوه‏اى از آن نرسيده‏ اند، بسازد؟ جز دست غيبى و دستگيرى الهى و تصرف ربوبى، با چه ميزان و معيار مى‏توان تحليل اين معما كرد؟

اين جانب هر وقت با يكى از اين چهره‏ ها روبه‌رو مى‏شوم و عشق او را به شهادت در بيان و چهره‌ی نورانى ‏اش مشاهده مى‏ كنم احساس شرمسارى و حقارت مى‏ كنم. و هر وقت در تلويزيون، مجالس و محافل اين عزيزان كه خود را براى حمله به دشمنِ خدا مهيا مى‏ كنند، و مناجات و راز و نيازهاى اين عاشقان خدا و فانيان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مى‏ نگرم كه با مرگ دست به گريبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمى‏ گنجند، خود را ملامت مى ‏كنم و بر حال خويش تأسف مى‏ خورم. اكنون ملت ما دريافته است كه: «كُلُّ يَومٍ عاشُورا وَ كُلُّ ارْضٍ كَرْبِلا». مجالس حال و دعاى اينان شب عاشوراهاى اصحاب سيد الشهداء«علیه‌السلام» را در دل زنده مى‏ كند.

جوانان عزيزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشيد كه من بتوانم از عهده‌ی ثناى شما و شكر عمل شما برآيم. شما را همان بس كه محبوب خداى تعالى هستيد، و خداى شما فرموده كه شما را كه چون سدى محكم و بنيانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ايستاده‏ ايد، دوست مى‏ دارد. و اين است جزاى شما و اين است عاقبت عمل شما».

در روش سلوکیِ فردی، انسانی که مؤدّب به آداب اسلامی است و عموماً از معارف اسلامیِ خوبی برخوردار است می‌رود در خدمت یک استاد اخلاق و بر وارستگی‌ها و فضائل خود می‌افزاید. ولی در روش سلوکیِ رزمندگانی که حضرت امام به آن‌ها اشاره فرمودند. اولاً: انسان‌های عادی بودند که به آن درجه‌ رسیدند که حقیقتاً همان‌طور که حضرت امام فرمودند قلم امکان توصیف آن را ندارد. ثانیاً: در روش سلوکِ فردی اساتید اخلاق، یک انسان ساخته می‌شود، ولی در روش سلوکی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» یک جامعه ساخته می‌شود و بنده فکر می‌کنم باید به دنبال سلوکی بود که مافوق سلوک فردی، شخصیتی مدّ نظر قرار گیرد که در نتیجه‌ی شخصیت او، تمدنی ساخته شود همراه با فضائل اخلاقی و شهدا و سرداران بزرگِ جبهه‌ی نبردِ دفاع مقدس هشت‌ساله با رجوعِ قلبی به حضرت امام این راه را طی کردند.

مشکل ما آن است که هنوز نتوانسته‌ایم حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را پیدا کنیم و ملاک اصلاح نفس را تنها در محدوده‌ی امور فردی می‌شناسیم، در حالی‌که با رجوع قلبی به حضرت امام تمام ابعاد ما متعالی می‌شود که وجوه فردیِ ما یکی از ابعاد آن است. به نظرم با حضور حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، تاریخ ما ورقی دیگر در مسیر اصلاح نفس در جلو ما قرار داده ولی ما هنوز در عهد گذشته به‌سر می‌بریم. بنده سعی کرده‌ام در کتاب «سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»» همین نکته را مطرح کنم. فکر می‌کنم اگر کتاب مذکور را با حوصله مطالعه فرمایید سؤالاتتان را که در آخر فرموده‌اید نیز حل شود.

در روایت داریم که معاوية بن عمّار می‌گويد: به امام صادق«علیه‌السلام» عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِكُمْ يَبُثُّ ذَلِكَ إِلَى النَّاسِ وَ يُشَدِّدُهُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِكُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِيعَتِكُمْ لَيْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَايَةُ أَيُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِنَا يَبُثُّ فِي النَّاسِ وَ يُشَدِّدُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد» مردى است راوى احاديث شما كه آن‌ها را در ميان مردم نشر مى‏ دهد و در قلوب شيعه شما جايگير مى ‏سازد و مرد ديگرى است اهل عبادت كه اين خصوصيت را ندارد، آيا كدام يك از آن دو برتر است؟ فرمودند: «راوى حديث ما كه آن را در ميان مردم نشر دهد و در قلوب شيعيان جايگير سازد، از هزار عابد برتر است.

ملاحظه کنید وقتی حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند آن فردی که سعی می‌کند روایات را در فرهنگ جامعه نهادینه کند و جهت‌گیری قلبی شیعیان را در راستای فرهنگ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» شکل دهد افضل است، به این معنا است که در سیر إلی الله مسیر را بهتر طی کرده و به درجات بالاتری نایل شده نسبت به کسی که در سلوک فردی تلاش می‌کند.

بنده فکر می‌کنم اگر بتوانیم امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» را درست بنگریم، سیره‌ی علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و المیزانِ ایشان نیز برای ما معنای دیگری پیدا می‌کند و در مسیر سلوک جامعِ معنوی نقش به‌سزایی دارد. شما از یک طرف متوجه‌اید علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» شاگرد مبرز مرحوم آیت‌الله قاضی است و از طرف دیگر شاهکار علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» را در المیزان ملاحظه می‌کنید که شدیداً جنبه‌ی اجتماعی آن بر جنبه‌ی فردی آن غلبه دارد. آیا به این نتیجه نمی‌رسیم که سلوک فردی جای خود را به سلوک جامع فردی، اجتماعی داده؟ و باید ملاک خود را در نظر به استاد سلوکی تغییر دهیم؟ با این فرض قداست را باید در سلوک جامع دنبال کرد، سلوکی که حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» متذکر آن هستند.

والسلام

18212
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز: جناب استاد آیا درست است نظام اسلام با آن همه رافت و رحمت نسبت به اعتصاب غذای 60 روزه آرش صادقی و حال وخیم او کاری نکند؟ و این همه بهانه بدست دشمنان و تبلیغات آنها بدهد؟ در خبر ها آمده است مادر پیر او در یورش نیروها برای دستگیری او در خانه سکته کرده و جان باخته است. اگر این اخبار راست باشد اینها با اسلام همخوانی دارد؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شما هم ادعای این شیاطین را قبول کرده‌اید؟!! به قول کارشناس بی‌بی‌سی، 60 روز اعتصاب غذا بیشتر یک شعار سیاسی است و مطمئن باشید نظام اسلامی اگر در مورد این جاسوسان کوتاه نیاید، متأسفانه قاطعیت لازم را به‌کار نمی‌برد. موفق باشید

در این مورد بد نیست گزارشی را که نظام قضائی از جرائم ایشان مطرح کرده است و اخیراً سایت «رجا نیوز» در معرض دید افراد قرار داده است را خدمتتان ارسال کنم:

18211
متن پرسش
با سلام و وقت به خیر خدمت شما استاد گرامی: جناب استاد اگر کسی خود از مذهب شیعه به مسیحیت رفته با نا آگاهی کامل و فکر می کند که تازه راه را پیدا کرده و سعی در شناساندن دین جدید خود به بقیه دارد بنده نوعی چطور می توانم به این فرد آگاهی دهم و ذهنشان را روشن کنم در حالی که اینها به کشور دیگری رفته اند و غالب اطرافیانشان مسیحی هستند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌توانید با نظر به توحید اسلامی و عمقی که این توحید دارد، او را متذکر اهمیت اسلام نمایید از آن جهت که اساس هر دینی توحید است وگرنه از نظر اخلاقی همه‌ی ادیان متذکر اخلاق می‌باشند. ولی دین مسیحیت خدایی را برای خود تعیین کرده است که می‌تواند در حضرت مسیح«علیه‌السلام» حلول کند و این با توحید حقیقی نمی‌خواند. موفق باشید

18209
متن پرسش
سلام استاد: اینکه می گویید در باب مطالب تأمل و تفکر کنید یعنی چی؟ آیا صرفا تبدیل مجهول به معلوم است؟ حال اگر بخواهیم مطالب رو به‌صورت حضوری درک کنیم چیکار کنیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در ابتدای امر تفکر به همان معنایی است که می‌فرمایید ولی پس از مدتی که روح آماده‌ی نظر بر عالم معنا شد، معنای تفکر توجه به عالم معنا است تا حقایق غیبی به صورت جامع به او برسد. و روایتی که می‌فرماید یک ساعت تفکر از 70 سال عبادت برتر است، نظر به حالت دوم دارد. موفق باشید

18208
متن پرسش
سلام استاد: وقتتون بخیر و خسته نباشید، ببخشید استاد نظرتون درباره کتاب، صلات معراج مومن معراج عشق، از استاد مهدی سمندری چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مطالعه نکرده‌ام. ولی با توجه به شخصیت روحانی و معنوی ایشان حتماً کتاب خوبی باید باشد. موفق باشید

18206
متن پرسش
سلام علیکم: عرفای بزرگوار قائلند که مسیر با معرفت النفس طی می شود و کسی که جاهل به خود باشد به همه چیز جاهل است، حال استاد میرباقری کلا قائل به معرفت الامام هستند و این را محوری می دانند ولی باز بنظر این حرف درست نباشد چون اگر معرفت نفس نباشد ما به معرفت الامام هم جاهل هستیم، و از آن طرف هم می بینیم که عرفا می گویند به هرجا رسیدیم از در ائمه اطهار بوده، خلاصه کدام حرف درست است؟ کدام مسیر اولویت دارد و جمع آن ها چطور است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم هرجا رسیدیم به نور وجود مقدس ائمه‌ی اطهار«علیهم‌السلام» بوده است و امروز، حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه»اند که به خلایق مدد می‌رسانند و معرفت نفس برای فهم این مطلب است که بهتر بتوانیم حضور امام را درک کنیم. موفق باشید

18205
متن پرسش
با عرض سلام: آیا خواندن ادعیه، نمازهای مستحبی، تعقیبات، قرآن و امثال اینها اگر همراه با کسالت انجام شود اشکال ندارد یا اینکه اگر انجام نشود بهتر است؟ مثلا در تعقیبات نماز صبح بعضی مواقع بخاطر کسالت، در حالت خواب آلودگی تعقیبات را می خوانم (با اینکه شب را زود می خوابم) و چیزی نمی فهمم. آیا به همین روش ادامه دهم یا آن را کنار بگذارم؟ ممنونم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عبادات، لازم است که با حضور باشد مگر این‌که خود را عادت دهیم که وقتی در حضور هستیم، از آن عادت استفاده نماییم. موفق باشید

18202
متن پرسش
سلام استاد: در شرح ده نکته فرمودین که ماده مانع حضور مجرد نیست ولی مانع حضور ماده است، حالا در عالم مجردات فرمودین فرشتگان مانع حضور خدا نیستن جون خدا برای عالم قدس هست یعنی در خود عالم مجردات فرشتگان مانع حضور هم هستند؟ اگه نه پس چرا دوباره یک عالم به عالم مجردات اضافه کردین؟ حقیقت امام زمان برای کدام عالمه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! فرشتگان هرکدام در محدوده‌ی خود می‌توانند حاضر باشند و جایگاه هر فرشته‌ای مانع حضور جایگاه فرشته‌ی دیگر است. ولی حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» حامل همه‌ی اسماء الهی و حاضر در همه‌ی عوالم‌اند. موفق باشید

18200
متن پرسش
با سلام: چه پاسخی می توان به این گفتار داد: «همانطور که پیغمبر در برابر احکام و گزاره های جاهلیت تاسیس، رد و امضا داشتند ما هم در برابر گزاره های غرب باید امضا، تاسیس و رد داشته باشیم. بسیاری از گزاره های غرب را می توان امضا کرد و به کار برد. همانطور که پیغمبر نسبت به جاهلیت بسیاری از چیزها را امضا کرد و در تمدن شان به کار برد و تایید کرد.» حال آیا واقعا ما در برابر غرب، همین روش پیغمبر را می توان حجت گرفت؟ یا مغالطه ای در این گفتار وجود دارد. ممنون از راهنماییتون.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بعضی اعمالی که در جاهلیت انجام می‌شد باقی‌مانده از سیره‌ی حضرت ابراهیم علیه‌ السلام» بود که تحریف گشته بود و رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» آن‌ها را در فضای توحیدی اسلام امضاء کردند و به جایگاه اصلی‌اش برگرداندند مثل طواف خانه‌ی خدا. در مورد غرب آن‌چه با روح سکولار غربی همراه است، مُخلّ دیانت است. ولی روش‌های تحقیق غربی در علوم تجربی، حاکی از دقت عقل غربی است و قابل استفاده می‌باشد. موفق باشید

18198
متن پرسش
با سلام محضر استاد گرامی: در تفسیر سوره نساء فرمودید که اعمال عبادی شریعت فطری نیستند مثل ازدواج با محارم یا حرام شدن نوشیدن شراب، در صورتی که در مباحث دیگر فرموده بودید که هر عمل عبادی دارای یک باطنی است در عالم بالاتر. جمع این دو برایم کمی مشکل بود، خواستم بنده را راهنمایی کنید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که علامه‌ی طباطبایی می‌فرمایند بعضی از دستورات شریعت برای آن است که روحیه‌ی عبادی ما رشد کند و لازم نیست این دستورات، ریشه در نفس‌الأمر داشته باشد، ولی همین اعمال با انجام‌دادن‌شان از طریق ما در نفس ما، باطنی می‌یابد که در قیامت با آن روبه‌رو می‌شویم. موفق باشید

18195
متن پرسش
سلام استاد: خسته نباشین. توی شرح فرمودین پایین ترین مجرد ماده هست و ماهیات مثل میز وجود ندارند، میشه اینو توضیح‌ بدین. ماهیات همون ماده هستن که تغیرشون دادیم پس هستن چون همون ماده‌اند؟ ملاک بودن چیه؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ماهیات مثل میز و ساختمان مربوط به ذهن ما است ولی همین‌ها به اعتبار ماده‌بودن، پایین‌ترین مرتبه‌ی وجودند. با ادامه‌ی مباحث، این نکات بیشتر برایتان روشن می‌شود. موفق باشید

18194
متن پرسش
سلام استاد: استاد نزدیک ترین به من هم بر اساس شدته؟ یعنی من به خودم نزدیکترم یا خدا به من؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به این‌که وجود خدا شدیدترین وجود است و در نتیجه شدیدترین حضور را دارد، انسان ابتدا به صورت تکوینی وجود خدا را حس می‌کند و بعد وجود خود را. ولی عموماً مردم، علم به این علم ندارند تا آن‌که عوامل غفلت را کم کنند و در دیدنِ هرچیز حتی در دیدن خود، خدا را بیابند به همان معنایی که حضرت علی«علیه‌السلام» فرمودند: «ما رأیت شیئاّ الا و رأیت اللّه قبله و معه و بعده». موفق باشید

نمایش چاپی